دانش تاريخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

می خواهم بدونم آیا واقعه کربلا واقعا ده روز طول کشید یا ما برای عزیزان زهرا (علیهم السلام) ده روز این ماه را به عزای امام حسین (ع) می نشینیم؟ ممنون از راهنماییتان

پاسخ:
در ابتدا بیان این مطلب بایسته است که از نظر زمانی، حادثه کربلا محدود به ده روز اول ماه محرم نیست؛ بلکه حادثه کربلا از سال 60 هجری بعد از مرگ معاویه و بیعت خواستن یزید از امام حسین (ع) آغازگردید؛ یعنی در نيمه ماه رجب سال 60 هجرى، يزيد نامه اى به وليد بن عتبه فرماندار مدینه نوشت و از وی خواست که از امام حسین (ع) بیعت گرفته و در بيعت گرفتن از حسين و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير شدت عمل به خرج دهد؛ اما امام بیعت را نپذرفت و بعد از جر و بحث هایی که با فرماندار مدینه داشت، سرانجام روز يكشنبه (دو روز به آخر ماه رجب مانده) به همراه فرزندان و افراد خانواده اش به سوى مكه حركت كرد. امام (ع) پس از پنج روز كه فاصله مدينه تا مكه را پيمود، در شب جمعه سوم ماه شعبان به مكه معظمه رسید. (1) امام روز سه‏شنبه هشتم ذى حجه سال شصت هجرى روز ترویه، از مکه به سوی کربلا حرکت نمود. (2) بنا بر بعضی گزارش ها امام دوم محرم به کربلا رسید. (3)
بدین سان، حادثه کربل امحدود به ده روز اول ما ه محرم نمی باشد و زمان شروع آن، ماه محرم نیست؛ بلکه حوادث عاشورا چند ماه قبل از ماه محرم آغاز شده بود؛ اما از آن جایی که حوادث و مصایب قیام، بیش تر در دهه محرم اتفاق افتاد، از این رو، عزاداری ها در این زمان پر رنگ تر می باشد؛ وگرنه حوادث کربلا - همان طور که اشاره شد - منحصر به این ده روز نیست و حتی بعد از روز عاشورا نیز این حوادث ادامه داشت. اسارت و بیش تر مصایب اهل بیت امام (ع) بعد از روز عاشورا آغاز گردید؛ ولی حوادث ده روز اول محرم، بیش تر از هر زمانی دیگر بود. در این ایام محرم بود که آب را به روی امام بستند و حضرت را با وضع تأسف باری به شهادت رساندند. خیمه گاه امام را به آتش کشیدند و بدترین اهانت ها و ظلم ها را به اهل بیت امام روا داشتند. در ضمن، بیان این مطلب بایسته است که عزاداری ما نباید منحصر به ایام عاشورا باشد؛ بلکه در همه زمان ها لازم است که به یاد امام حسین (ع) و یاران ایشان باشیم؛ همان گونه که امروزه در جامعه ما نیز چنین است.

پی نوشت ها:
1. شیخ مفید، ارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، ج 2، ص 32 - 34، اتشارات علمیه اسلامیه، بی تا.
2. همان، ص 68.
3. سید بن طاووس، لهوف، ترجمه سيد ابو الحسن مير ابوطالبى، ص 167، دلیل ما، بی تا.

آیا داستان خریدن شتر توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مردی که پول پرداختی پیامبر اکرم (ص) را منکر شده بود و امام علی (علیه السلام) بعد از سه بار درخواست از آن مرد بخاطر ارتدادش او را در حضور پیامبر اکرم (ص) گردن زد، صحت دارد؟ اگر آری می توانید سند آن را ذکر نمایید؟

پاسخ:
روايت مذكور را مرحوم شيخ صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» مي آورد.(1)
مردى اعرابى (بيابانى) نزد رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله آمد) و ادّعا كرد كه هفتاد درهم قيمت ناقه‏ اى (ماده شتر) كه به ايشان فروخته، طلبكار است.
رسول خدا(ص) فرمود: همه قيمت را به تو پرداختم، مرد گفت: ميان من و خود كسى را داور قرار ده تا حكم كند. مردى از قريش مى‏ گذشت. رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله آمد) او را گفت: ميان ما حكم كن، آن مرد رو به اعرابى كرده گفت: بر رسول خدا چه ادّعا مى‏ كنى؟ مرد گفت: هفتاد درهم قيمت ناقه‏ اى كه به او فروخته‏ ام، مرد رو به رسول خدا كرده گفت: شما چه مى‏ گوئيد؟
حضرت فرمود: تمام مبلغ را به وى پرداخته‏ ام، از اعرابى پرسيد، گفت: نپرداخته است، مرد به رسول خدا گفت: آيا شاهدى داريد كه قيمت را پرداخته‏ ايد؟ فرمود: نه، آن مرد به اعرابى گفت: آيا حاضرى قسم ياد كنى كه حقّ خود را نستانده‏ اى؟ گفت: آرى، در اين جا رسول خدا (ص) فرمود: سوگند كه با اين مرد، داورى نزد ديگرى برم تا به حكم خداوند ميان ما داورى نمايد، پس نزد علىّ بن ابى طالب آمد، در حالى كه اعرابى همراه وى بود، على (عليه السّلام) پرسيد: اى فرستاده خدا !شما را چه شده كه به اين جا آمده‏ ايد؟ فرمود: اى ابا الحسن! ميان من و اين اعرابى داور شو، على (عليه السّلام) از آن مرد پرسيد: ادّعاى تو چيست؟ مرد گفت:
هفتاد درهم قيمت ماده شترى كه به او فروخته‏ ام، على از رسول خدا سؤال كرد: چه مى‏ فرمائيد؟ حضرت پاسخ داد: تمام قيمت ناقه را به او يك جا پرداخته‏ ام، على (عليه السّلام) گفت: اى مرد! رسول خدا راست مى‏ گويد؟ گفت: نه، چيزى از قيمت به من نپرداخته است، در اين هنگام على (عليه السّلام) دست برد و شمشير خود را بيرون كشيد و گردن آن مرد را بيافكند، رسول خدا پرسيد: يا على! چرا چنين كردى؟ عرض كرد: ما تو را به امر و نهى و بهشت و دوزخ و ثواب و عذاب و وحى خداوند تصديق كرده‏ ايم. چگونه در پرداخت هفتاد درهم قيمت شتر اين مرد بيابانى تصديق نكنيم. از اين جهت او را كشتم كه پرسيدم: آيا رسول خدا آنچه گفت راست مى‏ گويد؟ او پاسخ داد :نه، چيزى به من نداده است، پس رسول خدا فرمود: حكم به درستى كردى اى على، امّا ديگر در اين موارد تكرارش منما، سپس رو به مرد قريشى كرده كه همراه ايشان بود و فرمود: اين حكم خداوند بود، نه آن كه تو كردى.
اين خبر بدون سند ذكر شده و از معصوم روايت نشده است. داراى مطالبى است كه از روش و سيره معصومين دور مى‏ نمايد. انسان نمى‏ تواند باور كند كه رسول كريم و رحمة للعالمين براى هفتاد درهم كار را بدين جا كشيده باشد. نيز نمى‏ توان باور كرد كه على (عليه السّلام) با حضور پيغمبر كه ولى امر است، دست به اجراى حكمى بزند، بدون اينكه از جانب ولى امر مأمور باشد. چون خبر از معصومان نقل نشده، اشكالى ندارد، چون در هر حال حجيّت ندارد و صرفا در حدّ يك قصّه و حكايت است.

پي نوشت:
1. من لا يحضره الفقيه ،شيخ صدوق‏،ج3،ص139-140، جامعه مدرسين‏، قم‏، 1404 ق‏، چاپ: دوم‏؛ ترجمه غفارى‏،ج4،ص133-138، نشر صدوق‏،تهران‏، 1367 ، چاپ: اول‏.

سلام ایا داستان خریدن شتر توسط پیامبر اکرم (ص) از مردی که پول پرداختی پیامبر اکرم (ص) را منکر شده بود و امام علی (ع) بعد از 3 بار درخواست از آن مرد بخاطر ارتدادش او را در حضور پیامبر اکرم (ص) گردن زد ، صحت دارد؟ اگر آری می توانید سند آن را ذکر نمایید ؟ آیا می توانید تفصیلی ترین نقل در تاریخ را بیان کنید؟(با ذکر سند) با کمال تشکر.

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز
روايت مذكور را مرحوم شيخ صدوق دركتاب من لا يحضره الفقيه مي آورد. (1)
مردى اعرابى (بيابانى) نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و ادّعا كرد كه هفتاد درهم قيمت ناقه‏اى (ماده شتر) كه به ايشان فروخته، طلبكار است.
رسول خدا فرمود: همه قيمت را به تو پرداختم، مرد گفت: ميان من و خود كسى را داور قرار ده تا حكم كند. مردى از قريش مى‏گذشت . رسول خدا (ص) او را گفت: ميان ما حكم كن، آن مرد رو به اعرابى كرده گفت: بر رسول خدا چه ادّعا مى‏كنى؟ مرد گفت: هفتاد درهم قيمت ناقه‏اى كه به او فروخته‏ام، مرد رو به رسول خدا كرده گفت: شما چه مى‏گوئيد؟
حضرت فرمود: تمام مبلغ را به وى پرداخته‏ام، از اعرابى پرسيد، گفت: نپرداخته است، مرد به رسول خدا
گفت: آيا شاهدى داريد كه قيمت را پرداخته‏ايد؟ فرمود: نه، آن مرد به اعرابى گفت: آيا حاضرى قسم ياد كنى كه حقّ خود را نستانده‏اى؟ گفت: آرى، در اين جا رسول خدا فرمود: سوگند كه با اين مرد، داورى به نزد ديگرى برم تا به حكم خداوند ميان ما داورى نمايد، پس نزد علىّ بن ابى طالب آمد ، در حالى كه اعرابى همراه وى بود، على عليه السّلام پرسيد: اى فرستاده خدا !شما را چه شده كه به اين جا آمده‏ايد؟ فرمود: اى ابا الحسن! ميان من و اين اعرابى داور شو، على عليه السّلام از آن مرد پرسيد: ادّعاى تو چيست؟ مرد گفت:
هفتاد درهم قيمت ماده شترى كه به او فروخته‏ام، على از رسول خدا سؤال كرد: چه مى‏فرمائيد؟ حضرت پاسخ داد: تمام قيمت ناقه را به او يك جا پرداخته‏ام، على عليه السّلام گفت: اى مرد! رسول خدا راست مى‏گويد؟ گفت: نه، چيزى از قيمت به من نپرداخته است، در اين هنگام على عليه السّلام دست برد و شمشير خود را بيرون كشيد و گردن آن مرد را بيافكند، رسول خدا پرسيد: يا على! چرا چنين كردى؟ عرض كرد: ما تو را به امر و نهى و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و وحى خداوند تصديق كرده‏ايم . چگونه در پرداخت هفتاد درهم قيمت شتر اين مرد بيابانى تصديق نكنيم، و من از اين جهت او را كشتم كه پرسيدم: آيا رسول خدا آنچه گفت راست مى‏گويد؟ او پاسخ داد :نه، چيزى به من نداده است، پس رسول خدا فرمود: حكم به درستى كردى اى على، امّا ديگر در اين موارد تكرارش منما، سپس رو به مرد قريشى كرده كه همراه ايشان بود و فرمود: اين حكم خداوند بود ،نه آن كه تو كردى.
اين خبر بدون سند ذكر شده و از معصوم روايت نشده است . داراى مطالبى است كه از روش و سيره معصومين دور مى‏نمايد. انسان نمى‏تواند باور كند كه رسول كريم و رحمة للعالمين براى هفتاد درهم كار را بدين جا كشيده باشد . نيز نمى‏توان باور كرد كه على عليه السّلام با حضور پيغمبر كه ولى امر است، دست به اجراى حكمى بزند، بدون اينكه از جانب ولى امر مأمور باشد. چون خبر از معصومين نقل نشده، اشكالى ندارد ، چون در هر حال حجيّت ندارد و صرفا در حدّ يك قصّه و حكايت است.
پي نوشت :
1. من لا يحضره الفقيه ،شيخ صدوق‏،ج3،ص139-140، جامعه مدرسين‏، قم‏، 1404 ق‏، چاپ: دوم‏؛ ترجمه غفارى‏،ج4،ص133-138، نشر صدوق‏،تهران‏، 1367 ، چاپ: اول‏.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

نام فرزند هند جگرخوار که در کربلا از یاران امام حسین (علیه السلام) بود، چه بود؟

پاسخ:
مادر حضرت علی اکبر(ع) لیلی دختر میمونه بود و میمونه دختر ابوسفیان و هند است. لذا از سوی سپاه یزید به حضرت علی اکبر امان نامه پیشنهاد شد و به او گفتند که از بستگان یزید می باشید (ان لک رحما بیزید) حضرت در پاسخ فرمود: قرابت با رسول خدا (ع) سزاوار تر است که مراعات شود.(1 )

پي نوشت ها:
1 .المتعقبون من آل ابی طالب، اعقاب الحسین (ع)، ج 2، ص5، سید مهدی رجائی موسوی، قم، موسسه عاشورا، 1385 ش، چاپ اول.

با توجه به شرائط حاكم بر آن زمان امام با اين ازدواج در پي حفظ جان شيعيان نيز بودند. كه اين امر با طلاق دادن ام الفضل به سر انجام نمي رسيد.

پرسش:
چرا امام جواد با وجود شناخت همسرش، او را طلاق نداد؟

ازدواج امام جواد (ع) با دختر مأمون (ام الفضل) از مسایلی است که اظهار نظر قطعی درباره آن مشکل است؛ در عین حال می توان به برخی عوامل تأثیر گذار اشاره کرد . تبیین علل ازدواج امام جواد با دختر مأمون می طلبد به این امر نیز اشاره شود که هدف مأمون از دواج دخترش با امام چه بود.
به نظر می رسد مأمون اهداف زیر را دنبال می کرد:
1. نظارت بر رفتار امام جواد:
مأمون با فرستادن دختر خود به خانه امام می خواست آن حضرت را همیشه زیر نظر داشته باشد . دختر مأمون نیز در انجام این رسالت موفق بود، زیرا در خبر چینی و گزارشگری ماهر بود.
2. جذب حکومت:
مأمون تصور می کرد با این وصلت امام جواد را مجذوب مادیات و امکانات سلطنتی نموده و به قداست و حرمت امام لطمه وارد نماید؛ غافل از این که امام یکی از زاهد ترین امامان بوده و جذب دستگاه حکومت نمی گردید.
3. جلوگیری از اعتراض علویان:
دشمنی مأمون با علویان موجب شد که آنان علیه وی اعتراض نموده و حکومت او را متزلزل کنند. مأمون با این ازدواج قصد داشت خود را علاقه مند به امام نشان دهد، در نتیجه شیعیان قیام نکنند.
مأمون در جهت تحقق اهداف فوق شدیداً امام را تحت فشار قرار داد و برای این وصلت از همه راهکارها و اهرم ها بهره گرفت. با توجه به این مطالب به نظر می رسد عوامل زیر در ازدواج امام جواد تأثیر گذار بود:
ا) اجبار امام به ازدواج:
بی تردید ازدواج امام جواد با دختر مأمون خواسته امام نبوده و این ازدوج مانند ازدواج های معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت. زیرا امام می دانست که مأمون پدرش امام رضا (ع) را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل بیت پیامبر (ص) و شیعیان است.
از سوی دیگر امام می دانست که :
حکومت وی فاقد وجاهت قانونی و شرعی است . مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرار داد . حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی کرد، ممکن بود امام را ترور کند. (1)
ب) حفظ جان امام :
گرچه در فرهنگ ائمه « از جمله امام جواد » ترس از مرگ وجود ندارد، ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری امام نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت. امام جهت حفظ جان خود با دختر مامون ازداوج نمود . (2)
یکی از نویسندگان می نویسد: .... هدف امام جواد از قبول این ازدواج دو چیز بود:
یکی این که: امام با قبول این ازدواج خود را از کشته شدن نجات داد،
دوم این که : امام جواد با این کارش جان نیروهای انقلابی شیعه را هم حفظ کرد و در نتیجه نهضت مکتبی علویان به پیشرفت خود ادامه داد. (3)
پ) حفظ شیعیان :
یکی از استراتژی های مهم خلفای اموی و عباسی، شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی کردن و قتل آنان می پرداختند.
از سوی دیگر یکی از سیاست های مهم ائمه (ع) حفظ شیعیان بود، چنان که امام حسن (ع) یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. (4)
ائمه سعی می کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکارهای حفظ شیعیان، شخصیت آن ها را زیر سؤال ببرد. ولی امامان جهت حفظ جان شیعیان خود همه سختی ها و ناروای ها را تحمل می نمودند.
شاید امام جواد از ازدواج با دختر مأمون،حفظ جان شیعیان را دنبال می کرد. طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام جواد تا اندازه ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می کرد.
یکی از نویسندگان می نویسد :
نزدیکى امام به دربار مى‏توانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیرى از سرکوبى سران تشیّع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد، و این به یک معنا مى‏توانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف على بن یقطین ، یعنى نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیّع باشد.
«حسین مکارى»، یکى از یاران امام جواد، مى‏گوید: در بغداد خدمت امام جواد شرفیاب شدم و زندگی اش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که : «اینک که امام به این زندگى مرفّه رسیده است ، هرگز به وطن خود، مدینه، باز نخواهد گشت». امام لحظه‏اى سر به زیر افکند، آن گاه سر برداشت و در حالى که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود:
اى حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا نزد من از آن چه مرا در این حال مى‏بینى محبوب تر است . (5)
به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش «ام الفضل» به مدینه بازگشت . تا سال 220 همچنان در مدینه مى‏زیست. این امر نشان از آن دارد که امام به خاطر حفظ جان یا حفظ شیعیان تن به این ازدواج داده بوده است . اگر این امر مبتنی بر رضایت امام بود ، چرا امام آن قدر ناراحت باشد و به مدینه بر گردد؟
امام با اتخاذ سیاست های منطقی ، به رغم آن که با ام الفضل ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیر ممکن ساخت.
تنيجه:
با توجه به اهداف امام (ع) از اين ازدواج ، شايد طلاق گزينه مناسبي براي رهايي از ام الفضل باشد اما براي رهايي از دست مامون و معتصم نبود. چرا كه شايد با طلاق از دسيسه هاي همسر در امان بود و خود را تا حدودي نجات مي داد. اما به نفع عموم شيعيان نبود. همان گونه كه بيان شد با توجه به شرائط حاكم بر آن زمان امام با اين ازدواج در پي حفظ جان شيعيان نيز بودند. كه اين امر با طلاق دادن ام الفضل به سر انجام نمي رسيد.
پی نوشت:
1. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص559 ، موسسه امام صادق (ع) ، قم ، 1379 .
2. همان .
3. امامان شیعه و جنبش های مکتبی، محمد تقی مدرس، ص306، ترجمه حمید رضا آژیر ،مشهد ،بنياد پژوهش هاي اسلامي.
4. اخبارالطوال، ابو حنيفه دينوري، ص 220، چاپ اول، قاهره، دار احياء الكتب العربي (افست انتشارات آفتاب،تهران).
5. مجلسى، بحار الأنوار ، ج 50، ص 48 ،سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، لبنان؛قزوینى، سید کاظم، الامام الجواد من المهد اًّلى اللحد ، ص 152 .

صفحه‌ها