تفسیر

جهاني يا منطقه اي بودن طوفان نوح مسئله اي نيست كه مفسران بخواهند به صورت قطعي درباره آن اظهار نظر كنند. زيرا در اينگونه موارد بايد به اسناد تاريخي متقن مراجعه كنيم يا اينكه در كلام خدا و معصومين بياني قطعي و يقيني درباره آن داشته باشيم و در اين باره نه سند تاريخي متقن داريم و نه توضيحي يقيني در كلام خدا و معصومين  يافته ايم و لذا آنچه به عنوان جهاني و عالم گير بودن طوفان نوح به تفاسيري همچون تفسير نمونه و الميزان نسبت داده مي شود به صورت احتمالي است كه اين تفاسير برگزيده اند. البته به عنوان احتمالي قوي، اما در عين حال منطقه اي بودن آن نيز به صورت كلي نفي نشده و قرائن و شواهدي براي منطقه اي بودن آن وجود دارد.

در تفسير نمونه بعد از ذكر شواهد و قرائن عالم گير بودن طوفان نوح مي خوانيم:

« ولي با اين حال احتمال منطقه‏ اي بودن آن نيز به كلي منتفي نيست، زيرا اطلاق كلمه «ارض» بر يك منطقه وسيع جهان در قرآن مكرر آمده است چنان كه در سرگذشت بني اسرائيل مي‏خوانيم: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»(1) « مشرقها و مغربهاي زمين را در اختيار گروه مستضعفان (بني اسرائيل) قرار داديم... اين نكته نيز قابل توجه است كه طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سركش بود، و ما هيچ دليلي در دست نداريم كه دعوت نوح به سراسر زمين رسيده باشد، اصولا با وسائل آن زمان رسيدن دعوت يك پيامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسيار بعيد به نظر مي‏رسد.(2)

بعد از مقدمه مذكور بايد بگوييم كه بر فرض كه طوفان نوح عالم گير بوده باشد، باز هم مي توان در پاسخ به سؤال شما احتمالاتي ذكر كرد.

جنابعالي نوشته ايد:« اين چند ميليون خزنده و حشره و ... را چگونه جمع آوري كرده و در آن كشتي جا داده است»

در پاسخ مي توان گفت كه:

اولا: همه حيوانات در اين كشتي جا داده نشده اند. بلكه چنانكه از آيه 40 سوره هود (3) استفاده مي شود  از هر نوعي از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) بر كشتي سوار شده است.

ثانيا: لزومي ندارد كه آبزيان و حشرات و .. هم سوار بر كشتي شوند زيرا سيل ضرري براي آنان ندارد.

ثالثا: كشتي نوح، يك كشتي معمولي نبوده. چون خود كشتي آيت و معجزه‌ي الهي بوده است اين كشتي با نظارت و مراقبت الهي ساخته شده و همه چيز حساب شده و پيش بيني شده بود؛ با توجه به اين، هيچ بعيد نيست كه آنقدر گنجايش داشته كه جفتي از هر حيوان (نه همه حيوانات ) در آن گنجانده شود.

رابعا: ممكن است كه در زمان حضرت نوح چند قسم بيشتر از جانوران در روي زمين پيدا نشده بودند، و نوح فقط نسل آنها را حفظ كرده است، و بقيه حيوانات بعدا پيدا شده‌اند.

خامسا: جمع آوري جفتي از حيوانات از مناطق مختلف ممكن است به اعجاز الهي صورت گرفته باشد و ما نبايد هميشه به اسباب و عوامل مادي توجه داشته باشيم و از اسباب و علل غير مادي غافل باشيم.

البته در پايان ناگفته نماند كه اين توجيهات ما براي اين نيست كه بگوييم قطعا طوفان نوح عالم گير بوده بلكه براي اين است كه بگوييم هر دو احتمال (جهاني و منطقه اي بودن) ممكن است و در پايان بهتر است كه اين سخن نويسنده تفسير المنار را نقل كنيم كه علامه در الميزان از وي نقل كرده كه وي مي گويد:« « أن هذه المسائل التاريخية ليست من مقاصد القرآن و لذلك لم يبينها بنص قطعي فنحن نقول بما تقدم أنه ظاهر النصوص و لا نتخذه عقيدة دينية قطعية فإن أثبت علم الجيولوجية خلافه لا يضرنا لأنه لا ينقض نصا قطعيا عندنا»(4)

«اين مسائل تاريخي از اهداف و مقاصد قرآن نيست و به همين جهت قرآن كريم آن را به طور صريح و قاطع بيان نكرده ما هم كه در اين باره اظهار نظري كرديم تنها گفتيم از ظاهر نصوص چنين بر مي‏آيد نه اينكه خواسته باشيم اعتقاد ديني خود را اظهار نماييم و يا نتيجه بحث را به عنوان يك عقيده قطعي ديني بپذيريم، بنابراين اگر در علم ژئولوژي و زمين شناسي خلاف اين نتيجه ثابت شده باشد ضرري به حال ما ندارد براي اينكه اين نتايج علم زمين شناسي هيچ نص قطعي ما را نقض نمي‏كند»

پي نوشت ها:

1. أعراف(7) آيه 137.

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏9، ص 103

3. « حَتَّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ...» « (اين وضع هم چنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت (به نوح) گفتيم: «از هر جفتي از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتي) حمل كن...».

4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏10، ص 265.

 

عبارت هايي كه به عنوان تفسير ذيل آيه فوق در باره عالم ذرآورديد كه روح انسان ها قبل از خلقت در عالم ذر بعد از يك امتحان الهي به دسته هاي مختلف خوب، متوسط، بد و خيلي بد و غيره تقسيم شده و بر اين اساس، خلقت هر انسان بر مبناي اين درجات صورت گرفته، در منابع تفسيري يافت نشد. 

به طور خلاصه، بايد گفت آنچه در آيات قرآن (1) از جمله آيه 172وجود دارد، مفادش اين است كه خداي متعال به طور كلي، از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته تا بر تمامي بني آدم اتمام حجت شود.

علامه طباطبايي در توضيح آيه مي گويد: آيه فوق گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفتگو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار و خداي آنان است و اين اقرار گرفتن، براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه در آينده ادعاي غفلت نكند.

و در ادامه مي گويد: آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست. گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع شده اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت، هر انساني خود را حضوري مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است؛ ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد و اين ميثاق بر هيچ انساني كه كم ترين درك و شعور انساني را داشته باشد، پوشيده نيست. عالم و جاهل، صغير و كبير، و شريف و وضيع، همه در اين درك مساويند و خلاصه، همگي بايد در برابر خدا پاسخگو باشد. (2) گفتني است درباره عالم ذر و ميثاق گرفتن از بندگان، بين دانشمندان اسلامي نظرات مختلفي ارائه شده است كه براي اطلاع بيش تر مي توانيد به كتاب "فطرت در قرآن" آيت الله جوادي از مراجعه نماييد.

پي ‏نوشت‏ ها:

1. اعراف (7)، آيه 172 - 174.

2. محمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، انتشارات اسلامي، سال 1381ش، ج ‏8، ص 402.

 

   اين كه در سوره مبارك مائده سخن از اكمال دين و اتمام نعمت به ميان آمده، علامه طباطبایی ره  در تبيين تفاوت مسئله گفته است: كلمه "اكمال" و كلمه "اتمام" معنايي نزديك به هم دارند. كمال هر چيزي، عبارت است از اين كه غرض از آن چيز حاصل بشود و در معناي كلمه "تمام" گفته شده كه تمام بودن هر چيز، منتهي شدن آن به حدي است كه ديگر احتياج به چيزي خارج از خود نباشد؛ به خلاف ناقص كه محتاج به چيزي خارج از ذات خودش است تا او را تمام كند.

و شما خواننده محترم مي‏توانيد از راهي ديگر معناي اين دو كلمه را تشخيص دهيد و آن اين است كه بدانيد كه آثار موجودات دو نوع است؛ يك نوع از موجودات وقتي اثر خود را مي‏بخشند كه همه اجزاي آن جمع باشد، مانند معجون و دارو كه اجزايي دارد و زماني اثربخش است كه همه آن اجزاء موجود باشد؛ زيرا اگر يكي از آن اجزاء نباشد، معجون و دارو اثر خود را نمي‏بخشد. و يا مانند روزه كه مركب است از اموري كه اگر يكي از آن ها نباشد، روزه محقق نمي‏شود؛ مثلاً اگر كسي در همه اجزاي روزه از خوردن و ساير محرمات امساك كند، ولي در وسط روز در يك ثانيه دست از امساك بر دارد و جرعه‏ اي آب فرو ببرد، روزه‏ اش روزه نيست. از جمع شدن اجزاء اين گونه امور به تماميت تعبير مي‏كنند و قرآن كريم مي‏فرمايد: «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَي اللَّيْلِ؛ (1) سپس روزه را تا به روز تمام كنيد. و يا مي‏فرمايد: «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا؛ (2) كلمه پروردگارت در حالي كه صدق و عدل است، تمام گرديد».

و نوع ديگر، قسمتي از اشيا هستند كه اثر بخشيدن آن ها نيازمند به آن نيست كه همه اجزاي آن جمع باشد؛ بلكه اثر مجموع اجزاء، مانند مجموع آثار اجزاء است؛ هر جزئي كه موجود شود، اثرش هم مترتب مي‏شود؛ البته اثري به مقدار خود آن جزء. اگر همه اجزاء جمع شود. همه اثر مطلوب حاصل مي‏شود، مانند روزه كه اگر يك روز روزه بگيري، اثر يك روز را دارد، و اگر سي روز بگيري اثر سي روز را دارد، تماميت را در اين قسم "كمال" مي‏گويند و نتيجه بيان گذشته اين شد كه آيه: "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي"، امروز دين را بر شما تكميل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم. اين آموزه قرآني مي‏فهماند كه مراد از دين، مجموع معارف و احكام تشريع شده است؛ ولي چيزي كه هست اين است كه امروز مطلبي بر آن معارف و احكام اضافه شده و دين كامل تر شده است، و مراد از "نعمت" هر چه باشد، امري معنوي و واحد است؛ و گويا آن نعمت ناقص بوده است؛ يعني اثري كه بايد داشته باشد، نداشته است. ولي امروز آن نعمت ناقص تمام شد و در نتيجه، پيام آيه اين است كه امروز آن معارف و احكام الهي اثر تامي كه بايد داشته باشند، دارا شده اند. (3)

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2)، آيه 187.

2. انعام (6)، آيه 115.

3. علامه طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 288، نشر انتشارات اسلامي، قم، بي تا.

جايگاه و نقش اهل‏بيت (ع) در ترويج و توسعه فرهنگ قرآني همزمان با نقش تاثيرگذار رسول خدا (ص) در تفسير آيات قرآن و تربيت مفسران گران‏قدري از صحابه، از حضرت علي (ع) به عنوان صدرالمفسرين و آگاه‏ترين اشخاص به ظاهر و باطن قرآن، شروع مي‏شود. علي‏ بن ابي‏طالب (ع) به عنوان يك شاگرد ويژه رسول خدا، چنان كه خود فرمود :« عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب‏ (1) ؛ پيامبر هزار باب علم به من آموخت كه از هر باب، هزار باب ديگر گشوده مي‏شود» .
كه تمام مسائل وحي و شريعت را از رسول خدا (ص) آموخته بود، به تربيت مفسران پرداخت و به گونه‏ اي در فرهنگ و دانش آن عصر نفوذ نمود كه هيچ‏ يك از صحابه داراي هر دانش و منصبي كه بودند، خود را بي‏ نياز از وي نمي‏ديدند.
بزرگ‏ترين مفسران صحابه پس از حضرت علي (ع) مانند ابن عباس، ابن مسعود و ابي بن كعب، به علم بي‏نظير آن حضرت اعتراف كرده‏ اند، بلكه در بسياري از موارد، علم تفسير خود را وامدار ايشان مي‏دانند.
ابن عباس مي‏گويد: تمام آنچه را از تفسير فرا گرفتم، از علي بن ابي‏طالب (ع) است.(1)
ابن مسعود با اتصال معنوي و رابطه فكري با علي (ع)، آموزه‏ هاي خود را متاثر از دانش و معلومات او مي‏داند و مي‏گويد: «من تفسير را از علي (ع) برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم. بي‏شك علي (ع) بهترين و دانشمندترين مردم پس از پيامبر خداست.»(2)
افزون بر آن، اين شيوه در خاندان اهل‏بيت (ع) ادامه يافته و پس از عصر صحابه، در دوران‏هاي بعد نيز اين تلاش‏ها ادامه مي‏يابند و پيشوايان اهل‏بيت (ع) به گسترش فرهنگ قرآني مي‏پردازند. خانواده علي بن ابي‏طالب نيز اين كار را انجام مي‏دادند و حتي حضرت زينب (س) به بانوان قرآن مي‏آموخت. امام سجاد و امام باقر و ساير امامان (ع) ادامه‏دهنده اين راه بوده‏اند، نمونه هايي ازتفسيرهاي معتبر نقل شده از اهلبت (ع) مي پردازيم كه شيعيان بخصوص به آن استناد مي كنند،مثل،233سوره بقره كه مي فرمايد: وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ ، و آيه 15 سوره احقاف، كه مي فرمايد: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً ، امير مؤمنان بين اين دو آيه جمع كرده و استفاده كرده كه حداقل دوران بارداري بانوان شش ماه است ، و بر همين اساس حكم رجم راكه براثر اتهام به بزهكاري به آن متهم شده بود برداشتند، وهمچنين حضرت جواد(ع) با ضميمه كردن آيه، وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ .... (3) به آيه وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (4) حد سارق را قطع انگشتان دست دانسته اند در حالي كه افراطيون از خوارج با استناد به خصوص آيه دوم استناد مي كردند و معتقد بودند كه دست دزد را بايد از شانه قطع شود. و نيز آيه وضو، آيه قصر در سفر، آيه خمس، آيه تحريم خمر، آيه كيفرقتل مؤ من، سه طلاقه كردن زن، متعه حج، رجعت وبداء، از اين امور است. (5)
گفتني است چند تفسير هم كنون منسوب به امامان معصوم (ع) از جمله امام صادق(ع) به ما رسيده است كه به دليل طولاني شدن جاي ذكر آن نيست. براي اطلاع بيشتر به ترجمه تفسير الميزان ج 1 ص 19. و تفسير تسنيم ج 1 ص 69 مراجعه نماييد .
پي نوشت ها:
1.محمد هادي معرفت، تفسير و مفسران،قم ، ذوي القربي،سال 1385. ج 1، ص 467.
2. المتقي الهندي، كنز العمال،بيروت، مؤسسه الرساله ،سال 1409. ج 13،ص 114.
3. جن ،(74) آيه 18.
4. مائده (5) آيه 38.
5. عبدالله جوادي، تفسير تسنيم ، قم ، نشر اسراء ج 1، ص 69.

بسم الله الرحمن الرحیم.من دانشجوهستم وبرای من خیلی مهم که نظروتفسیر امام خمینی(ره) درمورداین ایه ازقران چیست؟(این سوال راپرسیدم برای اینکه هرچه میگردم پیدا نمیکنم)

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباط تان با اين مركز؛کلمه"الشجره الملعونه" در آيه 60 سوره اسرا آمده است.
اما منظور از آن چيست؟ بين مفسران اختلاف است. بعضي آن را درخت زقوم دانسته اند که در جهنم مي رويد(1). بعضي آن را شجره خبيثه ريا شمرده اند . در قرآن کلمه توحيد به شجره طيبه و کلمه شرک که مادر و اصل همه خباثت ها است، به شجره خبيثه تشبيه شده است.(2)
علامه طباطبايي با توجه به سياق آيات مي فرمايد: منظور از شجره ملعونه نسل و جمع به هم پيوسته اي است که در قرآن لعن شده ، باعث فتنه و گمراهي مي شوند .با توجه به اين که در قرآن مشرکان و اهل کتاب و منافقان لعن شده، مشرکان و اهل کتاب توان به فتنه انداختن مسلمانان را در زمان نزول آيات و بعد از آن نداشتند، منظور را شجره نفاق و منافقان دانسته است.(3)
در روايات هم شجره ملعونه بر"بني اميه" که نسل نفاق در اسلام بودند، اطلاق شده است.(4)
در آثار امام سخني در تفسير اين آيه نيافتيم، ولي در بعضي از آثار به شجره شرک و انانيت اشاره کرده است:
"هجرت كن از رجس ظاهرى به تنظيف بدن و لباس و به تخليه جوف از اذاى رجز شيطان، كه فضول مدينه فاضله است؛ از رجس باطنى، كه مفسد مدينه عظما و أم القرى است، به تخليه تامه و تصفيه كامله؛ و از اصل اصول و شجره ملعونه خباثت، به هجرت از انّيّت و انانيّت و ترك غير و غيريت"(5)
"عمل ريايى را با صورت مقدسى به خوردش ندهد. اگر براى خدا نيست، ترك آن اظهار كند كه اين «سمعه» ، و از شجره ملعونه ريا است و عمل او را خداوند منّان قبول نمى‏فرمايد و امر مى‏فرمايد در سجّين قرار دهند."(6)
پي نوشت ها:
1. انوار التنزيل،ج3،ص260.
2.ابراهيم(14)آيه26.
3. ترجمه الميزان،ج13،ص190.
4.همان،ص204-206.
5. سر الصلوة ،ص54 .
6. شرح چهل حديث،ص 52.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.