شخصيتهاي شيعي

نقل شده هنگام ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها، هیچ یک از زنان قریش به حضرت خدیجه کمک نکردند و چهار نفر از زنان بهشتی کمک کردند. درستی این نقل را بررسی می کنیم.
تنهایی حضرت خدیجه هنگام ولادت حضرت زهرا سلام الله علیهما

پرسش:
آیا درست است که هنگام تولد حضرت زهرا سلام‌الله علیها زنان قریش به‌عنوان اعتراض به ازدواج خدیجه با پیامبر، حاضر نبودند او را در هنگام زایمان کمک کنند؟
 

پاسخ:
 فرزند کوچک حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم از حضرت خدیجه سلام‌الله علیها که طبق نقل مشهور شیعه در سال 5 بعثت در مکه به دنیا آمد، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است. پس از آنکه پیامبر اکرم در معراج از میوه‌های بهشتی تناول فرمودند، حضرت خدیجه به ایشان باردار شدند. برخی نقل‌ها به هنگام وضع حمل حضرت خدیجه سلام‌الله علیها حاکی از آن است که ظاهراً ایشان به دلایلی دچار غم و ناراحتی شدند که به فاصله اندکی مرتفع شد. مفضل بن عمر از امام صادق علیه‌السلام ماجرای ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها و حوادث پیرامون آن را این‌چنین نقل می‌کند: «زمانی که حضرت خدیجه سلام‌الله علیها با پیامبر اسلام ازدواج کرد، زنان مکه او را طرد کردند، نه نزد او می‌رفتند و نه به او سلام می‌کردند ... ایشان از این قضیه سخت ناراحت و اندوهگین شدند ... ایشان تا زمان وضع حمل با حضرت زهرا سلام‌الله علیها درون شکم خود سخن می‌گفتند تا اینکه پیکی فرستاد نزد زنان قریش و بنی‌هاشم تا وی را برای وضع حمل کمک کنند؛ اما آنان با این بهانه که تو به سخن ما گوش ندادی و با یتیم و فقیر ابوطالب ازدواج کردی، اینک ما نیز تو را در این کار یاری نخواهیم کرد، حضرت به‌شدت غمگین و اندوهناک شدند تا اینکه چهار زن بهشتی به نام های آسیه همسر فرعون، حضرت مریم علیها سلام، ساره همسر حضرت ابراهیم علیه‌السلام (1) و کلثوم خواهر موسی علیه‌السلام (2) بر او وارد شده و ایشان را برای به دنیا آوردن حضرت زهرا سلام‌الله علیها همراهی کردند». (3)
طبری، عالم سنی شافعی نیز در «ذخائر العقبی» گزارشی به همین مضمون آورده است؛ اما در آنجا به‌جای ساره، از حواء همسر حضرت آدم علیه‌السلام نام می‌برد. (4)

در بررسی این گزارش، چند نکته را یادآور می‌شویم:

1. کهن‌ترین منبعی که حدیث اول را از مفضل بن عمر نقل کرده، شیخ صدوق است؛ بعد از او نیز دیگر دانشمندان شیعه ازجمله طبری در «دلائل النبوه»، (5) فتال نیشابوری در «روضه الواعظین»، (6) راوندی در «الخرائج و الجرائح»(7) و ابن شهر آشوب در «مناقب آل ابی‌طالب»(8) همان روایت را نقل کرده‌اند.
2. در سلسله سند این روایت فردی واقفی مذهب به نام «زرعه بن محمد حَضرَمی» قرار دارد که سبب ضعف این روایت می‌شود.
3. نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد و نباید از قلم بیفتد، توجه به این مطلب است که گرچه بعد از ادعای نبوت توسط حضرت رسول، فشارها از سوی قریش بر ایشان بسیار شدید بود، لکن تا قبل از آن، حضرت نزد قریش از جایگاه و منزلت ویژه‌ای برخوردار بود و اساساً به همین دلیل بود که به «محمدامین» معروف شده بود و انتخاب وی توسط حضرت خدیجه برای ازدواج، به خاطر درستکاری وی بوده است. ضمن اینکه، حضرت ابوطالب عموی وی، به‌عنوان بزرگ و مهتر و سرور قریش در مکه شناخته شده بود. همچنین، حضرت خدیجه سلام‌الله علیها تا قبل از اسلام، در میان زنان قریش از جایگاه ویژه و والایی برخوردار بود و بعید به نظر می‌رسد که زنان در آن زمان به خود اجازه چنین جسارتی را بدهند.
4. نکته دیگری که پذیرش این خبر را با تردید مواجه می‌سازد، این است که اگر ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها را سال پنجم بعثت لحاظ کنیم تا این زمان هنوز مسلمانان به حبشه مهاجرت نکرده‌اند و تا زمان محاصره در شعب ابی‌طالب، دو سال فاصله است. پس زنان مسلمان و نیز بنی‌هاشم در مکه حضور دارند. مسلمانانی که به خاطر گرویدن به اسلام تمام خطرها را به جان خریده و در این مسیر، سختی‌ها و شکنجه‌های فراوانی را تحمل کرده‌اند، بسیار بعید به نظر می‌رسد که برای وضع حمل حضرت خدیجه سلام‌الله علیها خود را کنار کشیده باشند و هیچ‌یک از زنان آنان به‌ویژه بنی‌هاشم، به کمک وی نرفته باشند.
5. قرینه دیگری که سبب تردید در صحت این روایت می‌شود، این است که حضرت خدیجه قبل از حضرت زهرا سلام‌الله علیها سه دختر دیگر نیز به دنیا آورده بود. ولی سیاق این روایت، به‌گونه‌ای است که گویی ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها نخستین زایمان حضرت خدیجه بوده است.
 

نتیجه:
خلاصه اینکه گرچه حضور بانوان بهشتی در کنار حضرت خدیجه سلام‌الله علیها هرگز بعید نیست و امکان چنین امری وجود دارد، لکن به دلایلی که گفته شد، نمی‌توان پذیرفت که حضرت خدیجه هنگام زایمان، تنها و بی‌یاور مانده باشد و از سوی زنان مکه این‌گونه شماتت شده باشد. نهایتاً این‌که زنان قریش که مخالف حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله بودند، به‌منظور مقابله با ایشان، تمایلی به کمک و یاری‌رساندن حضرت خدیجه نداشته‌اند؛ ولی زنان مسلمانان و به‌ویژه بنی‌هاشم که ابایی از خدمت‌گزاری به همسر رسول خدا نداشته‌اند.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. محب الدین طبری عالم سنی شافعی، به جاری ساره، از حواء همسر حضرت آدم علیه‌السلام نام می‌برد.  طبری، محب الدین احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، قاهره، دارالکتب المصریه، 1356 ق، ج 1، ص 45.
2. طبری شیعی به‌جای «کلثوم» از «صفوراء» دختر شعیب یاد می‌کند.  طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم، نشر بعثت، چاپ اول، 1413 ق، ص 78.
3. صدوق، محمد بن علی، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376 ش، ص 593.
4. طبری، محب الدین احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، قاهره، دارالکتب المصریه، 1356 ق، ج 1، ص 45.
5. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم، نشر بعثت، چاپ اول، 1413 ق، ص 77-78.
6. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، قم، نشر رضی، چاپ اول، 1375 ش، ج 1، ص 143.
7. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسه الإمام المهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، نشر مؤسسه الإمام المهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، 1409 ق، ج 2، ص 524-525.
8. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق، ج 3، ص 340.

می گویند شیخ جعفر کاشف الغطاء با تشویق فتحعلی شاه باعث جنگی نابرابر با روس ها و تحمیل عهدنامه ترکمانچای شده اند که بررسی مسئله، خلاف این ادعا را ثابت می کند.
نقش آیت الله کاشف الغطاء در عهدنامه ترکمانچای

پرسش:
آیا این درست است که شیخ جعفر کاشف الغطاء کسی بود که فتوایش ۶۰۰ هزار کیلومتر از خاک ایران را بر باد داد؟ آیا او بود که فتحعلى شاه را به جنگ با روس‌ها تشویق کرد و به شاه اطمینان داد که با توسل و قدرت‌های ماوراءالطبیعه، پیروزى را نصیب سپاه ایران خواهد کرد؟ و در آن جلسه، تنها میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی مخالف بوده و سرانجام فتحعلی شاه، عباس میرزا را که مخالف این جنگ نابرابر بوده، با لشکری ضعیف و فاقد تجهیزات کافی، به جنگ روس‌های مجهز و مسلح به توپ و سلاح‌های سنگین می‌رسد و ماجرا به شکست ایران و امضای عهدنامه معروف ترکمانچای و جدایی هجده شهر از ایران می‌انجامد.
 

پاسخ:
این متن، آمیزه‌ای از راست و دروغ است و این شگرد کسانی است که نمی‌توانند سخن باطل خود را ترویج کنند؛ پس آن را با برخی حقایق درمی‌آمیزند تا مخاطبان خود را به پذیرش آن وادار کنند و به فرموده امام علی علیه‌السلام: «پاره‌اى از حق و پاره‌اى از باطل در هم مى‌آمیزند و در چنین حالى، شیطان بر دوستان خود مستولى می‌شود». (1)
شیخ جعفر کاشف¬الغطاء از بزرگ‌ترین علمای شیعه و مرجع تقلید در عصر قاجار بوده است. سازندگان این متن، می‌خواهند جایگاه روحانیت شیعه را تضعیف کنند و این‌گونه وانمود کنند که علمای شیعه، افرادی ناآگاه‌اند که تصمیماتشان باعث ضرر و زیان زدن به کشور می‌گردد.
برای روشن شدن نقش مرحوم کاشف¬الغطاء در جنگ‌های ایران و روس، توجه به چند نکته حائز اهمیت است:

یکم: ایران و روس، دو دوره به جنگ با یکدیگر پرداختند: دوره اول، بین سال‌های 1219 تا 1228 ھ.ق، رخ داد و با عهدنامه گلستان پایان یافت. ولی دوره دوم جنگ‌های ایران و روس، بین سال‌های 1241 تا 1243 ھ.ق، رخ داد و با عهدنامه ترکمانچای خاتمه یافت.

دوم: کاشف¬الغطاء در سال 1227 یا 1228 فوت کرده و در زمان دوره دوم جنگ‌های ایران و روس، اصلاً زنده نبوده است. پس حکم یا اذن جهاد مرحوم کاشف¬الغطاء، مربوط به  دوره اول جنگ‌های ایران و روس است. هرچند مرحوم اقبال آشتیانی در بحث جنگ‌های ایران و روس، هیچ نامی از کاشف¬الغطاء نبرده است. (2)

سوم: در دوره اول، ظاهراً اختلافی درباره جنگ نبود و روس‌ها عملاً آغازگر جنگ بودند. مخالفت عباس میرزا و مرحوم قائم‌مقام با ادامه جنگ نیز مربوط به دوره دوم است و نه اول.

نتیجه:
پس این‌که کاشف¬الغطاء به فتحعلی شاه اذن شرعی برای اداره امور و جهاد با کفار داده، درست است؛ (3) ولی این‌که او فتحعلی شاه را تحریک کرده باشد، درست نیست؛ زیرا اساساً جنگ آغاز شده بود که کاشف¬الغطا به فتحعلی شاه اذن داد و حکم جهاد صادر کرد.

پی‌نوشت‌ها:
1. «یُؤخذُ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فیمزجان فهنالک یستولی الشّیطان علی اولیائه»؛ نهج‌البلاغه، خطبه 50.
2. ر.ک: اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ کامل ایران؛ تاریخ ایران پس از اسلام، از ظهور اسلام تا انقراض قاجاریه (منتشرشده همراه با تاریخ ایران قبل از اسلام به قلم حسن پیرنیا)، تهران، آدینه سبز، چاپ اول، 1392 ھ.ش، ص 964 _ 985.
3. ر.ک: رحمان ستایش، محمدکاظم و نعمت‌الله صفری فروشانی، حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ اول، 1385 ھ.ش، ج 2، ص 322؛ کشف¬الغطاء، ص 394.
 

مردم چون موسي مبرقع را نشناختند او را از قم بيرون کردند که بعدا با راهنمائي دو نفر از بزرگان، مردم قم به کاشان رفته ،اورا به قم اورده واز وي عذر خواهي کردند.

پرسش:

درکتابی خواندم موسی مبرقع فردی فاسدولاابالی بوده وامام هادی برای حفظ آبروی خودبه ایران فرستاد.آیادرست است؟

پاسخ:

ابوجعفر، معروف به «موسي مبرقع»، از رجال عالي نسب شيعه و از بزرگان سادات رضوي، فرزند امام جواد عليه السلام و برادر امام هادي عليه السلام از طرف پدر و مادر، مادرش ام ولد (کنيز) بود و «سمانه مغربيه» نام داشت. ولادت او معلوم نيست، اما به سال 296 ه در قم وفات کرد. درباره ميزان علم و دانايي او چيزي در منابع نيامده، اما از پرسش هايي که يحيي بن اکثم، قاضي مأمون، از وي داشته است، به دست مي آيد که وي به احکام دين و فقه آشنا بوده است. بنابر گزارشي هنگامي که متوکّل سعي داشت امام هادي عليه السلام را به دربار خود بکشاند، اما موفق نشد، به پيشنهاد بعضي از درباريان، او را، که همچون برادرش امام هادي عليه السلام معروف به «ابن الرضا» بود، به دربار فراخواند. هدف متوکّل از اين کار، تخريب چهره خاندان امام رضا عليه السلام بود. امام هادي عليه السلام ، که از اين موضوع مطّلع شد، وي را از رفتن منع کرد، اما او نپذيرفت و سه سال در خدمت متوکّل بود و از نديمان وي به شمار مي آمد. پس از آن، در سال 256 ه از کوفه وارد قم شد، اما اهل قم، يعني طايفه جليل القدر «اشعريه» وي را نشناختند و او را بيرون کردند و او بناچار به کاشان منتقل شد و در آنجا مورد تکريم احمد بن عبدالعزيز بن دلف العجلي (م 280 ق) قرار گرفت. پس از چندي اهل قم قدر او را دانستند و وي را به قم بازگرداندند و از اموالشان براي او خانه خريدند و بخشي از سهم باغات و مزارع خويش را به وي اختصاص دادند. سپس خواهران او زينب (م. ح 260 ق)، ام محمّد و ميمونه (از دختران امام جواد عليه السلام) نزد وي به قم آمدند و پس درگذشت آنان، در کنار مرقد مطهّر فاطمه معصومه عليهاالسلام، دختر امام موسي کاظم عليه السلام ، مدفون شدند. وي تا آخر عمر در قم اقامت داشت تا اينکه در شب چهارشنبه هشتم ربيع الثاني سال 296 ه وفات کرد و فرماندار قم، عبّاس بن عمرو الغنوي، بر او نماز گزارد و سپس در منزل خودش و به قولي در منزل محمّد بن ابي خالد اشعري ملقّب به «شنبوله» دفن شد. پس از مرگ او، همسرش بريهيه وفات کرد و در کنار شوهرش مدفون گشت.

علاّمه نوري طبرسي (م 1320 ق) درباره احوال وي و همچنين ذريّه اش، کتاب جامعي با عنوان البدر المشعشع في احوال ذرّيّة موسي المبرقع نوشته است که شرح حال کامل او در آنجا آمده است. همچنين کتاب ديگري به زبان فارسي با نام ترجمة موسي المبرقع تأليف شيخ محمّد کجوري طهراني (م 1353 ق) نوشته که حجم آن بيش از کتاب سابق است.(1)

بنا براين مطلبي که نوشته ايد صحت ندارد ،واز وي به خوبي ونيکي ياد شده و علما در باره فرزندان او وفضل انان ،کتاب  ها نوشته ا ند..

وروايتي که نقل شده که موسي مبرقع چند سال در دربار متوکل بود براساس نظريه حديث شناس بزرگ محدث نوري سندش ضعيف است وقابل پذيرش نيست (2) در همين کتاب امده که مردم چون موسي مبرقع را نشناختند او را از قم بيرون کردند که بعدا با راهنمائي دو نفر از بزرگان، مردم قم به کاشان رفته ،اورا به قم اورده واز وي عذر خواهي کرده واورا مورد احترام وتکريم قرار دادند وهداياي زيادي به اوبخشيدند (3) که همين جريان نيز مويد ان است که موسي مبرقع ،از خط امامت و مکتب پدر وبرادر خود خارج نشده بود ،بايد توجه داشت که به مجرد نقل روايتي بر عليه  فرزند بلا فصل امام معصوم، نمي توان نظر داد ،بلکه بايد روايت را بررسي کرد که ايا معتبراست ياخير ،همچنين بايد زندگي اورا نيز مورد بررسي قرارداد .مخصوصا با توجه به اين که بزرگاني چون محدث نوري ومحدث قمي فبه عظمت از وي ياد کرده اند.

پی نوشت:

  1. برگرفته از سايت حوزه نت.
  2. سفينه البحار ،محدث قمي ،ج 2 ص652 واژه موسي.
  3. همان ،ص 6539.

معرّفی کتاب در مورد بزرگانی همچون امام خمینی (ره)
● آغاز نهضت. مهاجري. ● انقلاب ايران و رهبري امام خميني. سيروس پرهام. ● بيوگرافي پيشوا. ● زندگينامه سياسي امام خميني. محمد حسن رجبي. ● اختران تابناك يا كشف‌ال...

معرفی کتاب

شرح : با سلام لطفا کتاب در مورد بزرگانی همچون امام خمینی (ره) به من معرفی کنید.

با سلام و تشكر به خاطر ارتباط تان با این مركز.

به منابع زير مراجعه نمائيد .

● آغاز نهضت. مهاجري. (بيجا) (بيتا)، 124 ص.

● اختران تابناك يا كشفالكواكب: زندگي مشاهير امامزادگان و علماء آل ابي طالب و شرح حال امام امت ايتالله العظمي حاج آقا روحالله الموسوي الخميني و امام موسي صدر رهبر شيعيان لبنان. ذبيحالله محلاتي. تهران: اسلاميه، 1361.

● انقلاب ايران و رهبري امام خميني. سيروس پرهام.

تهران: امير كبير، 1357. 88ص.

 امام خميني. نصرالله روحاني شهرضائي. (بيجا): مهر، (بيتا).

● بيوگرافي پيشوا. (بيجا): انتشارات پانزدهم خرداد، (بيتا)، 1953.

عنوان روي جلد: زندگينامه امام خميني.

● زندگينامه سياسي امام خميني. محمد حسن رجبي. تهران: كتابخانه ملي جمهوري .

سيماي پر هيز كاران ، رضا مختاري .

شيخ بهايي چه كسي بود ؟
شيخ بهاء الدين محمد عاملي، معروف به شيخ بهايي، از اهل جبل عامل است. او در كودكي همراه پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد به ايران آمد ...

 شيخ بهايي چه كسي بود ؟ تفسيري از كارهاي وي را شرح دهيد؟

شيخ بهاء الدين محمد عاملي، معروف به شيخ بهايي، از اهل جبل عامل است. او در كودكي همراه پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد به ايران آمد شيخ بهايي به كشورهاي مختلف مسافرت كرده و محضر اساتيدمتعدد در رشته هاي مختلف را درك كـرده، و بـه عـلاوه داراي اسـتـعداد و ذوقي سرشار بوده است، مردي جامع بوده و تاليفات مـتـنوعي دارد هم اديب بوده و هم شاعر و هم فيلسوف و هم رياضي دان و هم فقيه و هم مفسر از طـب نـيـز بـي بهره نبوده است. او اولين كسي است كه يك دوره فقه غير استدلالي به صورت رساله عـمـليه به زبان فارسي نوشت كه به نام جامع عباسي معروف است. شيخ بـهـايـي چون فقه رشته اختصاصي و تخصصي اش نبوده، از فقها طراز اول به شمار نمي رود، ولي شـاگـردان زيـادي تـربـيـت كـرده اسـت مـلا صـدراي شـيرازي و ملا محمد تقي مجلسي اول (پـدرمجلسي دوم، صاحب كتاب بحار الانوار) فاضل جواد صاحب آيات الاحكام ازشاگردان اويند، منصب شيخ الاسلامي ايران پس از محقق كركي به شيخ علي منشار پدر زن شـيخ بهايي رسيد و پس از او به شيخ بهايي رسيد همسرشيخ بهايي كه دختر شيخ علي منشار بـوده اسـت، زن فاضله و فقيهه بوده است. شيخ بهايي مردي جهانگرد بود، به مصر، شام، حجاز، عراق، فلسطين، آذربايجان وهرات مسافرت كرده است.

 شيخ بهايي نه تنها درفقه و حكمت و رياضيات و لغت و حـديـث دسـت داشـتـه است، بلكه او واجد كمالات و  علوم معقول و منقول بود. اطلاعات وسيعي كه او در رشته هاي مختلف داشته، به شهرت وي كمك بسياري كرده است وتنها طبقه خواص و اهل مطالعه نيستند كه او را مي شناسند، بلكه توده مردم هم با اسم او آشنايي كامل دارند.

 شيخ بهايي، در سال 953 در بعلبك از توابع جبل عامل در يك خاندان علم و دانش كه تبار ونسب خود را به حارث همداني  مـي رسـانـنـد، به دنيا آمد. پدر عاليقدر او، (متوفي 984 ه ق)، يكي از شاگردان مبرز فقيه نامدار شيعه، مرحوم شهيد ثاني (مستشهد 966 ه ق) است او كه خود صاحب نظر بوده و كتبي در فقه و اصول و علوم متداول عصر خود داشته است، پس از شهادت شهيد ثاني در ايام جواني، در اثرسختگيريها و كارشكنيهايي كـه در امـور شيعه در جبل عامل پيش آمده بود، به ايران منتقل گرديد كودك نوپا نيز همراه پدر بـود در عـهد حكومت صفويه كه حركت سياسي با تز دفاع از اهل بيت (ع) و دوستي و مودت آل عـصـمـت (ع) شـروع شـده بـود، به حكومت صفوي پيوست و با خاندان بزرگ منشار كه عنوان شيخ الاسلامي حكومت را داشت، وصلت نمود.

شـيـخ بـهـايـي در اثـر ذكاوت و استعداد فطري كه داشت، با بهره گيري از پدر ومحيط علمي و فضيلتي اصفهان توانست در علوم و دانشهاي متداول عصر تبحري به دست آورد، تا آنجا كه برخي در توصيف او گفته اند: علا مه جهان بشر و مجدد دين در قرن حادي عشر كه رياست مذهب و ملت به او منتهي گرديد.

وي محضر اساتيد متعددي را در رشته هاي گـونـاگـون درك كـرده ، موفق به آفرينش تاليفات متنوع و گوناگوني شد. او هم اديب بوده و هم شاعر، فيلسوف و هم رياضي دان و منجم و مهندس، و هم فقيه اصولي و هم مفسر، و از طب و پزشكي بي بهره نبوده است.

 وفات شيخ در دوازدهم شوال سال1030 يا 1031 ه.ق.  ه ق در شهراصفهان روي داده است. (1)

پي نوشت:

1. عقيقي بخشايشي - تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، ص 209.

برگرفته از:

www.andisheqom.com/Files/olama.php?level=4scid=30977

در احوالات شیخ عباس قمی آمده كه با وجود تنگی نفس هر غذایی را می خورد
مطلبی كه به ایشان نسبت داده شده، قطعا با روحیه تعبدی كه در ایشان بوده،نمی تواند صحیح باشد.

 در احوالات شیخ عباس قمی آمده كه ایشان با وجود تنگی نفس از هر غذایی استفاده می كرد و برایش اهمیتی نداشت.این رفتار با این حكم شرعی كه استفاده از هر چیزی كه برای بدن ضر داشته باشد جایز نیست و نیز (لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام)ظاهرا ناسازگار است؟

مطلبی كه به ایشان نسبت داده شده، قطعا با روحیه تعبدی كه در ایشان بوده،نمی تواند صحیح باشد. افزون بر این برداشت از اين قاعده مطلق ضرر نيست؛ بلكه در ضررهاي قابل اعتنا  بايد جلوگيري شود (1) و گرنه در شهر پر دودي مثل تهران كه براي دستگاه تنفسي آسيب زا است ،كسي نبايد بماند و زندگي در آن نبايد مجاز باشد،حال آن كه كسي به اين گونه ضررها توجه نمي كند. گزارشي كه در باره شيخ عباس قمي داديد،بر فرض صحت مي تواند از اين گونه ضررها باشد.

پي نوشت  :

1. آیت الله زنجانی ،توضیح المسائل ،م 2639؛ آیت الله مكارم ،توضیح المسائل ،م 2262

چرا ابراهیم مالک اشتر مختار را رها کرد
ابراهیم فرزند مالك اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس قبیله نخع و یكه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود كه به شجاعت و تدبیر مشهور بود.

چرا ابراهیم مالک اشتر مختار را رها کرد

شرح : چرا بعد از برتری ابراهیم مالک اشتر بر عبید الله زیاد او به مختار نپیوست و بیعت خود را شکست. آیا مختار را در درجه امیری نمی دید و می پنداشت باید خود امیر کوفه باشد یا مختار وعده ای به او داده بود که عملی نکرد یا می خواست به واسته مختار به احدافش برسد خلاصه سرانجامش چه شد ایا والی جایی شد پس اگر مختار را حق میدید و قیامشان توسط امام سجاد مورد تایید بود بعد از عهد شکنی با مختارپس مرتکب گناه شده است یا اینکه عهد شکنی از طرف مختار بوده که او تصمیم به ترک مختار می گیرد لطفابگویید کدامیک مرتکب اشتباه و گناه می باشند

ابراهیم فرزند مالك اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس قبیله نخع و یكه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود كه به شجاعت و تدبیر مشهور بود. بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از دیگر مواردی كه مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با وجود آن كه نوجوانی كم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت .

علامه سید محسن امین نیز او را در كتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شكن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه كه پدرش مالك اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است كه چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد» . (1)

چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام كرده بود. ابراهیم  با مختار بیعت كرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور كوفه به عنوان فرمانده كل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در كوفه و عراق به انجام رسانید.

جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه  عراق كه تعدادشان بسی كمتر از سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد بود بر سپاه شام  فائق آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم كشته شد. (2)

ابراهیم بعد از اتمام كار جنگ به عنوان حاكم موصل در ان جا مستقر شد (3) وی  به دستور مختار در ان منطقه با اختیارات تام امور را اداره می كرد و در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموریت خود مشغول انجام وظیفه بود. (4) و مدرك معتبری نداریم كه مختار از او كمك خواسته و او در انجام وظیفه و كمك به مختار سستی كرده باشد. مختار فرماندهی جنگ با مصعب را به احمر بن شمیط كه مرد شجاع و از محبان اهل بیت بود واگذار كرد و از ابراهیم  نخواست كه فرماندهی این جنگ را به عهده بگیرد. شاید به جهت حساسیت و اهمیت منطقه موصل بوده است. شاید هم اشتباه مختار بود كه فرماندهی این نبرد مهم را به ابراهیم واگذار نكرد. (5) شاید هم علل دیگری در كار بوده كه ما از ان اگاهی نداریم و هیچ كدام عهد شكنی نكردند و عهد و پیمانی در كار نبوده و از هر دو در تاریخ به عظمت یاد شده است .

 بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یك سو و عبدالملك مروان از سوی دیگر در او طمع كردند تا ابراهیم را كه مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد كه در صورتی كه حكومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد. نامه مشابهی نیز از سوی عبدالملك مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حكومت خود - حركت كرد و به كوفه آمد و با مصعب ملاقات كرد. (6)

سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری یا 71  در پی شكست مصعب و لشكر عراق از سپاهیان عبدالملك مروان كه برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند، كشته شد و سر بریده او را نزد عبدالملك مروان فرستادند و بدن او  نزدیك سامراء به خاك سپرده شد. كه قبرش زیارتگاه و دارای قبه و بارگاهی می باشد . (7)

 

پی نوشت ها:

1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین  ،بیروت ،دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق،چاپ پنجم، ج 3، ص 171 .

2. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر،  ج 4، ص 261 - 264 .

3. همان ، ص 265.

4. سید ابو فاضل رضوی اردكانی، ماهیت قیام مختار ، ص 655 . قم ، دفتر تبلیغات اسلامی .

5. همان ، ص 604 - 605 .

6. الكامل ، همان ، ص 275 .

7. اعیان الشیعه،.همان ،ص 171 و 174.

سخنان و كتب دکتر علی شریعتی تا چه حدي اعتبار دارد؟
دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود.

دكتر علي شريعتي معتقد است شيعه در دوره شاه عباس دچار انحراف شده مثلا در عصمت پيامبران و ... سخنان و كتب وي تا چه حدي اعتبار دارد؟لطفا توضيح بدهيد.ممنون

ما در مقام نقد و بررسي افراد و اشخاص نيستيم و بررسي و نقد مبسوط نسبت به آثار مولفان هم در حيطه مسئوليت هاي اين مركز نيست، اگر در مورد برخي از مطالب مشخص در كتب و آثار نويسندگان سوالي داريد دقيقا مطرح نماييد تا مورد نقد و تامل قرار گيرد. اما در مورد پرسش شما پاسخي كلي ارائه مي گردد:

دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود. در دهه پنجاه و قبل از شكوفايي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران در جهت بيداري، آگاهي بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوي نقش ارزنده‏اي را ايفا نمود.

دكتر علي شريعتي هم از يك سري امتيازها و فعاليت‏هاي مثبت، سازنده و ارزشمند بهره‏مند بود، هم يك سري ضعف‏ها و كاستي هايي داشت، از جمله:

1- ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و دغدغه داشت، و آن چه را مي‏گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه‏هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن‏ها سخن مي‏گفت كه اين تأثير پذيري به نحوي منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش‏ها به نقد و چالش مي‏كشيد. وي به همان وضعي گرفتار مي‏شد كه از آن مي‏گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) ارائه نموده است، با آموزه هاي ديني همسويي ندارد، از اين رو است كه شهيد مطهري از آن به روضه ماركسيستي ياد مي‏كند. :" اين كتاب- حسين وارث آدم - نوعي توجيه تاريخ است براساس مادي ماركسيستي، نوعي روضه ماركسيستي است براي امام حسين كه تازگي دارد.(1)

2- ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بيان خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي‏كرد، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي‏جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه‏هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي‏داشت؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3- دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت، از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود. اين يكي از نقاط خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود، اما نسبت به مسائل معنوي و برخي علما ء بي مهري نشان مي‏داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت.

4- اگر چه تخصصش در جامعه‏شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره‏مند بود، و در بسياري از زمينه‏ها اظهار نظر مي‏كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص‏هاي ويژه‏اي مي‏طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي‏تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه‏هاي مختلف اسلامي داشت كه از استواري لازم بي بهره بود.

 آثار دكتر شريعتي مانند آثار ديگر محققان و نويسندگان امتيازات و اشكالاتي دارند. نمي توان حكم كلي براي آن ها صادر كرد.

در مجموع درباره كتابهاي ايشان سه ديدگاه وجود دارد.

1. برخي كتابهاي ايشان را مفيد دانسته و از آن ها به عنوان آثار موفق ياد مي نمايند.

2. در مقابل عدهاي، كتابهاي ايشان را نه تنها مفيد نمي دانند، بلكه مضر هم مي دانند.

3. ديدگاه سوم آن است كه آثار وي مانند آثار ديگران هم خوبي و هم اشكالاتي دارند. به نظر مي رسد ديدگاه سوم واقع بينانه تر است.

بر اين اساس ميتوان كتابهاي ايشان را خواند، مشروط بر اين كه همه آن ها درست و مطابق با نظريات اسلام تلقي نكنيم و توانائي شناخت مطالب صحيح و غير صحيح آنها را نيز داشته باشيم.

 مطلب ايشان در باره عصمت نادرست است. درباره عصمت پيامبران، به كتاب هاي: عصمت، ضرورت و آثار آن  ، دكتر سيد موسي هاشمي تنكابني و عصمت، آيت الله سبحاني، مراجعه نماييد.

پي نوشت‏:

1. شهيدمطهري، مجموعه ‏آثار، انتشارات صدرا، ج‏17، ص 671

برجسته ترین ویژگی نهضت امام خمینی رحمةالله علیه
امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت.

برجسته ترین ویژگی نهضت امام خمینی چه بود؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز

يكي از وقايع مهم و شگفت انگيز تاريخ معاصر ايران كه نقش گسترده اي در تغيير مناسبات سياسي جهان داشت، پديده انقلاب اسلامي ايران در نيمه دوم قرن بيستم بود. اهميت انقلاب اسلامي ايران در سطح جهان باعث شد تا پژوهشگران و نظريه پردازان عالم سياست، متفكران علوم سياسي، متخصصان تحولات اجتماعي، فرهنگ شناسان، دين شناسان، جامعه شناسان و بازيگران صحنه هاي سياست جهاني، هر يك به تحليل و تفسير اين پديده بپردازند و عوامل پيدايش و نتايج آن را مورد بررسي قرار دهند. انتشار صدها كتاب و مقاله در زمينه انقلاب اسلامي ايران گوياي همين واقعيت است.

انقلاب اسلامي ايران هم از نظر پيدايش، هم از نظر انگيزه و هم در كيفيت مبارزه در مقايسه با ديگر انقلاب هاي جهان تمايز اساسي دارد.(1) تمايزي كه آگاهي از آن كمك مؤثري در شناخت توانايي هاي فرهنگي و سياسي جامعه ايران دارد و بهره برداري از آن درجهت اصلاحات اساسي در كشور داراي اهميت بسيار است. براي واضح تر شدن اين تمايز و اهميت آن به برخي از ويژگي هاي مهم انقلاب اسلامي ايران اشاره مي كنيم:

الف- مذهبي بودن:

 انقلاب هنگامي اتفاق افتاد كه انجام انقلاب با ماهيت مذهبي به دليل فرهنگ سياسي حاكم بر جهان ناممكن مي نمود. انديشه هاي لائيك و سكولار، انديشه هاي فراگير جهان سياست بود. جهان دراين عصر با وجود اينكه عصر «تقابل ايدئولوژِ ي ها» ناميده شد ،ولي اين وفاق و وحدت نظريه وجود داشت كه مذهب نمي تواند و نبايد در سياست دخالت نمايد. اين تفكر محصول نوگرايي اروپا بود كه بعدها به كشورهاي جهان سوم نيز سرايت كرد.

ب- رهبري كارآمد:

 يكي ديگر از ويژگي هاي شگفت انقلاب اسلامي ايران رهبري مؤثر و كارآمد آن بود. امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت. ساده زيستي و سازش ناپذيري از ديگر ويژگي هاي ايشان بود. امام با احياي اسلام اصيل و نشان دادن روح عدالت طلبي و حماسي آن، جاني تازه در جسم بي رمق اسلام و مسلمانان دميد. او بر خلاف ديگر انقلاب ها، بدون داشتن سازمان سياسي و نيروهاي نظامي و پارتيزاني، تنها با اتكا به خداو نيروهاي مردمي بر بزرگ ترين قدرت نظامي و تسليحاتي منطقه پيروز شد. امام خميني ايدئولوگ انقلاب بود و با طرد ارزش هاي ناصواب به ارائه ارزش هاي جديد پرداخت. او با طرح استراتژي و تبيين تاكتيك هاي لازم، انقلاب را تا پيروزي و سرنگوني نظام شاهنشاهي هدايت نمود. امام نه تنها رهبري دوران انقلاب را برعهده داشت، بلكه در تكوين ساختار نظام اسلامي نيز نقش برجسته اي برعهده داشت.

شيوه مبارزه ي امام ساده و دور از پيچيدگي و سياسي كاري هاي معمول بود. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تكيه بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاص خود انقلاب را رهبري نمود. امام ابتدا موانعي را كه بر سر راه مبارزه بود ،برطرف نمود . با توجه به ناخرسندي مشترك عمومي مردم، وحدت لازم را براي مبارزات همگاني فراهم ساخت. او هدف اصلي را مبارزه و حمله  بي امان به كانون فساد يعني سلطنت قرار داد . با طرح عدم مشروعيت نظام شاهنشاهي آن را بي اعتبار نمود.(2) امام با اعلام هدف نهايي كه بر قراري حكومت دين سالار مردمي بود، به بسيج ملت پرداخت .به رغم فشارها و تلاش ها براي به سازش كشاندن مبارزه، به كمك توده هاي مردم انقلاب را به پيروزي رسانيد. او در دوراني كه شاه توانسته بود رهبران مخالف سياسي را سركوب يا مطيع سازد، يك تنه قد برافراشت و همه را به حركت در آورد و زبان گوياي مردم، احزاب و گروه هاي سياسي شد.

درهمين مورد «ميشل فوكو» فيلسوف مشهور فرانسوي و مبتكر نظريه پست مدرنيسم مي نويسد:

شخصيت آيت الله خميني پهلو به پهلوي افسانه مي زند. هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.(3)

ج- مشاركت مردمي:

يكي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي كه اكثر تحليل گران و متخصصين تحولات اجتماعي را متحير نمود، اين واقعيت بود كه چگونه در ايران به ناگهان تقريباً شاهنشاهي شدند. چنين امري در انقلاب هاي ديگر بي سابقه بود. براي مثال در انقلاب كبير فرانسه كه در سال 1789 به پيروزي رسيد ، مردم نقش قاطعي در سقوط رژيم «بوربون ها» نداشتند. گروهي از محققان مانند «گيزو» و «ژوره» انقلاب فرانسه را به بورژوازي منتسب مي كنند كه در آن زمان حدود 1/5% جمعيت كشور فرانسه بودند. برخي ديگر مانند «ماتيز» اين انقلاب را نتيجه شورش طبقه اشراف و نجبا مي دانند كه حدود 1% جمعيت فرانسه را تشكيل مي دادند. در سقوط رژيم «بوربون ها» در انقلاب فرانسه حتي يك نفر هم كشته نشد.(4)

در روسيه نظام سياسي «رومانوف ها» در اثر شكست هاي پي در پي در جنگ جهاني اول و مشكلات و بحران هاي اقتصادي آن چنان ضعيف و شكننده شده بود كه با اولين حركت كارگران كارخانه ها در شهر «پتروگراد» و عدم تمكين سربازان پادگان اين شهر براي سركوبي قيام كارگران و پيوستن سربازان به كارگران معترض، رژيم 300ساله «رومانوف ها» با استعفاي نيكلاي دوم سقوط كرد

د- سرعت پيروزي:

انقلاب اسلامي ايران با چنان سرعتي تحقق يافت كه براي هيچ يك از دست اندركاران و تحليل گران سياسي قابل پيش بيني نبود. شاه در آذر ماه سال 1356 يعني حدود يك سال قبل از پيروزي انقلاب در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري با اطمينان و غرور اعلام نمود:

كسي نمي تواند مرا سرنگون كند.من از حمايت كارگران، كشاورزان و بخش وسيعي از مردم عادي و روشنفكران، به علاوه از پشتيباني بي چون و چراي نيروهاي مسلح هفتصد هزار نفري ايران برخوردارم.(5)

يك ماه بعد «كارتر» در سفر خود به تهران، از ايران به عنوان «جزيره ثبات» ياد كرد و در اين امر به شاه ايران تبريك گفت.(6) سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) در شهريور 57 گزارش داد:

«ايران نه تنها در يك موقعيت انقلابي قرار ندارد، بلكه حتي آثار و علائمي از نزديك بودن انقلاب هم در آن به چشم نمي خورد.»(7)

سازمان تحليل اطلاعات دفاعي آمريكا يك ماه بعد اعلام مي كند:

«انتظار مي رود شاه در ده سال آينده نيز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند.»(8)

برژنيسكي مشاور امنيتي كارتر بعد از پيروزي انقلاب مي گويد: بحران ايران در سراسر سال در حال رشد و نما كردن بود. اما آمريكا آن را آن طور كه بايد نشناخت. سازمان اطلاعاتي آمريكا تا سقوط 1978 تداوم حيات سياسي را در ايران پيش بيني مي كرد. (9)

بر گرفته از سايت راسخون http://www.rasekhoon.net

پی نوشت ها:

1. وصيتنامه امام خميني: شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست. هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. صحيفه انقلاب، وصيتنامه امام خميني، سازمان چاپ و انتشارات 1369، ص 7.

2. صحيفه نور، ج2، ص 257، 267، 268، 274 و...

3. ميشل فوكو، ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، ص 64، هرمس، 1386

4. منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، چاپ دوم، تهران، مؤلف، 1374، ص 119 - 901.

5. روزنامه رستاخيز، 14 آذر ماه 1356.

6. ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، انتشارات هفته، ص 96.

7. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، صادق زيبا كلام، معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، مقايسه تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف، ص 86.

8. همان ،ص 87.

9. برژنيسكي، اسرار سقوط شاه، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، ص 21

شیخ مفید چه كسی بود ؟
محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام و كنیه اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذی قعده درسال 336 ه ق در منطقه سویقه از توابع عكبری در شمال بغداد دیده به جهان گشود.

شیخ مفید چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید؟

در میان دانشمندان اسلامی، بزرگانی یافت می شوند كه در پیشرفت احكام الهی درجوامع تاثیر بسیار داشته، آثاری جاویدان ازخود به جای گذاشته اند شیخ مفید، در شمارچنین دانشمندانی جای دارد.

نامش محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام و كنیه اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذی قعده (سالروز میلاد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضاعلیه السلام)درسال 336 ه .ق. (در منطقه سویقه از توابع عكبری در شمال بغداد )  دیده به جهان گشود. (1)

شیخ طوسی، در كتاب رجال خود، دربخش كسانی كه از ائمه روایت نقل نكرده اند،از این عالم گرانسنگ این گونه یاد می كند:

«محمد بن محمد بن نعمان دانشمندی بزرگ و موثق است.» (2) او در فهرست می نویسد: «محمد بن محمد به نعمان معروف به «ابن معلم » از متكلمان امامیه است و در زمان او ریاست علمی و دینی شیعه به اومنتهی گردید. در علم فقه و كلام بر هر كس برتری داشت. دانشمندی حاضر جواب بود ونزدیك به 200 جلد كتاب از او به یادگار مانده است. (3)

ابن شهر آشوب در مورد وی می نویسد:شیخ مفید ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان از شاگردان ابو جعفر بن قولویه بود وحضرت ولی عصر او را به «شیخ مفید» ملقب فرمود. (4)

نجاشی - كه خود از زمره شاگردان آن عالم گرانمایه است.- در باره استادش می گوید:

استاد ما - رضی الله عنه - مقام والای او درعلم و كلام و روایت و وثاقت، مشهورتر ومعروفتر از آن است كه به وصف آید. (5)

جایگاه و مقام علمی و دینی شیخ مفیدزمانی بهتر روشن می گردد كه عصر وی موردبررسی قرارگیرد.

عصر حیات

در عصر شیخ مفید، شیعیان از آزادی بیشتری برخوردار بودند و وجود عالم بزرگواری چون شیخ مفید در میان آنان به اعتبارشان می افزود. شیخ از پراكندگی شیعیان ممانعت ورزید، آنان را از خطر تفرقه نجات داد، با اعتبار خویش اوضاع اسفبارآن ها را سامان بخشید و آن ها را به اوج عزت رسانید. شیخ مفید در محله كرخ بغداد - كه مركز شیعیان بود.- می زیست و مسجدمعروف «براثا»- كه اكنون زیارتگاه شیعیان است.- محل تدریس وی بود. (6)

از سوی دیگر، دوران شیخ مفید دوران رونق مباحث كلامی و اصولی در میان دانشمندان اهل سنت بود. پیش از وی،شیعیان در مسائل كلامی و اصولی حلقه های درس تشكیل داده بودند و شیخ صدوق - كه ریاست علمی و دینی شیعیان را عهده داربود.- سبك ساده ای در تصنیف و تالیف كتب پیش گرفت و بر همان شیوه نیز فتوا داد.سبك ساده بیانی صدوق، جهت تفهیم مسایل كلامی و اعتقادی سودمند بود، ولی باپیشرفت علمای اهل سنت در آن علوم، ادامه آن سبك سبب ركود جامعه شیعی می شد. براین اساس، ایجاد یك تحول، ضروری به نظرمی رسید. در این زمان شیخ مفید با استفاده از مبانی علم كلام و اصول راه بحث و استدلال را بر شیعیان گشود; ابواب فقه را با دقت موردتجزیه و تحلیل قرار داد، هر موضوعی را درجایگاه خویش بیان كرد و با این روش، جامعه مسلمانان را با روش صحیح استدلال آشناساخت (7)

شیخ مفید نه تنها نزد علمای شیعه بلكه نزد علمای اهل سنت نیز مقامی والا داشت وآن ها نیز او را می ستودند.

ابن ندیم - كه از معاصران او بود.- در باره وی می نویسد:«دانشمندی با هوش و بافراست است. من او را دیده ام، دانشمندی عالیقدر است. (8)

ابن حجر عسقلانی در باره وی می نویسد:«مفید بسیار پارسا و فروتن وپاسدار علم بود. گروهی از دانشمندان ازمحضر او بهره جستند. او چنان در مكتب تشیع والامقام است كه معروف است بر هردانشمندی منت (حق) دارد.» (9)

شیخ مفید در مناظره از قدرت خارق العاده ای بر خوردار بود و مخاطب خویش رابه خوبی اقناع می كرد.

خطیب بغدادی - كه از علمای اهل سنت وهم عصر شیخ مفید بود.- می گوید: «او، اگرمی خواست، قدرت داشت ثابت كند كه ستون چوبی از طلا است ». نام های چند تن ازعلمای اهل سنت - كه شیخ مفید اغلب باآن ها مناظره می كرد.- عبارت است از: علی بن عیسی رمانی، قاضی ابوبكر باقلانی و قاضی عبدالجبار معتزلی.

شیخ مفید و تبعید:

شیخ مفید در عصر عضدالدوله دیلمی وحكومت آل بویه - كه دوران عزت و اقتدارشیعه بود.- می زیست و اكثر مناظرات وی درهمین دوران صورت گرفت. شیخ در زمان وفات عضدالدوله 34 ساله بود. البته این دوران آزادی برای شیخ و شیعیان چندان پایدار نبود; زیرا به زودی دوران دستگیری وتبعید شیخ و دوستانش آغاز شد.ابن اثیر ازآن دوران این گونه یاد می كند: «در سال 409ه . سلطان الدوله، پسر بهاءالدوله، ابن سهلان را به حكومت بغداد منصوب كرد.چون او وارد بغداد شد، ابو عبدالله بن نعمان،فقیه شیعه، راتبعید كرد. (10)

استادان شیخ:

شیخ مفید از علمای بزرگوار شیعه ودانشمندان اهل سنت بهره برد. نام های شماری از استادان شیخ عبارت است از:

1 - جعفر بن محمد قولویه قمی.

2 - ابو غالب زراری.

3 - ابن جنید اسكافی.

4 - ابو حفص عمر بن محمد (معروف به ابن زیات).

5 - ابوالحسن علی بن مالك النحوی.

شاگردان شیخ:

در محضر او جمع كثیری از دانش پژوهان شیعه و سنی حضور یافتند و بهره های وافرجستند. نام های شماری از شاگردان موفق شیخ چنین است:سید رضی، سید مرتضی،شیخ طوسی، ابوالعباس نجاشی (رجالی مشهور) و سالار بن عبدالعزیز(سلار). همه این دانشمندان، از بزرگان شیعه به شمارمی آیند; در نشر احكام الهی سهم به سزایی داشتند و منشا خیرات فراوان بودند.

آثار شیخ مفید:

شیخ در سایه پشتكار فراوان در كلیه علوم اسلامی تالیف و تصنیف دارد و تقریبا از همه موضوعات علمی ودینی سخن به میان آورده است. ذهبی - كه خود از بزرگان و علمای اهل سنت است.- از كتابهای این دانشمند شیعی باعبارت «تصانیف بدیعة و كثیرة » یادمی كند. (11)

و نجاشی، شاگرد با ارزش شیخ، 175 كتاب برای وی ذكر می كند. نامهای شماری ازكتابهای او عبارت است از: عیون و محاسن،مختصری در غیب، مصابیح النور، اصول الفقه، فرائض شرعیه، ایمان ابی طالب،مسایل اهل خلاف، الایضاح فی الامامة،الارشاد، كشف السرائر.... (12)

ابن شهر آشوب در كتاب خویش 52 كتاب را بر می شمارد و افزون بر آنچه شیخ طوسی ونجاشی ذكر كرده اند، از 15 كتاب دیگر نام می برد بر این اساس، شمار كتابهای شیخ 190 عنوان می شود. (13)

افول ستاره:

نجاشی، شاگرد عالیقدر شیخ، از زمان فراق استاد چنین می گوید: «مفید (ره) سه شب مانده به آخر ماه رمضان سال 413 ه . وفات یافت و ولادتش روز یازدهم ذی قعده سال 336 ه. بود. شریف مرتضی ابو القاسم علی بن حسین (سید مرتضی) در میدان اشنان برپیكر او نماز گزارد. میدان با وجود وسعت فراوانی كه داشت، از كثرت معیت به تنگ آمده بود. بعد از نماز، جسد مطهرش را درخانه اش به خاك سپردند. چند سال بعد او رابه مقابر قریش، كنار مرقد حضرت امام موسی بن جعفرعلیه السلام منتقل ساختند. (14)

پی نوشت ها:

1 - البته گروهی معتقدند در سال 338 به دنیاآمده است.(رجال، نجاشی، ص 403).

2 - رجال، شیخ طوسی، ص 514.

3 - فهرست، شیخ طوسی، ص 157.

4 - معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 112.

5 - رجال، نجاشی، ص 399.

6 - مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 3، ص 241.

7 - همان، ص 242.

8 - فهرست ابن ندیم، ص 266.

9 - لسان المیزان، ابن حجرعسقلانی، ج 5، ص 368.

10 - مفاخر اسلام، ج 3، ص 253.

11 - میزان الاعتدال، ذهبی، ج 4، ص 26 و 30.

12 - رجال، نجاشی، ص 399.

13 - معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 207.

14 - رجال، نجاشی، ص 402.برگرفته از :

http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=4180MagazineNumberID=4749MagazineArticleID=38506

صفحه‌ها