دانش تاريخ

آیه 159انعام آیا شیعه وسنی فرقه نیست؟
دو مسأله شاخص و ريشه‏اي منشأ بسترسازي براي پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است: ...

چرا دین اسلام فرقه فرقه شده آیه 159انعام آیا شیعه وسنی فرقه نیست؟

دو مسأله شاخص و ريشه‏اي منشأ بسترسازي براي پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است:

 يكي در نخستين زمان فوت رسول اكرم (ص) و مربوط به مسأله خلافت و امامت است و ديگري مرتبط با ماجراي حكميّت در جريان جنگ صفين است. (1)

علل پيدايش فرقه ها و مذاهب اسلامي:

 1- ضعف فكري و فرهنگي:

اصولاً محدوديت قواي ادراكي انسان و عدم توانايي او براي حلّ قطعي همه مسائل اعتقادي، از جمله مهم‏ترين علل اختلاف انسان‏هاست، در مواردي كه مسأله به روشني قابل حلّ نيست هر كس به حدس و گمان مي‏رسد كه ممكن است با حدس وگمان ديگران متفاوت باشد. در اين صورت است كه اختلاف نظرها آشكار مي‏شود. حضرت رسول (ص) در مدت كوتاه رسالتش فرصت بيان همه مطالب را براي مردم نيافت؛ از اين رو، لازم بود از سوي رسول خدا (ص) جانشيني هم چون او كه معصوم باشد كار را به عنوان امامت مسلمانان و تبيين معارف قرآن و سنت نبوي ادامه دهند ولي چنين نشد. يكي از علل پيدايش غلات را در همين امر مي‏توان جست. (2)

2- تعصبات قبيله‏اي:

پس از وفات پيامبر(ص)، مردم به جاي اين كه در مراسم خاك سپاري شركت كنند، هر گروهي مدعي شد كه حق خلافت از آن اوست. بنابر شواهد تاريخي هيچ يك از انصار و مهاجران در تعيين جانشين پيامبر(ص) از قرآن و سنت رسول خدا (ص) يا ازمصلحت امت سخن نگفت، بلكه سخن در اين بود كه جانشيني پيامبر حق گروه انصار است يا مهاجر و چون در ميان انصار دو قبيله اوس و خزرج بود اين دو نيز به رقابت برخاستند و به دليل همين مخالفت مهاجران غالب شدند. (3)

 3- امور مادي:

از منابع تاريخي و روايي معلوم مي‏شود گروهي بوده و هستند كه مثلاً با جعل مطالب و اخبار غلوآميز و انتشار آن، توجه عده‏اي را به خود جلب كرده و از مواهب و فضل و بخشش هاي مادي آنان بهره‏مند شوند؛ مانند مغيرة بن سعيد كه در تمام عمر خود در تلاش بودتا مرام جديدي احداث كرده و گروهي متشكل پديد آورد تا به اهداف مادي و دنيايي خود برسد. (4) يا برخي مي‏خواستند در محيط اسلامي راهي براي مباح كردن گناهان و ترك واجبات و فراهم ساختن بساط عيش و عشرت توأم با توجيه شرعي پيدا كنند تا توده‏هاي ناآگاه مسلمان به آن ايمان آورده آن گاه به كمك همين توده‏هاي ناآگاه تشكيلاتي به وجود آورده و به اهداف خود كه همان بسط اباحه‏گري بوده دست يابند. برخي از مورخان ملل و نحل يكي از علل پيدايش فرقه غلات را همين امر دانسته‏اند. (5)

4- هدف سياسي:

سياست‏بازاني كه بيشتر به اهداف غلط خود مي‏انديشند براي نيل به مقصود خود از حربه‏هاي گوناگوني استفاده مي‏كنند و يكي از اين حربه‏هاي قوي و كارآمد ايجاد فرق و نحله‏هاي گوناگون مذهبي است. اينان با به وجود آوردن چنين فرقه‏هايي يك سلسله مسائل و آموزه‏هاي دور از ذهن و عقل را وارد جريان مخالف خود مي‏كردند تا به آن آسيب وارد كرده و آن را در مقابل چشم ديگران ناميمون جلوه دهند. مانند برخي از اخبار در مورد ائمه (ع) كه به دور از حقيقت و واقعيت است.(6) يا پديداري فرقه كيسانيه كه پيروان مختار بن ابي عبيده ثقفي تلقي شده‏اند براي تضعيف ديدگاه و حركت مختار از سوي مخالفانش پديدار شد. (7)

5- گسترش حوزه جغرافيايي اسلام با فتوحات مسلمانان:

به تدريج پيروان اديان و عقايد ديگر وارد حوزه حكومت اسلامي شدند. گروهي از اين افراد كه مسلمان شده بودند به طرح مسائل و مشكلات خود براي مسلمانان پرداختند و آنان كه بر دين خود باقي مانده بودند در اين مسائل با مسلمانان مجادله مي‏كردند اين مسأله در اواخر حكومت بني‏اميه و اوائل حكومت عباسيان به دليل ترجمه فلسفه يونان شدت بيشتري گرفت و باعث پديداري برخي از فرقه‏ها شد. بر اساس گزارش برخي از نويسندگان، قدريه ديدگاه هاي خود را از تأثيرپذيري يهوديان ومسيحيان مسلمان شده شامي صورت مي‏دادند. (8)

در پايان فرق شيعه و اهل سنت نيز از سر شاخه هاي فرق اسلامي است.

در باره آيه شريفه به سخن علامه طباطبايي اشاره مي نماييم :

"گو اينكه روي سخن در آيه قبل با مشركين بود كه در دين حنيف پراكنده شده بودند، و گو اينكه مفهوم آن آيه يهود و نصارا را هم در بر مي‏گرفت، و لازمه آن اين است كه آيه مورد بحث هر سه فرقه را شامل شود، و ليكن مقتضاي اتصال اين آيه به آيات گذشته كه شرايع كلي و عمومي الهي را بيان مي‏كرد و آن شرايع را از حرمت شرك گرفته به حرمت تفرق از سبيل خدا ختم مي‏نمود اين است كه جمله: " إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً"، در مقام بيان حال رسول خدا (ص) و مقايسه آن جناب با چنين اشخاص بوده باشد، نه در مقام بيان حال اين اشخاص. پس كلمه" فرقوا" كه صيغه ماضي است براي حكايت حال مردمي كه در گذشته چنين و چنان بودند نيست، بلكه تنها براي اصل تحقق است چه در گذشته و چه در حال و چه در آينده...

از آنچه گذشت معلوم شد هيچ وجهي نيست كه بگوييم آيه شريفه صرفا براي تبرئه رسول خدا (ص) از مشركين و يا از مشركين و يهود و نصارا است، بلكه آيه مطلق است و بيزاري رسول خدا را هم از نامبردگان مي‏رساند و هم از اهل بدعت و مذهب تراشان امت اسلام. (9)

 

پينوشتها:

1. في علم الكلام، احمد محمود صبحي، بيروت دار النهضة، چاپ اوّل، 1405 ق، ج 1، ص 32 ـ 34.

2. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت مؤسسه الوفاء، چاپ دوّم، 1983 م، ج 25،ص 288، روايت 44.

3. جانشيني حضرت محمد (ص)، ويلفردمادولونگ، ترجمه احمد نمايي، جواد قاسمي و ... مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1377 ش، صص 47 ـ 65 و قيام حسين (ع)، دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بهمن 1359، ص 26 ـ 36.

4. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم بيروت، دار احياء الكتب العربية،چاپ دوّم، 1385 ق، ج 8، ص 21.

5. الاشعري، سعد بن عبدالله ابن خلف، المقالات و الفرق، تصحيح محمدجواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوّم، 1360 ش، صص 51 ـ 52.

6. الذهبي، ابي عبدالله محمدبن احمد بن عثمان، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقيق علي محمد البجاوي، دار احياء الكتب العربية، چاپ اوّل، 1382 ق، ج 2، ص 45.

7. صفري فروشاني، نعمت‏الله، غاليان، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي،چاپ اوّل، 1378 ش، صص 83 ـ 89.

8. فرقه‏هاي اسلامي در سرزمين شام در عصر اموي، دكتر حسين عطوان، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد، بنياد پژوهشهاياسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1371 ش، ص 31 ـ 33.

9.  موسوي همداني سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان،مكان چاپ: قم،ناشر: دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم،سال چاپ: 1374 ش ج‏7، ص 538.

درباره سنی ناصبی توضیح دهید؟
در اصطلاح « نصب» یا «ناصبی بودن » به معنای اظهار عداوت و دشمنی با امیر المؤمنین(ع) است كه البته اصل آن " نصب عداوت (ع)" است اما در استعمال به حذف متعلق كه ...

درباره سنی ناصبی توضیح دهید؟

كلمه نصب در لغت، به معانی : -اظهار داشتن چیزی - درد - بلا و شر به كار رفته است. (1)

اما در اصطلاح « نصب» یا «ناصبی بودن » به معنای اظهار عداوت و دشمنی با امیر المؤمنین(ع) است كه البته اصل آن " نصب عداوت (ع)" است اما در استعمال به حذف متعلق كه عداوت باشد، تلفظ می گردد. (2)بعضی از لغویون، نواصب را به قومی معنا كرده‏اند كه معتقد به بغض ورزیدن به علی(ع) باشند. (3) فقیهان شیعه در معنای ناصبی اختلاف نظر دارند. بیش‏تر فقیهان كسی را كه اظهار عداوت نسبت به اهل بیت(ع) نماید، ناصبی می‏نامند. البته بنابر فتوای بعضی فقیهان معاصر، اظهار عداوت و بغض نسبت به علی(ع) موجب ناصبی شدن نمی‏شود، بلكه ناصبی كسی است كه معتقد باشد عداوت ورزیدن نسبت به علی(ع) جز دین است. (4) 

پینوشت ها :

 1. احمد بن محمد بن علی مقری فیومی قاموس ،  ج 6، ص 833.

2. میرزایی ابی‏الفضل الطهرانی، شفأ الصدور فی شرح زیارة العاشورا، ج 2، ص 21. بی نام 

3. ابن منظور ، لسان العرب،  ج 14، ص 157 - 155؛ لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 22782.

4. محسن الطباطبایی، مستمسك العروة الوثقی،  قم، دارالكتب الاسلامیه ،  ج 1، ص 397.

عقايد و باورهاي صوفيان چيست؟
در اين باره به مطالب زير توجه فرماييد :صوفي عنوان عمومي هر يك از سلسله‏هاي اهل تصوف است. صوفي منسوب است به «صوف» به معني پشم، اهل تصوف ظاهراً به سبب پشمينه ...

تصوف چيست؟ عقايد و باورهاي صوفيان چيست؟

در اين باره به مطالب زير توجه فرماييد :صوفي عنوان عمومي هر يك از سلسله‏هاي اهل تصوف است. صوفي منسوب است به «صوف» به معني پشم، اهل تصوف ظاهراً به سبب پشمينه پوشي از بابت زهد و پارسايي به اين عنوان مشهور شده‏اند.(1) از سوي ديگر صوفيه، داراي فرقه هاي بسياري هستند عقايد و آداب متفاوت دارند.

 پيدايش فرقه صوفيه در تاريخ اسلام به طور دقيق مشخص نيست؛ زيرا تحولات فكري و سير عقايد و آرا تدريجي است؛ لكن از قرن دوم هجري گروه مخصوصي در اسلام پيدا شدند كه به خاطر لباس، روش و سكونت خاص، گوشه نشيني، سختگيري بر نفس و... از بقيه مسلمانان ممتاز مي شدند.

درباره منشأ تصوف و ميزان تأثيرپذيري‏اش از اديان و مذاهب، نظرهاي مختلفي وجود دارد. بعضي منشأ تصوف را به پاره‏اي از عقايد بودايي، ايراني، نوافلاطوني و مسيحي نسبت مي دهند. ديدگاه ديگري عناصر اسلامي را در پرورش مبادي تصوف موثر مي داند. معتقد است بدون اسلام و قرآن، تصوف قادر به ايجاد حالات معنوي عرفاني نيست. گاهي صوفي و عارف يكي دانسته مي شود. استاد مطهري مي گويد: اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگي و نظري ياد شوند، با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند، غالبا با عنوان «متصوفه» ياد مي‏شوند. عرفا و متصوفه هر چند يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نمي‏شوند و خود نيز مدعي چنين انشعابي نيستند، و در همه فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند، در عين حال يك گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعي هستند، يك سلسله افكار و انديشه‏ها و حتي آداب مخصوصي در معاشرت‏ها و لباس پوشيدن‏ها، و احيانا آرايش سر و صورت و سكونت در خانقاه‏ها و غيره به عنوان يك فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي رنگ مخصوصي داده و مي‏دهد.(2)

اين آداب و حالت ها و روش ها آن ها را از مسلمانان جدا كرده، حتي برخي از كارهاي آن ها بر خلاف شرع اسلام است. در برخي از روايات نيز از صوفيه مذمت شده است. زيرا آنان داراي عقايد  مي باشند كه مورد تاييد اسلام  و اهل بيت (ع) نيست. به روايات زير توجه شود:

1. پيامبر  (ص) فرمود: روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امّت من به نام (صوفيه) برخيزند. آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند مي كنند به گمان اينكه بر طريقت و راه من هستند؛ در حالي كه آنان از كافران نيز گمراه تر و اهل آتش اند و صدايي دارند مانند......(3)

2. پيامبر اكرم (ص) در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ؛ آنجا كه در اثناي سفارش هاي خود به ابوذر فرمود: اي اباذر! در آخر الزمان قومي پيدا مي شوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند و اين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسايي ميدانند آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن مي كنند(4)

 در اين باره به منابع زير مراجعه فر ماييد:

-عبد الله مبلغي، تاريخ اديان ومذاهب جهان، ج 3، ص 1399، انتشارات منطق ( سينا)، قم، 1373، چاپ سوم(بحث فرقه شيخيه)

-محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، ص303- به بعد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1375، چاپ سوم.

پي نوشت ها:

1. دائرة المعارف فارسي، مصاحب، ج 1، ص 1597، ماده صوفي.

2. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، كلام - عرفان، ص 84، قم، انتشارات صدرا .

3.  محدث قمي، سفينة البحار، انتشارات فراهاني تهران، ج2، ص58.   

4. حر عاملي، وسايل الشيعه، چاپ بيروت، ج11، ص508 .

چرا ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين اهل سنت را مسلمان دانسته اند؟
مسلمان بودن با مؤمن بودن فرق دارد. مسلمان كسي است كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و به يگانگي خدا و نبوت پيامبر، اعلام ايمان كرده است. كسي كه بر يكتايي خدا ...

با توجه به حديث نبوي( هر كس ائمه بعد از من را قبول نداشته باشد از من نيست ) و با توجه به اينكه مبناي تعريف سنت در فقه عامه و مذاهب اربعه صرفا قول، فعل و تقرير پيامبر مي باشد(نه ائمه معصومين) و اينكه ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين، مسلمان بودن اهل سنت را قبول داشته اند، حال اين تعارض را چگونه بايد پاسخ داد؟(يعني چرا ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين اهل سنت را مسلمان دانسته اند؟ )

مسلمان بودن با مؤمن بودن فرق دارد.

مسلمان كسي است كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و به يگانگي خدا و نبوت پيامبر، اعلام ايمان كرده است. كسي كه بر يكتايي خدا و بر نبوت پيامبر شهادت مي دهد، به حكم قرآن مسلمان است و جان و مال و آبروي او محترم است و از همه حقوقي كه ديگر مسلمانان بهره مند هستند، بهره مند مي باشد.

قرآن مي فرمايد:

لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا(1)

به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي‏كند نگوييد: «مسلمان نيستي».(و ايمان به خدا و پيامبر نياوردي )

البته بسياري از مسلمانان هستند كه فقط به اسم مسلمان هستند و هنوز از زمره مؤمنان نشده اند. قرآن مي فرمايد:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم؛(2) عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.

بنا بر اين ما موظفيم گويندگان شهادتين را مسلمان دانسته و همه حقوق مسلماني را براي آنان به رسميت بشناسيم.

امامان هم گويندگان شهادتين را مسلمان مي دانستند و شيعيان را به رعايت حقوق آنان سفارش مي كردند.

البته هر كس برايش امامت ثابت شده باشد و بداند خدا و پيامبر، امامان را به امامت نصب كرده و اطاعت مردم از آنان را خواسته اند، با اين وجود امامت امامان را نپذيرد، كافر است، ولي چون ما نمي دانيم انكار امامت توسط اهل تسنن از روي علم و عناد است يا از روي جهل، نمي توانيم آنان را كافر بشماريم و بايد اسلام آنان را قبول كنيم.

جمله پيامبر هم خطاب به مسلمانان است كه اگرمي خواهيد در قيامت با من باشيد و به شفاعت من برسيد و... ، بايد به امامت امامان بعد از من گردن نهيد. اگر كسي با اقرار به شهادتين امامت امامان را نپذيرد، گر چه ما او را مؤمن نمي دانيم اما به حكم قرآن و سنت پيامبر مسلمان است.

پي نوشت ها:

1. نساء(4) آيه94.

2. حجرات(47) آيه14.

مگر يك فرقه، درست است؟
مراد از فرقه هايي كه در آتش جهنم وارد مي شوند، افرادي هستند كه حق را شناخته و حجت بر آن ها تمام شده باشد يا قادر به شناخت حق بوده اند، ولي از روي عناد و هوا ...

آيا اينكه پيامبر فرمود امت من بر هفتاد و سه فرقه مي شوند و تمام آنها در آتشند مگر يك فرقه، درست است؟

درباره حديث افتراق امت احاديث مختلف است كه بعضي به شرح زير مي باشند:

بنا بر حديثي كه سليم بن قيس از رسول خدا نقل كرده، امت اسلام به سه دسته تقسيم مي شوند؛ دسته اي كه بر حق مطلق است به رهبري يكي از اصحاب رسول خدا و دسته ديگري به رهبري صحابي اي ديگر كه بر باطل محض مي باشند و دسته سومي كه به رهبري صحابي سومي كه بين دو طايفه حق و باطل است در بعضي با اين گروه و در بعض ديگر با گروه ديگر مي باشد.(1)

بنا به روايت ديگر فرمود:

امتم بر هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند كه يك فرقه اهل نجات و بقيه اهل هلاكتند.(2)

بنا به روايت ديگر امت به هفتاد و چند فرقه تقسيم مي شوند(3)

قطعا امت پيامبر به فرقه هاي متعدد تقسيم شده اند كه تعداد آنها قابل احصا نيست و فرقه هاي ديگري كه در آينده در اين امت ايجاد خواهد شد و پيامبر هم قطعا از اين اتفاق شوم خبر داده، ولي عددهاي بالا قطعي نيستند و شايد عددهاي 73 و هفتاد و چند براي بيان كثرت بوده است.

مراد از فرقه هايي كه در آتش جهنم وارد مي شوند، افرادي هستند كه حق را شناخته و حجت بر آن ها تمام شده باشد يا قادر به شناخت حق بوده اند، ولي از روي عناد و هوا و هوس از حق تبعيت نكرده باشند ولي افرادي كه از شناخت حق قاصر بوده اند، گرچه به دنبال تبعيت از حق بوده اند، ولي در شناخت مصداق حق دچار اشتباه شده اند، از اين حكم خارج هستند. جزء مستضعفاني هستند كه خداوند متعال درباره آن ها فرموده:

« فَأُوْلَئكَ عَسيَ اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنهُْمْ(4)

پس آن ها هستند كه اميد است خداوند از آنان در گذرد».

پي نوشت:

1. هلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم، قم، الهادي، 1405ق، ج2، ص827.

2. خزاز رازي، كفاية الأثر في النصّ علي الأئمة الإثني عشر، قم، بيدار، 1401ق، 155.

3. كراجكي، محمد بن علي، كنز الفوائد، قم، دارالذخائر، 1410ق، ج2، ص209.

4. نساء(4) آيه99.

منظور پيام امام (ره) خطاب به گورباچف در خصوص چه موضوعی بود؟
در اين نامه محور هاي مهم، مانند عملكرد گوربا چف، خدا و دين زداي درشوروي، فروپاشي كمونيست و فرو پاشي اين كشو، آينده غرب، فراخواني گوربا چف به شناخت خدا و ...

منظور متن پيام امام (ره) خطاب به گورباچف رهبر شوروي سابق در خصوص چه موضوعي بود؟ چرا؟

در اولين روز سال 1989 ميلادي ـ 11 دي 1367 ـ نامه معروف و تاريخي امامخميني خطاب به ميخائيل گورباچف آخرين رئيسجمهور شوروي  فرستاد و در اين نامه محور هاي مهم، مانند عملكرد گوربا چف، خدا و دين زداي درشوروي، فروپاشي كمونيست و فرو پاشي اين كشو، آينده غرب،  فراخواني گوربا چف به  شناخت خدا واسلام، جهان بيني الهي، وجهان بيني مادي، سياست شوري سابق نسبت به دين، و خدا... اشاره شده است. 

 در بخش هاي از اين نامه آمده است: ...ولي به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر ميكنيد، اولين مسألهاي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دينزدايي» از جامعه، كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديد نظر نماييد؛ و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوههاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گرههاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايهداري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكردهايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بنبست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. جناب آقاي گورباچف، بايد به حقيقت رو آورد. مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست. همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بنبست كشيده و يا خواهند كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است. جناب آقاي گورباچف، براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي، و با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسيترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد. حضرت آقاي گورباچف،. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم. ولي از شما جداً ميخواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايههاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان ميتپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم، كه صداي شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند. آقاي گورباچف وقتي از گلدستههاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد سال بانگ «اللهاكبر» و شهادت به رسالت حضرت ختميمرتبت ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهانبيني مادي و الهي بينديشيد.

 همچنين امام گور با چف را به مطالعه كتابهاي سهروردي، صدرالمتألهين و محيالدين ابنعربي فارش نمود ... (1)

پي نوشت:

1. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=85100903171.

همانگونه كه در اسلام بعضی از کارها حرام شمرده می شوند
مهم‌ترین گناهان چون انحرافات جنسی و دروغ ،تهمت، در متون دینی ادیان مورد نفی و مذمت قرار گرفته نيز محدوده ايي براي روابط با نامحرم بيان داشته اند همچنین امور...

با عرض سلام خدمت شما آیا در ادیان دیگر مثل مسیحیت یا یهودیت كارهای حرام وجود دارد مثل خوردن مشروب و بدون حجاب بودن زن در حد موی سر و دست دادن مرد و زن آیا این كارها همانگونه كه در اسلام حرام شمرده می شوند در این ادیان هم حرام محسوب می شوند؟

مهمترین گناهان چون انحرافات جنسی و دروغ ،تهمت، در متون دینی ادیان مورد نفی و مذمت قرار گرفته نيز محدوده ايي براي  روابط با نامحرم بيان داشته اند همچنین امور نیک بسیاری مورد تأیید و سفارش قرار گرفتهاند.

در یهودیت، نوشیدن مشروبات مست کننده و شراب و حتی انگور تازه یا خشک، به علت تأثیرات مخرب و زیانبار(1) نهی شده است.(2) در شریعت یهود، مجازات کاهنینی که شراب و دیگر مسکرات را می نوشیدند، مرگ بود.(3) افرادی که خود را برای خداوند نذر می کردند، نیز می بایست از نوشیدن شراب پرهیز می کردند.(4) سلیمان اعتقاد داشت که شخص حکیم به شراب نزدیک نمی شود(5) و برای دوری از مصیبت و غم و پیروی از اراده خدا نباید مشتاق شراب بود. زیرا باعث فساد و گناه می شود.(6)

در(مسیحیت) انجیل آمده است که عیسی در شام خداوند شراب نوشیده است.(7) در نظر مسیحیان، نوشیدن شراب نوعی شکرگزاری به درگاه خداست.(8)  فرصتی برای یادآوری نجات و سعادت و مرگ عیسی مسیح است.(9) با این حال اعتدال و میانه روی در نوشیدن شراب توصیه شده است.(10)

 یکی از مراسم اعتقادی مسیحیان "عشاء ربانی" است. در انجیل "مرقس" آمده است: "در آن وقت که عیسی با شاگردانش مشغول غذا خوردن بودند، قرص نانی را گرفت و برکت داد. آن گاه آن را پاره پاره کرد و به آنان داد و گفت: بگیرید و بخورید، این بدن من است. پس جام شراب را گرفته و شکر کرد و به آنان داد. آنان همگی از آن نوشیدند".(11)

روشن است که انجیلهای موجود تحریف شده و احکام آن ها معتبر نیستند، چون هیچ کدام از پیامبران الهی، شرب خمر را تجویز نکردهاند.

اسلام

نوشیدن شراب (می) در اسلام مطلقا حرام دانسته شده(12) هیچ مسلمانی حق ندارد مشروباتی که در خود درصدی از الکل را داشته باشد بنوشد. هرگاه مسلمانی عمدا از مشروبات الکلی استفاده کند، مستحق مجازات 80 ضربه شلاق  خواهد بود. همچنین نماز فرد مست  تا شصت روز مورد قبول خداوند نمی باشد.(13)

پی نوشت ها:

1.  پیدایش 9:20؛ پیدایش 19:31.

2.  اعداد 6:3.

3.  لاویان 10:9.

4.  اعداد 6:3؛لاویان 10:8؛امثال 31:5؛عاموس 2:12؛اشعیا 28:7.

5.  امثال 20:1.

6.  امثال23:29؛ حبقوق 2:15.

7.  متی 26:26؛مرقس 14:22؛لوقا 22:17؛یوحنا 3:14؛قرنتیان 11:23.

8.  کولسیان 3:17.

 9.  اول قرنتیان 11:25.

10.  اول تیموتائوس 3:3؛تیطس 2:3.

 11.  التفسیر التطبیقی لکتاب المقدس، ص 1959؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 737.

 12.مائده آیه 90.

 13. رک،ویکیپدیا، دانشنامه? آزاد ، http://fa.wikipedia.org/wiki.

----------------

حجاب، پیش از اسلام نیز به حسب مقتضیات زمان، در جوامع گوناگون وجود داشته است، طرح مسئله «حجاب» از سوی اسلام صرفاً در جهت حمایت از حقوق واقعی زن است. اصل حجاب  میان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولانى دارد، گرچه نحوه بهره‏گیرى از حجاب، حدود و احکام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)

حجاب در شریعت موسى(ع:

ویل دورانت راجع به قوم یهود و قانون تلمود مى نویسد:

اگر زنى به نقض قانون یهود مى پرداخت، مثلاً بى آن که چیزى بر سر داشت، به میان مردم مى رفت و یا در شارع عام نخ مى ریسید یا با هر سخنى از مردان درد دل مى کرد یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه‏اش تکلّم مى کرد، همسایگانش مى توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد«.(2) از کتاب مقدس نیز بر مى آید که در عهد سلیمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، بُرقَعْ(روبند) به صورت مى انداختند.(3) همین سنت در زمان ابراهیم(ع) رایج بود. نامزد اسحق ،رِفْقه ابتدا که اسحق را دید، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شریعت عیسى(ع):

حجاب در شریعت حضرت عیسى(ع) نیز وجود داشت، چون عیسى (ع) گفت: فکر نکنید که من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاى پیامبران را منسوخ نمایم، بلکه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم.(5) یکی از این احکام حجاب بود که در دین قبل از مسیح ، یعنی دین یهود وجود داشت. افزون بر آن داده های تاریخی نشان می دهد زن‏ها در قرن‏هاى اولیه مسیحیت تنها با چادر مى توانستند در مراسم عبادى شرکت کنند، زیرا گیسوان شان فریبنده به شمار مى رفت و مى گفتند حتى فرشتگان ممکن است در موقع اجراى نماز از دیدن آن‏ها حواس شان پرت شود!(6) پاولوس فرمان داد زنان باید حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

حجاب در شریعت زرتشت

زرتشت با توصیه ها و اندرزهای خود، کوشیده است تا پایه های حجابی را که زنان ایرانی به عنوان یک فرهنگ ملی در ظاهر عرف خود رعایت می کنند، در عمق روح آنان مستحکم نماید. از این راه، ضمانت اجرای قانون حجاب را در آینده نیز تامین نماید. بدین سان، جامعه خویش را در مقابل امکان انحراف های اخلاقی، بیمه کند.

یكی از نویسندگان می نویسد: «حجاب چهره زنان جزو سنّت های ملّی بوده است. در ایران قبل از اسلام، كه امتیاز طبقاتی پایه تشكیل جامعه بود، زنان محتشم ایرانی برای حفظ حرمت و حشمت، با پرده نازكی صورت شان را می پوشاندند. این رسم و عادت به تدریج، رنگ مذهبی به خود گرفت تا جایی كه كسی را یارای گفت و گو در باره آن نماند. در كیش آریایی، زنان محترم، محجوب بودند... همچنین محجوب بودن (پوشش صورت) به زنان اشراف اختصاص داشته است.»(8)

 روسری بانوان زرتشتی پارچه ای رنگین و با نقش و نگار و به طول حدود سه متر و نیم و عرض یك متر بود كه مانند بانوان بختیاری روی كلاهك می گذاشتند و با دستمال روی آن را می بستند. (9)

جهت آگاهی بیش تر به کتاب های زیر مراجعه فرمایید :

1. علی محمدی،حجاب در ادیان

 2. ابوالقاسم اشتهاردی، حجاب در اسلام

3. محمد محمدی اشتهاردی، حجاب بیانگر شخصیت

پى نوشت ها :

1. مجله پیام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ویل دورانت، تاریخ و تمدن، ج 4، عصر ایمان، ص 461 ، سازمان انتشارات  و آموزش انقلاب، تهران، 1368ش.

3. کتاب مقدّس، عهد قدیم، سفر نشید الاناشید، باب: 5.

4. همان، سفر تکوین، باب :24.

5. عهد جدید، انجیل متى، باب 20.

6. تاریخ تمدن، ج 9، ص 242.

7. جلال الدین آشتیانى، تحقیق در دین مسیح، ص 286، بی نام.

8.حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا، ص ۷ و ۵۱، بی نام.

9. حجاب در ادیان ،ص ۹۱، اشراق، 1373.

علت به وجود آمدن ادیان مختلف و مذاهب مختلف در چیست؟
بهترین تعریف دین كه شامل تمام ادیان شده و در فرهنگ ما و میان ما شناخته شده تر می‏باشد، آن است كه به "مجموعه اعتقادات و باورها و احكام و قوانین الهی" ...

علت به وجود آمدن ادیان مختلف و مذاهب مختلف در چیست؟

برای دین تعریف‏های متعددی شده است، اما بهترین و جامع‏ترین تعریف دین كه شامل تمام ادیان شده و در فرهنگ ما و میان ما شناخته شده تر می‏باشد، آن است كه به "مجموعه اعتقادات و باورها و احكام و قوانین الهی" دین اطلاق می‏شود.

بر مبنای این تعریف كه در ادیان آسمانی به آن توجه شده است، ادیان الهی نمی‏توانند مختلف باشند؛ به این معنا كه باورها و اعتقادات اصیل و اصول ادیان با هم تفاوت داشته باشد، زیرا تمام دین‏های آسمانی از طرف خداوند نازل شده و همه آنها در گوهر و اصول با هم اشتراك دارند. همه ادیان آسمانی به یكتاپرستی و اعتقاد و باور به رستاخیر دعوت كرده‏اند و همه پیامبران آسمانی در این دعوت با هم مشترك‏اند، همان گونه كه در آیات قرآن به آن اشاره شده است.(1)

اگر ادیان در اصول و مبانی و جوهر با هم اختلاف داشته باشند، اختلاف را نه در دین و یا آورنده‏گان آن (پیامبران الهی) بلكه در پیروان آنها و اعتقاداتی كه به دین بسته شده است باید جستجو كرد.

بنابراین ادیان هیچ گاه با هم تفاوت ندارند و اصولاً براساس فرهنگ دینی ما و آیات قرآن چیزی به نام ادیان وجود ندارد. هر جا سخن از دین در قرآن آمده، به صورت لفظ مفرد (دین) بیان شده و نه ادیان، در عین حال شریعت و راه و روش هر یك از پیامبران الهی با هم متفاوت بوده است. تصوری كه در مورد تعدد ادیان الهی می‏رود، در واقع تعدد و اختلاف در شریعت‏ها و راه و روش دعوت به سوی خداوند و احكام و قوانین می‏باشد كه برای سعادت بشر از طرف خداوند وضع شده است.

در آیات قرآن بیان شده كه برای هر پیامبری، شریعت و روش جداگانه‏ای قرار دادیم. (2)

اما چرا پیامبران دارای شریعت‏های جداگانه بوده‏اند و چرا پس از هر دوره و زمانی، خداوند پیامبری جدید با شریعت و قانون جدید به سوی بندگان فرستاده است؟

درضمن باید متذكر ‏شویم كه پیامبران بر دو دسته بوده‏اند:

پیامبران تشریعی و پیامبران تبلیغی.

پیامبران تشریعی، پیامبران بزرگ الهی مانند حضرت ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) بوده‏اند كه صاحب شریعت و آیین و قوانین خاصی برای جامعه و نجات انسان‏ها بوده‏اند.

پیامبران تبلیغی كسانی بوده‏اند كه از طرف خداوند برای هدایت بشر آمده، اما شریعت و قوانین خاصی (غیر از آنچه پیامبران صاحب شریعت بیان كرده بودند) نداشتند این گروه از پیامبران، شریعت پیامبران بزرگ را تبلیغ می‏كردند.

حال می‏گوییم: ظهور پیامبران اختصاص به دوره و منطقه خاصی نداشته و برای امت‏های مختلف، پیامبران الهی (خواه تبلیغی یا تشریعی) وجود داشته‏اند.

در آیات قرآن آمده كه هر قوم و امتی پیامبری داشته است. (3)

اما تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران مختلف می‏تواند به دو علت باشد:

1 - تحریف ادیان و شرایع آسمانی.

2 - عدم رشد و بلوغ فكری انسان‏ها و تغییر شرایط و نیازهای جدید.

در دوران گذشته كه پیامبران متعدد آمده و بعضاً شریعت تغییر می‏یافت، یا از این جهت بود كه شریعت پیامبران سابق و دین‏شان مورد تحریف واقع می‏شد و دست بشر در آن رخنه می‏نمود و موجب تغییر و تبدیل دین و شریعت پیامبران می‏شد، یعنی عالمان و دانشمندان بزرگان آن دین، دین را به دلخواه خود تفسیر و آن را از حقیقت خود منحرف می‏كردند. در نتیجه طبعاً انتظاری كه از دین و شریعت پیامبر می‏رفت، برآورده نمی‏شد.

یا به جهت آن كه انسان‏ها (چون دوران رشد را پشت سر می‏گذارند) در هر دوره‏ای نیاز به تعالیم جدید و شریعت و قوانین تازه (با توجه به شرایط زمان و نیازهای عصر خود) دارند، مانند بچه‏ای كه دوران كودكی و دبستان را پشت سر گذاشته و وارد مرحله جدیدی از فراگیری می‏شود كه طبعاً باید با توجه به رشد فكری و نیازهای او تعالیم و دانش‏های جدید به او داده شود امكان نداشت تعالیم در دوره قبل به او یاد داده شود و نیاز به تعالیم و دستورات جدید بود به عبارت دیگر پیامبران به موازات تكامل بشر تعلیمات خویش را كه همه در یك زمینه بوده القا كرده‏اند مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد ، معرفت دینی، روابط اجتماعی ، عبادات و... با معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسایل و همچنین كمیت آن تفاوت بسیار دارد. به تعبیر دیگر بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بود كه لازم بود او را آهسته آهسته از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا برند.

 بر این اساس علت تجدید نبوت‏ها به خاطر این دو مسئله اساسی بوده است، به همین خاطر بعد از شریعت حضرت موسی(ع)، پس از سالیان و قرن‏های بسیار پیامبر جدید (حضرت عیسی(ع)) مبعوث شد، كه آیین جدیدی آورد. حال اگر این دو عامل برای تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران جدید با شریعت و آئین جدید وجود نداشته باشد، یعنی اگر دین و آیین پیامبر مورد تحریف واقع نشود، هم چنین بشر به اندازه‏ای از رشد و بلوغ فكری دست یابد كه بتواند همه تعالیم را دریافت كند و آنها را حفظ نماید و یا قانونی كلی را دریافت كند كه در سایه آن بتواند به نیازهای زمان خود پاسخ دهد، دیگر علت‏های تجدید نبوت و شریعت وجود نخواهد داشت. با آمدن اسلام این مسئله تحقق یافت، یعنی هم متن اصلی دین (قرآن ) از تحریف مصون ماند و هم بشر به اندازه ای از رشد و بلوغ فكری رسید كه بتواند دین خود را حفظ نماید و نیازهای جدید خود را بر اساس اصول آخرین دین و شریعت به دست آورد، پس نیاز به پیامبر جدید نبود.

پی‏نوشت‏ها:

1. نحل (16) آیه 36.

2. مائده (5) آیه 48 و شوری (42) آیه 13.

3. فاطر (35) آیه 42 و نحل (16) آیه 36.

-------

 نسبت به مذاهب مختلف

بايد گفت :فرستادن پیامبران و نازل كردن وحی بر آنان از جانب خداوند برای حل اختلافاتی است كه به طور طبیعی قبل از نبوت­ها پیدا میشود. انسانها در اثر برداشتهای مختلف، اختلاف فكر و نظر و رفتار پیدا میكنند. اختلاف طبیعی است و گناه نیست، زیرا ناشی از ستمگری، بزرگی طلبی و  انگیزه‌‌های نفسانی نمیباشد. خداوند برای رفع اختلافها و پدیدآوردن وحدت، پیامبران را میفرستد و كتاب را بر آنان نازل میكند:

كان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛(1) مردم یك گروه بودند. خدا رسولان را بشارت دهنده و ترساننده فرستاد و با پیامبران، كتاب را به حق نازل كرد تا دین خدا به عدالت در موارد نزاع و خلاف بین مردم حكم فرما باشد. متأسفانه پس از بعثت پیامبران و نازل شدن كتاب، صاحبان كتاب و ایمان آورندگان، در تفسیر آن اختلاف كرده و مذاهب مختلف ایجاد میكنند. علت به وجود آمدن اختلاف در تفسیر آن است كه آنان از گردن نهادن به حكم مفسّر واقعی دین خودداری ورزیده، خودشان بدون اینكه مجوّز دینی داشته باشند، به تفسیر دین و كتاب اقدام مینمایند، چنان كه به رأی و اجتهاد خود عمل میكنند یا بالاتر از آن هواهای نفسانی خود را به عنوان تفسیر كتاب ارائه میدهند! پس از آن، هر كدام پیروانی پیدا كرده و فرقههایی ایجاد میكنند. قرآن در ادامه همان آیه میفرماید:

«و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم؛ در خود كتاب اختلاف نكردند مگر صاحبان آن، آن هم بعد از آن كه آیات روشن بر آنان آمد، از سر ستمگری و ستم در آن اختلاف كردند».

تاریخ اسلام نمونهای از این قاعده و قانون كلی است. پیامبر برای حل اختلاف و ایجاد اتحاد و هدایت به راه راست مبعوث شد و قرآن برایشان نازل گشت تا كتاب هدایت و وحدت زا باشد. رسول خدا تا زمانی كه در قید حیات بود، تفسیر كتاب را عهده دار بود. به هنگام وفات در وصیت معروف خود به جامعه اسلامی اعلام فرمود:

«من از بین شما میروم و دو چیز ارزشمند به میراث میگذارم تا وقتی كه به آن دو تمسك بجویید، از گمراهی ] و اختلاف[ درامان خواهید بود: كتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم».(1)

عترت پیامبر كه حضرتش آنان را معرفی كرد، یعنی امام علی و فرزندان معصوم ایشان كه مفسران كتاب خدا بودند. اگر جامعه اسلامی برای فهم كتاب خدا به آنان مراجعه میكرد، از گمراهی و اختلاف در امان میماند، ولی با وفات پیامبر(ص) عترت خانه نشین گردید و از اجتماع رانده شد و مانع ارتباط مردم با آنان شدند و دیگران عهده دار تفسیر قرآن شدند و هر كدام رأیی و نظری ارائه دادند، در نتیجه فرقههای مختلف كلامی مثل اشاعره، معتزله ، ماتریدیه و... فرقههای مختلف فقهی مثل مالكی ،حنبلی، حنفی و شافعی و... پیدا شد.

اگر جامعه به حكم خدا و پیامبر گردن مینهاد و برای دریافت تفسیر دین و كتاب خدا به محضر عترت مراجعه میكرد و عترت در بیان دین خدا آزاد بود، به هیچ وجه اختلاف پیدا نمیشد و مذاهب ایجاد نمیگردید و فقط یك مذهب وجود داشت.

پینوشتها:

1. صحیح مسلم، ج4، ص 1873، به نقل از پیام قرآن،ج9، ص63، چ مدرسه امیرالمؤمنین،قم.

وجه مشترك دين اسلام را با ديگر اديان نظير سني،مسيحيت،بودا،هندو و......
بررسي مشتركات اديان، مانند يهود ، مسيح ، هند ... نياز به نگارش يك كتاب دارد، بهترين را ه براي شناخت اديان، مطالعه كتاب هايي است كه به بيان تاريخ اديان پر داخته

مي خواستم وجه مشترك دين اسلام را با ديگر اديان نظير سني،مسيحيت،بودا،هندو و...... را بدانم.

متشكرم

بررسي مشتركات اديان، مانند يهود ، مسيح ، هند ... نياز به نگارش يك كتاب دارد، بهترين را ه براي شناخت اديان، مطالعه كتاب هايي است كه به بيان تاريخ اديان پر داخته اند، در عين حال همه اديان الهي در اصل محور هاي زير مشترك هستند:

1- اعتقاد به توحيد و خداپرستي

2 - اعتقادبه معاد و عالم آخرت، يعني در همه اديان الهي، جهان و انسان سرانجام و غايتي دارد و تسلط بر جهان مادي براي رسيدن به تكامل معنوي مد نظر است...

3- در همه اديان الهي، اعتقاد به تقدس وجود دارد، يعني در هر ديني برخي از موارد مقدس شمرده مي شوند.

4- اعتقاد به غيب در همه اديان الهي وجود دارد، يعني چيزهايي در هستي وجود دارد كه فراتر از اموري است كه با حواس ظاهري (حواس پنجگانه) درك شود.

5- همه اديان الهي خصوصيات انساني دارند و محور آنها تربيت انسان است و تعاليم آن براي انسان و ويژگيهاي او آمده است.

6. اعتقاد به نبوت وبعث پيامبران، يعني در اديان الهي اين مطلب آمده است كه ازسوي خداوند، - جهت هدايت و تربيت انسان ها- ، انبياء مبعوث شده اند.

7 - اعتقاد به منجي جهان و اعتقاد به موعود در همه اديان به صورتي وجود دارد. (1)

7 - نظام ارزشها و اخلاق. يكي از اصول بسيار مهمي كه در همه اديان الهي بدان سفارش شده است ارزش هاي اخلاقي است، ازجمله:

الف. تهذيب جامعه

ب.رسيدگي به مستمندان

ج.عدالت و برابري

مسأله تهذيب جامعه از مفاسد جنسي و تشكيل خانواده، به منظور تحقق اين مسأله، از جمله نقاط محوري و مشترك بين الاديان است و به نظر مي رسد كه اغلب اديان بر اين نكته توافق داشته باشند. ازدواج در اديان آسماني، مطلوب و تجرد مردود است. از نظر برخي از اديان، اگر افرادي مي توانند خود را حفظ كنند، مجرد بمانند بهتر است. اما اگر نمي توانند خود را حفظ نمايند، بايد طريق ازدواج سالم را پيشه كنند. برخي از اديان، تجرد را مذموم دانسته و هر چه سريع تر، پس از دوران بلوغ، امر به ازدواج مي نمايند. ازدواج در همه اديان، براي جلوگيري جامعه از افتادن به دام مفاسد، امري جدي و مهم تلقي گرديده است.

رسيدگي به مستمندان، ارزشي اخلاقي و معنوي است كه به حكم فطرت انسان، بسيار والا و ارزشمند است و تقريبا به طور يكنواختي در همه اديان الهي و آسماني، رسيدگي به مستمندان و رعايت حال آنها از ضرورت و قداست فوق العاده اي برخوردار است. اين مسأله در انديشه اسلامي، جزئي انفكاك ناپذير است، به همين جهت جهت كمك به نيازمندان، زكات و انفاقات مالي تشريع گرديده است، و حتي در برخي از موضع گيري ها، شرط قبولي عباداتي همچون نماز و حج، پرداخت زكات و انفاقات مالي به فقراي جامعه اسلامي و نيازمندان است. به گونه اي كه اقامه نماز را با پرداخت زكات مقرون فرموده است: « فاقيموا الصلوه و اتو الزكوه » نماز را بپا داريد و زكات بدهيد.

آئين يهود، به صراحت به وجود طبقات مختلف اجتماعي اذعان دارد: طبقاتي كه نام مي برد: بي پدر، بيوه، فقير و غريب است. ( سفر تثنيه، 17و22). از نظر يهوديان، فقرا طبقه اي مستحق توجهند. در سفر خروج، به يهوديان توصيه مي شود كه به خاطر شفقت نابجا اجراي عدالت ( تسركه) را به نفع فقرا به انحراف نكشانند. در راستاي همين امر، مراقبت از بيماران و عيادت از آنها، امري جدي و لازم و واجب تلقي گرديده است. طبقه غريبان در تورات به شدت مورد توجه واقع شده اند: « بر غريب ستم مكن، زيرا كه از دل غريب خبر داريد، چون شما در زمين مصر غريب بوديد». ( سفر پيدايش، آيه 9، ص 23).

واكنش مسيحيان به نيازمندان و رسيدگي به وضعيت آنها، دقيقا برگرفته از تعاليم مسيح است. در بسياري از نكات و نقاط مورد بحث در انجيل، فقرا و معلولان و نيازمندان را كه محروميت هاي شديد دارند، در تماس با حضرت عيسي عليه السلام مي نگريم و نيز اشاره اكيدي وجود دارد كه آن حضرت با فقيران و نيازمندان همواره مي نشسته اند و در تماس بوده است.

مسأله عدل و عدالت ورزي، صفتي اخلاقي و ريشه همه اخلاقيات است .عدالت در انديشه اسلامي، اشرف فضيلت ها و بالاترين صفات است و علت پيدايش همه رذايل اخلاقي به نوعي بازگشت به فقدان عدالت در شخص دارد.

اتكا بر مقوله عدل، در آئين اصلي يهود، مهم و قابل توجه است. واژه "تسد"كه، به معناي عدل است - در تورات و تلمود - شديدا به آن توصيه گرديده است. مسيحيان اعتقاد دارند كه محبت خدا به مردم در زندگي مسيح تجلي يافته است. از نظر مسيحيان در ميان انسانها اختلافاتي وجود دارد، اما آنچه كه مي تواند اين اختلافات را منشأ رحمت و جود خداوندي قرار دهد، صفت عدل است. مسيحيان اصيل، اختلافات بشري را كه منجر به برتري يك نژاد (سفيد) باشد، مردود شمرده و عدالت را لازمه بقاي جامعه مي دانند. در تعاليم حضرت مسيح (ع) چنان آمده است كه انسان ظالم به بهشت وارد نمي شود و ورود انسان ظالم و غير دادگر به بهشت، به سختي رد شدن شتري از روزنه سوزن است. صفات اخلاقي و فاضله ديگري وجود دارد، نظير صداقت و راستگويي، امانت داري، ترحم بر مستمندان، تواضع و فروتني و ساير خصلت هاي الهي كه در اديان مختلف، عقيده و هدف و گرايش واحدي نسبت به آنها وجود دارد. در اين راستا، آئين هايي نظير آئين بودا، كنفوسيوس، و هندوئيسم و.. . نيز به نوعي بر اين آرمان هاي اخلاقي وحدت نظر ضمني دارند.(2)

 درباره اديان به منابع زير مراجعه نماييد

 1- تاريخ اديان ومذاهب جهان  (3 - 1) ، عبد لله مبلغي آباداني

 2- آشنايي با تاريخ اديان ، غلامعلي آريا

 3- اديان زنده جهان ، ت رابرت هيوم، ترجمه: عبدالرحيم گواهي

 4- تاريخ اديان ، اصغر حكمت

 6- تاريخ جامع اديان ، ترجمه، حكمت

 7- آشنايي با اديان ، حسين توفيقي

در كتاب هاي فوق همه اديان چه الهي و چه غير الهي مورد بررسي قرار گرفته ولي كتابهاي ذيل اديان مسيحي و يهودي را به صورت خاص مورد بررسي قرار مي دهند:

 1- كلام مسيحي، توماس ميشل، ترجمة حسين  توفيقي

 2- درآمدي به مسيحيّت، مري جوي ويور ترجمة حسن قنبري

 3- عقايد و آداب يهودي، آلن آنترمن، ترجمة رضا فرزين

پي نوشت ها :

1. http://alirezamirmana.blogfa.com/post-9.aspx

http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=11941 .2

اديان هم عصر پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) كدام اديانها بودند؟
در ابتدا بيان اين مطلب لازم است كه ما – دقيقا- نمي دانيم در عصر پيامبر اسلام (ص) چه دين هايي وجود داشته اند، زيرا تاريخ اديان آن عصر روشن نيست، همچنين بايد ...

 اديان هم عصر پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) كدام اديانها بودند؟

در ابتدا بيان اين مطلب لازم است كه ما – دقيقا- نمي دانيم در عصر پيامبر اسلام (ص) چه دين هايي وجود داشته اند، زيرا تاريخ اديان آن عصر روشن نيست، همچنين بايد بدانيم كه مقصود از اديان عصر پيامبر (ص) چيست، اگر مقصود اين است كه در عصر رسول خدا – به حسب واقع – چه دين هايي بوده اند، بايد بگويم، در آن عصر يك دين وجود داشت و آن اسلام بود، زيرا ما باور داريم كه دين بعد، دين قبل را نسخ مي نمايد، يعني با آمدن دين مسيح، دين يهود نسخ گرديده، و با آمدن اسلام دين مسيح نسخ شده است، البته نا گفته نماند كه پيامبر (ص) قبل از بعثت در زمان حضرت عيسي (ع) زندگي مي كرد، لذا هم عصردين مسيح (ع) بود؛ اما اگر مقصود از اديان هم عصر رسول خدا، اعتقادات پيروان اديان باشد، در اين صورت بايد گفت: هم قبل از بعثت و هم بعد از بعثت پيامبر (ص) اديان ديگر نيز بوده اند، مثلا يهوديان و مسيحيان هم قبل از بعثت رسول خدا بودند وهم بعد از بعثت باور داشتند كه دين يهود ومسيح نسخ نشده اند، مگر اين يهوديان نبودند كه چه مشكلاتي رابراي پيامبر (ص) به وجود آوردند. مگر اين مسيحيان نبودند كه خواستار مباهله با پيامبر (ص)گرديدند؟ (1)در قرآن نيز مي خوانيم :"إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" (2)؛ كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‏اند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچ گونه ترس و غمي براي آنها نيست.

مراد از «الَّذِينَ هادُوا» يهوديان و مراد از «النَّصاري»، مسيحيان هستند. برخي گفته اند مراد از صَّابِئِينَ جمعيتي از پيروان نوح بوده‏اند، و ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمي متدين به يكي از اديان آسماني بوده، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشته‏اند. و اينكه بعضي آنها را مشرك و ستاره‏پرست، و بعضي ديگر آنها را مجوس مي‏دانند صحيح نيست...

آنها معتقدند نخست كتابهاي مقدس آسماني به آدم، و پس از وي به نوح، و بعد از او به سام، و سپس به" رام"، و بعد به ابراهيم خليل، سپس به موسي و بعد از او بر يحيي بن زكريا نازل شده است. -در مجموع - آنان پيروان يحيي بن زكريا مي‏باشند. (3)

هچنين درقرآن از مجوس و مشركان سخن به ميان آمده است كه نشان مي دهد در عصر حضرت رسول (ص) مجوسيان و مشركان نيز وجود داشته اند:" ...الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصاري‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ "(4)؛ كساني كه ايمان آورده‏اند و يهود و صابئان و نصاري و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داوري مي‏كند و حق را از باطل جدا مي‏سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه).

واژه" مجوس" فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به اينكه در برابر مشركان و در صف اديان آسماني قرار گرفته‏اند چنين بر مي‏آيد كه آنها داراي دين و كتاب و پيامبري بوده‏اند. ترديدي نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مي‏شود، و يا لا اقل پيروان زردشت بخش مهمي از آنان را تشكيل مي‏دهند، ولي تاريخ خود زردشت نيز به هيچوجه روشن نمي‏باشد، تا آنجا كه بعضي ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته‏اند و بعضي در قرن ششم يا هفتم! اين تفاوت و اختلاف عجيب يعني پنج قرن! نشان مي‏دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است. معروف اين است او كتابي به نام" اوستا" داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است، و بعدا در زمان بعضي از پادشاهان ساساني بازنويسي شده از عقائد آنها مطالب زيادي در دست نداريم، ولي چيزي كه امروز بيش از همه شهرت دارد مساله اعتقاد به دو مبدأ خير و شر يا نور و ظلمت است، به اين ترتيب كه خداي نيكيها و نور را" اهورامزدا" و خداي شر و ظلمت را" اهريمن" مي‏دانند، و به عناصر چهار گانه مخصوصا" آتش" احترام بسيار مي‏گذارند تا آنجا كه آنها را" آتش‏پرست" مي‏خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده‏اي كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد. (5)

پي نوشت ها:

1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، ج‏2، ص579 .

2. بقره، آيه62 .

3. ناصر مكارم، همان، ج1، ص289.

4. حج، آيه 17 .

5. تفسير نمونه، ج‏14، ص 45.

صفحه‌ها