پرسش وپاسخ

آیا داستان کشیدن تیر از پای امام علی (علیه السلام) در حین نماز صحت دارد؟ چگونه ممکن است ایشان در حالتی متوجه درد تیر در حین نماز نشوند ولی در حالتی دیگر در نماز متوجه فقیر شوند و به او انگشتر بدهند؟

پاسخ:
مورخان و مفسران نوشته اند: روزی در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) سائلی وارد شد و از مردم درخواست کمک نمود، امّا هیچ یک از مسلمانانِ حاضر در مسجد چیزی به او نداد؛ او دست خود را به سوی آسمان بلند کرد وگفت: خدایا، تو شاهد باش که من در مسجد پیامبر و فرستاده تو از مسلمانان کمک خواستم، ولی هیچ یک به من پاسخ مساعد نداد.
در همین حال حضرت علی(علیه السلام) که در نماز و در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد و سائل نزدیک شد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. به دنبال این عمل خدا پسندانه، بر پیامبر اکرم(ص) وحی نازل شد و آیه «انّما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون».(1) در عظمت و فضیلت امام علی(ع) بیان گردید.(2)
از سوی دیگر نوشته اند: به پای حضرت علی(ع) تیری اصابت نموده بود و از شدت درد نمی‌توانستند آن را از پای حضرت بیرون آورند، حضرت زهرا(س) فرمود: این تیر را در هنگام نماز از پای حضرت علی(ع) در آورند؛ چون که او در نماز فقط به خدا توجه دارد و درد را احساس نمی‌کند.(3) این دو نکته چگونه قابل جمع است؟
در صورت صحت سند و صحت انتساب، روایتی که می‌گوید: در هنگام نماز تیر را از پای حضرت علی(ع) درآوردند و حضرت متوجه نشد، می‌گوییم: این حادثه و اعطای انگشتر در نماز به فقیر هیچ منافاتی ندارد. در هر دو حضور قلب هست و هر دو عبادت خالصانه است، چون که
اوّلاً: شنیدن صدای سائل و کمک به او، پرداختن به امور غیر خدایی نیست. قلب پاک امام علی(ع) در برابر صدای سائلان حساس بود و به ندای آنان پاسخ می‌گفت.
حضرت با این کار عبادتی را با عبادت دیگر در می‌آمیخت و در حال نماز زکات داد و به فقیر انفاق نمود. هر دو کار برای خدا و در راه تقرّب به او بود. این عمل را قرآن به بهترین وجهی تأیید کرده و ستوده است.
اگر این عمل نشانه غفلت و دوری از یاد خدا بود، قرآن آن را به عنوان یک کار با ارزش تلقی نمی‌کرد. از این که قرآن به آن ارج نهاده، خود دلیل و گواه این مطلب است که پاسخ به ندای سائل در هنگام نماز، از بزرگ ترین عبادت‌ها است.
دوم: حالات پیامبران، امامان و اولیای خداوند در نماز همیشه به یک حال و به یک منوال نیست. گاهی حال متوسطی دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم کثرت و مظاهر مادی هم توجّه دارند و از آن‌ها غافل نیستند و اگر مسئله ای پیش آید، در صورت لزوم واکنش نشان می‌دهند. اعطای انگشتر به فقیر و مستمند توسّط امام علی(ع) در هنگام نماز یکی از نمونه‌های بارز همین حالت است. نظیر این حالت را از پیامبر گرامی اسلام(ص) و دیگر امامان اهل بیت(ع) هم نقل کرده اند:
شیخ صدوق در علل الشرایع و علامه مجلسی در بحارالأانوار می‌نویسند:
در یکی از روزها که پیامبر به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وی اقتدا کرده بودند، در هنگام نماز، کودکی شروع به گریستن نمود، حضرت نمازش را به سرعت به پایان رسانید، بعد از نماز علت این کار را از حضرت جویا شدند، فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبی؛(4) آیا فریاد بچه را نشنیدید؟!» یعنی: نماز را به سرعت به پایان رساندم تا این که مادر کودک هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساکت نماید.
گاهی هم غرق در عالم ملکوت می‌شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزی نمی‌بینند و به آن چه در اطرافشان رخ می‌دهد، هیچ توجهی ندارند؛ حتی از بدن خود غافل می‌شوند. انگار که دستگاه حواس ظاهری آنان در هنگام جذبه عشق و عرفان ربانی، از فعالیت خویش باز می‌ماند و آن چه را مربوط به ابدانشان می‌شود، احساس نمی‌کنند.
بیرون کشیدن تیر از پای امام علی(ع) در هنگام نماز از این قبیل است.
در حالات عبادی امام سجاد(ع) نقل شده است: در یکی از شب‌ها فرزند امام از بلندی افتاد و دستش شکست. درون خانه فریادشان بلند شد و همسایگان جمع شدند. امّا امام سجاد هم چنان به عبادت مشغول بود و هیچ گونه توجهی به این حادثه نداشت. در هنگام صبح، حضرت متوجّه شد که دست بچه اش بسته شده است. علت را پرسید، گفتند: دیشب چنین اتفاقی پیش آمد.(5)
نیز نوشته اند: حضرت سجاد(ع) در خانه اش در حال نماز بود و سر بر سجده نهاده بود، در همین هنگام در گوشه ای از خانه آتش زبانه کشید. اهل خانه فریاد زدند: « آتش! آتش» حضرت هم چنان سر بر سجده ساییده و به عبادت مشغول بود و به سر و صدا و آتش هیچ توجهی نداشت. آتش را خاموش کردند . سپس امام زین العابدین سر از سجده برداشت و با کمال آرامش و بی توجه به همه این حوادث، نمازش را به پایان رساند.(6)
بنابراین اولیای الهی از حالات متفاوتی بهره مندند. گاهی غرق در ذات خداوندی‌اند و گاهی هم حالت متوسطی دارند. شبیه این، جریان حضرت یعقوب پیامبر است. فرزندش حضرت یوسف(ع) به جفای برادران در چاه کنعان افتاد، حضرت یعقوب(ع) متوجّه این امر نشد. بعد از گذشت سال‌های متمادی، حضرت یوسف عزیز مصر شد، برادران نزد یوسف رفتند، و از مصر پیراهن فرزند گمشدة یعقوب، یوسف را با خود آوردند، قرآن می‌گوید: «فلمّا فصلت العیر قال أبوهم انی لأجدُ ریح یوسف؛(7) هنگامی که کاروان فرزندان یعقوب از مصر حرکت کرد، یعقوب که در کنعان بود گفت: من بوی یوسف را استشمام می‌کنم».
سعدی شاعر نامدار، این دو حادثه را با هم مقایسه می‌کند و می‌پرسد که چگونه شد حضرت یعقوب در هنگامی که فرزندش یوسف را در نزدیک محل زندگیش در کنعان به درون چاه انداختند، متوجّه نشد، امّا پیراهن یوسف را از مصر استشمام نمود؟!
یکی پرسید از آن گم گشته فرزند که ای روش روان پیر خردمند
زمصـرش بوی پیـراهن شنیــدی چرا در چاه کنعــانش ندیدی؟
سپس سعدی پاسخ را چنین می‌دهد:
بگفتا حال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر گه نهان است
گهـــی بر طارم اعلی نشینم گهـــی بر پشت بام خود نبینم(8)
در صورت صحت سند روایتی که می‌گوید: در هنگام نماز تیر را از پای حضرت امیر(ع) بیرون کشیدند، منافاتی با اعطای انگشتر به فقیر در هنگام نماز ندارد، چون که اوّلاً: اعطای انگشتری در نماز نوعی عبادت است.
دوّم: حالات اولیاءالله در همه حال یکسان نیست.
این‌ها پاسخی بود که در صورت صحت سند آن روایت ارائه شد. لیکن با تحقیق و بررسی در سند این روایت معلوم می‌شود که این روایت سند درستی ندارد.
یکی از اسلام پژوهان معاصر در این زمینه می‌نویسد:
موضوع کشیدن تیر از بدن علی(ع) در هنگام نماز، از مشهورات تاریخی است.
کهن ترین مأخذی که این موضوع در آن آمده است، کتاب «کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین» از علاّمة حلی (648 ـ 726ق ) است. وی سند این روایت تاریخی را ذکر نکرده و حتی نگفته است در کدام یک از جنگ‌ها تیر به بدن آن حضرت رفته بود.
پس از آن، این موضوع در کتاب «ارشاد القلوب دیلمی (ج 2، ص 217) و الانوار النعمانیة از سید نعمت الله جزایری (ج2، ص 371) و المناقب المرتضویه از محمد صالح کشفی حنفی (ص 364) و حلیة الابرار از سید هاشم بحرانی (ج 2، ص 180) آمده است. به هر حال پذیرش این موضوع ـ که فاقد سند است ـ جای تأمّل دارد.
این موضوع در کتاب منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه از میرزا حبیب الله خوئی و منتهی الآمال از شیخ عباس قمی و جامع السعادات نراقی و ملحقات احقاق الحق و عروة الوثقی از سید محمد کاظم یزدی و مستمسک العروة الوثقی از سید محسن حکیم، و به تبع کتاب عروه الوثقی، در همه رساله‌های توضیح المسائل آمده است.
از گذشتگان: سنائی و عبدالرحمان جامی و حکیم شفائی اصفهانی این موضوع را به شعر در آورده‌اند. البته این کتاب‌ها نمی‌تواند منبع برای این موضوع تاریخی باشد.
به هر حال نویسنده برای این موضوع منبعی مستند نیافت و احتمال می‌رود که از مشهورات بی پایه و از گفته‌های صوفیان باشد».(9)

پی‌نوشت‌ها:
1. مائده (5) آیه 55.
2. تفسیر نمونه، ج 4، ص 421 ـ 422.
3. مرحوم فیض کاشانی در محجّه البیضاء بعد از ذکر اوصاف خاشعین می‌نویسد: «اقول و قیل هذا ینسب الی مولانا امیرالمؤمنین(ع) انه وقع فی رجله نصل فلم یمکن من اخراجه؛ فقالت فاطمه(س) اخرجوه فی حال صلاته فانه لا یمس لا یجری علیه حینئذٍ فاخرج و هو(ع) فی الصلاة». (محجه البیظاء، ج 1، ص 397 و 398).
4. مجلسی، بحارالانوار، ج 88، ص 93؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 40.
5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 10.
6. همان، ج 2، ص 10.
7. یوسف (12) آیه 98.
8. کلیات سعدی، ص 53.
9. محمد اسفندیاری، بُعد اجتماعی اسلام، ص 155، پاورقی.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

ما مسلمانان اعتقاد داریم اولین سؤال در آخرت نماز است، هرکس نمازش قبول است به باقی اعمال رسیدگی می کنند. حال فردی که در دیگر کشورهایی که قالبا بی دین یا در نهایت مسیحی هستند زندگی می کند اعمالش چگونه محاسبه خواهد شد. لطفا مفصل وکامل توضیح دهید.

پاسخ:
در ابتدا باید گفت: مراد پرسشگر محترم، روشن نیست. اگر هدف مسلمانانی است که در کشورهای یادشده زندگی می کنند وظیفه آنها نیز همانند سایر مسلمین است که در کشورهای اسلامی زندگی می کنند و تکلیف آنها فرقی با تکالیف سایر مسلمین ندارد. اگر مراد پیروان ادیان پیشین است؟ باید گفت: پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند. دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمی‏ کند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال می‌دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
چون با پایان دوران عمل و توجه به تعالیم یک دین به امر خداوند و آمدن پیامبر و شریعت جدید، دیگر عمل به آن دستورات قبلی عین مخالفت با اراده خداوند و ضد عبودیت و تسلیم در برابر اوست، در نتیجه در هر مقطع زمانی پیروی از یک دستور عمل مصداق تسلیم و تعبد و بندگی مطلق در برابر خداوند - که عامل اصلی کمال و سعادت بشر محسوب می شود - است.
پس می توان نتیجه گرفت همه پیروان راستین ادیان آسمانی گذشته در زمان انبیای خود - و حتی کسانی که با برهان و دلایل قابل قبول نزد عقل و خرد بر دین انبیای گذشته باقی ماندند و از ادیان جدید مطلع نشده یا زمینه تحقیق برای شان فراهم نشده، ولی در دین خود و پیروی از فرامین شریعت خود صادق بودند، مسلمان محسوب می شوند. دین و دینداری آن ها در قیامت مورد قبول قرار خواهد گرفت. در نتيجه اهل بهشت خواهند بود. هر چند یهودی یا مسیحی و... باشند. این مطلب از آیه شریفه 98 سوره نساء استفاده می شود. و به این گونه افراد مستضعف گفته می شود.
با آمدن دین جدید و کامل تر، هر مومن خداپرستی باید به دین جدید گرویده، لااقل در مورد ادیان احتمالی به بررسی و تحقیق بپردازد. اصرار بر باقی ماندن بر دین گذشته، در جا زدن و مخالفت با دستور الهی و سفارش انبیای پیشین و لجاجت و خلاف تسلیم بودن است، زیرا بر اساس آموزه‌های الهی که در آخرین وحی‌نامه آسمان یعنی قرآن کریم آمده، کامل‌ترین دین، آخرین دین آسمانی یعنی اسلام است. حتی اگر کسی غیر از اسلام را که کامل‌ترین دین است پیروی کند از او پذیرفته نیست. قرآن کریم به صراحت فرمود: در هر دو مورد یعنی هم کامل‌ترین دین و هم مورد رضایت خداوند، و هم درباره این که غیر از اسلام دینی دیگر پذیرفته نیست سخن گفته و فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً» (1) امروز دین شما را برای‌تان کامل و نعمت خود را به شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم.
درباره انحصار حقانیت به اسلام در عصر خاتم انبیا فرمود: « و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» (2) و هر که جز اسلام دینی دیگر جوید هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیانکاران است.
بنابر این در میان همه ادیان دین اسلام کامل‌ترین دین است. در نتیجه ادیان دیگر آسمانی نسبت به اسلام نه تنها کامل نیستند، بلکه با آمدن اسلام سایر شرایع آسمانی نسخ شده است. اگر کسی برابر با شریعت ادیان پیشین عمل کند، به تکلیف الهی خود عمل نکرده است.
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم».
پس همه ادیان آسمانی برحق هستند. اما تنها در زمان خودشان یعنی قبل از ظهور پیامبرِ صاحب شریعت بعدی، دین حق و برگزیده خداوند برای انسان های همان عصر و زمان محسوب می شوند؛ اما در زمان کنونی که ادیان مختلفی وجود دارند، نمی توان همه را بر حق دانست. باید به دنبال دین حق در زمان کنونی، آن هم به مدد عقل و برهان گشت.
در نتيجه وجود محتوايي درست و مشترك بين اديان به معني نتيجه بخش بودن تبعيت از اين اديان در رسيدن به سعادت ابدي و بهشت محسوب نمي گردد. به يقين اصرار بر تبعيت از دستورات ادياني كه ديگر شريعت شان منقضي شده، تسليم بودن در برابر دستورات الهي نيست و نمي تواند موجب سعادت و نجات باشد؛ به علاوه كه اصولا اين اديان هم در مباني فكري و اعتقادي حتي در اصلي ترين امور مانند توحيد و هم در دستورات عملي و اخلاقي گرفتار انحرافات و آسيب هاي جدي و تحريفات عميق شده اند كه اعتقاد به اين باورها براي پيروان شان سودمند نخواهد بود .

پی نوشت ها:
1. مائده (5) آیه 3.
2. آل عمران(3)، آیه 85.

با سلام و خسته نباشید. با توجه به اینکه دوستی گستره وسیعی دارد و از صدا زدن به اسم کوچک تا آسیب های حاد را شامل میشود در صورت امکان در مورد احکام انواع دوستی میان دختر و پسرو دلائل آن ها(عقلی ونقلی) توضیح دهید. با احترام

باید بدانید که دوستی میان دختر و پسر نامحرم، حرام است و اشکال دارد و زمینه فساد و گناه را فراهم می کند و ضرر و ضربه آن را نه تنها خود دختر و پسر می بینند، بلکه جامعه هم متضرر می شود. مطمئناً رابطه دختر و پسر، یک دوستی ساده مانند دوستی دو دختر یا دو پسر نیست؛ بلکه در دوستی و ارتباط دو جنس مخالف، پدیده‌ای وجود دارد که نباید آن را نادیده گرفت و آن هم مسئله غرایز جنسی است که قابل انکار نیست. هرچه سعی شود نادیده گرفته شود، باز نمی‌توان وجود آن را انکار کرد. به خصوص، در مورد دختران و پسران جوانانی که مجرّد بوده و در اوج بلوغ جنسی قرار دارند.
این که از نظر اخلاقی یا دینی برای آن حد و مرزی قرار داده شده، به جهت پیامدهای مختلف آن است.
اسلام می‌خواهد انواع لذت‌های جنسی در محیط و درون خانواده شکل گیرد و از این طریق، آرامش روحی و روانی و پیوند‌های عاطفی نیز برقرار بماند و با طرح آن در محیط جامعه به پیوند خانواده و اجتماع نیز آسیب وارد نشود.
به جهت همان میل شدید جنسی، گاهی اوقات بی آن که دختر و پسر (به خصوص پسران) بخواهند، در شرایطی قرار می‌گیرند که حتی اراده خود را از دست می‌دهند و دیگر نمی‌توانند از ارتباط جنسی خودداری کنند و ناخود آگاه و بی آن که بخواهند، کم کم در آن شرایط بدون بازگشت قرار می‌گیرند و زمانی متوجه می‌شوند که کار از کار گذشته است؛ یعنی با فراهم شدن شرایط دیگر، اراده جلوگیری، بسیار سخت و دشوار است. پس چرا نباید این جریان را از سرچشمه بست؟ به همین جهت، در اسلام حتی خلوت کردن زن و مرد (دختر و پسر) نامحرم در مکانی که رفت و آمد نباشد، حرام و گناه است. در آخر این که مگر غیر از این است که تمام روابط جنسی بین دختران و پسران، از همین ارتباط‌ های به ظاهر ساده و دوستانه آغاز شده است؟ متأسفانه، به همین ارتباط جنسی ختم نشده، بلکه عاملی برای پدید آمدن بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی و روانی نیز می‌شود. بهترین شاهد بر ادعای فوق، مراجعه به واقعیات موجود در اجتماع است. شما در باره طلاق ‌ها، فسادهای جنسی، اعتیاد و افسردگی‌ها مقداری تحقیق کنید. ببینید نقطه شروع این نابسامانی‌ها از کجا بوده؟ بسیاری از آن ها با یک نگاه ساده یا یک ارتباط کلامی کوچک با نامحرم شروع شده و به تدریج، به ایجاد محبت و عشق و مشغول شدن فکر انجامیده و در انتها به قرار و مدار و... .
اما مسئله این است که چون جوانان و نوجوانان، مخصوصاً دختران جوان، هنوز به سنی نرسیده‌اند که عاقبت برخی از کارها برایشان تجربه شده باشد، فقط همان ابتدای کار را که شیرین است، می‌بینند و خدای ناکرده به دوستی با پسران نامحرم تن می‌دهند و به این ترتیب، وارد دامی می‌شوند که خلاصی از آن، بسیار دشوار است؛ چرا که اولین مشکل آن ها، مشغولیت فکرشان است و عقب افتادن تدریجی از درس. مشکل بعدی چنین ازدواج هایی، سست بودن نظام خانواده ای است که این گونه شکل می گیرد. آن ها اگر بخواهند با همان پسری که از طریق کوچه و خیابان با او آشنا شده‌اند، ازدواج کنند، هیچ ضمانتی وجود ندارد که او چند دوست دختر دیگر در آستین نداشته باشد و سر بزنگاه از این دختر جدا و به آن ها نپیوندد و به این ترتیب، دختران زیادی را دچار داغ فراق و افسردگی و نابسامانی خانوادگی نکند؛ حتی در دانشگاه‌ها یا محیط‌های کاری نیز ارتباط نامناسب با نامحرم، غالباً باعث گرفتاری است؛ زیرا چه بسا باعث ایجاد عشق‌هایی در دل دختران و پسران جوان می‌گردد که به دلایل گوناگون، هرگز به "وصل" منجر نخواهد شد و داغ آن برای همیشه به دل طرفین خواهد ماند و فکرشان را آزرده خواهد ساخت.
مسائل فوق، هیچ کدام قصه نیست؛ بلکه واقعیت‌هایی است که به وفور در جامعه جاری است و ما تنها با گوشه هایی از آن ها آشنا می‌شویم. بسیاری از گرفتاران این مسائل، به دلیل حیا و شرم، مشکلات خود را برای دیگران بازگو نمی‌کنند. اگر این کار را می‌کردند، درس عبرت خوبی برای دیگران، مخصوصاً جوانان و نوجوانان می‌گشت.
نکته مهم این است که وقتی این مشکلات ریشه‌یابی می‌شوند، غالب آن ها از همان نگاه‌های کوچک و سخن‌های کوتاه و عشوه‌هایی آغاز می‌شوند که برخی می‌گویند، نباید روی آن ها حساسیت نشان داد؛ ‌اما چه می‌توان کرد که همین موارد کوچک اگر مورد بی توجهی واقع شوند و ادامه یابند، سر از مشکلاتی بسیاری در می‌آورند.
بنابراین، احکام دین مقدس اسلام، بر اساس مصلحت زندگی انسان‌ها است و خداوند که بهتر از هر کس ساختمان فطری انسان را می‌شناسد، از روی محبت و برای خود ما این احکام را وضع نموده؛ وگرنه او نه بخیل است و نه نیازمند به این احکام.
ما نیز در نگاه خود به زندگی باید عاقبت کارها را بنگریم و از زندگی دیگران عبرت بگیریم و به مسائل عمیق تر نگاه کنیم و به آنچه از طرف خداوند بزرگ و عالم مطلق بیان شده، توجه بیش تری نماییم.
به این ترتیب، روشن شد که چرا اسلام روابط آزاد دختر و پسر و نگاه و صحبت‌های التذاذی آنان را که منشأ برای روابط بعدی می‌شود، حرام و ممنوع ساخته است.
البته دوستی های حلال هم دارای ملاک و شرایط و افت های بسیاری هست که اطلاع از این عوارض و آفات به ما کمک خواهد کرد تا در دوستی ها سالم عمل کنیم و شما برای به دست آوردن اطلاعات مفید در زمینه دوستی و آفت های آن بهتر است از کتاب های زیر استفاده کنید:
1. دوستی در کتاب و سنت، اثر اقای محمدی ری شهری.
2. کتاب دوستی، اثر اقای جواد محدثی.
3. روابط دختران و پسران، اثر اسدالله محمدی نیا.

آیا نزدیکی در ظهر اول وظهر روز های آخر ماه قمری مثل شبهایش مکروه است؟

نزدیکی در شبهای اول و آخر ماه مکروه است و در اول و ظهر روز آخر ماه مکروه نیست.(1)

پی نوشت:
1. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج2، ص 239. (مطابق با نظر آیت الله خامنه ای

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

بوسیدن لب برای دو دوست همجنس از نظر شرعی اشکال دارد؟(در صورتی که این عمل صرفا بخاطر عشق و علاقه زیاد بین طرفین باشد) خواهش میکنم پاسخ کامل با در نظر گرفتن همه حالات و شرایط ممکن بهم بدید

بوسیدن لب دوست، اگر با قصد لذت نباشد و موجب تحریک نباشد، به خودی خود اشکال ندارد؛ ولی اگر با قصد لذت همراه باشد یا در هنگام بوسیدن تحریک شود و یا خوف این که با بوسیدن لب دوست تحریک شود، جایز نیست؛ بوسیدن همجنس و یا حتی نگاه کردن با قصد لذت به بدن همجنس، حرام است. (1)
پی نوشت:
1. آیت الله صافی گلپایگانی، توضیح المسائل، مسئله 2447.

باسلام اینجانب دختر دانشجوی بیست و سه ساله ای هستم که با دوست همجنس خود رابطه قلبی و عاطفی نزدیکی دارم و وقتی زیاد با او باشم یا دستان او را به گرمی فشار دهم یا او را ببوسم احساس تغییر در جسم خود می کنم و مایع لزج چسبنده بیرنگی از من خارج می شود. حتی این حالت گاهی موقع صحبت با او به من دست میدهد. این مایع چیست؟ آیا این کار گناه است و عمل حرامی است؟ لطفا حکم شرعی و اخلاقی این عمل را بیان فرمایید و در صورت اشکال داشتن و حرام بودن چگونگی جبران گناه و نیز چگونگی اجتناب از این عمل را توضیح دهید. با تشکر

رطوبتی که خارج می شود، پاک است. حکم منی و غسل ندارد .بدن و لباس را هم نجس نمی کند.
اگر زن بر اثر تحریک های جنسی به قدری تحریک شود که به اوج شهوت جنسی برسد و در آن حال مایعی از او خارج شود، جنب می شود. اگر به اوج شهوت نرسد و مایع خارج شود یا شک کند که مایعی خارج شد یا نه، جنب نمی شود و غسل لازم نیست.
زن اگر یقین به خارج شدن منی پیدا کند ، جنب می شود . اگر یقین پیدا نکند، جنب نمی شود. بنابراین مواقعی که زن بر اثر تحریک های شهوانی مقداری ترشح می بیند و درآن حال رطوبتی از او خارج می شود ،چون به اوج شهوت نرسیده ،جنب نمی شود. رطوبت خارج شده هم پاک است. وضو و غسل را باطل نمی کند.(1)
اگر از تماس با همجنس لذت جنسی به شما دست می دهد، از تماس بدنی با همجنس خودداری یا سعی کنید حالت لذت و شهوت جنسی در شما ایجاد نشود. اگر با قصد لذت جنسی به تماس بدنی خود با همجنس ادامه دهید ،حرام و گناه است . اگر اتفاقا این حالت در شما به وجود بیاید و قصد لذت جنسی نداشته باشید ،گناه نیست، لیکن هر وقت چنین حالتی به وجود بیاید، باید فورا تماس بدنی را قطع کنید.
پی نوشت:
1. آیت الله خامنه ای، استفتاآت، سوال 171.

صفحه‌ها