پرسش وپاسخ

سلام علیکم، احتراما بعد از حضرت مسیح علیه السلام تا ظهور اسلام شب های قدر ملائکه بر چه کسی نازل می شدند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابتداء توجه داشته باشيد ظاهر برخي روايات حاكي از آن است كه شب قدر با بركات خاص مطرح شده، منحصر در امت رسول خدا (ص) بوده و براي امت هاي قبل از اسلام شب قدر با بركات خاص كه قرآن در آن نازل شده و ... وجود نداشته است. آن چنانكه در حديثي از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود "ان اللَّه وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم"(1) خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند.
اما شب قدر خصائص ديگري دارد كه منحصر به امت آخر الزمان نيست. بلكه براي هر دوره اي لازم است. مثل مقدر شدن سرنوشت بندگان، يا نزول فرشتگان بر حجت الهي و.. و در همه زمانها ملائكه در شب قبل بر حجت خداوند نازل مي شوند و در زمان حضرت عيسي (ع) بر خود حضرت و بعد از آن بر جانشينان وي نازل مي شده اند.
قول مشهور در مورد زمان بعد از حضرت عيسي آن است كه آن حضرت داراي جانشيناني بوده است در روايات اسلامي تاكيد شده: حضرت عيسي(ع) دوازده وصي داشت(2)
در برخي روايات نيز تاكيد شده است كه همه انبياء بعد از خود اوصيايي داشته اند و هيچ گاه زمين از حجت خالي نخواهد بود امام علي(ع) در نهج البلاغه مي‏فرمايد: هرگز زمين از حجت الهي خالي نيست، خواه پنهان باشند و يا آشكار.(3)
بنابراين وصايت و خلافت، در همه پيامبران الهي بوده و هر پيامبري براي بعد از خود وصي تعيين كرده است، البته احتمال دارد تعداد اوصياي پيامبري با اوصياي پيامبر ديگر فرق داشته باشد. اما در مقطع زماني بين حضرت عيسي و پيامبر لااقل اوصياي حضرت مسيح در بين مردم حضور داشته اند كه يكي پس از ديگري در بين مردم به انجام وظايف وصايت خويش مشغول بوده اند و ممكن است گفته شود در فرض نزول ملائكه در شب قدر پيش از تولد پيامبر اسلام اين امر شب بر اين اوصياء وارد مي شده است.

پي نوشت ها:
1. سيوطى جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، چ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم 1404 ه ق، ج 6، ص 371 .
2. كافي، ج 1، ص 532. تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ : چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران.
3. نهج البلاغه، كلمات قصار 147.

موفق و موید باشید

آیا امام علی (علیه السلام) به شخصی که در راه خدا جهاد کرده و جراحت هم برداشته و شخصی که به هر دلیل در جنگ شرکت نکرده تفاوت قائل می شدند و امتیازی مثلا از بیت المال برای جانبازان در نظر می گرفتند؟ حال با فرض اینکه فرزندان هر دو جنگ را درک نکرده اند آیا برای فرزندان یا همسران آن ها امتیازی قائل می شدند؟

آیا امام علی (ع) در دوران خلافت خود به پیشکسوتان در اسلام و مجاهدان در راه خدا و خانواده هایشان امتیاز ویژه ای قائل می شدند؟

پاسخ:
كمك به خانواده ايثارگران و مجاهدان، از وظايف حكومت اسلامي مي باشد و دلائل متعددي پشتوانه اين اقدامات مي باشد كه مهمترين آنها عبارتند از:
اجراي عدل و قسط اقتضا مي كند كه به هر فردي از افراد جامعه براساس ميزان خدمات و اقداماتي كه براي جامعه انجام مي دهد، توجه شده و حق متناسب خود را دريافت نمايد. بر اين اساس رزمندگان سلحشوري كه جان بر كف نهاده و با ايثار و فداكاري خود امنيت ملي، تماميت ارضي، منافع ملي كشور را از هجوم بيگانگان به قيمت جان خود يا قسمتي از اعضاي بدن خود يا از دست دادن بهترين سال هاي خود در زندان هاي دشمن، تأمين نموده اند بر اساس عدل و انصاف حكومت اسلامي بايد متولي امور زندگاني آنها و جبران خسارت هاي وارده باشد. چنانكه حضرت علي (علیه السلام) در فرمان خود به مالك اشتر مي نويسد: (هرگاه كسي از سپاه تو به درجه شهادت رسيد و يا شخصي از دشمنانت در اثر قتل و جرح به گرفتاري شديد مبتلا گرديد در اين صورت همانند وصي دلسوز و مورد اعتماد كارهاي خانواده آنان را اداره كن تا اثر فقدانش در ميان اهل بيت او ظاهر نگردد.(1)
حضرت اين مسأله را يك حركت حكومتي و عمومي تلقي مي نمايد و اين مسأله علاوه بر جنبه اقتصادي شامل ساير امور عاطفي، تربيتي، آموزشي، آينده كاري مي شود. سيره آن حضرت در طول حياتشان همواره بر توجه كامل به امور خانواده هاي شهدا و ايثارگران نسبت به نيازهاي آن زمان بود. همچنين در پيمان صلح امام حسن آمده است: (معاويه موظف است همواره از خراج مبلغ يك ميليون درهم تسليم امام حسن (ع) نمايد تا ميان بازماندگان شهداي جنگ جمل و صفين كه در ركاب علي (ع) كشته شده اند تقسيم شود).(2) بنا بر آموزه هاي اسلامي هرگونه كوتاهي در رسيدگي به امور اين عزيزان ظلم به حقوق مسلم آنان بوده و منافي عدل و قسط مي باشد چگونه مي توان كساني را كه در راه تأمين امنيت و آسايش ديگران و حفظ كيان اسلامي بهترين شخص خود را كه از همه لحاظ تأمين كننده زندگي آنها بوده از دست داده اند يا معلول و مجروح شده اند يا بهترين سال هاي عمر خود را در زندان هاي دشمن يا در جبهه ها از دست داده اند و خود و خانواده اش گرفتار عقب ماندگي اقتصادي، تحصيلاتي و... شده اند را با افرادي مرفه كه در پشت جبهه ها در سايه امنيت و آرامش ناشي از فداكاري اين عزيزان به زندگي خود پرداخته و از همه مواهب دولت اسلامي برخوردار شده اند را مساوي دانست. آيا اين عين ظلم و بي عدالتي نيست؟
استادشهيد مطهري داستاني در اين رابطه نقل مي كند كه آموزنده است :"
زن بي چاره مشك آب را به دوش كشيده بود و نفس نفس زنان به سوى خانه‏ اش مى‏ رفت. مردى ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و خودش به دوش كشيد. كودكان خردسال زن چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. كودكان معصوم ديدند مرد ناشناسى همراه مادرشان به خانه آمد و مشك آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته است. مرد ناشناس مشك را به زمين گذاشت و از زن پرسيد: «خوب، معلوم است كه مردى ندارى كه خودت آبكشى مى‏ كنى، چطور شده كه بى‏ كس مانده‏ اى؟».
- شوهرم سرباز بود. على بن ابى طالب او را به يكى از مرزها فرستاد و در آنجا كشته شد. اكنون منم و چند طفل خردسال.
مرد ناشناس بيش از اين حرفى نزد، سر را به زير انداخت و خداحافظى كرد و رفت، ولى در آن روز آنى از فكر آن زن و بچه هايش بيرون نمى‏ رفت. شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود زنبيلى برداشت و مقدارى آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ريخت و يكسره به طرف خانه ديروزى رفت و در زد.
- كيستى؟
- همان بنده خداى ديروزى هستم كه مشك آب را آوردم، حالا مقدارى غذابراى بچه‏ ها آورده‏ ام.
- خدا از تو راضى شود و بين ما و على بن ابى طالب هم خدا خودش حكم كند.
در باز گشت مرد ناشناس داخل خانه شد. بعد گفت: «دلم مى‏ خواهد ثوابى كرده باشم. اگر اجازه بدهى، خمير كردن و پختن نان يا نگهدارى اطفال را من به عهده بگيرم.»
- بسيار خوب، ولى من بهتر مى‏ توانم خمير كنم و نان بپزم. تو بچه‏ ها را نگاه‏دار تا من از پختن نان فارغ شوم.
زن رفت دنبال خمير كردن. مرد ناشناس فورا مقدارى گوشت كه خود آورده بود كباب كرد و با خرما با دست خود به بچه‏ ها خورانيد. به دهان هر كدام كه لقمه‏ اى مى‏ گذاشت مى‏ گفت: «فرزندم! على بن ابى طالب را حلال كن اگر در كار شما كوتاهى كرده است.».
خمير آماده شد. زن صدا زد: «بنده خدا همان تنور را آتش كن.»
مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد. شعله‏ هاى آتش زبانه كشيد. چهره خويش را نزديك آتش آورد و با خود مى‏ گفت: «حرارت آتش را بچش، اين است كيفر آن كس كه در كار يتيمان و بيوه زنان كوتاهى مى‏ كند.».
در همين حال بود كه زنى از همسايگان به آن خانه سر كشيد و مرد ناشناس را شناخت. به زن صاحبخانه گفت: «واى به حالت! اين مرد را كه كمك گرفته‏ اى نمى‏ شناسى؟! اين اميرالمؤمنين على بن ابى طالب است.».
زن بيچاره جلو آمد و گفت: «اى هزار خجلت و شرمسارى از براى من! من از تو معذرت مى‏ خواهم.»
- نه، من از تو معذرت مى‏ خواهم كه در كار تو كوتاهى كردم «3» اين داستان، نشانگر اين است كه حاكم اسلامي وظيفه دارد، به اين خانواده هاي معظم كمك نمايد.

پي نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج 77، ص 251.
2. رسول جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم، انتشارات انصاريان، 1384ش، چاپ هشتم، ص 158 ـ 162.
3. مرتضي مطهري، مجموعه‏آثار، ج‏18، ص 348.
موفق و موید باشید.

سلام. درمانده شدم/نمیدونم چکارکنم؟؟ یک سال وچندماه قبل توی دانشگاه دوستم یه پسری رو دیدم واز نگاهشون میشد فهمید که دلبسته هم شدن. زمان گذشت ولی قسمت نبود واصلا با هم حتی 1دقیقه هم نبودن. همیشه فقط وجودشو حس کرده بود وحالا هم داره ذره ذره آب میشه و هم باید فراموشش کنه. توروخدا بهم راه حل بگید که کمکش کنم. آخهداره زجر میکشه. نمیدونم جوابمو از کجا بگیرم, توروخدا رفیق نیمه راه نباشید. من عضو سایتتون نیستم

همواره در طول زندگي حوادث و رويدادهاي مختلف و متفاوتي پيش مي آيد كه ما مجبوريم از كنار آنها به صورت گذرا عبور كنيم و به مسير زندگي خود ادامه دهيم. اگر بنا باشد در مقابل هر حادثه و رخدادي توقف كنيم و بمانيم طبيعتاً از حركت مي ايستيم و از ادامه مسير زندگي و پيگيري اهداف اصيل زندگي غافل مي مانيم كه در اين صورت، نه تنها به اهداف زندگي خود به موقع نمي رسيم بلكه مشكلات فراواني را فرا روي خود قرار مي دهيم و زمينه ابتلا خود را به انواع و اقسام آشفتگي هاي روحي، اختلالات رواني، بيماري هاي روان تني و ديگر بيماري ها را در وجودمان هموار مي سازيم از اين روي، ارزش فراموش كردن برخي از رويدادها به خودي خود مشخص مي شود چرا كه فراموش نكردن مساوي است با توقف در گذشته و فرو رفتن در فكر و خيال آن كه يقيناً اگر وضع به همين منوال ادامه يابد، آسيب هاي مخرب آن هويدا مي گردد.
تصور كنيد كه فردي به تازگي عزيزي را از دست داده است به صورت طبيعي، ممكن است در روزهاي آغازين اين حادثه، عميقاً ناراحت و نالان گردد و گريه و زاري راه بياندازد؛ حال اگر او نتوانيد آن واقعه ناخوشايند را بعد از مدت كوتاهي فراموش كند و همچنان همانند روزهاي نخست بروز حادثه، گريه و زاري كند، اين چنين فردي از نظر روانشناختي و پزشكي بيمار است. چرا كه چنين فردي از وضعيت نرمال خارج گرديده و از حالت سلامت فاصله دارد، بديهي است كه اگر وي سريعاً درمان نشود، ممكن است آسيب هاي شديد تري به خود وارد كند و يا احياناً زندگي اش را نابود گرداند.
در مورد دوست شما هم مطلب اين چنين است. او بايد فكر و ذهن خود را پالايش نمايد و سعي كند فرد مورد نظر را فراموش كند و به استقلال عاطفي- رواني دست يابد.
از اين كه مي فرماييد: « داره ذره ذره آب ميشه و داره زجر مي كشه.» مي توان فهميد كه دوست تان به آن شخص نوعي وابستگي رواني پيدا كرده است و دائماً در فكر و خيال به او مي انديشد و زندگي با او را خيال پردازي مي كند. مسلماً اين شيوه ذهني نوعي توقف در گذشته به حساب مي آيد كه در هر صورت، آسيب زا خواهد بود براي همين، يكي از بهترين شيوه هاي حل مشكل، به كارگيري راهكارهايي است كه در نهايت به فراموش كردن فرد مورد نظر بيانجامد. البته اين را بدانيد كه فراموش كردن فرد مورد نظر به صورت كامل، شايد اصلاً مقدور نباشد. چرا كه اين گونه مسائل از آنجا كه بار عاطفي و احساسي دارند معمولاً ماندگار ترند و به سختي از خاطره ها محو مي شوند به همين خاطر، در اين گونه مواقع توصيه مي شود كه در حضور اين گونه خاطرات راحت باشيد و به تدريج سعي كنيد توجه اختياري خود را از آنها برداريد تا كمتر به ذهن تان خطور كند و شما را آزار دهد.
در ادامه چند توصيه و راهكار براي فراموش كردن فرد مورد نظر ذكر مي كنيم كه مي توانيد آنها را با دوست تان در ميان بگذاريد و به او كمك كنيد:
1. با تلقين مثبت و راهكارهاي ديگر، عزت نفس و اعتماد به نفس خود را ارتقاء ببخشيد، زيرا وابستگي رواني درست نقطه مقابل عزت نفس و اعتماد به نفس بوده و به شدت آن را تضعيف مي كند.
2. در مورد عدم ازدواج تان و تفاوت هايي كه با آن پسر داريد خوب فكر كنيد. قطعاً عواملي وجود داشته كه شما نتوانسته ايد با هم ازدواج كنيد. اگر نقاط منفي آن پسر و عواملي كه نتوانسته ايد با هم ازدواج كنيد را در ذهن تان تداعي كنيد، خود به خود فكر كردن به آن پسر در ذهن تان از بين مي برد و مي توانيد او را براي هميشه فراموش كنيد. از طرف ديگر، به اين فكر كنيد كه آيا تا ابد مي‌توانيد با فكر و خيال آن پسر زندگي كنيد و بدين شيوه ذره ذره خودتان را نابود كنيد؟ اگر جواب تان منفي است پس بدانيد‌، سعي در فراموش كردن او، بهترين كاري است كه مي توان انجام داد.
3. سعي كنيد اوقات فراغت خود را با كارهاي متنوع پر كنيد تا كم تر به او فكر كنيد و فرصت كمتري براي بازگشتن به آن افكار داشته باشيد. فعاليتي را انتخاب كنيد كه به شما آرامش مي‌دهد. مطالعه درسي و غير درسي، كار، ورزش، گردش با دوستان، پارك يا هرچيز ديگري كه باعث مي‌شود زمان براي شما خوشايند‌تر بگذرد.
4. كشي به مچ دست خود ببنديد و با شروع خيالپردازي در مورد آن پسر، آن كش را كشيده و رها كنيد، طوري كه اندك سوزشي به مچ دست تان وارد شود آنگاه شروع به شمارش معكوس نماييد؛ مثلاً عدد 100 را انتخاب كنيد و سعي نماييد هفت تا هفت تا از آن كم كنيد تا به صفر برسيد؛ با احساس دردى كه روى مچ دست تان ايجاد مى شود، از آن فضاى روانى فاصله مي گيريد و ناخودآگاه موضوع ذهنى تان عوض مي شود.
اگر با اين راهكارها نتوانستد بر مشكل خود فائق آييد و فرد مورد نظر را فراموش كنيد، حضوراً به مراكز مشاوره و خدمات روانشناختي معتبر مراجعه كنيد و با كمك روانشناس و روانپزشك باتجربه اي، برخي از آشفتگي هاي رواني خود را كه زمينه ساز اين گونه وابستگي هاست شناسايي كرده و آن را با كمك متخصصين مربوطه درمان كنيد و همچنين راهكارهاي ديگر فراموش كردن عشق بي هدف را دريافت و تمرين كنيد تا مشكل تان برطرف گردد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

به نام خدا با سلام خدمت شما هفتهی پیش با یک دختری اشنا شدم که دارای حجاب کامل بود(چادروپوشیه) همدیگر را بسیار دوست میداشتیم یک روز که روزه بودم ساعت 5 قرار داشتیم که یک دفعه به من سیگار تعارف کرد من گفتم از تو بعید است.او بسیار اصرار کرد که بعد از اصرارش گفتم روزه ام او بسیار شرمگین شد و گریه کرد وگفت ببخشید سپس حشیش را از جیبش در اورد و گفت که اگر حشیش را بکشی روزه ات باطل نمی شود.من با افسوس نگاهش کردم و به خانه ام رفتم و به پدرش که مردی مومن بود زنگ زدم و جریان را به او اطلاع دادم او به من گفت چرت و پرت نگو . این پرسش برایم پیش امده که اکنون چکار کنم ؟

به نظر مي رسد كه مهم تر از سؤالاتي كه از اين واقعه در ذهن شما نقش بسته است و از رفتار هاي ناباورانه آن دختر به شگفت آمده ايد، اصل ارتباط و آشنايي شما با آن دختر است. اساساً انگيزه شما از ارتباط و آشنايي با آن دختر چه چيزي بوده است؟ اگر بگوييد كه به قصد ازدواج با آن دختر آشنا گرديده ايد آنگاه مي گوييم كه از متن مكاتبه شما چنين چيزي برداشت نمي شود، حتي اگر واقعاً قصد ازدواج با آن دختر را داشته ايد، بايد بگوييم كه بر اساس آموزه هاي ديني و مباني روانشناختي، ما اين گونه آشنايي ها را درست نمي دانيم و آسيب هاي فرارواني را براي آن در نظر مي گيريم.
كيفيت و نوع آشنايي، پيدايش علاقه و محبت افراط گونه بين شما در مدت كوتاه آشنايي، جملگي از اصول و مباني همسرگزيني و آداب مرسوم خواستگاري در شرع مقدس و عرف جامعه فاصله دارد و شما را از رسيدن به هدف متعالي تان باز مي دارد و يا لااقل مشكلاتي را فرا روي تان قرار مي دهد.
نكته ديگر اين است كه همواره داشتن حجاب كامل و پوشيدن چادر و انداختن پوشيه، دليل بر خوب، مؤمن و متدين بودن افراد نيست البته شكي در اين نيست كه بيشتر دختران و زنان مؤمن و متدين سعي مي كنند از حجاب برتر و چادر و مانند آن استفاده كنند، اما چه بسا ممكن است برخي از افراد شياد از اين گونه وسايل پوششي براي اهداف مغرضانه و پنهاني خود استفاده كنند و تحت لواي چادر و داشتن حجاب، دست به كارهاي ناشايستي بزنند و برخي خلاف ها و حتي جنايت ها را نيز مرتكب شوند. تشخيص خوب، مؤمن و متدين بودن دختران و زنان تنها منحصر در حجاب و چادر نيست. بلكه بايد به عوامل و پارامترهاي ديگر نيز توجه نمود. عواملي مثل، داشتن صفات نيكو و پسنديده، تقيد كامل به نماز و روزه و بقيه دستورات شرعي، معاشرت نيكو با خانواده و ديگر همجنسان، داشتن حجب و حيا، برخورد متكبرانه با نامحرم و... البته بايد توجه داشت كه اين گونه مسائل تنها با يك يا چند برخورد و مشاهده ظاهر فرد به دست نمي آيد. بلكه بايد مدتي با فرد و خانواده اش نشست و برخاست كرد و يا او را زير نظر گرفت و از بستگان، همسايگان، دوستان، خانواده و اولياي مدرسه پرس و جو كرد تا مطمئن گرديد كه فرد مورد نظر، از تدين و ايمان نسبتاً قابل قبولي برخوردار است و علاوه بر آن، در ملاك ها و معيارهاي ازدواج، بيشترين تناسب را با شما داراست تا بتوانيد به خواستگاري او برويد و با او ازدواج نماييد.
نكته ديگر اين است كه احتمال اين كه دختر مورد نظر با اين رفتارش در صدد آزمايش و امتحان شما بوده است وجود دارد. ممكن است او با تعارف سيگار و تعارف حشيش در صدد مشاهده عكس العمل شما بوده است، البته چون اين گونه آزمايش ها آن هم از جانب دختر، خصوصاً در روزهاي آغازين آشنايي بعيد به نظر مي رسد احتمالاتي ديگري هم متصور است كه ما به خاطر مغشوش نشدن ادغان از ذكر آن خودداري مي كنيم. اما به هر حال، اگر در صدد ازدواج با آن دختر هستيد، توصيه مي كنيم، به جايي اين كه يك تنه و به تنهايي و احياناً بدون اين كه خانواده ها را در جريان قرار دهيد اين كار را دنبال كنيد و موجب شكل گيري ازدواج احساسي و آسيب هاي همراه آن شويد، ابتدا خانواده خودتان را در جريان بگذاريد و در مورد دختر مورد نظر خوب تحقيق كنيد و اگر او را براي ازدواج مناسب دانستيد و خانواده تان نيز موافق بودند، به اتفاق آنان به خواستگاري رسمي دختر مورد نظر برويد و در جلسات خواستگاري به گفتگو بنشينيد و سؤالات و ابهامات خود را مطرح كنيد و تحقيقات خود را كامل كنيد تا اگر شرايط ازدواج فراهم بود و همه موافق ازدواج تان بودند با آن دختر ازدواج كنيد، البته اگر قصد ازدواج واقعي داريد، مي توانيد از مشاوره هاي ازدواج و كارشناسان و روانشناسان هم استفاده كنيد و از سلامت ازدواج تان مطمئن گرديد، اما اگر انگيزه اي غير از ازدواج در سر داريد توصيه مي كنيم، راه پيش رفته را سريعاً برگرديد و آسيب هاي اين گونه دوستي ها و ارتباطات غير شرعي را مدنظر قرار دهيد تا خواسته و ناخواسته آسيب هاي فراوان و پيامدهاي بسيار منفي اين گونه روابط دوستانه نامشروع متوجه خود نگردانيد.

موفق و موید باشید

بسم الله الرحمن الرحیم با سلام. دوست من با یک خانومی دوست شدن و فکر کنم بعد 4 سال دیگه ازدواج کنن انشاالله,ولی محرم نیستند. به من میگه گه گاه بیا که با هم باشیم و حرف بزنیم اینم بگم دوست من و او خانوم به طور قطع یقین قصد ازدواج دارند. حالا من می گم که خوب نیست که من با شما باشم.(منظور دوستم و خانومش) ولی اون اسرار میکنه لطفا اگه میشه راهنماییم کنیید. ممنون

پرسش گر گرامي اصل ارتباط دوست تان با آن خانم درست نيست، حتي اگر قصد آن ها ازدواج باشد. بايد اين را بدانيد كه ارتباط با نامحرم در اسلام حرام هست و قصد ازدواج مخصوصا براي چهارسال ديگر، نمي تواند مجوزي براي اين ارتباط باشد. تنها راه ارتباط با نامحرم، ازدواج است و يا رابطه در چهارچوب رسمي خواستگاري.
اصل ارتباط دوستانه با نامحرم براي مدت طولاني حتي به قصد ازدواج درست نيست، چه برسد به بودن شما با آن ها، كه حتما جايز نيست. بهتر است اين مطلب را به دوست تان تذكر دهيد و به ايشان بگوييد اين گونه ارتباط با نامحرم برقرار كردن و صحبت هاي دوستانه و حرف زدن دو نفره با ايشان، از نظر شرعي جايز نيست و اين ارتباط را قطع كنند، و اگر قصد ازدواج دارند بهتر است از طريق رسمي خواستگاري وارد شوند و در اين چهار چوب با ايشان صحبت كنند. شما نيز به هيچ وجه به در خواست ايشان پاسخ مثبت ندهيد.
موفق و موید باشید

بسمه تعالی سلام همگی به توحید افعالی معتقدیم.اینجانب این مساله را به جنسیت بچه ارتباط میدهم و اینگونه سوالم را مطرح میکنم چطور برخی دختر یا پسر میخواهند یا با علوم پزشکی امروز و گاهی با نذر و توسل به ائمه از خدا انرا میخواهند و همانگونه میشود.چه بسا ممکن بود بدون نذر بچه مثلا دختر شود و انها پسر بخواهند.چطور نظر خدا عوض میشود چطور بنده جنسیت را تعیین میکند چه بسا انچه انها خواسته اند بچه خوب و سعادتمندی هم بشود ایا ما بنشینیم هر چه خدا خواست بدهد یا برویم دکتر و دوا و نذر و هر چه میخواهیم بگیریم.نگویید هر دو کار خداست.درست ولی من دختر میخواهم دکتر میروم نذر هم میکنم و دختر میشود در حالی که سیر ژنتیک و احتمال بیشتر خانوادگی ما پسر زایی است پس اگر دکتر نروم و نذر هم نکنم احتمال 99 درصد پسر میشود.من واقعا مانده ام. قران میگوید یهب لمن یشائ اناثا و یهب لمن یشائ ذکورا اینها را چگونه با موارد بالا جمع کنیم.میدانم همان نذر هم را خدا خواسته ادا شده ولی ببینید استارت کار را من بنده زدم من بنده دختر یا پسر خواستم و داد سالم هم بود شاید اگر نذر نمی کردم یا دکتر نمی رفتم جنس دیگری میشد.حال بنشینم خداخودش هر جور خواست بدهد یا انچه میخواهم بخواهم.شاید بگویید خدا میخواهد بنده ها نذر کنند به او و امامان متوسل بشوندجواب بهتری میخواهم.چرا که فلانی خدایی نمیشناسد مسلمان هم نیست واین روش را عمل میکند با تشکر.پاسخ این سوالحلال یک مشکل بزرگ خانوادگیست.لطف فرموده در صورت امکان به این مشکل بنده جواب بدهید

توحيد افعالي بيانگر اين عقيده است كه جهان هستي تنها يك فاعل حقيقي دارد و بر اساس آن جهان و هر چه در آن است [از جمله افعال انساني و ...] فعل خدا و ناشى از اراده اوست. لذا همانگونه كه موجودات در اصل وجود خود، وابسته به ذات او و عين ربط به او هستند، در تأثير و فعل خود نيز استقلالي نداشته و به او نيازمندند و هر كس هر چه دارد، از او و در حيطهء قدرت و سلطنت و مالكيت حقيقي اوست "وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين"(1)و شما اراده نمى‏كنيد. مگر اينكه خداوند- پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد."
اما توجه داشته باشيد كه خواست و اراده عمومي خداوند در دائره علت و معلولي است كه خود مقرر كرده است به عبارت ديگر عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم، عالمي مادي است كه آفريننده آن، ساختارش را بر اساس نظام عليت و معلوليت بنيان نهاده است؛ يعني هر چيز بر اساس علتهاي معين و شناخته شده يا ناشناخته تحقق مي يابد. محال است معلولي بدون علت پديد آيد آتش مي سوزاند، ويروس بيماري مي آفريند، دارو در درمان و جهت دهي افراد به سمتي خاص تاثير گذار است و...؛ همه ي اين حوادث بر اساس ضابطه ي معيني، نظام عالم را تشكيل مي دهند.
بنابراين معلولات عالم بر اساس نظام علت و معلول است كه بر تمام عالم هستي و از جمله زندگي انسان ها حكمفرما است؛ آن چنانكه امام صادق (ع) در حديثي فرمود: " أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً "َ(2) خدا خوددارى و امتناع فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براى هر چيزى سبب و وسيله‏اى قرار داد". لذا خواست و اراده خداوند در دائره همين علت و معلول شكل مي گيرد نه فراتر از آن.
به علاوه آنكه كه هميشه پيدايش يك معلول انحصار در علتي خاص نداشته و ممكن است براي وقوع امري در خارج علتهاي متعددي مقرر شده باشد يعني اراده خدا بر اثرگذاري علتهاي متعدد تعلق مي گيرد. مثلاً كسي كه دختر مي خواهد، خواست و اراده الهي بر آن تعلق گرفته كه اين امر در دائره علت و معلول شكل گيرد و خود علت اين امر را متعدد قرار داده است كه برخي مانند دارو و درمان مادي و برخي مانند نذر معنوي است و تاثير گذاري همين موارد نيز زماني است كه خواست و اراده خدا بر تاثير تعلق گيرد و در همين موارد نيز خداوند مي تواند با اراده خود از تاثير آن جلوگيري كند. ولي از آنجا كه حكمت الهي مقتضي تاثير گذاري اين علتها در دائره اختيار بشري است، اين عوامل تاثير گذار مي باشد.
بنابراين افراد مي تواند با اختيار خود از بين علتهاي متعدد يكي را اختيار كنند اما چوي اين علت به عنوان علت ناقصه محسوب مي شود ، زماني تاثير گذار است كه اذن و اراده خداوند بر تاثير نيز آمده باشد و چه بسا شخصي به ظاهر تمام شرائط تاثير گذاري در دختر شدن را فراهم كرده، اما چون اذن و اراده الهي بر تاثير تعلق نگرفت، فرزند پسر مي شود و طبيعي است كسي كه از چند علت در كنار هم مانند درمان، نذر و... استفاده كرده زودتر به نتيجه مي رسد تا كسي كه از اين عوامل استفاده نكرده است.
در نتيجه نكته مهم آن است كه اولاً اين عوامل به عنوان علت ناقصه است نه علت تامه و چه بسا شخصي همه اين موارد را رعايت كرده، اما اذن الهي بر تاثير تعلق نگرفت تا آن علت در كنار اذن الهي با هم به عنوان علت تامه تاثير گذار باشند. لذا از يك طرف زماني علت هاي انساني مانند نوع غذا و... در تولد دختر و پسر نتيجه مي دهد كه اراده خداوند نيز بر آن تعلق گرفته باشد به همين جهت مي گوئيم تنها خداست كه دختر يا پسر عنايت مي كند و در همين زمينه چه بسا والدين خواهان دختر يا پسر باشند و نوع مصرف غذا نيز در راستاي همين هدف باشد. اما خداوند عكس آن را اراده كرده باشد.(3) ثانياً گرچه در برخي موارد اراده عكس از خداوند ممكن است. اما در عين حال خواست و اراده عمومي خداوند بر آن تعلق گرقته است كه اينگونه عوامل تاثير گذار باشند، مگر آنكه اراده خاص خداوند مانع اين امر شود كه به نظر خيلي محدود است. لذا شخص مومن موظف است از همه امكانات مادي و معنوي مانند نذر، دعا و...استفاده نموده، اما در تاثير گذاري همين موارد نيز به خداوند توكل نمايد.
پي نوشت ها:
1. تكوير (81)آيه 29.
2. شيخ كليني، الكافي، چ اسلاميه، بي تا، بي چا، ج 1، ص 184.
3. ر.ك مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1374 ه ش، ج 20،ص 483.

موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام دوستی دارم24 ساله.که درسن 20 سالگی ازدواج کرد و 22 سالگی بچه دار شد. ازدواج موفقی داشت.از هنگام حاملگی بسیار زود رنج شد. به طوری که با

هر چیزی حتی شوخی اطرافیان ناراحت می شد.گریه می کرد یا پرخاش می کرد الیته این ناراحتی مدت کوتاهی طول می کشید و زود آرام می شد.قلب مهربان و دلسوزی دارد.یعنی مواقعی که عصبانی نیست بسیار دلسوز و مهربان است.متاسفانه این عصبی بودن الان هم ادامه دارد و فرزند 2 ساله اش را بخاطر سرو صدا کردن،گریه کردن،بهانه گیری و...کتک میزند و حتی گاهی وقتی از کودکش عصبانی است خودش را می زند!.این خانم در کودکی هم کمی زودرنج بود اما می ترسم این پرخاشگری او نسبت به فرزند و همسرش زندگی اش را خراب کند.آیا این فرد باید درمان دارویی شود؟یا فتار درمانی شود؟اینها علائم افسردگی است؟ با تشکر

اين علائم تا حد زيادي علائم افسردگي است، ولي تشخيص دقيق آن نيازمند مراجعه به يك روانپزشك يا روان شناس باليني مي باشد.
همان طور كه مي دانيد ما افسردگي خاصي به نام «افسردگي پس از زايمان» داريم، چرا كه حاملگي و زايمان باعث بر هم خوردن بسياري ناقل هاي عصبي و هورمون ها مي شود. البته ايشان از دوران حاملگي و نه پس از زايمان به اين مسأله دچار شده اند و چه بسا ريشه در افسردگي نوع ديگر داشته باشد. تشخيص اين كه ايشان نياز به دارو دارد يا ندارد جز از عهده روانپزشك بر نمي آيد و هر گونه تعلل و وقت كشي ثمره اي جز تشديد روحيات افسرده وار ايشان ندارد. بايد اين مساله بسيار زودتر صورت مي گرفت تا از عوارض و پيامدهاي منفي آن بر كودك تا حد امكان جلوگيري مي شد.
در هر صورت دارودرماني (با مراجعه به روانپزشك) و روان درماني (با مراجعه به روان شناس باليني) يگانه راه پيش روي دوست شماست. هر گونه خوددرماني يا طفره رفتن از مراجعه به هيچ وجه به صلاح ايشان و آينده زندگي اش نيست.

موفق و موید باشید

صفحه‌ها