كلام

ولایت یعنی چه؟

پاسخ:
ولايت (به کسر واو) به معناي امارت و سرپرستي است. ولايت (به فتح واو) به معناي محبت، نصرت، ربوبيت و مانند آن است. (1) در متون عرفاني درباره ولايت به تفصيل سخن گفته شده از جمله آمده است:
ولايت عبارت است از قيام بنده به حق در مقام فنا از نفس خود. قيام در پي تدبير و سرپرستي حق نسبت به بنده حاصل مي‌شود که تدبير انسان را به نهايت مقام قرب الهي مي‌رساند. از اين رو ولي به کسي گفته مي‌شود که خداوند به طور خاص متولي و سرپرست امور زندگي و شؤون وجودي او باشد و او را از گزند کارهاي ناشايست حفظ نمايد تا از اين رهگذر به مقام کمال نهايي خويش نايل آيد.(2)
اين همان حقيقتي است که در قرآن کريم اشاره شده: «و هو يتولي الصالحين».(3)
برخي از حکيمان بزرگ درباره ولايت گفته اند:
ولايت از ولي گرفته شده و به معناي قرب است، در اصطلاح به کسي که از موهبت قرب حق تعالي بهره‌مند است. ولي گفته مي‌شود. ولايت به مفهوم خاص آن عبارت از مرتبه فنا در حق تعالي است، زيرا کسي که به مقام فناي ذاتي و صفاتي و افعالي رسيده باشد و فاني في الله و آراسته به اسما و صفات حق تعالي باشد. ولي الله خوانده مي‌شود. ولايت گاهي به عنوان موهبت الهي نصيب کسي مي‌شود. گاهي در پي رياضت و مجاهدت‌هاي فراوان، جلوه‌اي از آن براي برخي از سالکان راستين حاصل مي‌گردد.(4)
براي واژه ولايت معاني فراوان ذکر شده، در همه آن معاني اين نکته نهفته است که ولايت در جايي صدق مي‌کند که واسطه بين دو چيز به گونه‌اي برداشته شود که هيچ غيري ميان آن دو وجود نداشته باشد. همين معنا در قرب هاي گوناگون نسبي، مکاني، منزلتي، محبتي و مانند آن وجود دارد، به همين دليل واژه ولي به هر دو طرف ولايت اطلاق مي‌گردد، مثلا گفته مي‌شود خداوند متولي تدبير امور بنده خود است و هدايت او را به عهده دارد. پس ولي او است، همچنين گفته مي‌شود که مومن حقيقي ولي پروردگارش است، زيرا همواره در پي انجام فرمان‌هاي او است.(5)
حکيم و عارف بزرگ معاصر امام خميني نيز درباره ولايت نکته‌هاي شنيدني دارد:
حقيقت ولايت با قرب حاصل مي‌شود بلکه ولايت خود همان قرب کامل است.(6)
نيز مي‌گويد: ولايت کامله فناي رسوم عبوديت و بشري است.(7)
در تبيين کلام ايشان بايد گفت:
ولايت مقول به تشکيک و داراي درجات است. ولايت کامل عبارت از آن است که انسان به مقام فناي في الله نايل شود، مراد، از فناي في الله، نابودي و معدوم شدن نيست بلکه فناي في الله به آن است که شخص از اوصاف بشري بميرد و به اوصاف الهي زنده شود. آنچه در حق تعالي است، در او به نحوي تجلي نمايد که بنده افعال و صفات و ذات خود را فاني و محو در افعال و صفات و ذات حق تعالي بيابد. مظهر و تجلي گاه اسما و صفات خداوند گردد.(8)
ولايت بالذات از آن خداوند است و ولي از اسماي الهي است: «هو الولي الحميد» (9) برخي از عارفان تصريح کرده که ولايت فيض انقطاع ناپذير است، بر خلاف رسالت و نبوت که با بعثت ختمي مرتبت پايان يافته است.(10)
از آن جا که اسماي الهي همواره مظهر مي‌خواهد، اسم ولي که از اسماء الله است، نيز مظهر مي طلبد. مظهر کامل اين اسم انسان کامل است که صاحب ولايت کلي است، از اين رو هيچ گاه عالم بي وجود انسان کامل نيست. از اين رو در روايات تصريح شده:
«لو لا الحجه لساخت الارض باهلها» (11) اگر حجت خدا در زمين نباشد، زمين متلاشي مي‌شود.(12) اگر مراد پرسشگر محترم ولایت فقیه باشد، باید اشاره گردد ولایت در این مسئله به معنای حکومت و سر پستی جامعه اسلامی است که در واقع ادامه ولایت انبیا و ائمه است در عصر غیبت به عنوان نایب عام حضرت ولی عصر که به فقیه عادل و جامع الشرایط تعلق می گیرد.

پي‌نوشت‌ها:
1. مجمع البحرين، ج 1-2، ص 455، نشر مکتبه المرتضويه، تهران، 1365 ش .
2. اصطلاحات الصوفيه، ص 54، انتشارات بيدار، قم، 1370 ش.
3. اعراف (7) آيه 196.
4. صدر المتالهين، مفاتيح الغيب، ج 2، ص 573، نشر موسسه النشر تاريخي العربي، بيروت، 1419ق.
5. الميزان، ج 10، ص 89، انتشارات دار الکتب الاسلاميه،تهران، 1370 ش .
6. تعليقات علي فصوص الحکم، ص 178، نشر پاسدار اسلام، قم، 1406 ق .
7. همان .
8. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص 231، نشر موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1387 ش.
9. شورا (42) آيه 28.
10. ابن عربي، فصوص الحکم، فص..... ص 308، نشر بيدار، قم، بي‌تا (چاپ سنگي) .
11. اصول کافي، ج 1، ص 462، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق .
12. انسان کامل از نگاه امام خميني، ص 128، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، قم، 1388 ش .

بنده دانشجو هستیم و می خواهیم در نشریه ی خود بحث در ارتباط با ولایت فقیه مطرح بنمایم. شما بفرمایید که بنده از کجا شروع کنم تا بتوانم تمام شبهات را در این رابطه در دانشگاه خود جواب بدهم، چون این موضوع بسیار ضروری و حیاتی است. لطفا اثبات نظریه ولایت فقیه را برای بنده ارسال کنید.

پاسخ:
پرداختن به همه ابعاد ولايت فقيه و رفع شبهات آن نياز به زمان و فرصت ديگر دارد. در يک نامه و يک مقاله نمي‌توان به آن پرداخت. پيشنهاد مي‌شود: درباره ولايت فقيه به کتاب هايي که معرفي خواهد شد مراجعه فرماييد. همين طور مي‌توانيد به مقالات که به همين منظور سامان يافته‌اند مراجعه کنيد. با اين کار مي‌توانيد الگو بگيريد که درباره ولايت فقيه چگونه بحث نماييد و چيدمان اثر علمي خود را سامان دهي نماييد. در ضمن در اين کتاب ها دلايل اثبات ولايت فقيه آمده است. مي توانيد قسمت هايي از آن را خلاصه نموده، در نشريه تان چاب نماييد. همين طور برخي از قسمت هاي کتاب هاي که معرفي خواهد شد، خلاصه و چاب کنيد. از سوي ديگر مي توانيد از اين منابع جهت تدوين اثر خود استفاده کنيد، زيرا در اين منابع معمولا عمده مباحث و شبهات آن آمده است.
مي‌توانيد بحث ولايت فقيه را با محورهاي زير محوربندي نماييد:
الف- اهميت و ضرورت بحث ولايت فقيه
ب- تعريف لغوي و اصطلاحي ولايت فقيه
ح- پيشينه ولايت فقيه
د- ديدگاه‌ها درباره ولايت فقيه
ه- اختيارات ولايت فقيه (بحث ولايت مطلقه فقيه نيز اين جا قابل طرح مي‌باشد)
ز- دلايل ولايت فقيه:
1- عقل
2- آيات
3- روايات
4- سيره مسلمانان
ح- شبهات مهم ولايت فقيه
درباره ولايت فقيه به کتاب هاي زير مراجعه فرماييد:
1-پرسش و پاسخ هاي درباره ولايت فقيه، مصباح يزدي .
2-ولايت فقيه، محمد هادي معرفت.
3-ولايت فقيه، آيت الله جوادي آملي .
4-ولايت فقيه، امام خميني .
5- شئون و اختيارات ولايت فقيه،ترجمه کتاب بيع امام .
6- فقه سياسي ، عميد زنجاني.
7-ولايت فقيه ،حجة‌الاسلام هادوي تهراني .
8ـ نگاهي گذار به ولايت فقيه ،محمد مهدي نادري قمي.

روش حکومتی امام علی (علیه السلام) با امام مهدی (عجل الله فرجه) چه تفاوت هایی می تواند داشته باشد که حکومت ایشان به موفقیت می رسد ولی حضرت علی (ع) موفق نشدند؟ چرا حکومت یکی جهانی می شود ولی حکومت دیگری نه؟

پاسخ:
تفاوت اصلي در شيوه حكومت داري نيست، بلكه مهم ترين تفاوت در ناحيه مردم، يعني ميزان آمادگي آنان و شرايط جهاني و مقتضيات زمان مي باشد.
سنت قطعي الهي بر اين مقرر شده، كه روزي به وسيلة امام زمان (عجل الله فرجه) زمين لبريز از عدل و داد شود، مدينة فاضله تشكيل گردد، همة اقشار مزة شيرين عدل را بچشند، گمشدة خود را در حكومت امامي كه كلامش، راهش و حكومتش عدل است، بيابند. بالأخره با حاكم شدن عدالت در أقصي نقاط عالم وفا و آسايش را لمس كنند. در ساية حكومت صالحان اجرا شدن احكام نوراني الهي را تفاوت اصلي در شيوه حكومت داري نيست. بلكه مهم ترين تفاوت در ناحيه مردم، يعني ميزان آمادگي آنان و شرايط جهاني و مقتضيات زمان مي باشد.
سنت قطعي الهي بر اين مقرر شده، كه روزي به وسيلة امام زمان (عج) زمين لبريز از عدل و داد شود، مدينة فاضله تشكيل گردد، همة اقشار، مزة شيرين عدل را بچشند، گمشدة خود را در حكومت امامي كه كلامش، راهش و حكومتش عدل است، بيابند. بالأخره با حاكم شدن عدالت در أقصي نقاط عالم وفا و آسايش را لمس كنند، در ساية حكومت صالحان اجرا شدن احكام نوراني الهي را ناظر باشند تا جايي كه زمين از قسط و عدل سيراب شود.
حضرت بقية الله عدل كلي را در جهان، با شرايط زير پياده مي فرمايد:
1 - آمادگي جامعة بشري براي عدالت كلي، انسان فطرتا عدالت خواه است و عدالت را دوست دارد، همان گونه كه زيبايي را فطرتا دوست دارد، به ويژه وقتي از ظلم و جور به تنگ آمد، تشنة عدالت مي شود. در زمان ظهور، عدالت محقق مي شود.
اما در مورد آمادگي جامعه زمان حضرت علي براي اجراي عدالت همين بس كه وقتي طلحه و زبير كه از ياران نزديك و خواص حضرت علي به شمار مي رفتند، پس از بيعت با حضرت (ع) براي گرفتن سهمِ خود و تصدي امر به خدمت حضرت رسيدند، حضرت از آن ها پرسيد آيا كار شخصي با من داريد و يا كار حكومتي؟ وقتي در پاسخ گفتند كه كار ما شخصي است حضرت چراغي را كه مربوط به بيت‏المال بود و روشن بود، خاموش كردند و چراغي را كه براي كارهاي شخصي بود روشن كردند و آن دو نفر وقتي اين صحنه را ديدند بدون بيان خواسته خود از نزد حضرت(ع) رفتند و متوجه شدند كه عدالت علي(ع) اجازه خوردن مالي و حقي را به آنان نخواهد داد و از اين جا بود كه باتحريك عايشه زمينه جنگ جمل و آن فتنه كور را آماده كردند. بنابر اين تفاوت درآمادگي دو جامعه است. (1)
2 - در زمان ظهور عقل ها كامل مي گردد و بشر به اندازه اي به رشد عقلي مي رسد كه قابليت پياده شدن عدل همكاني را پيدا مي كند.(2)
اما اميرالمومنين (ع) در دودان جهالت بسر مي برد، همانگونه در خطبه "قاصعه‏" از جمله عوامل عمده وحدت‏ شكن را جهالت دانسته، تزلزل و تفرقه بين امت واحده را ناشي از روي آوردن به ناداني مي ‏داند:
"زنهار كه اينك دست از رشته طاعت كشيده ‏ايد و با احكام جاهليت‏ بر دژ الهي، كه فراگردتان كشيده شده است، شكاف وارد آورده ‏ايد." (3)
3 - اجتماع ياراني (حداقل 313 نفر) در ابتداي كار دور شمع وجود امام با ويژگي هايي از قبيل:
الف) خداجويي و توحيد، كه سرلوحة خصال ياران مهدي است و وجودشان غرق جلوة نور ايزدي است.
ب) بصيرت و آگاهي، آنان چنان درايت و خردمندي دارند كه در هر وضعي حق را از باطل باز مي شناسند.
پ) حفظ حدود الهي، ياران حضرت چنان خود ساخته اند كه حتي در سخت ترين اوضاع دست از پا خطا نمي كنند و قانون الهي را نمي شكنند.
ت) شجاعت، آنان دلير مردان جنگ آوران ميدان نبردند و دل هايي چون پولاد دارند و از انبوه دشمن هراسي به دل راه نمي دهند. ايمان به هدف همة وجودشان را تسخير كرده است.
ث) فرمان بري، آنان عاشقان مولاي خودند تا جايي كه در انجام دستورهاي حضرت بر يكديگر پيشي مي گيرند.
ج) زهد و ساده زيستي، زهد و عدم وابستگي به دنيا زينت كارگزاران مهدي است. ياران امام منتظر با داشتن چنين صفاتي چنان خود ساخته اند كه اگر همة دنيا به آنان پيشنهاد شود تا تخلف از فرمان امامشان كنند، نمي پذيرند.(4)
ياران اميرالمومنين:
حضرت اشاره كردند به سي تا گوسفندي كه مشغول چرا بودند و فرمودند: قسم به خدا اگر من به اندازي اين گله نيرو داشتم، قيام مي كردم .
وقتي سيصد و شصت نفر با حضرت بيعت كردند، حضرت فرمود: فردا در مكاني ويژه با سر تراشيده حاضر شويد، جز چهار نفر؛ مثل ابوذر، مقداد، سلمان و عمار حاضر نشدند. حتي سلمان هم با تأخير آمد.(5)
4 - كارگزاران مهدي موعود (عج) انسان هاي ساخته شده اند كه ايمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است و خداترسي آنان مانع از تخلفشان مي گردد. در مراحل بعد كه انقلاب حضرت گسترش مي يابد، كارگزاران بر اساس موازين درست و شايستگي هاي اصولي و لياقت هاي افراد انتخاب مي گردند.
اما مردان حكومت حضرت علي و كساني از حاميان و نزديكان او بودند تاب اجراي عدالت او را نداشتند، زيرا ثروت اندوزي چشمانشان را كور و دلهایشان را سخت كرده بود و موجب شد كه آنها در جبهه مقابل آن حضرت صف آرايي كنند و جنگ جمل ها بوجود آرند و يا به زير سايبان راحت طلبي كه معاويه پديد آورده بود پناه بگيرند.
اينها بخشي از عواملي بود كه مانع اميرالمومنين در اجراي كامل عدالت گشت و حكومت آن حضرت چند سالي بيش عمر نكند.
بنابراين همانگونه كه بيان شد اين موانع در حكومت امام مهدي(عج) وجود ندارد و حكومتش را جهاني مي نمايد.

پي نوشت ها:
1. شرح إحقاق الحق ،جلد 8 صفحه 539 ،تحقيق : تعليق : السيد شهاب الدين المرعشي النجفي / تصحيح : السيد إبراهيم الميانجي ، ناشر : منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم - ايران.
2.نجم الثاقب ميرزا حسين نوري ، باب سوم ،قم انتشارات مسجد مقدس جمكران، سال چاپ 1372.
3. نهج البلاغه خطبه 192.
4.لطف الله صافي، منتخب الأثر ، ص 360 و 364 و 589 و 591.
5.الكافي - الشيخ الكليني - ج 8 - ص 31 - 33 . كتاب : الكافي ، تحقيق : تصحيح وتعليق : علي أكبر الغفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1362 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - طهران ؛ تاريخ‏يعقوبى/ترجمه محمد ابراهيم آيتى‏،ج‏1،ص:527 انتشارات علمى و فرهنگى ، چاپ : ششم ، 1371ش.

با سلام،

خواهشمند است درباره برهان فطرت توضیحات کاملی بدهید؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
فطرت زبان مشترك تمامي آدميان و زبان بين المللي بشر است. نيازي به تعليم و تعلم ندارد. زبان فطرت در آدميان، همانند جگر تشنه است كه آب مي‏ خواهد. هيچ كس به انسان نياموخته كه اگر تشنه شد، آب بنوشد (بلكه خود سراغ آب مي‏رود). بنابراين فطرت، دروغ ‏پذير و خطاپذير نيست. اگر قلب انسان (به جهت گناهان) منحرف نشود، فطرت انسان او را به سمت خدا هدايت مي‏ كند.
راه فطرت، تنها مربوط به مسائل عملي نيست؛ بلكه مسائل و معارف توحيدي نيز بر اساس راه فطرت روشن مي‏ شود، (1). بنابراين يكي از متقن‏ ترين و روشن ‏ترين برهان‏ ها براي اثبات وجود خداوند، برهان فطرت است كه از جان آدميان برخاسته است.
فطرت؛ به معناي خلقت بديع و بي‏ سابقه است. بر اساس نظر قرآن، حسّ ديني و توحيد، در سرشت بشر نهاده شده است :
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ؛ (2) پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده ، دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است آيين استوار ، ولى اكثر مردم نمى‏دانند!» .
بيان برهان فطرت :
1. انسان با تمام وجود، در مي‏يابد كه موجودي نيازمند است. اين اصلي بديهي و روشن است كه نياز به استدلال ندارد. كنكاشي مختصر درون خودمان، روشن مي‏كند كه موجودي نيازمند هستيم.
2. انسان با تمام تلاش خود يا با تكيه بر ديگري، سعي مي‏كند كه نياز خود را برطرف كند.
3. در اين تلاش او كم‏كم در مي‏يابد كه كسي نمي‏تواند نيازهاي او را برطرف كند. مگر اين كه او بي‏نياز محض باشد؛ زيرا آن كه نيازمند است، گرفتار حل مشكل خود است. پس تنها كسي مي‏تواند نياز نيازمندان را برطرف كند كه خود، بي نياز مطلق باشد . موجودبي‏نياز خدا است كه انسان با جان و دل خود، خويشتن را محتاج و نيازمند به او مي‏يابد . براي رفع نياز و فقر خود، دست نياز به سمت او دراز مي‏كند.
4. در مرحله بالاتر، انسان در مي‏ يابد كه نيازهاي او تنها محدود به نيازهاي مادي نيست؛ بلكه نيازهاي فوق مادي (معنوي) نيز او را احاطه كرده‏اند. نيازهاي آدمي تنها آب، نان، مسكن و... نيست؛ بلكه در علم، شناخت، عبوديت و ديگر امور معنوي نيز همواره نيازمند است.
5. كمالات علمي و عملي - كه انسان در جان خود آن ها را احساس مي‏كند - برطرف نمي‏ شود؛ مگر اين كه به خدا تكيه كند ،خدايي كه كمال محض است و همه كمالات را به صورت ناب دارا مي ‏باشد.
6. انساني كه به اين مرحله رسيده، تشنه مي‏ شود كه او را ببيند . براي رفع اين حاجت با جان خود، از خدا طلب مي‏ كند. او در اين تلاش، در مي‏ يابد كه خداوند با چشم ديده نمي ‏شود؛ زيرا جسم دليل نقص است؛ بلكه با شناخت حضوري و شهودي، او را طلب مي‏ كند. انسان در اين مرحله، در مي‏ يابد كه با جان مي‏ توان خدا را مشاهده كرد (نه با چشم سر).
هنر پيامبران اين است كه فطرت انسان‏ ها را - كه همانند معدن‏ هاي ارزشمند هستند - كشف مي‏ كنند و به او نشان مي‏ دهند كه به چه چيز و به چه كسي محتاج است و چه بايد بكند .
پس انسان در اصل محتاج به بي نياز مطلق است كه فقط او الوهيت دارد و ديگران همه محتاج اويند:« يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ »(3)پس مقصود واقعي انسان، خدا است و پيامبران فطرت را بيدار مي‏ كنند.
انسان براي حل مشكلات و نيازهاي خود، راه حل‏ هاي گوناگوني را پيش‏بيني مي‏كند، اما اگر از تمام راه‏ حل‏ ها نااميد شد، آن گاه توجه به دستاويزي مي كنند كه هيچ گونه محدوديت و ناتواني در آن راه ندارد؛ زيرا دليل روي گرداني او از راه حل‏ هاي مختلف،ناتواني آنان براي حل مشكلات او است ؛ اما در عين حال كه آن ها را ناتوان مي‏ يابد و نااميد مي‏ شود؛ در دل اميدوار است. اميد، به جايگاهي است كه هيچ گونه ضعف و ناتواني در او راه ندارد.
این آیه شریفه به این مطلب اشاره دارد:
« فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ؛(4) هنگامى كه بر سوار بر كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى‏خوانند (و غير او را فراموش مى‏كنند). امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و نجات داد، باز مشرك مى‏شوند! » .
آن احساس نياز دورني و وابستگي شديد همان چيزي است كه برهان فطرت بر آن تاكيد دارد. در مواقعي خاص چنان قوي و پر قدرت ظاهر مي شود كه خود انسان را به شگفتي وا مي دارد ، هرچند باز در اثر غفلت ها و دنيا طلبي ها به فراموشي سپرده مي شود ؛ اما در حقيقت واقعيت اين احساس و اين طلب نياز حقيقتي غير قابل انكار است زيرا انسان به كسي اميدوار است كه او را مي‏ شناسد؛ زيرا دلبستگي و اميد به كسي، پس از شناخت او حاصل مي‏ شود.
تا ما كسي را نشناسيم و معرفت و شناختی نسبت به او و خصوصيات او نداشته باشيم، نمي ‏توانيم به او دلبسته و اميدواريم باشيم. بنابراين، دلبستگي و اميد ما به موجودي كه توانا و بي‏ همتا است، نشان از آن دارد كه موجودي با اين خصوصيات و صفات وجود دارد؛ زيرا اگر چنين موجودي نبود، شناخت ما امكان نداشت.
در نتيجه دلبستگي و اميد و عرض نياز به او نيز ناممكن بود. عارفان از اين حالت انسان به «عشق» تعبير مي‏كنند و اين همان است كه مي‏ فرمايند: «انسان فطرتا خداشناس و خداجو است». اين تعبير در زبان دين و دانشمندان به فطرت خداپرستي و پرستش تعبير شده است.
اين برهان به خاطر فراگير بودن آن و به خاطر ادراك عمومي همه مردم نسبت به آن مورد توجه خاص امامان معصوم هم بوده ، بزرگان دين در كلمات خود توجه ويژه اي به اين برهان و طرح آن در برابر خداجويان داشته اند .
اميرمومنان در گفتاري مشهور در مورد بعثت پيامبران مي فرمايد:
« ... فبعث فيهم رُسُله... ليستأدوهم ميثاق فطرته ... (5)؛ پس پيامبران را ميان مردم مبعوث كرد ، تا وفاي به پيمان را از آن ها درخواست كند... » .
شخصي خدمت امام صادق(ع) عرض كرد: "چگونه خدا را بشناسم و ببينم ،‌حضرت سؤال كرد: آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كرده‌اي؟ (گويا حضرت توجه داشتند به اين كه قضيّه براي او اتفاق افتاده ) گفت: آري. گفتند: اتفاق افتاده كه كشتي در دريا بشكند؟ گفت: بلي، اتفاقاً در سفري چنين قضيّه اي واقع شد. گفتند: به جايي رسيدي كه اميدت از همه چيز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببيني؟ گفت: بلي چنين شد. گفتند: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ گفت: آري. گفتند: در آن جا كه وسيله اي براي نجات تو وجود نداشت، به چه به كسي اميدوار بودي؟
آن شخص متوجه شد كه در آن حال دل او با كسي ارتباط داشته كه گويي او را مي ديده است. (6)
اين داستان گزارشي روشن از برهان فطرت است.
فطرت و برهان فطرت، با بيان‏هاي مختلفي تبيين شده است كه براي نمونه مي‏توانيد به منابع معرفي شده مراجعه كنيد:
الف ) معناي فطرت و فطري بودن دين و نفسيات فطريات:
فطرت، استاد شهيدمطهري، انتشارات صدرا.
ب ) برهان فطرت:
1. مقالات، محمد شجاعي، انتشارات سروش (ج 3، ص 253 - 223). در اين كتاب از برهان فطرت، تحت عنوان « فكر در خود » بحث شده . البته اين برهان در حدود اثبات وحدانيت خدا از طريق فكر در خود است.
2. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، انتشارات در راه حق، ج اول، ص 47 - 26.
ج ). فطرت حس ديني و خداجويي و خداشناسي از ديدگاه دانشمندان:
1. امدادهاي غيبي، استاد شهيد مطهري (ص 30 و 31)
2. آشنايي با قرآن، استاد شهيد مطهري (ج 1 و 2، ص 38 - 37، پاورقي)
3. علم و ايمان در گفتگو با دانشمندان، جواد محقق، انتشارات مدرسه.

پي نوشت ها:
1. فطرت، شهيدمطهري، ص 98 - 74.
2.روم ( 30)پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده ،دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است آيين استوار ،ولى اكثر مردم نمى‏دانند!
3.فاطر (35)آيه 15 .
4.عنکبوت(29)آيه65.
5. نهج البلاغه، خطبه 1.
6. معارف قرآن، ص 29، به نقل از توحيد صدوق، ص 231.

معنی این متن که در کتاب توحید مفضل صفحه 86 است میخواهم بدانم و باز در روئيدن اين موها منفعت دينى هست انسان را كه او را مكلف ساخته‏اند به ازاله اينها كه مثاب گردد و اشتغال آن به اين اشغال بدنى مانع گردد كه او را از طغيان و فسادى كه لازم فارغ بودن آدمى است از اشتغال زيرا كه مانع مى‏شود او را بسيارى از غرور و ارتكاب معاصى و شرور.

پرسش: معني حديث شرح : معني اين متن که در کتاب توحيد مفضل صفحه 86 است و در روئيدن اين موها منفعت دينى هست. انسان را كه او را مكلف ساخته‏اند به ازاله اين ها كه مثاب گردد و اشتغال آن به اين اشغال بدنى مانع گردد كه او را از طغيان و فسادى كه لازم فارغ بودن آدمى است از اشتغال زيرا كه مانع مى‏شود او را بسيارى از غرور و ارتكاب معاصى و شرور...............

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
اشاره شما به فرازي از بيان امام صادق(ع) به مفضل بن عمر در بيان حکمت هاي خلقت و نظم آفرينش است که به توحيد مفضل معروف شده است. امام در اين فراز در حکمت خلقت موي زير بغل و موي عانه(اطراف آلت تناسلي)مي فرمايد:
"إن المنانية وأشباههم ، حين أجهدوا في عيب الخلقة والعمد عابوا الشعر النابت على الركب والإبطين ، ولم يعلموا ذلك من رطوبة تنصب إلى هذه المواضع ، فينبت الشعر كما ينبت العشب في مستنقع المياه أفلا ترى إلى هذه المواضع أستر وأهيأ لقبول تلك الفضلة من غيرها ؟ . . . ثم إن هذه تعد مما يحمل الإنسان من مؤنه هذا البدن وتكاليفه لما له في ذلك من المصلحة ، فإن اهتمامه بتنظيف بدنه . وأخذ ما يعلوه من الشعر ، مما يكسر به شرته ويكف عاديته ويشغله عن بعض ما يخرجه إليه الفراغ من الأشر والبطالة ." (1)
مانويه و مانند آن ها که در صدد عيب يابي از خلقت بوده و در اين جهت عمد و جهد دارند، موهاي روييده در زير بغل و اطراف آلت تناسلي را عيب خلقت شمرده، در حالي که ندانسته اند که رويش نتيجه رطوبت فراوان اين موضع ها است، همچنان که در اطراف چشمه ها که نمناک است، روئيدني فراوان مي باشد. اين دو موضع چون پوشيده ترند ،براي روئيدن مو زمينه مناسب تري دارند . ازاله اين موهاي زايد وظيفه انسان نسبت به بدن است . در ازاله مصلحت هم هست. چون هم نظافت بدن است و هم با ازاله موها، شدت شهوت مي شکند . شعله هاي سرکش آن مهار مي شود . از در افتادن به بعض مهلکه هايي که شدت شهوت و هوسراني بدان دعوت مي کند، باز مي دارد.
شرح اين بيان به عهده زيست شناسان است که منافع اين خلقت خدا را فهميده اند . امام به اراده خدا در آن زمان به اين منافع با زبان روز اشاره کرده است.
پي نوشت:
1. توحيد مفضل ، ص 33 - 34.

آیا عمل استمنا حرام است و اینکه علت اصلی حرام بودن این عمل واقعا چیست ؟

استمنا حرام و از گناهان كبيره‏ است (1)
اما اين مسئله که علت حرمت استمنا چيست؟
به نظر مي رسد که مهم ترين فلسفه استمنا ضررهايي است که برجسم و روح انسان در اثر استمنا وارد مي شود. مهم ترين ضررهايي که استمنا دارد ، عبارت است از:
ا) پيامدهاي جسماني:
ضعف چشم و بينايي، تحليل رفتن قواي جسماني، ناتواني در توليد مثل، پيري زود رس، ضعف مفاصل، لرزش دست، زشتي چهره و از بين رفتن طراوت صورت.
ب) پيامدهاي روحي و رواني:
ضعف حافظه و حواس‏پرتي، اضطراب، منزوي شدن و گوشه‏گيري، افسردگي، بي‏نشاطي و لذت نبردن از زندگي، پرخاشگري و بداخلاقي و تندخويي، كسالت دائمي، ضعف اعصاب و در نهايت ضعف اراده.
ج) عوارض اجتماعي:
ناسازگاري خانوادگي، بي‏ميل شدن به همسر و ازدواج، ناتواني در ارتباط با جنس مخالف و همسر، بي‏غيرت شدن نسبت به حفظ ناموس، احساس طرد شدن، از بين رفتن عزت، پاكي، شرافت و جايگاه اجتماعي، دير ازدواج كردن و لذت نبردن از زندگي مشترك و عدم اقناع جنسي از همسر. (4)
ممکن است علاوه بر آنچه ذکر شد ، حرمت استمنا حکمت هاي ديگري هم داشته باشد که ما از آن حکمت ها بي خبر هستيم.
پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، استفتائات، سؤال 787.
4.آيت الله دستغيب، گناهان کبيره، ج2، بحث استمنا، ص 332.

امامت و ولايت در واقع جايگزين نبوت و رسالت است، همان طور که امام جانشين پيامبر (ص) است، همان شؤون و مسئوليت پيامبر به غير از مقام نبوت در امام به عنوان ...

شبهه ای که تازگی در دانشگاه ها خیلی مطرح می شود این است که ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) را قبول دارند ولی می گویند انتخاب امیرالمومنین یک انتخاب معنوی بود و ربطی به حکومت ندارد و پیامبر ایشان را انتخاب کردند تا مردم در مورد نماز، روزه، زکات و ... سوال بپرسند، نه اینکه حکومت را در دست بگیرند؟ لطفا یک پاسخ دقیق و قانع کننده هرچه زودتر به این شبهه بدهید. ممنون

پاسخ:
اين شبهه جديد نيست بلکه با رنگ و لعاب جديد عرض اندام کرده، اما جواب مسئله اين است:
امامت و ولايت در واقع جايگزين نبوت و رسالت است، همان طور که امام جانشين پيامبر (ص) است، همان شؤون و مسئوليت پيامبر به غير از مقام نبوت در امام به عنوان جانشين پيامبر مطرح است، يعني همان طور که پيامبر غير از بيان احکام شريعت نظير آنچه در سوال آمده، داراي مقام حکومت و مديريت جامعه بوده است، جانشينان او نيز همين سمت را داشته‌اند، همان دلايلي که اثبات مي‌کند. رسول خدا سمت حکومت داشته، ثابت مي‌نمايد که جانشين او نيز همين سمت را داشته است، زيرا انسان با نهاد خدادادي خود بدون هيچ گونه ترديد درک مي کند که هرگز جامعه متشکلي مانند يک کشور يا يک شهر يا ده يا قبيله و حتي يک خانه که از چند نفر تشکيل يابد، بدون سرپرست و زمامداري که چرخ جامعه را به کار اندازد و اراده او را با اراده‌هاي جزو حکومت کند، و هر يک از اجزاي جامعه را به وظيفه اجتماعي خود وا دارد، نمي‌تواند به بقاي خود ادامه دهد. در کم ترين وقتي اجزاي آن جامعه متلاشي شده، وضع عموميش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد،
به همين دليل کسي که زمامدار و فرمان روايي جامعه اي است (اعم از جامعه بزرگ يا کوچک) و به سمت خود و بقا جامعه عنايت دارد، اگر بخواهد به طور موقت يا غيرموقت از سر کار خود غيبت کند، البته جانشيني به جاي خود مي‌گذارد. هرگز حاضر نمي‌شود که قلمرو فرمان روايي و زمامداري خود را سر خود رها کرده، از بقا و زوال آن چشم پوشد. رئيس خانواده‌اي که براي سفر چند روزه يا چند ماهه مي‌خواهد خانه و اهل خانه را وداع کند، يکي از آنان (يا کسي ديگر را) براي خود جانشين معرفي کرده، امورات منزل را به وي مي‌سپارد. رئيس موسسه يا مدير مدرسه يا صاحب دکاني که کارمندان يا شاگردان چندي زير دست دارد، حتي براي چند ساعت غيبت، يکي از آنان را به جاي خود نشانيده، ديگران را به او ارجاع مي‌کند. به همين ترتيب، اسلام ديني است که به نص کتاب و سنت بر اساس فطر استوار است. آئيني است، اجتماعي که در هر آشنا و بيگانه اين نشاني را از سيماي آن مشاهده مي‌کند. عنايتي که خدا و پيامبر با اجتماعيت اين دين مبذول داشته‌اند، هرگز قابل انکار نبوده و با هيچ چيز ديگري قابل مقايسه نيست.
پيامبر اکرم (ص) نيز عقد اجتماع را در هر جائي که اسلام در آن نفوذ پيدا مي‌کرد، ترک نمي‌کرد. هر شهر يا دهکده‌اي که به دست مسلمانان مي‌افتاد، در اسرع وقت سرپرست و عاملي در آن جا نصب و زمام اداره امور مسلمانان را به دست او مي‌سپرد، حتي در لشکرهايي که به جهاد اعزام مي‌کرد، گاهي براي اهميت مورد بيش از يک رئيس و فرمانده به نحو ترتيب براي ايشان نصب مي‌نمود حتي در جنگ موته چهار نفر رئيس تعيين فرمود که اگر اولي کشته شد، دومي را. اگر دومي کشته شد، سومي را، هم چنين به رياست و فرماندهي بشناسند. هم چنين به مسئله جانشيني عنايت کامل داشت. هرگز در مورد لزوم، از نصب جانشين فروگذاري نمي‌نمود. هر وقت از مدينه غيبت مي‌فرمود، والي به جاي خود معين مي‌کرد حتي در موقعي که از مکه به مدينه هجرت مي‌نمود و هنوز خبري نبود، براي اداره چند روزه امور شخصي خود در مکه و پس دادن امانت‌هايي که از مردم نزدش بود، علي (ع) را جانشين خود قرار داد. همچنين پس از رحلت نسبت به ديون و کارهاي شخصي خود علي (ع) را جانشين نمود. بنابراين به همين دليل هرگزمتصور نيست که پيامبر رحلت کند و کسي را جانشين خود قرار ندهد و سرپرستي براي اداره امور مسلمانان و گردانيدن چرخ جامعه اسلامي، نشان ندهد. (1)
بنابراين اولا بي‌ترديد رسول خدا براي خود جانشين تعيين کرده و بر اساس روايات متواتر نظير، غدير خم، حديث منزلت، حديث يوم دار، حديث ثقلين، آيه ولايت و مانند آن علي بن ابي طالب جانشين و خليفه رسول خدا (ص) بوده است. (2)
جانشين مربوط به همه اموري است که شخص پيامبر عهده دار بوده، غير از نبوت و رسالت تمام مسئوليت هاي او بر عهده امام معصوم است، از آن ميان مسئله حکومت است به خصوص آن که حکومت اساس حفظ همه احکام شرع است. اگر امام و سرپرست نباشد، احکام الهي به تدريج فراموش مي گردد، اين تصور که رسول خدا تنها براي بيان احکام علي (ع) را به جانشيني برگزيده بر خلاف عقل سليم و آموزه هاي فراواني است که در منابع اسلامي آمده است و در اين جا به چند نمونه از آن اشاره مي‌گردد:
اميرمومنان مي‌فرمايد كه رسول خدا (ص) به من فرمود: «يا علي انت وصيتي و خليفتي علي اهلي و امتي في حياتي و بعد موتي، وليک ولي، و ولي ولي الله» (3) اي علي ! وصي و خليفه من بر اهل و امت من در زمان حيات و بعد از مرگم هستي. دوستان تو دوست من و دوست من دوست خداوند است».
در خطبه قاصعه فرمود: من نور وحي و رسالت را مي‌ديدم و بوي نبوت را مي‌بوئيدم. هنگامي که وحي بر پيامبر فرود آمد، ناله شيطان را شنيدم، گفتم: اي رسول خدا، اين ناله کيست؟ گفت: شيطان است که از پرستش خود مأيوس گرديد، آن گاه فرمود: علي، تو آنچه را من مي‌شنوم، مي‌شنوي. آنچه را که من مي‌بينم، مي‌بيني، جز اين که تو پيامبر نيستي. بلکه وزير من بوده و به راه خير مي‌روي. (4)
از اين گونه روايات به خوبي به دست مي‌آيد که علي (ع) غير از مقام رسالت، همه حقايق را به دنبال پيامبر دارا بوده است.
در اين باره به کتاب مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 3، ص 257، و نيز نتايج کلامي حکمت صدرايي، ص 160 مراجعه شود.

پي‌نوشت‌ها:
1. شيعه در اسلام، ص 109- 110- 111، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1348 ش .
2. آشنايي با کلام اسلامي، ج 2، ص 155، نشر طه، قم 1383 ش .
3. بحار الانوار، ج 22، ص 463، نشر دار الاحياء لتراث العربي، بيروت، 1430 ش .
4. نهج البلاغه، خطبه 192.

اصلا باید ولایت رو فقط به صورت مطلقه قبول داشت؟

پاسخ:
درباره ولايت فقها - به يک اعتبار- از دو زاويه مي توان بحث نمود:
يکي اصل ولايت فقيه.
دوم قلمرو آن که از آن به عنوان ولايت مطلقه و ولايت مقيده ياد مي شود. فقها درباره اصل ولايت فقيه اختلاف ندارند. اختلاف آنان درباره قلمرو ولايت فقيه مي باشد که درباره قلمرو ولايت فقيه, دو ديدگاه اساسى وجود دارد:
ديدگاهى كه قلمرو ولايت فقيه را بسان قلمرو حكومت پيامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم (علیهم السلام) گسترده مى داند و بر اين باور است كه وليّ فقيه, در تدبير و اداره كشور و در تمام امور اجتماعي مردم, حقّ دخالت و تصميم گيرى دارد. از اين ولايت به عنوان ولايت مطلقه و ولايت عامه ياد مي شود.
اين ولايت مطلق اولاً طبق مصالح عمومي جامعه است.
ثانياً بايد جنبه اجتماعي داشته باشد. بر اين اساس ولايت مطلقه فقيه در تمام شئون مانند ولايت معصوم نيست؛ زيرا امام معصوم علاوه بر ولايت در امور اجتماعي، در امور شخصي مردم نيز ولايت داشتند؛ بنابراين منظور از ولايت مطلق آنان مانند ولايت معصوم است، در امور حكومت و امور اجتماعي
طيف وسيعي از فقهاي پیشين و متأخرين طرفدار اين مبنا مي باشند، از جمله امام خميني مي فرمايد:
تمام اختياراتي كه پيامبر و امامان داشته‌اند، فقيه جامع الشرائط نيز دارا مي‌باشد.(1) تمامي دلايلي را كه براي اثبات امامت پس از دوران عهد رسالت آورده‌اند، درباره ولايت فقيه در دوران غيبت جاري است. عمده ترين دليل ضرورت وجود كساني است كه ضمانت اجرايي را عهده دار باشند، ‌زيرا احكام انتظامي اسلام مخصوص عهد رسالت يا عهد حضور نيست. بايستي همان گونه كه حاكميت اين احكام تداوم دارد، مسئوليت اجرايي آن نيز تداوم داشته باشد. فقيه عادل شايسته ترين افراد براي عهده دار شدن آن مي‌باشد.(2)
اين گفتار امام درباره ولايت مطلقه فقيه همان است كه فقهاي بزرگ و نامي شيعه قرن‌ها پيش گفته‌اند. از روزگاري كه فقه شيعه تدوين يافت، ولايت فقيه مطرح گرديد. مسئوليت اجرايي احكام انتظامي اسلامي را بر عهده فقهاي جامع الشرائط دانستند. فقها اين مسئله را در ابواب مختلف فقه ازجمله در كتاب جهاد، كتاب امر به معروف، كتاب حدود و قصاص و غيره مطرح كرده‌اند. از جمله مرحوم شيخ مفيد (متوفاي سال 413) در كتاب «المقنعه» در باب امر به معروف و نهي از منكر فرموده است:
اجراي حدود و احكام انتظامي اسلام وظيفه حاكم اسلام است كه از جانب خداوند منصوب گرديده، منظور از حاكم اسلام، ائمه هدي از آل محمد (ص) يا كساني كه از جانب ايشان منصوب گرديده‌اند، مي‌باشند . امامان نيز اين امر را به فقهاي شيعه تفويض كرده‌اند تا در صورت امكان، مسئوليت اجرايي آن را بر عهده گيرند.(3)
حمزه بن عبدالعزيز ديلمي معروف به سلاّر (متوفاي سال 448) در كتاب فقهي خود به نام «مراسم» مي‌نويسد: امام و پيشواي شيعه اجراي احكام انتظامي را به فقها واگذار نموده و به عموم شيعيان دستور داده‌اند تا از ايشان تبعيت و پيروي كنند.(4)
شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسي (متوفاي سال 460) در كتاب «النهايه» فرموده : حكم نمودن و قضاوت بر عهده كساني است كه از جانب حاكم عادل (امام معصوم) مأذون باشند . اين وظيفه بر عهده فقهاي شيعه واگذار شده است.(5)
ديدگاه دوم که در برابر ديدگاه, اول قرار دارد که به عنوان ولايت مقيده ... ياد مي شود. ولايت فقيه را محدود و قلمرو اختيار ولايت فقيه و دايره نفوذ آن را اندك پنداشته اند. از جمله دخالت در امور مال هايى كه مالكان آن ناشناخته اند, كودكانِ بى سرپرست، چيزهايي كه شارع راضي به زمين ماندن آن نيست. مانند ساخت مساجد و امور عام المنفعه و... كه اصطلاحاً‌ امور حسبه مي گويند.
آنان معتقدند كه فقيه نمى تواند حوزه اختيار خويش را بگستراند, بلكه تنها در همين چند مورد و موارد مشابه ولايت دارد . برخي علاوه بر آن، ولايت بر قضا و صدور حكم را نيز شأن فقها دانسته اند.
فقهايي چون شيخ انصاري در كتاب مكاسب يا آيت الله خويي(ره) و هم چنين آيت الله تبريزي از طرفداران ولايت فقيه به معناي دوم هستند .(6)
امام خميني به نقد اين ديدگاه پرداخته ، ياد آوري نموده است که ولايت فقيه محدود به ولايت بر مجانين و اموال يتيمان... نيست.
امام خميني (ره) مي‌فرمايد: اگر فرد لايقي كه داراي دو خصلت فقاهت و عدالت باشد، به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا مي‌باشد. بر همه مردم لازم است از او اطاعت كنند.(7)
پذيرش و اعتقاد به ولايت فقيه از ضروريات دين نيست, هر چند از مسائل مهم سياسي اسلام به شمار مي رود. در مورد ولايت معصومان كه حقيقت امامت را تشكيل مي دهد, مسلّماً موظفيم به امامت به عنوان جزئي از اصول مذهب معتقد باشيم , اما در مورد ولايت فقيه اين گونه نيست كه لازم باشد. مردم به عنوان جزئي از اصول مذهب به آن اعتقاد داشته باشند, چون اين امر لازم اعتقادي نيست, اما مسلّم است خدا براي فقيه ولايت قرارداده است.(8)
بنابراين اعتقاد به ولايت فقيه از ضروريات نيست. شاهد بر اين مطلب, اختلاف بزرگان در اين موضوع و تفاوت انظار فقها در محدوده آن مي باشد.
اما در احکام حکومتي همه موظفند از ولي فقيه تبعيت نمايند، هر چند در احکام فردي مانند فروع نماز و روزه و... هر کس تابع فتواي مرجع تقليد خود بوده و به فتواي او عمل مي کند.

پي‌نوشت‌ها:
1. كتاب البيع ،امام خميني ،ج 2 ، ص 617 - 618، سال چاپ 1421ه‍ ، تهران ناشر : مؤسسة تنظيم ونشر آثار الامام الخميني.
2. محمد هادي معرفت، ولايت فقيه، ص44 ، موسسه فرهنگي انتشاراتي "التمهيد" قم.
3. همان، ص 44، به نقل از المقنعه، ص810 .
4. همان، ص 45، به نقل از المراسم العلويه، ص263 .
5. همان، به نقل از النهايه، ص 30.
6. همان، ص 50.
7 . امام خميني،‌ولايت فقيه،‌ص 55 ، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
8 . محمد مؤمن , مجله حكومت اسلامي , شماره دوم , ص9.

با سلام،

1- چطور می شود که خداوند فقط برای یهودی ها پیامبر می فرستد؟ بسیاری از اقوام دیگر (چینی ها، ژاپنی ها، آمریکا قبل از مهاجرت سفید پوستان) را فراموش می کند. در قرآن وتاریخ سخنی از پیامبران آنها نیست، آیا این نشان نمی دهد ادیان ابراهیمی ساخته دست این قوم است و نه خدای عالم گیر که اگر از جانب خدا بود برای همه مردم زمین بود؟

2- آیا فرشتگان لایق پاداشند؟ برای چه نه؟

3- تمامی پیامبران و امامان براساس آنچه در دین ما گفته می شود مجبور بوده اند؛ موسی، عیسی در کودکی به پیامبری رسیده اند، بدون تعقل و عمل صالح و پیامبر ما که قبل از خلقت جهان نوری بوده و نشانه های پیامبری اش در کودکی آشکار بوده چطور اینها لایق برتری اند در حالیکه از قبل همه چیز مشخص بوده؟

پاسخ1:
اين گونه نيست كه خداي متعال فقط براي يك يا دو قوم خاص مانند قوم بني اسرائيل پيامبراني و هدايتگراني را بفرستد و بقيه اقوام و انسان ها را فراموش كند.
طبق تصريح قرآن كريم خداي متعال براي هر قومي پيامبري يا پيامبراني را مبعوث كرده و براي هدايت آن ها فرستاده است:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛
براى هر امّتى، رسولى است. هنگامى كه رسول شان به سوى آنان بيايد، به عدالت در ميان آن ها داورى مى‏ شود و ستمى به آن ها نخواهد شد. "(1)
در آيه ديگر مي فرمايد : « وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين‏؛
در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد!» خداوند گروهى را هدايت كرد و گروهى ضلالت و گمراهى دامان شان را گرفت . پس در روى زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب‏ كنندگان چگونه بود " (2).
همچنين در آيه اي مي فرمايد: « إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ ؛ تو را به حق براى بشارت و انذار فرستاديم . هر امّتى در گذشته انذاركننده ‏اى داشته است‏ " .(3)
طبق آياتي كه بيان شد هر امتي و قومي داراي پيامبراني بوده است. خداي متعال براي همه آن ها هدايتگراني فرستاده است. بلي نام و داستان بسياري از آن ها در قرآن كريم نيامده است. تصريح به نيامدن نيز در قرآن آمده است كه خداي متعال به پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: داستان برخي از پيامبران را براي تو نقل كرديم و داستان بسياري از آن ها را نقل نكرده ايم.
« وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْك‏ ... ؛ پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را پيش از اين، براى تو باز گفته‏ايم و پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را بيان نكرده ‏ايم‏ " (4)
در آيه ديگر مي فرمايد:‌‌ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‏ ... ؛پيش از تو رسولانى فرستاديم. سرگذشت گروهى از آنان را براى تو بازگفته، گروهى را براى تو بازگو نكرده‏ ايم ... "(5) در ذيل تفسير همين آيات آمده كه خداوند پيامبر سياه پوست كه طبعا در مناطق آفريقا مي شود داشته است.
اما اينكه چرا خداي متعال نام و داستان برخي از انبيا و پيامبران را در قرآن ذكر كرده و برخي را ذكر نكرده است، براي ما معلوم نيست. لكن مي توان چنين گفت كه داستان و نام پيامبراني در قرآن آمده است كه امتياز بالاتري نسبت به بقيه داشته اند. زندگي و حيات آن ها و اقوام شان عبرت آموزتر و براي عبرت گيري و هدايت انسان مفيد تر بوده است.
اديان ابراهيمي نيز اين گونه نيست كه همه آن ها اديان و شرايعي باشند كه براي قوم بني اسرائيل بوده باشد. شريعت اسلام كه يك شريعت و دين ابراهيمي محسوب مي شود ،پيامبرش از قوم بني اسرائيل نمي باشد.
پس استدلال به اينكه چون اديان ابراهيمي همگي براي بني اسرائيل مي باشد، پس دست ساخته هاي قوم بني اسرائيل است، نه خداي متعال ،صحيح نيست. زيرا روشن شد كه همه اديان ابراهيمي متعلق به قوم بني اسرائيل نمي باشد. پيامبر آن نيز از قوم بني اسرائيل نيست، مانند دين مبين اسلام. نيز روشن شد كه بسياري از پيامبران گذشته كه از جانب خداي متعال براي اقوام ديگر فرستاده شده بودند، نام شان در قرآن نيامده است و اين دليل بر نبودن و فرستاده نشدن آن پيامبران نيست.

پي نوشت ها:
1. يونس (10)آيه 47
2. النحل (16)آيه 36
3. فاطر( 35 )آيه 24
4. النسا(4)آيه 164
---------------------------------------

پاسخ2:
براي پاسخ به اين سوال نياز به چند مقدمه در باره چگونگي و ماهيت اعمال فرشتگان و تفاوت آن با ماهيت اعمال انسان داريم و بعد ازاين مقدمات به پاسخ اين سوال مي رسيم كه آيا فرشتگان پاداش به معنائي كه ما مي شناسيم خواهند داشت؟
1-از جمله موجوداتي كه مي توان به وجود صفت اختيار در آن ها اشاره كرد، ملائكه الهي مي باشند.
هر چند ملائكه در انجام امور محوّله و مأموريت‏ هاي خود هيچ گونه خطايي نمي‏ كنند لكن از برخي آيات قرآن برمي‏ آيد كه لااقل گروهي از آنان در كمال اختيار، مطيع كامل فرمان هاي الهي‏ اند. نيز برمي‏ آيد كه در انديشه خود نيز از نوعي اختيار برخور دارند.
پرسش و پيشنهاد ملائكه در موضوع خلقت آدم (1 ) و نيز آيه: «لايعصون اللّه‏ ما امرهم»(2) به مطالب فوق اشاراتي دقيق دارند.
پرسش ملائكه درباره آفرينش آدم و نيز پيشنهاد آن ها كه: «ونحن نسبح بحمد ربك و نقدس لك» نشان از نيروي تفكر در آنان و آيه «لايعصون» نشان از اختياري بودن اطاعت در آنان دارد، زيرا عصيان نكردن زماني فضيلت محسوب مي ‏شود كه آن موجود قادر بر عصيان باشد.
بنابراين ملائكه به خوبي‏ ها و نيكي‏ ها گرايش دارند. اين گرايش به طور جبري صورت نمي‏ پذيرد، بلكه از روي اختيار است؛ ولي اختيار و انتخاب در مورد آن ها چون با مانعي رو به رو نيست، يك مسئله طبيعي و عادّي است؛ از اين رو انجام طاعات در باره فرشتگان، مطابق طبع و فطرت آنان است؛ ولي انسان گرچه داراي عقل است، بُعد مادّي و جسمي و خواص و ويژگي‏هاي حيواني و تمايلات شيطاني در وجودش هست؛ از اين رو گرايش وي به خيرات و نيكي‏ ها مواجه با تمايلات نفساني و شيطاني است؛ بنابراين انتخاب و گزينش در انسان نياز به مجاهده با نفس دارد. انساني كه با نفس خويش مجاهده كند، بسيار ارزشمند بوده، بر فرشتگان هم برتري مي‏ يابد.
2-انسان براي غالب آمدن بر تمايلات نفساني و رسيدن به ملكات رحماني و تقويت آن ها نياز به يكسري قوانين و رعايت اصولي است كه به آن ها تكليف گفته مي شود. چون ملائكه قواي شيطاني ندارند و تمام وجود آن ها رحماني و نوراني است ، بنابراين تكليف به اين معنا كه در مورد انسان گفتيم نخواهند داشت (البته تكليف به معناي مسووليت انجام برخي از كارها را دارد كه با اين معني از تكليف كه در مورد انسان گفتيم متفاوت است.)
3-ثواب و پاداش به اجرت و نتيجه اي گفته مي شود كه تكليف كننده -كه در اين جا خداي متعال است- بر مكلف -كه در اين جا انسان مي باشد- عنايت مي كند. (3)
با اين بيان پاداش بدون تكليف بي معنا است. جائي كه علت پاداش وجود داشته باشد، معلول نيز كه همان ثواب و پاداش است، موجود خواهد بود. مانند انسان كه در مورد او تكليف كه علت پاداش و ثواب است، وجود دارد. بنابراين معلول تكليف كه پاداش است، وجود خواهد داشت. جائي كه تكليف وجود نداشته باشد، پاداشي نيز در كار نخواهد بود.
با بيان اين مقدمات،‌ روشن مي شود كه ملائكه پاداش و ثوابي كه براي انسان مقدر شده است -و در مقابل انجام تكليف است- نخواهند داشت. به خاطر اين است كه زمينه وجود تكليف ( رسيدن به كمالات در اثر رعايت ) در آن ها وجود ندارد. ملائكه هر كمالي كه بايد داشته باشند دارند . براي رسيدن به آن ها نيازي به تكليف و مجاهدت نفساني ندارند.

پي نوشت :
1.بقره (2) آيه 29.
2. تحريم(66) آيه 6.
3. براي مطالعه بيش تر مي توانيد به كتاب كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ، الفصل الثالث ، المساله الحاديه عشره ، مراجعه كنيد.
----------------------------------------

پاسخ3:
گاهي انسان خيال مي‏ كند كه خداوند بدون حساب و كتاب، نعمتي را به فردي داده، در صورتي كه اين تصور درباره خدا اشتباه است. اشتباه با توجه به دو مسئله رفع مي‏ شود، يكي شناخت خدا و ديگري دقت در قرآن كريم و كلمات معصومين(ع)
شناخت خدا: وقتي اعتقاد داريم خدا غني مطلق است و هيچ نيازي ندارد، عادل است و هيچ گونه ظلمي درباره‏ اش تصور نمي‏ شود، حكيم است و هيچ كاري را بدون حكمت نمي‏ كند، خالق همه موجودات عالم امكان است و همه مخلوق اويند و او به همه يك گونه نسبت دارد، با اين اعتقاد اگر در بين مخلوقات، تفاوتي از لحاظ رتبه و مقام فرق‏ هاي ديگر مشاهده كنيم كه يكي فرشته است، ديگري انسان، يكي پيامبر است و ديگري امام، يكي عارف است و ديگري عامي و... يقين پيدا مي‏ كنيد منشأ تفاوت‏ها در طرف مخلوقات است، نه در طرف خالق اگر يكي پيامبر اسلام شد و ديگري ابوجهل مي‏ فهميم زمينه پيامبر شدن در حضرت محمد(ص) بوده كه خدايش به نبوت انتخاب نمود، و ابوجهل هم خودش راه جهنم را انتخاب كرد.
قرآن و كلمات معصومين (ع):
قرآن درباره اعطاي مقام امامت به حضرت ابراهيم(ع) مي‏ فرمايد: "و اذا ابتلي ابراهيم ربَّه بكلماتٍ فأتمهن قال انّي جاعلك للناس اماماً؛
به خاطر بياوريد، هنگامي كه خدا ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش بر آمد، خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم". (1)
ابراهيم پس از پيمودن مراحل آزمايش، لايق آن موهبت عظيم الهي شد. درباره حضرت يوسف مي‏ فرمايد: "و لمّا بلغ أشدّه آتيناه حكماً و علماً و كذلك نجزي المحسنين، هنگامي كه به مرحله بلوغ و قوّت و تكامل جسم و جان رسيد ؛ آمادگي براي پذيرش وحي پيدا كردن ما حكم به او داديم . اين گونه نيكوكاران را پاداش مي‏ دهيم".(2)
جمله "كذلك نجزي المحسنين" شاهد گويا است بر اين كه هر كس شايسته مقامي باشد، خدا به او عنايت مي‏ كند. هيچ بخلي درباره خدا تصور نمي‏ شود. اين جمله كاملاً مي‏ رساند كه اعمال صالح و شايسته يوسف(ع) او را آماده براي موهبت بزرگ الهي كرد.
درباره حضرت موسي مي‏ فرمايد: "وفتّناك فتوناً...؛ ما تو را بارها امتحان كرديم .سال‏ها ميان مردم مدين توقف كردي. بعد از آمادگي لازم و بيرون آمدن از كوره امتحانات، سرافرازي و پيروزي داراي قدر و مقامي شدي".(3)
از بيانات قرآن به خوبي روشن مي‏ شود عنايات و موهبت‏ هاي الهي به افراد بر اساس لياقت و شايستگي‏ هاي آن‏ها بوده است، نه اين كه بدون حساب و كتاب باشد، مثلاً خداوند قرعه كشيده و امامت به نام حضرت ابراهيم (ع) افتاده باشد.
اما كلمات معصومين (ع): در دعاي ندبه مي‏ خوانيم: "اوليائك الذين استخلصتهم لنفسك... بعد أن شرطتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه...، اوليايي كه آنان را براي خود برگزيدي، پس از آن كه زهد و پيراستگي را در زندگي دنياي پست بر از آنان شرط نمودي. آنان نيز شرط تو را پذيرفته و تو نيز از وفاي آنان آگاه شدي"
در زيارت حضرت زهرا(س) مي‏ خوانيم، "سلام بر تو اي امتحان شده، كه خدا تو را در ميدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار يافت".(4)
در زيارت حضرت اميرالمؤمنان علي(ع)مي‏گوييم: "سلام بر تو اي كسي كه به عهد خدا وفا كردي"(5)
مقام‏هاي معنوي كه از طرف خدا به انسان‏ها داده مي‏ شود، بر اساس لياقت‏هاي خاصي است كه افراد دارند .كاملاً حساب شده و دقيق است. خداوند با علم بي انتهايش تشخيص مي‏دهد كه چه كسي شايسته چه مقامي است.
حضرت صادق فرمود:ازآن جا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مي دانست كه آنان از او فرمان برداري مي كنند وتنها او را عبادت نموده، هيج گونه شركي روا نمي دارند {از موهبت هاي ويژه خويش برخوردار شان ساخت} پس اينان به واسطه فرمان برداري خداوند به اين كرامت ومنزلت والا رسيده اند .

قرآن مي‏ فرمايد: "و اللَّه أعلم حيث يجعل رسالته، خدا خودش بهتر مي‏ داند كه رسالت را كجا قرار دهد."(6) در مقام ادعا برخي مدعي هستند كه مي‏ توانند آدم خوبي شوند، ولي وقتي موقع امتحان مي‏ شود، اكثريت مردود مي‏ شوند. سراسر تاريخ شاهد گوياي اين مدعا است. به قول مرحوم دكتر شريعتي اكثر دانشجويان در ايام تحصيل انقلابي داغ هستند و حرف‏ها و ايده‏ هاي خوب دارند، ولي وقتي فارغ التحصيل شدند و در صحنه اجتماع وارد شدند، اكثراً حرف‏هاي شان يادشان مي‏ رود و مشغول زندگي خود مي‏ شوند.
همه كساني كه در كربلا در صف مقابل امام حسين (ع) بودند، حقانيت حضرت را مي‏ دانستند، ولي دنيا پرستي مانع از آن شد كه از حق حمايت كنند. از بين آنان عده كمي از جمله "حُرّ رياحي" ‏گفت: من هرگز بهشت را به دنيا نمي‏ فروشم، و آمد به طرف امام حسين (ع) و ضربات شمشير و نيزه و تيرها را به جان خريد. شربت شهادت نوشيد و با اختيار خود سعادت ابدي را نصيب خود كرد.
بنابراين بسياري ازآنچه كه پيامبران و ائمه به آن رسيده اند، در اثر لياقت و شايستگي هائي است كه از خود نشان داده اند. خداي متعال اگر مقام و منصبي معنوي و الهي به آن ها داده و يا آن ها را به نعمتي مخصوص گردانيده، در نتيجه اعمال واخلاصي است كه از خود نشان داده اند.
به خاطر برخي مصالح ظهور برخي از اين نعمت ها و مقامات در سنين كودكي و يا حتي قبل از تولد بود ه. مانند آنچه كه در مورد حضرت عيسي عليه السلام و يا ديگر پيامبران و ائمه بزرگوار رخ داده است.
با اين توضيح كه خداي متعال به دليل علم پيشين خود به عالم و اين كه چه اتفاقاتي در آن رخ خواهد داد و هر كس به لحاظ لياقت و مقام وجود به چه مقام و مرتبه خواهد رسيد، مي دانست افرادي از انسان ها خواهند بود كه به عهدي كه گفته شد وفادار خواهند بود. در مقام اطاعت از خداي متعال به بالاترين مقامات اخلاص دست خواهند يافت، از طرف ديگر بشر براي هدايت به سوي راستي و درستي نيازمند به هدايت هدايتگراني است كه از جنس خود آنان باشند. از جانب خداي متعال به اين كار مامور شده باشند. از طرف ديگر هدايتگران بايد داراي صفاتي باشند كه آن ها را در طول حيات خود از تولد تا مرگ در بين انسان هاي ديگر ويژه گردانده باشد مانند صفت عصمت ،‌شجاعت، علم و... . لزوم به خاطر اين است كه مردم تا فردي را با چنين ويژگي هائي از ابتداي حياتش نبينند، اعتماد نخواهند داشت. بنابراين از او تبعيت نخواهند كرد .پس هدايت نخواهند شد.
خداي متعال با علم به تمام اين موارد آن افراد خاص و ويژه و وفا كننده به عهد و داراي درجه بالاي اخلاص و ايمان را براي اين ماموريت ويژه، از ابتداي خلقت معين كرد. نعمت هائي را به هر كدام از آن ها در زندگي دنيوي شان عنايت فرمود تا در راه انجام اين ماموريت موفقيت كامل داشته باشند.
بنابراين اگر خدا آن ها را به نبوت و امامت برگزيد براثر لياقت فردي شان بوده است. اگر نعمت هائي را اضافه به آن ها داده است، حتي قبل از رسيدن به زمان بلوغ و تعقل و تكليف، مانند آنچه كه به پيامبر اسلام و ديگر انبيا و ائمه در زمان طفوليت داد،‌ حتي زماني كه پيامبر و يا امام نبوده اند، فقط به خاطر اين بود كه مأموريت ويژه آن ها از ابتدا بي عيب و نقص باشد و لكه اي هر چند كوچك بر دامن حيات دنيوي شان نباشد.

پي نوشت:
1 - بقره (2) آيه 124.
2 - يوسف (12) آيه 22.
3 - طه (20) آيه 40.
4 - مفاتيح الجنان، زيارت حضرت زهرا(س) در روز يكشنبه.
5 - همان، ص 760، (زيارت اميرالمؤمنان(ع)
6 - انعام(6) آيه 124.

با سلام،

1-چرا مسلمانان اجازه تبلیغ دینشون رو در کلیساها دارند ولی برعکس اون ممکن نیست؟

2- اذان شیعه صحیح هست یا برادران اهل تسنن؟

با تشکر

پاسخ1:
تا آنجايي که اين مرکزاطلاع دارد مسلمانان در کليساها تبليغ نمي‌کنند. مسيحيان نيز چنين اجازه‌اي را براي آنان نمي‌دهند. اگر نمونه‌اي داريد ارسال نماييد تا در جواب‌هاي بعدي از آن استفاده شود.
آنچه که در جمهوري اسلامي ايران وجود دارد تبليغ از اسلام در سطح کشور است. اين امر از دو جهت قابل قبول و داراي اهميت مي‌باشد.
نخست آن که دين رسمي اين کشور اسلام است. از اين رو بايسته است از اسلام تبليغ شود تا مردم با معارف بلند و برتري‌هاي آن بيشتر آشنا شوند. البته تبليغ از دين رسمي کشور اختصاصي به ايران ندارد، در کشورهاي ديگر نيز از دين رسمي آن کشور تبليغ مي‌شود.
دوم اين که اسلام دين برتر و کامل‌ترين دين مي‌باشد، از اين رو لازم است که از آن تبليغ شود تا انسان ها از ميان اديان متعدد بهترين و کامل ترين دين را انتخاب نمايند. عقل نيز حکم مي‌کند دين برتر که سعادت دنيا و آخرت انسان ها را تأمين کند معرفي شود تا از اصول و آموزه‌هاي آن پيروي کنند. بر همين اساس بود که در هنگام ظهور اسلام رسول خدا (ص) مأمور شد اسلام را معرفي نمايند اما انسان ها در پذيرش و عدم پذيرش آن آزاد مي باشند. امروزه نيز بايسته است اسلام معرفي شود، اما اين امر معنايش آن نيست که پيروان اديان الهي مجبور به پذيرش اسلام باشند.
در خصوص عدم اجازه تبليغ از دين مسيح در اماکن مذهبي مسلمانان بايد گفت: اولا اسلام با تبليغ دين مسيح مخالف نيست. از اين رو اسلام همه پيروان اديان الهي را به گفتگو و بحث آزاد فرا خوانده است: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ » (1) از سوي ديگر از همگان پيروان اديان الهي خواسته است که آموزه‌هاي ديني خود را عرضه نماييد تا انسان ها در مقايسه بين آن ها بهترين و برترين را انتخاب کنند: «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» (2)
ثانيا در جمهوري اسلامي ايران اقليت‌هاي مذهبي در انجام مراسم عبادي و مذهبي خود آزاد هستند.البته اين کشورطبق مقررات خود اجازه تبليغ از اديان اقليت‌هاي مذهبي را در رسانه ها و مطبوعات نمي‌دهد. در برخي کشورهاي ديگر نيز اين گونه است که اقليت‌هاي مذهبي حق تبليغ از دين خود را ندارند. افزون بر آن - متاسفانه-برخي از تبليغ دين مسيحيت سوء استفاده مي‌نمايند . به بهانه تبليغ از آن در صدد ضربه زدن به حکومت ديني و اسلام هستند. چنان که امروزه يکي از انگيزه‌هاي تبليغ از دين مسيح - در سطح ايران و جهان- زير سوال بردن اسلام و حکومت اسلامي است. طبيعي است اگر تبليغ از دين تبديل به مسايل سياسي گردد، هيچ کشوري اجازه تبليغ از آن دين را نمي دهد. مهم تر از همه اين که امروزه در سطح بسيار کلان و گسترده از دين مسيح تبليغ مي‌شود. در اين جا نظر شما را به گزارش تبليغات از دين مسيح در ايران جلب مي‌نمايم که حاکي از تبليغ هدفمند اين دين در ايران است:
درسال هاي اخير کشورهاي اسلامي پذيراي موج وسيع و پردامن هائي از تبليغات مسحيت بوده اند که در اين ميان، ايران بيش ترين سهم از هجمه هاي اين موج را دريافت کرده است.
طي يك پژوهشي كه انجام شده ،مشخص شده كه تبليغات تلويزيوني، تبليغات شهري، تبليغات در اقشار، تبليغات در کليساهاي خانگي، اينترنت و اغواگران، راه تبليغ مسيحيت در ايران هستند.
اينترنت
فعاليت مبلغان مسيحي در اينترنت با استفاده از انبوهي سايت ها و وبلاگ ها جريان دارد. تالار گفتگوي اين سايت ها به محلي براي جذب ايرانياني تبديل شده است که تبليغي را دريافت مي كنند و پس از مدتي به محافل خانگي دعوت مي شوند. همچنين از ديگر کارايي هاي اينترنت براي گروه هاي مبلغ مسيحيت، مظلوم نمايي، تشويش اذهان عمومي و ... ازطريق انتشار اخبار کذب و بزرگنمايي شده است.
تبليغات شهري
تبليغات شهري شامل طيف وسيعي از اقدامات مي شود. ديوار نويسي، ترسيم صليب بر روي ديوار اماکن عمومي و خصوصي، توزيع رايگان مکتوباتي نظير «بهاي محبت»، «حيات در مسيح»، «تشبه به مسيح»، «دروس مقدماتي»، «زندگي تازه»، «آشنايي با کتاب مقدس»، «عيسي کيست؟»، «کليسا»، «بشارت شخصي»، «اخلاقيات در کتاب مقدس»، «چگونه بايد دعا کرد؟»، «خادم مسيحي»، «راهنماي مطالعه انجيل يوحنا»، «اصول اعتقاد ما»، «ماموريت کليسا»، «خدمت تعليم»، «مسيحي در جامعه» و ... و توزيع سي دي هاي تبليغاتي رايگان نظير «عشق». «خدا محبت است»، «کتاب آفرينش»، «داستان خدا» و ... نيز از اين دست اقدامات است.
در جذب جوان، بر روي روابط بين دختران و پسران مانور داده مي شود. از اين منظر، دين مسيحي، ديني سهل گير معرفي مي شود، به صورتي که در آن دختران و پسران بدون محدوديت هاي اسلامي مي توانند با يکديگر رابطه داشته باشند
تبليغات در اقشار
الف) انجام فعاليت هاي تبليغي بر جوانان و جذب آن ها: در جذب جوان، بر روي روابط بين دختران و پسران مانور داده مي شود. از اين منظر، دين مسيحي، ديني سهل گير معرفي مي شود، به صورتي که در آن دختران و پسران بدون محدوديت هاي اسلامي مي توانند با يکديگر رابطه داشته باشند.
ب) گروه هاي اجتماعي:
گروه هاي اجتماعي که داراي بيش ترين اهميت و اولويت در برنامه هاي جذب گروه هاي مبلغ مسيحيت هستند، عبارتند از: دانشجويان، معتادان، مخالفان سياسي نظام، دختران فراري و کودکان خياباني، بهائيان، لائيک ها و معلولان جسمي و مبتلايان به بيماري هاي صعب العلاج.
تبليغات در کليساهاي خانگي
کليساهاي خانگي، منازلي هستند که کشيشان مسيحي يا افراد مرتد تازه جذب شده، مالکيت و يا اجاره آن ها را در اختيار دارند. اين محل ها از سوي سازمان هاي کليسايي با مبالغ قابل توجهي به اجاره در آورده مي شوند تا امورات جذب در آن ها صورت گيرد.
اين اماکن عمدتاً شاهد رجوع جوانان تازه جذب شده هستند. همچنين برخي کتب، سي دي ها و جزوات، شبنامه اي و وبلاگ هاي اينترنتي، از اين اماکن تهيه و توزيع و به روز رساني مي شوند.
تبليغات تلويزيوني
شبكه‌هاي ماهواره اي متعدد تحت مجموعه اي رسانه اي که به صورت شبکه اي کاملاً هماهنگ به تحرک مي پردازند، به شيوه هاي گوناگوني، به صورت مستقيم تبليغات وسيعي را براي مسيحيت به مرحله اجرا در مي آورند.
افراد اين گروه با سخنراني و تبليغ چهره به چهره در محافل و با راه اندازي وبلاگ و چت کردن مبادرت به جذب جوانان هوس باز مي کنند.
محورهاي القاي اين شبكه‌ها عبارتند از:
الف) تبليغات مسحيت صهيونيستي: يکي از مجريان «نجات تي وي» مي گويد: « اسرائيل سرزمين مقدسي است. پس کسي که مي گويد مرگ بر اسرائيل، آن مرگ به خودش بر مي گردد.»
ب) انجام تبليغات ويژه معتادان و معلولان با استفاده از تصاوير ساختگي و مجهول و انتشار موسيقي و تصاوير هيجان آور به صورت مداوم.
ج) نشان دادن مسيحيت به عنوان يک دين فراگير که توانسته تمامي نژادها را به سمت خود جذب کند.
اين گونه اقدامات عوام فريبانه اغلب با انتشار نماهنگ هايي از درون ايران نيز همراه مي شود.
همچمنين در اين بررسي ها مشخص شده که برخي از اين گروه هاي مبلغ طيف وسيعي از اغواگران زن را در اختيار دارند. از اين گروه براي جذب افراد مذکر بهره برداري مي کنند. افراد اين گروه با سخنراني و تبليغ چهره به چهره در محافل و با راه اندازي وبلاگ و چت کردن مبادرت به جذب جوانان هوس باز مي کنند. (3)

پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3)آيه64.
2. زمر (39) آيه 18 .
3. شيعه نيوز.
------------------------------

پاسخ2:
با توجه به اينکه شيعيان تمام احکام را از اهل بيت (که جانشين پيامبر و بيانگر احکام خدا بعد از پيامبر اسلام و مفسران واقعي قرآن هستند، استفاده مي کنند و اهل سنت به پيروي از کساني که براساس استنباط شخصي بعضي از افراد احکام را به دست آورده است) جاي شک و ترديدي نمي ماند که اذان شيعيان صحيح و مطابق با دستور خداوند و پيامبر او مي باشد.
اختلاف اذان بيان شيعه و سني مثل اختلاف در وضوگرفتن بر مي گردد به اختلاف در منابع دو مذهب براي استنباط احکام.
نسبت به اين مسئله که اذان کدام يکي از دو مذهب برحق و ديگري باطل است، بايد رواياتي را که با سند معتبر از پيامبر اسلام به ما رسيده است، در نظر بگيريم. منابعي را که شيعه يا سني براي اثبات اذان و ساير احکام شرعي استفاده مي کنند ،بررسي نمائيم.
شيعه از منبع اهل بيت عليهم السلام کيفيت اذان و وضو گرفتن را آموخته و اهل بيت به سفارش پيامبر در حديث ثقلين که مورد قبول شيعه و سني مي باشد، برابر قرآن اند و جانشين پيامبر اسلام در بيان احکام الهي هستند.
پيامبر اسلام در روايات متعددي که در منابع معتبر و مهمي شيعه و اهل سنت وجود دارد، راجع به جانشيني بعد از خودش و پيروي از اهل بيت و در رأس اهل بيت به پيروي از امير المؤمنين علي (عليه السلام) سفارش نموده است.(1)
اهل بيت (عليهم السلام) احکام خدا را در تمام زمينه ها، چه در وضو باشد يا در کيفيت گفتن اذان و اقامه و ساير مسائل به صورت صحيح و به روش و سنت پيامبر اسلام بيان نموده اند. شيعيان تمام احکام الهي از جمله کيفيت اذان گفتن را از اهل بيت پيامبر استفاده نموده اند.
اما اهل سنت به پيروي از کساني که بر اساس استنباط شخصي بعضي از افراد و اجتهاد آن ها درمقابل نص -که اجتهاد در مقابل نص باطل است- کيفيت اذان گفتن را آموخته اند.
با اين بيان روشن مي شود که اذان گفتن شيعيان چون مستند به اهل بيت پيامبر است صحيح مي باشد.

پي نوشت:
1.شيخ سليمان حنفي قندوزي، ينابيع المودة ، ج1 ،ص 36، بحث حديث ثقلين.

صفحه‌ها