پرسش وپاسخ

سلام چگونه تفاوت حجاب و بی‌حجابی را به دانش‌آموز سوم ابتدايي بفهمانيم؟
در گام اول بايد مفهوم و معناي حجاب را به زيبايي براي اين کودک توضيح داد و با زباني کودکانه آن را روشن ساخت. براي رسيدن به اين هدف نکات ذيل را توجه فرماييد: ...

سلام چگونه تفاوت حجاب و بی‌حجابی را به دانش‌آموز سوم ابتدايي بفهمانيم؟

کاربر ارجمند

سؤال بسيار جالبي را مطرح کرديد، پرداختن به اين سؤال می‌تواند شمارا توانمند سازد که هم موضوع حجاب را در قلب اين دخترخانم دبستاني دروني و نهادينه کنيد و هم او را در برابر ناهنجاری‌های اجتماعي ازجمله بی‌حجابی و بدحجابی‌های مختلف مراقبت کنيد و در همين حين تفاوت‌های حجاب و بی‌حجابی را برايش مشخص کنيد. لذا پاسخ به اين سؤال را در دو بخش مطرح می‌کنیم.

الف) در گام اول بايد مفهوم و معناي حجاب را به زيبايي براي اين کودک توضيح داد و با زباني کودکانه و روشن آن را روشن ساخت. براي رسيدن به اين هدف نکات ذيل را توجه فرماييد:

1. استفاده از داستان: زبان کودک و نوجوان داستان است؛ شما می‌توانید بامطالعه کتب داستاني که درباره حجاب می‌باشد و تعريف آن براي فرد موردنظر به‌صورت غیرمستقیم به سؤالات او جواب دهيد. البته لازم نيست به‌صورت صد در صد از کتاب داستان استفاده کنيد؛ بلکه باکمی خلاقيت می‌توانید خودتان داستان‌هایی را در اين زمينه بسازيد و براي او تعريف کنيد.

2. بازي يکي ديگر از ابزار انتقال مفاهيم ديني به کودکان است. از طريق بازي می‌توانید به سؤالات کودک خود جواب دهيد. به‌عنوان‌مثال: شما می‌توانید با فضاسازی از طريق بازي به کودک خود آسیب‌هایی که به دلیل نداشتن حجاب به او می‌رسد را یادآور شويد.

3. از زبان تمثيل استفاده کنيد. کودکان زبان تمثيل را به‌خوبی درک می‌کنند. به‌عنوان‌مثال به کودک بگوئيد چرا زن­ها جواهرات خود را در خانه خود مخفي می‌کنند. منتظر جواب او باشيد. پس‌ازآنکه به سؤال شما جواب داد؛ بگوئيد موهاي تو هم مانند جواهر است که بايد از ديد نامحرمان مخفي نگه‌داشته شود. يا اين مثال را به کار ببريد که يک روز دو عدد شکلات را برداريد. يکي را از کاغذش خارج کرده و ديگري هم همراه با پوشش و سپس هر دو بر زمين بيندازيد. بعد به کودک خود بگوئيد کدام را ترجيح می‌دهد، معمولاً شکلات محفوظ باپوست را برمی‌دارد. همان‌جا شما بگوئيد اين يعني معني حجاب و پوشش. اگر دوست داري هميشه سالم و خوب بموني بايد با یک‌چیزی مثل حجاب از خودت مواظبت کني. (خود شما می‌توانید مثال‌های بيشتري ازاین‌دست بسازيد)

4. استفاده از گفت‌وگو سقراطي: در اين روش سؤالات منظمي را از کودک می‌پرسیم و اين چرخه را آن‌قدر ادامه می‌دهیم تا سرانجام کودک (به‌صورت اتوماتيک) به نتيجه دلخواه ما برسد. چرخه سؤالات با توجه به پاسخ کودک تنظيم می‌شود.

-به نظر تو کسي که حجاب دارد با کسي که حجاب ندارد؛ فرقي ندارد؟

-کودک: به نظر من هيچ فرقي ندارد.

-يعني قيافه ظاهري کسي که حجاب دارد با کسي که حجاب ندارد، يکي است؟

-البته که فرق دارد.

-پس قبول کردي کسي که حجاب دارد با کسي که حجاب ندارد، تفاوت دارد؛ به نظرت در چه چيزهايي باهم تفاوت دارد؟

و این‌قدر اين سؤالات را ادامه می‌دهیم تا کودک يا نوجوان به نتيجه دلخواه ما برسد.

5. بامطالعه کتاب‌هایی که درباره فلسفه حجاب نگاشته شده است؛ در گام اول با فلسفه حجاب آشنا شويد و سپس با زباني کودکانه اين فلسفه را به کودک انتقال دهيد.

6. بامطالعه کتاب‌هایی که درزمینهٔ رشد کودک و نوجوان نوشته‌شده است، اطلاعات خود را درباره ویژگی‌های کودک افزايش دهيد تا بتوانيد پاسخ‌های کودک را با توجه به توانایی‌های ذهني او جواب دهيد.

ب) بعد از شناسايي و فهماندن مفهوم حجاب، قدري کار راحت‌تر می‌شود. چراکه ذهن کودک اکنون آماده است و می‌تواند باکمی خلاقيت و هنرمندي، اعتقاد به حجاب را برايش ملموس کنيد و درعین‌حال به‌صورت ظریف و نامحسوس، فرق بين بانوان و دختران چادري و بدحجاب و يا بی‌حجاب را مشخص کنيد.

 

 

 

1 ـ الگو آفريني:

يکي از شیوه‌های مؤثر در نهادينه کردن حجاب و عفاف کودکان و نوجوانان روش الگو آفريني است. در اين روش فرد از فرد يا افراد ديگر به‌عنوان سرمشق و الگو استفاده می‌کند و تحت تأثير مشاهده از حالات و رفتار ديگران آن را پيروي نموده و خود را با آنان همساز و همانند می‌کند. بنابراين می‌توان گفت: الگو پيروي عيني و مشهود از يک انديشه و عمل در جنبه‌های گوناگون براي رسيدن به کمال است. تربيت ابتدائي انسان به‌طور طبيعي با روش الگویی شکل می‌گیرد. کودکان در چند سال نخست زندگي خود،‌ همه‌ی کارهای‌شان را از افراد پيرامون خود که در درجه اول پدر و مادر اويند الگوبرداری می‌کند و با تقليد از آنان رشد می‌کند و ساختار تربیتی‌اش سامان می‌یابد. ازاین‌رو،‌ روش الگویی در سازمان دادن شخصيت و رفتار کودک و نوجوان، نقش بسزایی دارد. غریزه‌ی تقليد يکي از غرايز نيرومند و ریشه‌دار انسان است. به برکت وجود همين غريزه است که کودک بسياري از رسوم زندگي، ‌آداب معاشرت، ‌غذا خوردن، ‌لباس پوشيدن، ‌طرز تکلّم اداي کلمات و جملات را از والدين و ساير معاشران در محيط خانه و خانواده فرامی‌گیرد و به کار می‌بندد. چشم و گوش کودکان و نوجوانان چون آیینه‌ای است که رفتارهاي والدين را می‌بینند و می‌شنوند و تقليد می‌کنند و الگوهاي عملی‌اش که خانواده ارائه می‌کند مانند نحوه پوشش و حجاب مادر يا پدر و نوع روابط عفيفانه آن‌ها، ‌تأثير عميقي بر رفتار کودکان و نوجوانان دارد و درواقع پدر و مادر با ارائه اعمال و رفتار مناسب و به شکل غیرکلامی، ارزش‌ها و هنجارهاي سالم را از همان ابتدا در شخصيت کودک ايجاد می‌کنند و اين آموزه‌های غیرکلامی همچون نقش روي سنگ‌بر ذهن آن‌ها نقش می‌بندد و بنابراين والدين و مربيان می‌توانند فعالیت‌ها و رفتارهاي ديني و مذهبي خود را به‌گونه‌ای هماهنگ کنند که فرزندان متوجه شوند و الگوي ذهني و رفتاري خود را آن‌ها بگيرند. کودکان (دختر و پسر) از سن شش‌سالگی از والدين خود تقليد می‌کنند و تحت تأثير دیده‌ها و شنیده‌ها الگو می‌پذیرند آن‌ها حتي از اطرافيان خود برادران و خواهران يا همبازی‌های خود تأثير پذيرفته و به تکرار عملي که دیده‌اند می‌پردازند.

قرآن کريم بر اين روش تربيتي تأکيد فراوان داشته و رسول‌الله (ص) را به‌عنوان اسوه و الگو معرفي می‌نماید.

 امام کاظم (ع) فرموده‌اند: (يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم) رفتار کودکان در اثر خوبی‌های رفتار والدين حفظ می‌شود. بحارالانوار، ‌ج 23،‌ ص 114

بنابراين اين الگوهاي پاک و بافضیلت، انگيزه و ميل به پاکي و آراستگي به فضائل را در کودکان و نوجوانان گسترش می‌دهند و الگوهاي فاسد و ناپاک؛ ميل به ناپاکي و منفي­گرایی را ايجاد می‌نماید.

 

پدران و مادران الگوهاي محسوس و در دسترس:

در محيط خانه و خانواده والدين براي فرزندان خود اسوه‌های معتبر و موردتوجه می‌باشند لذا پدران و مادران بايستي از حيث ديداري‌، شنيداري،‌ گفتاري و کرداري اسوه حسنه باشند. چشم‌های فرزندان دختر يا پسر همچون دوربين با حافظه ماندگار از کليه حرکات و سکنات والدين فیلم‌برداری می‌کند و به ذهن می‌سپارد،‌ حساس می‌شود کنجکاو می‌گردد،‌ پرسش می‌کند و می‌خواهد در حد مطلوب آن رفتار يا گفتار را تکرار نمايد، ازجمله مسائلي که فرزندان از والدين خود ياد می‌گیرند و تبعيت می‌کنند نوع پوشش،‌ آرايش و پيرايش است و اين امور والدين همواره با کنجکاوي تمام موردتوجه فرزندان می‌باشد.

اگر مادر و پدر لباس‌های غير تحریک‌کننده و غير جلف که مروج برهنگي در محيط خانه و خانواده نباشد بپوشند و لباس‌های خانه و بيرون خانه آن‌ها در عين روشني، سادگي ‌و بی‌آلایشی،‌ تميز و طاهر و مرتّب باشد، فرزندان هم به همين صورت لباس می‌پوشند و عمل می‌کنند. نوع پوشش پدر و مادر مُروج حيا و عفاف و حجاب و پاک‌دامنی در محيط خانه و خانواده و سپس جامعه است پدر و مادري که بدون رعايت مسائل تربيتي با نوع پوشش خود حيا و عفاف را درون خانه سرکوب می‌کنند و عملاً‌ با رفتارشان بی‌عفتی را آموزش می‌دهند حاصل عملکرد آن‌ها فرزندان عفيف و محبوب نخواهد بود. ولي پدر و مادري که با شکوفاسازي گوهر حيا و تقيّد به فريضه حجاب در محيط خانه و خانواده و جامعه عمل می‌کنند این‌ها سعادت و خوشبختي و رشد و تعالي را به فرزندان خويش هديه می‌نمایند این‌ها همان خانواده­های هستند که به اسوه حيا و حجاب حضرت فاطمه زهرا (س) به‌صورت شايسته تأسي جسته و اقتدا نموده‌اند.

در ضمن درزمینهٔ الگو آفريني، می‌توانید محيط دوستانه‌ای را فراهم کنيد و دختران محجبه و باوقار و البته زرنگ و کوشا درزمینه­های مختلف را به اين گروه دوستي تحت هر عنواني دعوت کنيد. اگر فقط تعداد اين دوستان که با اين دخترخانم کوچولو ارتباط برقرار می‌کنند بيشتر شود ناخودآگاه چهره و نوع پوشش آن‌ها در فرآيند مقبوليت حجاب توسط ايشان تأثیرگذار خواهد بود.

 

2 ـ عادت بخشي:

يکي از شیوه‌های تربيتي، ‌عادت بخشي کودکان و نوجوانان به انجام اعمال و فرايض ديني و اخلاقي است،‌ تا در پرتو انجام و تکرار، ‌عمل، ‌تبديل به عادت شده و آنگاه اين عادت آرام‌آرام همراه با آگاهي و شناخت گردد. تلقين، اثري شگرف و معجزه‌آسا در تربیت‌پذیری ديني و آماده‌سازی کودکان و نوجوانان براي انجام تکاليف ديني و عبادي دارد. تلقين و تکرار تلقينات مثبت و سازنده براي بچه‌ها تا پيدايش و تثبيت عادات و خصائل ديني و اخلاقي در آن‌ها لازم و ضروري است. عمق بخشيدن و دروني کردن آموزه‌های ديني و اخلاقي و ملکه کردن فضائل در کودکان و نوجوانان نيازمند بهره‌گیری از شيوه عادت بخشي با تکنیک‌ها و مهارت رفتاري و گفتاري است.

3 ـ سالم‌سازی:

تأثير محيط خانه و خانواده، مدرسه، همسايگان،‌ هم‌بازیان، ‌و دوستان و معاشران و برنامه‌های صداوسیما محيط تربيتي فرزند شمارا تشکيل می‌دهد. اگر اين عناصر محيطي و رسانه‌ای سالم و پاک باشند تأثير مطلوب تربيتي بر کودک و نوجوان ما خواهند داشت و بالعکس اگر اين عناصر محيطي و رسانه‌ای آلوده و منحرف باشند کودک و نوجوان گرفتار خطرات اخلاقي و تربيتي خواهند شد.

امام علي (ع): «انما قلب الحدث کالارض الخاليه ما القي فيها من شيء قبلته) ذهن و دل نونهال مانند زمين خالي است که هر تخمي در آن افشانده شود می‌پذیرد. (روضه المتقين، ‌ج 8،‌ ص 651)

 والدين در حکم مربيان دلسوز بايستي مراقب محل زندگي،‌ دوستان و همبازی‌ها، مدرسه و محل تحصيل و ورزش فرزند خود باشند و اگر اين محیط‌ها عاري از فرهنگ حجاب و عفاف است از رفت‌وآمد فرزندان خود به اين محیط‌ها جلوگيري کرده و بر اساس فريضه امربه‌معروف و نهي از منکر به سالم‌سازی محيط تربيتي فرزندان خود بپردازند و اگر توان تغيير و تحول اين محیط‌ها را ندارند،‌ به مکاني بهتر که نوگلان آن‌ها آسيب نبينند هجرت و نقل‌مکان نمايند. نابساماني خانواده،‌ اختلاف و درگيري بين والدين، ‌عدم رابطه صميمي ميان اعضاء خانواده و به‌ویژه والدين، ‌درنتیجه فقدان امنيت و آرامش در خانواده، تربيت صحيح فرزند را تهديد و به مخاطره می‌اندازد و باعث گرفتاري فرزندان به بی‌حیائی، بی‌عفتی و بی‌حجابی می‌گردد.

 

4. مهارت‌آموزی:

كودك موقعى فعل تربيتى درونى را پيدا مى‌كند كه خود به‌طور فعال در آن نقش داشته باشد. اگر خواهان آن هستيم كه كودكان مقررات، ارزش‌ها، خصايل و فضايل اخلاقى را درونى کنند بايد لوازم و شرايط تربيت را به‌گونه‌ای فراهم كنيم كه كودك، خود، راغب و مايل به آن شود. مهم‌ترین اصل در تربيت خودانگيخته، مسئله‌ی رغبت‌ها و علايق كودك است.

 نوجوانان و جوانان بايد خود را چنان باارزش و با عزم و اراده تصور كنند كه خويشتن را از درون كنترل كنند. آنان چنين انتظارى را در خود بپرورانند كه حتماً مى‌بايد ديگران آن‌ها را كنترل كنند. بلکه بايستي به‌گونه‌ای رشد يابند كه حتى در شرايطى کاملاً دور از چشم افراد - كه امكان بهره‌ورى نيز براى آنان فراهم باشد - به لحاظ تقوايى، خود را نگه‌دارند و دست از پا خطا نكنند. نوجوانان را بايد به‌گونه‌ای تربيت كرد كه خودكنترل بار آيند. فرزند شما در آینده‌ای نه‌چندان دور با اعتقادات مختلف آشنا خواهد شد، او ممکن است در جوي قرار بگيرد که به اعتقاداتش توهين شده و يا به خاطر رعايت برخي اصول مورد تمسخر واقع شود. شما نمی‌توانید همه‌ی دنيا را تغيير دهيد و يا از فرزندتان در مقابل همه محافظت کنيد، يکي از راه‌ها اين است که به او توضيح دهيد و با تفاوت‌ها آشنايش کنيد. اين کار در صورتي مشکل‌زا نمی‌شود که در نهادينه کردن اعتقادات صحيح نهايت تلاش خود را کرده باشيد و از طرفي محبت و پیوندهای عاطفي در خانواده‌ی شما به‌قدری باشد که او را در برابر عوامل بيروني واکسينه کند. دختري که با والدينش ارتباط عاطفي خوبي دارد و آن‌ها توانسته‌اند مباني حجاب را برايش به‌خوبی توضيح دهند و از طرفي عاشق مادري است که خود محجبه است و با پدري که او را باحجاب بيشتر دوست دارد، ارتباط عاطفي قوي دارد، وقتي در محيطي قرار بگيرد که افرادي حجابشان را رعايت نمی‌کنند، يک محافظ قوي دروني براي اثرپذیری دارد. البته کار از محکم‌کاری عيب نخواهد کرد و مراقبت شما هميشه درصد خطا را کمتر می‌کند.

ازنظر روحي و رواني به مشاوره احتياج دارم.
اگرچه داشتن روحيه خوب می‌تواند تأثير شگرفي در انگيزه‌بخشي به انسان و افزايش موفقيت دارد، اما این‌گونه نيست که همواره روحيه فرد در سطح عالي باشد ...

سلام من و خواهرم دوقلوييم امسال کلاس دوازدهميم و کنکوري هستيم دانش‌آموز فرزانگانيم براي کنکور و دانشگاه هدف داريم و می‌خواهیم قبول بشويم.

ازنظر روحي و رواني به مشاوره احتياج دارم. خيلي انگيزه دارم و دوست دارم که خيلي درس بخوانم تا قبول بشوم ولي هرچقدر تصميم به درس خواندن می‌گیرم انگار از درون ميلي به انجامش ندارم تنبل نيستم اما موقع انجام بسياري از کارهاي روزمره‌ام همين حس را دارم.

از طرفي می­دونم که هرچقدر هم که درس بخوانم شرايط روحي خيلي براي موفقيت مهمِ پس مي­خوام شرايط روحيم رو خوب کنم.

دوست دارم بهترين شرايط روحي رو داشته باشم هم براي درس خواندن هم براي آزمون.

خواهش می‌کنم کمکم کنيد و به من مشاوره بديد تا هم براي درس خواندن آماده بشوم و خوب بخوانم و خوب ياد بگيرم و هم براي آزمون دادن آماده باشم و نتيجه عالي بگيرم.

با سپاس فراوان

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

بسيار خرسندم که با دختري باهوش، باانگيزه و پرتلاشي هم‌کلام مي‌شوم و اميدوارم که بتوانيد قله‌هاي پيشرفت را طي کنيد.

اگرچه داشتن روحيه خوب می‌تواند تأثير شگرفي در انگيزه‌بخشي به انسان و افزايش موفقيت دارد، اما این‌گونه نيست که همواره روحيه فرد در سطح عالي باشد. مهم اين است که شما اگر به هر دليلي روحيۀ خوب هم نداشتيد به حداقل‌ها بسنده کنيد و باانگیزه و پشتکاري که داريد با اولویت‌بندی براي موفقيت و انجام وظايفي که بر عهده‌تان نهاده شده تلاش کنيد و نيز با بی‌توجهی به حوادث ناخوشايند گذشته و يا حوادث پيراموني که ارتباطي به شما ندارد، راه را براي پيشرفت و موفقيت هموارسازید.

اينکه انتظار داشته باشيد همواره روحیه‌تان عالي باشد، بهترين شرايط روحي را داشته باشيد، هيچ مشکلي در زندگي نداشته باشيد، درب‌های موفقيت همواره روی‌تان باز باشد، آرمان‌گرایانه و کمال­گرايانه است و همان‌طور که در مکاتبۀ قبلي خدمتتان عرض شد، بيش از هر چيز ديگري روحيۀ شمارا خراب می‌کند، انرژي و توانتان را تضعيف می‌کند و شمارا با شکست روبرو می‌سازد. يادتان باشد وقتي از خودتان انتظارات بالايي داريد، وقتي دچار نوعي کمال‌گرایی افراطي هستيد؛ طبيعتاً دچار نوعي يأس و نااميدي شده و انگيزه و اعتمادبه‌نفس خويش را از دست می‌دهید؛ درحالی‌که اگر شما با توجه به توانایی‌ها، امکانات و استعدادهايي که داريد پيش برويد و از خود انتظارات منطقي و معقولي داشته باشيد هرگز این‌چنین نخواهيد شد و اراده و انگیزه‌تان را از دست نخواهيد داد.

همان‌طور که در ضرب‌المثل‌ها آمده است: «سنگ بزرگ علامت نزدن است» و يا «با یکدست نمی‌شود دو تا هندوانه برداشت» می‌بایست در برنامه‌ریزی بر اساس ظرفيت وجودي خود و به‌صورت متعادل برنامه‌ریزی کرد.

 

راهکارهاي کاربردي

1.         برنامه‌ریزی‌تان بايد در حد توان باشد نه خارج از توان. بايد مطابق طاقت و توان جسمي و روحی‌تان برنامه را طرح‌ریزی و اجرا كنيد و از حد تعادل خارج نشويد.

2.         هرروز فعالیت‌های روزانه خود را ارزيابي كنيد و پايان روز و قبل از آنكه به بستر برويد بررسي كنيد كه کدام‌یک از كارها و وظیفه‌های مقررشده را انجام داده‌اید و کدام‌یک را نیمه‌کاره رها كرده و انجام نداده‌اید، نسبت به فعالیت‌های انجام‌شده خود را تشويق كرده و به خود آفرين بگوييد و پاداشي را در نظر بگيريد و نسبت به انجام نداده‌ها خود را تنبيه كرده مثلاً خود را جريمه مالي و غيرمالي كنيد.

3.         ایدئال نگر و مطلق‌گرا نباشيد، يعني نخواسته باشيد تمام خواسته‌ها و آرزوهايتان فوري و به شكل كامل و تمام برآورده شود هرچند درراه به دست آوردن آن تلاش می‌کنید، ولي اگر از دسترسي به برخي از آن‌ها ناتوان بوديد و شرايط فراهم نبود، نگوييد به‌طورکلی بايد آن را رها كرد؛ بلكه در تلاش‌های بعدي در پي نيل به آن باشيد و خسته نشويد.

4.         اراده و اعتمادبه‌نفس خودتان را با پيگيري و استمرار در كارها تقويت كنيد.

5.         مانند يک انسان باانگیزه رفتار کنيد؛ اگر بي‌حوصله‌ايد و انگيزه مطالعه و درس خواندن و شروع کاري را نداريد، تصور کنيد که سرشار از انرژي و انگيزه‌ايد. حُسن اين کار در اين است که به‌محض شروع، آرام‌آرام احساس مي‌کنيد که شور و علاقه، حقيقتاً در وجود شما زنده شده است.

امام علي (عليه‌السلام) در روايتي مي‌فرمايد: «مَنْ عَمِلَ اشْتَاق‏» (1)؛ «کسي که کار کند در او اشتياق ايجاد مي‌شود».

6.         اگر انگيزه انجام کاري را نداشتيد، حال و حوصله نداشتيد، سعي کنيد خود را به کار بيندازيد و از اهمال‌کاری بپرهيزيد و هرگز كار امروز را به فردا ميندازيد. يكي از ويژگي‌هاي افراد بي‌انگيزه، تنبل و سست اين است كه حال و حوصله ندارند، صبر می‌کنند تا حال و حوصله و انگيزه پيدا شود؛ درحالی‌که هرگز از خود نمي‌پرسند ممكن است حال و حوصله اصلاً پيدا نشود.

7.         براي موفقيت بيشتر توصيه می‌شود با خواهرتان و يا برخي از دوستاني که همچون شما پشت‌کنکوری هستند و قصد شرکت در کنکور دارند رابطه دوستي برقرار کنيد و باهم سير مطالعاتي بگذاريد تا انگيزه شما براي تلاش و کوشش و مطالعه مستمر بيشتر شود و از تنبلي و سستي خارج شويد. همچنين توصيه می‌شود محل مطالعه مناسبي همچون کتابخانه‌های عمومي براي مطالعه براي خود در نظر بگيريد تا عوامل حواس‌پرتی‌تان کاهش يابد.

8.         علاوه بر برنامه‌ريزي درست و منطقي و ترسم اهداف متعالی‌تان، بهتر است اهداف کوچک و متوسطي هم براي خودتان در نظر بگيريد و از گام‌هاي کوچک و اهداف کوچک قابل وصول شروع کنيد تا با موفقيت در آن اعتمادبه‌نفستان تقويت شود و انگيزه مضاعفي براي برداشتن گام‌های بعدي و پيگيري اهداف متعالتان پيدا کنيد.

9.         در کنار مطالعه منابع درسي براي اينکه قدرت تست‌زنی شما بالا برود و آموخته‌ها در ذهنتان تثبيت شود، می‌توانید برخي کتاب‌های کمک‌آموزشی را تهيه يا قرض بگيريد و تا مهارت شما بالا برود و بتوانيد با سرعت و دقت بيشتري در کنکور ظاهر شويد و تست بزنيد.

 

نکته پاياني

براي ما در مورد مشکل يا مشکلاتي که پیش‌آمده بود سخن نگفتيد. اگر دوست داشتيد درباره‌ي آن‌ها و شرايط ديگر زندگي و روحياتتان با ما صحبت کنيد تا راهنمايي بيشتري دريافت کنيد و همچنين اگر سؤال يا ابهامي درباره صحبت‌هاي ما داشتيد.

همواره موفق و کامروا باشيد.

 

پي‌نوشت‌:

1.         تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏، قم‏: دفتر تبليغات اسلامي‏، 1366، ص 152.

 

اثبات کنید خدا وجود دارد؟
شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: خدا را به من آن‌چنان معرفی کن که گویی او را می‌بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ‌وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ ...

لطفاً به‌صورت قابل‌فهم و ساده، اثبات کنید خدا وجود دارد؟

دوست عزیز،

خداوند از راه‌های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه‌هایی که بعضی بسیار ساده و درخور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی دشوارتر و پیچیده‌تر هستند. در این راستا، در ادامه، به سه دلیل فطرت و نظم و علیت می‌پردازیم که متناسب با سه سطح عمومی و متوسط و پیچیده است:

اثبات خدا از طریق فطرت

راه فطرت یکی از بهترین راه‌های خداشناسی است چراکه:

اولاً این راه به مقدمات فنی و پیچیده نیازی ندارد و نیز با ساده‌ترین بیان، می‌توان آن را مطرح کرد، علاوه بر این، برای همه مردم و در همه سطوح قابل‌فهم و درک است.

ثانیاً این راه مستقیماً به‌سوی خدای دانا و توانا رهنمون می‌کند.

ثالثاً اگر این راه با تأمّل و تفکّر همراه شود، حالت عرفانی و شناخت خاصی نسبت به معبود پیدا می‌شود.

به همین جهت است که اولیای الهی و رهبران دینی برای شناساندن خدا از این راه استفاده کرده و همگان را به پیمودن آن دعوت کرده‌اند.

شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: خدا را به من آن‌چنان معرفی کن که گویی او را می‌بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ‌وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این‌که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه‌ای واقع شد. گفتند: به‌جایی رسیدی که امیدت از همه‌چیز قطع شود و خود را مشرف‌به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آنجا که وسیله‌ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه کسی امیدوار بودی؟(1)

 آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می‌دیده است. این همان حالتی است که گفتیم گاهی به اضطرار توجه انسان از همه قطع می‌شود و آن حالت به انسان روی می‌دهد که رابطه قلبی خود با خدا را درمی‌یابد. (2)

اثبات خدا از طریق نظم

راه دیگر برهان یا قانون نظم است:

یکی از راه‌هایی که انسان می‌تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف کند، قانون نظم در جهان هستی است. همه می‌دانیم که اگر انسان حتی در کارهای روزمره و ساده زندگی،‌ نظم را سرلوحه کار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسید و زندگی‌اش دچار هرج‌ومرج عجیبی خواهد شد؛ چنانچه یک مدرسه بدون تدبیر مدیر و ناظم و برنامه‌ریزی آن‌ها، به هم می‌ریزد و کارهایش مختل می‌شود و یا یک کارخانه بدون کارفرما و تدبیر و برنامه‌ریزی، ورشکسته می‌شود؛ اما جهان هستی با تمام وسعتش که از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه می‌تواند بدون آن‌که ناظمی قدرتمند داشته باشد، به حیات خود ادامه دهد؟! در همین کره خاکی که زیستگاه بشر است، تمام امور روی حساب و دقت نباشد است. روز شب می‌شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع می‌کند و در مغرب فرو می‌رود. فصل‌های چهارگانه به ترتیب و بدون کم‌وکاست می‌آیند و می‌روند. بدنی که انسان دارد،‌ ترکیب از آفرینشی به بهترین شکل است. هر نظمی نشانگر ناظم و دارای علم و ادراک است که آفریننده آن است.

امام صادق (ع) می‌فرماید: "شگفت از آفریده و مخلوقی که فکر کند خدا از بندگانش پنهان است، درحالی‌که آثار آفرینش را در وجود خود با ترکیبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می‌کند می‌بیند. قسم به جانم! اگر منکران در نظام عظیم خلقت فکر می‌کردند... قطعاً آن‌ها را با دلایلی قانع‌کننده به آفریدگار جهان راهنمایی می‌نمود ". (3)

اثبات خدا از طریق برهان امکان و وجوب

 راه دیگر، برهان امکان و وجوب است. در این برهان ما با رابطه علّی میان موجودات خارجی روبرو هستیم؛ یعنی از طریق رابطه علّی می‌خواهیم اثبات کنیم که حداقل یک موجودِ بدون علت باید موجود باشد که در وجودش محتاج به موجود دیگر نیست. تقریر این برهان به زبان ساده ازاین‌قرار است که به برگي که در حال افتادن از درخت است نگاه کنيد، افتادن برگ دليل و علتي دارد، مثلاً باد مي‌وزد و برگ را از شاخه به زمين مي‌اندازد، باد علت افتادن برگ است و افتادن برگ، معلول آن، اما خود باد نيز نياز به علت دارد و علت آن مثلاً جابجايي طبقات هوا و جوّ است. با اين نگاه، باد که علت پديده بعدي بود نسبت به قبل از خود، پديده و معلول است، جابجايي طبقات گرم و سرد جوّي نيز پديده و معلول علت ديگري است که گرما و حرارت خورشيد است. پس اين جابجايي براي بعد از خود، علت و براي قبل از خود معلول است، شما مي‌توانيد همین‌طور هزاران علت و معلول را در طول هم بشماريد که هرکدام براي بعد از خود علت‌اند و براي قبل از خود معلول و پديده به شمار مي‌آيند تا اينکه به وجود خداوند متعال مي‌رسيم که در رأس همه علت‌ها قرار دارد. اگر خداوند نبود، هیچ‌یک از این موجودات محقق نمی‌شدند چراکه هر یک از این‌ها نسبتشان به وجود و عدم برابر است؛ یعنی هم می‌شد موجود باشند و هم می‌شد معدوم باشند. این‌که حالا موجود شده‌اند، پایِ علت دیگری در کار است که آن علت، معلولِ علت دیگر نیست. بگذارید به حرکت دومینو مثال بزنیم. وقتی حرکت تمامی اجزای دومینو وابسته به حرکت اولیه است، در این صورت، اگر آن حرکت اولیه نیز وابسته به حرکت دیگر باشد و آن حرکت نیز وابسته به حرکت دیگر و ... پس اصلاً حرکتی رخ نمی‌داد. حالا که دومینو حرکت کرده، روشن می‌شود که حرکت اولیه‌ای وجود دارد که خودش متوقف بر حرکت دیگر نیست. (4)

پی‌نوشت‌ها:

1. شیخ صدوق، توحید، موسسه النشر الاسلامی، 1398 ق، ص 231.

2. این برهان تقریر و صورت‌بندی فلسفی نیز دارد که بررسی آن در این مجال نمی‌گنجد و پیشنهاد می‌شود به این آدرس مراجعه بفرمایید: محمدرضایی، محمد و دیگران، برهان فطرت بر اثبات خدا، قبسات، بهار 89.

3. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 3،‌ ص 152.

4. این برهان تقریر و صورت‌بندی فلسفی نیز دارد که بررسی آن در این مجال نمی‌گنجد و پیشنهاد می‌شود به این آدرس مراجعه بفرمایید: ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه، 1375، صص 98-100؛ شاکرین، فاطمه و حمیدرضا، برهان علیت و شبهات فلسفه غرب، مجله قبسات، بهار 1389.

آیا ممکن است در آخرت با خانواده ام زندگی کنم؟
در روایات نقل‌شده از معصومان (ع)، به این نکته تأکید شده که این دیدار محدود به افراد هم‌رتبه در بهشت نیست. ممکن است کسی در رتبه پایین‌تر باشد اما ...

من خانواده‌ام را خیلی دوست دارم. آیا ممکن است در آخرت آن‌ها را بشناسم و با آن‌ها زندگی کنم؟

دوست عزیز

پرسش شما دو بخش دارد. در ادامه به هر يک از آن‌ها مستقلاً می‌پردازیم:

بخش اول: آيا انسان‌ها در روز قيامت همديگر را می‌شناسند؟

براي شناخت جزئيات زندگي پس از مرگ، راهي جز استناد به متون ديني در دست نداريم. در متون ديني نيز اطلاعات محدودي درباره زندگي پس از مرگ، وجود دارد. بااین‌حال، مستند به برخي از آيات انسان‌ها در آخرت همديگر را به‌جا می‌آورند. براي نمونه به آيه بنگريد: «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ؛ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لي‏ قَرينٌ؛ يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ؛ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ؛ قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ؛ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في‏ سَواءِ الْجَحيمِ»(1)؛ يعني: «(درحالی‌که آن‌ها غرق گفتگو هستند) بعضى رو به بعضى ديگر كرده مى‏پرسند... كسى از آن‌ها مى‏گويد: «من هم‌نشینی داشتم كه پيوسته مى‏گفت: آيا (به‌راستی) تو اين سخن را باور كرده‏اى كه وقتى ما مُرديم و به خاك و استخوان مبدّل شديم، (بار ديگر) زنده مى‏شويم و جزا داده خواهيم شد؟!» (سپس) مى‏گويد: «آيا شما مى‏توانيد از او خبرى بگيريد؟» اينجاست كه نگاهى مى‏كند، ناگهان او را در ميان دوزخ مى‏بيند.»

بنابراين، انسان‌ها همديگر را می‌شناسند و از احوال همديگر می‌پرسند.

همچنين در آيه ديگري به گفتگوي جهنميان اشاره می‌شود که در جهنمي شدن، همديگر را مقصر می‌دانند. طبیعتاً آن‌ها همديگر را شناخته‌اند و به همين جهت، باهم مجادله می‌کنند: «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ؛ احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُون؛ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحيمِ؛ وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ؛ ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ؛ بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ؛ وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ؛ قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ؛ قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنينَ؛ وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ»(2)؛ يعني: «(آرى) اين همان روز جدايى (حقّ از باطل) است كه شما آن را تكذيب مى‏كرديد. (در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى‏شود): ظالمان و هم‌ردیفانشان و آنچه را مى‏پرستيدند ... (و در اين حال، بدکاران) رو به يكديگر كرده و از هم مى‏پرسند... گروهى (مى‏گويند: شما رهبران گمراهى بوديد كه به‌ظاهر) از طريق خيرخواهى و نيكى وارد شديد امّا جز فريب چيزى در كارتان نبود). (آن‌ها در جواب) مى‏گويند: شما خودتان اهل ايمان نبوديد (تقصير ما چيست)؟! ما هیچ‌گونه سلطه‏اى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد».

بنابراين، در آخرت نيز برخي از انسان‌ها همديگر را می‌شناسند؛ اما این‌که گستره اين آگاهي چقدر است معلوم نيست.

بخش دوم: ادامه زندگي با خانواده در جهان آخرت ممکن است؟

آياتي از قرآن، به اين نکته مهم اشاره دارند که در بهشت، پدران و همسران و فرزندان به شخص مؤمن، ملحق می‌شوند:

«وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ»(3)؛ یعنی: « كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مى‏كنيم؛ و از (پاداش) عملشان چيزى نمى‏كاهيم؛ و هر كس درگرو اعمال خويش است».

«وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ؛ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ» (4)؛ يعني: «و آن‌ها كه بخاطر ذات (پاك) پروردگارشان شكيبايى مى‏كنند؛ و نماز را برپا مى‏دارند؛ و ازآنچه به آن‌ها روزى داده‏ايم، در پنهان و آشكار، انفاق مى‏كنند؛ و با حسنات، سيئات را از ميان مى‏برند؛ پايان نيك سری ديگر، از آن آن‌هاست. (همان) باغ‌های جاويدان بهشتى كه وارد آن مى‏شوند؛ و همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آن‌ها؛ و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى‏گردند».

روشن است که منظور از الحاق فرزندان یا پدران به شخص مؤمن، اين نيست که فقط فرزندان یا پدران به شخص مؤمن ملحق می‌شوند و مادران به شخص مؤمن، ملحق نمی‌شود بلکه منظور اين است که ياران و دوستان و کساني که آدمي به آن‌ها عشق می‌ورزد، در بهشت به او ملحق می‌شوند؛ ازجمله: پدران و همسران و فرزندان. بنابراين، می‌توان دريافت که چه‌بسا انسان‌های ديگر نيز هستند که به آدمي ملحق می‌شوند و اين آيه درصدد بيان تمامي آن‌ها نبوده است. بنابراين، ممکن است که ياران و دوستان نيز اگر مؤمن باشند و اگر بخواهند با شخص مؤمن ديدار کنند، به او ملحق شوند.

در روایات نقل‌شده از معصومان (ع)، به این نکته تأکید شده که این دیدار محدود به افراد هم‌رتبه در بهشت نیست. ممکن است کسی در رتبه پایین‌تر باشد اما به‌واسطه تفضّل خداوند، به خانواده‌اش در مرتبه بالاتر ملحق شود. در این راستا، از پیغمبر گرامى اسلام (ص) نقل‌شده که فرمودند: «اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ الْجَنَّةَ سَأَلَ عَنْ اَبَوَیْهِ وَ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ، فَیُقالُ لَهُ اِنَّهُمْ لَمْ یَبْلُغُوا دَرَجَتَکَ وَ عَمَلَکَ، فَیَقُولُ رَبِّ قَدْ عَمِلْتُ لِی وَ لَهُمْ فَیُؤْمَرُ بِاِلْحاقِهِمْ بِه»(5)؛ یعنی: «هنگامی‌که انسان وارد بهشت می‌شود، سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را می‌گیرد، به او می‌گویند: آن‌ها به درجه و مقام و عمل تو نرسیده‌اند، عرض می‌کند: پروردگارا! من براى خودم و آن‌ها عمل کردم، در اینجا دستور داده می‌شود که آن‌ها را به او ملحق کنید».

 

پی‌نوشت‌ها:

1. صافات: 50-55.

2. صافات: 21-30.

3. طور: 21

4. رعد: 22-23

5. قندوزی، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذو القربى‌، انتشارات اسوه، ج 1، ص 325.

موضع اسلام درباره سگ و نجاست و آزار دادنش چیست؟
پيشوايان و بزرگان مذهبي ما، بااینکه عقيده به نجاست سگ دارند، امّا ظلم به اين حيوان را روا ندانسته، حق‌وحقوقی براي آن قائل شده‌اند. با مطالعه در آثار دانشمندان..

موضع اسلام درباره سگ و نجاست و آزار دادنش چیست؟

دوست عزیز،

برای پاسخ به پرسشی که مرقوم فرمودید، توجه شما را به این نکات جلب می‌کنیم:

1. موضوع نجاست سگ يک مسئله فقهي است. در قرآن کريم درباره طهارت و نجاست سگ سخني به ميان نيامده است. البته این‌گونه نيست که همه احکام فقهي در قرآن کريم آمده باشد. قرآن کريم در احکام فقهي معمولاً به کليات بسنده کرده است و تبيين و تفسير آن را به پيامبر اکرم (ص) و به دنبال آن، امامان معصوم (ع) سپرده است. براي نمونه هنگامی‌که به احکام فقهي نماز توجه می‌کنیم می‌بینم که احکام زيادي دارد در حالي که در قرآن کريم تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها آمده است.

2؛ اما درباره دليل نجاست سگ گفتني است که رواياتي که از امامان (ع) در اين باب به دست ما رسيده دو گونه است: رواياتي که در آن‌ها واژه نجس به‌صراحت آمده است و رواياتي که در آن‌ها کلمه نجس به‌صراحت بیان‌نشده، بلکه از باب ملازمه، نجاست سگ فهميده می‌شود. در این‌گونه روايات به‌تناسب پرسش‌هایی که از امام (ع) درباره آب نیم‌خورده سگ شده و جواب‌هایی که ائمه (ع) داده‌اند نجاست سگ استفاده می‌شود؛ به چند مورداشاره می‌شود:

از امام صادق (ع) درباره سگ سؤال شد. آن حضرت فرمودند: «نجس است. آب نیم‌خورده سگ را دور بريزيد و با آن وضو نگيريد، ظرف آب را ابتدا با خاک و سپس با آب بشوييد». همچنين ابن شريح از امام صادق (ع) در مورد نیم‌خورده سگ می‌پرسد که حضرت فرمودند: «نه، به خدا قسم، آن نجس است». (1)

 ابي­سهيل از امام صادق (ع) پرسيد در مورد سگ، که حضرت سه بار فرمودند: «سگ نجس است». (2)

بنابراين، در متون روايي شواهدي بر نجاست سگ وجود دارد که به برخي از آن‌ها اجمالاً اشاره شد.

3. بنابراين روشن می‌شود که دليل نجاست سگ، رواياتي است که از امامان ع است رسيده است. روايات امامان ع نيز چيزي نيست جز بيان احکام الهي که از روش‌های مختلفي به امامان ع ابلاغ‌شده است و آن‌ها نيز موظف‌اند آن را به ما ابلاغ کنند؛ اما چرا امامان ع به‌حکم الهي سگ را نجس معرفي کرده‌اند؟ براي اين حکم، حکمت‌های متعددي مطرح‌شده است اما معلوم نيست که حقیقتاً علت نجس شمردن سگ از سوي خداوند، همين حکمت‌ها باشد. همين مقدار می‌دانیم که خداوند بدون حکمت، چيزي را نجس معرفي نمی‌کند؛ اما آن حکمت چه چيزي است، معلوم نيست جز این‌که می‌توانیم با استفاده از معارف محدودي که داريم، حکمت‌هایی را حدس بزنيم که يکي از آن‌ها ازاین‌قرار است که در روده سگ کِرم کوچکي به طول چهار میلی‌متر به نام «تينيا ايکينوسکوس» است. وقتي از سگ مدفوع بيرون می‌آید، تخم‌های زيادي از اين کِرم همراه مدفوع بيرون می‌آید و به اطراف مقعد سگ می‌چسبد. سگ به‌وسیله زبانش آن تخم‌ها را به قسمت‌های ديگر بدنش منتقل نموده و همه‌جا را آلوده می‌کند. اگر يکي از اين تخم‌ها به معده انسان وارد شود، مرض‌های گوناگوني توليد می‌کند که احياناً منجر به مرگ می‌شود. (3) اين يکي از حکمت‌هایی است که شايد خداوند به خاطر آن، سگ را نجس العين دانسته تا بدین‌وسیله مضرّات آن را از انسان دفع کند، اما ممکن است، حکمت‌ها و علت‌های ديگري از نظر بهداشتي و زیست‌شناسی و پزشکي وجود داشته باشد که هنوز از آن آگاهي نداريم. آنچه براي ما مهم است بدانيم اين است که اگر خداوند از عملي نهي نمود و چيزي را نجس اعلام کرد، به خاطر مفسده و ضرري است که اجتناب از آن لازم است؛ گرچه ممکن است ما به خاطر کمي اطلاعات علمي، به مفاسد و مصالح احکام پي نبريم، ولي بعدها براثر پیشرفت‌های علمي، بخشي از فلسفه احکام روشن شود، همان‌گونه که سال‌ها پس از حکم به نجاست سگ، بعضي از علل آن کشف گرديد.

4. اما درباره سگ پليس و امداد و ... گفتني است که اگرچه سگ ازنظر فقه اسلام جزء نجاسات شمرده‌شده و خریدوفروش آن حرام است اما به فتواي مراجع معظم تقليد خریدوفروش و نگهداري سگ شکاري و سگ گله و زراعت و سگ باغ و بستان و خانه و غيره از حکم حرمت خریدوفروش استثناء شده است ولي نجاست آن‌ها به قوت خود باقي است. چنين سگ‌هایی (سگ نگهبان، شکار، سگ پليس و...) به لحاظ انتفاعي که دارند مال محسوب شده، قابل‌خرید و فروش و رهن و اجاره و ...هستند، صدمه به آنان ضمان آور و مستوجب پرداخت خسارت است و حتي نفقه آن مانند تأمین خوراک و درمان آن بر مالک واجب است. (4)

5. مطلب آخر این‌که پيشوايان و بزرگان مذهبي ما، بااینکه عقيده به نجاست سگ دارند، امّا ظلم به اين حيوان را روا ندانسته، حق‌وحقوقی براي آن قائل شده‌اند. با مطالعه در آثار دانشمندان اسلامي اين مسئله به‌روشنی قابل‌درک است. مثلاً در کتب فقهي آمده است اگر شخصى، به مقدار وضو گرفتن آب داشته باشد و بترسد که اگر با آن وضو بگيرد، دچار تشنگى شود، بر او واجب است که تيمم کند و آب را براي نوشيدن نگهدارد. صاحب جواهر (قدّس سرّه)، پس از نقل اين فتوا می‌نویسد: «وکذا الحيوان اذا کان کذلک وان کان کلبا»(5)؛ يعني: «اگر از تشنگى حيوانى نيز بترسد، حکم همين است، گرچه آن حيوان، سگ باشد.»

در متون روايي ما نيز روايات فراواني، بر توجه به حقوق سگ ـ به‌عنوان يک حيوان ـ تأکیددارند. در بعضي از روايات از اذيت و آزار سگ منع شده، در دسته‌ای ديگر به اطعام و سیراب کردن سگ توجه شده است.

روایت‌شده از رسول خدا (ص) که آن حضرت فرمود: در شب معراج، بر آتش دوزخ اطلاع یافتم. در آنجا دیدم زنى عذاب می‌شود. درباره او پرسیدم. گفته شد: سبب کیفر دیدن او این است که او گربه‌ای را بسته و به او آب و غذا نداده و نگذاشته روى زمین چیزى پیدا کند و بخورد تا این‌که مرده است. بدین سبب خدا او را کیفر می‌دهد. و بر بهشت اطلاع یافتم. در آنجا زنى زناکار را دیدم. درباره او پرسیدم. گفته شد: سبب پاداش وى این است که روزى گذرش به سگى افتاد که از شدت تشنگى زبانش بیرون افتاده بود. وى لباس خود را در چاه فروبرد، آب آن را در گلوى سگ فشرد تا سیراب شد. بدین سبب خدا او را بخشید (6).

پی‌نوشت‌ها:

1. حرّعاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشيعه، ج 3، باب 12، از ابواب نجاست،

2. حرّعاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشيعه، ج 3، باب 12، از ابواب نجاست.

3. مجله المنار، سال 6، ص 307

4. مراجعه کنيد به: علامه جعفری، رسائل فقهى، بخش حقوق حيوانات، ص ۱۱۱ به بعد

5. نجفی، جواهرالکلام، ج 5، ص 114.

6. شیخ طوسی، مبسوط، ج 6، ص 47.

آيا خدا گناهان گذشته من را می‌بخشد؟
از اينکه در خدمت جواني باانگیزه بالائی‌ام، خرسنديم. بابت همت بلندی که دارید به شما تبریک می‌گوییم. حتماً باانگیزه‌ای که دارید با قدرت در مقابل انحراف جنسی ...

من درگذشته زياد خودارضایی می‌کردم ولي از امروز تصميم گرفتم ديگر توبه کنم و ديگر هیچ‌وقت اين کار را انجام ندهم آيا خدا گناهان گذشته من را می‌بخشد؟ البته درگذشته توبه کردم ولي اين دفعه ديگه به نظرم اصلي و واقعيه.

سلام

از اينکه در خدمت جواني باانگیزه بالائی‌ام، خرسنديم. بابت همت بلندی که دارید به شما تبریک می‌گوییم. حتماً باانگیزه‌ای که دارید با قدرت در مقابل انحراف جنسی می‌توانید بایستید تا شرایط ارضای صحیح این غریزه برایتان ان‌شاءالله فراهم شود.

قبل از هر چيز پاسخ خود را با نام خداوندي که هميشه مهربان و هميشه توبه پذير است آغاز می‌کنیم.

دوست عزيز؛ بی‌تردید يکي از نيرومندترين غرايز، نيروي شهوت و غريزه جنسي است. اين نيرو که از ابتداي تولد به‌صورت نهفته در وجود آدمي به وديعه نهاده شده است، تا زمان بلوغ هم چنان دوران آرام و بی‌تحرکی را پشت سر می‌گذارد، اما به‌محض شروع دوران نوجواني آرام، آرام زمان بيداري و شکفتگي آن فرا می‌رسد و رفته‌رفته تمامي وجود نوجوان را در برمی‌گیرد و بر تمامي رفتار انسان اثر می‌گذارد. به همين دليل غريزه جنسي با تحريکات شديد شما را با مشکلاتي مواجه ساخته است.

برادر عزيز؛ باب توبه هميشه باز است. پشيماني شما از گناهان گذشته به معناي توبه است. همان‌طور که امام باقر علیه‌السلام فرمود: «كَفَى‏ بِالنَّدَمِ‏ تَوْبَة؛ در تحقق توبه پشيماني از خطا و گناه کفايت می‌کند.»(1)

ازآنجایی‌که خداوند متعال در قرآن فرموده:«وَ هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُون؛ او كسى است كه توبه را از بندگانش مى‏پذيرد و بدی‌ها را مى‏بخشد، و آنچه را انجام مى‏دهيد مى‏داند.»(2)؛ پس مطمئن باشيد توبه شمارا نيز پذيرفته است. قبول شدن توبه ما به اين معنا نيست که ما دِين خود را اداء کرده‌ایم بلکه ازاین‌جهت مطمئن به بخشش گناهان خود هستيم که خداوند متعال بر اساس بزرگ‌منشی و رحمت بی‌کران خود با گناهکاران و روسياهاني مانند ما رفتار می‌کند. «إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ؛ خداي من، هرچند من لياقت رحمت تو را ندارم اما تو اهل آن هستي که جود و بخششت شامل من بشود چراکه فضيلت تو آن‌قدر وسيع است که شامل حال من نيز مي شود.»(3)

مهم‌ترین نشانه پذيرفته شدن توبه شما اين آيه شريفه است؛ «تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ؛ خدا رحمتش را شامل حال آن‌ها نمود، (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند خداوند بسيار توبه‏پذير و مهربان است!»(4)؛ چه کسي به شما توفيق توبه را داده؟ چه کسي شما را متوجه خطا و اشتباهتان کرده؟ و چه کسي اين تنفر از گناه را در دل شما قرار داده؟ اين خداوند متعال است که ابتدا نظر لطفش را شامل حال شما کرده است و با عنايت ويژه او است، که شما متوجه گناهان خود شده‌اید.

خداوند متعال هميشه، همه بندگانش را دوست داشته و دارد؛ و هيچ زمان دست از محبت به آنان بر نخواهد داشت؛ «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ؛ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است!»(5)

زماني که هر انساني، مرتکب هر گناهي، به هر بزرگي شود؛ خداي متعال دوست دارد آن انسان، هیچ‌وقت از عفو و بخشش او نااميد نشود. زيرا اين نااميدي، يک وسوسه شيطاني است، تا دوباره زمينه تکرار آن گناه را فراهم کند. از همين باب خداي متعال فرمود: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛ بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.» (6)؛ پس جاي هيچ ناامیدی وجود ندارد.

با توبه قطعاً گناهان گذشته شما پاک‌شده است. اما اگر قصد تکرار آن را نداريد، بايد به نکات زير توجه و به آن‌ها عمل کنید.

1-  شيطان، دشمن قسم‌خورده انسان است. «بِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين؛ خدایا به عزّتت سوگند، همه انسان‌ها را گمراه خواهم كرد»(7) هر زمان هر انساني کوچک‌ترین تصميم براي پيمودن مسير الهي را بگيرد، شيطان قصد دارد با وسوسه‌های خود او را منحرف کند.«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ؛ پناه مي برم به خداوند متعال از بدى وسوسه‌گر خنّاس، كه در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند»(8)

پس به تحريکات شيطان چه از نوع جن و چه انساني او توجه نکنيد. و سعي کنيد از همين سن که سن استقلال‌طلبی شماست و سني است که شما بايد مديريت را از نفس خود آغاز کنيد. با راهکارهايي که بيان خواهد شد يک نه محکم به نفس خود و ديگران بگوييد و با توکل و عنايات حضرت حق بتوانيد با حسن خلق و محبت از کنار گناه بدون آلوده شدن به آن گذر کنيد. که قطعاً رشد و تعالي شما در اين تدبير و درايت خواهد بود.

2-   بايد شرايط زندگي خود را قبل از ازدواج به‌وسیله نکات زير مديريت کنيد. شما قطعاً قادر هستيد قبل از ازدواج نيز با حول و قوه الهي به‌طور کامل اين گناه را ترک کنيد.

-  دوست جوان، به‌منظور تخليه انرژي زايد بدن، به‌طور منظم خود را به ورزش و کار و فعالیت‌های مناسب سرگرم کنيد، ورزش و کار در کاهش طغيان غريزۀ جنسي اثر فوق‌العاده سودمندي دارد.

- گردش و تفريح و کوهنوردي، از عواملي است که براي کاهش شهوت و تسکين نيروي جنسي نقش مؤثری دارند. زيرا مسافرت، خواه‌ناخواه در اخلاق و روحيات انسان تحولاتي به وجود می‌آورد و غريزه جنسي را نيز تسکين می‌بخشد.

- مطالعه، علاقه به کارهاي فکري، سرگرمی‌های هنري و خواندن سرگذشت قهرمانان علمي و معرفتي و عرفاني، انسان را تا اندازه زيادي از شعاع خود خارج می‌کند و با مسير رشد و تعالي آشنا می‌کند.

- پرهيز از ديدن فیلم‌ها و عکس‌های محرک، و نگاه و ارتباط با نامحرم، زيرا «هر آنچه ديده بيند دل کند ياد»؛ لذا خداوند متعال فرمود: «به مردان مؤمن بگو كه چشمان خويش را فروگيرند و شرمگاه خود را حفظ کنند. اين برايشان پاكيزه‏تر است. زيرا خدا به كارهايى كه مى‏كنند آگاه است»(9)

 امام صادق علیه‌السلام فرمود: «از نگاه ناپاک بپرهيزيد که چنين نگاهى آتش شهوت را در دل و فکر شعله ور می‌کند و ‏همين آتش براى فتنه و مشکلات بزرگي کفايت می‌کند.»(10)، عموماً نگاه‌های آلوده، باعث می‌شود فکر و ذهن شما درگير شود. این‌گونه نگاه‌ها زمينه رنج و مشقت جان شمارا فراهم می‌کنند. 

- از حضور در مکان‌هایی که باعث تحريک شما می‌شود، خودداري کنيد.

-  از شنيدن و خواندن مباحث و مطالب جنسي و حتي شوخی‌های جنسي و تحریک‌کننده و فکر کردن در اين امور جدا” پرهيز کنيد.

- هرگز در مکاني خلوت و تنها و دور ازنظر ديگران نباشيد. زيرا بيشتر تحريکات جنسي در چنين شرايطي سراغ شما می‌آیند. و هرگاه در چنين شرايطي مورد هجوم افکار جنسي واقع شديد، آن مکان را ترک کنيد و به مجالس عمومي وارد شويد.

-مطالب تکمیلی درباره استمنا و راهکارهای ترک را می‌توانید در آرشیو سایت به نشانی‌های pasokhgoo.ir مطالعه کنید.

ان شاء الله با اميدواري به رحمت و محبت بی‌نهایت الهي بتوانيد در تمام مراحل زندگي خود با به‌کارگیری راهکارهاي بیان‌شده موفق و سربلند باشيد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- كلينى، محمد بن يعقوب‏،  الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏، ج‏2 ، ص 426

2-  شوري(42)، آيه 25

3- ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1409 ق‏، ج‏2، ص686

4- توبه(9)، آيه 118

5-حج(22)، آيه 65

6- زمر(39)، آيه 53

7- ص(38)، آيه 82

8- ناس(114)، آيه 4-5

9- نور(24)، آيه 30

10- ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول‏، قم، جامعه مدرسين،  1404ق‏، ص 502

آيا بايد بی‌حجاب‌ها رو امرونهی کرد؟
براي نهي از منکر بايد اولویت‌بندی کرد و اول سراغ منکراتي رفت که آسيب بيشتري دارند و چه‌بسا ريشه منکرات ديگر به‌حساب آيند. منظور اين نيست که سراغ فلان فرد ...

سلام ازیک‌طرف سؤال می‌کنیم آيا بايد بی‌حجاب‌ها رو امرونهی کرد ميگن بله! از يه طرف يه روحاني ميگه امر و نهي رو بايد از گردن‌کلفت‌ها شروع کرد! آيا براي مسأله حجاب بايد رفت يقه رئیس سازمان تبليغات و عقيدتي سياسي نيروي انتظامي و ..... را گرفت که خوابیده‌اند يا بايد رفت به همين بی‌حجاب‌ها تذکر داد؟

با سلام و اداي احترام:

پرسشگر گرامي! اعتمادتان به اين مرکز را ارج می‌نهیم. دغدغه شما براي فهم مسائل ديني قابل‌ستایش است. توجه شما را به خواندن چند مطلب جلب می‌کنیم:

اول:

براي نهي از منکر بايد اولویت‌بندی کرد و اول سراغ منکراتي رفت که آسيب بيشتري دارند و چه‌بسا ريشه منکرات ديگر به‌حساب آيند. منظور اين نيست که سراغ فلان فرد نرويم يا سراغ ديگري برويم. درستش اين است که بايد سراغ ریشه‌ها و مسائل اصلي رفت. بدحجابي هرچند منکر است ولي جزء سرشاخه‌هاست. نتيجه و خروجي است. جزء فروع است. براي درمان و حل آن‌ها بايد به ریشه‌ها پرداخت. بايد به مسائل اصلي توجه کرد. اگر زیرساخت‌ها و موضوعات اصلي درست شد بسياري از اين مفاسد از بين می‌روند.

در نهج‌البلاغه ابتداي نامه 53 نقل شده که امير المومنين علیه‌السلام اولين دستوري که به مالک دادند پرداختن به اصلاح اقتصاد بود! بر اساس خطبه 16 نهج البلاغه اولين اقدام حکومتي حضرت سلام‌الله‌علیه اصلاح مفاسد اقتصادي و تعقيب چپاولگران بیت‌المال بود.

اقتصاد که درست شد امنيت برقرار می‌شود، با آمدن امنيت نوبت به رفاه و آبادي می‌رسد. پس‌ازاین‌ها شرايط براي اصلاح فرهنگي ايجاد می‌شود(1). تا فاصله طبقاتي باشد! تا تبعيض و بی‌عدالتی باشد تا فساد حکومت را قبضه کرده باشد، تا ساختار جامعه به‌گونه‌ای باشد که ضعيفان نتوانند حق خودشان را بدون ترس و آسيب از صاحبان قدرت و نفوذ بگيرند(2) تا عده‌ای از گرسنگي بميرند و عده‌ای از سيري(3) نمی‌توان توقع اصلاح فرهنگي و تأثیرپذیری از کار فرهنگي را داشت. نمی‌توان از فضائل اخلاقي و معنوي سخن به ميان بياوريم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا...(4) نادارى به آن نزديك است كه به كفر بينجامد.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَارِكْ لَنَا فِي الْخُبْزِ وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لَا صُمْنَا وَ لَا أَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا(5) اگر نان نبود نماز نمى‏گزارديم و روزه نمى‏گرفتيم و به اداى واجبات پروردگارمان نمى‏پرداختيم (يعنى از بس دغدغه داشتيم نمى‏توانستيم به اين چيزها فکر کنيم).

البته اين حرف‌ها معنايش اين نيست که اگر فردي می‌تواند براي اصلاح بدحجابي قدمي بردارد چنين نکند. اين حرف‌ها معنايش اين بود که بايد اولاً به اولویت‌ها پرداخت ثانیاً براي درمان به ریشه‌ها و منشأهای اصلي توجه نمود.

دوم:

امربه‌معروف و نهي از منکر شامل سه حوزه می‌شود:

الف) مردم نسبت به حکومت

ب) حکومت نسبت به مردم

ج) مردم نسبت به مردم

قطعاً اگر فرد يا افرادي سعي داشته باشند که فقط به مورد )ج( بهاء بدهند آن‌هم فقط درباره يک موضوع خاص(بدحجابي) تا مردم را به جان هم بيندازند يا اولویت‌های دست چندم را مدام مطرح کنند کار صحيحي نيست. انحراف به‌حساب می‌آید. بايد مراقب بود و فريب چنين تبليغاتي را نخورد ولي اثبات اين امور سخت است.

سوم:

نهي از منکر شرايطي دارد؛ کار همه نيست بلکه کار گروهي فرهيخته(6) که داراي تخصص، مهارت کافي و قدرت اجرايي باشند، است(7). بايد تأثیرگذار باشد. بايد تشخيص داد که گناه‌کار عالماً، عامداً چنین کاري را می‌کند. بايد بررسي شود که آيا اصرار بر اين کار دارد يا نه؟ بررسي و تشخيص اين موضوعات کار آساني نيست. بدحجابي در جامعه ما ریشه‌های گوناگوني دارد؛ ازجمله لج باري سياسي، شبهات، مشکلات اقتصادي، تربيت نادرست خانوادگي، بدفهمي نسبت به مسائل ديني، عملکرد بد دین‌داران، عدم آگاهي کافي و مانند این‌ها. کم‌پیدا می‌شوند افرادي که عالماً و عامداً چنين کاري بکنند. تشخيص موضوع هم با يکي يا دو تا بر خورد در کوچه و خيابان مشخص نمی‌شود. لذا نهي از منکر حتي در حد تذکر لساني معنا پيدا نمی‌کنند. به فرمايش استاد مطهري(8) تذکر لساني با رعايت همه شرايطش نهایتاً 5 درصد مؤثر است آن‌وقت ما می‌خواهیم صد درصد مؤثر باشد يا می‌خواهیم همه مشکلات را با تذکر لساني حل کنيم.

نتيجه:

برادر عزيز! نهي از منکر هم مانند بقيه واجبات درصورتی‌که شرايطش فراهم باشد نسبت به آن تکليف داريم. اگر مثل حج يا خمس يا ديگر واجبات شرايطش براي ما فراهم نيست تکليفي هم نداريم. درجایی که تذکر بدهيم و تأثیر نداشته باشد يا تأثیر منفي داشته باشد قطعاً خودمان مقصر هستيم اگر آسيب هم ببينيم هيچ پاداشي ندارد(9). در نهي از منکر مأمور به نتيجه مثبت هستيم. اگر اطمينان به نتيجه مثبت نداريم نبايد اقدامي انجام دهيم. يکي از شرايط نهي از منکر اين است که علني نباشد بلکه به‌صورت غیرعلنی باشد. وقتي همسر فردي حضور دارد قطعاً با واکنش‌های تند مواجه خواهيد شد. واضح است که در اين موارد تکليفي وجود ندارد. از طرفي تذکر غیرعلنی به خانم بدحجاب براي جوانان چه‌بسا انحراف آور باشد. پس بايد پرهيز نمود.

براي مطالعه بيشتر به جلد دوم کتاب حماسه حسيني مرحوم مطهري، کتاب و مقالات استاد سيد حسن اسلامي و کتاب راهکارهاي عملي درزمینهٔ امربه‌معروف از استاد محسن قرائتي مراجعه بفرماييد. در صورت وجود ابهام بازهم می‌توانید برايمان بنويسيد.

موفق باشيد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سيد رضي، نهج‌البلاغه، مص: صبحي صالح، قم، هجرت، 1414 ق، ابتداي نامه 53

2.       همان، ص 439

3.       همان، خطبه سوم

4.       محمد بن يعقوب کليني، الکافي، مص: غفاري، تهران، اسلاميه، 1407ق، ج2، ص 307، ح4

5.       همان، ج5، ص 73، ح13

 6. سوره آل‌عمران، آيه 104

7. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، قم، 1409ق، کتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر

8. مرتضي مطهري، حماسه حسيني، قم، صدرا، 1390 ش، ج2، بخش تذکر لساني

9. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، قم، 1409ق، کتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر

چرا بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟
بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل...

سلام‌علیکم چرا با وجود آیات ولایت و انذار و... احاديث منزلت، ثقلين و غدير و... مردم از حضرت علی روی‌گردان شدند و بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟

بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل اساسي اين رخداد تلخ، اشاره می‌گردد:

۱. دنیاطلبی و عافيت خواهي

روحية دنیاطلبی و عافيت خواهي اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، يكي از مهم‌ترین علل بی‌تفاوتی و رويكرد محافظه‌کارانه آنان نسبت به اين رخداد تلخ، محسوب می‌شود. اين امر باعث گرديد كه مردمان آن روز كه حماسه‌های بی‌نظیر امیرالمؤمنین را درصحنه‌های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ را در مورد شخصيت بی‌همانند علي ـ عليه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصايت حضرت را، شنيده بودند - بااین‌حال در موقعيت حساس هنگامه رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچيان، از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ حمايت ننمايند و انحراف آشكار مسير خلافت را نظاره‌گر باشند.

۲. قوم محوري و قبيله گرایی

عمده مسلمانان و كساني را كه در كنار پيامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة‌العرب - مجموعه اعراب مسلمان مكه و مدينه (مهاجرين و انصار) تشكيل می‌دادند. آنان علی‌رغم گرويدن به اسلام، علقه هاي قومي و فرهنگ قبيله محوري هنوز در تصمیم‌گیری‌های آنان دخيل بود.

در اولين لحظات بعد از رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ گروه مهاجرين مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبايل انصار به صف­آرايی پرداختند و با اكثريت گروه انصار به پيشوايی "سعد بن عباده" [۱] رئيس خزرجيان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نيز با حیله‌های حساب‌شده و تهديد خليفه دوم، در اين رقابت پيروز گرديدند و قدرت را تصاحب نمودند.

در چنين اوضاع و احوالي كه رگه‌های جاهليت قوم‌گرایی گل كرده بود و دو طایفه مهاجر و انصار بر سر خلافت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ به جنگ و ستيز بر خواسته بودند، فقط عده اندكي از پيروان راستين پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ و رجال بنی‌هاشم به علي ـ عليه السّلام ـ وفادار ماندند كه اين تعداد نيز بسيار كم و انگشت‌شمار بودند و در حدي نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعيت به وجود آمده تغيير دهند زيرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعيان تقرب پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ مشهود بود همان‌هایی كه بعداً جریان‌هایی مثل ناكثين و مارقين و ... در برابر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پدیدآورند.

۳. قريب العهد بودن به اسلام

بسياري از مسلمانان، به‌تازگی به اسلام گرويده بودند و آگاهي عميق و ايمان راسخ نسبت به آموزه‌های ديني و قرآني نداشتند، طبيعي بود كه از سوي اين عده نيز انتظار حركت اصلاحي و حمايت از حضرت در آن شرايط وجود نداشت بلكه حتي خطر تفرقه و ارتداد در ميان آنان نيز وجود داشت. خود امیرالمؤمنین در اين رابطه می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر خطر ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمی‌رفت كه بار ديگر كفر و بت‌پرستی به سرزمين اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع ديگري در برابر آنان می‌گرفتم.»[۲] بديهي است كه از چنين مجموعه‌ای كه خطر ارتداد بسيار از آنان موجب سكوت حضرت گرديد، توقعي حمايت و دفاع و ايثار نخواهد بود. [۳]

۴. كينه و عقده نسبت به حضرت

بسياري از قبايلي كه در مكه و در مدينه و اطراف آن زندگي می‌کردند نسبت به علي ـ عليه السّلام ـ بی‌مهر بودند و كينه او را در دل داشتند زيرا علي بود كه پرچم كفر اين قبايل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. اين افراد هرچند بعدها پيوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولي در باطن - علی‌رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علي ـ عليه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]

  5.وجود منافقان در ميان مسلمانان

يکى از بزرگ‏ترين مشکلات پيامبر صلی‌الله­عليه­وآله در طى سال‏هاى رسالتش، وجود منافقان در ميان مسلمانان بود . اين گروه که در ظاهر مسلمان بوده، ولى در باطن هيچ اعتقادى به اسلام نداشتند، در فرصت‏هاى مناسب، ضربه خويش را به اسلام وارد مى‏ساختند و سبب گمراهى ديگران نيز مى‏شدند.

اين افراد که در جنگ احد، يک سوم مسلمانان را به خود اختصاص داده بودند، به سرکردگى عبدالله بن ابى از جنگ کناره گرفتند و سبب تفرقه در سپاه اسلام شدند که سوره منافقون در شأن اين افراد نازل شده است. بايد توجه داشت که در زمانى که اسلام طرفداران چندانى نداشت و از اقتدار چندانى نيز بهره‏مند نبود و انگيزه چندانى نيز براى پنهان کردن اعتقادات نبود، اين گروه، یک‌سوم مسلمانان را تشکیل مى‏دادند، حال معلوم است که در زمان اقتدار کامل اسلام و فراگير شدنش، اين تعداد به چه ميزان زيادى مى‏توانست افزايش يابد.

پيامبراکرم صلى الله عليه و آله همواره با اين گروه مشکل داشت، اينان به‌یقین در حجة‏الوداع نيز همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و از لحاظ فکرى نيز معلوم بود که اين افراد هرگز راضى به جانشينى على نخواهند شد و به توطئه مى‏پردازند و جامعه اسلامى را به هرج‌ومرج مى‏کشانند و به اين سبب، اصل اسلام و قرآن به خطر مى‏افتد، پس جا دارد که پيامبر صلى الله عليه و آله از اين امر نگران و خائف باشد .

6. وجود تفکرات جاهلى مبنى بر جوان بودن على علیه‌السلام

عده‏اى به خاطر طرز تفکر جاهلى، هرگز حاضر به اطاعت از يک جوان کم سن و سال نبودند و حتى صرف امارت يک جوان را براى خود ننگ مى‏دانستند . به‌عنوان نمونه، ابن عباس مى‏گويد: در زمان خلافت خلیفه دوم، روزى با عمر مى‏رفتم، او به من رو کرد و گفت: «او (على) از همه مردم نسبت‏ به اين امر سزاوارتر بود، اما ما از دو چيز مى‏ترسيديم: يکى اين‏که او «کم سن بود» و ديگر اين‏که به فرزندان عبدالمطلب علاقه‏مند بود .» [5]

نمونه ديگر: پس از کشاندن على علیه‌السلام به مسجد براى بیعت با ابوبکر، ابوعبيده وقتى ديد على علیه‌السلام هرگز حاضر نيست تا با ابوبکر بيعت کند، رو به على علیه‌السلام کرد و گفت: «تو "کم سن" هستى و اينان مشايخ قوم تو هستند و تو، همانند آنان شناخت و تجربه ندارى، پس با ابوبکر بيعت کن و اگر عمرت باقى باشد، به خاطر فضل و دين و علم و فهم و سابقه قرابتت، سزاوار اين امر هستى .» [6] پس اگرچه على را شايسته اين امر، و يا حتى سزاوارتر از همه مى‏دانستند، ولى نمى‏توانستند قبول کنند که يک جوان بر آن‏ها امير باشد.

بنابراين با توجه به عقده‌ها و کینه‌های دیرینه جمعي، تازگي و نوآموزي بسيار ديگر، گرايش طایفه‌ای و قومي جمعي ديگر، و مهم‌تر از همه قدرت‌طلبی عناصر مطرح و در ميان اصحاب پيامبر و محافظه‌کاری و نفاق گسترده،و... همه و همه عواملي بودند كه زمینه حمايت مردمي از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ عليه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمايند.

براي آگاهی بيشتر ، به کتاب پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، آیت‌الله جعفر سبحاني، مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:

1 . سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السّلام ـ، ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.

2 . ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحياء الكتب العربيه، ۱۳۷۸ هجري قمري.

3. مهدي پيشوائي، سیره پيشوايان، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجري قمري، قم.

4 . سبحاني، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، ص ۲۱۹.

5. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى، انتشارات الشريف الرضى، قم، 1413 ه . ق، ص 29 .

6. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 299 و 300؛ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 190 و 249؛ یعقوبی، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 113.

چرا به سمت يمن يا شهر ديگري هجرت نکردند؟
تنها ماندن امام حسين (علیه‌السلام) در حادثۀ کربلا، و پیمان‌شکنی کساني که خود، از دعوت‌کنندگان آن حضرت بودند، باعث شده که ذهنيت تاريخي ما از مردم کوفه، بسيار ...

با توجه به خصوصيات مردم کوفه در زمان حضرت علي چرا امام حسين دعوت آنان را پذيرفت؟ چرا به سمت يمن يا شهر ديگري هجرت نکردند؟

تنها ماندن امام حسين (علیه‌السلام) در حادثۀ کربلا، و پیمان‌شکنی کساني که خود، از دعوت‌کنندگان آن حضرت بودند، باعث شده که ذهنيت تاريخي ما از مردم کوفه، بسيار منفي باشد. اين ذهنيت، واقع‌بینانه نيست.

در يک پاسخ کلّي و اجمالي، مي‌توان گفت: امام حسين (علیه‌السلام) به همان دليلي به‌سوی کوفه رفت که 25 سال پيش از آن، پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کوفه رفته بود و آن جا را به‌عنوان مرکز حکومت خويش برگزیده بود.

توضيح اين‌که:

اوّلاً: کوفه حدود سال‌ 17 هجري ساخته‌شده بود و ازاین‌رو، شهري نوساز به‌حساب مي‌آمد و بااین‌حال، تا بيش از دو قرن، از مهم‌ترين شهرهاي جهان اسلام بود. اين شهر را براي آن ساختند که نيروهاي نظامي حاضر در فتوحات، در آن سکنا گزينند و در ابتدا يک پادگان نظامي شمرده مي‌شد و همين باعث شده بود که شهر کوفه، محل اجتماع جنگجويان زبده باشد و فضايي نظامي داشته باشد. پس انتخاب کوفه به‌عنوان مرکزي براي يک قيام، ازاین‌جهت کاملاً منطقي بود که در صورت نياز به نيروي نظامي، کوفه بهترين مکان براي تأمين اين نياز بود؛ چنان‌که بخش مهمّي از نيروي نظامي امام علي در نبرد جمل و صفين و نهروان نيز شامل مردم کوفه مي‌شد.

ثانياً: از جهت فرهنگي، کوفه مهم‌ترين پايگاه فرهنگي جهان اسلام بود و حضور چندسالۀ امام علي و فرزندانش در اين شهر، باعث ارتقاي سطح فرهنگي مردم کوفه شده بود. لذا زمينۀ اصلاح‌طلبی و قيام عليه ظلم و جور بني­اميه، در اين شهر بيش از شهرهاي ديگر فراهم بود. قيامهاي بعدي نيز مؤيد اين معنا است.

ثالثاً: ازنظر اعتقادي نيز کوفه از همان زمان تأسيس، يک مرکز مهم براي شيعيان و عموم هواداران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شناخته مي‌شد و ازاین‌جهت، فضاي آن با بصره (که تقريباً هم‌زمان با کوفه ساخته شده بودند) تفاوت داشت. درست است که در کوفه، غير شيعيان و حتي هواداران بني­اميه نيز ساکن بودند؛ ولي به‌هرحال، فضاي عمومي شهر موافق و همراه اهل‌بیت بود.(1) حوادث بعدي مانند قيام توابين و قيام مختار نيز مؤيّد همين نکته است که جريان شيعي در اين شهر، هرچند اکثريت نداشته، قدرتمند بوده است.

رابعاً: اساساً چرا از بين همۀ شهرهاي مهم در آن روزگار، فقط کوفيان امام حسين (علیه‌السلام) را به شهر خود دعوت کردند؟ دليلش روشن است: بعد از مرگ معاويه، فضاي سياسي ـ اجتماعي کوفه، متأثّر از ناخشنودي مردم از حکومت يزيد بود و بدين ترتيب، شيعيان که از سال‌ها قبل مترصد فرصت بودند، جو را در دست گرفتند و جوّ غالب، هواداري از امام حسين (ع) بود و لذا کساني مانند اشراف هم که قلباً موافق اهل‌بیت نبودند، براي همراهي با اين جو و جا نماندن از قافله، به امام نامه نوشتند و ايشان را به کوفه دعوت کردند. سهل گيري و ضعف نعمان بن بشير فرماندار وقت کوفه نيز در تشديد اين جو مؤثّر بود.

خامساً: ازنظر جغرافيايي نيز کوفه در مرکز جهان اسلام قرار داشت و علاوه بر اهميت استراتژيک فراوان، از جهت ارتباطي (و به تعبير امروزي، از جهت رسانه‌اي) هم اهمّيت فراوان داشت. هر خبري در کوفه، به‌سرعت در جهان اسلام منتشر مي‌شد. امام حسين (علیه‌السلام) مي‌دانست که به‌هرحال، به شهادت خواهد رسيد و اين را هنگام خروج از مکه نيز به‌صراحت بيان فرموده بود. پس به دنبال راهي بود که خونش بي‌اثر نشود و بيش‌ترين تأثير و بازتاب را داشته باشد. ازاین‌جهت نيز کوفه بهترين انتخاب بود. برعکس؛ شهادت وي در مناطق دوردستي مانند يمن، بازتاب چنداني نمي‌يافت.

سادساً: ازنظر سياسي نيز ـ مخصوصاً به سبب درگيري چندسالۀ کوفيان با شاميان در دوران خلافت امام علي (علیه‌السلام) ـ کوفه کانون مبارزه با حکومت شام بود و کوفيان در اين راه بيشترين کشته و زنداني و تبعيدي را داده بودند.

البته مردم کوفه مشکلاتي هم داشتند؛ ازجمله اين‌که عجول بودند و در تصمیم‌گیری‌ها شتاب‌زده عمل مي‌کردند. تابع رؤساي قبايل خويش بودند و گاه مصالح قبيله را بر مصالح عمومي جامعه ترجيح مي‌دادند و… ولي درمجموع، انتخاب کوفه به‌عنوان مقصد حرکت امام حسين (که در صورت موفقيت بايد به مرکز قدرت امام حسين تبديل مي‌شد، کاري درست بوده است و نه يمن و نه هيچ شهر ديگري ويژگي‌هاي کوفه را نداشتند.

به تعبير ديگر، امام حسين (علیه‌السلام) در جمع‌بندي نقاط مثبت و منفي کوفه، به اين نتيجه رسيده بود که اين شهر، مناسب‌ترين جا براي آغاز نهضت است.(2)

در پايان به اين نکته نيز توجه داشته باشيد که مردم هيچ شهري يا منطقۀ ديگري همانند کوفيان اعلام آمادگي براي استقبال و همراهي با امام نکرده بودند و لذا عقل سياسي و اجتماعي حکم مي‌کرد که امام به اين دعوت پاسخ مثبت دهد و اگر امام حسين (علیه‌السلام) به کوفه نرفته بود، اين سؤال براي هميشه در تاريخ باقي می‌ماند که باوجود اين همه استعداد و آمادگي و وجود آن‌همه دعوت‌نامه، چرا امام به‌سوی کوفه نرفت؟

براي آشنايي بيشتر با فضاي کوفه و خصوصيات مردم آن، ر.ک: رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 132 ـ 134 و ص 191 ـ 192؛ ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسين (علیه‌السلام)، ص 81 تا 106.

 

پي‌نوشت‌ها

1 ـ رسول جعفريان تخمين زده است که حداقل یک‌چهارم جمعيت کوفه، جزو جريان شيعي بوده‌اند. حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 192.

2 ـ ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسين (علیه‌السلام)، ص 319.

چرا واقعه حره و قيام توابين را تأیید نکرد؟
به‌یقین وجود مطهّر امام سجاد(علیه‌السلام) از جنگ و قيام به‌اندازه سرسوزنی ترس و واهمه نداشت، چراکه او فرزند حسين بن علي(عليهماالسلام) است. آقا و سروري که مرگ...

چرا امام سجاد علیه‌السلام قيام را ادامه نداد و می‌فرمود: ياراني مانند مردم کوفه نمی‌خواهد. آيا امام حسين نمی‌توانست این‌طور نتیجه‌گیری کند؟ چرا واقعه حره و قيام توابين را تأیید نکرد؟

به‌یقین وجود مطهّر امام سجاد(علیه‌السلام) از جنگ و قيام به‌اندازه سرسوزنی ترس و واهمه نداشت، چراکه او فرزند حسين بن علي(عليهماالسلام) است. آقا و سروري که مرگ درراه خدا را براي خود افتخاري دانسته و در اين امر، ذرّه‌ای شک و ترديد به دل راه نداد و عاشقانه، جان‌عزیزش را تقديم به محضر معشوق واقعي خود نمود. او کسي است که مردانه و با شجاعت وصف‌ناشدنی در مقابل ابن زياد ايستاده و با شهادت تمام می‌فرماید: (آيا مرا به کشتن تهديد می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن عادت ماست و افتخار ما در شهادت است؟! (1)

بنابراين تأیید نکردن واقعه حره و توابین و... به‌هیچ‌وجه به خاطر ترس از مرگ نبوده است، حال که چنين است حتماً عللي  داشته است که حضرت با در نظر گرفتن آن‌ها، از  آن قیام‌ها حمايت نکرد که به آن‌ها اشاره می‌شود:

1- در آن زمان، اوضاع به‌شدت آشفته و نابسامان بود، يزيد جنايتکار بر اوضاع مسلّط بود، او در جهت حفظ موقعيت خود با تمام قوا ايستادگي می‌کرد و در اين امر، هرگونه شورش و قيام و اعتراضي را به‌شدت سرکوب می‌نمود، در چنين شرايط بحراني، اگر حضرت از آنان حمايت می‌کرد به‌یقین نتیجه‌اش چيزي جز شکست و سرکوبي نبود. حال اگر قرار است قيام و انقلابي صورت بگيرد حتماً بايد باتدبیر و انديشه و با در نظر گرفتن عواقب آن صورت بگيرد، با دقت و تأمل می‌توان این‌گونه نتيجه گرفت که قيامي موفق است که يا پايانش پيروزي باشد و يا شکستي که منافع و آثار درخشاني در پي داشته باشد. به‌گونه‌ای که از دست دادن آن منافع، به ضرر و زيان قیام‌کنندگان باشد.

حال با توجه به اين مطالب، اگر امام سجاد (علیه‌السلام) از آنان حمايت می‌کرد درنهایت به شکست می‌انجامید، آن‌هم شکستي که به‌هیچ‌وجه به سود اسلام نبود، بلکه به زيان اسلام بود.

امام سجاد (علیه‌السلام) بعد از جريان کربلا، رسالت خطيري بر عهده داشت، و آن رساندن پيام کربلاي خونين به جهانيان و حفظ و تبليغ فرهنگ اهل‌بیت بودامام بايد با سلاح بيان و خطابه و دعا قلب‌های خفته را بيدار و چشم‌های بسته را باز می‌نمود، تا حقيقت پنهان کربلا، بر آن‌ها آشکار شود و همگان بدانند که قيام خونين پدر بزرگوارش حسين بن علي (علیه‌السلام)، هدفي نداشت، جز حفظ اسلام و مکتب حقّه تشيّع و نه رسيدن به جاه و مقام و رياست امام سجاد(علیه‌السلام) بايد زنده می‌ماند تا به جهانيان اعلام کند که امام حسين(علیه‌السلام) اسلام را به‌شدت در معرض خطر نابودي می‌دید و حکومت ظالمانه و غیردینی يزيد را به‌هیچ‌وجه به صلاح اسلام و آينده آن نمی‌دید و لذا دست به شمشير برده و درراه احياء دين و اسلام کشته و به درجه رفيع شهادت نائل آمد، و با خون پاک خود جاني تازه به کالبد  جهان اسلام دميد، منتهي براي حفظ و پاسداري از اهداف بلند حسيني، بايد کسي باشد که به ميدان آمده و با توکل بر خداوند به وعظ و سخنراني و دعا و بیدارسازی مردم بپردازد تا بدین‌وسیله راه حسين و اهداف  آن سالار شهيدان تداوم يابد و آن‌کسی نيست جز وجود نازنين امام سجاد(علیه‌السلام).

2- دومين علت عدم همکاري امام سجاد(علیه‌السلام) با انقلابيون مدينه اين بود که در ميان آن‌ها افرادي وجود داشتند که نيّتي پاک و هدف مقدسي نداشتند، بلکه هدفشان از قيام دست يافتن به پست و مقام و رياست بود و نه چيز ديگري، که مهم‌ترین آن افراد، شخصي بود به نام عبدالله بن زبير، که نقش مهمي در جريان حره داشت او فردي جاه‌طلب و داراي ظاهري فريبنده بود، بعد از شهادت امام حسين(علیه‌السلام) روي مقاصد سياسي، مردم عراق را سرزنش می‌کرد که چرا امام را دعوت و سپس تنها گذاشتند و او را ياري نکردند؟! از يزيد نيز بدگويي می‌کرد و او را شراب‌خوار و سگ‌باز و فاجر می‌خواند و مردم را دعوت به خلع و برکناري او می‌کرد.(2)

بايد توجه داشت که مجرد قيام برعليه ظالم و ستمگر ،باعث نمی‌شود که انسان معصومي چون امام سجاد (ع) از آن حمايت کند و تنها ظالم و ستمگر بودن حاکم، نمی‌تواند مجوز قيام برعلیه او باشد ،بلکه شرایط ديگري نيز بايد مدنظر باشد ،لذا گرچه مردم کوفه بعد از شهادت امام مجتبي (ع) در خانه سليمان بن صرد اجتماع کرده به  امام حسين (ع) نامه نوشتند و او را دعوت به قيام برعلیه معاويه نمودند ،اما چون آن حضرت می‌دانست که در اين زمان شرایط براي قيام مساعد نيست ،به آنان پاسخ منفي داد .(3) توجه داريد که امام حسین بعد از امام مجتبي مدت10 سال در زمان معاويه امامت کرد ،ولي مصلحت نديد که برعلیه او قيام نمايد .بعد از معاويه هم با حساب و دقت و بررسی قيام نمود .هنگامی‌که مردم کوفه نامه نوشتند ،پیک‌ها فرستادند ،به این‌ها اکتفا نکرد ،بلکه حضرت مسلم را به کوفه فرستاد تا از نزديک اوضاع را بررسي کند و به حضرت خبر دهد و حضرت مسلم بعد از بررسي اوضاع ،به حضرت نامه نوشت که مردم کوفه آماده حمايت از شما هستند و هرچه زودتر به‌سوی کوفه حرکت کن. اگر امام حسين در زمان امام سجاد بود، روش امام سجاد را در پيش می‌گرفت.

درباره توابين هم مشابه همان است که ذکر شد، زمينه قيام و حرکت مساعد نبود تا امام از آن حمايت کند آيا اگر توابين بودند و به مختار کمک می‌کردند، بهتر نبود ،تا بروند و همه کشته شوند. البته کساني که خالصانه در اين قیام‌ها شرکت کرده و کشته شدند ان‌شاءالله مأجور خواهند بود. براي قضاوت درباره روش امام سجاد و امام حسين (ع) لازم است با دقت اوضاع دقيق زمان آن­دو بزرگوار مطالعه و بررسی شود، که می‌توان به سيره پيشوايان ،مهدي پيشوائي، مراجعه نمود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سيد بن طاووس، لهوف، ص190

2. مهدي پيشوائي، سيره پيشوايان، ص257

3. دينوري، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 221

صفحه‌ها