پرسش وپاسخ

یکی از شرایط رهبری شجاعت است. آیا اکنون این شرط در رهبر ما وجود دارد؟ این همه سکوت ایشان ناشی از مصلحت اندیشی است؟

اگر مسلمانی به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد و فوت کند، آیا به مرگ جاهلیت مرده است؟

پاسخ:
حقيقت آن است كه مقام معظم رهبري انساني شجاع و مدير مي باشد. شاهد اين امر مواضع وي در برابر مسايل جهان اسلام است. او بدون واهمه در برابر ظلم ابرقدرت ها ايستاده و از مظلومين دفاع مي كند، اين امر نشان از شجاعت وي دارد. همين طور ايشان در عرصه هاي داخلي نيز با قاطعيت و شجاعت جامعه را رهبري مي كند، و در هدايت كشور از كسي هراس ندارد. البته معناي شجاعت آن نيست كه مصالح جامعه را درنظر نگيريم و شتاب زده عمل نمايئم، بلكه معناي شجاعت انجام وظيفه بر اساس خرد، مصلحت و قاطعيت مي باشد كه رهبري نيز اين گونه عمل مي كند. اين امر موفقيت رهبري را چند برابر نموده است. يكي از عوامل موفقيت ايشان اين است كه وي بعد از رحلت امام -كه كشور دچار بحران بود- كارنامه ي قابل قبول از خود ارائه داد، اگر چنين نبود مجلس خبرگان ايشان را از اين مقام بركنار مي نمود، و حال اينكه بارها مجلس خبرگان از رهبري به عنوان رهبر موفق ياد و عملكرد وي را تاييد نمود، مهمتر از همه اينكه وقتي كه - حدود 90 نفر- از خبرگان و مجتهدان يك كشور شخصي را تاييد و به عنوان بالاترين مقام كشور انتخاب مي نمايند، اين به ما مي فهماند كه ايشان را موفق و بهترين گزينه براي رهبري بدانيم، البته - از آنجائي كه مقام رهبري معصوم نيست - ممكن است اشتباه نمايد، اما ضريب اشتباه ايشان نسبت به كسان ديگر محدود مي باشد. بر اين اساس رهبري كشور را بر اساس مصلحت اداره مي كند و در برابر ناهنجاري، مشكلات ساكت نمي ماند و هر آنچه كه به نفع و مصلحت نظام است را بيان مي كند، مثلا ايشان درباره مفاسد اقتصادي برخورد نمود و به سران سه قوه (رييس قوه قضايه، رييس جمهور و رييس مجلس) دستور داد كه اين مشكل حل نمايد. اگر مورد و يا موارد - به حسب ظاهر مصلحت انديش به نظر مي رسد- مطمئن باشيد كه در اين امر مصلحتي وجود دارد. در ضمن ناگفته نماند، اگر انسان به ولايت فقيه اعتقاد نداشته باشد، اشكال ندارد، زيرا ولايت فقيه از اصول دين محسوب نمي شود، اما در عرصه حكومت اطاعت از رهبري واجب است.
موفق باشید.

لطفاً منابع کامل سخن امام علی (علیه السلام): "در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست" را بیان کنید.

پاسخ:
اين حديث به همين شكل در آثار شهيد مطهري بدون استناد محكمي موجود است.
ايشان در فايده هاي موعظه نوشته است:
هيچ فردى از موعظه بى‏ نياز نيست. ممكن است فردى از تعليم شخص ديگرى بى ‏نياز باشد، اما از موعظه او بى‏ نياز نيست؛ زيرا دانستن يك مطلب است و متذكر شدن و تحت تأثير تلقين ... واعظ مؤمن متقى قرار گرفتن، مطلب ديگر است.
مى‏ گويند على (عليه السلام) به يكى از اصحابش مى‏ فرمود: عِظْنى مرا موعظه كن، و مى‏ فرمود:
در شنيدن اثرى هست كه در دانستن نيست.(1)

پي نوشت:
1. مطهري مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، بي تا، ج 25، ص 345.
موفق باشید.

با سلام. من دختر 25 ساله ی دانشجویی هستم که دو ماه است ازدواج کردم. در انتخاب همسر بسیار منطقی رفتار کردم. با در نظر گرفتن خانواده ی ایشان سن تحصیلات و سطح ایمان به ایشان جواب مثبت دادم در حالیکه رابطه ی عاطفی از طرف من نبود.در ضمن مشاورمذهبی و بسیار خبره مارا در این امر کمک کردند و از سلامت روان همسرم به من اطمینان دادند. در دوران آشنایی (2ماه) قبل از عقد وقتی با ایشان به بیرون میرفتیم احساس کردم از نگاه ایشان به بقیه خوشم نمیاد ولی چون آگاهی داشتم بخاطر بعضی مسائل مانند خیانت یک از اقوام به همسرش شدیدا دچار بدبینی شدم زیاد بر این امر سخت نگرفتم. متاسفانه آلان با این که زمان کمی میگذرد اما به همسرم اعتماد ندارم و راه اعتماد کردن و کنار گذاشتن بدبینی را هم بلد نیستم. از نگاه های ایشان به بقیه بسیار ناراحت می شوم حتی از نگاه ایشان به بدن عریان خودم. احساس میکنم تیز نگاه میکنند یعنی نگاه نرم و ملایمی ندارند این امر باعث شده من نسبت به ایشان بسیار سرد بشوم و اصلا از ازدواج خودم خوشحال نباشم حتی ایشان را دوست نداشته باشم. از شما خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید.

هر چند از نامه كوتاه شما نمي توان به يك حدس صائب و درست نائل آمد، ولي احتمالاً مشكل زناشويي شما بيش از آن كه در شوهرتان و رفتارهاي وي ريشه داشته باشد در درونيات و ذهنيات شما ريشه دارد. به عنوان مثال بديهي است كه اگر شوهر شما آدم پاك دامني باشد نگاهي تيز و مالامال از شهوت به بدن عريان همسرش كه تازه دو ماه با او ازدواج كرده داشته باشد و اگر غير اين بود شبهه ناك بود. اساساً يكي از مهمترين انگيزه هاي ازدواج مردان از بدو تا ختم خلقت انگيزه هاي جنسي است و اگر كسي از پذيرش اين امر سر باز زند در حقيقت بر خلاف خلقت خدادادي انسان ها گام برداشته است. به عبارت ديگر به نظر بنده به عنوان يك روان شناس نگاه تيز شوهرتان به شما بسيار طبيعي است و اگر نگاهي نرم و ملايم به جسم شما داشت بايد دچار ترديد مي شديد.
از سوي ديگر بايد گفت به احتمال يقين نگاه هاي شوهرتان به ديگران نيز در حد عادي است و ايشان نگاه غير عادي چنداني ندارد. بالاخره چشم پاكترين مردان عالم گهگاهي از روي اتفاق و تصادف نگاهشان به ديگر زنان مي افتد و نبايد اين امر طبيعي و عادي را به چشم غيرعادي و غيرطبيعي نگريست. البته اين احتمال وجود دارد برخي نگاه هاي ايشان خارج از حد و مرز شرع و عرف باشد كه با اين وصف نيز بايد گفت كه به مرور زمان و متعدد گشتن روابط جنسي با شما، كم كم اين امر كمرنگ و كمرنگ تر مي گردد. بالاخره مردي كه سال ها با هيچ زني رابطه جنسي نداشته است در ابتدا دچار يكسري نوسانات رفتاري از جمله نگاه هاي دزدكي به ديگر زنان (احتمالا از سر كنجكاوي يا مقايسه ناخودآگاه آنان با همسرش) مي گردد. البته كسي منكر گناه بودن اين نگاه هاي دزدكي نيست، ولي شدت و فراواني نگاه هاي گناه آلود به مرور كمتر مي گردد.
در اينترنت مقالات زيادي در زمينه بدبيني و سوء ظن به همسر وجود دارد كه مي توانيد به مطالعه آنها بپردازيد و همچنين مطالعه كتاب غلبه بر افكار بدبينانه و سوءظن، نوشته دانيال فريمن، جيسون فريمن، فليپا گرتي، ترجمه سياوش جمال‌ فر، ناشر ارسباران، 1390 را به شما توصيه مي كنم. اما فراتر از همه اين مسائل به نظر مي رسد كه با توجه به برخي فرازهاي نامه شما از جمله (در انتخاب همسر بسيار منطقي رفتار كردم) به نظر مي رسد رگه هايي از وسواس فكري در شما وجود داشته باشد. اين افكار مزاحم و تكرار شونده كه بعضاً با محتواي بدبيني به ذهن شما هجوم مي آورند چيزي جز افكار وسواسي نيستند. افراد مبتلا به وسواس فكري معمولاً از كمال گرايي منفي (اين واژه را در اينترنت جستجو نماييد) در رنجند و همواره با ديدي كمال گرايانه به هر چيز و هر كس از جمله شوهر مي نگرند. استاندارها و شاخص هاي ذهني شما براي ارزيابي و محك رفتار همسرتان بسيار كمال گرايانه است و اين ملاك خشك و متصلب باعث مي گردد كه شما به برخي رفتارهاي عادي شوهرتان بر چسب غيرعادي بودن بزنيد. اگر شاهد كمال گرايي منفي در ساير انتخاب ها و نگرش هاي خود هستيد بدانيد كه مشكل شما هيچ ربط مستقيمي به شوهرتان ندارد (هر چند برخي رفتارهاي ايشان واقعاً قابل توجيه نباشد) بلكه ريشه در ذهينت نابسامان شما دارد.
براي غلبه بر كمال گرايي مطالعه كتاب «وقتي اضطراب حمله مي‌كند؛ شناخت‌درماني، مهارتهاي جديد درمان اضطراب بدون مصرف دارو»، ديويد برنز، مهدي قراچه داغي، انتشارات ذهن آويز را به شما توصيه مي كنم. سردي يا به تعبيري يخ زدگي عاطفي نيز از ويژگي هاي افراد مبتلا به وسواس فكري مي باشد. به احتمال زياد همين سردي عاطفي را شما در برخي انتخاب هاي پيشين خود (از جمله مانتويي كه با هزار شور و شوق آن را خريداري كرده ايد ولي بعد از مدتي از آن دلزده گرديده ايد) شاهد بوده ايد. در صورت تداوم اين افكار و روحيات آسيب زا بهتر است به جاي خوددرماني يا كتاب درماني به يك روان شناس باليني خبره مراجعه نماييد.
موفق باشید.

1- مسیح وسایر پیامبران زنده در اعتقاد اسلام مثل ادریس، مسیح، الیاس چگونه می میرن؟

2- آیا اینان در لشگر مهدی موعود هستن؟

3- آیا پسر زکریا که اولین نبی شهید بود در اورشلیم و بامرگش به او ظلم شد، رجعت داره؟

4- آیا رجعت خاص انبیا نیست و امامان هم دارن؟

پاسخ1:
آنان نيز مانند ديگران هر زمان عمرشان پايان يافت مي میرند، و از اين جهت با ديگران فرقي ندارند. تفاوت در اين است كه عمر آنان بسيار طولاني است.
-------------------------------

پاسخ2:
در ابتدا بايد گفت: درباره زنده بودن برخي انبيا و شخصيت ها، مانند حضرت الياس، ادريس، خضر اختلاف وجود دارد. برخي دراصل حيات اينان تأمل دارند و روايات مربوطه را ضعيف مي دانند، چنانكه علامه طباطبايي بعد -از بررسي روايات- يادآور مي شود كه سند اين روايات ضعيف مي باشد(1). البته برخي باور دارند كه انبيای زنده چهارتن هستند: حضرت عيسي، خضر، الياس و ادريس(ع).(2)، آنچه كه از ديدگاه قرآن مسلم است اين است كه حضرت عیسي (ع) زنده است: "آنها هرگز مسيح را نكشتند و نه به دار آويختند؛ ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كساني كه درباره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شده‏ اند و هيچ يك علمي بدان ندارند جز آن كه از گمان پيروي مي كنند و يقينا او را نكشتند؛ بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد ...(3)
طبق برخي روايات حضرت عيسي(ع)، هنگام ظهور امام زمان (ع) از آسمان فرود مي آيد و با حضرت بيعت مي كند و جزء اصحاب خاص آن حضرت قرار مي گيرد. امام زمان (ع) هنگام اقامه نماز، امامت جماعت را به او پيشنهاد مي كند، ولي حضرت عيسي قبول نمي كند و مي گويد: امير و امام غير از من است اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه امير و امام شما باشيد، سپس نماز به امامت امام زمان (ع) اقامه مي گردد و حضرت مسيح نيز به او اقتدا مي كند.(4) از امام باقر (ع)‌ منقول است:‌ پسر مريم، عيسي روح الله (ع)‌ نازل شده و پشت سر او نماز مي‌خواند.(5)
طبق برخي گزارش ها، حضرت عيسي (ع)، ادريس و الياس در ركاب امام زمان قرار مي گيرند. دريكي از تفاسير مي خوانيم: "... چنانچه چهار نفر از انبياء در ركاب حضرتش حاضر مى‏ شوند ادريس، عيسى، خضر، الياس كه زنده هستند و ظاهر مى‏ شوند.(6)
خلاصه اينكه طبق برخي گزارش ها، اين افراد در زمره ياران امام زمان (ع) قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، ج13، ص489.
2. طيب سيد عبد الحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، ناشر: انتشارات اسلام، ج‏12، ص 48.
3. نساء (4)، آيات 157 ـ 159.
4. ر.ك. ناصر مكارم شيرازي وديگران، تفسير نمونه ، دار الكتب الاسلاميه، 1368ش ، ج21، ص100.
5. شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام‌النعمة، مؤسسه النشرالاسلامي، ص 231.
6. طيب سيد عبد الحسين، همان.
------------------------

پاسخ3:
‎درباره رجعت پيامبران – از جمله يحي بن زكريا- بايد گفت:
در برخي روايات آمده است كه همه انبياء رجعت مي كنند. در برخي روايات ديگر از برخي افراد نام بردشده اند كه آنان رجعت خواهند نمود، مثلا در روايات آمده است كه اسماعيل، خضر وحضرت عيسي (ع) رجعت مي كنند، از نظر اينكه كه حضرت عيسي به نص قرآن به آسمان رفته است و بازگشت او از آسمان به روي زمين يك نوع رجعت است، ولي رجعت اصطلاحي نيست، اما مرحوم شيخ حر عاملي، از نزول عيسي (ع) به رجعت تعبير نموده است (1)
جهت آگاهي بيشتر مي‏ توانيد به اين منابع مراجعه نماييد:
تفسير نمونه، ج‏15، ص 555؛
رجعت از نظر شيعه، نجم الدين طبسي؛
رجعت، محمد باقر بهبودي؛
مهدي موعود، باب سي و چهارم، رجعت.

پي‏ نوشت‏:
1. مجتبي تونه اي، موعود نامه، ص351-352، ذيل كلمه"رجعت."
---------------------

پاسخ4: از پاسخ هاي قبل روشن شد.

موفق باشید.

1- آیا عروج مسیح یعنی مرگ مسیح  و زندگی جاویدش در اسلام اشاره شده؟ آیا معراج مسیح تا آسمان چهارم را اسلام قبول داره؟

2- اسلام بکارت مریم رو بعد زایمان مسیح قبول داره؟

3- بعضی مسلمانان میگن مریم تا آخر عمر ازدواج نکرد چون فاقد اندام جنسی زنانه بود در حالی که ما قایل به ازدواج مریم بعد تولد مسیح با یه مومن یهودی یا بهتر بگم راهب یهودی و فرزندان دیگر از او هستیم.

خیلی تشکر که پاسخ می دید من دیدگاهم رو به اسلام دارم اصلاح می کنم.

پاسخ1: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در باره به صليب كشيدن حضرت عيسي(ع) بايد گفت:
مسلمانان با ور دارند كه حضرت عيسي زنده است ودر آسمان عروج نموده است(1) در آيه 158و 157- سوره نسا مي خوانيم: و گفتارشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه نه او را كشتند و نه بدار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعا او را نكشتند. بلكه خدا او را به سوى خود برد و خداوند توانا و حكيم است.
لذا به استناد آيه 157 سوره نساء اين مسيح(ع) هرگز كشته نشد.
اما مسيحيان معتقدند كه حضرت مسيح (ع) كشته شده است به اين صورت كه: حضرت عيسى با پشت كار و دل گرمى عجيبى به كار تبليع دين خود مشغول بود و به هر شهر و دهكده اى كه وارد مى شد، بيماران و زمين گيران و كوران و كران را شفا مى داد و معجزات نبوت خود را به مردم مى نماياند و همين سبب شده بود كه على رغم مخالفت هاى بسيارى كه از طرف يهود با آن حضرت و آيين او مى شد و تبليغات بى اساس كه بر ضدّ آن حضرت مى كردند، روز به روز پيروان عيسى افزون گردد و مردم بيشترى به دين آن حضرت درآيند پيشرفت ديانت حضرت مسيح، رؤساى يهود را مصمم ساخت تا تصميم قطعى خود را درباره آن حضرت بگيرند و نقشه قتل او را طرح كنند و براى اجراى آن، امپراتور روم را نيز با خود همراه ساختند و در نظرش چنين وانمود كردند كه تبليغات عيسى موجب زوال حكومت و فرو ريختن پايه هاى سلطنت او خواهد گشت.
عيسى از تصميم آن ها آگاه شد، از اين رو به حال اختفا درآمد و بيشتر اوقات خود را در جاهاى دور دست مى گذرانيد. اما يهود در صدد دستگيرى آن حضرت برآمدند و براى پيدا كردن و معرّفى وى جايزه ها تعيين كردند و وعده ها دادند. در اين جا بود كه به گفته بسيارى از مورخان، يهوداى اسخر يوطى تطميع شد و دين خود را به دنيا فروخت و با اين كه خود در زمره حواريون آن حضرت بود، در صدد برآمد تا محل اختفاى آن حضرت را به يهود و ماموران دولت نشان دهد و سرانجام همين كار را كرد و با گرفتن مبلغى اندك كه به گفته بعضى سى درهم پول سياه بود مكان حضرت مسيح را به دشمنان آن حضرت نشان داد و ماءموران براى دست گيرى آن حضرت بدان مكان رفتند.
آن چه از نظر ما مسلم و قطعى است، اين است كه يهود نتوانستند عيسى را دست گير سازند و هنگامى كه وارد آن مكان شدند، خداى تعالى آن حضرت را به آسمان بالا برد و شخص ديگرى را كه شبيه آن حضرت بود، دست گير كردند و به دار آويختند و آن شخص هر چه فرياد زد من عيسى نيستم، از وى نپذيرفتند و به دارش آويختند. ...
در اين كه آن شخص كه به شكل حضرت عيسى در آمده بوده، اختلاف است. بسيارى گفته اند كه وى همان يهوداى اسخر يوطى بود كه وقتى وارد محل اختفاى عيسى شد، شبيه آن حضرت گرديد و به دار آويخته شد. برخى گفته اند: وى همان ماءمورى بود كه وارد آن مكان شد و هر چه گشت، عيسى را نديد و چون بيرون آمد خودش شبيه به عيسى گرديد و ديگران كه در خارج منتظر آمدن وى بودند، او را دست گير ساخته و به پاى دار بردند. (3)
نسبت به جايگاه مسيح در آسمان در برخي تفاسير آسمان چهارم بيان شده است.(4)
براى آگاهى بيشتر ر.ك:
- تاريخ اديان و مذاهب جهان، مبلّغى آبادانى
- درآمدى بر تاريخ و كلام مسيحيت، محمدرضا زيبايى‏نژاد
- اديان بزرگ جهان، حسين توفيقى

پي نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1417، ج 3، ص357 رك: دائرة المعارف بزرگ فارسي، ج 2، ص 1795، ابن اثير، الكامل، بيروت، دار صادرللطباعه والنشر، 1385ه، ج1، ص 31.
2. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج‏4، ص 197.
3. رسولي محلاتي، تاريخ انبيا، انتشارات علميه اسلاميه، 1361، چاپ سوم، ص331 -332 .
4. ترجمه تفسير الميزان،موسوى همدانى سيد محمد باقر، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، مكان چاپ قم، سال چاپ 1374 ش، ج13، ص40.
-----------------------------------

پاسخ2: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در اين خصوص بايد گفت: آنچه در قرآن و متون معتبر آمده اين است كه مريم دختر عمران مادر باكره حضرت عيسي (ع) است، اما درباره باكره و عدم باكره او بعد از زايمان ، به مطلبي دست نيافتيم. در سوره آل عمران، آيه 47 و سوره مريم آيه 20، به باكره بودن او تصريح شده است. نحوه آبستن شدن مريم عذرا (باكره)معجزه آسا. بار گرفتن او به نفخه روح الهي و روح القدس بوده است. به موجب آيه 171 سوره نساء، كلمه الله يا روح الله از جانب خداوند وبه توسط روح القدس به او القا و به عيسي آبستن شد. (1)
اين مطلب كه وي از يوسف نجار حامله شده است واقعيت ندارد. متاسفانه اين بهتاني بود كه يهوديان نسبت به حضرت مريم زدند، كه وي از شخصي به نام يوسف نجار ، حامله شده است. در تفسير برهان در ذيل آيه 153 سوره نساء:"... وَ قَوْلِهِمْ عَلى‏ مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً"، از ابن بابويه نقل كرده كه او به سند خود از علقمه از امام صادق (ع) روايت كرده كه آن جناب در ضمن حديثى فرمود: مگر نبود كه به مريم دختر عمران نسبت دادند كه از مردى نجار به نام يوسف حامله شده است؟(2) برخي از آيات قرآن به نحوه ولادت حضرت عسيي و رفع اتهام از حضرت مريم پرداخته است. در آيات زيادي از جمله آيات 36 - 47 سوره آل‏عمران و آيات 16 - 35 سوره مريم، از ايشان ياد نموده است. در مورد سرگذشت حضرت بعد از تولد حضرت عيسي(ع) مي‏فرمايد: فَأَتت به قومها تحمله قالوا يا مريم لقد جئت شيئاً مرياً؛(3) حضرت مريم فرزندش را در آغوش گرفت و نزد قومش آمد، آنان او را به خاطر اين كه بدون شوهر داراي فرزند شده بود ، مورد سرزنش قرار دادند و گفتند: اي مريم !كار بسيار عجيب و بدي انجام دادي! حضرت مريم كه روزه سكوت گرفته بود، در جواب چيزي نگفت و اشاره به كودكش كرد تا با او صحبت كنند و از او بپرسند. آنان تعجب كردند و گفتند: كيف نكلم من كان في المهد صبياً؛(4) چگونه با طفلي كه در گهواره است سخن بگوييم؟! ناگهان كودك مريم زبان به سخن گشود و گفت: اني عبدالله اتاني الكتاب و جعلني نبياً؛(5) من بنده خدايم؛ او كتاب آسماني به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است... بني اسرائيل وقتي اين معجزه بزرگ را از آن حضرت مشاهده كردند، فهميدند كه حضرت مريم پاك، و از گماني كه آنان برده بودند، منزه است.(6)

پي‌نوشت‌ها:
1. بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، تهران، 1377، ج2، ص2041.
2. ترجمه تفسير الميزان‏، موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، 1374 ش، ج5، ص233.
3. مريم(19) آيه 27.
4. همان، آيه 29.
5. همان، آيه 30.
6. طبرسي مجمع البيان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج 6، ص 419 - 421؛ زمخشري، الكشاف، بيروت، دارالمعرفه، ج 2، ص 505 - 508.
--------------------------------

پاسخ3: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
حضرت مريم تا آخر عمر ازدواج نكرد. ولي علت آن، نداشتن اندام جنسي زنانه نبود. و هيچ مسلمان آگاهي چنين سخني نمي گويد.

موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

شبهاتی درباره امام حسین (علیه السلام) و حادثه کربلا:

پرسش1: دهم عاشوراي سال 61 هجري قمري برابر با 21 مهرماه سال 59 هجري شمسي است / بله عاشورا در فصل پاييز بوده! پس اين جنگ در گرماي تابستان نبوده، بلكه در اواخر مهرماه و در فصل پاييز بوده / به نرم افزار هاي آنلاين تبديل تاريخ مراجعه كنيد. حتي اگر گرما هم بوده باشد براي هر دو سپاه اين مسئله بوده!

كربلا صحرا نبود، جلگه بود. هوا اونقدر هم گرم نبوده، امام حسين هم تشنه لب نبوده! بلكه يك جلگه ي حاصلخيز در كنار رود پر آب فرات است. در اين جلگه ي حاصلخيز بيش از شصت درصد ما يحتاج كشاورزي مردم عراق توليد مي شود. حالا صادرات عظيم خرماي عراق هم كه مربوط به اين منطقه است بماند. امام سوم شيعيان و لشگرش تشنه نبوده اند.
اولا در صورت نبود آب هم مي توانسته اند ازشير شترهايشان استفاده كنند. كه خوردن اين شير در ميان مردم عرب بسيارپر طرفدار است.
دراحاديث و روايات و كتب تاريخي اسلامي متفقا همگي به نوره كشيدن امام حسين پيش از آغاز جنگ مي پردازند. نوره همان واجبي است و براي استفاده از اين ماده نياز به آب براي دوش گرفتن است!
پس چطور آب در دسترس نبوده؟
مي گويند لشگر يزيد آب را بر سپاه حسين بسته است! چگونه ممكن است كسي بتواند رودخانه ي پر آب فرات را ببندد؟ رودخانه اي كه عرض آن در بعضي مناطق به چند صد متر مي رسد!

----------------------------------------------

پرسش2: اشكالي كه وارد است اينست كه اگر امام حسين براي جنگ مي رفته چرا خانواده و بچه هاي كوچكش را همراه آورده بوده؟

پاسخ1:
آنچه كه دربرخي سايت ها آمده است، صحت ندارد، زيرا اين سايت ها به منظور زيرسوال بردن قيام امام حسين (ع)، اين گونه مطالب را نوشته، و دليل علمي و عقلي برآن ندارند، اين نشان از عدم واقعيت اين دسته مطالب دارد، مثلا در اين سايت ها ادعاشده است كه كربلا صحرا نبود بلكه جلگه بود، لذا در كربلا آب وجود داشت. در جواب اين شبهه بايد گفت صرف ادعا كه كربلا بيابان نبوده است، كافي نيست. بايد اين مطلب مستند به منبع و مدرك باشد، و حال اين كه داده هاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت، از اين رو بيابان بود. بعضي جغرافي دانان نيز همين عقيده را دارند. ياقوت حموي در ذيل واژه كربلا مي‌نويسد: اما مبدأ اشتقاق اين كلمه (كربلا) يا كربله به معناي سستي پاهاست، بدين جهت كه سرزمين كربلاسست و شن‌زار است يا از «كربلت الحنطه» يعني گندم از كاه و كثافات پاك كردم، مي باشد؛ بدين مناسبت كه آن زمين از ريگ‌هاي درشت و درخت پاك بوده است. (1)
در فرهنگ معين مي‌خوانيم: كربلا يكي از شهرهايي است كه در كنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجري بيابان بود. (2) لغت شناسان تصريح مي‌كنند كه كربلا در سال 61 بيابان بوده است. اين كه گفته مي‌شود كربلا سرزمين بدون علف و بياباني بوده، معنايش اين است كه در سال 61 در آن جا كسي زندگي نمي‌كرد و اين سرزمين خالي از سكنه بود، نه اين كه در آن سرزمين آب وجود نداشته است. معناي عدم وجود آب در كربلا آن است كه آب را به روي اهل بيت و ياران امام بستند و تهيه آب براي امام مشكل بود. از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسين(ع) و يارانش با مشكل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاريخي و روايي به روشني اثبات مي كند كه نيروهاي عمر بن سعد مأموريت يافتند كه حسين بن علي و يارانش را در مضيقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خيمه ها بشوند و نيروهايي را در اطراف فرات مستقر كردند تا اصحاب امام حسين(ع) نتوانند از فرات آب بياورند. در غير روز عاشورا امام و يارانش به سختي آب تهيه مي كردند. ولي روز عاشورا مشكل آب بسيار جدي شد و حتي امام حسين(ع) وقتي كه خود را به آب رسانيد و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصين بن نمير به سوي آن حضرت تير پرتاب كرد و در نتيجه نتوانست آب بخورد و امام حسين و يارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسيدند. (3) البته در اين هم ترديدي نيست كه امام و ياران و خاندانش در آن روزها آب تهيه مي كردند. چنين نبود كه در آن سه روز كسي آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوايي گرم كسي سه روز اصلا آب نخورده بود، نمي توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسين و ابوالفضل با هم براي آوردن آب سوي فرات رفتند. ولي نيروهاي عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بياورند. (4) در برخي گزارش ها آمده است: امام حسين (ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتي گزارش آن به ابن زياد رسيد، او دستور شدت عمل بيش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند.(5) همچنين در اين سايت ها آمده است. كه حادثه كربلا در مهر ماه اتفاق افتاده است و در اين ماه هوا گرم نيست. در كدام منبع معتبر تاريخي اين مطلب آمده است؟ آنچه در متون تاريخي معتبر آمده، اين است كه حادثه كربلا در ماه محرم اتفاق افتاد و هوا گرم بود. اگرچه طبق محاسبه، مقارن با مهر ماه باشد؛ وضعيت اقليمي و جغرافيايي كربلا به گونه اي است كه در مهر ماه نيز هوا گرم است. ساير پرسش ها، در اگر ضروري بود در آينده مطرح نمائيد. درباره ابعاد قيام امام حسين (ع) به منابع زيرمراجعه فرماييد:
- حماسه حسيني، مطهري
- تاملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان
- قيام جاودانه،محمدرضا حكيمى
- تاريخ واقعه كربلا ...، عبد الرحمن انصاري و....
- سيري درسيره ائمه اطهار (ع)، مطهري

پي نوشت ها:
1. معجم البلدان، شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى، ج4، ص445، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995.
2. فرهنگ معين، واژه كربلا.
3. بحار الأنوار، علامة المجلسي، ج 46، ص 50، 1403 - 1983 م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.
4. همان.
5. كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، ج5، ص91، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991؛الفتوح، ابن اعثم كوفى، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش.
-------------------------------------

پاسخ2:
از برخي روايات استفاده مي شود كه بردن اهل بيت(ع) -به سوي كربلا- مانند اصل قيام امام حسين(ع) وظيفه الهي بود و امام با اين كار، وظيفه خود را انجام داد. مهمتر از همه اينكه در اين امر مصالح مهم وجود داشت. شايد همين مصالح باعث شد كه امام اهل بيت را با خود ببرد. آن مصالح پاسداري از قيام كربلا مي باشد. يعني همان گونه كه دراصل قيام امام و شهادت ياران وي مصلحت وجود داشت، در بردن اهل بيت نيز مصلحت وجود داشت. بيان بردن اهل بيت(ع) به كربلا مستلزم آن است كه رسالت آنان در صيانت ازانقلاب بررسي شود، بدينسان مي توان گفت: همراهى خانواده امام -در حادثه عاشورا- به جهت عوامل زير باشد:
1- پيام رساني:
اگر به تاريخ اسلام بنگريم، خواهيم دانست كه در حوادث تاريخي زنان و مردان هر دو نقش داشته اند، ولي مرد در مدار خود و زن نيز در مدار خويش؛ در كنار رسول خدا حضرت خديجه و در كنار امام علي حضرت فاطمه را مي بينيم كه مسئوليت هاي اجتماعي را به خوبي انجام مي دادند. در نهضت مقدس حسيني، نقش حضرت زينب را بسيار برجسته و اساسي مشاهده مي كنيم. انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى آن بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم انقلاب به رهبري و پرچم‏دارى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز گرديد. آنان با رفتار، گفتار و سخنان آتشين خود، از انقلاب امام خوب پاسداري و پيام انقلاب را به مردم رساند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبليغات گسترده و دامنه‏دارى كه حكومت اموى از زمان معاويه، عليه اهل‏ بيت(ع) -به ويژه در منطقه شام- به راه انداخته بود اگر بازماندگان امام به افشاگرى و بيدارى مردم نمى‏ پرداختند، دشمنان اسلام، نهضت حضرت را كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى‏ دادند. اما تبليغات گسترده بازماندگان حضرت سيدالشهدا(ع) در دوران اسارت -كه كينه‏ توزى سفيهانه يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود- اجازه چنين تحريف و جنايتى را به دشمنان نداد.
2- بي اثرسازي تبليغات دشمن:
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان‏روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏ دانستند در نتيجه مردم -به ويژه نسل جوان آن روز- از اسلام حقيقى چيزى نمى‏ دانستند. شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى‏ راندند! تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ‏ هاى بزرگ و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود.(1) از سوي ديگر معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت، مردم شام را به گونه‏ اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏ چون و چرا تسليم شوند.(2) معاويه در طى اين مدت، نه تنها از نظر نظامى و سياسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد كه از نظر فكرى و مذهبى نيز مردم آن منطقه را كور و كر و گمراه بار آورد. در چنين شرايط حكومت بنى‏ اميه با تبليغات زهرآگين و كينه توزانه، خاندان پاك پيامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد. در مقابل، بنى‏ اميه را خويشان رسول خدا و نزديك‏ ترين افراد به او معرفى كردند؛ به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه تا زمان قتل مروان (آخرين خليفه اموى)، نمى‏ دانستيم كه رسول خدا جز بنى‏ اميه خويشاوندى داشت كه از او ارث ببرند.(3) بنابراين، جاى شگفتى نيست اگر در مقاتل مى‏ خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين‏ العابدين(ع) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى، مانند إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً؛(4) خداوند مى‏ خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد» فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.(5) در چنين شهر چه كسي يا بايد از انقلاب امام حسين پاسداري وماهيت واهداف انقلاب امام وجنايات دشمن را بيان كنند؟ جز اهلبيت امام حسين به پرچمداري حضرت زينب (س)؟ اهلبيت امام حسين در برابر دشمن زانوي غم در بغل نگرفتند، بلكه ازفر صت ها خوب استفاده و در قالب عزاداري، گفتگو-با مردم- و خطبه خواندن، بيشترين تأثير را در فرايند انقلاب امام و پاسداري از آن را داشتند. بنابراين با خطبه‏ ها و روشنگرى‏ هاى امام سجاد و حضرت زينب(علیهما السلام)، تحريفات چندين دهه بنى‏ اميه -حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان- بي اثر شد.
3- افشاى ماهيت ستمگران حاكم:‏
بُعد ديگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاك، بى‏ رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. حكومت بدترين ظلم و جنايت را نسبت به امام و خاندان وي روا داشت: در حادثه كربلا كودكان و زنان، كه نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت‏ بارترين شكل ممكن مورد ضرب و شتم و هتك حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب‏ه اى تشنه در كنار شط فرات جان داد؛ دخترخردسال كنار پيكر خونين و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خيمه‏ هاى آنان به آتش كشيده شد. بدينسان مظلوميت امام حسين (ع) را چند برابر شد و بعد عاطفي واحساسات انقلاب را افزايش داد، و به دنيا نشان داد كه صاحبان زور، زر و تزوير به هيچ كس -حتي كودكان زنان- رحم نمي كنند. از سوي ديگر اهل بيت امام به بيان ابعاد جنايت دشمن پرداختند. امام سجاد در شام همين كه خواست دستگاه بنى‏ اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين را با قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده‏ اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد. اگر امام سجاد مى‏ فرمود: «پدرم را شهيد كردند»، در چشم مردم شام -كه شناخت عميقى نسبت به اهل بيت نداشتند- خيلى مهم نبود؛ زيرا مى‏ گفتند: «در جنگ، افرادى كشته مى‏ شوند و يكى از آنان حسين بوده است. همچنين امام سجاد فرمود: اگر قصد كشتن داريد، چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه‏ هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟».(6) اين كلمات به قدرى نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.

پي نوشت ها:
1. جعفر شهيدى، قيام امام حسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 185.
2. محمد ابراهيم آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، ص 47، بي نام.
3. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت الله نجفي مرعشي ، 1404ه، ج 7، ص 159.
4. احزاب (33)، آيه 33.
5. ابن طاوس ،لهوف، تهران ، دار العالم،1348 ه، ص 176؛رك: خوارزمى، مقتل الحسين(ع)، ج 2، ص 69.
6. عبدالحسين مقرم، مقتل الحسين، ص300، بي نام.
موفق باشید.

سلام خدمت شما زحمت کشان من چند ماهی هست که با یه دختری آشنا شدم قرار بود به پای هم بمونیمو ازدواج کنیم ولی کارهایی کرده که دیگه ازش خوشم نمیاد میخوام فراموشش کنم ولی خیلی سخته از درس خوندن افتادم چند ماه دیگه کنکور دارم تروخدا کمکم کنید چه طور میتونم فراموشش کنم هر کاری که میکنم بازم بهش پیام میدم کمکم کنید یه راهی بگید که بتونم فراموشش کنم به خدا دارم داغون میشم تروخدا کمکم کنید خیلی ممنونم

يكي از آسيب هاي ارتباط دخترها و پسرها در قبل از ازدواج، همين وابستگي اي است كه شما در آن گرفتار شده ايد، به طوري كه با اينكه مي دانيد كه مورد مناسبي براي ازدواج نيست و تمايل داريد كه ديگر با او رابطه نداشته باشيد اما نمي توانيد او را فراموش كنيد.
به احتمال زياد شما مقداري اضطراب داريد، و براي كم كردن اين اضطرابتان، به رابطه با او ادامه مي دهيد، چون رابطه با او در گذشته براي شما خوشايند بوده است و به شما آرامش مي داده است. شما بايد درصدد رفع اين اضطرابتان باشيد، كه اگر خفيف باشد از طريق تكنيك هايي مانند ريلكسيشن و تنفس صحيح مي توانيد آن را از بين ببريد. با خريد نوار و يا كتاب تن آرامي (ريكلسيشن) تمارين تن آرامي را روزي يكي دو بار انجام دهيد. به عنوان مثال بخش وسواس كتاب دو جلدي "رفتار درماني شناختي" ترجمه حبيب الله قاسم زاده، يا كتاب "وقتي اضطراب حمله مي كند" نوشته ديويد برنز ترجمه مهدي قرچه داغي را تهيه و طبق آن عمل كنيد.
راه حل اين وابستگي شما اين است كه قطع ارتباط كنيد، شايد در ابتدا كمي سخت باشد، اما تجربه نشان مي دهد كه در چنين مواردي، خيلي زود، عدم ارتباط با او براي شما عادي مي شود، و ديگر به سختي نمي افتيد. اگر اين ارتباط شما از طريق پيامك زدن است مي توانيد سيم كارتتان را از بين ببريد و براي مدتي كوتاهي، مثلا دو هفته به طور كلي بدون موبايل زندگي كنيد، مطمئن باشيد هيچ اتفاقي نمي افتد، بعد از اين مدت كوتاه هم به مخابرات مراجعه مي كنيد و تقاضاي يك سيم كارت ديگر از همان شماره اتان را مي كنيد كه با مبلغ كمي اين كار را انجام مي دهند. براي جدايي از اين دختر، بالاخره بايد از يك جايي شروع كنيد و چون مي گوييد كه قطع كامل رابطه برايتان سخت است اين كاري كه گفته شد مي تواند تا حدودي به شما كمك كند تا بتوانيد اين وابستگي را از بين ببريد.
براي اينكه قطع اين ارتباط برايتان راحت تر باشد سعي كنيد يك جايگزين براي آن پيدا كنيد، به عبارت ديگر مشغوليات ديگري براي خودتان ايجاد كنيد، مثلا دوستي اتان با دوستان ديگر (البته دوستان هم جنس) را گسترش دهيد هم چنين مي توانيد به كارهاي هنري، ورزشي و هر كار ديگري كه علاقه داريد بپردازيد تا كمتر وقت خالي براي فكر كردن به اين دختر داشته باشيد.
سعي كنيد در بيرون، هيچ آثاري از ايشان را جلوي ديد خود نداشته باشيد مانند عكس، شماره تلفن و يادگاري هاي و... و آنها را محو كنيد.
افرادي كه در وضعيت شما قرار دارند به هيچ وجه نقاط منفي و بدي ها و آسيب هايي كه از طرف مقابل متحمل شدن را نمي بينند و به همين دليل علاقه و وابستگي آنها ثابت مي ماند. شما با تهيه ليستي از نقاط منفي ايشان و مشكلاتي كه الان و بعد از ازدواج با ايشان براي شما ايجاد خواهد كرد را بنويسيد و هر روز مرور كنيد تا نگرشتان نسبت به ايشان منطقي تر شده و احساس ناراحتي و يا به عبارتي تنفر از ايشان ايجاد شود.
درباره امتيازات اين جدايي و خوبي هاي جدا شدن از ايشان نيز با خود فكر كنيد و سعي كنيد با خوشحالي از اينكه با ايشان ازدواج نكرده ايد مطالبي را ياد داشت كنيد.
سعي كنيد بدون خود سرزنشي و مقايسه، نقاط مثبت و خوبي هاي خودتان را فراموش نكنيد و با نوشتن و مرور و ناديده و بي ارزش نكردن آنها به آينده خوشبين و اميدوار باشيد، و به اين طريق ميزان عزت نفس و اعتماد به نفس خودتان را ارتقاء دهيد.
ساعات و لحظاتي كه شما ارتباط داشته ايد بسيار وسوسه برانگيز خواهند بود، مانند معتادي كه ترك كرده مكان و زمان هاي مصرف در روزهاي اوليه وسوسه انگيز بوده و ممكن است رفتاري مانند عصباني شدن و تحريك پذيري و يا رفتن به طرف مصرف زياد باشد. بنابراين شما نيز بايد با تغيير موقعيت فيزيكي و سر گرم شدن به يك كاري كه عمدا در اين ساعات در نظر خواهيد گرفت و با آرام سازي ذهني سعي كنيد با اين وسوسه ها مبارزه كنيد.
هنگام هجوم افكار و تصاوير ايشان در ذهن، بدون پرورش اين افكار و فكر كردن، مكان را ترك كرده و يا توجه و تمركزتان را به چيزي جلب كنيد، مثلا با قطع كردن افكار، مشغول گفتگو با يك فردي مي شويد، با عجله از آن مكان را ترك مي كنيد، با روشن كردن تلويزيون سعي در تمركز ديداري و شنيداري نسبت به نوع برنامه و حتي نوع لباس هاي مجريان و بازيگران و اسامي آنها مي شويد.
شايد هفته اول به دليل درگير شدن با اين افكار، دچار نوعي استرس و اضطراب شويد، ولي به مرور زمان، افكاري كه عادت داشتند هميشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند با تكنيك هاي شما ازاين حالت خارج شده و افكار جديد جايگزين مي شود و در هفته هاي دوم و سوم افكارتان يك دست شده و تعارضي احساس نخواهيد كرد.
ما نمي دانيم كه به چه علت شما از ازدواج با اين دختر پشيمان شده ايد، و نمي دانيم كه تصميمتان درست است يا نه، اما نكته اي كه هست اين است كه رابطه برقرار كردن شما با يك دختر از ابتدا درست نبوده است، حالا اگر تصميم گرفته ايد كه رابطه با او را خاتمه بدهيد و از ازدواج با او منصرف شده ايد به هيچ عنوان صحيح نيست كه او را با پيامك دادن هايتان، هم چنان اميدوار به اين ازدواج نگه داريد، حالا كه مي خواهيد زير قول و قرارتان بزنيد ديگر اين قضيه را كش ندهيد، چون اين كار، نامردي است كه شما با دختري چندين وقت ارتباط داشته باشيد و حالا هم جدايي از او را كش بدهيد و چند وقت ديگر هم او را سركار بگذاريد، اين ظلم آشكار به اين دختر است، و شما را هم گرفتار خواهد كرد، لذا اين رابطه را به هم بزنيد و پيامك دادن هايتان را قطع كنيد، و بيش از اين، اين دختر را اذيت نكنيد.
موفق باشید.

با سلام بنده محمود 24 ساله با محمد 20 سال به مدت 6 سال دوست بودیم هر کاری که داشت براش انجام می دادم تا ازم ناراحتیی نداشته باشه همه جیزمون رو به هم می گفتیم یه بار تو اس ام اس بازی یه چیزی بش گفتم بدش اومد بعد با من قهر کرد این موضوع مربوط به ماه فروردین امسال است . من نمی ذونستم بدش آومده من رافتم پیشش معذرت خواهی کردم اما گقت قبول ندارم دیگه با من حرف نزن تا تو این چیزاها رو سرم هستن باهات کاری ندارم بعد از گذشت چند ماه از معذرات خواهی کردم و قبول کرد.اما چه دوستی تو جمع که بودیم اصلا باهام حرف نمیزد . باهاش حرف می زنم بله خیر و یا نمیدونم جواب میده اونم با حرکات سر پایین و سر بالا. یه بار جدا بودیم گفتم چرا با من حرف نمی زنی گفت کارت ندارم کفتم پس چرا من حرف می زنم جواب نمیدی گفت تو می بینی این طوریه تو جمع باهام حرف نزن تا باهات حرف نزنم. یه چیزی هم گفت فرض کن گفتند نباید همراه تو باشم.دوباره شده روز از نو و روزی از نو. فردای اون روز مثل قبل دیگه نه باهاش حرف می زنم نه باهام حرف می زنه . تا الان هم قهریم. من فقط در تعحبم تو زمان دوستیمون این قدر به هم نزدیک بود که بالاتر از دو برادر به هم قبول داشتیم. مگه امکان داره که هیچ خاطراتی و کار که براش انجام دادمجلو چماش نمی اد؟ یعنی من این قدر خر بودم و خبر نداشتم . نمی دونم دیگه چکار کنم که رابطمون دست بشه نزدیک 9 ماه است با من این جوره تو رو قران هر راهکاری هست بگید تا پیاده کنم . از طریق تمام احادیث استفاده کردم ولی اون با من راه نمیاد.قبلا بهش گفتم دلیل قهرت برا اس ام اسه گفت نه یه چیز دیگه است خودت باید بفهمی منم هر چقدر فکر می کنم به خاطرم نمیاد تو رو قرآن اگه میشه یه راهنمایی کننید تمام درسم فکر این قضیه است؟ ممنون متشکر

اگرچه آدمى موجود اجتماعى است و به ارتباطات اجتماعى سخت نيازمند است از اين روي، انتخاب دوست و ارتباط با ديگران پاسخ آن نياز درونى انسان به شمار مى‏آيد. انتخاب همسالان و همكلاسى‏ها به عنوان دوست، مى‏تواند نشان دهنده درايت و تعقل فرد باشد و زمينه رشد فكرى و اجتماعى و علمى‏اش را فراهم آورد؛ به عبارت ديگر، ما از طريق ارتباط با ديگران و انتخاب دوست كه به شكل‏گيرى شخصيت انسان مى‏انجامد، يكى از نيازهاى مهم زندگى خود را برآورده مى‏سازيم و به رشد و تعالي خود در جنبه هاي مختلف مي پردازيم اما، اين را بدانيد كه رابطه دوستانه با ديگران، بايد يك رابطه دو طرفه و از روي اختيار و علاقه طرفيني صورت گيرد به همين خاطر، اگر دوست تان ديگر علاقه اي به ادامه رابطه دوستانه با شما ندارد و علي رغم اين كه شما از وي به خاطر اشتباهي كه مرتكب شده ايد، پوزش و بخشش طلبيده ايد. ولي او همچنان با شما سرد برخورد مي كند و رفتار قهر آميز دارد در اين صورت، دليلي بر ادامه رابطه دوستانه آن هم به شيوه يك طرفه وجود ندارد بنابراين، شما هم نبايد اصراري به ادامه رابطه دوستي داشته باشيد، بلكه مي توانيد به جاي وي، افراد ديگري كه معيارهاي دوستي با شما را دارند و شايسته دوستي و رفاقت هستند و به اصول و مباني دوستي آشنا هستند برگزينيد و با آنها رابطه دوستانه صميمانه اي داشته باشيد. همان طور كه گفتيم بهترين دوست كسي است كه زمينه رشد و ارتقاي فكرى، اجتماعى و علمى انسان را فراهم آورد و برطبق آموزه هاي ديني انسان را به ياد خدا بيندازد نه اين كه فكر و ذهن انسان را به خود مشغول كند و باعث افت تحصيلي، دلي مشغولي و مشغوليت ذهني فراوان، وابستگي رواني و برخي ديگر از آسيب ها و مشكلات ديگر گردد.
اين را بدانيد كه آنچه بايد بيش از لزوم داشتن ارتباط با ديگران و انتخاب دوست مورد توجه و حساسيت معقول قرار گيرد، ميزان و چگونگى ارتباط با همسالان، همكلاسى‏ها، هم محله‌اي‌ها، هم‌شهري‌ها و در نهايت انتخاب دوست است. اگرچه داشتن دوست و روابط دوستانه ضرورت دارد؛ ولى چگونگى آن از اهميت بيش‏ترى برخوردار است به گونه‏اى كه وقتى نحوه ارتباط به اصل مسأله آسيب رساند، براى حفظ امور مهم‏تر و حياتى‏تر، بايد از اصل ارتباط چشم پوشيد. پس بايد در ارتباط با ديگران، به ويژه انتخاب دوست و استحكام بخشيدن به روابط دوستانه، دقت و اهتمام جدى داشت تا به اصل زندگي شما آسيب وارد نكند و آن را مختل نكند.
اگرچه انگيزه و هدف ارتباط دوستانه شما با فردي كه چهار سال از شما كوچكتر است براي ما روشن نيست و شما نيز در نامه خود به آن اشاره نموده ايد ولي، ظواهر حاكي از اين دارد كه شما او را به خاطر انگيزه هاي متعالي و بر اساس معيارهاي واقعي دوستي به دوستي با خود انتخاب ننموده ايد. حتي اگر اين گونه بوده باشد با رفتارهايي كه دوست تان در قبال رفتار اشتباه شما داشته است مي توان فهميد كه او ديگر شايستگي ادامه دوستي را ندارد و اصرار بر ادامه رابطه دوستانه و هزينه كردن براي آن اشتباه محض است. به همين خاطر، به شما توصيه مي كنيم پيش از اين كه در صدد يافتن راهي باشيد كه به رابطه دوستانه خود ادامه دهيد ابتدا در معيارها و انگيزه دوست تان تأمل كنيد و خوب بنگريد كه آن پسر چه خصلت و صفت نيكويي دارد كه شما را شيفته خود كرده است و يا اصلاً چه كمك به رشد و تعالي شما در مسير زندگي مي كند. اگر پاسخ قانع كننده اي براي اين مطلب يافتيد آنگاه مي توانيد عزم خود را جزم كنيد و با اتخاذ برخي راهكارهاي آشتي كردن و به طرق مختلف و با واسطه قرار دادن برخي از افراد صاحب نفوذ و رفع سوء تفاهمات گذشته، به ادامه ارتباط دوستانه خود اميدوار گرديد اما، اگر دليل قانع كننده اي براي ادامه دوستي نداريد و يا اساساً آن پسر هيچ كمكي به رشد و تعالي شما نمي كند و ارتباط شما بيش از آن كه جنبه عقلاني داشته باشد از احساست زودگذر و معيارهاي خودساخته حكايت دارد در اين صورت، توصيه مي شود از ادامه ارتباط دوستانه و تلاش براي برگرداندن آن به حالت سابق منصرف گرديد و فكر و ذهن خود را بي جهت مشغول نسازيد. بلكه به جاي او، دوستان ديگري انتخاب كنيد و با آنها طرح دوستي بريزيد كه هم‌سن شما باشند و در اخلاق و رفتار نمونه بوده و باعث ارتقاي سطح فكري، اجتماعي و علمي شما گردند و در مسير بندگي پروردگار و دوري از گناهان شما را ياري كنند. يقيناً اين دوستان خوب و مناسب مي توانند براي شما مثمر ثمر باشند و در شيريني و تلخي روزگار ياري تان رسانند و كمك‌كارتان گردند. بقيه دوستان مي تواند مصداق دوستان ناباب بوده و سبب خسران و جهنمي شدن انسان گردد كه قرآن كريم در سوره مدثر و آيات ديگر و روايات اهلبيت(ع) به شدت دوستي با آنان را برحذر نموده است.
موفق باشید.

من مدتی با پسری دوست بودم وبرای ازدواج با او بودم و باهم رابطه جنسی داشتیم.تا اینکه متوجه شم قصد او سواستفادس.ازش جدا شدم وتوبه کردم.الانم با مردی دوست هستم که قراره چندماه دیگر ازدواج کنیم.ایا توبه من قبوله؟خیلی نگران این مساله هستم...

خواهر گرامي؛ وظيفه ما بيان نكات مشاوره اي در زمينه هاي مرتبط با مشكل شماست.
اولا كه رابطه اوليه شما با آن شخص كه رابطه جنسي نيز داشته ايد حرام و اشتباه بزرگي بوده كه در بسياري از موارد اثراتش تا مدتها باقي خواهد ماند. شما يك زن هستيد و بيشتر بايد مراقب اعمال و سوء استفاده هاي جنس مخالف خود باشيد. بسيار از پسرها و مردان فقط به قصد اطفاء غريزه خود دست به روابط نامشروع مي زنند و نام آن را عشق مي گذارند. اما وقتي كه نيازشان برطرف شد ديگر حاضر به ادامه ارتباط با طرف مقابل را ندارند.
اكنون نيز بايد ارتباط خود با اين آقا را در چارچوب آنچه شرع و عرف اجازه ميدهد ادامه دهيد. و حتما از مشورت بزرگترها خصوصا پدر و مادر بهره ببريد. چون به لحاظ شرعي نيز ازدواج شما بايد با اجازه ولي و سرپرست تان باشد. اما براي اينكه ديگر فريب افراد را نخوريد و بتوانيد معقول تر تصميم گيري كنيد نكاتي را ياد اوري مي كنيم.
1. هرگونه خيال پردازي افراطي در مورد جنس مخالف، به واقع بيني ما لطمه مي زند. تصور يك موجود ماورايي، مانند فرشته، در مورد جنس مخالف نشانگر ضعف بينش واقع بينانه ماست. همچنين تصور رابطه با جنس مخالف مي تواند روح و روان هر انسان سالمي را آلوده كند. همانگونه كه بخوبي متوجه شده ايد، خيال پردازي هايتان، شما را تا بدينجا كشانده كه مرحله به مرحله از ارتباطي به ارتباط ديگر كشانده شده ايد.
2. نيازهاي عاطفي و غرايز در ايام جواني، آدمي را به سوي دوست داشتن و عشق ورزيدن سوق مي دهد. اين يك پديده طبيعي و غريزي است كه كمتر مي توان راهي براي گريز از آن پيدا كرد. آنچه در ارتباط با جنس مخالف مبادله مي شود، محبت و عشق ويژه اي است؛ محبتي كه يك همجنس از ارائه آن ناتوان است. از اين رو سراغ جنس مخالف مي رود! پس محبت از نوع جنسيتي است و اگر پيام آرامش و سكون و ... نيز مبادله مي گردد، رنگ جنسيتي مي پذيرد. در اين نوع ارتباط، چون قواعد، شرايط و تعهدات طرفين تعريف نشده با پيامد منفي فراواني همراه است. براي مثال چون سطح دوستي تعريف نشده، دوستان در برابر همديگر احساس تعهد نمي كنند كه معمولا با خيانت، بي وفايي، شكست و ... همراه است.
3. در ارتباط دوستي با جنس مخالف، آنچه در معرض خسارت و ضرر يا بهتر است بگوييم تهديد، قرار مي گيرد، مال و سرمايه و تحصيل دانش نيست؛ بلكه آبرو و پاكي است كه اگر از كف برود، به سختي جبران مي شود.
4. بنابراين از ديدگاه دين و روانشناختي، چون ارتباط دوستي با جنس مخالف فاقد شرايط يك ارتباط سالم است و ويژگي هاي لازم در مؤلفه هاي آن رعايت نشده، يك ارتباط شكست خورده و مقرون به آسيب است و تا زماني كه به يك تعهد طرفيني همراه با رعايت آداب و شرايط منتهي نشود، بايد از آن سخت پرهيز كرد. البته اين بدين معنا نيست كه دختر يا پسر بطور كلي از روابط اجتماعي پرهيز كند. بلكه بايد بداند چگونه با جنس مخالف خود برخوردي مناسب داشته باشد.
5. برخورد مناسب و مطلوب با جنس مخالف، داراي اين خصوصيت است كه فرد با خونسردي تمام و نيز حفظ ارزش شخصيت خويش، بدون خورد كردن شخصيت خود و يا ديگران، با جنس مخالف برخورد كند. دختر يا پسري كه هنگام برخورد با ديگران هيجان زده شده و به گونه اي رفتار مي كند كه موجب تحقير خود و گاه دوستان خود مي شود، الگويي نامناسب در اين زمينه است. همچنين فرد هنگام برخورد با جنس مخالف بايد، بدون اينكه دچار خودپسندي و يا غرور شود، نسبت به خودش ارزش قائل شود و خودش را محترم بداند. متاسفانه بسياري از ارتباطات ناپسند ريشه در اين دارد كه فرد شخصيت خودش را غير محترم مي داند و به همين دليل حاضر مي شود پست ترين كارها را در قبال راضي نگه داشتن طرف مقابل انجام دهد. حتي اگر بداند عزيزان او (والدين، خواهر و برادرها) از اين خاري و خفت، ناراضي اند.
6. بر همين اساس ازدواج هايي كه بر پايه برقراري رابطه پنهاني بين دو جنس صورت گرفته، در اكثر موارد منجر به شكست واقعي در زندگي شده است. علاوه بر اينكه اين گونه روابط، اعتماد طرفين را تا حد زيادي خدشه دار مي كند.
اما بدانيد كه تمام دستورات اسلام براي انسانها مفيد است اگر چه علت آن را ندانند. كه يكي از اين دستورات نيز حفظ حدود و حريم ها در مورد ارتباط با نا محرم است. در هر صورت اگر شما از اعمال گذشته خود توبه كنيد و واقعا گناه را ترك كنيد خداوند حتما گناهتان را خواهد بخشيد. و حتي مورد محبت خدا نيز قرار خواهيد گرفت. إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏(1): خداوند، توبه‏كنندگان را دوست دارد.
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 222.
موفق باشید.

صفحه‌ها