پرسش وپاسخ

آیا كلمه "الله" قبل از اسلام نیز بوده است؟
« الله » در میان اعراب پیش از اسلام كاملا شناخته شده بود .سخن قرآن در باره اثبات خدا نبود، بلكه در منزه ساختن آن از پیراه های جاهلی بود. این اندیشه كه دركنار...

آیا كلمه "الله" قبل از اسلام نیز بوده است؟

 « الله » در میان اعراب پیش از اسلام كاملا شناخته شده بود .سخن قرآن در باره اثبات خدا نبود، بلكه در منزه ساختن آن از پیراه های جاهلی بود. این اندیشه كه در كنار  الله خدایان دیگری باشد، نفی شده است :انعام، آیه 19؛ انبیا ،آیه 22  ( 1 )

   مشركان بتپرست معتقد به خداوند بودهاند. از این رو به آن ها مشرك گفته میشود. به خداوند به عنوان ربّ الارباب معتقد بودند . خالقیت را به او نسبت میدادند، ولی از آن رو كه معتقد بودند راهیابی به پیشگاه او و برقراری ارتباط با او برای انسانها امكان ندارد، و باید با واسطهای با خداوند ارتباط برقرار كنند، اشیائی از قبیل ماه، ستارگان و بتها را میپرستیدند، ولی در عین حال به الوهیت خداوند (الله) معتقد بودند، همان گونه كه این مطلب در قرآن آمده:

 « ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي (1) ؛

این ها را نمي‏پرستیم مگر به خاطر این كه ما را به الله نزدیك كنند   ».(2)

همه مشركان به خدا(الله) به عنوانآفریدگار تمام عالم هستی(آسمان و زمین) اعتقاد داشتند . این صریحاًدر یكی از آیات قرآن آمده :

و لئن سألتهم من خلق السموات والارض لیقولنّ الله؛(3)

 اگر از ایشان سؤال كنید كه چه كسی آسمان ها و زمین را خلق كرده است، در پاسخ می گویند خدا (الله) .

  باور و اعتقاد به خدای عالم هستی داشتند، اما بت ها را واسطه و نماینده پروردگار عالم می دانستند.

پینوشتها:

1 .  دائره المعارف بزرگ اسلامی ،ج 10 ، ص 73  كلمه  الله ،سید كاظم موسوی بجنوردی .

2 . زمر (39) آیه 3.

3 . همان، آیه 38.

اوصاف خداوند را به عنوان اسامی فرزندان خود انتخاب می كنیم، كفر نیست؟
از برخي از روايات استفاده مي شود كه استفاده از صفات مخصوص خدا براي نام گذاري فرزندان جايز نيست آن چنان كه از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: "الرحمن اسم خاص ...

آیا این كه یكی از اوصاف خداوند ـ مانند رحمان و كریم ـ را به عنوان اسامی فرزندان خود انتخاب می كنیم، كفر نیست؟

از برخي از روايات استفاده مي شود كه استفاده از صفات مخصوص خدا براي نام گذاري فرزندان جايز نيست آن چنان كه از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: "الرحمن اسم خاص بصفة عامة ..." (1) رحمان اسم خاص است. اما صفت عام دارد (نامي است مخصوص خدا ولي مفهوم رحمتش همگان را در بر مي گيرد). اما بايد توجه داشته باشيد كه عدم جواز در اين روايت به معناي كراهت مي باشد نه حرام؛ لذا هيچ يك از مراجع در اين گونه موارد حكم به حرمت نداده اند.

 بر اين اساس اين كار منع شرعي نداشته  اگر چه منكر آن نيستيم كه به هر حال اين كار حداقل مكروه بوده و انجام ندادن آن بهتر است آن چنان كه در حديثي از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود:« أَصْدَقُ الْأَسْمَاءِ مَا سُمِّيَ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ خَيْرُهَا أَسْمَاءُ الْأَنْبِيَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏" (2) صحيح‏ترين نام ها آن است كه نشاني از بندگي خدا در آن باشد، (مانند عبد اللَّه) و نيكوترين نام ها، اسامي پيامبران است (صلوات اللَّه عليهم اجمعين).

 يا در حديثي ديگر از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: "نِعْمَ الْأَسْمَاءُ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ ِ الْأَسْمَاءُ الْمُعَبِّدَة ...." (3) اسم هاي عبد اللَّه، و عبد الرّحمن، كه بوي عبادت و بندگي در آن است، اسم هاي خوبي مي‏باشد"؛ لذا تعبير "اصدق " و يا "نعم"و ... در روايات حاكي از آن است كه عدم چنين كاري اگر چه مكروه است. اما منع شرعي ندارد.

 به علاوه آن كه در بسیاری از موارد كه در نامگذاری از نامهایی استفاده میشود كه به عقیده برخی مخصوص خداست ـ مثل صمد و رحمان ـ توجهی به معنای ویژه اسم و این كه این معنا مخصوص خداست نمیشود، بلكه بیشتر آهنگ آوایی كلمه و طنین صدای آن در حافظه اشخاص است كه موجب انتخاب یك نام برای فرزند میشود، و حتی ممكن است این اشخاص تا آخر عمر هم توجهی به معنای كلمه نكنند.  

و حال آنكه كفر در انسان، پوشانيدن و كتمان آگاهانه است. از اين رو نوعاً در تعريف كفر، كلمة «جحود» و «انكار» بكار مي رود. كه مخالفت آگاهانه و لجاجت آميز را مي رساند(4) لذا آنچه موجب كفر مي شود آن است كه شخص با قصد ونيت آنكه چنين اسماء و صفاتي براي خداوند بوده، اين اسامي را براي بنده به كار ببرد و به نوعي ديگران را در اين صفات شريك دانسته و بخواهد صفات خاص خدا را براي بنده به كار ببرد و حال آنكه  كسي اسامي مذكور را با اين نيت به كار نمي برد.     

پي نوشت ها:

1. ابراهيم بن علي عاملي كفعمي، المقام الأسني، چ مؤسسه قائم آل محمد (عج) قم، 1412 ه ق ، ص 29.

2. شيخ صدوق‏، معاني الاخبار، چ جامعه مدرسين‏،قم 1403 ه ق ، ‏ ص 146.

3. راوندي،سيد فضل الله،‏ النوادر للراوندي، چ دار الكتاب‏،قم بي تا ، ص 9.

4. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بیروت،1412ق، ج 1، ص 187 "ذيل ماده جحود".

واقعا خداوند مسماي به اين اسما است؟
« اسم » در لغت از ریشه (وسم) و (سمة) به معناي نشانه گذاري و نشانه گرفته شده. اسم كه در فارسي به معناي نام است، با همین ریشه تناسب دارد، زیرا نام نیز در معنی...

آيا اسماء خدا براي راحتي ارتباط ما با خداست يا این كه واقعا خداوند مسماي به اين اسما است؟

« اسم » در لغت از ریشه (وسم) و (سمة) به معناي نشانه گذاري و نشانه گرفته شده.  اسم كه در فارسي به معناي نام است، با همین ریشه تناسب دارد، زیرا نام نیز در معنی همان نشانه است. نام هر چیز، نشانه آن است. اسم نیز علامت و نشانه معنای خود یا همان مسمی است.

در اصطلاح اسم لفظی است كه برای یك معنی یا مسمی نهاده می شود تا شنونده را به آن معنا و مراد منتقل كند .  اسم ها الفاظی هستند كه با شنیدن آن مخاطب اشخاص یا اشیای خاصی را به ذهن می آورد .(1)

« صفت » یا همان وصف ، در لغت بیان كردن چگونگی یا حالت و علامت و نشانه یك چیز است یا لفظی كه بیانگر این امور باشد . در اصطلاح به لفظی گفته می شود كه بیانگر ویژگی ها و حالات و علامات یك ذات یا یك شیء باشد .  بر خلاف اسم  مختص به یك فرد نیست و می تواند بر افراد زیادی صدق كند . در اسم به مطابقت لفظ با مسمی خیلی دقت نمی شود ،ولی در صفت این مطابقت وهمخوانی مورد توجه است .(2)

در مورد خداوند اسما و صفات تقریبا یك نقش را ایفا می كنند؛ یعنی هر آنچه بیانگر صفتی از صفات الهی است ،در زمره اسمای او هم محسوب می شود .در نتیجه اسما یا همان صفات الهی بسیارند .در شكل های مفرد یا مركب استعمال می شود . در برخی از روایات تعداد اسماء الهی 99 اسم برشمرده شده ،مانند خبیر ، بصیر ، علیم ، رحمن ، رحیم و... در برخی ادعیه مانند دعای جوشن كبیر»تعداد این اسما تا حدود هزار اسم رسیده  ؛اما آن مقداری كه در خود قرآن آمده ،صد و بیست و هفت اسم است.

 اسما  هم به عنوان  علامت  و آیت ذات الهی است .به گفته پرسشگرمحترم  خداوند مسمی به این اسامی است . برای این است كه  ذات حق تعالی را با این  اسما بشناسیم  و بخوانیم  . برقراری رابطه بین بنده و خالق امری است كه یكی از مهم ترین ابزار شكل گیری كامل ماهیت عبودیت و بندگی بین انسان و خدا و در نتیجه رسیدن به كمال روحی و معنوی انسان است . به همین خاطر وجود اسما  یكی از بهترین ابزار ایجاد رابطه صمیمی و نزدیك بین خالق و مخلوق است . این حقیقت در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است  : «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني‏ فَادْعُوهُ بِها ؛ (3) براي خدا، نام هاي نیك است .خدا را به آن (نام ها) بخوانید»  ؛ در نتیجه یكی از مهم ترین كاربردهای این نام ها و صفات الهی كمك به برقراری رابطه بین خداوند و ما بندگان است .

پی نوشت ها :

1. ملا هادی سبزواری ، شرح الاسماء الحسنی ، مكتبه بصیرتی، قم،  بی تا،   ص214

2. همان

3.  اعراف (7) آیه 180.

منظور از" قَهّار" در مورد خدا چیست؟
اين واژه يكي از اسمای خداوند و به معناي شكننده كام‌ها مي‌باشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد. اين اسم در قرآن كريم شش بار آمده كه در تمام...

منظور از" قَهّار" در مورد خدا چیست؟

 

اين واژه يكي از اسمای خداوند و به معناي شكننده كامها ميباشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد. اين اسم در قرآن كريم شش بار آمده كه در تمام موارد با اسم الواحد همراه است. (1) اين اسم يكي از مظاهر قدرت خداوند است كه گوياي ظهور قدرت خداوند در مرتبه فعل است. اسمای ذات الهي مثل قدرت در دو مرتبه قابل ظهور اند،يكي در  مرتبه وصفي( و صفات الهی ) .

 ديگر در مرتبه فعلي،(فعل  الهی) .

 اگر  برتري قدرت خداوند در مرتبه وصف اعتبار و ملاحظه  گردد ، بر وی صفت قوی صادق مي باشد . اما اگر اين اسم در مرحله فعل ظهور يابد، يعني خداوند قدرت ديگري را در مرتبه ظاهر تحت سيطره خود قرار دهد ، صفت قهر و غلبه بر قدرت ، صادق شده و بالتبع قهاريت خداوند ظهور مييابد.

  ثبوت اين اسم بر خداوند يكي از ادله اثبات اختيار براي انسان در سلسله طولي است كه تعمق در معناي آن و اعتبار سيطره در آن ناظر به مكتب بين الامرين خواهد بود.  اسم قاهر همانند اسم قهار از اسمای خداوند است كه دو بار در كتاب الهي ذكر آن آمده. (2)

اين اسم فاعل ماده قهر است . داراي تأكيد محكمتري نسبت به اسم قهار است . از همين جهت در آيههايي كه قرار گرفته ،به عنوان گزارهاي خبري از قدرت خدا حكايت نموده ؛ اين در حالي است كه اسم قهار در تمام آيات با اسم الواحده همراه گشته ؛ اسم الواحد بر خلاف اسم الاحد گوياي نفي تمام كثرات نيست. از همين رو غلبه ظهور يافته در اسم قهار نسبت به قاهر بيش تر است. (3)

 

پينوشت ها:

1.يوسف (12) آيه 39، رعد (13) آيه 16، ابراهيم (14) آيه 48، ص (38) آيه 65، زمر (39) آيه 4، غافر (4) آيه 16.

2.انعام (6) آيه 18، 61 .

3.دانشنامه قرآن، ج2، ص1781، نشر ناهيد، تهران، 1377ش.

منظور از "متكلّم" در مورد خدا چیست؟
تكلّم و متكلّم بودن به مفهومی كه ما می شناسیم، یكی از راه های انتقال پیام است. این هدف می تواند به شكل های مختلف تأمین شود. خداوند راه هایی غیر از آنچه ...

منظور از "متكلّم" در مورد خدا چیست؟

تكلّم و  متكلّم بودن  به مفهومی كه ما می شناسیم ، یكی از راه های انتقال پیام است.  این هدف می تواند به شكل های مختلف تأمین شود.  خداوند  راه هایی  غیر از آن چه در باره تكلم انسان مطرح است ، برای رساندن پیام به انجام رسانده ؛ برای دست یابی به معنای جامع و دقیق متكلم بودن خدا باید به چند نكته اشاره شود:

اولاً تكلم به مفهوم ادای  الفاظ كه بر اثر موّج هوا در فضا پخش میشود و انسان آن را میشنود، از صفات امور جسمانی است . بر اثر خروج الفاظ از دهان و لبان آدمی و یا حیوانات و یا بر اثر اصطكاك اجرام به وجود میآید . خداوند از آن منزّه است. ولي قدرت دارد ايجاد صوت كند از طريق اشيا و...

دوم: تكلم خداوند همان كلام وحی آسمانی است كه آدمی از طریق پیامبران ، آن را میتواند بشنود، چون آنچه از بین لبان  رسول خدا برای مردم بیان شده ،كلام خدا است. مولوی میگوید:

گرچه قرآن از لب پیامبر است      هر كی گوید حق نگفت، او كافر است(1)

این همه آوازها از شه بود                         گرچه از حلقوم عبدالله بود(2)

سوم: به یك لحاظ همه عالم هستی كلام خدا و صدای حق تعالي است ، چون جلوه اوست. كلام و صدا هم جلوه متكلم و صاحب صدا است.

امیر مؤمنان(ع)  فرمود:

«یقول لمن أراد كونه كن فیكون لا بصوتٍ یقرع ولا بنداءٍ یُسمع وإنّما كلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(3)

 خداوند چیزی را كه میخواهد ایجاد كند میگوید:  باشد، پس ایجاد میشود. اما این گفتن آوازی نیست كه گوشها را بكوبد، و یا صدایی نیست كه شنیده شود، بلكه سخن خدا همان كاری است كه ایجاد كرده است».

 بنابر این عالم خلقت همه تكلم و كلام  خدا است . ما آدمیان با این كه خودمان هم جزء  مخلوقات و در واقع كلام و تكلم حق تعالي هستیم، پیوسته با تكلم و كلام حق تعالي یعنی موجودات عالم سر و كار داریم و آنها را میبینیم   و از آن ها استفاده میكنیم، پس كلام خدا را پیوسته میشنویم ، ولی توجه نداریم.

بنابراین كلام خدواند را در تمام عالم می توان شنید ، اما باید گوشی متناسب با این صدا داشت. صدای خدا را می توان در ترنم آب ، آواز پرندگان ، صدای ورزش باد ، یا نوازش نسیم و... شنید.

 رسول خدا به جبرئیل فرمود:

  از كجا وحی را میگیرد؟  گفت :از اسرافیل میگیرم، بعد حضرت فرمود: اسرافیل از كی میگیرد؟ جبرئیل گفت: او از فرشتهای بالاتر از خود میگیرد، حضرت فرمود: آن فرشته از كی میگیرد؟ جبرئیل گفت: وحی به نحوی خاصی در قلب او القا و افاضه میشود. پس این وحی و كلام خداوند است.(4)

یكی از بزرگان با الهام از برخی روایات در تبیین دریافت وحی از سوی فرشتگان سخن شنیدنی دارد و میگوید: در میان دو چشم اسرافیل لوحی است . هر گاه خداوند متعال اراده كرد كه به وحی تكلم نماید، حقایق وحیانی بر آن لوح نقش میبندد. آن گاه اسرافیل آن را به مكائیل القا میكند . مكائیل آن را به جبرئیل القا مینماید. جبرئیل آن را به پیامبر القا میكند. (5)با توجه به این حقایق معنا جامع و دقیق برای متكلم بودن خداوند به دست آمد . خدا وند ایجاد كننده كلام است. او را متكلم می گوییم و یكی از صفات او متكلم بودن است .

مطالعه كتاب «جلوههای قرآنی در نگاه امام خمینی» (6) بسیار مفید و آموزنده است.

پینوشتها:

1. مثنوی معنوی، دفتر 4، ص 643،نشرعلمی فرهنگی ،تهران، 1378 ش.

2. همان، دفتر اول، ص 88.

3. نهج البلاغه، خطبه 186.

4.التوحید، ص 264،نشر جامعه مدرسین ،قم، 1378 ش.

5.مصنفات شیخ مفید، ج 5،د ص 81 و 120،نشر هزاره شیخ مفید، چاپ اول .

6.نشر موسسه آثار امام خمینی، 1388 ش.

منظور از "قيّوم" در مورد خدا چیست؟
اين واژه از اسمای خداوند و طبق تفسير مشهور به معناي پاينده مي‌باشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد، اين اسم در قرآن كريم سه مرتبه همراه با...

منظور از "قيّوم" در مورد خدا چیست؟

واژه قیوم در لغت به  معنای موجودی است كه قایم به خود و دیگران همه قایم به اویند.(1)

  اين واژه از اسمای خداوند و طبق تفسير مشهور به معناي پاينده ميباشد كه وزن صرفي آن (صيغه مبالغه) دلالت بر كثرت آن دارد، اين اسم در قرآن كريم سه مرتبه همراه با اسم حي مثلا « الحي القيوم »  آمده است. (2) اهل كلام در تفسير اين اسم بدون انقسام معناي اين اسم در معناي لازم يا متعدي مطالب مختلفي را ابراز داشته اند. در اثبات قيوميت خداوند به طور خلاصه  گفته شده:

با در نظر گرفتن سلسله ممكنات و ادله ابطال تسلسل به موجودي خواهيم رسيد كه آن واجب بالذات است . مستغني از غير است . در نتيجه قيوم بالذات ميباشد . از همين رو بايد داراي پنج خصيصه باشد:

1-      واحد باشد، بدين معنا كه ماهيتي مركب نداشته باشد، چه در اين صورت نياز به اجزای خود خواهد داشت و قيوم نخواهد بود.

2-      به هيچ گونهاي محل نداشته باشد، چه به نحو حاليت، عرضيت و صورت بودن، زيرا همه اينها مستلزم نياز است كه با فرض وجوب او منافات دارد.

3-      عالم بالذات باشد، چه تقدم شيء بالذات منوط بر تعقل خود خداوند با آن ها است.

4-      تمامي ماسوي به ايجاد او موجود شوند.

5-      استناد تمام افعال نيز بدو باشد، چه افعال بندگان به واسطه تحت قيموميت اوست. در سر نياز ممكنات به خداوند دو رويكرد مطرح است:

بر اساس فلسفه مشاء دليل نيازمندي ممكنات به خدا همان امكان آن ها است، بدين معنا كه چون موجودات ممكن بالذاتاند و اين قيد وصف ذاتي آن ها است، هيچ گاه از آن ها جدا نميگردد، پس موجودات ممكن چه در حال حدوث و چه در حال بقا، نيازمند به واجب اند، پس در هيچ لحظهاي موجودات عالم بينياز از واجب نيستند . با عدم توجه واجب به آن ها اين موجودات در حد استواي وجود و عدم قرار ميگيرند.  در حكمت متعاليه از كليه موجودات به ممكنات فقري تعبير شده ، چرا كه تمام ممكنات به اضافيه اشراقي موجوداند. اما در اين كه چرا اسم قيوم در قرآن همواره با اسم حي همراه است بايد گفت:

از آن رو كه صفت حيات گوياي علم نيز ميباشد، در واقع صفت قيوم در معناي متعدي، صفت خود حي در خداوند نيز ديده شده، چه در معنا قيوم، قيموميت فرع بر علم به شيء خارجي و وجود اوست . در قيموميت به معناي لازم نيز وصف قيوم حد حي را روشن ساخته، زيرا صفت حي هم بر خداوند و هم بر ساير اشيا صادق است . اما آن حياي كه قيوم باشد، فقط خداوند خواهد بود. (3)

 

پينوشت ها:

1.لسان العرب ،ج 12 ،ص504 ،نشر المطبعه العلمیه، قم،1402 ق.

2.بقره(2) آيه 255، آل عمران (3) آيه 2، طه (20) آيه 111.

3.دانشنامه قرآن، ج2، ص1785، نشر ناهيد، تهران، 1377ش .

عواملی كه روحانیت را به عنوان رهبران جامعه مدنی ایران مطرح كرد؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند كه تشكیل حكومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی...

عواملی كه روحانیت را به عنوان رهبران و سرامدان جامعه مدنی ایران مطرح كرد تحلیل نمایید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در پاسخ به پرسش تان به چند مورد اشاره مي نماييم.

عامل نخست :

ضرورت تشكيل حكومت و اداره آن توسط فقيه جامع الشرائط:

امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند كه تشكیل حكومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذكر كرده­اند، كه خلاصه دلیل عقلی، این است  :

اجرای قانون الهی به دست كسی می­تواند انجام گیرد كه دو ویژگی«شناخت قانون» و«عدالت» را داشته باشد. ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است، چون با اجتهاد  حكم الهی را از منابع موجود استخراج می كند . به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می­دهد . از دژ مستحكم اسلام پاسداری می­نماید.

اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد كه فقط به یكی از آن ها می پردازیم: رسول خدا(ص)می­فرماید:«اللهم ارحم خلفائي، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤك ؟ قال : الذین یأتون من بعدي و یروون أحادیثي و سنتي؛(1) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه! خلفای تو كیانند؟ فرمود: آن ها كه بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می كنند.»

 دومين عامل :مقبوليت عمومي

مدت ها بود كه مردم در وضعيتي نابسامان از نظراقتصادي ،اخلاقي وسياسي به سر مي بردند. روحانيت درست در زماني به اعتراضات خود شدت بخشيده بود كه نياز جامعه به رهبراني كه آن ها را از اين تنگنا خارج نمايد، در اوج بود. از اين رو مردم به رهبري آنان اعتقاد و باور داشتند .خلاهاي  فرهنگي و سياسي و اقتصادي خويش را از مسير آنان  جستجو مي نمودند . از اين روست كه آنان نيز به خواست مردم جواب مثبت داده و امور را به دست گرفتند .

سومين عامل: فقدان نيروهاي كار آمد و متعهد به اصول اسلامي

پس از آن كه مبارزات وسيع و پيگير ملت مسلمان به نتيجه رسيد و حكومت استبداد فرو ريخت ، در مورد حضور روحانيت در امور اجرايي ،تفكر امام از آغاز شروع نهضت اين بود كه روحانيت در كار اجرايي كم تر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ايشان حضور روحانيت را در شوراي انقلاب كه متشكل از روحانيون و غير روحانيون بود ،كافي مي دانستند .  (2 ) نيز در آغاز بسياري مانند شهيد مظلوم بهشتي (ره ) شهيد مطهري  و... اين ديدگاه را داشتند

اما به رغم اين ديدگاه و پايبندي عملي به آن حتي در آن شرايط ويژه توطئه هاي بزرگ و كوچك دشمنان و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غير روحانيوني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، امام و ياران امام برخلاف ميل شخصي براي حفظ دستاوردهاي سال ها مبارزه و جهاد شانه هاي خود را زير بار سنگين مسئوليت هاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند.

يعني در حالي كه اوضاع كشور از هم گسيخته بود و مخالفان داخلي كه دست نشاندگان قدرت هاي اهريمني و غارتگر خارجي ـ مشخصا آمريكاي ستمگر و متجاوزـ بودند، دست به انواع و اقسام توطئه و دشمني عليه نظام نوپا و الهي ـ مردمي جمهوري اسلامي زده بودند و لحظه اي دست از توطئه برنداشتند، از فتنه هاي قومي تا آشوب هاي گروهكي تا حمله آمريكا به صحراي طبس و جنگ تجزيه طلبانه كردستان و نهايتا تحميل جنگي هشت ساله، امام و ياران امام سنگر را خالي نكردند . مانند دوران مبارزات طولاني مدت همه وجود خود را وقف راهي كردند كه سال ها پيش آغاز كرده بودند. با مشخص شدن ضعف ها و سستي هاي متصديان امور اجرايي كشور و دولت موقت كه عمدتا از جمعيت هاي ملي گرا بودند، حضور تدريجي روحانيون در مسائل اجرايي شكل جدي تر به خود گرفت  حتي مشخص شد كه در بعضي از جاها بدون استفاده از حضور و نفوذ روحانيت امكان پيشرفت كارها وجود ندارد . (3 )

 امام خود با صراحت بر خاسته از صداقت و محترم دانستن مردم مي گويد :

« پيش از انقلاب من خيال مي كردم وقتي انقلاب پيروز شد، افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند. لذا بارها گفتم روحانيون مي روند كارهاي خودشان را انجام مي دهند. بعد ديدم خير ،اكثر آن ها افراد ناصالحي بودند و ديدم حرفي كه زده ام ،درست نبوده است. آمدم صريحا اعلام كردم: من اشتباه كرده ام . »(4)

پي نوشت ها :

1. من لا يحضره الفقيه‏،شيخ صدوق‏،ج 4،ص420،جامعه مدرسين‏،قم‏، 1404 ق‏،نوبت چاپ: دوم‏.

2 . انقلاب و پيروزي ،ص 412 ، اكبر هاشمي رفسنجاني، دفتر نشر معارف انقلاب.

3 . همان،ص 414.

4. صحيفه امام ،ج 18 ،ص 241.

اهداف علمای شیعه بعد از ائمه معصوم چه بود؟
هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص‌هایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه‌گذاری نماید.

علما شرح باسلام اهداف علمای شیعه بعد از ائمه معصوم چه بود؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصصهایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایهگذاری نماید.

تخصص در علوم دینی نیز از این قاعده مستثنا نیست. قرآن میگوید:‏  "چرا از هر گروهی، طایفهای ( برای جهاد ) نمیروند تا ( تعدادی كه در مدینه باقی مانده اند) در دین (معارف و احكام اسلام) آگاهی پیدا كنند و به هنگام بازگشت (جهاد كنندگان ) به سوی قوم خود آنان را بیم نمایند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری كنند". (1)

 خداوند متعال، جامعه انسانی را برای آشنایی به احكام حلال و حرام و امور دینی، مكلّف كرده و دستور داده تا گروهی از آن جامعه جهت تخصص در این علوم الهی همت  بگمارند.

روحانیت به معنای امروز آن - كه به قشر خاص از جامعه گفته می‏شود - در صدر اسلام وجود نداشت، زیرا در زمان حضور معصومان (ع) مردم مسایل شرعی و پرسش‏های خود را مستقیماً از آن ها می‏پرسیدند. آنان خود و یا نمایندگان آن ها پاسخ مسایل شرعی مردم را بیان می‏نمودند.

 البته بعضی از انسان‏ها بودند كه با عنوان «روحانی» از آنان یاد نمی‏شد، ولی وظایف روحانی را انجام می‏دادند، بدین معنا كه تبلیغ دین نموده و به هدایت مردم می‏پرداختند. (2) مانند این كه در صدر اسلام، پیامبر (ص) برخی را به عنوان مبلّغ و برخی را به عنوان قاری قرآن اعزام و نصب می‏نمود.

 ائمه (ع) نیز شاگردان و دانش‏آموختگانی داشتند كه عملاً وظایف روحانی را در عصر آنان انجام می‏دادند. امام علی (ع) قثم بن عباس را به عنوان فرماندار مكه برگزید و فرمود: «أفت المستفتی و علّم الجاهل؛ (3) فتوا برای پرسشگر بیان كن و جاهل را تعلیم ده!».

 امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه وأفت الناس فإنّی اُحبّ أنْ یری شیعتی مثلك؛ (4) در مسجد مدینه بشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مانند تو میان شیعیان دیده شوند».

از جمله وظائف وخدمات روحانیون در این زمان:

1. تبیین معارف قرآنی:

قرآن ـ كه اساس اسلام است ـ به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده رسول اللّه‏ بود. قرآن میگوید: «وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ (5) قرآن را به سوی تو نازل كردیم تا آن را برای مردم توضیح دهی و بیان كنی».

 بعد از نبی اكرم (ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان آن حضرت؛ یعنی، ائمه اثنی عشر قرار گرفت. در زمان غیبت نیز بر عهده علما و دانشمندان راستین ـ كه در حقیقت پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند ـ می‏باشد.

2.  تبیین و تفسیر معارف و سنن نبوی و اهل البیت:

منبع دیگری در معارف اسلامی احادیث و سننی است كه از نبی اكرم (ص) و ائمه هدی (ع) به یادگار مانده است. این روایات نیز نیازمند بیان و تفسیر است. عالمان دینی با تخصصی كه درعلم الدرایه، علم الروایه و علم الحدیث دارند به تبیین و تفسیر روایات میپردازند.

3. اجتهاد و استنباط احكام:

 تطبیق احكام و موضوعات با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد كه این نیز یكی از وظایف خطیر عالمان دین است.

4. هدایت و تزكیه:

 خدمت و وظیفه یك روحانی بر محور هدایت و تزكیه مردم دور میزند. نیازهای جامعه انسانی، تنها در نیازهای جسمی خلاصه نمیشود. جامعه تنها به پزشك،مهندس و ... (كه مربوط به جسم و بدن و نیازهای آن هستند) نیاز ندارد، بلكه علاوه بر آن، انسانها از نیازهای روحی و معنوی نیز برخوردارند. این نیازها نیز باید برآورده شده و به پاسخگویی نیاز دارند.

 بخش عمده برآورده كردن این نیازها بر عهده روحانیون است. در واقع نقش روحانیون در جامعه مانند پزشك و طبیب است.

5. تعلیم آموزههای دینی:

آشنا كردن مردم با معارف اسلامی از جمله خداباوری كه وظیفه انبیا و امامان (ع) است، در عصر حاضر بر دوش عالمان دین است. آنان به عنوان مرجع دینی به مسایل شرعی مردم پاسخ میدهند و به تعلیم و تربیت آنان میپردازند. این كار كار انبیا است كه به همین جهت در روایات از عالمان به عنوان وارثان پیامبران یاد شده است. (6)

 یكی از مصادیق مهم وارث بودن، انتقال فرهنگ اسلام به نسلهای بعد و آشنا كردن مردم به دستورهای اسلام است.

پینوشتها:

1. توبه (9) آیه 122.

2. شهید مطهری، ده گفتار، ص 251.

3. نهج البلاغه، فیض الاسلام ، تهران ، نامه 67، ص  1054.

4. شیخ محمد تقی تستری ،قاموس الرجال،قم ،موسسه نشر اسلامی،چاپ دوم ،1410 ق،ج 1،ص 97؛ جامع الرواة، ج 1، ص 967.

5. نحل (16) آیه 44.

6. كلینی، الكافی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص 33.

چرا حضرت امام (ره) مرحوم آيه ا... منتظري را از قائم مقام رهبري انداخت؟
آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي‏دادند و در واقع ...

چرا حضرت امام (ره) مرحوم آيه ا... منتظري را با آن همه سابقه علمي و مبارزاتي سياسي كه براي اسلام كشيده بود از قائم مقام رهبري انداخت؟

آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي‏دادند و در واقع دفتر ايشان را به يك كانون توطئه تبديل كرده بودند، حضرت امام را ناچار به موضع‏گيري و تذكر كردند. تذكرات و هشدارهاي حضرت امام(ره) چند سال به طول انجاميدو حضرت امام(ره) با واسطه كردن افراد زيادي كوشيدند آقاي منتظري را از گرداب بزرگي كه توسط نزديكانشان پديد آمده بود نجات دهند؛ ولي متأسفانه آن همه تلاش‏ها هيچ ثمري نبخشيد و حضرت امام(ره) به خاطر وظيفه سنگيني كه نسبت به صيانت انقلاب داشتند، ناچار به اقدامات جدي‏تري شدند. در اين‏جا لازم است يادآور شويم كه حركت حضرت امام(ره) شرعاً يك تكليف بوده است. از طرف ديگر آقاي منتظري با صلاحديد حضرت امام و مجلس خبرگان استعفا داد.(1)

پي نوشت:

1. متن استعفاي آيه الله منتظري1.7 / 1 / 68 ـ حسينعلي منتظري رك:لينك http://www.jamaran.ir/fa/3928

آیا انتخاب این القاب و لقب دادن آن به روحانیون درسته؟
همان طور - كه در جواب دیگری اشاره شد - در صدر اسلام روحانیت به معناي امروزی وجود نداشت، لذا عناوينی مانند آيت الله، حجةالاسلام و ثقةالاسلام نيز نبود ...

القاب در روحانیت

شرح : در این میان جامعه روحانیت هم واسه خودشون یكسری لقب‌هایی انتخاب كردند كه توجه به معنی آن‌ها خیلی قابل واسم سوال برانگیزه. مثلا: آیت الله= نشانه خدا /یا حجت الاسلام و المسلمین= حجت اسلام و مسلمانان/ و یا ولی امر مسلمین جهان و .... آیا انتخاب این القاب و لقب دادن آن به روحانیون درسته؟ بر چه مبنایی انتخاب شده؟ چه كسی همچین پستی به ایشان داده؟ آیا اگر زمان حضرت علی (ع) بود هم اجازه می دادند با همچین القابی یكسری افراد خود را نسبت به بقیه ارجح بدونند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

 همان طور - كه در جواب دیگری اشاره شد - در صدر اسلام روحانیت به معناي امروزی وجود نداشت، لذا عناوينی مانند آيت الله، حجةالاسلام و ثقةالاسلام نيز نبود. اين تقسيم‏بندي‏ها به مرور زمان به وجود آمد . برخی تصور كرده اند كه عنوان روحانیون و برخی از عناوین ، مانند آیت الله از مسیحیت گرفته شده است و حال آن كه این گونه نیست. زیرا رتبه‏بندي در مسيحيت بر اساس درجه و مقامي كه در كليسا دارند، داده مي‏شود، حال اینكه اين عناوين - در جامعه اسلامی- صرفاً اعتباري است، نه حقيقي و غالباً بر اساس مرتبه علمی بر علما و روحانیت اطلاق مي‏شود مثلا درباره عنوان آيت الله بايد گفت ":  آيَتُ‏الله (نشانه خداوند)، عنواني عام براي فقها و مراجع طراز اوّل و دوم شيعه از اوايل سده 14ق/20م. در ادوار پيشين تاريخ اسلامي، است .

 براي فقها در كنار القاب و عناوين خاص مانند مفيد، صدوق و شيخ‏الطائفه، يك سلسله القاب عام نيز مانند شيخ‏الاسلام، مُلاّ و آخوند به كار رفته است. برخي القاب مانند ثقةالاسلام، حجةالاسلام، محقق، علامه، نيز آيةالله نخست به قصد تعظيم در موارد خاص به كار رفته و بعدها لقبي براي فردي معيّن شده و سپس بيش و كم به صورت عنواني عام گرديده است.

در سده 4ق/10م عنوان ثقةالاسلام براي محمد بن يعقوب كليني، در سده 5ق/11م عنوان حجةالاسلام براي امام محمد غزّالي، در سده 7ق/13م عنوان محقق براي جعفر بن حسن حلي ، و در سده 8ق/14م عناوين علامه و آيت الله براي حسن بن يوسف حلي به كار رفت، و همه آنها تا قرنها پس از كاربرد نخستين، مختص به صاحبان اوليه آنها باقي ماند. در سده 14ق/20م كاربرد برخي از اين عنوان ها براي گروهي از فقها تكرار شد و رفته رفته گسترش بيش‏تري يافت.

اكنون عناوين ثقةالاسلام، حجةالاسلام و آيةالله كاربرد گسترده‏اي يافته و هر يك نشان دهنده سطح معيني از دانش فقهي است. چنانكه گفته شد، نخستين كس كه عنون آيةالله يافت، حسن بن يوسف بن علي بن مطهر، معروف به علاّمه حلّي بود. ابن حجر عسقلاني او را آية في الذكاء خوانده است. و شايد به همين مناسبت، و نيز به علت دانش عميق و تقواي كم مانندش، لقب آيةالله به او داده شده باشد.

شرف‏الدين شولستاني، شيخ بهاءالدين عاملي و ملا محمدباقر مجلسي، در اجازه نامه‏هايي كه براي شاگردان خود نوشته‏اند، از علاّمه حلي به عنوان آيةالله في العالمين ياد كرده‏اند. ملا محمدباقر مجلسي در ذكر مشايخ روايت خويش، همين عنوان را براي شمس‏الدين محمد بن مكّي نيز به كار برده است. پس از اين تا سده 14ق/20م عنوان آيةالله بر هيچ يك از فقها اطلاق نشد. در اوايل اين سده، نخست حاج ميرزا حسن نوري (1254 - 1320ق) اين عنوان را براي سيد محمد مهدي بحرالعلوم، و چند دهه ديرتر شيخ عباس قمي همان را براي شيخ مرتضي انصاري، شيخ حسن نجفی و سيد محمد حسن شيرازي و رفته رفته مورخان عصر مشروطه براي آخوند ملاكاظم خراساني، حاج ميرزا حسين، ميرزا خليل، شيخ عبدالله مازندراني و ديگران به كار بردند. پيش از آن، همه آن مراجع در مراسلات و مخاطبات، حجةالاسلام خوانده مي‏شدند.

پس از تشكيل حوزه علميه قم توسط مرحوم شيخ عبدالكريم حائري و مركزيت يافتن آن (1340ق/1922م) شماري از فقهاي بزرگ كه در آن گرد آمدند، آيةالله لقب يافتند و به تدريج، معدودي از برجسته‏ترين فقهايي كه در مقام مرجعيت قرار مي‏گرفتند، آيةالله العظمي ناميده شدند" . (1)

امروزه نیز عناوین مانند حجت الاسلام ... بر روحانیت اطلاق می گردد كه جایگاه علمی طلبه و روحانی را مشخص می كند .

این القاب به همه كس و بدون درنظر گرفتن مقام علمی به كسی داده نمی شود؛ بلكه بر اساس معیار ها و رتبه بندی كه وجود دارد این امر صورت می گیرد . همچنین این القاب به منظور خود خواهی به روحانیت داده نمی شود، بلكه  این امر ریشه در عرف و برخی روایات دارد،  هم چنانكه امام زمان (ع) از علما به عنوان حجت خود یاد نمود (2)، این امر نیز سبب شد كه عرف نیز القاب ، مانند حجت الاسلام ... را به روحانیت  بدهد. در ضمن  دادن القاب اختصاص به روحانیت ندارد، بلكه قشر های دیگر نیز با القاب خاص یاد می شوند.

 بله از آنجای كه در زمان علی (ع) روحانیت به معنای امروزی وجود نداشت ، حضرت این عناوین را به افراد نداد

 پينوشت:

1. كاظم بجنوردی و دیگران ، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 260. ذیل كلمه: " آیت الله ".

2. شيخ صدوق‏، كمال الدين و تمام النعمة، تهران‏ ، ناشر اسلاميه‏،  1395 ق‏، نوبت دوم‏ ، ج‏2، ص  485 .

صفحه‌ها