خداشناسی

 1- خدا چیه ! 2-چرا باید نماز بخونیم 3-عبادت یعنی چی 4- به طور کل مثه یه کسی شدم که تازه می خواد مسلمون بشه هیچی از اسلام و دینم نمی دونم در صورتی که خانودامون خیلی خیلی مذهبی هستن چی کار کنم چه طور شروع کنم به شناخت اسلام ، می خواد در مورد دینم تحقیق کنم

خوشحاليم که در آغاز جواني آماده پاسخ دادن به سؤالات اساسي و بنيادين ذهن خود شده و مهياي تولدي دوباره گشته ايد. بر خلاف آنچه بيان کرده ايد، گمان مي كنيم كه به دليل زندگي در محيط ديني کشور ما حتماً درک و نگرش خاصي نسبت به خدا، جهان، دين و موضوعاتي از اين دست داريد. بالاتر از همه اين ها، به يقين، نوعي باور دروني و فطري را نسبت به اين حقايق دارا مي باشيد که بسيار ارزشمند است؛ اما در عين حال، به دنبال رسيدن به يک باور دقيق عقلاني و ايماني عميق و منسجم و استواريد که تلاشي درخور و بسيار ارزنده است.
احساسات پاک و تلاش حقيقت جويانه شما را در اين مسير مي ستاييم. اميدواريم که در اين مسير به نتيجه نهايي و حقيقتي که به دنبال آن هستيد، برسيد. مطمئن باشيد که اگر اين راه را به طور صحيح و درست طي کنيد، به نتيجه مطلوب خواهيد رسيد. محققان اين مرکز را دوستان همراه خود در طي اين مسير بدانيد و مطمئن باشيد که اين دوستان از ارائه کمک دريغ نخواهند نمود .
ايمان به يک دين، داراي مراتب و درجات متفاوتي است که بسياري از افراد درجات پايين و حداقلي آن را دارا هستند . در معناي عام کلمه ضرورت ندارد که هر يک از ما ايمان فطري و دروني خود به يک دين را کنار گذاشته و آن را نادرست قلمداد نماييم و به دنبال بازسازي اين ايمان باشيم .
البته در مراحل عالي و بالا، اعتقاد به يک دين در معناي حقيقي آن، باور و ايمان و عقيده دروني به درستي مباني فکري و معرفتي و دستورعمل هاي مرتبط با آن دين است. اصولا عقيده از ماده عقد (گره) است؛ يعني چيزي که به جان انسان گره مي خورد. در نتيجه، اعتقاد کامل به يک دين علاوه بر ايمان دروني و فطري و باور قلبي که انسان به شکل عادي دارد، نيازمند تلاشي چند برابر و رسيدن به برهان و دليل قطعي در خصوص آن است که ايمان قلبي انسان را به درجات بالاتر و عالي تري مي رساند.
بسياري از بزرگان تصريح مي کنند که در ابتداي سلوک معرفتي مان، دين آبا و اجدادي را به کناري گذاشته، آن گاه پس از تحقيق و تأمل و بررسي، اسلام را دوباره به عنوان دين حق انتخاب نموديم و به آن ايمان و باور قلبي داريم. بدين جهت، نگاه بزرگان به دين و دستورات ديني، با افرادي چون ما متفاوت است.
اين کار به معناي رها کردن آموزه ها و دستورات و تکاليف اسلام و نادرست خواندن گزاره هاي فکري و دستورات عملي آن نيست؛ بلکه اين بزرگواران در عين تعبد و تسليم محض در برابر دستورات ديني، در مدت تحقيق، بناي خود را بر تساوي دين اسلام در برابر ديگر گزينه ها گذاشته، به تحقيق منصفانه و به دور از پيش داوري دست مي زدند.
در واقع، شيوه درست ورود در اين عرصه آن است که انسان با در اختيار داشتن ابزار و شرايط مناسب تحقيق، به شکلي منطقي و صحيح و در بستري مناسب به جستجوي بي تعصب حقيقت بپردازد تا به نتيجه مطلوب برسد.
از آن جا که هر دين و تفکر عقيدتي و به خصوص تفکر ناب اسلامي، مجموعه اي از باورها و تفکرات در هم تنيده است و يک مجموعه منظومه مانند را که اجزاي آن به شکلي کامل با هم در ارتباط و تعامل هستند، تشکيل مي دهد، اگر در مسيري صحيح و اصولي تفکرات بررسي و تحليل شود و پايه ها و مباني فکري آن به شکلي منطقي و عقلاني استوار گردد، جزييات و فروع آن، حتي جزيي ترين عقايد مرتبط هم به شکلي برهاني و منطقي به اثبات مي رسد و شک و ترديدي در هيچ زمينه اي باقي نمي ماند.
در هر حال، به نظر مي رسد ابتدا لازم باشد در مباني اعتقادي و فكري اسلام تحقيقات خود را آغاز كرده، آن گاه به امور معرفتي و تربيتي ديگر بپردازيد. در اين بخش اول نيز ابتدا در اصل ضرورت وجود خداوند و آن گاه چگونگي و شناخت از او به بررسي بپردازيد. پس از شکل گرفتن اين اساس و شالوده، به دنبال بررسي دقيق ساير معارف ديني باشيد. در اين مسير مي توانيد به اين کتاب ها مراجعه نماييد:
- آفريدگار جهان، تأليف آيت‏الله ناصر مکارم شيرازى.
- خدا را چگونه بشناسيم، از همين مؤلف (که اين دو کتاب داراي بياني روان و قابل فهم براي بيش تر افرادند).
- توحيد، تأليف شهيد مطهري (از بهترين کتاب ها در اين زمينه که داراي بيان قوي و علمي در خصوص براهين مشهور اثبات خداوند است).
- خدا و علم (در برخي چاپ ها "خدا و دانش")، اثر فيلسوف مشهور ژان گيتون و برادران بوگدانف، منتشر شده توسط دفتر نشر تبليغات اسلامي (اثري مفيد و خواندني در پذيرش اصل خدا است).
- تبيين براهين اثبات خدا، از آيت الله جوادي آملي، (کتابي دقيق، اما داراي متن فلسفي و سنگين است).
اما اگر فعلاً شرايط بررسي عميق و کامل در خصوص موضوع توحيد واثبات خداوند را نداريد، پيشنهاد مي شود که حتماً در ابتدا يک دوره کتاب هاي استدلالي عقايد اسلامي را به دقت مطالعه نماييد. آن گاه در هر زمينه اي که دچار شبهه و ابهام بوديد، به شکل مبسوط و کامل تر به مطالعه کتاب هاي موضوعي و دقيق تر بپردازيد. در عين حال، در هر موضوع خاص مي توانيد از کمک و همراهي محققان اين مرکز هم استفاده ببريد. در اين زمينه، دو کتاب پيشنهاد مي شود که مطالعه يکي از اين دو کافي است:
ـ آموزش عقايد، آيت اللّه مصباح يزدي.
ـ آموزش کلام اسلامي، محمد سعيدي مهر.

پرسش 2:
چرا بايد نماز بخونيم ؟
پاسخ:

از مسلّمات اسلامى اين است که احکام شرعى تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعى است؛ يعنى هر امر شرعى، به علت مصلحت ضرورى است و هر نهى شرعى، ناشى از مفسده‏اى است که بايد ترک شود. خدا براى اين که بشر را به يک سلسله مصالح واقعى که سعادت او در آن است برساند، امورى را واجب يا مستحب کرده است. براى اين که بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره‏اى کارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امرى بود و نه نهى.
مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر، حکمت‏ها به گونه‏اى است که اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، همان حکم را مى‏کند که شرع کرده است. (1) منتهى عقل انسان قادر به کشف همه ملاکات احکام الهى نيست؛ به ديگر سخن، عقل انسان حکم کلى را (که هر حکم الهى و شرعى داراى ملاکى است) درک مى‏کند؛ ولى در همه موارد، حکم جزئى را که در فلان مورد مثلاً ملاک واقعى چيست، نمى‏تواند درک کند؛ يعنى مى‏داند آن حکم فلسفه‏اى دارد، ولى نمى‏داند آن فلسفه چيست و چون شرع دستور داده، آن را مى‏پذيرد.
بنابراين، هر حکمى و دستوري که از طرف خداوند حکيم آمده است، حکمتى و دليلي دارد؛ هرچند ممکن است بر اثر کمى اطلاع و عدم احاطه بر تمام مسائل نتوانيم آن را کشف کنيم. گفتني است که تمام يا قسمتي از فلسفه برخي احکام الهي به تدريج با رشد و کمال يافتن عقل و خِرَد انسان و پيشرفت علم و دانش فهميده مي شود؛ ولي ممکن است حکمت و علت صدور برخي احکام خدا با تکيه بر معيارهاي مادي هيچ وقت شناخته نمي شود. نا شناخته ماندن فلسفه اين دسته از احکام الهي، به اين دليل است که آدم‏هاى متعبد و پذيراى امر الهى از آدم‏هاى متکبّر و صاحب نخوت شناخته شوند. حضرت على(ع) مى‏فرمايد:
«و لکنّ اللَّه سبحانه ابتلى خلقَه ببعض ما يجهلون اصله...»؛ (2) «خداوند بعضى از دستورهايى را به بشر مى‏دهد که ريشه و فلسفه‏اش براى بشر معلوم نيست، تا اين که حالت تسليم در مردم پيدا شود و خوب‏ها از بدها تميز داده شوند، و اطاعت کنندگان از معصيت کاران شناخته گردند».
پي بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و روزه و ساير عبادات، شايد در توان بشر عادي نباشد. در آيات قرآن و از طريق پيامبر و پيشوايان ديني نيز، تنها بخشي از آثار و حکمت‏هاي نماز و برخي عبادات بيان شده است.
با توجه به آيات و روايات در اين زمينه، برخي از آثار و حکمت‏ها نماز چنين است:
1. نماز، نياز روح و روان
فطرت ما، چه بخواهيم و چه نخواهيم، به عبوديت و پرستش ميل دارد. اصولاً عبوديت و پرستش، يکي از نيازهاي دروني انسان است. اما عبوديت بايد در مسير صحيح و در باره موجودي که لايق پرستش است، انجام بپذيرد. خداوند، تنها موجودي است که لايق و شايسته پرستش است.
‌حتي موجودات ديگر نيز به عبادت و پرستش مشغول اند. قرآن مي‌فرمايد: «کلّ قد علم صلوته و تسبيحه»؛ (3) «تمامي موجودات، نماز و تسبيح خدا را دانستند».
در جاي ديگر مي‌فرمايد: «إنْ مِن شيء إلاّ يسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبيحهم»؛ (4) «هر موجودي با حمد، خدا را تسبيح مي‌گويد؛ اما شما تسبيح آنان را نمي‌فهميد».
جمله ذرات عالم در نهان با تو مي‌گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خاموشيم
گر شما سوي جمادي مي‌رويد محرم جان جمادان کي شويد
2. ياد خدا و آرامش رواني
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکري»؛ (5) «نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي».
ذکر و ياد خداوند، نقش تعيين کننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به نمازگزار آرامش مي‏دهد؛ «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب»؛ (6) «آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است».
3. عامل بازدارنده از گناه
يکي از آثار مهم نماز، جلوگيري از گناه است:
طبيعت نماز از آن جا که انسان را به ياد خدا و نيرومندترين عامل بازدارنده، يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي‏اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منکر است. از اين رو، قرآن مي فرمايد: «إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنکر». (7)
در پايان، کتاب هاي زير را جهت مطالعه پيشنهاد مي کنيم:
- آيين نيايش، ابراهيم غفاري.
- نماز عارفانه، جواد محدثي.
- پرورش در پرتو نيايش، حسنعلي نوري ها.
- نماز زيباترين الگوي پرستش، غلامعلي نعيم‌ آبادي.
- نماز از ديدگاه قرآن و حديث، موسوي لاهيجي.
- نماز، حسين انصاريان.
- عبادت عاشقانه، استاد کريم محمود حقيقي.

پي‌نوشت‏ها:
1. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 20، ص 52.
2. سيد رضي، نهج البلاغه، ص 287، هجرت‏، قم‏، 1414 ق‏، چاپ اول.
3. نور (24)، آيه 41.
4. اسراء (17)، آيه44.
5. طه (20)، آيه 14.
6. رعد (13)، آيه 28.
7. عنکبوت (29)، آيه 45.
پرسش 3:
عبادت يعني چي؟
پاسخ:

عبادت، معناي وسيعي دارد که هم شامل بعضي امور واجب و تکاليف الهي مي‌شود و هم بعضي اموري را که مستحب است، در بر مي‌گيرد.
عبادت در لغت، به معناي انجام فرايض (واجبات) ديني به قصد قرب الهي و انجام دستور او و پرستش و بندگي است. (1)
راغب در مفردات مي نويسد: «عبوديت، اظهار تذلل و عبادت، نهايت تذلل است». (2)
عنوان بصري از امام صادق(ع) در مورد حقيقت عبوديت سؤال كرد. ايشان فرمود: «حقيقت بندگي، درسه چيز است:
اول اين كه بنده، خودش را مالك چيزهايي كه خدا به وي عطا كرده، نداند؛ زيرا بندگان مالك چيزي نمي شوند، بلكه مال را مالِ خدا مي‌دانند و در همان طريق كه فرموده، به مصرف مي رسانند.
دوم اين كه بنده خودش را در تدبير امور ناتوان بداند.
سوم اين كه خودش را در انجام اوامر و ترك نواهي خدا مشغول بدارد». (3)
حضرت آيت الله بهجت - رحمة الله عليه - در توصيه اي که به مؤمنان داشته اند، فرموده اند:
«عبوديت، ترک معصيت است در عقيده و عمل». (4)
بنابراين، كسي كه عبوديت و بندگي خدا را برگزيده است، در تمام مراحل زندگي و حتي در جزئيات اعمال و رفتار نيز طبق رضاي پروردگار عمل مي‌كند؛ يعني واجبات را انجام مي‌دهد و محرمات را ترك مي‌كند.
عمل به واجبات و پرهيز از محرمات، حداقل مرتبه بندگي و عبوديت است. مراتب بعدي آن، انقطاع از خلق و توجه محض به پروردگار مي‌باشد.

پي نوشت ها:
1. دکتر خليل الجر، فرهنگ لاروس، ترجمه طبيبيان، ج 2، ص 1417، نشر امير کبير.
2. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، ص 542، دارالعلم الدار الشامية، دمشق بيروت، چاپ اول، 1412 ق.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 1، ص 224، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمري.
4. بهجت القلوب، ويژه نامه اربعين رحلت آيت الله بهجت، ص 39، ناشر: مؤسسة البهجة، قم.

سلام ميخواستم بدانم ما بيرون خدا هستيم يا درون خدا اگر بيرون خدا هستيم پس خدا كه به زمان و مكان محدود نيست محدود ميشود اگر درون خدا هستيم وخدا همه جا هست پس چطور ميتوانيم به او كه هدف مطلق است برسيم در حالي كه دورن او هستيم و او در همه چيز هست همچينين اگر ما درون خدا هستيم پس قبل از خلق ما توسط خدا خدا چيزي كم داشته و بعد از خلق ما به خدا چيزي اضافه شده است كه در اين صورت خدا از خداييت مي افتد چون نبايد از خدا چيزي كم و بدان اضافه گردد همچنين چطور خدا را بشناسيم در حالي كه او موجودي نامحدود است و ما موجود محدود پس اگر ما خدا را بشناسيم او ديگر خدا نيست چون توسط ذهن محدود ما شناخته شد و اگر بگوييم هيچ وقت نميتوانيم خدا را بشناسيم پس چرا سعي در شناخت خدا داريم همچنين چگونه خدا خشنود ميشود ناراضي ميشود و خشمگين ميگردد در حاليكه هر سه صفت انسان كه مجودي محدود است هستند؟ پيشاپيش با عرض معذرت بخاطر سوالات طولاني وهمچينين تشكر به خاطر جوابهاي شما در پناه حق.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
گويا پرسشگر محترم خداوند متعال را مثل يک پديده ظرف گونه و جسماني تصور کرده و آن گاه اين سوال برايش مطرح شده که مخلوقات از جمله آدميان داخل در آن ظرف است و يا خارج از آن؟
در حالي که خداوند از اين گونه اوصاف و تصورات منزه است، معناي محيط بودن خداوند بر همه چيز احاط قيومي و احاط وجودي است ، نه احاط جسماني که باعث تصور ظرف و مظروف شود، بلکه احاطه اي که لايق ساحت قدس و کبرياي اوست، پس مکان و مکين از خدا خالي نيست ،ولي نه به صورت ظرف و مظرف، نظير آنچه براي ما مطرح است، بلکه به صورتي که شايسته وجود قدس اوست. (1)
نسبت ما به خدا نظير سايه به آفتاب و نور آفتاب است، در پرتوي نور وجود او تحقق پيدا مي‌نماييم.
از اين رو مولوي مي گويد:
ما عدم هاييم و هستي ها نما تو وجود مطلق و هستي ما (2)
خداوند نسبت به مخلوقات خود معيت قيومي دارد که امير بيان فرمود: «مع کل شي لا مقار نه و غير کل شي لا بمزايله؛ (3) خداوند با همه چيز بوده، نه اين که همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد ،نه اين که از آنان جدا و بيگانه باشد». اين همان معيت قيومي است که قوام و هستي همگان از اوست . او وجود دهنده و حفظ کننده هستي همه است . ديگران در پيشگاه او چون شعاع آفتاب نسبت به نور آن است که شعاع پرتوي نور است و نه در نور يا بيرون از نور بلکه نمودي و سايه‌اي از آن نور است.
پس ما نه در داخل او هستيم و نه خارج از او. او نه در داخل چيزي است و نه خارج از چيزي بلکه با همه معيت قيومي دارد .از اين رو قرآن کريم فرمود: «هو معکم اينما کنتم؛ (4) هرجا باشيد، او با شماست».
اما مفهوم رسيدن ما به خدا چيزي نيست که در پرسش اشاره شده بلکه معناي اين سخن آن است که بر اثر بندگي و عبادت به مقامي از معنويت بار يابيم که مظهري اسمي از اسماي حسناي او بشويم . خلافت الهي در وجود ما ظهور و بروز پيدا کند چون خلافت الهي همان مظهريت اوست، و گرنه او به خليفه به مفهوم جانشين نيازي ندارد. (5)
چگونه موجود محدود، هستي نامحدود را مي‌تواند بشناسد؟
اولا در اين باب سخن امير بيان بسيار آموزنده است : «لم يطلع العقول علي تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته؛ (6) عقل ها از حدود صفات او آگاهي ندارد، ولي از آن مقدار که شناخت او واجب است، منع نشده »،بنابراين عقل محدود آدمي گر چه کنه حقيقت هستي نامتناهي را درک نمي كند، ولي به مقداري که براي او قابل شناخت است مي‌تواند درک نمايد.
ثانيا بر اساس اين تحليل فلسفي انسان محدود مي‌تواند پديده نامحدود را درک نمايد. همين پرسش که براي ذهن مطرح است، دليل بر آن است که ذهن همچنان که تصوري از متناهي دارد، تصوري هم از غير متناهي دارد، گر چه ذهن به طور مستقيم توان تصور غير متناهي را ندارد ،ولي به طور غير مستقيم مي‌توان آن را تصور کند .
گر چه ذهن نمي‌تواند نامتناهي را تخيل کند و آن را در قوه خيال خود بگنجاند، اما مي‌توان آن را تعقل کند .پس معلوم مي شود تصور خداوند در آن حدود که براي فلسفه، تحقيق درباره آن وجود يا عدم آن را ميسر مي‌سازد ،براي ذهن ممکن است . هم چنين معلوم مي‌شود براي ذهن ادراک صفات باري تعالي که همه نامحدود و غير متناهي مي باشند نيز ميسر است. باري تعالي علم نامحدود، حيات نامحدود، کمال و جمال نامحدود و خير و رحمت نامحدود است. هيچ مانعي نيست که ذهن نامحدودي صفات او را از طريق مفاهيم کلي صفات ياد شده و مانند آن را بشناسد.(7)
انسان محدود، انديشه و تعقل و خرد نامحدود شناس دارد . از طريق مفاهيم کلي عقل مي‌توان تا اندازه به درک حقايق نامحدود و اسما و صفات حق بار يابد. بنابراين شناخته شدن خداوند که هستي نامحدود است ،از سوي انسان موجب سلب خداي از او نمي شود ،چون انسان به اندازه توان خود او را مي‌شناسد، نه آن طور که اوست . انسان عقلا و شرعا وظيفه دارد که براي شناخت خداوند تلاش کند تا به اندازه توان جلوه اي از آن هستي نامتناهي را بشناسد.
خوشنودي و ناخشنودي (رضا و غضب) خداوند همانند ساير صفات او متناسب ساحت قدس خود اوست . نه مثل خشم و رضاي آدمي، بدين بيان که غضب و رضا در انسان يک حالت نفساني است که عارض مي‌شود، ولي اين صفت در خداوند به عنوان يک کمال وجودي متناسب ساحت خود او مطرح است . از صفات فعلي اوست .صفات فعلي خداوند بدين معنااست که اضافه و نسبتي بين ذات الهي و مخلوقاتش از ديدگاه خاص و در شرايط معيني لحاظ مي شود . مفهوم اضافي ويژه اي به عنوان يکي از صفات فعلي انتزاع مي‌گردد. (8)
خشم در مورد انسان يک هيجان نفساني است، ولي خشم الهي به معناي بر چيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از کساني است که مرتکب اعمال زشت شده اند. (9)
به همين ترتيب خشنودي الهي به معناي گسترش رحمت الهي بر نيکوکاران است. بر اساس اين تحليل معلوم مي‌شود که از گسترش رحمت، صفت رضا و خشنودي، و از پرچيده شدن آن، صفت غضب و ناخشنودي انتزاع شده ، به عنوان دو وصف فعلي به خداوند نسبت داده مي‌شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. الميزان، ج 17 ،ص 615.
2. مثنوي معنوي ،دفتر اول ،بيت 605.
3. نهج البلاغه ،خطبه 1.
4. حديد (57) آيه 4.
5. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني ،ص 173.
6. نهج البلاغه ،خطبه 48.
7 . شهيد مطهري، مجموعه آثار،ج 6 ،ص 1011-1012.
8. محمد تقي مصباح، آموزش عقايد ،ص 90.
9. تفسير نمونه، ج 18 ،ص 284.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها