امام شناسي

سلام

1- آیاتی که ولایت تکوینی را اثبات می کند چه آیاتی است؟ لطفا توضیح دهید.

2- آیاتی چون "وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِیا" چگونه منافات با ولایت تکوینی ندارد؟

3- با تسلط بر جهان هستی و ولایت تکوینی، چرا باز ائمه نیاز به دعا دارند و با توجه به "انا بشر مثلکم" و محدود بودن به مکان و زمان چگونه این ولایت برای نبی و ائمه ثابت می شود؟

ممنون

پاسخ 1: آیات راجع به ولایت تکوینی:
به برخی از آياتى كه اشاره به ولايت تكوينى دارد، و اين كه خداى متعال هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبير و به هر طورى كه خود بخواهد برايش ميسور و صحيح و روا است، اشاره می کنیم:
1-" أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ"؛ (1) بلكه به غير خداوند اوليايى براى خود اتخاذ كرده‏ اند و حال آنكه اگر ولى به حقى را مى‏ خواستند او خداوند متعال است.
2-و" ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ"؛ (2) از خداى تعالى گذشته براى شما ولى و شفيعى نيست آيا باز هم متذكر نمى‏ شويد؟!
3- و" أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ"؛ (3) تويى ولى من در دنيا و آخرت.
4- وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ (4) و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى‏ گويد:) من نشانه‏ اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده‏ ام، من از گل، چيزى به شكل پرنده مى‏ سازم، سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم، و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى‏ دهم، مسلما در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
------------------------------

پاسخ 2:
مخالفت و تضادی در این جا به چشم نمی خورد. زیرا آن چه وسيله هدايت خود و ديگران بود بر اثر سوء نياتشان تبديل به وسيله گمراه شدن و گمراه كردن گشت، چرا كه آنها هيچ گاه دنبال حقيقت نبودند، بلكه به همه چيز با عينك سياه نفاق و حسد و مادي گرى مى‏ نگريستند.
اينها اگرچه در لباس دوست، خود را جلوه مى‏ دهند، دشمنان واقعى شما هستند و خداوند از آنها آگاه هست.
چه دشمنى از آن بالاتر كه با سعادت و هدايت شما مخالفند، گاهى به زبان خيرخواهى و گاهى از طريق بدگويى و هر زمان به شكلى به دنبال تحقق بخشيدن به اهداف شوم خود هستند.
ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نكنيد، شما تنها نيستيد، همين قدر كافى است كه خداوند رهبر و ولى شما و يار و ياور شما باشد. زيرا از آنها كارى ساخته نيست و اگر گفته‏ هاى آنها را زير پا بگذاريد جاى ترس و نگرانى نخواهد بود.(5)
----------------------------

پاسخ3:
از مفاد آيات فوق و آيات مشابه آن استفاده مى‏ شود كه فرستادگان و اولياى خدا به فرمان و اذن او مى‏ توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى، حوادثى به وجود آورند، زيرا جمله‏ هاى" ابرى" (بهبودى مى‏ بخشم) و" أُحْيِ الْمَوْتى‏" (مردگان را زنده مى‏ كنم) و مانند آن كه به صورت فعل متكلم ذكر شده دليل بر صدور اين گونه كارها از خود پيامبران است و تفسير اين عبارات به دعا كردن پيامبران و اين كه كار آنها تنها دعا براى تحقق اين امور بوده نه غير آن تفسير بى دليلى است، بلكه ظاهر اين عبارات اين است كه آنان در جهان تكوين تصرف مى‏ كردند و اين حوادث را به وجود مى‏ آوردند.
منتهى براى اين كه كسى تصور نكند كه پيامبران و اولياى خدا استقلالى از خود دارند و در مقابل دستگاه آفرينش دستگاهى بر پا ساخته و نيز براى اين كه احتمال هرگونه شرك و دوگانه پرستى در خلقت و آفرينش بر طرف گردد در چندين مورد از اين آيات روى كلمه" بِإِذْنِ اللَّهِ" و مانند آن تكيه شده است و منظور از ولايت تكوينى نيز چيزى جز اين نيست كه پيامبران يا امامان به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتى در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهند و اين چيزى بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم از نظر حكومت و نشر قوانين و دعوت و هدايت به راه راست است.
از آن چه گفته شد پاسخ كسانى كه ولايت تكوينى مردان خدا (پیامبران و امامان) را منكر مى‏ شوند و آن را يك نوع شرك مى‏ دانند به خوبى روشن مى‏ گردد. زيرا هيچ كس براى پيامبران و يا امامان دستگاه مستقلى در مقابل خداوند قايل نيست، آنها همه اين كارها را به فرمان و اجازه او انجام مى‏ دهند. ولى منكران ولايت تكوينى مى‏ گويند كار پيامبران منحصرا تبليغ احكام و دعوت به سوى خدا است و احيانا براى انجام گرفتن پاره‏اى از امور تكوينى از دعا استفاده مى‏ كنند و بيش از اين كارى از آنها ساخته نيست، در حالى كه آيه فوق و آيات مشابه آن غير از اين را مى‏ گويد.
ضمنا از آيه اخیر استفاده مى‏ شود كه لااقل بسيارى از معجزات پيغمبران و اولیای خدا اعمالى است كه به وسيله خود آنها انجام مى‏ شود گرچه به فرمان خدا و استمداد از نيروى الهى است در واقع مى‏ توان گفت معجزه هم كار پيامبران است. (زيرا به وسيله آنها انجام مى‏ شود) و هم كار خدا است. زيرا با استمداد از نيروى پروردگار و اذن او انجام مى‏ گردد.(6)

پی نوشت:
1.شورى( 42) آيه 9.
2.سجده(32 ) آيه 4.
3. يوسف(12 ) آيه 101.
4.آل عمران(3) آیه 49.
5.مکام شیرازی ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول ، ج‏3، ص 403.
6.علامه طباطبایی،المیزان،ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر،ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ ى مدرسين حوزه علميه قم ،1374 ش،نوبت پنجم ،ج‏6، ص 15 .
؛ مکام شیرازی ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول ، ج‏2، ص 558 .

سلام

اگه الآن نیازی به ولایت الهی است، چرا مثل زمان غیبت صغری خود امام زمان بصورت رسمی جانشین خودش را انتخاب نمی کند؟

پاسخ:
امام زمان (عجل الله فرجه) به عنوان خليفه الهي در هر زمان عهده دار رسالت هاي متعددي است.(1) كه برخي از اين وظايف مشروط به حضور امام نيست لذا هم در زمان حضور امام و هم در زمان غيبت امام اين وظايف از ناحيه خود امام اعمال مي گردند، لذا در اين موارد حضرت اصلا نياز به جانشين ندارند، و اما در مورد وظائف و شئوني نظير تشكيل حكومت و اجراي حدود و احكام الهي و اداره امور كه مشروط به حضور امام مي باشد و در زمان غيبت، جز با تعيين جانشين عملي نمي گردد. نيز حضرت در طول تاريخ جانشين خود را به صورت رسمي تعيين نموده اند؛ اگر چه اين جانشينان رسمي در دوران غيبت صغري افراد مشخص و معين و خاص بودند كه توسط امام تعيين و معرفي مي شدند. اما در دوران غيبت كبري كه هنوز ادامه دارد به دلائلي كه در ادامه اشاره مي شود. امكان معرفي افراد مشخص به عنوان جانشين وجود ندارد.
لذا ائمه (علیهم السلام) با بيان صفات و شرايط جانشين خود و معرفي جانشينان خود به صورت عام، تشخيص مصداق آن را به عهده خود افراد گذاشتند كه در طول تاريخ چنين افرادي به عنوان مراجع تقليد شناخته مي شدند كه همواره فرد واجد شرايط به عنوان حاكم شرع و ولي فقيه شناخته مي شده است، كه بر اساس روايات چنين فردي پس از شناسائي و معرفي توسط خبرگان و اهل تشخيص به عنوان جانشين رسمي امام زمان معرفي مي گردد.(2)
اما در مورد دليل عدم معرفي افراد خاص و معين به عنوان جانشين در دوران غيبت كبري مي توان به اين نكته اشاره نمود كه اصل غيبت كبري حكمت هاي مختلفي دارد كه تحقق آنها منوط به قطع ارتباط مستقيم مردم با امام معصوم مي باشد مثل اينكه، بر اساس روايات اين غيبت يك آزمايش الهي است كه به اراده خداوند محقق شده است(3) كه مؤلفه اصلي اين آزمايش قطع كامل ارتباط فيزيكي امت از امام و واگذار شدن تكليف آماده سازي بستر ظهور حضرت به مردم مي باشد، لازمه اين جدائي و قطع ارتباط به مدت طولاني و نامعلوم اين است كه عملا امكان معرفي نائبان و جانشينان خاص در غيبت كبري منتفي مي شود.

جهت مطالعه بیشتر می توانید به سایت های زیر مراجعه فرمائید:
http://www.porsojoo.com/fa/node/70215/print
http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/001/...
http://www.andisheqom.com/Files/velayat.php
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=183361

پي نوشت ها:
1.کلینی،الكافي ،ج1 ص 203،دارالکتب الاسلامیه ،1365ش.
2.علامه مجلسی،بحارالانوار ، ج53 ص 180،الوفاء بیروت،1404ق.
3.بحارالانوار،همان، ج 52، ص 95.

چندی پیش سوالی به صورت زیر پرسیدم: فرض کنید در یک مورد خاص اکثریت مردم نظری مخالف نظر ولی فقیه - که ازقضا آن را به درستی از قرآن و حدیث استنباط نموده است و مطمئنا حکم خداست - داشته باشند. مثلا نخواهند حجاب اجباری باشد یا بخواهند ارث زن و مرد مساوی باشد یا نخواهند بعد از مرگ پدر حضانت فرزندان به جای مادر با پدر بزرگ باشد یا نخواهند احکامی مثل سنگسار در جامعه اجرا شود. (در مثال مناقشه نیست و شما هم لطفا به هیچ وجه به این موارد نپردازید. سوال من چیز دیگری است.) دقت کنید که با پذیرفتن چنین فرضی این مدعا که مردم با پذیرش ولایت فقیه قبول کرده اند که تمامی احکام اسلام بر آنها جاری شود خود بخود باطل می شود. چرا که اگر پذیرفته بودند دیگر به این موارد جزئی هم گردن می نهادند. دقت کنید!

حال آیا ولی فقیه حق دارد از قدرتی که خود مردم به او تفویض نموده اند استفاده نموده از مردم سلب اختیار نماید و حکم خدا را - که از قضا سعادت دنیوی و اخروی مردم در آن است - را با جبر و زور به آنها تحمیل نماید؟ یا اینکه خدا همانطور که تک تک انسان ها را در پیمودن راه سعادت یا شقاوت آزاد گذاشته این حق را به جامعه متشکل از انسان ها هم داده که انتخاب کنند سعادت را می خواهند یا شقاوت را؟ لطفا سر اصل مطلب رفته و از حاشیه بپرهیزید.

پاسخ کوتاهی دادید که البته برایم جالب توجه و تامل برانگیز بود. فرمودید: "در ابتدا باید گفت: اکثریت مردم مجتهد نیستند تا احکام که مخالف نظر اسلام و ولی فقیه را استنباط کنند، البته اگر کسی مجتهد باشد و توان استنباط احکام را داشته باشد، می تواند درمسایل فردی طبق نظر خود عمل کند،" اولا من چنین حرفی نزدم و عبارت "استنباط نموده است" در صورت سوال من فعل مفرد است و فکر کنم واضح باشد که مرجع آن به ولی فقیه بر می گردد. مگر اینکه ولی فقیه هم نتواند احکام اسلام را استنباط کند. گمان کنم صورت سوال را به دقت مطالعه نکرده اید.

ثانیا هر کسی می تواند در مسائل فردی طبق نظر خود عمل کند و البته مسئولیت آن را بپذیرد. نه کسی حق دارد در امور فردی دیگران دخالت کند و نه چنین کاری عملی است. "طبق نظر بیشتر فقها مشروعیت ولایت فقیه الهی است" اولا اگر نظر خدا را فقها بخواهند اعلام کنند خود بخود ولایت فقیه اثبات شده است و دیگر لازم نیست در مورد موضوع ولایت فقیه نظر موافق یا مخالف داشته باشند. ثانیا چرا می گویید نظر بیشتر فقها؟ مگر شما قائل به دموکراسی هستید؟ نظر اعلم ترین فقیه را باید جست که او هم لابد خود ولی فقیه است. "بر این اساس مردم به ولی فقیه مشروعیت نداده اند تا پس بگیرند، البته مردم در مقبولیت ولی فقیه و اعمال ولایت توسط آن نقش دارند، یعنی فقیه با حمایت و پشتوانه ی مردم اعمال حکومت را اداره می کند " من از سخن شما اینگونه فهمیدم که 1-هیچ کس جز فقیه نمی تواند حاکم جامعه باشد. 2- ولی فقیه را خدا منصوب نموده و فقط باید در برابر او پسخگو باشد نه مردم. 3- مردم فقط می توانند ولی فقیه را تایید کنند و حق کنار گذاشتن او را ندارند. چون او را منصوب نکرده اند که بخواهند قدرت را از او پس بگیرند.

سوال 1: ولایت فقیه چه جایگاهی است؟ مگر ولی فقیه نمی خواهد بر مردم حکومت کند؟ چگونه می خواهد به زور حکمی را برمردم جاری کند که آن را نمی خواهند؟

سوال 2: با این حساب اراده خدا بر این است که به زور هم که شده اراده خود را به دست ولی فقیه بر مردم تحمیل نماید.خوب! اگر خدا اینگونه می خواست چرا خود این کار را نکرد؟ چرا مردم را در انتخاب سعادت و شقاوت آزاد گذاشت؟

سوال 3: مردم مخیرند بین اینکه ولی فقیه را تایید کنند یا ولی فقیه - آنگونه که صلاح بداند - با آنان برخورد کند. بهتر نیست به قول آقای مصباح بگوییم مردم حتی حقی بر خون خود ندارند؟ "بیشتر فقهای شیعه، مانند امام راحل(1)، مرحوم نراقی(2) همین نظر را دارند." شما از این دو فرد نام برده اید. آیا مقدمه معراج السعاده را نخوانده اید که آقای نراقی یک صفحه تمام - بله دقیقا یک صفحه تمام - را با عباراتی چون سلطان ابن سلطان و خاقان ابن خاقان و ... به مدح فتحعلیشاهی می پردازد که نصف ایران را به باد داده. آیا انسان به مدح منصوب خود می پردازد؟ آیا فتحعلیشاه آنقدر خطا نکرده بود که آقای نراقی اعمال ولایت نموده و او را بر کنار نماید؟! آقای خمینی هم تا قبل از اینکه مبارزاتش را شروع کند با شاه بسیار خاضعانه صحبت می کرد و او را پاسبان دین مبین معرفی می کرد رجوع کنید به نامه های امام به شاه در ارتباط با برکناری علم و اعتراض به اصول ششگانه انقلاب سفید. "اما اگرفقیه تشخیص داد که اعمال نظر واعلام ولایت به صلاح جامعه نیست، می تواند اعمال ولایت کند، چون این امر نیاز به مقبولیت مردم دارد" اگر ولی فقیه تشخیص داد به صلاح جامعه نیست می تواند اعمال ولایت کند؟!! به نظر می رسد شما نه تنها سوال مرا نخوانده اید پاسخ خود را هم مطالعه نفرموده اید. در پایان اگر چه بعید می دانم پاسخی داشته باشید ولی اگر پاسخی داشتید برایم جالب خواهد بود. امیدوارم که باب گفتگو همچنان باز بماند و مخاطب خود را جاهلی فرض نکنید که به عالم مراجعه کرده و چون گزینه دیگری ندارد هرچه او بگوید با چشم بسته خواهد پذیرفت.

پاسخ:
به نظر مي رسد در برخي موارد پيش فرضها و ذهنيت هايتان در پاسخ ارائه شده موجب سوء برداشت شده باشد.
به هر روي مسايل مورد پرسش شما پيرامون سه محور مي باشد مقبوليت، مشروعيت و فعليت ولايت مطلقه فقيه مي باشد كه پاسخي ديگر خدمتتان ارايه مي شود.
درباره مشروعیت ولایت فقیه دو دیدگاه عمده وجود دارد:
الف) مشروعیت مردمی؛
برخی بر این باورند که مشروعیت ولایت فقیه مردمی است، بدین معنا که هرکس را مردم به عنوان رهبر انتخاب نمودند حق حکومت دارد. طرفداران این دیدگاه بر آنند که شارع در زمان غیبت نسبت به رهبری جامعه بی تفاوت نبوده است. بلکه انتخاب رهبری را به عهده مردم گذاشته است. هر گاه مردم کسی را انتخاب نمودند حکومت وی مشروع است. البته شرع شرایط وخصوصیات را رهبر را بیان کرده است. مردم نیز با توجه با آن شرایط رهبر را انتخاب می کنند. بر اساس این مبنا عزل و نصب رهبری مبتنی برخواست مردم می باشد.
ب) مشروعیت الهی؛
دیدگاه دیگرمشروعیت ولایت فقیه: مشروعیت الهی است که از این دیدگاه به عنوان دیدگاه انتصابی نیز یاد می شود. طرفداران این دیدگاه باور دارند شارع در زمان غیبت نسبت به رهبری جامعه سکوت نکرده و به بیان ویژگی های رهبر هم اکتفا ننموده است، بلکه همانند زمان حضور معصوم (ع) به انتصاب رهبری اقدام کرده است، با این تفاوت که در زمان حضور، افراد مشخصی را به رهبری منصوب نموده، اما در عصر غیبت، فقهای واجد شرایط را به طور عام به سرپرستی مردم منصوب کرده است.
بر اساس این مبنا، مردم در اصل و منشأ مشروعیت حاکمیت حاکم نقش ندارند. اکثر قریب به اتفاق فقهای شیعه همین عقیده را دارند. برای آگاهی بیشتر به کتاب ولایت فقیه از ایت الله جوادی آملی مراجعه نمائید.
طبق ديد گاه مشهور بر اساس آیات و روایات، مشروعیّت حاکم اسلامی ـ اعم از ائمه اطهار(ع) در زمان حضور، ولی فقیه در عصر غیبت ـ وابسته به رأی و رضایت مردم نمی‏ باشد؛ بلکه رأی و رضایت، باعث تحقّق و فعلیت حکومت اسلامی می‏ شود. حضرت علی (ع) می‏ فرماید: لولاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر... لا لقیتُ حبلها علی غاربها؛ اگر حضور بیعت‏ کنندگان نبود و با وجود یاوران حجّت بر من تمام نمی‏ شد... رشته کار [حکومت] را از دست می ‏گذاشتم(1).
هم چنین می ‏فرماید: لا رأی لمن لا یطاع؛ کسی که فرمانش پیروی نمی‏ شود، رأیی ندارد(2).
ج) مقبوليت و فعليت:
روايات گذشته، بیانگر نقش مردم در پیدایش، تثبیت و کارآمدی حکومت اسلامی ـ خواه حکومت رسول الله (ص) و امامان معصوم (ع) و خواه حکومت فقیه در زمان غیبت است. حکومت اسلامی بر اراده تشریعی الهی استوار است. رأی خدا در همه جا مُطاع است. اعتبار رأی مردم تا وقتی است که با دین منافاتی نداشته باشد. بر اساس این مبانی مشروعیت حکومت، دین محور است. البته اگر چه مقبولیت مردمی با مشروعیت الهی، تلازمی ندارد. اما حاکم دینی حق استفاده از زور برای تحمیل حاکمیت خویش را ندارد. اگر نفوذ کلمه حاکمیت ولی فقیه و مقبولیت مردمی او از دست برود، مشروعیتش از دست نمی رود، بلکه ادامه حاکمیت با مشکل مواجه می‏ گردد.
پس از تشکیل حکومت اسلامی اگر اکثر مردم دیگر تمایلی به ادامه حکومت نداشته باشند؛ باز حفظ آن بر همه حتی اقلیت واجب است. زیرا حکومت اسلامی همچنان دارای مشروعیت می‏ باشد. باید تمامی امکانات و ابزارها و زمینه‏ های فراهم‏ سازی مقبولیت مردمی را برای کارآمدی حکومت و تثبیت دوام و استمرار حکومت اسلامی به کار گیرند، ریشه‏ های نارضایتی مردم را شناسایی و در صدد حل آن برآیند. ولی اگر این امر محقق نشد و حکومت اسلامی نتوانست حد و نصاب از مقبولیت را که برای ادامه حفظ و بقای حکومت لازم باشد، به دست آورد و یا منجر به کشتار خونریزی و خلاصه مفسده عظیمی در این مرتبت باشد که موجب رضایت شارع نباشد، تکلیف ساقط می‏ شود.

برای آگاهی بیش تر ر.ک:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه، ص 490.
2. نبی الله ابراهیم‏زاده آملی، حاکمیت دینی، ص 74.
3. کتاب نقد شماره 7، آیت‏الله مصباح یزدی، حکومت و مشروعیت، ص 54.
4. محمدهادی معرفت، جامعه مدنی، ص 71.

پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، خطبه سوّم .
2. همان، خطبه 27 .

شیعه این ایراد را به اهل سنت می گیره که اهل زمین که از یاران پیغمبر هستند (و از علمای زمان خود) کسی رو که انتخاب می کنند حتی به عنوان رهبر سیاسی جامعه نمیشه قبولش کرد، چه برسه به اینکه بخواهیم او را به عنوان رهبر اعتقادی قبول کنیم؟ پس چطور خود علمای شیعه یک نفر را انتخاب می کنند و امثال آقای مصباح هم می گویند ایشون نایب امام زمان هستند؟ این وهن شیعه نیست؟ به نظرم نمیشه از یک طرف به اهل سنت ایراد گرفت که چرا کسی رو که بشر به عنوان رهبر انتخاب کرده، از نظر اعتقادی قبول دارند و از طرفی خود شیعه بیاد عین همون کار رو انجام بده؟

پاسخ:
شما از مهمترين تفاوت درعصر غيبت و عصر حضور امام كه همان حاضر بودن امام است را غافل شده ايد.
تعيين رهبر در زمان حضور امام معصوم (علیه السلام)، بر مبناي «نصّ الهي» صورت مي پذيرد که به صورت دقيق فرد واجد شرايط را به مردم معرفي مي کند. در اين موقعيت جايگاهي براي شورا و انتخاب خليفه باقي نمی ماند چرا كه موضوعا منتفي است. اما در زمان غيبت - چون نصب فقها براي ولايت، به صورت «عام» بوده و ناظر به فرد خاصي نمي باشد - با «انتخاب مردم» است. لذا با استفاده از شيوه انتخاب مردمي، بايد فردي را که داراي صفات لازم براي رهبري است، تعيين نمود.(1)
علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: « پس از رسول خدا، جمهور از مسلمين، تعيين خليفه را به «انتخاب مسلمانان » مي دانستند و شيعه معتقد بود که خليفه از جانب خدا و پيامبر « منصوص» بوده و امامان دوازده گانه معين شده اند، ولي به هر حال در عصر غيبتِ امام و در زمان حاضر، ترديدي وجود ندارد که حکومت اسلامي بر عهده «مسلمانان» بوده و آنان، خود بايد بر مبناي کتاب خدا، فرمانرواي جامعه را بر اساس سيره رسول اکرم، تعيين کنند.»(2) بر اين اساس اصل يكصد وهفتم قانون اساسي مقرّر مي دارد: «... تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبرى درباره همه فقهاى واجد شرايط مذكور در اصل پنجم و يكصدونهم بررسى و مشورت مى‏ كنند. هرگاه يكى از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهى يا مسائل سياسى و اجتماعى يا داراى مقبوليت عامه يا واجد برجستگى خاص در يكى از صفات مذكور در اصل يكصدونهم تشخيص دهند، او را به‏ رهبرى انتخاب مى‏ كنند و در غير اين صورت، يكى از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفى‏ مى‏ كنند...».
نتيجه آن كه نظريه ولايت فقيه نه تنها وهن شيعه نيست. بلكه قوام حكومت اسلامي و مكتب تشيع در عصر غيبت به ولايت فقيه است.

پي نوشت ها :
1. ر. ک : امام خميني (ره) ، صحيفه امام ، ج 10 ، ص 308 و 526 ؛ امام خميني (ره) ، کتاب البيع ، ج 2 ،ص 624 و 692.
2. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان،جامعه مدرسين، ج 4 ، ص 125

بحث بنده مربوط به ولایت فقیه نمی شود بحث کلی است خود ولایت است با سلطه

چند نوع ولایت داریم؟ کدام یک بیشتر به معنی سلطه است؟ سلطه جیست؟ فرق ولایت با سلطه چیست؟

پاسخ:
ولایت گاهی به عنوان موهبت الهی نصیب برخی از افراد می‌شود. گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان، جلوه‌ای از آن برای برخی از سالکان راستین حاصل می‌گردد.
ولایت (به کسر واو) به معنای امارت و سرپرستی است. ولایت (به فتح واو) به معنای محبت، نصرت، ربوبیت و مانند آن است.(1)
برخی درباره ولایت گفته اند:
ولایت از ولی گرفته شده و به معنای قرب است. در اصطلاح به کسی که از موهبت قرب حق تعالی بهره‌مند است، ولی گفته می‌شود. ولایت به مفهوم خاص آن عبارت از مرتبه فنا در حق تعالی است، زیرا کسی که به مقام فنای ذاتی و صفاتی و افعالی رسیده باشد و فانی فی الله و آراسته به اسما و صفات حق تعالی باشد، ولی الله خوانده می‌شود. ولایت گاهی به عنوان موهبت الهی نصیب کسی می‌شود. گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان، جلوه‌ای از آن برای برخی از سالکان راستین حاصل می‌گردد.(2)
برای واژه ولایت معانی فراوان ذکر شده، در همه آن معانی این نکته نهفته است که ولایت در جایی صدق می‌کند که واسطه بین دو چیز به گونه‌ای برداشته شود که هیچ غیری میان آن دو وجود نداشته باشد. همین معنا در قرب های گوناگون نسبی، مکانی، منزلتی، محبتی و مانند آن وجود دارد، به همین دلیل واژه ولی به هر دو طرف ولایت اطلاق می‌گردد، مثلا گفته می‌شود خداوند متولی تدبیر امور بنده خود است و هدایت او را به عهده دارد. پس ولی او است، همچنین گفته می‌شود که مومن حقیقی ولی پروردگارش است، زیرا همواره در پی انجام فرمان‌های او است.(3)
گرچه واژه سلطه بار منفی دارد و بر تصرفات غاصبانه حکام جور اطلاق می شود، از این نظر هیچ ربطی بین ولایت که بار مثبت و کلمه وحیانی است، وجود ندارد. گاهی ممکن است در محاورات عرفی از حق تصرف شرعی و الهی با واژه سلطه تعبیر شود که در این صورت باید گفت: ولایت و حق تصرف در دو معنى به کار مى رود که نسبت میان این دو (در اصطلاح) عموم من وجه است.
معنى اول: سلطه تصرف در خصوص نفوس و اموال دیگران، همان گونه که شخص بر نفس و مال خود ولایت دارد. مى تواند به هر شکل و نحوى که بخواهد، تصرف کند، اعم از تصرفات خارجى، مانند آن که ولى، مولى علیه مانند فرزند کوچک خود را طبق مصلحت تحت عمل جراحى پزشک قرار دهد و یا او را با خود به سفر ببرد.
یا تصرفات اعتبارى در نفس او مانند آن که براى او زنى تزویج کند یا زن او را طلاق بدهد و یا در اموال مولى علیه تصرفاتى اعم از تصرفات خارجى و یا اعتبارى انجام دهد. اموال او را ـ طبق مصلحت ـ از جایى به جایى و یا از شهرى به شهر دیگر انتقال دهد یا آن که به فروش برساند یا اجاره دهد یا تعویض نماید.
معنى دوم: سلطه تصرف در امور اجتماعى و سیاسى کشور که از آن تعبیر به ولایت زعامت مى شود.
شاید اکثر فقها این نوع از ولایت که عبارت است از ولایت زعامت و ریاست حکومت اسلامى برای ولی فقیه قبول دارند. زیرا فقیه جامع الشرایط ـ اعم از شرایط شرعى و سیاسى، اجتماعى و عرفى ـ نسبت به حاکمیت اسلامى از دیگران اولى است؛ چه آن که حفظ نظم اسلامى باید به دست کسى انجام شود که آگاهى کامل از احکام اسلام و قوانین آن داشته باشد. با اندک توجهى به ضرورت حفظ نظم اسلامى ـ در صورت امکان ـ و قدرت و اختیار فقیه، به این نتیجه مى رسیم که حق حاکمیت اسلامى و ولایت تصرف در امور اجتماعى و سیاسى با فقیه است.
ولایت به معناى اول که یک نوع ویژگی فوق العاده است، بسیارى از علما آن را مخصوص معصومان(ع) دانسته اند.(4)
پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع)، هم به دلیل برخوردارى از مقام عصمت و هم به دلیل دارا بودن منصب حکومت و سرپرستى جامعه داراى ولایت بر مردم هستند. ولى محدوده این دو ولایت با هم فرق دارد؛ به این صورت که حضرات(ع) بر اساس مقام عصمت خود مجاز به تصرف در امور خصوصى مردم هستند؛ یعنى مى توانند در امور شخصى مردم به آنان امر و نهى کنند، مثلا به کسى دستور دهند که همسرش را طلاق دهد یا اموالش را بفروشد یا شغل معینى را عهده دار شود.
اما بر اساس ولایت و حکومت خود بر جامعه، فقط مجاز به تصرف در امور عمومى مردم هستند، چرا که حکومت اصولا عهده دار تنظیم امور عمومى مردم است؛ یعنى امورى که ناشى از زندگى اجتماعى است.
ولایت به معنای اول که ولایت بر نفوس و اموال مردم است، برای نبی و امام به ادله گوناگون قابل اثبات است که به دو دلیل علاوه بر دلیل عصمتی که به عنوان دلیل عقلی اشاره کردیم، می پردازیم:
1- اولین دلیل عبارت از این آیه است: « النبی اولى بالمؤمنین من انفسهم(5)؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است‏».
2- دومین دلیل حدیث نبوی است: « انا اولى بکل مؤمن من نفسه (6)؛ نسبت به هر مومنی از خودش سزاوارترم».
آنچه در این باب ( ولایت بر نفوس و اموال مردم ) بر پیامبر و امام ثابت است، بیش تر از ولایت شخص بر نفس خود نیست. همان گونه که شخص در حدود شرعی مجاز به تصرف در مال و جان خود است، پیامبر و امام هم در همین محدوده مجاز به تصرف در جان و مال دیگران می باشند. همان طور که شخص نمی تواند بی دلیل شرعی و عقلی جان خود را به خطر بیاندازد، پیامبر و امام نیز مجاز نیستند جان یک فرد را بدون دلیل شرعی و عقلی به خطر بیاندازند.
همان گونه که شخص نمی تواند در مال خود تصرف غیر شرعی کند، امام و پیامبر نیز نمی توانند بدون دلیل شرعی در مال دیگری در جهت منافع جامعه دخل و تصرف نمایند. منشا این نوع از ولایت، عصمت معصومین (امام و پیامبر) علیهم السلام می باشد.(7)
نسبت میان این دو معنى ـ از ولایت تصرف ـ عموم من وجه است؛ یعنى ممکن است کسى هر دو نوع ولایت تصرف را دارا باشد، مانند پیامبر و امامان معصوم که هم داراى سلطه بر کشور بوده و هم سلطه بر نفوس و اموال شخصى افراد داشتند. ممکن است کسى تنها داراى یکى از این دو ولایت باشد، مانند ولی فقیه که تنها ولایت به معنای دوم را دارد. بسیاری از فقها ولایت به معنای اول را در مورد ولی فقیه قبول نکرده اند.
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است، ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت حضرت مهدی(ع) فقهای دارای شرایط به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند.
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد. اگر انبیا و مرسلان و ائمه(ع) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت بر جامعه بشری دارند، ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع‌الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمانان وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند می باشد و گرنه، انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(8)
واژه وِلایت (به کسر واو) به معنای امارت و سرپرستی است. وَلایت (به فتح واو) به معنای محبت، نصرت، ربوبیت است. ولایت عبارت است از قیام بنده به حق در مقام فنا از نفس خود. قیام در پی تدبیر و سرپرستی حق نسبت به بندة حاصل می‌شود که تدبیر انسان را به نهایت مقام قرب الهی می‌رساند. از این رو، وَلِیّ به کسی گفته می‌شود که خداوند به طور خاص متولی و سرپرست امور زندگی و شئون وجودی او باشد. او را از گزند کارهای ناشایست حفظ نماید تا از این رهگذر به مقام کمال نهایی خویش نایل آید. همان حقیقتی است که در قرآن کریم اشاره شده: «وهو یتولّى الصالحین».(9)(10)
ولایت مفهومی است که اطلاقاتی بسیاری دارد، نظیر ولایت پدر بر فرزند و یا ولایت پدر در اجازه عقد دختر و یا ولایت به معنای سرپرستی مرد نسبت به زنش و یا ولایت فرشتگان مدبر عالم بر جهان هستی. ولایت به مفهوم خاص آن عبارت از مرتبة فنا در حق تعالى است، زیرا کسی که به مقام فنای ذاتی و صفاتی و افعالی رسیده و فانی فی الله و آراسته به اسمای و صفات حق تعالى باشد، ولی الله خوانده می‌شود.
ولایت گاهی به عنوان موهبت الهی نصیب برخی از افراد می‌شود. گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان، جلوه‌ای از آن برای برخی از سالکان راستین حاصل می‌گردد.
ولایت از نظر عرفانی دارای مراتب است. مرتبه عالی ولایت که از آن به ولایت مطلقه یاد می‌شود، اختصاص به انسان کامل (پیامبر و اهل بیت‌) دارد. جلوه‌هایی از آن حقیقت معنوی و پدیدة متعالی نصیب برخی سالکان راستین نیز خواهد شد. بر اساس آنچه از آموزه‌های عرفانی به دست می‌آید، ولایت مطلقه از آن مقام ختمی مرتبت است. او در واقع ولی مطلق است، اما انبیای دیگر و اولیای معصوم(ع) به تبع از آن مقام دارای ولایتند.
بنابراین ولایت مطلقه بالاصاله از آن مقام ختمی مرتبت است و به تبع از آن انبیا و اولیای معصوم است. عارفان و سالکان و صالحان نیز به نوبة خود بعد از اولیا می‌توانند جلوه‌های از آن نور متعالی را داشته باشند. از ولایت انسان کامل (پیامبر و اهل بیت‌) به ولایت شمسیّه و از ولایت سایرین به ولایت قمریه یاد شده است.
چون همان طور که قمر(ماه) در پرتوی نور آفتاب روشن می‌شود، سالکان راستین نیز در پرتوی ولایت انسان کامل دارای ولایت معنوی تبعی می‌شوند و جلو‌‌ه‌ای از آن ولایت و معنویت نصیب‌شان می‌گردد.(11)

پی‌نوشت‌ها:
1. طریحی، مجمع البحرین، مکتبه المرتضویه، تهران، 1365 ش، ج 1-2، ص 455.
2. صدر المتالهین، مفاتیح الغیب، موسسه النشر تاریخی العربی، بیروت، 1419ق. ج 2، ص 573.
3. طبا طبایی، المیزان، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1370 ش. ج 10، ص 89،
4. آیت الله سیدمحمد مهدى موسوى خلخالى، حاکمیت در اسلام، دفتر تبلیغات، قم، 1378 ش، ص 334 ـ 333.
5. احزاب (33) آیه 6.
6. کلینی، اصول الکافی، درا الکتب الاسلامیه، تهران، 1380 ق، ج 1، ص 406، حدیث 6.
7. سید محمد صادق روحانی، فقه الصادق، موسسه نشر فقیه الصادق، قم، ص161-164.
8. جوادی آملی، ولایت فقیه، نشر اسراء، قم، 1378ش. ص 133.
9. اعراف (7) آیه 196.
10. صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، مؤسسه آثار امام خمینی، 1387ش، ص 230.
11. صادقی، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، مؤسسه آثار امام، 1387ش، ص 155.

دلایل ولایت وخلافت بلافصل امیرالمومنین (روحی فداه) چیست؟

پاسخ:
ادله این امر بسیار است و در هر کدام تألیفات و کتاب ها و مقاله هایی تالیف شده که مجال پرداخت آن گونه به این ادله نیست؛ اما در این مجال تنها به ذکر برخی موارد آن ها به طور مختصر بسنده می شود:
1ـ دلایل قرآنی مسئله، یکی عبارت است از آیه ولایت:
«إنّما ولیّکم الله ورسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون؛(1) ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند، همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند».
بسیاری از مفسران و محدثان چه از شیعه و اهل سنت نقل کرده‌اند که این آیه در شأن علیّ(ع) نازل شده است، گرچه واژه ولی معنای گوناگون دارد، ولی یکی از معروف‌ترین معانی آن سرپرستی و صاحب اختیار، یار و ناصر و دوست است. از سیاق آیه و شواهدی دیگر به روشن به دست می‌آید که مراد از ولایت در آیه همان سرپرستی است. بنابر این هدف آیه این است که تنها خدا و پیامبر و کسی که در حال رکوع صدقه می‌دهد (یعنی علی) بر مؤمنان ولایت دارند، بدین معنا که صاحب اختیار و سرپرست امور آنان‌اند و حق تصرّف در شئون ایشان را دارند.
دلیل دیگر قرآنی آیة تبلیغ است:
«یا أیّها الرسول بلّغ ما أُنزل إلیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس إنّ الله لا یهدی القوم الکافرین؛(2) ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن. اگر نکنی، پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند».
با توجه به شواهد روایی و سایر مسایل معلوم می‌شود که آیة تبلیغ در صدد بیان آن است که حکمی بر پیامبر نازل شده بود که در صورت ابلاغ آن، رسول خدا در معرض این اتهام قرار می‌گرفت که به دنبال منافع شخصی خود است و تبلیغ اسلام را بر پایه منافع خود انجام می‌دهد. پیامبر از ترس ایراد این اتهام و افکندن آتش تردید در الهی بودن رسالتش، ابلاغ آن را به تأخیر می‌انداخت، با توجه به شأن نزول آیه، این حکم چیزی جز امامت و خلافت علی نبوده است. ترس پیامبر نیز از آن بود که با اعلام این امر، به رعایت روابط نسبی و فامیلی و ترجیح آن بر مصالح امت متهم شود.
هم‌چنین بیش از ده‌ها آیه در قرآن وجود دارند که از فضایل علی(ع) و برتری او بر دیگر اصحاب پیامبر حکایت می‌کنند، این آیات در مجموع برتری معنوی علی(ع) را بر دیگر مدعیان خلافت پیامبر ثابت می‌کند. با توجه به لزوم برتر بودن امام بر دیگران، آیات مزبور دلیل قاطع دیگری بر امامت علی(ع) و خلافت بلافصل او به شمار می‌آیند.(3)
2ـ اما دلایل روایی مسئله فراوان است. در مجموع باید گفت: همان‌گونه که آن آیات، متضمن نص خداوند بر ولایت علی(ع)‌اند، روایات نیز بیانگر نص پیامبرند و به روشنی این حقیقت را آشکار می‌سازند که پیامبر در زمان حیات خود بارها و به تعابیر گوناگون بر وصایت و جانشینی علی(ع) تأکید ورزید، به گونه‌ای که هیچ شک و تردیدی برای کسی که از سر انصاف جویای حقیقت باشد، باقی نمانده است.
معرفی علی(ع) از سوی پیامبر رأی شخصی حضرت نبود، بلکه ابلاغ رسالتی است که خداوند بر عهده ایشان نهاد. در این جا به چند روایت می‌پردازیم:
در حدیث آمده که در روز آغاز دعوت، پیامبر از قومش پرسید: کدام‌یک از شما مرا در این امر یاری می‌دهد تا برادر و وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟
علی(ع) عرض کرد: من تو را یاری می‌کنم. پیامبر فرمود: این شخص برادر و وصی و خلیفه من در میان شما است، پس سخنان او را گوش دارید و از او پیروی کنید.(4)
در حدیث منزلت که شیعه و سنی نقل کرده ،آمده است که رسول خدا خطاب به علی(ع) فرمود:
«أنت منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؛(5) تو برای من به منزلة هارون برای موسى هستی جز آن که پس از من پیامبری نیست».
در حدیث غدیر که در منابع شیعی و سنی آمده، گزارش شده که پیامبر دست علی(ع) را گرفت و پس از آن همگان او را شناختند فرمود:
«ای مردم! چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولى و سزاوارتر است؟» جواب دادند: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند. پیامبر فرمود:« خداوند مولای من و من مولای مؤمنان‌ام و بر آنان از خودشان اولى‌تر هستم». بعد سه بار فرمود: «فمن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، پس هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست».
در این هنگام مردم گروه گروه به علی(ع) تبریک گفتند، ازجمله عمر خطاب به علی گفت:« بخٍ بخٍ لک یا ابن ابی طالب أصبحت مولای و مولى کلّ مؤمن و مؤمنة؛ گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب، مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی گشتی».(6)
با اندک تأملی در واقعة غدیر و سخنان پیامبر(ص) آشکار می‌شود که هرچند پیش از آن رسول خدا در مناسبت‌های گوناگون خلافت و امامت علی(ع) را برای مردم اعلام کرده بود، اما اعلام رسمی و عمومی این امر در روز غدیر انجام پذیرفت، به گونه‌ای که حجت بر همگان تمام شود و عذر و بهانه‌ای برای انکار این امر باقی نماند.(7)

پی‌نوشت‌ها:
1. مائده (5) آیه 55.
2. همان، آیه 67.
3. محمد سعیدی مهر ، آموزش کلام اسلامی، نشر مؤسسه فرهنگی طه، قم 1378ش، ج 2، ص 160.
4.علامه امینی ، الغدیر، نشر دار الکتاب الاسلامی، 1366ش، ج 2، ص 278 ـ 289.
5. آموزش کلام اسلامی، همان ج 2، ص 163.
6. الغدیر، همان ج 2، ص 34، ص 42.
7. آموزش کلام اسلامی، همان ج 2، ص 167.

چرا ملائکه در دنیا به زیارت حرم امامان می آیند؟ مگر در برزخ نمی توانند به حضور ایشان مشرف گردند؟ (اشاره به حدیث زیارت امام رضا توسط فوجی از فرشتگان در صبح وغروب) یا آیا دنیای برزخ ائمه طاهرین در همین حرم ایشان قرار دارد؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
امامان معصوم آن چنان مقام و منزلتي در پيشگاه خدا دارند كه با اراده او مي توانند با عالم ارواح و برزخ ارتباط داشته باشند ولو اينكه هنوز در قيد حيات دنيوي باشند. اينگونه نيست كه امامي براي ارتباطش با برزخ از طريق مرگ منتقل به برزخ شود. بلكه امام آن چنان احاطه و اشرافي دارد كه هر زمان كه بخواهد به اذن خداوند از عالم برزخ آگاهي پيدا كرده و يا با ارتباطش بركاتي را به بعضي مومنان مي رساند .
به استناد سوره مباركه قدر ملائك وروح در شب قدر بر معصوم نازل مي شوند. با توجه به اين مطلب روشن خواهد شد كه با شهادت امام معصوم و انتقالش به برزخ نه تنها احاطه واشراف معصوم كم نمي شود كه به سبب گذر از قيود ماده بيشتر هم خواهد شددر نتيجه ارتباط او با فرشتگان قطع نمي شود و ملائك از بركات ارواح معصومين بهره مند مي شوند
اگر در روايات آمده كه مزار شريف معصوم از جمله جاهايي است كه فرشتگان در رفت وشد هستند اين به معناي نفي زيارت ارواح آنها توسط فرشتگان نيست بلكه اولا: براي روشن كردن اين حقيقت است كه عظمت و مقام و جايگاه آنها تا آنجاست كه حتي بدن مطهر آنها نيز محلي براي زيارت ملائك شده است و ثانيا: براي تشويق وترغيب مومنان وشيعيان است تا از بركات مزار شريف آنها بيشتر بهره مند شوند .
اما پیرامون برزخ ائمه باید گفت: امامان معصوم نیز مانند دیگر انسانها پس از شهادت به عالمی دیگر منتقل می شوند که از آن به عالم قبر یا عالم برزخ یاد می کنند با این تفاوت که به سبب منزلت ویژه ای که دارندنه تنها احاطه واشراف خاصی در عالم برزخ دارند بلکه می توانند ارتباط با عالم دنیا نیز داشته باشند .در واقع حضور آن بزرگواران در برزخ باعث محدودیت در ولایت آنها نمی شود چنانچه در روایتی از از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
«تعرض الاعمال على رسول اللَّه اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول اللَّه عز و جل وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، و سكت؛ تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مى‏شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه مي فرمايد: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، اين را فرمود و ساكت شد". (1)
پس برزخ معصومین در جای خاصی نیست ویا مکان خاصی ندارند اما قدرت ولایتی آن ها به اذن خدا تا آنجاست که هر زمانی ما به آن ها توسل کنیم اگر قابلیت داشته باشیم از برکات آن ها ولو در برزخ باشند، بهره مند خواهیم شد.

پی نوشت:
1. کلینی. اصول کافی. ترجمه مصطفوی. تهران. دارالکتب الاسلامیه. چاپ اول. ج1. ص318 .

من خیلی تحقیق کردم که کجای قرآن نوشته که:

1- امامان به امامت رسیده اند واینکه معصوم هستند؟

2- چه کسی مشخص کرده که مثلا امام حسین معصوم است ولی حضرت عباس نه؟ (منظور شخص معصوم از کجا مشخص می شده) دلایل عقلی و نقلی ذکر شده در برخی کتب و سایت ها را مطالعه کردم، اما به نظر من هیچ کدام اصلا قانع کننده نیست و جواب صریحی به ابهامات نمی دهند؟

3- سوال بعدی اینکه مگر خداوند نفرموده که فقط از من یاری بجویید و من از همه چیز به شما نزدیک ترهستم، پس چرا ما شیعه ها لقمه را دور سر می گردانیم و به جای مراجعه به خود خدا و در خواست از خود ایشان به ائمه و امام زاده ها متوسل می شویم؟ کجای قرآن خداوند فرموده که برای درخواست از من به دنبال واسطه باشید؟

در کتاب ها و سایت ها هم گشتم اما دلیلی که قانعم کند و مرا از سرگردانی خارج کند نیافتم، خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.

پرسشگر گرامی، با سلام و سپاس از ارتباط شما با این مرکز.
بدلیل شرایط ویژه ی پرسشگر که در سئوال اشاره نموده، پاسخ در چند محور متناسب نیاز او طرح و بیان می شود:
الف) در باره فراز اول پرسش باید گفت: ولایت ایشان در قرآن آمده و نه تنها اشاره بلکه تصریح بدان هم شده است. یکی از این آیاتی که تصریح به ولایت امیر المؤمنین دارد ،آیه ای است معروف به آیه ولایت:
« انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنواالذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون ». (1)
به تصریح تمام مفسران شیعه و سنی این آیه در شأن امیر المومنین علی علیه السلام نازل شده است؛ وقتی حضرت در مسجد مشغول نماز بودند و سائلی آمد و از مسلمانان درخواست کمک کرد، امیر المومنین در حالی که در رکوع نماز بودند ،انگشتر خود را به او انفاق فرمودند؛ که بلافاصله این آیه نازل شد.
در مورد بقیه ائمه هم در قرآن اشارات نزدیک به تصریح وجود دارد مثل آیه :
« یا أیهاالذین آمنوا أطیعواالله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم ...»؛ (2) این آیه می فرماید که: مؤمنان باید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنند.
از این که اطاعت اولی الامر را در کنار اطاعت از رسول به صورت مطلق آورده، استفاده می شود که اولی الامر باید معصوم باشد و گرنه خدا امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط کسانی که احتمال خطا و اشتباه در فرامین شان وجود دارد نمی کند، بنا بر این اینان باید معصوم باشند.
از طرف دیگر معصومان را در آیه تطهیر معرفی می کند: « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً »؛ (3) یعنی اهل بیت معصومند و کسی غیر از ایشان در بین امت از عصمت برخوردار نیست.
تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسی غیر از اهل بیت علیهم السلام معصوم نیست و غیر از ایشان همه صحابه و غیر صحابه در عمر خود دچار گناه و لغزش و خطا شده اند. از کنار هم قرار دادن این دو آیه به خوبی روشن می شود که منظور از: «اولی الامر»، اهل بیت هستند.
پس بر خلاف تصور مطرح شده در پرسش، در قران مسئله ولایت ائمه اهلبیت (ع) ذکر شده گرچه اسمی از آن ها در قرآن به تصریح نیامده است ؛ این مسأله دلائل متعددی دارد که اولین آن جلوگیری از بروز اختلاف و فتنه در بین مسلمانان از جانب مسلمان نماهائی بود که قلبا ایمان به اسلام نداشتند و منتظر فرصتی بودند که به بهانه های مختلف جامعه اسلامی را دچار آشوب و فتنه کنند و اتحاد کلمه مسلمانان را در زمانی که اسلام هنوز تازه پا گرفته بود، از بین ببرند.
از طرف دیگر مگر در مورد همه چیز به جزئیات در قرآن تصریح شده است ؟ امر به نماز و روزه و حج و زکات و خمس و دیگر موارد مهم در قرآن آمده، اما جزئیات و تفصیل آن به تبیین پیامبر واگذار شده است.
ولایت اهل بیت نیز در قرآن همان گونه که بیان شد، به تصریح آمده است؛ اما این که اسم آن ها چیسیت، به عهده پیامبر گذاشته شده است. پیامبر هم در موارد و موقعیت های متعدد اسم آن بزرگواران را برده و به مسلمانان معرفی کرده است. بیش از 100 روایت در این مورد از شیعه و سنی نقل شده است که بحث در مورد آن ها جایگاهی دیگر می طلبد. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (4)
ب) در باره فراز دوم پرسش باید گفت :
حضرات ائمه علیهم السلام از جمله حضرت امام حسین (ع) عصمت شان با دلیل عقلی و نقلی ثابت شده است. ولی در باره جناب عباس دلیل خاص بر عصمت نداریم گرچه دلیل بر منع عصمت از برزگانی چون جناب عباس وجود ندارد؛ ممکن است مراحل پایین تر از عصمت را داشته اند. (5)
چون منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است، (6) هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنا بر این خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است. از این رو عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست (7)؛ چنان که حضرت مریم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصینی دیگر (8) نظیر جناب عباس و مانند آها ممکن است جلوه ایی از فیض عصمت را داشته باشند؛ بخصوص این که عصمت مراتب متعددی دارد. مراتب پائین تر عصمت که عصمت از گناه باشد، برای دیگران نیز دست یافتنی است. (9)
ج) در باره فراز سوم پرسش باید گفت:
اگر مفهوم درستی از مسئله ارایه شود ، معلوم خواهد شد که توسل نه تنها با آیه یاد شده در پرسش منافات ندارد، بلکه ظهور عینی استعانت الهی با توسلات انجام می شود. از این رو باید گفت که توسل به وسایل و در پی سبب رفتن با توجه به این که خدا است که سبب را آفریده و خدا است که سبب را سبب قرار داده و خدا است که از ما خواسته از وسایل و اسباب استفاده کنیم و این محذوری ندارد ،بلکه عین توحید است، همان‌طور که در امور ظاهری و دنیایی ما آدمیان همواره از اسباب و وسایل استفاده می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم ، در مسایل معنوی و دینی نیز چنین است.
جای تردید نیست که شفا دهنده خداوند است، ولی باید به پزشک متخصص مراجعه کرد و دارو مصرف کرد تا شفا پیدا نمود ،چون خداوند مجرای دریافت شفا را در دارو قرار داده است یا مثلاً برای رفع تشنگی باید از آب استفاده کرد.
خداوند متعال دستور داده کسانی که می‌خواهند گناهان‌شان آمرزیده شود ،باید به در خانه پیامبر بروند. علاوه بر آن که خود طلب مغفرت می‌کنند، از آن بزرگوار هم بخواهند که از خدا برای آن ها طلب مغفرت نماید:
«ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛ (10) اگر ایشان هنگامی که با ارتکاب گناه به خود ستم کردند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می‌کرد ،خدا را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».
فرزندان یعقوب هنگام پشیمانی از گناه خود به یعقوب(ع) گفتند: یا ابانااستغفرلنا ؛ ای پدر! برای ما طلب آمرزش نما. در این جا پیامبر خدا را واسطه قرار دادند و پدرشان این تقاضا را پذیرفت و برای آن ها استغفار کرد.
طبق این گونه آموزه‌های متعالی راه دستیابی به رحمت واسعه الهی در ساحات مختلف زندگی دنیای و اخروی، امور دینی و دنیا،وسایل و اسباب است که خداوند معرفی کرده که بندگانش از همان طریق بروند تا به رحمت او برسند، پس نه تنها منافاتی که در پرسش اشاره شده ،مطرح نیست، بلکه به گفته آموزه‌های وحیانی راه همان است که بیان شد .برای رسیدن به فیض رحمت خدا باید به در خانه اهل بیت رفت و رحمت الهی را از مجرای وسایط فیض آن دریافت کرد.
برای رفع مشکلات باید از خداوند طلب کمک نمود. از خداوند خواست تا مشکلات رفع گردد، ولی از آن جا که ائمه (ع) مظهر اسمای الهی اند، به عنوان خلیفه خداوند در زمین رفع مشکلات از مردم به وسیله آن ها انجام می‌شود. از این رو در زیارت جامعه کبیره آمده است:
«وبکم ینفّس الهمّ و یکشف الضرّ؛ (11) به وسیله شما اندوه را بیرون می‌برد و سختی را برطرف می‌سازد».
توسل به اولیاى الهى و حاجت خواستن از آنان، به این معنى نیست که آنان را مستقل در انجام امور و شئون عالم هستى مى‏دانیم، بلکه در واقع از آنان مى‏خواهیم به خاطر منزلت و قربى که در درگاه خداوند به سبب عبودیت و بندگى خدا دارند ،از او بخواهند حاجت و خواسته ما را برآورده کند؛ یعنى حاجت‏ دهنده را خداوند مى‏دانیم. براى حاجت خواستن از خدا، بندگانى را که نزد خداوند عزیزند ،واسطه قرار مى‏دهیم که حاجت ما را از خدا بخواهند. این نحوه توسل امرى است که هم از پیامبر اکرم و هم از اصحاب ایشان دیده شده است.
پیامبر در طلب مغفرت براى فاطمه بنت اسد به حق خود و به حق پیامبران پیشین متوسل مى‏شود:
«اغفر لامّى فاطمة بنت اسد و وسّعه علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى؛ (12) خدایا مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز! جایگاه او را وسیع گردان! به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من».
نیز توسل عمر بن الخطاب به عباس عموى پیامبر: «اللهم انا نستقیک بعمّ نبیّک و نستشفع الیک بشیبته؛ (13) پروردگارا، به وسیله عموى پیامبرت طلب باران مى‏کنیم . محاسن سفید و سابقه او را در اسلام، شفیع خود قرار مى‏دهیم».
حضرت یوسف می گوید : پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینایی خود را باز یابد (14) یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته جدا تافته ای نبود ، بر دیدگان خود می افکند و در همان دم بینایی خود را باز می یابد، چنان که قرآن می فرماید :
« فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا» (15) در صورتی که به اعتقاد ما تمام پیامبران معصوم از گناه به خصوص گناه شرک هستد ، حال اگر شیعیان یا مسلمانان، خاک قبر و ضریح و مرقد پیشوایان دینی را بر دیده بگذارند و قبر و ضریح ایشان را به عنوان احترام ببوسند و یا به آن ها تبرک بجویند و بگویند خداوند در این ضریح و درها چنین اثری گذارده است ،در این کار اصلا دچار شرک نشده اند.
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی اسلام آشنایی داشته باشند ،می دانند که یاران حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر ، از یک دیگر سبقت می جستند که در این زمینه می توانید به کتب روایی مراجعه کنید. (16)
در توسل و حاجت خواستن از ارواح حضرات معصومان (ع) در هر جا و هر زمان به خصوص هنگام تشرف به زیارت آن ها باید توجه داشت که حضرات واسطه فیض خداوند اند و حاجت را خداوند می دهد. همه امور زندگی انسان به دست خداست ،ولی قبور ائمه به عنوان محل پاک ،زمینه استجابت دعا را فراهم می سازد. توسل به ارواح ائمه به عنوان واسطه فیض خداوند موثر است. توسل با این روش نه تنها محذوری ندارد، بلکه بسیار مفید و موثر است. در آموزه‌های دینی توصیه شده و هرگز با توحید منافات ندارد.
از این رو گفته شده:
با اندک دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل و به تعبیری دیگر توسل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت، به برگ آن می رسد. ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می‌کند. باران که می‌بارد، به واسطه ابر است. ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها؛ (17) خدا ابا دارد که کارها بدون سبب و علت و واسطه جریان پیدا کند».
پس خداوند برای هر کاری واسطه قرار داده.
در قرآن درباره توسل آمده: «و ابتغوا الیه الوسیله؛ (18) وسیله ای برای تقرب به خدا جست و جو نمایید».
حال باید دید آن وسیله چیست؟
در هر کاری وسیله خاصی ممکن است موثر باشد، ولی در اموری نظیر آنچه در پرسش آمده، توسل به معصومان بهترین راهکار برای دریافت فیض خداوند است. این با توحید هیچ گونه تعارضی ندارد و شرک آلود نیست، زیرا مومنان با توسل به اهل بیت حاجات خود را از خداوند می خواهند. خداوند حاجت های آنان را برآورده کرده و مشکلات شان را برطرف می سازد. اهل بيت تنها واسطه و وسیله کارند. (19)
بنا بر این ما شیعیان راه درست را در باب توسل می روییم و اگر غیر این راه را برویم نادرست است.

پی نوشت:
1. مائده (5) آیه 55.
2. نساء (4) آیه 59.
3. احزاب (33) آیه 33.
4. محمد امین صادقی، سیمای اهلبیت در عرفان امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص139.
5. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، نشر مرکز اسرا ، قم،1381 ش، ص 201.
6. محمد امین صادقی، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
7. آیت الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، نشر مرکز اسرا، قم 1378ش. ج 9، ص 20-22.
8. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 205.
9. جعفر سبحاني ، الالهيات ، قم ،‌نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، 1423 هـ . ق ، ج 3، ص 203- 205.
10. نساء (4) آیه 64.
11. مفاتیح الجنان، نشر فرهنگ اسلامی تهران ص 909.
12. جعفر سبحانى،آیین وهابیت،نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم،1376 ش. ص 153.
13. همان، ص 162.
14. یوسف (12) آیه 92.
15. همان، آیه 96.
16. صحیح بخاری، نشر دارالفکر ،بیروت، بی تا.،ج3 ،ص 255.
17. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ش. ج 2، ص 90.
18. مائده (5) آیه 35.
19. محسن قرائتی، اصول عقاید، نشر دفتر فرهنگی درس هایی از قرآن، 1384 ش، ص 99 - 100.

یکی از دوستان اهل سنت من یه فایل تصویری که از شبکه جهانی نور ضبط کرده بود نشونم داد در این برنامه گفته شد که حضرت ابراهیم (علیه السلام) که به مقام نبوت رسید وقتی مقامش بالا رفت خداوند مقام امامت را به حضرت ابراهیم داد ولی ما (اهل سنت) نفهمیدیم حضرت علی (علیه السلام) کی پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد که بعدش به مقام امامت برسد! آیا این ادعای اهل سنت صحت دارد؟ باید اول به مقام نبوت رسید تا بعد به مقام امامت نائل شد؟ یا حرفهاشون از روی تعصبات بی جا هست؟ و ایشون ادعا داشتند که این کانل (شبکه نور) دین ناب محمدی را رواج میده! یعنی به دور از هرگونه تعصب و...! حالا سؤال من اینه که ایا دین ناب محمدی باید برای کل دنیا به زبان فارسی پخش بشه؟ مگه کل مسلمانان دنیا فارسی زبان هستن؟ یا اینا دنبال اهداف خودشون در ایران میگردن؟ ممنون میشم در مورد مقام امام علی (ع) توضیح بدهید؟ و اینکه ادعای اهل سنت که حضرت علی (ع) پیامبر نبوده تا امام شوند چه ادعاییه که اینا دارن؟

پاسخ:
به طوری که از اشارات موجود در آیات و روایات به دست می‌آید، کسانی که از طرف خدا مأموریت داشتند، دارای مقاماتی بودند:
1- مقام نبوّت:
یعنی دریافت وحی از خداوند. نبی کسی است که وحی بر او نازل می‌شود. چنانچه کسی از او بخواهد وحی را در اختیار او بگذارد، این کار را می‌کند.
2- مقام رسالت:
یعنی مقام ابلاغ وحی و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهی بخشیدن.
رسول کسی است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد. از هر وسیله ای برای دعوت مردم به سوی خدا و ابلاغ فرمان او استفاده کند. برای انقلاب فرهنگی و فکری و عقیدتی تلاش نماید.
3 - مقام امامت:
یعنی رهبری و پیشوایی خلق. امام کسی است که با تشکیل حکومت الهی و به دست آوردن قدرت‌های لازم سعی می‌کند احکام خدا را به مردم تعلیم داده و آن ها را اجرا و پیاده نماید. اگر نتواند رسمأً تشکیل حکومت دهد، تا آن جا که در توان دارد، در اجرای احکام می‌کوشد. وظیفه امام اجرای دستور الهی است، در حالی که وظیفه رسول ابلاغ این دستورها می‌باشد.
عده بسیاری از مفسران و دانشمندان اسلامی به خصوص عالمان شیعه بر اساس آیه 124 سوره بقره و داستان حضرت ابراهیم: «إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً»، به برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت حکم کرده‏ اند. از آن جمله: علامه طباطبایی، شیخ طوسی، طبرسی و دیگران. زیرا از نظر این ها به لحاظ تاریخی، مقام امامت آن وقت به حضرت ابراهیم اعطا گردید که ایشان در آن زمان مقام نبوت را داشتند. این مطلب به ویژه با توجه به لحن آیه که امامت را مبتنی بر امتحانات و آزمایش سخت در دوران نبوت حضرت ابراهیم مبتنی کرده است، فهمیده می‏ شود.
آیه در مقام اعطای نشان و درجه عالی‏ تری است که با درجات پیشین تفاوت ماهوی و حقیقی را داراست. اگر جز این باشد، لغویت در حکم تازه لازم می‏ آید. بنابراین مقام امامت مقامی است که در رتبه بالاتری از مقام نبوت قرار گرفته است. بسیاری از پیامبران مانند پیامبر اسلام (ص) هر سه مقام را دارا بودند. حضرت رسول اكرم (ص) نيز تمام اين مقامات به جز نبوت و رسالت را براي حضرت علي(ع) در حديث منزلت ثابت كرده است: «اَمَا ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؛ (1) آیا راضی نمی‌شوی که نسبت به من بسان هارون به موسى باشی جز این که پس از من پیامبری نیست؟!». اين روايت در منابع متعدد از شيعه و اهل سنت نقل شده است. حضرت هارون (ع) برادر، وزير، وصي و خليفه حضرت موسي (ع) بود و مقام نبوت و امامت را دارا بود و لذا حضرت رسول اكرم (ص) نيز همان مقامات را به جز نبوت براي حضرت علي (ع) ثابت كرد يعني وصايت و جانشيني و امامت.
در ذيل همين آيه در تفاسير اهل سنت به تعريف امامت نزد آن ها اشاره شده است.
اهل سنت می گویند: امام كسي است كه در امر دين به او اقتدا مي شود؛ مثل نبي و خليفه و عالم. (2) و يا قايلند كه امامت جانشینی پیامبر است در امور دین و دنیای مردم. (3)
با توجه يه اين كلام و اشاره صريحي كه به خليفه شده نشان مي دهد كه خود اهل سنت نيز نبي بودن امام را قبول ندارند چرا كه خليفه و عالم قطعا نبي نيستند.
توضيح بيشتر اينكه تعریف امامت نزد اهل سنت همان تعریف امامت است نزد شیعیان؛ اما آنچه محل اشکال و اختلاف است، این است که نزد اهل سنت هر کسی می تواند این پست الهی را به خود اختصاص دهد حتي اگر معصوم نباشد. قاضى ايجى در المواقف مى‏ گويد: «جمهور بر اين عقيده‏ اند كه كسى شايستگى امامت دارد كه در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امور دين بپردازد. داراى رأى باشد تا بتواند به امور حكومت رسيدگى كند. شجاع باشد تا بتواند از كشور اسلامى دفاع كند. و برخى، اين شرايط را لازم نمى‏ دانند و معتقدند كه صفاتى از قبيل عدالت، عقل، بلوغ، مرد بودن و حريّت كافى است». (4)
به عبارت ديگر:
آن ها امامت را یک اصل در دین نمی دانند، به خلاف شیعه که می گوید امامت یک منصب الهی است که باید توسط کسی که از طرف خداوند تعیین شده و پیامبر (ص) اعلام فرموده است، احراز شود. لذا با توجه به تعريفي كه هر دو مكتب و به خصوص اهل سنت براي امام ذكر كرده اند نشان مي دهد كه منصب امامت جايگاهي مستقل و مسئوليتي علي حده است و ارتباطي با منصب نبوت ندارد. چنانكه با توجه به تعريفي كه ذكر شد آنها خلفاي راشدين و حتي پادشاهان بني اميه و بني العباس را امام مي دانند در حالي كه قطعا ژيش از آن اين افراد نبي نبودند. اين حرف كه امام بايد اول حتما نبي باشد و بعد امام شود حداقل بنا بر تعريف اهل سنت از مقام امامت حرفي گزاف و ادعايي بدون دليل است كه براي اثبات آن بايد استدلال هايي را ا رايه داد و با صرف ادعا چيزي اثبات نمي شود.
اما در مورد شبکه نور؛ شبکه نور توسط وهابیون عربستان تاسیس شده است و مرکز آن در کابل می باشد و تمام کارشناس های این شبکه نیز از میان همین فرقه انتخاب شده و به صورتی کاملا یک طرفه نه به تبلیغ اسلام ناب محمدی بلکه مشغول تبلیغ عقاید وهابيت هستند. اینان برای مشوش کردن افکار جوان شیعه در کشورهای فارسی زبان و به خصوص ایران و افغانستان مشغول فعالیت و ایجاد شبهه در ذهن شیعیان این کشورها می باشند. توجه کنید که آن ها به قدری یک جانبه به این امر مشغولند که حتی از دعوت کارشناسان شیعی به شبکه خود ابا دارند و وحشت دارند که با وجود چنین افرادی، کمی از اهداف خاص آن ها برملا شود و گرفتار استدلالات متقن علمای مکتب شیعه شوند.

پي نوشت ها:
1. ابن هشام، سیره نبوی، انتشارات خوارزمي، تهران، بي تا، ج 4، ص 163.
2. طبري كياهراسي، علي بن محمد، احكام القرآن، دارالكتب العلميه، بيروت، 1405ق، ج1، ص 15.
3. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، نشر طه، قم، 1383ش، ج2 ص 135، به نقل از شرح المواقف، ج،8 ص 345.
4. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، تهران، 1384ش، ج1 ، ص543، به نقل از المواقف، ص 398.

چه تعداد ملائکه حضرت مهدی(عج) را یاری می کنند؟؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
در مورد نزول ملائکه و یاری مؤمنان باید ابتدائا گفته شود که:
این هم از سنت های خدا است. یکی از سنت های خدا امدادهای غیبی است که نصیب مؤمنان مقاوم و مبارز و سختکوش می شود. سپاهیان دیدنی و نادیدنی خدا بی شمارند و خدا بندگان صادق ، مقاوم و سختکوش خود را با این لشکریان یاری می کند. همچنان که پیامبر و یاران اندکش را که بر سر پیمان جان نهاده و با تمام توان به مبارزه با مشرکان ستمگر قیام کرده بودند، یاری نمود :
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ؛ (1) خداوند شما را در «بدر» يارى كرد (و بر دشمنان خطرناك، پيروز ساخت) در حالى كه شما (نسبت به آن ها)، ناتوان بوديد. پس، از خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن، مخالفتِ فرمانِ پيامبر نكنيد)، تا شكر نعمت او را بجا آورده باشيد! در آن هنگام كه تو به مؤمنان مى‏گفتنى: «آيا كافى نيست كه پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، كه از آسمان فرود مى‏آيند، يارى كند؟!» آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه‏ هايى با خود دارند، مدد خواهد داد! ولى اينها را خداوند فقط بشارت، و براى اطمينان خاطر شما قرار داده و گر نه، پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است! (اين وعده را كه خدا به شما داده،) براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر كافران را قطع كند يا آن ها را با ذلّت برگرداند تا مأيوس و نااميد، (به وطن خود) بازگردند».
«إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ ؛ (2) (به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى ‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يكهزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم. ولى خداوند، اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار داد وگرنه، پيروزى جز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است! و (ياد آوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از سوى خدا بود، شما را فراگرفت و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد! و (به ياد آر) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: «من با شما هستم كسانى را كه ايمان آورده‏ اند، ثابت قدم داريد! بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى‏افكنم ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آريد! و همه انگشتانشان را قطع كنيد! اين بخاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش (ص) دشمنى ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى كند، (كيفر شديدى مى‏بيند) و خداوند شديد العقاب است».
این سنت در مورد حضرت مهدی و یاران صابر، مقاوم و پرتلاشش نیز محقق شده و امدادهای غیبی خدا را نصیب آنان می سازد. در روایتی امام صادق (ع) در تفسیر و بیان آیه شریفه " اتی امر الله فلا تستعجلوه = فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است براى آن عجله نكنيد!" (3) می فرماید:
"آن امر" ، اشاره به امر ما می باشد. خداوند دستور می دهد که در مورد آن شتاب نورزیم. خدا به هنگام قیام مهدی (عج) به وسیله سه لشکر : "فرشتگان ، ترس و رعب و مؤمنان او را یاری می دهد. (4)
البته این گونه نیست که امام زمان فقط با جنود نامرئی و بدون جنگ و جهاد و کشتن و کشته دادن، کارش پیشرفت کند؛ امام زمان و یارانش از مجاهدان بلند مرتبه اند و در راه جهاد و مبارزه، سختی های زیادی را تحمل می کنند و بنا به سنت خدا امدادهای غیبی از جمله نزول ملائکه برای تقویت روحی و کمک آنان است.
در روایتی دیگر آمده:
هر آن گاه که قائم خروج کند، خداوند او را با ملائکه نشاندار، ملائکه ردیف دار (5) و ملائکه کروبی یاری می کند؛ در حالی که جبرئیل پیشاپیش او، میکائیل از راست او ، اسرافیل از چپ او، ترس از یک ماه مسافت جلو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ او (ترس او تا این فاصله های طولانی از چهار طرف انتشار دارد) و ملائکه مقرب در پیشگاه اویند. (6)
در روایت دیگر می فرماید: پنج هزار ملکی که در بدر برای یاری مؤمنان نازل شدند، زمان خروج قائم به یاری او و یارانش می شتابند. (7)

پی نوشت ها:
1. آل عمران (3) آیه 123-137.
2. انفال (8) آیه 9 - 13.
3. نحل (16) آیه 1.
4. نعمانی، غیبت، ص 243.
5. اشاره به آیه 9 انفال که می فرماید: إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفين =(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يك هزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم؛ در تفسیر "مردفین" گفته اند: هزار ملک که هزار ملک دیگر در پی آنها بودند یا هزار ملکی که به ردیف بودند. محمد بن حبیب الله ، ارشاد الاذهان ، اول ، بیروت ، دار التعارف، 1419 ق ، ص 183.
6. مجلسی، بحار الأنوار ، هشتم، بیروت ف الوفا ، 1403 ق، ج 52 ، ص 348.
7. نعمانی ، همان ، ص 244.

صفحه‌ها