عقل

راهکارهای تقویت حافظه تنها به راهکارهای مادی که پزشکان و متخصصین آن، ارائه می دهند محدود نمی شود بلکه راهکارهایی معنوی هم وجود دارد که در روایات بیان شده است.
عوامل تقویت عقل و حافظه در روایات

پرسش:
بر اساس روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام چه عواملی باعث تقویت و زیاد شدن حافظه می‌شود؟
 

پاسخ:
در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام به موضوع عقل و حافظه تصریح شده و عواملی را باعث کاهش و حتی افزایش آن می‌داند. در ادامه برخی از عوامل و کارهایی که در افزایش عقل و حافظه تأثیرگذار هستند بیان خواهند شد.‏

عوامل تقویت عقل و حافظه
1. رعایت تقوی
در برخی روایات، گناه به‌عنوان عامل کاهش و زوال عقل شمرده شده است. در مقابل، ترک گناه و رعایت تقوا از موضوعاتی است که به‌عنوان راه افزایش عقل شمرده شده است. در روایتی طولانی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به یکى از یارانش به‌عنوان موعظه و نصیحت نوشته‌اند که تقوی موجب عزتمندی و توانمندی است و کسی که از نگاهش به جهان واپسین باشد و از حرام‌ها دست بکشد و به اندک دنیا اکتفا کند، خداوند در عوض بر عقلش می‌افزاید.(1)

2. اطاعت از فرد ناصح
در روایتی چنین گفته شده که اطاعت از کسانی که دلسوز و اندرز دهنده هستند، می‌تواند در افزایش عقل تأثیرگذار باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده‌اند: «أَمَّا طَاعَهُ النَّاصِحِ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهَا الزِّیَادَهُ فِی الْعَقْلِ وَ کَمَالُ اللُّبِّ وَ مَحْمَدَهُ الْعَوَاقِبِ؛»(2) «اما آنچه از پیروى ناصح و اندرزگوى به وجود می‌آید: فزونى عقل، تکامل فهم و سرانجام خوش است.»

3. فراگیری علم و تجربه‌آموزی
از راهکارهای زیاد شدن عقل علم‌آموزی و تجربه کردن است. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین بیان شده است:  «الْعَقْلُ غَرِیزَهٌ تَزِیدُ بِالْعِلْمِ وَ التَّجَارِبِ؛»(3)  «عقل غریزه‌ای است که با علم و تجربه زیاد می‌شود.» این علم‌آموزی می‌تواند در علوم اجتماعی و تجربی و یا حتی علوم انسانی و وحیانی باشد. شاهد این مطلب حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که پس از بیان نکاتی عمیق و زیبا در موضوع‌های معارفی، این معارف را موجب زیاد شدن عقل می‌دانند: «عَلِّمُوا هَذِهِ الْحِکَمَ أَوْلَادَکُمْ فَإِنَّهَا زِیَادَهٌ فِی الْعَقْلِ وَ الْحَزْمِ وَ الرَّأْیِ؛»(4)  «این حکمت‏ها را به فرزندانتان بیاموزید، زیرا این‌ها بر عقل و شناخت و قدرت تصمیم مى‏افزاید.»

4. قرائت قرآن و روزه گرفتن
در برخی احادیث آمده که قرائت قرآن نیز می‌تواند در قدرت حافظه تأثیرگذار باشد. در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است:  «یَا عَلِیُّ ثَلَاثَهٌ یَزِدْنَ فِی الْحِفْظِ وَ یَذْهَبْنَ السُّقْمَ اللُّبَانُ وَ السِّوَاکُ وَ قِرَاءَهُ الْقُرْآن؛»(5)  «یا على سه چیز قوه حافظه را می‌افزاید و بیمارى را از تن بیرون می‌کند: کندر خوردن و مسواک کردن و قرآن خواندن.» در روایتی دیگر نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین بیان شده است: «ثَلَاثٌ یُذْهِبْنَ النِّسْیَانَ وَ یُحْدِثْنَ الذُّکْرَ قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ وَ السِّوَاکُ وَ الصِّیَامُ؛»(6) «سه چیز فراموشى را از بین می‌برد و حافظه می‌آورد: تلاوت قرآن، مسواک زدن و روزه.»

5. عطر زدن
عمل دیگری که در تقویت عقل مؤثر است، عطر زدن است. در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین سفارش شده است:  «مَا طَابَتْ رَائِحَهُ عَبْدٍ إِلَّا زَادَ عَقْلُه‏؛»(7) «عطر لباس انسان خشک نمی‌شود مگر اینکه عقلش زیاد می‌شود.» در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نیز استفاده از عطر موجب بقا و پایداری عقل معرفی شده است:  «مَنْ تَطَیَّبَ أَوَّلَ النَّهَارِ لَم‏ یَزَلْ عَقْلُهُ مَعَهُ إِلَى اللَّیْل‏؛»(8)  «کسی که در اول روز از عطر استفاده کند تا شب عقلش باقی می‌ماند.»

6. حجامت
در احادیث فوایدی برای حجامت بیان شده است. یکی از این فواید، زیاد شدن عقل است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل شده است:  «إِنَّ الْحِجَامَهَ تُصَحِّحُ الْبَدَنَ وَ تَشُدُّ الْعَقْل‏؛»(9)  «حجامت بدن را سالم می‌کند و عقل را تقویت می‌کند.» در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نقل شده که:  «الْحِجَامَهُ تَزِیدُ الْعَقْلَ وَ تَزِیدُ الْحَافِظَ حِفْظاً؛»(10)  «حجامت عقل را زیاد می‌کند و سبب تقویت حافظه هم می‌شود.»

7. مسواک زدن
مسواک عملی بهداشتی است که در احادیث تأکید فراوان و تأثیرات شگرفی برای آن بیان شده است. از دیگر کارهایی که مطابق احادیث در افزایش عقل انسان مؤثر است، مسواک زدن است. در روایتی از امام باقر علیه‌السلام چنین نقل شده است:  «السِّوَاکُ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَزِیدُ فِی الْعَقْلِ؛»(11)  «مسواک زدن بلغم را برطرف می‌کند و عقل را زیاد می‌کند.»
 در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نیز در مورد فواید مسواک زدن 12 نکته آمده که یکی از آن‌ها، افزایش حافظه است. «در مسواک زدن دوازده فایده و اثر است: جزء سنّت است و پاکیزه‏کننده دهان است، روشنی‌بخش چشم است و خداوند را خشنود می‌سازد، دندان‌ها را سفید می‌کند و زردى دندان را از بین می‌برد، لثه را محکم ساخته و اشتهاى غذا مى‏آورد، بلغم را از بین برده و حافظه را زیاد می‌کند، اجر و حسنات را دوچندان کرده و فرشتگان بدان شادمان می‌شوند.»(12)

8. استفاده از برخی خوراکی‌ها
در احادیث توصیه‌هایی برای استفاده از برخی خوراکی‌ها و مواد برای افزایش عقل وجود دارد. به‌عنوان‌مثال «سداب» در روایات عامل افزایش عقل شمرده شده است.(13) یا در مورد «کندر» و تأثیر آن بر افزایش عقل و تیزی ذهن و رفع فراموشی احادیث فراوانی نقل شده است.(14) حتی کندر برای تیزهوشی جنین(15) و زیاد شدن عقل(16) نیز سفارش شده است. توصیه شده که کندر برای تأثیرگذاری در افزایش عقل، خوب جویده شود و فوراً قورت داده نشود.(17) علاوه بر این، کرفس نیز در احادیث موجب تقویت حافظه(18) و عقل(19) دانسته شده است. از دیگر خوراکی‌ها که موجب افزایش عقل دانسته شده، «سرکه» است.(20) همچنین در حدیثی مصرف سرکه موجب تقویت ذهن دانسته شده است.(21) خرفه،(22) چغندر،(23) کدو،(24) و به(25) نیز از دیگر خوراکی‌هایی هستند که در احادیث موجب افزایش عقل دانسته شده‌اند.

9. تجارت
نکته‌ی قابل‌توجه این‌که در برخی روایات، تجارت کردن از عوامل افزایش عقل شمرده شده است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام آمده است: «التِّجَارَهُ تَزِیدُ فِی الْعَقْلِ؛»(26)  «تجارت عقل را زیاد می‌کند.» در مقابل حدیثی نیز وجود دارد که تجارت نکردن را عامل زوال عقل می‌داند.(27) البته ممکن است در این دسته از روایات مراد از عقل، عقل معاش باشد.

نتیجه گیری
در روایات به عواملی تصریح شده که با انجام آن‌ها می‌توان عقل و حافظه را افزایش داد. مطابق احادیث، رعایت تقوی، اطاعت از فرد ناصح و فراگیری علم و تجربه‌آموزی از این موارد شمرده می‌شوند. در کنار این، قرائت قرآن و روزه گرفتن نیز در این امر بی‌تأثیر نیست. عطر زدن، حجامت کردن و مسواک زدن نیز می‌تواند در افزایش عقل انسان مفید باشد. هم‌چنین استفاده از برخی خوراکی‌ها و تجارت کردن به‌عنوان عملی برای افزایش حافظه و عقل تصریح ‌شده است.

پی‌نوشت‌ها
1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص‌136، ح 32.
2. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق، ص‌18.
3. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376 ش، ص‌52، ح 1346.
4. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403 ق، ص‌401، ح 62.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش‏، ج‏1، ص‌126، ح 132.
6. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385 ق، ج‏2، ص‌137، ح 481.
7. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385 ق، ج‏2، ص‌165، ح 593.
8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏6، ص‌511، ح 7.
9. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش، ج‏2، ص‌611، ح 10.
10. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق، ص‌76.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ص‌18.
12. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق، ج‏1، ص‌55، ح 126.
13. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏6، ص‌367، ح 1.
14. مستغفرى، جعفر بن محمد، طب النبی صلى الله علیه و آله و سلم، محقق / مصحح: الهى خراسانى، علی‌اکبر، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385 ق، ص‌25.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق ، ج‏6، ص‌23، ح 7.
16. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏6، ص‌23، ح 6.
17. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق ص‌194.
18. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403 ق، ج‏63، ص‌240، ح 2.
19. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403 ق، ج‏59، ص‌300.
20. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏6، ص‌329، ح 2.
21. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏6، ص‌329، ح 4.
22. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏2، ص‌517، ح 712.
23. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏2، ص‌520، ح 725.
24. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏6، ص‌371، ح 5.
25. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏2، ص‌550، ح 887.
 26. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق ، ج‏5، ص‌148، ح 2.
 27. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏5، ص‌148، ح 1.

درهم تنیدگی زندگی مادی و معنوی انسان باعث می شود که دلایل ایجاد یک مسئله، فقط وابسته به امورمادی نباشد.چه بسا در مواردی اثرگذاری عوامل معنوی،به مراتب بیشترباشد.
عوامل زوال عقل

پرسش:
بر اساس روایات چه عواملی باعث زوال و کاهش عقل می‌شود؟
 

پاسخ:
عقل نعمتی از جانب خداوند است که براساس روایات اسلامی، برای افراد متفاوت بوده و قابلیت افزایش و کاهش را دارد. در بعضی احادیث، عواملی برای کاهش و زوال عقل بیان شده است. توجه به این نکات و برطرف کردن آن‌ها در زندگی، می‌تواند انسان را از چنین مشکلی برهاند.
 در ادامه برخی از این عوامل بیان خواهند شد.

عوامل زوال و کاهش عقل
1. آرزوی طولانی، گفتار بیهوده و شهوت‌رانی
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین سفارش شده است: «مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاه»‏.(1) «هرکس سه چیز را بر سه چیز دیگر مسلط‍‌ سازد به ویرانى عقلش کمک کرده، آنکه پرتو اندیشه‌اش را به آرزوى دراز تاریک کند و شگفتی‌های حکمتش را با گفتار بیهوده نابود سازد و تابش نور اندرز را به خواهش‌های نفس خود خاموش نماید، و به نابودى عقل خود اقدام کند، هرکس عقلش را ویران کرد دین و دنیایش تباه شود».
بنابراین، آرزوی طولانی، گفتار بی‌فایده و لغو و شهوت‌رانی از عوامل تباهی عقل هستند. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان شده که شوخی بیش‌ازحد نیز می‌تواند در فساد عقل تاثیرگذار باشد.(2)

2. تبعیت از هوا و هوس
هوسرانی و پیروی از خواهش‌های نفسانی از دیگر عوامل کم شدن عقل است. در این خصوص روایات زیادی از اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل شده است. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل شده است: طَاعَهُ الْهَوَى تُفْسِدُ الْعَقْلَ؛(3)  پیروی از هوای نفس عقل را فاسد می‌کند».
ایشان در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «غالب شدن خواهش‌های نفسانی، فاسد می‌کند دین و عقل را».(4) حتی در حدیثی دیگر بیان شده که مقدار کم هوسرانی و خواهش‌های نفسانی می‌تواند موجب فساد عقل شود.(5)

3. تکبر
از دیگر اموری که موجب نقصان و کاهش عقل می‌شود، تکبر و خودبزرگ‌بینی است. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام چنین روایت شده است: «مَا دَخَلَ قَلْبَ امْرِئٍ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْکِبْرِ إِلَّا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ قَلَّ أَوْ کَثُرَ».(6) «در قلب هر کس مقدارى کبر داخل شد به مان نسبت از عقلش کاسته مى‏شود چه زیاد باشد یا کم». در روایتی دیگر تکبر و خودبزرگ‌بینی ناشی از فساد عقل دانسته شده است.(7)

4. عصبانیت
از عوامل مهم کم شدن عقل، عصبانیت است. دلیل اهمیت این موضوع، روایات فراوانی است که در منابع روایی شیعه وجود دارد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است: «الْغَضَبُ یُفْسِدُ الْأَلْبَابَ وَ یُبَعِّدُ الصَّوَابَ».(8) «خشم، خردها را تباه می‌گرداند و از جاده صواب دور می‌سازد». 
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نیز بیان شده که: «الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ وَ قَالَ مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَهُ».(9) «خشم، دل حکیم را تباه می‌کند و کسی که اختیار خشم خود را نداشته باشد، اختیار عقل خویش را ندارد». علاوه بر این، در بعضی احادیث، کسی که خشم بر او مسلط است، سزاوار عاقل شمرده‌شدن نیست(10) و در جایگاه حیوانات شمرده شده‌است.(11)

5. هم‌نشینی با جاهل
در روایات اسلامی، دوستی و هم‌نشینی با افراد نادان و جاهل نهی شده است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، هم‌نشینی با این افراد، موجب نقصان عقل دانسته شده است: «مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ؛(12)  هر که با نادان کم‌خرد هم‌نشین شود از خردش کاسته شود».

6. دنیادوستی
دوست داشتن دنیا و همواره دنبال امور مادی بودن، از دیگر عوامل کاهش عقل است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این موضوع می‌فرمایند: «حُبُّ الدُّنْیَا یُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ یُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِکْمَهِ وَ یُوجِبُ أَلِیمَ الْعِقَابِ».(13) «دنیادوستى عقل را فاسد می‌کند و دل را از شنیدن حکمت کر مى‏گرداند و عذاب دردناک را واجب مى‏سازد». روایتی دیگر نیز زرق‌وبرق دنیا را موجب فساد عقل دانسته است.(14)

7. ترک گوشت
در منابع دینی برای کسی که به‌طورکلی گیاهخواری می‌کند و گوشت را کنار می‌گذارد، مضرات و نتایج بدی بیان شده است. یکی از این مضرات، زایل شدن عقل است. امام صادق علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند: «اللَّحْمُ یُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ یَزِیدُ فِی الْعَقْلِ وَ مَنْ تَرَکَ أَکْلَهُ أَیَّاماً فَسَدَ عَقْلُهُ».(15) «گوشت، گوشت می‌رویاند و عقل را زیاد می‌کند و کسی که ایامی را گوشت نخورد عقلش فاسد می‌شود». در حدیثی دیگر بیان شده کسی که چهل روز گوشت نخورد، اخلاقش بد می‌شود و عقلش کم می‌شود.(16)

8. ترک تجارت
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، ترک تجارت موجب کم شدن عقل دانسته شده است: «تَرْکُ التِّجَارَهِ یَنْقُصُ الْعَقْلَ؛(17)  رها کردن تجارت عقل را کم می‌کند». البته با توجه به این‌که شغل همه‌ی افراد تجارت نیست، منظور این حدیث افرادی است که کاملاً خریدوفروش را ترک می‌کنند و حتی مایحتاج روزانه خود را نیز نمی‌خرند و کسی را مسئول این کار می‌کنند. در مقابل روایاتی وجود دارد که تجارت و خریدوفروش را موجب زیاد شدن عقل دانسته‌اند.(18)

نتیجه گیری
در احادیث اسلامی برای کاهش و زوال عقل عواملی بیان شده است. آرزوی طولانی، گفتار بیهوده و شهوت‌رانی از این عوامل هستند. علاوه بر این، تبعیت از هوا و هوس، تکبر و عصبانیت از دیگر کارهایی است که می‌تواند در کم شدن عقل مؤثر باشند. در احادیث هم‌نشینی با جاهل و دنیادوستی نیز از عوامل زوال و فساد عقل معرفی شده است. در بعضی روایات، ترک خوردن گوشت و ترک تجارت نیز از این موارد شمرده شده‌اند. البته عوامل کاهش عقل منحصر در موارد بیان شده نیست و با مطالعة احادیث می‌توان موارد دیگری نیز بر این لیست افزود.

پی‌نوشتها
1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏1، ص17، ح12.
2. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص448، ح7954.
3. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص317، ح5527.
4. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش‏، ج‏4، ص383، ح6414.
5. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش، ج‏6، ص456، ح10985.
6. اربلى، على بن عیسى‏، کشف الغمه فی معرفه الأئمه(ط. القدیمه)، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، تبریز: بنى هاشمى‏، 1381 ق، ج‏2، ص132.
7. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص269، ح4936.
8. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص28، ح404.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏2، ص305، ح13.
10. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص534، ح9788.
11. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش، ج‏5، ص362، ح8756.
12. کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، محقق/ مصحح: نعمه، عبدالله‏، قم: دارالذخائر، 1410 ق‏، ج‏1، ص199.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص231، ح4421.
14. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: درایتى، مصطفى‏، قم: دفتر تبلیغات‏، 1366ش‏، ص65، ح856.
15. ابنا بسطام، عبدالله و حسین‏، طب الأئمه علیهم‌السلام، محقق/ مصحح: خرسان، محمدمهدى‏، قم، ناشر: دارالشریف الرضی‏، 1411ق‏، ص139.
16. ابنا بسطام، عبدالله و حسین‏، طب الأئمه علیهم‌السلام، محقق/ مصحح: خرسان، محمدمهدى‏، قم، ناشر: دارالشریف الرضی‏، 1411ق‏، ص139.
17. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏5، ص148، ح1.
18. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏5، ص148، ح2.
 

عقل و دين و حيا با هم برادرند و از هم گسسته نميشوند.(اصول کافی)

 « عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ (ع) فَقَالَ يَا آدَمُ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَيَاءُ وَ الدِّينُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ الدِّينِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالا يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ قَالَ فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَج‏»(1)؛  على بن ابى طالب(ع) فرمود: جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم، من مأمور شده‏ام كه تو را ميان سه خصلت مخيّر كنم، تو يكى از آنها را انتخاب كن و دو تا را رها ساز. آدم به او گفت: آن سه چيز چيست اى جبرئيل؟ گفت: عقل و حيا و دين. آدم گفت: من عقل را انتخاب كردم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما برويد. گفتند: اى جبرئيل ما مأمور هستيم كه عقل هر كجا باشد آنجا باشيم. جبرئيل گفت: هر جور كه بخواهيد، و بالا رفت.

در اسلام بين عقل و دين رابطه عميقي وجود دارد و عقل در مقابل دين و جدا از آن نيست. بلکه عقل از راهکارها وابزارهاي دين براي رسيدن به شناخت است چون دين، انسان ها  را از دو راه به شناخت خدا دعوت کرده: يکي راه عقل و ديگر راه نقل (آيات و روايات) البته راه ديگري به نام «قلب و شهود عارفانه» نيز براي شناخت خدا مطرح است،(2) بنابراين درباره رابطه عقل و دين مي توان گفت:

1- عقل و نقل (دين) هر دو حجت خدا است. يکي از باطن و درون و ديگري از ظاهر و بيرون، آدمي را به سوي خدا و معارف الهي هدايت مي‌کنند. امام صادق فرمود: «إنّ للهِ علي الناس حجّتين، حجّة ظاهرة و حجة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرسُل والأنبياء والأئمّة عليهم السلام، وأمّا الباطنة فالعقول؛(3) براي خداوند بر مردم دو حجت است: يکي حجت ظاهري و ديگر باطني. حجت ظاهري انبياي الهي و ائمه‌اند، اما حجت باطني خرد و عقل آدمي است».

2- اساساً دين براي شکوفايي عقل است. اميرمؤمنان(ع) در بيان فلسفه بعثت انبيا فرمود:

«... فبعثَ فيهم رُسُله ليستأدوهم ميثاق فطرته ويُثيروا لهم دفائن العقول؛(4) خداوند ميان مردم پيامبرانش را فرستاد تا عهد فطرت الهي را ادا نمايند، و توانمندي‌هاي نهفته عقل‌هاي آنان را شکوفا نمايند».

طبق اين کلام نوراني معلوم مي‌شود که دين و عقل در جهت شناخت معارف الهي با هم ارتباط دارند.

3- در واقع بين عقل و دين نوعي ارتباط و تعامل برقرار است،, يعني در طي مسير کمال وسعادت ابتدا عقل اصول و پايه هايي نظير وجود خدا وصفات او ... را ثابت مي کند، آن گاه نقل به حقايق و راهکارهايي براي طي مسير کمال اشاره مي کند وعقل از آن جا که منشا اين دستورها را خداوند حکيم دانسته، آنها را درست وصحيح دانسته، به لزوم انجام آنها حکم مي کند وبه همين ترتيب همکاري وتعامل عقل و نقل ادامه مي يابد .پس دين براي اثبات معارف توحيدي و اعتقادي نياز به عقل داشته، عقل هم بدون هدايت دين کارساز نيست. يعني عقل آن‌گاه براي شناخت حقايق خوب عمل مي‌کند که در سايه رهنمود وحي قرار گيرد.(5)

4- دين بزرگراه است، از اين جهت در آموزه‌هاي وحياني از دين به «صراط مستقيم» ياد شده و احکام ديني «شريعت» خوانده شده، ولي عقل چراغ است انسان به کمک چراغ مي‌تواند مسير کمال را طي کند، پس رابطه عقل و دين رابطة روشنايي و مسير است و انسان در رسيدن به سعادت به هر دو نياز دارد.

5- به گفته آيت الله جوادي آملي برهان عقلي همانند دليل معتبر نقلي از الهامات الهي در ظرف انديشه بشر تجلي يافته، بنابر اين چون دليل عقلي همتاي دليل نقلي، حجت خدا و نيز الهام است، اگر کسي با سرماية عقلي به سراغ متون مقدس نقلي برود و چيزي را از آن برداشت کند، ‌مانند آن است که به کمک آيه‌اي معناي آية ديگر يا به کمک روايتي معناي آيه‌اي معلوم شود، از اين رو هيچ يک از اين امور از متن نقلي بيگانه نيست. بنابر اين عقل برهاني، منبع دين است. با ملاحظة دليل معتبر نقلي، فتوايش همان فتواي دين است، مانند دليل معتبر نقلي که هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلي ثابت کند، همان به حسب دين مي‌آيد.(6)

البته بايد توجه داشت که حيطه کارايي عقل نامحدود و بي حد ومرز نيست. بلکه عقل تنها در محدوده خاصي امکان کشف روشنگري دارد مانند درک کليات ومباني واصول ولي در حيطه اموري مانند علت يابي دستورهاي شرعي و مانند آن که از امور تعبدي شمرده مي شود، راهي براي کنکاش هاي فکري و عقلي نيست. همچنين از ميان اديان الهي در دين اسلام است که اين رابطه بين عقل و دين وجود دارد. شهيد مطهري در اين باره مي گويد:

اين پيوندى كه ميان عقل و دين اسلام هست، در مورد هيچ دينى وجود ندارد. شما از علماى هر دين ديگرى بپرسيد چه رابطه‏اى ميان دين و عقل هست، مى‏گويند هيچ، اصلًا عقل را با دين چه كار؟ مسيحيت از تثليث شروع مى‏شود و در اين مورد حرفى مى‏زنند كه اگر بگوييم با عقل جور در نمى‏آيد، مى‏گويند در نيايد. آنها وقتى مى‏گويند ايمان و تعبد، مقصودشان پشت پا به عقل زدن و تسليم كوركورانه در مقابل دين است. در اسلام تسليم كوركورانه و تسليمى كه ضد عقل باشد نيست. البته تسليمى كه مافوق عقل باشد هست به اين معنا  كه آن هم خودش مطابق حكم عقل است. عقل هم مى‏گويد جايى كه اطلاعى ندارى حرف بزرگتر را بپذير.(7)

پي‌نوشت‌ها:

1. کليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات آل البيت، ج‏1، ص 11، کتاب عقل و جهل

2. جوادي آملي، دين‌شناسي، نشر اسراء، قم، ص126.

3. کافي، ج 1، ص 16، کتاب العقل و الجهل.

4. نهج البلاغه، خطبه 1.

5. صادقي، محمد امين، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام خميني‌، ص263

6. دين‌شناسي، ص 127 و 130.

7.  مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏21، ص168.

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و بحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند...
نام سوره و شماره آيه  در مورد امامت و ولايت فقيه در قرآن را نياز دارم؟

پاسخ:
امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و بحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :
بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)
مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.
براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:
ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)
 ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .
َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)
آن ها را كتاب بياموزد .
وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:
وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)
چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!
قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)
سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.
همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.
معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.
بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.
اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .
ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.
همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم.
اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:
من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)
هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.
نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 213.
2. نحل (16) آيه 44.
3. بقره ، آيه 129.
4. آل عمران (3) آيه 101.
5. مائده (5) آيه 55.
6. نساء (4) آيه 59.
7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67.
 

برخی از احکام، خلاف عقل و فطرت در آیین مسیحیت و یهودیت تحریف شده

پاسخ:
اگر منظور شما احكام شرعي است، بايد گفت بلي در اثر تحريفات، تغييراتي در آيين اديان پيش از اسلام داده شده است كه ربطي به اصل دين ندارد. چنان چه گفته اند ـ پولس خوردن گوشت خوك و شراب را بر مسيحيان حلال كرد و گرنه در اصل آيين آن ها حرام بوده است.(1)
اينكه امروزه در برخي اديان شراب را حلال شمرده اند نشانه تحريف آن هاست، كه در اديان الهي بدست بشر صورت گرفته است.(2)
از بين مبلغان و مروجين مسيحيت پولس موقعيت ويژه اي دارد؛ كه براي ترويج مسيحيت بين غير يهوديان امپراطوري روم، دو كار و در حقيقت دو تحريف عمده در مسيحت انجام داد:
اولا: از نظر عقيدتي، مسيحيت را چنان تغيير داد كه پذيرش آن براي مشركان امپراطوري روم آسان شد.
ثانياً: مسيحيت را ازنظر عمل آسان گردانيد؛ زيرا براي غير يهوديان، عمل به دستورات بسيار پيچيده يهوديت سخت بود، لذا پولس شريعت (حلال و حرام و مكروه و مستحب) را از مسيحيت حذف كرد و ايمان را براي رستگاري كافي دانست.(3)
البته بايد دانست كه احكام الهي بر اساس مصالح و مفاسد است. كه علت حرمت ذاتي مواردي مثل گوشت خوك و شراب بدليل زيان ها و ضرر هاي فردي و اجتماعي بر كسي پوشيده نيست. چنان كه قرآن كريم نيز به اين معني اشاره دارد.(4)
اما پولس كه از تحريف كنندگان مسيحيت واقعي و از بنيانگذاران مسيحيت تحريف شده كنوني است براي جلب طرفداران بيشتر صريحا اعلام كرد كه ديگر عمل «ختان» وجوب ندارد، و هم چنين رعايت حلال و حرام در طعام و شراب ضروري نيست و افراد بشر را نبايد به نجس و طاهر تقسيم كرد.(5)
با توجه به مطالب ذكر شده در مسيحيت واقعي، مثل اسلام شراب حرام است. اما در اين زمان كه مسيحي ها مشروب مي خورند، دينشان تحريف شده است و اينها تابع يك دين منحرف هستند؛ كه بدعت هاي بسياري وارد آن شده است.
لازم بذكر است كه مسأله تحريف مسيحيت در روايات اسلامي نيز ذكر شده است. در روايتي از امام كاظم ـ عليه السلام ـ آمده است: «در يكي از بدترين مكان هاي جهنم كه «سقر» نام دارد نام پنج تن از امم سابق ذكر شده است؛ اين پنج تن عبارتند از: قابيل، نمرود، فرعون، يهود (كه قوم بني اسرائيل را منحرف ساخته و از دين خارج كرد) و پولس كه نصرانيت را به وضعيت كنوني درآورد.»(6)
همچنين امام صادق(ع) نيز مي فرمايد: «رسولان الهي در زمان خود و پس از خود مبتلا به شيطان هايي بوده اندكه آنان را آزرده و مردم را پس ازآنان گمراه كرده اند؛ دو شيطاني كه نسبت به عيسي(ع)چنين كرده اند، پولس و مريسا بوده اند.(7)
آنچه گذشت مختصري بود از مسيحيت كنوني كه بدليل تحريف شراب و مسكرات را حلال شمرده اند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- رضواني، علي اصغر،نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات.
2- اديب آل علي، سيد محمد، پرسش ها و پاسخ هايي درباره مسيحيت.
3- رابرت اي . وان و ورست، ترجمه باغباني، جواد و رسول زاده، عباس، مسيحيت از لابلاي متون.

پي نوشت ها:
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، چاپ دوم، ج3، ص 213.
2. ر.ك: محلاتي، ذبيح الله، در مضرات شراب ـ ترياك ـ قمار و موسيقي، تهران، جاودان، 1372.
3. رضواني، علي اصغر، نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمكران، چاپ اول، ص 37.
4. بقره / 219.
5. جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372ش، ص614.
6. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403ق، ج8، ص 310.
7. همان، ج 13، ص 212، حديث 5.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.