پرسش وپاسخ

پرسشگر محترم اين كه چرا در آيه "سمع" مفرد آمده و "ابصار و افئده" جمع؛ عالمان تفسير وجوهي گفته اند:

پرسشگر محترم اين كه چرا در آيه "سمع" مفرد آمده و "ابصار و افئده" جمع؛ عالمان تفسير وجوهي گفته اند:

 اول اينكه كلمه "سمع " گاهي به عنوان اسم جمع به كار مي رود، درحالي كه در اسم جمع معني جمع قرار دارد و نيازي به جمع بستن ندارد.

دوم اينكه، " سمع " مي تواند معني مصدري داشته باشد و حال آن كه مصدر دلالت بر كم و زياد هر دو مي كند و نيازي به جمع بستن ندارد.

سوم اينكه، تنوع ادراكات قلبي ومشاهدات با چشم نسبت به مسموعات بيشتر است. به خاطر اين تفاوت قلوب و ابصار به صورت جمع ذكر شده، ولي" سمع" به صورت مفرد آمده است. مطلب ديگر اينكه در فيزيك جديد آمده كه امواج صوتي قابل استماع تعداد نسبتا محدودوي است و از چندين ده هزار تجاوز نمي كند. در حالي كه امواج نورها و رنگ هايي كه قابل ديدن هستند، از ميليون ها مي گذرد.(1)

ولي اين كه اين جمع و مفرد آوردن از نظر پزشكي و جنين شناسي چه توجيهي دارد، از توان ما خارج است و شايد عالمان و پزشكان جنين شناس وجوه خوبي براي اين مفرد و جمع آوردن از لحاظ پزشكي بدانند كه بايد به آنان مراجعه كرد.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم، ج1، ص 89.

دنيا داراي نظامي است متناسب با هدف خلقت كه همان ابتلا و امتحان و به فتنه انداختن و رشد دادن است.

دنيا داراي نظامي است متناسب با هدف خلقت كه همان ابتلا و امتحان و به فتنه انداختن و رشد دادن است.

خداوند بشر را خلق كرده تا در كوره هاي امتحان و فتنه رشد يابد و توانايي هاي تكويني اش را فعليت بخشد و خوب از بد متمايز شود:

الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (1)

آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مي‏كنيد.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ(2)

آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مي‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟!

اعمال انسان هم در اين نظام به طور طبيعي تاثير هاي مثبت و منفي دارد و اين لازمه خلقت است. سيل ويران مي كند، آتش مي سوزاند، باران حيات مي بخشد و ...

رفتار پدر و مادر هم به طور طبيعي و مطابق نظام علت و معلول در فرزندان بخصوص در دوران حمل و جنيني و شيرخوارگي و كودكي تاثير گذار است. پدري كه مشروب مي خورد و در حال مستي با مادر گناهكار همبستر مي شود و در اين همبستري نطفه فرزندي بسته مي شود و فرزندانش را با لقمه حرام بزرگ مي كند، به طور طبيعي زمينه هاي ميل به گناه و فساد در اين فرزند زيادتر شده و زمينه هاي اصلاح و نيك بودن در او كمتر مي شود و بر عكس پدر و مادري كه از لقمه حلال ارتزاق كرده و با ياد خدا و طهارت آميزش مي كنند و ...، طبيعي است كه زمينه فساد و گناه در اين فرزند كمتر بوده و زمينه هاي عبادت و بندگي در او بيشتر مي باشد گر چه در هيچ كدام اين زمينه ها به حدي نيست كه آنان را به خوب بودن يا نبودن و بد بودن يا نبودن مجبور كند و هر كدام در نهايت اختيار و توانايي دارد بر خلاف اين زمينه ها عمل كند و اين زمينه ها را تضعيف كرده و زمينه هاي مقابل را در خود به وجود آورد ولي به طور طبيعي فرزند پدر و مادر فاسد به فساد ميل بيشتري دارد و فرزند پدر و مادر صالح به صلاح.

اينها اقتضاهاي طبيعي نظام خلقت و دنيا و دار امتحان و فتنه و عمل است و از بين بردن آنها يعني به هم زدن اين نظام و در هم ريختن آن. پس اين تاثير گذاري ها و تاثير پذيري ها طبيعي و لازمه خلقت است و چاره اي از آن نيست و همه مطابق حكمت خدا و به اذن او بوده و خداوند بر همه آگاه است. 

در نظام كيفر و پاداش هم خداوند عادل است و با هر كس مطابق سرمايه، توانايي ها و زمينه هاي مثبت و منفي اي كه دارد، عمل مي كند. كسي كه سرمايه زيادتر دارد، مسئوليتش هم زيادتر است و كسي كه سرمايه كمتر دارد، انتظار كمتري هم از او مي رود.

از طرف ديگر پدر و مادر و ديگراني كه در ما تاثير مثبتي گذاشته و با عمل به وظايف انساني و دستورهاي پروردگار باعث ايجاد زمينه هاي مثبت در ما شده اند، براي اين تاثير مثبت گذاري مستحق پاداش مي شوند و ما هم بايد قدردان آنان باشيم چون در حقيقت بدانان بدهكاريم و بر ما حق نعمت و منت دارند و كساني كه با ظلم، تجاوز از حدود خدا و ارتكاب گناه در ما زمينه هاي منفي ايجاد كرده اند، نسبت به ما ستمگرند و متناسب با تأثيرگذاري منفي اي كه در ما نهاده اند، از بار گناهان ما به دوش آنها است. زيرا آنان سبب غير مستقيم گناه ما مي باشند گر چه ما هم گناه تصميم و انتخاب بد خود را بايد بدهيم.

در اينجا گناه ما تا حدودي به انتخاب و اختيار خود ما مربوط است كه به پاي خودمان نوشته مي شود و تا حدودي به زمينه هاي منفي اي كه آنان ايجاد كرده اند منسوب است كه به پاي آنها نوشته مي شود و ما هم بابت اين زمينه هاي منفي كه در ما ايجاد كرده اند، از آنان طلبكار مي شويم كه خداي عادل در محكمه قسط و عدلش به همه اينها عالم است و رسيدگي مي كند و حق هر ذي حقي را تمام و كمال به او مي پردازد.

خداوند مي فرمايد:

ٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري(3)

هيچ كس، عمل (بدي) جز به زيان خودش، انجام نمي‏دهد و هيچ گنهكاري گناه ديگري را متحمّل نمي‏شود.

پس تأثير منفي گناهان پدر و مادر زمينه اي براي امتحان ما ايجاد مي كند و گناهش به عهده ما نيست، بلكه گناهش فقط به عهده خودشان است و ما هم در آن صحنه امتحان و اختبار متناسب با تصميم و اراده خود پاداش يا كيفر مي شويم.

وجود اين تاثيرها طبيعت و لازمه اين جهان است تا افراد در شرايط مختلف امتحان شوند و استعدادهايشان ظهور كند. اما گناه و كيفر اينها فقط به انجام دهندگانشان بر مي گردد و كسي بار گناه ديگري را به دوش نمي كشد.

طبيعي است كه فرزندي كه داراي زمينه هاي منفي و گرايش به گناه است كه اين زمينه ها و گرايش ها نتيجه گناهان والدين اوست، به اندازه تاثير گذاري اين زمينه ها، از والدين طلبكار است و به همين اندازه از بارگناهانش به دوش والدين اوست كه اين زمينه ها را در او ايجاد كرده اند و اين گناه تا اين اندازه نتيجه كار آنها بوده است و اين فرد اگر بر عكس اين زمينه ها و گرايش ها عمل كند، عمل او پاداش بسيار عظيم تري از عمل كسي كه داراي زمينه هاي مثبت است، دارد زيرا او براي خوب بودن تلاش و جهاد عظيمي كرده كه فرد داراي زمينه هاي مثبت به اين تلاش و جهاد عظيم نياز نداشته و با تلاش كمتري اين عمل را انجام داده است.

خداوند عادل در نظام كيفر و پاداش به تمام اين عوامل و زمينه ها علم و آگاهي داشته و همه را مد نظر دارد و هر كدام را به اندازه واقعي اش حساب مي كند.

براي اطلاع بيشتر و استدلالي تر شما را كتاب عدل الهي از استاد شهيد مطهري ارجاع مي دهيم.

پي نوشت ها:

1. ملك(67) آيه 2. 

2. عنكبوت(29) آيه2.

3. انعام(6) آيه 164.

ضمن تشكر از تماس شما با اين مركز..........

ضمن تشكر از تماس شما با اين مركز محدوده فعاليت اين مركز پاسخگويي به شبهات و سؤالات ديني و قرآني است و انجام تحقيق مذكور از محدوده فعاليت اين مركز خارج است.

براي بررسي مسئله عالم ذر و نقد و بررسي رواياتي كه به آنها استناد شده مي توانيد به منابع  زير مراجعه نماييد.

ا. كتاب فطرت در قرآن تأليف آيت الله جوادي آملي ، بخش دوم، فصل سوم

2. تفسير منشور جاويد تأليف آيت الله سبحاني ، جلد دوم، بخش دوم.

3. تفسير نمونه تأليف آيت الله مکارم شيرازي، جلد 7، ص 3

4. تفسير  الميزان تأليف علامه طباطبايي،  جلد ‏8، ص 306

 

عبارت هايي كه به عنوان تفسير ذيل آيه فوق در باره عالم ذرآورديد كه روح انسان ها قبل از خلقت در عالم ذر بعد از يك امتحان الهي به دسته هاي مختلف خوب، متوسط، بد و خيلي بد و غيره تقسيم شده و بر اين اساس، خلقت هر انسان بر مبناي اين درجات صورت گرفته، در منابع تفسيري يافت نشد. 

به طور خلاصه، بايد گفت آنچه در آيات قرآن (1) از جمله آيه 172وجود دارد، مفادش اين است كه خداي متعال به طور كلي، از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته تا بر تمامي بني آدم اتمام حجت شود.

علامه طباطبايي در توضيح آيه مي گويد: آيه فوق گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفتگو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار و خداي آنان است و اين اقرار گرفتن، براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه در آينده ادعاي غفلت نكند.

و در ادامه مي گويد: آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست. گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع شده اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت، هر انساني خود را حضوري مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است؛ ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد و اين ميثاق بر هيچ انساني كه كم ترين درك و شعور انساني را داشته باشد، پوشيده نيست. عالم و جاهل، صغير و كبير، و شريف و وضيع، همه در اين درك مساويند و خلاصه، همگي بايد در برابر خدا پاسخگو باشد. (2) گفتني است درباره عالم ذر و ميثاق گرفتن از بندگان، بين دانشمندان اسلامي نظرات مختلفي ارائه شده است كه براي اطلاع بيش تر مي توانيد به كتاب "فطرت در قرآن" آيت الله جوادي از مراجعه نماييد.

پي ‏نوشت‏ ها:

1. اعراف (7)، آيه 172 - 174.

2. محمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، انتشارات اسلامي، سال 1381ش، ج ‏8، ص 402.

 

گناهان فطرت را مدفون مي كند. اما نمي تواند آن را محو و نابود كند.

گناهان فطرت را مدفون مي كند. اما نمي تواند آن را محو و نابود كند. از اين رو طبق آياتي از قرآن انسان هميشه بايد به رحمت الهي اميدوار باشد.

 آيه فوق در واقع دعوت به توبه است . به انسان ها هشدار مي دهد كه بياييد از گناهان خود دست برداريد و توبه كنيد، چون ادامه گناه و اعمال زشت اثرش آن است كه صفا و جلاي نفس را تيره كرده ، به آن نقش و صورتي مي‏دهد كه از درك و فهم حق مانع مي‏گردد.

" كَلَّا بَلْ رانَ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ؛(1)گناهان مانند زنگ و غباري شد كه روي جلا و صفاي دل هاشان را گرفت، و آن دل ها را از تشخيص خير و شر كور كرد .سرانجام كار كساني كه مرتكب گناهان مي‏شوند، اين است كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را استهزا نمايند.

" زنگ بودن گناهان بر روي دل هاي آنان" عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دل ها، و بين تشخيص حق . با اين توضيح از آيه  سه نكته استفاده مي‏شود:

اول : اعمال زشت نقش و صورتي به نفس مي‏دهد، و نفس آدمي را به آن صورت در مي‏آورد.

دوم : اين نقوش و صورت‏ها مانع آن است كه نفس آدمي حق و حقيقت را درك كند، و ميان آن و درك حق حائل مي‏شود.

سوم : نفس آدمي بر حسب طبع اوليش صفا و جلايي دارد . با داشتن آن حق را درك مي كند و از باطل تشخيص مي دهد ،  نيز خير را از شر تميز مي‏دهد:" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" (2)

 سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، سپس خير و شر را به او الهام كرده است.(3)

 در آيه ديگر مي فرمايد : ان الله يغفر الذنوب جميعا ؛(4) اگر كسي از گناه خود بر گردد و توبه كند، گر چه گناهان فراواني انجام داده باشد ،خدا  تمامي آن ها را مي بخشد .

در آيه اميدبخش ديگري مي فرمايد : و لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ؛(5) از رحمت الهي هيچ گاه مايوس نشويد" كه قدرت او  فوق همه مشكلات و سختي ها است ، چرا كه تنها كافران بي‏ايمان كه از قدرت خدا بي‏خبرند، از رحمتش مايوس مي‏شوند.

بنابراين گناهان فطرت را محو و نابود نمي كند. به همين خاطر  گناهكار نبايد از رحمت الهي نااميد باشد.آيه فوق دعوت به توبه مي كند . آيات ديگر نيز  تاكيد فراوان دارند كه  گناهكار نبايد از رحمت الهي نااميد باشند،  گرچه گناه زياد كرده باشد ،بلكه بايد در صدد راه چاره اي برآيد و از گناه خود برگردد .

 پي نوشت ها:

1. نساء(4) آيه 18.

2. شمس(91) آيه 7 و 8.

3. ترجمه تفسير الميزان ،ج 1،ص267.

4. زمر(39) آيه 53 .

5. يوسف(12) آيه 87.

 

 

 

 

 

 

 

طبيعت دنيا رنج و سختي و نزاع و ... است.

طبيعت دنيا رنج و سختي و نزاع و ... است. دنيا دار ماده و محدوديت است و به سختي به دست مي آيد و براي نگهداري اش بايد سختي كشيد و خالص و بي شائبه نيست بلكه لذتش با رنج آميخته است همچنان كه در عذابش هم تخفيف و شائبه هايي از آساني است و ...

اين ها طبيعت دنيا است و در اين دنيا كه با رنج و درد آميخته است ، انسان بايد زندگي كند و در خلال اين درد و رنج كشيدن ها به خدا مي رسد و به دار لقاي خدا منتقل مي شود و با چهره رحمت يا غضب خدا ملاقات مي كند:

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه (1)

اي انسان! تو با تلاش و رنج بسوي پروردگارت مي‏روي و او را ملاقات خواهي كرد!

ابتلا و اختبار و تكامل در دنيايي كه با درد و رنج و مشكلات همراه باشد ، ممكن است و خداوند انسان را آفريده تا در چنين جهاني امتحان شود و مبتلا گردد و كمال يابد و شايستگي ورود به دار كرامت خدا را بيابد. رسيدن به مقام خلافت اللهي جز در دنيا كه براي ابتلا و امتحان مناسب است ، امكان پذير نيست. موجودات عالم ملكوت با همه ارزش ذاتي اي كه دارند ، براي مقام خلافت شايسته نبودند چون زندگي و جهان آنان دار امتحان و اختبار و سختي نبود. 

خداوند اين حقيقت را يادآور مي شود تا به پيامبرش دلگرمي دهد كه مواجهه با سختي ها و رنج ها طبيعت اين دنيا است (2) تا بدون اندوه و فتور و سستي به انجام وظيفه رسالت ادامه داده و صبر ورزد و به موفقيت برسد. (3)

خود اين طبيعت دنيا ، دليلي بر قيامت و معاد هم هست زيرا خداوند نه ظلم مي كند و نه عبث ؛ و آفريدن انسان بدون غايت آخرت عبث است و آوردن آن در اين دنياي قرين به درد و رنج بدون وجود جهاني مالامال از سعادت ناب هم ، خلاف حكمت و عدل است و اين دنيا هم كه به طبيعت خودش نمي تواند جايگاه نعمت خالص يا عذاب خالص باشد ، پس بايد دنيايي بعد از آن باشد ، خالي از درد و رنج تا كارش حكيمانه و رسيدن به آن دنيا و آن زندگي ، هدف خلقت باشد (4)

و خداوند اين درد و رنج و نصب و مقهور بودن انسان را يادآوري مي كند تا به او تذكر دهد كه پس بدان كه خدا بر تو مسلط است و تو در يد قدرت اويي و او هميشه ناظر بر تو و مسلط و قاهر بر تو است پس حساب كار خودت را داشته باش . (5)

خلاصه آن كه مقداري از سختي ها لازمه زندگي محدود دنياست . و دنياي بدون مشكلات وسختي دنيا نيست بلكه بهشتي است كه در آخرت يافت ميشود .و مطلب بعد آنكه اگر در زندگي انسانها مشكلات و سختي نباشد . سر تعظيم در برابر خدواند خم نخواهند كرد . در روايات هم به همين مضمون آمده است كه اگرفقر و مريضي و مرگ نبود كسي بندگي نمي كرد .و تجربه هم نشان مي دهد كه غالب انسانهاي ثروتمند و كاخ نشين از بندگي خداوند سر باز مي زنند

پي نوشت ها:

1. انشقاق (84) آيه 6.

2. بيضاوي ،   أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1418 ق ، ج ‏5 ، ص 313.

3. ملا حويش ، بيان المعاني ، دمشق ، مطبعة الترقي ، 1382 ق، ج‏1، ص 271.

4. صادقي ، الفرقان ، قم ، انتشارات فرهنگ اسلامي ، 1365 ش ، ج 30 ، ص 324.

5. طباطبايي ، الميزان ، ترجمه موسوي همداني ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1363 ش ، ج 20 ، ص 488.

 

 

 

 

از رنگ هاي سفيد(1) سياه (2) سرخ (3) سبز (4) زرد (5) كبود(6) و ...، در قرآن به مناسبت هاي مختلف ياد شده است

  از رنگ هاي سفيد(1) سياه (2) سرخ (3) سبز (4) زرد (5) كبود(6) و ...، در قرآن به مناسبت هاي مختلف ياد شده؛ ولي رنگي كه در قرآن كريم به عنوان بهترين رنگ معرفي شده، رنگ خدايي است؛ چنان كه خداوند متعال مي فرمايد:

« صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛ (7) رنگ خدايي [بپذيريد] و چه رنگي بهتر از رنگ خداست‏».

مفسران (7) نوشته‏ اند كه: در ميان مسيحيان معمول بود كه فرزندان خود را «غسل تعميد» مي‏دادند، گاه ادويه مخصوص زرد رنگي به آب اضافه مي‏كردند و مي‏گفتند: اين غسل مخصوصا با اين رنگ خاص باعث تطهير نوزاد از گناه ذاتي- كه از آدم‏ به ارث برده است- مي‏شود.

قرآن بر اين مطلب بي‏ اساس خط بطلان مي‏كشد و با تعبيري بسيار لطيف و زيبا و كنايي مي‏فرمايد: تنها رنگ خدايي را بپذيريد كه همان رنگ ايمان، توحيد خالص و اسلام است.

البته ناگفته نماند كه خداوند جسم نيست تا رنگ داشته باشد؛ منظور از رنگ خدا، رنگ بي‏رنگي، رنگ مساوات و عدالت، رنگ برابري و برادري، رنگ وحدت، رنگ پاكي، رنگ توحيد و اخلاص است كه در پرتو آن، همه‏ رنگ‏هاي نژادي، خرافات، نفاق و شرك حذف مي‏شود. پذيرش رنگ خدايي، روح و جان را از آلودگي‏ها پاك مي‏كند و در حقيقت، اين همان بي‏رنگي و حذف همه‏ رنگ‏هاست.

در احاديث متعددي از امام صادق (ع) در تفسير اين آيه نقل شده كه مقصود از: «صِبْغَةَ اللَّهِ» و رنگ خدا، آيين پاك اسلام است.(9)

پي نوشت ها:

1. اعراف (7)، آيه 108.

2. فاطر (35)،  آيه27.

3. همان.

4. كهف (18)، آيه31.

5. مرسلات (77)، آيه 33.

6. طه (20) آيه 102.

7. بقره (2) آيه 138.

8. تفسير نمونه، ج‏1، ص473.

9. تفسير نور الثقلين، ج‏1، ص 132.

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

 از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به كجا مي روم آخر ننمائي وطنم

مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا     يا چه بود است مراد وي از اين ساختنم

-1انسان از كجا آمده است:

بر اساس آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي براي انسان عالم هايي ترسيم شده است كه عالم ذر و صلب پدر و شكم مادر سه عالمي است كه انسان قبل از اين كه پا به عرصه اين دنيا بگذارد وارد آن مي شود كه البته امتحان در راحتي و سختي در اين دنيا معنا پيدا مي كند

شما به تفاسير ذيل آياتي كه بر عالم هاي1 - ذر 2- صلب پدر 3- شكم مادر اشاره دارد مراجعه نمائيد. (1(

ولي در واقع در جواب شما اين چنين بايد گفت كه نوعي بيان عالم ذر هم مي باشد: خداوند انسانها را برفطرت الهي خلق نموده است و اين قوه خداپرستي را در نهان هر انساني قرار داده است. لذا انسان بايد هميشه در اين فكر و تصور باشد كه منشا و ريشه و اصل او خدايي و خداجويي قرار دارد و به تبع آن در دنيا رفتارهاي خداپسندانه انجام دهد

2- انسان به كجا مي رود:

قيامت سراي باقي همه انسانها است و همه انسانها به آنجا خواهند رفت و در برابر محاكمه عدل الهي به آنچه از رفتارها و گفتارهائي كه در دنيا انجام داده اند بايد مو به مو و ذره به ذره پاسخگو باشند همانطوري كه در اين آيه اشاره شده است

«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلي‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً؛(2) اللَّه خدايي است كه هيچ خدايي جز او نيست. به تحقيق همه شما را در روز قيامت- كه هيچ شكي در آن نيست- گرد مي‏آورد و چه كسي از خدا به گفتار راستگوي‏تر است‏ » و يا در اين آيه مي خوانيم « فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ،وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ؛(3)پس هر كس به وزن ذره‏اي نيكي كرده باشد آن را مي‏بيند. و هر كس به وزن ذره‏اي بدي كرده باشد آن

را مي‏بيند».

و خوشا به حال انسانهائي كه ملاك زندگيشان در دنيا و هر كاري كه انجام مي­دهند چه از امور واجب ومستحب و ترك حرام و مكروه و چه مسائل اخلاقي و. . . رضايت الهي بوده است همانطوري كه در اين آيه اشاره شده است جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ؛(4) پاداششان در نزد پروردگارشان بهشتهايي است جاويد كه در آن نهرها جاري است. تا ابد در آنجايند. خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند. و اين خاص كسي است كه از پروردگارش بترسد»

3-انسان در كجا هست:

اگر قرآن را باز كنيد خواهيد ديد كه آيات بسياري به سوال شما جواب مي دهد كه انسان در دنيا است و در واقع اگر به خودتان بنگريد بايد گفت: آن چه كه عيان است چه حاجت به بيان است. اما به چند آيه اي كه به دنيا و زندگي پست در آن اشاره مي كند بيان مي كنيم:

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛ (5 ) زندگي دنيا، چيزي جز بازي و سرگرمي نيست! و سراي آخرت، براي آنها كه پرهيزگارند، بهتر است! آيا نمي‏انديشيد؟

فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ؛ (6) و (فزوني) اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتي فرو نبرد خدا مي‏خواهد آنان را به وسيله آن، در زندگي دنيا عذاب كند، و در حال كفر بميرند!

4- چگونه بايد باشد و چه بايد بكند:

 بر اساس آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي در زمينه حكمت و فلسفه آفرينش انسان گفته مي شود كه آدمي براي آزمايش خلق شده است. او به اين جهان آمده كه در صحنه‏هاي مختلف زندگي دنيوي و بر سر دو راهي‏ها با اختيار خود خوبي و زيبايي را انتخاب كند و از زشتي و پليدي دوري نمايد تا نتيجه آزمايش را در سراي ديگر مشاهده كند. در سراي ديگر نيكوكاران كه از عرصه‏هاي آزمون سرافراز بيرون آمده‏اند ، در نعمت‏هاي بهشتي اند و بدكاران ، در جهنم و عذاب الهي به سر مي برند. پس در حقيقت انسان به دنيا آمده است كه آزمايش شود و انساني را كه خداوند خواسته زندگي كند و نتيجه آزمون را ببيند.

 انسان در دنيا براي رسيدن به كمال خلق شده، يعني آمده است كه عمري عبادت خدا كند و پس از آن به سوي معشوق و معبود حقيقي سفر كند و انسان براي پيمودن سير تكامل خويش پا به اين جهان گذارده است. او در اين دنيا آمده است كه پله‏هاي ترقي و كمال را يك به يك طي كند و خود را به كمال نهايي و قرب الهي برساند.

در قرآن كريم در سوره (ص) به فلسفه آفرينش انسان اشاره شده است: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما باطلاً ذلك ظن الّذين كفروا؛. (7) ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آن‏ها است ، بيهوده نيافريديم و اين گمان (كه جهان را بيهوده و بي هدف آفريده‏ايم) گمان انسان‏هاي كافر است».

در اين آيه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاريات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون؛ (8) و ما جن و انسان را نيافريديم مگر براي آن كه عبادت خدا را به جاي آورند».

 هدف از خلقت انسان آن است كه در فرصت محدود زندگي دنيوي از سرمايه‏هاي وجودي خود بهره گيرد و بيش ترين سودها را به دست آورد، زيرا انسان بيهوده آفريده نشده است.

اين كه انسان در برابر اين خدا و مخلوقات او چه بايد بكند و چگونه رفتارهايي داشته باشد در وصف انسانهاي خوب و ارزشمند اوصافي را در سوره فرقان( 9) مطرح مي كند كه مواردي از اينها اشاره مي كنيم:

1-بندگان (خاص خداوند) رحمان، كساني هستند كه با آرامش و بي‏تكبّر بر زمين راه مي‏روند و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مي‏گويند (و با بي‏اعتنايي و بزرگواري مي‏گذرند)(10)

2-كساني كه شبانگاه براي پروردگارشان سجده و قيام مي‏كنند(11 (

3-و كساني كه هر گاه انفاق كنند، نه اسراف مي‏نمايند و نه سخت‏گيري بلكه در ميان اين دو، حدّ اعتدالي دارند. (12 )

4-و كساني كه معبود ديگري را با خداوند نمي‏خوانند و انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز بحق

نمي‏كشند و زنا نمي‏كنند و هر كس چنين كند، مجازات سختي خواهد ديد! ( 13)

5-و كساني كه شهادت به باطل نمي‏دهند (و در مجالس باطل شركت نمي‏كنند) و هنگامي كه با لغو و بيهودگي برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مي‏گذرند. ( 14)

و نكته مهمي كه بايد در اين زمينه بيان نمود اين كه در آيات متعددي از قرآن كريم انسان ها را به تفكر در خلقت آسمان ها و زمين و محيط پيرامون خود دعوت مي نمايد. تفكر در برخي از موارد آثار اعتقادي و در برخي از موارد آثار اخلاقي دارد:

 - در بُعد اعتقادي، تفكر و سير در خلقت، همانند نگاه كردن به آينه اي است كه انسان را به امر ديگري رهنمون مي سازد؛ يعني مخلوقات، آيه و نشانه اي از حقانيت وجود خدا هستند:

« سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏؛(15) به زودي نشانه‏هاي خود را در اطراف جهان و در درون جان شان به آن ها نشان مي‏دهيم تا براي آنان آشكار گردد كه او حق است‏».

 در برخي از موارد در وصف انسان هاي عاقل مي فرمايد:

« الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاما وَ قُعُودا وَ عَليَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فيِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(16) همان ها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، آن گاه كه بر پهلو خوابيده‏اند، ياد مي‏كنند. در اسرار آفرينش آسمان ها و زمين مي‏انديشند (و مي‏گويند:) بار الها! اين ها را بيهوده نيافريده‏اي! منزهي تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!»

 - اما آثار ديگري كه در تفكر پيرامون محيط خود وجود دارد، مربوط به بُعد اخلاق است. اثر آن بدين گونه است كه تفكر در احوال گذشتگان و آثار و بناهايي كه از آن­ها به جا مانده، باعث عبرت گرفتن انسان­هاي عاقل مي­گردد.

5- اما سوال آخر شما:

سوال شما مبهم است و درست مشخص نيست كه منظورتان از اين سوال چيست اما شايد منظورتان اين باشد يا برداشت ما از سوالاتان اين باشد كه آيا انساني را كه خداوند با آن اوصاف بسيار خوب و ويژگي هاي ارزنده در قرآن معرفي مي كند با آن انساني را كه علوم بشري روز و جديد مطرح مي كند تفاوتهائي و تضادهائي دارند كه در جوابتان عرض مي كنيم انسان در ديدگاه قرآن و اسلام همان بندگي در درگاه حق است به طوري كه خداوند مطاع و انسان مطيع است و تحت فرمان بايدها و نبايدهائي است كه خداوند بدان اشاره دارد و اعتقاد به اين كه خداوند هميشه صلاح بنده اش را مي خواهد اما انسان در علوم بشري امروز دنبال چيزهايي است كه صلاح در آن نيست و دنبال استيلاي كامل است تا به حد اعلا برسد و زمين را تحت اختيار خويش بگيريد و معنويت رخت بر بندد و انسان محور زمين و زمان در مي­آيد.

در اين زمينه مطالعه كتابهاي استاد شهيد مطهري به ويژه انسان در قرآن و انسان كامل بسيار مفيد است

پي نوشت­ها:

1. اعراف(7) آيه 172- 174؛ طارق(86) آيات 5 تا 7.

2. نساء(4)، آيه 88.

3. زلزله(99)،آيه 7و 8.

4 بينه(98)،آيه 8.

5. انعام( 6)،آيه 32.

6. توبه(9)، آيه 55.

7. ص (38) آيه 27.

8. ذاريات(51) آيه 56.

9. فرقان(25 )آيات 63 تا77.

10. همان ،آيه 63.

11. همان ، (64(.

12. همان ،(67(.

13. همان ، (68(.

14. همان ،(72(.

15. فصلت(41) آيه 53.

16. آل عمران(3) آيه 191.

 

آيه 216 به شرح زير است:
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون
جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد در حالي كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مي‏داند، و شما نمي‏دانيد.
پيام و محتواي آيه فوق اين است كه "خير واقعي" آن است كه در جهت سعادت واقعي دنيا و آخرت شما باشد و شما انسان ها چون از عواقب و نتايج كارها و حقيقت آنها اطلاع نداريد ، به چيزهايي به عنوان خير دل مي بنديد و آنها رابراي خود ، داراي منفعت و سود دانسته و سبب كمال و سعادت خود مي شماريد كه اين گونه نيستند و خدا مي داند كه با توجه به حقيقت و پيامدهايشان براي شما نه تنها خير نيستند. بلكه شر مي باشند و عكس آن هم چيزهايي است كه شما آنها را باعث زحمت و مشقت و محروميت خود و در نتيجه بد مي شماريد در حالي كه آنها گر چه ممكن است با مشقت و رنج و محروميت كوتاه مدت و ابتدايي همراه باشند ، ولي در نهايت سبب خوشبختي و سعادت و كمال شمايند.

از طرف ديگر خداوند رحمان و رحيم و رؤوف است و خيرخواه تر براي بندگان از خودشان است ؛ از اين رو تكاليفي كه بر دوش آنها نهاده از جمله "قتال و جنگ با دشمن" ، گرچه در نگاه اول سخت و با مشقت و رنج و مرگ و مجروحيت ودوري از خانواده و ... همراه است و به همين جهت مورد طبع و خواست انسان نيست و فرد اين دستور را ناخوش مي دارد ، ولي با توجه به پيامدهاي دنيايي و آخرتي اش ، خير بزرگي براي شماست و همچنين كارهايي را خدا نهي كرده كه ميل و طبع شادي و منفعت و آسايش طلب آنسان خواهان آنها است. ولي به واقع براي حيات دنيايي و آخرتي او ضرر دارد.

بنا بر اين سخن اين نيست كه مصداق خير با انتخاب خدا فرق مي كند بلكه سخن در اين است كه خدا با علم و حكمت بي نهايتش ، خير واقعي را براي شما انتخاب مي كند ولي شما به جهت جهل و دنيا طلبي و تن آسايي و ... آن را با اين كه به سود شماست ، خوش نمي داريد و چيزهايي را كه خدا به علم و حكمت خودش بر شما نمي پسندد د به واقع براي شما شرّ است ، دوست داشته و خواهانيد.

پس عقل حكم مي كند كه خواست خود را به كنار نهيم و خود را به خدا بسپاريم و به امر و نهي او گوش دهيم كه عالم به مصالح ما و خواهان سعادت ما است.

بله.درقرآن اشاره به سه دوره زندگی شده است........

در قرآن راجع به سه بار زندگي كردن سخن گفته شده است:
1. زندگي در اين دنيا:
وَ هُوَ الَّذي أَحْياكُمْ (1)
و او كسي است كه شما را زنده كرد.
2. زندگي در برزخ (عالم بين دنيا و آخرت) :
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا (2)
آل فرعون صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند ( و در معرض عذاب آن قرار مي گيرند).
3. زندگي آخرت :
َ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرار (3)
و آخرت سراي هميشگي است!
اگر منظور شما از سؤال چيز ديگري بوده ، واضح تر بپرسيد تا جواب دهيم.اما راجع به زندگي انسان در سراي ديگر و عالم آخرت صدها آيه داريم
پي نوشت ها:
1. حج (22) آيه 66.
2. غافر (40) آيه 46.
3. همان ، آيه 39.

صفحه‌ها