امام شناسي

چرا ملائکه در دنیا به زیارت حرم امامان می آیند؟ مگر در برزخ نمی توانند به حضور ایشان مشرف گردند؟ (اشاره به حدیث زیارت امام رضا توسط فوجی از فرشتگان در صبح وغروب) یا آیا دنیای برزخ ائمه طاهرین در همین حرم ایشان قرار دارد؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
امامان معصوم آن چنان مقام و منزلتي در پيشگاه خدا دارند كه با اراده او مي توانند با عالم ارواح و برزخ ارتباط داشته باشند ولو اينكه هنوز در قيد حيات دنيوي باشند. اينگونه نيست كه امامي براي ارتباطش با برزخ از طريق مرگ منتقل به برزخ شود. بلكه امام آن چنان احاطه و اشرافي دارد كه هر زمان كه بخواهد به اذن خداوند از عالم برزخ آگاهي پيدا كرده و يا با ارتباطش بركاتي را به بعضي مومنان مي رساند .
به استناد سوره مباركه قدر ملائك وروح در شب قدر بر معصوم نازل مي شوند. با توجه به اين مطلب روشن خواهد شد كه با شهادت امام معصوم و انتقالش به برزخ نه تنها احاطه واشراف معصوم كم نمي شود كه به سبب گذر از قيود ماده بيشتر هم خواهد شددر نتيجه ارتباط او با فرشتگان قطع نمي شود و ملائك از بركات ارواح معصومين بهره مند مي شوند
اگر در روايات آمده كه مزار شريف معصوم از جمله جاهايي است كه فرشتگان در رفت وشد هستند اين به معناي نفي زيارت ارواح آنها توسط فرشتگان نيست بلكه اولا: براي روشن كردن اين حقيقت است كه عظمت و مقام و جايگاه آنها تا آنجاست كه حتي بدن مطهر آنها نيز محلي براي زيارت ملائك شده است و ثانيا: براي تشويق وترغيب مومنان وشيعيان است تا از بركات مزار شريف آنها بيشتر بهره مند شوند .
اما پیرامون برزخ ائمه باید گفت: امامان معصوم نیز مانند دیگر انسانها پس از شهادت به عالمی دیگر منتقل می شوند که از آن به عالم قبر یا عالم برزخ یاد می کنند با این تفاوت که به سبب منزلت ویژه ای که دارندنه تنها احاطه واشراف خاصی در عالم برزخ دارند بلکه می توانند ارتباط با عالم دنیا نیز داشته باشند .در واقع حضور آن بزرگواران در برزخ باعث محدودیت در ولایت آنها نمی شود چنانچه در روایتی از از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
«تعرض الاعمال على رسول اللَّه اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول اللَّه عز و جل وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، و سكت؛ تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مى‏شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه مي فرمايد: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، اين را فرمود و ساكت شد". (1)
پس برزخ معصومین در جای خاصی نیست ویا مکان خاصی ندارند اما قدرت ولایتی آن ها به اذن خدا تا آنجاست که هر زمانی ما به آن ها توسل کنیم اگر قابلیت داشته باشیم از برکات آن ها ولو در برزخ باشند، بهره مند خواهیم شد.

پی نوشت:
1. کلینی. اصول کافی. ترجمه مصطفوی. تهران. دارالکتب الاسلامیه. چاپ اول. ج1. ص318 .

من خیلی تحقیق کردم که کجای قرآن نوشته که:

1- امامان به امامت رسیده اند واینکه معصوم هستند؟

2- چه کسی مشخص کرده که مثلا امام حسین معصوم است ولی حضرت عباس نه؟ (منظور شخص معصوم از کجا مشخص می شده) دلایل عقلی و نقلی ذکر شده در برخی کتب و سایت ها را مطالعه کردم، اما به نظر من هیچ کدام اصلا قانع کننده نیست و جواب صریحی به ابهامات نمی دهند؟

3- سوال بعدی اینکه مگر خداوند نفرموده که فقط از من یاری بجویید و من از همه چیز به شما نزدیک ترهستم، پس چرا ما شیعه ها لقمه را دور سر می گردانیم و به جای مراجعه به خود خدا و در خواست از خود ایشان به ائمه و امام زاده ها متوسل می شویم؟ کجای قرآن خداوند فرموده که برای درخواست از من به دنبال واسطه باشید؟

در کتاب ها و سایت ها هم گشتم اما دلیلی که قانعم کند و مرا از سرگردانی خارج کند نیافتم، خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.

پرسشگر گرامی، با سلام و سپاس از ارتباط شما با این مرکز.
بدلیل شرایط ویژه ی پرسشگر که در سئوال اشاره نموده، پاسخ در چند محور متناسب نیاز او طرح و بیان می شود:
الف) در باره فراز اول پرسش باید گفت: ولایت ایشان در قرآن آمده و نه تنها اشاره بلکه تصریح بدان هم شده است. یکی از این آیاتی که تصریح به ولایت امیر المؤمنین دارد ،آیه ای است معروف به آیه ولایت:
« انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنواالذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون ». (1)
به تصریح تمام مفسران شیعه و سنی این آیه در شأن امیر المومنین علی علیه السلام نازل شده است؛ وقتی حضرت در مسجد مشغول نماز بودند و سائلی آمد و از مسلمانان درخواست کمک کرد، امیر المومنین در حالی که در رکوع نماز بودند ،انگشتر خود را به او انفاق فرمودند؛ که بلافاصله این آیه نازل شد.
در مورد بقیه ائمه هم در قرآن اشارات نزدیک به تصریح وجود دارد مثل آیه :
« یا أیهاالذین آمنوا أطیعواالله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم ...»؛ (2) این آیه می فرماید که: مؤمنان باید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنند.
از این که اطاعت اولی الامر را در کنار اطاعت از رسول به صورت مطلق آورده، استفاده می شود که اولی الامر باید معصوم باشد و گرنه خدا امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط کسانی که احتمال خطا و اشتباه در فرامین شان وجود دارد نمی کند، بنا بر این اینان باید معصوم باشند.
از طرف دیگر معصومان را در آیه تطهیر معرفی می کند: « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً »؛ (3) یعنی اهل بیت معصومند و کسی غیر از ایشان در بین امت از عصمت برخوردار نیست.
تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسی غیر از اهل بیت علیهم السلام معصوم نیست و غیر از ایشان همه صحابه و غیر صحابه در عمر خود دچار گناه و لغزش و خطا شده اند. از کنار هم قرار دادن این دو آیه به خوبی روشن می شود که منظور از: «اولی الامر»، اهل بیت هستند.
پس بر خلاف تصور مطرح شده در پرسش، در قران مسئله ولایت ائمه اهلبیت (ع) ذکر شده گرچه اسمی از آن ها در قرآن به تصریح نیامده است ؛ این مسأله دلائل متعددی دارد که اولین آن جلوگیری از بروز اختلاف و فتنه در بین مسلمانان از جانب مسلمان نماهائی بود که قلبا ایمان به اسلام نداشتند و منتظر فرصتی بودند که به بهانه های مختلف جامعه اسلامی را دچار آشوب و فتنه کنند و اتحاد کلمه مسلمانان را در زمانی که اسلام هنوز تازه پا گرفته بود، از بین ببرند.
از طرف دیگر مگر در مورد همه چیز به جزئیات در قرآن تصریح شده است ؟ امر به نماز و روزه و حج و زکات و خمس و دیگر موارد مهم در قرآن آمده، اما جزئیات و تفصیل آن به تبیین پیامبر واگذار شده است.
ولایت اهل بیت نیز در قرآن همان گونه که بیان شد، به تصریح آمده است؛ اما این که اسم آن ها چیسیت، به عهده پیامبر گذاشته شده است. پیامبر هم در موارد و موقعیت های متعدد اسم آن بزرگواران را برده و به مسلمانان معرفی کرده است. بیش از 100 روایت در این مورد از شیعه و سنی نقل شده است که بحث در مورد آن ها جایگاهی دیگر می طلبد. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (4)
ب) در باره فراز دوم پرسش باید گفت :
حضرات ائمه علیهم السلام از جمله حضرت امام حسین (ع) عصمت شان با دلیل عقلی و نقلی ثابت شده است. ولی در باره جناب عباس دلیل خاص بر عصمت نداریم گرچه دلیل بر منع عصمت از برزگانی چون جناب عباس وجود ندارد؛ ممکن است مراحل پایین تر از عصمت را داشته اند. (5)
چون منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است، (6) هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنا بر این خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است. از این رو عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست (7)؛ چنان که حضرت مریم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصینی دیگر (8) نظیر جناب عباس و مانند آها ممکن است جلوه ایی از فیض عصمت را داشته باشند؛ بخصوص این که عصمت مراتب متعددی دارد. مراتب پائین تر عصمت که عصمت از گناه باشد، برای دیگران نیز دست یافتنی است. (9)
ج) در باره فراز سوم پرسش باید گفت:
اگر مفهوم درستی از مسئله ارایه شود ، معلوم خواهد شد که توسل نه تنها با آیه یاد شده در پرسش منافات ندارد، بلکه ظهور عینی استعانت الهی با توسلات انجام می شود. از این رو باید گفت که توسل به وسایل و در پی سبب رفتن با توجه به این که خدا است که سبب را آفریده و خدا است که سبب را سبب قرار داده و خدا است که از ما خواسته از وسایل و اسباب استفاده کنیم و این محذوری ندارد ،بلکه عین توحید است، همان‌طور که در امور ظاهری و دنیایی ما آدمیان همواره از اسباب و وسایل استفاده می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم ، در مسایل معنوی و دینی نیز چنین است.
جای تردید نیست که شفا دهنده خداوند است، ولی باید به پزشک متخصص مراجعه کرد و دارو مصرف کرد تا شفا پیدا نمود ،چون خداوند مجرای دریافت شفا را در دارو قرار داده است یا مثلاً برای رفع تشنگی باید از آب استفاده کرد.
خداوند متعال دستور داده کسانی که می‌خواهند گناهان‌شان آمرزیده شود ،باید به در خانه پیامبر بروند. علاوه بر آن که خود طلب مغفرت می‌کنند، از آن بزرگوار هم بخواهند که از خدا برای آن ها طلب مغفرت نماید:
«ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛ (10) اگر ایشان هنگامی که با ارتکاب گناه به خود ستم کردند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می‌کرد ،خدا را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».
فرزندان یعقوب هنگام پشیمانی از گناه خود به یعقوب(ع) گفتند: یا ابانااستغفرلنا ؛ ای پدر! برای ما طلب آمرزش نما. در این جا پیامبر خدا را واسطه قرار دادند و پدرشان این تقاضا را پذیرفت و برای آن ها استغفار کرد.
طبق این گونه آموزه‌های متعالی راه دستیابی به رحمت واسعه الهی در ساحات مختلف زندگی دنیای و اخروی، امور دینی و دنیا،وسایل و اسباب است که خداوند معرفی کرده که بندگانش از همان طریق بروند تا به رحمت او برسند، پس نه تنها منافاتی که در پرسش اشاره شده ،مطرح نیست، بلکه به گفته آموزه‌های وحیانی راه همان است که بیان شد .برای رسیدن به فیض رحمت خدا باید به در خانه اهل بیت رفت و رحمت الهی را از مجرای وسایط فیض آن دریافت کرد.
برای رفع مشکلات باید از خداوند طلب کمک نمود. از خداوند خواست تا مشکلات رفع گردد، ولی از آن جا که ائمه (ع) مظهر اسمای الهی اند، به عنوان خلیفه خداوند در زمین رفع مشکلات از مردم به وسیله آن ها انجام می‌شود. از این رو در زیارت جامعه کبیره آمده است:
«وبکم ینفّس الهمّ و یکشف الضرّ؛ (11) به وسیله شما اندوه را بیرون می‌برد و سختی را برطرف می‌سازد».
توسل به اولیاى الهى و حاجت خواستن از آنان، به این معنى نیست که آنان را مستقل در انجام امور و شئون عالم هستى مى‏دانیم، بلکه در واقع از آنان مى‏خواهیم به خاطر منزلت و قربى که در درگاه خداوند به سبب عبودیت و بندگى خدا دارند ،از او بخواهند حاجت و خواسته ما را برآورده کند؛ یعنى حاجت‏ دهنده را خداوند مى‏دانیم. براى حاجت خواستن از خدا، بندگانى را که نزد خداوند عزیزند ،واسطه قرار مى‏دهیم که حاجت ما را از خدا بخواهند. این نحوه توسل امرى است که هم از پیامبر اکرم و هم از اصحاب ایشان دیده شده است.
پیامبر در طلب مغفرت براى فاطمه بنت اسد به حق خود و به حق پیامبران پیشین متوسل مى‏شود:
«اغفر لامّى فاطمة بنت اسد و وسّعه علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى؛ (12) خدایا مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز! جایگاه او را وسیع گردان! به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من».
نیز توسل عمر بن الخطاب به عباس عموى پیامبر: «اللهم انا نستقیک بعمّ نبیّک و نستشفع الیک بشیبته؛ (13) پروردگارا، به وسیله عموى پیامبرت طلب باران مى‏کنیم . محاسن سفید و سابقه او را در اسلام، شفیع خود قرار مى‏دهیم».
حضرت یوسف می گوید : پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینایی خود را باز یابد (14) یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته جدا تافته ای نبود ، بر دیدگان خود می افکند و در همان دم بینایی خود را باز می یابد، چنان که قرآن می فرماید :
« فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا» (15) در صورتی که به اعتقاد ما تمام پیامبران معصوم از گناه به خصوص گناه شرک هستد ، حال اگر شیعیان یا مسلمانان، خاک قبر و ضریح و مرقد پیشوایان دینی را بر دیده بگذارند و قبر و ضریح ایشان را به عنوان احترام ببوسند و یا به آن ها تبرک بجویند و بگویند خداوند در این ضریح و درها چنین اثری گذارده است ،در این کار اصلا دچار شرک نشده اند.
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی اسلام آشنایی داشته باشند ،می دانند که یاران حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر ، از یک دیگر سبقت می جستند که در این زمینه می توانید به کتب روایی مراجعه کنید. (16)
در توسل و حاجت خواستن از ارواح حضرات معصومان (ع) در هر جا و هر زمان به خصوص هنگام تشرف به زیارت آن ها باید توجه داشت که حضرات واسطه فیض خداوند اند و حاجت را خداوند می دهد. همه امور زندگی انسان به دست خداست ،ولی قبور ائمه به عنوان محل پاک ،زمینه استجابت دعا را فراهم می سازد. توسل به ارواح ائمه به عنوان واسطه فیض خداوند موثر است. توسل با این روش نه تنها محذوری ندارد، بلکه بسیار مفید و موثر است. در آموزه‌های دینی توصیه شده و هرگز با توحید منافات ندارد.
از این رو گفته شده:
با اندک دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل و به تعبیری دیگر توسل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت، به برگ آن می رسد. ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می‌کند. باران که می‌بارد، به واسطه ابر است. ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها؛ (17) خدا ابا دارد که کارها بدون سبب و علت و واسطه جریان پیدا کند».
پس خداوند برای هر کاری واسطه قرار داده.
در قرآن درباره توسل آمده: «و ابتغوا الیه الوسیله؛ (18) وسیله ای برای تقرب به خدا جست و جو نمایید».
حال باید دید آن وسیله چیست؟
در هر کاری وسیله خاصی ممکن است موثر باشد، ولی در اموری نظیر آنچه در پرسش آمده، توسل به معصومان بهترین راهکار برای دریافت فیض خداوند است. این با توحید هیچ گونه تعارضی ندارد و شرک آلود نیست، زیرا مومنان با توسل به اهل بیت حاجات خود را از خداوند می خواهند. خداوند حاجت های آنان را برآورده کرده و مشکلات شان را برطرف می سازد. اهل بيت تنها واسطه و وسیله کارند. (19)
بنا بر این ما شیعیان راه درست را در باب توسل می روییم و اگر غیر این راه را برویم نادرست است.

پی نوشت:
1. مائده (5) آیه 55.
2. نساء (4) آیه 59.
3. احزاب (33) آیه 33.
4. محمد امین صادقی، سیمای اهلبیت در عرفان امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص139.
5. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، نشر مرکز اسرا ، قم،1381 ش، ص 201.
6. محمد امین صادقی، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
7. آیت الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، نشر مرکز اسرا، قم 1378ش. ج 9، ص 20-22.
8. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 205.
9. جعفر سبحاني ، الالهيات ، قم ،‌نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، 1423 هـ . ق ، ج 3، ص 203- 205.
10. نساء (4) آیه 64.
11. مفاتیح الجنان، نشر فرهنگ اسلامی تهران ص 909.
12. جعفر سبحانى،آیین وهابیت،نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم،1376 ش. ص 153.
13. همان، ص 162.
14. یوسف (12) آیه 92.
15. همان، آیه 96.
16. صحیح بخاری، نشر دارالفکر ،بیروت، بی تا.،ج3 ،ص 255.
17. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ش. ج 2، ص 90.
18. مائده (5) آیه 35.
19. محسن قرائتی، اصول عقاید، نشر دفتر فرهنگی درس هایی از قرآن، 1384 ش، ص 99 - 100.

یکی از دوستان اهل سنت من یه فایل تصویری که از شبکه جهانی نور ضبط کرده بود نشونم داد در این برنامه گفته شد که حضرت ابراهیم (علیه السلام) که به مقام نبوت رسید وقتی مقامش بالا رفت خداوند مقام امامت را به حضرت ابراهیم داد ولی ما (اهل سنت) نفهمیدیم حضرت علی (علیه السلام) کی پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد که بعدش به مقام امامت برسد! آیا این ادعای اهل سنت صحت دارد؟ باید اول به مقام نبوت رسید تا بعد به مقام امامت نائل شد؟ یا حرفهاشون از روی تعصبات بی جا هست؟ و ایشون ادعا داشتند که این کانل (شبکه نور) دین ناب محمدی را رواج میده! یعنی به دور از هرگونه تعصب و...! حالا سؤال من اینه که ایا دین ناب محمدی باید برای کل دنیا به زبان فارسی پخش بشه؟ مگه کل مسلمانان دنیا فارسی زبان هستن؟ یا اینا دنبال اهداف خودشون در ایران میگردن؟ ممنون میشم در مورد مقام امام علی (ع) توضیح بدهید؟ و اینکه ادعای اهل سنت که حضرت علی (ع) پیامبر نبوده تا امام شوند چه ادعاییه که اینا دارن؟

پاسخ:
به طوری که از اشارات موجود در آیات و روایات به دست می‌آید، کسانی که از طرف خدا مأموریت داشتند، دارای مقاماتی بودند:
1- مقام نبوّت:
یعنی دریافت وحی از خداوند. نبی کسی است که وحی بر او نازل می‌شود. چنانچه کسی از او بخواهد وحی را در اختیار او بگذارد، این کار را می‌کند.
2- مقام رسالت:
یعنی مقام ابلاغ وحی و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهی بخشیدن.
رسول کسی است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد. از هر وسیله ای برای دعوت مردم به سوی خدا و ابلاغ فرمان او استفاده کند. برای انقلاب فرهنگی و فکری و عقیدتی تلاش نماید.
3 - مقام امامت:
یعنی رهبری و پیشوایی خلق. امام کسی است که با تشکیل حکومت الهی و به دست آوردن قدرت‌های لازم سعی می‌کند احکام خدا را به مردم تعلیم داده و آن ها را اجرا و پیاده نماید. اگر نتواند رسمأً تشکیل حکومت دهد، تا آن جا که در توان دارد، در اجرای احکام می‌کوشد. وظیفه امام اجرای دستور الهی است، در حالی که وظیفه رسول ابلاغ این دستورها می‌باشد.
عده بسیاری از مفسران و دانشمندان اسلامی به خصوص عالمان شیعه بر اساس آیه 124 سوره بقره و داستان حضرت ابراهیم: «إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً»، به برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت حکم کرده‏ اند. از آن جمله: علامه طباطبایی، شیخ طوسی، طبرسی و دیگران. زیرا از نظر این ها به لحاظ تاریخی، مقام امامت آن وقت به حضرت ابراهیم اعطا گردید که ایشان در آن زمان مقام نبوت را داشتند. این مطلب به ویژه با توجه به لحن آیه که امامت را مبتنی بر امتحانات و آزمایش سخت در دوران نبوت حضرت ابراهیم مبتنی کرده است، فهمیده می‏ شود.
آیه در مقام اعطای نشان و درجه عالی‏ تری است که با درجات پیشین تفاوت ماهوی و حقیقی را داراست. اگر جز این باشد، لغویت در حکم تازه لازم می‏ آید. بنابراین مقام امامت مقامی است که در رتبه بالاتری از مقام نبوت قرار گرفته است. بسیاری از پیامبران مانند پیامبر اسلام (ص) هر سه مقام را دارا بودند. حضرت رسول اكرم (ص) نيز تمام اين مقامات به جز نبوت و رسالت را براي حضرت علي(ع) در حديث منزلت ثابت كرده است: «اَمَا ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؛ (1) آیا راضی نمی‌شوی که نسبت به من بسان هارون به موسى باشی جز این که پس از من پیامبری نیست؟!». اين روايت در منابع متعدد از شيعه و اهل سنت نقل شده است. حضرت هارون (ع) برادر، وزير، وصي و خليفه حضرت موسي (ع) بود و مقام نبوت و امامت را دارا بود و لذا حضرت رسول اكرم (ص) نيز همان مقامات را به جز نبوت براي حضرت علي (ع) ثابت كرد يعني وصايت و جانشيني و امامت.
در ذيل همين آيه در تفاسير اهل سنت به تعريف امامت نزد آن ها اشاره شده است.
اهل سنت می گویند: امام كسي است كه در امر دين به او اقتدا مي شود؛ مثل نبي و خليفه و عالم. (2) و يا قايلند كه امامت جانشینی پیامبر است در امور دین و دنیای مردم. (3)
با توجه يه اين كلام و اشاره صريحي كه به خليفه شده نشان مي دهد كه خود اهل سنت نيز نبي بودن امام را قبول ندارند چرا كه خليفه و عالم قطعا نبي نيستند.
توضيح بيشتر اينكه تعریف امامت نزد اهل سنت همان تعریف امامت است نزد شیعیان؛ اما آنچه محل اشکال و اختلاف است، این است که نزد اهل سنت هر کسی می تواند این پست الهی را به خود اختصاص دهد حتي اگر معصوم نباشد. قاضى ايجى در المواقف مى‏ گويد: «جمهور بر اين عقيده‏ اند كه كسى شايستگى امامت دارد كه در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امور دين بپردازد. داراى رأى باشد تا بتواند به امور حكومت رسيدگى كند. شجاع باشد تا بتواند از كشور اسلامى دفاع كند. و برخى، اين شرايط را لازم نمى‏ دانند و معتقدند كه صفاتى از قبيل عدالت، عقل، بلوغ، مرد بودن و حريّت كافى است». (4)
به عبارت ديگر:
آن ها امامت را یک اصل در دین نمی دانند، به خلاف شیعه که می گوید امامت یک منصب الهی است که باید توسط کسی که از طرف خداوند تعیین شده و پیامبر (ص) اعلام فرموده است، احراز شود. لذا با توجه به تعريفي كه هر دو مكتب و به خصوص اهل سنت براي امام ذكر كرده اند نشان مي دهد كه منصب امامت جايگاهي مستقل و مسئوليتي علي حده است و ارتباطي با منصب نبوت ندارد. چنانكه با توجه به تعريفي كه ذكر شد آنها خلفاي راشدين و حتي پادشاهان بني اميه و بني العباس را امام مي دانند در حالي كه قطعا ژيش از آن اين افراد نبي نبودند. اين حرف كه امام بايد اول حتما نبي باشد و بعد امام شود حداقل بنا بر تعريف اهل سنت از مقام امامت حرفي گزاف و ادعايي بدون دليل است كه براي اثبات آن بايد استدلال هايي را ا رايه داد و با صرف ادعا چيزي اثبات نمي شود.
اما در مورد شبکه نور؛ شبکه نور توسط وهابیون عربستان تاسیس شده است و مرکز آن در کابل می باشد و تمام کارشناس های این شبکه نیز از میان همین فرقه انتخاب شده و به صورتی کاملا یک طرفه نه به تبلیغ اسلام ناب محمدی بلکه مشغول تبلیغ عقاید وهابيت هستند. اینان برای مشوش کردن افکار جوان شیعه در کشورهای فارسی زبان و به خصوص ایران و افغانستان مشغول فعالیت و ایجاد شبهه در ذهن شیعیان این کشورها می باشند. توجه کنید که آن ها به قدری یک جانبه به این امر مشغولند که حتی از دعوت کارشناسان شیعی به شبکه خود ابا دارند و وحشت دارند که با وجود چنین افرادی، کمی از اهداف خاص آن ها برملا شود و گرفتار استدلالات متقن علمای مکتب شیعه شوند.

پي نوشت ها:
1. ابن هشام، سیره نبوی، انتشارات خوارزمي، تهران، بي تا، ج 4، ص 163.
2. طبري كياهراسي، علي بن محمد، احكام القرآن، دارالكتب العلميه، بيروت، 1405ق، ج1، ص 15.
3. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، نشر طه، قم، 1383ش، ج2 ص 135، به نقل از شرح المواقف، ج،8 ص 345.
4. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، تهران، 1384ش، ج1 ، ص543، به نقل از المواقف، ص 398.

چه تعداد ملائکه حضرت مهدی(عج) را یاری می کنند؟؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
در مورد نزول ملائکه و یاری مؤمنان باید ابتدائا گفته شود که:
این هم از سنت های خدا است. یکی از سنت های خدا امدادهای غیبی است که نصیب مؤمنان مقاوم و مبارز و سختکوش می شود. سپاهیان دیدنی و نادیدنی خدا بی شمارند و خدا بندگان صادق ، مقاوم و سختکوش خود را با این لشکریان یاری می کند. همچنان که پیامبر و یاران اندکش را که بر سر پیمان جان نهاده و با تمام توان به مبارزه با مشرکان ستمگر قیام کرده بودند، یاری نمود :
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ؛ (1) خداوند شما را در «بدر» يارى كرد (و بر دشمنان خطرناك، پيروز ساخت) در حالى كه شما (نسبت به آن ها)، ناتوان بوديد. پس، از خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن، مخالفتِ فرمانِ پيامبر نكنيد)، تا شكر نعمت او را بجا آورده باشيد! در آن هنگام كه تو به مؤمنان مى‏گفتنى: «آيا كافى نيست كه پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، كه از آسمان فرود مى‏آيند، يارى كند؟!» آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه‏ هايى با خود دارند، مدد خواهد داد! ولى اينها را خداوند فقط بشارت، و براى اطمينان خاطر شما قرار داده و گر نه، پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است! (اين وعده را كه خدا به شما داده،) براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر كافران را قطع كند يا آن ها را با ذلّت برگرداند تا مأيوس و نااميد، (به وطن خود) بازگردند».
«إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ ؛ (2) (به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى ‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يكهزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم. ولى خداوند، اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار داد وگرنه، پيروزى جز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است! و (ياد آوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از سوى خدا بود، شما را فراگرفت و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد! و (به ياد آر) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: «من با شما هستم كسانى را كه ايمان آورده‏ اند، ثابت قدم داريد! بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى‏افكنم ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آريد! و همه انگشتانشان را قطع كنيد! اين بخاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش (ص) دشمنى ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى كند، (كيفر شديدى مى‏بيند) و خداوند شديد العقاب است».
این سنت در مورد حضرت مهدی و یاران صابر، مقاوم و پرتلاشش نیز محقق شده و امدادهای غیبی خدا را نصیب آنان می سازد. در روایتی امام صادق (ع) در تفسیر و بیان آیه شریفه " اتی امر الله فلا تستعجلوه = فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است براى آن عجله نكنيد!" (3) می فرماید:
"آن امر" ، اشاره به امر ما می باشد. خداوند دستور می دهد که در مورد آن شتاب نورزیم. خدا به هنگام قیام مهدی (عج) به وسیله سه لشکر : "فرشتگان ، ترس و رعب و مؤمنان او را یاری می دهد. (4)
البته این گونه نیست که امام زمان فقط با جنود نامرئی و بدون جنگ و جهاد و کشتن و کشته دادن، کارش پیشرفت کند؛ امام زمان و یارانش از مجاهدان بلند مرتبه اند و در راه جهاد و مبارزه، سختی های زیادی را تحمل می کنند و بنا به سنت خدا امدادهای غیبی از جمله نزول ملائکه برای تقویت روحی و کمک آنان است.
در روایتی دیگر آمده:
هر آن گاه که قائم خروج کند، خداوند او را با ملائکه نشاندار، ملائکه ردیف دار (5) و ملائکه کروبی یاری می کند؛ در حالی که جبرئیل پیشاپیش او، میکائیل از راست او ، اسرافیل از چپ او، ترس از یک ماه مسافت جلو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ او (ترس او تا این فاصله های طولانی از چهار طرف انتشار دارد) و ملائکه مقرب در پیشگاه اویند. (6)
در روایت دیگر می فرماید: پنج هزار ملکی که در بدر برای یاری مؤمنان نازل شدند، زمان خروج قائم به یاری او و یارانش می شتابند. (7)

پی نوشت ها:
1. آل عمران (3) آیه 123-137.
2. انفال (8) آیه 9 - 13.
3. نحل (16) آیه 1.
4. نعمانی، غیبت، ص 243.
5. اشاره به آیه 9 انفال که می فرماید: إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفين =(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يك هزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم؛ در تفسیر "مردفین" گفته اند: هزار ملک که هزار ملک دیگر در پی آنها بودند یا هزار ملکی که به ردیف بودند. محمد بن حبیب الله ، ارشاد الاذهان ، اول ، بیروت ، دار التعارف، 1419 ق ، ص 183.
6. مجلسی، بحار الأنوار ، هشتم، بیروت ف الوفا ، 1403 ق، ج 52 ، ص 348.
7. نعمانی ، همان ، ص 244.

باسلام، لطفا اثبات ولایت فقیه را در قرآن بیان نمایید.

پاسخ:
چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
اول. قرآن منبع اصلی معارف و احکام اسلام است.
دوم. پیامبر مفسر، مبین و معلم قرآن است (1). تفصیل جزئیات احکام و معارف را در سخنان و رفتار ایشان (سیره) باید یافت. این منصب بیان و تفسیر و تعلیم به امر خدا بعد از ایشان به خلفای ایشان واگذار شده است.
سوم. عقل نور خدایی و پیامبر باطنی است (2). دریافت های عقل در زمینه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تایید خداست.
بنابراین با توجه به توضیحات بالا منبع احکام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نباید انتظار داشت همه احکام و معارف و جزئیات آن ها را در قرآن یافت.
لزوم حکومت از نگاه عقل بدیهی است. قرآن شرایط حاکم را بیان کرده از جمله:
شرط اول: اسلام و ایمان.
خداوند می فرماید:
لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا"؛(3) خداوند هرگز کافران را بر مومنان سلطه نمی دهد،
لایتخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون المومنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شی؛(4) مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان ولی و سرپرست خود بگیرند. هر کس چنین کند، از لطف و ولایت خدا بی بهره است.
شرط دوم: عدالت.
ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار؛(5) به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید،
رکون در روایات به دوستی و اطاعت تفسیر شده است،
قال انی جاعلک للناس اماما"(6) قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین‌؛
خدا فرمود: تو را پیشوای مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمی رسد.
شرط سوم: فقاهت.
حاکم اسلامی باید عالم به احکام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا کند و اهداف را محقق سازد. در زمان پیامبر ( ص ) و امام معصوم (ع ) این علم از سوی خداوند به آنان داده شده است. در زمان غیبت امام معصوم (ع) داناترین مردم به احکام و معارف و اهداف قرآن باید متصدی این مقام باشد.
قرآن درباره شرط علم می فرماید:
أفمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون؛(7)
آیا کسی که به راه حق هدایت می کند، سزاوارتر است. از او پیروی شود یا کسی که راه نمی یابد، مگر آن که راه برده شود، شما را چه می شود؟ چگونه داوری می کنید؟
فقیه کسی است که با تخصصی که سال ها در تحصیل آن کوشش کرده، می تواند احکام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غیر فقیه کسی است که این تخصص را ندارد. باید اسلام را از فقیه و اسلام شناس بیاموزد.
فقیه و اسلام شناس عادل و توانمند شبیه ترین فرد به معصوم است. در نبود معصوم به حکم شرع و عقل باید منصب زعامت سیاسی جامعه را به کسی سپرد که صلاحیت بیش تری دارد. فقیه عادل و توانمند صلاحیت دارترین فرد است.
قرآن می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها؛ (8) خدا امر می کند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحیت بدهید.
کسی که می خواهد در رأس حکومت در جامعه اسلامی باشد، باید هم دین جامعه را به خوبی بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبیر امور را داشته باشد. اگر واجدین این شرایط متعدد هستند، به حکم عقل و شرع باید صلاحیت دارترین فرد برای تصدی این مسئولیت شناخته شود.
بنابراین در قرآن واژه "ولایت فقیه" نیامده و تفصیل این امر به بیان امامان واگذار شده است.

پی نوشت ها:
1. نحل (16) آیه 44.
2. کافی ،ج1 ،ص 25.
3. نساء (4) آیه 141.
4. آل عمران (3) آیه 28.
5. هود (11) آیه 124.
6. بقره (2) آیه 35.
7. یونس (10) آیه 35.
8. نساء (4) آیه 58.

چرا عبادات بدون پذیرش ولایت قبول نیست و مصادیق ولی به چه کسانی تعلق میگیرد؟

لطفا ساده پاسخ بدین.

پاسخ:
اگر خداوند انسان را به انجام عبادات مکلف نموده است، به خاطر اثر و نتیجه ای می باشد که در انجام آن وجود دارد و در هدایت و سعادت انسان تأثیر گذارند. برای رسیدن به نتایج مطلوب هر شرط و آدابی هم که لازم بود، بیان کرد و انسان را به انجام عبادات به همراه شرایط و آداب خاص خود مکلف نمود.
شرایط و آداب دو گونه هستند:
بخشی از آن مربوط به صورت و شکل و آداب عبادات هستند که به شرایط صحت عبادات معروفند، مثل داشتن وضو که شرط صحت نماز می باشد.
بخشی شرایط و آداب اثر گذاری آن عمل محسوب می شوند که به شرایط قبولی عبادات معروفند، مثل داشتن حضور قلب در نماز(1).
ممکن است یک عبادت به خاطر رعایت شرایط و آداب خود کاملا صحیح باشد. اما به خاطر عدم رعایت شرایط قبولی آن بی اثر باشد. از آن جائی که یکی از شرایط مؤثر بودن عبادات انسان این است که مسیر حرکت کلی آدمی در جهت صحیح و به سوی سعادت باشد، اعتقادات و باورهای قلبی او که مسیر کلی حرکت را مشخص می کنند، در میزان قبولی اعمال و عبادات مؤثر می باشند، چون هم در نگرش انسان تأثیر می گذارند و هم در الگو برداری و انتخاب مسیر هدایت و سعادت نقشی تعیین کننده دارند. به همین خاطر و بر اساس دلایل متعدد یکی از شرایط قبولی عبادات انسان پذیرش ولایت ائمه معصومین (ع) می باشد که پس از پیامبر اسلام (ص) مشعل هدایت جامعه را در دست دارند. ولایت اهل بیت بالاترین نعمت الهی به انسان معرفی می شود(2). مثلا در روایات بیان می شود که خداوند ما اهل بیت را باب (معرفت و شناخت) خود قرار داد. ما را راه و صراط به سوی خود قرار دادند و ... پس هر کس از پذیرش ولایت ما عدول کند و یا دیگری را برتر از ما بداند، از راه الهی منحرف گشته است و...(3).
راز این که اعمال انسان بدون ولایت اهل بیت پیرفته نمی شود، در آیه شریفه است که می فرماید:
«كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد، چرا كه) تمام عزّت براى خداست،(و بداند که) کلمه پاكيزه به سوى او صعود مى‏ كند، و عمل صالح را بالا مى‏ برد»(4). روایات بیان می کند که مراد خداوند از «کلمات پاکیزه» ولایت ما اهل بیت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) می باشد. خداوند هیچ عملی را از منکر ولایت ما نمی پذیرد.(5) پذیرش ولایت آن ها به این معناست که انسان طبق دستور خداوند در آیات متعدد قرآن آن ها را به عنوان افرادی معصوم و پاکیزه و بدون خطا (6) و خلیفه الهی و امام و پرچمدار هدایت انسان به سوی سعادت و کمال بشناسد(7). کلام آن ها را همچون کلام پیامبر و خداوند بپذیرد و اطاعت نماید(8). اطاعت الهی بستر مناسبی برای محقق شدن و شرط تحقق ولایت اهل بیت می باشد. اگر کسی از مسیر اطاعت خداوند خارج شد و صرفا ولایت اهل بیت را به زبان بپذیرد، در عمل این ولایت دردی را از او دوا نمی کند.(9) مصداق ولی همان طور که از روایات متعدد پیامبر اسلام (10) به دست می آید، ائمه معصومین (ع) و دوازده امام معصوم می باشند که به عنوان امام زمان در هر زمان زمام هدایت جامعه و افراد در دست آن ها می باشد.

پی نوشت ها:
1. محسن قرائتی ، اسرار نماز، ص25، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1385ش.
2.ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج1 ، ص217، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365ش .
3.همان،ج1،ص 184.
4.فاطر (35) آیه 10.
5.الكافي،ج1، ص 430.
6.احزاب (33) آیه 33.
7.مائده (5) آیه 55.
8.نساء(4) آیه 59.
9. الكافي، ج 2 ، ص 75 .
10. حویزی ،تفسیر نور الثقلین ،ج1 ،ص 499 ، نشر اسماعیلیان، قم،1415ق.

آیا این درست است که گفته می شود که حتی اگر فردی پیرو هر دینی باشد اما محبت امام علی (علیه السلام) را داشته باشد اهل نجات و رستگاری است؟ آیا محبت به ایشان چیزی غیر از پیروی از راه و رسم ایشان است و یا اگر فردی فقط ایشان را به دلیل شجاعتشان دوست بدارد باز هم اهل رستگاری است؟

پاسخ:
محبت اکسیر عجیبی است که محب را به رنگ محبوب در می آورد و به همین جهت است که در روایت آمده:
امام باقر (علیه السلام) از یکی از اصحابش پرسید: چرا پاهایت را غلاف پیچ کرده ای؟
جواب داد: همه راه را به شوق زیارت شما بر شتری لاغر آمده ام و پاهایم به خاطر لاغری مرکب زخم شده و آن ها را غلاف پیچ کرده ام؛ بعد برای لحظاتی سرش را به زیر انداخت و سپس عرض کرد:
فدایت شوم گاهی که با خود خلوت می کنم، شیطان مرا به خاطر زیادی گناهانم به یأس از رحمت خدا سوق می دهد و من به محبتی که به شما دارم، امیدوار می شوم ( آیا این محبت مرا نفع می رساند)؟
امام فرمود: آیا دین غیر از دوست داشتن (مظاهر حق) و دشمن داشتن (مظاهر باطل) است؟ سپس امام این آیات را تلاوت کرد: "حبب الیکم الایمان =خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است كسانى كه داراى اين صفاتند هدايت يافتگانند! "(1) ، "یحبون من هاجر إلیهم = كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى‏ دارند "(2) و "ان کنتم تحبون الله (3) = اگر خدا را دوست مى‏ داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است." (4)
بنا بر روایت دیگر از امام صادق (ع) سؤال شد: این که ما خود و فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می کنیم ، فایده ای هم برای آخرت ما دارد؟
امام فرمود: آری به خدا قسم و مگر دین جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟ خدا می فرماید: اگر خدا را دوست مى‏ داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.(5)
علی بن ابی طالب مظهر و نمود حق و خلاصه رسول الله است که اشرف کائنات و برگزیده ترین بنده خداست و بعد از پیامبر، راه و رسم و خلق و خو و ایمان و عقیده و عمل ایشان، در علی بن ابی طالب نمود می یابد.
کسی که آگاهانه و از سر معرفت به علی بن ابی طالب عشق بورزد، عاشق حق مطلق و همه مظاهر حق است و چنین کسی به تناسب حقیقت و درجه محبتش، به رنگ و خلق و خوی علی در می آید و پیرو راه و رسم و عقیده و عمل علی می شود و مگر ایمان غیر این است؟
محبت به فرد اگر محب را به پیروی و همرنگی با محبوب وا ندارد، محبت نیست و فقط ادعای محبت است.
البته گروهی هم بوده و هستند که یک علی خیالی در ذهن خود ساخته اند که با علی حقیقی وجه مشابهتی ندارد و مدعی عشق به علی هستند و یا علی مددشان گوش فلک را کر کرده است؛ اما رنگی از علی بن ابی طالب در آنان نیست. اینان محب موجود موهوم ذهن خویش هستند نه محب علی و این موجود موهوم ذهنی هم دردی از آنان دوا نخواهد کرد.
بنا بر این علی خودش مظهر دین و حق و حقیت و راه است و محب علی کسی است که به دین و عقیده و راه و روش علی است و گر نه ، محب نیست. علی عاشق توحید و عاشق رسول الله و عاشق عمل صالح و مشتاق لقای خدا بود و دوستدار علی نمی تواند دوستدار اینها نباشد و اگر نباشد ، دیگر دوستدار علی نیست.
علی از منکران توحید و معاد و منکران نبوت رسول خدا و پیروان غاصبان حق اهل بیت بعد از رسول خدا بیزار بود و مگر می شود محب علی بود و در عین حال مشرک یا منکر نبوت رسول خدا یا پیرو کسانی بود که بعد از رسول خدا اهل بیت آن حضرت را به قهر راندند؟
اما این که فردی حضرت علی را فقط به خاطر شجاعتش یا یتیم نوازی اش و ... ، دوست بدارد، این محبت هم که رشحه ای از حق است ، برای او مفید است و امید است عنایت خدا شاملش شود و وجوه دیگر علی بن ابی طالب را هم بشناسد و دوست بدارد. مثل چنین کسی مثل کسی است که مثلا زکات می دهد ولی دیگر واجبات را انجام نمی دهد. او میزان زکاتش سنگین و بقیه میزان هایش سبک است و امید است عنایت خدا شاملش شود و بقیه میزان هایش هم سنگین گردد.
بالاخره او نسبت به کسی که زکات هم نمی دهد ، یک پله جلو است.

پی نوشت ها:
1. حجران (49) آیه 7.
2. حشر (59) آیه 9.
3. آل عمران (3) آیه 31.
4. محدث نوری ، مستدرک الوسائل ، - ، قم ، آل البیت ، 1408 ق ، ج12 ، ص 226.
5. همان ، ج 15 ، ص 128.

1- طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟

2- کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟

3- آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن

پرسش1: طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟
پاسخ:
ولايت علي بن ابي طالب (علیه السلام) به دلايل فراوان از جانب خداست و جز از جانب خدا نمي تواند باشد؛ اما اگر انتظار داريد که ما آيه اي بياوريم که در آن با نام بردن از امام علي بن ابي طالب (ع)، ما را بعد از پيامبر به اطاعت از ايشان فراخوانده باشد، اين انتظاري است که برآورده شدني نيست و چنين آيه اي وجود ندارد.
اما از شما مي پرسيم:
آيا خدا بايد همه چيز را با تمام جزئيات در قرآن بگويد تا اگر ما در قرآن نيافتيم، بگوييم خدا در اين زمينه هيچ چيزي نفرموده و ما تکليفي نداريم؟
آيا بسياري از مسائل وحي غير قرآني نبوده و بر پيامبر وحي نشده است؟ آيا ما بايد اين موارد را از وحي و از خدا ندانيم؟
يک مثال براي شما مي زنيم:
بعد از هجرت مسلمانان به مدينه و شکل گرفتن "مدينه النبي" به عنوان مرکز اسلام، پيامبر در اولين قدم، اقدام به ساخت مسجد کرد. مسجد پيامبر ابتدا يک چهار ديواري بود که گوشه اي از آن را با شاخه هاي نخل پوشانده بودند تا سرپناهي براي مهاجران بي خانمان باشد.
مهاجران بي خانمان کم کم در کنار اين مسجد چهار ديواري هايي براي خود ساختند و براي اين که راحت به مسجد رفت و آمد داشته باشند، درهايي از آنجا به مسجد باز کردند. از خداوند به پيامبر وحي رسيد که همه درها جر در خانه علي را ببندد. وقتي پيامبر براي بستن درها اقدام کرد، اقدام ايشان مورد اعتراض واقع شد و ايشان در جواب اعتراض ها فرمودند که: نه من آن درها را بستم و نه من در خانه علي را باز گذاردم؛ بلکه همه دستور خدا بود.(1)
قطعا دستور خدا جز از طريق وحي و ملک وحي نمي رسد و قطعا اين دستور در قرآن نيست. حالا آيا صحيح بود و حق داشتند مسلمان ها بگويند در کدام آيه اين دستور آمده است؟ و بگويند چون اين دستور در قرآن نيست، پس وحي نيست و ما قبول نداريم؟
مگر خدا در قرآن نفرموده:
َ«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛(2) آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده، خوددارى نماييد»؟
مگر اين آيه به ما دستور نمي دهد که هر چه رسول امر کرد، قبول و اجرا کنيد و هر چه نهي کرد، از آن دوري گزينيد؟!
مگر اطاعت از خدا عين اطاعت از رسول خدا نيست كه:
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا؛ (3) كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى)».
مگر رسول خدا ذيل آيات ولايت (55 مائده) و اولي الامر(59 نساء) و ... و در حديث متواتر ثقلين و حديث متواتر يا نزديک به متواتر غدير امام علي را به عنوان جانشين بعد از خود معرفي نکرده؟! پس چگونه بايد فقط دنبال آيه باشيم؟
آيا اگر خدا مصلحت نبيند نام امام را در قرآن ببرد يا مصلحت ببيند در قرآن نام نبرد، ما نبايد بپذيريم؟
اين نوع عمل با مسائل ديني ، ايستادن در برابر خدا و رسول است که براي دين دو منبع قرآن و سنت را قرار داده است و ما نمي دانيم که کدام مسائل را بايد در قرآن بگويد و کدام را در سنت و خدا خودش بهتر مي داند که کدام را در سنت و کدام را در قرآن، بيان کند و ما بايد تابع قرآن و سنت ياشيم و کساني که فقط قرآن را سند مي دانند همان حرف خليفه دوم و پيروانش را تکرار مي کنند که براي نفي وصيت رسول خدا گفت:
"حسبنا کتاب الله" (4)کتاب خدا ما را کفايت است.
ولي خود کتاب خدا، مردم را به مراجعه به کتاب و سنت (سخن و تفسير بياني و عملي رسول خدا و عترت ايشان از قرآن) دعوت مي کند:
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه‏؛(5)
و چگونه كافر مي شويد، با اين كه (در دامان وحى قرار گرفته‏ ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مى‏ شود، و پيامبر او در ميان شماست؟».
بنابراين ما موظفيم مسائل قرآن را از قرآن و سنت بيابيم و فقط قرآن را به عنوان سند پذيرفتن، دست رد به سينه قرآن زدن است که سنت را به عنوان مبين و مفسر خود معرفي کرده است.
در آخر چند سئوال از حضرتعالي مي پرسم:
آيا كسي كه طبق آيه مباهله (61 آل عمران) نفس پيامبر (ص) است؛ احق و سزاوار به جانشيني رسول خداست يا كسي كه ...؟)
آيا كسي كه طبق آيه 33 احزاب و بنا بر تصريح شيعه و سني پاك و مطهر است سزاوار خلافت و جانشيني است يا ...؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 مائده خداوند او را ولي و سرپرست معرفي كرده احق و......است يا ..؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 نساء مصداق اولي الامر است، شايسته خلافت ... يا ديگران؟
اگر قرآن براي هدايت انسان ها نازل شده بايد از اجمال خارج شود؛ حال چه كسي بايد اين اجمال را روشن و شفاف سازد؟
طبق آيات قرآن پيامبر بايد آيات را تبيين و تفسير كند . پيامبر اسلام مصداق آيات مورد نظر را چه كسي معرفي كردند؟
بر آگاهي بيشتر مي توانيد به كتاب امامت و ولايت در قرآن تاليف آيت الله مكارم كه سند هاي زيادي در ذيل آيات مذكور از كتب اهل سنت و شيعه داده اند، مراجعه بفرماييد.

پي نوشت ها:
1. مجلسي محمد باقر ، بحار الانوار ، هشتم ، بيروت ، الوفا ف 1403 ق ، ج 42 ، ص 155.
2. حشر (58) آيه 7.
3. نساء (4) آيه 80.
4. بخاري ، صحيح ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1401 ق ، ج5 ، ص 138.
5. آل عمران (3) آيه 101.
-------------------------------

پرسش 2: کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟
پاسخ:
پرسشگر محترم شرک گناهي است نابخشودني:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمى‏ بخشد! و پايين‏ تر از آن را براى هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مى‏ بخشد».
و شجره خبيثه اي است که همه اخلاق ناپاک و عقايد باطل و اعمال زشت، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:
«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (کلمه شرک در مقابل کلمه خبيثه که همان کلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد».
بنابراين بايد از شرک در همه چهره هايش فرار کرد؛ اما مهم اين است که شرک را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرک نشماريم.
"شرک" يعني در الوهيت، عبادت، خلقت، اطاعت و محبت براي خدا شريک بتراشيم. کسي که غير خدا را خالق، فريادرس مستقل، محبوب، معبود و مطاع قرار مي دهد، گرفتار شرک در چهره هاي مختلفش شده است.
اما کسي که فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد و فقط خدا را عبادت کند و غير خدا را فقط زماني اطاعت کند يا محبوب بگيرد که خدا امر کرده باشد، او موحد است.
با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او کمک بطلبيم، براي خدا در تأثير گذاري و قدرت شريک قايل شده ايم و اين شرک است. اگر ما به برداشت و فکر خودمان کسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او کمک بطلبيم، مانند مشرکان براي خدا شريک تراشيده ايم؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:
َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏؛(3) اينها را نمى‏ پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».
اما اگر خدا بنده اي را برگزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام کند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده کردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم، آيا اينجا کار ما شرک آلود است؟
خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (علیه السلام) مي فرمايد:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما چيزى به شكل پرنده مى‏ سازم، سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى‏ دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
در اين آيه مي فرمايد: "من براي شما اين کارها را انجام مي دهم" يعني اگر بخواهيد اين کارها را مي کنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.
آيا اين شفاطلبي از حضرت عيسي کفر بود؟!
مگر اطاعت غير خدا شرک نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي کند و مشرک نمي شمارد:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛(5) (آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند».
در روايات تصريح شده که اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي کردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند.(6)
حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا که در قرآن به آن امر شده، شرک است؟
بنابراين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است که خدا به اين کارها امر کرده و ما چون مطيع خدا هستيم، اين کارها را مي کنيم و کساني که اين کارها را شرک مي پندارند، مشرک شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلکه مطيع برداشت هاي خود شده اند.
آيا کساني که بعد از پيامبر قرآن و عترت را کنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا، بلکه از طريق فهم و درک ديگران دريافت کردند و اطاعت نمودند، مشرکند يا شيعه که قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟
شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درک قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه کرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و همسر پيامبر (عايشه) و ابوهريره و ... قرآن را دريافت؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نکردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت، عين شرک نيست؟
بنابراين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم که از اهل بيت گرفته شرک آميز است؛ اما ديگران که اهل بيت را که دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود، وانهادند و تابع ديگران شدند، موحدند؟
پرسشگر محترم!
کدام مسئله در مذهب شيعه شرک و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد که مستند به برهان قطعي از کتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرک پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف کنيد و مورد هايي که شرک است را معرفي کنيد.
توسل که شما آن را شرک آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلکه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرک نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرک مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرک بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درک کرده اند؟
اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن کبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحکام سقوط نمي کند. ولي شماييد که محروم مي شويد. ما شما را به حاکميت عقل و برهان دعوت مي کنيم و از شما مي خواهيم که فارغ از پيشداوري ها، درباره تعاليم شيعه بررسي کنيد و اگر موردي را شرک آميز ديديد، سؤال کنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع کننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد، آن گاه آن را رها کنيد.
در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:
اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم، بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند.
پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛
در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند.

پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 48.
2. ابراهيم (14) آيه 26.
3. زمر (39) آيه 3.
4. آل عمران (3) آيه 49.
5. توبه (9) آيه 31.
6. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1420 ق ، ج 3 ، ص 233.
-------------------------------

پرسش 3: آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن
پاسخ:
آياتي از قرآن حکايت دارد که اراده خدا بر حاکميت حق و عدل است و روزي زمين به حاکميت مستضعفان صالح که به ناحق از امامت محروم شده اند، در خواهد آمد. از جمله آيات زير:
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ؛(1) ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!».
امامت صالحان و وراثت بر زمين گر چه تا به حال نسبت به اقوامي مؤمن کم و بيش محقق شده؛ ولي تحقق کامل و تمام آن در زمان ظهور امام دوازدهم است و به اين مطلب علاوه بر شيعه، بسياري از اهل سنت باور دارند.(2)
«أن الارض لله يرثها عبادي الصالحون؛(3) بندگان شايسته ‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!».
تا به حال اين وراثت به طور کامل محقق نشده و عالمان اسلام تحقق آن را در زمان ظهور مهدي (عج) و نزول عيسي (ع) مي دانند.(4)
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏؛(5) او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!
اين غلبه کامل بر اديان هم در زمان ظهور محقق مي شود».
آيات بسيار ديگري هم بر حاکميت کامل مؤمنان و موحدان بر زمين و غلبه کامل اسلام دلالت دارد. بنا بر روايات، اين حاکميت و غلبه کامل به دست مهدي آل محمد است که فرزند امام عسکري (ع) است.
اما در قرآن حاکميت امام زمان به دلايلي که خدا مي داند، به نام ذکر نشده است و ما نبايد براي خدا تعيين تکليف کنيم که حتما بايد اين مطلب را به صراحت در قرآن گفته باشد وگرنه ما نمي پذيريم. خداوند براي دينش دو منبع مهم معرفي کرده است:
قرآن و سنت قولي و عملي پيامبر و اهل بيت و ما به آنچه از معارف و اخلاق و احکام در اين دو منبع آمده، بايد پايبند باشيم و گر نه در پيشگاه خدا مؤاخذه خواهيم شد. ما هيچ گاه به عنوان يک مسلمان نبايد بگوييم من فقط اين مطلب را اگر در قرآن آمده باشد، مي پذيرم. اين کلام يعني دست رد زدن به سينه پيامبر و عترت که خدا آنان را سخنگويان خود معرفي کرده و اطاعت آنان را عين اطاعت خود شمرده است.

پي نوشت ها:
1. قصص (28) آيه 5.
2. ابن ابي الحديد معتزلي ، شرح نهج البلاغه ، اول ف بيروت ، دار احيائ الکتب العربيه ، 1378 ق ، ج19 ، ص 29.
3. انبياء (21) آيه 105.
4. آلوسي بغدادي ، روح المعاني ، اول ف بيروت ، دار الکتب العربي ، 1415 ق ، ج17 ، ص 195.
5. توبه (9) آيه 33.

پرسش1:ادلۀ عقلي عصمت امام:

1- تسلسل؛ سبب نياز امّت به امام آن است كه مردم معصوم نبوده، جايز الخطا مي‌باشند. حال اگر فرض كنيم كه امام، هم جايزالخطا باشد، پس فرد ديگري باید فرض شود که معصوم باشد و اگر سلسله نيازها، به معصوم ختم نشود تسلسل لازم مي‌آيد و از آنجا كه تسلسل باطل است وجود امام معصومي كه با وجود او نياز امّت برطرف مي‌گردد لازم مي‌شود.

2- حفظ اسلام؛ موفقيت امام در مهمترين مسئوليت خويش كه همان حفظ اسلام از تغييرات و تحريفات است، بدون عصمت امكان‌پذير نيست زيرا در صورت معصوم نبودن امام، احتمال تغيير عمدي يا سهوي توسط او در دين داده مي‌شود.

3- الگو بودن برای مردم؛ هدف از نصب امام از ناحيۀ خداوند اين است كه مردم از اوامر او اطاعت كنند و كارهاي او را به عنوان الگو براي خويش برگزينند، در حالي كه اگر انجام گناه از امام ممكن باشد، اعتماد و اطمينان مردم نسبت به او كمتر خواهد شد و در نتيجه اثر پذيري و اطاعت مردم از گفتار و رفتار او كمتر تحقّق خواهد یافت.

براهین 1 و 2 و 3 عقلی برای امامت به نظر برای دوران غیبت جور در نمیاد. چون دین در دوران غیبت به ظاهر در دست فقها بوده و عصمت آنها ثابت نیست.

پرسش2: ضمن درخواست به شبهه بالا یه سوال دیگه دارم اونم اینه که آیا دلیل عقلی یا فلسفی محض (مثل بحث انسان کامل در فلسفه) برای اثبات ولایت معنوی انسان کامل (امام عصر «عجل الله تعالی فرجه») داریم؟

پاسخ1:
در زمان غیبت نیز مسئول دین خدا امام معصوم است و در واقع سرپرست دین اوست؛ ولی فقهای جامع الشرایط و عادل به عنوان نایب امام حسب ظاهر عهده دار بیان احکام دین خدايند. از این روی مطالبی که در باره امام معصوم وجود دارد و در پرسش اشاره شده همواره و در هر زمان حتی در زمان غیبت هم مطرح است؛ زیرا:
نباید تصور شود که مسئولیت امام و رهبری جامعه بعد از پیامبر تنها بیان احکام بوده، بلکه امامت مقامی الهی است که غیر از رهبری ظاهری مردم، مسئولیت رهبری معنوی و باطنی را نیز به عهده دارد.
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد. اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند. (1)
اگر معنای امامت روشن گردد، معلوم خواهد شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست. امام همچنان که وظیفه راهنمایی ظاهري مردم را به عهده دارد، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد. او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودنشان در این باب تأثیری ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد. (2)
از این تحلیل حکیمانه معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
گرچه ائمه (ع) به دلیل طولانی نبودن عمر مبارک‌شان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را براي مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبه خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشته‌ و به تناوب مسئولیت را به عهده می‌گرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است، اثرگذار بوده اند.
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیقی دارد:
«ألاَ أنّ آل محمّد (ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛ (3) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن می‌سازد.
گفتنی است که با توجه به تحلیل یاد شده گرچه برهان اول و دوم در همه زمان ها موثر است و پیام خود را دارد، ولی برهان دوم - که الگو گیری باشد - شاید در عصر غیبت جنبه عمومي نداشته باشد. ولي براي برخی از خواص و ياران آن حضرت ممکن است.
به عنوان مثال و نمونه برخی نقل کرده‌اند که از شیخ مفید ( که از علمای بسیار بزرگ شیعه در قرن پنجم است) سؤال شد: زن حامله‌ای از دنیا رفته، آیا او را به همان صورت دفن کنیم یا بچه‌ای را که در شکم دارد و زنده است، بیرون آوریم، بعد او را دفن کنیم، در پاسخ فرمود: با بچه او را دفن نمایید.
بعد از آن که پرسشگر بیرون رفت، فردی که سوار مرکبی بود، به او رسید و فرمود: شیخ مفید گفته: بچه را بیرون آورید، سپس او را دفن نمایید.
بعد از مدتی، جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، فرمود: کسی را نفرستادم و آن کس حضرت صاحب الامر بوده، سپس تصمیم گرفت که فتوا ندهد، چون ممکن است اشتباه باشد، نامه‌ای از امام عصر (عج) برای شیخ مفید آمد که:
فتوا بدهید و بر ماست که نگذاریم که در خطا واقع شوید. لذا شیخ بار دیگر در مسند فتوى نشست. (4)
البته از باب قاعده لطف، امام زمان به هر صورت که مصلحت بداند، شیعه و فقها را مورد عنایت و لطف خود قرار می دهد، ولی عنایت در چه زمان و چگونه انجام می شود، برای ما معلوم نیست.
نکته دیگر در این باب این است که کلیاتی در آموزه های دینی و روایات آمده که با استمداد از آن ها می توان مطالبی را تقدیم داشت، مثلا حسب آنچه نقل شده ، امام زمان (ع) فرمود: « فانا یحیط علمنا بانبائکم و لا یغرب عنا شی من اخبارکم و معرفتنا بالزلل الذی اصابکم ؛ (5) ما به احوال و اخبار شما آگاه هستیم. هیچ یک از امور شما بر ما پوشیده نیست. از لغزش‌ها و کاستی‌های عملکرد شما آگاه هستیم. چیزی بر ما پوشیده نیست». از این کلام معلوم می‌شود که حضرت از امورات پیروان خود آگاه است. چیزی از امور ما بر او پوشیده نیست. بسیار بعید است که برای رفع گرفتاری‌های ما دعا و توجهی نفرماید. ممکن است بسیاری از امور ما به برکت دعا و توجه حضرت صاحب برطرف گردد، ولی ما متوجه نشویم، چه این که در برخی دعاها تصریح گردیده که حضرت واسطه فیض در عالم است و هر چه در افاضات الهی نصیب عالم و آدم می شود ، به برکت وجود اوست. فرمود:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء ؛ (6) حجت الهی که جانشین دوازدهم است، قائم منتظر مهدی است. چشم امید عالم به اوست. دنیا به بقای او باقی است. به برکت او به خلق روزی می‌رسد، زمین و آسمان به وجودش برقرار است». از این گونه آموزه‌ها به دست می آید که نه تنها رفع گرفتاری‌ها بلکه همه حقایق و فیوضات مادی و معنوی که نصیب عالم و‌ آدم می‌شود، به برکت وجود حضرت مهدی است. همگان طفیل وجود او هستند. او واسطه فیض خدا بر عالم و آدم است، گر چه ممکن است خود آدمیان و عالمیان متوجه این حقیقت نشوند و آن را درک نكنند.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیعه در اسلام، ص 122، نشردار الکتب الاسلا میه ، تهران ، 1348 ش .
2. همان، ص 152.
3. نهج البلاغه، خطبه 100 ، ص49 ، نشر موسسه امیر المومنین ،قم ، 1375 ش .
4. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 399، نشر کتاب فروشی علمیه اسلامیه ، تهران ،بی تا .
5. بحار الانوار، ج 53، ص 175، نشر دار الاحیا التراث العربی ، بیروت ،1403 ق .
6. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان ، ص 155، نشر بلاغت ، قم .
--------------------------------

پاسخ:
پاسخ در چند محور تبیین می شود:
1. «ولی» اسمی از اسمای الهی است و همیشه مظهر می‌خواهد. از این رو انقطاع ولایت جایز نیست و اولیای خدا همیشه در عالم هستند، به خلاف نبی و رسول که اسم خلقی‌اند. در این عصر حضرت بقیةالله مهدی موعود پرچم‌دار ولایت در هر دو ساحت تکوین و تشریع است. (1)
بر اساس آموزه‌های متعالی قرآن کریم:‌ «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه ؛ (2) روی زمین جانشین قرار می‌دهم» انسان خلیفه خداوند است.
بر اساس مبانی عرفانی و آموزه‌های معنوی (که درباره ظهور اسماء الهی در عالم و آدم بحث می‌کند) خلافت تعبیر دیگری از مظهریت از اسماء و صفات الهی است، ‌زیرا خلافت الهی نه به مفهوم جانشینی بله به معنای مظهریت انسان از اسماء و صفات حق است، زیرا خداوندی که محیط بر همه هستی و عالم بر همه چیز است، ‌از هیچ جا و از هیچ نشئه و نشئه و عوالم و جود غایب نیست، تا خلیفه جای او را بگیرد و جانشین او گردد.
بنا بر این مراد از خلافت الهی این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداوند و آیت و آیینه وجود او در عالم است و صفات متعالی خدا در وجود او تجلی و ظهور یافته، مثلاً مظهر رحمت و علم و حکمت خداوند است.
وقتی این اسماء در کسی تجلی کند و مظهر اسماء الهی بشود، اهل رحمت و علم و حکمت می‌شود و در همه شؤون زندگی حکیمانه و عالمانه و رحیمانه عمل می‌کند. رحمت و حکمت و دانش از وجود او در همه جا فیضان می‌کند و مردم از او بهره‌مند می‌شوند.
وقتی خداوند دارای صفات کمالی مانند علم و قدرت و رحمت و اراده است، موجود و مخلوقی مانند انسان نیز دارای همان صفات الهی در مرتبه پایین‌تر باشد.
در این حال شخص مظهر اسماء و صفات الهی شده، اسماء الهی در او ظهور و تجلی یافته است.
بنابراین یکی از آثار و اهداف ظهور اسماء الهی در انسان این است که مظهر هر اسمی بشود و به اذن الهی طبق همان اسم در عالم عمل کند و آن را متجلی سازد و کارهای او رنگ خدایی پیدا کند،‌ نیز تمام گفتار و رفتار او در همه شئون زندگی، خدایی شود.
قرآن کریم جمله زیبایی در این باره دارد:
«صبغة الله ومَنْ أحسنُ‌مِنَ اللهِ صبغةً ؛ (3) رنگ خدایی،‌ و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟» .
رنگ خدا گر چه بسترهای گسترده‌ای دارد، ولی یکی از اموری که جزء صبغة الله محسوب می‌شود، ظهور صفات الهی در وجود انسان‌های پاک است که او را مظهر رحمت و رأفت و حکمت و مانند آن می‌نماید.
گفتنی است چنان كه در پاسخ قبل هم اشاره شد نیاز انسان به امام معصوم (ع) در ساحت امامت و هدایت باطنی اعمال اوست . امام همچنان که نسبت به ظاهر اعمال بشر پیشوا و راهنماست ، در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند.
بسیار اتفاق می‌افتد که یکی از ما کسی را به امری نیک یا بد راهنمایی کند ، در حالی که به گفته خود عامل نباشد، ولی هرگز در انبیا و امامان معصوم (ع) که هدایت و رهبری‌شان به امر خداست، این حالت تحقق پیدا نمی‌کند. ایشان به راهی که هدایت می‌کنند و رهبری آن را بر عهده دارند، خود نیز عامل‌اند. آن ها هادی مردم به سوی حیات معنوی هستند، و خودشان هم هدایت شده اند؛ زیرا خدا تا کسی را خود هدایت نکند، هدایت دیگران را به دست او نمی‌سپارد. هدایت خاص خدایی هرگز تخلف بردار نیست.
بنابراین امام معصوم که نه تنها در ساحت ظاهر بلکه در ساحت باطنی و حیات معنوی نیز رهبر بشر است و حقایق اعمال با رهبری او سیر می‌کند، انسان به وجود چنین فرد معصوم و هدایتگر نیاز مبرم دارد، زیرا ولایت و رهبری باطنی اعمال بر عهده اوست. اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم می کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد. بدیهی است که حضور و غیبت جسمانی امام در این گونه امور تفاوتی ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها پوشيده است. (4)
امام معصوم نه تنها برای آدمیان در ساحت تشریعی و اموری نظیر هدایت ظاهری و باطنی که به تفصیل بیان شد، مورد نیاز است ،بلکه وجودش در نظام آفرینش لازم است و عالم و آدم به او نیازمندند، از این رو در آموزه‌های دینی در این باب آمده:
«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت ؛ (5) اگر زمین بدون امام بماند ، از هم متلاشی می گردد». در روایت دیگر فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله ؛ (6) اگر امام لحظه‌ای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا می‌کند».
بر اساس این گونه روایات که تعدادشان زیاد است (7) به دست می‌آید که نیاز عالم و آدم به وجود امام از نیاز آن ها به هوا و اکسیژن بیش تر است، زیرا با نبود هوا تنها موجودات زنده از حیات ساقط می‌گردند، ولی با نبود امام، عالم از هستی ساقط می‌شود.
از این رو در برخی دعاها درباره وجود مقدس حضرت مهدی آمده:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء؛ (8) سپس حجت جانشین، قائم منتظر مهدی که امید جهانیان به اوست، آن که عالم به برکت فیض وجود او باقی است . در پرتوی وجود او مردم روزی می خورند. آسمان و زمین استوار و برقرار است».
بنابراین از هر نظر انسان نیازمند امام است. بدون امام نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع دچار مشکل است، بلکه از هم فرو خواهد پاشید.

پی‌نوشت‌ها:
1. آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی (ع)، ص 252، نشر بوستان کتاب قم 1386ش.
2. بقره (2) آیه 30.
3. همان، آیه 138.
4. علامه طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 119 تا 152، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1348 ش.
5. کافی ج 1، ص 179، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.
6. همان .
7. همان .
8. مفاتیح الجنان، ص 156.

با سلام، چه رمز و حكمتي است كه هر سه امام عزيز (امام حسين/امام سجاد وامام محمد باقر عليهم السلام ) درسن 57 سالگي به شهادت رسيدند؟

پاسخ:
امام حسین(علیه السلام) در زمان شهادت 58 ساله بود.(1) ولی امام سجاد (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) 57 ساله بودند (2) و رمز و حکمت آن را ما نمی دانیم. روشن است که هر زمان که عمر انسان تمام شد، انسان از دنیا می رود؛ حال یا به وسیله شهادت یا به مرگ طبیعی یا به صورت دیگری که خداوند مقدر کرده که در باره امامان (ع) بر اساس برخی روایات از راه شهادت از دنیا می روند؛ امام رضا می‌فرماید:«ما منا الا مقتول». (3)
شیخ صدوق بر این باور است که: «همه معصومین(ع)، به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته‌اند...، کسی که چنین عقیده نداشته باشد، از ما نیست».(4)

پي نوشت:
1. ارشاد ،ج 2،ص136 ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه .
2. همان ،ص 139 و 156.
3. بحارالانوار، ج 27، ص 213.
4.اعتقادات، شیخ صدوق، تحقیق عصام عبدالسید، چاپ شده در مصنفات شیخ مفید، ج 5، ص 99، کنگره شیخ مفید.

صفحه‌ها