دانش تاريخ

مبدا تاريخ اسلام از چه زماني بوده؟
مبدأ تاريخ نزد مسلمانان، هجرت پيامبر بود. اما در زمان خليفه دوم بر اساس آنچه كه پيش از اسلام محرم ابتداي سال قمري بود، ابتداي سال، محرم تعيين شد.

مبدا تاريخ اسلام از چه زماني بوده و توسط چه كسي و كدام ماه را اولين ماه هجرت قرار داده اند ؟

مبدأ تاريخ نزد مسلمانان، هجرت پيامبر بود. اما در زمان خليفه دوم بر اساس آنچه كه پيش از اسلام محرم ابتداي سال قمري بود، ابتداي سال، محرم تعيين شد.

برخي معتقدند كه خليفه دوم عمربن خطاب صحابه را جمع كرد . از آنان خواست كه براي مسلمانان مبدئي براي تاريخ در نظر گرفته شود. پيشنهادهاي گوناگوني داده شد و هيچ كدام پذيرفته نشد. حضرت علي(ع) پيشنهاد كرد كه هجرت را مبدأ تاريخ قرار دهند، عمربن خطاب اين پيشنهاد را پذيرفت و دستور داد از آن پس هجرت را مبدأ تاريخ قرار دهند.

برخي عقيده دارند كه خود حضرت محمد(ص) هجرت را مبدأ تاريخ قرار داد و در نامه‏ها تاريخ را از هجرت محاسبه مي‏كرد . از همان آغاز ورود به مدينه اين كار را  كردند. ولي پس از وفات حضرت، از اهميت آن كاسته شد . پس از آن دوباره به پيشنهاد حضرت علي(ع)، "هجرت" مبدأ تاريخ قرار داده شد.

بنابراين به نظر ميرسد عمر بن خطاب واضع مبدأ "تاريخ هجري"نيست؛ بلكه واضع مبدأ تاريخ  پيامبر است . آن چه در زمان عمر بن خطاب روي داد، اين بود كه مبدأ سال را محرّم قرار دادند؛ در حالي كه پيامبر در ربيع الاول هجرت كرد . مي‏بايست ربيع الاول را مبدأ سال قرار مي‏دادند. محرم اول سال عربها پيش از اسلام بود كه عمر آن را آغاز تاريخ هجري قرارداد . نتيجه اين كار اين شد كه دو ماه بر سال هجري افزوده شود . به سخن ديگر مبدأ سال از ربيع الاول دو ماه جلوتر برده شد.(1)

پينوشت:

1. الصحيح من سيرة النبي الأعظم‏،جعفر مرتضي العاملي‏،10 جلدي،ج 4 ،ص190ناشر: دار الهادي- دار السيرة،مكان نشر: بيروت‏،سال چاپ: 1415،نوبت چاپ: چهارم‏.

ثمره ازدواج پيامبر با حضرت خديجه چیست؟
نبي گرامي اسلام (ص) در مجموع چهار دختر و سه پسر داشتند: ...

ثمره ازدواج پيامبر با حضرت خديجه چیست؟

نبي گرامي اسلام (ص) در مجموع چهار دختر و سه پسر داشتند، بدين شرح:

1- قاسم، نخستين فرزند پيامبر كه در مكه متولّد شد؛

2- زينب، دختر بزرگ رسول خدا كه بعد از قاسم در مكه متولد شد؛

3- رقيه، پيش از اسلام و بعد از زينب در مكه متولّد شد؛

4- ام كلثوم، در مكه و پيش از اسلام و بعد از رقيه متولّد شد؛

5- فاطمه (س) كه در زمان ولادت ايشان اختلاف وجود دارد. مورخان در حدود سال پنج پيش از بعثت، تا سال پنجم بعثت (بنابر نظر مشهور شيعه)، زمان ولادت ايشان را نوشته‏اند و در مكه متولّد شد.

6- عبداللَّه، پس از بعثت در مكه متولّد شد.

7- ابراهيم، در مدينه در سال هشتم هجرت متولّد شد.

از اين تعداد چهار دختر و دو پسر از حضرت خديجه و تنها ابراهيم از ماريه قبطيه ولادت يافتند.(1)

لازم به ذكر است همه فرزندان در زمان پيامبر درگذشتند. تنها حضرت زهرا(س) باقي ماند و نسل پيامبر از  طريق اين بانو گسترش يافت.

پي نوشت‏:

1.  اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقيق سيد حسن امين، ج 1، ص 321؛محمدابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، تهران انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ص 76 و 77

قسمتهايي از كتاب مسيحيان و يهوديان كه توش مژده اومدن حضرت محمد(ص) ...
در سنت اسلامي هميشه اين اعتقاد وجود داشته است كه پيامبران پيشين در كتاب هاي خود به آمدن پيامبر اسلام(ص) بشارت داده اند. از آيات قرآن نيز استفاده مي شود كه ...

ببخشيد ميشه قسمتهايي از كتاب مسيحيان و يهوديان كه توش مژده اومدن حضرت محمد(ص) داده شده رو بگين؟ اون مسيحيا و يهوديا از كجا بايد ميفهميدن پيامبر اسلام همون محمد(ص) است؟

اين يكيم اگه ميشه لطف كنين جواب بدين كه مسيحيا درباره صليب كشيدن و مرگ(اگر اعتقاد دارن ك ايشون مردن)حضرت عيسي مسيح(ع) چه اعتقادي دارن؟

در سنت اسلامي هميشه اين اعتقاد وجود داشته است كه پيامبران پيشين در كتاب هاي خود به آمدن پيامبر اسلام(ص) بشارت داده اند. از آيات قرآن نيز استفاده مي شود كه حضرت موسي(ع) در تورات و حضرت عيسي(ع) در انجيل ،به آمدن پيامبر اسلام اشاره كرده اند. برخي اين آيات عبارتند :

1. در برخي از آيات سخن از اين است كه اهل كتابِ زمان پيامبر، آن حضرت را به خوبي مي شناختند: «الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم: كساني كه به ايشان كتاب داده ايم، همان گونه كه فرزندان خود را مي شناسند، او [حضرت محمد] را مي شناسند.» (1)

2. در آيه ديگري آمده است كه اهل كتاب حقانيت قرآن را مي دانند: «و الذين آتيناهم الكتاب يعلمون انه مُنزَّلٌ من ربك بالحق: و كساني كه بديشان كتاب داده ايم مي دانند كه آن [قران] از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.»(2)

3. در آيه ديگري آمده است كه برخي از صفات پيامبر اسلام(ص) در تورات و انجيل مكتوب است: "همان ها كه از فرستاده [خدا]، پيامبر امي، پيروي مي كنند، همو كه [صفات] او را در تورات و انجيلي كه نزدشان است، مي يابند."(3)

4. در آيه اي ديگر سخن از اين است كه به پيامبر اسلام(ص) با نام، بشارت داده شده است"و هنگامي را به ياد آور كه عيسي پسر مريم گفت: «اي فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوي شما هستم. در حالي كه تورات را كه پيش روي من است تصديق مي كنم و به فرستاده اي كه پس از من مي آيد و نام او «احمد» است بشارت مي دهم."(4) اين آيات نشان مي دهند كه حضرت موسي و عيسي (ع) به ظهور رسول خدا (ص) بشارت داده بودند، همين امر نيز باعث گرديد كه يهود و مسيحيان - تا اندازه اي- با پيامبر اسلام آشنا شوند.

به هر حال در كتابهاي موجود -تورات و انجيل - تعبيرات فراواني كه بشارت به ظهور بزرگي كه نشانه‏هاي آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبيق نمي‏كند ديده مي‏شود.

قابل توجه اينكه: غير از پيشگوييهايي كه در اين كتب ديده مي‏شود، و بر شخص پيامبر اسلام ص صدق مي‏كند، در سه مورد از انجيل" يوحنا"

روي كلمه" فارقليط" تكيه شده است كه در ترجمه‏هاي فارسي، به" تسلي دهنده" ترجمه شده است، اكنون به متن انجيل يوحنا توجه كنيد:

" و من از پدر خواهم خواست و او" تسلي دهنده" ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند"(5) و در باب بعد آمده:" و چون آن" تسلي دهنده" بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، يعني روح راستي كه از طرف پدر مي‏آيد او در باره من شهادت خواهد داد" (6) و در باب بعد نيز مي‏خوانيم:" ليكن به شما راست مي‏گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم، آن" تسلي دهنده" به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد(7)مهم اين است كه در متن سرياني اناجيل كه از اصل يوناني گرفته شده بجاي تسلي دهنده" پارقليطا" آمده، و در متن يوناني" پيركلتوس" آمده كه از نظر فرهنگ يوناني به معني" شخص مورد ستايش" است معادل" محمد، احمد". ولي هنگامي كه ارباب كليسا ديدند انتشار چنين ترجمه‏اي به تشكيلات آنها ضربه شديدي وارد مي‏كند، بجاي" پيركلتوس"،" پاراكلتوس" نوشتند!، كه به معني" تسلي دهنده" است، و با اين تحريف آشكار، اين سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود اين تحريف، نيز بشارت روشني از يك ظهور بزرگ در آينده است .... كوتاه سخن اينكه معني" فارقليطا" روح القدس يا تسلي دهنده نيست، بلكه مفهومي معادل" احمد" دارد (دقت كنيد).(8)

در انجيلهاي چهارگانه (يوحنا، مرقس، متي و لوقا) آمده است كه عيسي به صليب و دار آويخته و كشته و سپس زنده شد. يهوديان نيز معتقدند و افتخار مي كنند كه ما عيسي را كشتيم، ولي قرآن كريم مي فرمايد: «و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبّه لهم ؛ آنان نه مسيح را كشتند و نه او را به دار آويختند. ليكن واقعيت امر بر آنها مشتبه شد». (9) همچنين خداوند متعال مي فرمايد:« وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـَكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِي مِنْ عِلْمٍ إِلآ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يقِينَا؛ بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيه»(10) خداوند در اين آيه تصريح ميكند كه حضرت عيسي برخلاف ادعاي مسيحيان نه به دار آويخته شده و نه او را كشته اند؛ بلكه خداوند او را به سوي خود بالا برده است بر اين اسا س اين آيات شريفه، مؤيد اين هستند كه حضرت عيسي (ع)كشته نشد، بلكه به آسمان رفت و در نزد خداوندِ متعال زنده است

پي نوشت ها:

1. بقره آيه 146، انعام آيه20.

2. انعام، آيه 114.

3. اعراف، آيه 157.

4. صف، آيه 6 .

5. انجيل يوحنا، باب 14، جمله 16.

6. انجيل يوحنا، باب 15، جمله 26.

7. انجيل يوحنا، باب 16، جمله 7

8. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، ج‏24، ص76 . رك: ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان ، 1375، چاپ سوم، ج9، 386 به بعد.

9. نساء (4 )آيه 157.

10. همان، آيه158.

نهم ربیع جشن بگیریم یا نه؟
وحدت و انسجام اسلامی از برترین نعمت‌های خدادادی است، همان گونه كه امیرالمؤمنین فرمود: خداوند بر این امت منت نهاده و بین آنها الفت و اتحاد ایجاد كرده كه در ...

نهم ربیع جشن بگیریم یا نه؟ به جهت قتل عمر و تاج گذاری امام زمان علیه السلام

جشن گرفتن 9 ربیع الاول كه برخی از افراد برپا میكنند، به دو جهت میتواند باشد:

نخست آنكه سالروز به امامت رسیدن حضرت ولی عصر امام زمان(عج) است، دومین مناسبت كه بین مردم به غلط مشهور شده ، سالروز قتل عمر بن خطاب است.

اما نسبت به امامت امام عصر از آن جهت كه هشتم ربیع الاول روز شهادت امام حسن عسكری است و از آن به بعد امامت به عهده امام زمان حضرت ولی عصر سپرده میشود، شیعیان برای به امامت رسیدن امام زمان خشنودند و جشن میگیرند. با این كار یك نوع ابراز احساسات و عرض ارادت نسبت به آن وجود شریف و مادر بزر گوارش حضرت زهرا (س) میكنند.

دومین جهت كه بین مردم به غلط مشهور گشته كه سالروز قتل عمر نهم ربیع الاول است، نیز بدون مستند و دلیل معتبر است. زیرا طبق منابع تاریخی فریقین (شیعی و سنی) عمر بن خطاب در روز بیست و سوم ذی الحجه ترور شد. پس از سه روز درگذشت، بنابر این او در اواخر ذی الحجه درگذشته است. این كه او در 9 ربیع الاول به قتل رسیده فاقد دلیل معتبر است.(1)

بسیاری از بزرگان شیعه براین اتفاق نظر دارند كه تاریخ قتل خلیفه دوم 26 یا 29 ذی الحجة سال 23 هـ .ق است.

شیخ مفید در كتاب « مسار الشیعه » آورده است:

 در روز بیست و ششم ذی الحجة سال 23 هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست و نهم ماه درگذشت.(2)

هم چنین شیخ ابراهیم بن علی كفعمی در كتابی معروف به مصباح آورده است:

 باید دانست كه قتل خلیفه دوم در 26 ذی الحجة سال 23 هـ .ق واقع شده است . این مطلبی است كه صاحبان كتاب های   « طبقات »، « مسار الشیعه »، و ....بر آن تصریح نموده اند، بلكه اجماع شیعه و اهل تسنن نیز بر این است.(3)

اما در شرایط فعلی شادمانی كردن و گرفتن جلسان شادی برای قتل عمر ،صحیح نیست  :

نه تنها در شرایط كنونی بلكه در دوران ائمه معصومین نیز چنین مواردی كه در سالروز قتل عمر برنامه و جلسه شادمانی برپا كنند، گزارش نشده است . شیعیان نیز چنین برنامهای نداشتهاند.  چنانچه برخی از شیعیان و نزدیكان ائمه به ناسزاگویی به خلفا میپرداختند، اهل بیت با آنان برخورد مینمودند.

بر گزاری این مراسم  امروزه از طرف عده ای بعضا همراه با كارهای زشت همراه است كه مطمئناً بر خلاف دین اسلام و توصیه ائمه اهل بیت (ع) است.

در شرایط فعلی كه اسلام بیش از همه زمانها نیاز به اتحاد و انسجام مسلمانان دارد، شایسته نسیت كه ما شیعیان با برپایی چنین مراسمی دامنه اختلافات را گستردهتر و فاصلة میان مسلمانان را بیشتر نماییم.

وحدت و انسجام اسلامی از برترین نعمتهای خدادادی است، همان گونه كه امیرالمؤمنین فرمود: خداوند بر این امت منت نهاده و بین آنها الفت و اتحاد ایجاد كرده كه در سایة آن زندگی كنند. به كنف حمایت آن پناهنده شوند. این نعمتی است كه احدی نمیتواند بهایی برایش بگذارد. زیرا از هر بهایی گرانقدرتر و از هر چیز پر ارزشی با ارزشتر است.(4)

برپایی چنین جلساتی با هر عنوان آتش دشمنی اهل سنت را برمیافروزد . آنان را نیز به مقابله به مثل و توهین و هتك حرمت به مقدسات شیعه و احیاناً تعرض به جان شیعیان وا میدارد كه این قطعاً مورد رضایت امام زمان نیست.

پینوشت ها:

1. مروج الذهب و معادن الجوهر،علي بن حسين مسعودي‏، ج 2، ص 321، ناشر  دار الهجرة، مكان نشر: قم‏،سال چاپ: 1409، نوبت چاپ دوم‏؛ الطبقات الكبري‏،ابن سعد كاتب واقدي‏، ج3، ص 258، ناشر دار الكتب العلمية،مكان نشر: بيروت‏، سال چاپ: 1418،نوبت چاپ: دوم‏.

2. مسار الشيعة (المجموعة)،الشيخ المفيد، ص 23،سال چاپ : 1406، ناشر  مكتب آية الله العظمي المرعشي النجفي - قم.

 3. المصباح، كفعمي، ص511، چاپ  دوم، سال چاپ  1403 - 1983 م، ناشر مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت.

4. نهج البلاغه، خطبه 192.

آیا امام حسن عسگری به حج حتی بصورت غیر عادی و باطنی رفته اند؟
با توجه به اینكه امام حسن عسكری(ع)یكسال بعد از تولدشان بهمراه پدر بزرگئوارشان امام هادی (ع) به سامرا آمدند ایشان همواره در سامرا تحت نظر بودند و اجازه خروج ...

آیا امام حسن عسگری به حج حتی بصورت غیر عادی و باطنی و امكانات امامت رفته اند ؟ آیا حج هر زمان بدون وجود امام زمان وقت می شود

در باره فراز اول پرسش باید گفت: با توجه به اینكه امام حسن عسكری(ع)یكسال بعد از تولدشان بهمراه پدر بزرگئوارشان امام هادی (ع) به سامرا آمدند ایشان همواره در سامرا و محله عسكر تحت نظر بودند و اجازه خروج به ایشان داده نمی شد. بنابراین چون امام علی الظاهر نمی توانست بدون اجازه دولت عباسیان از محله عسكر خارج شود و نیز نقلی كه ایشان را اجازه داده باشند كه به سفر حج مشرف بشود وجود ندارد، لذا ایشان علی الظاهر به سفر حج نرفته اند. و تنها امام معصومی بود كه حسب ظاهر  طواف حج را انجام ندادند.

 اما به صورت باطنی  واز طریق طی الارض و تصرف ولایی ممكن است به حج مشرف شده باشد. ولی در این خصوص روایتی نقل نشده، گرچه طبق قاعده و قدرت ولایی امام چنین چیزی ممكن است.

در باره فراز دوم پرسش باید گفت حضور فیزیكی امام معصوم به هنگام انجام مناسك حج لزومی ندارد و كسی چنین شرطی را مطرح نكرده است.

آیا جزیره ی خضراء وجود دارد؟
با بررسی هاي گسترده اي كه انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه اي بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد.

آیا جزیره ی خضراء وجود دارد؟

برخي خواسته اند با تمسك به داستان (جزیره خضراء) بگویند كه امام عصر (ع), فرزنداني دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وي, جامعه نمونه و تمام عیار اسلامي را تشكیل داده اند. (9)

لكن با بررسی هاي گسترده اي كه انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه اي بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. (10)

علامه مجلسي این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل كرده و مي نویسد:

(چون در كتاب هاي معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلي جداگانه آوردم). (11)

شیخ آقا بزرگ تهراني این داستان را داستاني تخیلي و رمانتیك شمرده است. (12)

افزون بر این, داستان به گونه اي است كه نمي توان آن را پذیرفت:

تناقضات فراوان, سخنان بي اساس و ... در سلسله سند آن, افراد ناشناخته اي وجود دارند كه نمي توان بر آنان اعتماد كرد. (13)

بنا بر این, نمي توان زن و اولادي براي حضرت مهدي (ع) ثابت كرد.

برای اگاهی بیشتر ،به كتاب  موعود شناسی و پاسخ به شبهات،علی اصغر رضوانی،مراجعه نمائید .

پي نوشت ها :

1. كتاب الغیبة, شیخ طوسي، ص 162 .بحار الانوار، تهران ،اسلامیه    ،ج 2 ص 153 .

2. كتاب الغیبة,محمد بن ابراهیم  نعماني ، تهران، صدوق، تحقیق علی اكبر غفاری    ، ص 172 .

3. موعود شناسی و پاسخ به شبهات،علی اصغر رضوانی، قم ، انتشارات مسجد مقدس جمكران 1384 ش چاپ دوم ،481 .

4. (جمال الاسبوع), ابن طاووس 510/, به نقل از (دراسة في علامات الظهور والجزیرة الخضراء), سید جعفر مرتضي عاملي/260, نمونه.

5 . (دراسة في علامات الظهور والجزیرة الخضراء) ،همان.

6 .همان

7. (بحار الانوار), ج317/52.

8. (اثبات الوصیّة), مسعودي 221/.

9. (نجم الثاقب یا زندگي مهدي موعود), محدث نوري, /252 ـ 260,  مشهد. جعفری

10. (دراسة في علامات الظهوروالجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضي عاملي/ 263.

11. (بحار الائنوار), ج52, 159.

12. (الذریعة الي تصانیف الشیعة) شیخ آقا بزرگ تهراني ج;108/5 دارالاضواء, بیروت (طبقات اعلام الشیعه), شیخ آقا بزرگ تهراني, قرن هشتم 145/.

13.مجله حوزه ، شماره 70-71 ، ص 58 .

القاب امام زمان چيست؟
صاحب الزمان، مهدی، احسان، أُذن سامعه، أیدی، بقیة الله، برهان الله، باسط، حجة الله، حامد، حاشر، خاتم الأوصیاء، خجسته، ذخیره، خازن، خلف، خلف صالح و ...

القاب امام زمان چيست؟

براي امام زمان(عج) القاب متعدد ذكر شده است. برخي آن ها عبارتند:

صاحب الزمان

مهدي 

احسان  

اُذُن سامعه 

 ايدي

بقية اللّه

برهان اللّه

باسط

حجّة اللّه

حامد

حاشر

خاتم الاوصياء

 خجسته 

ذخيره 

 خازن

خلف

 خلف صالح 

خليفة الاتقياء

 داعي 

صاحب الامر 

 صاحب الغيبة

صاحب الزّمان

صاحب الرجعه

 صاحب الدّار

صاحب الناحيه 

صاحب العصر

صاحب الكرّة البيضاء

صاحب الدّولة الزهراء

صالح

صاحب الامر

صراط

عالم

عدل 

عاقبة الدار

عصر

غاية الطّالبين 

غاية القصوي 

فجر

فردوس الاكبر

الفرج الاعظم 

فتح

امير الامره   

منتقم 

منتظر

صاحب 

قايم  

قابض(1)  

جهت آگاهي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه نماييد:

مجتبي تونه اي، موعود نامه ، واژه "لقب "

حسين نوري، نجم الثاقب، مشهد مقدس، كتاب فروشي جعفري، ص59.

پي نوشت:

1. مير زاحسن نوري، نجم الثاقب، مشهد مقدس، كتاب فروشي جعفري، ص5، مجتبي تونه اي، موعود نامه، ذيل واژه "لقب".

چرا بردن نام محمد برای امام زمان عليه السلام در عصر غيبت مكروه هست؟
امام رضا (ع): « وَ إِنَّمَا نَهَيْتُكُمْ عَنِ التَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ الْخَفِيِّ‌عَنْ أَعْدَائِنَا فَلَا يَعْرِفُوهُ‌»: «شما را از تصريح به اسم آن حضرت نهي ...

چرا بردن نام محمد برای  امام زمان عليه السلام در عصر غيبت مكروه هست؟

ابتدا به عنوان مقدمه باید بگوییم كه نام بردن از امام عصر (عج) به چند صورت امكان پذیر است:

1. یاد كردن آن در كتابها؛

2. یاد كردن آن به كنایه؛ مثلاًبگوید اسم او اسم رسول خدا است؛

3. یاد كردن نام ایشان در مواقع ترس كه ممكن است ضرر جانی برای امام (عج) یا آن فرد داشته باشد؛ مانند یاد كردن نام ایشان در دوران غیبت صغرِی

4. یاد كردن نام آن حضرت در حالتی كه ترسی در كار نیست و تقیه لازم نیست؛ مانند دوران ما.

مورد اول و دوم به اتفاق علما اشكالی ندارد؛ زیرا علمای شیعه بالاجماع با این كار مخالفت نكردهاند. مورد سوم نیز به اتفاق نظر علمای شیعه اشكال دارد و حرام است. اما درباره مورد چهارم اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علمای شیعه معتقدند كه این كار اشكال دارد و برخی معتقدند كه اشكالی ندارد؛ به عنوان مثال علامه مجلسی معتقد است كه كلاً یاد كردن امام زمان (عج) با نام " محمد" اشكال دارد؛ چه در دوران غیبت صغری و چه در دوران غیبت كبری. (1)

در مقابل علی بن عیسی اربلی از فقهای بزرگ شیعه معتقد است كه منع تلفظ به نام مهدی (عج) تنها از روی تقیه بوده است و اكنون دیگر این تقیه وجود ندارد و در نتیجه این منع هم برطرف شده است.(2)

با توجه به مقدمه مذكور باید بگوییم در برخي از احاديث، علت اين نهي نيز ذكر شده است. در حدیثی از امام باقر (ع) به نقل از حضرت علی (ع) می خوانیم كه درباره نام حضرت فرموده اند: «هُوَ مِمَّا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ فِي عِلْمِه‏» (3) «نام امام مهدي (عج) از اسراري است كه خداوند نزد پيغمبر وديعه گذارده » و پيامبر(صلي الله عليه وآله) اجازه ي ذكر آن را نداده اند.

 در حدیثی دیگر از امام رضا (ع) می خوانیم كه: « وَ إِنَّمَا نَهَيْتُكُمْ عَنِ التَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ الْخَفِيِّعَنْ أَعْدَائِنَا فَلَا يَعْرِفُوهُ» (4) «شما را از تصريح به اسم آن حضرت نهي كرده ايم تا اسمش بر دشمنان ما مخفي بماند و آنان او را نشناسند».

علماي شيعه نيز با توجّه به احاديث نهي، از ذكر اسم خاص آن حضرت، پرهيز كرده اند، ولي در مورد زمان و مدّت اين نهي، اختلاف دارند.

پی نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج51 ص 32.

2. اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمة، بیروت، دارالاضواء، 1405ق، ج3، ص 326.

3. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‏51، ص 34.

4. محدث نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج، ص 285.

«اباصالح» از القاب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بشمارمی رود؟
امام صادق (علیه السلام): اگر در دشت و صحرا از جاده منحرف شده و راه گم كردید پس «صالح » و یا «اباصالح » را صدا كن و بگو: «ای صالح » و یا بگو «ای اباصالح » ...

 آیا «اباصالح» از القاب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شمار می رود؟ سند جوابتان را بیان فرمایید. آجركم الله تعالی

 دركتاب های معتبر «اباصالح» از القاب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شمار نیامده؛ در اصول كافی، ج1، ص328 باب الاشاره و النص الی صاحب الدار روایات زیادی آورده، ولی به اباصالح اشاره ای نكرده است.

در بحار الانوار چاپ بیروت، ج51، ص28 باب دوم، اسماء و القاب و كنیه های امام زمان، اشاره ای به اباصالح نشده است. در این كتاب ها بر اساس روایات به این نام ها اشاره كرده اند: بقیه الله، حجه الله، خلف صالح، قائم، مهدی، صاحب الامر، صاحب الدار، صاحب الزمان، صاحب، ابوالقاسم، صاحب العصر، منتظر. در كتاب های تاریخ غیبت كبری، نوشته سید محمد صدر، ترجمه دكتر افتخار زاده، جامع الاحادیث المهدی و... هم  درباره اباصالح بودن امام زمان علیه السلام چیزی نیافتیم.

در كتاب  النجم الثاقب  (صالح) را از القاب حضرت ذكر كرده است .(1) وی نقل می كند كه برخی «اباصالح» را كنیه ان حضرت شمرده اند. (2)

برخی گفته اند در زمین 360 صالح وجود دارد ( 3 )

 از امام صادق (ع) روایت كرده اند كه فرموده اند:

اگر در دشت و صحرا از جاده منحرف شده و راه گم كردید پس «صالح » و یا «اباصالح » را صدا كن و بگو: «ای صالح » و یا بگو «ای اباصالح » ما را دریابید و راه را بر ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت فرماید. (4)

البته به این حقیقت باید توجه كرد كه در جهان هستی، همه عوامل دست اندركار، در خدمت حضرت صاحب الامر است. اگر كسی به توحید عرفانی رسیده باشد این حقیقت را می یابد كه همه حركات و فعالیت ها در نظام هستی، زیر نظر حضرت صاحب الامر است و از این نظر آن حضرت اصل همه چیز است و فرمان همه به دست او است.

بر این پایه، موكل بیابان ها، موكل دریاها و عوامل دیگر در اطاعت او هستند. حال اگر گم شدی و یا به خطر افتادی می توانی موكل بیابان یا دریا را صدا بزنی و می توانی سرور همه كائنات و سرور همین صالح را صدا بزنی و اگر دارای ادب بیشتری باشی، صاحب موكل را صدا می زنی و می گوئی: یا اباصالح اغثنی.

اگر یا صالح بگوئی یا یا اباصالح بگوئی، به فریاد تو می رسند گرچه یا اباصالح گفتن زیباتر است و با وجود او، مأمورانی از مأموران او را صدا زدن خوب نیست؛ ولی آنكه به فریاد تو می رسد همین صالح است و او از سوی امام زمان مأمور است و ممكن است برای برخی اشخاص، خود حضرت ظاهر شود ولی این امر بسیار كم است.

از آنچه گذشت معلوم شد كه كنیه اباصالح را خود مردم گرفتار ابداع كرده اند و از سوی امامان روایتی در این باره نرسیده است و كلمه صالح به معنای موكل بیابان ها است و اب در این عبارت به معنای سرور، پدر، فرمانده و امام است و علت این كه شیعیان یا صالح نگفته اند و یا اباصالح گفته اند این است كه خواسته اند ادب را مراعات كنند و از خود حضرت كمك بخواهند نه از مأموری از مأموران او.

بنا بر این یا اباصالح همان یا صاحب الامر است.

و روی همین اساس است كه علمای ربانی و مؤمنین پیرو اهل بیت (ع) در جلسات و اجتماعات معنوی و پر شورشان، آن هم نه فقط در حال گم شدن در دشت و صحرا، بلكه در همه گمراهی های فكری و عملی و علمی و نابسامانی های مادی و معنوی در غیبت كبری، امام زمان اباصالح (ع) را به كمك و یاری می طلبند. (5)

پي نوشت ها :

1. نجم الثاقب، میرزا حسین نوری، مشهد، انتشارات جعفری،1361 ه ش ،چاپ دوم ،ص 50.

2.همان ،ص 495.

3. همان، ص 496.

4. همان، ص 394.

5. پايگاه حوزه.http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineID=0MagazineNumberID=4426Ma...

--------------------

كدامین اثراز آثار علامه جعفری مفیدتر است؟
1. رسائل فقهي 2. حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب 3. ارتباط انسان و جهان 4. ايدئال زندگي و زندگي ايدئال 5. نقد نظريات ديويد هيوم در چهار موضوع فلسفي 6. ...

بررسی آثار علامه جعفری

شرح : هو لطیف با سلام نطر كلی كارشناسان دینی و علمای دین در مورد علامه جعفری چیست و كدامین اثراز آثار ایشان مفیدترن و كالمترین است؟

در رابطه با علامه جعفری به گفتار زیر توجه نمائید. البته اگاهی دقیقی از دیدگاه علما ی دینی در باره ایشان نداریم. ولی نوعا نسبت به وی دیدگاه متبتی دارند .به نظر می رسد، شرح نهج البلاغه وی ،مهمترین اثرشان باشد.

علامه محمد تقي جعفري در مرداد 1304 خورشيدي پدرش در تبريز ديده به جهان گشود. پدرش ميرزا كريم در هيچ مكتب و مدرسه اي درس نخوانده بود، ولي حافظه اي بسيار قوي داشت و سخنان واعظان و خطيبان شهر را با بياني نافذ و شيوا بيان مي كرد. شغل وي نانوايي بود و هيچ گاه بي وضو، به خمير و نان دست نمي زد. او به كار و تلاش علاقه زيادي داشت.

محمد تقي نزد مادر مقداري مقدمات دروس را آموخت و چون به مدرسه رفت او را به كلاس چهارم بردند. وي با استعداد شگرفت خود، اين مقطع را در مدرسه اعتماد تبريز با رتبه دوم، و كلاس پنجم را با رتبه اول پشت سر گذاشت. با وجود اين استعداد درخشان، بعد از مدتي به دليل تنگ دستي خانواده ناگزير دبستان را در ميانه راه رها كرد و به كسب و كار روي آورد.

ميرزا كريم، از اين وضع بسيار متأثر گرديد و به محمد تقي و برادرش تأكيد كرد: «شما به دنبال درس برويد. خداوند روزي رسان است.» از اين رو، آن دو طالب دانش، هم زمان با سال هاي پاياني جنگ دوم جهاني، تحصيلات علوم ديني را در مدرسه طالبيه تبريز پي گرفتند.

محمد تقي در پانزدهمين بهار زندگي اش، زادگاه خويش را به قصد اقامت در تهران ترك گفت و در مدرسه مروي نزد استاداني فاضل، مطالعه و تحصيل متن رسائل و مكاسب را ادامه داد. او پس از سه سال خوشه چيني از خرمن دانش خردمندان و انديشمندان حوزه، به شهر مقدس قم مهاجرت، و ضمن تحصيل در مدرسه دارلشفاي قم، لباس روحانيت به تن كرد و دروس خارج را در آنجا فرا گرفت.

دوران تحصيل در نجف نيز برايشان سخت مي گذشت، ولي از شدت اشتياق، همه آن سختي ها را تحمل مي كرد. خودش مي گفت: «گاهي دو يا سه ساعت كار دستي مي كردم تا شهريه به دستم برسد كه ميزان آن هم كافي نبود.» علامه پس از يازده سال اقامت در نجف و حضور در حوزه هاي درسي آن ديار، به ايران بازگشت. ايشان بيشترين بهره هاي علمي را از محضر آيات عظام: محمدرضا تنكابني، شيخ كاظم شيرازي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالقاسم خوئي و سيد محسن حكيم بوده است.

آثار زيادي از اين استاد بزرگوار مانده است كه به چند نمونه اشاره مي كنيم:

1. رسائل فقهي شامل طهارت و صلاه و صوم و غيره

2. حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب (فارسي و انگليسي)

3. ارتباط انسان و جهان

4. ايدئال زندگي و زندگي ايدئال

5. نقد نظريات ديويد هيوم در چهار موضوع فلسفي

6. بررسي و نقد برگزيده افكار راسل

7. زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام

8. شرح نهج البلاغه

9. شرح و تفسير مثنوي معنوي

علامه جعفري هنگام تلافي حالات عاطفي با اصول اخلاقي، به اصول اخلاقي پايبند بود. به عنوان مثال ايشان وفاي به عهد را بر شديدترين روابط عاطفي ترجيح مي داد. براي نمونه يكي از دخترانش كه در تلاش هاي علمي و فكري پدر نقش مؤثري داشت و در مسائل خصوصي و خانوادگي و حتي در تشكيل جلسه هاي درس و مباحثه و كنفرانس ها، مشاور ايشان بود، در حدود چهل سالگي از دنيا رفت و پدر را در سوگ خويش نشاند. ايشان در اين مصيبت گفت: «من وزيرم را از دست دادم.» اين متفكر والا مقام با وجود علاقه شديد به دخترش كه در برنامه هاي علمي ـ آموزشي يارش بود، هنگامي كه هنوز جنازه وي را به خاك نسپرده بودند، براي سخنراني و وفاي به عهد در وقت مقرر، در جمع دانشجويان و پژوهشگران حضور يافت.

اين رفتار شگفت، شكوه و عظمت روح وي را به اثبات مي رساند؛ زيرا در تلاقي وفاي به عهد باري حضور در محفلي علمي، با چنين واقعه تأثرانگيز و ضربه عاطفي ناشي از آن، ترجيح مي دهد افراد را در انتظار نگذارد و سخنراني مي كند.

اين مرد الهي در عرصه عمل نيز ناشر بزرگ كرامت بود و صفايش با يك برخورد ساده و خالي از تكلف، روح هاي پرشور را به زيبايي صيقل مي داد. عقايد و افكار اين مرد بزرگ به روح بهجت و طراوت مي بخشيد و سلامت نفس و فروتني وي ـ با وجود مقام والايي كه در دانش و انديشه داشت ـ مثال زدني و كم نظير بود. بدگماني و ريا در او راه نداشت و كينه كسي را به دل نمي گرفت. به تعبير يكي از شاگردان فاضلش، شاهكار زندگي اين متفكر اسلامي، شيوه زندگي اش بود زيرا؛ زيبا در زمانه اي كه تكبر و غرور، برخي از اهل علم را فرا گرفته بود، آن بزرگوار ساده زيست و شاخص و نماد عالمي ديني بود كه ديدارش، اطمينان قلبي خاصي به افراد مي داد.

علامه محمد تقي جعفري در رديف انديشمنداني است كه لذت ترك لذايذ دنيوي را چشيده و براي درك حيات معنوي درد حيات كشيده، رنج هاي طاقت فرسا را به جان خريده، ناملايمات را تحمل كرده، ديو نفس را كشته، جام آرزوها را شكسته و در انتظار وصول به حقيقت، سر از پا نشناخته است.

او با كاوش و پژوهش در كارگاه هستي و كشف رموز آن، هويت خويش را جاودان ساخت. وجود پرفروغ اين فرزانه گران مايه، همواره گرمابخش و روشنگر محافل علمي و مجالس درسي بود. وي با عزمي استوار و همتي بلند، جانش را در درياي حكمت شست و براي ارتقاي حيات تكاملي، در ميدان عمل پاي نهاد و نستوه و خستگي ناپذير، پيشتاز عرصه هاي علم و معرفت گرديد. ايشان در دوران اقامت در نجف تشكيل خانواده داد و در اين شرايط نيز سختي هاي زندگي گريبان گيرش بود. همسرش نقل كرده است:«تابستان ها در نجف زيرزميني اجاره مي كرديم كه بسيار فرسوده و قديمي بود و حتي مار در آن ديده مي شد، ولي چون جاي ديگر براي گذراندن تابستان گرم نداشتيم، ناگزير در چنين جايي سكونت مي كرديم.»

با تمام اين سختي ها، علامه جعفري علاقه شگفتي به تحصيل داشت و با جديت به تحصيل علم ادامه مي داد و لحظه اي از تلاش دست نكشيد.

نخستين كسي كه از غرب به ايران آمد و با علامه جعفري در منزلش مصاحبه كرد، پروفسور روزنتال آلماني بود كه در محافل اروپايي در حقوق و فلسفه، دانشوري صاحب نظر بود.

آن زمان، ايشان در محله پامنار تهران، در منزلي محقر به اتفاق خانواده روزگار مي گذراند. هنگام انتقال به منزل جديد، برخي از نزديكان و اطرافيان، به دليل رفت و آمد محققان خارجي به منزل اين متفكر ارجمند، به وي پيشنهاد كردند فرشي براي اتاق پذيرايي تهيه شود، كه ايشان با همان روحيه و منش زاهدانه خود نپذيرفت و تا زنده بود، همچنان اتاق پذيرايي اش بدون فرش بود.

آن دانشور متدين، حدود نيم قرن از عمر خود را در راه دفاع از اصول عقيدتي و معارف تشيع صرف كرد و سرانجام در 25 آبان سال 1377 خورشيدي، در پي بيماري، ديدار حق را لبيك گفت و تمامي دوستداران و دانشجويان و دانشمندان را در سوگ خود نشاند.(1)

پی نوشت ها

1 .http://rasekhoon.net/article/show-61285.aspx

صفحه‌ها