دانش تاريخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام.اگر امکان دارد یک منبع معتبر در رابطه با سیره عملی اهل بیت (ع)که جامع وکامل باشد را معرفی نمایید.اجرکم عند الله

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به کتاب هاي :
1 سيره پيشوايان ،از اقاي مهدي پيشوائي ،
2 .زندگي دوازده امام ، از هاشم معروف الحسيني ،ترجمه محمد رخشنده
3 .سيره معصومان (ع ) ازعباس قاسميان
4.حيات فکري وسياسي امامان شيعه ، از رسول جعفريان ، مراجعه نمائيد .

 

امام علي عليه السلام: به خوارى تن داده است آن كه پريشانى خويش را براى ديگرى آشكار كند . غرر الحكم و درر الكلم 5414

 

پرسش 1:
مذهبي شرح علت مجرد بودن دخترهاي امام موسي كاظم (ع) چيست؟

پاسخ:
در مورد علت عدم ازدواج دختران امام کاظم (ع) نظرياتي چند وجود دارد :
1. در تاريخ يعقوبي آمده است كه حضرت موسي بن جعفر(ع) وصيت كرده بود كه دخترانش شوهر نكنند . براي همين هيچ يك از دختران شوهر نكردند ،جز يكي از دخترانش به نام ام سلمه كه در مصر به همسري قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد . ازدواج بدين جهت بود که قاسم مي خواست با او محرم شود و او را به حج ببرد. (1)
اين نظريه را نمي توان به اين آساني پذيرفت، چون در اصول كافي آمده است كه حضرت امام موسي بن جعفر (ع) توليت ازدواج دخترانش را به پسرش حضرت امام رضا واگذار كرد و فرمود : اگر علي خواست، آنان را شوهر مي دهد . اگر نخواست ،شوهر نمي دهد. جز پسرم علي هيچ كس حق ندارد دخترانم را شوهر بدهد . نه برادران ديگرشان، نه عموهايشان و نه سلطان وقت ،هيچ كدام حق ندارند در امر ازدواج دخترانم دخالت كنند. (2)بر اساس اين روايت، نمي توان گفت كه امام موسي بن جعفر(ع) وصيت به عدم ازدواج كرده، بلكه وصيت كرده كه امر ازدواج دخترانش به امام رضا (ع) مربوط است و ديگران حق دخالت ندارند.
2. از ديدگاه برخي، خفقان شديد هارون­الرشيد باعث شد كه دختران امام موسي بن جعفر(ع) نتوانند ازدواج كنند . در عصر هارون خفقان و استبداد و ستم به جايي رسيده بود كه كسي جرأت نداشت به خانه امام موسي بن جعفر رفت و آمد كند . اگر كسي نتواند به خانه امام رفت و آمد داشته باشد، نمي تواند خيال دامادي حضرت را در سر بپروراند. (3)
3. به نظر برخي، علت عدم ازدواج، نبودن همتا و كفو است . اگر همتا مي يافتند، ازدواج مي كردند.

پي نوشت ها:
1- تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ج 2، ص 421 .
2- اصول كافي ، ج1 ، ص 316، حديث 15.
3- زندگاني كريمه اهلبيت ، مهدي پور، ص 150.

پرسش 1: سيرت الرسول ابن هشام فارسي جلد دوم صفحه 830، سيرت ابن هشام انگليسي صفحه 515، "کنان بن الربيع که شوهر صفيه بود، اسير کردند و اورا پيش پيغمبر عليه السلام

 

امام علي عليه السلام: خداوند ، رحمت كند مردى را كه حقّى را زنده كند و باطلى را بميرانَد و ستم را برچيند و عدل را به پا دارد ! غرر الحكم و درر الكلم 5217

 

پرسش 1: سيرت الرسول ابن هشام فارسي جلد دوم صفحه 830، سيرت ابن هشام انگليسي صفحه 515، "کنان بن الربيع که شوهر صفيه بود، اسير کردند و اورا پيش پيغمبر عليه السلام آوردند و گنج هاي قوم بني النضير بدست وي بود که ايشان به وديعت پيش وي نهاده بودند، و سيد، عليه السلام، از وي مي پرسيد تا نشان آن گنج ها بدهد و بگويد که کجا مدفونست، و وي انکار مي نمود و هرچند که سيد، عليه السلام، با وي مي‌گفت، او پاسخ مي‌داد: من خبر از آن ندارم، و هرچند که سيد، عليه السلام، با وي مي‌گفت تا اقرار کند و نشان بدهد، البته اقرار نمي‌کرد، پس يکي هم از يهود خيبر پيش سيد عليه اسلام، آمد و خبر آن گنج ها از وي بپرسيد، وي گفت: من نمي دانم، ليکن کنانه بن الربيع هروقتي يا هر روزي مي ديدم که برفتي و گرد آن خرابه بر آمدي و چيزي از آن جايگاه طلب کردي، اکنون گمان چنان مي برم که گنج ها هم آنجا مدفون است. پس سيد عليه السلام ديگر بار کنانه بن الربيع پيش خود فراخواند و اورا گفت: اگر نشانه اين گنج ها که تو انکار مي کني پيش تو بيابم، ترا بکشم؟ گفت: بلي. بعد از آن سيد، عليه السلام، بفرمود تا آن خرابه که يهودي نشان داده بود بکندند و بجستند و گنج پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز @@ آنچه در متن سوال از سيره ابن هشام نقل شده ، نادرست است . اضافاتي در متن آمده كه در سيره ابن هشام نيست. ما هم متن اصلي كتاب و هم متن سيرت رسول الله (كه متن سوال را از آن كتاب ، اما به نام ابن هشام آورده ايد ) از رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني ديديم. هيچ كدام از متن ها به اين صورت نيست. نه در متن اصلي و نه در نوشته فارسي اين بخش « زبير آتشي با چخماغ روشن کرد و پولادي را داغ کرد و روي سينه اش گذاشت، تا اينکه تقريباً مرد»نيامده است . متأسفانه همانند بسياري از تحريفات و دروغ هايي است كه اسلام ستيزان براي پيشبرد اهداف خود به آن دست مي زنند. چيزي جز آبروي خود بردن و زحمت ما داشتن نيست. آنچه در کتاب‌هاي معتبر آمده و با روش و سيره پيامبر(ص) سازگاري دارد، اين است که کنانه بن ربيع، ناجوانمردانه، يکي از افسران مسلمان به نام «محمود بن مَسلَمه» را با افکندن سنگ بزرگي غافلگيرانه به شهادت رساند . در جنگ خيبر، بعد از احضار کنانه از وي، راجع به محل اختفاي صندوق جواهرات، بازجويي به عمل آمد که حاضر به اعتراف نشد، به دستور پيامبر(ص) کنانه را به «محمد بن مسلمه» برادر «محمود بن مسلمه» تحويل دادند، و «محمد بن مسلمه» او را به عنوان قصاص، به قتل رساند.(1) هم چنين کامل‌ابن اثير ، که از کتاب‌هاي معتبر تاريخي است در باره کنانه، اشاره‌اي به جريان اختفاي صندوق جواهرات و بازجويي از کنانه ندارد. ذکر کرده پيامبر او را به «محمد بن مسلمه» برادر «محمود بن مسلمه» سپرد.«محمد بن مسلمه» او را به عنوان قصاص برادرش، کشت (2) بنابر اين مطلبي که ذکر کرده ايد ، نه با سنت و سيره پيامبر همسويي دارد و نه در كتاب هاي تاريخي ( طبق نقل سوال) آمده است . مخالفان اسلام به خصوص يهود تلاش مي کردند که مطالب خلافي را به پيامبر (ص) نسبت بدهند تا چهره اسلام را بر آيندگان مشتبه و غير اخلاقي نشان دهند. پي‌نوشت‌ها: 1. السيره النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 366؛ ترجمه سيره ابن اسحاق، ج 2، ص 831؛ فروغ ابديت، ص 260. 2. کامل ابن اثير، ج 2، ص 221.

 

امام علي عليه السلام: توبه ، دل‏ها را پاك مى‏كند و گناهان را مى‏شويد . غرر الحكم و درر الكلم 1355

 

پرسش 1:
علل و عوامل قيام امام حسين شرح

پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
امام حسين (ع) در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يکي بيعت با يزيد، دوم قيام که نتيجه آن شهادت بود زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود که در صورت عدم بيعت امام را به شهادت برساند.
اين مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده مي­شود.
امام به هيج عنوان نمي­توانست با يزيد بيعت کند زيرا بيعت امام پيامد هاي منفي زياد داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد.
اين جا لازم است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود که نتيجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يک سره کنند.
پس از درگذشت معاويه و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى ظاهر شد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامد و هيچ وحيى نازل نشد».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) نيز بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد که يزيد و هر کس که مثل يزيد باشد ،فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام حسين(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند .عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام حسين(ع) فرمود: واى بر تو ! آيا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به وليد کرد و فرمود:
«اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است . خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند . به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست! (4)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا يبايع مثله»نتيجه دلايل مستندى است که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى «کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند.
اين نتيجه مورد قبول همه بود که حضرت پس از بيان سوابق دينى و معنوى خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل يزيد بيعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام - که داراي آن مکارم، فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به کوشش او در نجات دين و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏کند.
حساب امام از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد و شد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پيامبر بود.
حضرت در يکى از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند . من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است . سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيشتر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛(6) امام کسي است که به کتاب خدا حکم کند . عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد : «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛(7)
به خدا سوگند! به خواسته‏هاى اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
سيد قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قيام حسيني مى‏گويد:
«حکومت امويان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهليت بود. براى اين که بدانيم حکومت بنى‏اميه بر چه اساسى استوار شد ،کافى است که چگونگي بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بيعت براى يزيد نظر بدهند. مردى که او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه کرد.
سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است ،و اشاره به يزيد کرد. پس از آن گفت: هر کس اين را نپذيرد، پس سر و کارش با اين است [و اشاره به شمشير کرد]».
پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را براى يزيد در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى يزيد مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گويد:
«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست... تعيين يزيد براى خلافت يک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاويه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجيب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاويه آن را با ولايت عهدى يزيد تکميل کرد . همان طور که سيد قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسين(ع) واجب بود که آن را جبران نمايد . مرهمى به جراحاتى که بر پيکر اسلام رسيده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که اين شکل حکومت شرعى نيست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام(ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏اميه مى‏نويسد: « حرکت و تکانى که اسلام از ناحيه فتنه‏هاى بنى‏اميه ديد، به طورى شديد بود که به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود، آن را از ميان مى‏برد و ارکان آن را ويران مى‏ساخت».(10)
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام حسين(ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده و جدايي حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.(11)
پي نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسين خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
11. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

سلام علیکم لطفا از احادیث و سیره ائمه خصوصا رسول خدا(ص)و امیر المومنین (ع)که حکومت دینی داشته اند در خصوص برخورد و رفتار با زنان بی حجاب یا بد حجاب نمونه هایی ذکر بفرمایید.(سیره و رفتار و عکس العمل منظور می باشد نه فرمایشات) از جواب های دقیق و کامل شما که همیشه زحمت آنها را میکشید بسیار ممنونم. التماس دعا

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
در عصر حکومت امام علي(ع) حدود و احکام الهي در جامعه رعايت مي‌شد . مسائلي که جزو محرمات و منکرات به حساب مي‌آمد، از آن ها جلوگيري به عمل مي‌آمد. رعايت حجاب و پوشش اسلامي، از سنت‌هاي ديني است که امام بر زنده نگهداشتن سنت‌ها تأکيد دارد. مي‌فرمايد:
«ليس على الامام إلاّ ما حُمّلَ من أمر ربّه...والاحياء للسنّة؛(1)بر امام نيست جز آن چه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده است... و زنده کردن سنت‌ها».
در جاي ديگر، يکي از وظايف مهم حاکم و رهبر را امر به معروف و نهي از منکر و اقامه حدود الهي مي‌شمارد:«لابدّ للأمّة من إمام... فيأمرهم وينهاهم ويقيم فيهم الحدود».(2)
بر اساس اين مبنا مي توان گفت اگر در آن زمان وضعيت حجاب چنين حالتي مانند جامعه امروز داشت، بر اساس اصل امر به معروف و نهي از منكر حضرت اقدام نمي نمود . نمي توانست بي اعتنا باشد، اگر چه شايد شيوه آن متفاوت با زمان حاضر باشد.
در عصرپيامبر(ص) و امام علي(ع) رعايت پوشش و حجاب مورد توجه توده مردم(اعم از مسلمان و غير مسلمان) بود . مانند اين عصر بي حجابي و بدحجابي رايج نبود. بنابراين به نظر مي‌رسد در باره رعايت حجاب و پوشش اسلامي، در آن عصر مشکلي که امروزه وجود دارد، وجود نداشت . در مورد رفتار پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) با زنان بد حجاب به مستند تاريخي دست نيافته ايم، نيز گزارش هايي در مورد آزادي حجاب و رواج بد حجابي در آن دوره دست نيافته ايم.
رعايت حجاب و حفظ عفت عمومي جامعه حکم قطعي اسلامي است. قرآن به صراحت آن را بيان مي‌کند ، منطق و عقل حکم مي‌کند که بايد با بي حجابي به صورت مناسب و مدبرانه و عاقلانه برخورد شود.

پي‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، خطبه 105.
2. بحار الانوار، ج 93، ص 41.

 

امام رضا عليه السلام: ايمان ، شناخت به دل ، اقرار به زبان و كردار به اندام‏هاست. تحف العقول

 

پرسش 1:
حكومت ديني موفق شرح حكومت هاي ديني موفق در تاريخ را گزارش کنيد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
سؤال کلي است و در يک نامه نمي‌توان بدان پرداخت، زيرا ،حکومت‌هاي ديني شامل همه حکومت‌هايي مي‌گردد که با انگيزه و بر اساس معيارهاي ديني اعم از اسلام و اديان ديگر الهي به وجود آيد. اينکه در طول تاريخ چه حکومت‌هاي ديني شکل گرفته و کدام موفق بوده و کدام موفق نبوده ، نيازمند آن است که اطلاع جامع و کافي از حکومت‌ها در طول تاريخ داشته باشيم . برخي از حکومت‌هاي ديني اتفاق افتاده‌اند که تاريخ آنها شفاف و معلوم نيست. افزون بر آن اصل حکومت ديني يک مسأله است و موفقيت و عدم موفقيت آن مقوله ديگر. اتفاقاً در اسلام به حکومت ديني اشاره و حتى برخي از جزئيات بيان شده است، اما متأسفانه مسلمانان نتوانستند از اين عامل استفاده مناسب نمايند و آن گونه که در اسلام حکو مت تعريف شده است، اجرا کنند. در اديان ديگر نيز حکومت‌هاي ديني به وجود آمد، ولي توأم با موفقيت نبود، زيرا حاملان و پاسداران حکومت، انسان‌هايي لايق نبودند.
ارباب کليسا از اهرم قدرت سوء استفاده کرده و آن گونه که دين مسيح حکومت را تعريف کرده بود، اجرا و عملي ننمودند. البته عدم موفقيت حکو مت ها اختصاص به حکو مت ديني ندارد. حکو مت هاي غير ديني نيز موفق نبودند. افزون بر آن ميزان موفقيت حکو مت ها فرق مي کرد.بدين معنا که برخي بيشتر و برخي کمتر موفق بودند . اين گونه نبوده است که يک حکو مت صد در صد موفق باشد .
برخي از حکومت‌هاي ديني - تا اندازهاي - موفق بوده‌‌اند. از جمله حکومت پيامبر(ص) که در بيشتر عرصه‌ها موفق بود. اگر فرصت و مجال بيشتري به وجود مي‌آمد ، موفقيت آن چند برابر مي‌گرديد. حکومت امام علي(ع) در برخي از عرصه‌ها موفق بود. البته دشمنان و عدالت ‌ستيزان نگذاشتند که حکومت علوي ادامه پيدا کند،‌ ولي سياست و استراتژي‌هاي علي(ع) در اداره حکومت نشان از موفقيت آن دارد.
قبل از اسلام نيز مي‌توان به حکومت‌هايي مانند حکومت حضرت سليمان، داود و حضرت يوسف(ع) اشاره نمود که در عرصه‌هاي بسيار موفق بودند. برخي از حکومت‌هاي شيعي مانند حکومت آل بويه و حکومت فاطميان در مصر، از حکومت‌هاي بودند که تا اندازه‌اي توأم با موفقيت بودند. موفقيت برخي از حکومت‌هاي شيعي موجب شد که شديدا با آنها مقابله شود ونگذارند که موفقيت هاي بيشتر کسب نمايند . نمي‌توان گفت حکومت‌هاي ديني بودند که صد در صد موفق باشند. عدم موفقيت مربوط به رهبران و پيروان اديان الهي مي‌باشد، نه اينکه دين برنامه اي به نام حکومت موفق ارائه نکر ده باشد ،چنان که برخي تصور مي کنند دين چيزي به عنوان حکومت ندارد .
امروزه حکومت اسلامي ايران نمونه اي از حکومت‌هاي است که در برخي از عرصه‌ها موفق مي باشد . اين کشور، با ماهيت اسلامي قله‌هاي رفيع موفقيت را کسب و بيشتر مردم از اين حکو مت به عنوان حکو مت موفق ديني ياد مي کنند . البته جمهوري اسلامي دچار برخي کاستي‌ها و مشکلات نيز مي‌باشد، ولي در عين حال موفقيت‌هاي آن قابل انکار نيست.

پرسش 1: تاريخ و سيره شرح با سلام. چرا حضرات معصومين-سلام الله عليهم اجمعين- اقدام به تاليف كتاب نكردند؟

پرسش 1: تاريخ و سيره شرح با سلام. چرا حضرات معصومين-سلام الله عليهم اجمعين- اقدام به تاليف كتاب نكردند؟

پرسش 1: تاريخ و سيره شرح با سلام. چرا حضرات معصومين-سلام الله عليهم اجمعين- اقدام به تاليف كتاب نكردند؟ پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ بسياري از كتاب هاي نوشته شده حديثي و غير حديثي در اصول و معارف ديني توسط عالمان شيعي يا شاگردان ائمه ، تعاليم ائمه يا بيان سيره علمي و عملي آنان است ، در عين حال آثار و كتاب هايي منتسب به خود ائمه نيز وجود دارد. در مورد كتاب هاي امامان(ع) در منابع روايي ده ها كتاب و تأليف از آنان ياد شده است. و اين ها بر چند نوعند: الف) برخي از اين كتاب ها توسط امام پيشن نگاشته شده و به امام بعدي به عنوان ميراث امامت منتقل شده و همين طور از امامي به امام ديگر رسيده، تا در دست امام دوازدهم حضرت مهدي(عج) قرار گرفته است. ب) برخي از اين ها با املاي امام و با خط شاگردان نگارش يافته است. ج) برخي با خط امامان(ع) براي هدايت افرادي خاص و يا در خواست عده اي و يا به صورت كلي نوشته شده است. ابنك به ذكر تعدادي از كتاب هايي كه با يكي از مناسبت هاي مذكور به امامان(ع) منتسب است مي پردازيم: 1ـ "الجامعه": كتابي است كه درباره‌ احكام حلال و حرام است كه با املاي پيامبر(ص) و خط علي(ع) نگارش يافته است. 2ـ "الجفر" مندرجات اين كتاب حوادث كائنات است و امام علي(ع) آن را در پوست بُز يا گوسفند نوشت. بدين جهت كه بر پوست بُز (يعني جفر) نوشته شد، آن را "جفر" ناميده اند. 3ـ "كتاب علي": در مورد اين كتاب نوشته اند: اين كتاب با املاي پيامبر(ص) و خط علي(ع) نگارش يافته است و مشتمل بر مسائل مربوط به حلال و حرام است. اين كتاب از امام قبلي به امام بعدي به عنوان ميراث منتقل شده و بارها مورد استشهاد امامان بعدي قرار گرفته است. برخي گفته اند: اين كتاب همان كتاب جامعه است. 4ـ "مصحف فاطمه": برخي نوشته اند اين كتاب كتابي است با املاي پيامبر(ص) و خط علي(ع). برخي گفته اند: بعد از رحلت پيامبر(ص) خداوند فرشته اي را فرستاد تا حزن و اندوه حضرت زهرا(س) را بكاهد. وي با آن بانوي بزرگ هم صحبت شد و حاصل آن همين كتاب است كه با املاي حضرت زهرا(س) و خط علي(ع) نگارش يافته است. 5ـ كتاب الاداب. 6ـ كتاب الفرائض. 7ـ جمع القرآن و تأويله يا جمع القرآن علي ترتيب النزول. 8ـ كتاب اعلي فيه ستين نوعاً من انواع علوم القرآن؛ از امام علي(ع). 9ـ كتاب في زكاه الغنم، از امام علي(ع). 10ـ كتاب في ابواب الفقه؛ از امام علي(ع). 11ـ كتاب آخر في الفقه؛ از امام علي(ع). 12ـ عهدنامه مالك اشتر؛ ازامام علي(ع). 13ـ وصيت به محمد بن حنفيه؛ از امام علي(ع). 14ـ جنه الاسماء از امام علي(ع). 15ـ الامثال الامام علي بن ابي طالب. 16ـ الصحيفه الكامله ؛ از امام چهارم(ع). 17ـ رساله حقوق؛ از امام سجاد(ع). 18ـ كتاب التفسير؛ از امام باقر(ع). 19ـ رساله امام باقر(ع) به سعد الخير. 20ـ كتاب الهدايه؛ از امام باقر(ع). 21ـ جعفر ابيض، امام صادق(ع) فرمود: "نزد من جفر ابيض است و محتوايش: زبور داود، تورات موسي،‌ انجيل عيسي،‌صحف ابراهيم و حلال و حرام و مصحف فاطمه است، مصحف فاطمه قرآن نيست، بلكه در آن هر حكمي كه مورد نياز بشر باشد، وجود دارد". در روايتي ديگر آمده است است كه در مصحف فاطمه(س) اخبار كائنات مندرج است، نه حلال و حرام،‌ همان گونه كه در مصحف فاطمه بيان شد. 22ـ رساله امام ششم به نجاشي (والي اهواز) معروف به رساله عبدالله بن نجاشي. 23ـ توحيد مفضل؛ امام صادق(ع) در مورد خداشناسي، املا نمود و مفضل بن عمر آن را به نگارش در آورد. 24ـ كتاب اهليلجه؛ از امام صادق(ع). 25ـ كتاب مصباح الشريعه و مفتاح الحقيفه، منسوب به امام صادق(ع). 26ـ نثر الدرر، منسوب به امام صادق(ع). 27ـ وصيت به هشام بن حكم و ويژگي هاي عقل؛ از امام هفتم(ع). 28ـ علل الاحكام الشرعيه؛ امام رضا(ع) در جواب مسائل محمد بن سنان نوشت. 29ـ العلل فضل بن شاذان؛ او از امام رضا(ع) استماع نمود و به نگارش در آورد. 30ـ رساله ذهبيه؛ در مورد طب از امام هشتم(ع). 31ـ فقه الرضا(ع). 32ـ رساله جبر و تفويض؛ از امام هادي(ع). 33- اجوبه؛ پاسخ به سؤالات يحيي بن اكثم؛ از امام هادي(ع). 34ـ تفسير؛ منسوب به امام حسن عسكري(ع). در روايتي ازامام سجاد(ع) نقل شده که هنگام وفات به امام باقر (ع)فرمود اين صندوق را به خانه خودت ببر سپس فرمود دران درهم و دينار نيست بلکه پراز کتاب مي باشد(معالم المدرستين ،ج ،2 ،ص330) با توجه به فاصله زماني بين زمان ما و زمان ائمه(ع) و محدوديت هاي اطلاع رساني زمان معصومان(ع) و با توجه به سياست هاي حاكمان مبني بر حصر امامان(ع) و ايجاد مزاحمت ها براي آنان و ... به روشني نمي توان آثار نوراني آن بزرگمردان را بر شمرد. بدين دليل ابهام در انتساب برخي از كتاب ها وجود دارد. نمي توان به گونه جزم داوري نمود. البته خيلي از اين کتاب ها در اختيار ما نيست ولي نام آنها در روايات وکتاب هاي تاريخي وحديثي امده است. منابع: حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، ؛ سيد مرتضي عسكري، معالم المدرستين، ج 2، ص 312-356؛عبدالله اميني پور،مصحف فاطمي،چ دليل ما،قم.

صفحه‌ها