پرسش وپاسخ

اما با اين اتفاق همش ميگن ديدي از وقتي که نماز خونديم بابا مریض شد؟
دغدغه و حساسيت شما نسبت به مسائل ديني اطرافيان خيلي خوب است. اينكه تلاش مي كنيد تا به ديگران حقايق را بگوييد ستودني است. درود بر شما كه حواستون هست تا درباره...

سلام

دو دخترخاله 10و11ساله دارم که پدرشون در اثر سرطان از دنيا رفتند قبل از اين خيلي اهل نماز و دعا و رعايت حجاب بودند اما با اين اتفاق همش به من ميگن آبجي ديدي از وقتي که نماز خونديم بابا مريض شد و حالا هم که ديگه پيشمون نيست. من توي اون لحظه خيلي ناراحت بودم به خاطراينکه دوباره مثل قبل بشن، بهشون گفتم توي قنوت­هاي نمازتون دعا کنيد که بابا جزء ياراي نزديک امام زمان بشه و با ايشون برگرده و در خدمت امام زمان باشه اما نمي دونم اين حرفي که بهشون زدم درست هست يا نه؟ لطفا راهنمايي­ام کنيد، احساس گناه مي­کنم چون چيزي را که علم بهش نداشتم به بچه هاگفتم.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

دغدغه و حساسيت شما نسبت به مسائل ديني اطرافيان خيلي خوب است. اينكه تلاش مي كنيد تا به ديگران حقايق را بگوييد ستودني است. درود بر شما كه حواستون هست تا درباره مسائلي كه تخصص نداريد نظريه پردازي نكنيد. احتمالا در شرايط احساسي و بحراني بوده ايد. همانطور كه نوشته ايد نيتتان خير بوده است پس خودتان را ناراحت نكنيد و نگران نباشيد اما خوب است به چند مطلب توجه داشته باشید:

1.       دختران خاله شما در سني نيستند كه از آنها بتوان توقع داشت با اين مصيبت راحت كنار بيايند. آنها از نظر روحي آسيب ديده اند. اگر حرفي مي زنند يا رفتاري مي كنند جدي نيست و جاي نگراني ندارد. شرايط طبيعي ندارند. حرفهايي هم كه مي زنند مشكلي ايجا نمي كند تا شما نگران باشيد و احساس تكليف كنيد.

2.       آنها در سني نيستند كه از نماز و حجاب و در كل از مسائل ديني فهم عميقي داشته باشند بنابراين پايبندي به اينها در شرایط فعلی چندان جاي خوشحالي ندارد. ترك اين كارها هم چندان نگران كننده نيست.

3.       اينكه به آنها گفته ايد چنين دعايي بكنند گناه نكرديد چون امكان چنين چيزي وجود دارد ولي اين حرف مناسب سن آن ها نيست. در اين طور موارد اگر مي توانيد با آنها همراهي و همدلي كنيد اگر هم نمي توانيد سكوت بفرماييد بهتر است.

4.       اين بچه هاي عزيز از نظر روحي و عاطفي به سختي آسيب ديده اند نياز به گذر زمان است تا بتوانند به خودشان بيايند و با اين مصيبت كنار بيايند. اگر حرفايي مي زنند كه به نظر شما درست است سريع موضع نگيريد چون آنها در اين شرايط پذيرش نصيحت و موعظه ندارند يعني اصلا مشكل يا شبهه اي ندارند كه شما بخواهيد آن را حل كنيد.

پس گناهی بر شما نیست اما سعی کنید از این به بعد همه شرایط را در نظر بگیرید و بعد حرفی را بزنید. موفق باشید.

مثلاًاگر بدعت کرده باشد يا مثلاً ديني اختراع کرده باشد؟
چه‌بسا گفته شود کسي که اهل بدعت است، اساساً شهيد به‌حساب نمی‌آید چراکه شهيد نيت الهي دارد و در حفظ نظام اسلامي به شهادت می‌رسد. بنابراين بعيد است که اهل بدعت...

با سلام اگر يک شهيد شيعه هر نوع گناهي کرده باشد آخر به بهشت می‌رود ؟؟؟

مثلاً اگر بدعت کرده باشد يا مثلاً ديني اختراع کرده باشد؟

آیا چنين شهيدي به بهشت می‌رود؟؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به اين نکات جلب می‌کنیم:

در آموزه‌های اسلامى و دينى، شهيد جايگاهى بس بلندمرتبه و برجسته دارد. درآیات و روايات بسيارى بدين جايگاه اشاره‌شده است كه نمونه‌هایی چند از آن‌ها يادآورى می‌شود.

الف) «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. فرحين بماءاتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم ولاهم يحزنون»(1) يعني: (اى پيامبر) هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدند، مردگان مپندار، بلكه آنان زنده بوده و نزد پروردگارشان روزى داده می‌شوند. آن‌ها به خاطر نعمت‌های فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است خوشحال‌اند و (نيز) به جهت كسانى كه هنوز به آنان نپیوسته‌اند [مجاهدان و شهيدان آينده‏] خوش وقت (زيرا جايگاه برجسته آن‌ها را در آن جهان‌دیده و می‌دانند) كه آن‌ها نه ترسى خواهند داشت و نه غمى.

برکشیدن و از بين بردن هرگونه ترس و اندوه از سوى خداوند در اين آيه شريفه، به معناى دستيابى شهيد به همه نعمت‌های ممكن و بهره‌وری از آن‌ها از یک‌سو و از ميان رفتنى نبودن نعمت‌های یادشده از ديگر سواست. چنين موقعيتى هم يعنى نيك بختى هميشگي براى انسان و جاودانگی او در آن.‏(2) بدین‌سان با توجه به آيه شريفه یادشده، هر نوع عذاب و بازخواستي و حسابرسي را درباره شهيد می‌توان ازمیان‌رفته پنداشت.

ب) رواياتى نيز بر نکته بیان‌شده در آيه شريفه، گواهى می‌دهند، ازجمله:

امام على علیه‌السلام درباره جايگاه شهيد فرمود: «الا و ان افضل الخلق بعد الاوصياء الشهدا»(3) يعني: آگاه باشيد كه پس از جانشينان پيامبر صلی‌الله عليه و آله، برترين آفریده‌ها شهيدان می‌باشند.

پيامبر صلی‌الله عليه و آله فرمود: «ارواح الشهداء فى اجواف طير خضر تعلق من ورق الجنه ثم تأوى الى قناويل معلقه بالعرش»(4) يعني: ارواح شهيدان، در درون پرندگان سبزرنگى كه به برگ بهشت پیوسته‌اند، قرار دارد. آنگاه (اين پرندگان) به چراغ‌هایی كه به عرش آویخته‌اند، مأوى گزيده و پناه می‌آورند.

با چنين تعابيرى از روايات درباره شهيد، به همان نتيجه به‌دست‌آمده از آيه شريف می‌توان دست‌یافت.

همچنين در روايتي به‌صراحت موضوع حسابرسي و هر نوع سختي درباره شهيد نفي شده است: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) مَنْ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَمْ يُعَرِّفْهُ اللَّهُ شَيْئاً مِنْ سَيِّئَاتِه»ِ‏(5) يعني:امام صادق علیه‌السلام فرمود: کسي که در راه خدا کشته شود، خداوند هیچ‌یک از گناهانش را به رخش نخواهد کشيد.

امّا در مورد حق‌الناس در روايات واردشده که بلافاصله پس از ريخته شدن نخستين قطره خون شهيد، جز بدهكارى، همه گناهان از او زدوده می‌شود: «عن ابى جعفر علیه‌السلام قال: اول قطره من دم الشهيد كفاره لذنوبه الا الدين، فان كفارته قضاؤه»(6) يعني: امام صادق علیه‌السلام فرمود: نخستين قطره از خون شهيد، پوشاننده گناهان او جز دَين است. چراکه كفاره دَين، پرداخت آن می‌باشد.

در همين راستا، می‌توان به بدعت­گري و اختراع دين توسط شهيد نيز اشاره کرد که مستلزم گمراهي گروهي از مردم است. روشن است که اگر خداوند از گناه بدعت­گري شهيد بگذرد، از گمراه نمودن مردم نمی‌گذرد چرا که اين امر در حوزه حق‌الناس است و مايه محروميت مردم از مواهب روحاني و معنوي شده است. بگذريم از این‌که چه‌بسا گفته شود کسي که اهل بدعت است، اساساً شهيد به‌حساب نمی‌آید چراکه شهيد نيت الهي دارد و در حفظ نظام اسلامي به شهادت می‌رسد(7). بنابراين، بعيد است که اهل بدعت، چنين نيتي در جهاد داشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. آل‌عمران، آيه 169- 170.

2. الميزان، ج 4، ص 62، مؤسسه الاعلمى.

3. بحارالانوار، ج 22، ص 282، چاپ بيروت.

4. همان، ج 58، ص 64.

5. كافى، ج 5، ص 54.

6. وسائل الشيعه ، ج 18، ص 326.

7. شهيد در اصطلاح فقه به کسي گفته می‌شود که: «و هو المقتول في الجهاد مع الإمام (ع) أو نائبه الخاص بشرط خروج روحه في المعركة حين اشتعال الحرب أو في غيرها قبل إدراكه المسلمون حيّا. و يلحق به المقتول في حفظ بيضة الإسلام»؛ يعني: «کسي که در جهاد همراه با امام ع يا نائب خاص امام کشته شود به‌شرط آن‌که در ميدان جنگ بميرد؛ و همچنين است کسي که براي حفظ نظام اسلامي کشته گردد»( شهيد ثاني، روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان، ج1، ص300).

جواب دادن که و لقد بعثنا في کل قريه نذيرا وان من امه الا خلا فيها نذير
يکي از مشکلات رخدادهاي تاريخي عدم شفافيت آن است؛ مکان ظهور پيامبران از مسائل تاريخي است که ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشکل است. اما با توجه به رهنمودهاي ...

با سلام اخیراً شبهه انحصار بعثت انبيا در خاورميانه خیلی دست‌به‌دست می‌شود که خب چون انبيا باعث شکاف و تقسیم جامعه به دو يا سه دسته مؤمن و کافر وبي تفاوت می‌شوند و مردان مؤثری بر جامعه هستند قطعاً تاريخ بايد ياد آن‌ها رو ضبط می‌کرد و تاريخ چين و آمريکا استراليا ...گواهي به وجود چنين رجلان الهی نمی‌دهد

جواب دادن که و لقد بعثنا في کل قريه نذيرا وان من امه الا خلا فيها نذير

لطفاً به اين آيات معارض را شرح بفرماييد

ولو شئنا لبعثنا في کل قريه نذيرا که معارض ولقد بعثنا في کل قريه نذيرا ست

بل هو هو الحق من ربک لتنذر قوما ما اتاهم من نذير من قبلک

وما ارسلنا اليهم قبلک من نذير

اولم نعمرکم...وجاوکم النذير؟

خب کودکان تو بخش ميگن نه اونقدي بما عمر ندادي که... خب ممکنه گروهي هم بگن نه نذيري نيامد

زحمت ميکشيد متشکرم

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

براي پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به اين نکات جلب می‌کنیم:

1.  يکي از مشکلات رخدادهاي تاريخي عدم شفافيت آن است؛ مکان ظهور پيامبران از مسائل تاريخي است که ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشکل است. اما با توجه به رهنمودهاي وحياني می‌گوییم: ظهور پيامبران اختصاص به منطقه خاصى ندارد . به‌تصریح قرآن ظهور پيامبران اختصاص به منطقه خاصى ندارد .طبق آموزه‌های اسلامي همه امت‌ها پيامبر داشته‌اند: «و ان من امّة الا خلا فيها نذير، (1 ) در هر امتي نذير و هشداردهنده‌ای وجود دارد».

همچنين: « لقد بعثنا في کلّ أمة رسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتي پيامبري فرستاديم (تا به مردم بگويند) که خدا را بپرستيد و از بت دوری‌کنید ».

 

2. تعابيري نظير اين، به معني آن نيست كه در هر مقطع زماني و در هر قبیله‌ای پيامبري فرستاده‌شده، بلكه اگر در 4 هزار سال پيش پيامبري چون زرتشت در ميان قوم پارس فرستاده‌شده، می‌توان گفت كه اين قوم داراي پيامبر بوده است.

ازاینجا روشن می‌شود که معناي آيه 51 سوره مبارکه فرقان (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في‏ كُلِّ قَرْيَةٍ نَذيراً)  و يا آيات مشابه ديگر چه چيزي است: اين آيات درصدد بيان اين نکته هستند که خدا می‌توانست براي هر شهري يک پيامبر مبعوث کند اما چنين نکرد بلکه چنين مقدر کرد که حضرت محمد ص پيامبر تمامي شهرها باشد و بعد از او براي هيچ امتي پيامبر مخصوص ارسال نشود و همگي از تعاليم حضرت محمد ص پيروي کنند.

بنابراين، براي این‌که يک امت را خالي از پيامبر ندانيم، لازم نيست که حتماً آن امت داراي پيامبر مخصوص باشد، چنانچه که حضرت محمد پيامبر مخصوص اعراب يا ايرانيان نيست و رسالتش جهان‌شمول است. همچنين روشن می‌شود که منظور از آيه 44 سوره مبارکه سبا (وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذيرٍ) چه چيزي است: اين آيه درصدد بيان اين نکته است که قبل از تو براي اعراب مکه پيامبر مخصوص ارسال نشده بود بلکه آن‌ها از تعاليم ساير انبياء استفاده می‌کردند که به‌مرور زمان تحريف شده بود.

 

3. به‌علاوه برخي از پيامبران درگذشته‌های دور در پاره‌ای مناطق محدود و کم‌جمعیت مبعوث شدند كه باقي ماندن اثر تبليغ و رسالت آنان معنا ندارد . اگر در قرآن مجيد، تنها نام عدّه معدودى از پيامبران بزرگ برده شده؛ بدين معنا نيست که تعداد ايشان منحصر به همين افراد است؛ بلکه در خود قرآن تصریح‌شده که بسيارى از پيامبران بوده‏اند که نامى از ايشان در قرآن به ميان نيامده: «و رسلاً لم نقصصهم عليک(3) ؛ پيامبراني که داستان آن‌ها را براي تو بازگو ننموديم ».

اتفاقاً برخي از روايات به‌نوعی مؤید همين مطلب است چنان‌که در برخي روايات از على علیه‌السلام نقل‌شده كه خداوند پيامبرى را مبعوث كرد كه سیاه‌پوست بوده و داستان آن به ما نرسيده است. (4)

بنابراين نمى‏توان گفت که همه پيامبران در يک منطقه خاص ظهور نموده‏اند، بلکه طبق احاديثى که در مورد تعداد آنان رسيده ؛ يعني124 هزار نفر، از اين تعداد چند پيامبر مشخص مربوط به آسيا و خاورميانه است، از بقيه خبري نيست ؛ درنتیجه هرچند یقیناً پيامبران اولوالعزم و صاحب‌شریعت و کتاب آسماني،به دلايل خاصي که فعلاً در مقام بررسي آن نيستيم، از شرق ميانه برخاستند، اما اين احتمال بعيد نيست که در بسياري از مناطق جهان همانند هند، چين، آمريکا و ... نيز درگذشته‌های دور که امکان ارتباط وجود نداشته، برحسب ضرورت پيامبراني مبعوث شدند.

اتفاقاً برخي از شواهد و قرائن تاريخي و اجتماعي بيانگر آن است که در ساير مناطق جهان نيز درگذشته‌های دور انبيايي مبعوث شده‌اند، مثلاً برخي از اقوام سرخپوست و ساکنان منطقه آمريکاي جنوبي ،سنت‌های ديني و اذکار و اورادي نظير عبادات ساير اديان دارند که به‌احتمال‌قوی ناشي از تعاليم انبيايي است که در گذشته در آن مناطق زیسته‌اند، ولي نامي از آن‌ها به دست ما نرسيده است.

درواقع احتمال بسيار جدي وجود دارد که بسياري از آیین‌های فعلي آسياي دور مانند بودا و ... و تمدن‌های آمريکاي جنوبي مانند تمدن مايا و اينکا و... به‌نوعی متأثر از تعاليم انبياي آن‌ها بوده که براي ما ناشناخته است. نمی‌توان گفت اثري از تعاليم اين انبيا باقي نمانده است؛ اما درهرحال گذشت زمان باعث تغيير و تحريف بسيار در این آیین‌ها شده، حقيقت اين تعاليم امروزه چندان با تعاليم اسلامي منطبق نيست.

 

4. در کنار همه این‌ها بايد دانست که پيامبران بزرگ هرچند در يک منطقه خاص ظهور يافتند. اما اين به معناي انحصار رسالت آن‌ها در آن منطقه نيست. اگر رسالت يک پيامبر جهاني هم باشد لازم است که در منطقه‌ای خاص ظهور يابد که امکان گسترش شريعت وي به ديگر نقاط عالم نيز ازآنجا فراهم باشد. بعثت در مکان و مهد تمدن‌ها موجب می‌شود که پيام انبيا از طريق مردم آن سرزمين به مناطق ديگر نيز برود، چون باوجود تمدن در يک سرزمين، ارتباط مردم آن سرزمين با مناطق ديگر ساده‌تر و بیش‌تر خواهد بود.(5)

در همين راستا، شهيد مطهري به اختلاف استعدادهاي محيطي در پرورش انبياء و اوليا نيز اشاره می‌کند: «چرا در سرزمين خاصى پيغمبر زياد بوده، اين بستگى پيدا می‌کند به همان «الله اعلم حيث يجعل رسالته» يعنى وقتى که اين بستگى داشته باشد به استعدادهاى مخصوصى که در افراد هست، مسلماً سرزمین‌ها هم در پرورش استعدادها تأثیر دارد. امروز هم می‌گویند که شرق، سرزمين عرفان و اشراق است. این‌یک امر گزاف و گتره نيست که مثلاً غربی‌ها بيشتر به محسوسات می‌پردازند و شرقی‌ها بيشتر به نامحسوسات، يعنى این‌ها بيشتر به این‌سو کشانده می‌شوند آن‌ها به آن‌سو. محيط جغرافيايى و اوضاع‌واحوال و گرمى آفتاب و این‌ها در پرورش جسم انسان مفيد است و وضع جسم هم در پرورش‌های مخصوص روح تأثیر دارد. اين مانعى ندارد که بعضى از سرزمین‌ها آمادگى بيشترى داشته باشد براى پروراندن افرادى که اجمالاً استعداد اشراق و الهام دارند. اما اينکه آيا بعضى سرزمین‌ها به‌کلی عارى بوده و فقط يک نقطه دنيا [ محل ظهور پيامبران ] بوده که همان سرزمين فلسطين و حجاز و این‌ها باشد. سرزمین‌های ديگر دنيا پيغمبر هيچ پرورش نداده ؟ اين را ما با تاريخ نمی‌توانیم اثبات کنيم که همه‌جا بوده و نمی‌توانیم اثبات کنيم که بعضى جاها قطعاً نبوده. قرآن کريم می‌گوید: «و ان من امة الا خلا فيها نذير»، در تمام ملت‌ها نذيرى وجود داشته. تاريخ هم نمی‌تواند ثابت کند که حتماً نبوده. ولى قرآن می‌گوید همه‌جا بوده. منتها ما با تاريخ نمی‌توانیم اثبات کنيم که در فلان سرزمين آيا پيغمبرى ظهور کرده يا نکرده، اما نمی‌توانیم نفى هم بکنيم که نبوده.(6)

 

در پناه خداوند موفق و پيروز باشيد.

 

پي‌نوشت‌ها:

1. فاطر (35)، آيه 24.

2. نحل (16)، آيه 36.

3. نساء (4)، آيه 124.

4. طبرسى، مجمع‌البیان فى تفسير القرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1372 ش، ج 8، ص 830.

5. http://www.pasokhgoo.ir/node/33785

6. شهيد مطهري، نبوت، ص30.

اولاد امام رضا ع فقط امام جوادع بوده پس سید رضوی همان جوادی است؟
در پاسخ بايد به چند نکته توجه داشت: 1 ـ دربارۀ اين‌که آيا امام رضا (عليه‌السلام) فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) داشته يا نه اختلاف است. عموم مورّخان ...

ما چند دسته سيد داريم. حسيني، سجادي، موسوي، جعفري ... ولي سيد رضوي  اولاد امام رضا علیه­السلام است امام رضا علیه­السلام فقط امام جواد علیه­السلام بوده پس اولاد امام جوادي مي شود تحقيق کنيد سيد رضوي چطور فرزند  امام رضا علیه­السلام ميشود؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

  در پاسخ بايد به چند نکته توجه داشت: 1 ـ دربارۀ اين‌که آيا امام رضا (عليه‌السلام) فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) داشته يا نه اختلاف است. عموم مورّخان و نويسندگان، فرزندي براي ايشان غير از امام محمّد تقي ذکر نکرده‌اند (1) و حتي برخي تصريح کرده‌اند که ايشان هنگام رحلتش فرزند ديگري نداشته است. بااين‌حال، از دختري به نام «فاطمه بنت الرضا» نيز در سند يک حديث نام‌برده شده است. (2) البتّه از برخي روايات استفاده مي‌شود که ايشان پسر ديگري نيز داشته و حتي مقابري نيز براي اولاد ايشان در شهر مرو و حتّي قزوين يا شهرهاي ديگر ذکرشده است. (3) برخي نيز تعداد اولاد آن حضرت را تا چهار پسر نيز ذکر کرده‌اند؛ ولي سخن معتبر همين است که ايشان پسري غير از امام جواد نداشته (4) و اگر هم داشته، در کودکي از دنيا رفته است؛ چنان‌که دربارۀ فرد مدفون در قزوين، تصريح‌شده که کودکي دوساله يا کم‌تر بوده است. (5) خلاصه اين‌که تصريح عالمان نسب‌شناس و نيز قرائن تاريخي، قاطعانه نشان مي‌دهد که نسل امام رضا (عليه‌السلام) تنها از طريق فرزندش امام محمّد تقي معروف به جواد، ادامه يافته است (6). 2 ـ بنا بر آنچه گذشت، همۀ سادات رضوي، از نسل امام جواد (عليه‌السلام) هستند و حتّي به تعبيري مي‌توان تمام نوادگان امام هادي و امام عسکري (عليهماالسلام) را نيز از سادات رضوي شمرد؛ چنان‌که تعبير «ابن الرضا» علاوه بر امام جواد، براي نوۀ ايشان امام عسکري (عليه‌السلام) نيز به کار مي‌رفته است. (7) اين بدان جهت است که امام رضا (عليه‌السلام)، افزون بر مقام علمي و معنوي که در ميان عموم مسلمانان و به‌ويژه شيعيان داشت، چون به‌حسب ظاهر، عهده‌دار مقام ولايت‌عهدي مأمون نيز گشت، شهرت سياسي و اجتماعي مضاعفي نيز يافته بود و همين باعث شده بود که نه‌تنها فرزند، بلکه نوادگان ايشان را نيز به آن حضرت منسوب مي‌کردند. اين، مشابه تعبير «يا ابن رسول‌الله» است که خطاب به ائمه فراوان به‌کاررفته؛ در حالي که آنان فرزندان بي‌واسطۀ پيامبر (صلي‌الله عليه و آله) نبودند.  3 ـ بااين‌حال، برخي از محققان و نويسندگان تصريح کرده‌اند که تعبير «سادات رضوي» يا «رضويّون»، مربوط به ساداتي است که نسبشان به موسي بن محمّد بن علي مي‌رسد و در قم و مشهد و قزوين و ديگر بلاد پراکنده‌اند؛ و او همان فرزند امام جواد و برادر امام هادي است که به «موسي مُبَرقَع» معروف است. وي در سال‌هاي پاياني عمرش به قم آمد و همان‌جا مدفون شد (8). خلاصۀ پاسخ شما اين است که: همۀ سادات رضوي، از طريق امام جواد به امام رضا (عليهما‌السلام) مي‌رسند و اين‌که چرا به آنان «سادات جوادي» يا تعبير ديگري شبيه به آن گفته نشده، به‌احتمال بسيار قوي، به سبب شهرت فراگير امام رضا (عليه‌السلام) و معروف شدن نسل امام رضا (علیه السلام) به ابن الرضا بوده است. البته احتمالات ديگري نيز قابل‌طرح است که در جاي خود بايد بررسي شوند. 

پي‌نوشت‌ها:

1.براي نمونه، ر.ک: ابن فنُدق، لباب الانساب، ص 42.

2.       ر.ک: شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، باب دهم در تاريخ امام ثامن ابوالحسن علي بن موسي‌الرضا، فصل ششم، ذکر اولاد آن جناب. (نسخۀ يک‌جلدي، چاپ مؤسسۀ مطبوعاتي حسيني، ص 924 ـ 923).

3.       به اين لينک بنگريد: http://fa.alkawthartv.com/news/86023.

4. محمدجواد فضل‌الله، تحليلي از زندگاني امام رضا عليه‌السلام، ترجمۀ محمدصادق عارف، انتشارات آستان قدس رضوي، ص 44 و 45.

5.       رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 426 (به نقل از: التدوين في اخبار قزوين، ج 3، ص 428).

6.       محمدعلي نائيني اردستاني کچوئي، انوار المشعشعين، تحقيق محمدرضا انصاري قمي، انتشارات کتاب‌خانۀ آيت‌الله مرعشي در قم، ص 292.

7.       رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص536 (به نقل از ابن شهرآشوب، علامه مجلسي و…).

8.       ر.ک: محمدعلي نائيني اردستاني کچوئي، انوار المشعشعين، ص 299 و به‌تفصيل در صفحات بعد که ماجراي حضور موسي مبرقع را در قم و گسترش نسل سادات رضوي را شرح کرده است.

امام زمان(عج) چطوري از آنجا خارج شد؟
زندگي امام عسکري در سامرّا، حالت عادي داشته و تولّد فرزند ايشان نيز از اين جهت، طبيعي است؛ منتها از آن جا که مأموران حکومتي در صدد جلوگيري از ولادت امام زمان...

امام حسن عسكري(ع) در زندان بودن ، پس چطور فرزندشون منجي عالم بشريت مهدي(عج) بدنيا اومد و اين همه جاسوس اطراف خانم حضرت داشتند و نفهميدند ؟؟ امام زمان(عج) چطوري از آنجا خارج شد ؟؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي رسيدن به پاسخ سؤال خود به نکات زير توجه نمائيد:

يک ـ شهر سامرا در آن دوران، مرکز خلافت عباسي بود و چون لشکرگاه عباسيان نيز در سامرا قرار داشت، به امام هادي و امام حسن عسکري (عليهما السلام) «عسکري» مي‌گويند که در واقع، معرّب کلمۀ «لشکري» است. امام حسن عسکري (عليه السلام) به طور کلي در زندان نبود، بلکه تنها چند نوبت به زندان افتاد و در ديگر مواقع، همانند يک شهروند عادي زندگي مي‌کرد؛ ولي اولاً اقامتش در سامرا به صورت اجباري بود و ثانياً مي‌بايست حضور خود را در سامرا، به طور مداوم  به آگاهي حکومت برساند و به نقلي، هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شود.(1) هدف حکومت عباسي از اسکان اجباري امام در اين شهر که چهرۀ نظامي داشت، اين بود که رفت و آمد شيعيان با امام را تحت نظر بگيرند تا مبادا همانند ديگر علويان دست به قيام بزنند. ارتباط شيعيان با امام در اين دوره، به طور عمده از طريق شبکۀ وکالت بود و جز موارد خاصّي که افراد به صورت حضوري خدمت امام مي‌رسيدند، غالباً مطالب خود را به وسيلۀ نامه با امام در ميان مي‌گذاشتند.(2)

دو ـ همان طور که از مطلب قبلي معلوم شد، زندگي امام عسکري در سامرّا، حالت عادي داشته و تولّد فرزند ايشان نيز از اين جهت، طبيعي است؛ منتها از آن جا که مأموران حکومتي در صدد جلوگيري از ولادت امام دوازدهم، و يا قتل وي در صورت ولادتش بودند، امام حسن (عليه السلام) تمهيداتي براي مخفي کردن ولادت وي در نظر گرفت. البته با توجه به مجموع رواياتي که دربارۀ چگونگي ولادت حضرت مهدي (عج) به دست ما رسيده، مي‌توان دريافت که مخفي ماندن ولادت آن حضرت، تا حدودي معجزه‌آسا بوده هم بوده است؛ چنان‌که طبق روايتي، در مادر آن حضرت تا لحظاتي قبل از ولادت، آثار حمل به چشم نمي‌خورده است(3) و همين نيز باعث شد مأموران حکومتي که براي گزارش ولادت فرزندي از امام عسکري به خانۀ ايشان رفت و آمد داشتند، متوجه بارداري همسر امام نشوند.

 

سه ـ حکيمه خاتون عمّۀ امام عسکري که شاهد ولادت حضرت مهدي بوده، مي‌گويد: فرداي آن روز، باز به خانۀ برادرزاده‌ام آمدم، امّا آن کودک را نديدم. وقتي سراغ او را از برادرزاده‌ام گرفتم، فرمود: «او را به همان کسي سپرديم که مادر موسي فرزندش را به او سپرد».(4) امام حسن عسکري (عليه السلام) پس از ولادت فرزند نيز تمهيدات مشابهي براي مخفي نگاه داشتن وي از چشم ديگران به کار برد و جز برخي از وکلاي حضرت و افراد خاصي که مورد اعتماد بودند، کسي نمي‌توانست اين فرزند مبارک را ببيند. برخي از تاريخ‌پژوهان معاصر، با توجه به برخي اشارات موجود در روايات مربوط به تولد حضرت مهدي (عجل الله فرجه)، چنين استنباط کرده‌‌اند که آن حضرت پس از تولد، به منظور مخفي ماندن از چشم دشمنان، به مدينه برده شده است.(5)

چهار ـ نکتۀ مهمّي که در بارۀ ولادت امام زمان (عجل الله فرجه) بايد بدان توجه شود، اين است که امام عسکري (عليه السلام) در اين باره، مي‌بايست همزمان دو جهت کاملاً متفاوت را رعايت کند: مي‌بايست طوري برخورد کند که از يک سو دشمنان آن حضرت متوجّه ولادت فرزندش نشوند، و از ديگر سو، شيعيان و پيروان اهل بيت، نه تنها از ولادت وي باخبر شوند که حتّي وي را به عنوان امام بعدي خويش بشناسند. از اين رو، امام عسکري در عين حال که تلاش فراواني براي مخفي نگاه داشتن ولادت فرزندش و نيز پنهان کردن وي بعد از ولادت انجام داد، در مناسبت‌هاي مختلفي فرزند خويش را به افراد مورد اعتماد نشان مي‌داد تا همه بدانند که وارث او زاده شده و امام بعدي را بشناسند. از جمله، در روايتي از محمد بن عثمان بن سعيد عمري (نايب خاص امام زمان) آمده است: «چون آن حضرت متولد شد، امام عسکري (عليه السلام) پدرم را فراخواند و فرمود: هزار رطل ـ که نزديک هزار من مي‌شود ـ نان و ده هزار رطل گوشت، به بني‌هاشم و غير بني‌هاشم صدقه بدهند و گوسفند بسياري براي عقيقه بکشند».(6) مطمئنّاً اين مقدار صدقه و گوشت عقيقه، به افراد بسياري رسيده و آنان که منتظر خبري از ولادت فرزندي در خانۀ امام عسکري بوده‌اند، با دريافت آن، متوجه اصل خبر شده‌اند و چه بسا هدف امام عسکري از پخش کردن آن همه صدقه و گوشت عقيقه، اين بوده که به صورت غير مستقيم، خبر ولادت فرزند خويش را منتشر کند. امام عسکري در سال‌هاي بعد و تا پيش از شهادت خود نيز به مناسبت‌هاي مختلف، فرزندش را به افراد مورد اعتماد نشان مي‌داد و به عنوان جانشين خويش معرفي مي‌کرد. شيخ مفيد از تعدادي از اصحاب، خادمان و ياران نزديک امام عسکري (عليه السلام) روايت کرده که آنان موفق به ديدار امام زمان شده‌اند، مانند: برادرزادۀ امام رضا به نام محمد بن اسماعيل، حکيمه خاتون دختر امام جواد، ابوعلي بن مطهر، عمرو اهوازي و ابوطُرَيف خدمت‌گزار خانۀ امام.(7) حتي در يک مورد، محمد بن عثمان عَمري همراه با چهل نفر ديگر به محضر امام حسن عسکري (عليه السلام) رسيد و آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود: «اين، امام شما پس از من و جانشين من در ميان شما است. از او فرمان ببريد و پس از من، در دين خود اختلاف نکنيد که در اين صورت هلاک مي‌شويد. و آگاه باشيد که از امروز به بعد، او را نخواهيد ديد».(8) اين گونه تدابير، باعث شد که اين ولادت مبارک، در عين حال که از چشم نااهلان مخفي ماند، به اطلاع دوستان اهل بيت برسد و بدين ترتيب، مشکل حادّي در جانشيني امام مهدي (عجل الله فرجه) به جاي پدر رخ نداد.

پي‌نوشت‌ها:

1. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص 129.

2. ر.ک: رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 542 ـ 538.

3. ر.ک: شيخ عباس قمي، منتهي الامال، باب چهاردهم در تاريخ امام دوازدهم، بيان ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان.

4. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص 143.

5. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 566 (به نقل از: جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص124).

6. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، باب چهاردهم در تاريخ امام دوازدهم، بيان ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان.

7. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 570 (به نقل از: الارشاد، ص 350).

8. خبر اين ملاقات در منابع مختلفي آمده است، از جمله: شيخ طوسي، الغيبة، ص 127.

با توجه به روايت معصومين پاداش زيارت امام حسين (ع) چه مي باشد؟
امام صادق عليه السّلام ‏فرمودند: در روز قيامت براى زوّار حسين بن على عليهما السّلام بر ساير مردم فضيلت و برترى مى‏باشد ...

با توجه به روايت معصومين پاداش زيارت امام حسين علیه السلام چه مي باشد؟

با سلام و عرض تسليت به مناسبت ايام سوگواري و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

سوال شما بسيار کلي است و امکانش نيست به صورت کامل به اين سوال پاسخ داده شود به دليل اين که روايات صادر شده از معصومان عليهم السلام در مورد زيارت امام حسين عليه السلام زياد است. اما از باب نمونه به چند مورد اشاره مي شود و سپس آدرس از کتاب هاي معتبر شيعه داده مي شود تا اين که خودتان مراجعه کنيد.

1-امام صادق عليه السلام فرمودند:

هنگامى كه روز قيامت شود منادى نداء مى‏كند: كجا هستند زوّار حسين بن على عليهما السّلام؟

گردن‏هاى تعدادى از مردم كشيده مى‏شود (افرادي بلند مي شوند) كه عدد آنها را غير از خداوند متعال كس ديگرى نمى‏داند. پس به ايشان گفته مى‏شود قصد شما از زيارت قبر حضرت حسين بن على عليهما السّلام چه بود؟

مى‏گويند: پروردگارا آن حضرت را زيارت كرديم بجهت محبّتى كه به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و حضرت على و فاطمه عليهما السّلام داشته و به منظور طلب رحمت براى صاحب قبر به ازاء آنچه از آن حضرت صادر گرديد.

پس به آنها گفته مى‏شود:

ايشان محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين سلام اللَّه عليهم بوده، ملحق به آنها شويد شما با ايشان و در درجه و مرتبه آنها هستيد، به لواء و پرچم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ملحق گرديد. پس بطرف لواء آن حضرت رهسپار شده و در سايه آن قرار مى‏گيرند در حالى كه لواء به دست امير المؤمنين على عليه السّلام مى‏باشد و بدين ترتيب به بهشت وارد مى‏شوند ايشان جلو پرچم و سمت راست و جانب چپ و پشت آن بوده و چهار طرف لواء را گرفته‏اند.(1)

2-امام صادق عليه السّلام ‏فرمودند:

در روز قيامت براى زوّار حسين بن على عليهما السّلام بر ساير مردم فضيلت و برترى مى‏باشد.

راوي پرسيد: فضيلتشان چيست؟

حضرت فرمودند:

پيش از ديگران و چهل سال قبل از آنها به بهشت داخل مى‏شوند در حالى كه مردم در حساب و موقف مى‏باشند.(2)

همچنين مي توانيد به اين منابع نيز رجوع کنيد:

1-الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌4، ص 580؛ بَابُ فَضْلِ زِيَارَةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ، ج‌4، ص 584 و 587.

2-الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌7، ص 457.

3-كامل الزيارات، ص 111؛ الباب الثامن و الثلاثون زيارة الأنبياء للحسين بن علي، ص 114‌؛ الباب التاسع و الثلاثون زيارة الملائكة الحسين بن علي، ص 116‌؛ الباب الأربعون دعاء رسول الله (ص) و علي و فاطمة و الأئمة لزوار الحسين‌، ص 117‌ و  118، ص 121؛ الباب الثالث و الأربعون إن زيارة الحسين‌(ع) فرض و عهد لازم له و لجميع الأئمة (ص) على كل مؤمن و مؤمنة، ص 131 و 132، ص 141؛ الباب الخامس و الخمسون من زار الحسين(‌ع) حبا لرسول الله و أمير المؤمنين و فاطمة.

4- من لا يحضره الفقيه، ج‌2، ص 582، 594، 599.

5-كتاب المزار (للشيخ المفيد)، ص 26‌.

6- تهذيب الأحكام، ج‌6، ص 42.

7- جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌20، ص 95.

 

پي نوشت:

1.کامل الزيارات، ص 141.

2. همان، ص 137.

تفسير بند 7، 8 و 9 دعاي جوشن کبير را لطفا ارسال بفرماييد.
يَا ذَا الْحَمْدِ وَ الثَّنَاءِ: (اي صاحب حمد و ثتاء) «حمد» به معناي ستايش موجودي است كه داراي جمال اختياري است. مدح اعم از حمد است، زيرا مدح در باره ستايش ...

با سلام. تفسير بند 7، 8 و 9 عاي جوشن کبير را لطفا ارسال بفرماييد. با سپاس

شرح و تفسير اين سه بند خيلي زياد است و از سویي مشخص نيست که منظور شما تفسير و شرح در چه سطحي مي خواهيد، تفسير يک مورد ارسال مي شود و بندهاي ديگر را به شرح «شرح اسماء الحسني، تأليف ملا هادي سبزواري» مراجعه کنيد.

شرح اجمالي بند 8 دعاي جوشن کبير:

يَا ذَا الْحَمْدِ وَ الثَّنَاءِ: (اي صاحب حمد و ثتاء)

«حمد» به معناي ستايش موجودي است كه داراي جمال اختياري است. مدح اعم از حمد است، زيرا مدح در باره ستايش زيبائي هاي غير اختياري نيز به كار مي رود مثلا درباره بوي خوش گل يا تلألؤ مرواريد مدح به كار مي رود، ولي حمد به كار نمي رود . جمالش اختياري نيست و خدادادي است. با تأمل در اين نكته روشن مي شود كه هيچ حمدي از هيچ حامدي در برابر هيچ امر محمودي سر نمي‏ زند مگر آن كه در حقيقت حمد خدا است، زيرا همه مخلوقات فعل خداوند هستند. هر جمالي كه موجودات داشته باشند، به خداوند متعال بر مي گردد.(1)

«ثناء» هم به معناي ستايش و مدح مي باشد.

يَا ذَا الْفَخْرِ وَ الْبَهَاءِ: (اي صاحب فخر و بهاء)

«فخر» به معناي مباهات و نازيدن به دارايي هاست(2). اين كار براي انسان مذموم و براي خداوند متعال ممدوح است زيرا انساني كه به دارايي هاي خود مي نازد ، به دارايي هايي كه مالك اصلي آن خداوند متعال است مي نازد. فخر فروشي با دارايي هاي كه مالك اصلي آن شخص ديگري است مذموم است. اما دارايي هاي خداوند متعال متعلق به خود اوست. نازيدن به آن مذموم نيست.

«بهاء» هم به معناي حُسن و جمال است.(3)

يَا ذَا الْمَجْدِ وَ السَّنَاءِ: (اي صاحب مجد و سناء)

«مجد» به معناي نهايت و كثرت شرافت و بزرگواري است (4) . «سناء» هم مترادف مجد مي باشد.

 يَا ذَا الْعَهْدِ وَ الْوَفَاءِ: ( اي صاحب عهد و وفا)

معناي عهد و وفاداري  واضح است . منظور از اين عبارت اين است كه خداوند متعال عهدي دارد كه وفادار نسبت به آن عهد نيز مي باشد. اما درباره اينكه مراد از آن عهد الهي چيست كه به آن وفادار است ،ممكن است منظور همان مطلبي باشد كه در آيه 60 و 61 سوره يس بيان شده:

« أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَابَنيِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّيْطَانَ  إِنَّهُ لَكمُ‏ْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(*) وَ أَنِ اعْبُدُونيِ  هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيم.» «آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براي شما دشمن آشكاري است(*) و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است».

يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضَاءِ (اي صاحب عفو و رضا)

عفو به معناي گذشت از گناه است . رضا هم به معناي خشنودي مي باشد ،يعني خداوند متعال اهل آمرزش بندگان و رضايت و خشنودي از ايشان است:« فَأُولئِكَ عَسَي اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً(5) ؛ پس آن ها هستند كه اميد است خداوند از آنان در گذرد، و خدا همواره بسيار عفوكننده و آمرزگار است».

يَا ذَا الْمَنِّ وَ الْعَطَاءِ: (اي صاحب نعمت و عطا)

كلمه «مَنّ» در اصل به معناي سنگ هايي است كه با آن وزن مي‏كنند . به همين دليل هر نعمت سنگين و گرانبهايي را «منت» مي‏گويند. اگر جنبه عملي داشته باشد، يعني كسي عملا نعمت بزرگي به ديگري بدهد، كاملا زيبا و ارزنده است  اما اگر كسي كار كوچك خود را با سخن، بزرگ كند و به رخ افراد بكشد، كاري است بسيار زشت، بنا براين منتي كه نكوهيده است، منت زباني و بزرگ شمردن نعمت‏ها در گفتار است. اما منتي كه زيبنده است ،منت عملي و بخشيدن نعمت هاي بزرگ است (6). آنچه درباره خداوند متعال مطرح هست، منت عملي است، يعني خداوند متعال كسي است كه نعمت هاي بزرگي را به انسان ها عطا مي نمايد:« لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِ...(7) ؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگي بخشيد] هنگامي كه در ميان آن ها، پيامبري از خودشان برانگيخت».

عطاء هم  اعطا نمودن يك چيز از روي فضل و احسان را مي گويند. «عطو» در قرآن در مطلق اعطا و پرداخت هم به كار برده شده است.(8) 

يَا ذَا الْفَصْلِ وَ الْقَضَاءِ: (اي صاحب فصل و قضا)

فصل و قضا را دو جور مي توان معنا كرد:

يك: قضا را به معناي حكم وحتم، و فصل را به معناي جدائي بدانيم. در نتيجه صاحب فصل بودن خدا يعني اين كه خداوند جداكننده حق و باطل است. قضا هم به معناي حكمراني بعد از جدا نمودن بين حق و باطل است.

معناي ديگر :قضا را به معناي اصطلاحي آن بگيريم. مراد از فصل را در اين جا همان قدر بگيريم. بنابراين مراد از اين بند اين مي شود : خداوند صاحب قضا و قدر و تعيين كننده آن هاست.(9)

يَا ذَا الْعِزِّ وَ الْبَقَاءِ: (اي صاحب عزت و جاودانگي)

عزت به معناي سربلندي و غلبه مي باشد . خداوند متعال در قرآن كريم متذكر شده كه «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً؛(10) تمام عزّت از آن خداست.» بنابراين گرچه برخي از انسان ها به ظاهر قدرت و عزت يافته اند. اما منشأ همه عزت ها و سربلندي ها به خداوند متعال بر مي گردد. منافقاني كه عزت را در سايه حكومت كافران مي جويند، به بيراهه رفته اند.

بقا و جاودانگي هم به اين معناست كه غير از خداوند هر موجودي فرض شود، در ذات خود فاني است. اگر موجودي بقا مي يابد، به واسطه فيض خداوند متعال است. جاودانگي اصيل از آن خداست:« كلُ‏ُّ مَنْ عَلَيهَْا فَانٍ(*) وَ يَبْقَي‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الجَْلَالِ وَ الْاكْرَامِ(11) ؛همه كساني كه روي آن [زمين‏] هستند فاني مي‏شوند، (*)  تنها ذات ذو الجلال و گرامي پروردگارت باقي مي‏ماند.»

يَا ذَا الْجُودِ وَ السَّخَاءِ: (اي صاحب كرم و بذل )

«جود» و «سخاء» اعم و اخص هستند . معمولا «سخاء» در مورد بذل مال به كار مي رود. «جود» درباره بذل جان و مال و آبرو و ..نيز به كار مي رود.

فرق ديگري كه بين «جود» و «سخاء» ذكر كرده اند : جواد همانند كريم بدون درخواست مي بخشد ،ولي سخاوتمند بعد از درخواست سائل مي بخشد.(12)

يَا ذَا الْآلَاءِ وَ النَّعْمَاء: (اي صاحب نعمت هاي باطني و نعمت هاي ظاهري)

«آلاء» به نعمت هاي باطني در مقابل نعمت هاي ظاهري گفته شده و عكس اين مطلب را هم نقل كرده اند (13). به هر حال معناي اين مي شود كه خداوند متعال صاحب و مالك اصلي تمام نعمت هاي انسان اعم از نعمت هاي مادي و معنوي مي باشد.

 

پي نوشت ها:

1. تفسير الميزان، ج‏1، ص 19.

2. مصباح المنير، ج، ص 464.

3.همان، ص65.

4. معجم مقائيس اللغة، ج5، ص 297.

5. نساء(4)، آيه 99.

6. تفسير نمونه، ج‏3، ص 158.

7. آل عمران(3)، آيه 164.

8. قاموس قرآن، ج5، ص 17.

9. شرح اسماء الحسني، تأليف ملا هادي سبزواري، ص 61.

10. يونس(10)، آيه 65.

11. الرحمن(55)، آيه 26 و 27.

12. شرح اسماء الحسني، تأليف مهدي افتخار، ج 1، ص 168.

13. همان.

نظر شما دراین‌باره چيست؟
از اينکه نسبت به شيوه تربيتي و رفتار با فرزند خود اهتمام داريد، خرسنديم. در ابتدا بايد به عرض برسانيم که سال شما تا حدودي کلي است و بهتر بود توضيحات بيشتري ...

با سلام. برخورد با فرزند وقتي مرتکب خطا و گناهي کبيره ( به‌طور پنهاني) می‌شود چيست؟ ازآنجایی‌که بيم از علني کردن می‌رود معمولاً خانواده‌ها سعي می‌کنند قضيه را باز نکنند؛ که متأسفانه اين اقدام باعث تکرار خطا و گناه می‌شود. نظر شما دراین‌باره چيست؟ ممنون می‌شوم راهنمايي بفرماييد.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني

خواهر گرامي، از اينکه نسبت به شيوه تربيتي و رفتار با فرزند خود اهتمام داريد، خرسنديم. در ابتدا بايد به عرض برسانيم که سال شما تا حدودي کلي است و بهتر بود توضيحات بيشتري می‌دادید تا ما بتوانيم بهتر و کامل‌تر شما را راهنمايي کنيم، مانند اينکه فرزند شما چندساله است؟ دختر است يا پسر؟ چند فرزند داريد؟ اين گناه کبيره که انجام می‌دهد، چيست مانند خود ارضایی، دزدي، دروغ و...؟ چه مدتي است که اين کار را انجام می‌دهد؟ واکنش شما تابه‌حال نسبت به او چگونه بوده است؟ براي ارائه راهکار کامل بهتر است به سؤالات ما جواب داده و دومرتبه آن را براي ما ارسال کنيد. در اين مکاتبه به‌صورت کلي به سؤال شما جواب خواهيم داد.

اصولاً در مواردي مشابه مشكل شما، پدر و مادر با ديدن عمل فرزندشان چنان ناراحت، دلخور و گاه عصباني مي‌شوند كه ممكن است رفتاري خشن و پرخاش آمیز با فرزندشان داشته باشند. آن‌ها نگران‌اند كه مبادا فرزندشان در بزرگ‌سالی نيز دست به رفتارهاي غیرشرعی ديگري بزند. بايد توجه داشت كه فرزندان اغلب بعضي از كارها را بدون آگاهي از ناپسند بودن آن عمل انجام می‌دهند. پس گاهی مخالفت و ممانعت از اين عمل، بدون آگاهي بخشي و فرهنگ‌سازی، احتمالاً به لجبازي او در بزرگ‌سالی منجر گردد.

فرزندان به چند دليل ممكن است علاقه‌مند به انجام کارهاي ناپسند باشند. البته اين دلايل از فرزندي به فرزند ديگر و از شرايطي به شرايط ديگر فرق مي‌كنند.

1. رفتار والدين. والدين ناخواسته رفتارهاي منجر به اين عمل زشت را تقويت مي‌كنند. پدر و مادر می‌بایست در همان دوران ابتدايي شکل‌گیری اين عمل، به فرزند خود تذكر همراه با ملاطفت را داشته باشد.

2. الگوبرداری از اطرافيان. گاهي فرزند با مشاهده رفتار اطرافيانش اين عمل را ياد مي‌گيرد؛ خواه اطرافيان او کودک، نوجوان يا بزرگ‌سال باشند.

3. عدم توجه مثبت والدين به فرزند. گاهی بی‌توجهی والدين به نقاط مثبت و ویژگی‌های منحصربه‌فرد فرزندشان موجب شكسته شدن اعتمادبه‌نفس او می‌شود. درنتیجه فرزند براي جبران اين نقيصه به راه‌های آسیب‌زایی در اجتماع روي می‌آورد كه به‌نوعی رنگ و بوي جلب‌توجه والدين را می‌دهد.

و ...

راهكارهاي جهت مقابله با رفتارهاي گناه‌آلود فرزند

1. آرام باشيد: اگر پدر، مادر با اين عمل فرزندشان مواجه شوند، مهم‌تر از هر چيز آن است كه رفتارهاي هيجاني، تند و اغراق‌آميزي از خود نشان ندهند. آن‌ها بايد بكوشند آرامش خود را حفظ كنند و روشي منطقي و سنجيده براي رويارو شدن با اين رفتار برگزينند.

2. رابطه شفاف و صميمانه با فرزندتان برقرار كنيد: والدين بايد نهايت تلاششان را بكنند تا ارتباطي مؤثر و فعال با فرزندان خود داشته باشند. فرزنداني كه از بودن با پدر و مادرشان احساس صميميت و نزديكي مي‌كنند، نسبت به فرزنداني كه اين احساس را ندارند، تمايل بيشتري براي هماهنگ كردن خود با ارزش‌ها و باورهاي والدينشان دارند.

3. علت انجام اين عمل ناپسند فرزندتان را پيدا كنيد: بهتر است به بررسي رفتارها و موقعیت‌هایی كه در طول روز، فرزند در آن قرار مي‌گيرد بپردازيد؛ مثلاً با چه كساني دوست است، چه نیازهایی دارد، كجا می‌رود و ... . اگر والدين بتوانند علت اصلي مشكل او را پيدا كنند، قادر خواهند بود اين رفتار كودك را اصلاح نمايند. حتي ممکن است گاهي رفتار او به علت يک مشکل جسمي و زيستي باشد که هر چه سریع‌تر بايد اقدام کنيد.

4. فرزند را به ‌دليل اشتباهش شرمنده نكنید: والدين نبايد با سرزنش كردن‌هاي مكرر فرزند، او را دچار احساس گناه كنند. آن‌ها هم‌چنین نبايد لقب‌ها و برچسب‌های ناروا به او بزنند. برخي از اين روش‌ها، شديداً موجب كاهش عزت‌نفس مي‌شود. در عوض والدين می‌توانند با رفتارهاي خود به فرزندشان نشان دهند كه از كار او ناراحت شده‌اند.

5. سعي كنيد راه‌های افزايش اعتمادبه‌نفس را آموزش ببينيد و از همين ابتدا او را فردي باشخصیت بار بياوريد.

6. مفهوم دين و لزوم انجام كارها بر اساس شرع را در يك بازه زماني مشخص به او آموزش دهيد. در اين مورد نيز می‌توانید از کتاب‌هایی که در اين زمينه نوشته‌شده و يا مشاوره تلفني ( 096400) يا کتبي اين مرکز آگاه گرديد.

7. علت اشتباه بودن اين عمل را براي فرزندتان توضيح دهيد: والدين ابتدا بايد اطمينان حاصل كنند كه فرزندشان، ناشايست بودن عملش را فهميده است. آن‌ها مي‌توانند به اين موضوع اشاره كنند كه دختري (يا پسري) با كمالات و ویژگی‌های منحصربه‌فردی چون شما، شايسته نيست توانمندی‌های خودش را صرف چنين عملي كند. زيرا دين مقدس ما از اين عمل نهي كرده است و داراي پیامدهای بي­شمار و بعضاً جبران‌ناپذیری است.

8. رفتارهاي صادقانه فرزندتان را تحسين و تشويق كنيد: پدر و مادر بايد از رفتارهاي شايسته، مناسب و صادقانه فرزند خود حمايت و قدرداني كنند. اگر آن‌ها رفتارهاي شايسته را به‌موقع مورد تحسين خود قرار دهند، موجب تقويت و تكرار آن‌ها در فرزندشان مي‌شوند.

در پايان می‌توانید از کتاب‌هایی که درزمینهٔ تربيت ديني کودکان نوشته‌شده است استفاده کنيد:

•        کتاب‌های دكتر علي قائمي کتاب‌های خوبي هستند كه توسط انتشارات اميري منتشرشده‌اند. (مثل كتابي از ايشان به نام "پرورش مذهبي و اخلاقي كودكان").

•        كتاب "تربيت مذهبي كودك" تألیف سيد مجتبي موسوي زنجانرودي، انتشارات ميثم تمار.

•        كتاب "تربيت ديني كودك و نوجوان: نکته‌ها و روش‌ها" تألیف مريم اديب، انتشارات موسسه فرهنگي منادي تربيت.

 

موفق و پيروز باشيد.

براي ازدواج با آن جوان چه راهکاري را پيشنهاد می‌کنید؟
بهترين گام و اصولی‌ترین و منطقی‌ترین راه براي حلّ مشكل عدم همراهي خانواده با اصل ازدواج شما، ترتيب يك گفتگوي دوستانه با آنان است. فراموش نكنيد كه زماني گفتگو...

با سلام دختري هستم در رشته‌ی پزشکي تحصيل می‌کنم. با واسطه توسط يکي از جوان­هاي انقلابي خواستگاري شدم که قلبا به او علاقه‌مند بودم؛ اما اين جوان تحصيلات پرستاري دارد و هم استاني ما نيست. خانواده‌ام حتي نمی‌گذارند او براي خواستگاری به خانه‌مان بيايد. درواقع خانواده‌ام اصلاً مرا نمی‌بینند و نمی‌خواهند لااقل فعلاً ازدواج کنم. در حالي من مبتلابه کج‌اخلاقی‌های جنسي شده‌ام. براي ازدواج با آن جوان چه راهکاري را پيشنهاد می‌کنید؟

با سلام خدمت پرسشگر گرامي و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني

خواهر گرامي ترس از گناه شما ستودني است و اين نشانگر اين است كه جوان مؤمن و خداشناسي هستيد كه دوست نداريد به گناه و آلودگی‌های اخلاقي مبتلا گرديد، شما را به خاطر داشتن اين روحيه تحسين می‌کنیم و اميدواريم با حفظ و تقويت اين روحيه، هيچ¬گاه به گناه آلوده نگرديد. خيلي جا داشت، مطالب بيشتري را درباره علت مخالفت خانواده‌تان با اين ازدواج بيان می‌کردید تا ما دقیق‌تر در جريان كار شما قرار می‌گرفتیم و می‌توانستیم بهتر شما را راهنمايي کنيم. به‌هرحال توجه شما را به نکات و راهکارهاي زير جلب می‌کنیم.

دلايل احتمالي عدم همراهي خانواده با ازدواج شما:

1) اگر والدينتان در ظاهر به فكر ازدواج شما نيستند و به درد شما نمی‌رسند، احتمالاً به اين خاطر است كه می‌بینند، فرزندشان شرايط و آمادگي براي ازدواج را ندارد. بنابراين توصيه می‌شود كه شما از خود حركتي نشان بدهيد و قدمي در اين خصوص برداريد تا خانواده نيز به كمك شما بشتابند و امدادهای الهي نيز شامل حالتان گردد.

بهترين گام و اصولی‌ترین و منطقی‌ترین راه براي حلّ مشكل عدم همراهي خانواده با اصل ازدواج شما، ترتيب يك گفتگوي دوستانه با آنان است. فراموش نكنيد كه زماني گفتگو مي‌تواند نتیجه‌بخش باشد كه در يك فضاي آرام و خالي از هرگونه تنش باشد. در اين جلسه دوستانه باکمال ادب و احترام خواسته خود را مطرح كنيد. از پدر و مادرتان بخواهيد تا شما را درك و با ازدواج شما موافقت كنند. اگر با اين نوع گفتگوها مشکلتان حل گرديد كه به مراد خود خواهيد رسيد، ولي اگر نتیجه‌ای نگرفتيد و خودتان نتوانستيد رضايت و موافقت آن‌ها را جلب كنيد، از وساطت افراد ديگر استفاده كنيد. از قدرت نفوذ و بيان ساير اعضاي صورت خانواده يا اقوام و خويشان مثل عمو و دايي يا دوستان پدر و مادر و يا امام جماعت يا روحاني محل بهره بجوييد. اصرار و سماجت آميخته به محبت و فرمان‌بری و دعا به درگاه حضرت حق را فراموش نكنيد. به‌هرحال در زندگي هر انساني افرادي هستند كه اشخاص براي آنان احترام خاصي قائل هستند و حرف آنان را مي‌پذيرند، مي‌توانيد از آنان استفاده كنيد و آن‌ها را واسطه قرار دهيد.

2) از طرف ديگر والدين گاهي نگران‌اند كه نكند انتخاب فرزندشان به سبب غلبه احساسات و عواطف باشد و عاقلانه تصميم نگرفته باشد. در اين زمينه توجه شما را به نکات ذيل جلب می‌کنم:

1. توصيه هميشگي ما اين است كه: اگر انديشه ازدواج با كسي را در سر مي‏پرورانيد، قبل از ابراز علاقه به وي، درباره معيارهاي ازدواج و شرايط همسر ايده‏آل شناخت كافي پيدا كنيد. بدين منظور مي‏توانيد از راهنمايي‏هاي افراد باتجربه و خبره و مشاوران مورد اعتمادتان و يا از كتاب‏هاي زير كمك بگيريد:

- جوانان و انتخاب همسر، علی‌اکبر مظاهري، انتشارات پارسيان

- انتخاب همسر، ابراهيم اميني- مشاوره قبل از ازدواج، حسن ملكي- چرا ازدواج موفق، چرا ازدواج ناموفق، گاتمن.

2. متأسفانه معمولاً در انتخاب همسر به خوب بودن عرفي اكتفا می‌شود و به هم‌کفو بودن دختر و پسر توجه كمتري می‌کنند. درحالی‌که محور و اصل معيار انتخاب همسر، همين هم‌کفو بودن است (هم كفوء بودن يعني: تناسب، هماهنگي، همتايي، هم‌شأنی، سنخيت، هم‌طرازی بين دختر و پسر و به‌اصطلاح باهم جور درآمدن زن و شوهر).

3. يکي از موارد هم‌کفو بودن همتايي فرهنگي است. عشق تنها، رابطه را ماندگار نمی‌کند؛ بلكه رابطه به سازگاري فرهنگي هم نياز دارد. تفاوت فرهنگي فقط در مورد اينكه كجا به دنيا آمده‌ایم نيست، كه به آن اهميت ندهيم، فرهنگ در تمام صحنه‌های زندگي اثرگذار است. باورهاي معنوي، اجتماعي، روشن‌فکری، احساسات، ارزش‌ها، چگونگي تربيت بچه‌ها، عادت‌ها، همه به تفاوت فرهنگي وابستگي دارند. بسيار سخت است، كه باهم بنشينيد و در بعضي چيزها توافق كنيد و همان راه را برويد. قطعاً موقع انتخاب راه، تفاوت فرهنگي آن را جهت‌دهی می‌کند و در بهترين شرایط، موجب تنش‌هایی در رابطه شما خواهد شد. در رابطه باوجود يا عدم وجود همتايي فرهنگي ميان دو خانواده تحقيق بيشتري كنيد.

بنابراين از شما می‌خواهیم كه با دورانديشي لازم و جدا نمودن نصايح دلسوزانه، از نصايح خودخواهانه اطرافيان و همچنين دوري از هرگونه احساسات و عواطف زودگذر جواني، تصميم مناسبي اتخاذ كنيد.

اما در مورد اينکه فرموده‌اید « مبتلابه کج‌اخلاقی‌های جنسي شده‌ام» امروزه براي تعديل و كنترل غريزه جنسي راه­هاي متعددي وجود دارد. در اینجا به برخي از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

* برنامه‌ریزی براي اوقات فراغت

* تنظيم خواب: تحقيقات نشان می‌دهد كه بیش‌تر انحرافات به‌خصوص درزمینهٔ مسائل جنسي، از فكرهاي ناسالم و خیال‌پردازی‌هایی كه جوانان قبل از خواب رفتن دارند، ناشي می‌شود. اگر جوان قبل از آن‌که به خواب برود، فكر او به خودش و يك سري مسائل و موضوعات مربوط به دوره جواني، معطوف گردد، کم‌کم به انحرافات كشيده خواهد شد. بنابراين، يكي از روش‌های پيشگيري از انحرافات اين است كه برنامه خواب به‌صورت دقيق تنظيم شود و تا زماني كه خواب بر شما غالب نشده، به رختخواب نرويد. وقتي به رختخواب برويد كه كاملاً خسته و آماده خواب هستيد.

* دوري از محیط‌های آلوده و ناسالم: يكي از علل و عوامل انحرافات جنسي و به‌طور كل انحرافات اخلاقي، محيط آلوده و محرک‌های شهواني است. محيط از طريق وارد نمودن عناصر محرك در گرایش‌های انحرافي، منجر به طغيان غريزه جنسي در جوان می‌شود. مسائلی از قبيل: روابط ناسالم و آزاد دختر و پسر، برخي از سريال­هاي تلويزيوني و فيلم­هاي خارجي و همچنين استفاده نادرست از اينترنت و ماهواره، در تحريك شهوت و غريزه جنسي مؤثر است.

* پرورش تقوا و معنويت در وجود خويش: اگر با تقويت ايمان و نيروي اراده، باورها و اعتقادات جوانان تقويت گردند، بدون شك بخشي از مشكلات آنان، به‌ویژه درزمینهٔ مسائل اخلاقي و شهوت و غريزه جنسي، درمان می‌شود. اگر جوانان از اعماق دل باور نمايد كه خداوند تمام اعمال و رفتار او را می‌بیند و بر اساس عملكرد افراد به آن‌ها پاداش می‌دهد و اساساً سعادت و خوشبختي هر فرد به دست خود او مي¬باشد، در اين صورت، احتمال این‌که مرتكب گناه نشود، بسيار زياد است. يقين داشته باشيد تا زماني كه نيروي ايمان و تقوا در وجود انسان بارور و تقويت نگردد، هيچ ضمانتي در خصوص ايمن ماندن در برابر شهوات و انحرافات اخلاقي وجود ندارد؛ به‌خصوص در وضعيت كنوني كه عوامل تحریک‌کننده بسيار زياد است. بنابراين، قبل از هر چيزي سعي كنيد نيروي ايمان و تقوا را در وجود خويش بارور كنيد.

 

در پناه حق موفق باشيد.

لطفا چند تا حديث معرفي کنيد.
از نظر آموزه هاي ديني دو گونه حريم وجود دارد؛ يكي حريم خصوصي و ديگري حريم عمومي كه هر كدام قوانين و آداب خاص خودش را دارد ...

اينکه زن و شوهر در حضور ديگران ناز هم رو بکشن و قربون صدقه هم برن از نظر اسلام و احاديث چطور است؟ لطفا چند تا حديث معرفي کنيد.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون

از نظر آموزه هاي ديني دو گونه حريم وجود دارد؛ يكي حريم خصوصي و ديگري حريم عمومي كه هر كدام قوانين و آداب خاص خودش را دارد. رابطه زن و مرد هم سه گونه است؛

1.       رابطه زناشويي: مخصوص همسران و بايد در حريم خصوصي باشد.

2.       رابطه عاطفي: دو گونه است؛ كلامي، رفتاري.

3.       رابطه كاري و علمي: در حريم عمومي انجام مي شود.

از نظر ديني مردم در حريم اجتماع بايد امنيت و آرامش روحي و رواني داشته باشند. خيلي از احكام مانند حجاب و عفت و بقيه مسائل مربوط به همين مطلب است. هر چه كه امنيت و آرامش روحي مردم را به هم بريزد مذموم است. در حريم عمومي افراد مختلف با شرايط و سنين مختلف وجود دارد. از طرفي چون بين زن و شوهر رابطه خاصي وجود دارد از حساسيت بيشتري برخوردار است و هر گونه حركت و لو عاطفي باشد ممكن است تعداد زيادي از افراد جامعه را دچار مشكلات و خيال پردازي نمايد. حتي قرآن اجازه ورود بچه هاي نابالغ را به حريم خصوصي والدين، نمي دهد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ‏ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بردگان شما، و همچنين كودكانتان كه به حدّ بلوغ نرسيده‏اند، در سه وقت بايد از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح، و نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مى‏آوريد، و بعد از نماز عشا؛ اين سه وقت خصوصى براى شماست؛ امّا بعد از اين سه وقت، گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر بگرديد (و با صفا و صميميّت به يكديگر خدمت نماييد). اين گونه خداوند آيات را براى شما بيان مى‏كند، و خداوند دانا و حكيم است(1).

با توجه به مطلب بالا جواب سوال شما در قالب چند نكته توضيح  داده مي شود:

رابطه عاطفي چه كلامي و چه رفتاري در حد معمولي مانعي ندارد و حساسيت بر انگيز نيست و مشكلي به وجود نمي آورد. قرائني در روايات براي اين مطلب وجود دارد مانند شعري كه نقل شده امام حسين عليه السلام درباره اظهار علاقه به همسرشان مي خواندند:

لَعَمْرُک اِنِّني لَاُحِبُّ دارا                                                                            تَحُلُّ بها سکينةُ والربابُ

اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالي                                                                        وَ لَيْسَ لِلاَئمي ‌‌فيها عِتابُ (2)

به جان تو سوگند! من خانه‌اي را دوست دارم که سکينه و رباب در آن باشند. آن‌ها را دوست دارم و تمامي ‌‌دارايي‌ام را به پاي آن‌ها مي‌‌ريزم و هيچ کس نبايد در اين باره با من سخني بگويد يا اينكه نقل شده حضرت سجاد عليه السلام اظهار شگفتي و علاقه به يكي از همسرانشان داشته اند(3) .

1.       رابطه عاطفي كلامي و رفتاري بيش از حد معمول چون باعث ايجاد حساسيت در حريم عمومي مي شود خصوصا در مقابل نامحرم و جوانان مجرد صحيح نيست و مذموم است مثل بوسيدن و اين طور كارها. ملاك در تشخيص معمولي يا افراطي بودن، عرف عقلاست بنابراين ممكن است در جوامع مختلف متفاوت باشد مثلا در جامعه اي بوسيدن همسران در ملاء عام هنجار و درجامعه ديگر ناهنجاري به حساب آيد.

2.       در آيات و روايات نسبت به رابطه عاطفي در حريم عمومي منعي وجود ندارد از طرفي توصيه اي هم وجود ندارد البته شواهدي وجود دارد كه  اظهار علاقه در حد معمولي مانعي ندارد لذا در اين باره بايد به عرف عقلا مراجعه كرد تا ببينيم از نظر اخلاقي چگونه است؟

نتيجه اينكه اظهار علاقه به همسر در حريم عمومي از نظر اخلاقي اگر در حد معمولي باشد چه كلامي و چه رفتاري مانعي ندارد ولي توصيه اي هم نداريم. اگر بيش از حد معمول باشد از نظر اخلاقي توصيه نمي شود و كاري ناپسند و مذموم است هر چند ممكن است از نظر فقهي به عنوان اولی، مانعي نداشته باشد.

 

پي نوشت ها:

1. سوره نور، آيه 58

2. عماد الدين اسماعيل بن كثير دمشقي، البدايه و النهايه، مص علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج8، ص 212. الغارات، ج2، ص 816.

3. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت، 1049، ج20، ص 551، ح7.

صفحه‌ها