دانش تاريخ

چرا پیامبر ص حبشه را برای هجرت مسلمانان انتخاب کرد

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
اول-وجود پادشاهى چون‏«اصحمة بن ابحر»كه به لقب‏سلاطين حبشه به‏«نجاشى‏»معروف گرديده، همان گونه كه‏رسول خدا(ص)فرموده بود و جريانات بعدى هم نشان داد پادشاهى بود كه حاضر نبود در محدوده سلطنت او به كسى ظلم‏شود. اين بزرگ ترين علت بود. رسول خدا(ص) مى‏خواست مسلمانان را به جائى راهنمائى كند كه با رفتن‏ بدان جا و تحمل دشواري هاى زندگى در غربت و دورى از وطن و خانه و كاشانه و خويشان،از شكنجه و ظلم مشركان آسوده شوند . دچار ظلم و ستم ديگرى نشوند .
دوم-جاهائى كه مسلمانان مى‏توانستند بدان جا هجرت كنند،عبارت بود از:
ا-استانهاى ديگر جزيرة العرب كه قبائل بدوى و اعراب‏ در آن جا سكونت داشتند . با سابقه‏اى كه از آن ها داريم و در جريانات سال هاى بعد از هجرت و سراياى بئر معونه و رجيع وجاهاى ديگر نشان دادند نسبت‏ به اسلام و پذيرفتن آئين‏ حضرت و مؤمنان، سخت‏ترين مردمان بودند، هيچ گاه حاضرنبودند مسلمانان مهاجر را در كنار خود بپذيرند . روى روابط وعلاقه‏هاى تجارى و اقتصادى كه با قريش داشتند ،هيچ بعيد نبودكه اگر مهاجرين نزد آن ها مي رفتند، در داد و ستدهاى سياسى و توطئه‏هاى ديگر آن ها را دست‏بسته تحويل مشركان قريش‏دهند.. نمونه‏هائى از اين گونه كارها و توطئه‏ها پس ازهجرت رسول خدا(ص)به وضوح ديده مى‏شود. شايد به خاطرهمين خوى سخت و سنگدلي آن ها بود كه قرآن كريم‏درباره‏شان فرمود:
«الاعراب اشد كفرا و نفاقا و اجدر الا يعلموا حدود ما انزل‏الله... (1) ؛
عرب ها در كفر و نفاق سخت‏تر هستند، شايستگى بيش ترى براى آن‏دارند كه حدود و مرزهاى آنچه را خدا فرود آورده ندانند...
در جاى ديگر فرموده: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل‏الايمان فى قلوبكم...؛ (2)
عربها گفتند ايمان آورديم. به آن ها بگو ايمان نياورده‏ايد ،ولى بگوئيد اسلام آورده‏ايم، ولى ايمان در دل هاى شما در نيامده...
ب-جاى ديگرى كه ممكن بود رسول خدا(ص)آن ها را به‏ رفتن آن جا راهنمائى و تشويق كند، كشور ايران بود،كه آن هم‏جاى امنى براى مسلمانان نبود، گذشته از دورى راه آن كه براى‏مسلمانان مستضعف و محروم آن روز-كه بيش ترين مهاجران ازهمين طبقه بودند-طى چنين راه دور و دراز و گذشتن از آن‏كويرها و بيابان هاى خطرناك و بى‏سر و ته حجاز غير مقدور بود.
تازه وقتى به ايران مى‏رسيدند ،با يك محيط پر از فساد اشرافيت و زندگى طبقاتى دوران ساسانيان و خفقان شديد و بيدادگرى و ساير انحرافات فكرى و اجتماعى مواجه مى‏شدند .
مگر‏«كسرى‏»پادشاه ايران نبود كه وقتى نامه‏رسول خدا به دست او رسيد كه او را به پذيرش اسلام دعوت‏كرده بود، نامه حضرت را پاره كرد و با كمال غرور و نخوت‏ گفت:
كسى كه خود بنده من است،‏ به من اين گونه نامه مى‏نويسد...!
سپس به‏«باذان‏»كه استاندار او در يمن بود نوشت: دو نفر سرباز به سوى اين مردى كه در حجاز است، گسيل دارتا او را نزد من آرند...
ج-از آنچه در بند«ب‏»ذكر شد ،وضع يمن نيز روشن‏مى‏شود،زيرا يمن در آن روز مستعمره ايران بود . حاكم و استاندار آن جا از جانب پادشاه ايران تعيين مى‏شد . در آن روزگار «باذان‏»هرگز بدون اجازه پادشاه ايران نمى‏توانست ‏به مهاجرين مكه پناه ‏دهد و يا اگر او دستورى مى‏داد ،نمى‏توانست از آن ها حمايت و دفاعى بكند...
د-از جاهاى ديگرى كه آن ها مى‏توانستند بدان جا هجرت‏كنند‏«حيرة‏»بود كه آن جا نيز صرفنظر از راه دورى كه‏داشت و مشكل گذشتن از وادي هاى دور و دراز و كويرهاى‏ زياد، تحت‏سيطره و استعمار ايران اداره‏ مى‏شد .
ه- شام نيز گذشته از دورى و مشكل گذشتن از وادي هاى بى سر و ته حجاز،محل رفت و آمد كاروان هاى قريش در فصول مختلف و بازارى‏بود براى فروش اجناس تجارتى مردم مكه. روشن بود كه در چنين محلى نيز اطمينان و آسايشى براى مهاجران وجود نداشت . ممكن بود مشركان قريش به كمك حاكمان شام و تاجران‏ سودجو و پر نفوذ آن جا بتوانند آن ها را به مكه باز گردانند...
در اين جهت كشور حيرة و يمن نيز با آن جا مشترك بودند،و آن جا نيز محل رفت و آمد كاروان هاى قريش و داد و ستد ومعاملات تجارتى آن ها بود.
بدين ترتيب معلوم مى‏شود جائى نزديك تر و مطمئن‏تر ازحبشه نبود ، به خصوص كه پادشاه آن جا«اصحمة‏»مردى‏عدالت پيشه و اصلاح طلب بود، از مسيحيان با ايمان و دانشمندبه شمار مى‏رفت. برخى از اهل تاريخ گفته‏اند:
امدادهاى غيبى هم كمك كرد . هنگامى كه نخستين گروه از مهاجرين براى سفر به حبشه به كنار درياى احمر رسيدند ،‏كشتى به گل نشسته بود . هنگامى كه آن ها رسيدند، از گل بيرون ‏آمد . هر يك توانستند با پرداخت نصف دينار كرايه‏ ،خود را با آن كشتى به حبشه برسانند. (3)

پى‏نوشت ها:
1. توبه (9)آيه 97.
2. حجرات(49) آيه 14.
3. درس هايى از تاريخ تحليلى اسلام ، رسولى محلاتى ،ج3، ص 190.

1

امام حسین(ع) - شهادت - گریه

ba salam mikhastam beporsam ke chera majaraye ashora va emam hosein ba khon va tike tike shodan badane onha hamrah hast dar vaghe manzorr aslim ine ke chera baraye gerye andakhtan mardom az in jor harf ha estefade mishavad ba tashakor

پرسش: 1شرح
چرا ماجراي عاشورا و امام حسين با خون و تيکه تيکه شدن بدن آن ها همراه هست؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اينكه چرا چنين چيزهايي هست، براي آن است كه چنين چيزهايي در تاريخ اتفاق افتاده است. بودن يا نبودن آن در اختيار ما نيست، اما مي توان از علت وقوع چنين حوادث تلخي سوال كرد . پاسخ آن نيز نياز به مراجعه به علل و عوامل اين حادثه در صدر اسلام دارد.
حادثه عاشورا تنها کشته شدن و خونريزي نيست. در اين جريان فداکاري‌ها، حماسه‌ها، شجاعت ها و شهامت ها نيز وجود دارد. البته درآن سوي اين حادثه ظلم، جنايت و خونريزي‌ها نيز وجود دارد که از سوي دشمنان ظهور وبروز نمود.
اما اينكه چرا بر اين گونه حوادث در عزاداري ها تأكيد مي شود، ما نيز تا اندازه اي موافق هستيم كه تأكيد زياد روي اين حوادث و غفلت از حقايق و واقعيت هاي ديگري كه به وجود آمد، چندان صحيح نيست، اما نبايد از نقش احساس و عواطف در برانگيختن مردم و شور ديني غافل بود.
در سفارش هاي ديني آمده كه در عزاداري‌ از فدارکاري، شجاعت و رشادت امام حسين (ع) و ياران او سخن به ميان آيد. اگر چه بيان اين امور، بيان ظلم و جنايت‌هاي دشمنان را نيز در پي دارد که بيان آن نيز بايسته است. تا در تاريخ هم فداکاري‌هاي امام حسين (ع) و هم جنايت دشمنان ثبت و ضبط گردد. همچنين اسلام با عزاداري‌ که توام با تحريف و اهداف غير مشروع باشد، مخالف است. از عزاداري‌هايي که سبب اهانت به اسلام و معصومان مي گردد نهي نموده است. بر اين اساس انتظار مي رود مداحان از بيان مطالب غير واقعي و اهانت آميز پرهيز و به بهانه گرياندن مردم جريان عاشورا را تحريف نکنند .مطمئن باشند ميزان تاثيرگذاري بيان واقعيت‌هاي حادثه کربلا، به مراتب بيش تر از تاثيرگذاري بيان مطالب غير واقع مي‌باشد.

 

پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم: بدترين مردم كسى است كه آخرت خود را به دنيا بفروشد. مكارم الأخلاق، ص 433.

 

پرسش 1:
لطفا منابعي معتبر براي آشنايي بيشتر با کيفيت جنگ حضرت علي اکبر معرفي نماييد شرح
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به منابع زير مراجع نماييد:
1ـ فرهنگ عاشورا، از جواد محدثي.
2ـ دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، تحقيق و ترجمه علامه شعراني، ص 321 ـ‌.
3ـ منتهى الآمال، ج 1، ص 689 ـ 694.
4ـ نگاهي نو به جريان عاشورا،‌جمعي از پژوهشگران از پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي، ص 89 ـ 91.
5ـ سکينه، علي‌اکبر و مسلم، سيدعبدالرزاق مقرم.
6. ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 109 ـ 110.
7ـ لهوف سيد بن طاووس.
8ـ تأملي در نهضرت عاشورا، از رسول جعفريان، ص 133 ـ‌.
9ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 446.
10ـ فتوح ابن اعثم کوفي، ج 5، ص 209.

پرسش 1: صلوات شرح سلام.آيا صلوات فرستادن با شنيدن نام اميرالمومنين(ع) اشکال دارد؟

پرسش 2: آيا قاتل حضرت زهرا(س) همان خليفه ي دوم است؟

پرسش 3: چرا خلفاي اول و دوم را لعنت مي کنيم؟

پرسش 1:
صلوات شرح سلام.آيا صلوات فرستادن با شنيدن نام اميرالمومنين(ع) اشکال دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
صلوات فرستادن با شنيدن نام اميرالمومنين(ع) اشکال ندارد ،بلکه ثواب زياد دارد.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.
------------------------------

پرسش 2:
آيا قاتل حضرت زهرا(س) همان خليفه ي دوم است؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛نمي‌توان گفت که به طور مستقيم خليفه اول يا دوم قاتل حضرت زهرا(س) بوده‌اند، ولي متأسفانه در مجموع اين دو خليفه به گونه‌اي با حضرت برخورد کردند و حوادثي را به وجود آوردند که در بيمار شدن و سرانجام به شهادت رسيدن آن حضرت تأثيرگزار بود . از اين رو حضرت زهرا(ص) در جواني بدون اينکه بيماري خاصي داشته باشد ،از دنيا رفت. از جمله اين حوادث مي‌توان هجوم به خانة آن حضرت را نام برد.که جريان از کتاب هاي اهل سنت ذکر مي کنيم : خلاصه اين واقعه به نقل از بعضي کتب تاريخي اين گونه است:
گروهي از طرف خليفه اول به خانه حضرت زهرا آمدند تا علي(ع)، کساني را که در منزل او بودند ،خارج کنند. در اين موقع حضرت زهرا به احتجاج و ناله و توجه به قبر پدر باعث شد که آنان نتوانند علي(ع) را با خود ببرند. پس از بازگشت آن گروه و اطلاع خليفه اول از اين اتفاق ابوبکر شروع به گريه نمود و آنان علي و همراهان او را براي بيعت آوردند. ابوبکر عمر را به سوي کساني که در خانه زهرا بودند فرستاد و به عمر و همراهانش گفت: اگر تحصن کنندگان خانه علي از آمدن و بيعت کردن سرباز زدند، با آنها بجنگيد . عمر آتش برداشت و با خود به طرف خانه زهرا برد تا خانه را با ساکنان آن آتش بزند. حضرت زهرا خطاب به عمر فرمود: آيا آمده‏اي تا خانه را بر ما آتش بزني؟ عمر جواب داد: آري و يا اين که بيعت کنيد. اين عبارت در کتاب هاي فراوان از منابع اهل سنت نقل شده است.(1)
کتاب هاي ديگري چون تاريخ طبري، امامت و سياست دينوري و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آن را اين گونه نقل کرده‏اند: « عمر بن خطاب گفت: هيزم بياوريد - خطاب به اهل خانه - به خدا قسم خانه را بر شما آتش مي‏زنم يا آن که خارج شويد و بيعت کنيد. مردي به عمر گفت که در آن خانه فاطمه حضور دارد و او در جواب گفت: او را هم -آتش مي‏زنم »(2)
علاوه بر واقعه حمله به خانه حضرت و آتش زدن آن ،برخي ديگر از تاريخ نويسان عامه واقعه سقط جنين حضرت را نقل کرده‏اند، به عنوان مثال کتاب الوافي بالوفيات، ج 6، ص 17 . کتاب لسان الميزان نوشته ابن حجر عسقلاني مي‏نويسد: " عمر فاطمه را زد آن گونه که او جنينش را به نام محسن سقط کرد. ( 3)
غصب ولايت که حق امام علي(ع) بود، توسط خليفه اول و دوم نيز در ناراحت‌هاي آن حضرت بسيار تأثيرگزار بود .اين امر شديداً حضرت زهرا(س) را رنج مي‌داد؛ از اين رو حضرت بارها ضمن ابراز ناراحتي به دفاع از ولايت علي(ع) پرداخت و بابي اعتنايي دو خليفه روبرو شد.
هم‌چنين در جريان فدک خليفه اول و دوم با دخت گرامي رسول خدا خوب برخورد نکرد. فدک را که حق مسلّم او بود ، گرفتند. از اين رو دختر رسول خدا شديداً از دو خليفه ناراحت شد و در مسجد النبي در حضور مردم گريه کرد و فرمود: «در پيشگاه خدا و رسولش شکايت خواهد کرد».
ناراحتي حضرت زهرا(س) از دو خليفه به گونه‌اي بود که حضرت وصيت کرد اين دو نفر در مراسم تشييع جنازة او شرکت نکنند حتى قبر حضرت مخفي باشد.

پي نوشت ها :
1. تاريخ ابن الغدا، ج 1، بحث ابي‏بکر صديق و خلافت؛ تراجم اعلام النساء في عالمي العرب و الاسلام عمر رضا کاله، ج 4، باب فاطمه بنت محمد و عقد الفريد، ج 2، ص 25.
2. تاريخ طبري، ج 3، ص 198؛ امامت و سياست، ابن قتيبه دينوري ، ج 1، ص 13 و شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 134.
3. لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج 1، ص 406.
-------------------------------

پرسش 3:
چرا خلفاي اول و دوم را لعنت مي کنيم؟

پاسخ:
ما خلفا را لعن نمي کنيم . در فرهنگ اسلامي لعن و نفرين منع شده است. حضرت باقر(ع) فرمود: «چون لعنت از زبان کسي درباره ديگري بيرون آيد، لعن ميان لعنت کننده و لعنت شده، تردد و نَوَسان کند، اگر مجوزي در لعنت شده ديد، بر او وارد مي‌شود و گر نه بر خود لعنت کننده باز مي‌گردد(1)». رسول خدا(ص) فرمود: «لعن مؤمن مانند کشتن او است».(2) البته گاهي انسان کاري مي‌کند که حرمت خود را مي‌شکند و مستحق لعن و نفرين مي‌گردد، تا جايي که خداي مهربان بر او لعنت مي‌فرستد.
گروه‌هايي در قرآن و حديث با صراحت مورد لعن قرار گرفته‌اند. با توجه به اين که لعن بر کساني که مستحق آن هستند، در قرآن و سيره رسول خدا(ص) انجام گرفته است،‌مسلمان (اعم از شيعه و سني) لعنت بر مستحقان لعن را پذيرفته و مجاز شمرده‌اند.
قرآن مي‌فرمايد: «ألا لعنة الله علي الظالمين؛ لعن خدا بر ستمگران باد»(3). «إنّ الله لعن الکافرين؛ خدا کافران را لعنت کرده است»(4)؛ «إنّ الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخره؛ بي گمان، کساني که خدا و پيامبر او را آزار مي‌رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت کرده است»(5).
در قرآن بر شيطان، منافقان، مفسدان و قاطعان رحم لعن شده است. در قرآن از شجره (درخت) ملعونه ياد شده است.(6)
عده‌اي از مفسران شيعه و سني، مانند قرطبي(7) و فخر رازي از رسول الله خدا(ص) نقل کرده‌اند که مراد از شجره ملعونه، بني اميه هستند .
.براين اساس شيعيان بر اساس قرآن و رويات معصومان ، ظالمان و آناني را که مستحق لعن هستند ، لعن مي نمايند و اما اينکه مصداق آنها چه کساني هستد نمي دانند و بايد خود معصومان تعيين نمايند. اتفاقا در برخي منابع ما از لعن ظالمان ومستحقان لعن سخن به ميان آمده است اما مصداق آنها تعيين نشده اند (8) . معصومان (ع) مي دانند که آنان چه کساني هستند.

پي‌نوشت‌ ها:
1. مصطفي حسين دشتي، معارف و معاريف، واژه لعن.
2. محمد محمدي ري‌شهري، ميزان الحکمه، واژه لعن، شماره 18233.
3. هود (11) آيه 18.
4. احزاب (33) آيه 64.
5. همان، آيه 57.
6. اسراء (17) آيه 60.
7. قرطبي، تفسير الجامع لاحکام القرآن، ج 10، ص 286.
8. مانند زيارت عاشورا.

پرسش: آيا زرتشت در ياچه  ساوه را مي پرستيدند؟ آيا زرتشت فقط خداپرست بوده اند؟ شرح
سوال اصلی همان است البته می خواهم توضیح بیشتری در مورد دریاچه ی ساوه بدانم. آیا در این موارد در کتاب های المیزان و یا کتاب های معتبر دیگر آمده لطفا نامشان را برایم بنویسید؟

پاسخ
از تاريخ اديان الهي و برخي روايات اسلامي به دست مي‌آيد: زرتشت پيامبري از پيامبران الهي است، اگر چه محل و تاريخ تولد وي روشن نمي باشد.(مولون) زادگاه او را سيستان و (تاين بى) ظهور زرتشت را در حوزه بين النهرين و بالأخره بعضي او را اهل شهرري مي‌دانند.(1) اما با همه اختلاف عجيبي كه در تاريخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد، چند نكته را از لحاظ تاريخي، مي‌توان قطعي تلقي نمود:
1- زرتشت پيامبري از انبياي الهي و از سرزمين ايران باستان بوده است.
2- او داراي كتاب آسماني بوده و كتابش از بين رفت. با تكيه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آن چه كه درسينه اشخاص بود، مطالبي جمع آوري شد و به نام كتاب مقدس تكثير گشت.
3- زرتشت به دست قوم خويش كشته شد.
بر اساس روايتي از امام زين العابدين (ع) پيامبر فرمود: با مجوسي‌ها طبق سنت اهل كتاب رفتار نماييد.(2)
علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «مراد از مجوس قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده‌اند. اين لفظ درقرآن يك بار به كار رفته است، در قرآن (3) مجوس در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرار گرفته‌اند. بنابراين از اين آية استفاده مي‌شود زرتشتي ها، پيروان پيامبر الهي بودند، امّا همانند ساير اديان، دين آن‌ها منسوخ و كتاب آسماني آن‌ها تحريف شد.(4)
آن چه از دين زرتشت در کتب دينى مى‏توان استنباط کرد، اين است که او آتش را نمى‏ پرستيد. بر آن عقيده‏ اى که پيشينيان و نياکان او بر آن بوده‏ اند، نبود. هم چنين معتقدات او با آن چه بعدها آتش پرستان اخير عنوان کرده‏ اند، اختلاف داشت. او آتش را فقط رمزى قدوسى و نشانى گرانبها از اهورامزدا مى‏ دانست.(5)
بنابراين زرتشت درياچه ساوه را نمي پرستيد و خدا پرست بود.
اما در مورد درياچه ساوه: در ياچه ساوه در زمان ولادت پيامبر اسلام (ص)خشک شد .اين موضوع در کتاب هايي مانند: تاريخ پيامبر اسلام از دکتر آيتي و دکتر گرجي،ص55 ،امالي صدوق ص171 -172 و...آمده است .
درياچه ساوه يا حوض سلطان يا درياچه قم داراي 80 کيلو متر طول و30 کيلو متر عرض مي باشد. اين در ياچه در گودال و پست ترين دشت تهران، قم ،و ساوه قرار دارد .آب در اچه شور و تلخ است .سواحل آن غالبا باتلاقي و تا مساحت 20 کيلومتر از رسوب و نمک پوشيده شده است.(6 )
براي آگاهي بيش تر به فرهنگ معين مراجعه نمائيد .
پي‌نوشت‌ها:
1.عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 1 ص 334ـ 336.
2.ناصر مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 14 ص 45ـ 46.
3.حج (22) آيه 17.
4.الميزان، ترجمه فارسي، ج 14 ص 532ـ 53 با تلخيص.
5 . در گات‏ها صراحتاً به آفريده (مخلوق) بودن نور و روشنايى و آتش اشاره کرده، چنان که مخلوق بودن آب را آورده است.
6 .فرهنگ معين، ج 5 ،ص 525-526 .

سيادت از حضرت زهراسلام الله به ائمه رسيده است و ايشان نيز زن هستند پس چرا سيادت از زنان منتقل نمي شود؟

منتسبان به پيامبر اکرم(ص)از طرف مادر هم از اولاد رسول اکرم محسوب مي شوند ومحترمند ولي ملاک ترتب آثار واحکام شرعي سيادت مانند گرفتن خمس، انتساب از طرف پدر است که هر کس از طرف پدر به هاشم جد دوم رسول خدا منتسب شود سيد است.
وائمه اطهار(ع) علاوه برانتساب از طرف حضرت زهرا(س) از طريق حضرت علي(ع) يعني از طريق پدر هم منتسب به هاشم هستند ، پس آنان نيز از پدر سيد محسوب مي شوند.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام. آیا در اسلام ترور وجود دارد؟ اگر آری چرا مُسلِم بن عقیل در منزل هانی، یا حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در سقیفه به این كار دست نزدند؟ اگر نه عمل مؤتلفه در قتل منصور یا ترور بختیار چگونه قابل توجیه است؟ متشكرم

پاسخ:
در فرهنگ و عرف سياسي، تعاريف مختلفي از ترور، ارائه شده که در عين تنوع، بسيار به هم شبيه‏ هستند. در عوض، معناي ترور در اسلام چندان پراکندگي ندارد و اغلب در يک گستره و فضاي محدود به‌کار رفته است.
ترور در لغت به معناي ترس، هراس، خوف و وحشت و در اصطلاح سياسي به معناي کشتن و از بين بردن مخالفان و ايجاد رعب و وحشت ميان مردم مي‏ باشد.(1)
بنابراين ماهيت ترور با دفاع که انساني در مقام دفاع ازجان مال و ناموس خويش در مقابل مهاجم بر مي آيد، نيز با ماهيت مجازات که انساني را به خاطر جنايتي که مرتکب شده، توسط قانون و شرع مجازات مي کنند، تفاوت اساسي دارد.
مجازات مجرمان جنگى ازاصولى است که در دنياى امروز نيز پذيرفته شده و روشن است که اين کار چه‏ کمک بزرگى به پيشگيرى از جنگ و برقرارى صلح در جهان مى‏ تواند نمايد.
از اين رو اشخاصى که دستور قتلشان از سوى پيامبر(ص) صادر شده نيز بر اساس قانون ‏سزاوار اعدام مي توان دانست، و اقدام پيامبر در راستاى اجراى حکم قانونى و شرعى درباره آنان بود و هيچ يک از آن‏ها مصداق ترور به شمار نمى‏ آيد.
اسلام و ترور
آيات و روايات متعدد و فراواني در حرمت و منع ترور و قتل پنهاني وجود دارد که هيچ‏گونه ترديدي را درباره حرمت ترور از ديدگاه اسلام باقي نمي‏ گذارد. از جمله:
ـ «بگو: بياييد آن چه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برايتان بخوانم: اين که چيزي را شريک خدا قرار ندهيد! به پدر و مادر نيکي کنيد! فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزي مي‏دهيم، و نزديک کارهاي زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! انساني را که خداوند جانش را محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر به حق (و از روي استحقاق)، اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد!» (2)
ـ «بر بني‏ اسرائيل مقرّر داشتيم که هرکس، انساني را بدون ارتکاب قتل يا فساد در روي زمين بکشد، چنان است که گويي همه انسان ها را کشته است؛ هر کس انساني را از مرگ رهايي بخشد، چنان است که گويي همه مردم را زنده کرده است. رسولان ما، دلايل روشن براي بني‏ اسرائيل آورده‏ اند، اما بسياري از آنها، پس از آن در روي زمين، تعدي و اسراف کردند.» (3)
در آيات قرآن، از کلمه فتک، اغتيال يا ارهاب به معناي ترور، استفاده نشده، بلکه در آن کلمه قتل آمده که اعم از کشتن پنهاني است. بنابراين، مي‏ توان دريافت که قرآن با کشتن انسان ها به غير حق مخالف است. به عنوان مثال، خداوند در سوره بقره، اگرچه قصاص را حق اولياي دم مي‏داند، از آنان مي‏خواهد قاتل را عفو کنند يا اين که فقط از او ديه دريافت نمايند. نيز توصيه مي‏کند دو طرف در دريافت و پرداخت ديه انصاف را رعايت کنند.(4)
روايات متعددي در منع ترور آمده است که در ذيل به چند مورد آن اشاره مي‏ شود:
ـ پيامبراکرم‏(ص) فرمود: وقتي در معراج بودم، چيزها و مواردي را ديدم. پرسيدم اين ها چيست؟ گفتند: اينها نشانه‏ هاي آخرالزمان است. پرسيدم: چه زماني آخرالزمان است؟ خداوند فرمود: آخرالزمان وقتي است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد، قاريان قرآن زياد شوند و عمل کاهش يابد، ترور بالا رود، فقهاي هدايتگر اندک و فقهاي گمراه و خيانتکار زياد و شعر فراوان شود.(5)
در شرح نهج‏ البلاغه ابن ابي‏ الحديد آمده است:
«هنگامي که پيامبر(ص) رحلت کرد و علي(ع) به غسل و کفن و دفن آن حضرت مشغول بود، با ابوبکر بيعت شد. در اين هنگام زبير و ابوسفيان و گروهي از مهاجران با عباس و علي‏(ع) براي تبادل نظر و گفت‏وگو خلوت کردند. آنان سخناني گفتند که لازمه تهييج مردم و قيام بود. عباس گفت: سخنان شما را شنيدم و چنين نيست که به سبب اندک بودن ياران خود از شما ياري بخواهيم و چنين نيست که به سبب بدگماني، آراي شما را رها کنيم. ما را مهلت دهيد تا بينديشيم، اگر براي ما راه بيرون شدن از گناه فراهم شد، حق ميان ما و ايشان بانگ برخواهد داشت؛ بانگي چون زمين سخت و دشوار، و در آن صورت دست هايي را براي رسيدن به مجد و بزرگي فرا خواهيم گشود که تا رسيدن به هدف، آنها را جمع نخواهيم کرد. و اگر چنان باشد که به گناه درافتيم، خودداري خواهيم کرد و اين خودداري هم به سبب کمي ياران و کمي قدرت نخواهد بود. به خدا سوگند اگر نه اين است که اسلام مانع از هرگونه غافل‏گيري (فتک و ترور) است، چنان سنگ هاي بزرگ را بر هم فرو مي‏ ريختم که صداي برخورد و ريزش آن از جايگاه‏ هاي بلند به گوش رسد.»(6)
ـ ابوصباح کناني به امام جعفر صادق‏(ع) مي‏ گويد: يکي از همسايه ‏هايم که از قبيله همدان و نامش جعد بن عبدالله است، به علي‏(ع) دشنام مي ‏دهد. آيا اجازه مي‏ دهي که او را بکشم؟ فرمود: اسلام ترور را منع کرده است.
نتيجه آن که ايمان مانع ترور است و مؤمن ترور نمي‏ کند. هر گونه کشتن به صورت پنهاني (ترور) شرعاً حرام و ممنوع است. معصومان از اهرم ترور بهره نگرفتند وآن را غير مشروع مي دانند زيرا ترور به همه معاني آن در اسلام حرام مي باشد. حکومت اسلامي نيز اجازه ترور را نمي دهد زيرا اين امر غير مشروع مي باشد. از اين رو هنگامي که از مسلم بن عقيل مي پرسند: چرا عبيدالله را نکشتي ، مسلم در جواب گفت: دو چيز باعث شد که او را نکشم:
1. هاني راضي نبود عبيدالله را در خانه او بکشم.
2. ترور را درست نمي دانم و از پيامبر(ص) و علي(ع) روايت نقل شده که مؤمن دست به ترور نمي زند.
اما در مورد ترور حسن علي منصور: بايد تذکر بدهيم قتل وي به فرمان امام خميني نبود. امام با قانون کاپيتولاسيون به شدت مخالفت کرد و لغو سريع آن را خواستار شد، ولي دستور ترور منصور توسط ايشان صادر نشد و شواهد تاريخي اين مطلب را تأييد مي کند. پس از مرگ منصور، مرحوم آيت اللّه خويي و آيت اللّه بهبهاني و ديگران تلگراف هايي ، با اشاره به اسلام ستيزي منصور، براي نخست وزير وقت (اميرعباس هويدا) فرستاده اند و او را از پيگري رويه منصور برحذر داشتند و امام خميني در ترکيه تبعيد بود و تلگرافي صادرنکرد.(7)
ترور منصور به دست محمد بخارايي صورت گرفت که از اعضاي هيأت هاي مؤتلفه اسلامي بود. اين هيأت ها تحت نظارت يرخي از ايات عظام بودند.
به هر صورت ، قتل منصور ـ اگر چه هنوز معلوم نيست دقيقاً چه کسي حکم قتل را صادر کرد ـ جهت تأمين منافع شخصي يا گروهي صورت نگرفت ، بلکه جهت پاسداري از ارزش هاي اسلامي و حيثيت مسلمانان به وقوع پيوست ؛که با ترورهاي سياسي مصطلح فرق بسيار دارد. البته اين بدان معنا نيست که هر کس با عنوان پاسداري از ارزش هاي اسلامي حق دارد دست به ترور و قتل ديگري بزند، بلکه در روزگار کنوني که ولايت فقيه در رأس امور است ، چنين احکامي از سوي ايشان يا حاکمان شرع ديگر، به صورت علني و از طرف دادگاه هاي اسلامي بايد صادر گردد و براي پاسداري از ارزش ها، نيازي به پنهان کاري و ترورهاي مخفيانه ـ که ثمره اي جز بد نام کردن اسلام و شيوع نا امني و نا آرامي و مخالفت با نظام اسلامي ندارد ـ نيست . چنين کارهايي امروزه حرام است و نوعي مبارزه با ارزش هاي اسلامي محسوب مي گردد.
نسبت به قتل بختيار نيز قضيه همچنان مشکوک باقي مانده و ثابت نيست که ترور و قتل او توسط چه شخص يا گروهي و با چه انگيزه اي انجام شد. ممكن است كه در دادگاه ايران به طور غيابي محاكمه شده باشد و حكم اعدام براي او صادر شده باشد. در اين صورت اگر عده اي از طرف ايارن اين كار را كرده باشند‌، از نوع اجراي حكم مي شود ، نه ترور سياسي.
البته اين تنها يك فرض است.
پي نوشت ها:
1. حسين علي‌زاده، فرهنگ خاص علوم سياسي، تهران، روزنه، 1377، ص 274- ترجمه المنجد، همان، ذيل کلمه غيله- احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تهران، اسلام، 1365، ذيل کلمه اغتيال-.لغت نامه دهخدا، ذيل کلمه ترور.
2. انعام/151.
3. مائده/32
4. بقره/ 178
5. جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، ص586؛ بحار الانوار، ج 52، ص277.
6. شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل، بيروت، دارالحياهًْ التراث العربي، 1285، ص 219.
7.نهضت روحانيون ايران ، علي دواني ، ج 3؛ نهضت امام خميني ، حميد روحاني ، ج 1.

صفحه‌ها