كلام

چرا امام علی در فرمایشات  خویش مشورت با زنان را نهی کرده است.

پاسخ:
روایات زیادی از معصومین و ظاهر بعض آیات در نکوهش زنان است و آنان را بنده زر و زیور معرفی کرده و ..و از مشورت با آنان نهی کرده است و...
برای این که نظر اسلام را راجع به زن دانسته و به معنای صحیح این روایات دست یابیم ، تذکر چند نکته لازم است:
1. بنا بر متن اصلی اسلام یعنی قرآن، زن از همان خمیر مایه ای آفریده شده که خمیر مایه آفرینش مرد بوده است.(هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها)(1)
2.مخاطب قرآن نه مرد بلکه انسان اعم از زن و مرد است.(ناس، بنی آدم،انسان)
3.از نظر قرآن نه مرد برتر است و نه زن، بلکه برتر و مقرب تر نزد خدا(که حقیقت برتری است) مردان و زنانی اند که تقوای بیش تری دارند.(انا خلقناکم من ذکر و انثی و...ان اکرمکم عند الله اتقاکم)(2)
4.مسوولیت اجتماعی زن و مرد یکسان است :(المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر )(3)
5.متاسفانه زن در طول تاریخ مقهور و تحت ستم بوده و نتوانسته در جامعه حتی در زمانی که حکومت به نام، اسلامی بوده(جز دوره محدود رسول خدا و امام علی) ، به درستی رشد کند . بسیاری از آیات و روایات ناظر به واقعیت های موجود اجتماعی است.
6. پیامبر و امامان به عنوان الگوی اسلام، زنان و دختران خود را تربیت کرده و آنان را مانند مردان و پسران شان رشد داده بودند . سیره عملی آنان با همسران و دختران و زنان مؤمن و تربیت شده، نشان از دیدگاه واقعی اسلام نسبت به زنان دارد. آنان در برخورد با زنان تربیت شده نشان می دادند که از نگاه اسلام زن و مرد مؤمن تفاوتی ندارند . اگر در معاشرت با زنان هشدارهایی داده شده، نسبت به زنان تربیت نشده بوده است.
7.معمولا زن به طور طبیعی به زیور و لباس و زیبایی و آرایش و...اهمیت زیاد می دهد . این اخلاق ذاتی اگر جهت صحیح داده شود، در جهت استحکام زندگی خانوادگی و اجتماعی است ،ولی در جوامعی که حکومت حق و عدل حاکم نیست، این اخلاق زنان به صورت افراطی رشد داده می شود به طوری که این اخلاق که می توانست عاملی برای حفظ استحکام خانواده و قوام اجتماع باشد ،به عاملی برای از هم گسستن قوام زندگی خانوادگی و در هم ریختن نظم اجتماعی ، بدل می گردد.
8.از طرف دیگر زنان و مردان نسبت به هم تعهد دارند . باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند . چون مسوولیت اداره خانواده به مرد سپرده شده، بدین جهت مسوولیت او بیش تر است . او علاوه بر حفظ خود، نسبت به سلامت فکری و اعتقادی خانواده اش هم مسولیت دارد . بعضی از دستور ها به مردان از باب این مسولیتی است که دارد . این توهین به زن و فرزندان نیست. بلکه متعهد کردن مرد نسبت به آنان است.
حالا با توجه به این چند نکته مقدماتی که گفته شد، به این حدیث بر می گردیم.
در جامعه اي که افراد بخصوص زنان تربيت نشده اند، زنان بد که ادعاي ايمان و خداباوري و خداترسي و... ندارند ، در شهوت و زينت و تفاخر و تفرعن و...غرقند و زنان مدعي ايمان و خداباوري و خداترسي هم چون تربيت نشده اند گر چه به مراتب کمتر، ولي باز هم از اين آفات در امان نيستند. آري اگر جامعه نسبت به تربيت و رشد انساني و فکري و عقلي افراد بخصوص زنان که عقب ماندگي بيشتري دارند، عنايت لازم به خرج مي داد، زنان نیز به مراتب بالایی می رسیدند و صلاحیت مشاور واقع شدن پیدا می کردند.
حالا در جامعه هایی که غالب زنان رشد نایافته و تربیت نشده و غرق در زینت و تفاخر و تفرعن و...هستند، حتی اگر زناني که مدعي ايمان و خدا و دين و...هستند ولي تربيت شده نيستند را بر امور خانواده حاکم کنيم و راهنمايي ها و دستورات صحيح نادر آنها را به عنوان اطاعت از آنها انجام دهيم، جرات پيدا کرده و در بقيه امور هم دخالت کرده و خانواده را به سوي قهقرا سوق مي دهند پس بهتر آن است که به آنان جرات دخالت ندهیم و از گزند راهنمایی های بد آنان در امان باشیم.
اما اگردر جامعه زنان تربيت شده و عاقل و با فهم و تدبير و عالم باشند، اطاعت از آنان و مشورت با آنان نه تنها بد نيست بلکه مشورت و اطاعت نکردن از آنان ناپسند است زيرا آن زنان اگر ميدان پيدا کنند ، خانواده را به سوي سعادت و خوشبختي سوق مي دهند.
در زمان صدور این روایات و در غالب زمان ها، غالب زنان تربيت نشده اند از اين رو بهتر است به آنان کمتر ميدان داده شود و اين به مصلحت خود آنان هم می باشد.
پس اين روايات با توجه به واقعيات موجود جامعه صادر شده نه اين که مقام و موقعيت زن از ديدگاه اسلام را بيان کند. براي درک مقام و موقعيت زن از ديدگاه اسلام بايد به رفتار اهل بيت با زنان تربيت شده اين خاندان و جامعه ايماني نگاه کرد.
پی نوشت ها:
1.اعراف(7)آیه179.
2.حجرات(49)آیه13.
3.توبه(9)آیه71.

راجع به ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه و فرق آن با هم توضیحات کاملی از منابع معتبر در اختیار بنده می گذارید؟

پاسخ:
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است، ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت، فقهای دارای شرایط، به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند. استاد آیت الله جوادی آملی در این باره گفته است:
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفرینندة انسان دارد. اگر انبیا و مرسلین و ائمه (ع) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت بر جامعة بشری دارند، این ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع‌الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(1)
ولایت فقیه در آموزه‌های دینی چگونه مطرح شده است؟
قرآن کریم فرمود: «اطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الأمر منکم؛(2) از خدا و بیامبر و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید».
گرچه مصداق اصلی «اُولو الامر منکم» حضرات ائمه معصومین(ع)اند، ولی در زمان غیبت حضرت مهدی فقهای جامع الشرایط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتی امت اسلامی حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند. در روایات در این باره سخن فراوان بحث شده، از جمله در روایتی آمده:
در زمان غیبت به کسی مراجعه نمایید که احکام ما را می داند. از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار دادیم.‌ هر گاه حکمی بر شما بنمایند و از آنان نپذیریید، به حکم خدا بی اهمیتی نموده‌ و ما را رد کرده‌اید و ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(3)
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(4) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند. کمبود در این جهت وجود ندارد. در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده که تقصیل را در منبع ذیل به تفصیل می توان یافت.(5)
2ـ اما درباره راهکارهای اثبات ولایت فقیه به بیان استاد جوادی آملی اشاره می شود:
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت چنین می توان گفت که صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن، سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است. از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد؛ بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد و حکم جاهلیت را به دست زمامداران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانه اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور آن حضرت(ع) نتیجه تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست. به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست. عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمانان را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(6)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه اینکه: به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد. بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت، فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است، چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است. این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد، ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
اما در مورد مطلقه بودن آن بايد گفت: ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(7)
اينكه مي گويند ولایت فقیه مطلقه مي باشد، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه (ع) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد. ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌ همان طور که پیامبر و ائمه (ع) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلقه داشته‌اند.

برای آگاهی بیش تر ر.ک:
- ولایت فقیه امام خمینی
- ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع، علی عطایی
- ولایت فقیه، جوادی آملی
- حدود ولایت حاکم اسلامی، احمد نراقی
- حکومت الهی و ولایت و زعامت، مصطفی آیت اللهی
- ولایت فقیه و حاکمیت ملت، طاهری خرم‏آبادی
- ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در عصر غیبت، محمد یزدی
- ولایت فقیه، آیت‏اللَّه ‏معرفت
- ‏نگاهی به مبانی قرآن ولایت فقیه علی ذوعلم
- پیام قرآن، ج10 قرآن و حکومت اسلامی مکارم شیرازی
- ولايت فقيه، آيت الله مصباح يزدي
- مجله حوزه شماره 85- 86 بحثی درباره ولایت فقیه، نجابت

پي نوشت ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، اسراء، قم، 1388ه.ش، ص129-133-134.
2. نساء (4) آیه 59.
3. ولایت فقیه ولایت فقها...، ص 182.
4. همان، ص 179.
5. همان.
6.‌ همان، ص 168.
7. همان، ص129.

با توجه به وجوب اطاعت از ولی فقیه، مبنای شرعی اطاعت از رییس چیست؟

با سلام، در مورد صحت این مطالب راهنمایی فرمایید: در اسلام مدیریت همان ولایت است. حق حاکمیت و مدیریت مخصوص خداوند و افرادی است که خداوند بفرماید مانند رسولان، ائمه، ولایت پدر و مادر و ... ، بنابراین به استناد بند فوق من به عنوان انسان مطیع هیچ کس نیستم مگر خداوند و مواردی که او فرموده.

اطاعت من از رییس سازمانم صرفا به خاطر ارتباط او با خداوند از طریق ولایت فقیه است. آیا درست است که برخی بگویند که اطاعت من از رییسم به خاطر نظم است. اگر اینگونه باشد پس ادعای اینکه من به عنوان انسان مطیع هیچ کس نیستم مگر خداوند و مواردی که او فرموده، نقض می شود.

مبنای شرعی اطاعت از رییس و رعایت قوانین در یک کشور غربی چیست؟ با سپاس

پاسخ:
از مجموع آموزه‌های وحیانی به دست می‌آید که ولایت و حکومت همانند ربوبیت و عبودیت اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد. اگر انبیا و ائمه (علیهم السلام) ولایت و حکومت بر جامعه بشری دارند، ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه هیچ انسانی حق ولایت بر دیگری ندارد.(1)
در قرآن کریم ولایت بالذات تنها از آن خداوند دانسته شده: «فالله هو الولی» (2) تنها ولی خداوند است، اما پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) ولی بالعرض و مظهر ولایت خدایند. به تعبیر قرآن آیت و نشانه ولایت‌الهی‌اند.(3)
بنابراین ولایت بالذات اختصاصا از آن خداوند است. خداوند ولایت خود را به انبیا و امامان معصوم داده است که برای اجرای احکام او اعمال بفرمایند. در تشریع و تکوین تصرف کنند، ولی به دلایل عقلی و نقلی فقهای جامع الشرایط در عصر غیبت به عنوان نائب عام امام معصوم در محدوده اجرای احکام الهی از ولایت نیابتی برخوردارند. بنابراین ولایت الهی در ساحت تشریع و تکوین به انسان‌های معصوم اختصاص دارد. فقیه در محدوده اجرای احکام شرع به عنوان نائب امام معصوم ولایت دارد. زیرا در عصر غیبت چاره ای جز سپردن امور مسلمانان به فقهای عادل نیست. برای آگاهی بیش تر به کتاب ولایت فقیه از آیت الله جوادی آملی مرجعه نمائید.
با توجه به این نکته باید گفت که در نظام اسلامی تبیعیت از مدیر کل و کسی که در رأس یک مجموعه مدریتی قرار دارد، در ادامه تبعیت از ولی امر است و در ادامه و در راستای همان اصل کلی است. اطاعت ازاین نظر از مدیر و رییس نه تنها محذوری ندارد، بلکه لازم است، چه این که در نهج البلاغه فرمود:
اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم.(4)
امیرالمؤمنین(ع) به قدری، رعایت نظم را در امور مؤثر و مهم دانسته که آن را در ردیف "تقوای الهی" قرار داده و در واپسین لحظات عمر شریف خود توصیه به نظم نموده است. بنابراین تبیعت از مدیر در یک مجموعه اداری برای اجرای قانون نه تنها با آن اصل کلی تعارضی ندارد، بلکه در راستای تأمین نظر است.
در نظام غربی مبنای دینی و شرعی در امور اداری مطرح نیست و بر اساس قوانین خاص خود نظیر دموکراسی عمل می کنند. گویا در عمل به قوانین خود مقید و ملزم هستند. در عرف عموم مردم کار خلاف قانون، ناپسند و مذموم تلقی می شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ،ص 134،نشر مرکز اسرا ،قم، 1385 ش.
2. شورا (42) آیه 9.
3. جوادی آملی ،همان ،ص 131.
4 . نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نامه شماره 47.ص169 ،نشر موسسه امیر المومنین ،قم1375 ش.

1- ولایت فقیه که جانشین امام زمان در زمان غیبت است چگونه و با استناد به کدام روایت و آیه به وجود آمده است؟

2- به نظر شما آقای خامنه ای ویژگی های ولایت فقیه را کاملا دارند؟ چگونه می توان فهمید؟

3- آیا سنی ها به ولایت فقیه اعتقاد دارند؟ چون می گوییم ولی امر مسلمین جهان! به گمانم ولی امر شیعیان جهان هستند.

4- آیا قبل از ایران در جایی برقرار شده؟

5- ما باید از فرامین ولایت فقیهمان اطاعت محض کنیم جوری که انگار از معصومین دستور و حکمی را می گیریم؟ چون دنیای امروز خیلی پیچیده و تودرتو شده و حق و باطل درهم.

پرسش1: ولايت فقيه که جانشين امام زمان در زمان غيبت است چگونه و با استناد به کدام روايت و آيه به وجود آمده است؟
پاسخ:
غير از دلايل عقلي كه در اين باره اقامه شده، در قرآن آيات متعددي يافت مي شود که مي توان از آن ها براي رهبري فقيه بر جامعه اسلامي استفاده کرد که به برخي اشاره مي شود. آياتي که هر گونه حکم و داوري را که بر اساس قوانين الهي نباشد، کفر و فسق و ظلم معرفي مي ‏کند:
1. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ؛ (1) کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوري نکرده‏ اند، آنان خود کافرانند».
2. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (2) کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوري نکرده‏ اند، آنان ستمگرانند».
3. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ؛ (3) کساني که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان فاسق اند».
آياتي که به حکمراني و داوري بر اساس احکام الهي حکم مي ‏کند، مانند:
« فَاحْکمْ بَينَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ؛(4) براي شان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم ‏كن و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته‏ هاي آنان پيروي مکن».
آياتي که هر گونه ولايت‏ پذيري غير الهي را نفي مي‏ کند:
« اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَکرُونَ؛ (5) از چيزي که از طرف پروردگارتان بر شما نازل ‏شده، پيروي کنيد. از اوليا و سرپرستان ديگر جز او، پيروي نکنيد، اما کم تر متذکر مي‏ شويد!».
دسته ديگر از آيات ضرورت اجراي احکام الهي در عصر غيبت را بيان مي دارد. اين احکام در آيات زيادي آمده است مانند:
1. اجراي حدود الهي که فقها در کتاب حدود به صورت مفصّل ذکر کرده‌اند.
2. اجراي معروف ها و چيزهايي که در اسلام، انجام آن ها لازم و ضروري است.
3. جلوگيري از منکرات و کارهايي که در اسلام حرام است. مانند: قماربازي، شراب‌خواري، رباخواري، رشوه‌خواري و...
4. اجراي اقتصاد اسلامي. اسلام داراي اقتصاد است که با اجراي دقيق آن، ضمن تعديل ثروت، عدالت اقتصادي نيز اجرا شده، به محرومان و نيازمندان رسيدگي مي‌شود.
5. حمايت و دفاع و کمک نسبت به مسلمانان و محرومان مظلوم جهان. اسلام افزون بر اصلاح مملکت اسلامي، حمايت از مسلمانان جهان در حد مقدور و با توجه و ملاحظه جهات مختلف را، لازم و ضروري مي‌داند. اين امر به صورت مطلوب با تشکيل حکومت ديني و اسلامي و حاکم بودن فردي آگاه و فقيه امکان‌پذير است.
6. اعتلا و تقويت اسلام در جهان به عنوان يک مکتب مترقي و سازنده، اين امر نيز با تشکيل حکومت ديني محقق مي‌شود.
اجراي آن ها، بدون تأسيس حکومت ديني ممکن نيست. اين بخش از احکام بسيار گسترده و چندين برابر احکام عبادي فردي است.
مبناى ولايت فقيه در روايات
تعداد رواياتى که براى اثبات ولايت فقيه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اى است که نيازمند تدوين کتاب و يا مقاله اى گسترده است.(6) در اين مجال، امکان پرداختن به اين مبحث وسيع وجود ندارد. تنها براى آشنايى کلّى با برخى، نخست تعدادى را به صورت مختصر نقل مي کنيم.
1. در روايات زيادى، از جمله روايت صحيح ابوالبخترى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است:
«العلماءُ ورثهُ الانبياء؛ (7) علما وارثان انبيا و پيامبران الهى هستند».
2. در روايت معتبرى، سکونى از امام صادق (عليه السلام) و ايشان از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) روايت مى کنند:
«الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم يَدْخُلُوا فى الدُّنْيا؛ (8) فقيهان تا زمانى که دنيا زده نشده اند، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند».
3. شيخ صدوق، با سندهاى متعدّد، از اميرمؤمنان، از پيامبر نقل مى کند:
سه بار فرمودند: «اللّهم ارحَم خُلفايى»؛ خدايا! جانشينان مرا مورد رحمت خود قرار ده.
پرسيدند: جانشينان شما چه کسانى هستند؟ فرمودند:
«اَلَّذينَ يَأتُونَ بَعدى وَ يَروُونَ حَديثى وَ سُنَّتى»؛ کسانى که بعد از من مى آيند، حديث مرا روايت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند. (9)
4. شيخ کلينى، از امام هفتم (عليه السلام) نقل کرده است که در قسمتى از سخنان خود درباره منزلت دانشمندان دينى فرمود:
«الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدينَهِ لَها؛ (10) فقيهان دژهاى مستحکم اسلام هستند، همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند».
5. از امام صادق نقل شده است:
«المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العُلَماءُ حُکّامٌ عَلى المُلُوکِ؛ (11) پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما بر پادشاهان حاکم اند».
6. شيخ صدوق، توقيع شريفى (12) را از امام زمان نقل مى کند؛ در آن توقيع، حضرت نگاشته اند:
«و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فيها اِلى رُواهِ اَحاديثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيْهِم... ؛(13) امّا حوادث جديدى که اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راويان حديث ما رجوع کنيد; زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم».
7. در روايت مشهور ابوخديجه از امام صادق نقل شده است:
«اُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْکُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضايانا، فَاجْعَلُوُهُ بَيْنَکُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِياً، فَتَحاکَمُوا اِلَيْهِ؛ (14) ميان دوستان خود، کسى را که با احکام ما آشناست، پيدا کنيد. او را ميان خود (حاکم) قرار دهيد، چون من او را قاضى قرار داده ام؛ پس براى رفع اختلاف به او مراجعه کنيد».
8. در مقبوله عمر بن حنظله، نقل است :
از امام ششم پرسيدم: در صورتى که دو تن از دوستان و ياران شما در مسئله اى مثل ارث يا دِيْن، اختلاف داشتند، آيا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود:
نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند. هر آنچه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است; زيرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند، در حالى که، خداوند در قرآن کريم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسيدم: پس چه کنند؟ فرمود:
«يُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَديثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْيَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَيْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَيْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ؛ (15) از ميان خود کسى را پيدا کنند که راوى حديث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا ميان ايشان داورى نمايد; چرا که من، چنين شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام. هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذيرفته نشد، يقيناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند. کسى که ما را انکار کند و نپذيرد، خدا را انکار کرده، و اين در حدّ شرکِ به خداست».
9. در کتاب تحف العقول، روايتى طولانى از، امام حسين نقل است که فرموده :
«...مَجارى الاُمُورِ وَ الاَحْکامِ عَلى اَيْدِى العُلَماءِ بِاللهِ اَلاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ ... ؛ (16) مجارى امور و حکم ها در دست عالمان به خدا و امينانِ بر حلال و حرام الهى است».

ر.ک: http://www.andisheqom.com

پي نوشت ها:
1. مائده (5) ، آيه 44.
2. همان، آيه 45.
3. همان ، آيه 47.
4. همان، آيه 48.
5. اعراف (7) ، آيه 3.
6. محقّق نراقى، عوائد الايّام، ص 532 ،چاپ : اول ، سال چاپ : 1417 - 1375 م ، ناشر : مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامي؛ امام خمينى، ولايت فقيه، ص 48 - 114.
7. کافي ، شيخ کليني ، ج 1 ، ص 133 ، تحقيق : علي أکبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الکتب الإسلامية ، تهران.
8. کافي ، ج 1 ، ص 147.
9. معاني الأخبار ، شيخ صدوق ، ص 375 ، تحقيق : تصحيح و تعليق : علي أکبر الغفاري ، سال چاپ : 1379 - 1338 ش ، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة؛
عيون أخبار الرضا (ع) ، شيخ صدوق ، ج 1، ص 40 ، سال چاپ : 1404 - 1984 م ،ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ، بيروت ، لبنان.
10. کافي ، ج 1 ، ص 38 ، تحقيق : علي أکبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الکتب الإسلامية ، تهران.
11. کنز الفوائد ، أبو الفتح الکراجکي ، ص195 ، سال چاپ : 1369 ش ، ناشر : مکتبة المصطفوي ، قم .
12. اصطلاح توقيع، مخصوص نامه ها و پاسخ هايى است که امام زمان (عج) در اوايل غيبت براى نوّاب و ياران نزديک خود مى فرستادند.
13. کمال الدين و تمام النعمة ، شيخ صدوق ، ص 485 ، سال چاپ : محرم الحرام 1405 - 1363 ش ، ناشر : مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ؛ وسائل الشيعة (آل البيت) ، نويسنده : حر عاملي ، ج 27 ، ص 140 ، سال چاپ : 1414 ، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم.
14. وسائل الشيعة (آل البيت) ، ج 14 ، ص 27.
15. همان، ج 1 ، ص 34.
16. تحف العقول ، ابن شعبة الحراني ، ص 238 ، تحقيق : تصحيح و تعليق : علي أکبر الغفاري ، سال چاپ : 1404 - 1363 ش ، ناشر : مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ؛ عوائد الأيام ، ص 535 ، چاپ : اول ، سال چاپ : 1417 - 1375 م ، ناشر : مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامي.
-------------------------------------

پرسش2: به نظر شما آقاي خامنه اي ويژگي هاي ولايت فقيه را کاملا دارند؟چگونه مي توان فهميد؟
پاسخ:
موفقيت و عدم موفقيت رهبر جامعه را بايد با توجه به معيار ها و شرايط رهبري در نظر گرفت، لذا هر کس شرايط و ويژگي هاي ولايت فقيه را داشته باشد، مورد تاييد و در غير اين صورت مورد تاييد نيست. در برخي متون و روايات شرايط، مانند عدالت، دين شناسي (فقاهت ) و مديريت براي فقيه بيان شده است (1)، و اين شرايط و خصوصيات را مقام معظم رهبري دارند، مثلا يکي از شرايط ولايت فقيه، اجتهاد مي باشد، مقام معظم رهبري واجد اين خصوصيت مي باشند، زيرا اگر ايشان به اين مقام علمي دست نمي‌يافت، به عنوان رهبر انقلاب انتخاب نمي‌شد، چون يکي از شرايط رهبري ـ در قانون اساسي جمهوري اسلامي ـ اجتهاد است. امام راحل - ضمن تاييد اجتهاد ايشان - نسبت به ايشان ديد گاهي دارد که حاکي از جايگاه رفيع علمي و لياقت وي براي رهبري است.
حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد آقا خمينى (ره) مي گويد:
حضرت امام بارها از جناب عالى ( مقام رهبري) به عنوان مجتهدى مسلم و بهترين فرد براى رهبرى نام بردند. مجلس خبرگان نيز با توجه به مجتهد بودن ايشان، او را به عنوان رهبر جامعه تعيين نمود. جامعه مدرسين ـ که بسياري از آن ها مجتهد هستند ـ نيز مقام معظم رهبري را به عنوان يکي از مراجع تقليد اعلام نمودند. مهم تر از همه اين که شخصيت هاي ديگر درباره ايشان اظهار نظر نموده اند که حاکي از جايگاه علمي، عدالت و مدیريت ايشان است. در اين جا به ديدگاه برخي از شخصيت ها اشاره مي شود:
آية الله العظمى اراكى در پيامى به مقام معظم رهبرى فرمود:
انتخاب شايسته حضرت عالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران، مايه دلگرمى و اميدوارى ملت قهرمان ايران است.
آية الله العظمى بهاء الدينى:
از همان زمان، رهبرى را در آقاى خامنه ‏اى مى ‏ديدم، چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است. بايد او را در اهدافش يارى كنيم.
آية الله مهدوى كنى درباره انتخاب خبرگان رهبرى نيز گفت:
اين الهامى بود از الهامات الهى و هدايتى بود از هدايت معنوى روح حضرت امام (ره) كه هنوز اين ملت را رها نكرده و اين رحمتى بود از طرف خداوند كه در كوران اين مصيبت جانكاه، با تعيين آية الله خامنه‏ اى كه از ياران صديق امام و از ياران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبرى نظام جمهورى اسلامى ايران، آرامشى توام با اعتماد و اطمينان بر كشور و امت فداكار حاكم گرديد.
آية الله مشكينى، رياست مجلس خبرگان رهبرى:
حضرت مستطاب آية الله حاج سيد على خامنه ‏اى - مد ظله العالى - واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه كه تصدى مقام معظم رهبرى بدان نيازمند است، مى‏ باشد، چنانچه معظم له حائز ساير شرايط ولايت است.
آية الله فاضل لنکراني:
به نظر من ايشان (مقام رهبري ) يك فقيه و يك مجتهد است.
آية الله يوسف صانعى: آية الله خامنه ‏اى، نه تنها مجتهد مسلم مى‏ باشد، بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع هم مى‏ باشد.
حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام:
انتخاب آيه الله خامنه ‏اى به رهبرى جمهورى اسلامى، دست آوردى عظيم و نشأت گرفته از رهنمودهاى حضرت امام است.
در جاى ديگر اشاره دارد:
راه امام، با انتخاب آيه الله خامنه ‏اى به رهبرى جمهورى اسلامى، بيمه و تضمين گرديد.(2)
همچنين مقام رهبري مدير و عادل مي باشد. شاهدش اين است که وي بعد از رحلت امام که بحراني ترين شرايط بود رهبري انقلاب را به عهده گرفت و در چنين شرايط توانست جامعه را با موفقيت رهبري نمايد. مطمنا اگر مقام معظم رهبري شرايط رهبري از دست داده بود و يا در امر رهبري موفق نبود، مجلس خبرگان وي را عزل مي نمود، و حال اين که مجلس خبرگان بارها از عملکرد و مديريت رهبري، اظهار رضايت نمود، و اين نشان از اين دارد که مقام رهبري بهترين گزينه براي رهبري جامعه مي باشد.
با توجه به لياقت و شايستگي ايشان مي باشد که امام راحل از وي به عنوان انسان لايق ياد کرد.
امام خميني (ره) خطاب به مقام معظم رهبري فرمود:
هر موقعي که شما به سفر مي‌رويد، من مضطرب هستم تا برگرديد. خيلي سفر نرويد! همچنين امام خميني (ره) به مناسبت سوء قصد به جان مقام معظم رهبري فرمود: اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسين‌ بن‌ على هستيد و جرمى جز خدمت به اسلام و کشور اسلامى نداريد و سربازى فداکار در جبهه جنگ و معلمى آموزنده در محراب و خطيبى توانا در جمعه و جماعات و راهنمايى دلسوز در صحنه انقلاب مى‏باشيد، ما در پيشگاه خداوند متعال و ولى بر حق او حضرت بقية اللَّه - ارواحنا فداه - افتخار مى‏ کنيم به سربازانى در جبهه و در پشت جبهه که شب ها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالى به سر مى‏ برند. من به شما خامنه ‏اى عزيز، تبريک مى‏ گويم که در جبهه‏ هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى به اين ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالى سلامت شما را براى ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.(3)

پي نوشت ها :
1. ولايت فقيه ، امام خميني ، ص 47 به بعد، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
http://www.aviny.com/Bozorgan/Ayatollah_Khamenei/Zendegi_ .2
3. صحيفه نور، امام خميني ، ج‏14 ، ص 504 .
-------------------------------------

پرسش3: آيا سني ها به ولايت فقيه اعتقاد دارند؟چون مي گوييم. ولي امر مسلمين جهان!به گمانم ولي امر شيعيان جهان هستند؟
پاسخ:
ولايت بر اموال و آبرو و جان مردم از شؤون ربوبيت الهي است و تنها با نصب و اذن خدا، مشروعيت مي ‏يابد. چنان که معتقديم اين قدرت قانوني به پيامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) يکي بعد از ديگري داده شده است. در زمان غيبت بر اساس ادله عقلي متعدد و روايات زيادي که از امامان معصوم (ع) وارد شده، فقيه جامع ‏الشرايط عهده‏ دار منصب ولايت و رهبري جامعه اسلامي مي ‏باشد و از طرف امام زمان(عج) به صورت عام منصوب مي ‏باشد.
بنا بر اين نصب ولي امر مسلمين جهان، يکي از القاب واقعي براي مجتهد جامع‏ الشرايطي است که در زمان غيبت امام معصوم(ع) براي رهبري و اداره امور سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... جامعه، از سوي امامان معصوم(ع) منصوب گرديده است. بر اين مطلب دلايل عقلي و نقلي متعددي دلالت دارد. مانند: توقيع شريف امام زمان(عج) که مي‏ فرمايند:
«و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم»؛ (1) و ادله بسيار متعدد ديگر.
پس چنين نيست که لقب ولايت و جانشيني از امامان معصوم (ع) را ولي‏ فقيه براي خود برگزيده باشد. بلکه از طرف امامان معصوم داراي چنين مسؤوليتي مي ‏باشد. اما اين که چگونه ولي‏ فقيه شيعه اثني ‏عشري بر ديگر مسلمانان حتي غيرشيعه اثني‏ عشري ولايت دارد، به دليل ادله متعدد عقلي و نقلي است که ولي‏ فقيه را جانشين پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) مي‏ داند. همان گونه که اين بزرگواران بر همه مردم حتي کساني که ولايت ايشان را قبول نداشتند حق ولايت داشتند، ولي ‏فقيه جامع‏ الشرايط هم داراي تمام اين شؤون مي‏ باشد. همان‏گونه که اقليم جغرافيايي، فتواي مجتهد و مرجع تقليد را شرعا محدود نمي‏ کند. قلمرو ولايت‏ فقيه را نيز شرعا محدود نمي‏ سازد.
ولي‏ فقيه شرعا مي‏ تواند همه جوامع اسلامي روي زمين را اداره کند. ولايت‏ فقيه نظير جانشين پيامبر اسلام است که ذاتا محدوديتي ندارد. مگر مانع طبيعي يا سياسي در بين باشد، که در اين صورت هر فقيهي که داراي شرايط رهبري ولايت بود، در منطقه خود کشور را اداره مي‏ کند. اما اگر مانع سياسي نباشد، مليت ملاک نمي ‏باشد، بلکه هر فقيهي که شرايط رهبري دارد، در ساير جاها هم ولايت دارد.
نکته لازم در اين زمينه، تابعيت از نظر اسلام مي ‏باشد: از ديدگاه اسلام مرزهاي جغرافيايي جداکننده ملت‏ها و کشورها نيست. آنچه که اهميت دارد مرز عقيدتي است و کره زمين به دو قسمت دارالاسلام و دارالکفر تقسيم مي‏ شود.
به عقيده شيعيان سراسر دارالاسلام بايد تحت قيادت و امامت امام معصوم واحدي اداره شود و حاکمان هر منطقه از طرف او نصب و به کار گمارده شوند. همه آنان مجريان قانون اسلام و فرمان‏ هاي امام معصوم خواهند بود هر چند ممکن است در حوزه حکومت خويش اختياراتي از طرف امام معصوم به ايشان تفويض شود. نيز مقررات ويژه‏ اي را در چارچوب قوانين اسلامي و با رعايت مصالح مسلمين و به اقتضاي شرايط خاص زماني و مکاني به اجرا گذارند.
بدين‏ ترتيب نوعي خودگرداني در مناطق مختلف دارالاسلام قابل قبول است. البته همه اين مطالب در صورتي است که امام معصوم، مبسوط اليد و داراي قدرت ظاهري بر تصدي امور باشد؛ يعني، حکومت مشروع او از طرف مردم نيز مقبول باشد. در زمان غيبت هم طبق نظريه نصب ولي‏ فقيه جامع‏ الشرايط حق ولايت بر مردم را دارد و فرمان او براي هر مسلماني نافذ و لازم‏ الاجرا خواهد بود. پس اطاعت او بر مسلمانان مقيم در تمام کشورها، واجب است، حتي با وجود اين که اين مسلمانان در کشور اسلامي که توسط فقيه جامع‏ الشرايط اداره مي‏ شود، نماينده در مجلس خبرگان نداشته باشند، زيرا بر اساس نظريه نصب که مورد قبول اکثر فقهاي شيعه مي‏ باشد، کار خبرگان فقط کشف و تشخيص ولي‏ فقيه جامع‏ الشرايط براي رهبري مي‏ باشند.
در مسئله رهبري دو حالت وجود دارد:
حالت اول آن که: در مسئله رهبري هيچ رقيبي براي رهبري يافت نشود و فقيه جامع‏ الشرايط براي همه شناخته شده و داراي مقبوليت عمومي باشد،
در اين مورد ديگر نياز به شهادت بيّنه‏ ها و يا کارشناس اهل خبره نيست.
حالت دوم اين است که: چنين مشهوريت و مقبوليت عمومي وجود ندارد و انتخاب و تشخيص ولي‏ فقيه جامع‏ الشرايط براي مردم آسان نمي‏ باشد،
در اين صورت اين امر توسط نمايندگان مجلس خبرگان انجام مي‏ شود و رأي و نظر اکثريت خبرگان حجت مي‏ باشد، حتي براي کساني که ايراني بوده‏ اند ولي در انتخابات خبرگان شرکت نکرده‏ و يا اين که شرکت کرده‏ اند و نماينده ايشان جز اقليت بوده است، زيرا رأي مردم به نمايندگان خبرگان (با واسطه) يا رأي مردم به ولي‏ فقيه بي‏ واسطه، در مشروعيت ولي‏ فقيه هيچ تأثيري ندارد، زيرا مشروعيت ولي‏ فقيه، الهي و مبني بر نصب امام زمان (عج) مي‏ باشد که به واسطه ادله عقلي و نقلي متعددي اين امر ثابت شده است و مورد قبول اکثريت فقهاء شيعه مي‏ باشد.
همچنين وي بر مسلمانان ساير فرق اسلامي نيز ولايت دارد.
تأثير رأي مردم در کارآمدي نظام سياسي و در جهت تحقق حکومت ولي‏ فقيه مي‏ باشد، زيرا تا ولي‏ فقيه مقبوليت مردمي نداشته باشد، توانايي رهبري و اداره جامعه اسلامي را ندارد، بنابراين همين که در جامعه اسلامي اکثريت مردم رهبري و ولايت ولي‏ فقيه را پذيرفتند و حکومت اسلامي تشکيل شد، بر ساير مسلمانان واجب است که اطاعت کنند.
اما از جهت قوانين بين‏ المللي و در نظر گرفتن واقعيات موجود: همچنان که مشخص شد، از جهت شرعي هيچ مانعي وجود ندارد، نه براي فقيه جامع‏ الشرايط که والي همگان شود و نه براي امت اسلامي نقاط متعدد جهان که ولايت فقيه را بپذيرند، اما از جهت قوانين بين‏ المللي تا وقتي که تعهد رسمي و ميثاق قانوني، جلوي چنين نفوذ ولايي را نگيرد، هيچ محذوري براي ولايت‏ فقيه و نيز هيچ محذوري براي سرپرستي مسلمين نقاط ديگر جهان وجود نداشته باشد، برابر همان حکم شرعي مانند تقليد از مراجع عملي مي‏ شود. اما اگر تعهد قانوني و بين‏ المللي، جلو چنين نفوذ ولايي را بگيرد و مخالفان چنين نفوذي، عملاً از گسترش آن جلوگيري نمايند، ولي‏ فقيه و مردم هر دو معذورند. ولي از آن جا که چنين شرطي، شرط وجود واجب است، نه شرط وجوب آن، احکام ولايي فقيه و حتي با مخالفت بيگانگان نيز براي ساير مسلمانان نافذ مي‏ باشد، مانند نفوذ حکم ولايي حضرت آية ‏اللّه ‏سيد حسن شيرازي در جريان تحريم تنباکو و نيز نفوذ حکم ولايي يا قضايي امام خميني درباره سلمان‏ رشدي.
بالاخره در نهايت مي‏ توان با توجه به واقعيت‏ هاي موجود، محدوديت‏ ها و قوانين بين‏ المللي نتيجه گرفت که:
اکنون که تمام جهان با حکومت ديني اداره نمي‏ شود و امکان تشکيل حکومت جهاني اسلامي نيست، بايد در ايران حکومت ديني را برقرار کنيم وگرنه در مواردي که شرايط بين‏ المللي اجازه بدهند و ضرورت‏ ها اقتضا کند، امام خميني و مقام معظم رهبري فرامين و دستور عامي را براي تمامي مسلمانان جهان صادر مي‏ نمايند.(2)
بنا بر اين اهل سنت گرچه به ولايت فقيه معتقد نيستند؛ ولي در حقيقت و متن واقع، فقيه واجد شرائط بر انان نيز ولايت دارد. گرچه به جهت شرائطي نتواند نسبت به انان اعمال ولايت نمايد.

پي نوشت ها:
1. بحار الانوار ، ج53، ص 181 ، ح 10، العلامة المجلسي ، تحقيق : محمد الباقر البهبودي ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، لبنان.
2 . ر.ک: آية ‏اللّه ‏جوادي آملي، ولايت‏ فقيه، ص 400 و 478 ، قم ، نشر اسرا ، 1378 ش ، چاپ اول؛ فصلنامه حکومت اسلامي، سال اول، شماره اول، آية ‏اللّه‏مصباح يزدي، اختيارات ولي‏فقيه در خارج از مرزها، ص 81.
-------------------------------------

پرسش4- آيا قبل از ايران حكومت ولايت فقيه در جايي برقرار شده؟
پاسخ:
اين نوع حكومت اگرچه از آرزوهاي ديرينه مكتب تشيع بوده، اما تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در تاريخ شيعه اماميه نظير ندارد؛ اما در تاريخ مي توان به مواردي مشابه دست يافت؛ مانند: حكومت فاطميون (اسماعيلي مذهب) در مصر كه بيش از دو قرن به طول انجاميد و يا به حكومت علويون (زيدي مذهب) در طبرستان و يمن و ... در قرن سوم به وجود آمد.(1)
نيز در حكومت صفويه برخي از حاكمان صفويه امور مملكتي را با صلاحديد فقها و عالمان شيعه پي گير بودند.
اما اين كه فقيه امور حكومت را خود به دست گرفته و با مباني ولايت فقيه مملكت را اداره نمايد، حكومتي بي نظير است.
اما اين تفكر و عقيده به مشروعيت حكومت و ولايت مطلقه فقيه در مجامع علمي پيش از انقلاب نيز مطرح بوده و بسياري به اين نوع حكومت باور داشتند.
پس بحث ولايت مطلقه فقيه، بحث جديدى نيست که تنها از سوى امام خمينى مطرح شده باشد. نخستين گام را در دوره غيبت در جهت اثبات نيابت فقيه از امام زمان (ع) شيخ مفيد برداشته است.(2) و پس از وى، فقهاى بزرگوار شيعه، قلمرو گسترده اى را براى ولي فقيه قائل شده اند.(3)
مرحوم محقق کرکى (م: 940) مى نويسد: «فقهاى شيعه، اتفاق دارند که فقيه عادل امامى داراى همه شرايط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعى تعبير مى شود، نايب از امامان معصوم (ع) است، در همه امورى که نيابت در آن دخالت دارد …» . (4)
مرحوم علاّمه نراقى (م: 1245هـ.)، از ولايت و نيابت عامّه فقيه و دليل هاى آن سخن گفته و بر اين باور است که : در هر موردى که پيامبر (ص) و يا امامان معصوم (ع) ولايت داشته اند، ولي فقيه و حاکم اسلامى نيز در روزگار غيبت، ولايت دارد. هر کارى که مربوط به امور دينى و يا دنيوى مردم است و بايد انجام گيرد، فقيه داراى شرايط، عهده دار آن ها خواهد بود.(5)
کوتاه سخن اين که:
نظريه ولايت فقيه سابقه ديرينه­ايي در منابع شيعه دارد و افرادي مانند: شهيد ثانى، زين الدين بن على العاملى (م:996) ، صاحب مفتاح الکرامة جواد بنِ محمّد حسينى عاملى (م: 1226هـ.)، سيد بحرالعلوم، ملا احمد نراقي، فاضل در بندي، ميرفتاح حسيني و بسياري از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده ­اند؛ با اين حال، انزواي مذهب تشيع و حاکميت حاکمان جور باعث شد اين نظريه از افکار عمومي مسلمانان فاصله بگيرد، تا جايي که بعضي آن را تئوري نوظهور بدانند.
امام خميني اين نظريه را در فرهنگ ديني احيا کرد و آن را به صورت درس رسمي، در حوزه علميه نجف مطرح ساخت و با تشکيل حکومت اسلامي در ايران، اين تئوري به واقعيت مبدل شد.

پي نوشت ها:
1. تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان ، ج1، ص298، ناشر انتشارات انصاريان ، قم، چاپ چهارم ،1384 .
2. شيخ مفيد، در آثار خود، بويژه کتاب (المقنعه) سخنانى دارد که بر نيابت عامّه فقيه، از امام معصوم(ع) در دوره غيبت دلالت دارد. ر.ک. المقنعه، ج 8، ص 811، 812، 721 و … در اين باره در مجلّه (حوزه)، شماره 302/54 به هنگام معرفى (المقنعه) توضيحات لازم آمده است.
3. مجلّه حوزه، شماره 57 ـ 56 ،مقاله: جايگاه و قلمرو حکم و فتوا.
4. رسائل الكركي، المحقق الكركي، ج1، ص 142، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1409، ناشر : مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي ، قم .
5. عوائد الأيام،المحقق النراقي، ص187 ـ 188، چاپ : اول، سال چاپ : 1417 - 1375 م، چاپخانه : مطبعة مكتب الإعلام الإسلامي، ناشر : مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي .
------------------------------------

پرسش5: ما بايد از فرامين ولايت فقيهمان اطاعت محض کنيم جوري که انگار از معصومين دستور و حکمي را مي گيريم؟ چون دنياي امروز خيلي پيچيده و تودرتو شده و حق و باطل درهم.
پاسخ:
بر اساس اعتقادات ديني ما فقط پيامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار (ع) معصوم اند. از اين رو هيچ کس ادعا نمي کند که احتمال اشتباهي در رفتار و نظرات ولي فقيه و رهبري نيست.
اکنون در ايران اسلامي با راي مجلس خبرگان رهبري بعد از رحلت امام خميني اين مسئوليت بر دوش حضرت آية الله خامنه اي قرار گرفته و ايشان ولي فقيه است. در امور حکومتي و سياسي لازم است از ايشان پيروي نمود.
اکثر فقها معتقدند که تمام اختيارات حکومتي که پيامبر و امامان دارند، ولي فقيه نيز دارد. آنان همان گونه که احکام حکومتي صادر مي نمودند و استاندار تعيين مي نمودند و در جنگ ها حضور مي يافتند، فقها نيز همان اختيارات را دارند. اين اختيارات نه به جهت مقام عصمت‌ بلکه به جهت حاکم اسلامي بودن پيامبر بوده است. به همين خاطر براي هر حاکم اسلامي ثابت است. البته پيامبر علاوه بر مقاماتي که به جهت حاکم اسلامي بودن داشتند‌، مقامات ديگري داشتند که به جهت معصوم بودن اختصاص به ايشان دارد، مانند حاکميت او بر اموال مردم و دخالت در امور شخصي مردم که اين ها به مقام حاکميت ايشان ارتباطي نداشته و براي ولي فقيه نيز نمي تواند باشد.
به طور کلي آنچه که مربوط به امور اجتماعي (نه شخصي) و امور حکومتي مي شود، مربوط به حاکم مي شود. فرقي از اين جهت ميان پيامبر و حاکم اسلامي مانند ولي فقيه نيست. در زمان غيبت حضرت مهدي طبق رهنمود عقل و نيز به دستور خود معصومين نائبان ايشان اولي الامرهستند. اما اولي الامر بالتبع نه بالاصاله. همان گونه که در عصر حضور نائبان خاص بسياري از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود، در عصر غيبت نيز فقهاي جامع الشرايط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتي امت اسلامي حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند.(1)
در روايات در اين باره فراوان سخن گفته شده است، از جمله در روايتي آمده: در زمان غيبت به کسي مراجعه نماييد که احکام ما را مي داند. از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار داديم.‌ هرگاه حکمي بر شما بنمايند و از آنان نپذيريد، به حکم خدا بي اهميتي نموده‌ و ما را رد کرده‌ايد. ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(2)
در فقه رضوي آمده: «منزله الفقيه في هذا الوقت کمنزله الانبياء في بني اسرائيل؛ (3) جايگاه فقها در اين زمان مانند جايگاه انبيا ميان بني اسرائيل است».
در زمان غيبت که دسترسي به معصوم (ع) مقدور نيست، همان طور که دستور داده اند، بايد به فقها واجد شرايط رجوع کرد. به جهت احتمال اشتباه حق نداريم از فرمان ولي فقيه در امور اجتماعي سر پيچي کنيم.
نتيجه آن كه:
پس از انتخاب يکي از فقها به عنوان ولي فقيه، در اداره امور جامعه نظريات ولايي او مورد اجرا قرار مي گيرد و مردم موظفند از نظريات و دستور او پيروي نمايند.
پس در احکام حکومتي همه موظفند از ولي فقيه تبعيت نمايند؛ اما در احکام فردي مانند: فروع نماز و روزه و ... هر کس تابع فتواي مرجع تقليد خود است و به فتواي او عمل مي کند.

براي آگاهي بيش تر به کتاب ولايت فقيه از آية الله جوادي آملي مرجعه نماييد.

پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه، ص 370، آية الله جوادي آملي ، نشر اسراء، قم 1378ش.
2. همان، ص 179.
3. همان، ص 182.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

یهودیانِ امت رسول الله یا یهود اسلام چه کسانی هستند؟

پاسخ:
پس از آنكه اين آيه -وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ الْآيَةَ (1)- بر رسول خدا در باره يهوديان و نقض عهد و پيمان آنان نازل گشت ِپيامبر اسلام به اصحاب شان فرمودند: أَ فَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَنْ يُضَاهِيهِمْ مِنْ يَهُودِ هَذِهِ الْأُمَّةِ- قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ
آيا خبر ندهم به شما نسبت به كساني كه مانند يهوديان پيمان شكن هستند و يهوديان امت من به حساب مي آيند؟ اصحاب آن حضرت گفتند آري اي رسول خدا بگوييد،
حضرت فرمودند: یهودیان این امت، طايفه اي هستند از امت من كه خويش را امت من مي دانند. اما با فضیلت ترین ذریه ی مرا شهید می کنند. حسن و حسین علیهما السلام را مانند زکریا و یحیی به قتل می رسانند و خداوند قاتلانشان را لعنت می کند. خدای توانا از نسل حسین علیه السلام کسی را می فرستد که انتقام خون او را می گیرد. آگاه باشید که خداوند، قاتلان و دوستان قاتلان و آن هایی که بدون تقیه از لعن آن ها خودداری می کنند، لعنت کرده است.(2)
نتيجه با توجه به اين روايت بني اميه معاويه و يزيد و...كه مسبب اصلي شهادت امام حسن و امام حسين بودند نيز كوفياني كه در پيكار عليه امام حسين شركت نمودند و موجب شهادت آن حضرت را به وجود آوردند. يهوديان امت رسول خدا مي باشند.

پي نوشتها:
1.بقره (2)آيه 84.
2. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 304 علامه مجلسى‏ ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏ ؛ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ،369 ناشر: مدرسه امام مهدى‏،مكان چاپ: قم‏،سال چاپ: 1409 ق‏،نوبت چاپ: اول‏.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام ممنون می شوم اگه به سوالم جواب بدین من یک پسر 26 ساله هستم از لحاظ فیزیکی کاملا سالم هستم یک مشکل از بچگی داشتم و دارم این است که علاقه زیادی به زن بودن داشتم و دارم به خدا همجنسباز نیستم فقط علاقه دارم که زن باشم خودمو با دوستانم مقایسه می کنم می بینم که زمین تا آسمون فرق دارم اونا با توجه به شرایط سنی که داریم همش دنبال جنس مخالفن ولی من یک جورایی مثل اونا نیستم، همش خودمو جای یک زن فرض میکنم. بازم میگم همجنسباز نیستم و حالم از این کار بهم میخوره. فقط می خواستم بدونم آیا ممکن است در آخرت مردها و زن ها با توجه به روحیشون، جنسشون مخالف چیزی که در این دنیااست بشود؟ اگه جوابتون مثبت هست یا منفی بهم منبع معرفی کنید و منبعی درباره زندگی در آخرت بهم معرفی کنید در ضمن دوست ندارم به روانپزشک مراجعه کنم یا تغییر جنسیت بدم چون میدونم این کار بیفایده است و آدم رو به یک زن کامل تبدیل نمیکنه فقط میخواستم بدونم ممکنه خدا لطف بکنه(اینو ایمان دارم که خدا قادره) و من و در آخرت، خودش تغییر جنسیت بده؟ ممنون می شوم اگه جوابم رو بدید و من رو از نظر روحی آروم کنید

اگر مفهوم جسمانی بودن معاد روشن گردد، پاسخ دقیق تری نسبت به این سوال به دست خواهد آمد. در ابتدا باید در این خصوص به این نکته اشاره گردد که مقصود از معاد جسمانی آن است که در جهان اخروی، انسان با وجودی جسمانی حضور می یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیز جسمانی می باشد، ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجود روحانی (غیر جسمانی) به حیات اخروی خویش ادامه می دهد. در جهان باز پسین، از لذت‌های معنوی و روحانی بهره‌مند می گردد یا به عذاب‌های معنوی و روحانی دچار می شود. (1)
تمامي علماي اسلام اعم از شيعه و سني بر این باورند که : معاد انسان هم جسمانی و هم روحانی است. بر اساس این دیدگاه آدمی در آخرت با وجود جسمانی و روحانی (مثل آن که در دنیا هست) حضور می یابد و حیات اخروی او حیاتی دو بُعدی است، مبنای انسان شناختی این دیدگاه همان است که در بحث از حقیقت انسان مطرح است، و آن این که انسان از دو بعد جسمانی و روحانی فراهم آمده، به گونه‌ای که هر دو ساحت در حقیقت او موثر است.
البته روشن است كه بعد روحانی انسان در مقایسه با جسمانی، از نوعی اصالت برخوردار است و چه بسا نتوان براي حقيقت روحاني انسان جنبه جنسي در نظر گرفت ؛ اما فرعیت بعد جسمانی لزوماً به معنای خروج آن از حقیقت ذات آدمی نیست . هرچند ماهيت جسم آخرتي انسان چندان منطبق بر جسم دنيايي او نيست و چه بسا ويژگي هاي متفاوتي از جسم دنيايي داشته باشد. اما به طور كلي نميت وان آن را متفاوت و ديگرگون از جسم دنيايي دانست .
بنا بر این لزوم حضور انسان با تمام حقیقت وجودی خود در آخرت اقتضا می‌کند که معاد او ، معاد جسمانی و روحانی باشد. (2) و در عين حال انطباق حقيقت فرد در آخرت بر حقيقت دنيايي او به شكل طبيعي مي طلبد كه جنسيت او نيز بدون تغيير در قيامت و در معاد محفوظ بماند و افراد اعم از زن و مرد به همان صورت دنيايي برانگيخته شوند و مورد حسابرسي واقع شده و به بهشت يا جهنم وارد شوند.
البته در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه آيا مومني مي تواند به عنوان نعمت بهشتي خود از خداوند درخواست تغيير جنسيت نمايد و مثلا بخواهد كه در آن جهان جنسيتي متفاوت از جنسيت اصلي دنيايي خود داشته باشد يا خير ؟
در پاسخ بايد گفت در خصوص اين مساله ظاهرا اشاره اي در منابع نقلي نشده است و در نتيجه نمی توان به طور قطع این امر را رد یا قبول کرد ، اما فارغ از اينكه در بهشت اصولا چنين درخواستي از مومنين صادر مي شود يا خير بايد گفت في نفسه امكان اين امر محال نيست و چه بسا اگر مومني چنين امري را بطلبد ، اين امر به عنوان يك خواسته و مطلوب مورد اجابت هم قرار بگيرد. زيرا آیاتی در قرآن وجود دارد که هر گونه شبهه ای را در مورد محدودیت در نعمت های بهشتی رفع می کند ، مانند آیه مبارکه :
"فیها ما تشتهیه الانفس و تلذالاعین؛ (3) در بهشت آن چه دل مى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد، موجود است."
این آیه بیان می کند هر آنچه بهشتیان اشتها و میل داشته باشند ، برای آن ها فراهم است . بنا بر این چه بسا اگر چنين خواسته اي وجود داشته باشد مورد اجابت قرار بگيرد .
البته اين حقيقت را هم نبايد از ياد برد كه در هر حال وضعیت بهشت و نعمت های آن به گونه ای است که نمی توان تصور کرد در آن جا انسان چه می طلبد و با دیدن نعمت های بی بدیل بهشت نسبت به تمایلات دنیای خود چه نگاهی دارد ؛ چه بسا با دیدن وضعیت آن سرا به تصورات خود و تمایلاتی که در این جا داشت ،بخندد و به آن تمایلات کم اهمیت ذره ای توجه ننماید . واقعيت امر هم آن است كه عدم رضايت از جنسيت در اكثر افراد به بعضي مسايل رواني و اجتماعي بر مي گردد كه در اينجا مجال صحبت از آن نيست و ريشه در فطرت و طبيعت ذاتي انسان ها ندارد .
اگراين گونه بود در بسياري از افراد با درمان هاي هورموني و روان درماني اين تمايلات محدود يا برطرف نمي شد و با تمرين و ممارست ذهني و تغيير فضاي ذهني و محيط فكري و تغيير رفتارها ،بسياري از افراد به مرور زمان از اين تمايلات جدا نمي شدند .
در هر حال و در نهايت پيشنهاد مي كنيم هيچ گاه تمايل به تغيير جنسيت و نارضايتي جنسيتي را در خود به عنوان يك اصل مفروض و غيرقابل ترديد و البته غير قابل تغييرندانسته براي درمان و برخورد منطقي و كارشناسانه با اين احساس اقدام نماييد .

پی‌نوشت‌ها:
1. سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، نشر طه، قم، 1383ش، ج 2، ص 252 .
2. همان، ص 253 .
3. زخرف (43) آیه 71.

اگر ولایت فقیه، مقیده باشد چه مشکلی پیش می آید؟

پاسخ:
درباره ولایت فقیه از دو زاویه می توان بحث نمود:
یکی اصل ولایت فقیه، دوم قلمرو آن که از آن به عنوان ولایت مطلقه ولی فقیه و ولایت فقیه مقیده نیز یاد می شود. فقهای شیعه درباره اصل ولایت فقیه و این که در زمان غیبت برای فقهای جامع الشرائط ولایت وجود دارد، اختلاف ندارند اما اختلاف آنان درباره قلمرو ولایت فقیه می باشد که دایره اختیار ولی فقیه چه مقدار می باشد.
درباره قلمرو ولایت فقیه، دو دیدگاه اساسى وجود دارد:
الف) برخی قلمرو اختیار ولایت فقیه را محدود پنداشته اند. از جمله دخالت در امور مال هایى که مالکان آن ناشناخته اند، کودکانِ بى سرپرست، چیزهایی که شارع راضی به زمین ماندن آن نیست، مانند ساخت مساجد و امور عام المنفعه و... از این دیدگاه به عنوان ولایت فقیه مقید یاد می شود.
ب) دیدگاهى که قلمرو ولایت فقیه را بسان قلمرو حکومت پیامبر و امامان معصوم(علیه السلام) گسترده مى داند و بر این باور است که ولیّ فقیه، در تدبیر و اداره کشور، در همه امور، حقّ دخالت و تصمیم گیرى دارد.از این رو از ولایت فقیه به عنوان ولایت مطلقه و ولایت عامه یاد می شود. با استفاده، از واژه "مطلقه" اختیارات و قلمرو ولایت فقیه مشخص می شود دیدگاه محدودیت ولایت فقیه چندان مورد توجه فقه نیست و طرفداران زیادی ندارد.
عده ای از فقهای پیشین و پسین طرفدار ولایت مطلقه هستند: از جمله: شیخ مفید، صاحب جواهر، ملا احمد نراقی (1) هم چنین حضرت امام خمینی (ره) قائل به ولایت مطلقه برای فقیه جامع الشرائط هستند.
امام خمینی می‌فرماید: " تمام اختیاراتی که پیامبر و امامان داشته‌اند، فقیه جامع الشرائط نیز دارا می‌باشد"(2) در جای دیگر می‌فرماید: اگر فرد لایقی که دارای دو خصلت فقاهت و عدالت باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر ادارة جامعه داشت، دارا می‌باشد. بر همة مردم لازم است از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بیش تر از حضرت امیر(علیه السلام) بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیه است، باطل و غلط است.(3)
محدودیت ولایت فقیه اشکالات متعدد دارد، از جمله:
1- این امر مخالف نظر اکثر فقهای است، زیرا اکثر فقها قایل به ولایت مطلقه فقیه هستند.
2- بر اساس محدودیت ولایت فقیه، فقیه نمی تواند به کارهای حکومت داری بپردازد و اعمال حکومت نماید، زیرا لازمه حکومتداری آن است که حاکم اسلامی قدرت و توان اعمال ولایت را داشته و حکم حکومتی صادر و مشکلات جامعه را حل نماید. لازمه این امر این است که رهبر اختیارات گسترده داشته باشد. در ضمن واگذاری اختیارات به رهبر اختصاص به ولایت فقیه ندارد. در جوامع دیگر نیز این امر وجود دارد. از این رو است که در دنیا رهبران و رییس جمهور کشورها اختیارات ویژه دارند، به گونه ای که مجلس کشور را منحل اعلام می نمایند.
3- مهم تر از همه این که محدود بودن ولایت فقیه مخالف ادله ولایت فقیه می باشد، زیرا آن چه که از روایات استفاده می شود "ولایت مطلقه" می باشد. در این خصوص روایات زیادی وجود دارد که فقط یکی از آن‌ها را بیان می کنیم. رسول خدا(ص) می­ فرماید: «اللهم ارحم خلفائی، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤک؟ قال: الذین یأتون من بعدی و یروون أحادیثی و سنتی؛
خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه! خلفای تو کیانند؟ فرمود: آن‌ها که بعد از من می­ آیند و حدیث و سنت مرا نقل می‌کنند.
امام خمینی در دلالت این حدیث می‌فرماید: «روایت، راویان حدیثی را که فقیه نباشند، شامل نمی شود، زیرا سنن الهی که عبارت از تمام احکام است، ازباب این که به تعبیر پیامبر اکرم (ص)وارد شده، سنن رسول الله­ نامیده می‌شود؛ پس کسی که می‌خواهد سنن رسول اکرم را نشر دهد، باید تمام احکام الهی را بداند؛ صحیح را از سقیم تشخیص دهد؛ اطلاق و تقیید، عام وخاص و جمع‌های عقلایی را ملتفت باشد؛ روایاتی را که در هنگام تقیه واردشده، از غیر آن تمیز دهد و موازینی را که برای آن تعیین کرده­ اند بداند. محدثینی که به مرتبه اجتهاد نرسیده اند و فقط نقل حدیث می‌کنند، این امر را نمی دانند و سنت واقعی رسول الله را نمی توانند تشخیص دهند؛ بنابراین جای تردید نیست که روایت «اللهم ارحم خلفائی » شامل راویان حدیثی که حکم کاتب را دارند، نمی شود و یک کاتب و نویسنده نمی تواند خلیفه رسول اکرم باشد. منظور از خلفا، فقهای اسلام اند، اما دلالت حدیث شریف بر ولایت فقیه نباید جای تردید باشد؛ زیرا خلافت همان جانشینی در تمام شئون نبوت است و جمله «اللهم ارحم خلفائی» دست کمی از جمله «علی خلیفتی» ندارد و معنای خلافت در آن، غیر معنای خلافت در دوم نیست و جمله «الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی» معرفی خلفا است، نه معنای خلافت، زیرا معنای خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص را خواست معرفی فرماید و ایشان با این وصف معرفی فرمودند.»(4)
از روایات ولایت فقیه مطلقه استفاده می شود. روایات ضرورت واگذاری اختیارات گسترده به فقیه را می رساند. در قانون اساسی جمهوری ایران برای ولی فقیه اختیارات گسترده تعریف شده است که از آن به عنوان ولایت مطلقه فقیه یاد می شود.

پی نوشت ها:
1. محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، ص44 ، موسسه انتشاراتی (التمهید)، قم ،1377ش .
2. امام خمینی،‌کتاب البیع، ج 2، ص417 . بی نام.
3. امام خمینی،‌ولایت فقیه،‌ص 55، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی .
4. مجله حوزه ،شماره 44 ، ص 121به بعد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها