۱۳۹۸/۱۰/۲۰ ۲۲:۱۷ شناسه مطلب: 97998
آيا طبع اوليه بشر طالب اين است که آزادي مطلق داشته باشد؟
اگر اينچنين باشد تکليف فطرت چه ميشود؟!
آيا طبع اوليه مخالف فطرت است؟
چگونه است که انسان خواهان لذت است و اين عمومي است اما ما ميگوييم فطريات هم عمومي و ثابت و جاودانند!
خب آن تمايلات هم عمومي هستن!
حتي مؤمن هم به ذهنش شايد خطور کند که فلان لذت را به دست آورد اما عواملي مانعش میشوند!
به نام خدا با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.
پرسش شما از چند بخش تشکیلشده است. براي پاسخگويي به آنها نکاتي را تقديم میکنیم:
1. مقدمتا درباره فطرت بايد به اين نکته اشاره کرد که فطرت داراي دو معناي عام و خاص است.
2. فطرت در معناي عام همان معناي عرفي و لغوي است. در لغت عربي، فطرت به معناي جدا شدن از طول و يا به معناي ايجاد و ابداع است. وقتي هم گفته میشود که «فطر الله الخلق» نيز همين معنا موردنظر است چراکه خلق بهمنزله آن است که از خداوند ظهور يافته است و خداوند آن را ايجاد کرده است. در لغت فارسي نيز فطرت را به اين معاني توضيح دادهاند: آفرينش، ضمير، جبلت، سرشت، ابداع و اختراع صفتي که هر موجود در آغاز خلقتش دارد. ازاینرو، واژه «فطري» در موردي به کار میرود كه چيزي مقتضاي «فطرت» يعني نوع آفرينشِ موجودي باشد. ازاينرو امور فطري داراي چند ويژگي هستند: يكي آنكه نيازي به تعليم و تعلّم ندارند، ديگري آنكه قابلتغییر و تبديل نيستند. ويژگي سومي را نيز ميتوان بر آنها افزود و آن اينكه فطرياتِ هر نوعي از موجودات، در همه افراد آن نوع يافت ميشود، هرچند قابل ضعف و شدت باشند. در اين کاربرد، فطرت شامل طبيعت و غريزه نيز میشود و محدود به انسان نيست.(1)
3. اما فطرت به معناي خاص که در مورد انسان به کار میرود، در مقابل طبيعت و غريزه است. اموري كه در مورد انسان به نام «فطري» ناميده ميشود، به دودسته كلي قابلتقسیم است: يكي شناختهايي كه لازمه وجود انسان است، و ديگري ميلها و گرايشهايي كه مقتضاي آفرينش وي ميباشد. گاهي گفته ميشود خداشناسي امري فطري است كه از قسم اول از امور فطري محسوب ميگردد بدين معنا که شناخت خداوند را لازمه وجود انسان میدانند؛ و گاهي گفته ميشود خداجويي و خداپرستي مقتضاي فطرت او است، كه از قبيل قسم دوم به شمار میرود بدين معنا که گرايش به شناخت خداوند و پرستش او لازمه وجود انسان است. به باور برخي از محققان، فطرت به معناي خاص، داراي نوعي قداست است و در برابر امور طبيعي است؛ يعني ناظر به اموري است که زمينه تعالي انسان بهسوی خدا است.(2) از اين منظر، در مورد تفاوت غريزه و طبيعت و فطرت (به معناي خاص) چنين گفتهشده است که اگرچه اين امور داراي وجوه اشتراک (تغييرناپذيري و عموميت و ...) هستند اما اختلافاتي نيز باهم دارند: طبيعت به معناي چيزي است که در موجودات بیجان منشأ اثر است؛ مثلاً طبيعت آتش سوزاننده است. غريزه به معناي چيزي است که در حيوانات منشأ هدايت آنها در زندگي آنها است و منشأ اثر است؛ مثلاً حيوانات بهحکم غريزه از خطر گريزانند يا بهحکم غريزه براي تأمین غذا تلاش میکنند يا بهحکم غريزه براي خودشان آشيانه میسازند. اما فطرت در مورد انسان به کار میرود و خودآگاهي بيشتري دارد و فراتر از نيازهاي مادي انسان است و بُعد معنوي و روحاني و قدسي نيز دارد؛ مثل خداجويي و حقیقتطلبی.(3)
4. بعد از توضيح معناي عام و خاص فطرت، روشن میشود که گرايش به آزادي، از امور فطري به معناي عام و خاص است. اما گرايش به لذت از امور فطري به معناي عام است اما به معناي خاص نيست. اين دو، فطري به معناي عام هستند چراکه نحوه خلقت انسان هستند و هر انساني اینگونه سرشته شده است که ميل به آزادي و لذت دارد. اما گرايش به آزادي(نه آزادي مطلق و ولنگاري)، فطري به معناي خاص است چراکه مخصوص انسان است و ناشي از بُعد روحاني انسان است، ولي ميل به لذت ناشي از بُعد مادي و بدني انسان است و با ساير حيوانات نيز مشترک است.
5. بنابراين، ميل به لذت نيز در تمامي انسانها وجود دارد و اینطور نيست که مؤمنان به سمت لذت گرايش نداشته باشند. اما آيا ميل به لذت، در تقابل با فطرت است؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد به اين نکته توجه کرد که از منظر اسلامي اساساً ميل به لذت امري مذموم و ناپسند و در تقابل با ابعاد روحي و معنوي نيست. در دين اسلام، ميل به لذت سرکوب نمیشود بلکه بهواسطه قوانيني مديريت و مهار میشود(چنانچه که آزادیخواهی محکوم نمیشود، بلکه در مسير درستي قرار میگیرد تا به آزادي حقيقي که همان آزادي معنوي و رهايي از بند شهوات است منتهي گردد). خداوند هیچگاه از مؤمنان چنين نخواسته که رهبانيت پيشه کنند و تمامي لذتهای فطري و عمومي را طرد کنند بلکه از آنها خواسته تا اين لذتهای فطري و عمومي را در سايه هدایتهای فطري و معنوي تدبير کنند و از لذت محوري و آزادي مطلق (ولنگاري) دوري گزينند. درواقع، دين اسلام، دين تعادل است و از انسان مؤمن میخواهد تا قواي شهواني و غضبي و اميال جنسي و نيازهاي معنوي و روحاني خودش را در يک برنامه متعادل، تأمین نمايد و يکي را به خاطر ديگري سرکوب نکند. از منظر اسلامي، ميل جنسي بايد در قالب ازدواج صورت بگيرد نه زنا و ولنگاري؛ ميل به ثروت بايد از طريق کسب مشروع باشد نه ربا. اين برنامه مدوّن به انسان مؤمن کمک میکند تا تمامي ابعاد روحي و معنوي و فطري و طبيعي خودش را هماهنگ باهم دنبال کند و يکي را به خاطر ديگري سرکوب و مطرود نسازد. کسي که شريعت الهي را پاس بدارد و به آن پايبند بماند و حريم فطرت الهي را حفظ کند، نهفقط ميل به لذت را سرکوب نمیکند بلکه باتدبیر درست، نيازهاي جنسي خودش را تأمین میکند بیآنکه اسير شهوات گردد و زندگي خودش را فداي بُعدي محدود از ابعاد متنوعش نمايد.
پینوشتها:
1. نگارش، حميد، مقاله «خداشناسي فطرت دل يا عقل»، فصلنامه پيام، شماره 83.
2.همان.
3. محمدرضايي، محمد و ديگران، برهان فطرت بر اثبات خدا، قبسات، سال پانزدهم، 1389.