قتل

كشتن آن قبطي، مصداق كشتن انسان بي گناه نبوده است.

 كشتن آن قبطي، مصداق كشتن انسان بي گناه نبوده است.

. چند قرن است كه بني اسرائيل توسط فرعون و قبطيان به بردگي و بيگاري گرفته شده ،قبطيان فرزندان پسر آنان را مي كشند و دخترانشان را براي خدمتكاري و توليد نسل و...، زنده نگه مي دارند:

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي‏ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ (1)

فرعون در زمين بزرگي طلبيد و اهل زمين را متفرق كرد. گروهي را به استضعاف كشاند و پسرانشان را مي كشت. زنانشان را زنده نگه مي داشت و او از فسادگران بود.

فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ(2)

قبطيان گفتند:آيا به اين دو(موسي و هارون) ايمان آوريم در حالي كه قوم آن دو بردگان مطيع ما هستند.

وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني‏ إِسْرائيلَ(3)

موسي گفت: اين كه بني اسرائيل را به بردگي گرفته اي، نعمتي است كه بدان بر من منت مي گذاري؟

آيات بالا صراحت دارد كه قبطيان ظالم و بني اسرائيل مظلوم بودند كه فرعون و فرعونيان آنان را به بردگي گرفته و از هيچ ستمي بر آنان دريغ نمي ورزند و...

حالا موسي كه در كاخ بزرگ شده و به عنوان فرزند فرعون شناخته مي شود، روزي مخفيانه از قصر خارج شده و به شهر مي آيد و مي بيند كه مظلومي اسرائيلي با ظالمي قبطي دست به گريبان هستند. معلوم است كه  مظلوم اسرائيلي به ظلم اعتراض كرده و ظالم براي سركوب او آمده و حالا دست به گريبان هستند. قبطي نه دشمن  اسرائيلي درگير، بلكه دشمن همه اسرائيليان از جمله موسي است كه اسرائيلي مي باشد و هنوز نسبش مشخص نيست.

وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلي‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَي الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ (4)

فرياد كمك طلبي اسرائيلي مظلوم و توسري خور، بلند است. موسي چون جوانمرد است و نمي تواند ظلم را تحمل كند، با قبطي در گير مي شود و يك مشت به او مي زند كه قبطي مي ميرد.

موسي از  اقدام خود چون عمل صالح و دفاع از مظلوم و دفع ظلم است، ناراحت نيست. بلكه ترسان از معامله اي است كه قبطيان با او خواهند كرد. از اين رو به قصر باز نمي گردد. روز بعد دوباره همان اسرائيلي را با ظالمي ديگر دست به گريبان مي بيند. موسي او را توبيخ مي كند كه بدون عده و ياور و بدون ايجاد زمينه با ظالمان در افتادن، كار غلطي است. مي خواهد با  قبطي ظالم درگير شود كه فرياد او بلند شده و موسي و قتل ديروز را افشا مي كند. در اين بين مؤمن فرعوني از قصر دوان دوان مي رسد و موسي را خبر مي دهد كه درباريان حكم اعدامش را ظالمانه و بدون محكمه و بدون شنيدن دفاع وي صادر كرده اند و او بايد فرار كند. موسي هم فرار كرده و بدون اين كه از اقدام اش كه به قتل ظالمي قبطي منجر شده، پشيمان باشد، به درگاه خدا رو كرده و از خدا مي خواهد وي را از عواقب ناگوار اين اقدام نجات دهد. خدا هم دعايش را اجابت مي كند.

بنا بر اين اقدام موسي در دفاع از مظلوم و در دفع ظلم بود كه منجر به قتل شد. موسي هيچ وقت از اين اقدام پشيمان نشد و آن را گناه ندانست كه از آن توبه كند. بلكه اعلام كرد: خدايا! به شكرانه قدرتي كه به من داده اي، قسم مي خورم و با خود عهد مي بندم كه هيچ گاه پشتيبان ستمكاران نباشم(5) خدا هم هيچ جا  كار او را قتل انسان بي گناه و ظلم نشمرد.

پي نوشت ها:

1. قصص(28)آيه4.

2. مؤمنون(23)آيه47.

3. شعراء(26)آيه22.

4. قصص، آيه 15.

5. همان، آيه17.

 

"وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ

خداي متعال فرمود:
"وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ"(1)
جز اين نيست كه محمد پيامبري است كه پيش از او پيامبراني ديگر بوده‏ اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به آيين پيشين خود باز مي‏گرديد؟ هر كس كه بازگردد هيچ زياني به خدا نخواهد رسانيد. خدا سپاس گزاران را پاداش خواهد داد.
قصد خداي متعال از بيان اين آيه نحوه رحلت پيامبر(ص)نيست كه چرا با حالت ترديد گونه و پيشگويي همراه شده است! خداي متعال در اين آيه مي فرمايد بالاخره محمد (ص) چون ديگر پيامبران از دنيا خواهد رفت و فرقي نمي كند اين نحوه رفتن به مرگ طبيعي باشد يا كشته شدن، ولي شما مسلمانان بايد به وظيفه ديني تان حتي پس از مرگ رسول خدا(ص) ادامه دهيد.
توضيح اين كه:
اين آيه مي خواهد به مسلمانان اين مطلب را ياد آوري كند كه شما چكار داريد كه پيامبر به مرگ طبيعي از دنيا مي رود يا در جنگ كشته مي شود! شما به وظيفه تان عمل كنيد، زيرا با مرگ پيامبر خدا راه او باقي خواهد ماند و دين خدا از بين نمي رود. و خداي متعال ناظر رفتار شما خواهد بود. اين يك تذكر كلي به مسلمانان است، نه پيش گويي!
اين آيه در حكم توبيخ و تذكر خداي متعال به مسلمانان بود كه اگر پيامبر تان به مرگ طبيعي از دنيا مي رفت يا اين كه در اين جنگ(جنگ احد) كشته مي شد، شما مي بايست از آيين و دين تان عقب گرد كنيد و به قهقرا بر گرديد!
در تفاسير و در شان نزول اين آيه بيان شده است:
1. عبد اللَّه بن قمئه حارثي عليه اللعنه، در روز(جنگ) احد، سنگي به سوي رسول خدا (ع) پرتاب كرد و پيشاني و دندان پيشين آن حضرت را شكست و مي ‏خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكي از پرچمداران ارتش اسلام به دفاع از پيامبر برخاست. ولي خودش در اين ميان به دست ابن قمئه كشته شد، و [چون شباهت زيادي به آن حضرت داشت‏] دشمن گمان كرد كه رسول خدا(ص) را به قتل رسانده است و گفت من محمّد را كشتم و با صداي بلند اعلان كرد كه محمّد(ص) كشته شد، در نتيجه اين خبر، مسلمانان پا به فرار گذاشتند و شكست خوردند. پيامبر كه چنين ديد فرمود: اي بندگان خدا نزد من آييد. تا اين كه عده‏اي از اصحاب به جانب وي بازگشتند. پيامبر آنان را به خاطر فرارشان ملامت كرد آن ها گفتند اي رسول خدا چون به ما خبر رسيد كه شما كشته شده‏ ايد، دل هاي ما به هراس افتاد و ترس بر ما غالب شد از اين رو فرار كرديم. آن گاه آيه فوق نازل شد.
محمّد(ص) تنها فرستاده خداست و قبل از او نيز پيامبراني مبعوث شدند كه رسالت خود را به انجام رسانيدند و از دنيا رفتند و برخي از آنان نيز كشته شدند و محمّد(ص) نيز مانند پيامبران گذشته وفات خواهد كرد، و پيروان هر يك از انبيا پس از مرگ پيامبرشان بر آيين او باقي ماندند.
"أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ" يعني آيا اگر خدا او را بميراند يا كافران او را بكشند شما پس از ايمان مرتد و كافر مي‏شويد؟ (2)
2. حاصل معناي آيه با در نظر گرفتن سياق عتاب و توبيخ اش اين مي‏شود كه حضرت محمد (ص) سمتي جز رسالت از ناحيه خدا ندارد (مانند ساير رسولان كه وظيفه ‏شان تنها رساندن رسالت پروردگارشان است) نه مالك امر خودش است، و نه امور عالم، امر عالم تنها و تنها به دست خدا است، دين هم دين خدا است و با بقاي خدا باقي است، پس اين چه معنا دارد كه شما مسلمانان ايمان خود را وابسته به زنده بودن آن جناب كنيد، به طوري كه اگر آن جناب به مرگ و يا به قتل از دنيا برود، قيام به دين خدا را رها كنيد، و به قهقرا و عقب برگرديد، و هدايت خود را از دست داده و دچار گمراهي شويد؟(3)
پي نوشت ها:
1. سوره آل عمران، آيه 144.
2. مترجمان، ترجمه جوامع الجامع، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، سال 1377 ه ش، چاپ دوم، ج‏1، ص 495.
3. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏4، ص 57.

سلام،

1- آیا حقیقت دارد اگر مسلمانی، یهودی را بکشد و یا به قتل برساند، خونش بر مسلمان مباح می باشد و حتی اگر شخص یهودی بی گناه باشد باز هم خونش بر مسلمان مباح می باشد و اگر مباح نیست، حکم خداوند بر چه چیزی استدلال دارد؟

2- خداوند کریم در کتاب مقدسش چند قوم را مورد لعن قرار داده است؟

پاسخ1:
اصل اين حکم از منظر مذاهب اسلامي امري قطعي و مسلم محسوب نمي شود؛(1) اما دليل شهرت اين نظريه در بين فقهاي اسلامي بخصوص فقهاي شيعه چيست؟
در توضيح اين امر لازم است اصل فلسفه قصاص در اسلام را مورد توجه قرار دهيم تا بدانيم چرا در مواردي اين امر مورد استثنا قرار گرفته ؛ در قرآن کريم در مورد قصاص آمده است:
«ولکم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلّکم تتّقون؛(2) براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خرد شايد تقوا پيشه کنيد».
با دقت در اين آيه مي توان دريافت که قرآن کريم قصاص را بيمه کننده زندگى و عامل حيات بخش در جامعه انساني دانسته؛ فلسفه عامل حيات دانستن قصاص به اين برمي گردد که در قصاص مصلحت عمومي جامعه در منع و جلوگيري از تکرار فجايع و جنايت ها در حق ديگر افراد به طور کامل و جدي نهادينه شده. اجراي درست قصاص بهترين عامل پيشگيري از استمرار و رواج انواع قتل و صدمه نسبت به ديگر افراد است؛ در تفسير نمونه آمده:
«قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقام جويى ندارد. از يک سو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حکم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مى‏کردند، جان مردم بى‏گناه به خطر مى‏ افتاد. همان گونه که در کشورهايى که حکم قصاص به کلى لغو شده، آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است». (3)
درباره قصاص در قران آمده: « يا ايّها الّذين آمنوا کتب عليکم القصاص فى القتلى الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى فمن عفى له من اخيه شئ فاتباع بالمعروف واداء اليه باحسان ذلک تخفيف من ربّکم ورحمة ؛ (4) اى کسانى که ايمان آورده ايد! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است؛ آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسى از سوى برادر [دينى] خود چيزى به او بخشيده شود [وحکم قصاص او تبديل به خونبها گردد] بايد از راه پسنديده، پيروى کند [و صاحب خون حال پرداخت کننده ديه را در نظر بگيرد] و او [قاتل] نيز به نيکى ديه را به ولى مقتول بپردازد. اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما».
در اين آيه مشهود است که ابعاد قصاص کاملا دقيق مورد توجه قرار گرفته اما در عين حال به بخشش خون و اخذ ديه آن هم با ملاحظه دو طرف نسبت به وضعيت همديگر توصيه شده است. به کار بردن تعبير " من اخيه " و برادر خواندن قاتل و صاحب دم به روشني، تلاش آيه در ايجاد فضاي مودت و دوستي براي حل و فصل را آشکار مي کند. اما در عين حال بعد از همه اين موارد آيه: « و لکم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب لعلّکم تتّقون » ذکر مي شود تا تصور نشود اگر کسي مطالبه قصاص کرد، جاني و خون ريز و دشمن حيات و مصالح جامعه خوانده شود.
اين موارد به خوبي بيانگر فلسفه قصاص از منظر اسلام و مويد اين امر است که قصاص در راستاي مصالح اجتماعي و رعايت حقوق انسان ها در برابر هم تنظيم شده؛ از همين جا مي توان متوجه برخي جزييات و دقت هاي خاص اسلام در قصاص شد.
رعايت مصالح اجتماعي به اين محدوده ختم نمي شود. توجه به برخي مسايل ديگر هم از نظر اسلام ضروري است.
اما در مورد قتل کافر توسط مسلمان مسئله تا حدي عميق تر وجدي تر است.
اصولا از ديدگاه اسلام انسان‏ها از نظر مادي مانند ساير موجودات عالم هستند. و هيچ گونه ارزش و برتري از اين جهت ندارند. معيار ارزش و برتري انسان بر ساير موجودات، عقيده و انديشه و عملي است که در راستاي انديشه صحيح شان انجام مي دهند. انديشه صحيح از ديدگاه اسلام، اعتقاد به مبدأ و معاد و برنامه‏اي است که حرکت معقول انسان از مبدأ به سوي معاد را تنظيم مي‏ کند؛ يعني همان دين و ايمان صحيح.
بر اين اساس هر مقدار انحراف از صراط مستقيم (که در دوره خاتميت به وسيله اسلام ترسيم شده است) انسان را از مقام و منزلت والايي که در نظام هستي دارد ،تنزل داده، به پايين ترين درجات منزلت و ارزش مي رساند؛ در حقيقت اسلام ارزش ذاتي انسان ها را با هم برابر دانسته ،همه را موجودي مانند ديگري تلقي مي کند . فضيلتي براي رنگ ونژاد و مليت و... قايل نيست .معتقد است هر فردي از انسان با هر وضعيت جسمي که داشته باشد، به خاطر برخورداري از روح انساني مي تواند به بالاترين درجات کمال دست يابد .
اما بعد از اين بُعد ذاتي ، در مقام فعليت و تحقق خارجي ، انسان ها با توجه به عقيده و باوري که پيدا مي کنند و جهت گيري خاصي که در فکر و به تبع آن عمل خود به وجود مي آورند ، ديگر به هيچ وجه همسان يکديگر نبوده ، در يک طراز معرفي نمي شوند.
از نظر قرآن همه انسان ها در بالاترين جايگاه و مرتبت خلق مي شوند ، اما برخي پس از آن به پايين ترين درجات تنزل مي يابند حتي ارزش وجوديشان از حيوانات هم پايين تر مي گردد؛ لذا در قرآن مي فرمايد:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ* ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِين* ‏إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات‏؛ (5) آدمى را در نيکوتر اعتدالى بيافريديم. آن گاه او را فروتر از همه فروتران گردانيديم. مگر آنان که ايمان آورده‏اند و کارهاى شايسته کرده ‏اند» .
يا مي فرمايد:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون‏؛ (6) براى جهنم بسيارى از جن و انس را بيافريديم. ايشان را دل هايى است که بدان نمى ‏فهمند و چشم هايى است که بدان نمى‏ بينند .گوش هايى است که بدان نمى‏ شنوند. اينان همانند چارپايانند حتى گمراه‏تر از آن هايند اينان خود غافلانند» .
در نتيجه انساني که از ايمان به دين حق و باور به حقيقت بهره اي نداشته ،در زمره کفار به حساب مي آيد ، به هيچ وجه ارزشي انساني همسان ديگر مسلمانان ندارد . منطقي و معقول نيست که انسان مسلماني در برابر کشتن او قصاص شود؛ البته رعايت مرتبه اجتماعي کفار از جهت، معاهد و حربي بودن آن ها و حرمتي که حکومت اسلامي براي اين گروه ها قايل است، مي تواند در نوع مجازاتي که براي قاتل در نظر گرفته مي شود، تغييراتي ايجاد نمايد .
پس مسلمان در مقابل کفاري همچون اهل کتاب قصاص نمي‏ شود، چرا که اهل کتاب در مقايسه با مسلمان از ارزش ايماني واحدي برخوردار نيستند. در نتيجه جان او نزد خداوند (که قانون گذار و مالک تمام هستي است) با جان مؤمن يکسان تلقي نشده است.
در مواردي مسلمان با کشتن اهل کتاب (يهودي و مسيحي) گرچه قصاص نمي‏ شود، ولي تعزير مي ‏شود و بايد ديه مقتول را بپردازد. نيز چنانچه مسلماني به کشتن اهل کتاب عادت نمود، قصاص مي‏ شود. (7)
پس تفاوت هايي که در حکم قصاص وجود دارد، با عدالت خداوند منافاتي نداشته، بلکه بر اساس مصالح جامعه و بر اساس جهان بيني دقيق وعميق اسلام بوده و عين عدالت محسوب مي گردد. البته در شرائط فعلي انچه حاکم اسلامي مصلحت بداند به آن عمل مي شود.

پي‏ نوشت‏ها:
1. التبيان في تفسيرالقرآن ، ج 2 ،ص 103. چاپ : اول،سال چاپ : رمضان المبارك 1409،ناشر : مكتب الإعلام الإسلامي.
2. بقره (2) آيه 196.
3. تفسير نمونه‏،مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏، ج‏1، ص: 612.
4. بقره (2) آيه 178.
5. تين (95) آيه 4-6.
6. اعراف (7) آيه 179.
7. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 519.
---------------------------

پاسخ2:
"لعنت‌" به معناي طرد و دور ساختني كه با خشم و غضب آميخته باشد، مي‌باشد، پس لعنت خداوند يعني دور ساختن كسي از رحمت خويش و محروم ساختن او از تمام نعمت‌ها و بركات كه از طرف او به بندگان مي‌رسد.
در فرهنگ اسلامي لعن و نفرين منع شده است. حضرت باقر (ع) فرمود: «چون لعنت از زبان کسي درباره ديگري بيرون آيد، لعن ميان لعنت کننده و لعنت شده، تردد و نَوَسان کند. اگر مجوزي در لعنت شده ديد، بر او وارد مي‌شود وگر نه به خود لعنت کننده باز مي‌گردد». (1)
رسول خدا (ص) فرمود: «لعن مؤمن مانند کشتن او است». (2) البته گاهي انسان کاري مي‌کند که حرمت خود را مي‌شکند و مستحق لعن و نفرين مي‌گردد، تا جايي که خداي مهربان بر او لعنت مي‌فرستد.
خداوند متعال در قرآن كريم گروه‌ها و اشخاصي را مورد نفرين و لعنت خويش قرار داده است‌; از جمله‌:
1. تكذيب كنندگان :
تكذيب كنندگان كتاب آسماني قرآن و حق‌; "كساني كه دلايل روشن و وسيلة هدايتي را كه نازل كرديم‌، بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان ساختيم كتمان مي‌كنند، خدا آن‌ها را لعنت مي‌كند و همه لعن كنندگان نيز آن‌ها را لعن مي‌نمايند." (3) كه اشخاصي مانند ابوجهل‌، ابولهب و... را شامل مي‌شود كه البته ابي‌لهب در سوره مسد، آيه‌، نيز مورد نفرين و لعنت خداوند متعال قرار گرفته است‌.
2. كافران:
كافراني كه در حال كفر از دنيا مي‌روند; "كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آن‌ها خواهد بود". (4)
3. استكبارگران :
زورگوياني مانند فرعون و لشكريان و ياران كه خداوند متعال آن‌ها را مورد لعنت قرار داده و مي‌فرمايد:
"در اين دنيا لعنت پشت سر لعنت نصيب آن‌ها كرديم‌، و روز قيامت از زشت رويانند". (5)
4. ابليس‌:
"و لعنت بر تو خواهد بود تا روز قيامت‌". (6)
5. بني اميه‌:
بر اساس برخي روايات و سخنان پيشوايان معصوم منظور از "الشجرة الملعونة‌" (درخت لعنت شده‌) (7) در، بني اميه و خاندان آن‌ها هستند. چنان كه حضرت امام صادق‌ مي‌فرمايد: "درختي كه در قرآن مورد لعنت قرار گرفته‌، همان خاندان اميه و بني اميه هستند". (8)
6. يهوديان:
يهود گفتند كه دست خدا بسته است. دستهاى خودشان بسته باد. و بدين سخن كه گفتند ملعون گشتند. دستهاى خدا گشاده است. به هر سان كه بخواهد روزى مى‏دهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. ما تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنده‏ايم. هر گاه كه آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمين به فساد مى‏كوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد (9)
7. ظالمان‌:
بهشتيان دوزخيان را آواز دهند كه ما به حقيقت يافتيم آنچه را كه پروردگارمان وعده داده بود، آيا شما نيز به حقيقت يافته‏ايد آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود؟ گويند: آرى. آن گاه آوازدهنده‏اى در آن ميان آواز دهد كه لعنت خدا بر كافران باد! (10)
8. دروغگويان‌:
و چون ايشان را از جانب خدا كتابى آمد، و او را شناختند، هر چند كتابشان را هم تصديق كرده بود، و با آنكه زان پيش خواستار پيروزى بر كافران بودند، به او ايمان نياوردند، كه لعنت خدا بر كافران باد. (11)
9. اذيت كنندگان خداوند و پيامبر:
هر آينه كسانى را كه خدا و پيامبرش را آزار مى‏دهند، خدا در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خواركننده مهيا كرده است. (12)
10. شهادت دروغ بر زنا:
و بار پنجم بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد. (13)

پي نوشت ها :
1. مصطفي دشتي، معارف و معاريف، واژه لعن.ج8،ص749، نشر دانش، قم، 1376 ش.
2. محمد محمدي ري‌شهري، ميزان الحکمه، واژه لعن، شماره حديث 18233.
3. بقره‌ (2) آيه 159 .
4. بقره‌ (2) آيه 161 .
5. قصص‌ (28) آيه 42 .
6. حجر (15) آيه35 .
7. اسرأ (17) آيه 60
8. ر. ك‌: تفسير نمونه‌، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 12، ص 170، دارالكتب الاسلامية‌، تهران / تفسير العياشي‌، محمد بن مسعود عياشي‌، ج 2، ص 297، چاپخانه علميه‌، تهران و... .
9. مائده‌ (5) آيه 64.
10. اعراف‌ (7) آيه 44 .
11. بقره‌ (2) آيه 89 .
12. احزاب‌ (33) آيه 57 .
13. نور (24) آيه 7 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.