پرسش وپاسخ

اگر در رقابت با دوستت باشی و مطلبی را بدانی واگر آن را به دوستت بگویی او هم پیشرفت می کند ولی او برای آن کار تلاشی نکرده آیا واجب است که انسان هر علمی دارد در اختیار دیگران قرار دهد

پرسش گر گرامي واجب نيست كه انسان هر علمي دارد در اختيار ديگران قرار دهد، ولي انسان هاي بزرگوار و با كرامت هيچ وقت از اين كه علم شان را در اختيار ديگران بگذارند، ابايي ندارند و با دل و جان اين كار را مي كنند، اصلا در روايات زكات علم همين انتشار آن دانسته شده است، امير المومنين(ع) مي فرمايد: « َ زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُه‏ (1) زكات علم انتشار اوست ». مي دانيد زكات به معناي رشد است، يعني اين كار باعث توفيق بيشتر در يادگيري علوم خواهد شد. شما در ياد دهي علم تان نبايد نگاه كنيد كه طرف زحمت كشيده يا نه؟ بزرگواري اين است كه علم تان را حتي اگر زحمت نكشيده در اختيار او قرار دهيد.اين كار باعث رشد علمي و معنوي شما خواهد شد و عزت و محبوبيت تان را نيز بيشتر خواهد كرد.
مگر اهل بيت كه با علم ياد داده اند و علماي بزرگ شيعه كه با زحمت هاي فراوان دين را براي ما پاسداري كردند به اين فكر بودند كه ما زحمت كشيده ايم يا نه ؟يا امثال ابو علي سينا ها با خدمات علمي شان به اين مسائل توجهي داشته اند؟ آنها با خدا معامله كرده اند و علم شان را در اختيار ديگران قرار داده اند. شما نيز با اخلاص و براي رضاي خداوند اين كار را انجام دهيد و بدانيد به خاطر اين كار ضرر نخواهيد كرد.
پي نوشت:
1. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 ه.ق، ج 7، ص 46.
دوست گرامی !
این پاسخ از طریق سایت پاسخگو و توسط کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برای شما ارسال گردید.
در این مرکز پرسشها پس از ثبت به گروه های علمی تخصصی ارسال و پس از ارزیابی، ویراستاری از نمونه خ

سلام . من یک پسر 20 ساله دانشجو هستم یک مشکل اساسی برایم پیش اومده و این که چون من ظاهر زیبایی دارم بچه ها چند مرتبه من را ازار جنسی از قبیل بوسیدن کردند و این مشکل از بچگی گریبان گیر من بوده اما الان به ته خط رسیدم لطفا یک چاره اساسی بگید که این خاطرات به کلی پاک شوند من همه ی راه حل های روانشناسی را پیش گرفتم اما فایده نداشت. با تشکر

همان طور كه مي دانيد اين خاطرات به خاطر بار هيجاني بسيار بالايي كه دارند تا حد زيادي فراموش شدني نيستند و اساساً نيازي به فراموشي آن ها نيست. چرا ما بايد حال خوب را متوقف بر فراموشي خاطرات بد كنيم؟ آيا نمي توان با خاطرات بد به استقبال حال و آينده خوب رفت؟ قطعاً همه ما انسان ها از خاطرات بسيار آزار دهنده بي نصيب نيستيم و اين خاطرات آزاردهنده در بسياري موارد تداخلي با خاطرات مثبت فعلي ما ندارد. پس اصل وجود خاطرات منفي هيچ اشكالي ندارد. فقط بايد به ساده سازي و پيش پا افتاده سازي آن ها همت گماشت. مثلاً بسياري از سوء رفتارهاي ديگران هيچ ربط مستقيمي به افعال ارادي و اختياري شما ندارد و نبايد ما به خاطر امور غيراختياري، خود را اذيت كنيم. حتي اگر شما با اراده و اختيار خودتان خود را در معرض سوء استفاده ديگران قرار داده بوديد، باز راه بسته نيست و شما مي توانيد با يك توبه خالصانه از گذشته ناپاك خود برهيد. پس گذشته شما در حقيقت پاك شده است و اين شماييد كه احياناً خواسته يا ناخواسته سعي در نبش قبر گذشته خود داريد. در شرايط فعلي نيز مي توان با كمي اقدام پيشگيرانه از جمله گذراندن دوره هاي مهارت هاي جرأت مندي و قاطعيت ورزي سعي در مواجهه جرأتمندانه و قاطعانه با هر سوء استفاده گر نماييد. همان طور كه در كوچه و خيابان شاهديد هزاران پسر به زيبايي شما حتي زيباتر از شما وجود دارند كه هيچ بيمار دلي جرأت نگاه چپ به آنان ندارد. دليل آن واضح است و آن اين كه جرأتمندي و اقتدار از سر و روي آنان مي بارد و فرد مي داند هر عمل خلافي با عكس العمل بسيار دندان شكن طرف مقابل مواجه خواهد شد.
در برخي موارد فرد به جاي آرايش و پيرايش و پوشيدن لباس هاي جذاب به گونه اي ديگر رفتار مي كند. مثلاً موهايش با شماره چهار مي زند عينك با فرم نازيبا استفاده مي كند لباس هايش از لباس هاي معمولي وغير جذاب انتخاب مي كند و ريش سبيل خود را به نحو غير محرك بلند نگه مي دارد.
پس مي توان با كمي تغيير و تصرف در ظاهر به جاي جذاب سازي به جذابيت زدايي از آن پرداخت. در برخي موارد دغدغه ذهني ما نسبت به اين گونه مسائل و خاطرات ربط مستقيمي به يك يا چند آزار جنسي ندارد، بلكه چيزي جز وسواس فكري و نشخوار ذهني نيست. همين فرد فارغ از بحث سوء استفاده يا عدم سوء استفاده ديگران از وسواس فكري در رنج است. اين وسواس فكري باعث پردازش مكرر و افراطي خاطرات گذشته مي گردد و فرد به ناچار به صورت غير ارادي به يك مسأله منفي مي انديشد. اين احتمال وجود دارد كه مشكل ذهني فعلي شما صرفاً همين وسواس فكري باشد اگر وسواس فكري شما از طريق رواندرماني و دارودرماني حل گردد خاطرات گذشته تا حد زيادي بي اثر گردد. اگر شاهد وسواس فكري در ساير زمينه هاي زندگي خود هستيد در گام اول در اسرع وقت براي رهايي از افكار آزارنده به يك روانپزشك مراجعه نماييد و در گام دوم و در كنار دارو درماني موقت و سبك به روان شناس باليني براي 7 و 8 جلسه روان درماني مراجعه كنيد. پس اگر افكار و خاطرات شما از جنس وسواس فكري باشد خود درماني به هيچ وجه كار ساز نيست و راه كاري كار آمدتر از مراجعه به روان پزشك و روان شناس باليني نيست.
موفق باشید.

دوست دارم بفهمم که این همه آدم در دنیا هست که مسلمان نیستن. سرنوشتشون چی میشه؟ آیا مسلمان سُنّی که امام علی(ع) را به عنوان امام قبول ندارد مجازاتش نسبت به غیر مسلمان بیشتر نیست؟ چون بالاخره مسلمان هست و می تونسته علی را بشناسه. غیر از اون شاید بشه گفت خب یک نفر تلاش کرده و مسلمون شده اما سنی شده ولی بقیه دنبال حقیقت هم نرفتن.

قضاوت خدا نسبت به سایر اقلیت های دینی چگونه است؟ آیا یک مسیحی یا یهودی یا مسلمان اهل سنت به بهشت می رود؟ اگر به دین خود عمل نکند چه؟ چینی ها که بت می پرستن چه؟؟

پاسخ:
ما با ادله قطعي عقلي و مؤيدات نقلي به كامل بودن دين اسلام به عنوان آخرين دين الهي ايمان داشته و بر اين باوريم كه پيروان اديان ديگر، در عمل موظف به پيروي از اين دين هستند و اتفاقاً اين نوع عملكرد، موجب سعادت اخروي مي باشد.
بر اين اساس به اعتقاد ما، تنها شيعيان دوازده امامي اهل حق هستند، آن هم به شرطي كه اهل عمل و رعايت محرّمات و واجبات شرعي باشند، با اين حال هرگز معتقد نيستيم غير آن ها، همه غير بهشتي بوده و يا اهل جهنم و عذاب باشند، زيرا ما ديگران را عالم و عامد مي دانيم يا جاهل غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند.
جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند (البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آن ها هم بشود).
امّا جاهلان قاصر يعني كساني كه متوجه جهل خود نيستند و يا راهي براي بر طرف كردن جهل خود ندارند، به طور حتم اهل نجاتند، قرآن مجيد مي فرمايد"وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً"(1) هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم، مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم ».
حال بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در اعتقادات و باورهاي خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده، ولي به بطلان عقائدشان پي نبرده اند، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم در رسيدن به بهشت، غير قابل انكار است.
شهيد مطهرى (ره) در اين باره مى‏ فرمايد: اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند. مثلاً زرارة از امام نقل مى‏ كند كه فرمود:اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.(2)
در نتيجه گرچه با توجه به امكانات فعلي و سهولت در گسترش اطلاعات از طريق اينترنت و ... بسياري از افراد در جهل خود مقصر بوده و يقيناً جهنمي اند. اما در عين حال برخي از آنها به دلائل مختلف، جاهل قاصر بوده و حجت بر آنها تمام نشده است. لذا نمي توان تمامي آنها را غير بهشتي دانست و يا شخصي به حقانيت اسلام پي برده، ولي به حقانيت شيعه نرسيده است و...چنين اشخاصي را نمي توان لزوما جهنمي دانست.
البته توجه داشته باشيد، اين امر بدان معنا نيست كه در صورت ورود شخص به بهشت، درجه وي با افراد به حق رسيده، مساوي مي شود. چرا كه معتقديم در بسياري از موارد، خود ولايت و حب اهل بيت (ع) مانند نماز، روزه و... داراي آثار تكويني خاصي بوده كه شخص را به مقامات عاليه مي رساند و چه بسا فرد با انجام ندادن آن به هر دليل، به آن مقام نمي رسد. لذا افراد جاهل قاصر گرچه شايد به جهنم نرفته، اما قطعاً مقام كسي كه به حقانيت رسيده مانند شيعه و يا حداقل به بخشي از آن حقيقت رسيده مانند اهل تسنن، بيشتر از ديگران است.
وضعيت اين جاهلان قاصر مانند ورزشكاري است كه به جهت عذري مانند بيماري و...، قادر به مسابقه نبوده و طبيعتاً ديگران نيز وي را به خاطر رتبه نياوردن سرزنش نمي كنند. اما هيچ گاه مقام وي مساوي با كسي نيست كه در مسابقه شركت كرده و داراي مقام برتر شده است.
البته مطابق آنچه بيان شد،‌ حب ظاهري يا شيعه ظاهري مراد نبوده بلكه شيعه اي مراد است كه اهل عمل بوده باشد؛ به عبارتي شيعه واقعي مراد است در رواياتي از امام باقر(ع)نقل شده است كه فرمود" يَا جَابِرُ بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ ُحُبُّنَا"(3) اى جابر سلام مرا به شيعيان من برسان و به آنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب به خدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى بحالش ندارد."
و شايد مراد حديث آن باشد كه اساساً كسي كه محب اهل بيت است، همواره سعي مي كند از گناه دوري كند.

پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه39.
2. مطهري، مرتضي، مجمو عه آثار، چ صدرا، تهران، 1370، ج1، ص 279.
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 68، ص 179.
موفق و موید باشید

شنیده ام که بعضی از آیات عظام در اصل ولایت فقیه مشکلی ندارند ولی در مصداق آن مشکل دارند. لطفا این جمله را توضیح داده و درستی یا غلط بودن اون رو بررسی کنید. با تشکر

پاسخ:
كاش معلوم مي نموديد كه مقصود از مراجع كدام مرجع مي باشد، در عين حال بايد گفت بيشتر مجتهدان و مراجع عظام، حضرت آيت الله خامنه اي را به عنوان ولي فقيه وحاكم اسلامي پذيرفته اند. همچنين معظم له مورد تاييد مجلس خبرگان رهبري مي باشد. در مجلس خبرگان گروه زيادي از فقها حضور دارند. اين امر در راستاي لياقت رهبري براي رهبري جامعه صورت گرفته است، يعني اينكه ايشان بهترين گزينه براي رهبري مي باشد، امام راحل از ايشان به عنوان خورشيد انقلاب ياد و بارها به لياقت و شايستگي ايشان اشاره نمود. حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد آقا خمينى (ره) مي گويد: حضرت امام بارها از جناب عالى- مقام رهبري- به عنوان مجتهدى مسلم و بهترين فرد براى رهبرى نام بردند.
آيت الله العظمى اراكى (رحمة الله عليه) در پيامى به مقام معظم رهبرى فرمود: انتخاب شايسته حضرت عالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران، مايه دلگرمى و اميدوارى ملت قهرمان ايران است.
آيت الله العظمى بهاء الدينى (رضوان الله عليه): از همان زمان، رهبرى را در آقاى خامنه ‏اى مى‏ديدم، چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است. بايد او را در اهدافش يارى كنيم.
آيت الله مهدوى كنى، درباره انتخاب خبرگان رهبرى نيز گفت: اين الهامى بود از الهامات الهى و هدايتى بود از هدايت معنوى روح حضرت امام (رضوان الله عليه) كه هنوز اين ملت را رها نكرده و اين رحمتى بود از طرف خداوند كه در كوران اين مصيبت جانكاه، با تعيين آيت الله خامنه‏ اى كه از ياران صديق امام و از ياران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبرى نظام جمهورى اسلامى ايران، آرامشى توام با اعتماد و اطمينان بر كشور و امت فداكار حاكم گرديد.
آيت الله مشكينى، رياست مجلس خبرگان رهبرى: حضرت مستطاب آيت الله حاج سيد على خامنه‏ اى - مد ظله العالى - واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه كه تصدى مقام معظم رهبرى بدان نيازمند است، مى‏ باشد.
آيت الله فاضل لنكرانى: ايشان (آيت الله خامنه ‏اى) اهل نظر و اهل اجتهاد هستند و به نظر من ايشان يك فقيه و يك مجتهد است.
آيت الله جوادى آملى: اجتهاد و عدالت‏ حضرت آيت الله جناب آقاى حاج سيد على خامنه‏ اى - دامت‏بركاته - مورد تاييد مى‏باشد.
آيت الله ابراهيم امينى: حضرت آيت الله خامنه ‏اى - دامت‏ بركاته - در فقاهت و اجتهاد، به مرتبه‏ اى است كه براى تصدى مقام ولايت و رهبرى، صلاحيت كامل دارد.
آيت الله يوسف صانعى: آيت الله خامنه ‏اى، نه تنها مجتهد مسلم مى‏ باشد، بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع مى‏ باشد.
حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى: راه امام، با انتخاب آيت الله خامنه ‏اى به رهبرى جمهورى اسلامى، بيمه و تضمين گرديد. (1)
همانطور كه ملا حظه مي نماييد، رهبري از ديدگاه علما، مراجع و شخصيت ها جايگاه بلند دارد ومورد توجه آنان مي باشد.

پي نوشت:
1. (http://www.aviny.com/Bozorgan/Ayatollah_Khamenei/Zendegi_nme
، رك: موسسه فرهنگي قدر، زندگينامه مقام معظم رهبري، تهران، 1379ش، چاپ چهارم، ص 11.
موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

درباره ثواب زیارت امام علی (علیه السلام) خواهشا مفصل نکاتی را بفرمایید، چون من هر چه گشتم متأسفانه در کتب پیدا نکردم و فقط درباره امام حسین وامام رضا (علیهما السلام) و ثوابشان نوشته است؟؟

پاسخ:
اتفاقا در باب زيارت مرقد مطهر مولاي متقيان(علیه السلام)، احاديثي از معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) وارد شده است كه در آن به پاداش هاي فراوني نسبت به زايرين اشاره شده است و در ادامه به يكي از آن احاديث اشاره مي شود.
امام صادق(ع) در فضيلت زيارت اميرمؤمنان(ع) فرمود:"من زار أميرالمؤمنين(ع) عارفا بحقه غير متجبر و لا متكبر كتب الله له أجر مائة ألف شهيد و غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و بعث من الآمنين و هون عليه الحساب و استقبلته الملائكة فإذا انصرف شيعته إلى منزله فإن مرض عادوه و إن مات تبعوه بالاستغفار إلى قبره"‏(1)
يعني: هر كسي زيارت كند اميرالمؤمنين(ع) را در حالتى كه عارف به حقش باشد و ستمگر و متكبر نباشد، خداي متعال براى او أجر صد هزار شهيد مي نويسد، گناهان گذشته و آينده او را مي بخشد، او را ايمن برانگيزاند، و حساب (قيامت) را بر او آسان مي كند، ملائكه را به استقبالش مي فرستد، پس هرگاه كه او از زيارت بازگردد، ملائكه او را تا درب منزلش بدرقه مي كنند، و چون مريض بشود، به عيادت او مي روند، و چون از دنيا برود، با طلب مغفرت در پي جنازه او مي روند، تا كه او را به قبر بسپارند.
علاوه بر اين روايت، در كتاب هاي مختلف ديگري كه به رشته نگارش در آمده، به نحوه زيارت مولاي متقيان امام علي(ع) اشاره شده است كه نام بعضي از آن كتاب ها در ادامه مي آيد كه مي توان مراجعه كرد.
كتاب تحفه الزاير:
علامه مجلسي در كتاب تحفه الزاير كه در باب زيارت هاي همه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) است درباب سوم آن به شكل مفصل به آداب و فضيلت زيارت مولاي متقيان پرداخته است كه مي توان مراجعه كرد.(2)
كتاب كامل الزيارات:
كتاب ديگري به نام كامل الزيارات نوشته محمدبن قولويه است كه در اين كتاب نيز روايات مربوط به زيارت معصومين از جمله مولاي متقيان(ع) نگارش شده است.(3)

پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ مكرر، ج‏56، ص 177.
2. ر ك، علامه مجلسي محمد باقر،تحفه الزاير، تهران، انتشارات بي تا، سال 1314 ه ق.
3. رك، كامل الزيارات، قولويه جعفربن محمد، ترجمه ذهني تهراني محمد جواد، تهران، انتشارات پيام حق، سال 1377ه ش، چاپ دوم.
موفق و موید باشید

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خير، البته سوال دقيقا روشن نيست. شايد مقصود اين با شد كه امام حسين (ع) با يزيد بيعت نمود، اگر چنين است بايد گفت: نه تنها امام حسين (ع) زير پرچم يزيد شركت نداشت، بلكه امام عليه وي قيام نمود، يعني بعد از مرگ معاويه، يزيد از امام حسين (ع) بيعت خواست، امام بيعت ننمود. به عبارت ديگر امويان در صدد بودند حكومت خود را موروثى كنند.(1) ، از اين رو معاويه ولايت عهدى يزيد را مطرح كرد خواست از امام حسين (ع) براي يزيدبيعت بگيرد، اما معاويه در زمان خود موفق نشد، اما به يزيد سفارش كرد از شخصيت هايى مانند عبد الله بن زبير و امام بيعت بگيرد. البته به او توصيه نمود با امام با خشونت رفتار نكند، زيرا امام موقعيت اجتماعى خاصى دارد. بعد از مرگ معاويه، يزيد به وليد بن عتبه، استان دار مدينه دستور داد كه از امام حسين (ع) بيعت بگيرد. حضرت در جواب وليد فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جايگاه رفيع رفت و آمد فرشتگانيم، در حالى كه يزيد مردى است فاسق، ميگسار و قاتل بى گناهان؛ او كسى است كه آشكارا مرتكب فسق و فجور مى شود. بنابر اين هرگز شخصى چون من، با مردى همانند وى بيعت نخواهد كرد. (2) استاد شهيد مطهرى مى نويسد: «گذشته از مفاسد ديگر، دو مفسده در بيعت اين آدم بود كه حتى در مورد معاويه وجود نداشت: يكى، بيعت با يزيد، تثبيت خلافت موروثى [امويان ] از طرف امام حسين (ع) بود؛ يعنى مسئله خلافت يك فرد نبود؛ مسئله خلافت موروثى مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخص خاص يزيد بود... .» (3)
در اين باره به منابع زير مراجعه فرماييد:
1 - قيام جاودانه، محمدرضا حكيمى
2- فرهنگ عاشورا، جواد محدثى
3-.درسي كه حسين(ع) به انسان ها آموخت، عبدالكريم هاشمي نژاد
4- زندگاني امام حسين(ع)، هاشم محلاتي
5- پرتوي از عظمت حسين(ع) لطف الله صافي
6- قيام حسين بن علي(ع)، جعفر شهيدي
7- حماسه حسيني، مرتضي مطهري.
پي نوشت ها:
1. علامة مجلسي بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م، ج31، ص197.
2. همان، ج 44، ص 325.
3. مرتضي مطهري، حماسه حسينى، صدرا. ج 2، ص 20.

موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غدیر حضرت علی (علیه السلام) را با لفظ خلیفه معرفی نکرد و با لفظ مولا معرفی کرد؟ هر چند نزد شیعه قرینه وجود دارد که منظور از مولا اولی به تصرف است ولی اگر با لفظ خلیفه عنوان می کردند در غدیر برای نسل های آینده شبهه ایجاد نمی شد، لذا در مورد عدم معرفی حضرت علی (ع) در غدیر با لفظ خلیفه توضیح دهید.

پاسخ:
براي پاسخ به اين سؤال، به چند نكته توجه فرمائيد:
1. ولايت از ماده (و ل ي) به معناى قرب و نزديكى است (1) به عبارت ديگر، ولايت نوعي قرب و نزديكي معنوي نسبت به چيزي است به گونه اي كه بواسطه اين قرب و نزديكي معنوي، يكي بر ديگري در مال، جان و... ولايت پيدا مي كند مثلاً پدر نسبت به فرزند قرب معنوي و در نتيجه نوعي ولايت دارد و در مجموع مي توان گفت ولايت گونه اي از قرابت است كه منشأ نوعي تصرف باشد. (2) اما خلافت در لغت صرفاَ به معناي قائم مقامي و جانشيني از ديگري است.(3)
بر اين اساس خود كلمه "ولي" داراي بار معنايي خاص بوده كه واژه خلافت داراي اين معنا و مفهوم نيست و به اعتقاد ما ائمه بر انسانها ولايتي دارند كه با خلافت همراه است نه صرفاً خلافت.
2. بر فرض از نكته قبلي صرف نظر كرده و انگيزه اصلي پيامبر(ص) را در اين زمينه غير معلوم بدانيم، اما اين به صحت اصل مطلب ضرر نمي رساند. چرا كه نه تنها مورد مذكور، بلكه برخي از آيات قرآن نيز، به دلائل متعدد مبهم بيان شده است كه همه مسلمانان شيعه و سني، با استفاده از قرائن به هدف اصلي پي مي برند.
اينكه هر شخصي با عقل خود شرائط را ارزيابي كرده و واژه ديگري را بهتر مي داند، امري است كه در جاي خود قابل بررسي است اما نكته آن است كه حال كه اين لفظ بيان شده، چه بايد كرد؟ آيا مي توان به صرف ابهام از آن صرف نظر و مسئله مهم خلافت را با اين بهانه از مسير خارج كرد؟ قطعاً خير
در واقع يكي از ويژگي هاي زبان عربي اين است كه غالب كلمات چند معنائي هستند كه برخي از معاني آن حقيقي و برخي مجازي بوده و يا برخي ريشه اي و برخي فرعي محسوب مي شوند به هر حال كمتر كلمه اي را مي توان در اين زبان يافت كه معني منحصر به فرد داشته باشد، فقط نوع استفاده از آن و قرائن و شواهد موجود در كلام گوينده است كه مراد و منظور او را تعيين مي كند.
در حديث غدير نيز قرائن و شواهد متعدد وجود داشته و دارد كه مراد و منظور پيامبر را به خوبي نشان مي دهد تا حدي كه هيچ كس از حاضران در واقعه غدير ترديدي در مراد پيامبر نداشتند، در واقع اين توجيه كه مولا داراي معاني مختلف مي باشد و اهل سنت آن را در روايت غدير به معناي دوست داشتن فرض كردند مربوط به زمان صدر اسلام و زمان حيات پيامبر و سال هاي اوليه خلافت خلفا نمي باشد، بلكه سالها بعد از انحراف جريان خلافت برخي از عالمان اهل سنت براي توجيه اعتقادشان بيان شده است.
قرائن و شواهد متعدد وجود دارد كه نشان مي دهد همه حاضران در غديرخم همان معنا و مفهومي را كه پيامبر از معرفي اميرالمؤمنين به عنوان جانشين و خليفه پس از خود داشت فهميدند، و لذا همه در طول سه روز با ايشان تحت همين عنوان بيعت نمودند (4) و افراد معدودي نيز كه به خاطر خصومت هاي شخصي حاضر به پذيرفتن خلافت اميرالمؤمنين تحت هيچ شرايطي نبودند در همان برهه از زمان مخالفت خود را با خلافت ايشان اعلام نمودند و طلب عذاب كردند كه در همان زمان به عذاب الهي هلاك شدند.(5)
3. پيامبر در موارد متعدد حضرت علي (ع) را به جانشيني انتخاب كرده و اتفاقاً در بسياري از موارد از واژه خليفه استفاده نموده است مثلاً داستان معروف نخستين روزهاي دعوت كه در آن حضرت علي را به عنوان خليفه خود معرفي كرد" ْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي‏ ...."(6) تو برادر، وصىّ، وزير و وارث منى و خليفه پس از من هستى...."
و حتي در مواردي نام تك تك ائمه را بيان نموده (7) و يا حداقل عدد آنها را دوازده نفر بيان كرده است.
بر اين اساس با فرض ابهام لفظ ولي، احاديثي كه پيغمبر در موارد متعدد به صراحت در آن را لفظ خليفه و جانشيني پيامبر (ص) استفاده نموده است، چگونه قابل توجيه است ؟ چرا در آنها اختلاف شده است؟
به اعتقاد ما پيامبر(ص) در طول حيات خود جانشيني حضرت را به صورت روشن بيان كرده است و علت اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اكرم (ص) فراتر از ابهام يك يا چند لفظ است و اگر از اين روشن تر نيز بياني مي كرد، به دلائل مختلف باز برخي از اين نظر سرپيچي مي كردند.
در واقع مخالفان خلافت اميرالمؤمنين از مدتها قبل تصميم خود را مبني بر جلوگيري از رسيدن خلافت به اميرالمؤمنين گرفته بودند و پيامبر اسلام(ص) با هر بيان و سخن ديگري هم مطلب را بيان مي فرمود در تصميم آنها تاثيري نداشت، عده زيادي از قريش و يا حتي مهاجرين هم تحت تاثير كينه هائي كه از جنگ هاي صدر اسلام و كشته شدن اجداد و پدران و برادران مشرك خود به دست اميرالمؤمنين در دل داشتند منتظر فوت پيامبر و انتقام گيري از ايشان بودند.
پيامبر اسلام نيز از وجود اين مخالفت ها و كينه ها در دل آنها خبر داشت و نگراني و توأم با خوف افتادن امت در اختلاف و تفرقه حتي در زمان حيات پيامبر نيز وجود داشت و خداوند متعال نيز به وجود اين نگراني و ترس در وجود پيامبر هنگام ابلاغ عمومي خلافت و ولايت اميرالمؤمنين به عنوان يك دستور الهي اشاره مي نمايد و ايشان را از ترس برحذر مي دارد: « ٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم فَلا تَخْشَوْهُمْ ...(8)؛ امروز، كافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند بنابراين، از آنها نترسيد!

پي نوشت ها:
1. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، چ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1360 ه ش، ج 13، ص 202.
2. موسوى همدانى، ترجمه الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏ 1374 ش‏، ج 6، ص 15.
3. ر.ك راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بيروت، 1412ق، ص 293.
4. رباني گلپايگاني، براهين و نصوص امامت، نشر رائد، 1390ش، ص214.
5. همان، ص249.
6. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، چ كنگره شيخ مفيد، قم 1413 ه ق، ج 1، ص 7
7. ر.ك بحراني،سيد هاشم، الإنصاف فى النص على الأئمة (ع)، ترجمه رسولى محلاتى، چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏، تهران 1378ه ش، ص 391.
8. مائده (5) آيه 3.

صفحه‌ها