فطرت

گناهان فطرت را مدفون مي كند. اما نمي تواند آن را محو و نابود كند.

گناهان فطرت را مدفون مي كند. اما نمي تواند آن را محو و نابود كند. از اين رو طبق آياتي از قرآن انسان هميشه بايد به رحمت الهي اميدوار باشد.

 آيه فوق در واقع دعوت به توبه است . به انسان ها هشدار مي دهد كه بياييد از گناهان خود دست برداريد و توبه كنيد، چون ادامه گناه و اعمال زشت اثرش آن است كه صفا و جلاي نفس را تيره كرده ، به آن نقش و صورتي مي‏دهد كه از درك و فهم حق مانع مي‏گردد.

" كَلَّا بَلْ رانَ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ؛(1)گناهان مانند زنگ و غباري شد كه روي جلا و صفاي دل هاشان را گرفت، و آن دل ها را از تشخيص خير و شر كور كرد .سرانجام كار كساني كه مرتكب گناهان مي‏شوند، اين است كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را استهزا نمايند.

" زنگ بودن گناهان بر روي دل هاي آنان" عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دل ها، و بين تشخيص حق . با اين توضيح از آيه  سه نكته استفاده مي‏شود:

اول : اعمال زشت نقش و صورتي به نفس مي‏دهد، و نفس آدمي را به آن صورت در مي‏آورد.

دوم : اين نقوش و صورت‏ها مانع آن است كه نفس آدمي حق و حقيقت را درك كند، و ميان آن و درك حق حائل مي‏شود.

سوم : نفس آدمي بر حسب طبع اوليش صفا و جلايي دارد . با داشتن آن حق را درك مي كند و از باطل تشخيص مي دهد ،  نيز خير را از شر تميز مي‏دهد:" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" (2)

 سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، سپس خير و شر را به او الهام كرده است.(3)

 در آيه ديگر مي فرمايد : ان الله يغفر الذنوب جميعا ؛(4) اگر كسي از گناه خود بر گردد و توبه كند، گر چه گناهان فراواني انجام داده باشد ،خدا  تمامي آن ها را مي بخشد .

در آيه اميدبخش ديگري مي فرمايد : و لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ؛(5) از رحمت الهي هيچ گاه مايوس نشويد" كه قدرت او  فوق همه مشكلات و سختي ها است ، چرا كه تنها كافران بي‏ايمان كه از قدرت خدا بي‏خبرند، از رحمتش مايوس مي‏شوند.

بنابراين گناهان فطرت را محو و نابود نمي كند. به همين خاطر  گناهكار نبايد از رحمت الهي نااميد باشد.آيه فوق دعوت به توبه مي كند . آيات ديگر نيز  تاكيد فراوان دارند كه  گناهكار نبايد از رحمت الهي نااميد باشند،  گرچه گناه زياد كرده باشد ،بلكه بايد در صدد راه چاره اي برآيد و از گناه خود برگردد .

 پي نوشت ها:

1. نساء(4) آيه 18.

2. شمس(91) آيه 7 و 8.

3. ترجمه تفسير الميزان ،ج 1،ص267.

4. زمر(39) آيه 53 .

5. يوسف(12) آيه 87.

 

 

 

 

 

 

 

برخی از احکام، خلاف عقل و فطرت در آیین مسیحیت و یهودیت تحریف شده

پاسخ:
اگر منظور شما احكام شرعي است، بايد گفت بلي در اثر تحريفات، تغييراتي در آيين اديان پيش از اسلام داده شده است كه ربطي به اصل دين ندارد. چنان چه گفته اند ـ پولس خوردن گوشت خوك و شراب را بر مسيحيان حلال كرد و گرنه در اصل آيين آن ها حرام بوده است.(1)
اينكه امروزه در برخي اديان شراب را حلال شمرده اند نشانه تحريف آن هاست، كه در اديان الهي بدست بشر صورت گرفته است.(2)
از بين مبلغان و مروجين مسيحيت پولس موقعيت ويژه اي دارد؛ كه براي ترويج مسيحيت بين غير يهوديان امپراطوري روم، دو كار و در حقيقت دو تحريف عمده در مسيحت انجام داد:
اولا: از نظر عقيدتي، مسيحيت را چنان تغيير داد كه پذيرش آن براي مشركان امپراطوري روم آسان شد.
ثانياً: مسيحيت را ازنظر عمل آسان گردانيد؛ زيرا براي غير يهوديان، عمل به دستورات بسيار پيچيده يهوديت سخت بود، لذا پولس شريعت (حلال و حرام و مكروه و مستحب) را از مسيحيت حذف كرد و ايمان را براي رستگاري كافي دانست.(3)
البته بايد دانست كه احكام الهي بر اساس مصالح و مفاسد است. كه علت حرمت ذاتي مواردي مثل گوشت خوك و شراب بدليل زيان ها و ضرر هاي فردي و اجتماعي بر كسي پوشيده نيست. چنان كه قرآن كريم نيز به اين معني اشاره دارد.(4)
اما پولس كه از تحريف كنندگان مسيحيت واقعي و از بنيانگذاران مسيحيت تحريف شده كنوني است براي جلب طرفداران بيشتر صريحا اعلام كرد كه ديگر عمل «ختان» وجوب ندارد، و هم چنين رعايت حلال و حرام در طعام و شراب ضروري نيست و افراد بشر را نبايد به نجس و طاهر تقسيم كرد.(5)
با توجه به مطالب ذكر شده در مسيحيت واقعي، مثل اسلام شراب حرام است. اما در اين زمان كه مسيحي ها مشروب مي خورند، دينشان تحريف شده است و اينها تابع يك دين منحرف هستند؛ كه بدعت هاي بسياري وارد آن شده است.
لازم بذكر است كه مسأله تحريف مسيحيت در روايات اسلامي نيز ذكر شده است. در روايتي از امام كاظم ـ عليه السلام ـ آمده است: «در يكي از بدترين مكان هاي جهنم كه «سقر» نام دارد نام پنج تن از امم سابق ذكر شده است؛ اين پنج تن عبارتند از: قابيل، نمرود، فرعون، يهود (كه قوم بني اسرائيل را منحرف ساخته و از دين خارج كرد) و پولس كه نصرانيت را به وضعيت كنوني درآورد.»(6)
همچنين امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: «رسولان الهي در زمان خود و پس از خود مبتلا به شيطان هايي بوده اندكه آنان را آزرده و مردم را پس ازآنان گمراه كرده اند؛ دو شيطاني كه نسبت به عيسي(ع)چنين كرده اند، پولس و مريسا بوده اند.(7)
آنچه گذشت مختصري بود از مسيحيت كنوني كه بدليل تحريف شراب و مسكرات را حلال شمرده اند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- رضواني، علي اصغر،نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات.
2- اديب آل علي، سيد محمد، پرسش ها و پاسخ هايي درباره مسيحيت.
3- رابرت اي . وان و ورست، ترجمه باغباني، جواد و رسول زاده، عباس، مسيحيت از لابلاي متون.

پي نوشت ها:
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، چاپ دوم، ج3، ص 213.
2. ر.ك: محلاتي، ذبيح الله، در مضرات شراب ـ ترياك ـ قمار و موسيقي، تهران، جاودان، 1372.
3. رضواني، علي اصغر، نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمكران، چاپ اول، ص 37.
4. بقره / 219.
5. جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372ش، ص614.
6. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403ق، ج8، ص 310.
7. همان، ج 13، ص 212، حديث 5.
موفق باشید.

با سلام،

خواهشمند است درباره برهان فطرت توضیحات کاملی بدهید؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
فطرت زبان مشترك تمامي آدميان و زبان بين المللي بشر است. نيازي به تعليم و تعلم ندارد. زبان فطرت در آدميان، همانند جگر تشنه است كه آب مي‏ خواهد. هيچ كس به انسان نياموخته كه اگر تشنه شد، آب بنوشد (بلكه خود سراغ آب مي‏رود). بنابراين فطرت، دروغ ‏پذير و خطاپذير نيست. اگر قلب انسان (به جهت گناهان) منحرف نشود، فطرت انسان او را به سمت خدا هدايت مي‏ كند.
راه فطرت، تنها مربوط به مسائل عملي نيست؛ بلكه مسائل و معارف توحيدي نيز بر اساس راه فطرت روشن مي‏ شود، (1). بنابراين يكي از متقن‏ ترين و روشن ‏ترين برهان‏ ها براي اثبات وجود خداوند، برهان فطرت است كه از جان آدميان برخاسته است.
فطرت؛ به معناي خلقت بديع و بي‏ سابقه است. بر اساس نظر قرآن، حسّ ديني و توحيد، در سرشت بشر نهاده شده است :
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ؛ (2) پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده ، دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است آيين استوار ، ولى اكثر مردم نمى‏دانند!» .
بيان برهان فطرت :
1. انسان با تمام وجود، در مي‏يابد كه موجودي نيازمند است. اين اصلي بديهي و روشن است كه نياز به استدلال ندارد. كنكاشي مختصر درون خودمان، روشن مي‏كند كه موجودي نيازمند هستيم.
2. انسان با تمام تلاش خود يا با تكيه بر ديگري، سعي مي‏كند كه نياز خود را برطرف كند.
3. در اين تلاش او كم‏كم در مي‏يابد كه كسي نمي‏تواند نيازهاي او را برطرف كند. مگر اين كه او بي‏نياز محض باشد؛ زيرا آن كه نيازمند است، گرفتار حل مشكل خود است. پس تنها كسي مي‏تواند نياز نيازمندان را برطرف كند كه خود، بي نياز مطلق باشد . موجودبي‏نياز خدا است كه انسان با جان و دل خود، خويشتن را محتاج و نيازمند به او مي‏يابد . براي رفع نياز و فقر خود، دست نياز به سمت او دراز مي‏كند.
4. در مرحله بالاتر، انسان در مي‏ يابد كه نيازهاي او تنها محدود به نيازهاي مادي نيست؛ بلكه نيازهاي فوق مادي (معنوي) نيز او را احاطه كرده‏اند. نيازهاي آدمي تنها آب، نان، مسكن و... نيست؛ بلكه در علم، شناخت، عبوديت و ديگر امور معنوي نيز همواره نيازمند است.
5. كمالات علمي و عملي - كه انسان در جان خود آن ها را احساس مي‏كند - برطرف نمي‏ شود؛ مگر اين كه به خدا تكيه كند ،خدايي كه كمال محض است و همه كمالات را به صورت ناب دارا مي ‏باشد.
6. انساني كه به اين مرحله رسيده، تشنه مي‏ شود كه او را ببيند . براي رفع اين حاجت با جان خود، از خدا طلب مي‏ كند. او در اين تلاش، در مي‏ يابد كه خداوند با چشم ديده نمي ‏شود؛ زيرا جسم دليل نقص است؛ بلكه با شناخت حضوري و شهودي، او را طلب مي‏ كند. انسان در اين مرحله، در مي‏ يابد كه با جان مي‏ توان خدا را مشاهده كرد (نه با چشم سر).
هنر پيامبران اين است كه فطرت انسان‏ ها را - كه همانند معدن‏ هاي ارزشمند هستند - كشف مي‏ كنند و به او نشان مي‏ دهند كه به چه چيز و به چه كسي محتاج است و چه بايد بكند .
پس انسان در اصل محتاج به بي نياز مطلق است كه فقط او الوهيت دارد و ديگران همه محتاج اويند:« يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ »(3)پس مقصود واقعي انسان، خدا است و پيامبران فطرت را بيدار مي‏ كنند.
انسان براي حل مشكلات و نيازهاي خود، راه حل‏ هاي گوناگوني را پيش‏بيني مي‏كند، اما اگر از تمام راه‏ حل‏ ها نااميد شد، آن گاه توجه به دستاويزي مي كنند كه هيچ گونه محدوديت و ناتواني در آن راه ندارد؛ زيرا دليل روي گرداني او از راه حل‏ هاي مختلف،ناتواني آنان براي حل مشكلات او است ؛ اما در عين حال كه آن ها را ناتوان مي‏ يابد و نااميد مي‏ شود؛ در دل اميدوار است. اميد، به جايگاهي است كه هيچ گونه ضعف و ناتواني در او راه ندارد.
این آیه شریفه به این مطلب اشاره دارد:
« فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ؛(4) هنگامى كه بر سوار بر كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى‏خوانند (و غير او را فراموش مى‏كنند). امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و نجات داد، باز مشرك مى‏شوند! » .
آن احساس نياز دورني و وابستگي شديد همان چيزي است كه برهان فطرت بر آن تاكيد دارد. در مواقعي خاص چنان قوي و پر قدرت ظاهر مي شود كه خود انسان را به شگفتي وا مي دارد ، هرچند باز در اثر غفلت ها و دنيا طلبي ها به فراموشي سپرده مي شود ؛ اما در حقيقت واقعيت اين احساس و اين طلب نياز حقيقتي غير قابل انكار است زيرا انسان به كسي اميدوار است كه او را مي‏ شناسد؛ زيرا دلبستگي و اميد به كسي، پس از شناخت او حاصل مي‏ شود.
تا ما كسي را نشناسيم و معرفت و شناختی نسبت به او و خصوصيات او نداشته باشيم، نمي ‏توانيم به او دلبسته و اميدواريم باشيم. بنابراين، دلبستگي و اميد ما به موجودي كه توانا و بي‏ همتا است، نشان از آن دارد كه موجودي با اين خصوصيات و صفات وجود دارد؛ زيرا اگر چنين موجودي نبود، شناخت ما امكان نداشت.
در نتيجه دلبستگي و اميد و عرض نياز به او نيز ناممكن بود. عارفان از اين حالت انسان به «عشق» تعبير مي‏كنند و اين همان است كه مي‏ فرمايند: «انسان فطرتا خداشناس و خداجو است». اين تعبير در زبان دين و دانشمندان به فطرت خداپرستي و پرستش تعبير شده است.
اين برهان به خاطر فراگير بودن آن و به خاطر ادراك عمومي همه مردم نسبت به آن مورد توجه خاص امامان معصوم هم بوده ، بزرگان دين در كلمات خود توجه ويژه اي به اين برهان و طرح آن در برابر خداجويان داشته اند .
اميرمومنان در گفتاري مشهور در مورد بعثت پيامبران مي فرمايد:
« ... فبعث فيهم رُسُله... ليستأدوهم ميثاق فطرته ... (5)؛ پس پيامبران را ميان مردم مبعوث كرد ، تا وفاي به پيمان را از آن ها درخواست كند... » .
شخصي خدمت امام صادق(ع) عرض كرد: "چگونه خدا را بشناسم و ببينم ،‌حضرت سؤال كرد: آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كرده‌اي؟ (گويا حضرت توجه داشتند به اين كه قضيّه براي او اتفاق افتاده ) گفت: آري. گفتند: اتفاق افتاده كه كشتي در دريا بشكند؟ گفت: بلي، اتفاقاً در سفري چنين قضيّه اي واقع شد. گفتند: به جايي رسيدي كه اميدت از همه چيز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببيني؟ گفت: بلي چنين شد. گفتند: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ گفت: آري. گفتند: در آن جا كه وسيله اي براي نجات تو وجود نداشت، به چه به كسي اميدوار بودي؟
آن شخص متوجه شد كه در آن حال دل او با كسي ارتباط داشته كه گويي او را مي ديده است. (6)
اين داستان گزارشي روشن از برهان فطرت است.
فطرت و برهان فطرت، با بيان‏هاي مختلفي تبيين شده است كه براي نمونه مي‏توانيد به منابع معرفي شده مراجعه كنيد:
الف ) معناي فطرت و فطري بودن دين و نفسيات فطريات:
فطرت، استاد شهيدمطهري، انتشارات صدرا.
ب ) برهان فطرت:
1. مقالات، محمد شجاعي، انتشارات سروش (ج 3، ص 253 - 223). در اين كتاب از برهان فطرت، تحت عنوان « فكر در خود » بحث شده . البته اين برهان در حدود اثبات وحدانيت خدا از طريق فكر در خود است.
2. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، انتشارات در راه حق، ج اول، ص 47 - 26.
ج ). فطرت حس ديني و خداجويي و خداشناسي از ديدگاه دانشمندان:
1. امدادهاي غيبي، استاد شهيد مطهري (ص 30 و 31)
2. آشنايي با قرآن، استاد شهيد مطهري (ج 1 و 2، ص 38 - 37، پاورقي)
3. علم و ايمان در گفتگو با دانشمندان، جواد محقق، انتشارات مدرسه.

پي نوشت ها:
1. فطرت، شهيدمطهري، ص 98 - 74.
2.روم ( 30)پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده ،دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است آيين استوار ،ولى اكثر مردم نمى‏دانند!
3.فاطر (35)آيه 15 .
4.عنکبوت(29)آيه65.
5. نهج البلاغه، خطبه 1.
6. معارف قرآن، ص 29، به نقل از توحيد صدوق، ص 231.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.