كلام

ایا اگریک بار اب جاری روی زمین ویا ظرفی که اب نجس روی ان ها ریخته شده باشد بریزیم پاک میشود ؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
بله با يک بار شستن پاک مي شود.(1)
آب جاري به آبي مي گويند که جريان دارد و داراي ماده است(يعني به منبعي متصل باشد ) مانند آب چشمه ، آب رودخانه ، آب قنات و آب لوله کشي شهري .(2)
پي نوشت :
1. آيه الله شبيري ،توضيح المسائل ،م28.

با سلام خدمت شما.میخواستم ببینم این که شیعه از امامان کمک میگیرند اشکالی دارد؟ایا این درست است که انسان امامان را واسطه ی خود و خدا قرار بدهد با اینکه میداند خدا از رگ گردن هم به او نزدیک تر است؟ به این ایه دقت کنید :] إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم[ «كسانی را كه به غیر از خدا می‏خوانید بندگانی مثل خودتان هستند»(اعراف/194). متشکرم.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در خصوص اين سوال ابتدا بايد ديد اصل توسل و ياري خواستن از انسان هاي ديگر از ديدگاه دين اسلام امري مقبول است يا مذموم ، آن گاه به نحوه عملكرد و رفتار شيعيان در اين خصوص بپردازيم :
توسّل يعني در خواست از فرد داراي توانمندي، براي حل مشکلات و نيازمندي هاي، حال چه به دست خود و از طريق قدرت فردي اش و يا از طريق وساطت و عرض نياز ما به فرد ديگري که اين توانايي را داراست . متوسل شدن به ديگران گاهي به معناي درخواست کمک از خود اوست . گاهي به معناي درخواست شفاعت و وساطت او نزد کسي که توانايي حل مشکلات ما را دارد ؛
اگر به مجموعه آيات وروايات نگاهي بيندازيم ، درمي يابيم که توسل به يك انسان نمي تواند شرک و گناه باشد بلکه مواردي از توسل مورد تمجيد و سفارش نيز قرار گرفته ؛ مثلا در آيه 97 سوره يوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر مى‏خوانيم :
«يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين ؛اى پدر ! براى ما استغفار كن كه ما خطا كار بوديم ». يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انكار نكرد بلكه به آن ها قول مساعد داد و فرمود : « سوف استغفر لكم ربى ؛ به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏كنم » اين آيه تصريح دارد که عمل فرزندان يعقوب در توسل به پدر بزرگوارشان درست بوده و گرنه مورد تاييد پيامبر خدا قرار نگرفته و پذيرفته نمي شد.
در جاي ديگر مي فرمايد : « و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوااللّه توابا رحيما ؛(1)- اگـر آنـان هنگام ستم بر خويشتن , نزد تو مى آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى كردند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى نمود , خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند . »
اين آيه هم به واسطه قرار گرفتن پيامبر براي طلب استغفار مردم ، صراحت دارد. بنابراين واسطه قرار گرفتن انسان هاي برگزيده الهي و متوسل شدن به آن ها در آيات قرآن به کار رفته و در صدر اسلام نيز توسط اصحاب و ياران پيامبران صورت مي گرفت.
از طرف ديگردر مواردي هم در منابع وآموزه هاي ديني ، توجه به غير خدا مذموم و مردود دانسته شده مثلا در قرآن آمده : «لا تدعوا مع الله احدا(2) همراه خدا ديگري را نخوانيد » ؛ در نتيجه بايد ديد معيار و ملاک توسل ممدوح و مذموم چيست .
توسل ما نسبت به امامان يا امام زادگان از سه صورت خارج نيست:
1. درخواست از آن ها براي وساطت از درگاه خداوند براي رفع حوايج و آمرزش گناهان ومانند آن است که يقينا صحيح و درست است چنان که مورد آيات گذشته و مورد قبول قرآن همين موارد بود .
2.گاهي هم درخواست مستقيم از اين بزرگواران براي حل مشکلات ماست ،با اين توجه که قدرت وتوانايي آن ها امري است که خداوند به ايشان عنايت نموده ، امامان به خاطر قدرت و کرامت و توانايي خدادادي قادر به حل مشکلات و نيازهاي ما هستند ،آن هم در صورت مطابقت با مشيت وخواست خداوند ؛مانند همان موردي که از درخواست يک مادر بيان کرديد .
اين مورد هم هيچ منع عقلي و محذور شرعي ندارد ،زيرا همانند مراجعه ما به پزشک براي درمان بيماري است ،زيرا از پزشک مي خواهيم از علم و دانش خدادادي خود و با بهره گيري از داروهايي که خداوند براي درمان بيماري خلق فرموده ،ما را در مسير بهبودي قرار دهد؛ در واقع درخواست ما از امامان معصوم براي استفاده از مقام ومرتبت عالي شان در تصرف در امور عالم از همين قبيل است ،نه بيش تر.
3.تنها مي ماند توسل به اين بزرگواران با اين پيش تصور که اين ها در عرض خداوند داراي توانايي هاي مستقلي هستند که حتي بدون اراده و خواست خدا قدرت برآوردن حوائج ما را دارند ؛
بديهي است که اين گونه عقيده و عمل طبق آن شرک و گناهي بزرگ است اما در هيچ يک از اعتقادات شيعه اثري از چنين نگاه و بينشي به چشم نمي خورد . در مشهور ترين ادعيه ما و توسلات و زيارات منقول در منابع شيعي همواره ذکر : « يا وجيهة عندالله اشفع لنا عند الله ؛ اي آبرومند نزد خدا شفاعت ما را نزد خداوند بنما »(3) است ،نه وجود اراده و قدرت مستقل از اراده و قدرت خداوند .
با فرض وجود خداوند قادر و توانا و نزديك تر بودن او از رگ گردن به ما چه نيازي به عرض حاجت بردن به پيش بندگان او -هرچند داراي توانايي هايي نيز باشند- است ؟
آدمي مي‏تواند مستقيماً از خداوند حاجت خود را بخواهد، ولي اگر بتواند در اين مسير دعاي ديگران- به خصوص مقرّبان درگاه الهي را نيز همراه خود سازد، احتمال تأثير فزون‏تري در كار خواهد بود . اين امر از خلال فرامين و دستور الهي به دست مي آيد که در برخي موقعيت ها خداوند به اين امر دستور داده و در آن حکمت هايي ديده مثلا فرموده است :
«وَ اِبْتَغُوا إِلَيهِ اَلْوَسِيلَةَ (4)؛به سوي خداوند وسيله برگيريد»،. اين وسيله مي‏تواند اعمال صالح باشد . مي‏تواند شخص صالح و وجيهي باشد .اگر خداوند به طور كلي فراموش گردد و تنها وسايط ديده شوند، اين امر با آموزه‏هاي ديني و قرآني سازگاري ندارد بلکه از بزرگ ترين گناهان محسوب مي گردد چنان که آيات مورد مذمت در اين باره به همين موارد بر مي گردد.
اما در مورد آيه مورد نظر شما يا آيه اي که ابتدا ذکر کرديم ، مراد از خواندن مرادف با عبادت کردن است و گرنه صرف خواندن و صدا زدن نمي تواند حرام باشد .
چون هر خواندني نمي تواندشرک و حرام است باشد؛ در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بـه كـار رفته كه هرگز نمى توان گفت گناه و حرام است مانند :« قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا . (5)- ( نوح گفت ) : پروردگارا ! شب و روز , قوم خودم را ( به سوى تو ) دعوت كردم . »
اگر به قرآن کريم مراجعه کنيم مي بينيم مقصود از دعا در مجموع آياتي که تاکيد بر انحصار آن در خداوند دارد , مطلق خواندن حتي خواندن به قصد ياري خواستن نيست بـلـكه دعوت خاصى است كه مى تواند با لفظ پرستش ملازم باشد ; زيرا مجموع اين آيات در مورد بت پرستانى وارد شده است كه بت هاى خود را خدايان مى پنداشتند .
خضوع بت پرستان و دعا و استغاثه آنان در برابر بت هايى بود كه هرچند آن ها را به عناوين مـالكان حق شفاعت و مغفرت و ... توصيف مى كردند، ولي آن ها را متصرف مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مى شناختند . در اين شرايط , هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات , عبادت و پرستش خواهد بود . روشـن تـريـن گـواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان با اعتقاد به الوهيت بوده , آيه زير است :
«فما اغنت عنهم آلهتهم التى يدعون من دون اللّه من شيئى؛ (6)- خدايانى كه جز خداى بزرگ , آنان را فرا خواندند ( مى پرستيدند ) , آنان را بى نياز نساخت .» واژه «مع» درآ يه « فلا تدعوا مع الله »به اين معنى گواهى مى‏دهد كه نبايد كسى را هم رديف خدا و مبدأ تاثير مستقل و در جايگاه الوهيت دانست .
بـنـابراين , آيات مورد بحث , ارتباط به توسلات و زيارت ما ندارد . کار ما درخواست بنده اى از بنده ديگر است كه نه او را اله و رب مى داند و نه مالك و متصرف تام الاختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت , بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مى شناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعـده داده كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد .

پي نوشت:
1. نسا(4)آيه آيه 64 .
2. سوره جن، آيه 18.
3. مفاتيح الجنان دعاي توسل
4.مائده(5) آيه 35.
5. نوح (71) آيه 5.
6.هود (11)آيه آيه 101.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سوال من در مورد آخرت بود. اینکه خداوند این جهان را آفریده که انسان ها را آزمایش کند که خوب ها و بدها مشخص شوند . 1.این کار اصولا چه فایده ای دارد خب انسان های خوب و بد هم مشخص شوند که چی بشه خب خداوند از اول انسان های خوب را خلق کند. 2.انسان های خوب و بد هم مشخص شدند و به بهشت و جهنم هم رفتند خب آخرش چی ، خوب ها در بهشت و بد ها در جهنم 3.آیا این بهشت و جهنم پایانی هم دارد اگر پایان ندارد خوب این یک کار الکی است چون هیچ تنوعی ندارد که همه چیز آماده ، که انسان به چه چیزی برسد.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
هدف از آفرينش مخلوقات، به خصوص انسان ها ربطي به سرنوشت آن ها در آينده و جدا شدن خوبان از بدان ندارد، بلکه غرض اصلي خلقت بسيار مهم تراست و آن اين که :
خداوند فياض و بخشندة مطلق است؛ يعني هر چه كه قابليت موجود شدن را داشته باشد، از طرف خدا به آن وجود عنايت مي‌‌‌‌‌‌‌شود، زيرا هيچ گونه بخلي براي خدا تصور ندارد، بلكه فياضيتش اقتضا مي‌‌‌‌‌‌‌كند به چيزي كه قابليت اخذ نعمت وجود دارد، وجود ببخشد.
خداوند از آن جا كه «علم» و «قدرت» و «جود» بى نهايت دارد ،جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نكند ،ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است اما خدا از بخل منزه است . «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى كه خدا خلق مى كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، فرشتگان بودند كه موجوداتى نورانى و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مى كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند كه با اختيار خويش (در حالى كه ميل باطنى آن‏ها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مى كنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودى وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد . در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است.
او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند . از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاكى‏ها دعوت مى كند ،ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است و از سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايى‏هاى پيامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند.
او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب كند . مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جوانى و زيبايى در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براى هر كسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنه‏هايى در طول تاريخ حيات بشرى تكرار مى شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوى او مى آيند ،فراهم نمى كرد، باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و «جود» مطلق خداوند كه اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردى؟!
پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است و گرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد يا تعيين خوبان از بدان و نيكان از ظالمان ندارد ؛ اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايى شمرده شده، بايد دانست كه منظور از اين امر هدف مندي خلقت انسان است نه هدف اصلي خداوند از اين امر .
به عبارت روشن تر خداوند از آن جا كه حكيم است، براي خلقت انسان بر اساس ضرورتي كه در بالا ذكر شد ،مسير و راه و مقصدي معين تعيين نموده است تا انسان در اين خلقت خود راهي بيهوده و عبث را نپيمايد ، بلكه تلاش نمايد كه مسيري تكاملي را در پيش گفته و به سعادت حقيقي خود در بهشت برين دست يابد كه در اين راه عبادت و بندگي خداوند و بيرون آمدن سرافرازانه از آزمايشات الهي مهم ترين راهكار در اين سير تكاملي است .
در نتيجه بندگي مطلق همه انسان ها و يا عناد و كفر همه آن ها سود و ضرري به حال خداوند ندارد ، بلكه بر او لازم بود كه فيض وجود و فرصت خلقت و رسيدن به كمال را از هيچ انساني كه زمينه آفرينشش فراهم بوده دريغ ندارد كه همين گونه هم عمل نمود ، اما خوب يا بد شدن و بهشتي و جهنمي شدن آن ها بر عهده خودشان و به اختيار خودشان است. معقول نيست كه خداوند به بخي انسان ها فرصت حيات و حق انتخاب ندهد، به اين دليل كه مي داند آن ها مسير درست را انتخاب نمي نمايند .
اصولا علم خداوند به چگونگي اعمال و رفتار انسان‌ها و مسيري که در طول زندگي شان در پيش مي‌گيرند، در خلقت او تأثيري نمي‌گذارد ،زيرا هدف خلقت خداوند دادن فرصت رسيدن به کمال و سعادت به هر فرد ممکن است.
هر انسان که امکان زندگي و رشد و رسيدن به کمال براي او متصور باشد، از نعمت وجود و خلقت خداوند بي‌بهره نمي‌ماند . خداوند از اعطاي کمال وجود به او خودداري نمي‌کند؛ اما لازمه رسيدن با اختيار و آزادانه به يک سعادت ابدي ،پشت سر گذاشتن مراحل سخت آزمون و انتخاب گزينه‌هاي درست از غلط در زندگي است . افراد مختلف در برابر امتحانات نتايج متفاوتي به دست مي‌آورند؛ عده‌اي به کمک عقل و فطرت و هدايت‌هاي بيروني انبيا و اولياي الهي و راهنمايي‌هاي ظاهري و باطني خداوند مسير صحيح و سعادت را در پيش مي‌گيرند، ولي عده‌اي تحت تأثير هواهاي نفساني و شهواني و غرائز ، عقل و فطرت خود را به کنار گذاشته ،در مسير باطل قدم برمي‌دارند.
به علاوه اگر قرار بود خداوند علم ازلي خود را در آفرينش افراد دخالت بدهد،چه نيازي به خلق انسان‌هاي خوب و صالح بود؟
خداوند بدون خلقت دنيا و آزمايش‌هاي آن فقط خوبان را وارد بهشت مي‌کرد، چون مي‌دانست که اگر اين ها به دنيا بيايند، افرادي صالح و مؤمن خواهند بود؛ در حالي که خلقت دنيا بستر تحقق عيني و تدريجي مسير سعادت و شقاوت توسط انسان‌ها و با استفاده از اختيار ذاتي و دروني شان است تا در فرداي قيامت کسي به خداوند اعتراض نکند که اگر مرا خلق مي‌کردي و در دنيا قرار مي دادي ، جزو خوبان و صالحان مي‌شدم و راه درست برمي‌گزيدم.
قرآن به اين حقيقت مهم اشاره مي‌کند:
«ليهلک مَنْ هلک عن بيّنة و يحيي من حيّ عن بيّنة؛(1) تا از روي دليل هلاک شود هر که هلاک شدني است و از روي دليل زنده شود هر که قابل هدايت است ».
به علاوه يکي از آزمايش هاي مهم الهي براي انسان‌ها نحوة برخورد آن ها با يکديگر در دنيا است که تعيين کننده جايگاه آن ها در آخرت خواهد بود. ظالم به نحوة برخورد خودش با مظلوم آزمايش مي‌شود . مظلوم به نحوة برخوردش در برابر ظلم ظالم؛ تمامي حوادث، بلاها، مشکلات،ظلم‌ها ،حتي نعمت‌ها، خوشي‌ها، و... در دنيا ابزار و وسايلي براي امتحانات الهي است . اگر قرار بود ظلم و ظالمي در دنيا نباشد، امتحان بزرگ چگونه انجام مي‌گرفت و در يک فضاي کاملاً خوب و خوش و خرم ديگر حتى خوبان به چه چيز آزمايش شوند؟
ظالم بودن يا نبودن يک فرد بسته به نوع انتخاب و بهره برداري از نعمت اختيار و آزادي خداداي توسط او دارد . خداوند براي هيچ کس ظالم و گنهکار و جهنمي بودن را تعيين و مقدر نفرموده ،فردي همچون صدام مي‌توانست يکي از بهترين بندگان خدا باشد . نعمت وجود و خلق شدني را که خدا به او داده ، در مسير رسيدن به سعادت به کار ببندد .پس خلقت او نعمت خدا براي او بود، نه ظلم. به علاوه افراد زيادي که توسط او مورد آزمايش قرار گرفته و رنج و ستم از کارهاي او ديدند ، مي‌توانند به واسطه انجام وظيفه خود و انتخاب درست رفتار در برابر ظلم‌هاي او به سعادت برسند، پس ظلمي، بر آن ها هم روا داشته نشده است .
انسان موجودي مختار است .لازمه آفرينش موجود مختار و كمال مند, اين است كه براي آن موجود, زمينه مخالفت نيز فراهم باشد; يعني، بتواند با دستورها مخالفت كند و در عين حال , راه بندگي و اطاعت را انتخاب كند. چرا كه اگر براي اين موجود, فقط راه اطاعت باز باشد, اطاعت او مانند ملائكه خواهد بود. پس اگر فرض كنيم كه خداوند, به حكمت خود , بايد فقط انسان هايي را بيافريند كه اطاعت مي كنند; بدان معنا است كه آفرينش گنه كاران , محال باشد, و نتيجه آن , عدم مخالفت انسان با خدا است .
روشن است كه چنين امتناعي با اصل هدف آفرينش انسان , منافات دارد. پس نه تنها حكمت اقتضا نمي كند كه خداوند, فقط انسان هاي مطيع را بيافريند; بلكه اقتضا مي كند براي موجوداتي كه آفريده , راه مخالفت را بازبگذارد. لازمه آفرينش كمال اختياري , اين است كه خداوند امكان كفر و مخالفت را براي انسان بازبگذارد. پس اگر نظام آفرينش به گونه اي بود كه فقط انسان مطيع امكان وجود داشت , چنين نظامي با حكمت آفرينش انسان , منافات پيدا مي كرد.

پي نوشت :
1. انفال (8) آيه 42.

سوال؟ سلام آخرین بار که برای مشاوره یه پیام فرستادم متاسفانه انگ دیوانگی بهم زدید کلی هم دری بری بدون اینکه بدونید جریان چیه جوابتونو دادم ولی وقتی خواستم بفرستم یعنی ریپلای زدم نفرستاد مثل اینکه ایمیلو یه طرفه کردید که جواب نشنوید منم دیگه اینجا نیومدم نظر بذارم جوابتونو بدم گفتم کلی نظر می ذارن نمی تونید برید ببینید سوال قبلی من چی بوده و جواب خودتون چی بوده که بعد تازه من نسبت به اون شاکی شم؟ خلاصه اگه قراره توهین کنید اصلا جواب ندین چون این جوری آدم یه هو قاطی میکنه و از دین و مبلغین دینی که مثل شما باشند حالش بهم می خوره دیگه نمیاد طرفتون اون وقت شما مبلغین و طلاب علوم دینی هستید که باید روز قیامت جوابگو باشین اگه جوون رفت سراغ کس دیگه و به اشتباه افتاد اما برم سر سوال جدیدم بحث قبلی که به نتیجه نرسید سوالم اینه این دین اسلامی که همش از آسونیش حرف می زنید از عدالتش حرف می زنید از دفاع از حقوق زنش حرف می زنید برای خانم هایی که شوهرشون چند ماه چند ماه میرن سفر نیستن چه راهکاری توصیه کرده تقوای خالی زهد و ریاضت اگه فقط اینه پس چرا به مردا حق ازدواج موقت میده اونم نه یکی نه دوتا الی ماشالله نه با مسلمون با اهل کتاب هم میده من به این مردا کار ندارم که آخر هوس بازیند من کار ندارم مردی رو که زن داره بچه داره داره باهاشون زندگی میکنه به جای حل مسائلش بازنش می ره ارتباط جدید برقرار میکنه من می خوام بدونم این دین راحت و آسون که واسه مردا آسون گرفته و از عدالت هم دم میزنه از حقوق زن هم دم میزنه چه راهی برای این خانم ها داره باید چند ماه چند ماه از شوهرش جدا شه صیغه کنه بعد وایسه 4 ماه عدش تموم شه تا شوهرش بر گرده دوباره ... اصلا مگه میشه شما خودت باشی زنت جدا شه بره با یکی دیگه ازدواج کنه زمانی که نیستی بعد اومدی باهاش ازدواج می کنی اصلا غیرتی داری؟ نداری؟ داری آره الان خونت به جوش اومد اسم زنتو آوردم پس الان به من راهکار بگو نگو اسلام فقط برای منه برای دفاع از حقوق مرد که این طوری از تو تمام کسایی که از اسلام دم می زنندو از دفاع اسلام از حقوق زن حرف می زنندو ادعای کرامت بخشیدن به زنو دارن بدم میاد نگو چون باور نمیکنم اسلامی که از بچگی تو گوشم کردن مدافع حقوق زنه حالا که بحث جنسی زن شده میگه برو بمیر بذار شوهرت بیاد بذار اون تو اون موقع که تو نیستی بره حالشو ببره تو تنها تو خونه بشین وایسا بیاد اگه اسلام به مرد این اجازه رو نمی داد آدم شاید بهتر می تونست وضعو تحمل کنه ولی حالا که اسلام به مرد این حقو داده حالا تکلیف ما چیه اگه اسلام می خواد فساد نشه فقط فکر مرده مرده شهوت رانه درست قدرت جنسیش قوی تره درست ولی ما زن ها مگه آدم نیستیم تکلیف ما رو هم اسلام مشخص کنه من منتظرم الکی هم مثل بعضی ازین حاج آقا ها که آنلاین باهاشون صحبت کردم نرید تو حاشیه من جواب مستقیم می خوام مردید جواب این سوالمو بدید نزنید تو حاشیه که دیگه بهتون سر نمی زنم با یکی ازین حاج آقا ها شروع کردم یه بحثو درباره حقوق زن وآیات قرآنو به جای جواب دادن رفت تو حاشیه دو روزه هنوز ما تو حاشیه موندیم اون یکی حاج آقاهه باز وایساد یه خورده حرف زد اگه از نوع حاج آقا اولیه هستی که یه ساعت می خای بری تو حاشیه آخرم جواب مستقیم این سوالمو ندید از همین اول جواب نده بگو اسلام برای این موضوع جواب نداره یا حداقل ما نمی دونیم واقعا فکر نمی کردیم شما زن ها هم نیاز جنسی داشته باشید یا نیاز عاطفیتون از طریق تلفنی که چند دقیقه صحیت می کنیم باهاتون حل نمیشه شرمنده خانمای مسلمون ما تو دینمون برای خانم های هوس باز عاطفی راه کار نداریم اصلا شما حق ندارید این خواسته رو داشته باشید که الانم داریم بهتون میگیم هوس باز عاطفی بله بفرمایید شما برید برید همون جریان کور فیمینیستیو دنبال کنید من الان یه طرف قاضی نرفتم که اگه رفته بودم الان اینجا نبودمو منتظر جواب اسلام نبودم اومدم چون فکر میکنم اسلامی که این همه ادعاش میشه برای اینم راهکار داره ولی نه ازین راه کارای مسخره که بالاتر مثال زدم یه راه کار منطقی حالا اگه عصبانی نشدیدو تعصبات مذهبیتون کورتون نکرده بسم الله وگرنه شما رو به خیرو مارو به سلامت یا علی

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دوست عزيز ! متاسفانه با آيدي فعلي پرسش ديگري از شما در آرشيومان نيافتيم . حتما بازخواني مجددي از آن كرده ، پاسخ قبلي را بررسي مي نموديم ؛ در هر صورت از اينكه شايد در نامه قبلي به نوعي اسائه ادب و بي احترامي به شما شد ،عذر مي خواهيم ؛ همچنين خصوص مشكل ايميل هم مطمئن باشيد چنين كاري از طرف اين مركز به هيچ وجه انجام نمي شود و نخواهد شد .اما اگر هر مطلبي براي ما ارسال نماييد ،در آرشيو نگهداري شده و به هيچ وجه به فراموشي سپرده نمي شود .
در هر حال از آن جا كه امكان دست يابي به نامه قبلي شما و پاسخي كه از جانب كارشناسان ما به شما ارسال شد براي مان ميسر نشد ، قدرت داوري و بررسي در خصوص ادعاي شما هم مقدور نيست ، اما لازم است بدانيد شيوه كار در اين مركز بحث و بررسي عالمانه و دين مدارانه و به دور از هر نوع اهانت و جسارت است حتي ما در برابر برخي اهانت ها و توهين هاي شديد برخي مخالفان هم هيچ گاه از مدار ادب و نزاكت خارج نمي شويم ؛ در صورت امكان متن پرسش و پاسخ قبلي را براي مان ارسال كنيد تا بررسي هاي لازم صورت بپذيرد .
ما ادعا نمي كنيم كه عمل به همه دستورات دين اسلام به شكل دقيق كاري آسان است ، بلكه اگر سخن از آساني دين و شريعت اسلام زده مي شود و شريعتي سمحه و سهله خوانده مي شود ،به اين معنا است كه شريعت اسلام در مقابيسه با ديگر شرايع آسماني مانند شريعت يهود بسيار آسان تر است .
اما در خصوص راهكار اسلام براي زناني كه مدتي طولاني از همسران خود جدا هستند و كيفيت پاسخ دادن آن ها به نيازهاي جنسي شان ، پاسخ را در ضمن چند نكته عرض مي نماييم :
1- مساله نياز جنسي حقيقتي مسلم و قطعي در وجود انسان هاست ، اما ماهيت و كيفيت و كميت آن در وجود افراد مختلف به خصوص در بين دو جنس زن و مرد تا حدود زيادي متفاوت است . مقايسه زنان و مردان دراين زمينه امري نادرست و نامعقول است .
در واقع نمي‏توان انكار كرد كه نياز جنسي در مردان كاملا متفاوت از نياز جنسي در زنان است ، به گونه اي كه در اغلب مردان انگيزه اصلي در ازدواج و ارتباط با جنس مخالف خواسته يا نا خواسته، ارضاي نياز جنسي است ، در حالي كه دراغلب زنان اين انگيزه عاطفي و روحي است حتي بخش نياز جنسي در آن ها هم ماهيتي دوگانه يعني عاطفي جنسي دارد ؛ يعني در ماهيت و حقيقت اين نياز هم تفاوت آشكاري بين زنان و مردان وجود دارد .
اكثريت آنچه برخي از زنان در دوران تجرد به عنوان نياز جنسي احساس مي كنند، بيش تر ماهيت تجربه جنسي دارد كه با ارتباط با همسر برآورده مي شود .پس از ازدواج كم رنگ مي شود، در حالي كه در مردان اين نياز ، امري مداوم و كاملا مستقل و قدرتمند باقي مي ماند .
در شدت و قدرت اين نياز بين زنان و مردان تفاوت آشكاري وجود دارد ،به گونه اي كه حتي در جوامع غربي كه بيش ترين تحريكات و بيداري هاي جنسي وجود دارد و عدم تمايلات جنسي عامل اجتماعي ندارد، تفاوت بين زنان و مردان در نياز جنسي امري كاملا آشكار است تا حدي كه در اكثر اين كشورها ميزان سرد مزاجي جنسي زنان 35 تا حدود 40 درصد جمعيت زنان را تشكيل مي دهد ،در حالي كه اين امر در مردان شايد به 10 درصد هم نرسد ؛ البته در برخي جوامع ميزان سردمزاجي زنان تا 80 درصد هم تخمين زده شده است .

2- هر چند گفته مي شود كه ميل جنسي زنان از مردان بيش تر است اما اين امر بيش ترماهيت كيفي دارد نه كمي ، يعني در شرايط كاملا ايده آل روحي و عاطفي كه براي زنان در محيط خانواده خود و در وضعيت كاملا آرامش بخش و در كنار همسر ايجاد مي شود ، در موقعيت تحريك جنسي ، اين ميل در زنان از كيفيت شديد تري مانند طول زمان تحريك پذيري و ميل به تداوم و مانند آن برخورداراست ، نه اين كه درحالت عادي تمايلات و تحريكات جنسي زنان حتي در موقعيت هاي غير ايده آل همانند مردان است .
در واقع در زمان دوري از همسر اصولا فضاي تحريكات جنسي چندان براي زن حاصل نشده ،زمينه بروز ميل جنسي به وجود نمي‌آيد . اگر هم ايجاد شود همانند نياز جنسي مردانه نخواهد بود كه در تحت هر وضعيت و موقعيت ، حتي در بدترين شرايط ممكن مرد خواهان ارضاي اين ميل به هر وسيله ممكن است .
به همين دليل است كه اصولا زن ها در بسياري از موارد توانايي بي توجهي كامل به اين نياز را دارند ،در حالي كه مردان اصولا اين گونه نيستند ؛
بارها ديده شده كه بسياري از زنان حتي بعد از مرگ شوهرشان به ازدواج مجدد رو نمي آورند . علي رغم وجود ميل جنسي با توجه به مسائل و مشكلات احتمالي از آن دست مي كشند ، اما مردان در اكثر موارد بدترين تبعات و مشكلات را تحمل كرده ، اما ازداوج مجدد مي نمايند كه اين خود به خوبي بيانگر تفاوت كمي اين نياز در مردان و زنان است .
3- در اسلام ارضاي نياز جنسي و برقراري رابطه جنسي به عنوان امري مستقل و جدا از ديگر نيازها تعريف نشده است و كاركردي مستقل ندارد ، بلكه حتي در ازدواج موقت كه توجه به نياز جنسي درآن بسيار پررنگ است، باز حدود و شرايط و ضوابطي تعيين شده ،دو فرد در برابر هم داراي مسئوليت ها و حريم هايي هستند ، چه رسد به ازدواج دائم كه مهم ترين و اصلي ترين راهكار اسلام براي پاسخ گويي به نياز جنسي است كه در آن در كنار نياز جنسي توجه به انواع نيازهاي روحي و عاطفي و اجتماعي فرد هم مورد توجه قرار گرفته است .
در نتيجه اگر قرار باشد توجه به يك نياز به قيمت اختلال در نيازهاي ديگر و ضرورت هاي مهم زندگي انسان محسوب گردد ، توجه مستقل به اين نياز خاص و لطمه زدن به ديگر نيازها و به خطر انداختن ديگر ضرورت ها به حكم عقل مطرود و ناپسند است ؛ در نتيجه اگر قرار باشد راهكاري همچون راهكار ازدواج موقت مردان در شرايط خاص براي زنان هم تعريف شود ،اين امر از جهات مختلف مي تواند به زندگي عادي و طبيعي زن لطمه زده ،آن را به خطر بيندارد .
دليل اين امر آن است كه ماهيت نياز زنان به همسر و ازدواج براي آن ها در نگاهي كلي براي برطرف كردن خلأ روحي و عاطفي است و بيش تر ماهيتي احساسي دارد ؛ در واقع ازدواج و ارتباط جنسي و عاطفي و دل بستن به شريك جنسي و شريك زندگي در زنان حقيقتي يك پارچه دارد كه نمي توان تصور نمود زن مي تواند بدون توجه به همسر خود نيازجنسي اش را تنها با مردي ديگر به شكل موقت برطرف نمايد . در اين رابطه احساسات و عواطف و تمايلات عاطفي هم در او به وجود نيايد كه اين امر ابتداي شكل گيري تضاد روحي و دروني در زن خواهد بود .
به علاوه اين مساله از زاويه مقابل يعني از منظر نگاه مردان به هيچ وجه قابل قبول نخواهد بود . مانع ايجاد رابطه حمايتي و احساسي مورد نياز زنان ، از طرف همسران شان خواهد شد . موجب تزلزل بيش تر مجموعه خانواده خواهد گرديد . با اين امر زنان عملا جايگاه حقيقي و ظرف مناسب ارضاي مجموعه نيازهاي خود يعني كانون خانواده را از دست مي دهند .
در واقع مردان در فرايند ازدواج در كنار نياز جنسي ، نياز عاطفي مهمي را نيز برآورده مي كنند كه مديريت از يك مجموعه مستقل و در اختيار آن ها و همچنين احساس نيازمندي يك مجموعه يا لااقل يك زن به آن هاست . حفظ استقلال و هويت داخلي اين مجموعه همانند حفظ قلمرو در بسياري از حيوانات در روحيات مرد نهادينه شده است . ورود هر مرد ديگر به اين مجموعه يا اظهار نياز همسرشان به مرد ديگري را به مقتضاي فطرت شان برنمي تابند .
حتي بخشي از نياز جنسي مردان در گرو انحصاري دانستن شريك جنسي و عامل ارضاي آن براي خودشان است . ارتباط زن با هر مرد ديگري حتي تصور و احتمال اين امر عاملي در عدم تمايل مرد به همسرش يا عدم ارضاي درست اين نياز در او خواهد بود؛ بماند كه چنان كه ذكر شد چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي مرد ناموافق است، بلکه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد و تحقيقات روانشناسي ثابت کرده است که زنان بيش از مردان خواهان تک همسري و توجه كامل به يك همسر هستند .(1)

4- در اسلام همه قوانين و ضوابط شرعي با توجه به همه شرايط و ضرورت ها و نيازهاي فردي و اجتماعي شكل گرفته است . اين گونه نيست كه به صرف وجود يك نياز در فرد يا افرادي مجوز پاسخ گويي به آن صادر شود ؛ در حقيقت كم نيستند نيازهاي گوناگوني كه در وجود انسان ها وجود دارد ، اما در اسلام به دليل مصالح گوناگون فردي و اجتماعي مجوزي براي توجه به آن ها صادر نشده است ، به عنوان مثال تمايل طبيعي انسان به توجه و ارتباط با جنس مخالف امري است كه به رغم میل شديد انسان به اين امر اسلام به خاطر تبعات منفي و مضر آن با آن مقابله نموده است .
همچنين تمايلات جنسي افرادي كه داراي اختلالات جنسي بوده و تنها به همجنس خود تمايل جنسي دارند ، حتي اگر در شديدترين وضعيت و موقعيت هم باشد، به هيچ وجه مورد پذيرش اسلام نبوده ، اسلام به هيچ شكلي پاسخ دادن به اين نياز را جايز نمي داند ؛ حتي اين امر در افراد عادي و طبيعي هم وجود دارد ، زيرا اكثريت مردان تمايل طبيعي به برقراري رابطه جنسي با زنان متعدد دارند .واقعا نسبت به اين امر احساس نياز مي كنند اما اسلام اين روابط را تنها در محدوده كاملا مشخص غير محارم و زنان بدون همسر و داراي شرايط خاص پذيرفته است، نه مطلق و بي حد و مرز .
چه بسا مجوز ارتباط جنسي محدود براي زنان در شرايط خاص به ظاهر مشكلات مقطعي انان را تا حدودي برطرف نمايد ، اما اين امر به قيمت لطمات شديد و آسيب ديدن جدي پيكر خانواده ها و در نتيجه گسست دروني جامعه خواهد شد كه به هيچ وجه قابل قبول نخواهد بود .

با در نظر گرفتن همه آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه اولا نياز جنسي در زنان به گونه اي نيست كه در شرايط و موقعيت هاي خاص دوري از همسر اين نياز در اكثريت زنان به حدي غيرقابل تحمل برسد كه نيازمند پاسخ گويي حتمي با راهكاري خاص به آن باشد. ثانيا خطرات و لطماتي كه ممكن است در اين مسير متوجه زن و ثبات زندگي و سلامت روح و روان وي گردد، به حدي است كه تحمل نياز جنسي در اين شرايط خاص و استثنايي به مراتب راحت تر از پذيرش اين خطرات و لطمات است .
اگر موقعيت خاص نياز جنسي يك زن به شكلي كاملا خاص و ويژه باشد ، وضعيت كار و موقعيت همسرش هم موقعيتي غير طبيعي باشد تا حدي كه امكان برآوردن اين نيازها از جانب همسربراي او فراهم نباشد و در جمع بندي لطمه پاسخ ندادن به اين نياز در زن شديدتر از فوائد اين زندگي مشترك باشد ،معقول ان است كه يا از ابتدا در ورود به چنين موقعيت و پذيرش اين ازدواج خودداري ورزد يا شروطي را مبني بر لزوم ارتباط نزديك تر و دور نبودن طولاني مدت براي همسر بگذارد . اگر هم در حال زندگي مشترك به چنين وضعيتي رسيد، از ادامه اين زندگي دست كشيده، به فكر برآوردن نياز طبيعي و ضروري خود باشد .
از نظر اسلام زن دراين شرايط مي تواند از طريق راهكارهاي قانوني براي طلاق و ازدواج با مردي ديگر اقدام نمايد . طلاق هايي مانند "طلاق خلع" در شرع براي همين امور تعبيه شده است . قانونگذار هم راهكارهاي قانوني براي اين امر را در نظر گرفته است تا فشاري فوق طاقت بر زناني كه دچار چنين وضعيتي هستند وارد نگردد . زنان مي توانند با مراجعه به محاكم خانواده در جهت برطرف كردن اين مشكل اقدام نمايند .

پي‏نوشت‏ :
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

با سلام. با توجه به آیه 29 سوره مبارکه الاسرا که پیامبر را مخاطب خود قرار می دهد... چگونه فضل و بخششهای امیرالمومنین که گاهی موجب گرسنگی و تنگدستی چند روزه خود و خانواده ایشان میشد را می توان توجیه نمود(باتوجه به اینکه نمی تو ان حضرت علی (ع) را بالاتر از حضرت پیامبر(ص) دانست و آیه برای همه مردم تکلیف مشخص نموده است)؟ با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مطلبي که در باره پيامبر و حضرت علي بيان داشته ايد، دو عمل کاملا متفاوت و جداي از يکديگر هستند ومنافاتي با هم ندارند . کار پيامبر( ص)انفاق بود و عمل امام علي (ع) ايثار، و رعايت اعتدال در انفاق وکمک به ديگران نه تنها در اين آيه بلکه درآيات ديگر نيزتاکيد شده است. از اين رو از جمله ( ملوما محسورا ) درآيه فوق به خوبي استفاده مي شود که پيامبر بذ ل و بخشش را در حد فوق تصور انجام داد، به طور ي که به نظام زندگي او خلل وارد شد و زمان جبران را از دست داد و در خانه خود ماند. درنتيجه غم و اندوه و حسرت حضرت را فرا گرفت . رواياتي كه در شان نزول اين آيه نقل شده، اين مطلب رابه وضوح تاييد مي کند که پيامبر در خانه بود. درخواست كننده‏اى بر در خانه آمد .چون چيزى براى بخشش آماده نبود، از او تقاضاى پيراهن كرد، پيامبر پيراهن خود را به او داد، و همين امر سبب شد كه نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود. ازاين پيش آمد زبان كفار را باز كرد، گفتند: محمد خواب مانده يا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را به فراموشى سپرده است.
بنابراين انفاق کردن پيامبر چون در حد اعلا بود واز اعتدال خارج بود، هم ملامت و شماتت دشمن، و هم انقطاع از دوست را در پى داشت، مصداق" ملوم حسور" شد، آيه فوق نازل گرديد و به پيامبر هشدار داد كه اين كار تكرار نشود. رعايت اعتدال در انفاق شود (1) اما ايثار يک کارفردي است که در زمان و شرائط خاصي و محدود صورت مي گيرد که نيازمندي به آن محتا ج است وفردي حق خود را به او مي بخشد .درعين حال به کسي ضرر نمي رسد .کار امام علي (ع) اين گونه بود که در شرائط خاصي صورت مي گرفت که هم نشان از ايثار و فداکاري و هم نشان از اطاعت از پيامبر بود .
پي نوشت ها:
1. تفسير نمونه، ج‏12، ص 92.تفسيرمجمع البيان ،ذيل آيه. ترجمه الميزان، ج 13 ،ص 88.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما سوالاتي داشتم كه در ذيل مطرح مي نمايم، اميد است با پاسخ كامل شما عزيزان راهنمايي گردم. 1- جان به جسم تبديل مي شود يعني چه؟ و جسم به جان تبديل مي شود يعني چه؟ 2- آيا اين سخن درست است: جان يعني استغفار+ شكر؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
تعبير اول در هيچ يکي از آموزه‌هاي وحياني، فلسفي، عرفاني و مانند آن ذکر نشده و مفهوم معقولي هم براي آن نخواهد بود.
اما تعبير دوم: به نحوي در حکمت صدرائي مطرح شده است، زيرا بر اساس مباني حکمت صدرائي نفس در ابتدا داراي وجود جسماني است . در اثر استکمال وجود جسماني و مادي آن به وجود مجرد و غير مادي تبديل مي‌شود. (1)
نفس انسان خاستگاه جسماني دارد، يعني بر اثر حرکت جوهري از يک پديده مادي موجودي مجرد و فرامادي به نام نفس به وجود مي‌آيد، اين را مي‌توان از همان چيزي دانست که در پرسش اشاره شده. در جايي از روايات و يا آموزه‌هاي عرفاني چنين تعبيري نيامده، ولي شايد بتوان گفت جان ايجاد کننده و گوينده آن واژه است، يعني جان آدمي از خداوند طلب آمرزش و گذشت مي‌کند که معناي استغفار نيز همين است.
پي‌نوشت:
1. نتايج کلامي حکمت صدرايي، ص 214.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا باید در شب قدر قرآن روی سر گذاشته شه؟ حکمت این کار چیه که باید روی سر بگیریم قرآن رو؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در کارهاي عبادي و احکام نبايد خيلي دنبال علت و حکمت بود. بلکه بايد دنبال اين بود که آيا اين دستور رسيده و سند دارد؟
عبادت به اصطلاح "توقيفي" است يعني دقيقا بايد طبق دستور خدا و پيامبر و بدون ذره اي کم يا زياد عمل شود و نمي توان عبادت اختراع کرد. اعمال شب قدر هم عبادت هستند و دقيقا بايد طبق دستور معصوم عمل شوند. در روايت وارد شده که در شب هاي قدر قرآن بر سر بگيريد و اين دعا ها را بخوانيد و ما تابع دستوريم حتي اگر وجه و حکمت آن را هم ندانيم.
البته سوال از حکمت عبادت ها و تحقيق براي يافتن آنها منعي ندارد و نتيجه مثبت هم مي تواند داشته باشد. ولي نبايد عمل را مشروط به دانستن و قبول کردن حکمت کرد.
خدا و پيامبر بندگان را به عمل لغو و بي فايده دستور نمي دهند و معصومين عمل لغو انجام نمي دهند و اگر کاري مي کنند، حتما آن کار حکمت دارد و در درگاه خدا پسنديده است. شايد قرآن به سر گرفتن، نماد خود را در پناه قرآن قرار دادن و قرآن را آقا و سايه سر و حاکم بر خود ساختن باشد.

با سلام. سوال من این است طبق ایه ی «إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم» «كسانی را كه به غیر از خدا می‏خوانید بندگانی مثل خودتان هستند»(اعراف/194). کمک خواستن از دیگران حرام است. پس چرا شیعیان از ائمه کمک میخواهند؟ برخی از اهل سنت میگویند طبق ایه ای که نوشتم چرا شیعیان از امامان خود کمک میگیرند.چرا به بارگاه و حرم انان میرون و از انان طلب یاری میکنند.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خدا عبادت و دعاي مشرکان را تخطئه مي کند. چون آن ها به بت هاي چوبي و سنگي يا انسان هايي مثل خود يا شياطين يا ملائکه به عنوان "رب" و "شريک خدا" در تدبير جهان متوسل مي شدند ، در حالي که اعتقاد آنان بي پايه بوده و آن ها هيچ کدام ،شريک خدا نبودند و اصلا شاني در تدبير نداشتند يا اگر مانند ملائکه شاني در تدبير داشتند، شان شان کارگزاري و اجراي امر خدا بود ،نه اين که شريک خدا باشند و در عرض خدا قرار بگيرند . اين عمل(تراشيدن شريک براي خدا و خواندن او) بزرگ ترين ظلم به خداي يگانه است . آيه بالا نهي از اين عبادت و خواندن است.
اما شيعه پيامبر و امامان را رب و شريک خدا در تدبير نمي داند، بلکه آنان را برگزيدگان خدا مي داند که خدا در قرآن محبت و اطاعت آنان را واجب کرده ، آنان را واسطه هدايت و رحمت و فيض خود ساخته ، از ما خواسته به آنان متوسل شويم و دست آنان را بگيريم تا ما را به خدا برسانند.
پس عمل شيعه با عمل مشرکان که در آيه بالا مورد نهي قرار گرفته، دو تفاوت اساسي دارد:
1. شيعه پيامبر و امامان را رب و شريک خدا نمي داند.
2. توسل شيعه به پيامبر و امامان هم به امر خود خداست که محبت و اطاعت آنان را لازم و واجب ساخته ، ما را براي هدايت يابي و رسيدن به سعادت به در خانه آنان فرستاده ، آنان را واسطه فيض و رحمت خود قرار داده است.
ما هميشه حاجات مان را فقط از خود خدا مي خواهيم اما براي حاجت خواستن ابتدا در محضر خدا به پيامبرش و جانشينان پيامبرش که بندگان مقرب خدا هستند ،عرض ارادت مي کنيم . از خدا مي خواهيم همچنان که ما به امر او به اين مقربان ارادت داريم و مطيع شان هستيم و محبت شان را در دل داريم، او هم به خاطر محبتي که به آنان دارد و به خاطر محبتي که به اطاعت کنندگان از آن ها دارد، به ما توجه کند و گناهان مان را ببخشد و توفيق بندگي بيش تر به ما بدهد و حاجات مان را برآورد.
اگر هم خود پيامبر و امام را صدا مي زنيم، به عنوان مقربان و محبوبان و بندگان برگزيده خدا صدا مي زنيم . خدا اين تقرب و محبوبيت و برگزيدگي را در قرآنش به ما اعلام کرده و به ما اجازه اين گونه صدا کردن را داده، بلکه بدان دعوت کرده است.
فرق است بين کسي که به بنده محبوب سلطان متوسل مي شود و از او به عنوان اين که بنده محبوب سلطان است، مي خواهد نزد سلطان براي وي شفاعت کند با کسي که به شخصي که سلطان اصلا به او ارادتي ندارد، متوسل مي شود و او را محبوب بلکه شريک و هم عرض سلطان شمرده و از او مي خواهد نزد سلطان وي را شفاعت کند.
فرد دوم براي سلطان شريک تراشيده که بزرگ ترين ظلم است . فردي را که محبوب سلطان نيست ،محبوب او خوانده که افترا بر سلطان و ظلم بزرگ تر ديگر است . بدون اجازه و امر سلطان از او شفاعت و واسطگي طلبيده است که اين هم تحميل بر سلطان و تعيين تکليف براي او و جسارتي بزرگ به ساحت اوست.

صفحه‌ها