خداوند

چرا دعا مي كنيم ولي خداوند اجابت نمي كند؟
در آغاز سخن ذكر دو نکته ضروري است: 1-چه‌بسا اتفاق می‌افتد که انسان برای رسیدن به مقصد یا برآورده شدن حاجتی ایده آل و مطلوب خویش می‌پندارد و ...

پاسخ:

در آغاز سخن ذكر دو نکته ضروري است:
1-چه‌بسا اتفاق می‌افتد که انسان برای رسیدن به مقصد یا برآورده شدن حاجتی ایده آل و مطلوب خویش می‌پندارد و چنان به منفعت داشتن و خیر بودن آن یقین دارد که آن را براي خود بديهي می‌شمارد درحالی‌که واقعیت غير از چيزي است كه انسان تصور كرده است و چه‌بسا امری را براي خود بد و زیان‌بار می‌پندارد و غمگين می‌شود و حال‌آنکه نمي‌داند فوایدی كه بر اين امر ناپسند ما چقدر زياد است و الطاف خفیِّه بسياري در آن نهفته است. و لذا خداوند متعال می‌فرماید: «وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» و بسا چيزى را خوش نمى‏داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد.»(1)
2-ازآنجاکه دنيا بستر آزمايش انسان‌هاست، برخي اوقات آنچه مورد آزمايش قرار می‌گیرد «حُسن ظن» انسان ها به خداست به اين صورت كه استجابت دعا به تأخیر تا «حقیقت ایمان» و «حُسن ظن» شخص به خدا آشکار شود. امام صادق (ع) می‌فرماید: «اصل و اساس حُسن ظن به خدا، ریشه در «حُسن ایمان» و «سلامت دل» دارد و علامت و نشانه‌اش این است هر چیزی را که می‌بیند (و هر راحتی و گرفتاری به او می‌رسد) با چشم‌پاک و نگاهی ارزشمند به آن نگرد.»(2)
پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «هیچ بنده‌ای به خدا حُسن ظن» پیدا نکرد، مگر آن‌که خداوند به میزان «حُسن ظنش» با او رفتار نماید.»(3)
در كلامي ديگر از آن بزرگوار نقل‌شده است: «قسم به خدایی که معبودی جز او نیست! خدا هیچ مؤمنی را پس از توبه و استغفار گرفتار عذاب نفرماید، مگر به خاطر بدگمانی و سوءظن و ناامیدی به خدا و بدخویی و غیبت از مؤمنان.»(4)
فهم نادرست حقیقت و کاربُرد دعا می‌تواند توقعی نا بجار را ایجاد کند و دعا را به یک عامل تخدیر کننده تبدیل نماید و به‌جای تقویت روحیه و اراده و بالا بردن قدرت اعتمادبه‌نفس، بیداری دل و اندیشه، موجب ناامیدی، سرخوردگی از دین و دین‌داری، سرگردانی، پوچ‌گرایی و لاابالیگری، عقب‌ماندگی، ذلت و نادانی گردد.
چنان‌که فهم درست حقیقت دعا و کاربرد آن می‌تواند موجب آگاهی، بیداری دل و اندیشه، پیوند باطنی با سرچشمه همه نیکی‌ها و خوبی‌ها گشته و باعث تقویت اراده اعتمادبه‌نفس و تبدیل‌کننده شکست به پیروزی، بیماری به‌سلامتی، ناامیدی به امیدواری، اضطراب به آرامش گردد.
برخي انسان‌ها نسبت به موقعیت و جایگاه خود و کسی که از او طلب می‌کند (خدا) و با او راز و نیاز می‌کنند «معرفت و شناخت» کافی ندارند! با این وصف توقع دارند دعایشان زود مستجاب شود و توقع دارند لحظه دعا، استجابت محسوس آن را شاهد باشند!
معنای دعا:
دعا ارتباط و پیوند بنده ضعیف، نادان، نیازمند گناهکار و سرکش باخدای آفریننده، دانا، بخشاینده و هدایتگر است. دراین‌ارتباط بنده به محضر مولایش عرض ارادت می‌کند و به بندگی، نداری، نادانی و نیاز خود ازیک‌طرف و به بزرگی، بخشایندگی، بی‌نیازی و هدایتگری آفریننده از طرف ديگر‌، اعتراف می‌کند.
دعا برترین جلوه عبادت و بهترین نمایشگر اتصال به بی‌نهایت می‌باشد و ثمره آن ایجاد آرامش، عشق، اطمینان، قدرت روحی و توان عمل در دعاکننده است.
تقاضا و عرض حاجت‌های دنیایی و آخرتی یکی از نمونه‌های کم‌رنگ دعا است و پررنگ‌تر نمود و اعتراف به عظمت آفریدگار و فقر محض خود می‌باشد.
صحیفه سجادیه امام چهارم برترین تجلّی دعا است و در آن ثنای خدا، اقرار به عظمت پروردگار، ضعف و نیاز بنده، بیشترین نمود را دارد و این ویژگی دعا است که آن را ارزش بخشیده، عامل جلب‌توجه خداوند به بندگان ساخته است: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛ (5) بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند».
دعا و عرض نیاز و حاجت مربوط به کارهای مهم و مشکل نیست، بلکه در هر کاری مؤمن دست نیاز به‌سوی خدا دراز می‌کند. مؤمن خود را فقیر و ناتوان محض می‌بیند که از برآوردن کوچک‌ترین و جزئی‌ترین نیاز خود ناتوان است، زیرا هیچ قوه و قدرت و فهم و علم و بینش و بینایی و شنوایی و... از خودش ندارد. هر چه دارد، فضل و عنایت خداست، پس در کوچک‌ترین نیاز خود دست به دعا برمی‌دارد و به یاری برای برآوردن حاجت خود اقدام می‌کند.
در امور دنیایی مؤمن هیچ‌گاه به جزم و قطع مطلبی را نمی‌طلبد، زیرا چه‌بسا آن تقاضا به مصلحت و نفع دنیا و آخرت او نباشد.
درست است که فعلاً آن را برای خود پسندیده و به سود خود داشته و دلش هوای آن را دارد، ولی چون به جهل گسترده خويش یقین دارد، از خداوند می‌خواهد در صورت مصلحت بودن آن حاجت را برآورده کند. خداوند نیز در اجابت دعا مصلحت بنده اش را رعایت می‌کند و تقاضایی را که به مصلحت او نیست و اگر عواقبش را می‌دانست، از آن پشیمان می‌شد، برآورده نمی‌سازد، ولی در دعاها و تقاضا و عرض نیازها اجابت‌های بسیاری نهفته است.
سخن دیگر: اجابت دعاها همیشه آن‌گونه که تصور می‌کنیم، نیست.
یوسف (ع) در کاخ عزیز در محاصره زنانِ درباری است که همگی هم او را به خود دعوت می‌کنند و هم به اجابت تقاضای زلیخا سفارش می‌نمایند. در این هنگامه وحشتناک، آن پیامبر بزرگ دست به دعا به‌سوی خداوند دراز می‌کند و از آن توانمند بزرگ، نجات و رهایی می‌طلبد:
«قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‏ إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلين‏؛ (6) پروردگارا! برای من زندان دوست‌داشتنی‌تر است ازآنچه مرا بدان می‌خوانند و اگر مکر این زنان را از من نگردانی، به آن‌ها میل می‌کنم و در شمار نادانان درمی‌آیم».
خداوند می‌فرماید: که دعای یوسف را اجابت کردیم و مکر زنان از او بگردانیدیم؛ شاید انتظار ما این است که اگر دعایش اجابت شده است این‌گونه بوده كه در همان وقت بی‌گناهی‌اش نزد همگان آشکار گرديده و زنان رسواشده‌اند و او باافتخار از مهلکه نجات‌یافته است و... درحالی‌که یوسف را متهم می‌کنند و به زندان می‌اندازند و...، اما خداوند دعایش را اجابت کرد و پاک‌دامنی‌اش را حفظ نمود و به او قدرت مقاومت داد و زنان و با تهدیدهایشان نتوانستند او را به گناه بیالایند و به تسلیم وا‌دارند و این است اجابت خداوند! در ادامه نیز پاک‌دامنی‌اش را از آفتاب نیمروز آشکارتر گرداند و همگان را بر اعتراف بدان وادار نمود و او را به اوج قله عزت و شکوه رساند.
آری، ممکن است حاجتی برآورده نشود، به دلایلی که نمی‌دانیم؛ اما دعاکننده پشت‌گرم به اجابت خداوند و مطمئن به دستگیری اوست، ازاین‌رو سختی‌ها برایش تحمل‌پذیر، بلکه شیرین می‌شود؛ ناکامی‌ها او را به زمین نمی‌زند و مأیوس نمی‌گرداند و از خدا روگردان نمی‌سازد.
بعضی گمان کرده‌اند برای رفع مشکلات و برآورده شدن حاجت‌ها وقتی دعا کردند، دیگر باید مشکل رفع شود و حاجت برآورده گردد، بدون اینکه محتاج مقدمات دیگری باشد، درحالی‌که این پندار غلط است. دعاکننده باید نهایت کوشش و تلاش را هم به کار ببرد، دعا و توسل و تضرع را ضمیمه گرداند و اعتراف کند که گرچه کوشش خود را کرده، ولی آن را علت کافی برای رسیدن به مقصود نمی‌داند. وی باید اراده خدا را علت تامه داشته، ازاین‌رو باوجود تلاش و کوشش دست به دعا بردارد.
سخن آخر: دعاکننده همیشه با اجابت همراه است، زیرا وقتی دعا می‌کند، به بندگی، فقر و نیاز خود، نیز خدا و قدرت و رحمت او اعتراف کرده، این فلسفه خلقت و غایت آفرینش است. پس با دعایش بر بندگی پافشاری کرده، عبودیت خویش را اثبات نموده، کارنامه‌اش را آماده خوردن مُهر قبولی ساخته و این بزرگ‌ترین پیروزی است، خواه حاجت دنیایی‌اش به‌سرعت برآورده گردد، یا پس از مدتی برآورده شود یا اصلاً برآورده نگردد. مهم آن است که به گستره ولایت خدا واردشده، مُهر عبودیت بر کارنامه‌اش ثبت گردیده است؛ اما غیر مؤمن با روگردانی از دعا و عرض حاجت، هم از اعتراف به ربوبیت و قدرت و عظمت حق‌تعالی ابا ورزیده، هم فقر و نیاز خویش را انکار کرده، از دایره ولایت خداوند خارج‌شده، مهر عبودیت بر پرونده‌اش ثبت نگردیده، جزو مردودان است! چه ارزشی دارد تا مدتی از بعضی نعمت‌های ناپایدار بهره‌مند باشد، بلکه خود این بهره‌مندی، عذاب است، زیرا او را از خداوند دورتر ساخته و بر طغیان و خیره‌سری او می‌افزاید.
شرایط دعا: گروهی به امام صادق (ع) عرض کردند: خداوند می‌فرماید: «ادعونی استجب لکم» پس چرا ما خداوند را می‌خوانیم، ولی مستجاب نمی‌شود، فرمود: «إنّکم تدعون من لا یعرفونه؛ (7) کسی را می‌خوانید که نمی‌شناسید و به او معرفت پیدا نکرده‌اید».
تا زمانی که چنین است انتظار اجابت نداشته باشید. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «نسبت به کسی که او را می‌خوانید و
برای او عبادت می‌کنید، معرفت پیدا کنید و شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته
باشد». (8)
فردی نزد امیر مؤمنان علی (ع) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت:
بااینکه خداوند فرموده: «دعا کنید، من اجابت می‌کنم». چرا ما دعا می‌کنیم و به اجابت نمی‌رسد: امام در پاسخ فرمود: فکر و قلب شما در هشت چیز خیانت کرده، ازاین‌رو دعاهایتان مستجاب نمی‌شود، آن هشت مورد را اصلاح کنید تا نتیجه دعاهایتان را ببینید:
1-خدا را شناخته‌اید، اما حق او را ادا نکرده‌اید، به همین دلیل معرفت و شناخت شما سودی به حالتان ندارد.
2-به فرستاده او ایمان آورده‌اید، اما در عمل با سنتش به مخالفت برخاسته‌اید. پس ثمره ایمان شما کجا است؟
-3 قرآن و کتاب او را خوانده‌اید، ولی به دستورهای قرآن عمل نمی‌کنید به زبان می‌گویید «سمعنا و اطعنا؛ شنیدیم و اطاعت کردیم» ولی بعد به مخالفت بر خواستید!
4 -با گریه و اشک چشم می‌گویید از عذاب جهنم و کیفر خدا می‌ترسید، اما کارهایی می‌کنید که شمارا به جهنم نزدیک می‌سازد.
5 -میگویید به پاداش‌های مادی و معنوی خداوند علاقه دارید، اما همواره کاری انجام می‌دهید که شمارا از آن دور می‌سازد.
6 -از نعمت‌های مادی و معنوی خداوند بهره‌مند می‌شوید، اما شکر آن را به‌جا نمی‌آورید.
7 -به شما دستور داده دشمن شیطان باشید، ولی در عمل طرح دوستی با او می‌ریزید. ادعای دشمنی با شیطان دارید، اما عملاً با او مخالفت نمی‌کنید.
8 –عیب‌های مردم را می‌بینید و بازگو می‌کنید، ولی عیوب خود را نمی‌بینید بااین‌حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد، درحالی‌که درهای اجابت دعا را بسته‌اید؟ تقواپیشه کنید و با توبه و تهذیب نفس و خودسازی در تزکیه روح و پاکی قلب بکوشید. اعمال خود را اصلاح کنید و مبارزه با فساد و گناه را از طریق امربه‌معروف و نهی از منکر پیگیر باشید تا خدا دعایتان را اجابت نماید. (9)
وقتی در جامعه‌ای فساد و حرام‌خواری گسترش پیدا می‌کند و امربه‌معروف و نهی از منکر ترک می‌شود، هرچه خدا را بخوانند، اجابت نمی‌شود.
ازجمله موانع دیگر استجابت دعا، تأخیر نمازهای واجب از اول وقت، بدبینی و سوءنیت نسبت به علمای دین و مؤمنان و دین‌داران، بدزبانی (اعم از فحش و توهین و بی‌احترامی به مردم)، غذای حرام، ترک صدقه و انفاق درراه خدا، ندادن خمس و زکات است. كه با مراجعه به کتاب‌های اخلاقي از قبيل معراج السعاده،‌ جامع السعادات، راه روشن می‌توان به‌خوبی آن‌ها را شناخت و در رفع آن‌ها كوشيد.
پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2)، آیه 216.
2. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 110.
3. بحار، ج 67، ص 384.
4. همان، سفینه، ج 2، ص 109.
.5فرقان (25)، آیه 77.
6. یوسف (12)، آیه 32.
.7 تفسیرنورالثقلین، ج 4، ص 533.
8. بحار، ج 75، ص 63.
9. سفینة البحار، ج 1، ص 448 و 449.
10. مجمع‌البیان، ج 8، ص 529.
11. اصول کافی، ج 2، باب فضل الدعا و الحث علیه، ص 338.

آیا خدا با بنده لجبازی می کنه منظورم مستجاب نشدن دعا هست یعنی ...
خداوند باکسی لجبازي نمی‌کند، خداوند بی‌نیاز است و مبرا از تمام صفات زشت است و كسي كه لجبازي می‌کند يا نياز به لجبازي دارد يا عاجز است، اما ...

آیا خدا با بنده لجبازی می کنه منظورم مستجاب نشدن دعا هست یعنی میگه چرا فلان گناه و می‌کنی پس من دعات رو مستجاب نمی‌کنم؟ روحانی‌ها این‌جوری دلیل میارن برا مستجاب نشدن دعا. ما که نمی‌توانیم اصلاً گناه نکنیم و معصوم باشیم

پاسخ:

پرسشگر گرامي خداوند باکسی لجبازي نمی‌کند، خداوند بی‌نیاز است و مبرا از تمام صفات زشت است و كسي كه لجبازي می‌کند يا نياز به لجبازي دارد يا عاجز است، اما براي استجابت دعا شرايط و موانعي قرار داده است كه بسيار طبيعي است، مثلاً شما وقتي به مغازه شير فروشي می‌روید، اگر ظرفي كثيف ببريد و تقاضاي شير كنيد، صاحب مغازه می‌گوید اول ظرفت را بشور و تميز كن بعد بيا شير بگير، چون شير در ظرف كثيف آلوده و بی‌خاصیت می‌شود، در مورد دعا هم خداوند می‌فرماید ابتدا ظرف دلت را تميز نگاه‌دار و اگر آلوده كردي با توبه واقعي ظرف دلت را بشور، سپس تقاضاي برآورده شدن حاجاتت را بكن. چون بادل آلوده به گناه تقاضاي دعا بی‌فایده است.
پس اگرچه ما معصوم نيستيم، ولي می‌توانیم با توبه، ظرف دل مان را پاك و پاكيزه نزد خدا ببريم.
شما به ما نگفته‌اید چه حاجت و خواسته‌ای داريد تا راهنمايي دقیق‌تری بشويد، ولي به‌طورکلی بدانيد، گناهان سه نوع تأثير منفي در دعا مي‏گذارند:
1 -لذت دعا و مناجات را سلب مي‏كنند. انسان دعا مي‏كند، اما لذت نمي‏برد و رقت قلب پيدا نمي‏كند.
2-مانع استجابت دعا مي‏شوند.
3 -توفيق دعا كردن يا شركت نمودن در مجالس دعا را از انسان سلب مي‏كنند.
برخي از گناهان در عدم اجابت دعا تأثير بيشتر دارند كه در ذيل به نمونه‏اي از آن‏ها اشاره مي‏كنيم.
امام سجاد علیه‌السلام فرموده است: «الذنوب التي ترد الدعاء، سوء النية وخبث السريرة والنفاق مع الاخوان وترك التصديق بالاجابة وتاخير الصلوات المفروضات حتي تذهب اوقاتها وترك التقرب الي الله عزوجل بالبر والصدقة واستعمال البذاء والفحش في القول (1) گناهاني كه موجب رد شدن دعا می‌شوند عبارت‌اند از: نيت بد، پليدي باطن، دورویی با برادران ديني، باور نداشتن اجابت دعا، به تأخیر انداختن نمازهاي واجب تا آن زمان كه وقتش بگذرد، دوري جستن از نزديك شدن به خداي بزرگ باکار خير و دادن صدقه و به‌کارگیری كلمات زشت و ناسزا در گفتار.»
علل عدم اجابت دعاها از ديدگاه اميرالمؤمنين (ع)
مردي به حضرت عرض كرد: خداوند مي‏فرمايد: «ادعوني استجب لكم» پس چرا ما دعا مي‏كنيم، ولي اجابت نمي‏شود، حضرت فرمود: چون دل‏هاي شما در هشت مورد خيانت و بی‌وفایی كرد:
1 -خدا را شناختيد، ولي حقش را آن‌گونه كه بر شما واجب بود، ادا نكرديد. ازاین‌رو آن معرفت به كار شما نيامد.
2 -به پيامبر خدا ايمان آورديد، ولي در عمل باسنت و روش او مخالفت كرديد، پس ثمره ايمان شما چه شد؟
3 -كتاب خدا (قرآن) را خوانديد، ولي در عمل با آن مخالفت كرديد.
4 -گفتيد ما از آتش دوزخ مي‏ترسيم، ولي در همه حالات به‌واسطه گناهان خود به‌سوی جهنم مي‏رويد.
5 -گفتيد ما به بهشت تمايل و رغبت داريم، ولي كارهايي انجام مي‏دهيد كه شمارا از بهشت دور مي‏سازد.
6 -نعمت‏هاي خدا را استفاده مي‏كنيد، ولي شكر و سپاس‌گزاری نمي‏كند.
7 -خداوند فرمود: شيطان دشمن شما است، او را دشمن‌گیرید. به زبان او را لعن مي‏كنيد، ولي در عمل با او دوستي مي‏نماييد و از او اطاعت مي‏كنيد.
8 -عيب‏هاي مردم را برابر ديدگان‏تان قراردادید و عيب‏هاي خود را پشت سر انداختید، درنتیجه كسي را ملامت مي‏كنيد كه خود به ملامت سزاوارتر از او هستيد.
با اين وضع چه دعايي از شما مستجاب گردد، درصورتی‌که شما راه‏ها و درهاي دعا را به روي خود بسته‏ايد؟!
«پس تقواپیشه كنيد؛ كارهاي تان را اصلاح كنيد؛ امربه‌معروف و نهي از منكر كنيد تا خدا دعايتان را مستجاب كند».(2)
نكته بعدي:
گاهي دعا اجابت می‌شود، اما خواسته انسان برآورده نمی‌شود؛ چون خير و صلاح بنده خدا در عدم اجابت دعايش هست. چنان‌که بر اساس گزارش قرآن كريم برخي از دعاهایی كه بعضي از پيامبران الهي مانند حضرت ابراهيم يا حضرت نوح نموده‌اند، به آنان داده نشده است. ولي آنچه خداوند در عوض عدم استجابت دعا براي بنده یابندگانش در نظر گرفته و می‌خواهد آن را در آخرت به بنده خود عطا كند، بسيار برتر از آن چیزهایی است كه انسان ازخداخواسته است.
بنابراین، اگر كسي بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا، چه پاداشي براي او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز ناامید نمی‌شود. امام صادق (ع) می‌فرماید: «روز قيامت خداوند می‌فرماید: اي بنده من! مرا خواندي و اجابتت را به تأخير انداختم. اكنون ثواب و پاداش تو چنين و چنان است. پس مؤمن آرزو می‌کند که‌ای كاش هيچ دعايي از او در دنيا اجابت نمی‌شد، براي آن ثواب و پاداش نيكي كه می‌بیند». (3)
نکته‌ای ديگر:
از روايات استفاده می‌شود كه هيچ دعايي بی‌اثر نيست و هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. پس درواقع هر دعايي به اجابت می‌رسد، اما گونه‌های اجابت آن مختلف است.
امام سجاد (ع) می‌فرماید: «دعاي مؤمن، يكي از سه فايده را دارد:
يا براي او ذخيره می‌گردد تا در آخرت بهتر ازآنچه در دنیاطلب كرده بود، به او داده شود، يا در دنيا برآورده می‌شود و يا بلايي را كه می‌خواست در دنيا به او برسد، از وي دور می‌کند». (4)
نكته بعدي: بسياري از دعاها كه به استجابت نمی‌رسد به خاطر اين است كه از راه مناسب و درست براي رسيدن به آن دعا وارد نشده‌ایم، يعني براي رسيدن به هر خواسته‌ای، علاوه بر دعا بايد تلاشي متناسب داشت، كه ما در بسياري از موارد اصلاً تلاشي نمی‌کنیم و به دعا بسنده می‌کنیم و در مواردي نيز تلاش می‌کنیم، ولي تلاش مان متناسب با حاجت نيست، يعني راه رسيدن به حاجت را اشتباهي می‌رویم، كه این‌یکی از مهم‌ترین علت‌های عدم استجابت دعا است.
شما نيز وظیفه‌دارید بر دعا اصرار كنيد و حسن ظن به خداوند داشته باشيد و براي رسيدن به هر كاري از راه درست و شرعي آن وارد شويد تا اگر صلاح تان بود به آن برسيد.
پی‌نوشت‌ها:
1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 70، ص 376.
2. همان، ج 90، ص 376.
3. همان، ص 374.
4. احسان‌بخش، صادق، آثار الصادقين، روابط عمومي ستاد برگزاري نماز جمعه گيلان، چاپ اول،1362، ج 6، ص 66.
موفق باشید.

سلام من پارسال به صحت طلاقم شک کردم حدوداً 10 مورد شک که هر کدام را حداقل 2 بار زنگ به دفتر مقام رهبری و استفتاء کتبی از اینترنت یکی یکی رد می کردم در این حین کلا به تقلیدم شک کردم که بدون تحقیق بوده شروع کردم به تحقیق بماند که چه بلایی سرم آمد رفتم سراغ آقای مکارم شیرازی و تمام آن شک های طلاق و شک در مورد پذیرش توبه بابت گذشته را تلفنی و اینترنتی از دفتر ایشان پرسیدم گفتند مشکلی نیست باز به تقلیدم شک کردم و تمام این سؤال ها را از دفتر و سایت آقای وحید خراسانی پرسیدم همه گفتند درست است فقط یک مورد استفتاء اینترنتی گفتند طلاق باطل است باز دیوانه شدم اینبار گفتند اعلم آقای سیستانی است و تقلیدم را به ایشان بر گرداندم و باز تمام سؤال ها را حداقل هر سؤال 2 نفر و حداکثر 6 بار دفتر قم و مشهد پرسیدم گفتند مشکلی نیست اوضاع روحیم بهم ریخت و همسرم (همسر فعلیم که بعد طلاق با ایشان ازدواج کرده ام) مرا دکتر اعصاب و روان بردند 7 تا قرص روزی به من دادند که فقط می خوابیدم کمی آرام شدم ولی از زندگی ساقط شده بودم قرص ها را قطع کردم دوباره شروع به استفتاء گرفتن (شکهای جدید در باب طلاقم) کردم تا 3 بار این دکتر رفتن ها و قرص خوردن و قطع کردن ادامه داشت تا 1 ماه پیش که باز قرص را به خاطر خواب زیاد قطع کردم و دوباره چند روز است استفتاء گرفتن ها شروع شده زنگ می زنم هر سوال 2 تا 3 نفر (مشهد قسمت خانم ها، بعد قسمت آقایان بعد قم) از دفتر آقای سیستانی می پرسم، نمی دانم من واقعا وسواس شده ام؟ قبول ندارم وسواس دارم می گویند اعتنا به فکر هایت نکن ولی من قبول ندارم فکر هایم وسواسی است؟ فکر می کنم مرا دیگر خدا دوست ندارد هر کاری کنم من جهنمی هستم؟ طلاقم باطل بوده و الآن به همسر فعلیم حرام هستم و زنا کارم و دیگر بخششی برایم نیست؟ خانوم آخری از دفتر آقای سیستانی گفت این بار در زندگیت سر افکارت شکست دوباره بخوری نمی توانی قد اعلم کنی، آیا من به نظر آقای سیستانی وسواس دارم؟ واقعا باید به فکر هایم اعتنا نکنم؟ حتی در اینکه وسواس دارم شک دارم کمکم کنید من وسواسی هستم یا نه؟ البته نمازی بدون شک نمی خوانم، در وضو هم زیاد شک می کنم و غسلم بسیار سخت راضی می شوم، ولی باز شک دارم که وسواس در صحت طلاقم دارم، آخر تو را به خدا من وسواسی حساب می شوم؟ و اگر به فکرهایم حتی ظن به صحیح بودنشان دارم بی تفاوت باشم ذمّه ام نزد خداوند خالی است یا نه؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
با توجه به گزارشي كه از مشكل خود داده ايد شما به وسواس فكري و عملي دچار شده ايد، لذا ما برايتان ايامي سرشار از ياد پرودگار و فارغ از وسواسي كه از طرف شيطان تلقين مي شود تا بندگان خدا در دين خود سست شوند، آرزو مي كنيم، چه آنكه طبق فرموده قرآن كريم شيطان هميشه امر به زشتي و پليدي مي كند و زشتي و پليدي وسواس بر كسي پوشيده نيست و به همين جهت وسواس چه فكري و چه عملي منسوب به شيطان است. و انسان موحد كه فقط خدا را مي پرستد بايد خود را از شر آن رها كند تا از دام شيطان برهد.
من در زير توضيحي پيرامون وسواس كه در روانشناسسي باليني از اختلالات اضطرابي شمرده شده است مي دهم و سپس راهكارهايي براي مقابله با آن تقديم مي دارم البته اين راهكارها بايد بعد از مراجعه ي شما به روان پزشك و دخالت دارويي ايشان پيگيري شود و دليل اينكه شما مي گوييد وقتي داروها را قطع مي كنم مشل عود مي كند بخاطر اينست كه در درمان وسواس فقط به دخالت دارويي اكتفاء مي كنيد در حالي كه در درمان وسواس شديد قدم اول دخالت دارويي است و براي تكميل درمان حتما بايد از تكنيك هاي روان درماني كه بهتر است زير نظر روان درمانگر(روانشناس باليني) انجام شود، بهره گرفته شود.
وسواس از جمله ي اختلال هاي اضطرابي است يعني ريشه ي آن به اضطراب باز مي گردد و معادل انگليسي آن obssession است، ولي برخي معتقدند كه وسواس معادل خوبي براي اين واژه نيست. زيرا نقطة مركزي در آنچه كه به نام وسواس مشهور است «گيردادن» است و بهتر است كه معادل واژة فوق را «گير دادن» بدانيم زيرا گير دادنِِ «بيمارگونه» و غير عادي، ويژگي مشترك تمام انواع و اقسام وسواس است.
وسواس نوعي احساسِ اجباري براي تكرار افكار و اعمالي است كه خود شخصِ وسواسي، نيز به بيهوده بودن آن آگاه است. دائماً افكاري اضطراب آور در ذهن او بصورت اجباري تكرار مي شوند و شخص براي رهايي از اضطرابي كه اين افكار تكرار شوندة اجباري براي او ايجاد مي كنند به انجام اعمالي بصورت تكراري دست مي زند. مثلاً هنگام نماز شيطان اين فكر را بصورت تكرار شونده در ذهن شخص دامن مي زند كه: نكند تكبير نگفته باشي و نمازت باطل باشد، و شخص براي رها شدن از اين فكر تكرار شونده و آزار دهنده، عمل گفتن تكبير را تكرار مي كند و يا مثلاً براي گريز از اينكه ممكن است نيت نكرده باشد، مكرراً نيت را با صداي بلند تكرار مي كند! امّا باز راضي نمي شود، زيرا آن فكر آزار دهنده دوباره به ذهن او مي آيد و او ناچار است براي رهايي دوباره عمل را تكرار كند. نظير كساني كه چندين بار قفل درب خانه را به خاطر اطمينان از قفل بودن آن دوباره وارسي و يا باز و بسته مي كنند.
وسواس از نظر محتوا، در يك تقسيم بندي كلي به سه قسم تقسيم مي شود:
1- وسواس فكري كه محتوايش فكري است؛ در اين قسم شخص به گيردادن هاي فكر خود كه بصورت اجباري دائما تكرار مي شوند و شخص را راحت نمي گذارند مبتلا مي شود. يعني يك فكر خاصي بدون اراده او و بصورت آزار دهنده اي در ذهن او تكرار مي شود و شخص را بيچاره مي سازد كه اگر فرد اقدام به درمان آن نكند اين اختلال پيشرفت كرده و حتي امكان دارد شخص را به حد جنون برساند. اين قسم خود به چندين دسته تقسيم مي شود مثل وسواس تكرار اعدا در ذهن و وسواس تكرار يك جمله در ذهن و ... .
2- وسواس عملي كه محتوايش عمل است، در اين قسم شخص به طور ناخود خواسته مبادرت به تكرار يك عمل مي كند، مثلا درب خانه را قفل مي كند و بعد از اينكه چند قدم از خانه دور شد دوباره باز مي گردد و قفل درب را باز بيني مي كند و دوباره بعد از چند ثانيه باز مي گردد و همين كار را تكرار مي كند. كه اين قسم نيز به دسته هاي مختلفي همانند وسواس دقت وسواس شستوشو و غيره تقسيم مي شود.
3- وسواسي كه محتوايش فكري عملي است، گاهي دو قسم ذكر شده؛ باهم تركيب شده و قسم سومي به نام وسواس فكري و عملي كه در اصطلاح روانشناسي علامت اختصاري آن OCD (obsession compulsion disorder) به معني اختلال وسواس فكري وعملي مي باشد، درست مي كنند. در اين قسم شخصي كه دچار وسواس فكري است، براي رهايي از فشارهاي افكاري كه بصورت آزاردهنده اي در ذهن او تكرار ميشوند و دست از سر او برنمي دارند؛ به تكرار يك عمل روي مي آورد تا آن فكر مزاحم دمي او را راحت بگذارد. مثلا فكري در ذهن شخص كه به او مي گويد دستت نجس است، دائما و به صورت آزار دهنده اي تكرار مي شود و شخص براي رهايي دست خود را مي شويد و چون دوباره آن فكر بطور ناخواسته اي تكرار مي شود شخص دوباره براي رهايي شستن دست خود را تكرار مي كند و دائما اين عمل تكرار مي شود.
برخي از زمينه هاي پيدايش و تداوم وسواس بدين قرار است: نگراني فكري و خيالات واهي، نداشتن اعتماد به نفس، برخي از زمينه هاي ژنتيكي، مشكلات روحي و رواني، وابستگي بيش از حدّ به پدر و مادر، ضعف اراده، تحولات ايّام بلوغ، عوامل محيطي، بي اطّلاعي از احكام، در وسواس هايي كه محتواي ديني دارند، غفلت از ياد خدا و پرداختن به خود كه مي تواند يك عامل مهّم در ابتلا به وسواس هايي باشند كه محتواي ديني دارند.
معمولا وسواس يك مبناي زيست شناختي(biological) دارد، در اين صورت شخص مبتلا به وسواس و بويژه در نوع شديد آن، بايد ابتدا به يك متخصص اعصاب و روان (روان پزشك) مراجعه نمايد تا با شروع درمان بوسيله دارو تا حدّي بتواند بر خود مسلّط شود و بعد از آن مداخلات روان درماني و رفتار درماني (توسط يك روانشناس باليني) براي بهبود وضيت شخص مبتلا به وسواس شروع مي شود. تكنيك هاي كنترل و توقف فكر و غرقه سازي بهترين و متداول ترين روش براي درمان انواع وسواس مي باشد ولي همانطور كه گفته شد در وسواس هاي شديد ابتدا بايد درمان دارويي توسط يك متخصص اعصاب و روان(روانپزشك) صورتَ پذيرد. و براي مقابله با وسواس فكري تكنيك هايي مانند بازداري انديشه، جابجايي انديشه و آموزش مواجهه صحيح با افكار مزاحم، و مقابله با تصاوير ذهني مزاحم وجود دارد كه در صورت نياز به استفاده ازآنها بايد با مشاورين مراكز مشاوره تماس گرفت. زيرا حضور مشاور در اجراي اين تكنيك ها و دست كم آموزش آنها ضروري مي باشد. در مورد درمان وسواس همكاري خانواده بسيار مهم است كه وظايفشان در درمان توسط روانشناس باليني به آنها تذكر داده مي شود.
مطالبي كه به عرض تان رسيد براي آشنايي اجمالي شما با اختلال وسواس بود، كه بنابر مبناي برخي از روانشناسان، دادن آگاهي و بينش به شخص مي تواند در طريق درمان بسيار مفيد باشد.
من چند راهكار براي مقابله با وسواس به شما ارائه مي دهم، امّا همانطور كه عرض شد اگر ابتلاء به وسواس شما شديد است، ابتدا بايد به يك متخصص اعصاب و روان مراجعه نماييد تا با چند داروي بسيار ساده مقداري از وسواس شما را كاهش دهد و بعد از اينكه مقداري بر خودتان مسلط شديد راهكارهاي پيشنهادي را بكار بگيريد.
1- همانطور كه گفته شد برخي از وسواسهاي اين چنيني ريشه در جهل به احكام دارد و شما مي توانيد با مراجعه به احكام بسياري از اعمال خود را اصلاح كنيد، مثلاً در رسالة مراجع تقليد از شكهايي كه هرگز نبايد به آن اعتنا كرد شك كثير الشك است و يا شرط نجس دانستن چيزي اينست كه با چشم خود ديده باشيد كه آن چيز نجس شده است و حدس وگمان نمي تواند اثبات كنندة نجاست باشد، شستن مخرج غائط در حدي معمول كه ميان عرف رايج است مقصود شارع مقدس مي باشد و بيش از اين مثل بازبيني آن بوسيله ذرات موجود در دستمال كاغذي بي شك دستور شيطان است كه چون بنده خدا هستيد نبايد به آن توجه نماييد. و اگر به دستورهايي كه در رساله ها آمده بي اعتنايي كنيد و همچنان به وسواس خو پاي بفشاريد، معلوم مي شود كه ديگر پاي خدا درميان نيست و شيطان بر گردة شما سوار شده، و منيّت بر شما حاكم كرده است، زيرا احكام خدا معلوم و دين او بسيار راحت است. فقها و مراجع تقليد نيز همگي بر اين نظر اتفاق نظر دارند كه شخص وسواس هرگز نبايد به شك و ترديدهاي خود اعتنا كند و اگر مقلدين به همين نكته توجه كنند و بخواهند طبق نظر مرجع تقليد كه حكم خدا است عمل كنند و نه طبق نظر خودشان كه از القاآت شيطان است، بخش مهم بلكه تمام حالت وسواس عملي شان حل مي شود. ما در اينجا به يكي دو استفتا از حضرت آيت الله مكارم شيرازي اشاره مي كنيم و يادآور مي شويم كه ساير مراجع تقليد نيز مثل همين ديدگاه را در رساله هاي عمليه شان دارند و چه خوب است شما نيز به رساله عمليه مرجع تقليد خودتان مراجعه كنيد كه در آن صورت به همين مطلب پي خواهيد برد.
ايشان (مسأله 47 ، استفتاآت جديد، ج 2) در پاسخ به يك استفتا در مورد طهارت و نجاست شخص وسواس فرموده اند: «به يقين اعتنا كردن شما به مواردي كه برخواسته از وسواس است حرام مي باشد و بايد آن را ترك كنيد و ما مسؤوليت آن را به گردن مي گيريم». در مسأله 48 نيز در استفتا ديگري به شخص دچار وسواس مي گويند: «وظيفه شما اين است كه به ساير مردم نگاه كنيد و ببينيد در چه حد به اين امور اعتنا مي كنند و علم به نجاست پيدا مي كنند (منظور قشر متدين است) آن مقدار كه آنها يقين پيدا مي كنند و آب مي كشند شما هم آب بكشيد و نسبت به بقيه تكليفي نداريد. هر چند فكر شما به شما بگويد نجس است زيرا در اين گونه موارد افراد متدين عادي علم و يقين به نجاست پيدا نمي كنند». و در مسأله 88 نيز خطاب به شخص دچار وسواس مي فرمايند: «بهترين راه ترك وسواس بي اعتنايي به آن است؛ يعني ملاحظه كنيد ديگران چه مقداري مثلا براي غسل معطل مي شوند شما هم چنين كنيد مثلا 10 دقيقه يا حداكثر يك ربع، اگر شيطان گفت درست نشد اعتنا نكنيد عمل شما صحيح است و نگران نباشيد و ما مسؤوليت آن را بر عهده مي گيريم».
2- تكنيك بعدي استفاده ازتنش زدايي (ريلكسيشن) است، كه بسيار عالي و مؤثر است چون وسواس از اختلالات اضطرابي است يعني ريشه در وسواس دارد، آموزش و بكار گيري اين تكنيك مي تواند در كاهش اضطراب و در نتيجه كاهش وسواس تاثير زيادي داشته باشد، پژوهشگران در پژوهش هاي خود پيرامون اين تكنيك كاربردي كه در سايت هاي مختلف قابل رؤيت است، اثبات كرده اند كه بكار گيري اين تكنيك در بسياري از موقعيت هاي اضطراب زاي زندگي تاثير بسزايي در كاهش اضطراب دارد، اين محققان در منابع به حدود سي وپنج مشكلي كه با بكار گيري اين تكنيك برطرف مي شود اشاره كرده اند. شما مي توانيد با مراجعه به يكي از مراكز مشاوره و روان درماني نسبت به آموزش يكي از روش هاي آن اقدام نماييد. من در زير به برخي از مشكلاتي كه با اين تكنيك مي توان برآنها غلبه كرد براي شما برمي شمرم.
الف- سردرد ناشي از انقباض عضلات جمجمه، سردرد هاي مزمن تنشي به دليل تنش بيش از حد در عضلات اسكلتي سر و گردن آغاز مي شوند و آموزش تنش زدايي تدريجي در تقليل سردرد تنشي اثر غير قابل انكاري دارد.
ب- ميگرن كه به عنوان ضربان يك جانبة سردرد(فقط در يك قسمت از سر) كه از درئن و يا اطراف چشمها آغاز مي شود تعريف شده و اغلب بوسيلة يك بو، دل بهم خوردگي، تهوع، و....برانگيخته ميشود و گاهي توام با روان بي اشتهايي، حالت تهوع، استفراغ كج خلقي، حساسيت، اختلال بينايي است. البته بيماراني كه تمرين منظم خانگي داشته اند رضايت خيلي بيشتري از كاهش سردردها داشته اند.
پ- تقليل اضطراب و درمان انواع هراس ها مانند هراس از گربه، حساسيت زدايي نظامدار يكي از اصلي ترين شيوه هاي درمانگري در انواع هراس است و تنش زدايي يكي از مولفه هاي اصلي اين روش به حساب مي آيد.
ت- با كاهش اضطراب به دنبال تنش زدايي، بخاطر كم شدن دفاع هاي ايمني بدن كه در حالت اضطراب براه مي افتند، تحمّل ما در تحمل تنيدگی ها افزايش مي يابد.
ث- تقليل رگه هاي اضطرابي و تظاهرات اضطرابي زنان بار دار
ج- درمان اضطراب امتحان
چ-تقليل اضطراب كودكاني كه در مدرسه دچار اضطراب مفرط شده اند.
ح-تقليل عوامل اضطرابي شخصيت مانند، تنش عصبي، ضعف من، اضطراب پارانويا گونه، نداشتن تصوير روشن از خود، و ....
خ- درمان فشار خون، آرامش با افزايش سرم k+ در خون رابطه مثبت و معني دار دارد و k+ نيز با سلامت رواني رابطة مثبتي دارد و تنش زدايي با كاستن از ضربان قلب باعث افزايش اين سرم در خون مي شود.
د- درمان بي خوابي و اختلالهاي مربوط به خواب. (تنش زدايي بدني به اين افراد كمك مي كند كه بسرعت بخواب روند.)
ذ- روش مقابله اي در بيماران مبتلا به سرطان و نيز تقليل برانگيختگي اين بيماران هنگام شيمي درماني
ر- درمان و پيشگيري از عود و رشد بيماريهاي روان- تني
ز- بهبود بيماريهاي تني روانزاد
ژ- كاهش ناراحتي هاو تنيده گيهاي ناشي از بيماريهاي قلب و عروق
ط- تقويت حافظه( بهبود فرآيند ضبط، باز شناسي، و اندوزش اطلاعات)
ظ- تغيير و تقليل رگه هاي اضطرابي شخصيت
ع-كنترل و غلبه بر لكنت زبان
غ- تقليل حملات صرع
ف- بهبود كودكان مبتلا به فزون كنشي
ق- درمان بيماران مبتلا به آسم
ك- تقليل دردهاي مربوط به قاعدگي
گ- كاهش اسپاسمهاي عضلاني در بيماران مبتلا به فلج مغزي
ل- بهبود تمرينهاي ورزشي و دستيابي به استعدادهاي كامل خود در ورزش
م- بهبود عملكردهاي اجرايي و فعاليت هاي شغلي
ن- افزايش اعتماد به نفس در برخورد هاي اجتماعي
ريلكسيشن انواع و اقسامي دارد كه يكي از راحترين آنها روش ريلكسيشن خوزه سيلوا است، ، بدين ترتيب كه در جاي خلوتي روي صندلي راحتي بنشينيد تمام چيزهايي كه به بدن شما فشار وارد مي آورد مثل ساعت گردنبند كمربند و... از خود جدا سازيد تنفس شكمي عميق بكشيد و بعد از شمارش تا 8 آنرا به آرامي از بيني خارج سازيد بعد از اينكه سه بار اينكار را كرديد چشمانتان آرام را ببنديد و آنگاه از 25 به آرامي شروع به شمارش معكوس نماييد و به تنفس عميق ديافراگمي ادامه دهيد آنگاه بعد از رسيدن به صفر( كه حدود بيست دقيقه طوال مي كشد، نفس عميقي بكشيد و چشمانتان را به آرامي باز كنيد دو هفته اول روز دو الي سه بار اينكار را بكنيد بعد از عدد 50 شروع كنيد بعد 75 بعد عدد 100 در حين انجام تمرين تمركز خود را از روي عدد برنداريد و همواره روي آنها زوم نماييد. بعد از مدتي احساس خواهيد نمود اضطراب از وجود شما رخت بربسته است البته اگر اين تمارين را زير نظر يك روان درمانگر انجام دهيد بهتر است، در اثناء اين عمليات بايد آنچه را كه باعث اضطراب شما مي شود را بطور محسوسي بذهن آوريد تا تدريجا ذهن شما نسبت به موضوع مصونيت پيدا كند و ديگر از آن پريشان نگردد.
3 - وسواس به خاطر فكر زايد است و فكر زايد بخاطر وقت زايد است و وقت زايد به خاطر بي كاري است و لذا از جمله كارهايي كه شما مي توانيد براي رهايي از وسواستان به آن متوسل شويد مشغول كردن خودتان به كارهاي اجتماعي و ورزش و تفريحات جمعي است، تا آنجا كه مي توانيد از تنهايي بپرهيزيد و خود را به كارهاي مختلف مشغول كنيد تا افكار وسواسي فرصت پيدا نكنند كه به ذهن شما وارد شوند براي اوقات شبانه روز جدولي را تهيه كنيد و كارها و فعاليت هاي شبانه روزي خود را در آن يادداشت نموده و سعي كنيد برنامه اي تهيه نمائيد كه زمان خالي بودن فعاليت نداشته باشيد. برنامه تدوين شده بايد متناسب با توانايي هاي جسمي و رواني تان باشد و از هر گونه افراط و تفريط خودداري نمائيد. و اوقات فراغت را نيز با نوعي فعاليت ورزش، نظافت اتاق، مطالعه روزنامه، انجام فعاليت هاي هنري و هر كار مورد علاقه ديگري، پر كنيد.
4- از آنجا كه معمولاً افكار ورفتار مزاحم در تنهايي به سراغ افراد مي آيد، حتي المقدور از قرار گرفتن در مكان هاي خلوت و تنهايي به مدت زياد اجتناب كنيد حتي سعي كنيد مثلا مطالعات خود را در كتابخانه و قرائت خانه اي عمومي انجام دهيد در اتاق، تنها نخوابيد، هنگام غذا خوردن، تنها غذا نخوريد و تنها مسافرت نكنيد. هرگاه احساس تنهايي كرديد، از جاي خود برخيزيد و با ديگران ارتباط برقرار كنيد. ورزش هاي دسته جمعي انجام دهيد ارتباط خود را با افراد شاد و با نشاط و اجتماعي (و در عين حال متدين) بيشتر كنيد و از گوشه گيري جداً بپرهيزيد. اگر درس مي خوانيد، براي مطالعة درسهايتان هرگز در خانه و يا در اتاق خلوت نكنيد سعي نماييد كه تمام مطالعاتتان در كتابخانه باشد.
5- با كارهاي مختلف به تقويت ارادة خود بپردازيد تا بتوانيد به برخي از كارهايي كه بصورت اجباري انجام مي دهيد يك «نه» بزرگ بگوييد.
6- به برخي از آثار و پيامدهاي زشت و سوء وسواس فكر كنيد و ببينيد كه اين كارهاي زشت و بي دليل چگونه شما را پيش خانواده، دوستان و آشنايان خوار و خفيف كرده و شما كه قبلا شخصيّت خوب، مثبت و محترمي بين همگان داشتيد، اكنون فردي سَبُك، مسخره و دلقك اطرافيان شده ايد. و توجه داشته باشيد كه اگر به وسواس خود پايان ندهيد اوضاع بسيار وخيم تر از الان خواهد شد و احتمالا كارتان به دارو درماني و بيمارستان رواني خواهد كشيد و هميشه اين ذكر را با توجه به معني آن بر زبان و قلب خود جاري كنيد كه:«بِسم الله و بِالله، تَوكَلتُ علي الله، اعوذُ بِالله السميعُ العليم مِن الشيطانِ الرجيم.
7- تقابل به ضد: براي كساني كه از آلودگي و نجاست هراس دارند و اين هراس منشا اضطراب و وسواس در آنها شده است ، آلوده سازي عمدي شخص توسط خود او يا ديگران ، از راههاي درمان و رفع حساسيت به اين امر است . اگر اين روش با تكرار تحمل شود به طور قطع موثر خواهد بودچون مبتلا به وسواس در شستشو هستيد، خود را در معرض چيزهاي آلوده و نجس قرار دهيد و يا به تجسّم چنين موقعيت هايي بپردازيد و از انجام دادن آن كار خودداري نكنيد. از فردي بخواهيد خودش را در معرض اين موقعيت ها يا موضوع هاي ذكر شده قرار دهد بدون اين كه «واكنش بي اختياري» از خودش نشان دهد. سپس شما نيز همان كار را انجام دهيد. اين كار باعث مي شود موضوع ها يا موقعيت هاي اضطراب آور، كم كم اثر خود را از دست بدهد و اضطراب شما كاهش پيدا كند. در واقع ريشه و علت اصلي وسواس (اضطراب) از بين برود.
8- مواجه سازي: اين روشي براي توقف تقويت دو جانبه رفتارهاي جبري و اضطرابهاي ماست. ما مي دانيم اگر شما به مدت طولاني در يك موقعيت استرس زا باقي بمانيد بتدريج به آن عادت كرده، اضطراب شما ازبين مي رود. بنابراين شما با موقعيتي كه از آن هراس داريد رودرو مي شويد،اما در عين حال انجام امور جبري تكراري مانند چك كردن مداوم يا تميز كردن(پيشگيري از پاسخ عملي) را متوقف مي كنيد ومنتظر مي شويد تا اضطراب از شما دور شود.
معمولا بهتر است اين كار را قدم به قدم انجام دهيد.
* فهرستي از تمام چيزهايي كه در حال حاضر از آنها مي ترسيد يا اجتناب مي كنيد را تهيه كنيد.
* تمام موقعيت ها يا افكاري كه كمتر از همه شما را مي ترسانند يا كمتر از آنها اجتناب مي كنيد را در انتهاي فهرست قرار دهيد و بدترين ها را در ابتداي آن.
* سپس از انتها شروع كرده و به سمت ابتداي فهرست بياييد و سعي كنيد يك به يك به حل آنها بپردازيد. به مورد بعدي صعود نكنيد مگر انكه به قبلي به طور كامل چيره شده باشيد. اين كار بايد روزانه و لا اقل يكي دو هفته انجام پذيرد. هر بار لازم است شما اين كار را تا وقتي انجام دهيد كه مدت زمان اضطرابتان را به كمتر از نصف زماني كه در بدترين حالت طول مي كشد كاهش دهيد - حدود 60-30 دقيقه براي شروع.
* ثبت مقياسي از اينكه اضطرابتان هر 30 دقيقه به چه ميزان است (مثلا صفر براي بدون ترس تا 100 براي ترس شديد) خواهيد ديد احساس ترس چطور افزايش يافته و بعد كاهش مي يابد.
شما مي توانيد برخي مراحل را با درمانگر خود تمرين كنيد، ولي اكثر اوقات بايستي اين كار را در محيطي كه در آن احساس راحتي مي كنيد و به تنهايي انجام دهيد.
مهم است به ياد داشته باشيد كه شما نياز نداريد از تمام اضطرابتان خلاصي يابيد بلكه فقط تا ميزاني كه احساس بهتري كنيد. به ياد داشته باشيد كه اضطرابتان:
* نا خوشايند است اما لطمه اي به شما نخواهد زد.
* در نهايت از بين خواهد رفت.
* با تمرين مواجهه با آن ساده تر خواهد شد.
دو روش مفيد وتخصصي مواجه سازي و غرقه سازي بهتراست توسط يك مشاور يا روانشناس انجام شود. لذا تاكيد مي شود اگرازمشكل خودنگران هستيد وتمايل داريد به طوركامل آن را برطرف كنيد حضوري به يك مشاوريا روانشناس مراجعه نماييد.
درمان دارويي: كه درصوورت لزوم بايد توسط روانپزشك تجويز وتحت نظرايشان مصرف شود.
در منابع اسلامي وسواس پديده شناخته شده ايست و به آن به عنوان وسوسه اي از سوي شيطان اشاره مي شود. به عنوان مثال در كتاب اصول كافي ( باب عقل و جهل ) آمده است : در نزد امام صادق (ع) شخصي را به عقل و درايت نام بردند و گفتند او وسواس دارد، حضرت فرمود: چگونه عاقل است كه شيطان را اطاعت مي كند؟ در اين راستا:
1- به خودتان تلقين كنيد كه «وسواس» يك نوع كار شيطاني است و بايد هر چه زودتر دست از آن بردارم
2- به خدا توكل كنيد و از او استعانت بجوييد تا هر چه زودتر بر اين مشكل فايق آييد.در اين مورد حتي منابع اسلامي از قول معصومين (ع) روشهاي متعددي را براي پيشگيري و درمان وسواس پيشنهاد كرده اند ، كه از آن جمله، بهره از ادعيه و اذكار خاصي از جمله (لا اله الاالله) و ( لاحول و لا قوة الابا الله) مي باشد كه در حقيقت ماحصل همه آن روشها را مي توان در ذكر خدا خلاصه کرد.

با سلام، آیا اهل بیت دارای ناپاکی و آلودگی بودند که خداوند در آیه 33 احزاب می فرماید «اراده کردم تا آلودگی را از اهل بیت ببرم»، لاجرم پاک کردن چیزی نشاندهنده ناپاکی آن چیز است؟ متشکرم

پاسخ:
آیه شریفه تطهیر که به تصریح همگان، فضیلت والایى را براى اهل بیت(ع) به اثبات مى رساند، در کتاب هاى تفسیرى و کلامى از زوایاى گوناگون بررسى گردیده و تک تک واژه هاى آن، مورد موشکافى هاى دقیق قرار گرفته است. با این همه، چه بسا کسانى که این آیه را دلیل بر عصمت اهل بیت نمى دانند، بر دو تعبیر «اذهاب» و «تطهیر» انگشت نهاده، بر این نکته پاى می فشارند که پاک ساختن از پلیدى ها(تطهیر) و از بین بردن آلودگى ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بیت نیست، بلکه نشانگر آن است که آنان نیز همچون دیگران، از آلوده شدن به گناه ایمنى ندارند; زیرا اذهاب و تطهیر در مورد «رفعِ» پلیدیهاى موجود به کار مى روند، نه «دفعِ» آنچه که هنوز تحقق نیافته است.
آنچه این شبهه را قوت مى بخشد، کاربرد رایج این دو واژه و معادل هایشان در زبان هاى دیگر است که غالباً براى رفع ناپاکى هاى موجود به کار مى روند، چنانکه شاعر مى گوید:
بس که آلوده عصیان شده دل تا محشر دامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر
اما بررسى بیشتر، بر این پندار خط بطلان مى کشد و این واقعیت را پیش چشم مى نهد که دامنه کاربرد این دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده، دفع پلیدى هاى تحقق نیافته را نیز در بر مى گیرد.
ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مى کنیم. شیخ مفید(رحمه الله) براى توضیح معناى این کلمه از یکى از مترادفات آن کمک مى گیرد که در قالب دعا چنین به کار مى رود:«خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است که مقصود گوینده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نیست، بلکه مى خواهد که از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشیند.(1) نحوه کاربرد این واژه در روایات نیز، شاهدى گویا بر مدعا است. چنانکه پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: (مَن اطعَمَ اخاهُ حَلاوَة اذهبَ اللّه عَنهُ مَرارة المَوت)(2) «هر کس کام برادر مؤمن خود را شیرین سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند». پُر واضح است که منظور از این سخن، آن نیست که ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد، بلکه مقصود این است که از ابتدا، مرگ براى چنین شخصى گوارا خواهد بود.
وضعیّت واژه «تطهیر» از این نیز روشن تر است. زیرا مشتقات این کلمه در قرآن کریم کاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأیید مى زند. در این میان، ما به بیان دو آیه بسنده مى کنیم و در تفسیر آنها تنها از کتب اهل سنّت بهره مى گیریم تا گمان نرود که مفسران شیعه، خواسته یا ناخواسته، این واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند که در آیه تطهیر به کارشان آید:
1- در سوره واقعه، در وصف «کتاب مکنون» الهى چنین مى خوانیم: (لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)(3). یکى از احتمالاتى که غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره کرده اند این است که منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهى است که از آغاز آفرینش از وسوسه هاى شیطانى و یا آلودگى به طبیعت جسمانى، پاک و منزّه بوده اند.(4)
2- در سوره مدّثّر، پیامبر گرامى اسلام(ص) چنین مورد خطاب قرار مى گیرد: «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ؛ و لباست را پاك كن»(5) مفسران براى این آیه نیز معانى گوناگونى بر شمرده اند که از جمله آنها این است که مقصود از لباس، همین لباس ظاهرى است و منظور از تطهیر یا این است که پیامبر و دیگر مسلمانان باید لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند (رفع) و یا آنکه برخلاف شیوه رایج در دوران جاهلیّت، لباس هاى خود را کوتاه نموده، بر زمین نکشانند تا آلوده به نجاست نگردد.(6)(دفع)
این مفسرین عرب زبان در تفسیرهاى خود بر احادیثى اعتماد نموده اند که زبان مادرىِ غالب راویان آنها نیز عربى بوده است و هیچکدام از آنها استفاده از واژه تطهیر در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نیافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى دیده اند، اما متأسفانه برخى از آنها وقتى که به آیه معروف تطهیر رسیده اند، همه سخنان خود و مفسران دیگر را از یاد برده و بر این نکته پافشارى کرده اند که نمى توان واژه تطهیر را درباره کسى که پیوسته پالوده از گناه و خطا بوده است، به کار گرفت!(7)
نكته آخر هم اينكه بايد توجه داشت شرط تطهير آلودگى نيست، زيرا قرآن درباره‏ى حوريان بهشتى كلمه «مُطَهَّرَةٌ» را به كار برده در حالى كه هيچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت ديگر «يُطَهِّرَكُمْ» به معناى پاك نگه‏داشتن است نه پاك كردن از آلودگى قبلى.(8)
پي نوشت ها:
1. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)،قم، بيتا، ج5، ص293.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالنوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج72 ص456.
3. واقعه (56) آيه79.
4. سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، نشر كتابخانه آيت الله نجفي، قم، 1404ق، ج6، ص161.
5. مدثر (74) آيه4.
6. فخر رازي، التفسير الكبير، دارالكتب العلميه، بيروت، 1411ق، ج30 ص169.
7. آلوسي، سيدمحمود، روح المعاني، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415ق، ج22، ص17.
8. قرائتي، محسن، تفسير نور، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، تهران، 1383ش، ج9، ص362.

با سلام،

1- آیا حق الناس بر شهدا بخشیده می شود؟ یعنی خداوند از کریمی و بخشندگی خود می بخشد و کسی را که حق دارد راضی می کند یعنی شهید حق الناس داشته باشید و خدا طرف مقابل شهید را راضی کند و از او رضایت بگیرد؟

2- آیا درست است کسی که خفگی در آب را تجربه کند و اینگونه بمیرد گناهان حق الناس او بخشیده و پاک می شود؟

پاسخ1:
بر اساس برخی روایات با ریخته شدن اولین قطره خون شهید همه گناهان حق الله او پاک می شود، اما گناهان حق الناس معلوم نیست پاک شود؛ لذا در روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است: «اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهی ها (حقوق مردم)، که کفاره آن ادای آن است».(1)
البته ممکن است شدت رنج و سختی افراد در وقت شهادت در مقام و مرتبه آن ها تفاوتی ایجاد نماید؛ اما این به معنای بخشیده شدن حق الناس آنها نیست. ناگفته نماند چه بسا خداوند به نوعی در دنیا یا آخرت زمینه بخشش حق الناس افرادی مانند شهدا را فراهم آورد. مثلا در دل فرد صاحب حق بیندازد که آن شهید را ببخشد یا در قیامت با دادن اجر و ثواب به صاحب حق زمینه بخشش او را فراهم آورد، چه این که بر اساس نص قرآن، شهید مهمان خدا است و نزد او تا ابد روزی می خورد (2) ممکن است احتمال داده شود که مهمان خداوند باید از هرگونه آلودگی پاک شود و معقول نیست که مهمان خدا بر سر سفره او با آلودگی گناه مثلا بر عهده داشتن حق الناس حضور پیدا کند. ولی خداوند به طور مستقل و بدون رضایت صاحب حق چنین کاری را در حق هیچ بنده ای انجام نخواهد داد و یا لا اقل دلیلی قطعی در این باره در دست نیست.
پاسخ2:
گرچه در برخی احادیث آمده انسان غرق شده اجر شهید را دارد، از جمله از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده است، که فرموده‌: کسی که زیر آوار بمیرد یا کسی که در آب غرق شود، شهید است و گناهانش بخشیده می‌شود.(3) و در حدیث دیگر فرمود:
«شهدا پنج دسته‌اند: کسی که زیر آوار بمیرد. کسی که در آب غرق شود. کسی بر اثر قولنج بمیرد. زنی که در حال زاییدن از دنیا برود و... این چند گروه شهید به شمار می‌روند و تمامی گناهانشان بخشوده می‌شود».(4)
البته در این احادیث نسبت به مسأله حق الناس چیزی مطرح نشده و بعید نیست این مورد نیز مثل مورد پیشین باشد.

پي نوشت ها:
1. حر عاملی، وسائل الشیعه، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت 1412 ق، ج13، ص85، حدیث 5.
2. آل عمران (3) آیه 139.
3. محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، نشر دار الحدیث، قم 1370 ش، ج3، ص 125، حدیث 9961
4. همان، ح 9960.

خداوند با چه معیاری معصومین (ع) را انتخاب می کردند؟ اگر همان عنایتی که به معصومین داشتند به انسان های دیگر داشتند هرکسی می توانست مقام عصمت را کسب کند.

پاسخ:
مقام انبيا و ائمه (علیهم السلام)، ناشى از قابليت و شايستگى ارادى خود آن ها است؛ يعنى خداوند مى‏ دانست كه عده‏ اى از بندگانش -هر چند با استعداد معمولى و در سطح ساير افراد- به اختيار خود، بيش از ديگران و در بالاترين حدّ ممكن از استعداد خود بهره‏ بردارى مى‏ كنند. علم خداوند به شايستگى و منزلتى كه اين افراد در شرايط عادى، با سير اختيارى خويش بدان مى‏ رسيدند، سبب شد كه خداوند از ميان افراد بشر آنان را برگزيند و پاداش و موهبت ويژه را به آن ها عطا نمايد؛ چنان كه از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: "خداوند متعال، انسان‏هايى را از فرزندان آدم انتخاب كرد. تولد آن ها را پاك و بدن‏هاى آنان را پاكيزه گردانيد. آن‏ها را در پشت مردان و رحم زنان در حفظ خويش قرار داد؛ نه به جهت طلبى كه از خداوند داشته باشند، بلكه از آن جا كه خداوند، در هنگام خلقت مى‏ دانست كه از او فرمانبردارى مى‏ كنند و او را عبادت مى‏ نمايند و هيچ گونه شركى نسبت به او روا نمى‏ دارند. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند، به اين كرامت و منزلت والا در نزد خداوند، نايل شده‏ اند". (1)
و يا در دعاء ندبه درباره دليل «برگزيدگى امامان» مى‏خوانيم: «بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و قدمت لهم الذكر العلى والثناء الجلىّ واهبطت عليهم ملائكتك و كرمتهم بوحيك و رفدتهم بعلمك؛ (2) [آنان را برگزيدى‏] بعد از آن كه بر آن ها شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورها زهد بورزند. آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آن ها را پذيرفتى و به خود نزديك ساختى و ياد بلند و ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى. به وحى خود آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود ميهمان كردى".
بر اين اساس، مقام آن ها نه تفضّلى محض و بدون دليل از جانب خداوند است و نه اكتسابى محض؛ بلكه تركيبى از هر دو عنصر است؛ يعنى نتيجه تفضّل الهى و بر اثر شايستگى ارادى خود آن ها است و علم خداوند به اين كه اين افراد در شرايط عادى، بالاترين حدّ ممكن استعداد خود را كه در نهاد هر انسان معمولى نهاده شده، در طاعت و بندگى و قرب به خداوند به كار مى‏ گيرند، سبب گرديده تا از ميان افراد بشر، آنان را برگزيند. با اعطاى موهبت علم لدنّى ضمن پاداش و اكرام خود آنان، اين افراد را راهنما و پيامبر و امام در جهت هدايت ساير افراد بشر قرار دهد و اين گونه نيست كه خداوند در حق آن ها عدالت را رعايت نكرده و با همان عنايت ما نيز داراي ملكه عصمت مي شديم.
در پايان، براي اطلاعات بيش تر مطالعه كتاب "پژوهشی در عصمت معصومان (ع)"، اثر احمدحسین شریفی، حسن یوسفیان، چاپ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پيشنهاد مي گردد.

پي نوشت ها:
1. مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج 10، ص 170.
2. همان، ج 99، ص 104.

با سلام

می خواهم بپرسم چرا من ولی خدا روی زمین نشدم؟ لطفا" نگویید خدا می داند رسالتش را در کجا قرار دهد؟ پاسخی محکم می خواهم تا این فکر شوم از سرم بیرون رود.

با تشکر

پاسخ:
اینکه چرا من ولی خدا مانند پیامبر یا امام نشدم، سؤالی است که تفاوتی با این سوالات ندارد؛ مثلا چرا من زن نشدم؟ یا چرا من در قرن اول هجری به دنیا نیامدم؟ چرا من در اروپا متولد نشدم؟ و ...
همه این سؤالات از یک سنخ اند و تفاوت ماهوی با هم ندارند؛ جالب آنکه حتی اگر شما ولی خدا هم می شدید، باز همین سئوال مطرح بود که: چرا من فردی عادی و به دور از مسئولیت نبوت یا امامت آفریده نشدم؟ پس این سؤالات در هیچ شرایطی پایان پذیر نیست و در تحت هر شرایطی، قابل طرح می باشد.
بیایید مسئولیت نبوت و رسالت را مورد توجه قرار دهیم؛ پیامبر شدن همانند رسیدن به هر مسئولیت و جایگاه دیگری، نیازمند اقتضائات و پیش شرط های زمانی و مکانی و روحی و جسمی است که هر فردی از آن ها برخوردار نیست؛ همه این مزایا معلول علت های مختلف و خاص خودند، چنان که زن یا مرد، زیبا یا نازیبا، تندرست یا بیمار خلق شدن ما هم معلول علت های خاص خود است و در دائره ساختار عِلّی و معلولی عالَم تعریف می شود؛ در نتيجه پاسخ اصلي اين كه چرا من پيامبر نشدم آن است كه چون تو در موقعيت خاص نياز به پيامبر و در وضعيت روحي و جسمي مناسب با اين مسئوليت به وجود نيامدي.
يقينا بشر در طول تاريخ و در فواصل معين و در مكان هاي خاصي، نيازمند ظهور افرادي بزرگ و لايق براي انتقال معارف و هدايت هاي الهي به توده جامعه بوده و در اين موقعيت ها، هر فردي كه داراي شرايط لازم و لياقت هاي خاص و در موقعيت مناسب خود بر اساس ساختار علي و معلولي خود متولد مي شد، به اين مقام مي رسيد.
در واقع خدا برای رسانیدن پیام خویش، پیامبرانی را از بین مردم برگزیده است و در هر زمان این شخص برگزیده، دارای بالاترین فضائل اخلاقی است و بین مردم زمان خویش شایسته‏ ترین انسان برای رساندن پیام الهی و به دست گرفتن این مسئولیت بزرگ محسوب مي شده؛ هرچند در اقتضائات بشري تفاوتي با ديگر افراد نداشته است؛ چنان كه در قران آمده:
«قل انما أنا بشر مثلکم؛ ای پیامبر ما، به مردم بگو: من انسانی همانند شما هستم».(1)
پس پیامبر در خصوصيات طبيعي بشري، هیچ تفاوتی با انسانهای دیگر ندارد؛ مثلاً پیامبر گرامی اسلام (ص) بسان سایر انسان‏ها، دارای زندگی عادی و طبیعی بود، اما در عین زندگی عادی، با مجاهدت و کوشش فراوان، مقام بندگی و شایستگی خود را برای دریافت وحی به اثبات رساند و چون در اين موقعيت خاص نيازمندي به پيامبر و بر اساس شرايط و ضوابط خاص قرار داشت به اين مقام رسيد.
از آنجا كه درك اين شرايط و كمالات، تنها در توان خداوند و مبتني بر علم بي نهايت اوست، گاهي اين انتخاب ها براي ديگران سخت مي آيد؛ اما حقيقت آن است كه: خداوند بهترين فرد را در هر زمان براي اين مقام بر مي گزيند و اين يعني حقيقت تعبير قرآن: «الله یعلم حیث یجعل رسالته»؛ (2) که خداوند آگاه تر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد!! ؛ در واقع این خود فرد است که لیاقت خود برای احراز این مسئولیت را برای خود رقم می زند و خداوند با علم بی نهایت خود به این حقیقت عالم و واقف است و این انتخابی بی دلیل و اختیار نیست.
البته موقعیت ها و ضرورت ها در احراز این مقام هم غیر قابل انکار است؛ مثلا اگر فردي بخواهد پيامبر باشد، لاجرم لازم بود كه در موقعيت 1400 سال قبل و در سرزمين حجاز و در شرايط خاص خانوادگي مشخصي به وجود مي آمد كه اگر اين گونه بود، آن فرد ديگر همان محمد بن عبدالله بود نه مثلا آقای فلانی از کشور دیگر!.
در هر حال این ها لوازم و اقتضائات مقام رسالت و نبوت است و الا برای دستیابی به قرب الهی و رسیدن به مقام ولایت خداوند محدودیتی وجود ندارد و کم نبودند انسان های عادی که با تلاش و مجاهدت و بندگی به مقام ولایت و قرب خداوند رسیده و از اولیاء الله شدند.
فارغ از این امر مشکل اصلي اين پرسش آن جاست که: ممکن است تصور شود، در پیامبر شدن، مزیتی است که در نشدن آن نیست که در این صورت تبعیضی بر ما روا داشته شده است؛ اما با توضیح دقیق روشن می شود که اصلا این گونه نیست؛ در واقع میزان مسئولیت و شدت آزمایش الهی و سطح توقعات خداوند از یک بنده با مقام و موقعیتی که خداوند به او اعطا می کند، رابطه ایی مستقیم دارد و هر چه مقام بالا رود، مسئولیت سنگین تر می‏ شود و تلاش و مجاهدت بیشتری می‏ طلبد.
این گونه نیست که این مقام را به کسی بدهند و او دیگر خیالش راحت و آسوده باشد، بلکه هرچه مقام بالاتر رود، مسئولیت‏ ها بیشتر، تکالیف سنگین تر، هجمه‏ های شیطانی بیشتر و تلاش و سختی و مصیبت و امتحان افزایش می‏ یابد؛ بلکه رسیدن به مقام نبوت و یا مقامات بعد از آن هم تنها با گذراندن سختی‏ ها و تلاش‏ ها و امتحاناتی سخت امکان پذیر است، مانند داستان حضرت ابراهیم (ع) و ذبح فرزند و...!!
در هر حال هر انسانی در هر موقعیت و وضعیتی که قرار دارد، اگر به وظایف و تکالیف خود عمل کند و از آزمون های خود نمره عالی کسب نماید، به موفقیت و سعادت کامل رسیده است. وضعیت انسانی عادی که از هوش و درک و معرفت و ایمانی متوسط برخوردار است، اما به همه وظایف خود عمل کرده، همانند وضعیت پیامبری است که با سطع بالای معرفت و عنایات الهی و امدادهای غیبی به وظایف سنگین خود عمل کرده، و در آزمون های خود، نمره عالی گرفته است.
وضعیت این دو فرد همانند سطح دانش آموز ابتدایی و دانشجوی دکترا است که اگر هر دو تلاش کنند، قادرند نمره بیست بگیرند؛ اگر هر دو بیست گرفتند - از یک جهت- وضعیتی مساوی داشته به یک اندازه قابل تقدیرند. شاید بتوان گفت روایاتی که اشاره به همجواری پیامبران با برخی افراد عادی در بهشت دارد(3)، بیانی از این مطلب و صورتی از همین حقیقت باشد.

پی‏ نوشت‏ ها:
1. کهف (18) آیه 110.
2. انعام (6) آيه 124.
3. شيخ صدوق‏ ، أمالي ، انتشارات اعلمى‏، بيروت‏ ، 1400 ق ، ص 298‏.

چرا خداوند این همه مخلوق رو آفریده که اونو عبادت کنن؟ (موضوع انسان به کنار چون اختیار داره) مثل فرشته ها که بدون اختیار باید مرتب خدا رو عبادت کنن و یا سایر موجودات دیگه، که مثل ربات فقط کاری رو انجام میدن که خدا بخواد و اونا باید مرتب خدا رو ستایش کنن؟

برخلاف تصور شما خلقت هر مخلوقي فلسفه و هدف خاص خود را دارد. آفريدگان خداوند هريك مسئوليت ها و تكاليف معيني دارند؛ در يك نگاه كلي در مورد فرشتگان بايد گفت كه ايشان خلق نشده اند تا تنها خدا را عبادت کنند، بلکه آفرینش تمام موجودات و از جمله فرشتگان دارای هدف است. هر چیزی که امکان وجود داشته باشد، از فیض هستی خداوند برخوردار می شود. این به اقتضای صفت رحمت و خالقیت الهی است. هدف از آفرینش هر موجودی، داشتن و دست یافتن به کمالات وجودی است که برای آن‏ها امکان دارد. با این تفاوت که برخی از موجودات مانند جن و انس، هدف آن‏ها تدریجی و در سایه تلاش حاصل می شود اما برخی از موجودات مانند فرشتگان، آن اندازه از کمال که برای شان امکان دارد، به صورت فعلیّت یافته برای آن‏ها حاصل است.
فرشتگان از نوع مجردات می باشند. چنین موجوداتی فوق زمان و مکان، عاری از تغییر و تحول و... هستند.
این موجودات آفریده شده‏ اند تا به حسب مرتبه و قابلیت وجودی، از رحمت الهی برخوردار شوند. استعداد داشتن و شکوفایی استعداد برای آن‏ها مطرح نیست. ملائکه الهی از ابتدا همه کمالاتی را که برای شان امکان و قابلیت داشته، به صورت بالفعل دارا هستند. برخی از روایات و آیات بر این مسئله دلالت دارند: شاید بتوان از این تعبیر استفاده کرد که هیچ فرشته‏ ای از مقام خود نمی‏ تواند بالاتر رود. این گونه آفریده شده و تا آخر همان خواهد بود.
از آیه اوّل سوره فاطر به دست می آید که خداوند، فرشتگان را واسطه میان خود و عالم مشهود قرار داده است. با تعبیر "رسل" همه ملائکه را وسایطی میان خود و مخلوقاتش در اجرای اوامر تکوینی و تشریعی دانسته، با این بیان مشخص می شود که حکمت آفرینش آن‏ها تنها عبادت نیست.
فرشتگان کارگزاران الهی و مأمور اجرای امور عالم تکوینی هستند. وظایف سنگینی بر عهده آن‏ها است که در ذیل به برخی از آن‏ها اشاره می کنیم:
أ) حامل و رساننده وحی به پیامبران می باشند.(1)
ب) نزول امر الهی به دست فرشتگان است، یعنی در تدبیر جهان که به امر الهی انجام می گیرد، اینان عامل اجرایی اند و آن را پیاده می کنند.(2)
ج) دسته‏ای از فرشتگان حاملان عرش خدا و آنان یا دسته‏ای دیگر شفاعت کنندگان مؤمنان هستند.(3)
د) لعن بر کفّار نیز از کارهای فرشتگان است.(4)
ه') بشارت دادن به مؤمنان هم از کارهای اینان است. طبق قرائن این بشارت به هنگام احتضار داده می‏شود.(5)
و) نوشتن کردار بندگان خدا از کارهای دیگر فرشتگان است.(6)
ز) امداد مؤمنان از دیگر کارهای آنان است.(7)
در نتيجه موجودات مختاري مانند انسان و جن و فرشته ها مجبور به اعمال و رفتارهاي خود نيستند . به هيچ وجه ربات وار به انجام وظايف خود نمي پردازند .چه اين كار امورات عادي و فردي خودشان باشد و چه عبادت و ستايش خداوند .

پی نوشت‏ها:
1. نمل (27) آیه 102؛ بقره (2) آیه 97؛ عبس (80) آیه 16 و نمل (16) آیه
2. سجده (32) آیه 5 و معارج (70) آیه 4.
3. مؤمن (40) آیه 7 و نجم (53) آیه 26.
4. بقره (2) آیه 161 و آل عمران (3) آیه 87.
5. فصّلت (41) آیه 30.
6. انفطار (82) آیه 11؛ یونس (10) آیه 21؛ زخرف (43) آیه 80 و ق (50) آیه 18.
7. آل عمران، آیه 124 و تحریم (66) آیه 4.

با سلام،

1- چطور می شود که خداوند فقط برای یهودی ها پیامبر می فرستد؟ بسیاری از اقوام دیگر (چینی ها، ژاپنی ها، آمریکا قبل از مهاجرت سفید پوستان) را فراموش می کند. در قرآن وتاریخ سخنی از پیامبران آنها نیست، آیا این نشان نمی دهد ادیان ابراهیمی ساخته دست این قوم است و نه خدای عالم گیر که اگر از جانب خدا بود برای همه مردم زمین بود؟

2- آیا فرشتگان لایق پاداشند؟ برای چه نه؟

3- تمامی پیامبران و امامان براساس آنچه در دین ما گفته می شود مجبور بوده اند؛ موسی، عیسی در کودکی به پیامبری رسیده اند، بدون تعقل و عمل صالح و پیامبر ما که قبل از خلقت جهان نوری بوده و نشانه های پیامبری اش در کودکی آشکار بوده چطور اینها لایق برتری اند در حالیکه از قبل همه چیز مشخص بوده؟

پاسخ1:
اين گونه نيست كه خداي متعال فقط براي يك يا دو قوم خاص مانند قوم بني اسرائيل پيامبراني و هدايتگراني را بفرستد و بقيه اقوام و انسان ها را فراموش كند.
طبق تصريح قرآن كريم خداي متعال براي هر قومي پيامبري يا پيامبراني را مبعوث كرده و براي هدايت آن ها فرستاده است:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛
براى هر امّتى، رسولى است. هنگامى كه رسول شان به سوى آنان بيايد، به عدالت در ميان آن ها داورى مى‏ شود و ستمى به آن ها نخواهد شد. "(1)
در آيه ديگر مي فرمايد : « وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين‏؛
در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد!» خداوند گروهى را هدايت كرد و گروهى ضلالت و گمراهى دامان شان را گرفت . پس در روى زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب‏ كنندگان چگونه بود " (2).
همچنين در آيه اي مي فرمايد: « إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ ؛ تو را به حق براى بشارت و انذار فرستاديم . هر امّتى در گذشته انذاركننده ‏اى داشته است‏ " .(3)
طبق آياتي كه بيان شد هر امتي و قومي داراي پيامبراني بوده است. خداي متعال براي همه آن ها هدايتگراني فرستاده است. بلي نام و داستان بسياري از آن ها در قرآن كريم نيامده است. تصريح به نيامدن نيز در قرآن آمده است كه خداي متعال به پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: داستان برخي از پيامبران را براي تو نقل كرديم و داستان بسياري از آن ها را نقل نكرده ايم.
« وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْك‏ ... ؛ پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را پيش از اين، براى تو باز گفته‏ايم و پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را بيان نكرده ‏ايم‏ " (4)
در آيه ديگر مي فرمايد:‌‌ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‏ ... ؛پيش از تو رسولانى فرستاديم. سرگذشت گروهى از آنان را براى تو بازگفته، گروهى را براى تو بازگو نكرده‏ ايم ... "(5) در ذيل تفسير همين آيات آمده كه خداوند پيامبر سياه پوست كه طبعا در مناطق آفريقا مي شود داشته است.
اما اينكه چرا خداي متعال نام و داستان برخي از انبيا و پيامبران را در قرآن ذكر كرده و برخي را ذكر نكرده است، براي ما معلوم نيست. لكن مي توان چنين گفت كه داستان و نام پيامبراني در قرآن آمده است كه امتياز بالاتري نسبت به بقيه داشته اند. زندگي و حيات آن ها و اقوام شان عبرت آموزتر و براي عبرت گيري و هدايت انسان مفيد تر بوده است.
اديان ابراهيمي نيز اين گونه نيست كه همه آن ها اديان و شرايعي باشند كه براي قوم بني اسرائيل بوده باشد. شريعت اسلام كه يك شريعت و دين ابراهيمي محسوب مي شود ،پيامبرش از قوم بني اسرائيل نمي باشد.
پس استدلال به اينكه چون اديان ابراهيمي همگي براي بني اسرائيل مي باشد، پس دست ساخته هاي قوم بني اسرائيل است، نه خداي متعال ،صحيح نيست. زيرا روشن شد كه همه اديان ابراهيمي متعلق به قوم بني اسرائيل نمي باشد. پيامبر آن نيز از قوم بني اسرائيل نيست، مانند دين مبين اسلام. نيز روشن شد كه بسياري از پيامبران گذشته كه از جانب خداي متعال براي اقوام ديگر فرستاده شده بودند، نام شان در قرآن نيامده است و اين دليل بر نبودن و فرستاده نشدن آن پيامبران نيست.

پي نوشت ها:
1. يونس (10)آيه 47
2. النحل (16)آيه 36
3. فاطر( 35 )آيه 24
4. النسا(4)آيه 164
---------------------------------------

پاسخ2:
براي پاسخ به اين سوال نياز به چند مقدمه در باره چگونگي و ماهيت اعمال فرشتگان و تفاوت آن با ماهيت اعمال انسان داريم و بعد ازاين مقدمات به پاسخ اين سوال مي رسيم كه آيا فرشتگان پاداش به معنائي كه ما مي شناسيم خواهند داشت؟
1-از جمله موجوداتي كه مي توان به وجود صفت اختيار در آن ها اشاره كرد، ملائكه الهي مي باشند.
هر چند ملائكه در انجام امور محوّله و مأموريت‏ هاي خود هيچ گونه خطايي نمي‏ كنند لكن از برخي آيات قرآن برمي‏ آيد كه لااقل گروهي از آنان در كمال اختيار، مطيع كامل فرمان هاي الهي‏ اند. نيز برمي‏ آيد كه در انديشه خود نيز از نوعي اختيار برخور دارند.
پرسش و پيشنهاد ملائكه در موضوع خلقت آدم (1 ) و نيز آيه: «لايعصون اللّه‏ ما امرهم»(2) به مطالب فوق اشاراتي دقيق دارند.
پرسش ملائكه درباره آفرينش آدم و نيز پيشنهاد آن ها كه: «ونحن نسبح بحمد ربك و نقدس لك» نشان از نيروي تفكر در آنان و آيه «لايعصون» نشان از اختياري بودن اطاعت در آنان دارد، زيرا عصيان نكردن زماني فضيلت محسوب مي ‏شود كه آن موجود قادر بر عصيان باشد.
بنابراين ملائكه به خوبي‏ ها و نيكي‏ ها گرايش دارند. اين گرايش به طور جبري صورت نمي‏ پذيرد، بلكه از روي اختيار است؛ ولي اختيار و انتخاب در مورد آن ها چون با مانعي رو به رو نيست، يك مسئله طبيعي و عادّي است؛ از اين رو انجام طاعات در باره فرشتگان، مطابق طبع و فطرت آنان است؛ ولي انسان گرچه داراي عقل است، بُعد مادّي و جسمي و خواص و ويژگي‏هاي حيواني و تمايلات شيطاني در وجودش هست؛ از اين رو گرايش وي به خيرات و نيكي‏ ها مواجه با تمايلات نفساني و شيطاني است؛ بنابراين انتخاب و گزينش در انسان نياز به مجاهده با نفس دارد. انساني كه با نفس خويش مجاهده كند، بسيار ارزشمند بوده، بر فرشتگان هم برتري مي‏ يابد.
2-انسان براي غالب آمدن بر تمايلات نفساني و رسيدن به ملكات رحماني و تقويت آن ها نياز به يكسري قوانين و رعايت اصولي است كه به آن ها تكليف گفته مي شود. چون ملائكه قواي شيطاني ندارند و تمام وجود آن ها رحماني و نوراني است ، بنابراين تكليف به اين معنا كه در مورد انسان گفتيم نخواهند داشت (البته تكليف به معناي مسووليت انجام برخي از كارها را دارد كه با اين معني از تكليف كه در مورد انسان گفتيم متفاوت است.)
3-ثواب و پاداش به اجرت و نتيجه اي گفته مي شود كه تكليف كننده -كه در اين جا خداي متعال است- بر مكلف -كه در اين جا انسان مي باشد- عنايت مي كند. (3)
با اين بيان پاداش بدون تكليف بي معنا است. جائي كه علت پاداش وجود داشته باشد، معلول نيز كه همان ثواب و پاداش است، موجود خواهد بود. مانند انسان كه در مورد او تكليف كه علت پاداش و ثواب است، وجود دارد. بنابراين معلول تكليف كه پاداش است، وجود خواهد داشت. جائي كه تكليف وجود نداشته باشد، پاداشي نيز در كار نخواهد بود.
با بيان اين مقدمات،‌ روشن مي شود كه ملائكه پاداش و ثوابي كه براي انسان مقدر شده است -و در مقابل انجام تكليف است- نخواهند داشت. به خاطر اين است كه زمينه وجود تكليف ( رسيدن به كمالات در اثر رعايت ) در آن ها وجود ندارد. ملائكه هر كمالي كه بايد داشته باشند دارند . براي رسيدن به آن ها نيازي به تكليف و مجاهدت نفساني ندارند.

پي نوشت :
1.بقره (2) آيه 29.
2. تحريم(66) آيه 6.
3. براي مطالعه بيش تر مي توانيد به كتاب كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ، الفصل الثالث ، المساله الحاديه عشره ، مراجعه كنيد.
----------------------------------------

پاسخ3:
گاهي انسان خيال مي‏ كند كه خداوند بدون حساب و كتاب، نعمتي را به فردي داده، در صورتي كه اين تصور درباره خدا اشتباه است. اشتباه با توجه به دو مسئله رفع مي‏ شود، يكي شناخت خدا و ديگري دقت در قرآن كريم و كلمات معصومين(ع)
شناخت خدا: وقتي اعتقاد داريم خدا غني مطلق است و هيچ نيازي ندارد، عادل است و هيچ گونه ظلمي درباره‏ اش تصور نمي‏ شود، حكيم است و هيچ كاري را بدون حكمت نمي‏ كند، خالق همه موجودات عالم امكان است و همه مخلوق اويند و او به همه يك گونه نسبت دارد، با اين اعتقاد اگر در بين مخلوقات، تفاوتي از لحاظ رتبه و مقام فرق‏ هاي ديگر مشاهده كنيم كه يكي فرشته است، ديگري انسان، يكي پيامبر است و ديگري امام، يكي عارف است و ديگري عامي و... يقين پيدا مي‏ كنيد منشأ تفاوت‏ها در طرف مخلوقات است، نه در طرف خالق اگر يكي پيامبر اسلام شد و ديگري ابوجهل مي‏ فهميم زمينه پيامبر شدن در حضرت محمد(ص) بوده كه خدايش به نبوت انتخاب نمود، و ابوجهل هم خودش راه جهنم را انتخاب كرد.
قرآن و كلمات معصومين (ع):
قرآن درباره اعطاي مقام امامت به حضرت ابراهيم(ع) مي‏ فرمايد: "و اذا ابتلي ابراهيم ربَّه بكلماتٍ فأتمهن قال انّي جاعلك للناس اماماً؛
به خاطر بياوريد، هنگامي كه خدا ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش بر آمد، خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم". (1)
ابراهيم پس از پيمودن مراحل آزمايش، لايق آن موهبت عظيم الهي شد. درباره حضرت يوسف مي‏ فرمايد: "و لمّا بلغ أشدّه آتيناه حكماً و علماً و كذلك نجزي المحسنين، هنگامي كه به مرحله بلوغ و قوّت و تكامل جسم و جان رسيد ؛ آمادگي براي پذيرش وحي پيدا كردن ما حكم به او داديم . اين گونه نيكوكاران را پاداش مي‏ دهيم".(2)
جمله "كذلك نجزي المحسنين" شاهد گويا است بر اين كه هر كس شايسته مقامي باشد، خدا به او عنايت مي‏ كند. هيچ بخلي درباره خدا تصور نمي‏ شود. اين جمله كاملاً مي‏ رساند كه اعمال صالح و شايسته يوسف(ع) او را آماده براي موهبت بزرگ الهي كرد.
درباره حضرت موسي مي‏ فرمايد: "وفتّناك فتوناً...؛ ما تو را بارها امتحان كرديم .سال‏ها ميان مردم مدين توقف كردي. بعد از آمادگي لازم و بيرون آمدن از كوره امتحانات، سرافرازي و پيروزي داراي قدر و مقامي شدي".(3)
از بيانات قرآن به خوبي روشن مي‏ شود عنايات و موهبت‏ هاي الهي به افراد بر اساس لياقت و شايستگي‏ هاي آن‏ها بوده است، نه اين كه بدون حساب و كتاب باشد، مثلاً خداوند قرعه كشيده و امامت به نام حضرت ابراهيم (ع) افتاده باشد.
اما كلمات معصومين (ع): در دعاي ندبه مي‏ خوانيم: "اوليائك الذين استخلصتهم لنفسك... بعد أن شرطتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه...، اوليايي كه آنان را براي خود برگزيدي، پس از آن كه زهد و پيراستگي را در زندگي دنياي پست بر از آنان شرط نمودي. آنان نيز شرط تو را پذيرفته و تو نيز از وفاي آنان آگاه شدي"
در زيارت حضرت زهرا(س) مي‏ خوانيم، "سلام بر تو اي امتحان شده، كه خدا تو را در ميدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار يافت".(4)
در زيارت حضرت اميرالمؤمنان علي(ع)مي‏گوييم: "سلام بر تو اي كسي كه به عهد خدا وفا كردي"(5)
مقام‏هاي معنوي كه از طرف خدا به انسان‏ها داده مي‏ شود، بر اساس لياقت‏هاي خاصي است كه افراد دارند .كاملاً حساب شده و دقيق است. خداوند با علم بي انتهايش تشخيص مي‏دهد كه چه كسي شايسته چه مقامي است.
حضرت صادق فرمود:ازآن جا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مي دانست كه آنان از او فرمان برداري مي كنند وتنها او را عبادت نموده، هيج گونه شركي روا نمي دارند {از موهبت هاي ويژه خويش برخوردار شان ساخت} پس اينان به واسطه فرمان برداري خداوند به اين كرامت ومنزلت والا رسيده اند .

قرآن مي‏ فرمايد: "و اللَّه أعلم حيث يجعل رسالته، خدا خودش بهتر مي‏ داند كه رسالت را كجا قرار دهد."(6) در مقام ادعا برخي مدعي هستند كه مي‏ توانند آدم خوبي شوند، ولي وقتي موقع امتحان مي‏ شود، اكثريت مردود مي‏ شوند. سراسر تاريخ شاهد گوياي اين مدعا است. به قول مرحوم دكتر شريعتي اكثر دانشجويان در ايام تحصيل انقلابي داغ هستند و حرف‏ها و ايده‏ هاي خوب دارند، ولي وقتي فارغ التحصيل شدند و در صحنه اجتماع وارد شدند، اكثراً حرف‏هاي شان يادشان مي‏ رود و مشغول زندگي خود مي‏ شوند.
همه كساني كه در كربلا در صف مقابل امام حسين (ع) بودند، حقانيت حضرت را مي‏ دانستند، ولي دنيا پرستي مانع از آن شد كه از حق حمايت كنند. از بين آنان عده كمي از جمله "حُرّ رياحي" ‏گفت: من هرگز بهشت را به دنيا نمي‏ فروشم، و آمد به طرف امام حسين (ع) و ضربات شمشير و نيزه و تيرها را به جان خريد. شربت شهادت نوشيد و با اختيار خود سعادت ابدي را نصيب خود كرد.
بنابراين بسياري ازآنچه كه پيامبران و ائمه به آن رسيده اند، در اثر لياقت و شايستگي هائي است كه از خود نشان داده اند. خداي متعال اگر مقام و منصبي معنوي و الهي به آن ها داده و يا آن ها را به نعمتي مخصوص گردانيده، در نتيجه اعمال واخلاصي است كه از خود نشان داده اند.
به خاطر برخي مصالح ظهور برخي از اين نعمت ها و مقامات در سنين كودكي و يا حتي قبل از تولد بود ه. مانند آنچه كه در مورد حضرت عيسي عليه السلام و يا ديگر پيامبران و ائمه بزرگوار رخ داده است.
با اين توضيح كه خداي متعال به دليل علم پيشين خود به عالم و اين كه چه اتفاقاتي در آن رخ خواهد داد و هر كس به لحاظ لياقت و مقام وجود به چه مقام و مرتبه خواهد رسيد، مي دانست افرادي از انسان ها خواهند بود كه به عهدي كه گفته شد وفادار خواهند بود. در مقام اطاعت از خداي متعال به بالاترين مقامات اخلاص دست خواهند يافت، از طرف ديگر بشر براي هدايت به سوي راستي و درستي نيازمند به هدايت هدايتگراني است كه از جنس خود آنان باشند. از جانب خداي متعال به اين كار مامور شده باشند. از طرف ديگر هدايتگران بايد داراي صفاتي باشند كه آن ها را در طول حيات خود از تولد تا مرگ در بين انسان هاي ديگر ويژه گردانده باشد مانند صفت عصمت ،‌شجاعت، علم و... . لزوم به خاطر اين است كه مردم تا فردي را با چنين ويژگي هائي از ابتداي حياتش نبينند، اعتماد نخواهند داشت. بنابراين از او تبعيت نخواهند كرد .پس هدايت نخواهند شد.
خداي متعال با علم به تمام اين موارد آن افراد خاص و ويژه و وفا كننده به عهد و داراي درجه بالاي اخلاص و ايمان را براي اين ماموريت ويژه، از ابتداي خلقت معين كرد. نعمت هائي را به هر كدام از آن ها در زندگي دنيوي شان عنايت فرمود تا در راه انجام اين ماموريت موفقيت كامل داشته باشند.
بنابراين اگر خدا آن ها را به نبوت و امامت برگزيد براثر لياقت فردي شان بوده است. اگر نعمت هائي را اضافه به آن ها داده است، حتي قبل از رسيدن به زمان بلوغ و تعقل و تكليف، مانند آنچه كه به پيامبر اسلام و ديگر انبيا و ائمه در زمان طفوليت داد،‌ حتي زماني كه پيامبر و يا امام نبوده اند، فقط به خاطر اين بود كه مأموريت ويژه آن ها از ابتدا بي عيب و نقص باشد و لكه اي هر چند كوچك بر دامن حيات دنيوي شان نباشد.

پي نوشت:
1 - بقره (2) آيه 124.
2 - يوسف (12) آيه 22.
3 - طه (20) آيه 40.
4 - مفاتيح الجنان، زيارت حضرت زهرا(س) در روز يكشنبه.
5 - همان، ص 760، (زيارت اميرالمؤمنان(ع)
6 - انعام(6) آيه 124.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها