كلام

مگر نمی گویید خداوند عادل است پس چرا به امامان معصوم ما عنایات ویژه ایی نموده تا یک شخصی مثلا بشود حضرت علی (ع)یا مثلا بعضی دیگر از امامان از سنین کودکی بدون هیچ استادی دارای علم های فراوان بوده یا مثلا میگوییم امامان ما معصوم هستند مگر نمیگوییم آنها مثل خودمان بوده اند پس خدا یک لطفی به آنها داشته که از هر گناهی مصون و محفوظ بوده اند که شاید اگر این لطف وعنایات را به هر شخص دیگر می نمود آن هم امام میشد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اولا اين امور از باب تفاوت است و نه تبعيض، تفاوت‌ها در نظام آفرينش بسيار است مثلا يکي فرشته آفريده شده، يکي انسان، ديگر حيوان، ديگردرخت و گياه، ديگر سنگ و خاک و مانند آن، و خود همين انواع موجودات در ميان شان تفاوت ها بسياري به لحاظ درجه و مرتبه وجودي مطرح است، مثلا فرشتگان درمراتب و درجات مختلف آفريده شده اند، و امثال آن، تفاوت‌هايي که بين انسان هاست به طور کلي دو نوع است برخي ذاتي و خدادادي است، و برخي کسبي است که بر اثر تلاش و عوامل گوناگون ديگر برخي کامل از برخي ديگر مي‌شوند و مزايا و امتياز و کمالات علمي و عملي برتر پيدا مي کند. در بخش تفاوت هاي ذاتي و خدا دادي علل و عوامل و اسراري نهفته فراوان ممکن است، وجود داشته باشد که درک‌ آنها براي همه کس کار دشواري است و از همين روست که حافظ مي گويد:
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو کسي نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را
ثانيا: خداوند بر اثر علم ازلي بر عالم و آدم احاطه و اشراف دارد و از جزئيات امورو عمل کرد همه انسان به طور کامل آگاه است، از اين رو مي‌داند که چه کسي شايسته مقام امامت است و بر اساس اين علم زمينه و شرايطي گوناگون را به گونه اي براي برخي از بندگان خود فراهم مي‌سازد که از همان آغاز کودکي در مسير رشد و تکامل وجودي خاص قرار مي‌گيرد و به مقامات بالا و بالاتر مي‌رسد، ولي افراد ديگر چون اين توان وجودي را ندارند در مراتب بعدي و بعدتر قرار مي‌گيرند.
و از همين روست که گفته شده:
گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض وگرنه هر سنگ و کلوخ لو لو و مرجان نشود.
وخداوند در ازل مي‌داند که چه کسي شايسته چه مقامي است از اين رو او را از همان آغاز براي احراز آن مقام مي‌پروراند و شکوفا تر مي سازد. از اين رو فرمود: «الله اعلم حيث رسالته» (1) خداوند بهتر مي داند که رسالت خود را در کجا مقرر دارد و اين مقام را به چه کسي دهد.
بنابراين نه تنها مسئله رسالت بلکه همه امور چنين است که شايستگي افراد را خدا از قبل مي‌داند و بر اساس آن به آنها مقام و توفيق و فيض و عنايت مي کند.
ثالثا: گر چه ائمه مثل بشرند، ولي اين سخن مولوي بسياري زيبا و گوياست:
از قياسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
جمله عالم زين سبب گمراه شد کم کسي ز ابدال حق آگاه شد
کار پاکان را قياس از خود مگير گرچه ماند در نوشتن شير، شير
همسري با انبياء برداشتند اوليا را همچو خود پنداشتند. (2)
اين اشعار مفصل است، پرسشگر حتما ادامه آن را در کتاب مثنوي ملاحظه فرمايد که بسيار آموزنده و زيبا است.
و در کلام امير مومنان نيز د ر باب عدم مقايسه ائمه با ديگران آمده:
«لا يقاس بآل محمد (ص) من هذه الامه احد و لا يستوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا هم اساس الدين و عماد اليقين» (3) کسي را با خاندان رسالت نمي‌شود مقايسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدايت اهل بيت مي‌باشند، با آنان برابر نخواهد بود،عترت پيامبر اساس دين و ستون هاي استوار يقين مي باشند.
بنابراين اگر آن همه مقام و لياقت و زمينه رشد و تکامل خداوند به ائمه داده حقيقتا شايسته آن بوده است و هيچ کس با آنان نبايد مقايسه شود.
رابعا: اين که درفراز پاياني پرسش آمده ... بايد گفت جهان آفرينش بر اساس عدل به پاست و هر چيز سر جاي خودش و هر کس به اندازه ظرفيت وجودي خودش کمال داده مي‌شود، چه اين که هر ظرفي مقدار گنجايش خاصي دارد از اين روست که در روايتي آمده: «بالعدل قامت السموات و الارض» (4) همانا جهان بر اساس عدل برپاست .
طبق اين مبنا هر چيز را به هر کس نمي‌دهد، به گفته شاعر:
توفيق رفيقست به هر کس ندهندش بال و پيکر طاووس به کرکس ندهندش.
پي‌نوشت‌ها:
1. انعام (6) آيه 124.
2. مثنوي معنوي دفتر 1 ص 16.
3. نهج البلاغه خطبه 2.
4. تفسير صافي ج 2 ص 638 (ذيل آيه 7 سوره الرحمن) .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

من دوستی دارم که پزشک هستند از خانواده ایی مسلمان که به خدا ایمان دارد نماز میخواند ولی سایر دستورات مثل روزه وحجاب وحرام بودن گوشت خوک و شراب را رد میکند و جالب اینکه با دلایل پزشکی بیان میکند که روزه و گرسنگی طولانی مدت باعث مرگ سلولهای مغزی میشود گوشت خوک ضرری ندارد چون دیگر محافظت میشود و نجاست خودش را نمیخورد شراب به مقدار کم برای قلب مفید است ووقتی به ایشان میگویم که برای پی به حقیقت باید به قرآن رجوع کند میگوید قرآن تحریف شده در جواب میگویم آخرین کتاب و دین پیامبر تحریف نشده میگوید سایر مذاهب هم همین ادعا را دارن و میگویند شما مسلمانان چرا ادعا میکنید فقط کتاب ما تحریف نشده(ایشان در خارج از کشور اقامت دارند)میخواستم لطف کنید و جوابی اصولی و پزشکی برای تمام این سئوال ها برای من بفرستید چون ایشان معتقدند که ما دین را از روی عادت بی تحقیق پذیرفته ایم و فقط از روی عادت روزه میگیریم مهم روزه بودن زبان و اعمال آدم است....

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به دلايل فراوان قرآن موجود همان کتابي است که بر رسول خدا نازل شده ، بدون کم و زياد به دست ما رسيده است. برخي از دلايل عدم تحريف قرآن:
1. قرآن بر قلب پيامبر نازل شد و از آن جا به زبانش جاري گشت و به گوش مسلمانان رسيد و در قلب شان جاي گرفت. رسول خدا بدون اين که نياز به خواندن و نوشتن داشته باشد، به اراده خدا حافظ قرآن بود، زيرا قرآن بر قلبش نازل و در آن حک گرديد . از همان ابتدا که آن را بر مسلمانان خواند، افرادي را براي ياد دادن قرآن معين کرد. افراد از جمله ابن مسعود و ابن عباس و ابي بن کعب به دعاي پيامبر و با عشق و ارادت خود حافظ قرآن بودند . بر قرائت صحيح و بدون کم و کاست قرآن و يادگيري آن نظارت داشتند . رسول خدا ناظر بر آنان بود.تا زماني که ايشان زنده بود، خودش حافظ تماميت قرآن بود . اجازه تصرف در آن را نداد . بعد از خودش علاوه بر همه مسلمانان ، به جانشينش يعني علي بن ابي طالب که حافظ قرآن در قلب خود و حامل علم رسول خدا بود، امر کرد به عنوان اولين کار قرآن را که در يک هميان بر لوح ها و کتف ها و پارچه ها نوشته شده و پشت منبر رسول خدا بود، به صورت کتابي در يک مجلد در آورده ، به همراه شرح و بيان به جامعه اسلامي تحويل دهد. ايشان هم اين کار را کرد و گرچه حاصل زحماتش از جانب حاکمان پذيرفته نشد، ولي در حضور ايشان و به همت اصحاب، قرآن از همان ابتدا در قالب يک کتاب تنظيم شد . بعد هم زمان خليفه سوم از روي آن قرآن نسخه هايي نوشته و به سراسر جهان اسلام فرستاده شد . بقيه قرآن ها جمع آوري و از بين برده شد تا هيچ کم و زيادي در قرآن حاصل نشود.
در تاريخ ثبت است که بعد از رسول خدا و به دستور خليفه اول ، زيد بن ثابت با کمک برخي ديگر و با احتياط و سخت‏گيري فراوان به جمع آوري قرآن پرداخت . با اين که خود تمام قرآن را حفظ و بر پيامبر قرائت کرده بود، بر حافظه خويش اعتماد نکرد . آيات ارائه شده توسط صحابه و حافظان را در صورت وجود دو شاهد معتبردر قرآن مجيد جاي داد. مسلمانان بعد از رسول خدا با وسواس بي نظير مراقب در امان ماندن قرآن از دستبرد، تحريف و کم و زياد بودند، به طوري که هيچ کس در هيچ مقامي جرات نمي کرد حتي يک حرف از قرآن کم يا زياد کند.(1)
اين قضيه معروف است که عثمان تصميم گرفت حرف «واو» را از آيه «والذين يکنزون الذهب و الفضّة» حذف کند، که با واکنش مسلمانان روبرو شد.أبي بن کعب گفت: بايد اين حرف را به قرآن برگردانيد يا شمشير مي‏کشم.
همين طور درباره عمر بن الخطاب گفته‏اند که او روزي جمله «والذين اتبعوهم باحسان» را بدون واو قرائت کرد، مردم آن چنان با او برخورد کردند که مجبور شد دوباره آيه را با واو قرائت کند.(2)
با اين توضيح به خوبي معلوم مي‌شود که در زمان صحابه مسلمانان با اهتمام فراوان در پي حفظ و نگهداري قرآن برآمدند . در اين هنگامه حساس و مهم قرآن را از هر گونه تحريف مصون داشتند . بعد از آن هم به جهت فراواني نسخه‌هاي قرآن، توانايي تحريف آن از همگان سلب شد ؛ امروزه ما شاهد وجود ميليون‌ها بلکه ميلياردها نسخه قرآن هستيم که همه اين‌ها يک سان هستند . اين خود دليل گويايي است که قرآن از هر گونه دگرگوني و تحريف مصون مانده است.
2.عقل انسان حكم مي كند كه احتمال هر گونه تغيير و تبديل از قرآن كريم به دور است، زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي.
با دقت در اين موضوع روشن مي شود كه اصولاً كم و زياد در آن امكان نداشته است.
قران كتابي بود كه مسلمانانِ نخستين همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب ، از آن استفاده مي كردند.
از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بود و هر كودكي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.
آيا با چنين وضعي كسي احتمال مي دهد كه دگرگوني در اين كتاب آسماني رخ دهد؟ به خصوص با توجه به اين كه قرآن؛ به صورت يك مجموعه با همين شكل فعلي در عصر خود پيامبر جمع آوري شده بود، و مسلمانان سخت به يادگرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند.
اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده بودند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگ ها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان حافظ قرآن به قتل رسيدند.
از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك ميدان جنگ اين تعداد شهيد شدند.
هم چنان كه گفتيم قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آن ها را تشكيل مي داد، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود.
قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.
مسئله حفظ قران به عنوان يك سنت و يك عبادت بزرگ هميشه در ميان مسلمانان بوده و هست، حتي پس از آن كه قرآن به صورت كتاب تكثير شد و در همه جا پخش گرديد حتي بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پر نسخه‌ترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز مسئله حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند.
اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسه هايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اولّ حفظ قرآن است.
اكنون در كشور پاكستان بيش از يك ميليون و نيم حافظ قرآن وجود دارد. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه بر قرائت ذكر شده است. آيا با چنين وضعي هيچ گونه احتمالي در مورد تحريف قرآن امكان پذير است؟! مسلّماً نه.
3ـ دليل ديگر نويسندگان وحي است، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر، آن را يادداشت مي كردند كه شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.
ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" مي گويد: "پيامبر نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آن ها چهل و سه نفر بودند كه از همه مشهورتر خلفاي چهارگانة نخستين بودند، ولي بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) ملازم پيامبر در اين باره بودند". البته همه كاتبان وحي، همه آيات را نمي نوشتند، بلكه در مجموع آيات را مي نوشتند.
امام علي(ع) فرمود: «ان کل آية انزلها الله تعالي علي محمد(ص) عندي باملاء رسول الله و خط يدي...؛ هر آيه‏اي که پروردگار بر پيامبر فرو فرستاده است، ايشان بر من املا فرمود و من نوشتم که اکنون آن‏ها نزد من است».
4ـ دعوت همه پيشوايان اسلام به قرآن موجود: بررسي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مي دهد كه از آغاز اسلام، همه يك زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت مي كردند، و اين نشان مي دهد كه كتاب آسماني به صورت يك مجموعة دست نخورده در همة قرون ماندگار بوده است.
مولاي متقيان علي(ع) بعد از رسيدن به خلافت هيچ گونه اشاره اي به كم يا زياد شدن قرآن نفرمود ،‌بلكه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر كم و زيادي در قرآن پيش آمده بود، مسلّماً حضرت قرآن اصلي را بر مردم عرضه مي نمود. حضرت فرمود: "كتاب خدا ميان شما است. سخنگويي است كه هرگز زبانش به كندي نمي گرايد، و خانه اي است كه هيچ گاه ستون هايش فرو نمي ريزد. وسيلة عزت است، چنان كه يارانش هرگز مغلوب نمي شود".(3)
نيز فرمود: "كتاب خدا نوري است خاموش نشدني و چراغ پرفروغي است كه به تاريكي نمي گرايد".(4)
اگر دست تحريف به دامن اين كتاب آسماني دراز شده بود، امكان نداشت امام علي اين گونه به آن دعوت كند و آن را به عنوان چراغي كه به خاموشي نمي گرايد، معرفي كند. مانند اين تعبيرها در سخنان علي(ع) و ساير پيشوايان دين، گواه و دليل روشني است بر عدم تحريف قرآن كريم.
5ـ اصولاً پس از قبول خاتميت پيامبر و اين كه اسلام آخرين آيين الهي است، و رسالت قرآن تا پايان جهان برقرار خواهد بود، چگونه مي توان باور كرد كه خدا اين يگانه سند اسلام و پيامبر خاتم را پاسداري نكند؟ آيا با تحريف قرآن جاودانگي اسلام طيّ هزاران سال و تا پايان جهان مفهومي مي تواند داشته باشد؟!(5)
6.يكي از دلايل تجديد نبوت ها، تحريف كتاب آسماني بوده است و اگر اين تحريف در قرآن صورت گرفته بود، بايد پيامبري از طرف خداوند براي اصلاح مي آمد، در حالي که پيامبر اسلام، خاتم پيامبران شناخته شده و خود نيز آن را بيان كرده است.
7.روايات فراواني به صراحت يا به التزام دلالت بر عدم تحريف قرآن دارند از جمله:
اول ؛ پيامبر فرموده است:« إِنّي تاركٌ فيكم الثَّقلين كتابَ اللَّهِ و عترتي ما إِنْ تمسَّكْتُم بهما لَنْ تَضِلُّواو إنّهما لن يفترقا حتّى يَرِدا عَلَيَّ الحوض».
اين حديث شاهدى تام و گواهى قطعى بر عدم تحريف قرآن است و با صراحت اعلام مى‏كند كه قرآن براى هميشه و تا روز قيامت محفوظ است؛ زيرا اگر قرآن تحريف شده ‏باشد، نه به قرآن مى‏توان تمسّك نمود و نه به عترت؛ چون عترت جداى از قرآن به عنوان يك حجّت مستقل شناخته نمى‏شود. اگر عترت باشد، ولى قرآن نباشد ،مفهوم آن افتراقِ عترت از قرآن است؛ در حالى كه حديث ثقلين مى‏گويد اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند. در حقيقت قرآن و عترت به عنوان يك حجّت به هم آميخته‏اند؛ به طورى كه مكمّل يكديگرند و تمسّك به يكى بدون ديگرى معقول نيست. اگر هر يك از قرآن و حديث به عنوان دو حجت و دليل مستقل مطرح بودند، با نبودِ يكى امكان تمسك به ديگرى وجود داشت؛ در حالى كه پيامبر فرموده است: در صورتى كه به اين دو تمسك نماييد ،هرگز گمراه نمى‏شويد. نيز فرموده‏اند: اين دو از هم جدا نمى‏شوند، تا آن كه در حوض بر من وارد شوند.
دوم؛ رواياتى ازپيامبر و ائمه به ما رسيده است كه در حوادث و فتنه‏هاى روزگار، ما را به قرآن ارجاع داده‏(6) و آن را به عنوان پناهگاهى مطمئن معرفى نموده اند ؛ اگر كتابى، خود از آسيب فتنه‏هاى روزگار در امان نمانده باشد ،آيا مى‏تواند از گزند فتنه‏ها مصون نگه‏دارد؟
سوم؛ مورد ديگر روايات عَرْض بر قرآن است. احاديثى از پيامبر و ائمه وجود دارد كه فرموده‏اند: آن‏چه را از ما به شما رسيده، بر قرآن عرضه كنيد؛ اگر موافق با كتاب اللَّه بود ،اخذ نماييد، و گر نه، آن ها را طرد كنيد:« ما وافَقَ كِتابَ‏اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللَّه فَرُدُّوه».(7)
نيز فرموده‏اند: هر سخنى و حديثى كه موافق با كتاب خدا نباشد ،باطل است: «وَ كُلُّ حَديثٍ لا يُوافِقُ كِتابَ اللَّه فَهُو زُخْرُفٌ.(8) يا ما لَمْ يُوافِقْ مِنَ الْحديث القرآنَ فَهُوَ زُخْرفٌ».(9)
با توجه به اين دلايل و دلايل فراوان ديگر،علما و دانشمندان و مفسران اسلامي، با قاطعيت تمام، مسئلة تحريف قرآن را ردّ كرده اند
زيرا امكان تحريف دراين كتاب آسماني راه ندارد.
امروزه در مجموعه‏هاى هنرى و فرهنگى و آثار باستانى قرآن هايى موجود است كه نگارش آن‏ها به بيش از هزار سال مى‏رسد. همه نسخه‏هاى موجود قرآن از آغاز تاكنون بدون هيچ تحريف و كاستى و يا زيادتى موجود است، اين مسئله نيز دليلي ديگر بر تحريف ناپذيرى قرآن است.
دربارة عدم تحريف قرآن کتاب فراوان نوشته شده که به چند نمونه اشاره مي کنيم.
ـ قرآن هرگز تحريف نشده، تأليف آيت الله استاد حسن‌زاده آملي؛
ـ افسانة تحريف قرآن، رسول جعفريان؛
ـ قرآن‌شناسي، آيت الله مصباح يزدي؛
ـ مصونيت قرآن از تحريف، آيت الله معرفت.
اما اين که ايشان دين افراد را تقليدي و ناپسند شمرده، گر چه در مورد بسياري درست است اما تقليد ناپسند در مورد افرادي است که در باور ها و اعتقادها اهل تقليدند زيرا اسلام مي خواهد افراد از روي تحقيق و بينش و بصيرت ديندار باشند اما در باب احکام و موضوعاتي که ايشان ذکر کرده مثل مشروب و گوشت خوک و...، راهي جز تقليد نيست زيرا احکام در اسلام تعبدي هستند . ما دليل بسياري از احکام و حلال و واجب وحرام ها را نمي دانيم . اصلا عقل نمي تواند دليل همه اين ها را پيدا کند .
واجب و حلال و حرام تابع امر و نهي خداست .در تشريع، خدا حاکم است . اگر خدا دليل حکم را نفرموده باشد، ما نمي توانيم به علت حکم پي ببريم.
اما با وجود اين که دليل و علت احکام را نمي دانيم ،ولي علم ،به مؤيدات فراواني براي احکام اسلام از جمله روزه و گوشت خوک و مشروب رسيده و حکم اسلام را تاييد مي کند. ضرر فروان روحي و جسمي مشروب مورد تاييد همه عاقلان است. مشروب و گوشت خوک و ديگر حرام ها آثاري روحي و رواني دارند که از نگاه غربيان ناپسند نمي آيد. امروز در غرب، حيا و عفت و پاکدامني و خداگرايي بهاي چنداني ندارد.کسي که مشروب يا گوشت خوک حتي کم آن را مي خورد، به فسق و فجور علاقه مند مي گردد و اين تحت عنوان لذت گرايي نه تنها ناپسند نيست بلکه از مباني فرهنگ غرب است.
روزه هم براي کساني که عذر شرعي و مريضي ندارند ،نه تنها باعث مريضي نمي شود ،بلکه از راه هاي درمان در طب امروز، روزه درماني است.
ما در اين موراد نمي خواهيم اين ها را از لحاظ علمي ثابت کنيم بلکه براي ما مهم اين است که دلايل قرآني و روايي معتبر بر حرمت يا حليت يا وجوب داشته باشيم . اگر دلايل داشتيم ، بدان پايبند خواهيم بود حتي اگر وجه آن را ندانيم.
خداي عالم و مهربان قطعا چيزي که به ضرر خلايق باشد ،بر آن ها واجب نمي سازد. با حرام کردن چيز هاي مفيد ، مردم را از آن ها محروم نمي گرداند.
پي‌نوشت‌ها:
1. تفسير نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحريف نشده، آيت الله حسن زاده، آملي ص 28.
2. ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، ص 24.
3.نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 403.
4. همان، ص 632،‌خطبة 189.\
5.تفسير نمونه، ج 11، ص 21 - 26.
6.اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج‏4، ص‏398.
7.وسائل الشيعه، ج‏18، باب‏9 از ابواب صفات قاضى، ح 19، 29 و 35.
8.همان، ح‏14.
9.همان،حديث 12.

به گفته ی قرآن اسلام به اجبار نیست.میخواهم بدانم کسانی که در ایران اسلام راقبول ندارند یا با حجاب آن مشکل دارند باید با حجاب باشند یاواقعا"میتوانند آزاد باشند؟مثل کشورهای اسلامی دیگر.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
رعايت پوشش و حجاب ديني مي‌تواند از دو جنبه مورد بررسي قرار گيرد:
يكي از جنبه فردي و اخلاقي و ديني،
ديگري از جنبه قانون اجتماعي.
از نظر فردي هر مؤمني بنا بر دستور الهي خود را ملزم به رعايت پوشش‌ و حجاب مي‌داند. اين مسئله حتي در دين مسيحيت و يهوديت نيز آمده است. اين كه متأسفانه بسياري از پيروان دين مسيحيت ويهود به اين حكم عمل نمي‌كنند، دلايل بسياري داردکه در جاي خود بدان اشاره شده است
اما الزام حجاب در كشور ايران، به خاطر قانون كشور است،‌ نه اين كه فرد بايد مسلمان باشد يا احكام اسلام را عمل كند، بلكه از اين جهت كه حجاب پديده‌اي اجتماعي است و ربطي به دين دار بودن يا نبودن ندارد. اگر حجاب تنها يك مسئله فردي بود، مسيحي يا يهودي و يا افليت هاي مذهبي ديگر هيچ الزامي براي انجام آن نداشتند، همان گونه كه هيچ كس مسيحي يا يهودي را اجبار به روزه گرفتن يا نماز خواندن نمي‌كند، زيرا فقط يك مسئله فردي است ، اما چون حجاب مسأله اجتماعي است و حالت فردي ندارد، رعايت آن بر غير مسلمان نيز لازم است، همان طور که تأسيس مراکز مشروب‌ فروشي براي غير مسلمان نيز جايز نيست ، اگر چه در دين آنان اشكال نداشته باشد.اصولاً کارهاي خلاف و منکري که آشکارا و در منظر مردم، رخ مي‌دهد ،در حکومت اسلامي از انجام آنها جلوگيري مي‌شود ، ولي کارهايي که جنبة علني ندارد و در جامعه تأثير منفي ايجاد نمي‌کند، حالت اجباري ندارد.
رعايت حجاب يك قانون كشوري است و از جهت قانوني بودن همه ملزم به رعايت آن مي‌باشند، خواه قبول داشته يا نداشته باشند .خواه مسلمان باشد يا نباشد. اين موضوع نه در مسئله حجاب ، بلکه در مورد تمام قوانين اجتماعي حکومت لازم الاجرا است . نبايد هيچ کس در جامعه اسلامي تظاهر به امر منکر کند ، خواه مسلمان باشد ، يا مسيحي يا يهودي.مردم مي‌توانند در خانه خود روزه نگيرند، نماز نخوانند و... اما به صورت علني و در خيابان و در منظر عام، حق ندارند. در ماه رمضان روزه بخورند. حجاب نيز چنين است. اگر درون خانه در ارتباط با نامحرم، حجاب را رعايت نکنند، آنان را مجبور به حجاب نمي‌کنند، ولي در مجامع عمومي و کوچه و خيابان که در منظر ديگران است، بايد حجاب را رعايت کنند . در کشورهايي مانند مالزي، حکومت اسلامي نيست، بلکه بيش تر مردم (با درصد كمتري از ايران) مسلمان هستند، بنابر اين با مملکت ما تفاوت دارد.
در ضمن مهم نيست که در کشور هاي ديگر حجاب اجباري است يانه، اما از آن جايي که جامعه ما جامعه ديني واسلامي است، رعايت دستو رات اسلام لازم است. اگر در برخي کشور هاي ديگر حجاب رعايت نمي شود ،آن ها بايد در سياست خود تجديد نظر نمايند.
لزوم حجاب با آيه" لا اکرا في الدين"، منافات ندرد، زيرا اين آيه در صدد بيان اين مطلب است که مردم در انتخاب اصل دين و مکتب آزاد هستند. در اين امر اجبار نيست . اما حجاب قانون اجتماعي است . که بايد همگان رعايت کنند.
براي آگاهي بيش تر به کتاب مسأله حجاب از آيت الله شهيد مطهري مراجعه نماييد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام و عرض خسته نباشید، و آرزوی قبولی طاعات در قرائت سوره حجر به آیه 36 ام رسیدم که در آن ذکر می شد شیطان از خداوند تاروز رستاخیز مهلت طلبید. این ابهام برای من ایجاد شد که این اشاره به روز قیامت در زمانیکه آدم قرار است در بهشت سکونت ابدی داشته باشد، و پیش از اغفال آدم و حوا توسط شیطان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا مفهوم روز جزا و بهشت و جهنم از پیش از خلقت آدم مطرح بوده و این اشاره ابلیس چه معنایی دارد. با تشکر التماس دعا

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آدم از روز اول براي زندگي در زمين و تکامل يافتن خلق شده بود . خداوند خطاب به ملائکه فرمود:
اني جاعل في الارض خليفه؛(1)
روى زمين، جانشينى [نماينده‏اى‏] قرار خواهم داد.
دعوت کننده به فساد و ظلم و گناه هم در وجود خود آدمي است . نفس حيواني و جنبه مادي بشر دعوت کننده به فساد و درندگي و تباهي است . ملائکه وقتي از خدا شنيدند که آدم زميني خواهد بود و از زمين خلق شده، گفتند:
اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء؛(2)
آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه فساد و خونريزى كند؟
بهشتي هم که آدم در آن سکني يافته بود، بهشت جاويد نبود بلکه بهشت برزخي يا باغي از باغ هاي دنيا بوده است.
اين که آدم در آن جا اسکان داده شد و شيطان بعد از تمرد در آن جا به اغواي آدم اجازه يافت، براي اين بود که انسان دشمنش را بشناسد و اين نوعي تعليم بود. وقتي قرار است انساني خلق شود که مکلف است و امر و نهي خواهد شد ،پس بايد جزا و پاداش هم باشد و گر نه خلقت عبث خواهد بود و شيطان و ملائکه از اراده خدا که انسان زميني است و بناست خليفه خدا شود، به مکلف بودن او و به لزوم معاد براي او پي بردند.
البته معاد و بازگشت به خدا عمومي است ،ولي براي هر موجودي به تناسب خلقتش مي باشد .پاداش و کيفر مربوط به موجودات مکلف و مختار است . موجودات هر کدام به نوعي و مراحلي از اين اختيار و تکليف بهره مندند . معادشان متناسب با نشئه وجودي خودشان است.

با عرض سلام و تشکر فروان از شما میخواستم بپرسم چگونه میتوانیم حکمت بعضی از حوادث را درک کنیم در صورتی که هرچه صبر می کنیم نشانه ای نمیبینیم،و هرگاه از خداوند می خواهم و ائمه را واسطه قرار میدهم خیلی زود همان اتفاق با همان جزئیات تکرار می شود و من را بیشتر از پیش سردرگم می کند.نمی دانم خداوند با این مسئله می خواهد مرا تحقیر کند؟اگر این طور نیست پس چرا نتایج این اتفاقات جز کوچک شدن من نیست؟من چه چیزی باید بفهمم که نمی فهمم؟من که به مشکلات و کاستی های خود بیشتر از هر کس واقفم چرا خداوند اینطور انها را برایم پرنگ وپررنگ تر میکند؟؟؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اي کاش سؤال را واضح تر و با ذکر مثال و مصداق بيان مي کرديد . زيرا پرسش روشن پاسخ روشن دارد . خداي مهربان همه بندگان خويش را دوست دارد. اگرچه مؤمنان را بيش تر دوست دارد . بنده اي هر چه ايمان و معرفت و درجه يقين و اعتمادش به خدا بيش تر باشد ، او را بيش تر دوست دارد ليکن او همه بندگانش را دوست دارد :
إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم (1)نفرمود فقط مؤمنان را دوست دارد ، بلکه فرمود همانا خداوند نسبت به همه مردمان (الناس) مهربان و بخشاينده است .
در ادامه بسم الله آمده است : الرحمن الرحيم . رحمن است ،يعني نسبت به همه بندگانش و مخلوقاتش رحمت و مهرباني دارد، اگرچه بعد آمده است الرحيم، يعني بندگان مؤمن را بيش تر دوست دارد . علاقه خدا به بندگانش آن قدر زياد است که در يک حديث قدسي مي فرمايد :
لو علم المدبرون کيف اشتياقي بهم لماتوا شوقا .(2)يعني اگر گناهکاران آنان که از درگاه من روي بر تافتند ، مي دانستند که چقدر مشتاق آنان هستم ، و دوست شان دارم ، قطعا از زيادي شوق و شادماني جان مي سپردند !! .
علاقه و اشتياق خدا نسبت به بندگانش است که اجازه نمي دهد بندگان او پيش ديگران به هيچ وجه و در هيچ صورتي خود را تحقير کنند . خوار و ذليل شمارند . به همين جهت عزيز بودن بندگان خود را در کنار عزت خود قرار داده و در سوره منافقان مي فرمايد : َ
إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُون (3) عزت و سر فرازي از آن ِخدا و پيامبرش و مؤمنان است .
حقيقت روشن و بديهي اين است که ما خداي مهربان را نشناخيم . نداشتن حسن ظن به خدا به خاطر عدم شناخت است . براي همين است وقتي دچار مشکل و سردرگمي در زندگي مي شويم، به جاي اين که بينديشيم و ضعف ها و عيب هاي کار خودمان را پيدا کنيم . و سر نخ اصلي کار را بيابيم ، با آن مهربان ترين مهربانان با ادبيات درستي حرف نمي زنيم . اي کاش مي دانستيم هر مشکلي که در زندگي ما پيش مي آيد، نتيجه کار کرد هاي خودمان است . نتيجه به کار نگرفتن عقل و انديشه فردي و شورايي و تخصصي و بي توجهي به راهنمايي هاي خداي مهربان است که به صو.رت واجب و حرام يا مستحب و مکروه به عنوان دين به بندگانش ارائه داده است .
اگر با بيان اين کليات پاسخ خود را دريافت نکرديد . پرسش خود را روشن تر و جزئي تر بيان کنيد .
پي نوشت ها :
1. بقره(2) آيه 142.
2. شيخ محمد بهاري همداني ، تذکرة المتقين ، ص101.
3. منافقان (63)آيه 8 .

سلام یکی از نزدیکان من با اینکه مسلمان است ولی پرسشهایی در ذهن خود دادرد که البته آنها را به دیگران نسبت می دهد و می گوید که دوستانش که ضد اسلام صحبت می کنند برای صحبتهای خود دلایل کاملی دارند ولی من که بچه مسلمان هستم از دینم اطلاعات زیادی ندارم . باید چه منابع مطالاتی و یا مرجعی برای گفتگو و یا رسیدن به پاسخ هایش به او معرفی کنم . لطفا مرا راهنمایی نمایید. باتشکر

پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
مي توانيد از اين پايگاه ها كه به عنوان نمونه خدمت تان ارائه مي شود استفاده كنيد:
1-www.porsojoo.com
2-www.pasokhgoo.ir
3-www.tebyan.net
4-www.balagh.net
5-www.rasekhoon.com
6-www.hawzah.net
7-www.al-shia.com
8-www.al-islam.org
9-www.rafed.net
10-www.hadith.net
11-www.ahl-ul-bayt.org
12-www.imamalinet.net
13-www.alkawthar.com
14-www.aqaed.com
15-www.shia.org
16-www.aqrazavi.org
17-www.isla-pure.de
18-www.fadak.org
19. www.paasokhgoo.com
همچنين براي دريافت اطلاعاتي جامع از پايگاه هاي اسلامي به سايتhttp://www.noordir.com مراجعه كنيد.

با سلام 1- آیا دلیل (منظور قرآن و سنت) برای حکم سنگسار وجود دارد؟ 2-آیا در زمان پیامبر اعظم (ص) و دیگر ائمه معصوم این اتفاق رخ داده است؟ 3- آیا این حکم در زمان ما قابل تغییر است(منظور جزو احکام حکومتی قرار می گیرد)؟ با تشکر

پرسش 1:
آيا دليل (منظور قرآن و سنت) براي حکم سنگسار وجود دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
حکم رجم در قرآن نيامده است ولي در روايات آمده است.
در مورد گناه شنيع زنا سه مجازات مطرح شده که فقط يکي از آنها در قرآن آمده و آن هم مجازات شلاق است که مربوط به شايع ترين نوع زناست.
دو نوع ديگر از مجازات براي زنا در روايات و سنت پيامبر تعيين شده که عبارت است از کشتن براي زناي با محارم و سنگسار براي زناي زن يا مرد محصن(با شرايطي که ذکر شده است).
روايات فراواني از معصومان مستند اين دو مجازات است که مي توانيد به کتاب وسائل الشيعه،ج18 باب 19 از ابواب حد زنا در مورد حد زنا کننده با محارم و به همان کتاب باب 1در مورد زناي محصنه مراجعه کنيد.
اگر مرد عاقلي داراي همسر دائم يا کنيزي باشد که هر گاه خواست بتواند از او استفاده کند و با اين حال زنا کند، بر او حد زناي محصنه جاري مي شود و همچنين زن عاقلي که همسر دائم داشته باشد که هر گاه خواست بتواند با او خلوت کند ، اگر زنا کند ، زنايش محصنه است. (1)
بعضي از روايات مربوط به زناي محصنه :
امام صادق(ع): سنگسار حد بزرگ خدا و تازيانه حد کوچک است.
امام باقر (ع):امام علي (ع) در مورد زناي محصنه حکم به سنگسار داد.
اصبغ بن نباته گويد پنج نفر را به جرم زنا نزد عمر آوردند و او دستور داد هر کدام را صد تازيانه بزنند. امام علي (ع) که حاضر بود، فرمود :حکم خدا در مورد آنان اين نيست . عمر از امام خواست حکم خدا را در مورد آنان اجرا کند و امام يکي را گردن زد و ديگري را سنگسار کرد و سومي را صد و چهارمي را پنجاه تازيانه زد و پنجمي را (با چند تازيانه)تنبيه کرد و در توضيح اين حکم فرمود :
اولي ذمي بود که شرط ذمه را زير پا گذاشته و با زن مسلمان زنا کرده بود و جز شمشير را سزاوار نبود (زيرا در حکم کافر حربي بود) دومي زناکار محصن بود که حدش سنگسار است و سومي زناکار غير محصن بود که حدش تازيانه است و چهارمي برده زناکار بود که حدش نصف حد آزاد است و پنجمي ديوانه بود( که بايد تنبيه شود تا بترسد و ديگر مرتکب نشود)
البته اگر اجراي حد سنگسار در زماني به خاطر شرايط اجتماعي به مصلحت اسلام نباشد و مثلا سبب خشن جلوه گر شدن اسلام شود ، ولي امر مسلمانان مي تواند اجراي آن را مانع شده و مجازات جايگزين معين کند .تشخيص مصلحت نبودن اجراي آن با مجتهدان و خبرگان و اسلام شناسان متعهد است.
پي نوشت ها:
1. ر.ک. وسائل الشيعه ،ج18،ص 351 به بعد (باتب 2 از ابواب حد زنا) و جواهر الکلام، ج41،ص269و ص276.

پرسش 2:
آيا در زمان پيامبر اعظم (ص) و ديگر ائمه معصوم اين اتفاق(سنگسار) رخ داده است؟
پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: گر چه سنگسار در قرآن نيامده است، ولي در روايات متعدد به اين امر اشاره و يکي از حدود الهي محسوب مي شود. (1)
در مورد جريان سنگسار در زمان رسول خدا و امامان بايد گفت: مسند احمد حنبل آمده است: ابن عباس گفت: عمر خليفه دوم گفت: رسول خدا شخصي را سنگسار کرد و بعد از او ما هم سنگسار کرديم.(2)
استاد شهيد مطهري به نقل از کتاب فروع کافي جرياني راچنين گزارش مي کند : "زني آمد خدمت اميرالمؤمنين علي(گفت: يا امير المؤمنين ! من زناي محصنه كرده ام . من شوهردار هستم، درنبودن شوهرم زناكرده ام و از راه زنا هم حامله شده ام طهرني مرا پاكيزه كن ، من آلوده ام . امام فرمود يك بار اقراركافي نيست ، بايد چهاربار اقرار بكني
آن زن رفت . بعد از چندماه يك وقت ديدند آمد درحالي كه بچه اي در بغل دارد گفت يااميرالمؤمنين ! طهرني مراپاكيزه كن ، گفتي عذر من اين بچه است ، بچه بدنيا آمد (اين اقرار دوم ) فرمود : حالا اگر ما تو را سنگسار بكنيم اين بچه چه تقصيري دارد ؟ او مادر مي خواهد ، شير مادر مي خواهد ، پرستاري مادر مي خواهد حالا برو اين بچه بتو احتياج دارد برگشت در حالي كه ناراحت بود بعد ازيكي دوسال آمد ، بچه هم همراهش بود. يااميرا لمؤمنين !طهّرني ، بچه ديگر شيرمرا نمي خورد، مرا پاكيزه كن . فرمود نه ، اين بچه هنوز به مادر احتياج دارد، برو . اين دفعه كه دست بچه اش راگرفت و رفت اشك مي ريخت و مي‌گفت: خدايا اين سومين بار است كه من آمدم پيش امام تو، پيش خليفه مسلمين تامرا پاكيزه كندوهرنوبتي مرا به بهانه اي رد مي كند .خدايا من اين آلودگي رانمي خواهم من آمده ام كه مراسنگسار بكند وبدينوسيله پاك شوم . اتفاقا عَمْرِوبن حُرَيث كه آدم منافقي هم هست ، چشمش افتاد به اين زن درحالي كه مي گويد ومي رود. گفت: چه شده، چه خبر است ؟ گفت يك چنين قضيه اي دارم گفت بيا من حلش مي كنم ؛ بچه را بده بمن ، من متكفل او مي شوم غافل از اينكه علي (ع) نمي خواهد اقرار چهارم رااز اوبگيرد يك وقت ديدند اين زن با بچه وعَمْروبن حُرَيث برگشت ؛ ياامير المؤمنين طهّرني من زنا كرده ام ، تكليف بچه ام هم روشن شد ، اين مرد قبول كرده كه اورابزرگ كند ، مرا پاكيز ه كن اميرالمؤمنين ناراحت شد كه چرا قضيه به اينجا كشيد."(3)
پي نوشت ها:
1.کافي: ج 7 ص 177.
2.مسند احمد، ج 1، ص 23.
3 .گفتارهاي معنوي ، شهيد مطهري ،ص 83 و84، نقل از فروع کافي ،ج7،ص158 ، مجموعه آثار شهيد مطهري،ج 23، ص518.

پرسش 3:
آيا اين حکم در زمان ما قابل تغيير است(منظور جزو احکام حکومتي قرار مي گيرد)؟
پاسخ:
نه حکم سنگسار از احکام اوليه ويکي از حدود الهي مي باشد وقابل تغيير نيست. لازم است اين حکم مانند ساير حدود الهي اجرا شود، مگر اينکه حاکم اسلامي- با توجه به مصالح و شرايط خاص - حکم به عدم اجراي آن نمايد .

صفحه‌ها