پرسش وپاسخ

علماي اسلام در تعريف كافر گفته اند: كسي كه يكي از ضروريات دين اسلام را انكار كند و به آن عقيده نداشته باشد،كافر است. بنا بر اين كسي كه كفر مي گويد...

پرسش: &

1-كسي كه كفر ميگويد و اعتنائي هم ندارد ،خداوند چه عاقبتي برايش در نظر مي گيرد؟ 2-اگر مثلا قصد انجام كاري را داشته باشيم و عطسه بزنم ، حكم اين عطسه چيست؟ آيا بايد در كاري كه مي خواهم انجام دهم صبر كنم يا اينكه نه؟ )

علماي اسلام در تعريف كافر گفته اند: كسي كه يكي از ضروريات دين اسلام را انكار كند و به آن عقيده نداشته باشد،كافر است. بنا بر اين كسي كه كفر مي گويد، اگر در باطن و عقيده هم كافر باشد، چنين فردي كافر حقيقي است ،ولي كسي كه در قلب و در باطنش ايمان و اعتقاد به خدا و ضروريات اسلام دارد، ولي به عللي مثل از دست دادن عزيزي از كوره در مي رود و به همه چيز ناسزا مي گويد و به قول شما اعتنايي هم ندارد كه چه بر زبان مي آورد، حكم كافر حقيقي را ندارد،يعني مرتد و نجس نيست اما كفرگويي او گناه است، زيرا ما وظيفه داريم جلو زبان مان را بگيريم و آن را كنترل كنيم. در مواقع مصيبت و امثال آن صبر پيشه كنيم. آيه شريفه قرآن  مي فرمايد: «ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد؛ (1)آدمي  هيچ سخني نمي گويد مگر اينكه نزد او مراقبي حاضر است.
اين آيه شريفه و آيات ديگر و روايات در زمينه حفظ زبان همگي دلالت مي كنند كه انسان آزاد نيست كه هر چه خواست،بر زبان جاري كند، بلكه بايد اول آن را بسنجد و فكر كند، بعد اگر لازم بود، سخن بگويد.
گفرگويي اگر از روي عقيده به كفر نباشد، انسان را كافر نمي كند ،ولي گناه كفر گفتن را دارد و بايد توبه كند.
اگر توبه نكند، بداند كه هم عذاب و گرفتاري و خواري دنيا دارد و هم عذاب اخروي. تجربه نشان داده كساني كه به اين خوي بد و زشت عادت كرده اند، در آخر عمر با فلاكت و بدبختي از دنيا رفته اند.
اينكه معروف است هنگام انجام كاري اگر عطسه كردي صبر كن، از خرافات است . هيچ دليلي از روايات اهل بيت عليهم السلام و دليل عقلي بر اين مطلب دلالت ندارد . گاهي اوقات كسي كه عطسه و صبر كرده، بهتر نتيجه گرفته، ولي اين ها اتفاقي است و كليت ندارد. چه بسا كساني بعد از عطسه بلافاصله كارشان را انجام داده و نتيجه خوبي هم گرفته اند.
در باب عطسه كردن رواياتي از امامان معصوم عليهم السلام داريم كه دو نمونه از آن را مي آوريم:
امام صادق عليه السلام فرمود: من سمع عطسه فحمد الله عز و جل و صلي علي النبي و اهل بيته لم يشتك عينيه و لا ضرسه ثم قال ان سمعتها فقلها و ان كان بينك و بينه البحر؛ (2)
هر كه عطسه اي بشنود و خدا را حمد گويد و بر محمد و آل او درود فرستد ،هرگز از چشم و دندان رنج نبيند. اگر بين تو و بين عطسه كننده دريايي فاصله باشد و عطسه را شنيدي، اين دعا را بگو.
حديث ديگر در باره دعا كردن براي عطسه كننده است: « كان ابو جعفر اذا عطس فقيل له يرحمك الله قال يغفر الله لكم و يرحمكم و اذا عطس عنده انسان قال يرحمك عز و جل ؛(3)
امام باقر عليه السلام هر گاه عطسه مي كرد و به ايشان گفته مي شد:يرحمك الله ، در جواب مي فرمود: يغفرالله لكم و يرحمكم. هر گاه انساني نزد ايشان عطسه مي كرد مي فرمود: يرحمك الله.
از اين احاديث و احاديث ديگر از اين قبيل در باب عطسه فهميده مي شود كه عطسه كردن بك امر طبيعي است. هنگام شنيدن آن  دعا كردن براي عطسه كننده و ذكر خدا كردن مستحب است. دلالت بر صبر كردن در انجام كاري نمي كند . اين از جمله اموري است كه بر سر زبان ها افتاده و مردم ساخته اند، مثل نحس بودن عدد سيزده.
آيت الله مكارم شيرازي در اين باره مي فرمايند: مطالبي كه بين مردم در مورد عطسه شايع است، مثل صبر كردن در وقت عطسه و يا فرق گذاردن بين يك و دو عطسه و يا خبر دادن از آينده و... افسانه است و درست نيست. بايد مسلمان آگاه و دانا از افسانه ها بپرهيزد. علاوه بر آن كه روح اسلام و ساير اديان با اين گونه مطالب سازش ندارد تا آن جا كه دستور مي دهد هنگامي كه تصميم بركاري گرفتي، اگر فال بد زدند، اعتنا نكنيد. بر خدا توكل نموده و به دنبال هدف برويد.(4)

پي نوشت ها :
1. ق (50)آيه 18.
2. مرحوم كليني، اصول كافي، ج2، ص 656، باب العطاس و التسميت
3. همان ج2، ص 655.
4. آيت الله مكارم، پرسش ها و پاسخ ها، ج 4، ص 162.
 

 

از نگاه قرآن كريم ، عاقبت اهل كتاب كه پس از ظهور اسلام، مسلمان نشده اند و بر شريعت خود تا به امروز باقي مانده اند در آخرت چه خواهد شد ؟ لطفا شرح مفصل با ذكر آيا

از نگاه قرآن كريم ، عاقبت اهل كتاب كه پس از ظهور اسلام، مسلمان نشده اند و بر شريعت خود تا به امروز باقي مانده اند در آخرت چه خواهد شد ؟ لطفا شرح مفصل با ذكر آيات ؟

از آيات و روايات استفاده مي‏شود بهشت براي كساني است كه ايمان به خدا و پيامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند: " الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبي‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب"(1)كساني كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهي خواهند داشت.
مراد، ايمان به خدا و پيامبر و وحي الهي است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاي قرآن و اطاعت از پيامبر صلوات الله عليه  است.
پيروان ديگر اديان الهي هم به حكم كتاب خودشان كه در آن اشاره به آمدن پيامبر اسلام شده  و هم به حكم عقل كه بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهند،اگر بخواهند آخرتي آباد داشته باشند؛ بايد دين اسلام را بپذيرند.
اين نص صريح كتاب خدا است كه فرمود: " وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ"(2)يعني هر كسي غير از اسلام (دين واقعي) ديني را بپذيرد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيان كاران خواهد بود.
بنابراين، پيروان ساير اديان الهي وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق كنند و دستورهاي اديان را با هم مقايسه كنند و پس از تحقيق دقيق و علمي، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پي خواهند برد و آن را خواهند پذيرفت.
در عين حال اگر به هر دليلي نتوانستند در مورد دين اسلام آگاهي پيدا كنند و يا به حقانيت آن دست يابند و به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفي به محتواي دين خود عمل كردند و بر كسي ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي ‏كند و چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند، ولي اگر تحقيق نكردند و با لجاجت بر دين خود پا فشاري كردند و با اين كه احتمال دادند دين اسلام دين حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود كوتاهي كرده، در نتيجه مورد مواخذه قرار مي گيرند.
بنابراين اصل در حق طلبي انسان ها و تسليم در مقابل آن، يا انكار حقيقت است.
شهيد مطهري نوشته است: اگر كسي در روايات دقت كند، مي‏يابد كه ائمه سلام الله عليهم اجمعين تكيه ‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مي‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطي باشد كه مي ‏بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادي كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطي به سر مي‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمي ‏روند، در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسياري از مردم را از اين طبقه مي‏دانند. اين گونه افراد داراي استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهي درباره آنان مي‏رود.
وي از مرحوم علامه طباطبايي نقل مي‏كند: همان طوري كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد.(3)
بنابراين،اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند و اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند،اما به دلايلي بر آن دست نيافتند و نيز انسان هاي درست كار و پاك بودند و  طبق فطرت پاك و عقل خود عمل كرده اند.
محاسبه  اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندي است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان، هم چنين اعتقادات و باورهايشان (اگر صحيح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار مي ‏گيرند.

پي‌نوشت‏ها:
1. رعد، آيه 29.
2. سوره آل عمران،آيه 85.
3. مطهري مرتضي، مجموعه آثار،تهران،انتشارات صدرا،بي تا، ج 1، ص 323.
 

 

مي گويند خداوند كريم به فكر گناه كسي را عذاب نمي كند و لي به فكر صواب و خوب پاداش مي دهد...

مي گويند خداوند كريم به فكر گناه كسي را عذاب نمي كند و لي به فكر صواب و خوب پاداش مي دهد. الف) اگر اين جمله درست است لطفا منبع قرآني و حديثي آن را ذكر كنيد ؟ ب) چرا خداوند اين گونه عمل مي كند هر دو اينها كار را انجام نداده اند. چرا يك جور برخورد نمي كند ؟

خداوند خالق و قادر مطلقي است كه بر مبناي عدل و احسان با بندگانش رفتار مي كند و به هيچ وجه از او ظلمي سر نمي زند.
ظلم از خداوند حكيم و قادر و عالم قبيح است و خدا به هيچ وجه به بندگانش ظلم نمي كند اما عدل و احسان زيبنده خداست و خدا در احسان دستي گشاده دارد:«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها؛ (1) خداوند (حتّي) به اندازه سنگيني ذره‏اي ستم نمي‏كند و اگر كار نيكي باشد، آن را دو چندان مي‏سازد و از نزد خود، پاداش عظيمي (در برابر آن) مي‏دهد.
اين فضل خدا براي جذب بندگان است كه هيچ گاه به آنها ظلم نمي كند و به گناه ناكرده توبيخ و تنبيه نمي نمايد و علاوه بر آن اگر نيت گناه كنند ، بر اين نيت چشم مي پوشد و تا مرتكب گناه نشده باشند ، بر آنان چيزي نمي نويسد و حتي بعد از ارتكاب گناه ساعاتي مهلت مي دهد تا اگر پشيمان شدند ، نديده بگيرد و بعد هم حداكثر ، همان گناه را مي نويسد و به همان اندازه كيفر مي دهد ولي در جهت ثواب و حسنه همين كه نيت كردند ، يك حسنه براي آنان مي نويسد و اگر به نيت خود جامه عمل پوشاندند ده حسنه و اگر نيت آنان خلوص داشته باشد تا هفتصد و بلكه بيشتر براي آنان مي نويسد:
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُون (2)هر كس كار نيكي بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر كس كار بدي انجام دهد، جز بمانند آن، كيفر نخواهد ديد و ستمي بر آنها نخواهد شد.
«مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ؛ (3) كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي‏كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد)، دو يا چند برابر مي‏كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت،) وسيع، و (به همه چيز) داناست».
امام صادق فرمود: «إذا هم العبد بحسنة كتبت له حسنة فإذا عملها كتبت له عشر حسنات ، وإذا هم بسيئة لم تكتب عليه ، فإذا عملها أجل تسع ساعات ، فان ندم عليها واستغفر وتاب لم تكتب عليه وإن لم يندم ولم يتب منها كتبت عليه سيئة واحدة؛ (4) هر گاه بنده اراده به انجام كار خوب كند ، خدا برايش يك حسنه مي نويسد و اگر آن را انجام داد برايش ده حسنه مي نويسد و اگر تصميم به انجام كار بد گرفت، چيزي بر او نمي نويسند تا آن را انجام دهد و بعد نه ( هفت) ساعت به او مهلت مي دهند تا توبه كند كه اگر پشيمان شد ،توبه كرد و آمرزش طلبيد باز هم بر او چيزي نمي نويسند و اگر نه براي او يك گناه مي نويسند».
ظلم و بيشتر از گناه كيفر كردن بر خدا زيبنده نيست و خلاف عدالت است ولي احسان و عفو پوشش و بخشيدن سزاوار كريم است.
البته گر چه خدا به فضل و كرمش بر فكر گناه مؤاخذه و كيفر نمي كند ولي انسان بايد از فكر گناه دوري كند چون هم ظلمت دروني مي آورد و هم چه بسا انسان را به وادي گناه بكشاند. امام علي (ع) فرمود: «من كثر فكره في المعاصي دعته اليها؛ (5) هر كس زياد به گناه فكر كند، اين فكر زياد او را به گناه مي كشاند».

پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 40.
2. انعام (6) آيه 160.
3. بقره (2) آيه 261.
4. مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج 68 ، ص 246.
5. ري شهري ، ميزان الحكمه ، قم ، دار الحديث ، 1416 ق ،ج 3 ، 2465.
 

در قرآن كريم آمده است كه خداوند ابرها را به سوي زمين هاي مرده ارسال مي كند و زمين مرده را زنده مي كند...

در قرآن كريم آمده است كه خداوند ابرها را به سوي زمين هاي مرده ارسال مي كند و زمين مرده را زنده مي كند. پس چرا هميشه باران در جاهايي مانند اروپا مي بارد و بالعكس جاهايي مانند سومالي از اين نعمت الهي محرومند كه يكي از علل فقر و محروميت گسترده مردم است. اگر بارش باران تابع شرايط است، چرا خداوند اولا در قرآن اين شرايط را ذكر نكرده است و صرفا فرموده است كه خداوند باران را ارسال مي كند و زمين مرده را زنده مي كند و ثانيا چرا خداوند اين شرايط را فراهم نمي كند؟ ثالثا چرا خدواند اين شرايط را فقط در جاهايي مانند اروپا فراهم كرده است؟

خداي متعال فرمود:"وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ" (1)
و خدا از آسمان باران فرستاد و زمين مرده را با آن زنده كرد. براي مردمي كه گوش شنوا دارند در اين، عبرتي است.
مي توان بيان كرد پر بارشي يا كم بارشي بعضي از نقاط زمين تابع مقرارت وضع و مكان جغرافيايي است و انتخاب مكان هاي خاص در پر بارشي يا كم بارشي، سليقه اي نيست و مي دانيم عمدتا عوامل جغرافيايي خاص نظير نزديكي به اقيانوس ها و دريا ها و و نيز وجود كوه هاي بلند  و نزديكي آن ها به دريا خود يكي از دلايل مهم تغييرات آب و هوايي و پر بارش بودن مناطق مختلف است مثل شمال ايران و استان هاي مازندران و گيلان به واسطه نزديكي به دريا و نيز احاطه شدن با كوه هاي بلند البرز كه سلسله وار از غرب به شرق چون سدي بلند كشيده شده است، وضع بارشي كاملا متفاوتي با ساير استان هاي كشور دارند و اگر مي بينيم جنوب كشور با داشتن دريا اين وضع را ندارد چون در فاصله نزديكي از دريا ارتفاعات بلند و سلسله واري چون البرز و جود ندارد كه اگر هم وجود داشته باشد آن قدر دور است كه نمي تواند چون كوه هاي شمالي مانع خروج و پراكندگي ابرها شود به همين دليل مقدار ريزش باران و ساير نزولات جوي بسيار كم است.
بيان اين مثال فقط به دليل بهتر فهميدن اين موضوع است كه چرا بعضي از مناطق از نظر ريزش باران و برف با ديگر مناطق متفاوت است.
و اين مقايسه را مي توان درساير نقاط كره زمين اجرا كرد و علت اين كه در بعضي از مناطق چون اروپا، آمريكا، جنوب شرقي آسيا، هند، جنگل هاي استوايي واقع در قاره هاي آسيا آمريكا و اقيانوسيه بيشتر از كوير ها و صحراهاي خشك باران بسيار بيشتري مي بارد را فهميد.
و اما چرا اين وضع نبايد تغيير كند تا همه نقاط زمين به طور يكسان از نعمت هاي الهي بهره مند شود بايد گفت:همان طور كه اشاره شد، سنت هاي الهي و مجموعه قوانين آن در جهان هستي، تابع مديريت نظام اسباب و مسببات است و خداي متعال هرگز اين سنت ها را تغيير نمي دهد، مگر كه بشر عامل تغيير آن شود و به طور مثال با تخريب جنگل ها وضع آب و هوايي زمين را تغيير دهد كه آن هم تابع اسباب و علل سوء است.
مثلا آتش بايد بسوزاند، هوا بايد لطيف باشد، مناطق دور از دريا و كوه بايد كوير و صحرا باشد در مناطق استوايي بايد طول شب و روز يكسان باشد و ...كه اگر نباشد بايد اشكال گرفت كه مثلا آتشي كه كارش سوختن و سوزاندن است اگر جايي مطابق طبع خود عمل نكرد جاي سوال دارد كه چرا نبايد بسوزاند.
بعلاوه در مورد اشكالي كه داشتيد بايد گفت خداي متعال با اين آيه قاعده اي كلي را بيان فرمود هر جا زمين مرده اي باشد و آن جا باران ببارد آن زمين زنده و آباد خواهد شد پس نقطه خاصي معلوم نشد.
حالا چه اين زمين در قلب اروپا باشد يا آمريكا يا آفريقا يا در قلب جنگل هاي استوايي باشد فرقي نمي كند، ولي با توجه به عوامل محيطي  وضع جغرافيايي و مطالبي كه بيان شد، هر نقطه اي از زمين اگر آمادگي باران و برف را داشته باشد، آن جا آباد خواهد شد. اين قانون نظام هستي است و هرگز تغيير پذير نيست. البته تخريب مناطق جنگلي به دست انسان ها مي تواند ضربه هاي هولناكي بر پيكره زمين وارد و مناطق سبز و پر باران را به مناطق كويري تبديل كند.
درعين حال آيه اشاره به اصل باران و منافع آن به طور كلي دارد و در ضمن اجباري در سكونت در مناطقي كه به طور طبيعي كم بارش بوده است وجود ندارد و در قرآن آياتي وجود دارد كه به انسان ها ياد آوري مي كند كه در زمين سير و از مكاني به مكان ديگر كوچ كنند.در گذشته  و حال انسان هايي  به هر دليل از مناطق خود به كشورهايي كه داراي آب و هوايي مناسب است، كوچ كرده اند و به طور مساوي با ديگران از مواهب طبيعي كه در آن مناطق وجود دارد بهره مي برند.
در ضمن افرادي كه نمي توانند از وطن خود به مكاني ديگر نقل مكان كنند، بايد بدانند در هر منطقه اي از مناطق زمين مواهب و نعمت هاي خاص به خود چون معادن مختلف وجود دارد كه مي توانند از آن بهره ببرند. مثلا كشور عربستان از مناطق كم بارش زمين مي باشد، اما روي درياي نفت قرار گرفته است و يا در بعضي از مناطق آفريقا، ذخاير با ارزش طلا و الماس وجود دارد. پس نعمت فقط در باران و برف خلاصه نمي شود.

پي نوشت:
1. سوره سوره نحل، آيه 65.
 

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« يضل من يشاء و يهدي من يشاء » آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد ...

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« يضل من يشاء و يهدي من يشاء »
آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد گمراه مي كند ؟؟!!

خداوند فعال مايشاء و حاكم مطلق است و هدايت و ضلالت به دست اوست و هر كس را بخواهد هدايت مي كند و هر كس را بخواهد گمراه مي گرداند و مجبور به هدايت كردن كسي يا گمراه كردن ديگري نيست. اما هدايتگري خدا و گمراه كنندگي بي حساب و كتاب نيست. خداوندي كه فعال ما يشاء است، خودش را عادل، حكيم، لطيف، رحيم  و واجد همه صفات حسني در حد اطلاق و بي نهايت مي شمارد و چنين خداوندي هدايت جويان و هدايت خواهان را هدايت مي كند و عدالتش با تحميل هدايت بر گمراهي طلبان سازگار نيست. خداوند نه كسي را به زور به بهشت مي برد و نه كسي را به زور به جهنم زيرا تحميل را نمي خواهد. او مي خواهد همه مخلوقاتش را هدايت كند از اين رو كتاب هايش و پيامبرانش را به سوي همه مي فرستد و همه را از فرعون و نمرود گرفته تا هدايت خواهان و هدايت جويان خطاب مي كند و دعوت مي نمايد و راه هدايت را بر كسي نبسته و كسي را هم به اجبار به هدايت نكشانده كه اگر مي خواست، مي توانست.
آيات زير نشان مي دهد كه خدا چه كساني را خواسته هدايت مي كند و چه كساني را هدايت نمي كند:
يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ (1)
وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ أَناب(2)
َ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيب(3)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (4)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (5)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين (6)
إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (7)
 إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(8)
پس خداوند كساني كه دنبال يافتن حق هستند و به سوي او بازگشت و انابه دارند و جوياي رضوان او هستند را هدايت مي كند و كساني كه كافر، ظالم، مسرف و فاسق هستند و از اين رويه دست بردار نيستند، را هدايت نكرده و بر گمراهي آنان مي افزايد.
عزت و ذلت دادن خدا هم به همين نحو است. گروه اول را عزت مي دهد و گروه دوم را ذليل مي گرداند.

پي نوشت ها:
1. مائده(5) آيه16.
2. رعد(13) آيه27.
3. شوري(42) آيه13.
4. بقره(2) آيه258.
5. همان، آيه264.
6. مائده(5) آيه108.
7. زمر(39) آيه3.
8. غافر(40) آيه28.
 

آيا خداي قرآن منشأ رنج و گناه انسان نيست ؟ چرا كه او شما را نه براي شادي بلكه براي درد و رنج آفريد. چنانكه الله در جاي ديگر ميگويد...

آيا خداي قرآن منشأ رنج و گناه انسان نيست ؟ چرا كه او شما را نه براي شادي بلكه براي درد و رنج آفريد. چنانكه الله در جاي ديگر ميگويد: ما انسان را در رنج و مشقت آفريديم (سور? 90 بلَد آي? ?)

اما اين كه فرموده:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَدٍ (1)
كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگي او پر از رنجهاست)!
يا اشاره به واقعيت زندگي دنيا است كه چون دار ماده و محدوديت و تزاحم است به طور طبيعي با رنج و مشقت آميخته است ... (2) و در هر حال خبر از واقعيت بيروني است و دلالتي بر ظالم بودن خدا و ... ندارد.
حالا با توجه به اين توضيح ببينيد نويسنده چقدر ناآگاهانه بر خداي قرآن تاخته كه : "خداي قرآن منشأ شر و گناه انسان است... و تمام رنجها و مصيبتهاي زندگي روزمر? شما را قبل از اينكه بدنيا بياييد براي شما آماده كرده بود. او شما را نه براي شادي بلكه براي درد و رنج آفريد. "

پي نوشت ها:
1. بلد (90) آيه 4.
2. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418 ق، ج 2، ص 1444.

قرآن مي فرمايد هر بلا و مصيبتي كه به سر شما مي آيد مسبب آن خودتان و گناهتان هست اين را با توجه به اين شعر كه هر كه در اين بزم مقربتر است، ...

 قرآن مي فرمايد هر بلا و مصيبتي كه به سر شما مي آيد مسبب آن خودتان و گناهتان هست اين را با توجه به اين شعر كه هر كه در اين بزم مقربتر است، جام بلا بيشترش مي دهند چگونه توضيح مي دهيد؟

يكي از مسائل كليدي در فهم معارف قرآن كريم اين است كه آيات قرآن كريم به صورت ترتيب موضوعي بيان نشده است تا همه قيود و شرايط يك مسئله يك جا بيان شده باشد. بلكه آيات و معارف قرآن به طور پراكنده و در سوره هاي مختلف بيان شده است و از آنجا كه آيات قرآن كريم داراي گزاره هاي عام و خاص و مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ و .. مي باشد. لذا به طور مستقل نمي توانيم درباره آيات قرآن اظهار نظر كنيم و نمي توانيم نسبت به مسائل عام و مطلقي كه در قرآن بيان شده اظهار نظر بدوي داشته باشيم؛ بلكه بايد با قراردادن هر يك از آيات قرآن در كنار آياتي كه از لحاظ موضوع و مسئله با هم مشترك هستند و همچنين توجه به روايات معصومين (ع) معارفي كه قرآن كريم در صدد بيان آن است را استنباط كنيم.
درباره آيه مذكور هم نبايد از اين نكته غافل باشيم يعني اگرچه در اين آيه خداوند متعال به صورت عام مي فرمايد:« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير»(1)
«آنچه از مصائب و ناملايمات به شما رسد به خاطر اعمالي است كه خود انجام داده‏ ايد.»
اما واضح و روشن است كه معصومين (ع) از اين حكم استثناء هستند. زيرا معصوم مرتكب معصيت نمي شود تا مصيبت وي به سبب فعل خودش باشد. بلكه مصائبي كه براي معصومين (ع) رخ مي دهد جنبه امتحاني داشته و براي ارتقاء رتبه آنها است. چنانكه خداوند متعال درباره حضرت ابراهيم (ع) مي فرمايد:« وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(2)
«و [به ياد آر] هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش به اموري بيازمود، پس او همه را به نحو كامل انجام داد پروردگارش گفت: همانا من تو را براي مردم امام و پيشوا كردم.»
چنانكه مفسران نوشته اند مقصود از «كلمات» در اين آيه يك سلسله وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آنها را به عاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:
بردن فرزند به قربانگاه و آمادگي جدي براي قرباني او به فرمان خدا، بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بي آب و گياه مكه در جايي كه حتي يك نفر سكونت نداشت، قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخي و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردي كامل و ايمان در تمام اين مراحل! مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگي خود و ورود در سرزمينهاي دور دست براي اداي رسالت خويش، و ...(3)
مسلم است كه تحمل همه اين مشكلات به سبب مجازات الهي و ارتكاب گناه از سوي حضرت ابراهيم نبوده، بلكه جنبه امتحاني داشته است.
درباره شهادت امام حسين (ع) و مصائبي كه براي حضرت رخ داد  نيز همين نكته وجود دارد و نمي توان مصائب حضرت را نشأت گرفته از گناهان خود حضرت و مجازات وي دانست زيرا امام حسين (ع) معصوم است و معصوم گناه نمي كند تا مصائب وي به سبب گناهانش باشد بلكه مصائب ايشان جنبه امتحاني داشته و لذا مي بينيم هنگامي كه در مجلس شام، يزيد خطاب به امام علي بن الحسين (ع)  گفت: يا علي! «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (4) اين آيه را خواند تا اشاره كند كه حوادث كربلا نتيجه اعمال خود شما بود.
ولي امام علي بن الحسين (ع) فورا در پاسخ فرمود:
كلا! ما هذه فينا نزلت، انما نزل فينا «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (5) فنحن الذين لا ناسي علي ما فاتنا من امر الدنيا، و لا نفرح بما اوتينا »(6)
« چنين نيست، اين آيه در مورد ما نازل نشده، آنچه در باره ما نازل شده آيه ديگري است كه مي‏گويد: «هر مصيبتي در زمين يا در جسم و جان شما روي دهد پيش از آفرينش شما در كتاب (لوح محفوظ) بوده، و آگاهي بر اين امر بر خداوند آسان است، اين براي آن است كه شما به خاطر آنچه از دست مي‏ دهيد غمگين نشويد، و به خاطر آنچه در دست داريد زياد خوشحال نباشيد»
يعني هدف از اين مصائب عدم دلبستگي شما به مواهب زودگذر دنيا است و يك نوع تربيت و آزمون براي شما است.
سپس امام افزود: «ما كساني هستيم كه هرگز به خاطر آنچه از دست داده‏ايم غمگين نخواهيم شد، و به خاطر آنچه در دست داريم خوشحال نيستيم.»
اين سخن را با حديث ديگري از امام صادق (ع) تكميل مي كنيم: هنگامي كه از حضرت تفسير آيه 30 سوره شوري را خواستند فرمود: مي‏دانيد علي (ع) و اهل بيتش بعد از او گرفتار مصائبي شدند، آيا به خاطر اعمالشان بود؟! در حالي كه آنها اهل بيت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود: « إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ »(7)
«رسول خدا (ص) پيوسته توبه مي‏كرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار مي‏نمود، بي‏آنكه گناهي مرتكب شده باشد، خداوند براي اولياء و دوستانش مصائبي قرار مي‏دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گيرند بي‏آنكه گناهي مرتكب شده باشند.»

---------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
1. شوري(42) آيه 30.
2. بقره(2) آيه 124.
3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏1، ص 436.
4. شوري(42) آيه 30.
5. حديد(57) آيه 22 و 23.
6. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏4، ص580.
7. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج 2، ص 450.
 

با توجه به اينكه در روايات دينداري در آخرالزمان بسيار سخت توصيف شده آيا پس از مرگ ميزان دقت و بررسي در اعمال مردم آخرالزمان همانند مردمي است كه صدها سال پيش مي

 با توجه به اينكه در روايات دينداري در آخرالزمان بسيار سخت توصيف شده آيا پس از مرگ ميزان دقت و بررسي در اعمال مردم آخرالزمان همانند مردمي است كه صدها سال پيش مي زيستند؟

عدالت خداوند اقتضا مي كند كه هر كس را مطابق سختي كه كشيده و مقاومتي كه به خرج داده و تلاشي كه كرده ، پاداش دهد . از هر كس متناسب با امكاناتي كه به او داده، انتظار داشته باشد .
خداوند به همسران رسول خدا كه در كنار ايشان بودند و آيات خدا در خانه هاي شان نازل مي شد و ... انتظار بيش تري دارد از كساني كه از چنين امكاني بهره مند نبودند. از اين رو خطاب به آنان مي فرمايد:
يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيراً وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً؛ (1)
اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود . اين براي خدا آسان است .هر كس از شما براي خدا و پيامبر خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پر ارزشي براي او آماده كرده‏ ايم.
بنا بر اين امكاني كه به همسران رسول خدا داده شده، بسيار بيش تر از ديگران است . به همين خاطر انتظار از آن ها هم بيش تر است. اگر انتظار را برآورده نكنند و بيراهه روند ، با كيفري دو برابر مواجه مي شوند .
در روايت آمده:
يغفر للجاهل سبعين ذنبا قبل الغفران للعالم ذنب واحد؛ (2)
از ناداني (كه در تعليم و ياد گرفتن تقصير نكرده ) هفتاد گناه آمرزيده مي شود،پيش از آن كه يك گناه از عالم آمرزيده گردد.
صريح  روايت اين است:  ناداني كه تقصير ندارد و جاهل است و در اثر جهل خطا مي كند ،به آمرزش بسيار نزديك تر از عالمي است كه مي داند و با دانستن بر خدا جرأت كرده و مرتكب گناه مي شود.
با توجه به اين اصل عقلي و مورد تاييد نقل هم چنان كه دينداري در آخر الزمان سخت تر است و سالم ماندن از مهلكه ها و گرداب هاي فراواني كه سر راه دينداري مي باشد ، مشكل تر است ، پاداش خدا براي دينداران هم بيش تر و عفو و بخشش خدا هم به لغزش خطاكاران نزديك تر است.
خداوند آگاه مطلق است. وضع افراد و زمان ها و امت ها را دقيق مي داند . هر فرد و امتي را با توجه به نعمت هايي كه به آن ها داده و سختي و آساني هايي كه براي آن ها وجود داشته ، كيفر و پاداش مي دهد. اگر در زمانه اي امكان دينداري بيش تر بوده ، انتظار از مردم آن زمان هم بيش تر و حساب آن ها هم سختگيرانه تر است . اگر در زماني دينداري سخت و مهلكه ها فراوان باشد ، خداوند به دينداران پاداش عظيم تر داده و با لغزش لغزندگان هم آسان گيرانه مواجه مي شود . از اين رو در روايت آمده است كه پيامبر (ص) فرمود : بهترين اعمال آن است كه زحمت و سختي آن بيش تر باشد (أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا ) (3)

------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
1. احزاب (33) آيه 30-31.
2. سيد بن طاووس ، سعد السعود  ، قم ، شريف الرضي ، 1363 ش ، ص 89.
3.بحارالأنوار، مجلسي ، موسسه الوفاء بيروت ،‌ ج  67 ،ص  191  ، باب 53- النية و شرائطها و مراتبها...
 

آيا ميتوان نماز عيد فطر را به جماعت نيت كرد؟ ودرنماز بايد حمد و سوره را همراه با امام جماعت بخوانيم يا خير؟

آيا ميتوان نماز عيد فطر را به جماعت نيت كرد؟ ودرنماز بايد حمد و سوره را همراه با امام جماعت بخوانيم يا خير؟

1- در زمان غیبت احتیاط واجب آن است که نماز عید به جماعت خوانده نشود؛ ولی به قصد رجاء اشکال ندارد و با قصد امید به ثواب جماعت؛ نیت جماعت نماید، اشکال ندارد.
لیکن اگر در زمان غیبت، توسط ولی فقیه یا کسی که از طرف او اجازه دارد نماز عید را به جماعت برگزار نماید، اشکال ندارد و نیت جماعت بدون قصد رجاء هم اشکال ندارد و صحیح است.
2- در صورت برگزاری نماز عید با جماعت، حمد و سوره را امام می خواند و ماموم حمد و سوره را نمی خواند؛ ولی سایر ذکر ها از جمله دعای قنوت را ماموم هم باید بخواند. (1)
پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 1533 و 1461.

بی‌اعتمادی ناشی از تحرکات ناجوانمردانه یهودیان خیبر، پیامبر را بر آن داشت تا پس از رهایی از صلح حدیبیه، برای ریشه کن ساختن این عنصر فساد به سمت آنان حرکت کند
جنگ خیبر

پس از فراز و نشیب‌های فراوان، پایه‌های حکومت اسلامی در مدینه استقرار یافت؛ یهودیان مدینه و اطراف آن که در واقع به علت نقض پیمان خود که با پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسته بودند، دچار سرنوشتی شوم شده بودند، در پی آن تعدادی از آنها کشته و برخی از قبایل نیز مانند "بنی‌قین قاع" و "بنی‌نضیر" به منطقه "خیبر" کوچانده شدند. به تدریج دشمنی‌ها آشکار شد، تا آنکه در سال هفتم هجری، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از "صلح حدیبیه" فرصتی یافت تا با بازماندگان یهودیان در جزیرة العرب به نبرد بپردازد.
 موقعیت جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی خیبر:
  "خیبر" سرزمینی است در هشت منزلی مدینه و در راه شام، واقع در جلگه وسیع و حاصل­خیزی در شمال مدینه و ساکنان یهودی آن در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع، مهارت کاملی داشتند؛ آمار جمعیتی آنها حدود بیست هزار نفر بود که در میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می‌خورد.
  در زبان یهودی خیبر به معنی «حصن» است. البته به گفته "یاقوت حموی" به این منطقه به خاطر وجود قلعه های 7 گانه "خیابر" نیز می‌گفتند.[1]  "حصن ناعم"، ("حصن تموص" یا "حصن ابی الحقیق")، "حصن السلالم"، "حصن الشق"، "حصن النطاه"، "حصن الوطیح"، "حصن الکتیبه" هفت قلعه "خیبر" بود که در سال 7 هـ.ق در جنگ خیبر با رشادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فتح شد.
 نبرد خیبر:
  بی‌اعتمادی ناشی از تحرکات ناجوانمردانه یهودیان خیبر، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را بر آن داشت تا پس از رهایی از جریان"صلح حدیبیه" برای ریشه کن ساختن این عنصر فساد به سمت آنان حرکت کند.
  از سویی در این زمان بود که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نامه‌هایی برای دولت‌های بزرگ مجاور مانند "کسری ایران" و "قیصر روم" نوشته بود که با لحنی قاطع آنان را به دین اسلام دعوت نمود. اینکه در این میان این دولت‌ها از هم پیمان دیرینه خود در جزیرة العرب یعنی یهودیان برای ضربه زدن به حکومت اسلامی استفاده کرده باشند، هیچ بعید به نظر نمی‌آید. بر همین اساس پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در صدد خلع سلاح چنین عامل فسادی برآمد.[2]
  پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به همراه لشگر اسلام که 1600 نفر بود و 200 سواره داشت به سمت خیبر به راه افتاد. در تاریخ حرکت آنان مورخان اسلامی وحدت نظر ندارند؛ به عنوان نمونه "ابن هشام" تاریخ حرکت مسلمانان را ماه محرم می‌داند[3] ولی  "ابن سعد" تاریخ حرکت را در جماد الاولی سال هفتم می‌داند.[4] "آیت الله جعفر سبحانی" می‌گوید: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سفیرانی را در ماه محرم به "حبشه" فرستاده بود تا آنکه مهاجران به "حبشه" را به این نبرد فرا خواند و مهاجران به همراه سفیران در جمادی‌الاخر سال هفتم برای نبرد خیبر به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پیوستند. بنابراین قول دوم می‌تواند صحیح‌تر باشد.[5]
  اتخاذ مواضع سیاسی توسط وجود مقدس پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در بر پایی این نبرد آن هم پس از رهایی از شر مشرکان مکه با صلح حدیبیه از نکات بسیار زیبای تاریخ اسلام است. زیرا، فکر پیامبر با بستن پیمان حدیبیه، از ناحیه جنوب (قریش) آسوده بود. ایشان می‌دانست که اگر حرکتی به سمت یهود آغاز کند، قریش دست کمک به سوی یهود دراز نخواهد کرد. در این بین ایشان بر تاکتیک استتار در نبرد نظامی تأکید داشتند به این صورت که محل استقرار آنان برای حملات غافل­گیرانه باید مخفی می‌ماند و همچنین برای گمراه کردن دشمن، قبل از هر اقدامی منطقه مورد نظر باید محاصره می‌شد.[6] شاید گروهی تصور کردند که منظور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از  این راهپمائی به سوی شمال، سرکوبی قبائل «غطفان» و «فزاره» - که همدستان یهود در جنگ احزاب بودند – می‌باشد. پیامبر، وقتی به بیابان «رجیع» رسید، محور حرکت ستون را به سوی خیبر قرار داد، و بدین‌وسیله ارتباط این دو متحد را از هم گسست، و از اینکه قبائل مزبور به یهودیان خیبر کمک کنند، جلوگیری نمود. با اینکه محاصره خیبر قریب یک ماه طول کشید، با این حال، قبائل مزبور نتوانستند، متحدان خود را یاری نمایند.[7]
  حمله مسلمانان به قلعه های یهودیان خیبر آغاز شد. مسلمانان توانستند پس از فتح قلعه‌ها یکی پس از دیگری بیشتر قلعه‌ها را فتح کنند؛ اولین قلعه‌ای که فتح شد، «حصن ناعم» بود و سپس "حصن قموص" که بزرگترین قلعه گشوده شد. پس از فتح 5 قلعه مسلمانان به طرف دو قلعه باقی مانده "وطیح" و "سلالم" حمله کردند اما با مقاومت شدید یهودیان مواجهه شدند. بنا به تصریح اکثر منابع تاریخی که این واقعه را از فضایل آن حضرت نقل می‌کنند، پس از آنکه "ابوبکر" و "عمر" از فتح قلعه دست خالی برگشتند.[8] پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که حمله می‌برد و فرار نمی‌کند و خدا و رسولش او را دوست می‌دارند، او هم خدا و رسولش را دوست می‌دارد، و خدا خیبر را بدست او می‌گشاید.[9] روز بعد همه جمع شدند تا ببینند این افتخار نصیب چه کسی می‌شود. لذا حضرت فرمود: علی کجاست؟ گفتند: او چشم درد دارد و استراحت می‌کند. حضرت فرمود تا او را حاضر کردند. آنگاه دستی به چشم علی علیه‌السلام کشید و البته در نقل‌هایی دیگر آمده که آب دهان مبارک را بر چشمان علی علیه‌السلام زد و سلامت او را از خدا خواست،[10] و چون بهبود یافت پرچم را به او سپرد. حضرت به دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نمایندگانی را برای دعوت یهودیان به اسلام فرستاد اما با عدم پذیرش آنان حضرت تا پای قلعه پیش رفت. نبرد حضرت با "حارث" برادر "مرحب" و در نهایت پیروزی بر "مرحب" که از سرداران بزرگ سپاه یهود بود از افتخارات مولای متقیان علیه‌السلام و شیعه به شمار می‌آید.[11]
  داستان حماسه علی علیه‌السلام در کندن درب قلعه از فضایل برجسته آن حضرت است. مرحوم شیخ مفید  (ره) در این باره از آن حضرت چنین نقل می‌کند: ‌من در خیبر را کنده به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم! مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی که از سپر خود احساس می‌کردم.[12]
  اما جریان فتح "فدک" که بدون درگیری و با مصالحه انجام شد، بعدها در تاریخ اسلام به یکی از مسایل مهم و مورد نزاع میان اهل بیت و حاکمان قرار گرفت. "فدک" سرزمین آباد و پر محصولی بود در نزدیکی "خیبر" و با مدینه حدود 140 کیلومتر فاصله داشت. "بلاذری" در این باره چنین می‌نویسد: گویند که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در بازگشت از خیبر "محیصة بن مسعود انصاری" را نزد اهل فدک فرستاد و ایشان را به اسلام دعوت کرد. رئیس آنان مردی بود که به وی "یوشع بن نون یهودی" می‌گفتند. پس ایشان با رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله صلح کردند، بر این اساس که نصف خاک فدک را به وی دهند و این از آنان پذیرفته شد و بدین­سان نیمی از "فدک" مخصوص رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله گردید، زیراکه مسلمانان به خاطر آن اسبی و اشتری نتاخته بودند و آنچه فوائد آن بود برای مسافران درمانده صرف می‌شد.[13]
"یوشع بن نون یهودی" که ریاست دهکده را عهده‌دار بود، نبرد را صلاح ندانست و صلح و تسلیم را برگزید، و قرار شد نیمی از حاصل زمین، سالیانه در اختیار پیامبر قرار بگیرد و آنان تحت سطره اسلام و امنیت حاصل از آن زندگی کنند. در دین اسلام سرزمین‌هایی که بدون حمله نظامی به دست مسلمانان می‌افتد، فیء نام دارد و در اختیار شخص پیامبر و امام پس از اوست. بر این اساس، پیامبر، فدک را به دخترش فاطمه (علیها السلام) بخشید و از این بخشش دو هدف داشت:
1.  زمامداری مسلمانان پس از پیامبر با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود؛ این منصب به هزینه نیاز داشت و فدک می‌توانست تأمین کننده‌ی آن باشد.
2.  زندگانی خاندان پیامبر از جمله دختر و فرزندانش حسنین (علیهما‌السلام) باید به صورت آبرومندانه اداره می‌شد و فدک در این زمینه نیز به کار می‌آمد.
  پس از کشمکش‌های فراوان در این نبرد با پیروزی مسلمین به پایان رسید. در پایان به طور اجمال می‌‌توان دستاوردهای این نبرد را برای مسلمین چنین دانست:
1-   آرامش در شهر مدینه برقرار شد.
2-   آوازه اسلام به عربستان و کشورهای دیگر رسید.
3-   جنگ خیبر مقدمه فتح مکه گردید.
4-   بر اثر فتح خیبر، مسلمانان صاحب زمین و ثروت شدند.
5- با فرستادن بخشی از غنائم جنگی؛ مثل خوار و بار و خرما برای مساکین مکه، توجه آنها به اسلام جلب شد.
---------------------------------
 پی نوشت:
[1] . معجم البلدان، یاقوت حموی (م 626)، ج 2، ص 409، بیروت دار صادر، ط. الثانیه 1995.
[2] . فروع ابدیت، آیت الله العظمی جعفر سبحانی.
[3] .سیره ابن هشام، ج 2، ص 328.
[4] .طبقات الکبری، ج 7؛ ص 77.
[5] .فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، ص 390.
[6] .همان.
[7] .ابن هشام، همان، ج 3، ص 330.
[8] .البدایه و النهایه، همان، ج 7، ص 337.
[9] .البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 7، ص 336، بیروت ، دارالفکر، 1407 – 1986، تاریخ طبری، ج 3، ص 12، تحقیق محمد ابوالفضل  ابراهیم، بیروت دار، التراث، ط، الثانیه، 137 – 1968.
[10] .تاریخ الاسلام، ذهبی، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج 3، ص 625، بیروت دارالکتاب العربی، چاب دوم، 1413 – 1993؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تحقیق محمدبن عبدالحمید المنیسی، ج 11، ص 286. الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی؛ تحقیق احمد عبد الموجود و علی محمد معوض بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 – 1995.
[11] .تاریخ الاسلام، همان، ج 2، ص 415.
[12] .ارشاد شیخ مفید، ص 59.
[13] .فتوح البلدان،بلاذری، ص 38، بیروت دار و مکتبه الهلال، 1988.

صفحه‌ها