پرسش وپاسخ

باسلام همسر بنده اعتقادي به تمكين كامل به نيازهاي جنسي مردان و بنده ندارد و اينكار را نوعي بردگي مي داند و بنده نيز بنا به فطرت ذاتي فردي با غريزه جنسي بسيار قوي هستم و هر بار كه جهت ارضا از همسر تقاضا مي كنم با عباراتي مثل : در دوران مجردي چطور تحمل مي كردي آن كار را بكن و.... و اگر خيلي اصرار كنم بايد تحت فرمان او با شرايط مورد دلخواه او عمل جنسي انجام دهم در مواقعي هم كه با هم قهر هستيم در همه موارد من پيش قدم آشتي مي شوم و غرورم را مي شكنم تا آشتي كنيم . ايشان در هر بار دو سه دفعه تقاضاي مرا براي آشتي رد مي كند و آشتي من را فقط بخاطر نياز جنسي ام مي داند . با اين شرايط من بر خلاف باطنم و فقط از شدت فشار نياز جنسي مجبور به سركوب غريزه ام با عمل گناه مي شوم و بعد از هر بار گريه فراواني در سر نمازم مي كنم لطفا بفرماييد كه چكار كنم ؟ با تشكر

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با این مرکز.
در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نکات زیر تقدیم می داریم:
1. رابطه جنسي حياتي ترين جزء همه ازدواج هاست . از آن جا که رابطه جنسي نقش بسيار مهمي در ازدواج دارد، تناسب و همخوانی زن و شوهر در این زمینه ضامن تداوم و سلامت زندگی آنان است.
2. تناسب زن و شوهر در زمینه رابطه جنسی خیلی مهم است . معمولاً دانشمندان برقراری رابطه جنسی، یک یا دو بار در هفته را طبیعی می دانند، ولی اگر تقاضا بیش از این مقدار یا کم تر از این باشد، نشانگر گرم مزاجی و سرد مزاجی زوجین می تواند باشد. اگرچه تشخیص گرم مزاجی و سرد مزاجی شما و همسرتان نیاز به بررسی علمی و دقیقی دارد ،ولی با این حال، توضیحات ناکافی شما تا به این مقدار نشان می دهد که در رابطه جنسی با هم تناسب و همخوانی ندارید . بیانگر سردمزاجی همسرتان و گرم مزاجی شما دارد . رابطه جنسی در زندگی شما به یک رابطه یک طرفه مبدّل گشته است . این امر به هیچ عنوان مطلوب نیست و باید در پی اصلاح آن برآمد.
3. در حقیقت، روابط زناشویی باید یک رابطه دو طرفه باشد .برای هر یک از مرد و زن جاذبه و لذت داشته باشد تا هر دو را به تداوم زندگی و تحمل سختی‏های آن فرا بخواند. متأسفانه بسیاری از مردان گرفتار این تصور غلط هستند که ازدواج به مرد حق می‏دهد و این نیاز فقط به خواست اوست، میل و خواست زن اصلاً مهم نیست و زنان ابزاری برای دفع شهوت مردان تصور شده‏اند!
4. ارتباط معقول و اصولی رابطه جنسی، نشانه عشق و علاقه عمیقی است که بین زن و شوهر وجود دارد. باید از این عامل پیوند دهنده همچون سایر عوامل به نحو موثر استفاده کرد. باید با شناخت نارسایی ها و رفع آن این رابطه را مستحکم کرد. به طور کلی در عمل جنسی افراط و تفریط پسندیده نیست. اگر در عمل جنسی افراط شود، برای دو طرف زیان آور است . کم ترین ضرر آن ایجاد بی علاقگی و عدم اشتیاق و تحریک پذیری برای نزدیکی است، بهترین روش این است که جنبه تعادل رعایت شود.
5. سردمزاجی یکی از علل شایع در اختلالات جنسی زنان معرفی شده است که برای درمان آن راهکارهای فراوانی از توصیه و روان درمانی تا دارو درمانی در نظر گرفته شده است. به نظر می رسد باید اول در صدد شناخت علل سردمزاجی همسرتان باشید، طبیعی است بعد از شناخت دلائل سرد مزاجی همسرتان، می توانید با اتخاذ راهکارهای مختلف درمانی در پی درمان همسرتان باشید. البته یادتان باشد که نحوه برخورد و رفتار شما در سردمزاجی همسرتان، می تواند در بسیاری موارد نقش داشته باشد .به همین خاطر لازم است
در گذشته خود خوب بنگرید . عملکرد خود را مورد ملاحظه قرار دهید. ببینید در کجا اشتباه کرده اید که نتیجه آن روی سردمزاجی همسرتان اثر گذاشته است، از این روی در صدد اصلاح رفتارهای خود برآیید.
6. علت اصلي سردمزاجي زنان، وجود عوامل روحي و رواني است. تمايلات جنسي در زنان به ‌شدت در كنترل قشر مخ است، يعني اگر زن احساس خوشايندي نسبت به همسر خود داشته باشد، مراحل طبيعي را به بهترين شكل طي خواهد كرد. وجود هرگونه مشکلات عاطفی، اضطراب و نگراني كه سلامت روان زن را تهديد كند، بي‌ميلي جنسي او را به دنبال خواهد داشت. تجربيات نامطلوب در اوايل زندگي زناشويي، نبود تفاهم ميان زوجين، فشارهاي اقتصادي و ... از عواملي هستند كه مي‌توانند سردمزاجي‌هاي طولاني‌مدت در زنان به‌ وجود آورند.
7. به صراحت بگویم تنها راه افزایش میل جنسی زن به دست آوردن دل اوست .به جز دسته اندکی که استثنا هستند ، در بقیه زنان احساس و عواطف حرف اول را می زند. برای افزایش میل جنسی همسرتان تا دل او را تصاحب نکنید، آب در هاون کوبیده اید! یادتان باشد زنان بیش تر خواهان محبت بی قید و شرطند، نه رابطه جنسی و سؤ استفاده های دیگر.
8. براي اينكه بتوانيد رابطه جنسي تان را هميشه گرم نگه دارید و به فراخور آن زندگي شيريني را تجربه كنيد، بايد نيازها و خواسته هاي همسرتان را نيز در نظر بگيريد . با شناسايي رفتارهايي كه موجب سرد شدن رابطه تان مي شود ،از عواقب احتمالي جلوگيري كنيد.
9. مشکل زندگی شما هر علتی که داشته باشد و یا در نهایت درمان بپذیرد و یا نپذیرد، در هر صورت، شما مجاز به روی آوردن به گناه و کارهای ناشایست برای ارضای غریزه جنسی نیستید . باید در اولین فرصت به اصلاح و درمان کج رفتاری های خود بپردازید . در غیر این صورت مشکلات شما چندین برابر می گردد.
ارضای غریزه جنسی به صورت خودارضایی و کارهایی از این قبیل، یک ارضای ناقصی است که علاوه بر گناه بودن آن، عوارض و آسیب های جسمی و روانی خطرناک و ناخوشایندی دارد که می توانید آن ها را در سایت پاسخگو و سایت های دیگر ملاحظه کنید.
بدانید که امروزه راهکارهای بسیاری برای کنترل غریزه جنسی، از توصیه و روان درمانی تا تغییر رژیم غذایی و دارو درمانی وجود دارد . می توانید آن ها را در سایت ببینید و به کار ببندید.
10. در حل مشکل زندگی شما و همسرتان، بیش تر به کمک متخصص و روانشناس با تخصص سکس تراپی احساس مي شود . در اين حالت مي توانيد از مشاوران مراکز درماني معتبر کمک بگيريد.
11. به نظر می رسد که علاوه بر اینکه مشاور و روان شناس و خانواده درمانگر می تواند مشکل همسرتان را اصلاح کند، خودتان نیز می توانید برخی از راهکارهای درمانی را در کنار سایر درمان ها ، به کار ببندید. به این صورت که می توانید ضمن اینکه گرم مزاجی خود را تعدیل می کنید، رابطه جنسی را برای همسرتان خوشایند و لذت بخش کنید تا به تدریج سردمزاجی او اصلاح گردد و به روال عادی برگردد.
نیز برای مقابله با این رفتار همسرتان از شیوه های متفاوت ابراز محبت، آشنا ساختن وی با مسایل زناشوئی و … می توانید استفاده کنید ، ولی در ابتدا باید بیآموزید :
۱- اگر دو روز پیش رابطه داشته اید و امروز هم به دنبال رابطه هستید. علت مهم آن است که شما دو روز پیش ارضای فیزیکی شده اید، ولی به طور ذهنی ارضا نشده اید.
۲- اگر یک بار در هفته از شب تا صبح مشغول فعالیت جنسی باشید و خود را تخلیه کنید، بهتر است از اینکه هر شب برای یکبار رابطه جنسی ناکافی داشته باشید.
۳- اگر بیاموزید که رفتار جنسی خود را با همسر تنظیم کنید و به درستی تخلیه شوید، می توانید روزهای دیگر را به خود برسید .فعالیت های بدنی و ذهنی خود را داشته باشید و خود را آزاد نگه دارید. زیرا در غیر این صورت در هر دو روز یک بار مغز شما به طرف رابطه خواهد رفت.
۴- بیاموزید که در زمانی که سالم تخلیه شده باشید، می توانید ذهن خود را آماده سازید و به کارهای ضروری دیگر خود برسید.
۵- بهتر است به جای اینکه مدام در پی درخواست رابطه باشید، آن را از ذهن خود دور کنید . خود را برای روزی مشخص آماده سازید و در این مدت به خود برسید.
موفق باشید.

باسلام وخسته نباشید من دختری هستم 32سالهاز بوشهرکه حدود 2ماه است بابسری اشنا شدم که خیلی تمایل به دوستی باهم هستیم البته دوستی پاک نه از روی هوس بلکه به عنوان یه خواهرو برادرباهم درددل میکنیم وتا حالا هیچ حرفی از روی هوس بین ما رد بدل نسده ولی این اواخر بهم شدیدا وابسته شدیم که حرفهای عاشقانه میزنیم ولی هیچ نظری در مورد ازدواج بهم نداریم.ولی من حس خوبی به این ارتباط ندارم میترسم دچار گناه شوم واز لحاظ روحی خیلی بهم ریختم که حتی خیلی سعی میکنم ارتباط رو کم کنم ولی از جانب پسر روز به روزبیشتر میشود.خواهش میکنم مراراهنمایی کنید. باتشکر

1. هر نوع برخورد و ارتباط با نامحرم و جنس مخالف به حساسيت و مواظبت خاصّی نياز دارد؛ زيرا جاذبه طبيعي، زيستي و جنسی دختر و پسر، به ويژه در سنين جواني، زمينه انحراف ارتباط هاي انساني را فراهم مي‏سازد . ارتباط ها را تحت تأثير قرار مي‏دهد . در اکثر مواقع آسیب هایی را به همراه دارد که به سادگی ها جبران پذیر نیست. اولین آسیب آن، وابستگی روانی و مشغولیت ذهنی است که منجر به اختلالات روانی و آشفتگی روانی می گردد . هم اکنون نشانه هایی از آن را در خود می بینید .
2. هدف بيش تر دخترها از دوستي با پسرها ارضای نيازهاي عاطفي، احساسي و پرکردن تنهايي است . برعکس انگيزه ارتباط گيري در اکثريت قريب به اتفاق پسرها کامجويي و سوء استفاده جنسی بوده که با فرآيند موسوم به "مخ زني" و دادن وعده های نظیر: دوستی بی غل و غش، عشق پاک و ازدواج انجام مي گيرد.
به جهت ميل شديد جنسي گاهي اوقات بي آن كه دختر و پسر(به خصوص دختران ) بخواهند ، در شرايطي قرار مي گيرند كه حتي اراده خود را از دست مي دهند . ديگر نمي توانند از ارتباط جنسي خود داري كنند. ناخود آگاه و بي آن كه كه بخواهند، كم كم در آن شرايط بدون بازگشت قرار مي گيرند . زماني متوجه مي شوند كه كار از كار گذشته است ، يعني با فراهم شدن شرايط ديگر، اراده جلوگيري بسيار سخت و دشوار است. پس بايد در ارتباط با ‏نامحرم، دقت و اهتمام جدى داشت.
موفق باشید.

سلام. خداقوت. از اينكه پاسخ سئوال قبلي‌ام را داديد متشكرم.

1- ما چند عالَم داريم؟

2- آيا شيطان در خواب هاي ما حضور دارد؟

3- آيا فرشته‌اي در خواب مأمور هدايت ما است؟ نامش چيست؟

4- وقتي كه مي‌خوابيم روح ما قطعا در عالَم ديگري سير مي‌كند، اما آيا آن عالم همين عالم است و اگر هست چرا ما بايد با رمز خوابي را ببينيم و به دنبال تعبير آن باشيم؟

5- ديگر اينكه چرا بعضي‌ها خواب بد ميبينند و بعضي خوب؟ اگر اشكالي ندارد تعداد عالم‌هايي كه ماداريم را برايم بنويسيد چون هيچ كس توان پاسخ به اين سئوال را ندارد. ضمناً پاسخ دادن شما باعث شد در سايتتان عضو شوم. اميدوارم بتوانم جواب سئوالات بي‌شماري را كه در ذهن به وجود مي‌آيد را بدهيد.

پرسش 1: ما چند عالم داريم؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
از نظرگاه فلسفه و عرفان ، عوالم هستي به طور کلي به چهار عالم تقسيم شده است:
1. عالم لاهوت که عالم اسماي الهي است.
2. عالم جبروت که عالم ملائکه است.
3. عالم ملکوت که عالم مثال است.
4. عالم ناسوت که عالم طبيعت است.(1)
اين اصطلاحات گرچه در قرآن ذکر نشده، ولي در مجموع اين مراتب براي عالم در قرآن نيز مطرح است که به طور کلي از آن به عالم غيب و شهادت ياد کرده است. (2) عالم اول و دوم و سوم عالم غيب است و عالم چهارم، عالم شهادت است که مورد مشاهده حسّي انسان و محسوس است.
هم چنين در آيات متعدد قرآن از عالم دنيا و آخرت نيز سخن گفته شده است که تقسيم ديگري از عوالم است.

پي‌نوشت‌:
1. مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 7، ص 186 ، نشر دانش ،قم، 1376 ش .
2. انعام (6) ، آيه 73 .
---------------------------

پرسش 2: آيا شيطان در خواب هاي ما حضور دارد؟
پاسخ: ممکن است که شيطان در خواب نيز به سراغ انسان بيايد . در روايتى از پيامبر (ص) مى‏خوانيم : " الرؤيا ثلاثة بشرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه ؛ (1) خواب و رؤيا سه گونه است: گاهى منشأ الهي دارد و بشارتى از جانب خداوند است. گاهي ناشي از القاي شيطان و زمينه ساز غم و اندوه او است. گاه نيز مسائلى است که انسان در فکر خود مى‏پروراند و به اصطلاع حديث نفس است (يعني آرزوها و دل مشغولي ها و يا بيم و اميد و ميل هاي انسان است که به نمايش گذاشته مي شود) ".
روشن است که خواب هاى شيطانى چيزى نيست که تعبير داشته باشد، اما خواب هاى رحمانى که جنبه بشارت دارد حتما از حادثه اي در آينده پرده بر مي دارد . بر اساس اين روايت معلوم مي شود که شيطان در خواب نيز دست از شيطنت بر نمي دارد.
اگر چه اين گونه خواب ها نيز مي تواند باز تاب افکار، تخيلات، تصورات، تمايلات يا برخي کارکردها در بيداري باشد، زيرا يک دسته از رؤياها، بازتاب تصورات و تخيّلات روزانة و مسائلي است که ذهن انسان در بيداري مشغول به آن ها است. خواه به صورت آرزوها و دل‌مشغولي‌ها و بيم‌ها و اميدها و ميل‌ها باشد (مرحله ذهن يا نظر و تصور) و يا فعاليت‌هايي باشد که با فکر و ذهن خود با آن سر و کار دارد ؛ مثل: مطالعه و ...، و يا با اعضاي جسماني خود به آن مشغول باشد.
بنا بر اين، صحنه‌هاي جنسي معمولا در عالم رؤيا، بيشتر بازتاب تصورات و تخيلات و آرزوها و دل‌مشغولي‌هاي روزانه افراد است و همين امر، زمينه را براي ورود شيطان در نفس آدمي پديد مي‌آورد. زيرا شيطان - که دشمن بيروني انسان است - تا پايگاهي درون انسان نداشته باشد، هرگز نمي‌تواند در انسان تأثير بگذارد . شاعر مي‏گويد:
ز دست و ديده و دل هر دو فرياد هر آن چه ديده بيند، دل کند ياد

پي‌نوشت‌ :
1. ميزان الحکمه، ج 4، ص 16، انتشارات مکتبه الاعلام الاسلامي.
-----------------------

پرسش 3: آيا فرشته‌اي در خواب مأمور هدايت ما است؟ نامش چيست؟
پاسخ: به چيز مستندي در مورد هدايت در خواب و فرشته اي كه چنين مسئوليتي بر عهده داشته باشد ، برنخورديم .
-------------------------------

پرسش 4: وقتي كه مي‌خوابيم روح ما قطعا در عالَم ديگري سير مي‌كند، اما آيا آن عالَم همين عالم است و اگر هست، چرا ما بايد با رمز خوابي را ببينيم و به دنبال تعبير آن باشيم؟
پاسخ: در ابتدا بايد گفت:
خواب به طور کلي يک حقيقت انکار ناپذير است ؛ ولي خواب صحيح که از آن اصطلاحاً به «رؤياي صادقه» تعبير مي‌شود ، شرايط بسياري دارد و عوامل متعددي در اصل خواب ديدن و يا در تغيير آن از حالت اصلي و شاخ و برگ دادن آن مؤثر است.
يکي از بزرگان در اين باره گفته است: البته نمي‌توان انکار کرد که بعضي از عوامل دروني از قبيل امراض و انحرافات مزاجي و خستگي و پري شکم و همچنين پاره‌اي از عوامل بيروني از قبيل: گرما و سرما و ديگر چيزها در قوة خيال تأثير دارد. کسي که در حرارت يا برودت شديد واقع شده ،در خواب آتش‌هاي شعله‌ور يا برف و يخ مي‌بيند . کسي که پري معده و انحراف مزاج دارد ،خواب‌هاي مشوش و بي‌سر و ته مي‌بيند.
همچنين اخلاقيات و صفات نفساني نيز در رؤيا بي‌تأثير نيست . به همين جهت اکثر خواب‌ها در اثر تخيلاتي است که اسباب داخل و خارجي موجب آن ها شده و در واقع نشان دهنده کيفيت تأثير آن اسباب مي‌باشد، همان طور که تأثير اين اسباب را نمي‌توان انکار کرد، حقيقت داشتن پاره‌اي از رؤياها و ارتباط آن ها را با امور خارجي نيز نمي‌توان انکار نمود.
از يك نظر خواب بر دو قسم است:
- خواب صريح که خواب بيننده تصرفي در مشاهدات خود نکرده و احتياج به تعبير ندارد.
- خواب غير صريح که نفس در آن چه ديده ، تصرفاتي کرده و از اين جهت احتياج به تعبير و بازگرداندن صورت ذهني او به صورت حقيقي و اول دارد.
خواب‌هاي غير صريح نيز به دو دسته تقسيم مي‌شوند:
يکي خواب‌هايي که انتقال و حکايت در آن ها روشن است و به آساني مي‌توان آن ها را به اصل برگرداند، مثلا شير در خواب به علم تعبير مي شود و مار به دشمن و مانند آن.
خواب‌هايي که تصرفات نفس در آن ها پيچيده و مبهم است و يافتن مشهودات اصلي براي شخص معبر سخت و يا غير ممکن است. اين دسته از خواب‌ها همان خواب‌هايي است که آن ها را «اضغاث احلام» مي‌نامند و پوچ و بي‌تعبير مي‌دانند. (1)
اگر خوابي با شرايط ياد شده باشد و دخل و تصرفي از سوي قوه خيال در آن صورت نگرفته باشد، مي‌تواند رؤياي صادقه و خواب راست تلقي گردد، و چون خواب نوعي ارتباط روح با عالم مثال است و نه در همين عالم ماده و طبيعت، لذا در اين رويت ممکن است قوه خيال دخل و تصرفي نمايد و آن را تغيير دهد؛ لذا رويا ها رمز گونه مي شود و نياز به تعبير دارد .

پي‌نوشت‌ها:
1. معنويت تشيع، علامه طباطبايي، نشر تشيع، قم 1386ش.
------------------------------

پرسش 5: چرا بعضي‌ها خواب بد مي بينند و بعضي خوب؟
اگر اشكالي ندارد تعداد عالم‌هايي كه ما داريم را برايم بنويسيد . چون هيچ كس توان پاسخ به اين سئوال را ندارد. ضمناً پاسخ دادن شما باعث شد در سايتتان عضو شوم. اميدوارم بتوانم جواب سئوالات بي‌شماري را كه در ذهن به وجود مي‌آيد را بدهيد.
پاسخ: اصولا خواب يا رويا داراي انواع و اقسام مختلفي است و از جهات گوناگوني مي توان آن را تقسيم بندي كرد ، مثلا در روايتى از پيامبر مى‏خوانيم : " الرؤيا ثلاثه بشرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه ؛ (1) خواب و رؤيا سه گونه است: گاهى منشأ الهي دارد و بشارتى از جانب خداوند است. گاهي ناشي از القاي شيطان و زمينه ساز غم و اندوه او است. گاه نيز مسائلى است که انسان در فکر خود مى‏پروراند و حديث نفس است (يعني آرزوها و دل مشغولي ها و يا بيم و اميد و ميل هاي انسان است که به نمايش گذاشته مي شود) ".
خواب هاى شيطانى چيزى نيست که تعبير داشته باشد، اما خواب هاى رحمانى که جنبه بشارت دارد، حتما از حادثه اي در آينده پرده بر مي دارد.
در تقسيم بندي ديگر مي توان گفت : خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1. خواب­هاى مربوط به گذشته زندگى و آرزوها که بخش مهمى از خواب­هاى انسان را تشکيل مي­دهد.
2. خواب­هاى پريشان که معلول فعاليت توهم و خيال است (اگر چه ممکن است انگيزه‏هاى روانى داشته باشد).
3. خواب هائى که مربوط به آينده است و از آن گواهى مى‏دهد.
خواب­هاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن صحنه‏هائى که انسان در طول زندگى خود ديده است و تعبير خاصى ندارند، همچنين خواب­هاى پريشان و به اصطلاح" اضغاث احلام " که نتيجه افکار پريشان، و همانند افکارى است که انسان در حال تب و هذيان پيدا مي­کند، نيز تعبير خاصى نسبت به مسائل آينده زندگى نمي­تواند داشته باشد.
رؤيا از جهت آن چه که انسان در خواب مي بيند و از حيث مقام و مرتبه وجودي انسان که دريافت کننده رويا مي باشد ،داراي اقسامي است :
1. خوابي که بسته به نوع مزاج بدني انسان يا خلقيات وي، مستند به اسباب خارجي طبيعي، مزاجي و يا اسباب داخلي يا اخلاقي و روحي انسان مي باشد. مثلا" گفته شده کسي که مزاجش گرم است، حرکاتش مشوش و مضطرب بوده، خواب او هم پر از اضطراب است.
خواب آشفته مستند به مزاج بدني خواب بيننده مي باشد. يا اگر کسي، انساني يا کاري را خيلي دوست داشته باشد، آن را در خواب مي بيند و يا اگر نسبت به شخصي بغض و عداوت زياد دارد، در خواب با او جدال مي کند.
2. خوابي که به حوادث خارج از مسائل مزاجي و خلقي، مربوط است. در اين نوع خواب نفس انساني از عالم دنيوي گذشته و با توجه به همگوني که با عالم مثال و عقل دارد، با آن دو مرتبط مي گردد.
با توجه به آن چه گفته شد ، بايد گفت : خواب ها را نمي توان به آساني به خواب خوب يا بد تقسيم بندي كرد و چه بسا خوابي در ظاهر بد باشد ، اما تفسير و تعبير خوبي داشته باشد و يا بر عكس ؛ در هر حال عمده خواب هاي كابوس گونه و به اصطلاح پريشان ، معلول وضعيت روحي و جسمي نامناسب انسان است و در مقابل ، خواب هاي خوب و ارامش بخش هم معلول وضعيت روحي و جسمي و رفتار هاي خوب انسان است و بين اعمال و رفتارهاي انسان و خواب هاي او رابطه اي بسيار عميق وجود دارد .
اگر در مورد خواب و مسائل مربوط به آن به اطلاعات بيش ترى نياز داريد، مى‏توانيد به اين کتاب ها مراجعه کنيد:
1. کتاب معاد و جهان پس از مرگ، آية الله مکارم شيرازى، ص 285 .
2. خواب و نشان هاي آن اثر،محمد شجاعي، تدوين محمدرضا کاشفي .
3. ترجمه ميزان الحکمه، محمدي ري شهري، ج ، 4ص193. (مترجم آقاي شيخي )

پي‌نوشت‌ها:
1. محمدي ري شهري ، ميزان الحکمه، ج 4، ص 16، انتشارات مکتبه الاعلام الاسلامي ، تهران 1362ش.
2. شيخ كلينى ، روضه کافي ، ج 8،ص91، ح 62 ، نشر اسلاميه‏ ، تهران‏، 1362 ش‏.

به نام خدا مشکلات دین یهود را لطفا بیان کنید.

پاسخ:
تاريخ يهود يكي از عجيب ترين و پرحادثه ترين تواريخ جهان به شمار مي رود. يهود خود را ملت برگزيده خداوند و بقيه را حيوانات انسان نما مي دانند و از ارتكاب هيچ جرم و عمل ناشايست و خطرناكي مضايقه نمي كنند. اين ملت نسبتاً كوچك آن قدر نيرنگ و توطئه از خود نشان داده كه از حد و حصر خارج است و از اين رو در طول تاريخ قوم يهود منفور ملت ها بوده و هستند.
گوستا و لوون فرانسوي مي گويد:
قوم يهود واقعاً حرثومه فساد و مظهر لجاجت است اين قوم مكارو خدعه گر در همان روزهاي پيدايش خودآن قدر با حضرت موسي (ع) كج روي و بدرفتاري كردندن كه چندين مرتبه برايشان عذاب نازل شد(1).
سخن را با شواهد موجود بر تحريف تورات آغاز مي كنيم.
1. تناقضات تورات
یکی از مسلمات تورات و کتاب مقدس این است که حضرت موسی از رود اردن عبور نکرد و در همین سوی رود در گذشت.(2)
حال آنكه در تورات متنی از سخنان موسی در آن طرف رود اردن موجود مي باشد. (3)
2. خطاب به موسي با ضمیر سوم شخص:
"و موسي‌ اين‌ تورات‌ را نوشته‌، آن‌ را به‌ بني‌لاوي‌ كَهَنه‌ كه‌ تابوت‌ عهد خداوند را بر مي‌داشتند و به‌ جميع‌ مشايخ‌ اسرائيل‌ سپرد."(4)
مشابه این نوع سخن گفتن در بخشهای دیگر تورات: خروج ۹:۳۳، خروج ۱۱:۳۳، اعداد ۳:۱۲، اعداد ۱۴:۳۱، تثنیه ۱:۳۳، تثنیه ۶:۳۴، لاویان ۱:۱۲ و خروج ۹:۱۱
3. خلط بين سخنان موسي وسخنان تاريخ نگاران:
"و موسي‌ چون‌ وفات‌ يافت‌، صد و بيست‌ سال‌ داشت‌، و نه‌ چشمش‌ تار، و نه‌ قوتش‌ كم‌ شده‌ بود و بني‌اسرائيل‌ براي‌ موسي‌ در عربات‌ موآب‌ سي‌ روز ماتم‌ گرفتند. پس‌ روزهاي‌ ماتم‌ و نوحه‌گري‌ براي‌ موسي‌ سپري‌ گشت‌. و يوشع‌ بن‌نون‌ از روح‌ حكمت‌ مملو بود، چونكه‌ موسي‌ دستهاي‌ خود را بر او نهاده‌ بود. و بني‌اسرائيل‌ او را اطاعت‌ نمودند، و برحسب‌ آنچه‌ خداوند به‌ موسي‌ امر فرموده‌ بود، عمل‌ كردند."(5)
خدا در نظر يهود:
خداوند، در كتاب مقدّس يهود، شكل عجيب و غريبى به خود گرفته است. مثلاً مانند انسان است(6)، گيسو و لباس دارد(7)دوپا دارد(8)، مانند انسان راه مى‏رود(9)، از آسمان به زمين فرود آمده به هر كجا كه بخواهد مى‏رود و جائى را براى سكونت و زندگى خويش مسكن قرار مى‏دهد(10)، آن قدر نادان است كه بدون نشانه نمى‏تواند خانه مـؤمنان را از خانه كـفّار تشخيـص دهد. (11) و از خيلى چيزها بى‏خبر است(12)، پيمان خود را مى‏شكند(13)، از كرده خويش پشيمان مى‏شود(14)، گاهى غصه مى‏خورد و بر كارى كه كرده است اندوهگين مى‏شود(15)، با انسان كشتى مى‏گيرد(16)
اين است، صفات خداوند در نظر يهود! ولى خداوند جهان از همه اين خرافات منزّه و مبرّا است، نه جسم است و نه عوارض جسمى بر او عارض مى‏شود، هميشه راست مى‏گويد و هيچ وقت پيمان خود را نمى‏شكند، تمام اعمالش از روى خِرد و حكمت است، ابدا اندوهگين و محزون نمى‏شود، يكى است و شريك ندارد و هميشه خواهان خير مردم است.
پيامبران در نظر يهود:
پيامبرانِ (كتاب مقدس!) دست كم از خدايان آن ندارند مثلاً بعضى آنها:
1ـ با زنان نامحرم زنا مى‏ كنند، چنانچه به حضرت داود(ع) نسبت داده ‏اند(17).
2ـ با دختران خود زنا مى‏ كنند و به حضرت لوط(ع) نسبت مى‏ دهند(18).
3 ـ مردم را فريب مى‏ دهند و آنها را مى‏ كشند و زنهايشان را به همسرى در مى‏ آورند. اين عمل را هم به حضرت داود (ع) نسبت مى‏ دهند (19).
4 ـ با خداوند كشتى مى‏ گيرند، چنانچه به حضرت يعقوب (ع) چنين نسبت مى‏ دهند(20).
5 ـ كارهائى را كه خداوند نهى كرده انجام مى‏ دهند، چنانچه به حضرت سليمان (ع) نسبت داده‏ اند(21).
6 ـ قلبهايشان به جانب بُت متمايل مى‏ شود، چنانچه به حضرت سليمان (ع) نسبت مى‏ دهند(22).
7 ـ براى پرستش بُت ها خانه مى‏ سازند و اين مطلب را نيز به حضرت سليمان (ع) نسبت داده‏ اند(23).
8 ـ خداوند مى‏ خواهد آنها را بكشد، چنانچه به حضرت موسى (ع) نسبت مى‏ دهند(24).
9 ـ ستمكار هستند و به كشتار كودكان و افتادگان وگاوان و گوسفندان فرمان مى‏ دهند(25).
10ـ با خداوند درشتى و خشونت مى‏ كنند، چنانچه اين موارد را هم به حضرت موسى (ع) نسبت داده ‏اند(26).
11 ـ سالهاى متمادى بين مردم لخت و پا برهنه راه مى‏ روند، چنانچه به اشياى پيامبر نسبت داده ‏اند(27).
12 ـ به گردن هاى خويش بند و يوغ مى‏ گذارند و اين را هم به ارمياى پيامبر نسبت مى‏ دهند(28).
13ـ خداوند فرمانشان مى‏ دهد تا نان آلوده به نجاسات انسانى بخورند.
14ـ خداوند به آنها دستور مى‏ دهد كه سر و صورت خود را بتراشند و اين دو مورد را هم به حزقيال نسبت داده‏ اند(29).
15 ـ خداوند امرشان مى‏ كند تا زن زنا زاده را به همسرى در آورند و گفته‏ اند كه يوشع(ع) چنين كرده است(30).
16 ـ مردم را به پرستش بُت ترغيب كرده و خود بُت مى‏ سازند، و مى‏ گويند كه اين عمل را هم هارون(ع) انجام داده(31).
17 ـ از راه زنا متولّد شده‏ اند، چنانچه به يفتاح پيامبر(ع) نسبت مى‏ دهند(32).
18 ـ شراب مى‏ نوشند و مستى مى‏ كنند و به حضرت نوح (ع) نسبت داده‏ اند(33).
19 ـ دروغگو هستند، چنانچه به پيامبر سالخورده حضرت نوح(ع) نسبت مى‏ دهند(34).
20 ـ و يكى از صفات حضرت يعقوب (ع) را گفته‏ اند كه نبوّت را به زور از خداوند گرفته است(35). اين است صفات پيامبران و سفراى الهى در نظر عهد عتيق! آرى يهود، اين صفات زشت را به پيامبران(عليهم‏السلام) نسبت داده تا ميدان گناه براى آنها باز باشد و دامن خود را از هرگونه آلودگى و معصيتى پاك بنمايند، تا اينكه اگر زنا كردند، و يا شراب نوشيدند، دروغ گفتند، عهد و پيمان شكستند كس نتواند به آنها اعتراض كرده و آنها را سرزنش كند و براى گناه و معصيت آزاد بوده و تمام نسبت‏هاى زشت را به فرستادگان خدا يعنى پيغمبران روا دارند كه اگر كسى متعرّض آنها شد، بگويند: مگر پيامبران خدا چنين نمى‏ كردند؟! ما هم اين اعمال را از آنها آموخته و انجام مى‏ دهيم! ولى انبياء اولى العزم (عليهم السلام) از نظر عقل و منطق از همه دروغها و افسانه‏ ها مبرّا و منزّه مى‏ باشند، زيرا آنها معصوم بوده و هيچ عمل زشتى را انجام نمى‏ دهند. لازم است به چند نكته از كتاب عهد عتيق كه در واقع معرّف خوبى براى يهود است توجّه فرمائيد:
الف ـ بى عفّتى يهود:
ابرام يعنى (ابراهيم خليل(ع)) به طرف جنوب كوچ كرد و در حالى كه قحطى در آن سرزمين بود، به مصر رسيد تا در آنجا زندگى كند. زيرا كه قحطى در مصر بسيار شدّت داشت و چون ابراهيم(ع) و همسرش سارا نزديك مصر رسيدند، باو فرمان داد كه در نزد اهالى مصر خود را خواهر من معرفى كن تا از اين بابت براى من پيشامد ناگوارى بوجود نيايد و در امنيت كامل بسر ببرم. چرا كه تو بسيار خوش منظر و زيبا مى‏باشى، به مجرّد ورود ابرام به مصر امراى فرعون و اهالى مصر، آن زن را ديدند كه بسيار خوش منظر است، آنها او را در حضور فرعون ستودند، پس وى را به خانه فرعون بردند و به ابرام احسان نمودند و به او هدايائى مانند ميش، گاو، گوسفند، كنيز و شتران بخشيدند، خداوند هم فرعون و اهل خانه او را به سبب سارا (زوجه ابرام) به بلاى سخت مبتلا ساخت. فرعون ابرام را خواند گفت: اين چه عملى است كه نسبت به من روا داشتى؟ چرا مرا خبر ندادى كه او زوجه تو است؟ چرا گفتى او خواهر من است كه او را به زنا گرفتم؟ اينك زوجه خود را برداشته و برو. آن گاه فرعون فرمان داد كه ابراهيم(ع) با زوجه خود و تمام اموال و دارائى كه داشت حركت كند(36). وقتى انسان اين قصّه را مى‏ خواند، به خوبى درك مى‏كند كه چرا دولت اسرائيل (زنا) را يك عمل قانونى و شرافتمندانه مى‏ داند؟ شايد تصوّر كنيد كه پيامبر بزرگ آنها (ابرام) براى مال و ثروت دنيا چند رأس گاو و گوسفند همسر خود را بعنوان خواهر معرفى و تقديم فرعون كرده؟!

ب ـ طمع يهود:
يهوه خداى ما، مارا در حوريب خطاب كرده و گفت: توقف شما در اين كوه بس است، پس به فرمان او كوچ كرده وتوجّه آنها را به كوهستان اموريان و جميع حوالى آن از عربه، هامون، جنوب و كناره دريا يعنى زمين كنعانيان، لبنان، تا نهر بزرگ كه نهر فرات باشد جلب كرده و اجازه ورود داد، اينك زمين را پيش روى شما گذاشتيم، وظيفه شما بر اين است كه به اين سرزمين وارد شده و اين سرزمين همان زمينى است كه خداوند براى پدران شما (ابرام، اسحاق و يعقوب) و همچنين براى فرزندان شما و نسل آينده در نظر گرفته است(37).

ج ـ بى ‏رحمى و قساوت يهود:
آن قوم صدا زدند و كرناها را نواختند و چون مردم آواز كرنا را شنيدند و به آواز بلند فرياد زدند حصارهاى شهر فرو ريخته و هركس توان داشت به شهر اريحا در آمد، مرد و زن، پير و جوان حتّى حيوانات همه را از دم شمشير گذراندند و شهر را به آتش كشيده و طلا و نقره و همه اسباب و اثاثيه و ظروف قيمتى را به خزانه خانه خدا بردند(38).
چون به نزديكترين شهر رسيدى، اوّل نداى صلح و صفا ده و اگر از طرف مردم جواب مثبت شنيدى و دروازه ‏ها را به روى تو و ياران تو گشودند و ماليات و جزيه پرداختند با آنها صلح و صفا برقرار كن ولى اگر با تو صلح و صفا برقرار نكرده و از دستورات تو سرپيچى كردند آن شهر را به فرمان خدايت (يهوه) محاصره كرده، زنان و مردان، اطفال را بكش و دارائى آنها را به تاراج ببر، يهوه خدايت اجازه مى‏دهد كه به تمام شهرهائى كه از تو دورند و از اين امتها نباشند چنين رفتار نمائى. و باز به دستور يهوه خدايت هرآنچه را كه به مالكيّت تو در آمده و از آن تو است و تا مى‏توانى هيچ ذى‏نفس را زنده مگذار، بلكه ايشان را يعنى حتيان، اموريان، كنعانيان، فرزيان، حويان، و يئوسيان را چنانكه يهوه خدايت ترا امر فرموده است هلاك ساز(39).
رسول گرامي اسلام (ص)در آغاز هجرت به و محض ورود به شهر مدينه طي عهد نامه اي با يهوديان مدينه پيمان حسن هم جواري و عدم تعرض و عدم مزاحمت بست , اما آنان به خوبي تبهكاري و مفسده جويي پيسوسته در پنهاني برخلاف مضمون عهدنامه به اذيت و آزار پيغمبر و مسلمانان مي پراختند تا اين كه در جنگ احزاب آشكارا به همكاري كفار قريش شتافته و عليه پيغمبر اسلام به نبردپراختند, ولي خداوند آنان را به خاك ذلت نشاند و پيامبر دستود داد تا تمام يهود را از جزيره العرب بيرون كنند(40).
رك براي آگاهي بيشتر دنيا بازيچه يهود ، شيرازي سيدمحمد ، سايت كتابخانه تبيان

پـي نوشت ها:
1. سيدمحمد شيرازي ، دنيا و يهود، ص 173. انتشارات امين.
2. سفر تثنیه ۲:۳۱و1 همچنین نگاه کنید به یوشع ۱ :۱ و ۲.
3. تثنیه ۱:۱.
4. سفر تثنیه 31 : 10.
5. سفر تثنیه 34: 9-7.
6. سفر پيدايش، اصحاح اوّل آيه36.
7. سفر دانيال، اصحاح هفتم.
8. سفر خروج، اصحاح بيست و چهارم.
9. سفر پيدايش، اصحاح سوم.
10. سفر خروج، اصحاح19 و مزمور132 آيه13.
11. سفر خروج، اصحاح دوازدهم، آيه12.
12. سفر پيدايش، اصحاح سوم.
13 . سموئيل اول، اصحاح دوم، آيه30.
14 . سموئيل اول، اصحاح15 آيه10.
15 . سفر پيدايش، باب ششم.
16 . سفر پيدايش، باب34.
17 . سموئيل دوم، اصحاح11 آيات متفرقه.
18 . سفر پيدايش، اصحاح 29.
19 . سموئيل دوم، اصحاح11.
20 . سفر پيدايش، اصحاح29.
21 . اوّل پادشاهان، اصحاح11.
22 . اوّل پادشاهان، اصحاح11 آيه1.
23 . اوّل پادشاهان، باب11.
24 . سفر خروج، اصحاح چهارم، آيات متفرقه.
25 . اعداد اصحاح31 ، آيات متفرقه.
26 . سفر خروج اصحاح32 ، آيه31.
27 . سفر اشيا، باب،20 آيه 2، (اشيا نام يكى از پيامبران بنى اسرائيل است).
28 . سفر ارميا، باب27 ، آيه1.
29 . سفر حزقيال، اصحاح 4 و 5 ، آيات12 و1.
30 . سفر يوشع، اصحاح اول.
31 . سفر خروج، باب32.
32 . سفر داوران، باب11 ، آيه1.
33 . سفر پيدايش، اصحاح9.
34 . اوّل پادشاهان، اصحاح13 آيه11.
35. سفر پيدايش، اصحاح32.
36 . سفر پيدايش، آيه9.
37 . سفر تثنيه، باب اوّل، آيه6.
38 . صحيفه يوشع، باب ششم، آيه20.
39 . سفر تثنيه، اصحاح بيستم، آيه1.
40. همان و مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف ، ماده يهود.

به نام خدا، مشکلات دین مسیحیت رو لطفا به طور کامل توضیح دهید.

پاسخ:
کاش معلوم می نمودید که مقصود شما از مشکلات دین مسیح (ع) چیست و کدام بخش از این دین دچار مشکل شده است، در عین حال به برخی از مشکلات دین مسیح اشاره می شود. در ضمن مشکلات مربوط به دین واقعی مسیحیت نیست، زیرا ادیان الهی مشکل ندارد، بلکه این امر مربوط به مسیحیت تحریف شده می باشد. مشکلات در عرصه های اعتقادی، سیاسی، اخلاقی و... وجود دارد، منتهی بیشتر مشکلات این دین در عرصه مسایل اعتقادی است، یعنی اعتقادات آن به گونه ای است که با دین توحیدی همسوی ندارد، مثلا در آئين تحريف شده مسيح باور عامه بر اين است كه: خداى پدر، خداى قادر و توانا است كه آفريدگار آسمان و زمين و موجودات است. خداى پسر (عيسى) در دست راست پدر و در بين اين پدر و پسر، روح القدس قرار دارد (اب + ابن + روح القدس تثليث). خداى پسر از آسمان به زمين آمد تا انسان را نجات دهد و خود را قربانى اين كار كرد. روح القدس در اعتقادات يهوديان نفحه اى از يهود بود. مسيحيان اين اعتقاد از يهوديان به ارث برده اند. در باور آنان روح القدس گروهى از انسان هاى برگزيده را رهبرى مى كند. برخى اعتقاد داشتند كه روح القدس ساخته خداى پدر و پسر است. اين باور كار را به اختلاف بين مسيحيان كشاند.(1) این در حالی است که این اعتقاد شرک محسوب می گردد و با آموزه های دینی همسویی ندارد. در اسلام حضرت عیسی (ع) به بنده و عبد صالح و پیامبر خدا معرفی شده است: «عیسى جز بنده‌ای نبود که ما به او نعمت دادیم. او را مثال و نشانه خود برای بنی اسرائیل قرار دادیم (تا هدایت شوند).(2)
«من بنده خدا هستم که خداوند به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».(3)
یکی از مشکلات این دین، تحریف کتاب آن است، یعنی آنچه امروز به نام تورات و انجیل در دست است، ساخته و پرداخته احبار و رهبان و یهودیت و مسیحیت است. اناجیل موجود نوشته هایی است که در طی ادوار مختلف گذشته به دست افراد نوشته شده است و منشا وحیانی ندارد. در قرن چهارم میلادی امپراطوری روم که دین عیسی را پذیرفت، از میان یکصد و شصت انجیل و رساله و کتب تاریخ که در میان مسیحیان رواج داشت، فقط بیست و هفت کتاب و رساله را انتخاب کرد که به نام عهد جدید در برابر عهد عتیق قرار گرفت. در سال1046 میلادی انجمن مسیحیان کاتولیک هر گونه شک تردید در آسمانی بودن این کتب را تحریم کرد. (4)
همچنین یکی از مشکلات دین مسیح آن است که برخی مسیحیان تصور نمودند حضرت عیسی (ع) با آمدنش گناه همه انسان را پاک نموده است. آنان معتقدند چون آدم در بهشت از درخت ممنوعه خورد و مرتکب گناه گردید و از جنت بیرون شد، این گناه پدر دامنگیر تمام فرزندانش شد. بار این گناه بر دوش فرزندان آدم سنگینی می‌کرد تا آن که مسیح ظهور کرد. با خون خود آن گناه ازلی را از دامان انسانیت پاک نمود. (5) در حالی که این گونه نیست، زیرا حضرت به منظور هدایت انسان مبعوث شد. بزرگ‌ترین عمل در توان انسان را انجام داد. خود را در راه انجام رسالت و هدایت مردم فدا کرد. همه دارایی از جمله جانش را بر سر پیمان گذارد، ولی این بدان معنا نیست که وی فدای گناه دیگران شده باشد.
همچنین یکی از مشکلات مسیحیت این است که آموزه های آن تضاد دارد، یعنی با دقت در مضامین کتاب مقدس به موارد بسیاری از تناقضات واضح و آشکار برمی خوریم که نشانگر وجود دست‌های جاعلان است که ناشیانه به این امر اقدام نموده‌اند. تضاد در محتوای این دین موجب گردیده است که عملا این دین پاسخگوی نیازهای مردم نباشد و مردم نسبت به آن بدبین شوند. آیت الله خوئی بعد از ذکر تناقضات و مطالب خلاف موجود در تورات و انجیل و اثبات تحریف آن دو، می‌فرماید:
شگفت و تعجب از مللی متمدن و مردان عصر فضا و... است که این گونه خرافات را در کتب عهدین می‌خوانند و باز هم به چنین مطالبی و بر چنین کتاب‌هایی ایمان دارند. آن ها را وحی الهی و راهنمای آسمانی و راهنمای انسان‌ها می‌پندارند.(6)
در مجموع مشکلات این دین سبب گردید که دنیای مسیحیت با علم وتمدن مخالفت نماید. بعضی را به جرم مسایل اعتقادی و علمی شکنجه و برخی را به قتل برساند. مهم تر از همه برخی مسیحیان به اسم دین جنایات هولناک را مر تکب شوند. کلیسا در دوره قرون وسطی و پس از به دست گرفتن قدرت از هر وسیله و دست آویزی بهره می گرفتند تا قدرت و اقتدارشان را حفظ نمایند. آنان بعد از آن که مظلومیت چند قرن اول کلیسا را پشت سر گذاشتند، همان کلیسای مظلوم را به کلیسای ستمگر و زورگو تبدیل کردند. کلیسای شکنجه شده شکنجه‌گر شد. جنگ های متعدد را راه انداختند. جنگ‌های صلیبی به وجود آمده توسط اربابان کلیسا نمونه ای از ستمگری است. این جنگ ها که در سال 1096 با فرمان پاپ اوربان دوم آغاز گردید و تا سال 1291 م طی هشت مرحله ادامه یافت، به میلیون ها تن از دو ملت اسلامی و مسیحی ستم روا داشته شد.

پی نوشت ها :
1.تاریخ ادیان ، عبدالله مبلغی ، ج2، ص738، انتشارات منطق ، قم،1373.
2. زخرف (43) آیه 59.
3. مریم(19) آیه 30.
4. عبد الله مبلغی ، همان ، ج 2، ص 747.
5 .همان، ص 745.
6.بیان ،آیت الله خویی،ج1،ص97 ، بی نام.

سلام، می خواستم بدانم اگر مرجع تقلیدی اصل ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، آیا اسلام آن زیر سؤال می رود؟

پاسخ:
اگر فقیهی در استدلال های فقهی اش به این نتیجه رسید که فقها و فقیه ولایت بر مردم ندارند، اشکالی ندارد و اسلام او زیر سوال نمی رود و مسلمان است.
ولی آن چه به نظر می رسد بعد از مطالعه و تحقیق این است که:
هیچ مرجعی نیست که اصل ولایت فقیه را قبول نداشته باشد؛ بلکه فقهای اسلام از قدیم و جدید ولایت فقیه را فی الجمله قبول دارند. منتهی در محدوده ولایت فقیه اختلاف دارند.(1) برای روشن شدن این مسئله مطالب زیر را مطالعه بفرمایید:
فقها ولایت فقیه را در راستای خلافت و در امتداد امامت دانسته و مسئلة رهبری سیاسی را كه در عهد حضور برای امامان معصوم ثابت بوده، همچنان برای فقهای جامع الشرائط در دوران غیبت ثابت دانسته اند و بعضی آن را یك مسئلة اصولی و اعتقادی دانسته اند، نه صرفاً یك مسئلة فقهی. از این رو حضرت امام (ره) می فرماید: «للفقیه العادل جمیع ما للرسول والأئمة ممّا یرجع إلی الحكومة و السیاسة و لا یعقل الفرق؛(2) تمام اختیاراتی كه پیامبر و امامان داشته اند، فقیه جامع الشرائط نیز دارا می باشد».
در جای دیگر می فرماید: تمامی دلایلی را كه برای اثبات امامت پس از دوران عهد رسالت آورده اند، بعینه درباره ولایت فقیه در دوران غیبت جاری است، و عمده ترین دلیل ضرورت وجود كسانی است كه ضمانت اجرایی را عهده دار باشند، زیرا احكام انتظامی اسلام مخصوص عهد رسالت یا عهد حضور نیست. لذا بایستی همان گونه كه حاكمیت این احكام تداوم دارد، مسئولیت اجرایی آن نیز تداوم داشته باشد و فقیه عادل شایسته ترین افراد برای عهده دار شدن آن می باشد.(3)
این گفتار امام درباره ولایت مطلقة فقیه همان چیزی است كه فقهای بزرگ و نامی شیعه قرن ها پیش گفته اند. از همان روزگاری كه فقه شیعه تدوین یافت، مسئلة ولایت فقیه مطرح گردید و مسئولیت اجرایی احكام انتظامی اسلامی را بر عهدة فقهای جامع الشرائط دانستند. فقها این مسئله را در ابواب مختلف فقه از جمله در كتاب جهاد، كتاب امر به معروف، كتاب حدود و قصاص و غیره مطرح كرده اند. از جمله مرحوم شیخ مفید (متوفای سال 413) در كتاب «المقنعه» در باب امر به معروف و نهی از منكر فرموده است: اجرای حدود و احكام انتظامی اسلام وظیفة حاكم اسلام است كه از جانب خداوند منصوب گردیده، منظور از حاكم اسلام، ائمة هدی از آل محمد (ص) یا كسانی كه از جانب ایشان منصوب گردیده اند، می باشند و امامان نیز این امر را به فقهای شیعه تفویض كرده اند تا در صورت امكان، مسئولیت اجرایی آن را بر عهده گیرند.(4)
حمزه بن عبدالعزیز دیلمی معروف به سلاّر (متوفای سال 448) در كتاب فقهی خود به نام «مراسم» می نویسد: امام و پیشوای شیعه اجرای احكام انتظامی را به فقها واگذار نموده و به عموم شیعیان دستور داده اند تا از ایشان تبعیت و پیروی كنند. (5)
شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی (متوفای سال 460) در كتاب «النهایة» فرموده است: حكم نمودن و قضاوت بر عهده كسانی است كه از جانب حاكم عادل (امام معصوم) مأذون باشند و این وظیفه بر عهده فقهای شیعه واگذار شده است. (6)
همین طور علاّمة حلّی (متوفای سال 771 ) در كتاب «قواعد» و شهید اوّل محمد بن مكّی عاملی (شهید سال 786) در كتاب (الدروس) و شهید ثانی علی بن احمد عاملی (شهادت در سال 965) در كتاب مسالك و همین طور جمال الدین احمد بن محمد بن فهد حلّی (متوفای سال 841) در كتاب «المهذب البارع» ولایت و اجرای احكام اسلامی را وظیفه فقهای عادل می دانند.
از متأخرین، مرحوم ملا احمد نراقی (متوفای سال 1245 هجری قمری) در همین راستا به تفصیل سخن رانده و می نویسد: هر گونه اقدامی كه در باره مصالح امّت است و عقلاً و عادتاً قابل فروگذاری نیست و امور معاد و معاش مردم به آن بستگی دارد و از دیدگاه شرع نبایستی بر زمین بماند، بلكه ضرورت ایجاب می كند كه پا بر جا باشد و از طرفی هم به شخص یا گروه خاصّی دستور اجرای آن داده نشده، حتماً وظیفه فقیه جامع الشرایط است كه عهده دار آن شود و با آگاهی كه از شرع در این امور دارد، متصدّی اجرای آن گردد و این وظیفة خطیر را به انجام رساند.(7)
صاحب جواهر شیخ محمد حسن نجفی (متوفای سال 1266) قاطعانه در این زمینه مسئلة ولایت عامّة فقها را مطرح می كند و می نویسد: این رأی مشهور میان فقها است و من مخالف صریحی در آن نیافتم و شاید وجود نداشته باشد. لذا بسی عجیب است كه برخی از متأخرین در آن توقف ورزیده اند.(8)
در این جا شایان ذكر است كه فقهایی چون شیخ انصاری در كتاب مكاسب یا آیة الله خویی (ره) كه به عنوان مخالف این مسئله مطرح شده اند، در واقع اینان منكر اصل ولایت مطلقه فقیه نیستند، بلكه می گویند: اثبات نیابت عامه و ولایت مطلقه به عنوان منصب از راه دلایل یاد شده در كتاب های روایی مشكل است، امّا درباره این مسئله كه تصدّی امور عامه به ویژه درباره اجرای احكام انتظامی اسلام در عصر غیبت، وظیفه فقیه جامع الشرائط و مبسوط الید است،مخالفتی ندارند، بلكه صریحاً آن را از ضروریات شرع می دانند. (9)
امام خمینی می فرماید: اگر فرد لایقی كه دارای دو خصلت فقاهت و عدالت باشد، به پا خاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است از او اطاعت كنند. این توهم كه اختیارات حكومتی رسول اكرم بیشتر از حضرت امیر (ع) بود یا اختیارات حكومتی حضرت امیر بیش از فقیه است، باطل و غلط است؛ البته فضایل حضرت رسول اكرم(ص) بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر از همه بیشتر است. امّا «زیادی فضایل معنوی» اختیارات حكومتی را افزایش نمی دهد. همان اختیارات و ولایتی كه حضرت رسول و دیگر ائمه (ع) در تدارك و بسیج سپاه، تعیین والیان و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حكومت فقیه عادل قرار داده است. (10)
بنابراین ولایت فقیه از ضروریات فقه شیعه است و تمامی فقهای شیعه به عنوان نائب عامّ حضرت مهدی (عج) وظیفه اجرای احكام نورانی قرآن و تدبیر امور مسلمانان را بر عهده دارند و این مردم مسلمان هستند كه باید آنان را در اجرای احكام اسلامی یاری دهند.

پی نوشت ها:
1. آیة الله زنجانی فرموده است : اصل مسأله ولايت فقيه البته آن ولايتى كه مورد اجماع همگان است، زيرا اثبات بعض از ولايت‌ها براى فقيه مورد بحث است؛ ولى در عين حال اصل آن مورد اجماع است كه عمده مدرك آن مقبوله عمر بن حنظله است . ( كتاب نكاح (زنجانى)؛ ج‌، ص 6050).
2. امام خمینی، كتاب البیع، ج 2، ص417 .
3. محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، ص44 .
4. همان، ص 44، به نقل از المقنعه، ص810 .
5. همان، ص 45، به نقل از المراسم العلویه، ص263 .
6. همان، به نقل از النهایه، ص 301.
7. همان، ص 48، به نقل از عوائد الایام، ص536.
8. همان، به نقل از جواهر الكلام،ج 21، ص395.
9. همان، ص 50.
10. امام خمینی، ولایت فقیه،ص 55.

خواندن دعاي عهد و زيارت عاشورا و قرآن درهنگام عذرشرعي چه حكمي دارد؟ (طبق نظر امام خمینی ره)

پاسخ:
در حال عذر شرعی خواندن سوره های سجده دارد حرام است . خواندن غیر از این سوره ها از قرآن اشکال ندارد ، ولی بیش تر از هفت آیه خواندن مکروه است. خواندن دعای عهد و زیارت عاشورا اشکالی ندارد اما جایی از بدن را نباید به آیه قرآن و نام خدا و اسم پیامبر و امام برساند ، مثلا در حال خواندن قرآن نباید دست به خط قرآن بزند.(1)

پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، م 355و356و450.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام من قصد ازدواج با دختری را دارم که مادرش اعتقاد شدیدی به سر کتاب باز کردن دارد و به تازگی برای پیش بینی آینده من و فرزندش این کار را انجام داده و به او گفته اند که در ابتدا زندگی بسیار خوب و خوشی خواهیم داشت ولی مشکلات بسیار بد و حل نشدنی رخ خواهد داد و اینکه ستارگان ما به هم نمیخورند. آیا چنین چیزی درست است و می توان به این سخنان اعتماد کرد؟؟؟

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز؛
آنچه که امروزه در جامعه ما تحت عنوان های مختلفی از قبیل سر کتاب باز کردن ، طالع بینی ، ستاره بینی ، فالگیری ،بخت بینی یا بخت را بستن و یا باز کردن رواج دارد ، در قریب به اتفاق موارد مشتی خرافات و اراجیفِ شیادانی بیسواد است که از علوم باطنی هیچ سر در نمی‌آورند . تنها به فکر رسیدن به مطامع خود هستند . تهدیدات و اخطارهای آنان و نسخه هایی که می پیچند، ذره ای ارزش و اهمیت ندارد. رفتن پیش آنان هم طبق نظر برخی مراجع حرام است .
مدعیان این عرصه ، معمولا دروغ گویانی خطرناک یا افرادی روان پریش هستند .
آن ها معمولاً با بیان مسائل کلی که قابل انطباق با روحیات مختلف است ، یا با بیان یک سری مطالب متشابه سعی در جلب نظر مشتریان دارند. یا بر اثر حدسیات چیز هایی را بیان می‌کنند که به صورت اتفاق برخی واقع می‌شود . انسان‌ها خیال می‌کنند که پیشگویی‌های آن ها قطعی بوده است.هیچ یک از فال های مذکور از نظر عقل و شرع اعتباری ندارد. اما عقل به ما می گوید تصمیم گیری انسان باید بر اساس اندیشه و دور اندیشی و مشورت با عاقلان مؤمن صورت گیرد . سرنوشت انسان نباید با فال تعیین شود.
فال به تنهایی هیچ تأثیری در انسان ندارد. آنچه منشأ اثر است،‌ فکر و تلقی نادرست از فال است؛ یعنی کسی که به آن چه فالگیر می گوید، باور داشته باشد و به خود تلقین نماید، چه بسا خود را ببازد و با مشکلاتی مواجه گردد. امام صادق(ع) می فرماید: "تأثیر یا بی تأثیری فال بد در روان تو تابع موضعی است که در مقابل آن اتخاذ می کنی. اگر آن را ناچیز بدانی، ناچیز خواهد بود. اگر آن را مهم بپنداری ، مهم خواهد بود . اگر به آن ترتیب اثر ندهی، هیچ و بی اثر خواهد بود".(1)بنابراین هیچ اطمینانی به فال نمی توان داشت.
طالع‏بینی که با نگاه کردن در ساعت، روز، ماه و سال به دنیا آمدن یک شخص ، هم چنین نگاه کردن به اوضاع ستارگان در آن وقت ، حکم به آینده آن شخص می‏شود نیز اعتبار شرعی و علمی ندارد. بر اساس حدس و گمان است، اگر چه گاهی در برخی موارد مطابقت با واقع داشته باشد.
برای این که مسلمانان تحت تأثیر فال گیری و پیشگویی برخی شیادان قرار نگیرند، خویشتن را تسلیم نادانی‌ها و خرافات ننمایند. اولیای دین نه تنها پیروان خود را از این قبیل کارهای موهوم و زیانبار بر حذر داشته اند، بلکه پذیرش سخنان این قبیل افراد را مخالفت با تعالیم الهی خوانده اند.
هیثم بن واقد گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: بین ما اهالی جزیره مردی است که گاهی اشخاص در باره مالی که به دزدی رفته یا مفقود شده، از وی سؤال می کنند و او خبر می‌دهد. آیا مجازیم در این قبیل موارد از او پرسش نماییم؟ حضرت جواب داد که رسول اکرم(ص) فرمود: "کسی که نزد ساحر یا کاهن یا کذّاب برود و گفته او را قبول نماید،‌ با این عمل به کتابی که از طرف خداوند نازل گردیده، کافر شده است".(2)
در استفتائات بعضی از مراجع معظم تقلید آمده:
فالگیری و رمالی مطلبی است خرافی . مراجعه به رمال و فالگیر جایز نیست.(3) برای رفع احتمالات با پرداخت صدقه و دعا از جمله دعای«حسبی الله و کفی،و سمع الله لمن دعا ،لیس وراء الله منتهی»به مقصود خود برسید.

پی‌نوشت‌ها :
1. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، طهران، 1365 ه.ش .ج 8، ص 197.
2. مرتضی مطهری، داستان راستان،‌ ج 1، ص 136؛‌محمد تقی فلسفی، کودک، ج 1، ص 382،‌ به نقل از روضة کافی، ‌ص 293.
3. جامع المسائل، ج 1، ص 630، مسئله 2202؛ آیت الله مکارم، استفتائات جدید، ص 156، س 563؛آیت الله خامنه‌ای ، رساله اجوبه الاستفتاات ، س 1229 .

در بعضی منابع تاریخی آمده که امام حسین (علیه السلام) در برخورد با سپاه عمرسعد، سه پیشنهاد مطرح کرد: «یکی اینکه مرا بگذاری تا برگردم، یا به مرزی از مرزهای اسلام بروم، و یا اینکه به شام پیش یزید بروم و دستم را در دست او بگذارم». آیا این موضوع صحت دارد؟ اگر صحت داشته باشد، آیا با هدف قیام امام حسین (ع) که مبارزه با شخص یزید بوده در تعارض نیست؟ اگر صحت ندارد، آیا سند معتبری برای رد این ادعا وجود دارد؟ ممنون می‌شوم اگر آدرس منبع را بفرمایید.

پاسخ:
امام حسین (ع) با عمر سعد گفتگو و او را نصیحت نمود، که -متاسفانه- نصایح امام، در وی اثر نکرد، اما در این گفتگو بیعت با یزید مطرح نشده است. اگر در برخی منابع هم چنین مطلبی باشد، باید آن را تحلیل و توجیه نمود، زیرا این امر با اهداف، گفتار و رفتار امام همسویی ندارد. امام از آغاز قیام از عدم بیعت با یزید و امر به معروف و نهی از منکر سخن گفت. بارها اعلام نمود که به هیج عنوان با یزید بیعت نمی کند(1). تا آخرین لحظه زندگی نیز از این هدف دست بر نداشت. اتفاقا بیشتر خطابه و سخنان عزت مندی و عزت گرایی امام در روز عاشورا و در برابر دشمن ایراد شده است. روز عاشورا خطاب به نيروهاى ابن سعد فرمود:
الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين، بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة... ".
کسی که در آخرین لحظه زندگی این گونه سخن می گوید، چگونه به حکومت پیشنهاد بیعت می دهد؟ البته امام در گفتگوی با حر و عمر سعد فرمود: به جهت اینکه مردم کوفه از من دعوت کرده اند آمدم، حال اگر به این امر وفا دار نیستند بر می گردم، اما حرف امام معنایش این نیست که دست از اهداف خود برمی دارد، دیگر امر به معروف نمی کند و در برابر حکومت سکوت می نماید. امام در برابر دشمن چنین جوابی را داد و این جواب هم منطقی بود، زیرا کوفیان بودند که امام را دعوت کرده بودند. امام آنان را سرزنش نمود. مهم تر از همه اینکه خطابه و سخنان پرشور امام که در شب و روز عاشورا بیان شده است، حاکی از ادامه روحیه ستم ستیزی امام دارد. از سوی دیگر امام بیعت با یزید را مساوی با از بین رفتن اسلام خواند.(2) از او به عنوان انسان فاجر، فاسق و ظالم یاد کرد و حکومت وی را غیرمشروع دانست،(3) با این وضع چگونه امام بیعت با یزید را پیشنهاد می نماید؟
روز عاشورا فرستاده، نامه ابن سعد را به امام تقديم نمود و عرض كرد:
چرا به ديار ما آمده‏ اى؟ امام فرمود: اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت كرده‏ اند. اگر از آمدن من ناخشنودند، باز خواهم گشت، سپس امام به فرستاده عمربن سعد فرمود: از طرف من به اميرت بگو: خود به اين ديار نيامده‏ ام، بلكه مردم اين ديار مرا دعوت كردند تا به نزدشان بيايم و با من بيعت كنند و مرا از دشمنانم بازدارند و ياريم نمايند، پس اگر ناخشنودند، از راهى كه آمده‏ ام باز مى‏ گردم.
وقتى فرستاده عمربن سعد بازگشت و او را از جريان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: اميدوارم كه خداوند مرا از جنگ با حسين برهاند. آن گاه خواسته امام را به اطّلاع «ابن زياد» رساند، ولى او در پاسخ نوشت: از حسين بن على بخواه او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند. اگر چنين كرد، ما نظر خود را خواهيم نوشت.
چون نامه ابن زياد به دست ابن سعد رسيد، گفت: تصوّر من اين است كه عبيداللَّه بن زياد، خواهان عافيت و صلح نيست. عمر بن سعد، متن نامه عبيداللَّه بن زياد را نزد امام فرستاد. امام فرمود: هرگز به نامه ابن زياد پاسخ نخواهم داد. آيا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنين مرگى.
امام قاصدى نزد عمر بن سعد روانه ساخت كه مى‏ خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشيم. چون شب فرا رسيد، ابن سعد با بيست نفر از يارانش و امام حسین (ع) نيز با بيست تن از ياران خود در محلّ موعود حضور يافتند. امام به ياران خود دستور داد تا دور شوند. تنها عبّاس برادرش و على اكبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همين طور ابن سعد نيز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقيّه دستور داد، دور شوند. ابتدا امام آغاز سخن كرد و فرمود: واى بر تو، اى پسر سعد، آيا از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آيا با من مى‏ جنگى در حالى كه مى‏ دانى من پسر چه كسى هستم؟ اين گروه را رها كن و با ما باش كه اين موجب نزديكى تو به خداست. ابن سعد گفت: اگر از اين گروه جدا شوم، مى‏ ترسم خانه‏ ام را ويران كنند.
امام فرمود: آن را براى تو مى‏ سازم. ابن سعد گفت: من از جان خانواده‏ ام بيمناكم. مى‏ ترسم ابن زياد بر آنان خشم گيرد و همه را از دم شمشير بگذراند. امام هنگامى كه مشاهده كرد ابن سعد از تصميم خود باز نمى‏ گردد، سكوت كرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند. در حالى كه از جا بر مى‏ خاست، فرمود: تو را چه مى‏ شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگيرد و تو را در روز رستاخيز نيامرزد. به خدا سوگند! من اميدوارم كه از گندم عراق، جز مقدار ناچيزى، نخورى.(4)
همان طور که ملاحظه می نمایید در این نامه و گفتگو سخن از بیعت امام با یزید نیست.

پی نوشت ها:
1. فتوح، ابن اعثم ، ج5 ،ص 31.
2.بحارالانوار،ج1، ص184 .
3.همان، ج44، 325 .
4. عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد ، ص 395-398، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)،قم،1384 .

صفحه‌ها