پرسش وپاسخ

اگه نپرسيم مشکلي نداره...؟
مسائلي را كه به آن احتياج داريم بايد بپرسيم و منعي از اين جهت نيست. در جايي كه اصلا احتمال عقلایی نمي داديم گناه باشد، تكليفي نداريم و گناهي ندارد ...

با سلام اگه از يه چيز اطلاع نداشته باشي که گناه دارد يا نه...با توجه به برنامه سمت خدا که ميگفت هر چه کمتر بدوني راحت تري...هميشه سوال مکرر نپرس مثلا اگه اينجوري بود چه جوري ميشد ....حالا اگه نپرسيم مشکلي نداره...با تشکر

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

مسائلي را كه به آن احتياج داريم بايد بپرسيم و منعي از اين جهت نيست. در جايي كه اصلا احتمال عقلایی نمي داديم گناه باشد، تكليفي نداريم و گناهي ندارد. اگرگفته مي شود سوال مكرر نپرسيم به سه دليل است:

1.       افكار منفي و وسواس داريم و هر چه بيشتر توضيح بدهند و فروعات مسائل را بگويند حالمان بدتر مي شود چون واقعا سوال نداريم بلكه وسواس و افکار منفی داريم.

2.       نيت ما از پرسيدن سوال، بهانه جويي و پيدا كردن راه فرار و انجام ندادن آن كار است مانند بني اسرائيل در ماجراي پرسش از خصوصيات حيواني كه قرار بود قرباني كنند؛ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ‏ تُثيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُون‏: گفت: خداوند مى‏فرمايد: «گاوى باشد كه نه براى شخم زدن رام شده؛ و نه براى زراعت آبكشى كند؛ از هر عيبى بركنار باشد، و حتى هيچ گونه رنگ ديگرى در آن نباشد.» گفتند: «الان حق مطلب را آوردى!» سپس (چنان گاوى را پيدا كردند و) آن را سر بريدند؛ ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند(1).

3.       مطلبي باشد كه جزء مسائل ضروري(واجب يا حرام) نباشد در اين موارد سوال هاي گوناگون و مكرر پرسيدن لازم نيست.

پس سوال هایی که واقعا به جوابش نیاز داریم و گره ای از کارمان باز می کند بپرسیم. موفق باشید.

پي نوشت:

  1. سوره بقره، آيه 71.

مگر امام رضا امام مهرباني نيست؟
علاقه شما به حضرت رضا عليه السلام بسيار ستودني و رشك بر انگيز است. خوش به سعادت شما كه سالي چند بار به زيارت مرقد شريف ايشان تشريف مي آوريد.خوشحالیم كه نوشته...

سلام .من خيلي به امام رضا علاقمندم و بارها به زيارت حضرت رضا آمده ام.اما هر بار با کم لطفي حضرت مواجه شدم و دست خالي و نا اميد برگشتم. من مريضي روحي سنگيني دارم و قرص اعصاب ميخورم. سالي حداقل سه بار به مشهد براي زيارت مشرف ميشوم و هر چه گريه و ناله و التماس مي­کنم حضرت رضا هيچ عنايتي به من نميکند و من را دست خالي و نا اميد بر مي­گرداند. مگر امام رضا امام مهرباني نيست؟ پس چرا به من بي محلّي و بي توجّهي مي­کند و ناله­ها و گريه­ها و توسلات مرا بر آورده نمي­کند. مگر شفا دادن من براي امام رضا کاري دارد؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

علاقه شما به حضرت رضا عليه السلام بسيار ستودني و رشك بر انگيز است. خوش به سعادت شما كه سالي چند بار به زيارت مرقد شريف ايشان تشريف مي آوريد. خوشحالیم كه نوشته ايد اهل ناله و گريه و توسل هستيد. قدر اين حال خوب را بدانيد. اين حالت معنوي، يك نعمت بزرگي است كه نصيب هر كسي نمي شود. افرادي هستند كه رياضت هاي زيادي مي كشند تا به اين حال برسند ولي شما الحمد لله در سنين جواني تجربه اين مسائل را داريد.

لازم مي دانیم توجه شما را به چند نكته جلب كنیم:

1.       طبق آموزه هاي ديني ما دعا و توسل موضوعيت دارد يعني جداي از اين كه نتيجه چه باشد، اصل دعا و توسل آثار و بركاتي دارد. اينكه بگوييم دعا كرديم يا توسل جستيم يا زيارت رفتيم نتيجه اي نداشت حرف دقيقي نيست. چرا كه استجابت دعا به رسيدن به نتيجه اي كه ما مي خواهيم نيست. ما دعا مي كنيم ولي نتيجه را به او واگذار مي كنيم. اصرار بر نتيجه اي كه ما مي خواهيم كار صحيحي نيست چرا كه ممكن است به ضرر ما باشد حالا يا به خاطر اينكه زمانش نرسيده است و باعث نااميدي مي شود يا به خاطر اينكه اصلا به مصلحت و صلاح ما نيست. در آيات و روايات وعده استجابت داده شده است ولي وعده اينكه حتما به نتيجه اي كه ما مي خواهيم برسيم، وجود ندارد يعني به هر حال وقتي دعا مي كنيم و توسل مي جوييم بي پاسخ نمي ماند بلكه جواب ما داده مي شود حالا جواب يا همان چيزي است كه ما مي خواهيم يا يك چيزي به حساب ما واريز مي شود مثلا دفع بلاهاي سنگين از ما(1) و خانواده ما مي شود يا نورانيت قبر در برزخ يا پاداش هاي زياد در آخرت يا ارتقا به درجات بالايي كه با عمل و رياضت و با تلاش معمولي به دست نمي آيد:

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست                                            عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد

 بنابراين دعا و توسل ما هيچ و پوچ نمي شود و بالاخره در يك جايي حالا يا در دنيا يا در آخرت به كارمان مي آيد پس نبايد از دعا و توسل خسته شد حضرت ابراهيم عليه السلام به سن پيري رسيده بود ولي در عين حال از دعا براي فرزند دار شدن نااميد نشد، ما هم در حد خودمان باید در اين مسير حركت كنيم.

2.       از آداب دعا و توسل اين است كه اصرار بر نتيجه نداشته باشيم؛ وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْني‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثين‏: و زكريا را (به ياد آور) در آن هنگام كه پروردگارش را خواند (و عرض كرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا كن)؛ و تو بهترين وارثانى!(2)  حضرت زكريا عليه السلام درخواست فرزند داشت ولي در عين حال پايان دعا مي فرمايد كه خدايا تو بهترين وارث هستي يعني اگر نتيجه اي كه ميخواهم داده نشود باز هم تسليمم. اصرار بر اصل دعا خوب است ولي اصرار بر نتيجه درست نيست چون ما واقعا نمي دانيم كه نتيجه به صلاح ما هست يا نه؟ شايد واقعا به صلاح ما نباشد قرآن مي فرمايد: عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد(3). فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛ چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد، و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى‏دهد(4).

3.       در روايات نقل شده كه خداي متعال در دل بنده اش مي اندازد كه براي بر طرف شدن بلا دعا كند(5). بنابراين اصل انجام دعا هم به توفيق و عنايت الهي است كه ما نبايد اين مطلب را دست كم بگيريم. افرادي هستند كه مشكل دارند ولي براي طرف شدن آن موفق به دعا نمي شوند يا در دلشان مي افتد كه دعا كنند ولي اين كار را نمي كنند!

4.       شفا دو گونه است: دفعي، تدريجي؛ دفعي يعني يك نفر فلج است و يك باره خوب مي شود. تدريجي به اين است كه مثلا خوب شدن از مريضي ده سال طول بكشد. ابتدا به ذهن فرد مي رسد كه پيش دكتر برود، به ذهن فرد ديگري مي رسد كه به بيمار دكتر خوبي را معرفي كند. به ذهن دكتر مي رسد كه فلان دارو را تجويز كند. دارو اثر مي گذارد. همه اين مراحل به توفيق الهي است منتهي تدريجي است و ما آن را شفا نمي دانيم. به هر حال اين هم شفاست. معمولا شفا تدريجي است البته گاهي و خيلي كم دفعي است كه آن هم بر اساس يك مصالحي اتفاق مي افتد. اين طور نيست كه همه جا و براي همه معجزه شود. چنين چيزي نيست حتي براي انبياء و اهل بيت عليهم السلام هم با آن مقامات در موارد خاصي به دلايل خاصي معجزه مي شد. در روايت داريم وقتي حضرت هارون و حضرت موسي سلام الله عليهما عليه فرعون نفرين كردند وحي آمد كه دعاي شما به اجابت رسيد منتهي اجرايي شدن آن چهل سال طول كشيد!(6)  يا در روايت داريم بنده مومني دعا مي كند ولي اجرايي شدن آن بيست يال طول مي كشد!(7) چرا؟ چون سنت و روش الهي بر اين است كه معمولا و اكثرا كارها از راه خودش انجام شود(8). پس جواب ما داده مي شود ولي نتيجه معلوم نيست آنچه ما مي خواهيم باشد، تازه نتيجه دلخواه هم معمولا زمان بر است و تدريجي انجام مي شود.

5.       آداب  و شرايط دعا را رعايت كنيم: مثلا از ديگران بخواهيم كه براي ما دعا كنند يا دسته جمعي براي حل مشكلي دعا شود يا از والدين بخواهيم كه براي ما دعا كنند و مانند اينها.

6.       تلاش عملي به همراه دعاي زباني داشته باشيم؛ اگر فردي تلاش عملي براي حل مشكلش نداشته باشد و فقط به درخواست زباني اكتفا كند فايده اي ندارد مثلا مريض حتما بايد به پزشك مراجعه كند و دارو استفاده نمايد و مانند اين ها.

7.       هر مشكلي را بايد از راه خودش حل كرد يعني اگر فردي مريض است بايد منشاء آن را پيدا كند. تا منشاء درست نشود بيماري ادامه دارد. قرار نيست همه مشكلات با دعاي زباني حل شود چون دعاي زباني براي حل همه مشكلات نيست البته اگر منشاء پيدا شد مي توانيد با بخش حديث مركز ما مشورت كنيد كه اگر ذكر يا دستور العمل خاصي در اين زمينه سراغ داشتند شما را راهنمايي كنند.

در پايان ياد آور مي شویم كه وقتي بنده دعا مي كند خوب است كه شك در اجابت نداشته باشد. خود اين اميد داشتن بركات زيادي دارد و خيلي از مشكلات را حل مي كند. خوش بيني و اميد داشتن به اجابت دعا، يكي از آداب دعاست.

آرزوي صحت و سلامتي براي شما داریم.

پي نوشت ها:

1. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، مص علي اكبر غفاري و همكاران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1407، ج2، ص 469، ح5.

2. سوره انبياء، آيه 89.

3. سوره بقره، آيه 216.

4. سوره نساء، آيه 19.

5. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، مص علي اكبر غفاري و همكاران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1407ق، ج2، ص471، ح2

6. همان، ج2، ص 489، ح5.

7. همان، ج2، ص 489، ح4.

8. همان، ج1، ص 183، ح7.

موجودات خيالي انسان از چه سنخي هستند؟
اصطلاح «موجودات خيالي» در فلسفه معاني مختلفي دارند. اما با عنايت به پرسش‌های ديگري که درزمینه موجودات خيالي مکاتبه فرموديد، روشن می‌شود که منظور شما ...

با سلام بر استاد محترم

همان‌طور که جسم انسان مادي بوده و خداوند غیرمادی، موجودات خيالي انسان از چه سنخي هستند غیرمادی هستند؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. اصطلاح «موجودات خيالي» در فلسفه معاني مختلفي دارند. اما با عنايت به پرسش‌های ديگري که درزمینه موجودات خيالي مکاتبه فرموديد، روشن می‌شود که منظور شما از موجودات خيالي تصوراتي است که فقط در ذهن موجودند و مصداق خارجي ندارند؛ يعني تصوراتي که ما اعتبار می‌کنیم بی‌آنکه در خارج تحقق داشته باشند؛ همچون تصور اسب بالدار يا غول بي شاخ و دم يا سيمرغ.

با عنايت به اين تعريف از موجودات خيالي، تجرد و ماديت آن‌ها را موردبررسی قرار می‌دهیم.

2. در ابتدا می‌بایست تعريف مشخصي از مجرد و مادي داشته باشيم. فلاسفه تعاريف مختلفي درباره مجرد و مادي مطرح کرده‌اند.

مثلاً برخي از فلاسفه، موجود مجرد را موجودي مجرد از حجم و اندازه و مکان و زمان دانسته‌اند و به همين جهت، مصداق موجود مجرد را خداوند يا موجودات عقلاني (همچون ملائکه) دانسته‌اند که فاقد حجم و مقدار و مکان و زمان‌اند. (1)

اما برخي از فلاسفه معتقدند که موجود مادي گاهي چنين است که فاقد حجم و مقدار و زمان و مکان و شکل و شمايل است. (همانند خدا و برخي از ملائکه) اما گاهي هم‌چنین است که داراي حجم و مقدار و زمان و مکان و شکل و شمايل است (همانند تصوراتي که ما درباره درخت و اسب و غيره داريم که داراي ماده نيست. اما فاقد شکل و شمايل نيز نمی‌باشد. تصور من از فلان درخت، داراي شکل و شمايل و موقعيت مکاني و زماني خاص است). در اين صورت، نبايد موجود مجرد را به معناي موجود فاقد حجم و مقدار و زمان و مکان دانست. از اين منظر، موجود مجرد، موجودي است که محسوس نيست و وجودش مادي نيست؛ خواه داراي زمان و مکان و شکل و شمايل باشد، خواه نباشد. بر همين اساس موجودات مجرد را به دو قسم مجرد عقلي و مجرد مثالي تقسيم کرده‌اند. به موجود مجردي که شکل و شمايل و حجم و مقدار و زمان و مکان ندارد، مجرد عقلي می‌گویند؛ اما به موجود مجردي که اين خصايص را دارد و درعین‌حال مادي نيست، مجرد مثالي می‌گویند.(2)

به نظر می‌رسد ديدگاه اخير ديدگاه بهتري است چراکه با اصطلاح مادي و مجرد نيز سازگاري بهتري دارد. موجود مادي موجودي است که وجودش درگرو ماده است و بدون ماده باقي نمی‌ماند و به همين جهت که مادي است، به حس درمی‌آید. اما موجود مجرد موجودي است که مجرد از ماده است يعني بدون ماده نيز باقي می‌ماند و به حس درنمی‌آید.

3. حالا با عنايت به اين تعريف از تجرد، سراغ تصورات خيالي می‌رویم. تصورات خيالي تصوراتي هستند که ذهن از جانب خودش آن‌ها را اعتبار می‌کند. در مورد تصورات خيالي بايد به اين نکته دقت کرد که اين تصورات عمدتاً از تصورات بسیط‌تری ساخته می‌شوند که آن‌ها واقعي هستند اما ذهن با ترکيب و تجزيه تصورات واقعي و خارجي، تصورات جديدي از جانب خودش می‌سازد که مسبوق به سابقه نيست و داراي مصداق خارجي نمی‌باشد. مثلاً ذهن هم از اسب تصور دارد و هم از بال. اين دو تصور، واقعي و خارجي هستند و محسوس می‌باشند اما ذهن در آن‌ها تصرف می‌کند و اين دو را باهم ترکيب می‌کند و تصوري جديدي می‌سازد که مصداق خارجي ندارد: اسب بالدار.

اسب بالدار نيز تصور است و محسوس نمی‌باشد و وجودش مادي نيست بلکه برآمده از تصرف ذهني در تصورات سابق است. ازآنجایی‌که تصور اسب بالدار، تصور مادي نيست و محسوس نمی‌باشد و وجودش درگرو ماده نيست، اين تصور خيالي را نيز مجرد از ماده می‌دانیم. آري، تصور اسب بالدار داراي شکل و شمايل حجم و مقدار است (چنانچه می‌توان تصور اسب بالدار غول‌پیکر و يا اسب بالدار کوچک‌تر از مگس را در نظر گرفت و يا اسب بالدار در آسمان يا اسب بالدار روي چمنزار را متصور شد) اما همان‌طور که عرض کرديم اين خصوصيات سبب نمی‌شود که اين تصور خيالي را مادي بدانيم چراکه در مادي نبودن، قيد نشده بود که حتماً فاقد خصايص مذکور باشد. همین‌که موجودي مادي و محسوس نباشد، کافي است که آن را غيرمادي و مجرد بدانيم.

4. بنابراين، روشن می‌شود که موجودات خيالي نيز مجرد هستند و این‌طور نيست که موجود مجرد منحصراً خدا باشد. موجود مجرد از ماده هم می‌تواند خدا باشد و هم می‌تواند مخلوق خدا باشد. مجرد بودن يک خصيصه وجودي است که هم در موجودات واجب‌الوجود وجود دارد و هم در موجودات ممکن‌الوجود. نهایتاً تجرد داراي مراتب مختلفي است و گاهي داري شکل و شمايل و زمان و مکان مثالي است؛ و گاهي چنين نيست و مجرد تام است که مصداق آن فقط خداوند است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. خفري، تعليقه بر الهيات شرح تجريد ملاعلي قوشچي، ص115.

2. نبويان، محمدمهدي، جستاري در فلسفه اسلامي، ج3، صص247-251.

درباره رابطه دين و سياست و ضرورت استفاده از دين در سياست چيست؟
تعاريف دين مختلف است و اين اختلاف ناشي از مقام‌های مختلف دين و يا مواضع و پیش‌فرض‌های مختلف ما در تعريف دين است. براي دستيابي به تعريف جامع‌ومانع، بايد ابتدا...

درباره رابطه دين و سياست و ضرورت استفاده از دين در سياست چيست؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. تعريف دين

تعاريف دين مختلف است و اين اختلاف ناشي از مقام‌های مختلف دين و يا مواضع و پیش‌فرض‌های مختلف ما در تعريف دين است. براي دستيابي به تعريف جامع‌ومانع، بايد ابتدا موضع و مقام خودمان را مشخص کنيم تا بعدازآن، مطمئن شويم که به تعريف جامع‌ومانع رسیده‌ایم يا نه. مثلاً براي تعريف دين بايد مشخص کنيم که ناظر به دين هستيم، يا دین‌داری؟ ناظر به مقام آرمان هستيم، يا تحقق؟ ناظر به اسلام هستيم يا مسيحيت و يا هر دو؟ ناظر به بُعد روانشناسانِ هستيم يا جامعه‌شناسانه؟ ...

بنابراين، مثلاً اگر بخواهيم دين را ناظر به اسلام متحقق تعريف کنيم، می‌توانيم آن را مجموعه‌ای از معارف عملي و نظري، در حوزه فردي و اجتماعي، و همچنين در حوزه اخروي و دنيوي بدانيم که از طريق وحي از جانب خداوند به انسان برگزیده‌ای ابلاغ‌شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدي دست يابند.(1)

قرآن به‌صراحت، شريعت را جزء جدانشدنی دين در همه آیین‌های آسماني می‌شمارد (2) و اعتقاد مجرد را درصورتی‌که همراه با عمل به احکام و مقررات وحي نباشد هرچند که درست باشد دین‌داری تلقي نمی‌کند. (3) شاخص هميشگي و ماهوي دين، اندیشه‌ای نظام‌یافته درزمینهٔ جهان‌بینی و شريعت است و هدف غايي آن چيزي جز رشد و تعالي انسان در زندگي اين دنيا و فرجام آن نيست. بی‌شک، بخشي از انسان، زندگي جمعي اوست و بخشي از جامعه نيز سياست و حکومت است. دين با چنين تعريف و شاخص و هدفي چگونه می‌تواند از اين بخش مهم از زندگي انسان غافل باشد و مدعي هدايت وي به سرنوشتي بهتر در دنيا و آخرت باشد؟ همه‌کسانی که به نحوي به تعريف دين پرداخته‌اند، به اين حقيقت اذعان نموده‌اند که هدف دين، سامان بخشيدن به زندگي انسان است.

 

2. تعريف سياست

همان‌طور که در تعريف دين گذشت، در تعريف سياست نيز با مشکلاتي همراه هستيم و بايد موضع تعريفي خودمان را مشخص کنيم و سپس مقومات سياست را از آن منظر موردبررسی قرار دهيم. بنا بر يک تعريف، سياست به معني تنظيم امور دولت و تدبير شئون آن است؛ يعني مديريت کلان دولت و راهبرد امور عمومي در جهت مصلحت جمعي و انتخاب روش‌های بهتر در اداره شئون کشور.(4)

 

3. لزوم ارتباط دين و سياست

سياست چون به عمل و زندگي اجتماعي انسان مربوط می‌شود، ناگزير با اديان الهي خصوصاً اسلام، که متکفل بيان شیوه‌های زيستن است و محدود به حوزه شخصي و فردي نيست، مرتبط می‌شود. در هر دو حال، دين به سياست نظر دارد و سياست نيز به‌نوبه خود در قلمرو دين عمل می‌کند. به تعبير فني، دين و سياست درباره موضوع مشترک نظر می‌دهند و بی‌معناست گمان کنيم و دين و سیاست ارتباطي باهم ندارند. 

صرف‌نظر از تلازم مفهومي دو مقوله دين و سياست، اصولاً توجه به اهداف و شريعت اسلامي، نشانگر ارتباط دين و سياست است. به همين جهت، در تاريخ اندیشه‌های سياسي، فرازي برجسته و فصلي روشن در رابطه با انديشه سياسي انبيا به چشم می‌خورد که از عوامل مهم و سرنوشت‌ساز تاريخ سياسي جهان محسوب می‌شود.

اديان الهي عمدتاً داراي سه هدف مهم بوده‌اند و به همين جهت، لزوماً با سياست مرتبط‌اند. درواقع، اديان الهي با نظر به اين اهداف، در حوزه سياست نيز احکام کلي را وضع نمودند که به‌مثابه قانون و چارچوب عمل سياسي محسوب می‌شود:

اول: اقامه قسط و حق و هدايت جوامع بشري به سمت عدالت.(5)

دوم: دعوت به‌سوی حق و ايجاد ارتباط سازنده ميان انسان و خدا.

سوم: پيشرفت در مسير تکامل.(6)

هر يک از اين سه هدف والاي دين و انبيا، ارتباط تنگاتنگ با مسائل سياست دارد و بدون يک انديشه سياسي منسجم و سازمان‌یافته و فلسفه سياسي روشن قابل تحقق نمی‌باشد.

 

4. نمونه‌هایی از تأثیر دين بر سياست

بعد از تبيين لزوم ارتباط دين و سياست، خالي از لطف نيست که به برخي از کارکردهاي دين و تأثیرش بر سياست توجه کنيم تا درک بهتري از جايگاه دين در سياست داشته باشيم:

4/1. دين و مشروعيت: هر نظام سياسي براي بقا و تداوم خود، علاوه بر قدرت و نفوذ، به اقتدار و مشروعيت هم نيازمند است. به دليل آنكه «اقتدار» مهم‌ترین و اساسی‌ترین ملاك و رمز بقاي سياست و قدرت است، انديشمندان از دیرزمان، تلاش کرده‌اند تا مبناي محكمي براي مشروعيت پيدا نمايند. آن دسته از متفكران مسلمان كه نگاه حداكثري به دين دارند و حضور دين را در عرصه‌های گوناگون اجتماعي و سياسي ضروري می‌دانند، معتقدند: دين تنها عاملي است كه مشروعيت نظام سياسي را تأمين می‌کند. در كنار اين دسته، گروه ديگري كه نگاه حداقلي به دین‌ دارند و كاركرد دين در حوزه مديريت سياسي را انكار می‌کنند نيز مشروعيت بخشي دين به‌نظام سياسي را انكار نمی‌کنند.

4/2. دين، همبستگي و ثبات سياسي: كاركرد ديگر دين در عرصه سياست، انسجام‌بخشی و تداوم بخشي به‌نظام سياسي است. همان‌گونه كه نظام اجتماعي به‌عنوان يك نظام كلان، براي ايجاد همبستگي ميان عناصر سازنده خود نيازمند اصول و ارزش‌های ثابت است، خرده نظام سياسي نيز براي ايجاد همبستگي ميان عناصر خود، به چنين اصول و ارزش‌هایی نيازمند است. دين تنها عاملي است كه اين اصول را فراهم می‌کند، و نظام سياسي متّكي به دين به خاطر برخورداري از چنين عقبه و پشتوانه‌ای به‌خوبی می‌تواند تداوم و انسجام خود را حفظ نمايد، و دين عاملي است كه در مواقع بحران، از طريق بيان قوانين ثابت و فرا انسانی و به‌دوراز هوا و هوس‌های انساني، نظام سياسي را از منجلاب بحران نجات داده، ثبات اجتماعي و سياسي را به ارمغان می‌آورد؛ چنان‌که منتسكيو بيان می‌کند: «در هر جامعه، بايد قوانين و مقررات ثابتي وجود داشته باشند كه دست‌خوش هوا و هوس زمامداران نشوند. اين مقررات ثابت همان قوانين دینی‌اند.»

4/3. سياست (راه‌کار و روش): سومين راه تأثيرگذاري دين بر سياست ـ به معناي اعم ـ به اين واقعيت ارتباط می‌یابد كه هر اجتماع ديني ناگزير است از اسباب و طرق اجتماعي و فرهنگي براي القاي نگرش خود استفاده كند. منطق دروني اديان در مواجهه با اين اسباب متفاوت است. برخي به‌وسیله باورها و اعتقادات و برخي از طريق مناسك و اعمال ديني براي رسيدن به هدفشان استفاده می‌کنند. شیوه‌های خاص بيان اين نگرش يا منطق دروني آن را «سياست ديني» می‌نامند و همه راه‌ها و ابزارهاي فرهنگي كه براي اعمال آن مورداستفاده قرار می‌گیرند، بر زندگي سياسي تأثیر می‌گذارند.

4/4. عمل سياسي: طريقه چهارم كه به‌وسیله آن دين بر سياست تأثیر می‌گذارد به «عمل سياسي» تعبير می‌شود. اين طريق متضمّن تشكيل آگاهانه و عمدي سازمان‌های سياسي يا شبه سياسي است. احزاب سياسي، كه هويّت ديني يافته باشند، جمعیت‌های مخفي يا داوطلبانه تمركزيافته حول محور يك چهره ديني يا آرماني نوعاً سياسي، كه با زبان ديني تعریف‌شده باشند، و اتحادیه‌های ديني كارگري، كه کمیته‌های اقدام سياسي تشكيل داده باشند، ازجمله مصاديق اين طريق هستند.(7)

 

5. بنابراين، دين و سياست لزوماً باهم مرتبط‌اند و در حوزه‌های مختلفي دين بر سياست تأثیرگذار است؛ ازجمله مشروعيت سياسي حاکميت، همبستگي سياسي، روش سياسي، و عمل سياسي.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. براي مطالعه بيشتر، رک: شيرواني، علي، مقاله بررسي تعاريف دين از منظري ديگر، فصلنامه پژوهشي انديشه نوين ديني.

2. شوري، آيه 13.

3. نور، آيه 62.

4. صليبا، جميل، فرهنگ فلسفي، انتشارات حکمت، ص402.

5. حديد، آيه 25.

6. نحل، آيه 36.

7. فصيحي، امان‌الله، دين و كاركرد سياسي آن در جوامع سنّتي و نوين، فصلنامه معرفت، شماره 116، 1386.

چرا موقع حمله عراق به ایران شمشير بر گردن ايرانيان گذاشتند؟
نخست، نکته‌اي را که در سؤال شما به‌اشتباه مطرح‌شده، اصلاح کنيم و آن اين‌که: مسلمان شدن ايرانيان، ربطي به حملۀ عراق به ايران ندارد، بلکه مربوط به عرب‌هاي ...

مگر نمي­گوييم هيچ اجباري در دين نيست، پس چرا موقع حمله عراق به ایران شمشير بر گردن ايرانيان گذاشتند که يا بمير يا قبول کن؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

نخست، نکته‌اي را که در سؤال شما به‌اشتباه مطرح‌شده، اصلاح کنيم و آن اين‌که: مسلمان شدن ايرانيان، ربطي به حملۀ عراق به ايران ندارد، بلکه مربوط به عرب‌هاي مسلماني است که در سدۀ نخست هجري، حاکمان ساساني را شکست داده، راه ورود اسلام به ايران را باز کردند. نکتۀ ديگر اين‌که: پذيرش دين، امري قلبي است و معنا ندارد که کسي به‌زور، وادار به پذيرش دين اسلام يا هر دين ديگري شود. ممکن است کسي در «ظاهر»، اعمال و مناسک ديني را انجام دهد؛ ولي هرگز نمي‌توان او را وادار به «پذيرش قلبي دين» کرد. خلاصه اين‌که به‌موجب دلايل عقلي و به استناد آيۀ 256 سورۀ بقره (لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏…)، ايمان آوردن و پذيرش دين، اجباري نيست؛ يعني قابليت اجبار ندارد و در اين، شکي نيست.

امّا آيا به‌راستي، عرب‌هاي مسلمان، ايرانيان را به‌زور شمشير مسلمان کردند؟ يافتن پاسخ درست اين سؤال، نيازمند بررسي گزارش‌هاي تاريخي مربوط به درگيري مسلمانان با حاکمان ساساني است که در کتاب‌هاي تاريخي، با عنوان «فتوحات» شناخته مي‌شود. دراين‌باره، به چند نکته مي‌توان اشاره کرد: 1 ـ بسياري از شهرهاي ايران مانند قم و اصفهان، بدون هيچ خون‌ريزي فتح شد و درواقع، در بسياري از موارد، خود مردم و يا فرماندهان ساساني، شهر را به مسلمانان تسليم کردند. (1) گزارش‌هاي متعدّد تاريخي حاکي از آن است که مردم ايران در آن زمان، از حاکمان ساساني ناراضي بودند و مهم‌ترين دليل شکست ساسانيان، نداشتن پشتوانۀ مردمي بوده است که در موارد بسياري نيز با مسلمانان همکاري مي‌کردند. (2)  2 ـ ضعف دولت ساساني به دليل فساد طبقۀ حاکم و اختلافات فراوان بر سر قدرت، باعث تزلزل آن شده بود، «دولت ساساني به‌رغم شکوه و عظمت ظاهري که داشت، به‌سختي رو به پستي و پريشاني مي‌رفت. در پايان سلطنت انوشيروان، ايران وضعي سخت متزلزل داشت. سپاه ياغي بود و روحانيت روي در فساد داشت. فسادي که در وضع روحانيت بود، از قدرت و نفوذ موبدان برمي‌خاست. تشتّت و اختلاف در عقايد و آرا پديد آمده بود و موبدان در تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند…» و به‌ويژه پس از مرگ انوشيروان، اين وضعيت روزبه‌روز بدتر شد و نزاع ميان فرماندهان قدرت‌طلب، بالا گرفت. (3) اين‌همه، رمقي براي حکومت ساساني نگذاشت و به‌علاوۀ عوامل ديگري مانند تبعيض طبقاتي، نارضايتي مردم از حکومت را نيز تشديد کرد و از ديگر سو، انحرافات ديني، رواج خرافات و فساد روحانيون زرتشتي نيز باعث دلسردي مردم از آيين زرتشتي شده بود و بدين‌سان، زمينه براي تحوّلي همه‌جانبه و پذيرش اسلام در ميان مردم ايران بسيار فراهم‌شده بود. (4) با اين اوصاف، نمي‌توان چيرگي مسلمانان بر ايران را تماماً ناشي از قدرت شمشير و زور و خشونت دانست. 3 ـ سپاهيان مسلمان، هيچ اجباري بر مسلمان شدن مردم در سرزمين‌هاي فتح‌شده نداشتند؛ بلکه آنان را دعوت به اسلام می کردند و اگر نمی پذیرفتند و حکومت اسلامی تثبیت می شد، موظف به پرداخت جزیه بودند. (5) بزرگ‌ترين دليل بر اين مطلب ـ که مسلمانان کسي را مجبور به پذيرش اسلام نمي‌کردند ـ اين است که مردم ايران به‌مرور مسلمان شدند و حتّي هنوز هم بعد از گذشت چهارده قرن، برخي از ايرانيان به دين اسلام نگرويده‌اند و در قالب اقليت‌هاي زرتشتي، کليمي و صابئي، در همين سرزمين به سر مي‌برند. 4 ـ اين‌که ايرانيان را متّهم به پذيرش اجباري اسلام کنيم، علاوه بر ناسازگاري با واقعيت‌هاي تاريخي، به‌نوعي توهين به ايرانيان نيز هست، که ایرانی ها آنقدر ترسو و ضعیف بودند که با آن هم تجهیزات نظامی و سپاهیان فراوان در خاک خود از یک سپاه کوچک شکست خوردند. بلکه ایران ملّتي است که به حقيقتِ نهفته در اسلام پي برد و آن را باجان و دل پذيرفت و درراه اعتلا و گسترش آن، بيش از هر قوم ديگري کوشيد، (6) و سزاوار چنين تهمتي نيست. 5 ـ از آن‌سو، اسلام نيز آن‌قدر پيام‌هاي حق‌طلبانه و انسان‌دوستانه و فطرت‌پذير دارد که براي گسترش آن، نيازي نيست ديگران را وادار به پذيرش آن کرد. بي‌شک، مهم‌ترين علّت گسترش اسلام، همين روح حقيقتي است که در آموزه‌هاي آن نهفته است و برخورد خوب فاتحان مسلمان نيز در اين زمينه، مزيد بر علّت بود (7) و باعث فتح قلوب يا فتح اقناعي شد؛ فتحي که به قول مرحوم دکتر آئينه‌وند، «هم با فطرت ابلاغ ديني و کرامت انساني سازگارتر است و هم امواج انساني آن پايدارتر و دستاوردهاي تمدّني و معرفتي آن، بارزتر است». (8) خلاصه اين‌که: دين، تحميل کردني نيست و با دقّت در گزارش‌هاي تاريخي، درمي‌يابيم که ايرانيان با ميل خود مسلمان شدند و اين‌طور نبود که شمشير بر گردنشان گذاشته باشند که يا مسلمان بشو و يا بمير! بسياري از آنان مسلمان نشدند و نسل آنان هنوز هم در ايران زندگي مي‌کنند.

 

پي‌نوشت ‌ها:

1. ابن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 313 و 314.

2. مانند مردم شوشتر و گروهي که در فتح نهاوند به مسلمانان ياري رساندند. ر.ک: دينوري، الاخبار الطوال، ص 131 و 137.

3.       عبدالحسين زرين‌کوب، دو قرن سکوت، چاپ ششم، ص 54 و 55.

4.       ر.ک: محمد نصيري (رضي)، تاريخ تحليلي اسلام، ويراست دوم، نشر معارف، چاپ اول، 1379، ص 40 و 41.

5.       ابن اعثم مي‌نويسد: «عبدالله بن بديل، با دو هزار سواره، در کنار دروازۀ شهر اصفهان اردو زد. در اين هنگام، مردم شهر پيکي فرستادند و از او درخواست صلح کردند. ابوموسي ـ که فرمانده ارشد اين عمليات بود ـ با آنان بدين‌صورت صلح کرد که صد هزار درهم نقدي بپردازند و پس‌ازآن نيز هر کس که دوست داشت بر دين مجوس (زردشتي) باقي بماند، ماليات سرانه يا همان جزيه بپردازد. (الفتوح، ج 2، ص 314: «…فأرسل إليه أهل أصفهان يسألونه الصلح، فأجابهم أبو موسى إلى ذلك و صالحهم [5] على مائة ألف درهم عاجلة و الجزية بعد ذلك على من أقام على دين المجوسية»).

6.       بهترين منبع دراين‌باره، کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران، نوشتۀ شهيد مرتضي مطهري است.

7.       ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (تاريخ خلفا)، ص 126 ـ 122.

8.       صادق آئينه‌وند، تاريخ اسلام (مجموعه مقالات)، نشر معارف، 1382، مقالۀ «فتوح در اسلام»، ص 58.

بايد با زور شمشير مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار روند؟
بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيين‌شده باشد. بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي ...

اگر در زمان خلافت حضرت علي (ع) اکثر مردم ايشان را نخواستند تکليف حضرت چه بوده، بايد با زور شمشير و ديکتاتوري مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار بروند؟ و تکليف ياران و همراهان ايشان چطور، بايد سمت حضرت را بگيرند يا بر روي مردم شمشير بکشند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پاسخ سؤال شما با توجه به چند مقدمه روشن مي‌شود:

 يکم ـ بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيين‌شده باشد. (1) بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي «مشروعيت» حکومت کافي است و ما بر اساس دلائل متعددي که در جاي خود بررسي و اثبات‌شده، معتقديم که بعد از رحلت رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله)، تنها امام علي (عليه‌السلام) چنين مشروعيتي داشته است. (2)

دوم ـ بااين‌حال، جاي ترديد نيست که هيچ حکومتي، بدون همراهي و فرمان‌برداري مردم، بر پا نمي‌شود و اگر هم با زور و اعمال قدرت از سوي گروهي اندک برپا شود، ديرپا نخواهد بود و از هم خواهد گسيخت. ازاين‌رو، هر حکومتي براي برپايي و ماندگاري خويش، نيازمند «مقبوليت» نزد مردم است و البته اين مقبوليت نيز فقط به معناي هواداري و گرايش قلبي نيست؛ بلکه بايد در مقام عمل خود را نشان دهد.

سوم ـ بررسي تاريخ صدر اسلام و حوادث پس از رحلت رسول خدا (صلي‌الله عليه وآله)، ما را به اين نتيجه مي‌رساند که امام علي (عليه‌السلام) پس از انعقاد حکومت در دست ابوبکر، از همراهي مردم محروم ماند و هرچند هواداراني در ميان صحابه داشت؛ ولي اولاً، تعدادشان نسبت به همۀ مردم ـ که اکثرشان تازه‌مسلمان بودند ـ اندک بود و ثانياً، تنها تعداد اندکي از آنان پا به ميدان عمل نهادند و حاضر شدند آن حضرت را عملاً ياري کنند. (3) ازاين‌رو، آن حضرت خود را بي‌ياور ديد و با اين‌که قاطعانه خلافت را حقّ خويش مي‌دانست، (4) راه صبر را در پيش گرفت.

چهارم ـ اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) حاضر نبود به هر قيمتي، حکومت را به دست بياورد. ازاين‌رو، پيشنهاد ياري ابوسفيان را رد کرد. (5) آن حضرت 25 سال بعدازآن نيز، وقتي عثمان کشته شد و مردم به سراغش آمدند، تنها هنگامي حاضر شد حکومت را در دست بگيرد که به قول خودش، «مردم چون يال کفتار او را از هر سو احاطه کردند» و اعلام حمايت جدي توسط گروهي انبوه از مردم، حجّت را بر حضرت تمام کرد. (6) و حتّي در آن شرايط نيز کسي را به بيعت با خويش وادار نساخت (7) و از کساني که حاضر به بيعت نبودند، تنها پيمان مي‌گرفت که کارشکني نکنند.

نتيجه اين‌که: نه حضرت علي (عليه‌السلام) و نه هيچ‌يک از ياران آن حضرت، هرگز «بازور شمشير و ديکتاتوري» بر مردم مسلط نشدند و چنين کاري را روا نمي‌دانستند.

نکته: ممکن است بروز جنگ‌هاي جمل و صفين و نهروان در دوران خلافت حضرت علي (ع)، براي شما سؤال‌انگيز بوده باشد. دراين‌باره نيز بايد توجّه داشته باشيد که اين سه جنگ نه براي تصاحب قدرت، بلکه براي ايجاد امنيت در قلمرو حکومت اسلامي بود. هنگامي‌که حکومت مشروع آن حضرت با مقبوليت بالاي مردمي تحقّق يافت، طبيعي بود که مخالفت با آن و بر هم زدن نظم جامعه به بهانه‌هاي مختلف، شورش و ياغي‌گري تلقي شود و در اين صورت، لازم بود که با آن برخورد قاطع صورت بگيرد؛ کاري که امام علي (عليه‌السلام) آن را انجام داد و در اين مسير تا جايي که مردم همراهي‌اش کردند، از پاي ننشست؛ اما در اين زمينه نيز، امام هرگز آغازگر جنگ نبود و تا توان داشت، از بروز جنگ پيش‌گيري نمود؛ تا جايي که متهم به ترسيدن از جنگ شد! و دشمن نيز به نکوهش او پرداخت. بعد از برپايي جنگ نيز هرگز باعث بحراني‌تر شدن آن نشد و جنگ و دشمني، او را به‌تندي وا‌نداشت و اصول انساني را ناديده نينگاشت. (8)

پي‌نوشت ‌ها:

1.       ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقائد، شرکت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، ص 297 ـ 295.

2.       همان، ص 314 ـ 311. نيز ر.ک: اصغر منتظر القائم، تاريخ امامت، نشر معارف، ص 31 ـ 29.

3.       ر.ک: نهج البلاغة، خطبۀ 217 که مي‌فرمايد: «فنظرت فإذا ليس لي رافدٌ و لا ذابٌّ و لا مساعدٌ إلا اهل بيتي؛ در چنان وضعيتي نگريستم و بررسي کردم، ديدم ياوري و مدافعي برايم نمانده جز اهل بيتم».

4.       اين مطلب را به خوبي مي‌توان از خطبۀ سوم نهج البلاغه (معروف به شقشقيه) برداشت کرد؛ به ويژه آن جا که مي‌فرمايد.

5.       ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (تاريخ خلفا)، ص 23.

6.       نهج البلاغة، خطبۀ 3 (شقشقيه).

7.       رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 63.

8.       يوسف غلامي، تاريخ اسلام، جمعي از نويسندگان زير نظر دکتر صادق آئينه‌وند، نشر معارف، ويراست دوم، ص155 و 156.

در روز هاي قمر در عقرب مي تونيم وسيله اي بفروشيم؟
سلام. قمر در عقرب مورد تاييد روايات است و البته فقط چند مورد است که انجام دادن آن در اين زمان مکروه شمرده شده است وآن موارد هم ازدواج، مسافرت است. بنابراين ...

باسلام

مي خواستم ببينم در روز هاي قمر در عقرب مي تونيم وسيله اي بفروشيم براي پرداخت بدهي ها نا چار شديم امروز بفروشيم و مي خواستم روز هاي دقيق قمر در عقرب اين ماه بدونم.

به نام خدا

سلام. قمر در عقرب مورد تاييد روايات است و البته فقط چند مورد است که انجام دادن آن در اين زمان مکروه شمرده شده است وآن موارد هم ازدواج، مسافرت است. (1) بنابراين کراهت انجام عمل در زمان قمر در عقرب شامل مورد خريد و فروش نمي شود و انشاالله اشکالي ندارد.

نکته ديگر اين که انجام دادن آن اعمال در زمان قمر در عقرب، مکروه است نه حرام؛ يعني اين گونه نيست که اگر آن اعمال انجام شود حتما شخص ضرري مي بيند به عبارت ديگر اين گونه روايات در مقام بيان علت تامه نيستند يعني اينطور نيست که اگر مثلا در ايام قمر در عقرب انعقاد نطفه صورت گرفت حتما به فرزند آسيبي مي رسد بلکه اين روايات در مقام بيان اقتضاي امکان و احتمال هستند.

اما روز هاي قمر در عقرب اين ماه 28 و 30 است.

مگر اهل سعادت هم «غَيْرِ أَهْلِ الْخُلُودِ» دارند؟
حضرت فرمود: اين دو آيه در مورد كساني از اهل شقاوت و سعادت نازل شده كه در بهشت و دوزخ جاويدان نيستند، كه اگر خداوند بخواهد آنها را خارج مي كند، و گمان نكني اي...

با سلام

در بحث خلود، در ذيل آيات 107 و 108 سوره هود از امام باقر عليه السّلام نقل شده: هَاتَانِ الْآيَتَانِ فِي غَيْرِ أَهْلِ الْخُلُودِ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ وَ السَّعَادَةِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ يَجْعَلُهُمْ خَارِجِينَ، وَ لَا تَزْعُمْ يَا زُرَارَةُ أَنِّي أَزْعُمُ ذَلِكَ (تفسير العيّاشي). الف. معناي بخش اخير اين حديث چيست؟ ب. مگر اهل سعادت هم «غَيْرِ أَهْلِ الْخُلُودِ» دارند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

حضرت فرمود: اين دو آيه در مورد كساني از اهل شقاوت و سعادت نازل شده كه در بهشت و دوزخ جاويدان نيستند، كه اگر خداوند بخواهد آنها را خارج مي كند، و گمان نكني اي زراره! كه من چنين عقيده دارم.

در بخش اخير روايت حضرت به زراره مي فرمايد: «گمان نكني اي زراره! كه من چنين عقيده دارم».

به نظر مي رسد منظور حضرت اين است که زراره فکر نکن که من گمان مي کنم خداوند آنها را خارج نمي کند به عبارت ديگر منظور امام اين است که خداوند اين کار را انجام مي دهد. همچنان که  شيح حر عاملي در کتاب «الفصول المهمة في أصول الأئمة» نيز به اين نکته اشاره مي کند و مي گويد: وَ لَا تَزْعُمُ يَا زُرَارَةُ، أَنِّي أَزْعُمُ ذَلِكَ يَعْنِي أَنَّهُ يَشَاءُ.(1)

نمونه اين تعابير در آيات قرآن نيز وجود دارد؛ قرآن مي فرمايد:

زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (2)

كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد، بگو: «آرى به پروردگارم سوگند كه همه شما (در قيامت) برانگيخته خواهيد شد، سپس آنچه را عمل مى‏كرديد به شما خبر داده مى‏شود، و اين براى خداوند آسان است!»

اما سوال دوم شما که گفته ايد: مگر اهل سعادت هم «غَيْرِ أَهْلِ الْخُلُودِ» دارند؟

از آنجا كه شقاوتمندان همگى الزاما افراد بى‏ايمانى كه مستحق خلود باشند نيستند، بلكه ممكن است در ميان آنها گروهى از مؤمنان خطاكار وجود داشته باشند بنا بر اين استثناء مربوط به اين گروه است.

در مورد مومنان خطاكار نيز اين چنين است كه چه بسا برخي براي مدتى بايد در آغاز به دوزخ بروند و پاك شوند سپس به صف بهشتيان بپيوندند. (3)

به عبارت ديگر اشخاص خوشبخت هميشه در بهشت‏اند، مگر آن مدّتى كه خدا خواسته كه قبل از دخول در بهشت آنها را به خاطر گناهانشان به جهنم ببرد. (4)

همچنان که امام رضا عليه السلام فرمود:

إِنَّ اللَّهَ لَا يُدْخِلُ النَّارَ مُؤْمِناً وَ قَدْ وَعَدَهُ الْجَنَّةَ وَ لَا يُخْرِجُ مِنَ النَّارِ كَافِراً وَ قَدْ أَوْعَدَهُ النَّارَ وَ الْخُلُودَ فِيهَا، وَ مُذْنِبُوا أَهْلِ التَّوْحِيدِ يَدْخُلُونَ النَّارَ وَ يَخْرُجُونَ مِنْهَا وَ الشَّفَاعَةُ جَائِزَةٌ لَهُمْ. (5)

 

پي نوشت ها:

1.       الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏1، ص 375.

2.سوره التغابن، آيه 7.

3.تفسير نمونه، ج9، ص247.

4.       ترجمه جوامع الجامع، ج‏3، ص 17.

5.       الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏1، ص 376.

دوستي با جنس مخالف چه آسیب‌هایي دارد؟
اساساً ارتباطات انساني و روابط دوستانه با ديگران، در اديان الهي به‌ویژه دين مبين اسلام تعریف ‌شده است. محدوده آن كاملاً مشخص گرديده است. دين مبين اسلام براي ...

دوستي با جنس مخالف چه آسیب‌هایي دارد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني؛

خواهر گرامي، براي پاسخگويي به سؤال شما، ابتدا مقدمه کوتاهي را بيان می‌کنیم و بعد به اصل موضوع سؤال شما می‌پردازیم:

اساساً ارتباطات انساني و روابط دوستانه با ديگران، در اديان الهي به‌ویژه دين مبين اسلام تعریف ‌شده است. محدوده آن كاملاً مشخص گرديده است. دين مبين اسلام براي حفظ حريم خانواده و شكوفايي و كارآمدي آن و جلوگيري از بی‌بندوباری، اختلاط نسل‌ها و... براي ارتباطات افراد جامعه اسلامي قوانيني وضع كرده است، ازجمله آن‌ها قانون محرم و نامحرم است. از ديدگاه اسلام، ارتباط دوستانه و صميمي ميان دو جنس مخالف، فقط در چارچوب ازدواج معنا دارد. البته حضور در اجتماع با رعايت موازين اسلامي و حفظ حجاب ظاهري و دروني در عرصه‌های علمي و مشارکت‌های اجتماعي قابل‌قبول است؛ اما خارج از اين چارچوب براي ايجاد ارتباط، اسلام ازدواج را توصيه می‌کند. ازاین‌رو، در اسلام رابطه دوستي بين دختر و پسر يا زن و مرد نامحرم معنا ندارد. به فتواي همه مراجع تقليد، ردوبدل كردن سخنان تحریک‌آمیز (احساسي و ابراز علاقه) بين زن و مرد نامحرم حرام است و اشكال دارد. قرآن كريم هم به مردان و هم به زنان توصيه می‌کند كه از ايجاد رابطه دوستي با يكديگر اجتناب كنيد. ازاین‌رو، به زنان می‌فرماید: با مردان به‌طور پنهان و خلوت به گفت‌وگو ننشينيد. (1) و يا در آیه‌ای ديگر به مردان توصيه می‌کند: با زنان و جنس مخالف در خلوت و پنهاني گفتگو نكنيد؛ (2) يعني همان‌طور كه براي يك زن زشت و ناپسند است، دوست‌پسر داشته باشد، براي يك مرد نيز به همان اندازه زشت و ناپسند است كه براي خود دوست‌دختر انتخاب كند و با يكديگر در ارتباط دوستانه باشند. بنابراين، هر دو موظف‌اند اصول اخلاقي و شرعي را رعايت كنند و حريم عفت و پاک‌دامنی را حفظ نمايند و نمی‌توان به بهانه آشنايي دختر و پسر با يكديگر و به‌منظور ازدواج و... گرفتار لغزش شوند؛ زيرا اين حيطه، حیطه‌ای است بسيار حساس و خطرناك و اگر در ابتدا نيز قصد سوء نداشته باشند، در ادامه كار آن‌چنان نيروهاي شيطاني و انحراف كننده قوي و زياد است كه ناخودآگاه به آن‌سو كشيده می‌شوند.

 آسیب‌های ارتباط خارج از چهارچوب شرعي و عرفي، دختر و پسر

آسیب‌های روابط دختر و پسر بر هيچ انسان انديشمند و واقع‌نگری پوشيده نيست، باکمی دقت در روابط بسياري از دختر و پسر كه ارتباطات دوستانه‌ای باهم در جامعه برقرار می‌کنند، می‌توان آسیب‌های روابط دختر و پسر را به چشم خود مشاهده كرد. صفحات حوادث روزنامه‌ها دربردارنده مطالبي است كه به‌نوعی حاكي از آسیب‌های روابط دختر و پسر كه منجر به حوادثي گرديده است كه بعضاً وحشتناك و جبران‌ناپذیر است. در ادامه به برخي از آسیب‌های این‌گونه روابط دختر و پسر اشاره می‌کنیم:

الف - آسيب رواني و فردي:

فقدان حريم ميان زن و مرد و آزادی معاشرت‌های بی‌بندوبار، هیجان‌ها و التهاب‌های جنسي را فزوني می‌بخشد. غريزه جنسي، غریزه‌ای نيرومند، عميق و دریاصفت است، هر چه بيشتر اطاعت شود، سرکش‌تر می‌گردد؛ همچون آتشي كه هر چه به آن بيشتر خوراك بدهند شعله‌ورتر می‌شود. روح بشر فوق‌العاده تحریک‌پذیر است، اشتباه است كه گمان كنيم تحریک‌پذیری روح بشر محدود به حد خاصي است و ازآن‌پس آرام می‌گیرد. هيچ مردي از تصاحب زيبا رويان و هيچ زني از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره دلي از هوس سير نمی‌شود. از طرفي تقاضاي نامحدود خواه‌ناخواه انجام نشدني است و هميشه مقرون است با نوعي احساس محروميت، دست نيافتن به آرزوها به‌نوبه خود منجر به اختلالات روحي و بیماری‌های رواني می‌گردد. حال اگر در سطح جامعه، جاذبه‌های جنسي رواج يابد و دختر و پسر روابطي آزاد داشته باشند، جلوه­گري­هاي موجود در برخورد و حالات دختران موجب جلب‌توجه پسران شده، انحراف اذهان و آشفتگي فكر و دل آن‌ها را در پي دارد. البته خود دختران نيز ضربه‌پذیر هستند زيرا چه بسيار دختراني كه سبب شوق دست‌یابی به نشانه‌های مقبول زيبايي و زنانگي به اختلالات رواني دچار می‌شوند. از طرف ديگر اگر در كوچه و خيابان، دلبري مرسوم گردد و جلوه گري، هنر دختران محسوب شود و در روابط دختر و پسر تجاذب و دلبندي به ميان آيد، دختراني كه از زيبايي لازم برخوردار نيستند، در فشار و استرس قرار می‌گیرند و هميشه احساس كمبود و حقارت می‌نمایند و لطمه‌های جدي بر روح و روان آنان وارد می‌شود. آفت ديگر اين است كه افراد در اين نوع روابط كه معمولاً ناپايدار بوده و بر اساس سودجويي است نه تعهد، به شكست در عشق منتهي می‌شوند؛ و درنتیجه روح لطيف و بانشاط آن‌ها گرفتار افسردگي می‌شود. افت تحصيلي و اتلاف عمر و وقت گران‌بها؛ و ... از ديگر آسیب‌های اين دوستی‌ها است.

ب - آسيب اجتماعي:

آنچه موجب فلج كردن نيروي اجتماعي است، آلوده كردن محيط كار به لذت‌جویی‌های شهواني است زيرا از طرفي شخصيت و كرامت زن را در حد يك كالا براي کام‌جویی مردان تنزل می‌دهد و امنيت رواني لازم را براي فعاليت اجتماعي او از بين می‌برد و از طرف ديگر مردان، تمركز حواس و دقت كافي را براي كارهاي خود ندارند. هر چه روابط دختر و پسر ضابطه‌مند‌تر شود و جامعه از تحريكات شهواني و جلوه­گری‌های جنسي دور گردد، اجتماع سالم‌تر خواهد شد و افراد جامعه بهتر به كار خود رسيدگي كرده، جوانان در محيط كار، درس و دانشگاه راحت‌تر خواهند بود و به پیشرفت‌های بيشتري خواهند رسيد. سرکوب شدن استعدادها، افزايش طلاق و مشاجرات مهم در زندگي و احتمال ظهور فرزندان نامشروع و ... از ديگر پیامدهای اجتماعي اين روابط خارج از چهارچوب است.

ج - آسيب خانوادگي:

معاشرت‌های آزاد و بی‌حدومرز در برخي خانواده‌ها، زمينه بی‌بندوباری پسران و دختران را فراهم ساخته و ازدواج را به‌صورت يك وظيفه، تكليف و محدوديت درآورده است.

تفاوت جامعه‌ای كه روابط جنسي را به محيط خانوادگي و كادر ازدواج قانوني محدود می‌کند با اجتماعي كه روابط آزاد در آن اجازه داده می‌شود اين است كه ازدواج در اجتماع اول پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميت و محدوديت است. در سيستم روابط آزاد جنسي، پيمان ازدواج به دوران آزادي دختر و پسر خاتمه می‌دهد و آن‌ها را ملزم می‌سازد كه به يكديگر وفادار باشند و در سيستم اسلامي به محروميت و انتظار آنان پايان می‌بخشد.

پس آسيب اول، بی‌رغبتی به ازدواج و تشكيل خانواده است. آسيب ديگر همان است كه مرد، نگران و مضطرب است كه مبادا كسي پيش از او زنش را تصرف كرده باشد. پسري كه قبل از ازدواج با افراد زيادي ارتباط داشته است، به هنگام ازدواج به هر دختري كه نظر كند، می‌پندارد او نيز با پسرهاي متعددي ارتباط داشته و پاك و عفيف نيست و درنتیجه روح بی‌اعتمادی و سوءظن در جامعه اوج می‌گیرد بنابراین روابط آزاد، زمینه‌ساز بسياري از سوءظن‌ها است. پس ضعيف شدن حس اعتماد نسبت به همسر در آينده و سوءظن و بدبيني نسبت به دختران و پسران؛ رهاورد اين نوع ارتباطات است.

نكته ديگري كه در جوامع آزاد و مختلط، خانواده‌ها را تهديد می‌کند اين است كه زن و مرد، همواره در حال مقایسه‌اند، مقايسه آنچه دارند با آنچه ندارند و آنچه ريشه خانواده را می‌سوزاند اين است كه اين مقایسه‌ها آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن می‌زند. از ديگر پیامدهای خانوادگي اين نوع‌دوستی‌ها سرد بودن روابط عاطفي بين همسران و افزايش طلاق بين آن‌ها و محروميت از تشکيل خانواده پاک و آرامش‌بخش در آينده و حال و ... می‌باشد.

درباره روابط دختر و پسر کتاب‌های متعدد زيادي در اين زمينه وجود دارد كه هر يك به‌نوعی مطالب ارزشمند و مفيدي را بيان کرده‌اند كه ما در زير به بخشي از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

•        بررسي روابط دختر و پسر در ايران و راه‌کارهای اصلاحي آن. پديدآورنده: عبدالله جوان. ناشر: دفتر عقل 1387

•        تحليلي بر روابط دختر و پسر. پديدآورنده: حمزه کریم‌خانی، ناشر: عطر ياس 1387

•        تحليلي تربيتي بر روابط دختر و پسر در ايران. پديدآورنده: علی‌اصغر احمدي. ناشر: انجمن اولياء و مربيان 1387

•        جواني فصل شکفتن، دکتر علی احمد پناهي (روانشناس اسلامي) نشر موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني

•        روابط بين دختر و پسر ازنظر شرع اسلام. پديدآورنده: سید رحمان شفيعي. ناشر: سلسله الذهب 1388

•        روابط دختر و پسر در جامعه امروز. پديدآورنده: نياز جاوداني. ناشر: کتاب‌درمانی 1385

•        روابط دختر و پسر. پديدآورنده: محمدعلي رضايي اصفهاني، جمعي از پژوهشگران. ناشر: پژوهش‌های تفسير و علوم قرآن 1386

•        روابط دختر و پسر، محمدرضا احمدي با همکاری جمعي از محققان، انتشارات دفتر نشر معارف

•        روابط دختران و پسران. پديدآورنده: محسن ماجراجو. ناشر: قدسيان 1389

•        نيمه پنهان (روابط دختر و پسر)، پديدآورنده: موسسه پاسخگويي به سؤالات شرعي و شبهات ديني پيام من، ناشر: نسيم حيات 1388

 

موفق و کامروا باشيد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. مائده، آيه 5.

2. نساء، آيه 25.

خواهش می‌کنم کمک کنيد من بدونم بايد چه­کار کنم؟
خواهر گرامي علاقه‌مند شدن دو نفر به همديگر، يا شديد شدن علاقه، يك مسئله ماورايي و غیرطبیعی و ويژه نيست، بلكه ناشي از يك اصل بسيار ساده روان‌شناختی يعني اصل ...

سلام

من دختري 32 ساله هستم که متأسفانه با يکي از همکارانم تلفني زياد با همدیگر حرف زديم و به همدیگر عادت کرديم اما همدیگر رو خواهر و برادر می‌دیدیم و چيزي غیر از این در ذهنمان نبوده است، زياد هم همدیگر رو بيرون نمی‌دیدیم فقط دو يا سه بار. یک‌بار هم همدیگر رو بوسيديم که متأسفانه همان یک‌بار يکي از آشناها ما رو ديده و به خانواده خانمش اطلاع داده. آخرين بار که دفعه سومي می‌شد که ما همدیگر رو بيرون می‌دیدیم به‌محض اينکه سوار ماشينش شدم متوجه شدم خانواده خانمش ما رو تعقيب کردن. برخورد شديدي با من کردن و منو مقصر می‌دانستند. الآن هم منو تهديد کردند که آبرویم رو می‌برند و کاري می‌کنند که از کارم اخراج بشوم يا بين محل بی‌آبرویی می‌کنند. خواهش می‌کنم کمک کنيد من بدونم بايد چه­کار کنم؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني

 

آنچه در پي می‌آید نگاهي كاملاً آسيب شناسانه به نامه شماست. اميد است از گزش احتمالي قلم دل‌آزرده نگرديد و طولاني بودن پاسخ شما را خسته نکند و با نهايت دقت در مطالب گفته‌شده تأمل نماييد.

خواهر گرامي علاقه‌مند شدن دو نفر به همديگر، يا شديد شدن علاقه، يك مسئله ماورايي و غیرطبیعی و ويژه نيست، بلكه ناشي از يك اصل بسيار ساده روان‌شناختی يعني اصل مجاورت است. خواه‌ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يكديگر قرار می‌گیرند و به‌نوعی با يكديگر در تماس هستند (مخصوصاً در محل کار)، به‌تناسب و توافق ویژگی‌های شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيك، آن دو به هم علاقه‌مند می‌گردند و اگر قبلاً علاقه‌ای بين آن‌ها بوده است، علاقه شديدتر خواهد شد. اگرچه اين اصل در همه‌جا و همه موارد به یک‌شکل عمل نمی‌کند، اما در مورد دوستي با جنس مخالف نبايد غرايز و کشش‌های جنسي را نيز از ياد ببريم. تجربه ثابت كرده است كه این‌گونه ارتباطات، به‌جای خوب و صحيحي ختم نمی‌شود و هرچه رابطه جلوتر رود، مشكلات بيشتر خواهد شد. پس در محل کار و يا جاهاي ديگر که با افراد نامحرم سروکار داريد بايد مراقب اين اصل مجاورت و پیامدهای آن بود.

نکته‌ی مهم‌تر اينکه در اسلام چيزي به نام رابطه خواهر و برادري نداريم و طبق فتاواي مراجع تقليد، يگانه راه محرميت، ازدواج است. ارتباط‌های عاطفي زن و مرد به هر شكل و صورت، حرام است؛ چون زمينه آلودگی‌ها را فراهم می‌کند. شيطان براي به دام انداختن دین‌داران، راهكارهايي را نشان می‌دهد كه يكي از آن‌ها، همين رابطه خواهر و برادري است. پس خيلي مراقب باشيد كه يكي از رفتارهاي شيطان، زينت دادن اعمال ما است؛ يعني شيطان به رفتار ناپسند انسان، رنگ و لعاب می‌دهد و آن را زينت می‌دهد (1).

•        آسیب‌ها و پیامدها:

همان‌طور كه می‌دانید ايجاد رابطه پنهاني خارج از شرع و عرف شما با يک مرد متأهل مرد به معناي خيانت به همسر اوست و درصورتی‌که آشكار شدن آن پيامدهاي خطرناكي دارد و بدون ترديد به زندگي شما لطمه می‌زند. این‌گونه ارتباط‌ها علاوه بر اينکه با توجه به حس ناموس‌پرستی و غيرت فامیل‌های آن زن، احتمال دارد به جرم‌های بزرگي بينجامد ( جنایت‌های وحشتناك با منشأ ارتباط‌های این‌چنینی بسيار فراوان است و کمترين خطر آن‌ها آبروریزی است) حتماً آسیب‌های روحي و رواني متعددي نيز براي شما به همراه خواهد داشت ازجمله اينکه شما در مسئله خطير ازدواج آینده‌تان با مرد ديگر دچار مشكل می‌گردید. اينکه شما اين رابطه را فقط در حد خواهر و برادر ميدانيد و هيچ قصد سوء ديگري در کار نيست، بايد عرض کنيم که مطمئن باشيد که به‌مرورزمان شما و طرف مقابلتان گام‌های فراتر از بوسيدن را خواهيد برداشت. در پس اين علاقه‌ها و روابط این‌چنینی و به‌ظاهر سالم چيزي وجود ندارد جز غرايز جنسي و شهواني و گرچه طرفين در ابتدا اظهار می‌دارند که نسبت به همديگر هیچ‌گونه حس شهوت‌آمیزی ندارند ولي همين بوسيدن گام‌های ابتدايي بروز غریزه‌ی جنسي و رفتارهاي شهوت‌آمیز می‌باشد.

آسيب و خطر بعدي که اين رابطه به همراه خواهد داشت، متزلزل شدن زندگي زناشويي طرف مقابلتان می‌باشد. مسلماً از وقتي شما با او اين رابطه‌ی صميمي را برقرار کرده‌اید، به همان اندازه که محبت شما در دل ايشان واردشده است، به همان اندازه محبت همسرش از دلش خارج‌شده و نسبت به او سرد گرديده است. خداوند متعال در قرآن کريم می‌فرماید: خداوند براي هرکسي دو دل قرار نداده است (2). پس هر انساني يک قلب دارد و تنها می‌تواند محبت يک نفر را در دل خود جايي دهد. پس شما در حال انجام گناه بزرگ و خيانت نابخشودني در حق هم نوع خود هستيد. مسلماً اگر تنها یک‌لحظه خود را در جايگاه همسر اين مرد قرار دهيد، می‌توانید عمق فاجعه را درک کنيد و بفهميد خيانت و دزديدن عواطف چقدر سخت و غیرقابل‌تحمل است. اکنون‌که متأسفانه در اين وضعيت گرفتارشده‌اید و از طرفي تهديد هم شده‌اید مسلماً خودتان هم از شکل‌گیری اين رابطه پشيمان هستيد و مشتاق حل اين مسئله نگران‌کننده هستيد.

راهکار:

- بايد عرض کنيم بهترين راه چاره براي اينکه از پيامدهاي گفته‌شده اين رابطه، مخصوصاً از تهدیدهایی که نسبت به شما انجام‌گرفته است در امان بمانيد اين است که هرچه زودتر اين رابطه را به پايان به رسایند. مطمئن باشيد، افرادي که شما را تهديد کرده‌اند، منتظر پاسخ بعدي شما هستند. اينکه شما به صحبت‌های آن‌ها چه واکنشي نشان می‌دهید. اگر به رابطه‌ی خود ادامه دهيد، مسلماً درصدد عملي کردن تهدیدها برمی‌آیند ولي اگر متوجه شوند که شما دست از رابطه کشیده‌اید، آن‌ها هم به عملي کردن تهديدات خود فکر نمی‌کنند. پس شما بايد يک چراغ سبز و پرچم صلح بالا ببريد و به‌طور غیرمستقیم به آن‌ها بگوييد که ديگر اين رابطه را ادامه نخواهيد داد و اين چيزي نيست غير از خاتمه دادن به اين رابطه. توجه داشته باشيد که سعي نکنيد در ظاهر نقش افرادي را بازي کنيد که از رابطه دست کشيده است ولي درواقع و پنهاني به آن ادامه دهيد، زيرا آن‌ها تا مدت‌ها شما را از طريقي که اصلاً به ذهنتان نمی‌رسد رصد می‌کنند و بازهم رابطه‌ی پنهاني شما براي آن‌ها آشکار خواهد شد. (حتي رابطه‌ی تلفني شما هم در صورت صادر شدن حکم قضايي قابل‌کشف است و تلفن‌هایی که بين شما ردوبدل گشته هم قابل‌پیگیری است).

- کار بعدي که شما بايد آن را انجام دهيد اين است که طرف مقابلتان را در جريان تهديدات قرار بدهيد و درعین‌حال که او را هم مقصر شرايط فعلي می‌دانید از او بخواهيد اولاً اين رابطه را به پايان برساند و ثانیاً با مديريت صحيح نسبت به همسرش و خانواده‌ی همسرش از رخ دادن اتفاقان ناگوار براي شما جلوگيري کند. مسلماً اگر روابطش با همسرش را اصلاح کند و حتي صراحتاً و يا با زبان رفتار به آن‌ها بفهماند که ديگر با شما رابطه ندارد، آن‌ها هم از اذيت و آزار شما دست خواهند کشيد.

- راه‌حل بعدي اينکه اگر می‌دانید شخصي که در محل کار از اين رابطه‌ی شما اطلاع پیداکرده است و شما را در حال بوسيدن ديده است کيست و او را می‌شناسید سعي کنيد از طريقي به او بفهمانيد که تهديد شده­ايد و به خاطر آن تهديدات رابطه را به پايان رسانده­ايد. حتماً اين شخص نقش اطلاع‌رسانی براي خانواده همسر آن مرد را بازي می‌کند و الآن هم شما را زير نظر دارد و رفتار شما را لحظه‌به‌لحظه کنترل و گزارش می‌دهد.

- و نکته‌ی آخر اينکه سعي کنيد به‌هیچ‌وجه و در هيچ موقعيت واقعي و غیرواقعی با اين شخص ديده نشويد. اکنون شما توسط آن‌ها زير ذره‌بین هستيد. پس مراقبت ويژه داشته باشيد. حتي در صورت امکان محل کار و يا سیف کاري خود را عوض کنيد که با اين شخص برخوردي نداشته باشيد.

- و درنهایت ذکر اين نکته بی‌فایده نيست که ممکن است شما به خاطر به وجود آمدن دل‌بستگی و علاقه، در ترک اين رابطه نيازمند کمک باشيد که می‌توانید به‌صورت حضوري يا تلفني با اين مرکز در اين زمينه کمک بگيريد.

به اميد موفقيت روزافزون شما از خداوند متعال.

 

 پی‌نوشت‌ها:

1؛ و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل فهم لايهتدون./شيطان وعده‌شان می‌دهد و به آرزو کردن وادارشان می‌کند و جز فريب، شيطان وعده‌شان ندهد./ نمل، آيه 24.

2. ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه، بقره، آيه 268.

صفحه‌ها