پرسش وپاسخ

آيا خدا گناهان گذشته من را می‌بخشد؟
از اينکه در خدمت جواني باانگیزه بالائی‌ام، خرسنديم. بابت همت بلندی که دارید به شما تبریک می‌گوییم. حتماً باانگیزه‌ای که دارید با قدرت در مقابل انحراف جنسی ...

من درگذشته زياد خودارضایی می‌کردم ولي از امروز تصميم گرفتم ديگر توبه کنم و ديگر هیچ‌وقت اين کار را انجام ندهم آيا خدا گناهان گذشته من را می‌بخشد؟ البته درگذشته توبه کردم ولي اين دفعه ديگه به نظرم اصلي و واقعيه.

سلام

از اينکه در خدمت جواني باانگیزه بالائی‌ام، خرسنديم. بابت همت بلندی که دارید به شما تبریک می‌گوییم. حتماً باانگیزه‌ای که دارید با قدرت در مقابل انحراف جنسی می‌توانید بایستید تا شرایط ارضای صحیح این غریزه برایتان ان‌شاءالله فراهم شود.

قبل از هر چيز پاسخ خود را با نام خداوندي که هميشه مهربان و هميشه توبه پذير است آغاز می‌کنیم.

دوست عزيز؛ بی‌تردید يکي از نيرومندترين غرايز، نيروي شهوت و غريزه جنسي است. اين نيرو که از ابتداي تولد به‌صورت نهفته در وجود آدمي به وديعه نهاده شده است، تا زمان بلوغ هم چنان دوران آرام و بی‌تحرکی را پشت سر می‌گذارد، اما به‌محض شروع دوران نوجواني آرام، آرام زمان بيداري و شکفتگي آن فرا می‌رسد و رفته‌رفته تمامي وجود نوجوان را در برمی‌گیرد و بر تمامي رفتار انسان اثر می‌گذارد. به همين دليل غريزه جنسي با تحريکات شديد شما را با مشکلاتي مواجه ساخته است.

برادر عزيز؛ باب توبه هميشه باز است. پشيماني شما از گناهان گذشته به معناي توبه است. همان‌طور که امام باقر علیه‌السلام فرمود: «كَفَى‏ بِالنَّدَمِ‏ تَوْبَة؛ در تحقق توبه پشيماني از خطا و گناه کفايت می‌کند.»(1)

ازآنجایی‌که خداوند متعال در قرآن فرموده:«وَ هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُون؛ او كسى است كه توبه را از بندگانش مى‏پذيرد و بدی‌ها را مى‏بخشد، و آنچه را انجام مى‏دهيد مى‏داند.»(2)؛ پس مطمئن باشيد توبه شمارا نيز پذيرفته است. قبول شدن توبه ما به اين معنا نيست که ما دِين خود را اداء کرده‌ایم بلکه ازاین‌جهت مطمئن به بخشش گناهان خود هستيم که خداوند متعال بر اساس بزرگ‌منشی و رحمت بی‌کران خود با گناهکاران و روسياهاني مانند ما رفتار می‌کند. «إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ؛ خداي من، هرچند من لياقت رحمت تو را ندارم اما تو اهل آن هستي که جود و بخششت شامل من بشود چراکه فضيلت تو آن‌قدر وسيع است که شامل حال من نيز مي شود.»(3)

مهم‌ترین نشانه پذيرفته شدن توبه شما اين آيه شريفه است؛ «تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ؛ خدا رحمتش را شامل حال آن‌ها نمود، (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند خداوند بسيار توبه‏پذير و مهربان است!»(4)؛ چه کسي به شما توفيق توبه را داده؟ چه کسي شما را متوجه خطا و اشتباهتان کرده؟ و چه کسي اين تنفر از گناه را در دل شما قرار داده؟ اين خداوند متعال است که ابتدا نظر لطفش را شامل حال شما کرده است و با عنايت ويژه او است، که شما متوجه گناهان خود شده‌اید.

خداوند متعال هميشه، همه بندگانش را دوست داشته و دارد؛ و هيچ زمان دست از محبت به آنان بر نخواهد داشت؛ «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ؛ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است!»(5)

زماني که هر انساني، مرتکب هر گناهي، به هر بزرگي شود؛ خداي متعال دوست دارد آن انسان، هیچ‌وقت از عفو و بخشش او نااميد نشود. زيرا اين نااميدي، يک وسوسه شيطاني است، تا دوباره زمينه تکرار آن گناه را فراهم کند. از همين باب خداي متعال فرمود: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛ بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.» (6)؛ پس جاي هيچ ناامیدی وجود ندارد.

با توبه قطعاً گناهان گذشته شما پاک‌شده است. اما اگر قصد تکرار آن را نداريد، بايد به نکات زير توجه و به آن‌ها عمل کنید.

1-  شيطان، دشمن قسم‌خورده انسان است. «بِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين؛ خدایا به عزّتت سوگند، همه انسان‌ها را گمراه خواهم كرد»(7) هر زمان هر انساني کوچک‌ترین تصميم براي پيمودن مسير الهي را بگيرد، شيطان قصد دارد با وسوسه‌های خود او را منحرف کند.«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ؛ پناه مي برم به خداوند متعال از بدى وسوسه‌گر خنّاس، كه در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند»(8)

پس به تحريکات شيطان چه از نوع جن و چه انساني او توجه نکنيد. و سعي کنيد از همين سن که سن استقلال‌طلبی شماست و سني است که شما بايد مديريت را از نفس خود آغاز کنيد. با راهکارهايي که بيان خواهد شد يک نه محکم به نفس خود و ديگران بگوييد و با توکل و عنايات حضرت حق بتوانيد با حسن خلق و محبت از کنار گناه بدون آلوده شدن به آن گذر کنيد. که قطعاً رشد و تعالي شما در اين تدبير و درايت خواهد بود.

2-   بايد شرايط زندگي خود را قبل از ازدواج به‌وسیله نکات زير مديريت کنيد. شما قطعاً قادر هستيد قبل از ازدواج نيز با حول و قوه الهي به‌طور کامل اين گناه را ترک کنيد.

-  دوست جوان، به‌منظور تخليه انرژي زايد بدن، به‌طور منظم خود را به ورزش و کار و فعالیت‌های مناسب سرگرم کنيد، ورزش و کار در کاهش طغيان غريزۀ جنسي اثر فوق‌العاده سودمندي دارد.

- گردش و تفريح و کوهنوردي، از عواملي است که براي کاهش شهوت و تسکين نيروي جنسي نقش مؤثری دارند. زيرا مسافرت، خواه‌ناخواه در اخلاق و روحيات انسان تحولاتي به وجود می‌آورد و غريزه جنسي را نيز تسکين می‌بخشد.

- مطالعه، علاقه به کارهاي فکري، سرگرمی‌های هنري و خواندن سرگذشت قهرمانان علمي و معرفتي و عرفاني، انسان را تا اندازه زيادي از شعاع خود خارج می‌کند و با مسير رشد و تعالي آشنا می‌کند.

- پرهيز از ديدن فیلم‌ها و عکس‌های محرک، و نگاه و ارتباط با نامحرم، زيرا «هر آنچه ديده بيند دل کند ياد»؛ لذا خداوند متعال فرمود: «به مردان مؤمن بگو كه چشمان خويش را فروگيرند و شرمگاه خود را حفظ کنند. اين برايشان پاكيزه‏تر است. زيرا خدا به كارهايى كه مى‏كنند آگاه است»(9)

 امام صادق علیه‌السلام فرمود: «از نگاه ناپاک بپرهيزيد که چنين نگاهى آتش شهوت را در دل و فکر شعله ور می‌کند و ‏همين آتش براى فتنه و مشکلات بزرگي کفايت می‌کند.»(10)، عموماً نگاه‌های آلوده، باعث می‌شود فکر و ذهن شما درگير شود. این‌گونه نگاه‌ها زمينه رنج و مشقت جان شمارا فراهم می‌کنند. 

- از حضور در مکان‌هایی که باعث تحريک شما می‌شود، خودداري کنيد.

-  از شنيدن و خواندن مباحث و مطالب جنسي و حتي شوخی‌های جنسي و تحریک‌کننده و فکر کردن در اين امور جدا” پرهيز کنيد.

- هرگز در مکاني خلوت و تنها و دور ازنظر ديگران نباشيد. زيرا بيشتر تحريکات جنسي در چنين شرايطي سراغ شما می‌آیند. و هرگاه در چنين شرايطي مورد هجوم افکار جنسي واقع شديد، آن مکان را ترک کنيد و به مجالس عمومي وارد شويد.

-مطالب تکمیلی درباره استمنا و راهکارهای ترک را می‌توانید در آرشیو سایت به نشانی‌های pasokhgoo.ir مطالعه کنید.

ان شاء الله با اميدواري به رحمت و محبت بی‌نهایت الهي بتوانيد در تمام مراحل زندگي خود با به‌کارگیری راهکارهاي بیان‌شده موفق و سربلند باشيد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- كلينى، محمد بن يعقوب‏،  الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏، ج‏2 ، ص 426

2-  شوري(42)، آيه 25

3- ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1409 ق‏، ج‏2، ص686

4- توبه(9)، آيه 118

5-حج(22)، آيه 65

6- زمر(39)، آيه 53

7- ص(38)، آيه 82

8- ناس(114)، آيه 4-5

9- نور(24)، آيه 30

10- ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول‏، قم، جامعه مدرسين،  1404ق‏، ص 502

آيا بايد بی‌حجاب‌ها رو امرونهی کرد؟
براي نهي از منکر بايد اولویت‌بندی کرد و اول سراغ منکراتي رفت که آسيب بيشتري دارند و چه‌بسا ريشه منکرات ديگر به‌حساب آيند. منظور اين نيست که سراغ فلان فرد ...

سلام ازیک‌طرف سؤال می‌کنیم آيا بايد بی‌حجاب‌ها رو امرونهی کرد ميگن بله! از يه طرف يه روحاني ميگه امر و نهي رو بايد از گردن‌کلفت‌ها شروع کرد! آيا براي مسأله حجاب بايد رفت يقه رئیس سازمان تبليغات و عقيدتي سياسي نيروي انتظامي و ..... را گرفت که خوابیده‌اند يا بايد رفت به همين بی‌حجاب‌ها تذکر داد؟

با سلام و اداي احترام:

پرسشگر گرامي! اعتمادتان به اين مرکز را ارج می‌نهیم. دغدغه شما براي فهم مسائل ديني قابل‌ستایش است. توجه شما را به خواندن چند مطلب جلب می‌کنیم:

اول:

براي نهي از منکر بايد اولویت‌بندی کرد و اول سراغ منکراتي رفت که آسيب بيشتري دارند و چه‌بسا ريشه منکرات ديگر به‌حساب آيند. منظور اين نيست که سراغ فلان فرد نرويم يا سراغ ديگري برويم. درستش اين است که بايد سراغ ریشه‌ها و مسائل اصلي رفت. بدحجابي هرچند منکر است ولي جزء سرشاخه‌هاست. نتيجه و خروجي است. جزء فروع است. براي درمان و حل آن‌ها بايد به ریشه‌ها پرداخت. بايد به مسائل اصلي توجه کرد. اگر زیرساخت‌ها و موضوعات اصلي درست شد بسياري از اين مفاسد از بين می‌روند.

در نهج‌البلاغه ابتداي نامه 53 نقل شده که امير المومنين علیه‌السلام اولين دستوري که به مالک دادند پرداختن به اصلاح اقتصاد بود! بر اساس خطبه 16 نهج البلاغه اولين اقدام حکومتي حضرت سلام‌الله‌علیه اصلاح مفاسد اقتصادي و تعقيب چپاولگران بیت‌المال بود.

اقتصاد که درست شد امنيت برقرار می‌شود، با آمدن امنيت نوبت به رفاه و آبادي می‌رسد. پس‌ازاین‌ها شرايط براي اصلاح فرهنگي ايجاد می‌شود(1). تا فاصله طبقاتي باشد! تا تبعيض و بی‌عدالتی باشد تا فساد حکومت را قبضه کرده باشد، تا ساختار جامعه به‌گونه‌ای باشد که ضعيفان نتوانند حق خودشان را بدون ترس و آسيب از صاحبان قدرت و نفوذ بگيرند(2) تا عده‌ای از گرسنگي بميرند و عده‌ای از سيري(3) نمی‌توان توقع اصلاح فرهنگي و تأثیرپذیری از کار فرهنگي را داشت. نمی‌توان از فضائل اخلاقي و معنوي سخن به ميان بياوريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا...(4) نادارى به آن نزديك است كه به كفر بينجامد.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَارِكْ لَنَا فِي الْخُبْزِ وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لَا صُمْنَا وَ لَا أَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا(5) اگر نان نبود نماز نمى‏گزارديم و روزه نمى‏گرفتيم و به اداى واجبات پروردگارمان نمى‏پرداختيم (يعنى از بس دغدغه داشتيم نمى‏توانستيم به اين چيزها فکر کنيم).

البته اين حرف‌ها معنايش اين نيست که اگر فردي می‌تواند براي اصلاح بدحجابي قدمي بردارد چنين نکند. اين حرف‌ها معنايش اين بود که بايد اولاً به اولویت‌ها پرداخت ثانیاً براي درمان به ریشه‌ها و منشأهای اصلي توجه نمود.

دوم:

امربه‌معروف و نهي از منکر شامل سه حوزه می‌شود:

الف) مردم نسبت به حکومت

ب) حکومت نسبت به مردم

ج) مردم نسبت به مردم

قطعاً اگر فرد يا افرادي سعي داشته باشند که فقط به مورد )ج( بهاء بدهند آن‌هم فقط درباره يک موضوع خاص(بدحجابي) تا مردم را به جان هم بيندازند يا اولویت‌های دست چندم را مدام مطرح کنند کار صحيحي نيست. انحراف به‌حساب می‌آید. بايد مراقب بود و فريب چنين تبليغاتي را نخورد ولي اثبات اين امور سخت است.

سوم:

نهي از منکر شرايطي دارد؛ کار همه نيست بلکه کار گروهي فرهيخته(6) که داراي تخصص، مهارت کافي و قدرت اجرايي باشند، است(7). بايد تأثیرگذار باشد. بايد تشخيص داد که گناه‌کار عالماً، عامداً چنین کاري را می‌کند. بايد بررسي شود که آيا اصرار بر اين کار دارد يا نه؟ بررسي و تشخيص اين موضوعات کار آساني نيست. بدحجابي در جامعه ما ریشه‌های گوناگوني دارد؛ ازجمله لج باري سياسي، شبهات، مشکلات اقتصادي، تربيت نادرست خانوادگي، بدفهمي نسبت به مسائل ديني، عملکرد بد دین‌داران، عدم آگاهي کافي و مانند این‌ها. کم‌پیدا می‌شوند افرادي که عالماً و عامداً چنين کاري بکنند. تشخيص موضوع هم با يکي يا دو تا بر خورد در کوچه و خيابان مشخص نمی‌شود. لذا نهي از منکر حتي در حد تذکر لساني معنا پيدا نمی‌کنند. به فرمايش استاد مطهري(8) تذکر لساني با رعايت همه شرايطش نهایتاً 5 درصد مؤثر است آن‌وقت ما می‌خواهیم صد درصد مؤثر باشد يا می‌خواهیم همه مشکلات را با تذکر لساني حل کنيم.

نتيجه:

برادر عزيز! نهي از منکر هم مانند بقيه واجبات درصورتی‌که شرايطش فراهم باشد نسبت به آن تکليف داريم. اگر مثل حج يا خمس يا ديگر واجبات شرايطش براي ما فراهم نيست تکليفي هم نداريم. درجایی که تذکر بدهيم و تأثیر نداشته باشد يا تأثیر منفي داشته باشد قطعاً خودمان مقصر هستيم اگر آسيب هم ببينيم هيچ پاداشي ندارد(9). در نهي از منکر مأمور به نتيجه مثبت هستيم. اگر اطمينان به نتيجه مثبت نداريم نبايد اقدامي انجام دهيم. يکي از شرايط نهي از منکر اين است که علني نباشد بلکه به‌صورت غیرعلنی باشد. وقتي همسر فردي حضور دارد قطعاً با واکنش‌های تند مواجه خواهيد شد. واضح است که در اين موارد تکليفي وجود ندارد. از طرفي تذکر غیرعلنی به خانم بدحجاب براي جوانان چه‌بسا انحراف آور باشد. پس بايد پرهيز نمود.

براي مطالعه بيشتر به جلد دوم کتاب حماسه حسيني مرحوم مطهري، کتاب و مقالات استاد سيد حسن اسلامي و کتاب راهکارهاي عملي درزمینهٔ امربه‌معروف از استاد محسن قرائتي مراجعه بفرماييد. در صورت وجود ابهام بازهم می‌توانید برايمان بنويسيد.

موفق باشيد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سيد رضي، نهج‌البلاغه، مص: صبحي صالح، قم، هجرت، 1414 ق، ابتداي نامه 53

2.       همان، ص 439

3.       همان، خطبه سوم

4.       محمد بن يعقوب کليني، الکافي، مص: غفاري، تهران، اسلاميه، 1407ق، ج2، ص 307، ح4

5.       همان، ج5، ص 73، ح13

 6. سوره آل‌عمران، آيه 104

7. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، قم، 1409ق، کتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر

8. مرتضي مطهري، حماسه حسيني، قم، صدرا، 1390 ش، ج2، بخش تذکر لساني

9. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، قم، 1409ق، کتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر

چرا بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟
بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل...

سلام‌علیکم چرا با وجود آیات ولایت و انذار و... احاديث منزلت، ثقلين و غدير و... مردم از حضرت علی روی‌گردان شدند و بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟

بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل اساسي اين رخداد تلخ، اشاره می‌گردد:

۱. دنیاطلبی و عافيت خواهي

روحية دنیاطلبی و عافيت خواهي اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، يكي از مهم‌ترین علل بی‌تفاوتی و رويكرد محافظه‌کارانه آنان نسبت به اين رخداد تلخ، محسوب می‌شود. اين امر باعث گرديد كه مردمان آن روز كه حماسه‌های بی‌نظیر امیرالمؤمنین را درصحنه‌های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ را در مورد شخصيت بی‌همانند علي ـ عليه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصايت حضرت را، شنيده بودند - بااین‌حال در موقعيت حساس هنگامه رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچيان، از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ حمايت ننمايند و انحراف آشكار مسير خلافت را نظاره‌گر باشند.

۲. قوم محوري و قبيله گرایی

عمده مسلمانان و كساني را كه در كنار پيامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة‌العرب - مجموعه اعراب مسلمان مكه و مدينه (مهاجرين و انصار) تشكيل می‌دادند. آنان علی‌رغم گرويدن به اسلام، علقه هاي قومي و فرهنگ قبيله محوري هنوز در تصمیم‌گیری‌های آنان دخيل بود.

در اولين لحظات بعد از رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ گروه مهاجرين مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبايل انصار به صف­آرايی پرداختند و با اكثريت گروه انصار به پيشوايی "سعد بن عباده" [۱] رئيس خزرجيان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نيز با حیله‌های حساب‌شده و تهديد خليفه دوم، در اين رقابت پيروز گرديدند و قدرت را تصاحب نمودند.

در چنين اوضاع و احوالي كه رگه‌های جاهليت قوم‌گرایی گل كرده بود و دو طایفه مهاجر و انصار بر سر خلافت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ به جنگ و ستيز بر خواسته بودند، فقط عده اندكي از پيروان راستين پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ و رجال بنی‌هاشم به علي ـ عليه السّلام ـ وفادار ماندند كه اين تعداد نيز بسيار كم و انگشت‌شمار بودند و در حدي نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعيت به وجود آمده تغيير دهند زيرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعيان تقرب پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ مشهود بود همان‌هایی كه بعداً جریان‌هایی مثل ناكثين و مارقين و ... در برابر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پدیدآورند.

۳. قريب العهد بودن به اسلام

بسياري از مسلمانان، به‌تازگی به اسلام گرويده بودند و آگاهي عميق و ايمان راسخ نسبت به آموزه‌های ديني و قرآني نداشتند، طبيعي بود كه از سوي اين عده نيز انتظار حركت اصلاحي و حمايت از حضرت در آن شرايط وجود نداشت بلكه حتي خطر تفرقه و ارتداد در ميان آنان نيز وجود داشت. خود امیرالمؤمنین در اين رابطه می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر خطر ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمی‌رفت كه بار ديگر كفر و بت‌پرستی به سرزمين اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع ديگري در برابر آنان می‌گرفتم.»[۲] بديهي است كه از چنين مجموعه‌ای كه خطر ارتداد بسيار از آنان موجب سكوت حضرت گرديد، توقعي حمايت و دفاع و ايثار نخواهد بود. [۳]

۴. كينه و عقده نسبت به حضرت

بسياري از قبايلي كه در مكه و در مدينه و اطراف آن زندگي می‌کردند نسبت به علي ـ عليه السّلام ـ بی‌مهر بودند و كينه او را در دل داشتند زيرا علي بود كه پرچم كفر اين قبايل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. اين افراد هرچند بعدها پيوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولي در باطن - علی‌رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علي ـ عليه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]

  5.وجود منافقان در ميان مسلمانان

يکى از بزرگ‏ترين مشکلات پيامبر صلی‌الله­عليه­وآله در طى سال‏هاى رسالتش، وجود منافقان در ميان مسلمانان بود . اين گروه که در ظاهر مسلمان بوده، ولى در باطن هيچ اعتقادى به اسلام نداشتند، در فرصت‏هاى مناسب، ضربه خويش را به اسلام وارد مى‏ساختند و سبب گمراهى ديگران نيز مى‏شدند.

اين افراد که در جنگ احد، يک سوم مسلمانان را به خود اختصاص داده بودند، به سرکردگى عبدالله بن ابى از جنگ کناره گرفتند و سبب تفرقه در سپاه اسلام شدند که سوره منافقون در شأن اين افراد نازل شده است. بايد توجه داشت که در زمانى که اسلام طرفداران چندانى نداشت و از اقتدار چندانى نيز بهره‏مند نبود و انگيزه چندانى نيز براى پنهان کردن اعتقادات نبود، اين گروه، یک‌سوم مسلمانان را تشکیل مى‏دادند، حال معلوم است که در زمان اقتدار کامل اسلام و فراگير شدنش، اين تعداد به چه ميزان زيادى مى‏توانست افزايش يابد.

پيامبراکرم صلى الله عليه و آله همواره با اين گروه مشکل داشت، اينان به‌یقین در حجة‏الوداع نيز همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و از لحاظ فکرى نيز معلوم بود که اين افراد هرگز راضى به جانشينى على نخواهند شد و به توطئه مى‏پردازند و جامعه اسلامى را به هرج‌ومرج مى‏کشانند و به اين سبب، اصل اسلام و قرآن به خطر مى‏افتد، پس جا دارد که پيامبر صلى الله عليه و آله از اين امر نگران و خائف باشد .

6. وجود تفکرات جاهلى مبنى بر جوان بودن على علیه‌السلام

عده‏اى به خاطر طرز تفکر جاهلى، هرگز حاضر به اطاعت از يک جوان کم سن و سال نبودند و حتى صرف امارت يک جوان را براى خود ننگ مى‏دانستند . به‌عنوان نمونه، ابن عباس مى‏گويد: در زمان خلافت خلیفه دوم، روزى با عمر مى‏رفتم، او به من رو کرد و گفت: «او (على) از همه مردم نسبت‏ به اين امر سزاوارتر بود، اما ما از دو چيز مى‏ترسيديم: يکى اين‏که او «کم سن بود» و ديگر اين‏که به فرزندان عبدالمطلب علاقه‏مند بود .» [5]

نمونه ديگر: پس از کشاندن على علیه‌السلام به مسجد براى بیعت با ابوبکر، ابوعبيده وقتى ديد على علیه‌السلام هرگز حاضر نيست تا با ابوبکر بيعت کند، رو به على علیه‌السلام کرد و گفت: «تو "کم سن" هستى و اينان مشايخ قوم تو هستند و تو، همانند آنان شناخت و تجربه ندارى، پس با ابوبکر بيعت کن و اگر عمرت باقى باشد، به خاطر فضل و دين و علم و فهم و سابقه قرابتت، سزاوار اين امر هستى .» [6] پس اگرچه على را شايسته اين امر، و يا حتى سزاوارتر از همه مى‏دانستند، ولى نمى‏توانستند قبول کنند که يک جوان بر آن‏ها امير باشد.

بنابراين با توجه به عقده‌ها و کینه‌های دیرینه جمعي، تازگي و نوآموزي بسيار ديگر، گرايش طایفه‌ای و قومي جمعي ديگر، و مهم‌تر از همه قدرت‌طلبی عناصر مطرح و در ميان اصحاب پيامبر و محافظه‌کاری و نفاق گسترده،و... همه و همه عواملي بودند كه زمینه حمايت مردمي از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ عليه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمايند.

براي آگاهی بيشتر ، به کتاب پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، آیت‌الله جعفر سبحاني، مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:

1 . سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السّلام ـ، ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.

2 . ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحياء الكتب العربيه، ۱۳۷۸ هجري قمري.

3. مهدي پيشوائي، سیره پيشوايان، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجري قمري، قم.

4 . سبحاني، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، ص ۲۱۹.

5. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى، انتشارات الشريف الرضى، قم، 1413 ه . ق، ص 29 .

6. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 299 و 300؛ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 190 و 249؛ یعقوبی، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 113.

چرا به سمت يمن يا شهر ديگري هجرت نکردند؟
تنها ماندن امام حسين (علیه‌السلام) در حادثۀ کربلا، و پیمان‌شکنی کساني که خود، از دعوت‌کنندگان آن حضرت بودند، باعث شده که ذهنيت تاريخي ما از مردم کوفه، بسيار ...

با توجه به خصوصيات مردم کوفه در زمان حضرت علي چرا امام حسين دعوت آنان را پذيرفت؟ چرا به سمت يمن يا شهر ديگري هجرت نکردند؟

تنها ماندن امام حسين (علیه‌السلام) در حادثۀ کربلا، و پیمان‌شکنی کساني که خود، از دعوت‌کنندگان آن حضرت بودند، باعث شده که ذهنيت تاريخي ما از مردم کوفه، بسيار منفي باشد. اين ذهنيت، واقع‌بینانه نيست.

در يک پاسخ کلّي و اجمالي، مي‌توان گفت: امام حسين (علیه‌السلام) به همان دليلي به‌سوی کوفه رفت که 25 سال پيش از آن، پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کوفه رفته بود و آن جا را به‌عنوان مرکز حکومت خويش برگزیده بود.

توضيح اين‌که:

اوّلاً: کوفه حدود سال‌ 17 هجري ساخته‌شده بود و ازاین‌رو، شهري نوساز به‌حساب مي‌آمد و بااین‌حال، تا بيش از دو قرن، از مهم‌ترين شهرهاي جهان اسلام بود. اين شهر را براي آن ساختند که نيروهاي نظامي حاضر در فتوحات، در آن سکنا گزينند و در ابتدا يک پادگان نظامي شمرده مي‌شد و همين باعث شده بود که شهر کوفه، محل اجتماع جنگجويان زبده باشد و فضايي نظامي داشته باشد. پس انتخاب کوفه به‌عنوان مرکزي براي يک قيام، ازاین‌جهت کاملاً منطقي بود که در صورت نياز به نيروي نظامي، کوفه بهترين مکان براي تأمين اين نياز بود؛ چنان‌که بخش مهمّي از نيروي نظامي امام علي در نبرد جمل و صفين و نهروان نيز شامل مردم کوفه مي‌شد.

ثانياً: از جهت فرهنگي، کوفه مهم‌ترين پايگاه فرهنگي جهان اسلام بود و حضور چندسالۀ امام علي و فرزندانش در اين شهر، باعث ارتقاي سطح فرهنگي مردم کوفه شده بود. لذا زمينۀ اصلاح‌طلبی و قيام عليه ظلم و جور بني­اميه، در اين شهر بيش از شهرهاي ديگر فراهم بود. قيامهاي بعدي نيز مؤيد اين معنا است.

ثالثاً: ازنظر اعتقادي نيز کوفه از همان زمان تأسيس، يک مرکز مهم براي شيعيان و عموم هواداران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شناخته مي‌شد و ازاین‌جهت، فضاي آن با بصره (که تقريباً هم‌زمان با کوفه ساخته شده بودند) تفاوت داشت. درست است که در کوفه، غير شيعيان و حتي هواداران بني­اميه نيز ساکن بودند؛ ولي به‌هرحال، فضاي عمومي شهر موافق و همراه اهل‌بیت بود.(1) حوادث بعدي مانند قيام توابين و قيام مختار نيز مؤيّد همين نکته است که جريان شيعي در اين شهر، هرچند اکثريت نداشته، قدرتمند بوده است.

رابعاً: اساساً چرا از بين همۀ شهرهاي مهم در آن روزگار، فقط کوفيان امام حسين (علیه‌السلام) را به شهر خود دعوت کردند؟ دليلش روشن است: بعد از مرگ معاويه، فضاي سياسي ـ اجتماعي کوفه، متأثّر از ناخشنودي مردم از حکومت يزيد بود و بدين ترتيب، شيعيان که از سال‌ها قبل مترصد فرصت بودند، جو را در دست گرفتند و جوّ غالب، هواداري از امام حسين (ع) بود و لذا کساني مانند اشراف هم که قلباً موافق اهل‌بیت نبودند، براي همراهي با اين جو و جا نماندن از قافله، به امام نامه نوشتند و ايشان را به کوفه دعوت کردند. سهل گيري و ضعف نعمان بن بشير فرماندار وقت کوفه نيز در تشديد اين جو مؤثّر بود.

خامساً: ازنظر جغرافيايي نيز کوفه در مرکز جهان اسلام قرار داشت و علاوه بر اهميت استراتژيک فراوان، از جهت ارتباطي (و به تعبير امروزي، از جهت رسانه‌اي) هم اهمّيت فراوان داشت. هر خبري در کوفه، به‌سرعت در جهان اسلام منتشر مي‌شد. امام حسين (علیه‌السلام) مي‌دانست که به‌هرحال، به شهادت خواهد رسيد و اين را هنگام خروج از مکه نيز به‌صراحت بيان فرموده بود. پس به دنبال راهي بود که خونش بي‌اثر نشود و بيش‌ترين تأثير و بازتاب را داشته باشد. ازاین‌جهت نيز کوفه بهترين انتخاب بود. برعکس؛ شهادت وي در مناطق دوردستي مانند يمن، بازتاب چنداني نمي‌يافت.

سادساً: ازنظر سياسي نيز ـ مخصوصاً به سبب درگيري چندسالۀ کوفيان با شاميان در دوران خلافت امام علي (علیه‌السلام) ـ کوفه کانون مبارزه با حکومت شام بود و کوفيان در اين راه بيشترين کشته و زنداني و تبعيدي را داده بودند.

البته مردم کوفه مشکلاتي هم داشتند؛ ازجمله اين‌که عجول بودند و در تصمیم‌گیری‌ها شتاب‌زده عمل مي‌کردند. تابع رؤساي قبايل خويش بودند و گاه مصالح قبيله را بر مصالح عمومي جامعه ترجيح مي‌دادند و… ولي درمجموع، انتخاب کوفه به‌عنوان مقصد حرکت امام حسين (که در صورت موفقيت بايد به مرکز قدرت امام حسين تبديل مي‌شد، کاري درست بوده است و نه يمن و نه هيچ شهر ديگري ويژگي‌هاي کوفه را نداشتند.

به تعبير ديگر، امام حسين (علیه‌السلام) در جمع‌بندي نقاط مثبت و منفي کوفه، به اين نتيجه رسيده بود که اين شهر، مناسب‌ترين جا براي آغاز نهضت است.(2)

در پايان به اين نکته نيز توجه داشته باشيد که مردم هيچ شهري يا منطقۀ ديگري همانند کوفيان اعلام آمادگي براي استقبال و همراهي با امام نکرده بودند و لذا عقل سياسي و اجتماعي حکم مي‌کرد که امام به اين دعوت پاسخ مثبت دهد و اگر امام حسين (علیه‌السلام) به کوفه نرفته بود، اين سؤال براي هميشه در تاريخ باقي می‌ماند که باوجود اين همه استعداد و آمادگي و وجود آن‌همه دعوت‌نامه، چرا امام به‌سوی کوفه نرفت؟

براي آشنايي بيشتر با فضاي کوفه و خصوصيات مردم آن، ر.ک: رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 132 ـ 134 و ص 191 ـ 192؛ ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسين (علیه‌السلام)، ص 81 تا 106.

 

پي‌نوشت‌ها

1 ـ رسول جعفريان تخمين زده است که حداقل یک‌چهارم جمعيت کوفه، جزو جريان شيعي بوده‌اند. حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 192.

2 ـ ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسين (علیه‌السلام)، ص 319.

چرا واقعه حره و قيام توابين را تأیید نکرد؟
به‌یقین وجود مطهّر امام سجاد(علیه‌السلام) از جنگ و قيام به‌اندازه سرسوزنی ترس و واهمه نداشت، چراکه او فرزند حسين بن علي(عليهماالسلام) است. آقا و سروري که مرگ...

چرا امام سجاد علیه‌السلام قيام را ادامه نداد و می‌فرمود: ياراني مانند مردم کوفه نمی‌خواهد. آيا امام حسين نمی‌توانست این‌طور نتیجه‌گیری کند؟ چرا واقعه حره و قيام توابين را تأیید نکرد؟

به‌یقین وجود مطهّر امام سجاد(علیه‌السلام) از جنگ و قيام به‌اندازه سرسوزنی ترس و واهمه نداشت، چراکه او فرزند حسين بن علي(عليهماالسلام) است. آقا و سروري که مرگ درراه خدا را براي خود افتخاري دانسته و در اين امر، ذرّه‌ای شک و ترديد به دل راه نداد و عاشقانه، جان‌عزیزش را تقديم به محضر معشوق واقعي خود نمود. او کسي است که مردانه و با شجاعت وصف‌ناشدنی در مقابل ابن زياد ايستاده و با شهادت تمام می‌فرماید: (آيا مرا به کشتن تهديد می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن عادت ماست و افتخار ما در شهادت است؟! (1)

بنابراين تأیید نکردن واقعه حره و توابین و... به‌هیچ‌وجه به خاطر ترس از مرگ نبوده است، حال که چنين است حتماً عللي  داشته است که حضرت با در نظر گرفتن آن‌ها، از  آن قیام‌ها حمايت نکرد که به آن‌ها اشاره می‌شود:

1- در آن زمان، اوضاع به‌شدت آشفته و نابسامان بود، يزيد جنايتکار بر اوضاع مسلّط بود، او در جهت حفظ موقعيت خود با تمام قوا ايستادگي می‌کرد و در اين امر، هرگونه شورش و قيام و اعتراضي را به‌شدت سرکوب می‌نمود، در چنين شرايط بحراني، اگر حضرت از آنان حمايت می‌کرد به‌یقین نتیجه‌اش چيزي جز شکست و سرکوبي نبود. حال اگر قرار است قيام و انقلابي صورت بگيرد حتماً بايد باتدبیر و انديشه و با در نظر گرفتن عواقب آن صورت بگيرد، با دقت و تأمل می‌توان این‌گونه نتيجه گرفت که قيامي موفق است که يا پايانش پيروزي باشد و يا شکستي که منافع و آثار درخشاني در پي داشته باشد. به‌گونه‌ای که از دست دادن آن منافع، به ضرر و زيان قیام‌کنندگان باشد.

حال با توجه به اين مطالب، اگر امام سجاد (علیه‌السلام) از آنان حمايت می‌کرد درنهایت به شکست می‌انجامید، آن‌هم شکستي که به‌هیچ‌وجه به سود اسلام نبود، بلکه به زيان اسلام بود.

امام سجاد (علیه‌السلام) بعد از جريان کربلا، رسالت خطيري بر عهده داشت، و آن رساندن پيام کربلاي خونين به جهانيان و حفظ و تبليغ فرهنگ اهل‌بیت بودامام بايد با سلاح بيان و خطابه و دعا قلب‌های خفته را بيدار و چشم‌های بسته را باز می‌نمود، تا حقيقت پنهان کربلا، بر آن‌ها آشکار شود و همگان بدانند که قيام خونين پدر بزرگوارش حسين بن علي (علیه‌السلام)، هدفي نداشت، جز حفظ اسلام و مکتب حقّه تشيّع و نه رسيدن به جاه و مقام و رياست امام سجاد(علیه‌السلام) بايد زنده می‌ماند تا به جهانيان اعلام کند که امام حسين(علیه‌السلام) اسلام را به‌شدت در معرض خطر نابودي می‌دید و حکومت ظالمانه و غیردینی يزيد را به‌هیچ‌وجه به صلاح اسلام و آينده آن نمی‌دید و لذا دست به شمشير برده و درراه احياء دين و اسلام کشته و به درجه رفيع شهادت نائل آمد، و با خون پاک خود جاني تازه به کالبد  جهان اسلام دميد، منتهي براي حفظ و پاسداري از اهداف بلند حسيني، بايد کسي باشد که به ميدان آمده و با توکل بر خداوند به وعظ و سخنراني و دعا و بیدارسازی مردم بپردازد تا بدین‌وسیله راه حسين و اهداف  آن سالار شهيدان تداوم يابد و آن‌کسی نيست جز وجود نازنين امام سجاد(علیه‌السلام).

2- دومين علت عدم همکاري امام سجاد(علیه‌السلام) با انقلابيون مدينه اين بود که در ميان آن‌ها افرادي وجود داشتند که نيّتي پاک و هدف مقدسي نداشتند، بلکه هدفشان از قيام دست يافتن به پست و مقام و رياست بود و نه چيز ديگري، که مهم‌ترین آن افراد، شخصي بود به نام عبدالله بن زبير، که نقش مهمي در جريان حره داشت او فردي جاه‌طلب و داراي ظاهري فريبنده بود، بعد از شهادت امام حسين(علیه‌السلام) روي مقاصد سياسي، مردم عراق را سرزنش می‌کرد که چرا امام را دعوت و سپس تنها گذاشتند و او را ياري نکردند؟! از يزيد نيز بدگويي می‌کرد و او را شراب‌خوار و سگ‌باز و فاجر می‌خواند و مردم را دعوت به خلع و برکناري او می‌کرد.(2)

بايد توجه داشت که مجرد قيام برعليه ظالم و ستمگر ،باعث نمی‌شود که انسان معصومي چون امام سجاد (ع) از آن حمايت کند و تنها ظالم و ستمگر بودن حاکم، نمی‌تواند مجوز قيام برعلیه او باشد ،بلکه شرایط ديگري نيز بايد مدنظر باشد ،لذا گرچه مردم کوفه بعد از شهادت امام مجتبي (ع) در خانه سليمان بن صرد اجتماع کرده به  امام حسين (ع) نامه نوشتند و او را دعوت به قيام برعلیه معاويه نمودند ،اما چون آن حضرت می‌دانست که در اين زمان شرایط براي قيام مساعد نيست ،به آنان پاسخ منفي داد .(3) توجه داريد که امام حسین بعد از امام مجتبي مدت10 سال در زمان معاويه امامت کرد ،ولي مصلحت نديد که برعلیه او قيام نمايد .بعد از معاويه هم با حساب و دقت و بررسی قيام نمود .هنگامی‌که مردم کوفه نامه نوشتند ،پیک‌ها فرستادند ،به این‌ها اکتفا نکرد ،بلکه حضرت مسلم را به کوفه فرستاد تا از نزديک اوضاع را بررسي کند و به حضرت خبر دهد و حضرت مسلم بعد از بررسي اوضاع ،به حضرت نامه نوشت که مردم کوفه آماده حمايت از شما هستند و هرچه زودتر به‌سوی کوفه حرکت کن. اگر امام حسين در زمان امام سجاد بود، روش امام سجاد را در پيش می‌گرفت.

درباره توابين هم مشابه همان است که ذکر شد، زمينه قيام و حرکت مساعد نبود تا امام از آن حمايت کند آيا اگر توابين بودند و به مختار کمک می‌کردند، بهتر نبود ،تا بروند و همه کشته شوند. البته کساني که خالصانه در اين قیام‌ها شرکت کرده و کشته شدند ان‌شاءالله مأجور خواهند بود. براي قضاوت درباره روش امام سجاد و امام حسين (ع) لازم است با دقت اوضاع دقيق زمان آن­دو بزرگوار مطالعه و بررسی شود، که می‌توان به سيره پيشوايان ،مهدي پيشوائي، مراجعه نمود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سيد بن طاووس، لهوف، ص190

2. مهدي پيشوائي، سيره پيشوايان، ص257

3. دينوري، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 221

براي تقويت اراده چطور ميتونم تلاش کنم؟
قبل از هر چيز بايد بداني که خستگي و رکود، به لحاظ روان‌شناختی، اختلال يا مشکل نيست. چراکه وقتي انسان، با يک مسئله مهم و فراگير روبرو شود، احتمال اينکه ...

با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت کارشناسان محترم؛ بنده يه مشکل جدي دارم که اگر اونو از الآن حل نکنم توي زندگی‌ام شکست خواهم خورد، مشکلم اينه که نمی‌توانم چيزي رو که مي­خوام بهش برسم واسش تلاش کنم اصلاً خسته شدم نميتونم احساسم رو بهتون بگم يه احساسيه که آدم رو افسرده ميکنه من? سال دارم از تابستونم شروع به درس خوندن کردم اما هیچ‌وقت از ته دل نتونستم اين کارو انجام بدم به اصطلاع براي رسيدن به هدفم که پزشکي هست براش بجنگم ميدونم يه جور حالت دارم انگار براي هيچ کاري حوصله ندارم لطفا منو راهنمايي کنين که براي تقويت اراده و چيز هايي که مي­خوام بهشون برسم. چطور ميتونم از ته دل تلاش کنم مثلاً خودم چند تا دوست دارم که وقتي مي­بينم تو کلاس خوب و پيوسته تست ميزنن تو ذهن خودم ميگم آخه من چرا نميتونم من چرا توي اين وضع افتادم حتي دانش‌آموزي تنبلي هستم، نيستم ... معدلم هم خوبه اما از وقتي وارد عرصه کنکور شدم به اين حال و روز بي­حالي افتادم نميتونم در راستاي کنکور تلاش کنم.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

دوست عزيز

اينکه با مرکز تماس گرفته و موضوع مورد دغدغه خود را طرح کرده‌ای، جاي تشکر و خوشحالي دارد. اميدواريم براي اين روزهاي مهمي که به سر می‌بری، اين مشاوره، کارگشا و مؤثر واقع شود.

قبل از هر چيز بايد بداني که خستگي و رکود، به لحاظ روان‌شناختی، اختلال يا مشکل نيست. چراکه وقتي انسان، با يک مسئله مهم و فراگير روبرو شود، احتمال اينکه احساساتش و انگیزه‌هایش تحت تأثير قرار گيرد، يک احتمال طبيعي است؛ اما ازآنجاکه درروند کاري يک دانش‌آموز زرنگ و باهوش که می‌خواهد دانشجوي موفقي شود، يک مشکل و مانع محسوب می‌شود، نکات و راهکارهايي در ادامه طرح خواهد شد.

 

الف) پرداختن به هر کاري، نيازمند آن است که قبل از آن آمادگي روحي رواني به دست آوريم و در ادامه آن آمادگي را حفظ کنيم.

آمادگي روحي رواني، پرداختن به مطالعه براي کنکور، شامل چند ويتامين می‌شود؛

1- ويتامين «باور»: باور به اينکه هدفي که انتخاب کرده‌ای، خوب و عالي است. باور به اينکه آن هدف، قابل‌دسترس است. باور به اينکه شما می‌تواني به آن برسي. به خودت مراجعه کن و هر يک از اين سه باور را مرور کن؛ آيا ايمان صددرصدي در درون شما هست؟ آيا حسابي به قلبت چسبيده که «هدفم خوب است و ميشه بهش رسيد و من ميتونم برسم»؟ آيا هيچ ترديدي وجود ندارد؟

2- ويتامين انسجام: زندگي شما بخش‌های متعددي دارد. ذهن شما دغدغه‌های مختلفي دارد. اگر هر يک از آن‌ها در جاي خود باشد، شما احساس انسجام می‌کنی؛ يعني احساس اينکه همه چي سر جا شه. وقتي ما می‌خواهیم روزانه چندين ساعت را روي يک کار متمرکز شويم، بايد نسبت به بقيه زندگی‌مان احساس انسجام و خاطرجمعي داشته باشيم. اگر این‌چنین نيست، بايد (بامهارت حل مسئله) فکري به حال آن‌ها کنيم.

3- ويتامين شهامت: مهم‌ترین خوره‌ای که انرژي انسان را می‌خورد و از بين می‌برد، «ترس» است؛ ترس از شکست. ترس از کم‌آوردن. ترس از موفق نشدن... اگر چنين ترس­هايي را در خود احساس می‌کنی، با ويتامين شهامت، آن‌ها را خنثي کن؛ يعني جرئت روبرو شدن با هر اتفاقي را در خودت تزريق کن و ژست يک قهرمان پرتلاش را به خودت بگير؛ قهرماني که حالا از تنها چيزي که می‌ترسد، هدر رفتن عمرش است. کنکور، يک کابوس سياه و مبهم نيست. يک امتحاني است مثل بقيه امتحان‌ها که بايد با دقت خواند و تست زد. ذهنت را آرام کن. آرام.

رقابت کردن هم هميشه خوب نيست. به‌جای اينکه انرژي بدهد انرژي می‌گیرد. انسان قهرمان، با خودش رقابت می‌کند نه با ديگران. انتظار واقع‌بینانه از خود دارد و آن‌طور ظاهر می‌شود که در حد و اندازه خودش و به‌قدر وسع و توانش است.

دوست باهوش. درست است که حالا وارد عرصه کنکور شده‌ای و در ميانه راه هستي، اما درواقع خودت را در اول راه ببين؛ و اين سه ويتامين را نوش جان ‌کن و دوباره راهت را از سر بگير

ب) پس‌ازآنکه راهت را از سر گرفتي، بايد نقشه راه داشته باشي؛ يک برنامه خوب. اين برنامه خوب، چند ويژگي بايد داشته باشد؛ که اگر رعايت نشود، زمينه بی‌حالی و رکود فراهم می‌شود. من در ادامه به سه تاي آن اشاره می‌کنم.

1- شناور و انعطاف‌پذیر باشد. نه خشک و انعطاف‌ناپذیر؛ يعني محدود به زمان معيني نباشد. يکي از اشتباهات کنکوری‌ها اين است که می‌گویند روزي فلان ساعت بايد درس بخوانيم. درحالی‌که حال و شرايط انسان در روزهاي مختلف متفاوت است؛ لذا ممکن است روزي زيادتر و روزي کمتر بخواند.

در همين راستا بايد به بازه زماني هشياري خودت در طول شبانه‌روز توجه داشته باشي و از آن بهره بگيري (برخي صبح‌ها هشيارترند. برخي عصرها و برخي شب‌ها)

2- همه‌وقت شبانه‌روز را پر نکند. بلکه ساعاتي را نيز براي استراحت و ساير فعالیت‌های انرژی‌بخش باقي بگذارد. يک برنامه سنگين و یکجانبِ (فقط درس) روحيه آدم را از بين می‌برد و اصولي نيست. (کيفيت کار مهم‌تر از کميت آن است)

3- داراي چک‌لیست عملياتي باشد. يعني در هر مطالعه، چيزهايي که خوانده می‌شود يا تمرين می‌شود را به‌صورت تيتر درآورده و آن‌ها را به‌صورت يک ليست بنويس (در ابتداي روز يا ابتداي هفته) سپس با انجام هر يک، جلوي آن‌ها تيک بزن. (در پايان روز يا پايان هفته)

ذکر اين نکته لازم است که برنامه داشتن، نبايد باعث استرس بيشتر آدم شود. بلکه فقط بهانه‌ای است براي نظم دادن به کارهايي که بالاخره در صورت نبود برنامه هم انجام می‌شد.

 

ج) پس از طراحي يک برنامه خوب، در مرحله اجرا و انجام:

1- هميشه سلامتي و انرژي بدني و هشياري ذهنت را در حالت عادي يا اوج نگه‌دار؛ شل بودن عضلات، کم بودن فشارخون، کم بودن املاح مغز، ناخواسته ما را در عمل به برنامه ناکام می‌گذارند. راز سرحالي و شادابي بدن در سه چيز است: ورزش خوب، تغذيه خوب و خواب خوب. ورزش می‌تواند به‌صورت روزانه باشد يا هفتگي. تغذيه می‌تواند علاوه بر وعده‌های اصلي، به‌عنوان ميان وعده‌های مقوي در کنار بساط کتاب‌ها نيز در نظر گرفته شود (آب کافي، عسل، امگا 3، آجيل...)

2- نگاهت به محتواي درس‌ها، تکليف بودن، مسخره بودن، بدردنخور بودن نباشد. بلکه مطالعه‌ات را سرگرمي و عشق ببين. ذهنت را خالي کن از اينکه مرتب حساب کند که چقدر خونده چقدر مانده. چقدر خوانده چقدر مانده. يا اينکه ديگران چقدر خوندند من چقدر خوندم. مشغول بودن دائمي ذهن به برنامه، ضد برنامه است. فقط به کاري که در «لحظه» انجام می‌دهی توجه کن و آن را با شوق و علاقه انجام بده. همين و بس

3- از انرژي فضا يا مکان استفاده کن؛ مکان مطالعه تأثير بسياري بر کارکردت دارد. لذا در فضايي مطالعه کن که زيبا، تميز، انرژی‌بخش باشد. اگر اتاق شخصي مطالعه می‌کنی، آنجا را به تصاوير تجسمي مثبت آذين کن؛ تصاويري که مربوط به آينده درخشان شماست و به شما انگيزه می‌دهد. دلگرمي می‌دهد. اعتمادبه‌نفس می‌دهد. همچنين می‌تواني در صورت امکان، همراه با دوستان فعال و کنار آن‌ها باشي و درس بخواني.

4- عمل به برنامه، نياز به تمرکز دارد. بنابراين اگر عوامل حواس‌پرتی مشخص باشد و دست خود ماست، بايد آن را حذف کرد. مثلاً گذاشتن موبايل کنار دست خود. مثلاً مديريت افکار مزاحم. (با روش‌های مربوط به خود) اگر نمی‌توان حذف کرد، بايد تغيير مکان بدهيم. مثل صداهاي اطراف. گاهي نيز می‌توان با تغييراتي جزئي، تمرکز خود را بالا ببريم. مثلاً پخش يک موزيک بی‌کلام يکنواخت.

5- غال با تمرکز بر روي يک برنامه کلي و سنگين، از عهده ذهن برنمی‌آید. بنابراين به‌جای اينکه ذهنت را معطوف کني به چندين کتاب و کلي جزوه و تست، ذهنت را معطوف کن به یک‌چیز کوچک. مثلاً يک تست. يک صفحه. يک جزوه. يک ساعت. يک روز. (تمرکز روي جزء کار، نه کل کار)

6- برخي از عادات و حالات، کاهنده تمرکز است؛ مثلاً مطالعه در حالت ثابت به مدت طولاني، مطالعه با چشم و آهسته، مطالعه غيرفعال (يعني بدون نت‌برداری و مرور)، سکته در مطالعه (مکث کردن بی‌اختیار، خيره شدن به‌جایي بی‌هدف) همچنين برخي عادات، کاهنده انرژي است؛ مثل چک کردن پياپي صفحه گوشي بدون هدف.

7- اهل شوخي بودن با چه چيز به دست می‌آید؟ با شوخي کردن. اهل اقدام بودن، با چه چيز به دست می‌آید؟ با اقدام کردن. بنابراين فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن، کار را پيش نمی‌برد. یک‌لحظه بايد استارت زد. خودت را در مواقع لزوم، به يک چالش نیم‌ساعته يا یک‌ساعته دعوت کن؛ در اين چالش کوتاه، با يک استارت خوب، پر جنب‌وجوش مطالعه می‌کنی. بعدازآن خواهي ديد که موتورت تازه روشن‌شده است.

8- انگيزه دادن به خود، راحت است. پس هر وقت تنبلي سراغت آمد، با خودت صحبت کن و به خودت نهيب بزن. به خودت اخم کن. خودت را از دست خودت نجات بده. می‌تواني جملاتي که براي اين مواقع انتخاب کني (که به آن مانترا می‌گویند). مانتراها، يک سري جمله‌هایی هستند که با چند بار تکرار شدن قاطعانه آن، اثر خاصي در ما می‌گذارند. مثلاً يک ذکر. ذکر «الحمدالله»، دستور «پيکان حرکت کن» ... همچنين استفاده از جملات تأکيدي

يکي از تکنیک‌های جالب و مؤثر آن است که در طول روز و ساعات مطالعه، يادآور گوشي را در فواصل معيني تنظيم کنيم و با يک جمله احوالپرسي، حال خودمان را بپرسم؛ به اين صورت که آن جمله، در برنامه يادآور ثبت‌شده و در زمان معين هشدار با صداي زنگ روي صفحه ظاهر می‌شود. ما پس از مشاهده آن، جواب می‌دهیم. مثلاً در جواب «چطوري؟» می‌گوییم خوبم. در جواب «داري چه‌کار می‌کنی؟» می‌گوییم دارم کارم رو انجام می‌دهم. در جواب «کارها چطوره» می‌گوییم عاليه

همين تکنيک را می‌توان با قراردادن برخي از دوستان يا اعضاء خانواده به‌عنوان مراقب خود نيز انجام داد و به آن‌ها گزارش کار داد. آن‌ها می‌توانند نيروي کمکي خوبي براي ما- که داراي استعداد خودفريبي هستيم- باشند.

9- ذهن اگر در حالتي قرار داشته باشد که ديتاي فعالي که نيازمند پيگيري است نداشته باشد، به ما انگيزه نمی‌دهد؛ ديتاي فعال نيازمند پيگيري، يعني يک مسئله. يک سؤال. يک معما. يک گره ذهني که ذهن ما را قلقلک می‌دهد. کنجکاو می‌کند که به دنبال باز کردن آن و جواب پيدا کردن بگرديم. پس ديتاهاي فعال را از ميان کتاب‌ها و درس‌هایت به ذهن بده و ذهنت را در حالت کنجکاوي نگه‌دار.

10- به‌طور طبيعي، در خلال کار به سختی‌هایی بدخواهیم خورد. هميشه کار، راحت و ساده نيست. کسي که ویتامین‌های لازم- که گفته شد- را دريافت کرده باشد، روحیه‌اش «سخت‌کوش» می‌شود؛ و ارزش کار، ترغيبش می‌کند که از هر مانعي عبور کند. براي تجديد انرژي خود، به‌صورت دو هفته یک‌بار، يک سخنراني الهام‌بخش گوش بده.

دوست زرنگ و آينده دار. چاشني همه مطالعات و برنامه‌ها و تلاش هايت، دعا کردن و تکيه کردن به خداوند بزرگ باشد. آينده ات را به او بسپار تا آنچه خير است برايت تعيين کند. با آرزوي سربلندي و پيروزي شما.

به من بگين چه‌کار کنم؟
دوستي و دوست داشتن، هم ازنظر انسانيت و هم ازنظر دين چيز بسيار خوب و پسندیده‌ای است و از نيازهاي انسان نيز هست؛ مانند خيلي از چيزهاي ديگري که خوب هستند و ...

با سلام، من جواني 16 ساله هستم که به‌شدت به يکي از همکلاسی‌هایم علاقه‌مند هستم، نمی‌دانم خوبه يا بد. در ضمن پسر هستم و همچنين اين علاقه شديد است. تازه مورد سرزنش دوستان ديگرم هم قرار می‌گیرم؛ من هنوز هم آن‌ همکلاسی‌ام را دوست دارم نمی‌دانم چه کنم بازهم ميگم علاقه من به‌شدت زياد است.

ممنون ميشم، به من بگين چه‌کار کنم؟

سپاس گذارم.

جوان محترم سلام

از اينکه براي ما نامه نوشتي و مشکل خودت رو مطرح کردي و به ما اعتماد کردي خوشحاليم.

دوستي و دوست داشتن، هم ازنظر انسانيت و هم ازنظر دين چيز بسيار خوب و پسندیده‌ای است و از نيازهاي انسان نيز هست؛ مانند خيلي از چيزهاي ديگري که خوب هستند و از نیازهای انسان نيز هستند مانند غذا و آب و تفريح و ... البته همين غذا و آب و تفريح که از چيزهاي خوب و موردنیاز انسان هستند اگر بیش‌ازاندازه استفاده شوند تبديل می‌شوند به چيزهاي مضر و خطرناک تا جايي که بسياري از انسان‌های دنيا بر اثر پرخوري يا خوردن مواد غذايي پرچرب و مضر، می‌میرند.

همین‌طور دوستي و علاقه‌مندی بين انسان‌ها نيز اگر به‌صورت اشتباه و يا بیش‌ازاندازه باشد، انسان را مريض و بيمار می‌کند. (1)

محبت و علاقه‌مندی دو نوع می‌باشد؛ محبت هوشيار و محبت ناهشيار

محبت هشيار، محبتي است که انسان می‌داند چرا طرف مقابل را دوست دارد. يعني علت دوست داشتنش برايش روشن است. مثلاً می‌گوید من همکلاسی‌ام را دوست دارم چون پسر درسخواني است و من از تلاش او خوشم می‌آید. يا من او را دوست دارم چون باادب و مهربان است. يا من او را دوست دارم چون فرد باایمانی است. اگر محبت از نوع هوشيار باشد، وقتي آن صفت در آن فرد از بين می‌رود، محبت هم کم می‌شود و يا کلاً از بين می‌رود. مثلاً در محبت هوشيار اگر انسان به خاطر ايمان و اخلاق با يک نفر دوست شده و نسبت به او محبت دارد، اگر خدای‌ناکرده آن فرد ايمانش را از دست بدهد و يا اخلاقش بد بشود، اين فرد ديگر او را دوست نخواهد داشت. اين می‌شود محبت هوشيار و آگاهانه که دين اسلام هم همين نوع از محبت را قبول دارد. شخصي از امام صادق علیه‌السلام پرسيد: آيا دوست داشتن و دشمني باایمان جور درمی‌آید؟ امام صادق علیه‌السلام در جواب فرمودند: اصلاً مگر ايمان چيزي غير از دوست داشتن و دشمن داشتن است؟(2) ولي چه نوع‌دوستی؟ امام علي علیه‌السلام می‌فرمایند بالاترين دین‌داری، دوست داشتن بر اساس ايمان به خدا و دشمن داشتن بر اساس عدم ايمان به خدا است. (3)

و اما محبت ناهشيار علائمي دارد که بعضي از آن‌ها عبارت‌اند از؛

1-محبت فرد تا حدود زيادي بی‌دلیل است، يعني فرد خيلي برايش روشن نيست که چرا اين فرد را دوست دارد.

2-محبت ناهشيار محبتي است که فکر و ذهن فرد را دائم مشغول می‌کند و فرد ازاین‌جهت ناراحت است.

3-فرد تحت هيچ شرايطي دوست ندارد که اين علاقه‌مندی را از دست بدهد.

4-تمرکز انسان را تا حدود زيادي پايين می‌آورد. مثلاً انسان در کلاس همواره در فکر دوستش می‌باشد و درس را متوجه نمی‌شود.

5-کارايي انسان را کاهش می‌دهد و حتي گاهي انسان حالت افسرده و مضطرب پيدا می‌کند و نمی‌تواند وظايفش را درست انجام دهد.

6-محبت ناهشيار در بسياري از موارد یک‌طرفه است يعني طرف مقابل تمايلي به اين رابطه ندارد و حتي گاهي از دست دوستش کلافه می‌شود و به او ابراز محبت نمی‌کند.

7-شخص همواره از اين قضيه می‌ترسد و نگران است که مبادا دوستش را به هر دليلي از دست بدهد.

اگر محبت شما از نوع محبت هوشيار می‌باشد، خيلي نگراني ندارد چراکه می‌دانی براي چي دوستت را دوست داري فقط بايد حدومرزها را رعايت کني و اجازه ندهي محبتت بیش‌ازاندازه بشود و خدای‌نکرده به‌صورت محبت بیمارگونه و ناهشيار و يا انحرافي دربيايد.

اما اگر بعضي از علائم بالا را داري معلوم می‌شود که محبت و دوستي زياد شما از نوع ناهشيار است که در این صورت بايد سعي کني محبت را از حالت ناهشيار به حالت هشيار دربیاوری. وقتي محبت هشيارانه باشد، هم عمق بيشتري دارد و هم بادوام‌تر است و هم به‌راحتی می‌تواني محبتت را به دوستت ابراز کني؛ و مهم‌تر از همه این‌ها محبت هوشيارانه دوطرفه است و باعث می‌شود که طرف مقابل هم با شما بيشتر دوست بشود و حتي خودش به سمت شما بيايد.

فقط اين مسئله می‌ماند که چطور محبت را از حالت ناهشيار به حالت هشيار دربیاوریم. براي اين کار چند گام لازم است.

1-بايد تعداد دوستان خوب خود را زياد کني. يعني سعي کني با دقت و توجه و با انتخاب خودت از بين بچه‌هایی که خصوصيات اخلاقي خوبي دارند و باایمان و نمازخوان هستند و يا ویژگی‌های خوبي دارند و دچار انحرافات نيستند، براي خودت حداقل سه دوست خوب جديد پيدا کني. يعني تعداد دوستان صميمي يا نسبتاً صميمي شما می‌شود چهارتا. اين کار دوستي هوشيارانه را به تو ياد می‌دهد.

2-بايد سعي کني در مدرسه يا مسجد يا بسيج يا کانون فرهنگي محل خودتان، کار و مسئولیتی را به عهده بگيري، حتي اگر اين مسئولیت خيلي مهم نباشد. اين کار اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس را در شما زياد می‌کند و باعث می‌شود که دوستت به‌صورت آگاهانه بيشتر با تو دوست شود.

3-سعي کن وقت بيشتري را با خانواده بگذراني و با پدر و مادر و اعضاي خانواده بيشتر صحبت کني و در برنامه‌ها و تفریح‌های خانوادگي و مهمانی‌های خوب بيشتر شرکت کني.

4-با دوستان جديدت زير نظر خانواده‌ها برنامه‌های تفریحی‌ورزشی بريز. در کل بيشتر به تفريح سالم اهميت بده. اين کار روحيه شما روبازتر می‌کند.

نکته مهم: گاهي علت اصلي اين نوع وابستگی‌ها و محبت‌های ناهشيار، برخي از اختلالات رواني می‌باشد. در این صورت مشکل با نامه حل نميشه و حتماً بايد زير نظر يک روانشناس باتجربه، چند جلسه کار روان‌درمانی انجام بدهي تا بتواني دوست داشتن خودت را متعادل‌تر و سالم‌تر کني و از اين دوستي لذت ببري نه اينکه مدام در فکر باشي و حالت‌های افسردگي و بی‌حالی و بی‌حوصلگی داشته باشي.

پس ابتدا سعي کن آن چهار گام را برداري، اگر نشد حتماً از يک روانشناس کمک بگير. يعني به يک مرکز مشاوره معتبر مراجعه کن و مشکلت را با متخصصان آنجا در ميان بزار تا کمک کنند.

براي کمک يک کتاب هم به شما معرفي می‌کنم.

کتاب «راه‌های رهايي از وابستگي عاطفي» نويسنده مسلم رادمنش، نشر هدي

شما می‌توانيد براي به دست آوردن راهنمايي بيشتر با شماره 096400 تماس بگيريد و با کارشناسان مشاوره صحبت کنيد.

در پايان يک جمله را فراموش نکن: دوستي آري، وابستگي آزاردهنده، نه

موفق و پيروز باشي.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: هر کس نابجا دوست بدارد، ادامه ندارد. وسائل الشيعه ج 16 ص 172

2-قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏- وسائل الشيعه؛ ج 16 ص 170

3-قال علي علیه‌السلام: إنّ أفضل الدّين الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه‏؛ غرر الحکم؛ ص 231

من هميشه احساس می‌کنم کسي من را دوست ندارد ...
همه ما نياز داريم به داشتن روابط عاطفي با ديگران؛ يعني رابطه‌ای که ما آن‌ها را دوست داشته باشيم آن‌ها هم ما را. ما به آن‌ها توجه کنيم و آن‌ها هم به ما...

سلام، من هميشه احساس می‌کنم کسي من را دوست ندارد و احساس می‌کنم نسبت به من بی‌توجه هستند. دوست دارم با ديگران به‌راحتی گرم بگيرم و حرف بزنم ولي بیش‌ازحد خجالتي بودنم اين اجازه را به من نمی‌دهد.

با سلام و آرزوي سلامتي و آرامش و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز

همه ما نياز داريم به داشتن روابط عاطفي با ديگران؛ يعني رابطه‌ای که ما آن‌ها را دوست داشته باشيم آن‌ها هم ما را. ما به آن‌ها توجه کنيم و آن‌ها هم به ما. این‌یک نياز طبيعي است و براي رشد ما در زندگي لازم است. تو هم در اين دوره از سن، کاملاً اين را احساس می‌کنی؛ اما رسيدن به روابط عاطفي مطلوب، دو پیش‌شرط دارد؛ يکي دانستن آگاهی‌ها و اصلاح باورها. دوم، به دست آوردن مهارت‌های ارتباطي. من در ادامه به بعضي از اين موارد اشاره می‌کنم:

الف: آگاهی‌ها

1-      يکي از باورهايي که در اين رابطه لازم است در خود ايجاد کنيم، درباره حدومرز رابطه عاطفي و محبوبيت است.

درست است که توقع دوست داشته شدن، طبيعي است و محبوب بودن خوب است؛ اما بايد بدانيم که محبوب بودن، تحت هر شرايطي و به هر قيمتي خوب نيست. اينکه هرکسی ما را دوست داشته باشد، مطلوب نيست. اصلاً امکان اين وجود ندارد که همه ما را دوست داشته باشند.

بنابراين، بايد افراد دوروبر خود را طبقه‌بندی کنيم:

-        افراد خانواده

-        اعضاء فاميل

-        دوستان صميمي

-        دوستان معمولي

-        افراد ناآشنا

-        مردها و پسرها

-        بچه‌ها

همین‌ها را می‌توان در دودسته قرار داد:

افرادي که ما هم از آن‌ها خوشمان می‌آید؛ و افرادي که ما از آن‌ها خوشمان نمی‌آید.

يا کساني که در خط ما و مثل ما هستند؛ و کساني که نيستند.

يا کساني که به حمايت آن‌ها نياز داريم؛ و کساني که به حمايتشان نياز نداريم.

قطعاً رابطه با بعضي از این‌ها، رابطه عاطفي است و با بعضي ديگر معمولي. يعني تلاش براي داشتن رابطه عاطفي با ديگران، در مورد همه صدق نمی‌کند. بلکه نياز نيست که همه اعضاء خانواده يا فاميل دوستت داشته باشند. نياز نيست دوستان معمولي يا دوستاني که همفکر و هم مرام تو نيستند نيز دوستت داشته باشند. نياز نيست افراد غريبه بخصوص پسرها و مردها نيز دوستت داشته باشند. حداقل يک رابطه عاطفي اين است که دوستان صميمي و افرادي که به حمايت آن‌ها نياز داري مثل پدر و مادر، تو را دوست داشته باشند. همين.

پس نتيجه اينکه، ارتباطات تو بايد طبقه‌بندی شود؛ با بعضی‌ها صميمي و عاطفي باشي و با بعضی‌ها معمولي.

و بپذير که دوستان صميمي زيادي نداشته باشي.

2-      احساس ديگران نسبت به خود را چطور می‌توانیم بفهميم؟ چطور میمونیم بفهميم واقعاً ما رو دوست دارند يا ندارند؟

پاسخ به اين سؤال خيلي مهم است. براي اينکه احساس ديگران را اشتباهاً ارزيابي و قضاوت نکنيم.

در بين طبقات مختلفي که گفتم آدم‌هايي که اطراف ما هستند، احساسي که به ما دارند يکي از این‌هاست:

-        کساني که عاشق ما هستند.

-        کساني که خيلي ما را دوست دارند.

-        کساني که کم ما را دوست دارند.

-        کساني که احساس خاصي به ما ندارند.

-        کساني که ما را دوست ندارند.

-        کساني که از ما متنفرند.

ما از حس خودمان به ديگران. از ديدن رفتارشان و مقايسه کردن آن‌ها باهم و از حرف‌هایشان قضاوت می‌کنیم که کدام‌یک از اين احساس‌ها را نسبت به ما دارند.

اما بايد توجه داشته باشي که خيلي از اين قضاوت‌ها اشتباه است. صرفاً حدس است. اطمينان و حقيقت نيست.

مثلاً این‌طور نيست که اگر کسي با تو حرف نزند يا دوست نشود يا خبرت را نگيرد، تو را دوست ندارد. این‌طور نيست که اگر کسي کادوي خوبي نداد يا چيزي که می‌خواستی را برايت نخريد، تو را دوست ندارد. این‌طور نيست که اگر کسي با تو برخورد کرد يا تنبيه کرد، از تو بدش می‌آید. این‌طور نيست که هرکسی که تو را دوست دارد بايد سنگ تمام بگذارد و به خاطر تو هر کاري کند و برايت زياد وقت بگذارد. رفتار آدم‌ها هزار جور احتمال و معنا و انگيزه دارد. ممکن است همه این‌ها افرادي باشند که جزء گروه سوم يا چهارم‌اند. ممکن است این‌ها هم مثل صدها آدم ديگري باشند که در جامعه ما فردگرا شده‌اند. يعني حواسشان به خودشان است. با کسي مشکلي ندارند از کسي هم بدشان نمی‌آید؛ اما حوصله وقت گذاشتن و توجه کردن به کسي را ندارند. نبايد هميشه خود را مقصر دانست که لابد من مشکلي دارم که مثلاً کسي با من دوست نمی‌شود. ممکن است این‌ها هم مثل هزاران آدم ديگري باشند که ابراز محبت بلد نيستند. قواعد يک رابطه عاطفي را نمی‌دانند؛ و الا ما را دوست دارند.

 

ب: مهارت‌ها

1-      «فعال» بودن در رابطه:

در يک رابطه عاطفي، یک‌طرف ما هستيم که به ديگران توجه و محبت می‌کنیم. یک‌طرف هم آن‌ها. معمولاً يکي از ما، گيرنده محبت و توجه هستيم و ديگري، فرستنده. به شخص فرستنده می‌توان گفت فعال؛ و به شخص گيرنده می‌توان گفت منفعل. حال، در رابطه استاندارد هر دو طرف بايد هم فعال باشند هم منفعل. به‌عبارت‌دیگر هم گيرنده محبت و توجه باشند. هم فرستنده آن‌ها. هرچند معمولاً کم پيش می‌آید که رابطه‌ای کاملاً استاندارد باشد.

اولين کاري که بايد در يک رابطه عاطفي به‌خوبی انجام دهيم، فرستنده بودن و فعال بودن است. يعني تو به ديگران محبت کني. آن‌ها را دوست داشته باشي. به آن‌ها خوبي کني. برايشان هديه بخري. احساسات مثبت به آن‌ها بدهي

ممکن است طرف مقابلت متقابلاً نسبت به تو این‌طور نباشد. يعني فقط گيرنده باشد. اشکالي ندارد؛ چيزي که مهم است اين است که تو با فرستادن توجه و محبت، صد درصد خود را در قلب او جا کرده‌ای؛ اما ممکن است آن را ابراز نکند. رفتاري انجام ندهد که شما نيز پيام محبت دريافت کني؛ و اين چيز عجيبي نيست؛ خيلي از آدم‌ها این‌طورند. احساسي که در دل دارند را ابراز نمی‌کنند. نشان نمی‌دهند. لذا هیچ‌کسی نيست که هیچ‌کسی او را دوست نداشته باشد. خودت نيز ميداني که بعضی‌ها دوستت دارند؛ اما افراد زيادي هستند که هیچ‌کس به آن‌ها ابراز محبت نمی‌کند. (فرق دارد محبت با ابراز محبت)

پس اولين کار اين است که ما فرستنده محبت باشيم قبل از اينکه انتظار داشته باشيم ديگران بفرستند. ما خبر آن‌ها را بگيريم و به آن‌ها اهميت بدهيم. قبل از اينکه منتظر باشيم آن‌ها خبر ما را بگيرند و براي ما کاري کنند.

البته نکته‌ای که بايد در نظر داشت اين است که پيام محبت، بايد به‌خوبی ارسال شود. درست مثل پيامکي که می‌زنیم و وقتي کامل ارسال شود تيک می‌خورد. بر اين اساس، نوع و ميزان محبتي که به ديگران داده می‌شود بايد متناسب باشخصیت و علاقه او باشد. مثلاً اگر کاري که به نظر خودت مهم است اما براي دوستت مهم نيست انجام دهي، در نظر او نخواهد آمد. اينجا درواقع، پيام محبت به‌خوبی فرستاده نشده است. پس بايد از علاقه آدم‌هاي دوروبر خودت باخبر بشوي.

2-      محبوبيت چيزي نيست که خودبه‌خود به دست آيد؛ بلکه میوه‌ای است که در درخت «شخصيت» و «رفتار» و «هنر» شما سبز می‌شود. بنابراين،

اول: ازنظر شخصيتي، خودت باش. يعني فلش ذهنت به سمت خودت باشد نه ديگران. اگر در درون خودت، انتظار و وابستگي داشته باشي، در تو دافعه ايجاد می‌شود؛ اما اگر خود را بی‌نیاز نشان بدهي و خودت باشي مستقل، در تو جاذبه ايجاد می‌شود. بايد مستقل باشي. بايد از تنهایی‌های خودت استفاده خوب کني. بايد تا می‌تواني خودت را به حد استقلال برساني. به اين می‌گویند «غني نفس»

دوم: مهارت‌ها و هنرهايي که علاقه داري را به‌طور حرفه‌ای دنبال کن. آدم‌هاي معمولي در دنيا زيادند. به همين خاطر آدم‌هاي معمولي، ديده نمی‌شوند. نبود آن‌ها در هيچ جمعي احساس نمی‌شود. فقط آدم‌هايي ديده می‌شوند که خاص‌تر باشند؛ مثلاً هنر خاصي، مهارت جالبي، يا اطلاعات زيادتري داشته باشند. بخصوص در زمینه‌هایی که ديگران به‌نوعی به آن نياز پيدا کنند. به این‌ها می‌گویند «مزاياي اجتماعي». حتي آدم‌هاي خجالتي و درون‌گرا نيز می‌توانند موفق باشند و مزاياي اجتماعي به دست آورند.

سوم: در زبان بدن خود جاذبه ايجاد کن. زبان بدن، يعني پیام‌هایی که از اعضاء بدن و حرکات و حالات ما ناخواسته به ديگران منتقل می‌شود. مثلاً وقتي کسي نگاهت می‌کند به او لبخند بزن. چشم در چشم او را نگاه کن و نگاهت را ندزد. وقتي کنار کسي نشسته‌ای، خيلي از او فاصله نگير. حالت غم و گرفتگی‌های خودت را زياد نشان نده. وقتي با تو حرف می‌زنند، شنونده خوبي باش شش‌دانگ...

چهارم: بسياري از کارهاي محبت آفرين هستند که نيازي به اکتيو بودن و برونگرا بودن و روابط عمومي زياد داشتن نيست. مثلاً دانستن تاريخ تولد دوستان و خريدن کادوي رمانتيک، يا فرستادن يک متن يا عکس آماده جالب، محصور نشدن طولانی‌مدت در اتاق شخصي و نشستن در جمع خانواده، همراهي با ديگران در انجام کارهاي دسته‌جمعی مثل تفريح يا تماشاي فيلم، خوش‌اخلاق بودن، آراسته بودن...

پنجم: همچنين برخي از حرف‌ها نيز هستند که محبت آفرینند و همه افراد حتي درون‌گراها می‌توانند تمرين کنند. مثلاً سلام و احوالپرسي و تشکرها را هميشه کامل انجام بده. با افراد نزديک مثل خانواده، از کارهايت تعريف کن. از آن‌ها درباره کارهايشان سؤال کن. در جمع‌های کوچک، اظهارنظرهای کوتاه کن.

 

3-      در پايان، يک راز کليدي را بشنو؛ که:

«خودت را دوست داشته باش. تا افراد بيشتري تو را دوست داشته باشند.»

«خودت را باور کن. تا افراد بيشتري تو را باور کنند.»

مثل يک آدم عاشق، براي خودت وقت بگذار. به خودت فکر کن. حال خودت را بپرس. خودت را ببوس. براي خودت نامه عاشقانه بنويس. جلوي آيينه به خودت لبخند بزن...

 

دختر خوب و موفق؛

اگر مايلي که اطلاعات بيشتري به دست آوري، کتاب‌های زيادي درباره مهارت‌های ارتباط با ديگران نوشته‌شده. يکي از نمونه‌های خوب آن، کتاب «سبک‌ها و مهارت‌های ارتباطي» نوشته دکتر نيما قرباني است؛ که می‌توانی آن را از انتشارات بينش نو تهيه و مطالعه کني. برايت آرزوي خوشبختي و موفقيت دارم.

آيا تابه‌حال کسي توانسته خودارضايي را ترک کند؟
هميشه آدم‌های موفق و بااراده‌ای هستند که زندگي را آن‌طور که خودشان می‌خواهند پيش می‌برند. آن‌ها اسير زندگي نمی‌شوند. آن‌ها عادت‌های بد خود را کنار گذاشته و ...

آيا تابه‌حال کسي توانسته خودارضايي را ترک کند و امکان ترک عادت بد خودارضايي وجود دارد؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

هميشه آدم‌های موفق و بااراده‌ای هستند که زندگي را آن‌طور که خودشان می‌خواهند پيش می‌برند. آن‌ها اسير زندگي نمی‌شوند. آن‌ها عادت‌های بد خود را کنار گذاشته و از لذت‌ها و بهره‌های زندگي سالم و پاک استفاده می‌کنند. باانرژی و اعتمادبه‌نفس کامل، روزبه‌روز پيشرفت می‌کنند.

انشاء الله تو هم يکي از این‌ها خواهي بود.

براي ترک عادت خود ارضایی، من يک برنامه 5 مرحله‌ای به تو پيشنهاد می‌کنم؛ و مطمئنم که با طي کردن اين مراحل به قله سلامت و پيروزي صعود خواهي کرد. البته هر صعودي، ممکن است همراه با سختي و شکست باشد اما بالاخره کسي که می‌خواهد دوچرخه‌سواری ياد بگيرد، چند بار می‌افتد چند بار کج می‌شود؛ اما بالاخره ياد می‌گیرد و به راه می‌افتد.

قبل از ارائه اين برنامه، يک شرط مهم دارد که حتماً بايد آن را در خودت پياده کني:

آن عبارت است از «خواستن»؛ بايد واقعاً بخواهي. بايد انگيزه کافي براي ترک کردن آن داشته باشي. نبايد انگيزه لذت بردن و حال کردن و خوش گذراني، بر انگيزه خوب بودن و پاک بودن و سالم بودن غالب شود.

اگر خوب در خودت دقت کني می‌بینی که تو باورها و افکار زيادي داري که هرکدام از آن‌ها يک باور بازدارنده است و جلوي خود ارضایی را می‌گیرد؛ و می‌تواند به تو انگيزه دهد؛ اما لازم است که آن‌ها را همواره مرور کني و در نوک هوشياري و انگيزش خود قرار دهي. يکي از اقداماتي که باعث می‌شود باورهاي بازدارنده، از پس ذهنت جلوتر بيايد و در مرکز تصمیم‌گیری مغزت قرار بگيرد، خارج کردن آن‌ها از ذهن است. با يکي از اين دو کار؛ نوشتن يا گفتن.

در اين زمينه، دو پيشنهاد دارم؛

اول: هر چيزي اعم از متن يا عکس که اراده‌ات براي تلاش و موفقيت را قوي می‌کند و روحيه و انرژي زندگی‌ات را بالا می‌برد، در آلبومي جمع‌آوری کن و اسمش را «آلبوم انگيزه» بگذار. هر چيزي مثل سرگذشت شهدا، جملات طلايي امامان و بزرگان، جملاتي که گاهي بعد از پشيماني، به خودت می‌گویی، همين نامه‌ای که از ما دريافت می‌کنی...، می‌تواند محتواي آن را تشکيل دهد. هرچند روز یک‌بار، اين آلبوم را ورق بزن و انگیزه‌های خود را تازه کن.

دوم: باورهاي بازدارنده و افکار انگیزه‌بخش خود را بلند بگو. به‌خصوص در مواقع وسوسه، آن‌ها را با صداي بلند به خودت بگو. صرف خطور ضعيف و کوتاه آن‌ها در دل کافي نيست. به‌عبارت‌دیگر، افکار مثبت و خوبت بايد از «خودگويه پنهان» تبديل شود به «مواجهه آشکار».

 

خوب، حال که انگيزه کافي را دارا هستي و اجازه ضعيف شدن به آن نمی‌دهی، اين مراحل را با دقت بخوان و براي آن‌ها اقدام کن:

 

گام اول: طراحي هدف و برنامه

مهم‌ترین چيزي که تو را به يک زندگي تازه و سالم می‌رساند، هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی صحيح است. هدف‌گذاری، مثل ريل است که قطار روي آن راه می‌رود. هدف، حال و هوا و فاز و فضاي کلي زندگي آدم را تعيين می‌کند.

اگر دقت کرده باشي هر يک از آدم‌ها به‌اصطلاح، در فضا و فاز خاصي سير می‌کند که جهت بسياري از رفتارها و لحظه‌های او را تعيين می‌نماید. مهم‌ترین چيزي که تو را در مديريت وسوسه‌های جنسي کمک می‌کند اين است که فضا و فاز فکري خود را بر دو محور قرار دهي؛ 1- برنامه درسي يا کاري هدفمند. 2- ايمان و معنويت. ريل حرکت تو اين دو تا هستند. هدف و مقصد تو در اين مرحله، اين است که پيش خداوند و اهل‌بیت، اعتبار خوبي پيدا کني و همچنين بين ديگران و در جامعه، انسان موفق و مفيدي باشي. معمولاً آدم‌هايي که در اين دو فضا سير می‌کنند، بهتر از کساني که از اين فضا فاصله گرفته‌اند، موفق می‌شوند مراقب خود باشند. لذا چنانچه جهت فکري خود را به سمت دومحوری که گفته شد قرار دهي، خودبه‌خود برخي چيزها براي تو پيش نمی‌آید و آرامش بيشتري را تجربه خواهي کرد.

اينکه من گفتم «فاز»، يعني اينکه علاوه بر آنکه به هدفي علاقه داري و دوست داري به آن برسي، تمام ذهن و وقتت را به آن اختصاص می‌دهی و هميشه فعال نگه می‌داری. اصطلاحاً شبانه‌روزی براي آن کار می‌کنی نه آنکه صرفاً گوشه ذهنت خاک بخورد.

هميشه ژست يک انسان مهم و محترم و متشخص که سرش شلوغ است و هدف مهمي دارد که بايد به آن برسد را به خودت بگير؛ و همراه با آن، برنامه‌هایی را براي خودت تعيين کن مثل کار و تحصيل و مطالعه و ورزش و رفت‌وآمد و تفريح و هنر. اين قاعده به تجربه اثبات‌شده است که اگر «نفس» خود را مشغول نکني به کارهاي مفيد، آن تو را مشغول می‌کند به کارهاي مضر. بنابراين، کل اوقات شبانه‌روزت را پرکن و هیچ‌وقت حتي زمان کوتاه، بدون برنامه نباش. يعني ساعتي نباشد که بگذرد و معلوم نباشد که قرار است در آن ساعت چه کني و منتظري هر چه پيش آيد خوش آيد. بلکه براي هر ساعت و هرلحظه‌ای که چشم‌باز می‌کنی و از کاري فراغت پيدا می‌کنی، مشخص است که کار بعدی‌ات چيست. برنامه‌ریزی درگیر کننده، مانع خود ارضایی می‌شود. يعني برنامه‌ها به‌گونه‌ای از سر اکراه و زور نباشد که تنها قسمتي از فکرت را درگير کند. بلکه باهدف و شوق، تمام شش‌دانگ فکرت را درگير کند.

 

گام دوم: مديريت ذهن

عنصر اصلي خود ارضایی، فکر و خيال است. عمده لذت آن، توسط خیال‌پردازی‌های جنسي به دست می‌آید. خیال‌پرداز، در واقعيت زندگي نمی‌کند. هميشه در دنياي خيالي خودش فرو می‌رود و لذت می‌برد. به همين خاطر از زندگي واقعي آن‌چنان‌که بايد لذت نمی‌برد. پس در صورت تنظيم آن، موفق خواهي شد آن را ترک کني. امام علي (ع) می‌فرماید: مَن کَثُر فِکرهُ فِي المَعاصي دَعَته اِلَيها؛ کسي که بسيار درباره گناه فکر کند او را به گناه سوق می‌دهد.» افکار جنسي، معمولاً در شروع، بی‌اجازه به ذهنت وارد می‌شوند اما اين تو هستي که می‌تواني آن‌ها را ادامه داده يا اينکه از ذهن بيرون کني. انتخاب به عهده و اختيار خودتوست... هر وقت احساس کردي، افکار و خيالات جنسي دارد به ذهنت هجوم می‌آورد، از تکنيک مديتيشن استفاده کن. (مراحل آن را می‌تواني از سایت‌های مربوطه آموزش بگيري)

مديريت ذهن، چيزي است که با تمرين و تدريج و پس از گام اول به دست می‌آید.

 

گام سوم: مديريت رفتار

در اين مرحله، بايد کارهاي مهمي انجام دهي:

-        دوري از عکس‌ها و فیلم‌های محرک. درگوشی همراه يا کامپيوتر (در صورت عدم نياز ضروري، از اينترنت پرسرعت استفاده نکن. کامپيوترت را حتی‌الامکان در معرض ديد قرار بده. در اتاقت را باز بگذار؛ و براي گوشی‌ات رمز قرار نده)

-        ترک مکان. اگر بخواهي و اراده‌اش را داشته باشي، کافي است مکانت را عوض کني و براي چند دقيقه به حياط يا جايي بروي که فضايت عوض شود.

-        هرگز در حمام کاملاً برهنه نباش

-        روي شکم نخواب.

-        لباس‌زیر تنگ نپوش.

-        هنگام وسوسه، آلت خود را با آب سرد بشور يا با آب متمايل به سرد دوش بگير.

-        غذاهاي شهوت‌انگیز مثل خرما، زعفران، مغزیجات، فلفل و ادويه، گردو و تخم‌مرغ را زياد نخور.

-        از نگاه کردن غيرضروري به آلت خود و بازي کردن با آن اجتناب کن؛ و به‌جای آن، با وسيله ديگري مثل خودکار يا تسبيح، دست ورزي کن. براي ترک عادت، زمان لازم است. جاي خالي اين عادت را بايد به نحوي پرکنی.

-        ورزش حرفه‌ای و غير تنش‌زا کن که نسبتاً تحرک بالايي داشته باشد.

 

گام چهارم: تداعي مثبت

براي آنکه دوره جديدي را شروع کني، بايد هر چيزي که دوره قبلت و خود ارضایی را تداعي کند، از خودت دور کني. مثل وسيله خاص، زمان خاص، لباس خاص، مکان خاص، آهنگ خاص، سايت خاص، ... حتي دکور و صندلي و مکان را حتی‌الامکان تغيير دهي؛ و متقابلاً هر چيزي که زمان‌های پاکي و سلامت و انرژي مثبتت را تداعي می‌کند، به خودت نزديک کني. مثلاً دوستي و حرف زدن با افراد مثبت

 

گام پنجم: تقويت مذهبي

قطعاً در لحظه‌ها و روزهايي، انرژي مثبتت کاهش پيدا خواهد کرد. يکي از تقویت‌کننده‌های قوي آن است که ايمان و ارتباط قلبي خودت باخدا و امام زمان را با گرم‌تر کني. باخدا و امام زمان زياد راز و نياز کن يا بنويس. هميشه و منظم به مسجد يا امامزاده يا هیئت برو و مقداري آنجا بنشين. هر وقت کم آوردي، از جايت بلند شو، دو رکعت نماز بخوان و از خداوند کمک بخواه. او بزرگ‌ترین حامي سلامت و خلوص توست.

 

به لطف او، با برداشتن اين پنج گام، زندگي تازه و قشنگي را شروع خواهي کرد و آرامش و شادي واقعي را تجربه خواهي کرد. پيوسته خودت بگو که «من می‌توانم»، «من پيروز می‌شوم». حتي اگر لغزش داشتي، مطمئناً پيروز خواهي شد؛ اگر انگیزه‌ات را هميشه در سطحي نگه‌داری که با تمام وجود خواهان آن باشي که پاک و سالم زندگي کني. برايت آرزوي سلامتي و آرامش می‌کنم.

دوست عزيز، روي همه اين راهکارهايي که گفتم، یکی‌یکی تمرين کن و گزارش موفقيت خودت را مجدداً براي ما بنويس.

موفق و پيروز باشيد.

آيا فرزندي که در محيط بد رشد کرده منافات با عدالت خداوند ندارد؟
هر انساني در موقعيت خاصي متولد می‌شود. برخي در خانواده و محيط خوبي رشد می‌کنند و برخي در خانواده و محيط بد؛ برخي باهوش هستند و برخي داراي استعداد کمتر؛ برخي ...

آيا فرزندي که در محيط و خانواده بد رشد کرده و محيط روي آن تأثير زيادي گذاشته نسبت به فرزندي که در محيط خوبي رشد کرده منافات با عدالت خداوند ندارد؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. هر انساني در موقعيت خاصي متولد می‌شود. برخي در خانواده و محيط خوبي رشد می‌کنند و برخي در خانواده و محيط بد؛ برخي باهوش هستند و برخي داراي استعداد کمتر؛ برخي داراي خصايص اخلاقي خوب هستند و ديرتر عصبي می‌شوند و از کودکي مهربان‌اند اما برخي این‌طور نيستند و زود عصباني و نامهربان می‌شوند. همه اين تفاوت‌ها ميان انسان‌ها وجود دارد.

 

2؛ اما اين تفاوت‌ها هیچ‌گاه اختيار انسان را از بين نمی‌برند. انسان مقهور طبيعت و محيط پيراموني خودش نيست. انسان واجد چنان قدرتي است که می‌تواند متناسب با خواست و اراده خودش، عليه محيط بشورد و با آن مقابله کند و آن را تغيير دهد و مسيري که خودش می‌خواهد را طي کند. حتماً دیده‌اید کساني را که معتادند و در محيط آلوده و بدي زندگي می‌کنند اما ناگهان مسير زندگي خود را تغيير داده و خودشان براي درمان به مراکز درماني مراجعه می‌کنند و بعد از بهبودي به همان محيط بازمی‌گردند و به اصلاح و درمان ساير بيماران اقدام می‌کنند. همچنين حتماً دیده‌اید کساني را که دين خودشان را تغيير می‌دهند؛ يعني بعد از بلوغ فکري به اين پرسش می‌پردازند که آيا لازم است بر دين خانوادگي خودم باقي بمانم يا نه. برخي با تأمل و تفکر به اين نتيجه می‌رسند که بهتر است به دين خانوادگي خودم پايبند بمانم و برخي هم‌تغییر دين می‌دهند. درهرصورت، امکان تغيير دين در تمامي آن‌ها مشهود است و همگي به اين امکان توجه دارند. کوتاه‌سخن این‌که انسان مختار است و مقهور عوامل طبيعي و محيطي نيست.

 

3. بااین‌حال، نمی‌توان انکار کرد که محيط پيراموني بر زندگي و انتخاب ما نقش مهمي ايفاء می‌کنند. آري، عوامل محيطي و طبيعي، انتخاب‌های ما را متعين نمی‌سازند اما بااین‌حال، در برجسته کردن برخي از گزینه‌ها و دم‌دستی‌تر کردن و راحت‌تر انتخاب کردنشان مؤثرند. مثلاً کسي که در خانواده بد زندگي می‌کند، اقدام به بدي برايش در دسترس تر است نسبت به کسي که در خانواده خوب زندگي می‌کند و همواره تحت مراقبت و تربيت درست است. البته فرد اخير نيز فاقد اختيار نيست و حتماً ملاحظه کرده‌اید که گاهي همين فرزندان نيز در معرض خطر و آسيب اجتماعي هستند و به بيراهه کشيده می‌شوند.

درهرصورت هم کسي که در خانواده خوب زندگي می‌کند در معرض خطر است و هم کسي که در خانواده بد زندگي می‌کند در معرض خوبي است. محيط خانوادگي يک گزينه را دم‌دستی‌تر می‌کنند اما هیچ‌وقت آدمي را مجبور نمی‌سازند و هميشه امکان تغيير وجود دارد. شخصي که از کودکي با شراب و شراب‌فروشی آشنا شده، يا در محيطي پرتنش يا غيرديني تربيت می‌شود ولي این‌ها به‌هیچ‌وجه وي را در اينکه يک شراب‌فروش شود، يا زندگي خود را به جهنم بکشد و يا اينکه با تفنگ به جان مردم افتاده و ايشان را از بين ببرد، مجبور نمی‌کند. شايد مطالعه داستان زندگي پرفسور حسابي (بنیان‌گذار فيزيک دانشگاهي در ايران) بتواند کمي نگاه شمارا به اين مسئله عوض کند. (1)

 

4. مطلب بعدي این‌که حتي اگر بپذيريم که عوامل محيطي گاهي اختيار آدمي را مخدوش می‌سازند و يا در دم‌دستی‌تر کردن گزینه‌ها مؤثرند، بازهم عدالت خداوند مخدوش نمی‌شود چراکه قاعده‌ای قرآني دراین‌بین وجود دارد که خداوند حساب اعمال و تکاليف هر کس را به نسبت توان و وسعت وجودي که دارد، لحاظ می‌کند. ازاین‌رو قرآن کريم می‌فرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ (2) [ترجمه]: خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه توانایی‌اش، تكليف نمى‏كند. (انسان)، هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود کرده است.» يا در جاي ديگر می‌فرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها (3) [ترجمه]: هیچ‌کس را جز به مقدار توانايى كه به او داده تكليف نمى‏كند».

به‌عبارت‌دیگر هيچ نعمتي در اين دنيا به‌رایگان در اختيار کسي قرار نگرفته و به همان نسبتي که متنعّم است، مسئول نيز هست. در مورد سؤال شما هم امر، همين است، به‌عنوان‌مثال کسي که در خانواده بد متولد می‌شود و از شيوه درست زندگي بی‌خبر است، به جهت اين نقص، به‌طور يقين کمتر از کسي که در يک خانواده خوب به دنيا آمده است، مسئوليت داشته و بايد پاسخگو باشد.

نتيجه اين سخن آن است که خداوند اگر سرمایه‌ای معنوي به کسي داده هیچ‌گاه تنها به سودي که فرد در روز قيامت با خود همراه می‌آورد، نمی‌نگرد. بلکه نسبت سود را با سرمايه مورد حساب قرار می‌دهد. ازاین‌رو آنچه براي انسان مهم است تلاش است، چه کسي که داراي سرمايه معنوي بالاست و چه کسي که داراي سرمايه معنوي اندک است. ازاین‌رو قرآن کريم می‌فرماید: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏(4) [ترجمه]: و اينكه براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست.»

آري، تنها خداوند است که به توانايي و علم و احوال دروني و سرمايه وجودي اشخاص آگاهي دارد و از هرکسی متناسب با موقعيتي که در آن قرارگرفته است انتظار دارد و به هیچ‌کسی ظلم نمی‌کند. به ديگر سخن، اگرچه در اين دنيا همگي در معرض امتحان الهي هستيم؛ اما این‌طور نيست که خداوند از همگي امتحان مشترک و همساني بگيرد بلکه از هرکسی امتحان خاصي می‌گیرد و از هرکسی متناسب با موقعيتي که دارد، انتظار خاصي هم دارد و در سراي آخرت، بر همين اساس او را قضاوت کرد و تمامي محدودیت‌ها و توانایی‌های او در انجام وظايف ديني را در نظر خواهد گرفت و درنتیجه به هیچ‌کسی ظلم نخواهد کرد: «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»(5)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. براي مطالعه بيشتر، رک: حسابي، ايرج، کتاب استاد عشق.

2. بقره، آيه 286.

3. طلاق، آيه 7.

4. نجم، آيه 39.

5. حج، آيه 10.

صفحه‌ها