پرسش:
ماجرای مناظره علامه حلی با علمای چهار مذهب اهل سنت نزد اولجایتوی مغول و شیعه شدن وی صحت دارد؟ شرح ماوقع و آدرس آن را لطف میکنید؟
پاسخ اجمالی:
حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی (648- 726 ق) از بزرگان شیعه در عصر مغول بود. یکی از مهمترین رویدادهای زندگی این عالم شهیر، ملاقات با ایلخان مغول اولجایتو (محمد خدابنده) و مناظره با فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره مسئله سهطلاقه کردن همسر است. شاه مغول که از سهطلاقه کرده همسرش پشیمان و نیز از یافتن راهحل برونرفت از این بنبست توسط علمای اهل سنت ناامید گشته بود، نهایتاً با اشاره یکی از وزرایش به علامه حلی متوسل شد. وی نیز پس از اثبات حقانیت شیعه در آن جلسه، اساس این طلاق را به دلیل محقق نشدن شروط آن ازجمله عدم حضور دو شاهد عادل، باطل دانسته و بدین ترتیب، شاه را از یک مشکل خودساخته رهانید.
پاسخ تفصیلی:
یکی از علمای شیعه که در زمان سلطان اولجایتو (محمد خدابنده) (680- 716 ق) همانند سید تاجالدین آوجی در دربار وی رفتوآمد داشته و مورد توجه وی بود، حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی (648- 726 ق) است. در برخی از منابع تاریخی، داستانی نقل شده است که دلیل اصلی تشیع سلطان اولجایتو میباشد.
مرحوم محمدتقی مجلسی پدر علامه محمدباقر مجلسی (صاحب کتاب بحارالانوار)، در کتاب روضه المتقین (شرح کتاب من لا یحضره المتقین) ذیل حدیثی از امام صادق علیهالسلام درباره مسئله طلاق، این مناظره را شرح میدهد. این واقعه را نیز علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه و همچنین محمدباقر خوانساری در روضات الجنات، نقل کردهاند. ماجرا ازاینقرار است که روزی ایلخان مغول از روی عصبانیت همسر خویش را سهطلاقه کرد؛ لکن بعد از گذشت مدتی از کردة خویش پشیمان شد. وی پسازآن، به دنبال راه چارهای بود که از این اقدام ناسنجیده خویش رهایی یابد و بتواند دوباره به همسر خویش رجوع کند؛ اما در کمال یأس و ناامیدی، هیچکدام از علمای اهل سنت نتوانستند راهحلی ارائه کنند. ناگهان یکی از وزرای وی گفت که یکی از علمای شیعه را میشناسد که اینگونه طلاقها را باطل میداند. به همین دلیل، شاه نامهای برای او نوشته و احضارش نمود. برای این امر، مجلسی توسط سلطان ترتیب داده شده و از تمام علمای مذاهب اهل سنت دعوت شدند. وقتی علامه حلی وارد مجلس شد، کفشهایش را به دست گرفته و در صدر مجلس در کنار سلطان نشست. وقتی حاضران در جلسه به این حرکت علامه حلی اعتراض کردند، وی در پاسخ گفت: «ترسیدم حنفیان کفشم را بدزدند همانگونه که بزرگشان ابوحنیفه کفش پیامبر را دزدید.» حنفیان لب به اعتراض گشودند که ابوحنیفه در زمان پیامبر حضور نداشته است. علامه ادامه داد: فراموشم شد! گویا دزد کفش، شافعی بوده است. همین ادعا و اعتراض درباره شافعیان و مالکیها و حنبلیها نیز تکرار شد.
بعد از اتمام این گفتوشنودها، علامه رو به سلطان کرده و گفت: «علمای اهل سنت همگی اعتراف کردند که بزرگشان در زمان پیامبر حضور نداشتند؛ بنابراین آنها بدعت نهادند که از میان عالمان خود، چهار نفر را برگزیدهاند و اگر کسی عالمتر از آنان باشد و برخلاف نظر آنان فتوا دهند، فتوای او را نمیپذیرند؛ اما شیعه تابع وصی و جان و برادر پیامبر است. علامه حلی بعد از اثبات حقانیت شیعه، برای حل مشکل سلطان گفت: «طلاق شاه باطل است، چراکه شروط آن کاملاً محقق نشده است. ازجمله این شرایط، حضور دو نفر شاهد عادل است. آیا دو نفر شاهد عادل صیغه طلاق را شنیدهاند؟» شاه گفت خیر. علامه گفت، بنابراین، این طلاق محقق نشده و باطل است و همسر شما بر شما حلال است.
در ادامه نیز، بحث و مناظره علامه با علمای مذاهب اهل سنت ادامه یافت تا اینکه همه را مغلوب ساخته و در همان مجلس بود که سلطان اولجایتو تصمیم گرفت تا به تشیع گرویده و تلاش نمود تا به مذهب تشیع رسمیت ببخشد. (1)
نتیجهگیری:
ماجرای دیدار علامه حلی با سلطان محمد خدابنده و مناظره ایشان با فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره حکم مسئله سه طلاقه کردن همسر، اولین بار توسط پدر علامه مجلسی در کتاب روضه المتقین (شرح کتاب من لا یحضره الفقیه اثر شیخ صدوق) ذکر شد. در ادامه نیز علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات به این ماجرا اشاره کردند.
پینوشتها:
1. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، تصحیح موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق، ج 9، ص 30-32.