تکبر

درهم تنیدگی زندگی مادی و معنوی انسان باعث می شود که دلایل ایجاد یک مسئله، فقط وابسته به امورمادی نباشد.چه بسا در مواردی اثرگذاری عوامل معنوی،به مراتب بیشترباشد.
عوامل زوال عقل

پرسش:
بر اساس روایات چه عواملی باعث زوال و کاهش عقل می‌شود؟
 

پاسخ:
عقل نعمتی از جانب خداوند است که براساس روایات اسلامی، برای افراد متفاوت بوده و قابلیت افزایش و کاهش را دارد. در بعضی احادیث، عواملی برای کاهش و زوال عقل بیان شده است. توجه به این نکات و برطرف کردن آن‌ها در زندگی، می‌تواند انسان را از چنین مشکلی برهاند.
 در ادامه برخی از این عوامل بیان خواهند شد.

عوامل زوال و کاهش عقل
1. آرزوی طولانی، گفتار بیهوده و شهوت‌رانی
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین سفارش شده است: «مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاه»‏.(1) «هرکس سه چیز را بر سه چیز دیگر مسلط‍‌ سازد به ویرانى عقلش کمک کرده، آنکه پرتو اندیشه‌اش را به آرزوى دراز تاریک کند و شگفتی‌های حکمتش را با گفتار بیهوده نابود سازد و تابش نور اندرز را به خواهش‌های نفس خود خاموش نماید، و به نابودى عقل خود اقدام کند، هرکس عقلش را ویران کرد دین و دنیایش تباه شود».
بنابراین، آرزوی طولانی، گفتار بی‌فایده و لغو و شهوت‌رانی از عوامل تباهی عقل هستند. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان شده که شوخی بیش‌ازحد نیز می‌تواند در فساد عقل تاثیرگذار باشد.(2)

2. تبعیت از هوا و هوس
هوسرانی و پیروی از خواهش‌های نفسانی از دیگر عوامل کم شدن عقل است. در این خصوص روایات زیادی از اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل شده است. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل شده است: طَاعَهُ الْهَوَى تُفْسِدُ الْعَقْلَ؛(3)  پیروی از هوای نفس عقل را فاسد می‌کند».
ایشان در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «غالب شدن خواهش‌های نفسانی، فاسد می‌کند دین و عقل را».(4) حتی در حدیثی دیگر بیان شده که مقدار کم هوسرانی و خواهش‌های نفسانی می‌تواند موجب فساد عقل شود.(5)

3. تکبر
از دیگر اموری که موجب نقصان و کاهش عقل می‌شود، تکبر و خودبزرگ‌بینی است. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام چنین روایت شده است: «مَا دَخَلَ قَلْبَ امْرِئٍ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْکِبْرِ إِلَّا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ قَلَّ أَوْ کَثُرَ».(6) «در قلب هر کس مقدارى کبر داخل شد به مان نسبت از عقلش کاسته مى‏شود چه زیاد باشد یا کم». در روایتی دیگر تکبر و خودبزرگ‌بینی ناشی از فساد عقل دانسته شده است.(7)

4. عصبانیت
از عوامل مهم کم شدن عقل، عصبانیت است. دلیل اهمیت این موضوع، روایات فراوانی است که در منابع روایی شیعه وجود دارد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است: «الْغَضَبُ یُفْسِدُ الْأَلْبَابَ وَ یُبَعِّدُ الصَّوَابَ».(8) «خشم، خردها را تباه می‌گرداند و از جاده صواب دور می‌سازد». 
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نیز بیان شده که: «الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ وَ قَالَ مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَهُ».(9) «خشم، دل حکیم را تباه می‌کند و کسی که اختیار خشم خود را نداشته باشد، اختیار عقل خویش را ندارد». علاوه بر این، در بعضی احادیث، کسی که خشم بر او مسلط است، سزاوار عاقل شمرده‌شدن نیست(10) و در جایگاه حیوانات شمرده شده‌است.(11)

5. هم‌نشینی با جاهل
در روایات اسلامی، دوستی و هم‌نشینی با افراد نادان و جاهل نهی شده است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، هم‌نشینی با این افراد، موجب نقصان عقل دانسته شده است: «مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ؛(12)  هر که با نادان کم‌خرد هم‌نشین شود از خردش کاسته شود».

6. دنیادوستی
دوست داشتن دنیا و همواره دنبال امور مادی بودن، از دیگر عوامل کاهش عقل است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این موضوع می‌فرمایند: «حُبُّ الدُّنْیَا یُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ یُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِکْمَهِ وَ یُوجِبُ أَلِیمَ الْعِقَابِ».(13) «دنیادوستى عقل را فاسد می‌کند و دل را از شنیدن حکمت کر مى‏گرداند و عذاب دردناک را واجب مى‏سازد». روایتی دیگر نیز زرق‌وبرق دنیا را موجب فساد عقل دانسته است.(14)

7. ترک گوشت
در منابع دینی برای کسی که به‌طورکلی گیاهخواری می‌کند و گوشت را کنار می‌گذارد، مضرات و نتایج بدی بیان شده است. یکی از این مضرات، زایل شدن عقل است. امام صادق علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند: «اللَّحْمُ یُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ یَزِیدُ فِی الْعَقْلِ وَ مَنْ تَرَکَ أَکْلَهُ أَیَّاماً فَسَدَ عَقْلُهُ».(15) «گوشت، گوشت می‌رویاند و عقل را زیاد می‌کند و کسی که ایامی را گوشت نخورد عقلش فاسد می‌شود». در حدیثی دیگر بیان شده کسی که چهل روز گوشت نخورد، اخلاقش بد می‌شود و عقلش کم می‌شود.(16)

8. ترک تجارت
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، ترک تجارت موجب کم شدن عقل دانسته شده است: «تَرْکُ التِّجَارَهِ یَنْقُصُ الْعَقْلَ؛(17)  رها کردن تجارت عقل را کم می‌کند». البته با توجه به این‌که شغل همه‌ی افراد تجارت نیست، منظور این حدیث افرادی است که کاملاً خریدوفروش را ترک می‌کنند و حتی مایحتاج روزانه خود را نیز نمی‌خرند و کسی را مسئول این کار می‌کنند. در مقابل روایاتی وجود دارد که تجارت و خریدوفروش را موجب زیاد شدن عقل دانسته‌اند.(18)

نتیجه گیری
در احادیث اسلامی برای کاهش و زوال عقل عواملی بیان شده است. آرزوی طولانی، گفتار بیهوده و شهوت‌رانی از این عوامل هستند. علاوه بر این، تبعیت از هوا و هوس، تکبر و عصبانیت از دیگر کارهایی است که می‌تواند در کم شدن عقل مؤثر باشند. در احادیث هم‌نشینی با جاهل و دنیادوستی نیز از عوامل زوال و فساد عقل معرفی شده است. در بعضی روایات، ترک خوردن گوشت و ترک تجارت نیز از این موارد شمرده شده‌اند. البته عوامل کاهش عقل منحصر در موارد بیان شده نیست و با مطالعة احادیث می‌توان موارد دیگری نیز بر این لیست افزود.

پی‌نوشتها
1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏1، ص17، ح12.
2. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص448، ح7954.
3. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص317، ح5527.
4. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش‏، ج‏4، ص383، ح6414.
5. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش، ج‏6، ص456، ح10985.
6. اربلى، على بن عیسى‏، کشف الغمه فی معرفه الأئمه(ط. القدیمه)، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، تبریز: بنى هاشمى‏، 1381 ق، ج‏2، ص132.
7. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص269، ح4936.
8. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص28، ح404.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏2، ص305، ح13.
10. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص534، ح9788.
11. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش، ج‏5، ص362، ح8756.
12. کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، محقق/ مصحح: نعمه، عبدالله‏، قم: دارالذخائر، 1410 ق‏، ج‏1، ص199.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص231، ح4421.
14. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: درایتى، مصطفى‏، قم: دفتر تبلیغات‏، 1366ش‏، ص65، ح856.
15. ابنا بسطام، عبدالله و حسین‏، طب الأئمه علیهم‌السلام، محقق/ مصحح: خرسان، محمدمهدى‏، قم، ناشر: دارالشریف الرضی‏، 1411ق‏، ص139.
16. ابنا بسطام، عبدالله و حسین‏، طب الأئمه علیهم‌السلام، محقق/ مصحح: خرسان، محمدمهدى‏، قم، ناشر: دارالشریف الرضی‏، 1411ق‏، ص139.
17. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏5، ص148، ح1.
18. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏5، ص148، ح2.
 

در احادیث شریف، همانطور که دانش آموزان نسبت به استاد، وظایفی دارند به صورت متقابل، استاد هم نسبت به شاگردان وظایفی دارد که باید مراعات نماید.
وظایف استاد نسبت به شاگرد

پرسش:
وظایف معلم در برابر شاگردان خود چیست و چه حقوقی را باید رعایت کند؟
 

پاسخ:
در روایات اسلامی، شاگرد نسبت به استاد خود وظایف بسیاری دارد و لازم است این وظایف را نسبت به معلم خود اجرا نماید؛ اما موضوعی که شاید کمتر به آن پرداخته‌شده باشد، این است که استاد نیز در قبال شاگردان خود وظایفی دارد و باید نسبت به آن دقت داشته باشد. 
در ادامه برخی وظایف و حقوقی که استاد نسبت به شاگرد دارد، بیان خواهد شد.

1. برابری میان محصلان
از وظایف معلم نسبت به شاگردان خود، برابری است. استاد باید نسبت به دانشجویان خود رفتاری عادلانه داشته باشد و از تبعیض بین آن‌ها بپرهیزد. در روایتی امام صادق علیه‌السلام درباره آیه 18 سوره لقمان ﴿ وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاس﴾؛  متکبرانه روی از مردم برمگردان فرموده‌اند: باید مردم در دانش‌اندوزى نزد تو یکسان باشند. (1)

2. بزرگداشت شاگرد
احترام به شاگرد ازجمله امور دیگری است که در احادیث به آن اشاره شده است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در روایتی فرموده‌اند: «وَقِّروا مَن تُعَلِّمونَهُ العِلم». (2) کسانى را که به آن‌ها دانش مى‌آموزید، بزرگ بدارید.

3. نداشتن خودستایی و تکبر
از دیگر کارهایی که معلم باید نسبت به شاگردان خود دقت داشته باشد، از بین بردن حس خودبزرگ‌بینی و تکبر است. درست است که بنا بر شرایطی، استادی به این مقام بلند و رفیع رسیده است، ولی این دلیل نمی‌شود تا او نسبت به شاگردان خود حس تکبر و بزرگی داشته باشد. 
امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره این موضوع فرموده‌اند: «أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ العالِمُ المُتَجَبِّرُ». (3) مبغوض ترین بندگان نزد خداى سبحان، دانشمند خودبزرگ‌بین است. در سخنی دیگر از ایشان نیز چنین روایت‌شده است: «حَصِّن عِلمَکَ مِنَ العُجبِ‌، ووَقارَکَ مِنَ الکِبرِ». (4) دانشت را از خودپسندی و وقارت را از کبر حفظ کن. امام اول علیه‌السلام در حدیثی دیگر بابیان گناه خودستایی، آن را عیب دانش می‌دانند: «شَینُ العِلمِ الصَّلَفُ‌». (5) عیب دانش خودستایی است.

4. تواضع نسبت به شاگرد
بیان شد که استاد نباید نسبت به شاگرد خودبزرگ‌بین و متکبر باشد. نکته‌ی قابل‌توجه اینکه در روایات حتی توصیه‌شده که معلم باید نسبت به شاگرد خود تواضع نیز به خرج بدهد! البته واضح است که این تواضع به‌صورت دوطرفه است یعنی هم شاگرد باید این حس را نسبت به معلم و هم استاد نسبت به شاگرد خود داشته باشد. امام صادق علیه‌السلام در این موضوع می‌فرمایند: «تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ و تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِینَ فَیَذْهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ». (6) نسبت به شاگردان خود تواضع کنید و نسبت به استاد خود هم تواضع کنید، دانشمندان جبار و قلدر نباشید تا شیوه باطل شما حق علم شما را از میان ببرد.
در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره فروتنی در مقابل شاگردان چنین آمده است: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلْمُتَعَلِّمِینَ وَ ذَلَّ لِلْعُلَمَاءِ سَادَ بِعِلْمِه‏». (7) هر معلمی که بر شاگردانش تواضع و فروتنی کند و در برابر دانشمندان خود را کوچک و پایین‌دست به‌حساب آورد، بادانش خود به آقایی می‌رسد.

5. مدارا و مهربانی با شاگردان
از دیگر حقوق شاگردان، مدارا و مهربانی استاد با آن‌ها است. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد نرمی و مهربانی با شاگردان چنین آمده است: «لِینُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ وَ لِمَنْ تَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ». (8) باکسی که به او یاد مى‌دهید و نیز کسى که از او یاد مى‌گیرید، نرمى کنید.
در حدیثی دیگر از ایشان نقل‌شده که: «إنَّ اللّهَ لَم یَبعَثنی مُعَنِّتاً ولا مُتَعَنِّتاً، ولکِن بَعَثَنی مُعَلِّماً مُیَسِّراً». (9) خداوند، مرا سختگیر و آزاردهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگارى آسان‌گیر برانگیخت.
بنابراین، آموزگار باید در عین دغدغه‌ی آموزشی خود، با دانش‌آموزان خود مدارا داشته و نسبت به آن‌ها مهربانی و شفقت به خرج بدهد. امام زین‌العابدین علیه‌السلام در حدیثی زیبا اخلاق معلم را این‌گونه به تصویر کشیده است: «حَقُّ الصَّغِیرِ رَحْمَتُهُ فِی تَعْلِیمِهِ وَ الْعَفْوُ عَنْهُ وَ السَّتْرُ عَلَیْهِ وَ الرِّفْقُ بِهِ وَ الْمَعُونَهُ لَه‏».  (10) حقّ کودک، مهربانى به او در آموزش و گذشت از وى و عیب‌پوشی و همراهى و یارى اوست.

6. ارائه تمامی زوایای علمی
ازجمله امور دیگری که استاد باید نسبت به شاگرد خود دقت داشته باشد، ارائه تمامی زوایای علمی موضوع درس داده شده است. این سخن به این معناست که معلم، سعی کند مسئله را کاملاً برای شاگردان خود روشن کند و بخش‌هایی را مبهم نگذارد. البته واضح است که بیان مسائل متناسب با ظرفیت و شرایط موجود است و چنانچه شرایط بیان همه ابعاد مسائل عملی وجود ندارد، این موضوع ضروری نیست.
رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله در حدیثی فرموده‌اند: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ یَعْلَمُهُ ثُمَّ کَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِلِجَامٍ مِنْ نَار».  (11) کسی که از او درباره علمی سؤال شود و او بداند و کتمان کند، خداوند را در روز قیامت با لگامى از آتش ملاقات می‌کند.
در حدیثی دیگر در مورد کتمان علم از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین آمده است: «إِنَّ الْعَالِمَ الْکَاتِمَ عِلْمَهُ یُبْعَثُ أَنْتَنَ أَهْلِ الْقِیَامَهِ رِیحاً یَلْعَنُهُ کُلُّ دَابَّهٍ حَتَّى دَوَابُّ الْأَرْضِ الصِّغَار». (12) دانشمند پنهان کننده دانشش، بدبوترین اهل قیامت است و همه جنبندگان حتى حشرات کوچک زمین او را نفرین می‌کنند.
با توجه به روایات، این موضوع در علوم دینی مهم‌تر و مورد تأکیدتر است.

7. آموزش به کسانی که مستحق هستند!
از مسائل مهم در علم‌آموزی، این است که علم را فقط به کسی که استحقاق آن را دارد آموخت؛ بنابراین، وقتی استادی می‌داند که علمی برای شاگردش مفید نیست و یا حتی با آموختن این علم، در جهت کارهای غیرشرعی و غیرقانونی بهره می‌گیرد، نباید این دانش را برای آن‌ها منتشر کند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: «وَاضِعُ الْعِلْمِ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ ظَالِمٌ لَهُ». (13) سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، ظالم به اوست. علاوه بر این، بیان مسائل علمی برای کسی که این مسائل را قبول نخواهد کرد و نسبت به آن موضع‌گیری می‌کند نیز کاری ناپسند است.
«لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ لِیُکَذِّبوکَ‌، ولاَ الجُهّالَ فَیَستَثقِلوکَ‌، ولکِن حَدِّث بِهِ مَن یَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ‌، یَفهَمُ عَنکَ ما تَقولُ‌، ویَکتُمُ عَلَیکَ ما یَسمَعُ‌، فَإِنَّ لِعِلمِکَ عَلَیکَ حَقًّا، کَما أنَّ عَلَیکَ فی مالِکَ حَقًّا، بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ‌، ومَنعُهُ عَن غَیرِ مُستَحِقِّهِ‌». (14) با کم‌خردان سخن از دانش مگو که تو را تکذیب می‌کنند و نه با نادانان که تو را گران بار مى-شمرند؛ بلکه از آن باکسی سخن بگوى که اهلش باشد و می‌گیرد و می‌پذیرد و می‌فهمد. آنچه را می‌گویی دریافت می‌کند و آنچه را می‌شنود بر تو پنهان می‌دارد، چراکه براى دانشت بر تو حقّى است؛ همان‌گونه که در دارایی‌ات بر تو حقّى است: بذلش به مستحق آن و بازداشتنش از غیر مستحق آن.

8. اقرار به ندانستن
از دیگر وظایف معلم این است که چنانچه در موضوعی تخصص ندارد و یا مسئله‌ای را نمی‌داند، به‌صراحت بیان کند که نمی‌داند. متأسفانه برخی از افراد گفتن نمی‌دانم برایشان کسر شأن است و لذا یا اطلاعات اشتباه به مخاطبین خود می‌دهند و یا موضوع را به نحوی مبهم باقی می‌گذارند. 
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در این موضوع می‌فرمایند: «إِذَا سُئِلْتَ عَنْ عِلْمٍ لَا تَعْلَمُهُ فَقُلْ: لَا أَعْلَمُهُ. تَنْجُ مِنْ تَبِعَتِهِ، وَ لَا تُفْتِ النَّاسَ بِمَا لَا عِلْمَ لَکَ بِهِ تَنْجُ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَه». (15) هرگاه از دانشى پرسیده شدى که آن را نمی‌دانی بگو: نمی‌دانم تا از پى آمدهاى آن رهایى یابى و در آنچه نمی‌دانی، به مردم فتوا مده تا از کیفر روز قیامت برهى.
آموزگاران باید به این حد از معرفت برسند که بدانند اقرار به ندانستن موضوعی موجب کم شدن شأن آن‌ها نیست، بلکه مقدمه‌ای برای تحقیق و پژوهش و فراگیری این نکته‌ی نادانسته است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره این موضوع فرموده‌اند: «لَا یَسْتَقْبِحَنَّ مَنْ سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ». (16) هرگز آنکه از چیزى پرسیده شد که نمی‌داند، گفتن «نمی‌دانم» را زشت نشمارد.
با این توضیحات مشخص می‌شود که اقرار به ندانستن در مقابل سؤال شاگردان، موضوعی است که حق شاگرد است و پاسخ اشتباه موجب ضمان استاد خواهد شد.

نتیجه:
در احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام علاوه بر وظایف شاگرد نسبت به آموزگار خود، وظایفی نیز برای معلم نسبت به دانش‌آموزان خود ترسیم و بیان‌شده است. برابری میان شاگردان، بزرگداشت دانش‌آموز، نداشتن حس تکبر و خودستایی، تواضع نسبت به شاگرد، مدارا و مهربانی با کارآموز، ارائه تمامی زوایای علمی موضوع، آموزش به کسانی که استحقاق آموزش را دارند و همچنین اقرار به ندانستن درجایی که مطلبی را نمی‌داند، از موضوعاتی است که استاد باید نسبت به محصلین خود اجرا نماید.

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏1، ص 41، ح 2.
2. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دنیاى دانش‏، 1382 ش‏‏، ص 795.
3. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائى، سید مهدى‏، قم: دارالکتاب الإسلامی‏، 1410 ق‏، ص 203.
4. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله‏، شرح نهج‌البلاغه لابن أبی الحدید، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، 1404 ق‏، ج‏20، ص 318.
5. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376 ش، ص 298، ح 5328.
6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏1، ص 36، ح 1.
7. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دارإحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، ج‏75، ص 6، ح 57.
8. شهید ثانى، زین‌الدین بن على‏، منیه المرید، محقق / مصحح: مختارى، رضا، قم: مکتب الإعلام الإسلامی‏، 1409 ق‏، ص 193.
9. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، همان، ص 301.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 625.
11. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، تنبیه الخواطر، محقق / مصحح: ندارد، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1369 ش‏، ج‏2، ص 7.
12. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق‏، ج‏1، ص 231.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 504، ح 9228.
14. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله‏، شرح نهج‌البلاغه لابن أبی الحدید، همان، ج‏20، ص 273.
15. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414 ق، ص 527.
16. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 109.

 

اعتماد به نفس و تکبر، دو صفت نزدیک به هم هستند که هر کدام به نوبه خود، تأثیرات زیادی در نگرش ها و رفتار انسان داشته و تفکیک آن دو را از هم ضروری می سازد.
تفاوت تکبر و اعتماد به نفس

پرسش:
می‌گویند انسان مؤمن باید همه را برتر از خودش ببیند آیا این موجب کاهش اعتماد به نفس او نمی‌گردد؟
 

پاسخ:
یکی از آفات مهم در بندگی انسان‌ها مسئله تکبر و خودبرتربینی نسبت به دیگران است که ریشه بسیاری از خطاها و اشتباهات دیگر است و اگر درمان نشود انسان را مانند ابلیس به سقوط می‌کشاند و از طرف دیگر برای پیشرفت در دنیا و آخرت نیازمند اعتماد به نفس هستیم. برای دانستن تفاوت این دو و پاسخ سؤال شما لازم است به نکاتی توجه بفرمایید:

1. تکبر؛ یعنی آدمی، خود را نسبت به دیگران به جهت کمالی که در خود می‌بیند بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال را داشته باشد یا نه و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می‌بالد فی‌الواقع هم کمال باشد یا نه (1) مانند تکبر شیطان نسبت به انسان، آنجا که در پاسخ خداوند که فرمود چرا به آدم سجده نکردی- گفت: من از آتش خلق شده‌ام و آدم از خاک آفریده شده است. (2) 
اعتماد به نفس؛ یعنی، علاوه بر اینکه انسان خودش را مثبت ارزیابی می‌کند، به این باور هم رسیده که توان کافی برای انجام کارهایش دارد و می‌تواند از توانمندی‌های خود، به‌خوبی در جهت نیل به اهدافش استفاده کند؛ به عبارت دیگر خود را باور کرده و توانمندی‌هایش را به‌صورت واقع بینانه ارزیابی می‌کند و در هر شرایطی، می‌تواند از این توانمندی‌ها به خوبی استفاده کند و هیچ‌گاه شکست‌ها موجب تغییر این باورها نسبت به خودش نمی‌شود؛ بلکه شکست‌ها را به خوبی تحلیل و سپس به‌عنوان سکوی پرش برای دستیابی به اهداف خود از آن استفاده می‌کند.

2. با دقت در معنا و مفهوم اصطلاحات فوق، به‌خوبی تفاوت آن‌ها روشن می‌شود. در تکبر که از آن نهی شده انسان بر پایه فریب و به‌صورت غیرواقعی، خود را برتر از دیگران می‌پندارد، ولی در اعتماد به نفس اولاً بر اساس توانمندی‌های واقعی به خود امید می‌بندد تا رشد کند و از همه مهم‌تر لزوماً انسانی که به خود اعتماد به نفس دارد خود را برتر از دیگران نمی‌داند. به همین بیان اگر انسان، خود را دارای کمالی می‌داند و تصور مثبتی از خود دارد، برای اینکه دچار تکبر نشود، باید راه تواضع را در پیش گیرد و هیچ‌گاه به خود نبالد که من دارای چنین کمالی هستم، بلکه از آن توانمندی یا آن صفت کمال، در راه صحیح استفاده کند؛ و نسبت به دیگران متواضع باشد. در واقع بین تواضع و اعتماد به نفس تعارضی نیست و انسان می‌تواند هر دو را داشته باشد.

3. اعتماد به نفس یا خودباوری در قرآن هم ممدوح است. افراد زیادی در قرآن نام شان برده شده است که خودباوری داشته و اعتماد به نفس و ایمان عالی داشته‌اند؛ مانند همسر فرعون و حضرت مریم که در قرآن نام شان و سرگذشت ایمانی‌شان ذکر شده است؛ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‌ای براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی ‌بخش؛ و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما را از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتاب‌هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود! (3) 
دیگرکسانی که ایمان آن‌ها باعث خودباوری شده است اصحاب کهف هستند که یک سوره در قرآن به نام شان  ذکر شده است و سرگذشت آن‌ها به‌صورت مفصل در آیات این سوره آمده است. سوره یوسف که سرگذشت حضرت یوسف و یعقوب را ذکر می‌کند می‌تواند نمونه دیگری از خودباوری را به تصویر بکشد چراکه با وجود تمام مشکلات برای این پدر و پسر معصوم خودباوری به آن‌ها اجازه نداد از مسیر بندگی خارج و ایمان شان را از دست بدهند.

نتیجه
فرق اساسی اعتماد به نفس و تکبر که مقابل تواضع فروتنی است این است که در تکبر، انسان بر پایه فریب و به‌صورت غیر واقعی، خود را برتر از دیگران می‌پندارد، ولی در اعتماد به نفس اولاً بر اساس توانمندی‌های واقعی به خود امید می‌بندد تا رشد کند و از همه مهم‌تر لزوماً انسانی که به خود اعتماد به نفس دارد خود را برتر از دیگران نمی‌داند. در واقع بین تواضع و اعتماد به نفس تعارضی نیست و انسان می‌تواند هر دو را داشته باشد. در قرآن نیز به مسئله خودباوری و اعتماد به نفس و تواضع اشاره شده است.

منابع برای مطالعه بیشتر
-تواضع و آثار آن، حسین انصاریان.
-تواضع و کبر از منظر قرآن و حدیث، بهشتی پور.
-کتاب از اعتماد به نفس تا عزت نفس، محمد صادقی.

پی‌نوشت‌ها:
1. ملا احمد نراقى، معراج السعاده، قم، انتشارات حکمت، 1366، ص 278.
2. سوره اعراف، آیه 12.
3. سوره تحریم، آیه 11 و 12.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.