« عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ (ع) فَقَالَ يَا آدَمُ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَيَاءُ وَ الدِّينُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ الدِّينِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالا يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ قَالَ فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَج»(1)؛ على بن ابى طالب(ع) فرمود: جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم، من مأمور شدهام كه تو را ميان سه خصلت مخيّر كنم، تو يكى از آنها را انتخاب كن و دو تا را رها ساز. آدم به او گفت: آن سه چيز چيست اى جبرئيل؟ گفت: عقل و حيا و دين. آدم گفت: من عقل را انتخاب كردم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما برويد. گفتند: اى جبرئيل ما مأمور هستيم كه عقل هر كجا باشد آنجا باشيم. جبرئيل گفت: هر جور كه بخواهيد، و بالا رفت.
در اسلام بين عقل و دين رابطه عميقي وجود دارد و عقل در مقابل دين و جدا از آن نيست. بلکه عقل از راهکارها وابزارهاي دين براي رسيدن به شناخت است چون دين، انسان ها را از دو راه به شناخت خدا دعوت کرده: يکي راه عقل و ديگر راه نقل (آيات و روايات) البته راه ديگري به نام «قلب و شهود عارفانه» نيز براي شناخت خدا مطرح است،(2) بنابراين درباره رابطه عقل و دين مي توان گفت:
1- عقل و نقل (دين) هر دو حجت خدا است. يکي از باطن و درون و ديگري از ظاهر و بيرون، آدمي را به سوي خدا و معارف الهي هدايت ميکنند. امام صادق فرمود: «إنّ للهِ علي الناس حجّتين، حجّة ظاهرة و حجة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرسُل والأنبياء والأئمّة عليهم السلام، وأمّا الباطنة فالعقول؛(3) براي خداوند بر مردم دو حجت است: يکي حجت ظاهري و ديگر باطني. حجت ظاهري انبياي الهي و ائمهاند، اما حجت باطني خرد و عقل آدمي است».
2- اساساً دين براي شکوفايي عقل است. اميرمؤمنان(ع) در بيان فلسفه بعثت انبيا فرمود:
«... فبعثَ فيهم رُسُله ليستأدوهم ميثاق فطرته ويُثيروا لهم دفائن العقول؛(4) خداوند ميان مردم پيامبرانش را فرستاد تا عهد فطرت الهي را ادا نمايند، و توانمنديهاي نهفته عقلهاي آنان را شکوفا نمايند».
طبق اين کلام نوراني معلوم ميشود که دين و عقل در جهت شناخت معارف الهي با هم ارتباط دارند.
3- در واقع بين عقل و دين نوعي ارتباط و تعامل برقرار است،, يعني در طي مسير کمال وسعادت ابتدا عقل اصول و پايه هايي نظير وجود خدا وصفات او ... را ثابت مي کند، آن گاه نقل به حقايق و راهکارهايي براي طي مسير کمال اشاره مي کند وعقل از آن جا که منشا اين دستورها را خداوند حکيم دانسته، آنها را درست وصحيح دانسته، به لزوم انجام آنها حکم مي کند وبه همين ترتيب همکاري وتعامل عقل و نقل ادامه مي يابد .پس دين براي اثبات معارف توحيدي و اعتقادي نياز به عقل داشته، عقل هم بدون هدايت دين کارساز نيست. يعني عقل آنگاه براي شناخت حقايق خوب عمل ميکند که در سايه رهنمود وحي قرار گيرد.(5)
4- دين بزرگراه است، از اين جهت در آموزههاي وحياني از دين به «صراط مستقيم» ياد شده و احکام ديني «شريعت» خوانده شده، ولي عقل چراغ است انسان به کمک چراغ ميتواند مسير کمال را طي کند، پس رابطه عقل و دين رابطة روشنايي و مسير است و انسان در رسيدن به سعادت به هر دو نياز دارد.
5- به گفته آيت الله جوادي آملي برهان عقلي همانند دليل معتبر نقلي از الهامات الهي در ظرف انديشه بشر تجلي يافته، بنابر اين چون دليل عقلي همتاي دليل نقلي، حجت خدا و نيز الهام است، اگر کسي با سرماية عقلي به سراغ متون مقدس نقلي برود و چيزي را از آن برداشت کند، مانند آن است که به کمک آيهاي معناي آية ديگر يا به کمک روايتي معناي آيهاي معلوم شود، از اين رو هيچ يک از اين امور از متن نقلي بيگانه نيست. بنابر اين عقل برهاني، منبع دين است. با ملاحظة دليل معتبر نقلي، فتوايش همان فتواي دين است، مانند دليل معتبر نقلي که هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلي ثابت کند، همان به حسب دين ميآيد.(6)
البته بايد توجه داشت که حيطه کارايي عقل نامحدود و بي حد ومرز نيست. بلکه عقل تنها در محدوده خاصي امکان کشف روشنگري دارد مانند درک کليات ومباني واصول ولي در حيطه اموري مانند علت يابي دستورهاي شرعي و مانند آن که از امور تعبدي شمرده مي شود، راهي براي کنکاش هاي فکري و عقلي نيست. همچنين از ميان اديان الهي در دين اسلام است که اين رابطه بين عقل و دين وجود دارد. شهيد مطهري در اين باره مي گويد:
اين پيوندى كه ميان عقل و دين اسلام هست، در مورد هيچ دينى وجود ندارد. شما از علماى هر دين ديگرى بپرسيد چه رابطهاى ميان دين و عقل هست، مىگويند هيچ، اصلًا عقل را با دين چه كار؟ مسيحيت از تثليث شروع مىشود و در اين مورد حرفى مىزنند كه اگر بگوييم با عقل جور در نمىآيد، مىگويند در نيايد. آنها وقتى مىگويند ايمان و تعبد، مقصودشان پشت پا به عقل زدن و تسليم كوركورانه در مقابل دين است. در اسلام تسليم كوركورانه و تسليمى كه ضد عقل باشد نيست. البته تسليمى كه مافوق عقل باشد هست به اين معنا كه آن هم خودش مطابق حكم عقل است. عقل هم مىگويد جايى كه اطلاعى ندارى حرف بزرگتر را بپذير.(7)
پينوشتها:
1. کليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات آل البيت، ج1، ص 11، کتاب عقل و جهل
2. جوادي آملي، دينشناسي، نشر اسراء، قم، ص126.
3. کافي، ج 1، ص 16، کتاب العقل و الجهل.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. صادقي، محمد امين، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام خميني، ص263
6. دينشناسي، ص 127 و 130.
7. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج21، ص168.