نام
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۱۳:۳۷ شناسه مطلب: 95719
در آيه 7 سوره أحزاب مي خوانيم:
« وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً»
« (به خاطر آور) هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمي گرفتيم (كه در اداي مسئوليت تبليغ و رسالت كوتاهي نكنند)
اين آيه از پنج پيامبر اولوا العزم نام ميبرد كه در آغاز آنها شخص پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتي كه دارد آمده است، و بعد از او چهار پيامبر اولوا العزم ديگر به ترتيب زمان ظهور (نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) ذكر شدهاند.
۱۳۹۵/۱۱/۱۸ ۱۱:۱۱ شناسه مطلب: 95263
در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است. امام حسن عسكري (عليه السلام) اسم فرزند خود را (م ح م د) گذارد .اما وضع به گونه اي فراهم شد كه به حسب ظاهر امام زمان را به اين نام صدا نزنند ، زيرا اين امر خطر جاني وي را در پي داشت. به خاطر حفظ جان امام از نام بردن وي نهي شده است . در روايات نيز به همين مطالب اشاره شده است.
در اصول كافي رواياتي آمده كه از بردن نام حضرت و مشخص كردن مكان ايشان نهي كرده است.
« سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ ؛
امام هادي عليه السلام فرمود:با جانشين فرزندم حسن، چگونه خواهيد بود؟ او را نخواهيد ديد و نام بردن او جائز نيست. پرسيدند: پس چگونه از او ياد كنيم؟ حضرت فرمود:بگوييد: حجّت آل محمد درود خدا بر او ».(1)
« عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَي الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْهِ؛(2)
ابوعبدالله صالحي مي گويد: دوستان ما بعد از شهادت امام عسكري (ع) از من درخواست كردند از اسم و مكان حضرت سؤال كنم. جواب آمد: اگر آنان را بر اسم او راهنمايي كني، آن را پخش مي كنند. اگر مكان او را معيّن كني، دشمنان را به آن جا راهنمايي مي كنند.
بر همين اساس است كه برخي باور دارند در زمان غيبت كبري - به دليل اينكه جان امام در خطر نيست -بردن نام حضرت اشكالي ندارد. چون امروزه تمامي افراد نام حضرت را مي دانند حتّي علماي اهل سنّت نام ايشان را در كتاب هاي شان آورده اند.نوشتن و گفتن نام حضرت چه به طور خصوصي يا در محافل عمومي اشكالي ندارد.(3)برخي از عالمان ديني احاديثي را كه بر عدم جواز نام بردن امام زمان دلالت دارند، مخصوص دوران غيبت صغري ميدانند و ياد نام ايشان را در غيبت كبري جائز ميدانند (4).
البته برخي ذكر نام حضرت را - در زمان غيبت كبري را - نيز جائز نميدانند، زيرا در اين روايات از جمله در توقيعي (نامه) حضرت حجّت (ع) ميفرمايد: « هر كس مرا نام ببرد، بين مردم ملعون است».( 5). در برابر اين عقيده، بعضي ميگويند منع توقيع مربوط به دوره غيبت صغري است.
در مجموع به نظر مي رسد بردن نام ايشان الان مشكلي ندارد ، مگر اينكه بخواهيم احتياط كنيم.
پي نوشت ها:
1. مرحوم كليني، اصول كافي،انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج1 ،ص333.
2.همان.
3. مجلةحوزه، شمارة 70 - 71، ص 90، با تلخيص و اضافات.
4 . همان .
5. صدوق، كمالالدين و تمام النعمة ، قم . مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين ، ص.648 .
۱۳۹۰/۱۰/۲۴ ۲۳:۴۰ شناسه مطلب: 59137
چرا از حضرت زینب و حضرت ابوالفضل (علیهما السلام) در زیارت عاشورا نام برده نشده است؟
پاسخ:
دو زیارت به نام زیارت عاشورا داریم، که یکی معروف است و یک صد لعن و سلام دارد و دیگری زیارت عاشورای غیر معروف. در زیارت عاشورای غیر معروف، سلام به حضرت اباالفضل (ع) نیز هست" السَّلَامُ عَلَى الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الشَّهِيد"(1)
اما در زيارت عاشوراي معروف نظر اصلي زيارت كننده حضرت امام حسين (ع) است. لذا ضرورت ندارد كه در اين زيارت نام همه را به صورت مستقل ذكر كنند و در اين ميان خود حضرت اباالفضل (ع) زيارت مستقل دارد. البته از دیگران به صورت غیر مستقل و با عنوان «اصحاب الحسین» یاد شده است که حضرت زینب (س) و حضرت اباالفضل (ع) را نیز شامل می شود.
پی نوشت:
1. محدث نورى، مستدرک الوسائل، چ مؤسسه آل البيت(ع)،قم 1408 ه ق،ج10،ص 415.
۱۳۹۰/۰۹/۲۸ ۲۳:۵۴ شناسه مطلب: 56619
چرا در قرآن نام امام علی (علیه السلام) آورده نشده تا دیگر بحث ولایت ایشان زیر سؤال نرود؟
پاسخ:
خداوند حکيم نازل کننده قرآن است که همه کارهايش از روي حکمت مي باشد و ما نمی توانیم به حکمت برخی از کارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين که خداوند حکيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فروگذار نکرده است و تعيين و معرفي امام يکي از اين اقدام هاي لازم است که هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام کرده است.
اما اين که چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يکي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يکي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشکار گردند.
يکي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستکاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند که از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان کرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و کتمان کتاب خدا اقدام کنند؛ اما اگر اين مسائل در کتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف کتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذکر مي کنيم.
در کتاب خدا آيات فراواني آمده که تکليف جانشيني را معلوم مي کند از جمله آيه ولايت: انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة هم راکعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون " را ذکر مي کرد و مي فرمود " انما وليکم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند، ولي وقتي اوصاف ذکر شد، آنان مي توانند توجيه کنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود که اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(2)، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذکر مي کرد، مخالفان براي کنار زدن آنان و... چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه کرد و آنان را کنار زد.
اما براي اينکه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود، خداوند رسولش را مأموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن کند و توضيح دهد و اعلام کرده که رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي کنند.
يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تأييد مي کند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود : "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گيری ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود که در منا و در غديرخم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود. ولي کساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت کلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.(3)
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريک مي کرد که آن آيات را کتمان کنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است که به ذهن مي رسد و حکمت اصلي را فقط خدا مي داند.
خلاصه آن که آیات راجع به ائمه در قرآن بسیار زیاد است و نیامدن نامشان به صراحت دلیل بر نبودن آیات راجع به آنان نیست.
پي نوشت ها:
1- مائده (5)،آيه55.
2-احزاب (33)،آيه 33.
3- رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)،ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج3،ص97.
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۱۶:۱۶ شناسه مطلب: 35498
1-در مورد مذهب شیعه و برخی مطالبی که عنوان می شود (در سایت های عربی) توضیح بفرمایید. از نظر کدام مذاهب اسلامی شیعه از دین خارج است یا مذهبی جعلی است.
ضمنا این موضوع صحت دارد که مذهب شیعه از قرن چهارم هجری ایجاد شده؟
2- در مورد نقدهایی که به حضرت علی (علیه السلام) وارد است نظیر خشونت و ... توضیح دهید.
3- در مورد نام حضرت علی (ع) در دیگر ادیان مواردی را با ذکر سند بیان فرمایید.
پرسش1-در مورد مذهب شیعه و برخی مطالبی که عنوان می شود (در سایت های عربی) توضیح بفرمایید. از نظر کدام مذاهب اسلامی شیعه از دین خارج است یا مذهبی جعلی است. ضمنا این موضوع صحت دارد که مذهب شیعه از قرن چهارم هجری ایجاد شده؟
پاسخ:
در ابتدا لازم است واژه "شيعه " تعريف شود:
شيعه در لغت:
كلمه شيعه در لغتبر دو معنى اطلاق شده است:
الف: موافقت و هماهنگى در عقيده با عمل، بدون اينكه يكى تابع ديگرى باشد، (1) چنانكه در قرآن كريم از حضرت ابراهيم به عنوان شيعه حضرت نوح ياد شده است: «و ان من شيعته لابراهيم». (2)
بديهى است حضرت ابراهيم از پيامبران صاحب شريعت بوده است، و پيرو شريعت نوح نبوده است، ولى روش او در توحيد هماهنگ با روش نوح بوده است. و در آيه ديگر كلمه «اشياع» به معنى اشباه به كار رفته است، چنانكه مى فرمايد: «و لقد اهلكنا اشياعكم».(3)
ب: پيروى كردن از ديگرى و محبت ورزيدن به او. چنانكه در قرآن كريم آمده است:
«فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه».(4) آن كس كه از دوستان و هواخواهان موسى بود، عليه كسى كه از دشمنان او بود از وى يارى خواست.
در لسان العرب به دو معناى مزبور چنين اشاره شده است: «الشيعة القوم الذين تجتمعوا على الامر، و كل قوم اجتمعوا على امر فهم شيعة، و كل قوم امرهم واحد يتبع بعضهم راى بعض فهم شيع».(5)
شيعه در اصطلاح:
لفظ شيعه در اصطلاح به كسانى گفته مى شود كه به امامت و خلافت بلافصل على (علیه السلام) معتقدند.(6)
لازم به يادآورى است كه عده اى از شيعه زيديه، با اينكه به افضليت على (ع) از ابو بكر و عمر عقيده دارند، ولى خلافت آن دو را پذيرفته و گفته اند حضرت على (ع) با رضايت خود خلافت را به آنان واگذار كرد، ولى خلافت بنى اميه و بنى عباس را نپذيرفته و امامت را حق فرزندان فاطمه زهراء (عليها )سلام مى دانند. و همين امر سبب ناميده شدن آنان به شيعه است.
شيعه در احاديث نبوى
از طريق شيعه و اهل سنت رواياتى نقل شده است، كه در آنها لفظ شيعه توسط پيامبر اكرم (ص) در مورد عده اى از صحابه به كار رفته است. چنانكه سيوطى از جابر بن عبد الله انصارى و ابن عباس و على (ع) روايت كرده كه پيامبر اكرم (ص) در تفسير آيه: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية»، اشاره به على (ع) كرد، و فرمود: او و شيعيانش روز قيامت رستگار خواهند بود.
نوبختى در فرق الشيعه گفته است: «سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر نخستين كسانى بودند كه به نام شيعه ناميده شدند».
ابوحاتم رازى نيز گفته است: «لفظ شيعه در عهد رسول اكرم (ص) لقب چهار نفر از صحابه بود و آنها عبارت بودند از: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود كندى و عمار ياسر».
ممكن است گفته شود: در زمان پيامبر اكرم مسلمانان به فرقه هايى تقسيم نشده بودند، تا عده اى به نام شيعه معروف گردند، بلكه همگى به نام مسلمان ناميده مى شدند. بدين جهت بايد گفت اطلاق لفظ شيعه در كلمات پيامبراكرم (ص) ناظر به زمان آينده است، چنانكه اصطلاح قدريه و مرجئه نيز كه در كلمات آن حضرت به كار رفته، مربوط به آينده است، با اين تفاوت كه اسم شيعه دلالت بر مدح دارد، و اسم مرجئه و قدريه دلالت بر ذم و نكوهش.
ولى مى توان گفت اطلاق لفظ شيعه بر عده اى از مسلمانان در عصر پيامبر اكرم (ص) مستلزم اين نيست كه فرقه اى خاص در مقابل ساير مسلمانان در آن زمان پديد آمده باشد، بلكه مقصود اين است كه عده اى از صحابه پيامبر (ص) با توجه به موقعيت ممتاز على (ع) نزد پيامبراكرم (ص) و برجستگى هايى كه در او سراغ داشتند، به وى ارادت ورزيده و رأى و فعل او را كه در حقيقت تجلى راى و فعل رسول اكرم بود، الگو و سرمشق خود قرار داده بودند، چنانكه اين امر در مورد برخى از شاگردان ممتاز يك استاد (در زمان حيات استاد) متداول و رايج است.(7)
با توجه به مطالب گذشته بايد گفت: فرقه شيعه اماميه، يکي از فرقه هاي اصيل اسلامي است که ريشه آن به صدر اسلام بر مي گردد.(8)
در آيات وروايات نيز بدان اشاره شده است، لذا آناني که شيعه را امر جعلي مي دانند، يا از متون ديني و تاريخي آگاهي ندارند و يا به منظور ايجاد شبهه در صدد بد جلوه دادن فرقه شيعه مي باشند.
البته بيان اين نکته لازم است: درباره پيدايش شيعه ديد گاه هاي ديگر نيز وجود دارد(9)، ولي اين ديدگاه که شيعه ريشه در صدر اسلام دارد، بيشتر مورد توجه مي باشد. درضمن اين مطالب را بايد مد نظر داشت که شيعه به معناى يک جمعيت سياسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على(ع) عقيده داشته باشند، در جريان سقيفه بنى ساعده و بعد از رحلت پيامبر شکل گرفت؛ چون در اين هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسميت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع) شدند و علاوه بر بنى هاشم، عده اى از مهاجران از جمله خالد بن سعيد، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار ياسر، بريده اسلمى، و همچنين عده اى از انصار از جمله ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبداللَّه بن مسعود، زيد بن وهب، خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، ابى بن کعب و ابى ايوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار اين شدند که قدرت سياسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گيرد.(10)
اين افراد هسته اوليه شيعه به عنوان يک جمعيت سياسى-مذهبى را تشکيل دادند. سپس افراد ديگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه، بيش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى برد که اين عده به عنوان شيعه على(شيعه به همين معناى مذکور) شناخته مى شدند.(11) سپس در بين تابعين و نسل هاى بعدى شيعه گسترش چشمگيرى يافت.(12)
بدينسان بايد گفت:
شيعه به معناي پيرو علي (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نيز به پيروان علي (ع) واژه شيعه را اطلاق نمود؛ اما شيعه به معناي سياسي که معتقد به خلافت بلا فصل امام علي بعد از رسول خدا بود، بعد از جريان سقيفه به وجود آمد.
در اين باره به منابع زير مراجعه فرماييد:
- رسول جعفريان ، تاريخ تشيع در ايران
- علامه طباطبايی، شيعه در اسلام
- علي رباني گلپا يگاني، درآمد برشيعه شناسي
- جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامي
پى نوشتها:
1. علي رباني گلپايگاني، فرق ومذاهب کلامي، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، 1377، چاپ اول ، ص 35، به نقل از الميزان، ج 17، ص 147 .
2. صافات، آيه 83.
3. قمر آيه 51.
4. قصص ،آيه 15.
5. لسان العرب، كلمه" شيع" .
6. علي رباني، همان، ص 36، به نقل از الملل و النحل، ج 1، ص 146.
7 . همان، فرق ومذاهب کلامي، ص37-38 .
8. علي رباني گلپايگاني، درآمد بر شيعه شناسي،قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1382، 28 9. همان، ص39 .
10. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات ، 1418، چاپ پنجم ج 1، ص 27.
11. همان، ص 27.
12. همان، ص 27-28 .
-------------------------------------------
پرسش2: در مورد نقدهایی که به حضرت علی (علیه السلام) وارد است نظیر خشونت و ... توضیح دهید.
پاسخ:
بله، -همان طور که اشاره نموديد- برخي افراد و سايت ها امام علي (ع) را به خشونت متهم مي نمايند، غافل از اينکه چنين نيست، بلکه آن حضرت امام مهربان و عطوفت مي باشد. اين امر ناشي ازجهل و غرض ورزي برخي انسان ها است. در اين جالازم است درباره قاطعيت و مدارا در سيره و کلام امام علي (ع) اشاره نمائيم تا روشن شود که امام در حوزه هاي مختلف از دو عنصر مدارا و قاطعيت بهره گرفت. و اين دو عنصر لازمه ي حکومت داري است. عقل و نقل نيز استفاده از اين دو عامل را لازم مي دانند قاطعيت، به معناي اجراي مناسب و به موقع قانون و بهره گيري از قدرتِ مشروع در جهت اجراي عدالت است و مدارا به معناي سعه صدر و تحمّل آراي ديگران.
امام علي (ع) از ابتداي ظهور اسلام در دامان پيامبر (ص) بزرگ شده بود و رحمت و شفقت پيامبر نسبت به انسان ها و مداراي آن حضرت با دشمنان و نيز قاطعيت او را در دفاع از حق مشاهده کرده بود (1) در نتيجه، از ابتدا حيات سياسي و اجتماعي آن حضرت بر اساس اين دو اصل، يعني قاطعيت و مدارا، شکل گرفته بود. اين دو اصل، که ريشه در قرآن و روايات پيامبر (ص) دارد، در شخصيت علي (ع)، نمود خارجي يافته است. دراين جا به نمونه هاي از مدارا و قاطعيت امام اشاره مي شود:
مدارا با خلفا و 25 سال سکوت:
علي (ع) با اين که خلافت و جانشيني پيامبر را از حقوق مسلم خود مي دانست، اما ديگران حکومت را تصاحب کردند، در برابر غصب شدنِ حق خويش، مدارا در پيش گرفت. اگرچه آن حضرت به مناسبت هاي گوناگون و به افراد مختلف حقانيت خود را گوشزد مي نمود، اما از نظر عملي دست به شمشير نبرد و از راه خشونت در جهت به دست آوردن حق خود بهره نبرد؛ بلکه براي حفظ اسلامِ ،حفظ وحدت ورعايت مصالع عمومي با خلفا از در سازش درآمد.(2)
قاطعيت و مدارا در برابر مخالفان حکومت:
روش حضرت در مقابل مخالفان، ابتدا نرمش و مدارا بود، امّا هنگامي که تمام راه هاي مسالمت آميز بسته شد، براي خاموش کردن فتنه اي که آنان ايجاد کرده بودند با قاطعيت اقدام نمود. حضرت هيچ گاه مخالفان خود را از امتيازات عمومي که حق هر مسلمان در جامعه اسلامي بود، محروم نساخت و سهميه آنان را از بيت المال قطع نکرد و هيچ گاه مخالفي را به صرف اتهام مخالفت يا اعلام مخالفت، دستگير يا زنداني نکرد و تا زماني که با آنان اتمام حجت کامل ننموده و از تمام راه هاي مسالمت آميز براي هدايت و بازگشت آنان بهره نبرده بود، از در جنگ و شدت عمل وارد نشد. نمونه هاي زير شاهد بر اين ادعا است:
مدارا و قاطعيت با اصحاب جمل:
علي (ع) که از قصد شوم طلحه و زبير آگاه بود، هيچ گاه قبل از رفتنشان به مکه به صرف اتهام اين که در آينده قصد مخالفت دارند آنان را دستگير و زنداني نکرد و از حرکتشان به سوي مکه ممانعت ننمود. هنگامي که حضرت از نقشه آنان براي جنگ بر ضد خود آگاه شد، دستور به کشتن آن ها نداد و لشگري را براي جنگ با آنان به مکه نفرستاد؛ بلکه از راه سازش و مسالمت درآمد و با نوشتن نامه با آنان به گفت وگو نشست و بيعت آنان را با خود يادآوري کرد و کوشيد که غائله از راه مسالمت آميز پايان يابد. بدين ترتيب سعي حضرت بر آن بود که از طريق گفت گو، مخالفان خود را بر سر عقل آورد و آنان را به اطاعت مجدد از حکومت وادارد و جامعه اسلامي را از گسيختگي نجات دهد. حضرت در اين باره مي فرمايد: همانا اين گروه به سبب نارضايتي از حکومت من به يک ديگر پيوسته اند و من تا هنگامي که بر جامعه و اجتماع احساس خطر نکنم، شکيبايي پيشه مي کنم؛ چه اين که آنان اگر بر اين افکار سست و فاسد باقي بمانند و بخواهند اهداف خود را عملي سازند، نظام جامعه اسلامي از هم گسيخته خواهد شد.(3)
بدين ترتيب حضرت مرز تساهل و مدارا با مخالفان را تا مرحله اي مي دانند که اقدامات عملي آنان سبب جنگ وخونريزي و گسيختگي نظام جامعه اسلامي نگردد. اما اصحاب جمل بدون توجه به بيانات ايشان، لشکرکشي کردند و در بصره عده اي را به شهادت رساندند و جنگي تمام عيار با امام (ع) به راه انداختند و عملاً تمام راه هاي مسالمت آميز را بستند. در اين هنگام حضرت با قاطعيت تمام با آنان برخورد نمود. که اين امر لازم بود، زيرا امام نمي توانيست دربرابر حفظ نظام ومصالح جامعه بي تفاوت باشد، از اين رو حضرت در جواب جمعي از سربازان که ايشان را از تعقيب طلحه و زبير منع مي کردند، فرمودند: به خدا سوگند، من چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فريبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده ام، با ياريِ جويندگانِ حق و فرمانبران يکدل، به رويگردانانِ از حق و نافرمانانِ بددل خواهم تاخت.(4)
و نيز فرمودند: اگر سرباز زنند، تيغ تيز در کار است، که درمان نابکار است و حق را يار. شگفتا! از من مي خواهند به ميدان کارزار آيم و در نبرد پايداري نمايم. مادرشان بر آنان بگريد. تاکنون کسي مرا از جنگ نهراسانده و از شمشير نترسانده، که من به خداي خود يقين دارم و در دين خود شبهه اي ندارم.(5)
حضرت در برخورد با اسيران جمل مدارا نموداز اين رو خطاب به ياران خود فرمود: مردم! زخمي هاي دشمن را نکشيد؛ فراري ها را تعقيب نکنيد؛ پشيمان شدگان را مورد توبيخ و سرزنش قرار ندهيد؛ اگر کسي از افراد دشمن سلاح خود را بر زمين انداخت در امان است. آنان را آزار نرسانيد. هر کس وارد خانه خود شد و در را بر روي خود بست، خون و جان او محفوظ است؛ آزارش ندهيد. تمام افراد سپاه دشمن از سياه و سفيد، کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه در امانند و کسي حق تعرضّ به آنان را ندارد.(6)
مدارا و قاطعيت با خوارج:
سيره علي (ع) در مواجهه با مخالفان خود اين بود که به صرف جدا شدن آنان از حضرت و اعلام مخالفت، اقدامي انجام نمي داد و تا زماني که قصد براندازي حکومت و انجام اقدامات عملي در اين زمينه از آنان بروز نمي داد، با آنان مدارا مي کرد. خرّيتِ ناجي يکي از ياران حضرت بود که از بيعت او خارج شده بود و قصد شورش بر حکومت علوي را در سر مي پروراند. اصحاب اميرالمؤمنان(ع)، آن حضرت را از قصد خرّيت آگاه ساختند و متذکر شدند که وي قصد خروج از کوفه و شورش دارد، از امام خواستند قبل از بيرون رفتن از شهر، او را دستگير و زنداني کند. آن حضرت فرمود: اگر ما همه کساني را که متهم هستند دستگير کنيم، در اين صورت زندان ها پر خواهد شد؛ تا زماني که مردم تظاهر به خلاف نکرده و وارد عمل نشده اند، آنان را دستگير و زندان و مجازات نخواهيم کرد. (7) شهيد مطهري مي نويسد:
اميرالمؤمنين با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموكراسى رفتار كرد. او خليفه است و آنها رعيتش؛ هر گونه اعمال سياستى برايش مقدور بود اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتى سهميه آنان را از بيت المال قطع نكرد، به آنها نيز همچون ساير افراد مى نگريست. اين مطلب در تاريخ زندگى على عجيب نيست اما چيزى است كه در دنيا كمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبرو مىشدند و صحبت مى كردند، طرفين استدلال مى كردند، استدلال يكديگر را جواب مى گفتند.
شايد اين مقدار آزادى در دنيا بى سابقه باشد كه حكومتى با مخالفين خود تا اين درجه با دموكراسى رفتار كرده باشد. مى آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازيت ايجاد مى كردند. روزى اميرالمؤمنين بر منبر بود. مردى آمد و سؤالى كرد. على بالبديهه جواب گفت. يكى از خارجي ها از بين مردم فرياد زد: «قاتَلَهُ اللَّهُ ما افْقَهَهُ» (خدا بكشد اين را، چقدر دانشمند است!) ديگران خواستند متعرضش شوند. اما على فرمود رهايش كنيد، او به من تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعت به على اقتدا نمى كردند زيرا او را كافر مى پنداشتند. به مسجد مى آمدند و با على نماز نمى گزاردند و احياناً او را مى آزردند. على روزى به نماز ايستاده و مردم نيز به او اقتدا كرده اند. يكى از خوارج به نام ابن الكَوّاء فريادش بلند شد و آيه اى را به عنوان كنايه به على، بلند خواند:
«وَ لَقَدْ اوحِىَ الَيْكَ وَ الَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ».
اين آيه خطاب به پيغمبر است كه به تو و همچنين پيغمبران قبل از تو وحى شد كه اگر مشرك شوى اعمالت از بين مى رود و از زيانكاران خواهى بود. ابن الكوّاء با خواندن اين آيه خواست به على گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام مى دانيم، اول مسلمان هستى، پيغمبر تو را به برادرى انتخاب كرد، در ليلة المبيت فداكارى درخشانى كردى و در بستر پيغمبر خفتى، خودت را طعمه شمشيرها قراردادى و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست، اما خدا به پيغمبرش هم گفته اگر مشرك بشوى اعمالت به هدر مى رود، و چون تو اكنون كافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى.
على در مقابل چه كرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند. همين كه به آخر رساند، على نماز را ادامه داد. (8) (9)
پي نوشت ها:
1. مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 .
2. همان.
3. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 169.
4. همان، خطبه6.
5. همان، خطبه 22.
6. مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 .
7. ر.ک: ، ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي، الغارات، انتشارات انجمن آثار ملي، ج1، ص331، محمد بن جدير طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج4، ص86؛ ابن اثير، الکامل، بيروت، دارصادر، ج3، ص364.
8. مرتضي مطهرى ، مجموعهآثار، ج16، ص 312 .
9. http://www.hawzah.ir/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=46751...
----------------------------------------------------
پرسش 3: در مورد نام حضرت علی (ع) در دیگر ادیان مواردی را با ذکر سند بیان فرمایید.
پاسخ:
در مورد نام هاي امام علي (ع) در ساير اديان روايتي از حضرت نقل شده كه فرموده:
نام من در انجيل: اليا، در تورات: برئ، در زبور: اريّ، پيش هنديان: کبکر، نزد روميان: بطريسا، نزد فارس: حبتر، پيش ترکان: بثير، نزد زنجيان: حيتر، نزد کاهنان: بوئ، نزد حبشيان: بثريک، و پيش مـــادرم: حيـــــدره، و نزد دايه ام: ميمون، و پيش عـرب: علــّي و نزد ارمنيان: فريق و نزد پدرم: ظهيـر مي باشد.(1)
پي نوشت :
1. شيخ صدوق، معاني الأخبار، مكان چاپ: قم، ناشر: جامعه مدرسين، سال چاپ: 1403 ق، نوبت چاپ: اول، ص??-?? ، علل الشريع، ص ?? - ?? .