تفاوت

در مورد اعمالي كه خداوند به آنها ثواب و پاداش مي دهد وعده به كار مي روند...

مي گوييم خداوند به چنين اعمالي وعده ثواب داده است اما وعيد در مورد عقاب و مجازات به كار مي رود.

شيخ صدوق رحمة اللَّه عليه درباره وعده و وعيد الهي مي گويد:

اعتقاد ما در باب وعده الهي اينست كه هر كس خدا او را وعده ثوابي داده آن ثواب حاصل مي‏شود براي آن كس، و هر كه را وعيد عقابي بر عملي فرموده مختار است اگر عذابش كند به عدل او است و اگر عفوش نمايد به فضل او است و خداوند ستمكار نيست براي بندگان.(1)

بنابراين وعده هاي الهي حتما محقق مي شود. اما وعيد هاي الهي احتمال عفو و بخشش خداوند در آنها است.

پي نوشت ها:

1. اعتقادات شيخ صدوق، ترجمه حسني، ص 80.

از حيث تحليل مفهومي، برائت و تبری چه فرقي با هم دارند؟ آيا در قرآن بين اين دو واژه تفاوتي وجود دارد؟ تبري به عنوان فروع دين از چه زماني وارد مذهب شيعه شده است؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
راغب در مفردات آورده كه اصل «برء و براء و تبرّى» ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است.(1)
«برائت» مصدر سماعيّ براي فعل برأ يبرأ است(2) و «تبري» هم مصدر باب تفعل است و هر دو به معناي بيزاري و دوري جستن هستند و از حيث مفهوم تفاوتي با هم ندارند.
در آيات قرآن افعال مختلف از«برء و براء و تبرّى» در معنى بي زارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّوجلّ فرمايد: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(3)؛ اين اعلام بيزارى خدا و رسول اوست... «أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(4)؛ خدا و رسولش به مردم اعلام مى‏دارند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند.
«وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ»(5)؛ و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز به خاطر وعده‏ اى كه به او داده بود صورت نگرفت، ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست. به راستى ابراهيم بسى نيايشگر و بردبار بود.
پس در قرآن كريم حقيقت تبري و برائت هيچ تفاوتي با هم ندارند و هر دو مصدر براي فعل از ماده «برء و براء» است و به معناي دوري جستن و بيزاري از عقيده نادرست و عمل نادرست يا بيزاري از مشركان و منافقان آمده است. اما اينكه «تبري» به عنوان يكي از واجبات دين اسلام از كي وارد شده است، بايد بگوييم كه در واقع از اول بعثت پيامبر اسلام و شروع دعوت اسلام بيزاري و برائت از مشركان و عقيده هاي نادرست، در دستور كار پيامبر(ص) بوده و ايشان با تمام توان در ابتدا از عقائد باطل و نادرست جاهليت و بت پرستي بيزاري جسته و مسلمانان ديگر را هم دعوت به اين اصل مي كردند. بعد از اين هم، هم در آيات قرآن و هم در سخنان پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع) به عنوان پيشوايان دين، يكي از مهمترين نكات در دعوت و تبليغ دين اسلام همواره تبري و بيزاري جستن از مشركان و عقائد باطلشان بوده است و در كنار دوست داشتن خداوند و دوستان خداوند يعني تولي، دشمن داشتن دشمنان خدا نيز همواره به عنوان اصل و اساس دين مطرح بوده است. تا جايي كه خداوند از ويژگي هاي پيامبر(ص) و ياران ايشان را متصف بودن به اين دو صفت دانسته است كه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏....»(6)؛ محمد فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار قويدل و سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند. و امام باقر(ع) نيز اساس و پايه دين را حب و بغض دانسته اند: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏»(7)
و به همين خاطر در زيارت عاشورا مي بينيم كه در كنار سلام و درود بر اباعبدالله و يارانشان علن و نفرين و برائت از دشمنانشان نيز بيان شده است و اين برائت و بيزاري راه تقرب به خداوند و اولياء او دانسته شده است.

پي نوشت ها:
1. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، انتشارات دارالعلم، ص 121.
2. صافي، محمود بن عبد الرحيم، الجدول في إعراب القرآن، انتشارات دارالرشيد، ج‏10، ص 278.
3. توبه(9)آيه1.
4. همان، آيه3.
5. همان، آيه114.
6. فتح(48)آيه29.
7. محدث نوري، حسين، مستدرك الوسائل، انتشارات آل البيت، ج12، ص227.
موفق باشید.

گفته شده «ولایت فقیه همان نظرات موسولینی و فاشیسم». پس شما ولایت فقیه رو از آنها گرفته اید؟ بنابراین ویژگی ها و شاخص ها و تفاوت این دو حزب را توضیح دهید؟

پاسخ:
به صورت كلي همه نظام‌هاي حكومتي را مي‌توان از نظر ماهيت به دو نوع تقسيم كرد:
الف: حكومت بشري. ب: حكومت الهي (غير بشري)؛ كه حكومت‌هاي بشري خود به سه نوع كلي قابل تقسيم هستند:(1)
1. استبدادي. 2. دموكراتيك. 3. مركب از دو ويژگي استبداد و دموكراسي.
الف) حكومت خودكامه يا استبدادي:
به گفته فورد، ديكتاتوري عبارت است از «به دست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رئيس دولت» نيز آلفرد كوبان مي گويد: ديكتاتوري حكومت يك نفر است كه مقام خود را نه از راه ارث، بلكه با زور، با رضايت، يا تركيبي از آنها به دست آورده است. ديكتاتور داراي حاكميت مطلق است، يعني همه قدرت سياسي در نهايت «از اراده» او برمي‌آيد و گسترة آن هم نامحدود است. همچنين ديكتاتوري به روالي دلخواه با صدور فرمان و نه بر پايه قانون اجرا مي شود. اقتدار ديكتاتور محدود و تابع هيچ اقتدار ديگري نيست.(2)
پس مي‌توان ويژگي حكومت ديكتاتوري يا خودكامه را چنين برشمرد:
1. حكومت يك فرد است.
2. با زور يا رضايت، يا هر دو بر سر كار آمده است.
3. داراي حاكميت مطلق است، به اين معنا كه قدرت سياسي «از اراده» شخص او بر مي‌آيد و نه از چيز و جاي ديگر.
4. گسترة قدرتش نامحدود است.
5. به دلخواه فرمان مي‌راند و بر پايه قانون نيست.
6. اقتدار ديكتاتور محدود و تابع هيچ اقتدار ديگري نيست.
ب) حكومت ولايت فقيه؟
ولايت برگرفته از ماده «ولي» است كه به معاني سلطنت، رهبري و حكومت به كار مي‌رود.(3) در فقه، ولايت در دو مورد استعمال مي‌شود:
1. مواردي كه مولي عليه قادر بر اداره امور خود نيست: مانند: ميت، سفيه، جنون، صغير.
2. مواردي كه مولّي عليه قدرت بر اداره خود دارد، ‌در عين حال اموري وجود دارد كه سرپرستي و ولايت شخصي ديگر را مي‌طلبد.
«ولايت فقيه» از موارد اصطلاح دوم است، زيرا فقيه كه بر جامعه ولايت دارد، يعني سرپرستي يكايك افراد آن جامعه، حتي ساير فقها و بلكه شخص خود را نيز بر عهده دارد. در تعريف ولايت فقيه آمده است: حكومت، زعامت و تصدي اداره امور اجتماعي، سياسي مسلمانان به دست عالم ديني (فقيه) و يا حكمراني فقيهان عادل بر مبناي مصلحت قاطبه مسلمانان و در راستاي اجراي مقررات اسلامي را ولايت فقيه مي‌گويند، بر اين مبنا عالمان دين صلاحيت تصدي حكومت اسلامي را دارند.(4) حال آيا هر فقيهي صلاحيت حكومت دارد؛ كه در اين خصوص در قانون اساسي جمهوري اسلامي و نظر غالب علماء شيعه شرايطي ذكر شده و فقهايي كه داراي آن شرايط باشند صلاحيت به دست گرفتن زمام امور را دارند و هرگاه يكي از آن شرايط وجود نداشته باشد، آن فرد ديگر صلاحيت حكومت كردن را ندارد.
از سوي ديگر در يك نگاه كلي، وقتي از ولايت فقيه سخن به ميان مي‌آيد. مراد وسيله‌اي است كه از طريق آن «ولايت الله» بر جامعه اعمال مي‌شود؛ به عبارت ديگر، ولايت فقيه در طول ولايت خدا بر انسان قرار گرفته است،(5) لذا چنين حكومتي الهي است و حاكم آن منصوب از طرف خداوند است و اوست كه ولايت خداوند را در بين بشر اجرا مي‌كند. چنين حكومتي زير مجموعه هيچ كدام از حكومت‌هاي بشري قرار نمي‌گيرد. اگرچه شباهت‌هايي با آنها داشته باشد. حاكم در نظامي الهي براساس هواهاي نفساني و آراي شخصي خودش به عنوان يك فرد يا يك طايفه يا يك حزب و حتي به عنوان برگزيده از سوي مردم، زمامداري خود را اعمال نمي‌كند، بلكه به عنوان مجري احكام الهي در زمين، وظيفه حكومتي خود را انجام مي‌دهد، پس ماهيت حكومت اسلامي (ولايت فقيه) همان حاكميت قانون الهي است.
نه چيز ديگر، ولي فقيه هم بايد براساس آن قانون الهي عمل كند و محدود به آن قانون الهي است. ضمن اينكه ولي‌فقيه انساني عادل،‌ آگاه، مدير و مدبر و با تقوا بايد باشد و اگر اين شرايط را چنانچه ولي فقيه نداشته باشد يا در طول اعمال ولايت يكي از آنها را از دست بدهد خود به خود ولايتش ساقط شده و امر او مطاع نمي‌باشد كه قانون، تشخيص اين امر را بر عهده مجلس خبرگان رهبري گذاشته است.(6) اگر بخواهيم ويژگي‌هاي حكومت اسلامي كه در آن ولي فقيه حاكم است برشماريم، مي‌توان به دو مورد اساسي اشاره كرد:
1. وجود ولي فقيه، عادل و باتقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر در رأس حكومت.(7)
2. كليه قوانين و مقررات مدني، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي و سياسي و غير اينها براساس موازين اسلامي است،[8] لذا بر اساس اين دو اصل، يعني وجود فقيهي عادل، آگاه، ... و قوانين الهي حكومت اسلامي كه همان ولايت خداوند است بر انسان‌ها اعمال مي‌شود و فقيه در چنين حكومتي در حيطه اين دو اصل اساسي قرار مي‌گيرد و هرگاه از اين چارچوب خارج شود، به خودي خود ولايتش منتفي مي‌گردد. اصل يكصد و نهم قانون اساسي نيز ضمن اشاره به شرايط و صفات رهبري وجود و تداوم اين شرايط را براي رهبري، لازم مي‌داند و اصل يازدهم تشخيص آن را بر عهده خبرگان رهبري گذارده است كه آنها به طور مداوم بر اعمال و رفتار ولي‌فقيه ناظر هستند.
با توجه به مطالب ياد شده در مورد حكومت پادشاهي و ديكتاتوري و همچنين حكومت ولي‌فقيه به وضوح مي‌توان به تفاوت‌هاي اساسي اين دو نوع نظام حكومتي پي برد، زيرا ماهيت يكي از آنها مبتني بر اراده بشري، استبداد، خودكامگي، بي‌قانوني، ... مي‌باشد و ماهيت حكومت ولي‌فقيه مبتني بر اراده خداوند متعال است و ملاك و معيار و محدوده آن، قانون الهي است و حاكم آن، شرايط خاصي بايد داشته باشد و هر كدام از آن شرايط را نداشته باشد خود به خود ساقط خواهد بود و امر او مطاع نمي‌باشد. امام خميني (ره) در جواب چنين اشكالي مي‌فرمايند: «اين حرف‌هايي كه مي‌زنند كه خير، اگر چنانچه ولايت فقيه درست بشود ديكتاتوري مي‌شود، از باب اين است كه اينها ولايت فقيه را نمي‌فهمند چيست... ولايت فقيه مي‌خواهد جلوي ديكتاتوري را بگيرد، نه اين‌كه مي‌خواهد ديكتاتوري بكند.»(9)
البته ولايت فقيه در كشورهائي مانند ايران كه پيرو مكتب اهل بيت (ع)هستند، اجرا مي شود چون خود مردم به جهت اعتقادات خويش ان را پذيرفته اند.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر
1- پرسشها و پاسخ ها درباره ولا يت فقيه،آيت الله مصباح يزدي.
2- آيت الله جوادي آملي، ولايت فقيه .

پي نوشت ها:
1. حيدري، محسن، پيشينه و مباني ولايت فقيه نزد علماء شيعه، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1379، ص 30.
2. عالم، عبدالرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران، انتشارات ني، 1373، ص 5ـ284.
3. تاج العروس، ج 10، ص 398.
4 . عميد زنجاني، ‌عباسعلي، فقه سياسي، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1373، ج 2، ص 326.
5. همان، ص 327.
6. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل يكصد و يازدهم.
7. همان، اصل پنجم.
8. همان، اصل چهارم.
9. خسروپناه، عبدالحسين، جامعه مدني و حاكميت ديني، قم، انتشارات وثوق، 1379،ص 76،
برگرفته از :http://www.askdin.com/thread1042-4.html
موفق باشید.

آیا بین این دو زیارت تفاوتی در ثواب، سلسله سندی وجود دارد؟ به طور کلی فرق این دو زیارت در چیست؟

پاسخ:
زيارت عاشوراي معروفه همان زيارتي معروف و مشهوري است كه براي زيارت امام حسين(علیه السلام) در روز عاشورا وارد شده و براي كساني هم كه توفيق حضور كنار قبر آن حضرت را ندارند در هر كجا باشند مستحب است بخوانند و مداومت بر آن سفارش شده و داراي آثار و فضايل زيادي است. مرحوم شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان بعد از نقل اين زيارت عاشوراي معروف زيارت ديگري براي امام حسين(ع) در روز عاشورا با عنوان زيارت عاشوراي غير معروفه نقل كرده و درباره اين زيارت مي فرمايد:
« دوم زيارت عاشوراي غير معروفه است كه با زيارت معروفه متداوله در اجر و ثواب شريك است بدون مشقت گفتن صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام (يعني در اين زيارت غير معروفه ديگر صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام كه در زيارت عاشوراي معروفه وارد شده، وجود ندارد) و اين براي آنانكه شغل مهمي دارند فوزي است عظيم...»(1)
صاحب كتاب شفاء الصدور هم مي نويسد: در يكي از كتب زيارت نامه قديم، از زيارت عاشورا روايتي ديگر ايراد كرده كه با متن زيارت عاشوراي معروف اختلافات فاحش دارد و قابل جمع نيست (كه آنها را يك زيارت بدانيم و اختلاف ها را به نقل كنندگان نسبت دهيم) و صد مرتبه لعن و سلام را نيز ندارد و در ثواب و اجر با زيارت عاشوراي مشهور شريك است.(2)
بنابراين خواندن هر دو زيارت در روز عاشورا يا روزهاي ديگر از دور و نزديك اجر و ثواب دارد. چون تمام وعده‌هايي كه درباره زيارت عاشوراي معروفه وجود دارد، در روايتي كه زيارت عاشوراي غير معروفه نقل شده، نيز تضمين شده است و تنها فرق اين دو زيارت در اين است كه زيارت اولي بين علما مشهور و معروف است و بيشتر در كتبشان نقل كرده اند، اما زيارت دوم معروف و مشهور بين علما نيست.

پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراي غير معروفه، ص464.
2. تهرانى، ميرزا ابوالفضل، شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، انتشارات مرتضوى، ج 1، ص76.
موفق و موید باشید.

حداقل پنج دلیل محکم در تفاوت بین شهادت امام حسین(علیه السلام) و دیگر امامان بیان کنید که توانسته این چنین شهادت امام حسین را متمایز نشان دهند؟

پاسخ:
همه امامان نور واحد و هر کدام امام و رهبر جامعه و نزد خداوند جایگاه بس بلند دارند. از دست دادن آن ها فاجعه بزرگ می باشد، اما در عین حال ممکن است تفاوت هایی بین آنان وجود داشته باشد که این امر در اصل اینکه امامان نور واحد و از یک شجره طیبه هستند، مشکل ایجاد نمی کند، بر این اساس تفاوت های بین امامان و امام حسین (علیهم السلام) وجود دارد که موجب گردیده است امام حسین(ع) بیش تر مورد توجه قرار گیرد، البته این امر بیشتر در عزاداری نمود پیدا می کند، یعنی مردم برای امام حسین(ع) بیشتر عزاداری می کنند. در ابعاد دیگر بعضی امامان دیگر مورد توجه بیشتر می باشند، مثلا امام علی(ع) بسیار مورد توجه است یا در عرصه علم امام صادق(ع) بیشتر مورد توجه است، همچنین امام زمان(عج) سخت مورد توجه می باشد، درعین حال برخی از عوامل موجب گردیده اند که امام حسین(ع) بیشتر مورد توجه قرار گیرد. علت اصلی این امر مربوط به حادثه کربلا است. برخی عوامل عبارتند:
1. اوج مظلومیت:
همه امامان مظلوم بودند. دشمنان به آنان ستم‏ ها روا داشته و ایشان را به شهادت مى‏ رساندند، ولى جنایاتى که در حادثه کربلا شکل گرفت، سابقه نداشت(1). مظلومیت امام حسین(ع) و خیانت مخالفان، در اوج بود؛ زیرا کسانى که سال‏ ها از یاران امیرمؤمنان بودند و در رکاب او با دشمنان جنگیدند، با دعوت فرزندش حسین، اعلام وفادارى نموده و سپس در کربلا او و یارانش را با فجیع‏ ترین وضع به شهادت رساندند. نیز خاندان امام حسین(ع) را به اسارت برده و نسبت به آن‏ها، اهانت‏ هاى بى شمارى انجام دادند؛ از این رو در زیارت عاشورا از شهادت امام حسین(ع) به عنوان مصیبت بزرگ یاد شده است.(2) از نظر اوج خباثت دشمنان، هیچ گاه این مسئله سابقه نداشته و جنایت هایى که در کربلا انجام شده، در مورد هیچ یک از امامان دیگر و شاید در تاریخ اسلامى انجام نشده بود.
2. نقش امام حسین(ع) در احیاى دین:
همه ائمه(ع) حاملان و پاسداران دین بوده و نقش محورى در احیا و گسترش آن داشته و فعالیّت‏ هاى آنان (صلح و قیام و...) در راستاى حفظ دین و ارزش‏ هاى آن صورت مى‏ گرفت، ولى فداکارى و شهادت امام حسین(ع) نقش بیشترى در حفظ دین و ارزش‏ هاى آن داشت. نقش امام در حفظ و احیاى دین آن قدر اهمیّت دارد که جز با کشته شدن او، دین نمى‏ توانست زنده بماند، از این رو امام یکى از اهداف قیام خویش را حفظ دین دانست.(3) این تأثیرگذاری به حدّى است که گفته شده است: «إنّ الاسلام محمدى الحدوث، حسینى البقاء؛ (4) اسلام با پیامبر(ص) به وجود آمد و با حسین باقى ماند».
اگر که دین مصطفى هنوز در جهان به پاست‏
از آن سر بریده تو هست و از نواى تو
3. سفارش و سیره معصومان(ع):
یکى از عوامل مهم این است که معصومان می خواستند امام حسین(ع) بیشتر مورد توجه باشد. امامان هم خود برای امام حسین(ع) عزادارى داری می نمودند و هم دیگران را به این امر سفارش مى‏ نمودند. طبیعى است سفارش معصومان(ع) به عزادارى و بیان فضایل و ثواب بسیار در عزادارى، سبب گردیده است که امام حسین (ع) بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
4. درس آزادى:
آزادى و عدالت را همگان دوست دارند. کسانى را که پیام آور و فرهنگ ساز آزادى و عدالت هستند، نیز دوست مى‏ دارند. بى تردید امام حسین(ع) پرچمدار عدالت و آزادى بود. او با روحیه ستم ستیزى و رفتار خود به همگان درس آزادى داده و فرهنگ حق گرایى و عدالت مدارى را نهادینه نمود.
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین‏
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین‏
امام در میدان آزادى و عدالت و مبارزه با ستم، نه تنها امام شیعیان، بلکه سرور و پیشواى تمام آزادمردان جهان است، همان گونه که «گاندى» رهبر مردم هند در مبارزه با استعمار انگلیس، رهبر خود را امام حسین(ع) دانسته است. قیام و مبارزه او، قیام حق در مقابل باطل است. این جنگ و مبارزه، همیشه و همه جا جریان دارد، پس امام حسین، همیشه و براى همه، پیشوا و رهبر است. براى حفظ پیشوایى و زنده بودن آن براى همیشه، باید یاد و خاطره او هر چه بیش تر و بهتر زنده نگه داشته شود، یکی از عوامل مهم حفظ فرهنگ عزتمندی گریه و عزادری است، یعنی اشک ریزى و عزادارى در سوگ امام، عامل تقویت عدالت خواهى و انتقام جویى از ستمگران و انتقال فرهنگ شهادت به نسل‏ هاى آینده است.(5)
5. اسارت و اهانت به خاندان امام
اهل بیت امامان اسیر نشدند و به آن ها اهانت نگردید، و این در حالی است که بعد از شهادت امام حسین (ع) اهل بیت را اسیر و به آنان بدترین ظلم و جنایت ها را روا داشتند. در حادثه كربلا، اين فاجعه كه اهل بيت امام را پس از عاشورا اسير گرفته و شهر به شهر گرداندند و در كوفه و شام به نمايش گذاشتند، نقض آشكار قوانين اسلام‏ بود، چرا كه هم اسير گرفتن مسلمان صحيح نيست و هم اسير كردن زن مسلمان. آن گونه‏ كه على‏(ع)نيز در جنگ جمل، اسير كردن را روا نشمرد و عايشه را همراه عده‏ اى زن‏ به شهر خود باز گرداند.(6)

پى نوشت‏ها:
1. محمد ابراهیم آیتى، برّرسى تاریخ عاشورا، ص152.
2. مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا.
3. بحارالانوار، ج 45، ص 6.
4. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، 1378،چاپ چهارم ،ص149.
5. همان، ص 313.
6 .همان، ص44.

تفاوت عصمت انبیاء و امامان (علیهم السلام) در چه چیزهایی است؟

پاسخ:
روح انسان به لحاظ سیر تکامل و حرکت جوهری می‌تواند از مرتبه آغازین تجرد به عالی‌ترین درجه تجرد راه یابد. درجه تجرد هر روحی، به اندازه سیر و حرکت جوهری‌اش در تحصیل مراتب کمال و تجرد بستگی دارد. هر مقدار روح کامل‌تر شود، درجه متعالی‌‌تری پیدا می‌کند و کمالات و ملکات نورانی کامل‌تری نصیب او می‌شود. یکی از کمالات، ملکه عصمت است، هر گاه ملکه نورانی عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظری و عقل عملی کامل شود، از هر گونه گرایش ناپسند دوری می‌کند و پیوسته جهت تحصیل ارزشی‌های انسانی و الهی می‌کوشد.
پس از دستیابی روح به ملکه عصمت، به اندازه صفا و نورانیت و درجه وجودی روح، ملکه عصمت او نیز متفاوت خواهد بود. پس ملکه عصمت، دارای درجات است و انسان‌های معصوم با این که همگی از مرتبه لازم عصمت بهره‌مندند، مراتب و درجات عصمت‌شان متفاوت است. (1)
بنابراین، تمام انبیا (ع) دارای عصمت‌اند؛ ولی همه آن ها به لحاظ عصمت در یک مرتبه نیستند. انبیای اوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل‌تری دارند، در عصمت هم از سایر انبیا برترند.
خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه پیامبران برتر است، در عصمت نیز از همه کمال‌تر و دارای عصمت مطلقه است. ائمه به دلیل آن که طینت‌شان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او است، مثل پیامبر دارای عصمت مطلقه هستند. به همین جهت، پیامبر اسلام، نه تنها از گناه معصوم است، بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نام دارد نیز معصوم است؛ در حالی که انبیای دیگر از ترک اولى معصوم نیستند. (2)
حکیم و عارف بزرگ معاصر، امام خمینی(ره) در این باره سخنی عمیقی دارد و گفته است: انسان در بدو فطرت، دارای نورانیت و سلامت فطری الهی است. اگر از اول تا آخر ابلیس در آن تصرفی نتوانست بکند، انسان الهی لاهوتی است و سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است، قلبش نور حق است و جز حق در آن ها تصرف نکند و قوای باطنه و طاهره‌اش نورانی و طاهر است و دارای مقام عصمت کبرایی بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت از آن ذات مقدس دارای آن مقام‌اند و چون اوصیای او از طینت او منفصل و با فطرت او متصل اند، صاحب عصمت مطلقه به تبعیت او هستند و اما بعض معصومین از انبیا، صاحب عصمت مطلقه نیستند. (3)

پی‌نوشت‌‌ها:
1. صادقی، محمد امین، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 48، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
2. همان، ص 50.
3. همان، ص 49.

راجع به ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه و فرق آن با هم توضیحات کاملی از منابع معتبر در اختیار بنده می گذارید؟

پاسخ:
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است، ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت، فقهای دارای شرایط، به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند. استاد آیت الله جوادی آملی در این باره گفته است:
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفرینندة انسان دارد. اگر انبیا و مرسلین و ائمه (ع) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت بر جامعة بشری دارند، این ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع‌الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(1)
ولایت فقیه در آموزه‌های دینی چگونه مطرح شده است؟
قرآن کریم فرمود: «اطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الأمر منکم؛(2) از خدا و بیامبر و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید».
گرچه مصداق اصلی «اُولو الامر منکم» حضرات ائمه معصومین(ع)اند، ولی در زمان غیبت حضرت مهدی فقهای جامع الشرایط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتی امت اسلامی حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند. در روایات در این باره سخن فراوان بحث شده، از جمله در روایتی آمده:
در زمان غیبت به کسی مراجعه نمایید که احکام ما را می داند. از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار دادیم.‌ هر گاه حکمی بر شما بنمایند و از آنان نپذیریید، به حکم خدا بی اهمیتی نموده‌ و ما را رد کرده‌اید و ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(3)
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(4) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند. کمبود در این جهت وجود ندارد. در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده که تقصیل را در منبع ذیل به تفصیل می توان یافت.(5)
2ـ اما درباره راهکارهای اثبات ولایت فقیه به بیان استاد جوادی آملی اشاره می شود:
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت چنین می توان گفت که صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن، سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است. از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد؛ بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد و حکم جاهلیت را به دست زمامداران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانه اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور آن حضرت(ع) نتیجه تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست. به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست. عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمانان را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(6)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه اینکه: به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد. بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت، فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است، چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است. این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد، ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
اما در مورد مطلقه بودن آن بايد گفت: ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(7)
اينكه مي گويند ولایت فقیه مطلقه مي باشد، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه (ع) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد. ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌ همان طور که پیامبر و ائمه (ع) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلقه داشته‌اند.

برای آگاهی بیش تر ر.ک:
- ولایت فقیه امام خمینی
- ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع، علی عطایی
- ولایت فقیه، جوادی آملی
- حدود ولایت حاکم اسلامی، احمد نراقی
- حکومت الهی و ولایت و زعامت، مصطفی آیت اللهی
- ولایت فقیه و حاکمیت ملت، طاهری خرم‏آبادی
- ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در عصر غیبت، محمد یزدی
- ولایت فقیه، آیت‏اللَّه ‏معرفت
- ‏نگاهی به مبانی قرآن ولایت فقیه علی ذوعلم
- پیام قرآن، ج10 قرآن و حکومت اسلامی مکارم شیرازی
- ولايت فقيه، آيت الله مصباح يزدي
- مجله حوزه شماره 85- 86 بحثی درباره ولایت فقیه، نجابت

پي نوشت ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، اسراء، قم، 1388ه.ش، ص129-133-134.
2. نساء (4) آیه 59.
3. ولایت فقیه ولایت فقها...، ص 182.
4. همان، ص 179.
5. همان.
6.‌ همان، ص 168.
7. همان، ص129.

روش حکومتی امام علی (علیه السلام) با امام مهدی (عجل الله فرجه) چه تفاوت هایی می تواند داشته باشد که حکومت ایشان به موفقیت می رسد ولی حضرت علی (ع) موفق نشدند؟ چرا حکومت یکی جهانی می شود ولی حکومت دیگری نه؟

پاسخ:
تفاوت اصلي در شيوه حكومت داري نيست، بلكه مهم ترين تفاوت در ناحيه مردم، يعني ميزان آمادگي آنان و شرايط جهاني و مقتضيات زمان مي باشد.
سنت قطعي الهي بر اين مقرر شده، كه روزي به وسيلة امام زمان (عجل الله فرجه) زمين لبريز از عدل و داد شود، مدينة فاضله تشكيل گردد، همة اقشار مزة شيرين عدل را بچشند، گمشدة خود را در حكومت امامي كه كلامش، راهش و حكومتش عدل است، بيابند. بالأخره با حاكم شدن عدالت در أقصي نقاط عالم وفا و آسايش را لمس كنند. در ساية حكومت صالحان اجرا شدن احكام نوراني الهي را تفاوت اصلي در شيوه حكومت داري نيست. بلكه مهم ترين تفاوت در ناحيه مردم، يعني ميزان آمادگي آنان و شرايط جهاني و مقتضيات زمان مي باشد.
سنت قطعي الهي بر اين مقرر شده، كه روزي به وسيلة امام زمان (عج) زمين لبريز از عدل و داد شود، مدينة فاضله تشكيل گردد، همة اقشار، مزة شيرين عدل را بچشند، گمشدة خود را در حكومت امامي كه كلامش، راهش و حكومتش عدل است، بيابند. بالأخره با حاكم شدن عدالت در أقصي نقاط عالم وفا و آسايش را لمس كنند، در ساية حكومت صالحان اجرا شدن احكام نوراني الهي را ناظر باشند تا جايي كه زمين از قسط و عدل سيراب شود.
حضرت بقية الله عدل كلي را در جهان، با شرايط زير پياده مي فرمايد:
1 - آمادگي جامعة بشري براي عدالت كلي، انسان فطرتا عدالت خواه است و عدالت را دوست دارد، همان گونه كه زيبايي را فطرتا دوست دارد، به ويژه وقتي از ظلم و جور به تنگ آمد، تشنة عدالت مي شود. در زمان ظهور، عدالت محقق مي شود.
اما در مورد آمادگي جامعه زمان حضرت علي براي اجراي عدالت همين بس كه وقتي طلحه و زبير كه از ياران نزديك و خواص حضرت علي به شمار مي رفتند، پس از بيعت با حضرت (ع) براي گرفتن سهمِ خود و تصدي امر به خدمت حضرت رسيدند، حضرت از آن ها پرسيد آيا كار شخصي با من داريد و يا كار حكومتي؟ وقتي در پاسخ گفتند كه كار ما شخصي است حضرت چراغي را كه مربوط به بيت‏المال بود و روشن بود، خاموش كردند و چراغي را كه براي كارهاي شخصي بود روشن كردند و آن دو نفر وقتي اين صحنه را ديدند بدون بيان خواسته خود از نزد حضرت(ع) رفتند و متوجه شدند كه عدالت علي(ع) اجازه خوردن مالي و حقي را به آنان نخواهد داد و از اين جا بود كه باتحريك عايشه زمينه جنگ جمل و آن فتنه كور را آماده كردند. بنابر اين تفاوت درآمادگي دو جامعه است. (1)
2 - در زمان ظهور عقل ها كامل مي گردد و بشر به اندازه اي به رشد عقلي مي رسد كه قابليت پياده شدن عدل همكاني را پيدا مي كند.(2)
اما اميرالمومنين (ع) در دودان جهالت بسر مي برد، همانگونه در خطبه "قاصعه‏" از جمله عوامل عمده وحدت‏ شكن را جهالت دانسته، تزلزل و تفرقه بين امت واحده را ناشي از روي آوردن به ناداني مي ‏داند:
"زنهار كه اينك دست از رشته طاعت كشيده ‏ايد و با احكام جاهليت‏ بر دژ الهي، كه فراگردتان كشيده شده است، شكاف وارد آورده ‏ايد." (3)
3 - اجتماع ياراني (حداقل 313 نفر) در ابتداي كار دور شمع وجود امام با ويژگي هايي از قبيل:
الف) خداجويي و توحيد، كه سرلوحة خصال ياران مهدي است و وجودشان غرق جلوة نور ايزدي است.
ب) بصيرت و آگاهي، آنان چنان درايت و خردمندي دارند كه در هر وضعي حق را از باطل باز مي شناسند.
پ) حفظ حدود الهي، ياران حضرت چنان خود ساخته اند كه حتي در سخت ترين اوضاع دست از پا خطا نمي كنند و قانون الهي را نمي شكنند.
ت) شجاعت، آنان دلير مردان جنگ آوران ميدان نبردند و دل هايي چون پولاد دارند و از انبوه دشمن هراسي به دل راه نمي دهند. ايمان به هدف همة وجودشان را تسخير كرده است.
ث) فرمان بري، آنان عاشقان مولاي خودند تا جايي كه در انجام دستورهاي حضرت بر يكديگر پيشي مي گيرند.
ج) زهد و ساده زيستي، زهد و عدم وابستگي به دنيا زينت كارگزاران مهدي است. ياران امام منتظر با داشتن چنين صفاتي چنان خود ساخته اند كه اگر همة دنيا به آنان پيشنهاد شود تا تخلف از فرمان امامشان كنند، نمي پذيرند.(4)
ياران اميرالمومنين:
حضرت اشاره كردند به سي تا گوسفندي كه مشغول چرا بودند و فرمودند: قسم به خدا اگر من به اندازي اين گله نيرو داشتم، قيام مي كردم .
وقتي سيصد و شصت نفر با حضرت بيعت كردند، حضرت فرمود: فردا در مكاني ويژه با سر تراشيده حاضر شويد، جز چهار نفر؛ مثل ابوذر، مقداد، سلمان و عمار حاضر نشدند. حتي سلمان هم با تأخير آمد.(5)
4 - كارگزاران مهدي موعود (عج) انسان هاي ساخته شده اند كه ايمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است و خداترسي آنان مانع از تخلفشان مي گردد. در مراحل بعد كه انقلاب حضرت گسترش مي يابد، كارگزاران بر اساس موازين درست و شايستگي هاي اصولي و لياقت هاي افراد انتخاب مي گردند.
اما مردان حكومت حضرت علي و كساني از حاميان و نزديكان او بودند تاب اجراي عدالت او را نداشتند، زيرا ثروت اندوزي چشمانشان را كور و دلهایشان را سخت كرده بود و موجب شد كه آنها در جبهه مقابل آن حضرت صف آرايي كنند و جنگ جمل ها بوجود آرند و يا به زير سايبان راحت طلبي كه معاويه پديد آورده بود پناه بگيرند.
اينها بخشي از عواملي بود كه مانع اميرالمومنين در اجراي كامل عدالت گشت و حكومت آن حضرت چند سالي بيش عمر نكند.
بنابراين همانگونه كه بيان شد اين موانع در حكومت امام مهدي(عج) وجود ندارد و حكومتش را جهاني مي نمايد.

پي نوشت ها:
1. شرح إحقاق الحق ،جلد 8 صفحه 539 ،تحقيق : تعليق : السيد شهاب الدين المرعشي النجفي / تصحيح : السيد إبراهيم الميانجي ، ناشر : منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم - ايران.
2.نجم الثاقب ميرزا حسين نوري ، باب سوم ،قم انتشارات مسجد مقدس جمكران، سال چاپ 1372.
3. نهج البلاغه خطبه 192.
4.لطف الله صافي، منتخب الأثر ، ص 360 و 364 و 589 و 591.
5.الكافي - الشيخ الكليني - ج 8 - ص 31 - 33 . كتاب : الكافي ، تحقيق : تصحيح وتعليق : علي أكبر الغفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1362 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - طهران ؛ تاريخ‏يعقوبى/ترجمه محمد ابراهيم آيتى‏،ج‏1،ص:527 انتشارات علمى و فرهنگى ، چاپ : ششم ، 1371ش.

چرا زندگی ساده و درویشی امام علی (علیه السلام) با زندگی سایر امامان (علیهم السلام) به خصوص امام حسن (علیه السلام) متفاوت است؟

پاسخ:
روش زندگي و سيره امامان (علیهم السلام) بر اساس اوضاع و شرايط زمان و وضع مردم، متفاوت بود، همان طور که در موضع‌گيري سياسي، امامان (ع) وضع متفاوت و گاهي متضادي داشتند برخي سکوت مي‌کردند، برخي جنگ مي‌کردند، برخي کار فرهنگي مي کردند، برخي به دعا و مناجات مشغول بودند، در شيوه زندگي نيز چنين بودند.
بديهي است رفتار و شيوه زندگي متناسب با زمان، مي‌تواند در پيشبرد هدف عالي، نقش مهمي داشته باشد پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مي‌فرمايد: «رحم الله من حفظ لسانه و عرف زمانه و استقامت طريقته؛(1) خداوند رحمت کند کسي که زبان خود را حفظ کند و زمان خود را بشناسد و از روش مستقيم برخوردار باشد». بر اين اساس چون وضع اقتصادي مردم در اوايل زندگي علي (ع) بسيار بد بود، حضرت با آن وضع زندگي مي‌کرد .همچنين در دوراني که امام علي (ع) حاکم و رهبر بود و مردم فقير و ندار بودند، امام به صورتي زندگي مي‌کرد که مشابه فقيرترين افراد باشد تا فقر و تنگ‌دستي براي فقرا به صورت بهتري قابل تحمل گردد، ولي امام مجتبي (ع) مدت بسيار کوتاهي رهبري را عهده دار بود. بعد به مدينه رفت، مدت ده سال بعد از پدر در مدينه زندگي مي‌کرد. آن زمان وضع مردم مدينه نيز بهتر از زمان علي (ع) بود .امام مجتبي (ع) در زندگي فردي، هزينه زيادي نداشت بلکه بذل و بخشش و مهمان نوازي او زياد بود. امام علي (ع) نيز اهل بذل و بخشش و انفاق و کمک به مستمندان بود.
افزون بر اين استفاده از نعمت هاي الهي، در حد متعارف، از نظر اسلامي و ديني اشکالي ندارد. امام علي (ع) در اين باره و استفاده از نعمت‌هاي الهي مي‌فرمايد:
آگاه باشيد اي بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياي زودگذر به سلامت گذشتند. آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، اما مردم دنيا در آخرت آن ها شركت نكردند. پرهيزكاران در بهترين خانه هاي دنيا سكونت كردند، بهترين خوراك هاي دنيا را خوردند، لذت هايي را چشيدند كه دنيا داران چشيده بودند، از دنيا بهره گرفتند آن گونه كه سركشان و متكبران دنيا بهره مند بودند. سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتي پر سود، به سوي آخرت شتافتند، لذت پارسايي در ترك حرام دنيا را چشيدند و يقين داشتند در روز قيامت از همسايگان خدايند، جايگاهي كه هر چه درخواست كنند، داده مي شود، و هر گونه لذتي در اختيارشان قرار دارد.(2)
امامان گر چه همه نور واحد بودند، ولي برخي چون علي (ع) از نظر عبادت و راز و نياز و شجاعت و ساده زيستي، در سطحي بالاتر از بقيه بودند. اين موضوع نقصي در ساير امامان (ع) ايجاد نمي‌کند.
هر کدام از امامان داراي ويژگي‌خاصي بودند. امام مجتبي مظهر سخاوت و بخشش و حلم الهي بود. در زمان خود به همان صورت که وظيفه داشت و خود تشخيص مي‌‌داد، مردم را هدايت و رهبري مي‌کرد، او پيش از بيست بار با پاي پياده به حج رفت. درباره امام علي (ع) چنين مطلبي در تاريخ ذکر نشده و نمي‌توانيم بگوييم چرا امام علي با پاي پياده به حج نرفت. هر کدام از امامان بر اساس شرايط و وضع و مسئوليت‌هاي خود بهترين روش براي ترويج و هدايت مردم را انتخاب مي‌کردند. ساير امامان (ع) که با علي (ع) زندگي متفاوتي داشتند، به همان دلائلي بود که ذکر شد.

پي‌نوشت‌ها:
1. نهج الفصاحه، ج 1، حرف را .
2. نهج البلاغه، نامه 27.

سلام علیکم. فرق «ولایت مطلقه فقیه» و «ولایت مقیده فقیه» چیست و از علمای برجسته حاضر و پیشین کدام یک قائل به اولی و کدام یک قائل به دومی بوده و هستند؟ با تشکر

سلام علیکم. فرق «ولایت مطلقه فقیه» و «ولایت مقیده فقیه» چیست و از علمای برجسته حاضر و پیشین کدام یک قائل به اولی و کدام یک قائل به دومی بوده و هستند؟ با تشکر و احترام

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز در باره ولايت فقها- به يک اعتبار- از دو زاويه مي توان بحث نمود: يکي اصل ولايت فقيه. دوم قلمرو آن که از آن به عنوان ولايت مطلقه ولي فقيه و ولايت فقيه مقيده ياد مي شود . فقها درباره اصل ولايت فقيه اختلاف ندارند. اختلاف آنان در باره قلمرو ولايت فقيه مي باشد که در باره قلمرو ولايت فقيه, دو ديدگاه اساسى وجود دارد: الف . ديدگاهى كه قلمرو ولايت فقيه را بسان قلمرو حكومت پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) گسترده مى داند و بر اين باور است كه وليّ فقيه, در تدبير و اداره كشور, در همه امور, حقّ دخالت و تصميم گيرى دارد. از اين ولايت به عنوان ولايت مطلقه و ولايت عامه ياد مي شود. طيف وسيعي از فقهاي پشين و متأخرين طرفدار اين مبنا مي باشد، از جمله امام خميني : « تمام اختياراتي كه پيامبر و امامان داشته‌اند، فقيه جامع الشرائط نيز دارا مي‌باشد.(1) تمامي دلايلي را كه براي اثبات امامت پس از دوران عهد رسالت آورده‌اند، درباره ولايت فقيه در دوران غيبت جاري است. عمده ترين دليل ضرورت وجود كساني است كه ضمانت اجرايي را عهده دار باشند، ‌زيرا احكام انتظامي اسلام مخصوص عهد رسالت يا عهد حضور نيست. لذا بايستي همان گونه كه حاكميت اين احكام تداوم دارد، مسئوليت اجرايي آن نيز تداوم داشته باشد . فقيه عادل شايسته ترين افراد براي عهده دار شدن آن مي‌باشد.(2) اين گفتار امام درباره ولايت مطلقه فقيه همان است كه فقهاي بزرگ و نامي شيعه قرن‌ها پيش گفته‌اند. از روزگاري كه فقه شيعه تدوين يافت، ولايت فقيه مطرح گرديد و مسئوليت اجرايي احكام انتظامي اسلامي را بر عهده فقهاي جامع الشرائط دانستند. فقها اين مسئله را در ابواب مختلف فقه از جمله در كتاب جهاد، كتاب امر به معروف، كتاب حدود و قصاص و غيره مطرح كرده‌اند. از جمله مرحوم شيخ مفيد (متوفاي سال 413) در كتاب «المقنعه» در باب امر به معروف و نهي از منكر فرموده است: اجراي حدود و احكام انتظامي اسلام وظيفه حاكم اسلام است كه از جانب خداوند منصوب گرديده، منظور از حاكم اسلام، ائمة هدي از آل محمد (ص) يا كساني كه از جانب ايشان منصوب گرديده‌اند، مي‌باشند . امامان نيز اين امر را به فقهاي شيعه تفويض كرده‌اند تا در صورت امكان، مسئوليت اجرايي آن را بر عهده گيرند.(3) حمزه بن عبدالعزيز ديلمي معروف به سلاّر (متوفاي سال 448) در كتاب فقهي خود به نام «مراسم» مي‌نويسد: امام و پيشواي شيعه اجراي احكام انتظامي را به فقها واگذار نموده و به عموم شيعيان دستور داده‌اند تا از ايشان تبعيت و پيروي كنند.(4) شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسي (متوفاي سال 460) در كتاب «النهايه» فرموده است: حكم نمودن و قضاوت بر عهده كساني است كه از جانب حاكم عادل (امام معصوم) مأذون باشند و اين وظيفه بر عهده فقهاي شيعه واگذار شده است.(5) همين طور علاّمه حلّي متوفاي سال 771 در كتاب «قواعد» و شهيد اوّل محمد بن مكّي عاملي (شهيد سال 786) در كتاب (الدروس) و شهيد ثاني علي بن احمد عاملي (شهادت در سال 965) در كتاب مسالك و همين طور جمال الدين احمد بن محمد بن فهد حلّي (متوفاي سال 841) در كتاب «المهذب البارع» ولايت و اجراي احكام اسلامي را وظيفه فقهاي عادل مي‌دانند. از متأخرين مرحوم ملا احمد نراقي (متوفاي سال 1245 هجري قمري) در همين راستا به تفصيل سخن رانده و مي‌نويسد: هر گونه اقدامي كه در باره مصالح امّت است و عقلاً و عادتاً قابل فروگذاري نيست و امور معاد و معاش مردم به آن بستگي دارد و از ديدگاه شرع نبايستي بر زمين بماند، بلكه ضرورت ايجاب مي‌كند كه پابرجا باشد و از طرفي هم به شخص يا گروه خاصّي دستور اجراي آن داده نشده، حتماً وظيفة فقيه جامع الشرايط است كه عهده دار آن شود و با آگاهي كه از شرع در اين امور دارد،‌ متصدّي اجراي آن گردد و اين وظيفه خطير را به انجام رساند.(6) صاحب جواهر شيخ محمد حسن نجفي (متوفاي سال 1266) قاطعانه در اين زمينه مسئله ولايت عامّه فقها را مطرح مي‌كند و مي‌نويسد:‌اين رأي مشهور ميان فقها است و من مخالف صريحي در آن نيافتم و شايد وجود نداشته باشد. لذا بسي عجيب است كه برخي از متأخرين در آن توقف ورزيده‌اند.(7) ب. در برابر ديدگاه, اول قرا دارد که به عنوان ولايت مقيده ... ياد مي شود که ولايت فقيه را محدود و قلمرو اختيار ولايت فقيه و دايره نفوذ آن را اندك پنداشته اند. از جمله مال هايى كه مالكان آن ناشناخته اند, كودكانِ بى سرپرست، چيزهايي كه شارع راضي به زمين ماندن آن نيست مانند ساخت مساجد و امور عام المنفعه و... كه اصطلاحاً‌ اينها را امور حسبه مي گويند. آنان معتقدند كه فقيه نمى تواند حوزه اختيار خويش را بگستراند, بلكه تنها در همين چند مورد و موارد مشابه ولايت دارد . برخي علاوه بر آن، ولايت بر قضا و صدور حكم را نيز شأن فقها دانسته اند. فقهايي چون شيخ انصاري در كتاب مكاسب يا آيت الله خويي(ره) و هم چنين آيت الله تبريزي از طرفداران ولا يت فقيه به معناي دوم هستند.(8) امام خميني به نقد اين ديد گاه پرداخته ، ياد آوري نموده است که ولايت فقيه محدود بر ولايت بر مجانين واموال يتيمان... نيست. امام خميني (ره) مي‌فرمايد: اگر فرد لايقي كه داراي دو خصلت فقاهت و عدالت باشد، به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا مي‌باشد و بر همه مردم لازم است از او اطاعت كنند. اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است؛ البته فضايل حضرت رسول اكرم(ص) بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضائل حضرت امير(ع) از همه بيشتر است. امّا «زيادي فضايل معنوي» اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول و ديگر ائمه(ع) در تدارك و بسيج سپاه،‌تعيين واليان و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حكومت فقيه عادل قرار داده است.(9) البته طبق اين معنا ، معناي ولايت مطلقه ، ولايت در امور شخصي كه خاص و ويژه پيامبر و امام معصوم است كه در حيطه ولايت تكويني قرار دارد ، جزء مطلقه فقيه نخواهد بود. طبق نظر امام (ره) ولايت فقيه ، همانند ولايت پيامبر در امور انتظامي و آن چيزي است كه به مصلحت عمومي جامعه مربوط مي شود ، نه مطلقه بودن از همه جهات. البته براي ولايت مطلقه و مقيده معناي ديگري وجود دارد که به جهت اختصار از بيان آن خود داري مي گردد.

پي‌نوشت‌ها:

1. امام خميني،‌كتاب البيع، ج 2، ص417.

2. محمد هادي معرفت، ولايت فقيه، ص44 .

3. همان، ص 44، به نقل از المقنعه، ص810.

4. همان، ص 45، به نقل از المراسم العلويه، ص263 .

5. همان، به نقل از النهايه، ص 301.

6. همان، ص 48، به نقل از عوائد الايام، ص536.

7. همان، به نقل از جواهر الكلام،‌ج 21، ص395.

8. همان، ص 50.

9. امام خميني،‌ولايت فقيه،‌ص 55.

صفحه‌ها