پرسش وپاسخ

اگر شخصی بداند که با ضرر زدن به جسم خود مثل سوزاندن دست یا زخم کردن و ...، در لحظاتی که شهوت بر او غلبه می کند، می تواند از ارتکاب گناه جلوگیری کند؟

اضرار به نفس، به نحوی که موجب آسیب جدی بر بدن شود، جایز نیست، ولی در آسیب های محدود، اگر مفسده ارتکاب گناه، بیش از مفسده چنین آسیب رساندنی به بدن بوده و این کار نیز تنها راه جلوگیری از گناه باشد، مانعی ندارد.
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
در هر صورت اگر ضرر قابل توجهی برای بدن داشته باشد جایز نیست.
حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی (مد ظله العالی):
اگر موجب ضرر اساسی بر بدن شود جایز نیست مگر جلوگیری از منکر متوقف بر این کار باشد و مفسده تحقق منکر بیشتر یا مساوی با مفسده اضرار به بدن باشد.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
چنانچه برای فرار از گناه بزرگتر، راه منحصر باشد به مقداری که نفس را منصرف کند مانعی ندارد.
اضرار به نفس، به نحوی که موجب آسیب جدی بر بدن شود، جایز نیست، ولی در آسیب های محدود، اگر مفسده ارتکاب گناه، بیش از مفسده چنین آسیب رساندنی به بدن بوده و این کار نیز تنها راه جلوگیری از گناه باشد، مانعی ندارد
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی (مد ظله العالی):
اضرار معتنا به که جنایت بر نفس باشد جائز نیست.
استفتا از دفاتر آیات عظام: خامنه ای، شبیری زنجانی،  صافی گلپایگانی، نوری همدانی (مد ظلهم العالی)، توسط سایت اسلام کوئست.
چگونه می توانم جلو هوای نفسانی و شهوت را بگیرم:
برای غلبه بر شهوت جنسی بهترین راه ازدواج است و چنانچه امکان ازدواج دائم و یا ازدواج موقت  را ندارید راه های زیر پیشنهاد می شود:
1- با دوستان پاک و با تقوی رفاقت کنید.
2- از دوستانی که حریم و حدود الهی را می شکنند به شدت بپرهیزید.
3- در مجالس دعا  و محافل موعظه و نماز جماعت شرکت کنید.
4- از پر خوری و غذاهای چرب و پر انرژی بپرهیزید.
5- از مشاهده صحنه های مهیّج و تحریک کننده جنسی دوری کنید و حتی به آن نیندیشید
6- ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهید.
7- سعی کنید هیچ وقت تنها نباشید.
8- برنامه منظم مطالعاتی برای خود قرار داده و بکوشید اوقات فراغت خود را با مطالعه و فعالیت های علمی و فرهنگی مناسب و ورزش پر نمائید.
9- حتی المقدور هفته ای یک یا دو روز، روزه بگیرید.
10- چنانچه با وجود انجام راههای قبل، میل جنسی بیش از حد معمول است که در برابر آن احساس ناراحتی و ناتوانی می کنید، می توانید از یک پزشک در این مورد کمک بگیرید.

منبع:
اسلام کوئست
سایت اطلاع رسانی حوزه

احکام دینی زیادی دچار شبهه شده اند، به طور کلی در مقابل این شبهات چه کنیم؟

۱-برای حل این ابهام ها، ابتدا باید ریشه ها و ستون ها را درست کرد. و الا این دستورات ممکن است هرگز قابل هضم نباشد:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتی كُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذینَ هَدَى اللَّهُ؛[بقره/۱۴۳]
ما، آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى، تنها براى این قرار دادیم كه افرادى كه از پیامبر پیروى مى كنند، از آنها كه به جاهلیت بازمى گردند، مشخص شوند. و مسلماً این حكم، جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدایت كرده، دشوار بود.»
رجوع انسان به دین و چنگ زدن به وحی، در جایی است که متوجه نقصان دانش خود شده، و با توجه به عوالم بسیار گسترده ای که با آن ارتباط دارد و آن ها را نمی شناسد، نیازمند راهنمایی های خدای متعال شده است. پس کسی که عقل خود را کافی می داند و در محاسباتش فقط چند روز محدود همین دنیای مادی را حساب می کند، طبیعتا بسیاری از دستورات دین را نمی تواند بپذیرد. چون او ستونی بنا ننهاده که بخواهد بر روی آن، دیواری بسازد.

۲- اگر دین داری فقط تسلیم در مواردی بود که خوب بودن و ضرورتشان  را به وضوح می فهمیم، بندگی معنایی نمی یافت. خدای متعال به فرشتگان امر می کند، در مقابل موجودی سجده کنند که او را از گل آفریده در حالی که می توانست او را از بهترین در و مروارید بیافریند تا پذیرش این امر برای فرشتگان بسیار ساده باشد! خدای متعال می توانست کعبه را در سرزمینی بسیار خوش  آب و هوا بنا کند، تا سفر به سوی آن محبوب همه انسان ها گردد و ... اما خدای متعال امر را به این وضوح و روشنی قرار نداده چون لازمه امتحان پوشیده بودن و مبهم ماندن است.

۳- علیرغم بیانات فوق، خدای متعال بر بندگان ترحم نموده و به آنها نشان داده است که دستورات دینی، بر وفق مصلحت بندگان است. تا پذیرش دستورات برایش آسان تر گردد. این راهنمایی با درک کلی عقل قابل دسترسی است، که برهان به ما نشان می دهد خدای حکیم و قادر بهترین نظام ها را بیان کرده است. از سوی دیگر رهبران دینی، نمونه های فراوانی از حکمت ها را نشان داده اند، تا با فهم آن ها، بر نادانی های خود غلبه کنیم، و اعتراضات جاهلانه را رها نماییم. (مجموعه ای از این نوع بیان ها در کتاب علل الشرایع جمع آوری شده است.) اما مطلبی که باید مد نظر داشته باشیم، این است که این بیانات غالبا، بیان حکمت حکم است که با علت فرق می کند. علت حکم، همان امری است که سبب صدور حکم از جانب خدای متعال شده و شاید بعضی از آن ها هرگز برای ما قابل فهم نباشد. اما حکمت نشان دادن بعضی از مزایای حکم می باشد، که فهم آن ها سهل تر است. و غالبا در موارد ابهام تعدادی از آنها یافت می شود.

۴- بسیاری از این شبهات ناشی از کج فهمی ها، بخشی نگری ها و ... است که این گونه ابهامات را باید موردی بررسی کرد و حاکم بودن روحیه حق جویی، کلید حل مشکل است.

برای مثال اجمالا شبهه ای بیان وپاسخ آن رامیدهیم:
چرا طلاق با مرد؟

شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام میگوید:
زن نیز حق طلاق خواهد داشت.
در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید ٝ. (ماده ۱۱۱۹)
بنابراین از نظر فقهی و از نظر قانون مدنی ایران، گرچه حق طلاق به صورت یک حق طبیعی برای مرد است، ولی به صورت یک حقّ قراردادی و تفویضی میتواند به زن واگذار شود.
در مواردی نیز حاکم شرع میتواند زنی را مطلّقه کند و آن در مواردی است که مرد نه به وظائف زوجیت عمل میکند و نه زن را طلاق میدهد. حاکم شرع زوج را احضار میکند و به او تکلیف میکند که زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاکم طلاق میدهد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس زنی دارد و او را نمیپوشاند و نفقه وی را نمیپردازد، بر پیشوای مسلمانان لازم است آن ها را به وسیله طلاق از یکدیگر جدا کند .
بنابراین اسلام در مورد حق طلاق این نظریه را میپذیرد که راه طلاق برای زن باز است. وی میتواند ضمن عقد نکاح شرط وکالت بر طلاق بکند. نیز میتواند به حاکم شرع برای طلاق گرفتن در صورت خودداری شوهر مراجعه کند.

منبع:

شهر سوال

حادثه عاشورا به عنوان بزرگترین اتفاق ناگوار در جهان اسلام است که امت اسلامی و جامعه ی اسلامی هیچ وقت نباید ماجرای عاشورا را فراموش کنند بلکه باید ...

طبق آموزه های اسلامی یکی از مهمترین دعاهایی که انسان باید بکند عاقبت به خیرى است همانگونه که امام سجاد علیه السلام در دعاى مكارم از خداوند می خواهند او را به راه حق هدایت کند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِى بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَه حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا» (صحیفه سجادیه/ دعاى 20) 
عاقبت به خیری آنقدر با اهمیت است که یكى از درخواست ها و دعاهاى اولیاى خدا، مسلمان مردن است. همان گونه که حضرت یوسف علیه السلام از خداوند مى خواهد كه مسلمان بمیرد: «تَوَفَّنِی  مُسْلِماً» (یوسف/ 101) خدایا مرا مسلمان بمیران.
انسانی که تا لحظه آخر عمر خود دینش را حفظ  و از ولی خدا اطاعت کند عاقبت به خیر خواهد شد. همانگونه که حضرت ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود سفارش مى  كنند كه «فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» نمیرید مگر اینكه مسلمان یعنى تسلیم پروردگار باشید. (بقره، 132)

عاقبت به خیری، سوال حضرت علی از پیامبر
حضرت امیرالمومنین علیه السلام که از اولین کسانی بود به پیامبر ایمان آورد و بر پشت سر او نماز اقامه نمود و در ادامه، هیچ لحظه ای پیامبر خدا را تنها نگذاشت و تا آخرین توان خود از پیامبر صلوات الله حمایت و حفاظت نمود، وقتی که نبی اکرم به او خبر از شهادتش داد اولین سوالی که امیر المومنین نمودند سوال از عاقبت خودش بود: «افِى سَلَامَهٍ مِنْ دَیْنِى» (شرح نهج البلاغه/ ج 4/ ص 107) آیا وقتى كه ضربت مى خورم دینم سالم است؟ و عاقبت به خیر می باشم؟
سوال حضرت علی علیه السلام از پیامبر صلوات الله علیه نشان دهنده اهمیت و توجه اولیاء خدا به سرانجام امور خود می باشد همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید مومنان از خدا عاقبت به خیری می خواهند و می گویند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَه إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» خدایا! دل هاى ما را بعد از آنكه هدایت نمودى، منحرف مساز. (آل عمران/ 8)

خواسته انسان های باهوش و بلند همت
اگر انسانی زرنگ باشد به دنبال لذت پایدار و منفعت بیشتر می رود و هرگز بیشتر را رها نمی کند و به دنبال لذت زودگذر و کم برود همانگونه که امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده اند: «لَا خَیْرَ فِى لَذَّهٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ» خیرى در لذت هایى كه بعدش جهنم است نیست. 
اگر به صحنه کربلا نگاه کنیم دو لشکر می بینیم؛ یک گروه افرادی هستند که لذت همیشگی را رها و به دنبال دنیای گذرا رفتند و به قتل امام زمان خود راضی شدند و لعن همیشگی دنبال خود آوردند، ولی گروه مقابل افرادی هستند که رضوان و رضایت خدا و ولی او را به لذت و زندگی این دنیا ترجیح دادند و در راه حسین علیه السلام شهید شدند.
انسان بلند همت باید بداند که این دنیا نابود شدنی است و آنچه نزد خداست همیشگی و پایدارمی ماند همانگونه که خداوند فرموده است:  «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (نحل/ 96) 
شخص بلند همت همیشه به فکر عاقبت به خیر شدنش می باشد و مسیر حق را طی می کند همانگونه که مشهور است امام حسین علیه السلام در منزل ثعلبیه به فرزند خود خبر از شهادت کاروانش داد . علی اکبر از او سوال نمود آیا ما در مسیر حق هستیم ((یا ابت افلسناعلی الحق))؟ که امام در جواب فرمود بله ما برحقیم، که علی اکبر علیه السلام فرمود:(( اذا لا نبالی بالموت)) حالا که برحقیم از مرگ باکی ندارم. (مقتل الحسین  خوارزمی، ج 1، ص 226)

حیواناتی که به فکر دنیا هستند
خداوند در قرآن افرادی که فقط به فکر این دنیا بوده و عاقبت به شر شده اند را همچون حیواناتی می داند که فقط به فکر خوردن هستند: «یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» (سوره محمد، آیه 12)
با تامل و تفکر در حادثه عاشورا افرادی را خواهیم دید که به ظاهر مسلمان بوده و اعمال عبادی اسلام را انجام می دادند ولی بخاطر حب مال، دست به شمشیر برده و نوه پیامبر اسلام صلوات الله علیهم را به شهادت رساندند.
یکی از افراد شقی و ظالم عمر سعد است که ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین نوشته است: وقتی ابن زیاد پیشنهاد داد به عمرسعد برای مبارزه با امام حسین علیه السلام او قبول نمی کرد ولی ابن زیاد به او پیشنهاد حکومت ری در قبال جنگیدن با امام حسین علیه السلام را می دهد و عمر سعد یک شب مهلت می گیرد تا تفکر کند و روز بعد قبول می کند .
عمر سعد هم مسلمان بود و هم امام حسین علیه السلام را می شناخت ولی آن چیزی که باعث شد او به قتال با امام راضی شود حب مال و حب ریاست بود که خداوند اینها را به حیوان تشبیه نموده است.

قرآن و اهل بیت، وسیله عاقبت بخیری
اگر انسان بخواهد عاقبت به خیر بشود همانگونه که هر روز در نماز از خداوند می خواهیم که ما را هدایت کند و از راه کسانی که غضب کرده است بر آنها نجات دهد، باید اول به ولایت و ریسمان الهی متمسک شود که پیامبر در حدیث ثقلین فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی «من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد.

یاد مرگ، اصلاح کننده انسان
نفس انسان همچون اسب سرکشی می باشد که اگر آدمی نتواند آن را کنترل کند، او را هلاک می کند و انسان برای در امان ماندن از شر هوای نفس خود باید افساری تهیه کند تا آنرا رام خود کند و یکی از راه های کنترل نفس یاد مرگ است همانگونه که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ و منغض الشهوات و داعى الشتات» به یاد آورید منهدم كننده لذتها، تیره كننده خواهش ها (غررالحكم، ص 162)
یکی از درس های عاشورا لزوم استقامت در دین و حرکت کردن در مسیرحق تا لحظه آخر می باشد و باید در مجالس ابی عبدالله علیه السلام از خداوند و اهل بیت بخواهیم تا در مسیر حق ثابت قدم بمانیم و عاقبت به خیربشویم، همانگونه که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَهُ ..» كسانى كه گفتند خداى ما پروردگار ما خداست  و در این عقیده پایدار بودند فرشتگان بر آنان نازل مى  شوند. (فصلت/ 30)
همانگونه که وقتی امام حسین علیه السلام تصمیم گرفت به سوی عراق حركت نماید برخاست و خطبه ای ایراد كرد و فرمود: الحمد لله، و ما شاء الله، و لا قوة الا بالله، و صلی الله علی رسوله، خط الموت علی ولد آدم مخط القلاة علی جید الفتاة.... خط مرگ بر فرزندان آدم حتمی و كشیده شده، مانند گردنبند بر گردن و سینه ی دختران و زنان جوان، (یعنی مرگ را مانند گردنبند بر گردن فرزندان آدم انداخته اند). لهوف ، سید بن طاووس رحمة الله )
امام علیه السلام در این خطبه مردن و از این دنیا رفتن را یادآوری کردند تا افراد با یاد مرگ بر هوای نفس خود کنترل و مسیر حق که همان حمایت از ولایت و تبعیت از امام علیه السلام بود را انتخاب نمایند.

کلام پایانی
یکی از درس های عاشورا لزوم استقامت در دین و حرکت کردن در مسیرحق تا لحظه آخر می باشد و باید در مجالس ابی عبدالله علیه السلام از خداوند و اهل بیت بخواهیم تا در مسیر حق ثابت قدم بمانیم و عاقبت به خیربشویم، همانگونه که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَهُ ..» كسانى كه گفتند خداى ما پروردگار ما خداست  و در این عقیده پایدار بودند فرشتگان بر آنان نازل مى  شوند. (فصلت/ 30)

سؤال و جواب های پرتکرار واصله به بخش مکتوب مرکز ملّی پاسخگویی نمایندگی اصفهان پیرامون قیام عاشورا

فلسفه تشکیل هیئت‌های مذهبي و راه‌اندازی كاروان و قافله عزاداري در ايام شهادت امام حسين (علیه السلام) چيست؟

آيا صحت دارد كه امام حسين(علیه السلام) حج خود را ناقص انجام داد و به سمت كربلا رفت؟ يعني امام (علیه السلام) حكم خدا را ناقص انجام داد و حج ايشان باطل بوده است؟

چرا عبدالله جعفر شوهر حضرت زينب (علیها السلام) در واقعه كربلا حاضر نشد؟

چرا ابراهيم بن مالك اشتر در واقعه كربلا حضور نداشت؟

تصور برخی اين است كه اسلام دين عزا است! آيا چنين نيست؟

برخی سینه‌زنی به‌صورت برهنه شدن را منع می‌کنند، اگر سینه‌زنی بدون مفسَده، در تاريكي و در مجلسي كه ذكر اهل‌البیت (علیهم السلام) و مصائب آن‌ها، به‌صورت خيلي سنگين و منظم انجام شود، مانعي دارد؟

چرا امام حسين  (علیه السلام) شب عاشورا از يزيديان فرصت گرفت؟ بااینکه ممکن بود دشمن شب نزديك شده  و جنگ درشب رخ دهد ؟

چرا شيعيان در آن زمان  به  مقابله با سپاه ابن زیاد  نپرداختند و امام حسين (علیه السلام) را ياري نكردند؟

آيا اين با خلقيات اهل‌بیت (علیهم السلام) تناقض ندارد كه امام زمان از خبیث‌ترین افراد جامعه‌اش تقاضايي كند ؟

آیا درخواست  از دشمن، برای  امام حسین (علیه السلام)  نقص وضعف محسوب نمی‌شود ؟

ياران شمر و مخالفان امام حسين (علیه السلام) چند نفر بودند؟

منابع معتبر و نامعتبر پیرامون واقعه عاشورا کدام‌اند؟

 

پاسخ این سوالات به همراه جزئیاتی از واقعه عاشورا را می توانید در ادامه مطلب پی گیری کنید:

 

فلسفه برگزاري دسته‌ها و هیئت‌های مذهبي و راه‌اندازی كاروان و قافله عزاداري و زنجيرزني در ايام شهادت امام حسين(علیه السلام) چيست؟

منظور از هیئت‌ها و دسته‌هاي عزاداري در حقيقت نوعي تشكل مذهبي كه از مجموعه‌هایی از مردم هر محله شهر و یا روستا كه بر اساس فرهنگ و آداب‌ورسوم هر منطقه در ايام مختلف خصوصاً در ايام سوگواري عاشورا تشکیل‌شده است.

اگر به تاريخ تشكيل دسته‌هاي عزا نگاه كنيم به دوران آل‌بویه برمی‌گردد كه باوجود جو حاكم مخالفان در بغداد قديم و خفقان موجود عزاداری‌ها به‌صورت رسمي و علنی براي حضرت اباعبدالله (علیه السلام) شكل گرفت و به‌تدریج به شكل امروزي استمرار يافته است اگر به بدو تشكيل هیئت  نگاه كنيم به شكل امروزي نبوده و صرف اقامه عزا و خواندن مرثيه در رثاي مصائب حضرت پرداخته و بر سر و سینه خود می‌زدند و به‌مرورزمان با ريشه دواندن آن در بين مردم آداب‌ورسوم و سنن هر منطقه در شکل‌گیری و نوع عزاداري نقش بسزایی داشته است مثلاً می‌بینیم در منطقه‌ای زنجير می‌زنند در جاي ديگر سينه می‌زنند در شهري نخل بلند می‌کنند در جاي ديگر مردم در يك نقطه جمع می‌شوند و مرثیه‌سرائی می‌کنند و حتي در برخي نقاط انحرافات و تحريفاتي وارد می‌شود كه به اصل عزا و اهمیت آن ضربه وارد می‌نماید .مانند قمه‌زنی . لذا اين مسائل همه اصل آن به اقامه عزا براي حضرت برمی‌گردد و نوع آن به فرهنگ و سلایق متفاوت در مناطق  مختلف برمی‌گردد.

" مرحوم كاشف الغطاء مي‏نويسد: «آغاز بيرون آمدن دسته‏هاي ‏عزاداري براي سیدالشهدا (علیه السلام) ، پيش از هزار سال، در زمان‏ «معز الدوله‏» و «ركن الدوله‏» بود، كه‏ دسته‏هاي عزاداران درحالی‌که براي حسين ‏(علیه السلام) ندبه مي‏كردند و شب، مشعل‌هایی به دست ‏داشتند، بغداد و راه‌هایش یک‌باره پر از شيون شد... اين در قرن چهارم بود.و اگر بيرون ‏آمدن اين موکب‌ها در راه‌ها نبود، هدف و غرض از يادآوري حسين بن علي ‏(علیه السلام) از بین می‌رفت و ثمره فاسد مي‏شد و راز شهادت حسين بن علي ‏(علیه السلام) منتفي مي‏گشت.»(1)

البته در روايات نيز به آن تأکید نيز شده است ازجمله در زمان امام صادق (علیه السلام) كه مردم به‌صورت دسته‌جمعی عزاداري نموده و به زيارت قبر اباعبدالله (علیه السلام) می‌رفتند امام صادق (علیه السلام) به فائد حنّاط كه خبر این‌گونه زیارت‌های جمعي را باز می‌گفت، فرمود: هر كس قبر حسين (علیه السلام)  را زيارت كند، درحالی‌که به‌حق او آشنا باشد خداوند گناهان گذشته و آينده او را می‌آمرزد(2)

پی‌نوشت :

1. محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ سوم، چ دانش، 76 13.

2. همان ص472

 

آيا اين صحت دارد كه امام حسين (علیه السلام)  حج خود را ناقص انجام داد و به سمت كربلا رفت؟ يعني امام حسين (علیه السلام)  حكم خدا را ناقص انجام داد و حج ايشان باطل بوده است؟

ازجمله تحريفاتي كه در حوزه ادبيات عاشورا، مطرح و رايج بوده و حتي برخي روضه‏خوانان با استناد به آن عبادت حج را فرع بر واقعه عاشورا مي‏شمارند اشاره به حج‏گزاردن امام حسين‏ (علیه السلام)  به شكل ناقص يا عمره مفرده است. اين سخن، كاملاً نادرست بوده و از حيث فقهي مخدوش و محل ايراد است. امام حسين ‏(علیه السلام)، حج خود را ناتمام نگذاشت بلكه از ابتدا نيت عمره مفرده كرده بود. علاوه بر اين حتي اگر احراز نيت ممكن نباشد، طبق نظر فقهاي اماميه، مي‏توان در موسم و ماه‏هاي حج، احرام عمره مفرده بست. امام صادق (علیه السلام) نيز در روايتي تأکید و تصريح فرموده است كه برگشتن به ديار و شهر خود در ماه‏هاي حج و درحالی‌که احرام عمره بسته باشد اشكالي ندارد، در ادامه روايت امام صادق (علیه السلام)   به خروج امام حسين (علیه السلام) از احرام در روز ترويه (هشتم ذي‏الحجه) اشاره و استناد مي‏كند(1) . در كتاب وسائل الشيعه (ابواب العمره، ج 10، باب 7، ص 249 - 246) مدخلي ويژه با عنوان (باب أنه يجوز أن يعتمر في أشهر الحج عمره مفرده...) وجود دارد.

بنابراين، قائل بودن به اين سخن كه امام (علیه السلام) محرم به احرام حج گرديد اما از ترس اينكه مبادا خونش در خانه خدا (جل جلاله) ريخته شود از مكه خارج شد، تحريفي بارز و عقيده‏اي نادرست است.

پی‌نوشت:

1 )تحريف شناسي و فرهنگ عاشورا، سيد عبدالحمید ضيائي

 

چرا عبدالله جعفر شوهر حضرت زينب (علیها السلام) در واقعه كربلا حاضر نشد؟

شوهر زينب كبري (علیه السلام) عبدالله پسر جعفر طيار و برادر زاده حضرت علي (علیه السلام) است.

عبدالله در حبشه متولد شد و پس‌ازاینکه پيامبر اسلام (صلوات الله علیه) به مدينه هجرت كرد به همراه پدر و مادرش به مدينه آمدند و عبدالله به همراه پدر و مادرش در خدمت پيامبر (صلوات الله علیه) بودند. عبدالله شخصيتي بود بسيار بزرگوار و صاحب ايمان قوي.او عاشق حضرت علي (علیه السلام)  بود و پس‌ازآن حضرت در خدمت امام حسن (علیه السلام) و پس‌ازآن در خدمت امام حسين (علیه السلام) بود. عبدالله در جنگل جمل، جنگ صفين و جنگ نهروآن‌همراه علي (علیه السلام) با نيروهاي مخالف جنگيد و به علت كوري چشم­هايش نتوانست شخصاً در كربلا حاضر شود. (منتهي الآمال، ج1 ص382 ؛ زينب كبري، الشيخ جعفر النقدي، ص87)

چرا ابراهيم بن مالك اشتر در واقعه كربلا حضور نداشت؟

احتمالاتي نسبت به ملحق نشدن وي به امام حسين (علیه السلام) وجود دارد:

1.عدم آگاهي از خروج امام.

2.كوتاهي كردن.

در فرض دوم نه‌تنها ابراهيم بن مالك، بلكه بسياري از خواص توفيق همراهي با امام حسين (علیه السلام) را نداشتند. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقيح المقال بيان می‌داریم:

امام حسين (علیه السلام) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرد. امام حسين هنگامی‌که از حجاز به‌طرف عراق حركت كرد، می‌دانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي به‌ظاهر، به‌قصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه مكلفان واجب شود كه به‌عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه بر اساس وظيفه خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او هم‌سفر شوند. اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره امام حسين (علیه السلام) در روز عاشورا حضورداشته و با آن حال از همراهي امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.

اما كساني كه در حجاز بودند و از اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند. عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست.

مامقاني پس از بيان اين مقدمات می‌گوید:

بنابراین، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشته‌نشده بود و در حجاز ماندند. شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبدالله جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است.(2)

نسبت به خواص در كوفه، علامه مجلسي نقل می‌کند:

امام حسين (علیه السلام)، قبل از شهادتش به بنی‌هاشم نوشت:

«من الحسين بن علي الي بنی‌هاشم، اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد معي و من تخلف لم يبلغ الفتح و السلام ؛ اما بعد، هركس از شما با من باشد، به شهادت خواهد رسيد و افرادي كه با من نيامدند، به درجه فتح نائل نمی‌شوند!».

وي بعد از ذكر روايت فوق می‌نویسد:

جمله: «به فتح نائل نمی‌شود». اين احتمال را می‌رساند كه امام (علیه السلام) ديگران را بين آمدن به كربلا و نيامدن مخير كرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبي نبود، بلكه تخييري بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمی‌شود.(3)

پی‌نوشت‌ها:

1. دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج2 ص450.

2. تنقيح المقال في علم احوال الرجال، مامقاني، ص‏112، بي جا، چ الحيدريه؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81.

3. بحار الأنوار، ج 44، ص 233- 298، 1403 - 1983م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.

 

تصور برخی اين است كه اسلام دين عزا است! آيا چنين نيست؟

اسلام، دين حيات و زندگي است. دين پيشرفت و ترقي و تكامل است. اسلام با برنامه‏هايي كه وضع  كرده است تمام جهات زندگي را در نظر گرفته و به همه زواياي زيست انسان كاملاً توجه كرده است.

  اسلام ديني است كه براي سرگرمي نيامده است، اما نه‌تنها با تفريح و شادي مخالف نيست، بلكه در مواردي بر آن تأکید داشته و براي آن قوانين و مقررات جهت‏داري را وضع كرده است.

  به‌هرحال، اگر در اسلام، كارهايي به‌عنوان تفريح و تنوع پیشنهادشده است و نيز اگر از بعضي تفريحات جلوگيري شده و  غیر مشروع شناخته‌شده است، معطوف بر جنبه‏هاي فطري، حياتي و فكري است كه در سايه‏ي آن مصالح فردي و اجتماعي تأمین  شود.

  در برنامه‏هاي شريعت، به مسئله شادي و نشاط پيروان دين و مسلمانان، توجه و تأکید فراواني شده است.

  پيشوايان معصوم(علیهم السلام) دين ازجمله رسول گرامي (صلوات الله علیه) به‌عنوان الگوي همه‏ي مسلمانان، اصولاً يك انسان شاد بود. به‌طوری‌که  هميشه لبخند بر لب داشت و اهل شوخي و مزاح بود. چه این‌که خود ايشان فرمود: انّي لأمزَحُ و لا اَقولُ الاّ حقّا؛ من شوخي مي‏كنم امّا جز حق چيزي نمي‏گويم.

  البته آن حضرت در عمل هم این‌گونه بوده، به‌طوری‌که اگر مي‏ديد يك نفر غمگين و افسرده است وجود مقدّس ايشان يا اهل‌بیت ايشان مي‏فرمودند: چرا غمگين و افسرده‏اي؟ با یک مطايبه و شوخي و شبيه طنز (نه آن طنزي كه با تخريب فرد يا قوم  خاصي، ديگران را بخنداند)، او را از حالت انقباض و گرفتگي دل، درمي‏آورند و يك انبساط خاطر و شرح صدري در وجود او ايجاد  مي‏كردند.

   با توجه به اهميت تفريحات سالم و لذت‏هاي حلال در رشد و ارتقاء كمي و كيفي زندگي يك انسان مسلمان، و براي تقويت  جنبه‏هاي روحي و احياناً شكستن بن‏بست‏هاي پيش‏آمده، پيشوايان دين و دنيا، از پيروانشان خواسته‏اند كه علاوه بر عبادت و كار و  تلاش، به لذت‏ها و تفريحات سالم هم در زندگي روزمره‌شان توجه ويژه داشته باشند كه در صورت توجه قانونمند به آن، به  نهادينگي آن تفريحات منتهي خواهد شد.

 آنجا كه امام علي (علیه السلام) فرمود: «مؤمن شبانه‌روز خود را به سه قسمت تقسيم مي‏كند:  قسمتي را صرف مناجات با پروردگارش مي‏نمايد. قسمت ديگري را در طريق اصلاح معاش و تأمین هزينه زندگي‏اش به كار مي‏گيرد  و قسمت سوّم را براي بهره‏گيري از لذت‏هاي حلال و دلپسند مي‏پردازد و براي شخص عاقل درست نيست كه حركتش جز در یکی  از اين سه جهت باشد: براي اصلاح امور زندگي و يا در راه آخرت و يا در لذت غيرحرام...»(حكمت 390 نهج‌البلاغه). 

  در فقه اسلامي، به برخي از تفريحات و سرگرمي‏ها(ي سالم)، توجه بيشتري شده است و به نظر مي‏رسد با تأکید به آن، اهداف و  جهت‏هاي خاصي تعقيب مي‏شود. ازجمله این‌که، تأکید شده است كه به فرزندانتان شناگري، تيراندازي و اسب‏سواري بياموزيد.

  اسلام به‌عنوان يك دين معتدل و متوسّط، همان‌گونه كه در خوردني و نوشيدني‏ها... از هر يك مجاز و غيرمجاز دارد در تفريحات و شادي‏ها هم نوع مجاز (تفريحات سلام) و غيرمجاز (تفريحات غيرسالم) دارد.

  متأسفانه برخی در برداشت از شادي مثل بسياري از پديده‏هاي ديگر، دچار افراط‌وتفریط شده‌اند، عده‏اي براي آن هيچ  محدوديت قانوني و شرعي را برنمي‏تابند وعده كمي هم هستند كه هرگونه شادي و تفريح سالم را بر خود ممنوع كرده و از مواهب  الهي پرهیزدارند.

اسلام انگشت بر روي شادي معيني نگذاشته و اجازه هر نوع شادي را به اين شرط  كه با موازين و احكام الهي منافات نداشته باشد و منجر به گناه و فساد نشود داده است. به‌عبارت‌دیگر براي این‌که انسان از سعادت واقعي خود محروم نماند نوعي كنترل بر روي  شادي و سرور دارد كه باعث مي‏شود، شادي موقت و ناپايدار و كوتاه‏مدت به سعادت ابدي  و واقعي او آسيب نرساند. چون انسان در تشخيص مصلحت‏ها و منافع واقعي خود داراي  محدوديت است و گاهي اوقات خير و سود حقيقي خود را تشخيص نمي‏دهد. دوست دارد  به هر چيزي كه باعث شادماني او شود هرچند روح او را تیره‌وتار و سعادت او را درخطر  اندازد اقدام كند. كودكي كه سرماخورده و بستني براي او ضرر دارد، هرچند خوردن بستني  او را شاد مي‏كند و از آن لذت مي‏برد ولي چون از تشخيص ضرر آن عاجز است به‌ناچار  مادرش او را از خوردن آن بستني منع مي‏كند و به گريه و زاري و احساسات بدون منطق و به‌دوراز خردورزي او اعتنايي نمی‌کند و شادي زودگذر و سطحي او را بر غم و اندوه طولاني وي ترجيح نمي‏دهد.

 استفاده از طبيعت زيبا، ديدن طلوع دل‏انگيز آفتاب، لذت بردن از  منظره‏هاي دلكش و باغ‏هاي مصفا و سیروسفر، ديدار با دوستان و سخن گفتن با آن‌ها،  پرداختن به ادبيات و شعر و نمايش و خوشنويسي و نقاشي و ورزش و بازي‏هاي سالم، استفاده از نعمت‏هاي خدادادی و غذاهاي متنوع و لباس‏هاي رنگارنگ و صدها امر لذت‏بخش  ديگر كه همگي شادي‏بخش مي‏باشند از شادي‏هاي مجاز و شايسته است. چنانچه لذت  بردن از گفتگو با خداوند در حال نماز و مناجات و عبادت و داشتن حال خوش در حال ذكر و  توجه به ذات پاك ربوبي از مقوله لذت‏هاي معنوي باشند كه گاهي ازنظر عمق و كيفيت بسيار  والاتر و فراتر از لذت‏هاي مادي است.

بنابراین نمی‌توان گفت كه شادی‌ها در اسلام بيشتر است يا غم ولي می‌توان گفت : اسلام دين شادي است و غم يك استثنا است و  البته رفتار برخي از مسلمانان كه درصدد ارائه چهره‌ای زشت و خشن و غم‌آلود از دين را دارند با واقعيت اسلام واقعي كه درصدد تأمین رفاه و شادي براي همه مردم است متفاوت است.

این‌که عده‌ای احساس می‌کنند دين اسلام ، دين غم و اندوه است، شايد به اين سبب است كه دين را نه با خود دين بلكه با دین‌داران شناخته‌اند؛ اگر آشنايي شما با دين ، صرفاً از هیئت‌های عزاداري و امثال آن‌ها باشد طبيعي است كه چهره اندوه آلود دين را خواهيد ديد ؛ و اگر شما بيشترين تماستان با دین‌دارانی می‌بود كه بيشتر ، اهل دعا و عبادت‌اند ، در آن صورت احساس می‌کردید كه دين اسلام بيشتر از همه‌چیز ، به دعا و عبادت اهمیت داده است ؛ و اگر بيشترين ارتباط شما با طلاب علوم ديني بود ، اين احساس به شما دست می‌داد كه دين اسلام بيشتر از هر چيزي ، به علم و تقوا توصيه كرده است ؛ و... درحالی‌که هیچ‌کدام این‌ها چهره تمام نماي دين اسلام نيستند. هرکدام این‌ها ، چهره اسلام از يك زاويه خاص هستند.

براي این‌که بتوانيد يك تصوير جامع و تمام‌رخ از دين اسلام و مذهب تشيّع به دست آوريد بايد دين اسلام و مذهب تشيّع را از خود متون ديني (قرآن كريم و روايات اهل‌بیت (علیهم السلام)  مثل كتاب نهج‌البلاغه و ساير كتب روايي) به دست آوريد. آن‌هم نه يك قسمت از قرآن يا يك كتاب روايي موضوعي ، بلكه بايد کل قرآن كريم را همراه با کل يك كتاب روايي جامع مطالعه فرماييد تا معلوم شود كه آيا در دين اسلام، غم و اندوه اصالت دارد يا نشاط و سرزندگي؛ و عقيده ما اين است كه در اسلام، نشاط و بالندگی اصل است ؛ و غم‌هایی هم كه در اسلام توصیه‌شده‌اند گرچه به‌ظاهر غم‌اند ولي در اصل از سنخ نشاط بوده و موجب انبساط روح می‌شوند ؛ همچنين بامطالعه متون دين اين مطلب براي شما معلوم می‌شود كه آيا گريه و غمي كه در دين توصیه‌شده به معني گريه و غم سازنده است يا به معني غم و گريه ركود آور ؛ چون هم گريه اقسامي دارد هم غم ،كما این‌که شادي و نشاط هم اقسامي دارد ؛ و بعضي از اقسام آن نه‌تنها مفيد نيست بلكه مضر است.

خلاصه مطلب اينكه:

1). هم غم اقسامي دارد هم شادي و نشاط . 2) بعضي از اقسام شادي و نشاط مفيد و رشد آورند و برخي ديگر مضر و ركود آور ؛ همین‌طور بعضي از اقسام غم و غصه هم مفيد و رشدآور بوده و برخي ديگر مضر و ركود آورند. 3) دين ، هم با غم ركود آور مخالف است هم با شادي ركود آور ؛ و برعكس ، هم به شادي و نشاط رشدآور توصيه می‌کند هم به غم رشد آور . 4 ) آنچه در اسلام اصل است ، احساس انبساط روح و احساس نورانيّت و صعود به سمت ملكوت عالم است ؛ و نشاط و شادي حقيقي همين است ؛ لذا اگر اين حالت با نوع خاصي از غم حاصل شود ، باطن آن غم شادي است ؛ و چنين غمي غم مقدّس است ؛ و اگر اين حالت با شادي و نشاط ظاهري هم به دست آيد باز آن نشاط و شادی مقدّس و مطلوب است ؛ لذا اسلام اصالتاً فقط شادي و نشاط را توصيه می‌کند ؛ لكن شادي حقيقي را، نه‌فقط شكل و قالب شادي را.

آنچه تا اينجا بحث شد جايگاه غم و شادي در دين است اما آنچه امروزه در جامعه ما جريان دارد بحث ديگري است كه در برخي موارد موازنه و تعادل اين جنبه‌های شادي و غم را به هم می‌زند. قبول داريم كه امروزه از دين بيشتر جنبه‌ها و مظاهر غم پررنگ‌تر شده و جنبه‌های شادي دين كمتر پرداخته‌شده است كه بايد اصلاح شود. اين نقص از جانب دين نیست كه دين را متهم به غم و عزا كنيم بلكه اشتباه از عملكرد برخي متدينين است كه البته قصد و نيت بدي ندارند.

 

برخی سینه‌زنی به‌صورت برهنه شدن را منع می‌کنند، اگر سینه‌زنی ما بدون مفسَده و در تاريكي و در مجلسي كه ذكر اهل‌البیت (علیهم السلام) و مصائب آن‌ها آن‌هم به‌صورت خيلي سنگين و منظم انجام شود ، مانعي دارد؟

یک‌وقت است كه می‌خواهید مسئله را از جنبه‌ی فقهي بررسي كنيد و وجوب و حرمت آن را بررسي كنيد؛ آنچه واضح است اين است كه كندن پيراهن مرد جلوي مرد درصورتی‌که مفسده‌ای چون شهوت‌انگیزی نداشته باشد اشكالي ندارد.

اما آيا امر به همین‌جا ختم می‌شود؛ آيا مطلب فقط همين است؟!

جلسه‌ی امام حسين (علیه السلام) جلسه‌ی مقدس و قابل‌احترامی است اما با توجه به رويكردي كه مردم بر اساس سفارش اهل‌بیت (علیهم السلام) به اين جلسات دارند مسلماً اعمال سلیقه‌های زيادي در اين جلسات صورت می‌پذیرد كه چه‌بسا اين اعمال سلیقه‌ها تبديل به يك رفتارهايي شود كه در شأن اين جلسات مقدس نيست.

شايد اينكه می‌خواهید لخت شويد و سینه‌زنی كنيد براي اين است كه می‌خواهید نهايت اظهار ارادت و عزاداري را داشته باشيد؛ شايد می‌خواهید بگوييد ما براي امام حسين (علیه السلام) آن ­قدر ناراحتیم كه از روي لباس به سينه زدن برايمان كافي نيست مي­خواهيم لخت شويم و روي سينه بزنيم تا نهايت ناراحتي خود را ابراز كنيم؛ خوب ، اين به‌خودی‌خود بد نیست البته اگر موجب آسيب زدن به بدنتان نشود و كارهايي مثل خون انداختن بدن و امثال اين را انجام ندهيد؛ اما آيا اين إعمال سلیقه‌ها زمینه‌ای براي ورود سلیقه‌هاي جديد را وارد نمی‌کند؟ بعداً ممكن است کم‌کم كسي بگويد من می‌خواهم براي ابراز ارادت به آن حضرت به سروصورتم پنجه بزنم تا نهايت ناراحتي خود را برسانم و يا چيزهايي امثال اين وارد شود؛ به‌هرحال ما در اينجا نمی‌توانیم نسبت به اين قضيه ابراز نظر قطعي نماييم اما آنچه مسلم است اينكه شما بايد خيلي مواظب این‌گونه اعمال سليقه­ها اصل جلسه را تحت تأثير قرار دهد آنچه در جلسات امام حسين (علیه السلام) مهم است و خيلي به آن سفارش شده است گريه كردن و توجه به عمق مسائل عاشوراست تا شما را به فرهنگ و حكمت عاشورا رهنمون كند ؛ اما گاهي این‌گونه رفتارها در تعيين چگونگي برگزاري ظاهر عزاداري شما را از عمق مطلب دور می‌کند و عزاداري شما تبديل به يك عزاداري صوري می‌شود. پس بايد سعي كنيد تلاش خود را در مراسم بر بالا بردن سطح فهم و درك فلسفه‌ی عاشورا و عزاداري بامعرفت مبذول داريد و به­جاي تأکید بر اعمال سلیقه‌هايي چون لخت شدن در عزاداري و ... بر بالا بردن كيفيت سخنراني و بالا بردن مفاهيم اشعاري كه در مراسم عزاداري خوانده می‌شود و همچنين برگزاري برنامه‌هایی براي تفهيم هرچه بيشتر فلسفه‌ی عاشورا به مخاطبان تأکید داشته باشيد.

 

چرا امام حسين (علیه السلام) شب عاشورا از يزيديان فرصت گرفت؟ بااینکه ممکن بود دشمن شب نزديك شده  و جنگ درشب رخ دهد ؟

نكته اول اين است كه بنا بر گفته خود حضرت (علیه السلام) كه می‌فرماید: مهلت بگير تا نماز بخوانيم و به دعا و استغفار و تلاوت قرآن ‏بپردازيم. ‏هدف اصلي امام اين موارد بوده است. اما اين عمل امام حسين (علیه السلام) علاوه بر اين هدف، فوايد مهم ديگري هم به همراه خود داشته است كه اين موارد می‌تواند بعضي از اين فوايد باشد:1) اگر در شب عاشورا جنگ اتفاق می‌افتاد قطعاً با توجه به آمادگي تسليحاتي و جمعیتی كه سپاه كوفه داشت همه‌ی اصحاب و حتي كودكان وزنان كشته می‌شدند و در صورت كشته شدن آنان كسي باقي نمی‌ماند تا پيام شهداي كربلا را به ديگران برساند درنتیجه نهضت امام حسين (علیه السلام) در بيابان كربلا دفن می‌شد و براي هميشه خاموش می‌گردید و دشمن از فرصت استفاده می‌کرد و حادثه را آن‌گونه كه می‌خواست توجيه می‌کرد.امام (علیه السلام) براي امنيت زنان و كودكان تا صبح جنگ را به تأخير انداخت و در شب دستور دادند در پشت خيمه و هم‌چنین در جانب راست و چپ خيمه خندق حفر كنند و نيز خار و خاشاك اطراف را جمع كرده و داخل خندق بريزند و صبح زود آتش زدند تا دشمن نتواند وارد خیمه‌گاه شود پس امام (علیه السلام) آنان را حفظ كرد تا پيام كربلا را برسانند.2) يكي ديگر از فوايد تأخير اين است كه عده‌ای بعد از سخنراني امام از صبح تا ظهر عاشورا به امام پيوستند افرادي همچون حر بن يزيد رياحي و سي تن از سپاه عمر سعد به امام (علیه السلام)  پيوستند.3) شايد سبب مهلت اين هم باشد كه فرصت به اصحاب بدهد در صورت تمايل خود را نجات بدهند و لذا حضرت در آن شب آن‌ها را جمع كرد و فرمود آنان با من کاردارند هر كس می‌خواهد از تاريكي استفاده كند و خود را نجات بدهد.4) اگر جنگ از شب به صبح نمی‌کشید قطعاً اصحاب امام (علیه السلام) كشته می‌شدند و چه‌بسا آيندگان این‌چنین ‏قضاوت می‌کردند كه اصحاب امام (علیه السلام) غافلگير شده بودند(و فرصت فكر كردن را نداشتند كه آيا درراه امام حسين (علیه السلام) جان ‏خود را فدا بكنند يا نه) و اگر مهلت مي‌خواستند آنان می‌توانستند صبح زود از امام (علیه السلام)  جداشده و خود را ‏نجات دهند. پس امام (علیه السلام) از دشمن تقاضاي مهلت كرد تا بتواند پيش از هر چيز اصحاب را توجيه كند و آنان ‏را در انتخاب، آزاد بگذارد.

 

چرا شيعيان در آن زمان  به  مقابله با سپاه ابن زیاد  نپرداختند و امام حسين(علیه السلام)  را ياري نكردند؟

امام حسين (علیه السلام) در حقيقت، شهيدِ فراموش‌کاری مردم شد، زيرا مردم اگر در تاريخ پنجاه شصت‌ساله خودشان فكر می‌کردند و قوّت تنبّه و استنتاج و عبرت گيري در آن‌ها می‌شود و به تعبير سيدالشّهداء (علیه السلام) كه فرمود: «اِرْجِعوا اِلي عُقولِكُمْ» اگر به عقل و تجربه پنجاه شصت‌ساله خود رجوع می‌کردند و جنایت‌های ابوسفيان و معاويه و زياد در كوفه و خاندان اموي را اصولاً فراموش نمی‌کردند و گول ظاهر فعلي معاويه را كه دم زدن از دين به خاطر منافع شخصي است   نمی‌خوردند و عميق فكر می‌کردند، و حساب می‌کردند آيا امام حسين (علیه السلام) براي دين و دنياي آن‌ها بهتر بود يا يزيد و معاويه و عبيدالله، هرگز چنين جنايتي واقع نمی‌شد. پس در حقيقت علت عمده اينكه مردمي نسبتاً معتقد به اسلام این‌طور با خاندان پيغمبر رفتار كردند درصورتی‌که همان‌ها حاضر بودند قربة الي الله در جنگ كفار شركت كنند، فقط و فقط فراموش‌کاری مردم و گول ظاهر خوردن آن‌ها بود، يعني نتوانستند پشت پرده نفاق را ببينند. ظاهر شعائر اسلامي را محفوظ می‌دیدند و توجه به اصول و معانيِ از بين رفته، نداشتند.

قیام مقدس و پرشكوه‌ امام‌ حسين ‌(علیه السلام) ريشه ‌در انحراف‌هاي‌ بنيادي ‌و اساسي ‌جامعه‌اسلامي‌ داشت ‌كه ‌زاييده‌ تحريف‌ حكومت ‌اسلامي ‌از مسير حقيقي ‌خويش ‌پس ‌از سقيفه ‌بود. امارت ‌ناشايستگان‌، زير پا گذاردن ‌احكام ‌الهي‌، بي‌اعتنايي ‌به ‌سنت‌ و سیره ‌رسول خدا (صلوات الله علیه)، تمسک ‌به ‌بدعت‌هاي ‌نادرست‌، دست‌اندازی ‌به ‌بيت‌المال ‌مسلمين ‌و مختار دانستن‌خود و خويشاوندان در هرگونه‌ دخل‌ و تصرفي ‌در اموال عمومی، ظهور فساد در جامعه و اباحه‌گری ‌نمونه‌هايي ‌از انحراف ‌در حكومت ‌اموي ‌بود.

بیست سال خلافت معاویه انحراف اسلام را به اوج خود رساند. انحراف‌ شدیدی که اولاً تمام مبانی‌ اساسی و سیاسی حکومت اسلامی را دربرگرفته‌و ثانياً در همة‌شئون‌و نواحي‌ اجتماعی مسلمانان رخنه کرده بود.

درنتیجه سیاست‌ها و حیله‌گری‌های معاویه، دستگاه ‌خلافت‌ اموي‌ علي‌رغم‌ تمامي‌ مظالم ‌و مفاسد، چهره‌ چندان ‌منفوري ‌نداشت‌؛ به‌گونه‌ای که‌ مردم در شام حکومت اموی را بهترین نوع حکومت اسلامی می‌دانستند. همچنین در ساية‌تبليغات‌منفي‌دستگاه‌ خلافت‌، اهل‌بيت‌پيامبر (علیه السلام) در انزوای سیاسی و اجتماعی قرار گرفته‌بودند. بنی‌امیه در تبليغات‌تحريف‌گرانه‌خود مصلح را مفسد و خادم را خائن و بالاخره‌ امام‌ راستین را فتنه‌گر و خارجي‌مي‌خواندند تا يزيد را امام‌ عادل معرفی نمایند.

افكار عمومی مسلمانان برمدار تأييد ظالمان استوار گشته و در مرحله‌ای از ناآگاهی بود که وقتی برای یزید شراب‌خوار بیعت خواستند همه‌ سر تسلیم فرود آورده و بدين‌ ذلت و خواری راضی‌ شدند و به ‌بهانه ‌جماعت‌ مسلمين ‌و ضرورت ‌وحدت‌ اسلامي ‌مهر سكوت ‌بر لب‌ نهادند. در نگاه ‌اشرافيت‌ جاهلي‌ كه ‌توسط‌ امویان توسعه‌یافته بود، اطاعت‌ امام‌، چه عادل و چه ظالم، واجب بود و هیچ‌کس حق نداشت در حدود منويات‌، مصالح و مطامع دستگاه حکومت و خلافت‌ رفتار كند و پا از منافع دستگاه خلافت فراتر نهد اگرچه حق باشد. استمرار این اندیشه باعث گشت، ‌ لشکریان دشمن به‌فرمان‌ امام‌ خويش‌ وارد كارزار شوند و همگی توجیه می‌کردند که فرمان از امام‌ دارند و در پرتو همین فرمان هر اقدامی را برای خاموشی این خروج مجاز مي‌دانستند.حتی برخی از حضرت‌ خواستند تا عليه‌ امامش‌ خروج نکند.

قابل‌ذکر است كه شيعه در ايران از قرن هفتم به بعد رشد كرد و در زمان صفويان بود كه شيعه به‌عنوان مذهب رسمي ايران معرفي شد. لذا در آن موقع ايران مانند امروز كشور شيعي نبود و به‌طورکلی شيعه در اكثر ممالك اسلامي در اقليت بودند.

به‌طورکلی به نظر می‌رسد علل متعددي در عدم‌حمایت مسلمانان آن عصر از امام حسين (علیه السلام)، تأثیرگذار بوده است كه به برخي اشاره می‌شود:

  1ـ دنیاگرایی و علاقه به زندگي

  2ـ ریاست‌طلبی(اميران و فرماندهان)

  3ـ ترس و جهل و ناداني

  4ـ عدم رشد سياسي

  5ـ تعصبات قومي و نژادي و انتقام‌جویی

  6- تبليغات شوم و زهرآگین دشمن عليه اهل‌بیت (علیه السلام) در ساير شهرها و كشورهاي اسلامي

 

آيا اين با خلقيات اهل‌بیت(علیه السلام)  تناقض ندارد كه امام زمان از خبیث‌ترین افراد جامعه‌اش تقاضايي كند ؟

اما در مورد حضرت علی‌اصغر (علیه السلام) تذكر دو نكته لازم به نظر می‌رسد.

الف. اصل كشته شدن علی‌اصغر (شيرخوار) در كربلا به دست دشمن.

ب. در مورد كيفيت به شهادت رسيدن آن حضرت.

اما در مورد شهادت ايشان كسي ترديد نكرده و همين مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهل‌بیت (علیه السلام) كافي است.ولي در مورد چگونگي شهادت آن حضرت سخنان مختلفي است اولاً: اين نكته كه امام (علیه السلام)، علی‌اصغر را گرفته و براي دادن آب به نزديك لشكر عمر سعد آورده باشد در منابع قديمي نيامده است. (كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت).

ثانیاً و به فرض وقوع چنين حادثه‌اي، اصل اتمام‌حجت امام حسين (علیه السلام) در ميان لشگر دشمن و تكرار اتمام‌حجت بنا بر شواهد بسيار قابل‌تأیید است و اصل شهادت حضرت علی‌اصغر (علیه السلام) كه نشان‌دهنده شدت قساوت دشمن و شدت مظلوميت امام حسين(علیه السلام) نيز قابل‌انکار نيست. هنر امام حسين(علیه السلام) همين بود كه در اين صحنه شدت قساوت دشمن را براي طول و عرض تاريخ به نمايش درآورد كه به هیچ‌گونه در سینه‌ها و در صفحات تاريخ قابل محو نباشد. اما درباره چگونگي اين واقعه چند نوع نقل‌قول هست كه توجه شمارا به مطالب زير جلب می‌کنیم: دو نظر درباره چگونگي شهادت حضرت علی‌اصغر(علیه السلام) وجود دارد كه البته نزديك به هم بوده و اختلاف اندكي با يكديگر دارند.

قول اول: ابومخنف چگونگي شهادت طفل شيرخواره را چنين آورده است ; هنگامی‌که امام حسين (علیه السلام) بر روي زمين نشست كودك شیرخواره‌اش را آوردند و امام آن را روي دامن خويش نشانده بود. ابومخنف او را چنين معرفي می‌کند: ((زعموا انه عبدالله بن الحسين)) يعني گمان كردند او عبدالله بن حسين(علیهما السلام) است. در ادامه روايتي از عقبه بن بشير اسدي به نقل از امام باقر (علیه السلام) آورده كه امام به عقبه فرمود: شما بني اسد خوني از ما ريختيد كه حق ما بر شماست. پرسيدم آن چيست و چه گناهي است ؟ امام فرمود: ((فرزند خردسال امام را نزد حضرت آوردند و امام آن را در دامن داشت كه تيري از بني اسد (حرمله بن كاهل اسدي) آمد و گلويش را دريد. امام حسين (علیه السلام)  دست خود را از خون گلوي طفل پر كرد و به آسمان پاشيد سپس...)). اين روايت، چگونگي شهادت آن طفل صغير را بيان می‌کند.(نصوص من تاريخ ابي مخنف، ج 1، ص 487

ابن طاووس گزارشي دارد كه می‌توان آن را مكمل گزارش قبلي دانست، و آن اين است كه; امام حسين (علیه السلام) وقتی‌که براي وداع و خداحافظي با زنان و كودكان به خیمه‌ها آمد، به حضرت زينب (علیها السلام) فرمود «ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه» حضرت فرمود طفل كوچكم را بياوريد تا با او وداع كنم، آن را در آغوش گرفت كه ناگهان حرمله، وي را با تيري بكشت.... ابن طاووس در ادامه خبري از امام باقر (علیه السلام) دارد كه فرمود: از آن خوني كه امام به آسمان پاشيد هيچ قطره‌ای به زمين بازنگشت.(اللهوف في قتلي الطفوف، ص 68.) در زيارت صادره از ناحيه مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) چنين آمده است :((السلام علي عبدالله الرضيع، المرمي، الصريع، المتشحط دما، و المصعد بدمه الي السما، المذبوح بالسهم في حجر ابيه،...))(مقرم، مقتل الحسين (علیه السلام))، ص 272.)

نکته‌ای كه بايد دقت داشت اين است كه با صرف تحليل خام عقلي نمی‌شود وقايع تاريخي را اثبات يا نفي نمود.

نتيجه اينكه بنا بر قولي حضرت (علیه السلام) كودك خود را بر روي دست گرفته و از لشكريان كفر درخواست آب نمودند و این مسئله یک‌طرف قضيه، درخواست است و طرف ديگر اتمام‌حجت و اعلام به دشمنان است كما اينكه بين لشكريان عمر سعد اختلاف و تردید ايجاد شد.

درخواست آب براي كودك شیرخواره ‌اشكالي ندارد و هيچ نشانه ضعف امام نيست، بلكه می‌توان گفت ويژگي امام (علیه السلام) آن است كه در عرصه‌هاي مختلفِ عاطفه، عقلانيت و عرفان به‌خوبی حضور پيدا مي‌كند. به‌طوری‌که نهايت محبت به خانواده را ابراز مي‌كند و از سوي ديگر نهايت قساوت و سنگدلي دشمنان را در تاريخ به نمايش مي‌گذارد. بنابراين اگر درخواست آب براي علی‌اصغر واقعيت داشته باشد، براي اتمام‌حجت و نشان دادن قساوت دشمنان در طول است. لذا اصل عطش در روز عاشورا و طلب آب را می‌توان پذيرفت اما با رعايت عزت و ابتكار عمل نه به‌طور ذليلانه و انفعالي كه شأن امام و اهل‌بیت (علیه السلام) و حتي مؤمنان متوسط از چنين ضعف و زبوني به دور است.

 

آیا درخواست  از دشمن، برای  امام حسین (علیه السلام)  نقص وضعف محسوب نمی‌شود ؟

 از منابع تاریخی و روایی چنین استفاده می‌شود که امام حسین (علیه السلام)  در روز عاشورا از دشمن، برای علی‌اصغر (علیه السلام) آب طلب کرد.[1] برخی این درخواست را یک نوع نقص برای آن حضرت به‌حساب می‌آورند، امّا با توجه به ادلّه‌ای که ارائه می‌کنیم، روشن می‌شود که این، نقصی برای آن حضرت محسوب نمی‌شود.

البته ابتداً این را هم بگوییم که ما معتقدیم، امام سرچشمه حیات است (مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمی(رحمه الله)) امام (علیه السلام) هیچ‌گاه محتاج خلق نیست، بلکه روزی سایر بندگان‌ هم به وجود ایشان وابسته است؛ اما بااین‌حال، دلایل زیر می‌تواند در مورد علت درخواست امام از دشمن مطرح باشد:
1- با توجه به اینکه امامان (علیهم السلام)  برای هدایت انسان‌ها به امامت برانگیخته شدند، آن حضرت (علیه السلام) می‌خواست با نمایش تشنگی کودک شیرخوار، حس ترحّم را در دشمن احیا و اسباب هدایت آن‌ها را فراهم نماید، چون آن امام همام (علیه السلام) در لحظات آخر هم از هدایت لشکریان ابن زیاد، خودداری نفرمود. از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی (رحمه الله) استاد امام خمینی (رحمه الله) نیز نقل‌شده که ایشان در جواب همین پرسش فرموده‌اند که درخواست امام (علیه السلام) از دشمن برای این بوده که دست آن‌ها را بگیرد و هدایت کند.

2-حضرت (علیه السلام) درصدد اتمام‌حجت بودند، تا در قیامت برای لشکریان ابن سعد در مورد بستن آب، هیچ عذری نماند.

3-- امام حسین (علیه السلام) می‌خواست با نمایش فرزند خردسالش به عالم بفهماند که دشمنان آن حضرت خیلی سنگدل بوده و به کودکان شیرخوار هم رحم نکردند.

4-- تقاضای آب از دشمن هیچ نقصی را متوجه امام حسین (علیه السلام) نمی‌کند، زیرا آب‌های عمومی مثل دریا، رودخانه و نهرهای بزرگ، مالک خصوصی ندارد و به فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حق و ملک همه انسان‌ها است و کسی حق جلوگیری از آن را ندارد. محمد بن سنان از حضرت علی (علیه السلام) در مورد آب‌های بیابان می‌پرسد؛ می‌فرماید: تمام مسلمانان در آب، آتش و علف‌های بیابان شریک هستند.[2] اگر امام حسین (علیه السلام) تقاضای آب کردند؛ در اصل حق خدایی خود را مطالبه فرمودند. اگر کسی حق خود را از مردم بستاند؛ آیا موجب تنقیص او می‌شود؟

[1] اللهوف، ص،169، إحقاق الحق، الشوشتری ،ج‏27،ص:206، موسوعة عاشوراء ،ص:328، ترجمه اللهوف ،ص:150.

[2] حر عاملی، وسائل‏الشیعة، ج 25، ص 417، مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْوَادِی فَقَالَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ شُرَکَاءُ فِی الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْکَلَإِ.

 

ياران شمر و مخالفان امام حسين (علیه السلام) چند نفر بودند؟

تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين (علیه السلام) آمدند. آنچه در نوبت اول آمد، تعداد 22 هزار بودند، به اين صورت: عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروه بن قيس با 4000 ، شمر با 4000، شيث بن ربعي با 4000 و آنچه كه بعد اضافه شدند، يزيد بن ركاب كلبي با 2000، حصين بن نمير با 4000، مازني با 3000، نصر زماني با 2000 نفر".(1)

پي نوشت‏ها:

  1. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 33.

 

منابع معتبر و نامعتبر پیرامون واقعه عاشورا کدام‌اند؟

در بين كتب موجود می‌توان به موارد زير اشاره نمود(البته موارد زياد ديگري وجود دارد كه در اينجا به‌اختصار بيان می‌گردد):

منابع قابل استناد:

با بررسي كتب موجود مشاهده می‌شود که منابع متعدد قابل اتكايي از پنج قرن نخست پس از هجرت موجودند  كه به گزارش نهضت عاشورا پرداخته‌اند. اين منابع را مي‌توان به دودسته مستقل تقسيم كرد: منابعي كه ويژه گزارش دهی نهضت عاشورا و حماسه‌سازان اين واقعه بي‌نظير است و منابعي كه تنها بخش و فصل‌هايي از آن‌ها، درباره قيام امام حسين (علیه السلام) است.

گفتني است اين منابع از اعتبار يكساني برخوردار نيستند، اما همه آن‌ها قابليت ارجاع و استناد رادارند و به‌وسيله پژوهش‌هاي تاريخي روشمند، قابل‌بررسی و پذيرش‌اند:

طبقات الكبري، ابن سعد (متوفي 230)

انساب الاشراف، بلاذري (متوفي 279)

اخبار الطوال، دينوري (متوفي 283)

تاريخ طبري (متوفي 310) اين كتاب از مهم‌ترين منابع قيام حسيني است.

الفتوح، ابن اعثم كوفي (متوفي حدود 314)

مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني (متوفي 356)

معجم‌الكبير طبراني (متوفي 360)

شرح‌الاخبار، قاضي نعمان (متوفي 363)

كامل‌الزيارات، ابن قولويه (متوفي 368)

امالي شيخ صدوق (متوفي 381)

ارشاد، شيخ مفيد (متوفي 413)

روضه الواعظين، ابن فتال نيشابوري (متوفي 508)

اعلام الوري، طبرسي (متوفي 548)

مقتل الحسين خوارزمي (متوفي 568)

تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر (متوفي 571)

مناقب ابن شهرآشوب (متوفي 588)

الكامل في التاريخ، ابن اثير (متوفي 630)

مثير الأحزان، ابن نما (متوفي 645)

تذكره الخواص، سبط ابن جوزي (متوفي 653)

الملهوف علي قتلي المطفوف (لهوف)، سيد بن طاووس (متوفي 664)

كشف الغمه، اربلي (متوفي 692)

سير اعلام النبلاء، ذهبي (متوفي 748)

منابع غيرقابل استناد در نقل قيام حسيني:

 1- نور العين في مشهد الحسين (علیه السلام): نور العين، مقتلي منسوب به ابواسحاق اسفراینی است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفراینی، فقيه شافعي و درگذشته به سال 417 يا 418 هجري است، اما هیچ‌یک از منابع كهن، تأليف چنين كتابي را در شرح‌حال او گزارش نكرده‌اند.

2- روضة‌الشهداء: كما‌ل‌الدين حسين بن علي واعظ كاشفي (م 910) مبتكر سبك قصه‌پردازي و پردازش پندگونه از وقايع تاريخي است. او ـ كه سني بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست ـ شيفته اهل‌بیت(علیهم السلام) بود و براي جذب عوام، حوادث تاريخي به‌ویژه، حادثه عاشورا را با نثري دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت. سبك جديد، فارسي بودن و انگيزه مؤلف براي خواندن كتاب در مجالس عزا، موجب شد تأليف كاشفي نه يك اثر تاريخي كه يك اثر تبليغي و حتي تخيلي، شمرده شود. متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ مکرر آن ـ تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگواري امام حسين (علیه السلام) را، «روضه» خوان ناميدند.

3- المنتخب في جمع المراثي و الخطب (منتخب طريحي): فخرالدين بن محمد علي بن احمد طريحي (م 1085) مؤلف مجمع البحرين، مجموعه‌اي از احاديث و مراثي درباره امام حسين (علیه السلام) و برخي ديگر از امامان را گردآورد و به‌قصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگواري، آن‌ها را به‌صورت جنگ سامان داد. المنتخب تاریخ‌نگاری علمی زندگی يا قيام امام حسين (علیه السلام) نيست، اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن به‌صورت مرسل آمده ازاین‌رو آن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميده‌اند. ضعف ديگر كتاب، اختلافات موجود در نسخه‌هاي متفاوت است كه مي‌تواند نشانگر تصرفات بعدي در آن باشد.

4- محرق القلوب: نوشته ملا مهدي نراقي (م 1209 ق) است. او با اقتباس از روضة الشهداء، به عرضه مطالبي دست يازيد كه به گونه‌اي شورانگيز، عواطف و احساسات مردم را به سوي واقعه كربلا سوق دهد، اما چون مأخذ نراقي، روضة الشهداء، كتابي ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف و غير معتبر مشتمل گشت. نراقي خود به ضعيف بودن برخي گزارش‌هاي كتابش تصريح كرده است.

5- اكسير العبادات في‌اسرار الشهادات «اسرار الشهادة»:آغا بن عابد دربندي شيرواني مشهور به فاضل دربندي (م 1285 يا 1286) از نويسندگاني است كه افزون بر رشته تخصصي خود، فقه، در ديگر رشته‌ها، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت. او با جمع اخبار قوي و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آن‌ها يكي از بزرگ‌ترين نگاشته‌ها را درباره واقعه عاشورا سامان داد. او شيفته امام حسين (علیه السلام) بود و انگيزه زيبايي در نگارش اين كتاب داشت، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلي و نقل برخي گزارش‌هاي بدون سند نتوانست مقتل معتبري ارائه دهد. او همچنين مبناي نادرستي برگزيد و براساس آن از كتاب‌هايي كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد.

6- ناسخ التواريخ:ميرزا محمدتقی سپهر، مشهور به لسان الملك (م 1297 ق) از شاعران و منشيان دربار قاجار است. او در كنار كار ديواني، مأمور شد تا کتابی را درباره تاريخ جهان از آدم (علیه السلام) تا آن زمان، بنگارد.  كتابي كه همه آنچه را گفته‌اند و امكان وقوع دارد و محال نيست، در خود جاي دهد هر چند دور از ذهن باشد. او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين (علیه السلام) حفظ كرده و ازاین‌رو «هر قصه را كه در كتب معارف مورخین و محدثين» ديده، آورده است. او هرچند، گاه‌به‌گاه به‌نقد پاره‌اي منقولات دست مي‌يازد، اما خود نيز اشتباهات تاريخي دارد و مطالب ضعيف به كتابش راه‌یافته است و ازاین‌رو باوجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن، نمي‌توان بعضي از مطالب  آن را معتبر دانست. شهيد قاضي طباطبايي (رحمه الله) اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابل‌اعتماد ندانسته است. شهيد مطهري (رحمه الله) نيز هرچند مؤلف را متدين خوانده، اما تاريخش را چندان معتبر نداشته و برخي از اشتباهات تاريخي او را گوشزد كرده است. 

7-تذكرة الشهداء: ملا حبيب شريف كاشاني (م 1340 ق) از عالمان و فقيهان پر نویس قرن چهاردهم است. او نزديك به 200 نوشته دارد كه ازجمله آن‌ها، تذكرة الشهداء است. كار اصلي شريف كاشاني فقه و علوم وابسته به آن بوده، اما به دليل شيفتگي به امام حسين (علیه السلام) تاريخ مفصلي در شرح‌حال شهيدان عاشورا نگاشت. شريف كاشي در اين كتاب از همه گونه منابع قوي و ضعيف، نقل كرد و ازاین‌رو باوجود رد برخي اخبار از سوي مؤلف، تعدادي از روايت‌هاي ضعيف در كتاب باقی‌مانده است. اين اخبار پشتوانه تاريخي ندارند و قرائن ديگري در كنار آن‌ها وجود ندارد و ازاین‌رو همه گزارش‌هاي كتاب قابل‌اعتماد نيست.

8-معالي السبطين: محمدمهدي حائري مازندراني از نويسندگان قرن چهاردهم (م 1385) دو كتاب ديگر نيز درباره اهل‌بیت (علیه السلام) دارد كه يكي بانام «شجره طوبي» و ديگري «الكوكب الدرّي في احوال النبي والبتول و الوصيّ» است. مرحوم حائري مازندراني در كتاب «معالي السبطين» اندكي به شرح‌حال امام حسن (علیه السلام) و بقيه كتاب را به امام حسين (علیه السلام) پرداخته است. او مطالب كتاب را با داستان و شعر درهم‌آمیخته و آن‌ها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگواري عرضه كرده است.

او مطالب تاريخي، حديثي و گوناگون را نقل مي‌كند تا زمينه مناسبي براي گزارش مقتل و وقايع عاشورا، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غیرقابل‌اعتماد ـ مانند روضةالشهداء، اسرار الشهادات، منتخب طريحي و ... خودداري نمي‌كند. شهيد قاضي طباطبايي (رحمه الله) كه با مؤلف آشنايي و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نمي‌داند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و ازاین‌رو ناظر كتاب را به‌دقت در آن فرامی‌خواند.

منابع پس از قرن 9 و 10 بسيار زياد است كه امكان بررسي همه آن‌ها دشوار است اما در بين آن‌ها، اعتبار بحارالأنوار ، نفس المهموم و منتهي الآمال بيشتر است ؛ زيرا اكثر گزارش‌های آن‌ها قابل‌قبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند ، به‌ویژه آن‌که محدث قمي (رحمه الله) با عنايت به منابع غیرقابل استناد در پاره‌ای از موارد به ارزيابي روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آن‌ها بلامانع است ، مشروط به این‌که مطالبي كه در اين کتاب‌ها از اهل‌بیت (علیهم السلام) نقل‌شده به منبع گزارش نسبت داده شود ، نه به اهل‌بیت (علیهم السلام).

 براي مطالعه بيشتر در اين زمينه می‌توانيد به كتاب تاريخ قيام و مقتل جامع سيدالشهدا، اثر گروهي از تاریخ‌پژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي؛ و كتاب فرهنگ‌نامه مرثیه‌سرایی و عزاداري سيد الشهداء (علیه السلام) اثر محمّد محمّدي ري شهري مراجعه نماييد.

از آسیب های مهم که بطور گسترده مردم دچار آن بودند و کاملا هم رواج داشت و به گونه های متفاوت بین مردم شایع بود، جهل بیش از حدی بود که بر مردم حاکم بود.

از آسیب های مهم که بطور گسترده مردم دچار آن بودند و کاملا هم رواج داشت و به گونه های متفاوت بین مردم شایع بود، جهل بیش از حدی بود که بر مردم حاکم بود که معاویه در این آسیب (جهل) نقش زیادی داشت.  مسعودی درباره ی جهل مردم زمان امام (علیه السلام) می گوید: «از پیر مردی سئوال شده بود: علی کیست؟ وی گفت: پدر فاطمه پرسیدند: فاطمه کیست؟ گفت: زوجه پیغمبر (علیه السلام) دختر عایشه خواهر معاویه و علی همان کسی بود که در جنگ حنین با رسول الله جنگ کرده است». [1] .این بخوبی نمایانگر آن است که واقعا چقدر نادانی حاکم بوده که حتی مردی مسن علی را نمی شناسد که چه کسی بوده است.درد دیگر مردم بی دردی و همج الرعاع بودن آنهاست.
آنها به این درد بی درمان بطور وسیع دچار بودند. برایشان مهم نبود که در اطرافشان چه می گذرد. هر چه که دستور داده می شد همان را انجام می دادند و به درست و نادرست بودن آن اصلا فکر نمی کردند. حضرت روز عاشورا به این آسیب اشاره می کند و در یکی از خطبه هایشان چنین می گوید: «تبا لکم ایها الجماعه و ترحا.» ای گروه هلاکت باد شما را و مرده باد این جمعیت را که در اینجا فراهم شده اند برای کشتن من و بدبختی و رسوایی خویش «حین اسرتصرختمونا و الهین فاصرخناکم مرجغین» مگر نه شما همان مردمی هستید که یک ماه پیش از این ناله های شما از محیط عراق و کانون عراق یعنی کوفه بلند بود که ما یزید بن معاویه را به عنوان رهبر نمی شناسیم و ما آمدیم و به ناله شما پاسخ مساعد دادیم، حالا چه می کنید. این نکته را توجه کنید «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانکم و حششتم علینا نارا اقتدحناها علی عدونا و عدوکم» می دانید حسین بن علی را با چه قدرتی می کشید می دانید رادمردان و تربیت کنندگان و بزرگترین سربازان فداکار صمیمی اسلام را با چه شمشیرهایی که ما به دست شما دادیم به رخ ما کشیده اید و همان آتشی را که ما برافروخته ایم برای دشمن خود و دشمن شما همان آتش را اکنون برای سوزانیدن و از بین بردن ما به کار می برید.
«فاصبحتم البا لأعدائکم علی اولیائکم» سخن حسین بن علی (علیه السلام) این است که این یزید بن معاویه که امروز خلیفه شما مسلمین است این شخص دشمن شماست نه دوست شما، و شما مردمی که تشخیص را از شما گرفته اند و نمی توانید دوست و دشمن خود را از هم جدا کنید نمی توانید حافظ منافع و مضیع منافع خود را بشناسید همه تان یکدست و یکداستان شده اید علیه دوستان و به نفع دشمنان خود. «بغیر عدل افشوه فیکم» بی آنکه عدل و دادی در میان شما اظهار کرده باشند «و لا امل اصبح لکم فیهم» و بی آنکه راستی امیدی و آروزیی به آنها داشته باشید» [2] .امام (علیه السلام) با زیبایی تمام این آسیب را حقیقتا برای آنها ظاهر می کند آنجا که می فرماید شما کسانی هستید که تشخیص را از شما گرفته اند و نمی توانید دوست و دشمن خود را تشخیص دهید یعنی چه این جمله؟ یعنی شما چشم و گوش بسته مثل گوسفند به هر طرف که هدایتتان کنند بی چون و چرا می روید و هیچ اختیاری از خود ندارید و کورکورانه مجری مطیعی هستید این است درد بی درمانی که همه چشم و گوشها را بسته است و امام از آن می نالد و می فرماید شما یک ماه پیش به من نامه نوشتید چگونه به این زودی تغییر یافتید.
زنده شدن اخلاق جاهلی
مشکل و انحراف مهم دیگر مردم مشکل زنده شدن تمایلات و تعصبات قبیله ای زمان جاهلیت بود که مردم کاملا گرفتار آن بودند و این یکی از سیاستهای مهم معاویه برای حکومت بود که با حیای اخلاق زمان جاهلی بر آنها حکومت خود را استمرار می داد. دیگر اینکه «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» حاکم نبود و دوباره همان فخرهای نسبی و خونی زنده شده بود. مسعودی درباره مردم می نویسد: «از منکری اعراض نکرده و معروفی را نمی شناختند، رفت و آمدشان به جای مکتب و مدرسه اغلب نزد شعبده بازان افسونگر و قصه سرایان دروغگو بود و اگر اجتماعی داشتند یا آنجا بود که شخصی را شلاق می زدند و یا مردی را دارآویز می نمودند. اسباب تشویقشان به لهویات وکارهای بیهوده فراهم بود و عموما از برابری بدکار با نیکوکار باکی نداشتند. از الحاق دیندار به کافر واهمه نمی کردند و خلاصه همان بودند که علی (علیه السلام) فرمود: «همج الرعاع اتباع کل ناعق...» انسانهای مذبذب که نه ایمان داشتند و نه بی دین بودند مانند شاخه بید موافق هر بادی می رقصیدند.» [3] . جمله ای دیگر از امام حسین (علیه السلام) درباره این مردم است که می فرماید: «و الله لخذل فیکم المعروف و قد و شجت علیه عروقکم و توارث علیه اصولکم...» یعنی قسم به خداوند ای مردم، خوبیها و معارف بین شما خوار شده و رگ و ریشه زندگی شما بیدن خواری نشود و نمو یافته است. [4] امام با یک بیان چهره کلی مردم را بیان می کند و می فرماید که ریشه شما در بین خواری و ذلت رشد یافته است و همین بس است که آسیب جامعه را بیان کند.

پی نوشت:
(1).مطهری، مرتضی، حماسه حسینی،...، ج 3، ص 49
(2).سیف الهی سیف ا...: مبانی جامعه شناسی، نشر مرند، تهران، 1373 ص 224
(3).شیخاوندی، د: جامعه شناسی انحرافات و...، ص 24
(4).همان: ص 17 و 18

علاقه مندی به تاریخ و واقعه عاشورا و زندگی امام حسین علیه السلام نه تنها برای مسلمانان و به خصوص شیعیان بلکه برای غیر مسلمانان دارای نکات و ظرافت های بسیاری است

علاقه مندی به تاریخ و واقعه عاشورا و زندگی امام حسین علیه السلام نه تنها برای مسلمانان و به خصوص شیعیان بلکه برای غیر مسلمانان دارای نکات و ظرافت های بسیاری است که آنها را مجذوب خویش ساخته است. نوشتار حاضر به معرفی دو شخصیت غیر مسلمان می پردازد.
کارستن نیبور
در سال (1179 ه. 1765 م) جهانگردی آلمانی با نام کارستن نیبور از راه خلیج فارس وارد بصره شد و بوسیله کشتی بادی از طریق نهر فرات به نجف اشرف آمد و سپس از راه حله به کربلا رفت. این جهانگرد آلمانی کربلا را از جهت کثرت خرما و سکنه شهر به نجف مثال زده.
وی شهر کربلا را اینگونه توصیف می کند:
«این شهر پنج درب داشت. اطراف صحن چراغان بود و شبکه های بدیع و جالبی اطراف آن قرار داشت. دور تا دور صحن را خانه های علما و سادات فراگرفته بود و در باب ورودی اصلی، یک شمعدان بزرگ وجود داشت که شمع های زیادی در آن روشن بود.» او از زیادی کبوترهای حرم و نگاه احترام آمیز مردم به آنها سخن گفته و از تربت و تسبیح و عکسهای براق و ذوالجناح و کعبه و شمشیر ذوالفقار تعریف کرده، می گوید یک قطعه پارچه را که شامل همه ی آن آثار دینی بوده تهیه کرده است. این مستشرق آلمانی ادامه می دهد که: «مشهد حسین (علیه السلام) که در یک میدان و جایگاه وسیع واقع است که اطراف و جوانب آن را خانه های سادات و منازل علما احاطه کرده اند. در مقابل درب بزرگ صحن یک شمعدان مسی وجود دارد که شمعهای زیادی در آن جای می گیرد و نظیر آن در مشهد علی علیه السلام هم وجود داشت ولی در طلاکاری به ضریح علی علیه السلام نمی رسد. در خارج شهر و اول راه، مزاری به چشم می خورد. و می گویند آنجا محلی است که حسین علیه السلام از اسب افتاده».
مستشرق آلمانی در توضیحات خود از بارگاه عباس بن علی علیه السلام با بزرگی یاد کرده و درباره خیمه گاه می گوید:
«در این محل باغ بزرگی بود که در آن استخر آبی قرار داشت. گویند این همان محلی است که عباس بن علی علیه السلام حفر چاه نموده و آبی درنیامده. در کربلا عده زیادی از اشرار وجود داشتند که اکثر آنان را تبعید شدگان تشکیل می دادند. اغلب آنها متعرض زوار می شدند و برای شیعیان مزاحت ایجاد می کردند. مأمورین دولت نیز از اشرار کمتر نبودند بلکه خود آنان هم مردم را می چاپیدند. در مدت اقامت خود دیدم که عده ای زوار وارد شهر شدند در حالیکه مأمورین حکومتی آنان را لخت کرده بودند».

مستر جون اشیر
«مستر جون اشیر» که مستشرق و عضو هیئت جغرافیایی انگلستان بود در سال 1284 ه. 1864 م وارد عراق گردید. او شهر کربلا را این گونه توصیف می کند: «شهری بود پرهیجان و پر تجارت که اصلا تعطیلی نداشت. همه وقت بازارها پر از زوار بود و در شهر یک وجب زمین خالی دیده نمی شد. یا ساختمان بود یا مشغول ساختمان سازی بودند. اغلب ساکنین شهر از مسلمانان هند، ایرانی و عرب بودند. سکونت غیر مسلمانان در شهر کربلا ممنوع بود از شهرهای دور جنازه ی مرده ها را به شهر کربلا منتقل می کردند، اول آنها را به دور قبر حسین (علیه السلام) طواف می دادند بعد به خاک می سپردند. حکومت ترک نیز چیز مختصری بابت هر جنازه می گرفت. گاه سیل جنازه به سوی شهر سرازیر می گردید و مسؤولین دروازه ها از ورود آنها ناراحت می شدند، زیرا ترافیک عمومی شهر به هم می خورد و بیش از هر چیز احتمال شیوع مرض دولت را به وحشت می انداخت.گاهی اوقات از کشور ایران هزار جنازه در یک زمان می رسید و با هر جنازه حداقل یک یا دو نفر از نزدیکان متوفی همراه می آمدند.

منابع:
1. دانشنامه امام حسین علیه السلام
2. سایت عاشوراپژوهی

در اين اثر، به طور خلاصه چهار نظريه ي تحليلي (تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح) درباره قيام عاشورا ارائه ميشود و از پرداختن به جزئيات واقعه پرهيز مي شود.

چكيده
در اين اثر، به طور خلاصه چهار نظريه ي تحليلي (تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح) درباره قيام عاشورا ارائه ميشود و از پرداختن به جزئيات واقعه پرهيز مي شود.
در تحليل كليت حركت آن امام، موضوعاتي چون امكان پيدايي، زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي به طور عام، عقلانيت پنهان در واقعه كربلا مورد بررسي قرار مي گيرد.
اهميت بحث حاضر در اين است كه از يك جهت با توجه به گستردگي اي كه در مباحث كلامي و اعتقادي حال حاضر پديد آمده، به واقعه عاشورا نيز از جنبه استدلالي توجه نموده است و از سوي ديگر، از ميان انگيزه هاي مختلفي كه در آثار پيشروان و متأخرين وجود داشته، مهم ترين آنها استخراج شده، طبق شيوه كلامي، مورد بررسي قرار مي گيرد.
كليد واژه ها: عاشورا، امام حسين (عليه السلام)، قيام، علم امام، تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح.

مقدمه
تقريبا تمامي متون تاريخي كهن مربوط به اسلام، در خصوص واقعه عاشورا مطالبي را درج كرده اند؛ اما در اكثر قريب به اتفاق اين روايت ها، بيشتر به روايت واقعه توجه شده از تحليل آن صرف نظر گشته است؛ در اين ميان گزارش هاي تكان دهنده اي كه مربوط به جزئيات واقعه بوده، توسط راويان و شاعران در هر كوي و برزني سروده و بيان مي شد كه به دليل فضاي نامناسب زمان، به «جن سروده هاي يا هاتفانه ها» مشهور شدند (سردرودي، 1381، ص 20).
در پي اين موضوع، تحريف هاي مورخان را نيز نبايد ناديده انگاشت. از جمله ي اين افراد مي توان به ابن كثير، ابن عربي (قاضي ابوبكر) و ابن تيميه اشاره كرد كه نوع بيان و واقعه در آثارشان از کينه توزي خالي نيست. در ادامه، افراد بزرگي چون ابن خلدون نيز در اين باره بحث كرده اند. نوع نگاه ابن خلدون به مقوله كلي تاريخ، نگاهي عقلاني است؛ اما در خصوص واقعه عاشورا، فلسفه وي فلسفه ي غلبه و قدرت است كه مي گويد: «الحق مع غلب كائنا من كان»: حق با كسي است كه غالب شود؛ هر كسي كه مي خواهد باشد (همان، ص 70).
خلاصه سخن اينكه: در ميان پيشروان، اعم از سني و شيعه، بزرگاني نظير شيخ مرتضي (رحمه الله)، شيخ طوسي، سيدبن طاووس و محمدباقر مجلسي آثار گرانقدري بر جاي گذاشته اند كه در روشنگري واقعه، بعد از تحريف هاي بسياري كه صورت گرفته بود، بسيار مؤثر افتاد؛ اما در تمامي اين آثار، بُعد رواني واقعه مد نظر بوده است؛ با وجود اين در دهه هاي اخير، در نهضتي كه به روشنگري در واقعه عاشورا شهرت دارد، آثار تحليلي بزرگي نگارش يافت؛ در اين ميان مي توان از حماسه حسيني، اثر استاد شهيد مرتضي مطهري، قيام امام حسين (عليه السلام) اثر سيدجعفر شهيدي و آثار و سخنراني هاي پراكنده دكتر علي شريعتي در كنار اثر شهيد جاويد صالحي نجف آبادي ياد كرد كه هر كدام وجهي از فلسفه قيام عاشورا را تحليل و بررسي كرده، آن را در كنار مقوله هايي نظير عبوديت به عنوان يكي از انگيزه هاي قيام جنبه ي عقلاني بخشيدند.

فرضيه
چنان كه در چكيده يادآور شديم، در اين مقاله سعي شده از چهار نظريه مهم، از ميان نظريات مطرح در واقعه عاشورا، سخن به ميان آيد. در نظريه تعبد سؤال اصلي اين است كه آيا انگيزه ي قيام امام حسين (عليه السلام) صرفا انجام وظيفه ي الهي بدون توجه به نتايج آن بود، يا خير؟ همچنين در نظريات انقلاب، دفاع و اصلاح نيز چنين برداشتي مد نظر است. با تحليل و بررسي هر يك از عوامل و زمينه ها با صبغه ي تحليل كلامي، نتايجي حاصل مي آيد كه با مقوله هاي عصمت، علم امام و... منافاتي ندارد.

1. نظريه تعبد
طبق نظريه فوق، امام حسين (عليه السلام) از سر تسليم و تعبد پاي در راه نهاد و حركت عاشورايي خود را آغاز كرد و در اين راه از اسارت اهل بيتش نيز سر بر نتافت؛ به بياني ديگر امام حسين (عليه السلام) اسطوره ي آسماني است و مرغ سعادتي است كه با شهادت‌، در قله قاف نشسته است و كسي توان آن را ندارد كه به اين وادي اسرارآميز وارد شود و عقل را در اين حريم مقدس جايي نيست.
اعتقاد كساني كه حركت عاشورا را از اين منظر نگريسته اند، برگرفته از چنين حديثي بود: «هر يك از امامان معصوم (عليه السلام) صحيفه اي از طرف خدا داشته اند كه آن را باز مي كردند و مطابق آن عمل مي نمودند و هر گاه صحيفه مذكور، به صفحات پاياني مي رسيد. امام (عليه السلام) نيز به پايان عمر خود پي مي برد و طبق آن به استقبال مرگ و لقاءالله مي رفت.» (مجلسي، 1403ق، ص202).

تجزيه وتحليل اين نظريه
فهم درست نظريه، منوط بر اين است كه امام حسين (عليه السلام) چنان معرفي شود كه در باور شيعيان مي گنجد؛ يعني بسان تنديسي از كمال انساني كه ابعاد وجود ايشان از فرط كمال به تمامي براي آدمي روشن نمي شود و جز خداي متعال، كسي از عهده ي فهم كمالات ايشان بر نمي آيد؛ با اين حال در عبوديت نيز چنان است كه جز با رضا و اراده ي خداي متعال، هيچ عملي انجام نمي دهد. در باور شيعيان، چنين كسي «امام» خوانده مي شود (كافي، 1364، ج1). بر اين اساس، امام همه ي احكام الهي را مي داند؛ بنابراين اگر در موردي فرماني از خداي متعال وجود داشته باشد، به هيچ روي از دايره دانايي امام بيرون نخواهد بود.

ملاحظاتي چند درباره اين نظريه
بدون اين مبنا، نظريه تعبد را نمي توان سامان داد؛ زيرا نظريه بر اين اصل استوار است كه اين حركت، فرماني بوده از طرف خداوند و امام حسين (عليه السلام) نيز به سرانجام آن آگاهي داشته است. طبق اصل «عصمت» در تفكر شيعي، اين مسئله بحث بر نمي دارد و از اصول مسلم و مشخص تفكر شيعي است. امام بر اساس اين اصل و به توفيق عصمت، هيچ گاه به نافرماني درنمي غلتد. امام كه بر قله كمال انساني جاي دارد، از بطالت عبث و كثافت كينه و حقارت عناد به دور است و در حقيقت نفي بيهودگي كينه و لجاجت در وجود متعالي امام، زمينه اي فراهم مي آورد كه در آن نظريه تعبد جلوه نمايد و با توفيق تمام از عهده ي توجيه حركتي كه پايان آن در ابتدا معلوم و ناخوش است، برآيد؛ بنابراين با پذيرش آگاهي امام حسين (عليه السلام) از انجام حركت، در صورتي راه به نظريه ي تعبد باز مي شود كه توجيه هاي ديگر مبتني بر امور ياد شده براي كاري كه از همان ابتدا انتهاي غم آلود آن پيدا بود، ممكن نباشد.

وجوه نظريه تعبد
نظريه تعبد بر مفاهيم زير استوار است:
1. علم امام؛
2. عصمت امام؛
3. وجود فرمان الهي.
علم امام: بدين معني كه امام همه ي حوادث آينده را به كمك علم لدني خود مي داند و از نتايج كارهايي كه انجام مي دهد، باخبر است. براي چنين شخصيتي، معني ندارد كه بگوييم «برنامه ريزي و تلاش كرد و به هدف دلخواه خود نرسيد». چنين كسي اگر حركتي را آغاز كرده و به هدف نرسيده، معلوم مي شود مصلحتي پنهان در كار بوده است و فقط به جهت تعبد آن حركت را آغاز كرده است.
عصمت امام: امام در عقيده شيعه، شخصيتي معصوم است و به گناه و حتي ترك اولي نيز درنخواهد افتاد؛ بر اين مبنا، گرچه براي حركت عاشورا ـ حسب ظاهر ـ فرجام دلخواه نبود، اما امام معصوم هيچ گاه از فرمان الهي سر نمي پيچد و در برابر تكاليف او تسليم است.
وجودت فرمان الهي: اين مفهوم از مصلحت پنهان حكايت مي كند؛ مصلحتي كه دست كم در آن زمان براي كسي معلوم نبود.
نهايت اينكه: نظريه تعبد، راه حل گزاره هاي متناقض نماي تاريخي از يك سو و كلامي از سوي ديگر است. نظريه تعبد حاكي از آن است كه امام حسين (عليه السلام) مي دانست كه حركت او به ناكامي پايان خواهد پذيرفت؛ اما چون تسليم و متعبد به فرمان الهي بود، حركت خود را آغاز كرد و به سرانجام خونين ختم نمود.

نقد نظريه
از اين ديدگاه، حركت عاشورايي، به دليل آنكه سرانجامش در آغاز پيدا بود، در حوصله تدبير نمي گنجد؛ بدين معني كه در حركت امام حسين(عليه السلام) هدف، جلب رضايت پروردگار بود. اساسا تعبد از ريشه عبوديت به قصد انجام فرمان الهي در زمينه اي صورت مي گيرد كه شخص متعبد سازو كار منطقي جداگانه اي جز تعبد به فرمان الهي ندارد؛ پس حتي اگر اميد به توفيق هم نداشته باشد، پاي در راه مي نهد و بر اساس فرمان الهي حركت مي كند.
در فضاي تعبد، فرصتي براي تحليل حركت و انديشه ورزي وجود ندارد يا اگر وجود داشته باشد، تأثيري در ايجاد انگيزه و حركت ندارد. كساني كه نظريه تعبد را مطرح مي كنند، بر اين باورند كه بر اساس تحليل شرايط سياسي و اجتماعي آن روزگار، حضرت از آغاز حركت خود، به شهادت خود در كربلا علم داشتند؛ حتي از چگونگي شهادت، زمان و مكان شهادت آگاهي داشتند. اين گروه با چنين پيش فرضي، راهي ندارند جز آنكه حركت عاشورا را با منطق وقوع تعبد توجيه كنند؛ بدين جهت راهي براي توضيح آن حركت باقي نمي ماند كه در خور شأن والاي امام (عليه السلام) باشد، به جز تعبد؛ بنابراين حركت ايشان نه از سر شوق برنامه و هدف، بلكه از لذت رضايت پرودرگار نيرو مي گرفت.
سؤال اساسي در نظريه تعبد اين است: آيا امام حسين (عليه السلام) به كليه حوادث مسير كربلا علم داشتند و پيشاپيش مي دانستند كه اين حركت با شهادت پايان خواهد پذيرفت يا خير؟ و بر فرض دانش امام به سرانجام حركت، آيا خواست الهي به حتميت شرعي وقوع اين حركت بوده است يا خير؟
به عبارت ديگر، حضرت تكليف داشتند با حركت عاشورايي خود قيام كنند يا خير؟
پس دو نكته در اين نظريه وجود دارد: يكي علم امام و ديگري فرمان الهي كه زمينه اظهار تعبد را براي امام حسين (عليه السلام) فراهم مي سازد.
درباره علم امام حسين (عليه السلام) بايد گفت: راه آن حضرت براي نيل به آن دانايي، تنها به علم امامت منحصر نبود، بلكه مي توان پيشگويي هاي معتبري از منابع تاريخي و ديني به دست آورد كه پيشاپيش از پايان كار عاشورا خبر مي داد و امام حسين (عليه السلام) از همه ي آنها آگاه بود(طوسي، بي تا، ج4، ص182)؛ براي نمونه سيدبن طاووس در لهوف، خطبه اي از پيامبر(عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت بر فراز منبر از شهادت فرزندش حسين (عليه السلام) سخن گفت و اندوه خود را اظهار نمود و حاضران نيز از اندوه پيامبر (عليه السلام) متأثر شدند.
همچنين از امام حسين (عليه السلام) نقل است كه فرمود: «پدرم علي (عليه السلام) به من خبر داد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) از شهادت من و او خبر داده و فرموده است قبر من نزديك قبر پدرم خواهد بود».
نظريه تعبد، نظريه اي است كه در بستر عقايد ديني درباره علم امام معصوم (عليه السلام) شكل مي گيرد و پذيرش آن به وفاق عقايد كلامي و وقايع تاريخي مي انجامد.
غالب دينداران همواره نگران اين مسئله بودند كه اگر حركت امام حسين(عليه السلام) ناكام بود، چرا آن حضرت حركت خود را آغاز كرد؟ به ويژه آنكه امام (عليه السلام) بيش از همه به آن وقايع اطلاع دارد و نتايج كارها را مي داند. نظريه تعبد، بيشتر به اين دغدغه ها پاسخ مي دهد؛ در حقيقت خاستگاه نظريه تعبد در حوزه باورمندان به مسائل اعتقادي شيعه، به قصد پاسخگويي و حل شبهات به وجود آمده است.
حقيقت آن است كه دغدغه و نگراني ياد شده، اساس استوار ندارد. مي توان همه ي آن عقايد كلامي در باب امام را نيز حفظ كرد و واقعه عاشورا را هم همراه با آن پذيرفت. ناكامي حركت عاشورا، با نامحدود بودن علم امام معصوم (عليه السلام) هيچ ناسازگاري ندارد؛ زيرا يقينا امامان (عليه السلام) در زندگي جاري خود به علوم متعارف عمل و رفتار مي كردند و هيچ گاه به علوم پنهان خود، زندگي و رفتار نمي كردند.
تذكار پاياني در نقد نظريه تعبد اينكه: حضرت (عليه السلام) تكليف شرعي داشتند كه قيام كنند. فهم اين تكليف شرعي از دو راه ميسر بوده است: يكي از راه علم لدني امام به احكام شرعي واقعي و دوم از راه اجتهاد. با مراجعه به منابع اوليه اسلامي، راه دوم در سخنان امام حسين (عليه السلام) به وضوح توضيح و تفسير شده است. حضرت در سخنراني هاي بسياري اشاره داشتند كه بر اساس كتاب و سنت، هر مسلماني در شرايط آن روزگار تكليف دارد براي حفظ اسلام به قيام بپردازد؛ بنابراين فهم تكليف شرعي به حركت و جنبش، چندان با پيچيدگي و دشواري از سوي امام (عليه السلام) روبرو نبوده است.
 

3. نظريه دفاع
بر اساس نظريه ي دفاع، امام حسين (عليه السلام) در همه حال از مدينه تا كربلا، موضوع دفاعي داشت. پاسخ به آراي عمومي مردم كوفه نيز تدبيري دفاعي بود براي رفع خطرهاي احتمالي آينده و كسب موقعيت ايمن تر؛ يعني علم رغم دعوت مردم كوفه براي پذيرش خلافت، حركت امام (عليه السلام) به قصد پذيرش آن نبود، بلكه تصميمي كه خلافت موجود بر حذف امام (عليه السلام) از عرصه ي زعامت ديني مسلمانان داشت، ايجاب مي كند امام حسين (عليه السلام) به قصد ماندگاري و حفاظت از حوزه رهبري ديني مردم، تصميم به كوچ بگيرد و با اين سياست، از كيان امامت محافظت و پاسداري كند؛ از اين رو حتي پس از به دست گرفتن امارت كوفه توسط نماينده اش نيز دست به هجمه عليه مركز خلافت نمي زند و هدف او فقط صيانت از موجوديت امامت و و ماندگاري و تثبيت موقعيت زعامت ديني مسلمانان بود.

تجزيه و تحليل نظريه
بني اميه با تكيه بر قدرت قهرآميز خود، امام حسين (عليه السلام) را مورد فشار قرار دادند تا از آن حضرت براي تأييد خلافت اموي رأي بگيرند. اين تأييد به خلافت آنان مشروعيت مي بخشيد و از فعاليت هاي اعتراض آميز امام حسين (عليه السلام) در آينده جلوگيري مي كرد.
به اين طريق، رفتار بني اميه حالتي هجومي پيدا مي كند و طبعا «دفاع» از جانب امام حسين (عليه السلام) كاملا طبيعي و مسلم تصور مي شود؛ لذا بدون وجود هجمه و اثبات آن نمي توان به موضع دفاع رسيد و نظريه دفاع را اثبات كرد.
امام حسين (عليه السلام) بيش از دو راه، پيش روي خود نداشت: مقاومت يا تسليم در برابر فشار. مبارزه و قيام به منظور غلبه بر قدرت حاكم به نيرو و امكانات برتري نياز داشت كه در آن روز فراهم نبود.
با توجه به اينكه براندازي خلافت اموي به دليل بي لياقتي و فساد ضرورت داشت،«دفاع» در صورتي درست بود كه براندازي ممكن نبوده باشد، و گرنه با وجود امكان براندازي و مبارزه تا غلبه بر حاكميت غير اسلامي، دفاع معني نخواهد داشت، بلكه نوعي ضعف نيز شمرده مي شد كه از ساحت عظيم امامت به دور است؛ از اين رو براي تنظيم نظريه دفاع، بايد امكان براندازي را منتفي دانست؛ زيرا وقتي كسي از قدرت برتر برخوردار است، معني ندارد به دفاع روي آورد.
تسليم شدن و در نهايت تأييد مشروعيت خلافت خاندان بني اميه، عملي بود خلاف مصالح اسلام و امت اسلامي؛ به ويژه آنكه تسليم در مراحل پاياني حركت، آميخته با ترس و پذيرش اجبار مي شود كه به فرموده آن حضرت، خداي متعال بر ايشان نمي پسنديد.
به ناچار نظريه ي دفاع نياز به آن دارد كه تسليم و پذيرش حاكميت اموي به هيچ روي نه به دليل ديني و نه به دليل سياسي، منطقي ننمايد.

جهات اين نظريه
با عنايت به مطالب پيشگفته، مباني نظريه دفاع به قرار ذيل است:
1. نبود امكان براندازي خلافت اموي؛ زيرا با فرض امكان براندازي، فرصتي براي طرح نظري ي دفاع فراهم نخواهد بود.
2. تصميم حكومت به حذف قدرت رقيب (امام حسين (عليه السلام) و ياران او) كه تهديدي دائمي براي خلافت اموي به شمار مي آمد.
3. مخالفت پذيرش و مقبوليت خلافت اموي بر اساس اصول عقايد شيعي، مانند نفي ذلت پذيري و ممنوعيت تقويت حاكمان ظالم.
هر يك از اين مباني، با عنايت به شرايط واقع حاكم در جامعه ي آن روز و اصول روايت هاي تاريخي كه امروزه در دست ماست، امكان اثبات دارند.

نقد نظريه
نظريه ي دفاع، از سوي كساني مطرح مي شود كه به پديده ي انقلاب در آن روزگار و آن فضا باور ندارند؛ به اين معني كه ايجاد انقلاب منطقي نبوده است؛ به عبارت ديگر فرض بر اين بوده كه قدرت بني اميه، با وقوع انقلاب قابل فروپاشي نبوده است؛ براي همين، اقدام به انقلاب،‌منطقي به نظر نمي رسد؛ لذا اينان معتقدند: حركت امام حسين (عليه السلام) نه انقلاب بوده و نه تعبد، بلكه حركت دفاعي بوده است.
بني اميه با تكيه بر قدرت فائقه ي خود، سعي داشت امام (عليه السلام) را به عنوان يك قدرت مؤثر در جامعه، با زور، با خود همراه كند و امام (عليه السلام) از پذيرش چنين امري امتناع كرد. در اين گيرو دار، حركت عاشورايي پديد آمده است؛ چنان كه حضرت بارها اشاره كرده است كه اين لئيم زادگان مي خواهند مرا به ذلت وادار كنند و «هيهات من الذله».
طرفداران نظريه ي دفاع، حركت عاشورا را نتيجه ي سرسختي و پافشاري امام (عليه السلام) در مقابل خواست نامشروع قدرت مي دانند. قدرت سلطه ي بني اميه با شكست بيگانه بود و هيچ قدرتي نمي توانست با آن مقابله كند. اين مطلبي است كه اثبات آن تأثيري تام در توفيق نظريه دفاع دارد. در اين باره دو نكته حائز اهميت است:
1. برخي به غلط پنداشته اند امام حسين (عليه السلام) راهي جز پافشاري و تسليم نشدن در پيش روي نداشت و به عبارت ديگر، پافشاري آن حضرت از سر اجبار بود؛ يعني چون مي دانستند در هر حال چه تسليم شوند و چه بر رأي منفي خود اصرار ورزند، سرانجامي جز شهادت ندارند؛ از اين رو به ناچار پافشاري را برگزيدند؛ نه از روي انتخاب و براي تأمين مصالح اسلامي؛ در حالي كه در مباني ياد شده، تسليم ناپذيري و پافشاري ايشان بر رأي منفي، با انگيزه ي حفظ مصالح اسلامي دانسته شده است؛ ولي چنان كه گفته شد؛ پافشاري امام حسين (عليه السلام) در پاسخ منفي به خواست حاكميت اموي، ناشي از عنايت به تأمين مصالح اسلام و امت اسلامي و به پشتوانه ي آزادگي ذاتي ايشان بوده است و از سر انتخاب صورت گرفت، نه اجبار و تنها همين توضيح با شأن عظيم آن حضرت تناسب دارد(آيتي، [بي تا]، ص 879).
2. «تقيه» كه در اعتقادات شيعي جايگاهي استوار دارد، براي حفظ اسلام است نه مسلمان؛ حال اگر اسلام در خطر بود، مسلمان بايد خطر آن را به جان بخرد و بقاي مكتب را بر زندگي خود ترجيح دهد (مكارم شيرازي، 1382، ج3، ص41)؛ از اين رو، ديگر مجالي براي اين سخن باقي نمي ماند كه تقيه مي توانست امام را از خطر تعرضات دشمن مصون نگاه دارد و كار به تدبير تدافعي نكشد.
پذيرش حاكميت اموي اگر چه به صورت تقيه باشد، هيچ به مصلحت اسلام و مسلمانان نبود، بلکه سبب مي شد آن حاكميت بدون مواجهه با هيچ اعتراضي و حتي با كسب مشروعيت از رأي كساني چون امام (عليه السلام) به راه خود ادامه دهد و روز به روز اسلام را به نابودي نزديك تر كند؛ لذا در اين موارد، ديگر تقيه مشروع نيست؛ به ديگر سخن، آنچه را كه امام برگزيد، بنابر نظر دفاع، معقول ترين حركت به قصد دفاع از كيان امامت بود؛ يعني امام حسين (عليه السلام) امام حسني ديگر بود كه تنها شيوه ي دفاع آن دو باهم تفاوت داشت؛ دفاع خونيني كه اصالت حركت شيعي و حقانيت آن را بيمه كرد.

منبع: شيعه شناسي 25

اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نمي‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمي‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مي‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداي‏] آگاه...

پرسش:
باسلام
    خداوند درآيه 13و14سوره فاطرميفرمايد : و كساني را كه بجز او مي‏خوانيد، مالك پوست هسته خرمايي [هم‏] نيستند. (13)

اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نمي‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمي‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مي‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداي‏] آگاه، تو را خبردار نمي‏كند. (14 سوال اينست كه باتوجه به اين آيه وآيات مشابه بسيار تكليف ما درخواستن از ائمه چه خواهد شد ضمنا دراين  آيه خدا صراحتا اين عمل راشرك مي داند.

پاسخ:

 خداي متعال در كتابش فرمود:

"... وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير""إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ" (1)

و كساني را كه جز او مي‏خوانيد (و مي‏پرستيد) حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند!

اگر آن ها را بخوانيد، صداي شما را نمي‏شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمي‏گويند و روز قيامت، شرك (و پرستش) شما را منكر مي‏شوند، و هيچ كسي مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمي‏سازد

سوال شما داراي دو بخش است، بخش اول آن مربوط به معنا و تفسير آيات شريفه اي است كه به آن اشاره كرده ايد و بخش دوم سوال شما در باره اين مطلب است كه آيا توسل به اولياء دين  به طور كلي يا با توجه به فهمي كه از آيات بالا داشته ايد، صحيح است؟

در باره معنا و تفسير آيات مورد اشاره ابتدا به شما توصيه مي كنيم كه در قضاوت فهم تان از آيات الهي، عجله نكنيد و براي دست يابي به معاني و مقاصد آيه هاي قرآن، هم در ترجمه آن دقت و هم براي دست يابي به تفسير و نيز شان نزول آيات به تفاسيري كه در اين باره فراوان وجود دارد و بعضي از آن ها در حد فهم عموم افراد جامعه نوشته شده است مراجعه كنيد تا خداي ناكرده دچار سوء برداشت و يا بد فهمي از آيات الهي نشويد كه خود مسئوليتي بزرگ در پي دارد.

و اما مقصود از خوانده شدگاني كه در اين  دو آيه شريفه به طور غير صريح نام شان آمده است چيزي جز آلهه مشركين و بت ها نيست.

در اين دو آيه شريفه، خداي متعال مي فرمايد ملك و فرماندهي عالم هستي از آن اوست و غير از او  كساني (خدايان و طاغوت ها) يا  چيزهايي(بت ها) را مي خوانيد و به آن ها توسل مي كنيد، حتي به اندازه پوست نازك هسته خرما مالكيتي ندارند و...

در تفاسير آمده است:

1.منظور از" الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ..." همان خداياني است كه مي‏خوانند، چه بت ها و چه ارباب بت ها.(2)

2. آري اين بت ها نه مبدأ سودي هستند، و نه منشأ زياني ...چرا كه قطعاتي از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بي‏شعور!" و به فرض كه ناله و اصرار شما را بشنوند هرگز توانايي پاسخ گويي به نيازهاي شما ندارند" وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ".

چرا كه روشن شد حتي به اندازه پوست نازك هسته خرمايي مالك سود و زياني در جهان هستي نيستند، با اين حال چگونه انتظار داريد كه براي شما كاري صورت دهند يا گرهي را بگشايند؟(3)

با اين حساب جواب بخش اول داده شد و اين بيان از دو  تفسير فقط نمونه اي از صدها تفسيري است كه در باره آيه شريفه ارائه شده است.

و اما در مورد بخش دوم با توجه به آن چه از بخش اول مشخص شد.

متوجه شده باشيم اين دو آيه شريفه در مقام نفي توسل به موجوداتي است كه نزد خداي متعال هيچ جايگاهي ندارند و علاوه، به طور مستقل معبود افراد جاهل يا منحرف قرار مي گيرند كه به آنان هشدار داده مي شود اين كساني( يا چيزهايي) كه شما به آنان متوسل شده ايد و آنان را معبود خود قرار داده ايد، از خود هيچ مالكيتي ندارند و حتي صداي شما را نمي شنوند و اگر بشنوند، قدرت پاسخ ندارند.

در توسل به اولياي دين، كسي معتقد نيست كه انسان مي تواند در عرض خداي متعال و به طور مستقل حاجت خود را از آنان طلب كند.

 توسل به امامان و اولياء خاص الهي، يعني وساطت قرار دادن آبروي آنان نزد خداي متعال كه نمونه هاي پايين تر آن دراين دنيا فراوان ديده مي شود كه انسان آبروي شخص بزرگي را واسطه  رسيدن به حاجتي يا حتي بخشش از خطاهاي خود مي كند و اين موضوع كاملا مورد قبول دين مي باشد.

توضيح بيشتر اين كه:

منافات بين توسل يا نذر با توحيد، زماني قابل طرح است كه توجه به اولياء الهي در عرض توجه به خدا قرار گيرد و حال آن كه اين توجه در طول توجه به خداست، و ما در روي آوردن و توجه به خدا دريچه هايي به روي خودمان باز مي كنيم كه اولياء الهي هستند و يا اين كه مي دانيم ايشان از طرف خداي متعال داراي معجزاتي اند كه مي توانند مثلا بيمار صعب العلاجي را نجات دهند كه در اين باره هم توسل اشكالي ندارد.

از آن جا كه بزرگان دين به خصوص امامان سلام الله عليهم اجمعين را از مقربان درگاه حق مي دانيم، دعاي آن ها را در حق خود داراي تاثير بيشتري دانسته، در نتيجه از آن ها مي خواهيم نزد خدا بر اي مان وساطت كنند، حال در اين نوع طلب هيچ منع عقلي و شرعي  وجود ندارد. آن چنان كه خود رسول خدا (ص) در جريان مباهله به اهل بيت خود فرمود: هر گاه من دعايي كردم شما آمين بگوييد. (4)  و يا خداي متعال در قرآن خطاب به پيامبرش(ص)فرمود:"وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً" (5) اگر هنگام ستم برخويش نزد تو آيند "اي پيامبر" و استغفار كرده و تو نيز براي آنان استغفار كني خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.

اما اگر به طور مستقيم و با اين اعتقاد كه آن ها بدون اذن و اراده خدا و مستقلاً قادر به برآوردن درخواست ما مي باشند؛ حاجت بطلبيم اين كار مورد نهي اكيد شارع قرار گرفته است و شرك در برابر خداي متعال محسوب مي شود، حال آن كه كسي، از اولياي الهي با اين نيت طلب كمك نمي كند.

پي نوشت ها:

1. سوره فاطر،آيات 13 و 14.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 40.

3. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1374 ه ش،چاپ اول، ج‏18، ص 215.

4. ر،ك علامه حلي، الفين،ترجمه وجداني‏،جعفر، تهران، انتشارات سعدي، بي تا، ص 748.

5. سوره نساء، آيه 64. 

سوال : در بعضي سايت هاي اينترنيتي راجع به آب و هوا (وضع جوي) پيشگويي هاي صورت مي گيرد از نظر دين مبين اسلام عقيده داشتن به آن چه مكافات و مجازات دارد آيا د

پرسش:
سلام
    آرزو ميكنم كه صحت و سلامت باشيد

    از بارگاه ايزد منان توفيقات مزيد براي شما خواسته و خواهان هستم

    سوال :  در بعضي سايت هاي اينترنيتي راجع به آب و هوا (وضع جوي) پيشگويي هاي صورت مي گيرد از نظر دين مبين اسلام عقيده داشتن به آن چه مكافات و مجازات دارد آيا درست است يا نه؟

    در اين زمينه لطف نموده مفصلا با استناد آيات قرآن كريم وآحاديث پيامبر گرامي اسلام جواب بدهيد

    بااحترام

پاسخ:

 اولين اصل از اصول ديني ما خداپرستان، توحيد است و توحيد مراتب مختلفي از جمله توحيد ذاتي، توحيد در صفات، توحيد افعالي، توحيد در ربوبيت و ...دارد. شناخت اين مراتب و اعتقاد و ايمان نسبت به همه آنها بر همه خداپرستان لازم و ضروري است.

در اينجا متناسب با سؤال شما به بحث توحيد در ربوبيت خداوند متعال مي پردازيم.

از جمله روابطي كه بين خدا و خلق، لحاظ مي شود اينست كه مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پيدايششان نيازمند به خدا هستند. بلكه همه شئونِ وجودي آنها وابسته به خداي متعال است و هيچ گونه استقلالي ندارد و او به هر نحوي كه بخواهد در آنها تصرف مي كند و امورشان را تدبير مي نمايد.

هنگامي كه اين رابطه را به صورت كلي در نظر بگيريم مفهوم ربوبيّت، انتزاع مي شود كه لازمه آن تدابير امور است و مصاديق فراواني، مانند حفظ و نگهداري كردن، حيات بخشيدن و ميراندن، روزي دادن، به رشد و كمال رساندن، راهنمايي كردن و مورد امر و نهي قرار دادن و... دارد.

شئون مختلف ربوبيّت را مي توان به دو دسته كلي تقسيم كرد: ربوبيّت تكويني كه شامل اداره امور همه موجودات و تأمين نيازمندي هاي آنها و در يك كلمه «كارگرداني جهان» مي شود، و ربوبيّت تشريعي كه اختصاص به موجودات ذي شعور و مختار دارد و شامل مسائلي از قبيل فرستادن انبياء و نازل كردن كتب آسماني و تعيين وظايف و تكاليف و جعل احكام و قوانين مي گردد.

حاصل آنكه: ربوبيّت مطلقه الهي بدين معني است كه مخلوقات در همه شئون وجودي، وابسته به خداي متعال هستند وابستگي هايي كه به يكديگر دارند سرانجام، به وابستگي همه آنها به آفريننده، منتهي مي شود و اوست كه بعضي از آفريدگان را بوسيله بعضي ديگر اداره مي كند و روزي خواران را بوسيله روزي هايي كه مي آفريند روزي مي دهد، و موجودات ذي شعور را با وسايل دروني (مانند عقل و ساير قواي ادراكي) و با وسايل بيروني (مانند پيامبران و كتب آسماني) هدايت مي كند و براي مكلفين، احكام و قوانيني وضع، و وظايف و تكاليفي تعيين مي كند.(1)

بعد از توضيح درباره ربوبيت خداوند متعال، در خصوص نزول باران هم بايد بگوييم كه خداوند متعال در آيات متعددي نزول باران و فراهم سازي مقدمات آنرا به خود نسبت مي دهد چنانكه مي فرمايد:«وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلي‏ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور» (2)«خداوند كسي است كه بادها را فرستاد تا ابرهايي را به حركت درآورند سپس ما اين ابرها را به سوي زمين مرده‏اي رانديم و به وسيله آن، زمين را پس از مردنش زنده مي‏كنيم رستاخيز نيز همين گونه است.»

 در اين آيه به چرخه‏ توليد بادهاي باران ‏زا اشاره شده است؛ بادها قطعات ابر را از درياها به سوي زمين‏هاي خشك و تشنه مي‏رانند و آنها را بر صحنه‏ي آسمان مي‏گسترانند، سپس آن را متراكم و باران زا مي‏سازند.

در اين آيه و آيات مشابه انجام اينگونه امور مادي نيز به خداوند متعال نسبت داده شده تا مؤمنان را متوجه توحيد در ربوبيت نمايد. اما نكته اي كه در اينجا لازم به ذكر است اين است كه مقتضاي توحيد در ربوبيت اين است كه همه تدبيرها در نهايت به خداوند متعال ختم مي شوند و هيچ مؤثري در اين عالم به صورت مستقل وجود ندارد. اما به صورت غير مستقل و وابسته اسباب و عوامل مختلفي در اين عالم وجود دارند كه تاثيرگذار و تدبير كننده هستند. اما به اذن الهي و وابسته به خداوند متعال نه مستقل.

بنابراين، توحيد در تدبير و تأثير، به معناي بي تأثير دانستن موجودات وتأثير گذاري مستقيم و بي واسطه خداوند نيست. بلكه به معناي آن است كه علل و اسباب طبيعي در عين آنكه داراي تأثير واقعي هستند، اما تأثير آنها با جعل واراده خداوند صورت مي‏گيرد. خورشيد و ماه واقعاً نور افشاني مي‏كنند و آتش حقيقتاً مي‏سوزاند، اما همگي مظهر و آيينه اراده و امر خداوند هستند.

بعد از مقدمات مذكور در خصوص پيش بيني هايي كه در خصوص آب و هوا صورت مي گيرد بايد بگوييم كه كيفيت پيش بيني هاي متداول اينگونه است كه محققان امور هواشناسي جديدترين اطلاعات واصله  درباره فشار هوا، وزش باد و دماي هوا را در ارتباط با يكديگر در نظر گرفته و محاسبه مي كنند و در پايان به عنوان نتايج كار خود مي توانند هواي چند ساعت و حتي چند روز آينده را پيشگويي كنند. اينگونه پيشگويي هوا كه از طريق محاسبه ارقام و اعداد مختلف با يكديگر به دست مي آيد، در سراسر جهان شيوه اي بسيار متداول است. روشن است كه اينگونه محاسبات كه بر اساس امور تجربي انجام مي پذيرد و به صورت ظني و غير قطعي است منافاتي با توحيد خداوند متعال ندارد. زيرا اين محاسبات بوسيله همان علل و اسبابي انجام مي گيرد كه خود خداوند متعال اين اسباب و علل را وضع كرده و گرچه در نهايت تدبير آسمان و زمين به خداوند متعال بر مي گردد. اما در اين ميان خداوند متعال علل و اسبابي را براي اجراي امور قرار داده است.

البته اگر كسي معقتد باشد كه تاثير اين علل و عوامل مستقل از خداوند متعال است و صرفا به طبيعت مستند است اين شخص در توحيد ربوبيت دچار مشكل است. شخص موحد در عين اعتقاد به علل و عوامل طبيعي اين علل را مستقل از خداوند متعال نمي داند و لذا آنگاه كه عوامل طبيعي بارش باران را پيش بيني نمي كنند شخص موحد با دعا و مناجات و خواندن نماز باران رحمت الهي را بر زمين جاري مي سازد و اين امر بيانگر اين است كه تأثير عوامل طبيعي در سايه اراده و خواست الهي و در طول تدبير و ربوبيت الهي قرار دارند نه اينكه در عرض خداوند متعال و به صورت مستقل نقشي داشته باشند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 83.

2. فاطر(35) آيه 9.

چرا خدا در مقوله عبادت در آيه 186 بقره واذا سالك عبادي....چرا خدا نگفت قل و خودش مستقيم گفت :فاني قريب آيا كمك از غير خدا با اياك نعبد واياك نستعين مخالف نيست؟

پرسش:

چرا خدا در مقوله عبادت در آيه 186 بقره واذا سالك عبادي....چرا خدا نگفت قل و خودش مستقيم گفت :فاني قريب آيا كمك از غير خدا با اياك نعبد واياك نستعين مخالف نيست؟

پاسخ:

« وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»(1)؛ و چون بندگان من از تو سراغ مرا مي گيرند بدانند كه من نزديكم و دعوت دعاكنندگان را اجابت مي كنم. البته در صورتي كه مرا بخوانند. پس بايد كه آنان نيز دعوت مرا اجابت نموده و بايد به من ايمان آورند تا شايد رشد يابند.

بيشتر مفسران درباره اين آيه شريفه نظرشان اين است كه خداوند در اين آيه در افاده مضمونش بهترين اسلوب و لطيف ترين و زيباترين معنا را بيان كرده است و در آن نشانه هاي مهرباني خداوند نسبت به بندگانش وجود دارد كه مفسران آنها را بيان كرده اند. از جمله اين نكات لطيف همين حذف لفظ «قل» و واسطه است كه خداوند خواسته خودش اين حقيقت را به بندگان بگويد كه من به شما نزديكم. مرحوم علامه طباطبايي و آيت الله جوادي آملي اين مطلب را در ضمن نكات ظريفي كه براي اين آيه بيان كرده اند، آورده اند. علامه طباطبايي مي نويسد: «ثم حذف الواسطة في الجواب حيث قال: فَإِنِّي قَرِيبٌ و لم يقل فقل إنه قريب...»(2) سپس واسطه را در جواب انداخته آنجا كه فرموده (پس همانا من نزديكم) و نفرموده: پس بگو او نزديك است.

آيت الله جوادي هم مي نويسند: سومين نكته: حذف واسطه در جواب كه فرمود « پس تحقيقا من نزديكم» و نفرمود «بگو او نزديك است.»(3)

اما درباره كمك خواستن از غير خدا: اگر كمك خواستن ما از ديگران با توجه به اين نكته باشد كه آنان فقط واسطه و سبب هستند و همه كاره خداست، با « اياك نستعين» تنافي ندارد زيرا خداوند خودش خواسته است كارها از طريق واسطه ها و اسباب انجام بگيرد. در روايتي امام صادق (ع) فرمودند: « أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحا...»(4)؛ خدا از آن ابا دارد كه چيزها را جز به اسباب آنها روان  گرداند، اين است كه براي هر چيز سببي قرار داد، و براي هر سبب شرحي...

خداوند در قرآن هم مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ ...»(5)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خداوند پروا كنيد و به سوي او وسيله بجوييد.

بنابراين سبب ها و وسيله ها را هم خداوند قرار داده تا به كمك آنها به او برسيم و بتوانيم زندگي فردي و اجتماعي مان را اداره كنيم. اگر غير خدا و انسان هاي ديگر را كه از آنها كمك مي گيريم، مستقل و همه كاره بدانيم، اين با « اياك نستعين» تنافي دارد.

اگر هر كمك خواستني از غير خدا شرك باشد يك موحد روز زمين يافت نمي شود چرا كه همه انسانها از همديگر كمك مي گيرند. آيا معصومين (ع) در هنگام مريضي از پزشك كمك نمي گرفتند.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه186.

2. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات جامعه مدرسين، ج2، ص30.

3. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج9، ص396.

4. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي،انتشارات اسلاميه، ج1، ص183.

5. مائده(5)آيه35.

صفحه‌ها