كلام

پرسش1:ادلۀ عقلي عصمت امام:

1- تسلسل؛ سبب نياز امّت به امام آن است كه مردم معصوم نبوده، جايز الخطا مي‌باشند. حال اگر فرض كنيم كه امام، هم جايزالخطا باشد، پس فرد ديگري باید فرض شود که معصوم باشد و اگر سلسله نيازها، به معصوم ختم نشود تسلسل لازم مي‌آيد و از آنجا كه تسلسل باطل است وجود امام معصومي كه با وجود او نياز امّت برطرف مي‌گردد لازم مي‌شود.

2- حفظ اسلام؛ موفقيت امام در مهمترين مسئوليت خويش كه همان حفظ اسلام از تغييرات و تحريفات است، بدون عصمت امكان‌پذير نيست زيرا در صورت معصوم نبودن امام، احتمال تغيير عمدي يا سهوي توسط او در دين داده مي‌شود.

3- الگو بودن برای مردم؛ هدف از نصب امام از ناحيۀ خداوند اين است كه مردم از اوامر او اطاعت كنند و كارهاي او را به عنوان الگو براي خويش برگزينند، در حالي كه اگر انجام گناه از امام ممكن باشد، اعتماد و اطمينان مردم نسبت به او كمتر خواهد شد و در نتيجه اثر پذيري و اطاعت مردم از گفتار و رفتار او كمتر تحقّق خواهد یافت.

براهین 1 و 2 و 3 عقلی برای امامت به نظر برای دوران غیبت جور در نمیاد. چون دین در دوران غیبت به ظاهر در دست فقها بوده و عصمت آنها ثابت نیست.

پرسش2: ضمن درخواست به شبهه بالا یه سوال دیگه دارم اونم اینه که آیا دلیل عقلی یا فلسفی محض (مثل بحث انسان کامل در فلسفه) برای اثبات ولایت معنوی انسان کامل (امام عصر «عجل الله تعالی فرجه») داریم؟

پاسخ1:
در زمان غیبت نیز مسئول دین خدا امام معصوم است و در واقع سرپرست دین اوست؛ ولی فقهای جامع الشرایط و عادل به عنوان نایب امام حسب ظاهر عهده دار بیان احکام دین خدايند. از این روی مطالبی که در باره امام معصوم وجود دارد و در پرسش اشاره شده همواره و در هر زمان حتی در زمان غیبت هم مطرح است؛ زیرا:
نباید تصور شود که مسئولیت امام و رهبری جامعه بعد از پیامبر تنها بیان احکام بوده، بلکه امامت مقامی الهی است که غیر از رهبری ظاهری مردم، مسئولیت رهبری معنوی و باطنی را نیز به عهده دارد.
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد. اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند. (1)
اگر معنای امامت روشن گردد، معلوم خواهد شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست. امام همچنان که وظیفه راهنمایی ظاهري مردم را به عهده دارد، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد. او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودنشان در این باب تأثیری ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد. (2)
از این تحلیل حکیمانه معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
گرچه ائمه (ع) به دلیل طولانی نبودن عمر مبارک‌شان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را براي مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبه خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشته‌ و به تناوب مسئولیت را به عهده می‌گرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است، اثرگذار بوده اند.
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیقی دارد:
«ألاَ أنّ آل محمّد (ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛ (3) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن می‌سازد.
گفتنی است که با توجه به تحلیل یاد شده گرچه برهان اول و دوم در همه زمان ها موثر است و پیام خود را دارد، ولی برهان دوم - که الگو گیری باشد - شاید در عصر غیبت جنبه عمومي نداشته باشد. ولي براي برخی از خواص و ياران آن حضرت ممکن است.
به عنوان مثال و نمونه برخی نقل کرده‌اند که از شیخ مفید ( که از علمای بسیار بزرگ شیعه در قرن پنجم است) سؤال شد: زن حامله‌ای از دنیا رفته، آیا او را به همان صورت دفن کنیم یا بچه‌ای را که در شکم دارد و زنده است، بیرون آوریم، بعد او را دفن کنیم، در پاسخ فرمود: با بچه او را دفن نمایید.
بعد از آن که پرسشگر بیرون رفت، فردی که سوار مرکبی بود، به او رسید و فرمود: شیخ مفید گفته: بچه را بیرون آورید، سپس او را دفن نمایید.
بعد از مدتی، جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، فرمود: کسی را نفرستادم و آن کس حضرت صاحب الامر بوده، سپس تصمیم گرفت که فتوا ندهد، چون ممکن است اشتباه باشد، نامه‌ای از امام عصر (عج) برای شیخ مفید آمد که:
فتوا بدهید و بر ماست که نگذاریم که در خطا واقع شوید. لذا شیخ بار دیگر در مسند فتوى نشست. (4)
البته از باب قاعده لطف، امام زمان به هر صورت که مصلحت بداند، شیعه و فقها را مورد عنایت و لطف خود قرار می دهد، ولی عنایت در چه زمان و چگونه انجام می شود، برای ما معلوم نیست.
نکته دیگر در این باب این است که کلیاتی در آموزه های دینی و روایات آمده که با استمداد از آن ها می توان مطالبی را تقدیم داشت، مثلا حسب آنچه نقل شده ، امام زمان (ع) فرمود: « فانا یحیط علمنا بانبائکم و لا یغرب عنا شی من اخبارکم و معرفتنا بالزلل الذی اصابکم ؛ (5) ما به احوال و اخبار شما آگاه هستیم. هیچ یک از امور شما بر ما پوشیده نیست. از لغزش‌ها و کاستی‌های عملکرد شما آگاه هستیم. چیزی بر ما پوشیده نیست». از این کلام معلوم می‌شود که حضرت از امورات پیروان خود آگاه است. چیزی از امور ما بر او پوشیده نیست. بسیار بعید است که برای رفع گرفتاری‌های ما دعا و توجهی نفرماید. ممکن است بسیاری از امور ما به برکت دعا و توجه حضرت صاحب برطرف گردد، ولی ما متوجه نشویم، چه این که در برخی دعاها تصریح گردیده که حضرت واسطه فیض در عالم است و هر چه در افاضات الهی نصیب عالم و آدم می شود ، به برکت وجود اوست. فرمود:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء ؛ (6) حجت الهی که جانشین دوازدهم است، قائم منتظر مهدی است. چشم امید عالم به اوست. دنیا به بقای او باقی است. به برکت او به خلق روزی می‌رسد، زمین و آسمان به وجودش برقرار است». از این گونه آموزه‌ها به دست می آید که نه تنها رفع گرفتاری‌ها بلکه همه حقایق و فیوضات مادی و معنوی که نصیب عالم و‌ آدم می‌شود، به برکت وجود حضرت مهدی است. همگان طفیل وجود او هستند. او واسطه فیض خدا بر عالم و آدم است، گر چه ممکن است خود آدمیان و عالمیان متوجه این حقیقت نشوند و آن را درک نكنند.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیعه در اسلام، ص 122، نشردار الکتب الاسلا میه ، تهران ، 1348 ش .
2. همان، ص 152.
3. نهج البلاغه، خطبه 100 ، ص49 ، نشر موسسه امیر المومنین ،قم ، 1375 ش .
4. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 399، نشر کتاب فروشی علمیه اسلامیه ، تهران ،بی تا .
5. بحار الانوار، ج 53، ص 175، نشر دار الاحیا التراث العربی ، بیروت ،1403 ق .
6. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان ، ص 155، نشر بلاغت ، قم .
--------------------------------

پاسخ:
پاسخ در چند محور تبیین می شود:
1. «ولی» اسمی از اسمای الهی است و همیشه مظهر می‌خواهد. از این رو انقطاع ولایت جایز نیست و اولیای خدا همیشه در عالم هستند، به خلاف نبی و رسول که اسم خلقی‌اند. در این عصر حضرت بقیةالله مهدی موعود پرچم‌دار ولایت در هر دو ساحت تکوین و تشریع است. (1)
بر اساس آموزه‌های متعالی قرآن کریم:‌ «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه ؛ (2) روی زمین جانشین قرار می‌دهم» انسان خلیفه خداوند است.
بر اساس مبانی عرفانی و آموزه‌های معنوی (که درباره ظهور اسماء الهی در عالم و آدم بحث می‌کند) خلافت تعبیر دیگری از مظهریت از اسماء و صفات الهی است، ‌زیرا خلافت الهی نه به مفهوم جانشینی بله به معنای مظهریت انسان از اسماء و صفات حق است، زیرا خداوندی که محیط بر همه هستی و عالم بر همه چیز است، ‌از هیچ جا و از هیچ نشئه و نشئه و عوالم و جود غایب نیست، تا خلیفه جای او را بگیرد و جانشین او گردد.
بنا بر این مراد از خلافت الهی این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداوند و آیت و آیینه وجود او در عالم است و صفات متعالی خدا در وجود او تجلی و ظهور یافته، مثلاً مظهر رحمت و علم و حکمت خداوند است.
وقتی این اسماء در کسی تجلی کند و مظهر اسماء الهی بشود، اهل رحمت و علم و حکمت می‌شود و در همه شؤون زندگی حکیمانه و عالمانه و رحیمانه عمل می‌کند. رحمت و حکمت و دانش از وجود او در همه جا فیضان می‌کند و مردم از او بهره‌مند می‌شوند.
وقتی خداوند دارای صفات کمالی مانند علم و قدرت و رحمت و اراده است، موجود و مخلوقی مانند انسان نیز دارای همان صفات الهی در مرتبه پایین‌تر باشد.
در این حال شخص مظهر اسماء و صفات الهی شده، اسماء الهی در او ظهور و تجلی یافته است.
بنابراین یکی از آثار و اهداف ظهور اسماء الهی در انسان این است که مظهر هر اسمی بشود و به اذن الهی طبق همان اسم در عالم عمل کند و آن را متجلی سازد و کارهای او رنگ خدایی پیدا کند،‌ نیز تمام گفتار و رفتار او در همه شئون زندگی، خدایی شود.
قرآن کریم جمله زیبایی در این باره دارد:
«صبغة الله ومَنْ أحسنُ‌مِنَ اللهِ صبغةً ؛ (3) رنگ خدایی،‌ و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟» .
رنگ خدا گر چه بسترهای گسترده‌ای دارد، ولی یکی از اموری که جزء صبغة الله محسوب می‌شود، ظهور صفات الهی در وجود انسان‌های پاک است که او را مظهر رحمت و رأفت و حکمت و مانند آن می‌نماید.
گفتنی است چنان كه در پاسخ قبل هم اشاره شد نیاز انسان به امام معصوم (ع) در ساحت امامت و هدایت باطنی اعمال اوست . امام همچنان که نسبت به ظاهر اعمال بشر پیشوا و راهنماست ، در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند.
بسیار اتفاق می‌افتد که یکی از ما کسی را به امری نیک یا بد راهنمایی کند ، در حالی که به گفته خود عامل نباشد، ولی هرگز در انبیا و امامان معصوم (ع) که هدایت و رهبری‌شان به امر خداست، این حالت تحقق پیدا نمی‌کند. ایشان به راهی که هدایت می‌کنند و رهبری آن را بر عهده دارند، خود نیز عامل‌اند. آن ها هادی مردم به سوی حیات معنوی هستند، و خودشان هم هدایت شده اند؛ زیرا خدا تا کسی را خود هدایت نکند، هدایت دیگران را به دست او نمی‌سپارد. هدایت خاص خدایی هرگز تخلف بردار نیست.
بنابراین امام معصوم که نه تنها در ساحت ظاهر بلکه در ساحت باطنی و حیات معنوی نیز رهبر بشر است و حقایق اعمال با رهبری او سیر می‌کند، انسان به وجود چنین فرد معصوم و هدایتگر نیاز مبرم دارد، زیرا ولایت و رهبری باطنی اعمال بر عهده اوست. اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم می کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد. بدیهی است که حضور و غیبت جسمانی امام در این گونه امور تفاوتی ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها پوشيده است. (4)
امام معصوم نه تنها برای آدمیان در ساحت تشریعی و اموری نظیر هدایت ظاهری و باطنی که به تفصیل بیان شد، مورد نیاز است ،بلکه وجودش در نظام آفرینش لازم است و عالم و آدم به او نیازمندند، از این رو در آموزه‌های دینی در این باب آمده:
«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت ؛ (5) اگر زمین بدون امام بماند ، از هم متلاشی می گردد». در روایت دیگر فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله ؛ (6) اگر امام لحظه‌ای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا می‌کند».
بر اساس این گونه روایات که تعدادشان زیاد است (7) به دست می‌آید که نیاز عالم و آدم به وجود امام از نیاز آن ها به هوا و اکسیژن بیش تر است، زیرا با نبود هوا تنها موجودات زنده از حیات ساقط می‌گردند، ولی با نبود امام، عالم از هستی ساقط می‌شود.
از این رو در برخی دعاها درباره وجود مقدس حضرت مهدی آمده:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء؛ (8) سپس حجت جانشین، قائم منتظر مهدی که امید جهانیان به اوست، آن که عالم به برکت فیض وجود او باقی است . در پرتوی وجود او مردم روزی می خورند. آسمان و زمین استوار و برقرار است».
بنابراین از هر نظر انسان نیازمند امام است. بدون امام نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع دچار مشکل است، بلکه از هم فرو خواهد پاشید.

پی‌نوشت‌ها:
1. آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی (ع)، ص 252، نشر بوستان کتاب قم 1386ش.
2. بقره (2) آیه 30.
3. همان، آیه 138.
4. علامه طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 119 تا 152، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1348 ش.
5. کافی ج 1، ص 179، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.
6. همان .
7. همان .
8. مفاتیح الجنان، ص 156.

آیا در بهشت امکان تغییر جنسیت هست با توجه به اینکه میبینیم بعضی از زنها از زن بودن خود ناراضیند و .... ؟؟؟

اگر مفهوم جسمانی بودن معاد روشن گردد، پاسخ دقیق تری نسبت به این سوال به دست خواهد آمد. در ابتدا باید در این خصوص به این نکته اشاره گردد که مقصود از معاد جسمانی آن است که در جهان اخروی، انسان با وجودی جسمانی حضور می یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیز جسمانی می باشد، ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجود روحانی (غیر جسمانی) به حیات اخروی خویش ادامه می دهد. در جهان باز پسین، از لذت‌های معنوی و روحانی بهره‌مند می گردد یا به عذاب‌های معنوی و روحانی دچار می شود. (1)
تمامي علماي اهل اسلام اعم از شيعه و سني بر این باورند که : معاد انسان هم جسمانی و هم روحانی است. بر اساس این دیدگاه آدمی در آخرت با وجود جسمانی و روحانی (مثل آن که در دنیا هست) حضور می یابد و حیات اخروی او حیاتی دو بُعدی است، مبنای انسان شناختی این دیدگاه همان است که در بحث از حقیقت انسان مطرح است، و آن این که انسان از دو بعد جسمانی و روحانی فراهم آمده، به گونه‌ای که هر دو ساحت در حقیقت او موثر است. یکی (مثلاً جنبه جسمانی) جنبه عارضی و موقتی ندارد، البته بعد روحانی انسان در مقایسه با جسمانی، از نوعی اصالت برخوردار است ؛ اما فرعیت بعد جسمانی لزوماً به معنای خروج آن از حقیقت ذات آدمی نیست.
بنا بر این اگر دو جنبه جسمانی و روحانی را در ذات انسان موثر بدانیم، چاره‌ای جز پذیرش معاد جسمانی و روحانی نخواهیم داشت، زیرا حضور حقیقت هر فرد در سرای آخرت ضروری است، چرا که در غیر این صورت حاضران در رستاخیز موجوداتی مغایر با انسان‌هایی که مدت زمانی در دنیا به سر برده‌اند، خواهند بود. دیگر نمی‌توان گفت همان شخصی که در دنیا بوده است، اینک در پیشگاه الهی حاضر می شود و پاداش یا کیفر اعمال خود را می‌بیند،
بنا بر این لزوم حضور انسان با تمام حقیقت وجودی خود در آخرت اقتضا می‌کند که معاد او ، معاد جسمانی و روحانی باشد. (2) نتيجه ديگري كه بر اين عقيده متفرع مي باشد اين است كه : اگر قرار باشد انسان با تمام حقيقت وجودي خود كه در دنيا داراي آن بود، در قيامت حاضر شود ، بايد جنسيت او نيز بدون تغيير در قيامت و در معاد محفوظ بماند و زنان به همان صورت برانگيخته شوند و مردان نيز به همان صورت دنيايي دوباره زنده گردند، و مورد حسابرسي واقع شده و به بهشت يا جهنم وارد شوند. لذا مي توان نتيجه گرفت كه : امكان تغيير جنسيت در دنيايي ديگر وجود ندارد و فرد به همان صورت در آن دنيا حضور خواهد داشت.
البته تذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه عدم رضايت از جنسيت در افراد به بعضي مسايل رواني و اجتماعي بر مي گردد كه در اينجا مجال صحبت از آن نيست .

پی‌نوشت‌ها:
1. سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، نشر طه، قم، 1383ش، ج 2، ص 252 .
2. همان، ص 253 .

باسلام در مدرسه به ما آموختند كه پيغمبر خدا معصوم است و معصوميت را به معصوميت از گناه و معصوميت از اشتباه معنا كردند، در مورد معصوميت از اشتباه مثال مي زدند كه يعني امكان ندارد مثلا پيغمبر خدا كه تسبيح را در دست بگيرند و يكبار آن را به تعداد 100 بشمارند و يكبار به تعداد 101! يعني هيچ اشتباهي چه به عمد و چه غير عمد مرتكب نمي شوند.

اگر اين تعبير درست نيست لطفا براي من عصمت پيغمبر را تعريف كنيد و اگر درست است است سوال من اين است: در آيه اول سوره تحريم خداوند از پيغمبر خود مي پرسند كه چرا براي خوشنودي همسرانت چيزا كه من بر تو حلال كردن تو بر خود حرام كردي؟ در تفسيرهاي الميزان و نمونه دو روايت به عنوان شان نذول اين آيه قيد شده است كه به اختصار اين گونه است: 1) پيغمبر خدا كنيزي داشتند كه به او علاقه مند بودند. اين كنيز شربتي درست مي كرده است پيغمبر اين شربت را بسيار دوست مي داشت و اين موضوع مورد حسد 2 نفر از همسران پيغمبر واقع شده بود. اين دو نفر تصميم مي گيرند كه جهت كوچك كردن اين كنيز و از چشم پيغمبر انداختن او نقشه اي بكشند و قرار مي گذارند كه زماني كه پيغمبر اين شربط را نوشيد اگر نزد هر يك از اين دو آمد به دروغ بگويند كه دهانتان بوي بسيار بدي مي دهد. و هر دو به نوبت چنين مي كنند و پيغمبر كه به ظاهر خود بسيار اهميت مي دادند حرف ايشان را باور كرده و نوشيدن آن شربط را بر خود حرام مي كنند كه اين آيه نازل مي شود.سوال اين است كه اگر پيغمبر معصوم از اشتباه است چگونه در موضوعي به اين سادگي به اشتباه انداخته مي شوند ( حتي براي لحظه اي) تا جايي كه خداوند براي روشن كردن موضوع آيه نازل مي كند.

2) شان نزول ديگر به اين شكل است كه پيغمبر خدا كنيزي داشتند كه به اول علاقه مند بودند. روزي در منزل يكي از همسران خود بودند كه اين كنيز هم حضور داشت. همسر پيغمبر خانه را براي كاري ترك مي كنند و در اين هنگام پيغمبر خدا با آن كنيز خلوت مي كنند كه نا گهان همسر پيغمبر به خانه باز مي گردد و پيغمبر و كنيز را با هم مي بيند كه شروع به داد كشيدن مي كند كه پيغمبر خدا براي آرام كردن او سوگند مي خورد كه آن كنيز را بر خود حرام كرده و ديگر نزد او نمي رود كه اين آيه نازل مي شود. سوال اين است كنيزي كه نزد پيغمبر خداست بر او حلال است و به نوعي همسر پيغمبر محسوب مي شود چرا كه بر پيغمبر حلال و بر مردان ديگر حرام است. او نيز انسان است و نيازهايي دارد. آيا اينكه پيغمبر او را بر خود حرام كند ظلمي در حق او نيست؟ آيا اينكه زني را در شرايطي قرار بدهيم كه نه خود به او نزديك شويم و نه كسي بتواند به او نزديك شود نظلمي در حق او نكرديم؟ و اين موضوع چگونه با عصمت قابل جمع است. و اگر هيچ يك از اين شان نزول ها را صحيح نمي دانيد لطفا شان نزول صحيح را ذكر بفرماييد. باتشكر

پاسخ:
گوهر اصلی انسان که نفس ناطقه‌ اوست، به گونه ای آفریده شده که اگر بخواهد، با تأمین برخی شرایط به آسانی می تواند به قله بلند عصمت برسد، زیرا نفس انسان با حرکت جوهری و تکامل معنوی از قوه به فعلیت رسیده و می تواند از آفت‌های سهو، نیسان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاکی مصون باشد، چون محدوده ای نفوذ شیطان تنها محصور به مراحل وهم و خیال است که وابسته به نشئه طبیعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب کاملا از قلمرو و نفوذ شیطان مصون است . سهو، نسیان، غفلت و جهل و هر ناپاکی دیگر در آن ساحت قدسی راه نمی‌یابد. بنابراین چون شؤون هستی انسان محدود به مراتب طبیعی، خیالی و وهمی نیست، اگر کسی به مرتبه عقل خالص و قلب سلیم راه یافت، می تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی مصون بماند. (1)
بر اساس روایات عقل و وحی هر دو حجت خداوند است. (2)
این دو حجت الهی همواره معاضد و مؤید هم دیگرند، چه این که به گفته امیر مؤمنان (ع) عقل که از اسارت هوا و هوس مصون مانده و وابسته به دنیا نشده باشد، این گونه حقایق را به روشنی درک می‌کند، (3) زیرا عقل می‌داند که اگر پیامبر مصون از خطا و اشتباه نباشد و گفته‌ها و کردار پیامبران معصومانه نباشد، و احتمال لغزش و خطا در گفته‌های آنان وجود داشته باشد، نه تنها اعتبار و اعتمادی به سخن آن ها نخواهد بود، بلکه دعوت به ضد آن چه می‌گویند و عمل می‌کند، تلقی خواهد شد. در نتیجه هدف و غرض دعوت آن ها به دست نمی‌آید و این بر خلاف حکمت و عقل است. (4)
از این رو گفته شده: یکی از اهداف ارسال پیامبران تربیت و تزکیه مردم است. این اهداف به صورت کامل محقق نمی‌شود مگر آن که پیامبر سرمشق علمی و عملی و عینی باشد، حال اگر پیامبری اهل فسق و فجور و ارتکاب معاصی و دروغ باشد، نه تنها نقش یک مربی الهی را از دست می‌دهد، بلکه عملاً سبب تشویق مردم به اشتباه و گناهکاری می‌شود. جواز و امکان دروغ و گناه از سوی آن ها نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه با حکمت متعالی الهی هم سازگاری ندارد . عقل در درک و اثبات این مسئله کاملاً توانا است و به آسانی ثابت می‌کند که پیامبر و ائمه از هر گونه عیب و نقص معصوم‌اند. (5) بنا بر این عقل سلیم در این مسئله به قاطعیت حکم می‌کند که پیامبر و ائمه از هرگونه عیب منزه اند.
محور دوم مفهوم شناسی مطلبی است که در آیه مورد پرسش اشاره گردیده است. در این رابطه باید توجه داشت که بحث آيه فوق در حقيقت قاطعيتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنين حادثه‏ اى، و براى حفظ حيثيت پيامبرش. خداوند نخست روى سخن را به خود پيامبر (ص) كرده مى‏ گويد: " اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود تحريم مى‏ كنى"؟! «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ ؟»(6 )
معلوم است كه اين تحريم، تحريم شرعى نبوده، بلكه به طورى كه از آيات بعد استفاده مى‏ شود سوگندى از ناحيه پيامبر ياد شده بود و مى‏ دانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات به خاطر مصلحتي، گناهى ندارد.
بنا بر اين جمله : " لِمَ تُحَرِّمُ" (چرا بر خود تحريم مى‏ كنى؟) به عنوان عتاب و سرزنش نيست؛ بلكه نوعى دلسوزى و شفقت است. درست مثل اين كه ما به كسى كه زحمت زياد براى تحصيل درآمد مى‏ كشد و خود از آن بهره چندانى نمى‏ گيرد، مى‏ گوئيم: چرا اين قدر به خود زحمت مى‏ دهى، و از نتيجه اين زحمت بهره نمى‏ گيرى؟
بدون شك مرد بزرگى همچون پيغمبر اسلام تنها به خودش تعلق ندارد، بلكه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشريت متعلق است، بنا بر اين اگر در داخل خانه او توطئه‏ هايى بر ضد وى، هر چند به ظاهر كوچك و ناچيز، انجام گيرد، نبايد به سادگى از كنار آن گذشت، حيثيت او نبايد نعوذ باللَّه بازيچه دست اين و آن گردد، و اگر چنين برنامه‏ اى پيش آيد، بايد با قاطعيت با آن‏ بر خورد نموده و آیه فوق در این فضا نازل شده است. (7) و هیچ گونه منافاتی با عصمت پیامبر ندارد.
درباره آن شأن نزول ها که در پرسش آمد، باید گفت که: علامه آن شأن نزول ها را نقل کرده، ولی خود معتقد است که این روایات در باب شأن نزول آن آیه، با خود قرآن نمی سازد. لذا تصریح کرده: اين روايت هم آن طور كه بايد به روشنى با آيات مورد بحث نمى‏ سازد، زيرا ظاهر اين عبارت اين است كه: خداى تعالى بعضى از خلافكاري هاى آن دو زن را بيان كرده، و نیز تأکید نموده که: اين حديث به طرق مختلف و الفاظى مختلف نقل شده، ليكن به روشنى با آيات مورد بحث كه همه در يك سياق قرار دارند تطبيق نمى‏ شود. (8) بنا بر این مشکل محرومیت آن کنیز در این ماجرا پیش نمی آید .

پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن ،ص 201، نشر مرکز اسرا ،قم،1381 ش .
2. کافی، ج 1، ص 16، حدیث 12، نشر دار الکتب الاسلامیة ، تهران 1388 ق .
3. نهج البلاغه، حکمت 211.
4. شیعه در اسلام، ص 85، نشر دارالکتب الاسلامیة، 1348 ش .
5. آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 75 ،نشر طه ،قم، 1383 ش .
6. تحریم (66) آیه1 .
7. تفسیر نمونه ،ج24 ،ص273 ، نشر دار الکتب اسلامیة ، تهران ، بی تا .
8. الميزان، ج‏19، ص 568 ، نشر جامعه مدرسین ، قم ، بی تا .

اگر یک نفر که مذهب سنی دارد و همه ی دستورات دین را به درستی انجام داده باشد و امام علی (ع) را به عنوان خلیفه نه به عنوان امام اول قبول داشته باشد آیا به بهشت نمی رود؟ در صورتی که ممکن است یک شیعه ی علوی در زندگی و انجام دستورات دینی از آن فرد سنی ضعیف تر باشد. لطفا به تشریح پاسخ دهید.

پاسخ:
قبول دارید که آنچه انسان را محبوب خدا ساخته و به پاداش آخرت می رساند، ایمان و عمل صالح است؟
قطعا در این شک ندارید و آیات فراوان قرآن مؤید این معنا است.
ایمان به خدا و رسول و اطاعت از دستورهای خدا و رسول است که انسان را به بهشت و رضای خدا می رساند.
از طرف دیگر قبول دارید که ایمان تجزیه ناپذیر است؛ یعنی نمی توان به بعضی دستورهای خدا و رسول ایمان آورد و به بعضی ایمان نیاورد:
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ؛ (1)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏ آوريد، و به بعضى كافر مى‏ شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى‏ شوند.
با توجه به این آیه می گوییم: در آیات فراوان(2) و روایات بی شماری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر محبت و اطاعت و ولایت و امامت اهل بیت تأکید شده؛ در روایت متواتر ثقلین، امام علی و فرزندان معصومش به عنوان "عدل" قرآن معرفی شده که تمسک به قرآن و اهل بیت در امان گیرنده از گمراهی معرفی گردیده است. در غدیر علی بن ابیطالب به عنوان جانشین معرفی گردیده است و ... .
با توجه به ادله بی شمار قرآنی و روایی کسانی که دشمن اهل بیت هستند (ناصبیان) قطعا کافرند، زیرا با محبوب های خدا و رسول به دشمنی برخاسته اند. دشمنی با محبوب هر کس مساوی با دشمنی و اعلان جنگ با آن فرد است. پس ناصبیان با خدا و رسول دشمن هستند. جایگاه دشمنان خدا و رسول جز جهنم نیست.
اما آنان که اهل بیت را دوست دارند، ولی پیرو اهل بیت نیستند و پیرو دیگران می باشند، اگر به دستورهای دین و دستور های خدا و رسول عمل می کنند و وجوب پیروی از اهل بیت برای شان ثابت نشده و در این مورد جاهلند و عناد و تعصب نسبت به حق ندارند، اهل پاداش هستند. هیچ کس آنان را جهنمی نمی داند، زیرا عناد و انکار ندارند، بلکه جاهلند. اگر در جهلشان مقصر باشند که شلاق تقصیرشان را می خورند. اگر قاصر باشند که معذورند.

پی نوشت ها:
1. نساء آیه 59 - مائده آیه 3 و 67 و55 - احزاب آیه 33 - شوری آیه 23 -آل عمران آیه 61 -توبه آیه 119 و...
2. بقره (2) آیه 85.

جوانی 17 ساله هستم و مرجع تقلیدم آیت الله مکارم شیرازی است.متاسفانه به علت نا اگاهی مبتلا به خود ارضایی شدم. مراجع علمی خود ارضایی را عملی طبیعی میدانند در حالی که مراجع دینی مخالف هستند.سوال من ای است که به کدام یک باید توجه کرد؟چرا؟اگر این کار واقعا بد است چه کار باید کرد تا از خشم خدا در امان بود؟و چه باید کرد تا خدا مرا ببخشد؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
مطالبی را تقدیم می داریم:
1. البته این گونه نیست که تمام مراجع علمی و پژوهشی در دنیا، خودارضایی را عملی طبیعی بپندارند، بلکه بسیاری از دانشمندان و پزشکان، این عمل را مردود و مذموم می دانند. در کتاب ها و مقالات گوناگون عوارض و آسیب های خطرناکی برای آن ذکر می کنند. غالباً مبتلایان به این کار زشت را تهدید می کند . مشکلات فراواني را برای آنان به دنبال مي آورد. تنها تعداد اندکی از پزشکان، خودارضایی را در صورتی که کم باشد و منجر به عادت پیدا کردن به آن نشود ،در مواردی جایز دانسته اند اما در مقابل مراجع دینی و علمای اسلام با توجه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) و آموزه های دینی، خودارضایی را حرام و گناه می دانند.
2. از لحاظ دینی، استمنا معصيت و گناه بزرگ محسوب مي شود . در نظام ثواب و عذاب الهي تفاوتي بين گناه كم و زياد نيست. گناه، گناه هست ،چه يك بار ،چه صد بار .در هر حال سرپيچي از فرمان الهي تلقي مي گردد. گناه (صرف نظر از اين که فرد آن را گناه بداند يا نداند) اثرات رواني‌شناختي منفي و آسيب زننده ای بر روح و روان فرد دارد. این مطلب در روان‌شناسي دين که در دانشگاه‌هاي معتبر جهان در حال رشد و بالندگي مي‌باشد، به اثبات رسیده است.
3. احساس گناه و عذاب وجدان و اضطراب در اکثر قريب به اتفاق مبتلايان به استمنا رواج دارد. در افراد مسيحي و يهودي و لائيک نيز به نوعي شاهد اين احساس گناه هستيم. گويا انسان‌ها فارغ از عقايد مذهبي خود اين امر را غير طبيعي و خارج از چارچوب انساني خود قلمداد مي‌کنند.
4. به رغم پیشرفت چشمگیر علوم در عرصه های مختلف، خصوصاً پزشکی، باز علم بشر خیلی محدود است . هنوز انسان به زوایای مختلف خیلی چیزها احاطه ندارد. بارها اتفاق افتاده که در زمانی چیزی را اثبات کرده اند، ولی با گذشت زمان، همان مطلب را غلط پنداشته اند . این به خاطر ناآگاهی انسان به علوم دیگر و عدم اشراف به آن هاست اما در مورد احکام الهی که از جانب خداوند بر اساس مصالح واقعی انسان ها صادر گشته اند ،قضیه فرق می کند، چون خداوند خالق انسان و طبیعت بوده و به همه جنبه ها و زوایای آشکار و پنهان طبیعت آگاه است .
وقتی حکمی صادر می کند، در واقع بر اساس نیاز واقعی انسان است . احتمال اشتباه و غلط در آن راه ندارد. طبیعی است وقتی جایی خداوند احکامی را بیان می کند ، آن احکام مقدم است و باید به آن توجه گردد حتی اگر علم امروز آن را قبول نداشته باشد .این به خاطر ناچیز بودن علم انسان و عدم احاطه کافی او بر همه زوایای علوم می باشد.
در مورد خودارضایی هم مطلب این گونه است . خداوند این کار را نوعی ارضای جنسی غير واقعي و کاذب می داند. به خاطر همین آن را حرام نموده است. بسیاری از دانشمندان و پزشکان هم این عمل را جایز نمی دانند. چون آن را انحراف از مسير صحيح پاسخ به يك غريزه و نياز زيستي می دانند. برای آن آسیب های خطرناک و مخربی ذکر می کنند که موجب بروز مشكلات روحي، رواني و جسمي مختلف در انسان مي شود . می توانید عوارض و آسیب های خطرناک خودارضایی بر روی جسم و روان را در سایت پاسخگو و دیگر سایت ها ملاحظه کنید.
اصولاً پذیرش نظر افراد اندکی که خودارضایی را مجاز می شمارند ،در مقابل دانشمندان بسیاری که دلایل و شواهد علمی بر آسیب های خودارضایی بیان می کنند و به همین خاطر آن را ممنوع می دانند، منطقی و عقلانی به نظر نمی رسد. گذشته از این که خداوند به عنوان خالق انسان آن را روا نمی داند . اظهارات مبتلایان به خودارضایی که با بیماری ها و عوارض خودارضایی از نزدیک درگیرند و ما آن ها را مشاهده می کنیم، در جایز نبودن این عمل کافی است.
به هر حال با وجود دلایل عقلانی و منطقی بر جایز نبودن خودارضایی، نمی توان نظر کسانی که خودارضایی را جایز می شمارند پذیرفت.
اگر کسی به این عمل زشت مبتلا باشد، باید به طریقی خود را از آن برهاند تا از عوارض بسیار ناخوشایند آن مصون بماند. همیشه راه توبه و برگشت باز است . خداوند کسی که از گناه خود، توبه حقیقی کند می بخشد و پاک می گرداند. با ترک خودارضایی و توبه حقیقی، می توان از خشم و قهرخداوند در امان ماند.
برادر عزیز! توصیه می کنیم که ضمن توبه به درگاه الهی به راهکارهای درمان خودارضایی که در سایت پاسخگو قرار داده شده است توجه کنید . متناسب با خودتان آن ها را به کار ببرید تا به تدریج از این عمل ناپسند فاصله بگیرید و کنترل غریزه جنسی خود را کاملاً در اختیار داشته باشید. درمان خودارضایی تنها به اعمال راهکارهای کنترل و تعدیل غریزه جنسی خلاصه نمی شود ،بلکه در موارد شدیدتر نیاز به کمک گرفتن از مشاوران اهل فن و روانشناس می باشد که می توانید در این خصوص به کلینک مشاوره و روانشناسی مراجعه کنید.
موفق باشید.

با سلام، چه رمز و حكمتي است كه هر سه امام عزيز (امام حسين/امام سجاد وامام محمد باقر عليهم السلام ) درسن 57 سالگي به شهادت رسيدند؟

پاسخ:
امام حسین(علیه السلام) در زمان شهادت 58 ساله بود.(1) ولی امام سجاد (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) 57 ساله بودند (2) و رمز و حکمت آن را ما نمی دانیم. روشن است که هر زمان که عمر انسان تمام شد، انسان از دنیا می رود؛ حال یا به وسیله شهادت یا به مرگ طبیعی یا به صورت دیگری که خداوند مقدر کرده که در باره امامان (ع) بر اساس برخی روایات از راه شهادت از دنیا می روند؛ امام رضا می‌فرماید:«ما منا الا مقتول». (3)
شیخ صدوق بر این باور است که: «همه معصومین(ع)، به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته‌اند...، کسی که چنین عقیده نداشته باشد، از ما نیست».(4)

پي نوشت:
1. ارشاد ،ج 2،ص136 ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه .
2. همان ،ص 139 و 156.
3. بحارالانوار، ج 27، ص 213.
4.اعتقادات، شیخ صدوق، تحقیق عصام عبدالسید، چاپ شده در مصنفات شیخ مفید، ج 5، ص 99، کنگره شیخ مفید.

1- عالم ذر یعنی چه؟  یا  فرشته مفرب خداوند (حجرالاسود) مسئول چه کاری در عالم زر بوده اند؟

2- دلیل اینکه در طواف کعبه رو به سنگ حجرالاسود دست بلند می کنیم چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پرسش1: عالم ذر یعنی چه؟ یا فرشته مفرب خداوند (حجرالاسود) مسئول چه کاری در عالم ذر بوده اند؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با این مرکز.
در خصوص عالم "ذر" می توان گفت که در قرآن، آیاتی(1) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پیمانی بر ربوبیت خدا گرفته شده، اما این پیمان چگونه و در چه زمان بوده است، در این آیات توضیحی ارائه نمی شود. برخي اين عالم را همان عالم پيش از حيات دنيا يا به اصطلاح عالم ذر دانسته اند؛ در هر حال مفسران درباره این پیمان و زمان و مکان، بلکه حقیقت آن اختلاف کرده‏اند که در ذیل به برخی از این نظریه‏ ها اشاره می‏ کنیم:
أ) نظریه محدّثان اسلامی‏
محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّکم» آنان گفتند «بلی» سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند و سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند. این پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)
اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏ اند. (3)
ب) نظریه برخی مفسران‏
گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته ‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏ های طبیعی و فطری به جهان گام می‏ نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏ رسد.
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد و آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند.
هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏ شود:
من خدای شما نیستم؟ آنان می‏ گویند: چرا گواهی می‏ دهیم که خدای ما هستی.(4)
ج) نظریه علامه طباطبایی‏
علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضوری می‏ یابد و یافته‏ اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏ کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏ گردد.(5)
آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏ های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر آیه ذر بود.
پس از بیان نظریات مختلف می‏ گوییم:
ظاهراً آیه گفت و گویی بین خدا و انسان می ‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏ گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏ باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.
آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟
در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.
آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏ اند.
أ) بیان تمثیلی:
هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند «بلی». شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن
به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم»(6) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است.
پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است.
قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است.
«اگر قرآن را بر کوهی فرو می‏ فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏ دیدی. این مثل‏ ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند».(7)
در این آیه خداوند می‏ فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)
ب)بیان واقعی:
معنای دوم که بیش تر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده و واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است:
یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏ نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏ کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است؛ با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏ تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.
نکته‏ ای که از آیه به دست می‏ آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏ باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏ شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏ گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.
با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏ باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏ دهد؛ بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏ باشد.(9)
برای آگاهی بیش تر ر.ک: فطرت در قرآن، تفسیر موضوعی قرآن کریم، آیت‏الله جوادی آملی، نشر اسراء قم، فصل سوم. این کتاب به اقوال مختلف درباره آیه میثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذیرفته است.
با توجه به مطالب ذكر شده روشن مي شود كه وجود چنين عالمي اثبات شده نيست تا چه رسد به جزييات آن و مسئوليت هاي فرشتگان در اين عالم ؛ به علاوه كه فرشته اي به نام حجرالاسود نداريم و اين نام نام سنگي مقدس است كه بر كعبه نصب شده.

پی‏ نوشت‏ها:
1. اعراف(7) آیه 172 - 174.
2. مجمع‏البیان، ج‏5، ص 390، بیروت، مؤسسه اعلمی؛ تفسیر فخررازی، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحیاءالتراث، بیروت.
3. تفسیر تبیان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البیان، ج 4، ص 390.
4. مجمع‏البیان، ج‏4، ص 391؛ تفسیر ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسیر رازی، ج‏15، ص 53.
5. تفسیر المیزان، ج‏8، ص 455.
6. فصلت(41) آیه 16.
7. حشر(59) آیه‏21.
8. جوادی آملی ، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9.همان.
----------------------------

پرسش2: دلیل اینکه در طواف کعبه رو به سنگ حجرالاسود دست بلند می کنیم چیست؟
پاسخ:
چون این کار مستحب است.
کسی که طواف می کند، مستحب است وقتی مقابل حجر الاسود رسید، حجر الاسود را ببوسد؛ اگر به خاطر ازدحام جمعیت نتواست ببوسد، مستحب است دستش را به آن بمالد و اگر این هم نشد، مستحب است از دور با دستش به حجر الاسود اشاره کند.(1)

پی نوشت:
1. وسائل الشیعه ،ج9 ،ص 402.

با سلام در مورد سوالي كه درباره دلايل حرمت استمناء مطرح شده بود، ضررهاي جسمي و روحي رواني را كه بر اين عمل مترتب مي باشد را به عنوان دلايل حرمت مطرح كرده بوديد. سوال اين است كه اگر كسي همسرش در مورد روابط زناشويي بسيار يرد برخورد كند تا جايي كه به ترك اين عمل منجر شده است و مرد به استمناء براي ارضاء كردن مقطعي خود و راحت شدن از معضلات روحي رواني ناشي از انجام ندادن آميزش با همسر خود روي بياورد آو اين عمب به ندرت مثلاً هفته اي يكبار صورت پذير آيا باز هم حرام خواهد بود. به نظر مي رسد به جهت محدود بودن آن ضرري به جسم يا روح وارد نشود.لطفا پاسخ را واضح مطرح فرمائيد. ممنونم

در پاسخ به سؤال شما نكاتي را تقديم مي داريم:
1. يكى از مسلّمات اسلامى اين است كه احكام شرعى تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعى است، يعنى هر امر شرعى به علت مصلحت ضرورى است . هر نهى شرعى ناشى از مفسده‏اى است كه بايد ترك شود. خدا براى اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعى كه سعادت او در آن است برساند، امورى را واجب يا مستحب كرده است. براى اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره‏اى كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امرى بود و نه نهيى.
مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت‏ها به گونه‏اى است كه اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، عقل نيز همان حكم را مى‏كند كه شرع بيان كرده است.(1) منتهى احكام شرعى دو گونه اند:
الف) احكامى كه برخى از فلسفه هاى آن ها در قرآن و روايات بيان شده است مانند روزه كه خداوند درباره آن مى فرمايد: «كتب عليكم الصيام ...لعلكم تتقون (2) ؛روزه بگيريد...تا پرهيزگار شويد». يعنى فلسفه روزه ، پرهيز از گناه است كه تسلط بر نفس سركش و هوس ها در پرتو آن حاصل مى شود. در مورد حرمت قمار و شراب مى فرمايد: «شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار، ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد.» (3).
ب) احكامى كه فلسفه آن ها در قرآن و روايات بيان نشده يا پيشوايان معصوم آن ها را بيان كرده اند، ولى به دست ما نرسيده است . در اين مورد، ممكن است با دليل هاى عقلى يا تجربى به بخشى از حكمت هاى آن پى ببريم.
بعضي از حکمت هاي احکام نيز با پيشرفت علم روشن مي گردد، همان طور که بعضي از احکام در زمان معصومين بدون ذکر حکمت و دليل آن بيان گرديده ، ولي امروز علم بشر به حکمت آن پي برده است. مانند، حکم حرمت گوشت خوک .
اما در مورد سؤال شما و دلايل حرمت استمنا، به نظر مي رسد که مهم ترين فلسفه و علت حرمت استمنا، ضررهايي است که بر جسم و روح انسان در اثر استمنا وارد مي شود، است. البته این یکی از مهم ترین و بارزترین فلسفه حرمت استمنا است ،نه همه آن، چه بسا علت های فراوانی دیگری هم داشته باشد که علم و تجربه امروز تنها به بخشی از آن ها پی برده و ممکن است به مرور زمان و با پیشرفت علوم، حقایق بیش تری در مورد خودارضایی و فلسفه حرمت آن آشکار گردد . این در مورد بسیاری از دستورات الهی و احکام دین جاری است.
2. به هر حال اگر ما هیچ اطلاعی از حکمت و فلسفه حرمت استمنا نداشتیم، به خاطر اینکه این حکم از جانب خدای حکیم و عالمی صادر شده که خالق انسان ها و دیگر موجودات هستی است و به مصالح و مفاسد بندگانش عالم است، باز باید بر این حکم قطعی و روشن خدای بزرگ احترام گذاشته و از آن تخطی نکنیم.
3. در هر صورت استمنا و خودارضایی، ارضای غیر طبیعی نیاز جنسی است . صرف نظر از حکمت و فلسفه حرمت آن، معصيت و گناه بزرگ محسوب مي شود . در نظام ثواب و عذاب الهي تفاوتي بين گناه كم و زياد نيست. گناه، گناه هست ،چه يك بار چه صد بار، در هر حال سرپيچي از فرمان الهي تلقي مي گردد. گناه (صرف نظر از اين که فرد آن را گناه بداند يا نداند) اثرات رواني‌شناختي منفي و آسيب زننده ای بر روح و روان فرد دارد. این مطلب در روان‌شناسي دين که در دانشگاه‌هاي معتبر جهان در حال رشد و بالندگي مي‌باشد، به اثبات رسیده است.
4. اصرار بر بی ضرر جلوه نمودن استمنا به جهت محدود بودن آن، باز مشکل اصلی شما را حل نمی کند . به جای اینکه مسئله را حل کنید، دارید صورت مسئله را پاک می کنید. مشکل اصلی زندگی شما این است که علی رغم داشتن همسر نمی توانید نیاز جنسی خود را به صورت طبیعی ارضا کنید . این به جهت سردمزاجی همسرتان می باشد.
5. رابطه جنسي نقش بسيار مهمي در ازدواج دارد، ولي با اين حال زوج هاي زيادي بدون توجه عميق به آن زندگي مي کنند. رابطه جنسي حياتي ترين جزء همه ازدواج هاست. پس اگر يکي يا هر دوي زوجين علاقه و رغبت خود را از دست دادند ، چه مي شود؟ تحقيقات نشان داده است که درصد انبوهي از چنين ازدواج هايي با شکست مواجه مي شود.
6. سردمزاجی یکی از علل شایع در اختلالات جنسی زنان معرفی شده که برای درمان آن راهکارهای فراوانی از توصیه و روان درمانی تا دارو درمانی در نظر گرفته شده است. به نظر می رسد باید اول در فکر شناخت علل سردمزاجی همسرتان باشید. طبیعی است بعد از شناخت دلائل سرد مزاجی همسرتان، می توانید با اتخاذ راهکارهای مختلف درمانی در پی درمان همسرتان باشید. نحوه برخورد و رفتار شما در سردمزاجی همسرتان، می تواند در بسیاری موارد نقش داشته باشد. به همین خاطر لازم است در گذشته خود خوب بنگرید . عملکرد خود را مورد ملاحظه قرار دهید .ببینید در کجا اشتباه کرده اید که نتیجه آن روی سردمزاجی همسرتان اثر گذاشته است، از این روی در صدد اصلاح رفتارهای خود برآیید. طبیعی با آشکار شدن علت سرد مزاجی همسرتان و حل شدن آن، می توانید از این به بعد رابطه جنسی لذت بخشی را با همسرتان تجربه کنید، به طوری که هر دو از این رابطه ارضا گشته و خرسند گردید.
7. علت اصلي سردمزاجي زنان، وجود عوامل روحي و رواني است. اغلب زنان سردمزاجي كه به متخصص بيماري‌هاي زنان مراجعه مي‌كنند، به ‌نوعي دچار مشكلات عاطفي و رواني هستند، تمايلات جنسي در زنان به ‌شدت در كنترل قشر مخ است. يعني اگر زن احساس خوشايندي نسبت به همسر خود داشته باشد، مراحل طبيعي را به بهترين شكل طي خواهد كرد. وجود هرگونه اضطراب و نگراني كه سلامت روان زن را تهديد كند، بي‌ميلي جنسي او را به دنبال خواهد داشت. تجربيات نامطلوب در اوايل زندگي زناشويي، نبود تفاهم ميان زوجين، فشارهاي اقتصادي و ... از عواملي هستند كه مي‌توانند سردمزاجي‌هاي طولاني‌مدت در زنان به‌وجود آورند.
8. به صراحت بگوییم تنها راه افزایش میل جنسی زن به دست آوردن دل اوست . به جز دسته اندکی که استثنا هستند، در بقیه زنان احساس و عواطف حرف اول را می زند. برای افزایش میل جنسی زنان تا دل آن ها را تصاحب نکنید، آب در هاون کوبیده اید!
9. براي اينكه بتوانيد رابطه جنسي تان را هميشه گرم نگه دارید و به فراخور آن زندگي شيريني را تجربه كنيد، بايد نيازها و خواسته هاي طرف مقابل تان را نيز در نظر بگيريد . با شناسايي رفتارهايي كه موجب سرد شدن رابطه تان مي شود، از عواقب احتمالي جلوگيري كنيد.
10. توصیه می شود در این خصوص و برای درمان سرد مزاجی همسرتان، به اتفاق او در اولین فرصت به کلینک مشاوره و روانشناسی مراجعه کنید . با در میان گذاشتن مشکل خود با خانواده درمانگران و روانشناس با تخصص سکس تراپی، گام مهمی در حل مشکل خود بردارید.
11. به هر حال اگر در پی حل مشکل سرد مزاجی همسرتان برآیید ، قضیه از دو حال خارج نیست، یا درمان می پذیرید و یا درمان نمی پذیرد . در هر صورت باز شما مجاز به استمنا و خودارضایی برای برطرف کردن نیاز جنسی نیستید، در این صورت قصد ما ناامید کردن شما و ریختن آب پاکی به دست شما نیست، بلکه می خواهیم این نکته را به شما بگوییم که هر مشکلی راه حل خاص خود را دارد. پس باید در پی آن بود ،به جای اینکه راهی انتخاب کنید که راه غلطی محسوب می شود و توصیه دین و دانشمندان نیست.
حال اگر راهکارهای درمان سرد مزاجی افاقه نکرد و مؤثر نیفتاد ، نوبت شماست که راه مناسبی برای ارضای نیاز جنسی خود بیابید؛ در زیر برخی از راه ها را مطرح می کنیم که به مراتب آسیب کم تری از خودارضایی دارد. گذشته از اینکه گناه و حرام شرعی هم نیست.
1- می توانید توسط همسرتان به استمنا بپردازید، به این صورت که همسرتان با شما بازی کند و ارضا شوید، این نوع استمنا توسط دست یا بدن همسر حرام نمی باشد . هیچ فقیهی به حرمت آن فتوا نداده است.
2- خویشتنداری جنسی در پیش گیرید، به این صورت که زمینه های تحریک جنسی خود را به حداقل برسانید . این با تغییر رژیم غذایی، کنترل چشم از نگاه حرام، دارو برای تعدیل غریزه جنسی و... امکان پذیر است؛ سعی کنید زمانی که همسرتان میل به همبستر شدن دارد، با او تماس داشته باشید.
3- ازدواج موقت کنید . نیاز جنسی خود را برطرف کنید. البته ما در حالت های خیلی بحرانی و اورژانسی توصیه به ازدواج موقت می کنیم. آن هم به صورت محدود ،چرا که ازدواج موقت علی رغم توصیه بزرگان دین و مزیت های آن، آسیب های دیگری هم (مثل: بارداری ناخواسته، سرایت و انتقال بیماری های مقاربتی و واگیر دار، افزایش حس تنوع طلبی، محدودیت اجتماعی و قبح اجتماعی آن و ترس از فاش شدن و آبروریزی، اعتیاد به آن، عدم رعایت حدود شرعی و...) دارد که نیاز به مراقبت و محافظت، بیش تر احساس می گردد، پس اگر ضرورت این طور ایجاب کرد که در نهایت برای فرار از گناه به ازدواج موقت روی بیاورید، توصیه می شود که از آسیب های آن خود را برهانید.
موفق باشید.
پي نوشت ها:
1. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 20، ص 52.
2. بقره(2) آيه 183.
3. مائده(5) آيه 91؛
آيت الله دستغيب، گناهان کبيره، ج2، بحث استمنا، ص 332.

در دین مسیح (ع) چرا عده ای معتقدند خدا مرده است؟

پاسخ:
سؤال شما دقيقا واضح نيست. كسي در دين مسيحيت اعتقاد به مرگ خداوند ندارد. اگر منظور شما از مرگ خدا در دين مسيحيت، اعتقاد آن ها به الوهيت حضرت عيسي عليه السلام، صليب كشيده شدن و مرگ او و رستاخيز دوباره ايشان است، توضيحات زير براي اعتقاد مسيحيت در اين زمينه ارائه مي شود.
اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی (ع) یک حقیقت ثابت و قطعی در بین همه مسیحیان نبوده و نیست، بلکه در حقیقت تحریف و انحرافی است که توسط پولس رسول در دین مسیحیت رخ داده است.
پولس ابتدا یکی از یهودیان و از مخالفان سرسخت مسیحیان بود. در ابتدا به شکنجه و قتل مسیحیان مبادرت ورزید، بعداً به دین حضرت مسیح گروید و از مبلّغان و مروّجان پر قدرت و زبردست مسیحیت شد. او با تأثیر پذیری از عقاید رومیان مبنی بر فرزند داشتن خدا، نیز با تأثیر پذیری از افکار مشرکان و عرب جاهلی مبنی بر دختر داشتن خدا و با تقلید از آنان مدعی شد که حضرت عیسی پسر خدا است! او می‌گوید: عیسای مسیح موجودی آسمانی است که از طبیعت الهی بهره مند است، ولی خود را تنزل داد و لباس بشری پوشید و سپس به آسمان رفت.
نظر او با پطرس (وصی حضرت عیسی) اختلاف داشت و این اختلاف، باعث بروز دو عقیده در مورد حضرت عیسی (ع) شد: یک عقیده که حضرت عیسی از ماهیت بشری بهره مند است و عقیده دیگر که او بشر نیست، بلکه خدا است. از عقیده اول پطرس حمایت می‌کرد، ولی عقیده دوم را رقیب او (پولس) ابراز داشت، اختلافات بین این دو روز به روز بیش تر می‌شد تا این که در سال 49 میلادی برای رفع اختلاف جلسه ای تشکیل شد و طرفداران پولس ادعا کردند که روح القدس نظر پولس را تأیید کرده است! با این بهانه توانستند، افکار انحرافی خود را در دین مسیح جا بدهند.
در هر حال رفته رفته در دعواها و شوراهایی که برای رفع دعواها تشکیل می‌شد، اعتقادات پولس غالب می‌شد، که تا امروز این دعوا بین عالمان مسیحی وجود دارد و نظریه غالب همان عقاید پولس است. آنان از یک سو خود را موحد می‌دانند و از سوی دیگر به تثلیث و الوهیت عیسی معتقدند.(1)
این مشکل و ناهمگونی در اعتقادات مسیحی همواره باعث چالش شده است تا جایی که ابراز داشته اند: این سخن از جنبة عقلانی و منطقی بی بهره است و تنها از جنبة تعبدی آن را باید پذیرفت و این اعتقاد در حوزه ایمان است، نه عقل و استدلال. یعنی این عقیده به اعتقاد خود منطقیان با دلیل و منطق اثبات شدنی نیست.
البته در خصوص رواج این عقیده شاید یک دلیل: استدلال برخی به تولد حضرت عیسی (ع) از مریم باکره باشد، و از این جهت به او خدا و پسر خدا لقب داده اند. در این باره قرآن می‌گوید: این تمسک درست نیست، چرا که اگر بدون پدر بودن دلیل بر خدایی کسی باشد، می‌بایست آدم ابوالبشر را نیز خدا بدانید.
قرآن می‌گوید: «ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب؛ (2) همانا خلقت عیسی نزد خدا مانند خلقت آدم است که او را از خاک آفرید».
در دیدگاه مسیحیان هدف اصلی به دنیا آمدن حضرت عیسی، «فدا شدن و تاوان دادن در برابر گناهان بشر» بوده ؛ مسیحیان می‌گویند: او آمد تا قربانی گناهان ما شود. او را به دار آویختند و کشته شد، تا گناهان بشر را بشوید و جهانیان را نجات دهد.
مسیحیان معتقدند چون حضرت آدم گناه کرد، همه فرزندان او با آن گناه متولد می‌شوند . مصلوب شدن مسیح در راستای نجات بشر از گناه همیشگی و دائمی او معنا می یابد.
اما داستان به صليب كشيده شدن و اعدام حضرت عيسي(ع) به نقل از كتاب تاريخ مسيح به اين صورت است:
پس از اهانت عيسي به هيكل مقدس(احبار و بزرگان يهود) از او به حاكم رومي فلسطين شكايت كردند. حاكم دستور داد تا عيسي را دستگير كردند.اتهام او اين اود كه با ترويج عقايد باطله، مردم را گمراه مي كند و با دين يهود به مخالفت برخاسته است. دستگيري عيسي بوسيله نگهبانان يهودي هيكل مقدس صورت گرفت. همان شب از او بازجويي شد و او را به زندان انداختند و اراذل و امباش بر او آب دهان ريختند. پس او را به دادگاه رومي فلسطين تسليم كردند. حاكم در خلوت با عيسي به گفتگو نشست و تحت تأثير جاذبه روحاني او قرار گرفت و تصميم گرفت او را از مرگ نجات دهد، اما از افكار مردم وحشت داشت و از امپراطور روم مي ترسيد. چاره اي انديشيد. دستور داد تا عيسي را آورده و تازيانه زدند تا بدين وسيله از خشم مقامات روحاني يهود كاسته شود. سربازان يهودي هرگونه فرصت نجات را از حاكم سلب كردند. آنها تاجي از خار بر سر او نهادند و پيراهن قرمزي بر او پوشاندند و او را بر مكان بلندي نشانده و بر او آب دهان انداختند و براي استهزاء بر او به عنوان پادشاه يهود سلام كردند. ...هنگامي كه عيسي را براي به دار آويختن مي آوردند، طبق سنت آن روزگار، متهم بايد صليب خود را بر دوش مي كشيد؛ اما چون عيسي نحيف شده بود، نمي توانست صليب خود را بكشد و لذا فرد ديگري صليب را مي آورد. ابتدا به مسيح جامي از شراب دادند تا بياشامد و او آن را چشيد و نياشاميد، سپس او را به دار كشيدند.(3)
البته اين روايت بنا بر نظر اسلام صحيح نمي باشد. در قرآن در اين باره مي خوانيم:«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً؛و گفتارشان كه: ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند؛ لكن امر بر آنها مشتبه شد و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند!». (4)

پی‌نوشت‌ها:
1. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 608 به بعد؛ عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج2، ص 693 به بعد.
2. آل عمران (3)، آیه 59.
3. عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج2، ص723 و 724.
4. نساء (4) آيه 157.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها