پرسش وپاسخ
۱۳۹۱/۱۲/۲۲ ۰۰:۵۷ شناسه مطلب: 87691
چرا بدن انسان بعد از جماع ، مردن ، استمنا و... نجس محسوب مي شود؟ اگر پاسخ اين باشد كه چون مني انسان نجس است بعد از خارج شدن بدن نجس مي شود ؛ بايد گفت : پس چرا بعد از مردن يا جماع (بدون خروج مني) ، چرا بدن انسان نجس محسوب مي شود؟؟
پاسخ:
ابتداء توجه داشته باشيد كه بدن انسان صرفاً بعد مردن نجس محسوب مي شود. اما بعد جماع يا خروج مني، نجس نيست گرچه غسل واجب است و وجوب غسل، دليل بر نجاست بدن نيست.
اما فلسفه نجس بودن ميت در حقيقت، همان فلسفه نجاست مردار است كه ميت جزيي از آن است و براي آن دلائل احتمالي متعددي مي توان مطرح كرد از جمله آنكه پس از مرگ و خروج روح از بدن، ميكربها و باكتريهايى به خون وارد شده، شروع به رشد و نمو مى نمايند و يا خود بدن در اثر عدم فعاليت، يك رشته فعل و انفعالات شيميايي از جمله تجزيه خود به خود سلولها و...در جسد شروع ميشود كه حاصل تغييرات فيزيكي، شيميايي و ميكروبي است و در نتيجه بدن داراي ميكروب و باكتريهاي متعددي مي شود.
بنابراين همه اين آلودگيها،ممكن است با لمس افراد ديگر، به آنها منتقل شده و باعث انتشار ميكروب در سطح جامعه شود كه اسلام براي جلوگيري از چنين امري، آن را نجس دانسته كه حداقل بخش اعظمي از اين ميكروبهاي ظاهري، با غسل ميت مرتفع مي شود.
اما در مورد فلسفه غسل جنابت بايد گفت : غسل جنابت داراى دو فايده و فلسفه مهم است:
1.طبق تحقيقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد كه تمام فعاليتهاى بدن را كنترل مىكنند (اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك). اين دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان گستردهاند. وظيفه اعصاب سمپاتيك «تند كردن» و وظيفه اعصاب پاراسمپاتيك «كند كردن» فعاليت دستگاههاى مختلف بدن است. گاهى جريانهايى در بدن رخ مىدهد كه اين تعادل را به هم مىزند، از جمله آنها مسئله «ارگاسم و اوج لذت جنسى» است.
از جمله امورى كه مىتواند اعصاب سمپاتيك را به كار وا دارد و تعادل از دست رفته را تأمين كند، تماس آب با بدن است و از آنجا كه تأثير «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس ديده مىشود، دستور داده شده كه بعد از آميزش جنسى يا خروج منى، تمام بدن با آب شسته شود.(1)
البته دلائل ديگري نيز مطرح است كه براي رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري مي كنيم اما نكته مهم در اين زمينه آن است كه به صورت كلي احكام الهي داراي ملاكات بوده و وجوب، حرمت، استحباب و كراهت آن ها بر اساس مصالح و مفاسدي است كه اگر مصلحتي در امري باشد، حكم آن واجب و يا مستحب؛ اگر داراي مفسده اي باشد، حكم آن حرام و يا مكروه خواهد بود.
حال از آن جا كه احكام بر خلاف اعتقادات توقيفي و تعبدي است، هيچ گاه نبايد انتظار داشت به تمامي حكمت ها و مصالح يك حكم پي ببريم؛ چرا كه ممكن است در مجموع، از مصالح يا مفاسد يك حكم، برخي را درك و برخي ديگر را درك نكنيم، يا در برخي مواقع، به هيچ عنوان نتوان به حكمت هاي آن پي برد.
بنابراين اگر چه براي نجاست بدن ميت ، و فلسفه غسل دلائل و حكمت هايي به صورت حدس و گمان بيان كرده ايم اما به هيچ وجه ادعا نمي كنيم فلسفه نجاست و غسل ، به همان مورد بيان شده ختم مي شود، چرا كه شايد اين دلائل به هيچ عنوان فلسفه نجاست آن نبوده و خداوند در نجاست آن ده ها دليل ديگر قرار داده كه ما بي خبريم.
لذا منطقي ترين دليل ما بر پذيرش حكم آن است كه اين دستور به عنوان تكليفي ديني از مجاري منطقي و قابل اعتماد شريعت به ما رسيده است. در نتيجه، عمل به اين دستور همانند هر دستور ديگر تعبدي شرعي، لازم و منطقي و معقول است.
پي نوشت:
1. ر.ك مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الكتب الاسلاميه، تهران،1374 ه ش، ج 4، ص 293.
موفق باشید.
۱۳۹۱/۱۲/۲۱ ۲۱:۵۹ شناسه مطلب: 87679
باسلام عزيزان وسرورانم :آيادوست داريد تعريفتان كنم.يا ازشما گله كنم.كم صبري من بخاطر اينست كه از ناراحتي و شرم اينكه يك زنم و خدايم مسلما دوستم نميدارد.وچون از اوبخاطر تبعيض بين زن و مرد شديدا ناراحتم مدتي ست اصلا نماز نمي خوانم واز اين بابت ناراحتم و ./ آرزو مي كنم مطلقآپاسخ شمابه سوالم طوري نباشد كه مرا از اينكه زن متولد شده ام از زندگي بيزار كند / ميدانيد؟ فكر ميكنم جون من خيلي زياد با خدايم خلوت ميكنم تا اين حد مرا ميآزلرد....بهمين دليل دارم از او دور و دورتر ميشوم .درشعري گفته ام هر چه شكرم بيش شد "او جور افزونتر نمود // برد آنكه آفريدم آبروي خويش را /// ..اين شعرم 10 بيت است كه همه ي مصرعش با خويش را پايان داده ام . . و در ظم خدا گفته ام ..نه مد حش ..بي اختيار نصفه شب اشعار بسراغم هنگام خواب ميآيند ..فكرميكنم از حرص اينكه هر چه خوبي كردم مرابيشر گزيده و باين روز كه مي بينيد در آمده ام ...هرگز در پاسختان بمن نگوييد ...ذكر بگو جون هميشه با منست ازاو دور نيستم فقط نماز نمي خوانم ..چون آنقد ر عاشقانه و با خضوع بدرگاه بيكرانش مي ايستم ..كه خود وحشت ميكنم .. نمي خواهم بخوانم براي كه و چه بخوانم .نماز مال دل منست بچه درد او ميخورد محتاج نماز منست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه او را چه باحتياج .دوست دارم برايتان چيزي بگويم كه فقط به دو عزيز بزرگوار گفته ام و آن دو گريسته اند بمن فرموده اند فقط بايد براي اهلش بگوييد ...خوب فكر ميكنم شما همان اهلش باشيد البته " شايد باشيد " البته در شروع بايد بگويد بي ذكر او نه ميخوابم نه نفس ميكشم چون جزيي از منست نميدانم چرا وقتي ميخواهم به خدايم نيند يشم .در عذابم ..چراكه مانند عاشقي كه از معشوق دور مي افتد دلتنگش ميشوم اشك ميريزم و بيمار ميشوم ..همينكه با ترس اسمش را ميآورم آرام ميشوم ..حتما ميگوييد چرا ترس من هرگز از مرگ نمي هراسم ولي از او وخشمش ...بسيار هراسان مي شوم ...من حجاب چنداني ندارم بدون ريا ميگويم ..حال دوست دارم بي هيچ پرده اي بگويم..3سال پيش شبي ساعت 5 صبح درخواب د يدم روساي دانشگاه قراراست طبق هميشه بد يد ن همسرم بيايند . و من آمدم در پذ يرايي كه ببينم كارگرانم كارهاي مربوطه را خوب انجام داده اند يا نه ديدم هيچ چيز در منزلم نيست " نه مبلي نه فرشي و ......" بجاي آنها كندمهاي بسيار در كف منزلم روي مر مر ها ريخته شده ..فرياد زدم مگر اينجا حرم امارضا ست (ص ) كه گندم ريخته ايد آلان مهمانهايم ميآيند و آبرويم ميرود ..ولي در عالم خواب هيچكس نبود كه پاسخم دهد ...عصباني شدم و فرياد زدم ..اينبار در پاسخم كسي را كه نمي ديدم فرياد زد{ منم جبراييل و اين آخرين حكم پروردگار توست } اول متوجه نشدم صدا از كجاست فرياد زدم چرا آخرين حكم جرا هر وقت بمن ميرسد آخرينست ..هر كه ميخواهي باش و فرياد ميزدم 2 باره همان صدا آمد " منم جبراييل " و جمله ي قبلي را تكرار كرد صدا از بالا آمد .سرم را بالا كردم و ديدم سقف خانه ام نيست و آسمان را مي بينم ..داد ميزدم خدايا سقف خانه ام كو" آخر ما سقف را نشانه شوهر ميدانيم و ستون را زن خانه "..3باره صدا آمد { منم جبراييل و ........} حرفهاي قبلي ..تكرار شد..نمي دانم" اين عدد 3 چيست كه شوهرم هم وقتي 8 ماه در كماي مطلق بود .از حضرت عزراييل بدلايلي اين عدد 3 را 3 بار شنيده بود " /.آخر كي به حضرت جبراييل فكر ميكند ..تا ايشان رابخواب بيند./ ايشان براي آخرين بار به "محمد رسول خدا "(ص )نازل شده اند اصلا در خواب نمي فهميدم كه او كيست ؟؟مدام سرش فرياد ميزدم و هراسان بودم ..وقتي با گريه هراسان بيدار شدم صداي اذان صبح از مسجد بگوش ميرسيد..البته آن دو بزگوار عزيز.همانها كه از اين راز باخبرند . تعبيرش را بمن گفته اند استادان مي بينيد خدا هم مثل روزگار مرا به بازي گرفته ...مانند سرنوشت كه مرا به بازي گرفته ...بهر شكل شما عزيزان را خسته كردم و پوزش ميخواهم ..البته هر از گاهي از اينگونه خوابها ميد يد م ولي چند ماهي ست خوابي نديده ام .. در آخر 2 بيت از شعر ديگري كه براي گله از پرورگارم گفته ام جهت حسن خطام برايتان مينويسم شايد خسته گيتان برطرف شود و پاسخ مرا زودتر بدهيد آنشا...// تو چرا مهر از من دلدا ده ي خود بر گرفتي /// من به زحمت مي كشم جور زمانه گاه گاهي // آنهمه رنجي كه دادي برد م و چيزي نگفتم // سرزنش خواهي شنيد از من "اگر چه پاد شاهي // به كجا بگريزم من چون ز دستت در امان نيست /// اين وجود خاكي من بي خطا بي دادگاهي // مي روم از دست آخر با ستم همچون اسيري // مي برم رنج فراوان با اميد سال و ماهي // .. اين شعر شروع و پايانش زياد و غمگين است نمي خواهم ازمن خسته شويد ...شرمم باد ولي نياز به همراهيتان و پاسختان دارم ..خير پيش Tags: پرسش و پاسخ ها برای ارسال نظرات وارد شوید یا ثبت نام نمایید پرسش جدید ارسال پرسش تمامی حقوق برای مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی محفوظ است. حقوق کاربران | نقشه سایت | ارتباط با ما | درباره ما ...
آنچه در اين نامه براي ما بازگو كرديد هم بيانگر زواياي تازه اي از روحيات و دل مشغولي هايتان بود كه هم مايه تحسين شد و هم تاسف؛ تحسين به دليل ارتباط عميق قلبي و نزديكي كه به خداوند عالم در خلوت هاي خود داريد و تاسف به دليل مسير انحرافي كه شما را به سمت خود جذب كرده و فقدان هدايتگري كه مانع ورود در اين عرصه خطا و خطر گردد؛ هرچند به طور جد معتقديم كه حل وضعيت بغرنج شما نيازمند مشاوره هاي حضوري مستمر است، اما در عين حال نكات مختصري در مورد برخي مطالب مطرح شده در نامه تان ارائه مي دهيم:
1- تصور تبعيض و بي عدالتي خداوند در حق زنان و اصولا تصور نگاه جنسيتي داشتن خداوند به بشر توهمي است كه نه عقل فلسفي بشر كه خداوند را اثبات و ادراك مي كند با آن همراهي مي كند و نه مستندات روشن ديني به صحت آن صحه مي گذارد؛ در واقع شواهد گوناگون ديني حاكي از اين حقيقت است كه خداوند در نگاه انساني و ريل گذاري مسير هدايت و سعادت بشر نگاهي برابر به زن و مرد داشته و اين امر در جاي جاي قرآن مجيد قابل درك است؛ پيشنهاد مي كنيم در اين باره پاسخ آدرس ذيل را مطالعه بفرماييد. (1)
2- به نظر مي رسد منشا اصلي مشكلات شما را بايد در نوع نگاهي كه به حقيقت دنيا و آخرت و فلسفه حضور انسان در دنيا داريد جستجو كنيم؛ در واقع از سر انصاف بايد گفت كه كمتر كسي پيدا مي شود كه نگاه درستي به حقيقت حضور در دنيا و رابطه اين عالم با عالم آخرت داشته باشد و البته اين مشكل در موارد خاص مانند عارض شدن مشكلات گوناگون در زندگي خود را شديد تر نشان مي دهد.
اگر ما بپذيريم كه دنيا با همه خوشي ها و ناخوشي ها و رنج و لذت ها در برابر آخرت چيزي بسيار بسيار اندك و كم اهميت است، چنان كه خداوند در قرآن تاكيد فرموده:
« فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل (2) متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست! »؛ چه بسا نگاهمان در برابر اقبال و ادبار و كم و زياد نعمت هاي دنيا تا حد زيادي متفاوت گردد.
البته اين كم ارزشي نعمت هاي دنيا در برابر آخرت به معناي بي ارزش دانستن خود دنيا و زندگي دنيا نيست. زيرا دنيا محل ساختن آخرتِ جاويدان و زندگي باشكوه آن عالم ابدي و بي بديل است، ولي بايد توجه داشت كه با فرض موقت و محدود دانستن دنيا، تحمل سختي ها و مشكلات اين عالم همانند تحمل سختبي ها و مشقات در زمان حضور در جلسه آزمون است كه با توجه به نتايجي كه به دنبال دارد قابل تحمل، بلكه دوست داشتني خواهد بود.
به يقين خداوند هدف مشخصي در مورد خلقت اين عالم و موجودات آن از جمله انسان ها داشته كه هدف خلقت ما انسان ها رسيدن به كمالي است كه لايق آن هستيم تا بعد از اين دنيا كه به منزله آزمون و جلسه امتحان ماست به راحتي حقيقي و زندگي سعادتمندانه آخرت برسيم، چون همه ما در اين دنيا در حال انجام يك مسابقه مهم هستيم و به همين خاطر خداوند به ما تاكيد مي كند كه در اين مسابقه و براي رسيدن به پيروزي و نتيجه ارزشمند آن كه نعمات بهشتي باشد بايد تلاش كنيم:
« وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون (3) در اين نعمتهاى بهشتى راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند!»
اگر از اعماق وجودمان درك كنيم كه دنيا محل تجارت، (4) زراعت آخرت (5) و محل آزمايش است(6) در برابر كم و كيف آزمون و نوع چيدمان سوالات و سختي هاي اين جلسه امتحان نگاه متفاوتي خواهيم داشت و همه همّ و غم خود را مصروف موفقيت در اين آزمون خواهيم نمود، بخصوص با توجه به اين حقيقت كه اولا طراح سوال و ممتحن اين جلسه متناسب با توان و ظرفيت ما طرح سوال خواهد نمود و ثانيا تفاوت سختي ها و مشكلات در امتحان هر فرد نسبت به ديگري با ظرافت و حساسيت بي نظيري مورد بررسي قرار خواهد گرفت و ذره ذره تفاوت ها و اختلافات ظاهري و باطني در اين آزمون، در كم و كيف نتيجه و جايزه اي كه براي برندگان در نظر گرفته شده لحاظ خواهد شد.
3- سوال مهمي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه حقيقتا براي موفقيت در اين آزمون مهم دنيايي كه به تصريح قرآن همراه با ابتلائات و دشواري ها و از دست دادن عزيزان و... انجام مي شود چيست؟ پاسخ، همان چيزي است كه قرآن بيان فرموده است " صبر "؛ همان حقيقتي كه شما سالهاست به آن تمسك كرده ايد و با حفظ همين سرمايه مي توانيد بالاترين درجات كمال انساني را براي خود رقم بزنيد.
خداوند به صراحت فرموده:
« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين (7) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش مىكنيم و بشارت ده به استقامتكنندگان!»
در واقع تاثيرگذاري عميق و فوق العاده صبر كه در سه حوزه صبر در برابر طاعت و بندگي و صبر در برابر گناه و در نهايت صبر در برابر بلا و مصيبت تعريف مي شود، قابل مقايسه با هيچ عامل ديگري در ساختن حقيقت وجودي انسان و كمال بخشيدن به وجود او نيست؛ به همين دليل وقتي مي بينيم بعد از اين همه سال تا حدودي طاقتتان طاق شده و از گنج صبر و استقامت خود چندان محافظت نمي كنيد نگران و متاسف مي شويم.
البته به يقين هيچ كس تا در موقعيت شما نباشد نمي تواند سختي و دشواري اين آزمون مهم را دريابد، اما يقينا خداي مهربان توان و قدرت تحمل و اوج صبر و استقامت شما را ديده كه چنين مسئوليتي را بر عهده شما نهاده است و با توكل به او و نزديكي بيشتر به اولياء او و درعين حال به كار بستن برخي راهكارهايي كه در نامه قبل پيشنهاد شد مي توانيد اين آزمون مهم را به سلامت به پايان برسانيد.
البته ماهيت صبر در اين عرصه تنها تحمل بي ضابطه و خارج از چارچوب نيست بلكه كم و كيف طي اين مسير دشوار نيز داراي ضوابط و قواعدي است كه خداوند براي ما معين فرموده است و آن حركت در مسير تقوا و تسليم بودن در برابر خواست خداوند است؛ در واقع خداوند براي رسيدن انسان به كمال واقعي خود و به درجه بالايي كه مي تواند در حقيقت وجودي خود بيابد، دو راهنما و دليل باطني و ظاهري براي او قرار داده است كه دليل و حجت باطني همان عقل و قوه ادراك بشري و دليل ظاهري همان پيامبران الهي و آموزه هاي وحياني است كه در قالب اديان و شرايع به بشر منتقل شده است و با عمل به اين آموزه هاي عقلي و ديني انسان مي تواند خود را به هدف نهايي خلقت خود برساند.
در نتيجه پاسخگويي به اين دعوت كه همان حقيقت ايمان است و در نتيجه عمل به آنچه به حكم عقل و هدايت پيامبران بايد بدان عمل شود حيات پاك و باشكوه بشري براي او رقم خواهد خورد كه همان هدف مهم از زندگي در دنيا و آخرت است: « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون (8) هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد.»
با اين بيان خطاي شما در تفسيرها و تحليل هاي شخصي پيرامون مورد نماز نخواندن و نياز نداشتن خداوند به آن تا حد زيادي روشن مي شود زيرا هيچ عملي از اعمال ما براي نياز خداوند به آن نيست، بلكه به دليل تاثير مستقيمي است كه در تكامل وجودي ما مي نهد و نيازي است كه از ما بر مي آورد؛ به همين دليل پيامبر و ائمه كه در اوج قرب و نزديكي خداوند بودند، بلكه بالاترين درجات حضور به ملكوت را داشتند، ذره اي از انجام اين تكاليف و وظايف كوتاهي نكردند.
حتي در اوج بلاها و مصيبت ها، باز ذره اي از مقام عبوديت و بندگي خداوند تنزل ننمودند و حضرت زهرا سلام الله عليها در اين زمينه مصداق خوب و روشني براي شما است كه در اوج بلاها و فشارهاي روحي و جسمي و اجتماعي و ايماني كه تحمل مي نمود، ذره اي از تكاليف و وظايف ديني خود اعم از نماز و حجاب و ... كوتاهي نورزيد و اتفاقا تفاوت آن حضرت با ديگر زنان رنج ديده در طول تاريخ در همين زمينه است.
4- در مورد مساله خوابي كه نقل كرده ايد هم بايد عرض كنيم اصولا مساله خواب و رويا و صادقه بودن يا نبودن همچنين تعبيرآن، امري كاملا تخصصي است و ما در اين زمينه صلاحيت اظهار نظر را نداريم، اما نتيجه گيري هاي شخصي و فردي و غير كارشناسانه در اين حوزه كاملا نادرست است و معيار اعمال و رفتار ما همواره و در طول زندگي بايد امور مشخص عقلي و مستندات روشن و معتبر ديني باشد.
اميدواريم كه از پاسخ طولاني ما ملول نشده باشيد و كماكان با صبر و تصميمات صحيح و درست به زندگي توام با عبوديت و بندگي خود ادامه بدهيد و كوتاهي ها و قصورهاي احتمالي اين مسير را نيز برطرف كنيد تا همين بندگي و بخصوص تقيد به نماز، زمينه ساز حل مشكلات تان باشد و به علاوه از رابطه عاطفي و دوستانه خود با خداوند متعال و لطف و عنايتي كه به شما در قالب مشكلات زندگي وارد كرده است تفسير ظلم و بي عدالتي نكرده از بيانات و اشعار نادرست و با مضامين غير مومنانه پرهيز نماييد.
تنها توصيه ما به شما در اين آزمون سخت واگذاري كامل امورتان به خداوند متعال است؛ چنان كه خواجه شيراز فرمود:
كار خود گر به خدا بازگذاري حافظ اي بسا عيش كه با بخت خداداده كني
پي نوشت:
1. رك : http://www.pasokhgoo.ir/node/88193
2. توبه (9) آيه 38
3. مطففين (83) آيه 26.
4. سيد رضي، نهجالبلاغه، نشر مشهور ، قم 1379 ش، كلمات قصار، 131.
5. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 73، ص 148.
6. نهجالبلاغه، همان، نامه 55: «فانّ الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها و ابتلى فيها اهلها ليعلم اليهم احسن عملاً».
7. بقره (2) آيه 155.
8. نحل (16) آيه 97.
موفق باشید.
۱۳۹۱/۱۲/۲۱ ۲۱:۳۹ شناسه مطلب: 87676
سلام با تشکر از زحمات بی دریغ شما میخواستم بپرسم با توجه به کامل بودن دین اسلام و پاسخ گویی به نیازها در هر زمان درمورد شرایط کنونی جامعه و افزایش سن ازدواج,نبود شرایط صیغه و بسیاری از مسائل دیگر که همگی سبب بوجود آمدن یک سری مسائل و مشکلات جنسی برای جوانان شده است از جمله استمنا,زنا,... آیا اسلام جز صبر راه دیگری نیز پیشنهاد کرده است?در ضمن گاهی اوقات صبروتحمل دراینگونه مسائل اثر سؤ نیز داردو شما بهتر میدانید که اکثر علما و پیشوایان دین ما خود در سنین پایین متاهل بوده اند پس چگونه میتوانستد جوان امروزی را درک کرده و سخن هایی در مورد مسائلي چون استمنا بگویند با تشکر
پاسخ:
غريزه جنسي مثل خيلي از غرائز ديگر احتياج به ارضاء شدن دارد، و اتفاقا دين اسلام هم در اين زمينه بسيار تاكيد دارد. دقت داشته باشيد كه دستور به صبر و تحمل يك دستور ثانوي است، به عبارت ديگر دستور اولي اسلام اين است كه از راه صحيح، اين غريزه ارضاء شود، اما اگر ممكن نشد بايد زمينه هاي تحريك جنسي از بين برده شود تا زمان ازدواج فرا برسد. اينكه الان شرايط ازدواج و تشكيل خانواده مشكل شده است رفع بخشي از اين مشكلات به عهده حكومت و دولت است كه بايد شرايط ازدواج را تسهيل كند، اما شايد قسمت عمده اين مشكلات، حاصل سخت گيري بيخودي خانواده ها، و كم همتي و عدم تلاش خود جوان هاست. بعضي خانواده ها در هنگام ازدواج دخترانشان، شروط سختي را قرار مي دهند و گاهي اوقات وضعيت خوب مالي را طلب مي كنند. در مجموع اگر خانواده دختر و خانواده پسر به مسئله ازدواج و ضرورت آن در سنين پايين ايمان و اعتقاد داشته باشند و از ضررها و مفاسد تاخير ازدواج آگاهي داشته باشند حتي با وجود مشكلات مالي، با همديگر توافقاتي مي كنند و كار را راه مي اندازند، اما اگر خانواده اي از عمق مشكلات جنسي و رواني جوان خود آگاه نباشد يا آنها را كم اهميت تلقي كند براي ازدواج فرزندش فكر جدي نمي كند. به هر حال اين يك واقعيت است كه اكثر خانواده ها مي توانند ضروريات ازدواج جوانانشان را فراهم كنند و آنها را از مشكلات عدم ازدواج رها كنند. خلاصه كلام اينكه اسلام هميشه مسئله ازدواج در سنين پايين را داراي اهميت مي داند و توصيه مي كند، اما نكته مهم اين است كه براي ازدواج در سنين پايين بايد توصيه هاي ديگر اسلام را هم عمل كرد. دين اسلام براي اينكه ازدواج در سنين پايين، قابل انجام باشد توصيه هاي زيادي مي كند كه به مسائل مالي غير ضروري توجهي نكنيد و به ضروريات اوليه اكتفا كنيد. اگر خانواده ها و خود جوانان اين توصيه ها را گوش كنند امكان ازدواج در سنين پايين فراهم مي شود. اينكه ازدواج در سنين پايين علما و بزرگان را مثال زده ايد خوب است كه به وضع مالي آنها در هنگام ازدواج هم توجه كنيد، كه اكثرا زندگي بسيار ساده و به دور تجملي داشته اند، كه شايد براي ما قابل تصور نباشد. از طرف ديگر دقت داشته باشيد كه خيلي از نوجوانان و جوانان ما اكثر اوقات روزشان را به بطالت و علافي مي گذرانند، چه بسيارند افرادي كه مثلا در دوره دبيرستان يا دانشگاه، نه درس درستي مي خوانند و نه كار مي كنند. به هر حال جوانها هم اگر تلاش كنند وضعيت مالي مناسب تري خواهند داشت و شرايط بهتري براي ازدواج پيدا مي كنند.
نكته ديگر اينكه شما از ضررهاي صبر و تحمل در مورد غريزه جنسي گفته ايد، اما ضررهاي استمنا را ذكر نكرده ايد، استمنا هم آسيب هاي جسمي و رواني اي را در پي دارد، لذا نمي توان آن را توصيه كرد.
در مجموع، ازدواج تنها راه حل است، كه بايد يك فرهنگ عمومي براي تسهيل شرايط ازدواج ايجاد شود تا اين مشكل حل شود.
۱۳۹۱/۱۲/۲۰ ۱۶:۰۲ شناسه مطلب: 87601
چه اشکالی دارد پسر و دختر با هم دوست باشند؛ مثل رابطهای که دو پسر با هم و یا دو دختر با هم دارند؛ مثل دو انسان، بدون در نظر گرفتن جنسیت و فکر در مورد ازدواج یا روابط خاص.
رابطه دختر و پسر نامحرم، خارج از ضوابط و احكام شرعي آسيب زا بوده و اشكالات متعددي را منجر مي شود؛ چرا که این نوع دوستیها یک دوستی ساده مانند دوستی دو دختر یا دو پسر نیست؛ بلکه در دوستی و ارتباط دو جنس مخالف، پدیدهای وجود دارد که نباید آن را نادیده گرفت و آن، مسئله غریزه جنسی است که قابل انکار نیست و هر چه سعی شود نادیده گرفته شود، باز نمیتوان وجود آن را انکار کرد؛ به خصوص در مورد دختران و پسران جوانی که در اوج بلوغ جنسی قرار دارند. از این رو، آنچه در این دوستیها مبادله میشود، غیر از آن دوستیها خواهد بود.
قرآن در دو جا، جنس مؤنث و مذکر را از داشتن روابط دوستانه با نامحرم برحذر داشته و آن را مورد مذمت قرار داده است. (1) البته این نهی به معنای آن نیست كه در شریعت اسلام، اصل رابطه دختر و پسر و ارضاي غريزه جنسي ممنوع شده باشد؛ زیرا اصل وجود این نیاز و احساس طبیعی، در همه انسانها نهاده شده تا پسر و دختر انگیزه لازم را برای تشکیل زندگی مشترک را داشته باشند؛ اما آنچه در اسلام بر آن تاكيد شده نظام مندي و ضابطه مندي آن است؛ افراط و تفریط و پیروی نکردن از توصیههای عقل و شرع، نه تنها در مسیر ارضای این نیاز، مشكلاتي را به وجود مي آورد، بلکه تأثیرات مخربی در دیگر زمینههای زندگی فردی و اجتماعی انسان ایجاد می كند.
الف) ضوابط رابطه دختر و پسر
ارتباطات غیر ضروری بین دختران و پسران، از مناسبترین زمینههای نفوذ شیطان است. این نوع ارتباط، ناخودآگاه، انسان را به روابط غیر اخلاقی سوق میدهد. این گونه گفتگوها، اگرچه در آغاز همراه قصد سوء، خلاف و لغزش نباشد، اما در ادامه راه به مسیر نادرست مىانجامد. پس برای دور ماندن از این گونه مفاسد و تحت الشعاع قرار نگرفتن ارتباط عادی برای مصالح ویژه از قبیل مباحثات علمی، داد و ستد، رفت و آمدهای خانوادگی و حتي استاد و شاگردی، که لازمه زندگی اجتماعی هستند، قرآن برای ارتباط با جنس مخالف چند توصیه مهم به دختران و پسران به ويژه دختران دارد:
1. رعایت حجاب: این مسأله در چند آیه مطرح شده است. (2) البته این امر اختصاص به دختران ندارد؛ بلکه پسران نیز موظف به رعایت آن هستند.
2. رعایت حیای فردی و عفّت جمعی: قرآن کریم، در داستان دختران شعیب میفرماید: «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ؛ (3) پس یکی از آن دو (دختران شعیب) آمد نزد او (موسی)؛ در حالی که همراه با شرم و حیا گام بر میداشت.» از این آیه، استفاده میشود که حیا برای زن و البته مرد، دارای ارزش اخلاقی ویژه است. حیا به این معنا است که انسان به جهت ترس از آلوده شدن به گناه، خود را از ورطه گناه دور بدارد.
3. رعایت وقار و متانت در ارتباط ها: خداوند خطاب به زنان میفرماید: سخن گفتنشان نباید به گونهای باشد که هوس مردان را بر انگیزد؛ «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً.» (4) نیز میفرماید: «وَ قَرْنَ فی بُیوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیةِ الْأُولی؛ (5) در خانه خود بمانید و چون زنان دوران جاهلیت نخستین، با آرایش در میان مردم ظاهر نشوید.»
3. مراقبت در انگيزهها: هر ارتباطی، حتی ارتباط با جنس موافق، هدف و انگیزهای را دنبال میکند که نقش محرک را در ایجاد ارتباط بازی میکند.
ب) انگیزههای برقراری ارتباط با جنس مخالف
1. ازدواج: یکی از بهانههای ارتباط، وعده ازدواج است. معمولاً با این وعدهها پسران با دختران ارتباط پیدا میکنند؛ اما حقیقت امر این است که وجود فکر ازدواج در بین دختران و پسران، تنها نوعی ساز و کار دفاعی برای ایجاد رضایت خاطر و رهایی از اضطراب و نیز پوششی برای دینی نشان دادن این گونه دوستیها است. هدف بیشتر دخترها از دوستی با پسرها، ارضای نیازهای عاطفی، احساسی و پُر کردن تنهایی است و برعکس، انگیزه این ارتباطگیری در بسياري از پسرها، کامجویی و سوء استفاده جنسی بوده که در بعضی مواقع، با بهانه هايي چون"دادن وعده ازدواج" انجام میگیرد.
2. توهّم قدرت و جاذبه: پسران، داشتن دوست دختر را یک قدرت اجتماعی برای خود تصور میکنند و دختران نیز داشتن دوست پسر را جاذبه فردی و اجتماعی برای خود میشمارند. به همین دلیل، در بین برخي افرادی، نداشتن دوست از جنس مخالف، نوعی ناتوانی تلقی میشود. این نگرش، نقش مهمی در تحریک و تلاش دختران و پسران برای دوستیابی دارد. چنین نگرشی است که گاه برخی دختران و پسران را وادار میکند تا از طریق صحنهسازی و استفاده از روشهای تقلّبی این گونه وانمود کنند که دارای دوستي از جنس مخالفند.
3. نیاز به محبت بسیاری از دوستیها در جامعه ما، دارای کارکرد روانی- اجتماعی است؛ یعنی دختران و پسران پس از آن اقدام به این روابط میكنند كه مورد بیمهری خانواده قرار گرفته و از وضعیت روانی و اجتماعی خویش ناراضی هستند. بنابراین، به دنبال یافتن یک پایگاه روانی و اجتماعی مطمئن هستند تا از طریق آن به آرامش و رضايتمندي بيشتري دست يافته و كمبود محبت خانواده را جبران نمايند.
اما اين ارتباط، اكثرا موفقيت آميز نيست؛ زیرا این روابط پنهانی كه به دور از چشم خانواده صورت میگیرد، پس از چندي تنش ها و اضطراب هاي ديگري را دامن مي زند. (6) كه ساده ترين اين اضطراب ها نگراني از آينده اين رابطه و فقدان ضامن اجتماعي و عقلاني استمرار اين رابطه است.
ج) آسیبهای دوستی دختر و پسر
در بین ارتباطات انسانی که از نیازهای اساسی زندگی انسان است، نیاز به ارتباط با جنس مخالف از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ چرا كه اگر این ارتباط از چارچوب هنجار اجتماعی و دینی خارج شود، آثار و تبعات متعددی از قبیل آسیبهای: روانی، اجتماعی، تربیتی و معنوی به دنبال میآورد كه به راحتی قابل جبران نیست. در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1. فقدان شناخت درست و واقعبینانه: معمولاً ادعا میشود این گونه روابط و دوستیها به انگیزه ازدواج شکل میگیرد؛ ولی با کمی دقت مي توان فهميد كه روح حاکم بر این دوستیها عشق ورزیدن است؛ نه خردورزی. بدیهی است که پای خرد و عقل، در میدان عاشقی لنگ است. این نوع انتخاب که در فضایی آکنده از احساسات و عواطف انجام میگیرد، به دلیل عدم شناخت عمیق و واقعبینانه، زندگی مشترک را تلخ و آینده را تیره و تار میسازد. پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرمایند: «حُبُّكَ لِلشَّیءِ یعْمِی وَ یصِمُّ؛ دوست داشتن تو نسبت به چیزی، تو را كور و كر میكند.» (7)
2. ایجاد جوّ بدبینی: این گونه دوستیها و روابط، اگر به ازدواج هم بینجامد، پس از مدتي جوّ بدبینی و سوء ظن را به دنبال خواهد داشت. پسر به خود میگوید این دختر وقتی به راحتی با من پیوند و رابطه برقرار نمود، چه تضميني براي عدم وجود چنين روابطي در قبل از ازدواج و بعد از آن وجود دارد. از كجا معلوم كه در آینده، با دیگری ارتباط برقرار نكند؟ دختر نیز همین تصور را نسبت به پسر دارد. در نتيجه براي ادامه مسير زندگي اعتماد كافي وجود نخواهد داشت.
3. اُفت تحصیلی یا علمی: دلمشغولی و اضطرابی كه در اثر این گونه پیوندها پدید میآید، بزرگترین سد راه تعالی علمی و تحصیلی است. از این رو، متصدیان امور علمی مدارس و دانشگاهها توصیه میكنند که حتی ایام عقد و نامزدی جوانان در بحبوحه تحصیلات نباشد تا آنان بتوانند با تمركز بیشتر، در ادامه دروس و امتحانات موفق شوند. اين اشتغال روحي در روابط نامطمئن و سستي چون دوستي هاي عاطفي چندين برابر دوران نامزدي است و چه بسا عقد ازدواج و دوران نامزدي محدود كننده غريزه، احساسات و تفكر در يك مسير معلوم ومشخص بوده و اگر هم اشتغالي ايجاد كنند، اشتغالي سازنده و در اصل انگيزه دهنده براي ادامه تحصيل باشد.
4. عدم استقبال از تشکیل خانواده: این گونه روابط و دوستیها معمولاً به انگیزه تفنّن و سرگرمی شكل میگیرد و در خلال آن، از خودباوری و زودباوری دختران سوء استفاده میشود. متأسفانه در بسیاری موارد، بین عشق و هوس تمییز داده نمیشود. عشق حقیقی و پاك، با هوسهای آلوده و زودگذر، تفاوت جوهری دارد.
5. پیدایش تنوّعطلبی و اثرگذاری آن بر انتخاب فرد در ازدواج: حس تنوعطلبی انسان از یك طرف، و فقدان عامل بازدارنده از طرف دیگر، باعث میشود برخی سراغ ازدواج و تشكیل خانواده نروند. جامعهای كه از تشكیل كانون خانواده استقبال نكند، هیچگونه ضمانتی برای رشد و شكوفایی فضایل انسانی در آن وجود ندارد. عمده خوبیها و كمالات والای انسانی، در پرتو تشكیل خانوادهای سالم به فعلیت میرسد. و با تقويت تنوع طلبي در روابط زناشويي، ديگر زمينه اي براي استمرار بنيان خانواده باقي نخواهد ماند.
6. اضطراب، تشویش و احساس نگرانی: در دوستیهای موجود بین دختران و پسران، از آن جا که این گونه دوستیها بدون ضابطه و ضامن اجرايي رسمي و قانوني براي استمرار و تعهد طرفين مي باشد با مخاطرات روانی گوناگونی از جمله اضطراب و تشویش همراه است. وجود افکار دیگری چون احساس گناه، نگرانی از تهدیداتی که توسط پسر برای فاش کردن روابطش با دختر صورت میگیرد، یک تعارض درونی و اضطراب مستمر را به دنبال خود دارد.
7. محرومیت از ازدواج پاک: دخترانی که در پی این روابط هستند، معمولاً به جرم آلودگی به این روابط، شرایط ازدواج پاک را از دست میدهند. البته این گونه روابط ناسالم، حتی در ازدواج پسران نیز تأخیر ایجاد می کند.
8. از بین رفتن کرامت انسانی و غرق شدن در گرداب شهوتها: اگر انسان به غریزه جنسی به عنوان یک هدف و
خارج از چهارچوب مقرّرات اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی بپردازد، هر عاملی که بهتر و بیشتر به شهوتها پاسخ دهد، جایز شمرده میشود. با نگاهی به جوامع غربی پیامدهای منفی رابطه دختران و پسران را بر فرد و جامعه، بهخوبی درخواهیم یافت در این جوامع هدف انسان از زندگی و آینده روشن از میان رفته و افزایش روز افزون آسیبهای اخلاقی و انسانی، همه ناشی از غلبه شهوات و بی بند و باری، بر عقل و ایمان است.
9. آلوده شدن به معصیت: قرآن کریم و روایات معصومان از ارتباط جنسی با دیگران و نگاههای شهوتآمیز بر حذر داشته و وعده خسران و عذاب به مرتکبان چنین اعمالی داده است. قرآن میفرماید:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى.. . وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ.. . إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ...؛ (8) به مؤمنان بگو: چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند و عفاف خود را حفظ کنند. این، برای آنان پاکیزهتر است... و به زنان با ایمان بگو: چشمهای خود را (از نگاه هوسآلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را آشکار ننمایند؛ جز بر شوهرانشان... .»
با توجه به مفاد این دو آیه، اگر دختر و پسر نامحرم از ابتدا به یکدیگر توجه ننمایند و به هم نگاه هوسآلود نکنند، آیا دوستیها و عشقهای خیابانی به وجود میآیند؟ امام باقر ـ علیه السلام ـ به نقل از جدش رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید:
هر کس نگاه به نامحرم کند، خداوند چشمانش را از آتش جهنم پر خواهد کرد و هر کس با نامحرمی دست بدهد و مصافحه بکند، دچار غضب الهی شود. هر کس با زن یا مرد نامحرمی همراه شود (در جای خلوتی با هم باشند)، خداوند آنان را در زنجیرهای آتشین کرده و به جهنم خواهد انداخت؛ (9) مگر کسی که توبه کند.
نتیجه سخن
اسلام که یک مکتب جامع است و میخواهد پسران و دختران مسلمان، از یک طرف روحی آرام و اعصابی سالم و چشم و گوشی پاک داشته باشند تا بتوانند قلههای رفیع انسانی و رستگاری را فتح نمایند و از طرف دیگر، به نیازهای غریزی و فطری خود نیز دست یابند. بنابراین، با حساسیت ویژه، اما واقعبینانه و لحاظ کردن طبیعت و امیال درونی و خواستههای نفسانی انسان، قوانین و احکامی را جهت حفظ و نگهداری فرد و جامعه در خط اعتدال و میانهروی وضع کرده است. از جمله آن احکام، چگونگی ارتباط با جنس مخالف است. اینها همه به سبب این است که اسلام از جانب کسی برای هدایت انسانها فرستاده شده است که خالق فطرت و غریزه با تمامی استعدادهای بهینه و ذخیره شده در انسان است. پس، هر عاملی که موجب تحریک انگیزههای شهوانی در جامعه گردد و به آرامش روحی و روانی و عفت عمومی صدمه وارد کند، مورد تأیید اسلام نیست. اسلام میخواهد انواع لذتهای جنسی در محیط و درون خانواده شکل گیرد و از این طریق، آرامش روحی و روانی و پیوندهای عاطفی نیز برقرار بماند و با طرح آن در محیط جامعه، به پیوند خانواده و اجتماع نیز آسیب وارد نشود. روشن است رسیدن به این مقصود، جز با در نظر گرفتن محدودیت در روابط دختر و پسر ممکن نمیشود.
پینوشتها:
1. در آیه 5 سوره مائده خطاب به مردان میفرماید: «وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ.» و در سوره نساء آیه 25 خطاب به زنان میفرماید: «وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَان.»
2. قصص (28)، آیه 25.
3. نور (24)، آیه 31.
4. احزاب (33)، آیه 32.
5. همان، آیه 33.
6. احمدی، علی اصغر، روابط دختر و پسر در ایران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، ص 118.
7. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413 هجرى قمری، ج 4، ص 380.
8. نور (24)، 30 ـ 31.
9. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، 1409 ه. ق، ج 28، ص 364.
۱۳۹۱/۱۲/۱۸ ۱۶:۱۶ شناسه مطلب: 87495
۱۳۹۱/۱۲/۱۸ ۰۵:۱۴ شناسه مطلب: 87479
سلام. پدر من در روز عاشورا فوت کرد! پدرم آدمی بود که کار سختی انجام می داد تا رزق و روزیِ زن و فرزندانش را در بیاورد و خصوصیتی داشت که به کسی کاری نداشت و دوست نداشت کسی به کارش کاری داشته باشد! اکنون می خواهم بدانم که پدرم چه درجه ای دارد در عالم برزخ؟
پاسخ:
پيش از هر چيز عرض تسليت ما را به خاطر از دست دادن چنين پدر بزرگواري پذيرا باشيد؛ از خداوند متعال براي ايشان رحمت و مغفرت و سعادت زندگي در جوار پاكان درگاه ربوبي را خواستاريم.
به طور كل به دليل عدم دسترسي ما به عالم برزخ و جزئيات آن، ما نمي توانيم در مورد وضعيت خاص افراد در آنجا به آگاهي دقيق و قطعي برسيم، هرچند اعمال و رفتار اين افراد در طول زندگي بهترين شاهد بر حال آنان در آن عالم خواهد بود و يا سختي ها و رنج هايي كه كشيده اند نيز مي تواند زمينه تطهير آنان را فراهم نمايد كه اميدواريم در مورد پدرتان اين گونه باشد و انشاء الله ايشان وضعيت خوبي در برزخ دارند.
چنان كه در روايات ما بيان شده كساني كه در زندگي خود به جهت كار و كسب روزي حلال تلاش دارند از اجر. قرب بالايي برخوردارند؛ اصولا كار و تلاش در اين مسير از بالاترين عبادات شمرده شده است؛ در روايتي از نبي اكرم (ص) آمده: «العبادة سبعون جزءا أفضلها طلب الحلال (1)عبادت هفتاد جزء دارد، برترينش در طلب روزى حلال بودن است.»
به علاوه نفس وفات ايشان در روز عاشورا و در روز شهادت امام حسين(ع) و پاك ترين اصحاب و ياران ان حضرت نيز مي تواند مويد ديگري بر وضعيت مطلوب ايشان در عالم برزخ باشد. زيرا ما معتقديم كه زمان و مكان مرگ نيز در راحتي و آساني جان دادن و در محاسبه اعمال برزخ از اموات بي تاثير نيست(2) و اين ها همه نشانه هاي مثبتي از وضعيت مطلوب ايشان در عالم برزخ است ان شاء الله.
هرچند بر اساس معيارهاي ديني مهم ترين عامل تعيين وضعيت افراد در عالم آخرت اعمال خود آنان است چنان كه خداوند به صراحت مي فرمايد:« كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَة (3) هر كس در گرو اعمال خويش است».
بد نيست در مورد كارهايي كه مي توان براي اموات انجام داد هم اشاره اي داشته باشيم:
آنچه مسلم است به طور كلي صدقات و خيرات خالصانه به نيت اموات به حال آن ها سودمند بوده و مي تواند مشكلات احتمالي آنان را بر طرف نمايد، كه مهمترين كارها در اين مسير پرداخت بدهي هاي (حق الله يا حق الناس) آنها است.
در اين زمينه اگر احتمال مي دهيد ايشان بدهي از حيث عبادات واجب دارند و كمبودهايي از اين جهت داشتند، براي اداي آن خود اقدام نماييد يا با گرفتن اجير اين كار را انجام دهيد؛ به علاوه اگر احتمال مي دهيد دين و قرض مالي بر عهده دارند براي اداي آن تلاش نماييد و بخصوص اگر حق كسي هرچند حق غير مالي بر عهده ايشان بوده، مثلا كدورتي با كسي داشتند يا حق كسي را به نوعي خواسته يا ناخواسته ضايع كردند ، تلاش كنيد براي حل اين امر اقدام نماييد.
در اين زمينه اگر از موردي اطلاع نداريد بهترين كار پرداخت حق مظالم به حاكم شرع ( مراجع ) است كه در امور خاصي از صدقات مصرف مي شود و ثواب آن در مسير رضايت طلبكاران ناشناس آن مرحوم به كار مي رود كه آن شاء الله رضايت آن ها درپيشگاه الهي جلب خواهد شد. در ضمن به فرموده برخي از بزرگان، اموات از چيزي به اندازه هديه ثواب صلوات به ايشان خوشحال نمي شوند.
پي نوشت ها:
1. خرمشاهي، بهاء الدين، پيام پيامبر، چاپ منفرد، تهران، 1376 ه ش ، ص 790.
2. رك: شيخ صدوق، من لايحضر الفقيه، چ جامعه مدرسين، قم 1404 ه ق، ج 1، ص 138.
3. مدثر (74) آيه 38.
موفق باشید.
۱۳۹۱/۱۲/۱۷ ۱۸:۱۵ شناسه مطلب: 87447
۱۳۹۱/۱۲/۱۷ ۰۸:۴۴ شناسه مطلب: 87443
1- آیا درست است که امام علی (علیه السلام) هفت روز بعد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) زن گرفتند؟ اگر نه پس آیا کلاً زن گرفته اند بعد ایشان؟
2- امام علی (علیه السلام) چند زن داشته؟
3- پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چند زن داشته؟
پرسش1: آیا درست است که امام علی (علیه السلام) هفت روز بعد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) زن گرفتند؟ اگر نه پس آیا کلاً زن گرفته اند بعد ایشان؟
پاسخ:
از نظر طبيعي هر انساني نيازمند به همسر مي باشد. در دين اسلام ازدواج امري مشروع و از سنّت هاي پيامبر است به همين روي در نگره و سيره ي معصومان نسبت به اين امر تأكيد زيادي شده است.
اميرمؤمنان علي(ع) مطابق اين سنت الهي با حضرت فاطمه(س) ازدواج كرد. آن حضرت تا هنگامي كه فاطمه(س) در قيد حيات بود همسر ديگري اختيار نكرد، همانگونه كه پيامبر(ص) تا زماني كه خديجه زنده بود همسر ديگري نگرفت. امّا علي(ع) پس از شهادت فاطمه(س) مجبور بود ازدواج و همسري براي رسيدگي به امور خانواده و سرپرستي فرزندان اختيار نمايد تا به امورزندگي و خانواده سامان دهد.
از طرفي فاطمه(س) هم روز شهادتش ضمن وصايايي به علي(ع) فرمود: مردان ناچارِ از داشتن همسر هستند (به همين جهت) شما «امامه» (نوه پيامبر(ص) يعني دختر زينب كه دختر رسول خدا(ص) بود) را براي همسري اختيار كن، زيرا او همانند خودم نسبت به فرزندانم مهربان است.»(1) علي(ع) براي آنكه به وصيت فاطمه(س) عمل كرده باشد با امامه ازدواج كرد.»(2) اما زمان ازدواج را اكثر منابع تعيين نكرده اند و تنها در بحارالانوار، از كتاب قوت القلوب، چنين آمده است: علي(ع) نه روز پس از شهادت فاطمه(س) ازدواج كرد.»(3) ولي نويسنده كتاب، ابو طالب مكي از علماي عامه است، كه در ميان اهل سنت فاقد اعتبار است، درباره كتاب قوت القلوب او گفتهاند: در اين كتاب مطالب ناشناخته و منكري آورده است.(4)
بنابراين، اقدام علي(ع) در ازدواج با امامه مطابق با وصيت حضرت زهرا(س) بوده است. و اگر روايت معتبر باشد و اندك زماني پس از شهادت حضرت زهرا(س) اقدام به ازدواج كردند، چنين امري كه در عرف امروز ناپسند تلقي مي شود، در فرهنگ صدر اسلام اينگونه نبوده است. و اين عمل نشانه بي مهري علي(ع)نسبت به همسر بزرگوارشان حضرت زهرا(س)نيست، بلكه امام احترام فوق العاده اي براي همسرشان قائل بودند و به همين دليل هم تا زماني كه فاطمه(س) زنده بود با هيچ زن ديگري ازدواج نكرد.
پي نوشت ها:
1. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، ج 43، ص 192.
2. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، داراحياء التراث العربي، اول، 1417 ق، ج 7، ص 25، قرطبي، استيعاب، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1415 ق، ج 4، ص351.
3. مجلسي، همان ، ج 42، ص 92.
4 . خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، متوفاي 463 هـ، دار الكتاب العربي، بيروت، ج 3، ص 89.
-------------------------------
پرسش2: امام علی (علیه السلام) چند زن داشته؟
پاسخ:
همسران علي (ع) عبارتند:
1-فاطمه زهرا (ع)،
2-امامه دختر ابو العاص بن ربيع بن عبد العزى بن عبد شمس،
3-ام البنين دختر حزام بن دارم كلابيه،
4 -ليلى دختر مسعود بن خالد دارميه،
5-اسماء بنت عميس خثعمى،
6-ام حبيب دختر ربيعه تغلبيه،
7-خوله دختر جعفر بن قيس بن مسلمه حنفى و يا به قولى ديگر خولة دختر اياس،
8-ام سعد يا ام سعيد دختر عروة بن مسعود ثقفى،
9-مخبأة دختر امرى القيس بن عدى كلبى. (1)
لازم به يادآوري است اين تعداد زنان امام علي(ع) همه در يك زمان نبودند؛ چرا كه اسلام تعداد همسران را به چهار محدود نموده است. امام علي در هيچ زمان از چهار همسر بيشتر نداشت.
پي نوشت ها:
1. محسن امين اعيان الشيعه، بيروت، دار التعارف للمطبو عات، 1418 ه، ج2، ص10-11؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 42، ص 74.
---------------------------------
پرسش3: پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چند زن داشته؟
پاسخ:
آنچه كه در منابع معتبر آمده است، افراد زير همسران رسول خدا (ص) مي باشند كه ما آن را از كتاب تاريخ پيامبر اسلام، مرحوم آيتي مي آوريم:
1 - (خديجه): دختر (خويلد) (ابن اسدبن عبدالعزى بن قصى)كه پانزده سال پيش ازواقعه فيل تـولـد يـافـت.
ام الـمـؤمـنين خديجه در چهل سالگى به ازدواج رسول خدا درآمد و همه فرزندان رسول خدا جز (ابراهيم) از وى تولد يافتند.
خـديـجـه قـبـل از ازدواج بـا رسـول خـدا، نخست به ازدواج (ابوهاله تميمى) و بعد به ازدواج (عـتـيـق بن عائذ بن عبداللّه بن عمر بن مخزوم) درآمده بود وى حدود بيست و پنج سال با رسول خدا زندگى كرد و در شصت و پنج سالگى (سال دهم بعثت) وفات كرد.
2 ـ (سـوده): دخـتـر (زمـعـة بن قيس) بود كه رسول خدا او را پس از وفات خديجه و پيش از (عـايـشـه) بـه عـقـد خـويـش درآورد (سـوده) نـخـسـت بـه ازدواج پـسـرعـمـوى خـويـش (سـكران بن عمرو) درآمد و با سكران كه مسلمان شده بود به حبشه هجرت كرد و پس ازچند ماه به مكه بازگشتند سكران پيش از هجرت رسول خدا در مكه وفات يافت و (سوده) به ازدواج رسـول خـدا درآمـد وى در آخـر خـلافـت(عـمـر) و يا در سال 54هجرى وفات كرد.
3 ـ (عايشه): دختر(ابوبكر (عبداللّه) بن ابى قحافه(عثمان )از (بنى تيم بن مره)
كه در مكه به عقد رسول خدا درآمد.
4 ـ (حـفـصـه): دخـتر (عمر بن خطاب) ابتدا به ازدواج (خنيس بن حذافه سهمى)درآمد، (خـنـيـس) پيش از آن كه رسول خدا به خانه (ارقم) درآيد اسلام آورد و در بدر واحد شركت كرد و در احد زخمى برداشت كه براثر آن وفات يافت.
(حـفصه) بعد از عايشه، در سال سوم هجرت به ازدواج رسول خدا درآمد و درسال41 يا 45 و به قولى سال 27 هجرت وفات يافت.
5 ـ (زيـنـب): دختر (خزيمة بن حارث) از (بنى هلال) بود او را (ام المساكين) مى گفتند، شـوهـرش(عـبـداللّه بن جحش اسدى) در جنگ احد به شهادت رسيد، بعداز حفصه به ازدواج رسول خدا درآمد و پس از دو يا سه ماه در حيات رسول خدا وفات يافت.
6 ـ (ام حـبـيـبـه) رمـلـه: دخـتـر (ابـوسـفـيـان) از(بـنـى اميه) بود كه با شوهر مسلمان خـود(عـبـيـداللّه بـن جـحس) به حبشه هجرت كرد عبيداللّه در حبشه نصرانى شد و سپس از دنـيارفت ام حبيبه توسط نجاشى پادشاه حبشه در همان جا به عقد رسول خدا درآمد و آنگاه به مـديـنه فرستاده شد گويند نجاشى از طرف رسول خدا چهارصد دينار كابين به وى داد و آن كه ام حبيبه را به ازدواج رسول خدا درآورد(خالدبن سعيدبن عاص)بود.
7 ـ (ام سـلـمـه )) هـنـد: دخـتـر (ابـوامـيـه مـخـزومـى) و شـوهـرش(ابوسلمه): عبداللّه بن عبدالاسدمخزومى) پسرعمه رسول خدا بود (ابوسلمه) بر اثر زخمى كه درجـنـگ احد برداشته بود به شهادت رسيد. آنگاه (ام سلمه) به ازدواج رسول خدا درآمد و بين سالهاى 60 تا 62 بعد از همه زنان رسول خدا وفات كرد.
8 ـ (زينب ): دختر (جحش) از (بنى اسد) دختر عمه رسول خدا بود كه به دستور آن حضرت به عقد(زيدبن حارثه) درآمد و آنگاه كه زيد او را طلاق داد. پس از ام سلمه به همسرى رسول خدا سرافراز گشت وفات زينب در سال بيستم هجرى بوده است.
9 ـ (جـويـريـه): دخـتر(حارث بن ابى ضرار) از قبيله(بنى المصطلق خزاعه) بود كه در سال پنجم يا ششم هجرت در غزوه بنى المصطلق اسير شد رسول خدا قيمت او را دادو او را آزاد كرد و به اختيار خودش به ازدواج رسول خدا درآمد وى در سال 50 يا 56هجرى از دنيا رفت.
10 ـ (صـفـيـه): دخـتـر(حـيـى بـن اخـطب) از يهوديان ابتدا همسر(سلا م بـن مـشـكم) و سپس(كنانة بن ربيع) بود(كنانه) در جنگ خيبر (صفر سال هفتم هجرت ) كـشته شد و صفيه به اسارت درآمد و رسول خدا او را آزاد كرد و به زنى گرفت و در سال پنجاهم هجرت در خلافت(معاويه ) درگذشت.
11 ـ (مـيـمـونـه): دخـتـر (حـارث بـن حـزن) از (بـنـى هـلال ) بـود كـه ابـتـدا بـه ازدواج(ابـورهـم بـن عـبـدالـعـزى) درآمـد سـپـس در ذى الـقـعـده سـال هـفتم هجرى در سـفر(عمرة القضا) به وسيله(عباس بن عبدالمطلب) در سرف به عقد رسول خدا درآمد.وى در سال 51 يا 63 يا 66 هجرى در همان (سرف) درگذشت. (1)
درباره همسران رسول خدا فلسفه ازدواج هاي آن حضرت، به كتاب همسران پيامبر(ص)، حسن عاشوري مراجعه نماييد.
پي نوشت:
1. محمدابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، تهران انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ص 70-75(با تلخيص).
موفق باشید.
۱۳۹۱/۱۲/۱۷ ۰۳:۱۲ شناسه مطلب: 87417
سلام علیکم، انسان چه کند که خدا توفیق شهادت را به او دهد؟ بنده در ضمن آنکه خواستار رسیدن به این توفیق هستم، اولا اکنون جنگی وجود ندارد و دوم آنکه اگر هم باشد بنده جرأت جنگیدن ندارم. آیا دعا یا زیارت خاصی برای این کار هست؟ با تشکر.
پاسخ:
پرسشگر گرامي! هر كه صادقانه از خداوند شهادت را مسئلت كند، خداوند او را به منزل هاي شهيدان برساند، هر چند در بستر خود بميرد. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «هر كه براستي خواهان شهادت باشد، (ثواب آن) به او داده مي شود، هر چند به شهادت نرسد.»(1)
- براي رسيدن به جواب به مطالب زير دقت كنيد:
1- قرار گرفتن در مسير شهادت:
وظيفه مهم ما گام برداشتن در راه نوراني شهدا و الگو قرار دادن آنها در زندگي است. دفاع از دين و ارزش هاي الهي و اسلامي و انجام وظايفي كه از طرف خداوند به عنوان مسلمان مؤمن بر عهده ما گذاشته شده و منطبق كردن برنامه زندگي با دستورات دين و قرآن و سنت معصومين (علیهم السلام) همان راه روشن و سعادت بخش شهدا است. اگر در اين راه گام برداريم در مسير شهادت قرار گرفته ايم و از ثواب و پاداش شهيدان بهره مند مي شويم هر چند به شهادت هم نرسيم. بايد روحيه شهيد و شهادت را همواره در وجود خويش حفظ كنيم و اين وظيفه مهم كنوني ما است. اگر در راه شهدا و در مسير تحقق بخشيدن به هدف عالي آنها كه همان حاكميت دين الهي و دستورات قرآن و ايجاد جامعه اي توحيدي و اسلامي گام برداشتيم، به مسؤليت مهم خود عمل شويم هر چند به ظاهر به شهادت هم نرسيم.
2- حقيقت شهادت:
شهيد در اصطلاح فقه به كسي گفته مي شود كه در خط مقدم جبهه به شهادت برسد كه غسل و كفن بر او واجب نيست. اما در روايات موراد ديگري را هم شهيد ناميده اند كه به معني آن است كه اجر شهيد دارد. بلي، همه گناهان شهيد را خداوند مي آمرزد، مگر حق الناس را؛ به نكات ذيل در مورد شهيد و شهادت عنايت فرماييد.
«شهيد» كسي است كه يك روح بزرگ دارد؛ روحي كه هدف مقدس دارد. كسي است كه در راه عقيده كشته شده است. كسي است كه براي خودش كار نكرده است. كسي است كه در راه حق و حقيقت و فضيلت قدم برداشته است.
مثل شهيد، مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افكندن است. تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده، بنشينند و آسايش بيابند و كار خويش را انجام دهند. آري، شهدا شمع محفل بشريتند. سوختند و محفل بشريت را روشن كردند.
شهادت، قداست خود را از اين جا كسب مي كند كه فدا كردن آگاهانه تمام هستي خود است در راه هدف مقدس.
اگر شور يك عارف عاشق پروردگار را با منطق يك نفر مصلح با همديگر تركيب كنيد، از آنها منطق شهيد در مي آيد. منطق شهيد، منطق سوختن و روشن كردن است. منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه براي احياي جامعه است. منطق دميدن روح به اندام مرده ارزشهاي انساني است. منطق حماسه آفريني است، منطق دورنگري، بلكه بسيار دورنگري است.
اين كه هاله اي از قدس دور كلمه «شهيد» را گرفته است و اين كلمه در ميان همه كلمات عظيم، فخيم و مقدس، وضع ديگري دارد براي همين جهت است. اگر بگوييم قهرمان، مافوق قهرمان است؛ بگوييم مصلح، مافوق مصلح است؛ هر چه بخواهيم بگوييم، مافوق اينهاست.
3- اركان شهادت:
شهادت دو ركن دارد: يكى اين كه در راه خدا و فى سبيل الله و هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداى هدف نمايد. ديگر اين كه آگاهانه صورت گرفته باشد. شهادت به حكم اين كه عملى آگاهانه و اختيارى است و در راه هدفى مقدّس است و از هر گونه انگيزهى خودگرايانه منزّه و مبراست، تحسينانگيز و افتخارآميز است و عملى قهرمانانه تلقّى مى شود.
در ميان انواع مرگ و ميرها اين نوع از مرگ است كه ارزش آن از حيات و زندگى برتر و مقدّس تر است.(2)
انسانى كه با چنين شرايطى به استقبال مرگ مى شتابد شهيد است و اجر شهيد را نيز مى برد. در احكام شهيد مى خوانيم كسى كه به امر معصوم (ع) يا نايب او به جبهه برود و در ميدان نبرد كشته شود شهيد است و غسل و حنوط و كفن از او ساقط است، بلكه با لباس خودش دفن شود.»(3)
با اين حال روايتها و اخبارى هست مبنى بر اين كه اگر كسى بميرد، در حالى كه داراى محبّت اهل بيت باشد، شهيد از دنيا رفته است، و نيز آمرزيده مى شود و نيز با ايمان كامل از دنيا می رود.(4)
در روايتي آمده است: «المؤمن علي اي حال مات و في اي ساعه قبض، فهو شهيد»؛ «مؤمن در هر حال و زماني كه بميرد، شهيد است.(5)
يا در روايتى ديگر از رسول خدا(ص) نقل شده است كه حضرت فرمود: مَن عاشَ مدارياً مات شهيداً هر كس طورى زندگى كند كه مردم از او آزارى نبينند و در حال مداراى با مردم از دنيا برود، شهيد از دنيا رفته است.(6)
- اين گونه روايتها به اين موضوع اشاره مى كند:
كسى كه با چنين شرايطى از دنيا برود، اجر شهيد را مى برد. ولى حكم شهيد را ندارد. يعنى غسل، حنوط، و كفن از او ساقط نمى شود، بلكه بايد او را غسل داد يعنى احكام اموات را بايد درباره او اجرا كرد. شايد مراد اين روايات اين باشد كه چنين افرادي در مسير شهداء هستند و در راه همان هدف عالي و ارزشمندي كه شهدا جان پاك خود را فداي آن كرده اند گام بر مي دارند. هدف شهدا اعتلاي دين و دفاع از دين و عمل به احكام و دستورات دين مي باشد و انسان مؤمن و دوستدار اهل بيت(ع) و محصل علوم ديني و الهي نيز در همين مسير نوراني و سعادت بخش قدم بر مي دارد.
- توصيه پاياني:
در انتهاى سخن سفارش مى كنيم زيارت امين الله را هر روز يا هفته اى يك بار با توجه و تأمل بخوانيد. يكى از قسمت هاى مهمّ اين زيارت شريف اين عبارت است: ... اللهمّ فاجعل نفسى مطمئنّةً بقَدرِكَ، راضيةً بِقضائك...(7) بارخدايا! پس جان مرا مطمئن و آرام نسبت به سرنوشت قرار بده، و مرا خشنود نسبت به داوريت بگردان. كه اشاره دارد خدايا مرا به مقام «رضا» و «خشنودى» برسان تا آن چه به من مىرسد مرا از توجه به تو باز ندارد.
- حاصل سخن اينكه:
1- شهادت درجه اي است كه خداوند نصيب افرادي مي كند كه قابليت آن را داشته باشند؛ يعني، واقعا اهل تقوا بوده و عاشقانه آن را طلب كنند. البته در بعضي از روايات آمده است كه: زن و مرد با ايمان اگر نيت كار خيري را داشته باشند، هر چند موفق به آن عمل نشوند ثواب آن را در نامه عمل آنها مي نويسند.
2- آرزوي شهادت به معناي برگزيدن بهترين نوع مرگ است. به عبارت ديگر همه از دنيا رفتني هستند؛ اما هنر انسان با ايمان آن است كه با بهترين انتخاب از دنيا مي رود. شهادت به معناي پذيرش مسؤوليتي بزرگ تر در برابر مسؤوليت هاي كوچك تر است. شهادت خودكشي و مسؤوليت گريزي نيست؛ بلكه انجام رسالت هاي بزرگ تر اجتماعي و فداكاري در راه مصالح عالي اسلام و جامعه اسلامي است. شهادت طلبي به معناي آن است كه در عرصه نياز جامعه به فداكاري، مصالح شخصي و خانوادگي مانند غل و زنجير انسان را پاي بسته نمي كند؛ بلكه انسان شهادت جو، مرز و حصار خوديت و دلبستگي و تعلق خانوادگي را پاره مي كند و در راه آرمان هاي مقدس عاشقانه و بدون اندك درنگ به پيش مي تازد.
- براي آگاهي بيشتر:
1. شهيد، تأليف استاد مرتضي مطهري.
2. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج3، ص218-224.
پي نوشت ها:
1. ر.ك: ميزان الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخي، نشر دارالحديث، ج 6، ص0 288 تا 2884.
2. براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه نگاه كنيد به: «قيام و انقلاب مهدى، به ضميمه شهيد از استاد مطهرى»
3. امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 1، ص 66.
4. زمخشري، تفسير كشاف، نشردار الكتاب العربي بيروت، 1411 ق، ج 3، ص 403.
5. ميزان الحكمه، رجمه حميدرضا شيخي، نشر دارالحديث، ج 5، ح 9803.
6. علي متقي، كنزالعمال، نشر موسسه رسالت، بيروت، 1413 ق. حديث 7173 و 7171.
7. حاج شيخ عباس قمى، مفاتيحالجنان، ص 578.
موفق باشید.