پرسش وپاسخ
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۱۳:۳۷ شناسه مطلب: 95719
در آيه 7 سوره أحزاب مي خوانيم:
« وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً»
« (به خاطر آور) هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمي گرفتيم (كه در اداي مسئوليت تبليغ و رسالت كوتاهي نكنند)
اين آيه از پنج پيامبر اولوا العزم نام ميبرد كه در آغاز آنها شخص پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتي كه دارد آمده است، و بعد از او چهار پيامبر اولوا العزم ديگر به ترتيب زمان ظهور (نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) ذكر شدهاند.
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۱۲:۰۲ شناسه مطلب: 95718
آيه مورد نظر شما به شرح زير است:
وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً؛
چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، پيكار نميكنيد؟! همان افراد (ستمديده اي) كه مي گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهر (مكه)، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر! و از طرف خود، براي ما سرپرستي قرار ده! و از جانب خود، يار و ياوري براي ما تعيين فرما!
اين آيه خطاب به مسلمانان مدينه است ،بعد از اين كه هجوم هاي مكرر مشركان قريش را دفع كردند و قدرت يافتند. در اين هنگام كه توان فريادرسي مستضعفان مظلوم را پيدا كردند، خداوند آنان را بر سستي در دفاع از مظلومان تحت ستم ، توبيخ مي كند .
در سال سيزدهم بعثت ، هجرت مسلمانان از مكه شروع شد و هر كس از زن و مرد كه توانست از آن شهر ظلم و ستم فرار كرد و به مدينه آمد، ولي تعدادي زن و مرد و كودك ضعيف و ناتوان در مكه ماندند و مورد ظلم و ستم مشركان بودند.
در سال هاي اول هجرت ، خود مسلمانان مدينه نيز مورد هجوم و ستم بودند . بايد با چنگ و دندان از موجوديت خود دفاع مي كردند. در اين دفاع ها با پيروزي ها و شكست هايي مواجه شدند تا بالاخره با پيروزي در جنگ احزاب ، به صورت قدرتي در حجاز ظهور يافتند.
در سال ششم هجرت صلح حديبيه منعقد شد و مسلمانان توانستند از فرصت پيش آمده استفاده كرده و با سركوب يهود خيبر و فدك حاكميت خود را محكم سازند. از اين زمان به بعد بود كه مسلمانان قدرت يافتند . فريادرسي مظلومان تحت ستم بر دوش آنان قرار گرفت . اقدام براي فتح مكه در سال هشتم ، اجابت دعوت قرآن و لبيك آنان به فرياد ياري طلبي مسلمانان مظلوم و تحت ستم مكه بود.
با توجه به اين شرح ، به عنوان مسلمان موظفيم در حد توان به فرياد ياري طلبي مسلمانان تحت ستم در ديگر كشور ها در حد توان لبيك اجابت بگوييم. البته اين كمك غالب اوقات به صورت نظامي و جنگ و لشكركشي نيست ،بلكه راه هاي فراواني براي اجابت و كمك به آن ها هست كه غالبا از اقدام نظامي هم تأثير بيش تر دارند ،ولي بالاخره ما به عنوان مسلمان نسبت به فرياد ياري طلبي مسلمانان تحت ستم مسؤوليت داريم.
اين مسؤوليت امروز در جهان مساله اي منطقي و مورد قبول است . همه كشور ها با عنوان "دفاع از حقوق بشر" كه يك مساله جهاني و فرامنطقه اي و فراملي است ، به دفاع از مظلومان و مستضعفان اقدام مي كنند (يا اهداف خود را تحت اين شعارهاي انساني و عدالت خواهانه دنبال مي كنند) . ما مسلمانان به عنوان اولين مدافعان حقوق بشر كه سابقه ديرينه تري از غرب در اين زمينه داريم ، خود را موظف مي دانيم به دفاع از همه مظلومان تحت ستم به خصوص مسلمانان تحت ستم اقدام كنيم و از حقوق آنان دفاع نماييم.
پس ما موظف به اجابت فرياد ياري طلبي مسلمانان مظلوم و مقهور و تحت ستم در تمام نقاط جهان هستيم ، ولي لازم نيست براي آن ها شمشير كشيده و با دشمنان شان وارد جنگ نظامي شويم، مگر آن كه شرايط براي اين كار فراهم باشد، بلكه با رساندن فرياد آنان به دنيا و زنده نگه داشتن ياد آن ها و...كه خود از بزرگ ترين كمك ها مي باشد ،مي توانيم انجام وظيفه كنيم .
۱۳۹۶/۰۳/۰۲ ۱۳:۰۲ شناسه مطلب: 95717
خداي متعال فرمود:
"وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ"(1)
جز اين نيست كه محمد پيامبري است كه پيش از او پيامبراني ديگر بوده اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به آيين پيشين خود باز ميگرديد؟ هر كس كه بازگردد هيچ زياني به خدا نخواهد رسانيد. خدا سپاس گزاران را پاداش خواهد داد.
قصد خداي متعال از بيان اين آيه نحوه رحلت پيامبر(ص)نيست كه چرا با حالت ترديد گونه و پيشگويي همراه شده است! خداي متعال در اين آيه مي فرمايد بالاخره محمد (ص) چون ديگر پيامبران از دنيا خواهد رفت و فرقي نمي كند اين نحوه رفتن به مرگ طبيعي باشد يا كشته شدن، ولي شما مسلمانان بايد به وظيفه ديني تان حتي پس از مرگ رسول خدا(ص) ادامه دهيد.
توضيح اين كه:
اين آيه مي خواهد به مسلمانان اين مطلب را ياد آوري كند كه شما چكار داريد كه پيامبر به مرگ طبيعي از دنيا مي رود يا در جنگ كشته مي شود! شما به وظيفه تان عمل كنيد، زيرا با مرگ پيامبر خدا راه او باقي خواهد ماند و دين خدا از بين نمي رود. و خداي متعال ناظر رفتار شما خواهد بود. اين يك تذكر كلي به مسلمانان است، نه پيش گويي!
اين آيه در حكم توبيخ و تذكر خداي متعال به مسلمانان بود كه اگر پيامبر تان به مرگ طبيعي از دنيا مي رفت يا اين كه در اين جنگ(جنگ احد) كشته مي شد، شما مي بايست از آيين و دين تان عقب گرد كنيد و به قهقرا بر گرديد!
در تفاسير و در شان نزول اين آيه بيان شده است:
1. عبد اللَّه بن قمئه حارثي عليه اللعنه، در روز(جنگ) احد، سنگي به سوي رسول خدا (ع) پرتاب كرد و پيشاني و دندان پيشين آن حضرت را شكست و مي خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكي از پرچمداران ارتش اسلام به دفاع از پيامبر برخاست. ولي خودش در اين ميان به دست ابن قمئه كشته شد، و [چون شباهت زيادي به آن حضرت داشت] دشمن گمان كرد كه رسول خدا(ص) را به قتل رسانده است و گفت من محمّد را كشتم و با صداي بلند اعلان كرد كه محمّد(ص) كشته شد، در نتيجه اين خبر، مسلمانان پا به فرار گذاشتند و شكست خوردند. پيامبر كه چنين ديد فرمود: اي بندگان خدا نزد من آييد. تا اين كه عدهاي از اصحاب به جانب وي بازگشتند. پيامبر آنان را به خاطر فرارشان ملامت كرد آن ها گفتند اي رسول خدا چون به ما خبر رسيد كه شما كشته شده ايد، دل هاي ما به هراس افتاد و ترس بر ما غالب شد از اين رو فرار كرديم. آن گاه آيه فوق نازل شد.
محمّد(ص) تنها فرستاده خداست و قبل از او نيز پيامبراني مبعوث شدند كه رسالت خود را به انجام رسانيدند و از دنيا رفتند و برخي از آنان نيز كشته شدند و محمّد(ص) نيز مانند پيامبران گذشته وفات خواهد كرد، و پيروان هر يك از انبيا پس از مرگ پيامبرشان بر آيين او باقي ماندند.
"أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ" يعني آيا اگر خدا او را بميراند يا كافران او را بكشند شما پس از ايمان مرتد و كافر ميشويد؟ (2)
2. حاصل معناي آيه با در نظر گرفتن سياق عتاب و توبيخ اش اين ميشود كه حضرت محمد (ص) سمتي جز رسالت از ناحيه خدا ندارد (مانند ساير رسولان كه وظيفه شان تنها رساندن رسالت پروردگارشان است) نه مالك امر خودش است، و نه امور عالم، امر عالم تنها و تنها به دست خدا است، دين هم دين خدا است و با بقاي خدا باقي است، پس اين چه معنا دارد كه شما مسلمانان ايمان خود را وابسته به زنده بودن آن جناب كنيد، به طوري كه اگر آن جناب به مرگ و يا به قتل از دنيا برود، قيام به دين خدا را رها كنيد، و به قهقرا و عقب برگرديد، و هدايت خود را از دست داده و دچار گمراهي شويد؟(3)
پي نوشت ها:
1. سوره آل عمران، آيه 144.
2. مترجمان، ترجمه جوامع الجامع، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، سال 1377 ه ش، چاپ دوم، ج1، ص 495.
3. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج4، ص 57.
۱۳۹۶/۰۳/۰۲ ۱۲:۴۳ شناسه مطلب: 95716
چنان كه در كتاب «زمينه سازان انقلاب جهاني حضرت مهدي» (1) آمده، اگر چه امير مؤمنان علي (ع) در طول دوران حكومت چند ساله اش كه بسيار كوتاه، ولي پربار و پربركت بود، به شدت به مبارزه با سياست تبعيض نژادي برخاست و ديوار انحصارطلبي و دوگانگي را ويران ساخت. اما متأسفانه اين روش زشت و ناپسند و اعمال ضدانساني و خلاف اسلامي، چنان در روح و خون و جان عرب ريشه دوانده بود كه وقتي ديدند علي (ع) برخلاف شيوهي زمامداران گذشته، «مسلمانان غير عرب» را به خود نزديك ساخته و به آنان توجه بيش تري دارد و به تعليم و تربيتشان پرداخته است، اين معنا آن چنان بر اعيان و اشراف و بزرگان عرب و خفاشان درمانده از ديدار نور ولايت، سخت و ناگوار آمد تا جايي كه «اشعث بن قيس كندي» سردار به اصطلاح نامي و معروف عرب، بدان حضرت اعتراض و پرخاش نمود و او را بر اين عمل انساني اسلامياش سرزنش كرد و با لحن تند و زنندهاي كه حاكي از تعصب عربي بود، به حضرت علي (ع) كه مشغول سخنراني بود، اعتراض كرد و گفت: «يا أمير المؤمنين غَلَبتْنا عليكَ هذِهِ الحمراءُ؛ اي امير مؤمنان! اين سرخ رويان (يعني: ايرانيان) در نزديكي به تو بر ما غلبه كردهاند و جلو روي شما بر ما (عرب ها) چيره شدهاند و مقربان درگاه حضرتت گرديدهاند و تو جلو آن ها را نميگيري؟» آن حضرت از شنيدن اين سخن خشمناك شد و پاي خود را محكم به منبر كوبيد، تا اين كه «ابن صوحان» گفت: ما را با اين مرد (ابن اشعث) چكار؟ آن گاه گفت: به طور مسلم امروز علي (ع) سخني خواهد گفت كه پرده از چهرهي عرب بردارد و نشان خواهد داد كه عرب چكاره است. امروز علي (ع) سخني خواهد گفت كه آنچه نهان است، آشكار شود و براي هميشه در خاطرهها بماند. آن گاه علي (ع) فرمود: «من يعذرني من هؤلاء الضياطرة يقبل أحدهم يتقلب علي حشاياه و يهجد قوم لذكر الله فيأمرني أن أطردهم فأكون من الظالمين؛ يعني، چه كسي است كه عذر مرا از اين شكم گندههاي بيفايده بخواهد (يعني مرا از شر اينگونه افراد خلاص كند) كه خودشان در بستر نرم استراحت ميكنند و مانند حيوانات و چهارپايان درازگوش اين طرف و آن طرف ملق ميزنند و يكي از آن ها (به عنوان نمايندگي از ديگران) پيش ميآيد و در حالي كه بر رودههاي خود زير و رو ميشود (يعني: به قول معروف، از باد شكم سخن ميگويد) و مردمي هم (يعني موالي و ايرانيان) آفتاب ميخورند و روزهاي گرم براي خدا فعاليت ميكنند و او (يعني اشعث) به من فرمان ميدهد كه من آن ها را (يعني موالي را) از خود برانم و از نزد خويشتن دورشان سازم تا از ستمكاران باشم!» سپس فرمود: «أما والذي فلق الحبة و برء النسمة لقد سمعت محمدا صلي الله عليه و اله يقول: ليضربنكم و الله علي الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا؛ قسم به پروردگاري كه دانه را شكافت و گياه را روياند و انسان را آفريد، من خود از پيغمبر اكرم - صلي الله عليه و اله - شنيدم كه ميفرمود: به خدا قسم! همچنان كه شما در ابتداي كار، با ايرانيان براي اسلام خواهيد جنگيد، بعد ايرانيان، به خاطر تازه شدن اسلام و حمايت از دين با شماها خواهند جنگيد». اين روايت در كتاب الغارات (2)، شرح نهج البلاغه ابن حديد (3) و غريب الحديث ابن سلام (4) نقل شده و سند كامل آن در اين كتاب ها و ساير كتب ذكر نشده است. إعراب جمله اشعث هم به اين صورت مي باشد: «غَلَبَتْنَا عَلَيك هذه الحَمْراءُ».
پي نوشت ها:
1. هاشمي شهيدي، سيد اسدالله، زمينه سازان انقلاب جهاني حضرت مهدي، پرهيزكار، ص 138.
2. ثقفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، ج 2، ص 340، مؤسسه دارالكتاب، قم، 1410ق.
3. ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 284، انتشارات كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، قم، 1404ق.
4. ابن سلام، غريب الحديث، ج 3، ص 484، بيروت، دارالكتاب العربي، 1384ق.
۱۳۹۶/۰۳/۰۱ ۱۴:۱۸ شناسه مطلب: 95715
اين عبارت بخشي از خطبه 192 نهج البلاغه مي باشد كه به خطبه قاصعه معروف است و امام علي عليه السلام به يكي از فصول مهم زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله قبل از بعثت يعني داستان عبادتهاي او در غار حراء اشاره كرده، چنين ميفرمايد:
(وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لَايَرَاهُ غَيْرِي. وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ- صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.أَرَي نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ).
«او (پيامبر ) در هر سال مدتي را در مجاورت غار حرا به سر ميبرد (و به عبادت خدا ميپرداخت) من او را ميديدم و كسي ديگر او را نميديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت) و هنگامي كه آن حضرت به نبوّت مبعوث شد در آن روز خانه اي كه اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر نبود كه او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحي و رسالت را ميديدم و بوي نبوّت را استشمام ميكردم»؛
اين عبارت نشان ميدهد كه داستان عبادت پيامبر در غار حراء سال ها تكرار ميشد، به طوري كه امام ميفرمايد: «هر سال آن حضرت به حراء ميرفت» و نيز نشان ميدهد كه تنها علي عليه السلام با او بود. افزون بر اين، در آغاز اسلام مدت ها گذشت كه تنها سه نفر پيرو اين آيين پاك بودند: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خديجه و علي عليه السلام.
در اينكه منظور از ديدن نور وحي و استشمام بوي نبوّت چيست؟ بعضي از شارحان نهج البلاغه آن را بر جنبه هاي معنوي حمل كرده اند، در حالي كه بعضي ديگر مي گويند:
مانعي ندارد كه حمل بر جنبه ظاهري و مادي بشود؛ يعني به هنگام وحي واقعاً نوري ساطع ميكشد كه تنها پيامبر اكرم و اميرمؤمنان آن را ميديدند و بوي خوشي فضا را عطرآگين ميكرد كه تنها به مشام اين دو بزرگوار ميرسيد و هيچ مانعي ندارد كه بعضي از موجودات مادي را افرادي كه احساس قويتري دارند درك كنند و ديگران درك نكنند؛ مثلًا گفته ميشود: اشعه ماوراي بنفش يا مادون قرمز كه براي ما انسانها قابل ادراك نيست براي بعضي از پرندگان كه حس قوي تري دارند قابل ادراك است.
پي نوشت :
1. آيت الله مكارم ، پيام امام اميرالمؤمنين عليهالسلام، مجموعه آثار آيت الله مكارم ، ج7، ص 502.
۱۳۹۶/۰۳/۰۱ ۱۴:۰۵ شناسه مطلب: 95714
وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلَّا أَن قَالُواْ أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَّسُولًا - قُل لَّوْ كاَنَ فيِ الْأَرْضِ مَلَئكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئنِّينَ لَنزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولا ؛ (1) تنها چيزي كه بعد از آمدن هدايت مانع شد مردم ايمان بياورند، اين بود (كه از روي ناداني و بيخبري) گفتند: «آيا خداوند بشري را به عنوان رسول فرستاده است؟!» بگو: « (حتي) اگر در روي زمين فرشتگاني (زندگي ميكردند، و) با آرامش گام برميداشتند، ما فرشتهاي را به عنوان رسول، بر آنها ميفرستاديم!»
در پاسخ به سوال پرسشگر محترم عرض مي كنيم:
منظور آيه اين است كه حتي اگر فرشتگان در زمين زندگي ميكردند و زندگي آرام و خالي از تصادم و خصومت و كشمكش داشتند، باز هم نياز به وجود رهبري از جنس خود پيدا ميكردند، چرا كه ارسال پيامبران تنها براي پايان دادن به ناآرامي ها و ايجاد آرامش در زندگي مادي نيست، بلكه همه اينها مقدمهاي است براي پيمودن راه تكامل و پرورش در زمينههاي معنوي و انساني و اين نياز به رهبر الهي دارد.
دليل اين همگوني رهبر و پيروان كه پيامبر از جنس خودشان باشد روشن است، زيرا از يك سو مهم ترين بخش تبليغي يك رهبر بخش تبليغي عملي او است. همان الگو بودن و اسوه بودن، و اين تنها در صورتي ممكن است كه داراي همان غرائز و احساسات، و همان ساختمان جسمي و روحي باشد، و گرنه پاكي فرشتهاي كه نه شهوت جنسي دارد و نه نياز به مسكن و لباس و غذا، و نه ساير غرائز انساني در آن موجود است، هيچ گاه نميتواند سرمشقي براي انسان ها باشد، بلكه مردم ميگويند او از دل ما خبر ندارد، و نميداند چه طوفان هايي بر اثر شهوت و غضب در روح ما جريان دارد، او تنها براي دل خودش سخني ميگويد، او اگر احساسات ما را داشت مثل ما بود يا بدتر! اعتباري به حرف هاي او نيست!(2 )
داستان جن و فرشتگان از هم جدا است و اجنه با يك پله از انسان پايين تر قرار دارند و از جهات مختلف با انسان در يك رديف قرار دارند و مماثل هم مي باشند چرا كه آنها مثل انسان داراي عقل و شهوت هستند و مثل انسان بايد عبوديت و بندگي خويش را نسبت به خدا اداء نمايند و خداوند هم فرمود: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون ؛ (3)من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند).
و از طرفي هم اگر به آيات قرآن توجه نماييد معمولا جن و انس در كنار هم قرار گرفتند و عقاب و ثواب براي همه لحاظ شده است. (4)
و از طرف ديگر آيات قرآن شاهد و گوياي اين مساله است كه پيامبر(ص) ما به عنوان پيامبر اجنه به حساب مي آيد و مومنين آنها به حضرت محمد (ص) ايمان آوردند:
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلي قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ - قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ وَ إِلي طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ - يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ - وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ ؛ (5) و به ياد آر آن زمان را كه عدهاي از افراد جن را بسوي تو متوجه كرديم تا صداي تلاوت قرآن را بشنوند همين كه در آن مجلس حاضر شدند به يكديگر گفتند: خاموش باشيد ببينيم چه ميگويد و چون تمام شد به سوي قوم خود برگشتند و به انذار آنان پرداختند - خطاب به قوم خود گفتند: ما كتابي را به گوش خود شنيديم كه بعد از حضرت موسي نازل شده و كتب آسماني قبل را تصديق مينمايد و به سوي حق و طريق مستقيم هدايت ميكند - اي قوم ما دعوت اين داعي به سوي خدا را بپذيريد و به وي ايمان آوريد تا خداوند گناهانتان را بيامرزد و از عذابي دردناك پناهتان دهد - و بدانيد كه اگر كسي دعوت داعي به سوي خدا را اجابت نكند نميتواند خداي را در زمين عاجز كند و به جز خدا هيچ ولي و سرپرستي ندارد و چنين كساني در ضلالتي آشكارند.(6)
پاسخ به سوال دوم : آيا جنيان پيامبر ديگري ندارند؟
بعضي ها معتقدند آنها از جنس خود پيامبري ندارند بلكه انذار كنندگاني دارند كه نماينده پيامبران هستند در بين جنيان و آنان را ارشاد و انذار مي كنند و در موقع ندانستن حكم چيزي به پيامبر و امامان (ع) مراجعه كرده وحكم آن را مي پرسند و در اختيار قوم خود قرار مي دهند.
آنچه مسلم است و از قرآن و روايات هم استفاده مي شود، اين است كه پيامبر اسلام (ص) پيامبر آنان نيز بوده است كه در بالا اشاره كرديم و از آمدن آنها به نزد پيامبر(ص) و شنيدن آيات قرآن و سؤال كردنشان از احكام شرعي از امامان(ع) معلوم مي شود كه پيامبر اسلام(ص) بر آنان نيز مبعوث شده اند. ولي قبل از پيامبر ما اطلاع دقيق و درستي در دست نيست. ولي آنچه در بعضي از روايات وارد شده است دلالت مي كند بر اين كه آنها از جنس خود پيامبراني داشته اند و اين آيه نيز بيانگر اين مسأله است كه مي فرمايد:
يا معشر الجن و الانس الم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي و ينذرون لقاء يومكم هذا ( 7) «اي گروه جن و انس آيا رسولاني از شما(جنس خود) به سوي شما نيامدند كه آيات مرا بازگو مي كردند و از ملاقات چنين روزي شما را بيم مي دادند.»
و در روايتي از امام علي(ع) وارد شده است:« سئل الشامي عليا (ع) هل بعث اللَّه نبيا الي الجن؟ قال نعم بعث اليهم نبيا يقال له يوسف فدعاهم الي اللَّه فقتلوه؛(8 )كه مرد شامي از اميرالمؤمنين(ع) سؤال كرد: آيا خدا بر جن پيامبري مبعوث كرده است؟ فرمود: آري پيامبري به نام يوسف بر آنان مبعوث كرده بود كه آنان را به خداي عز و جل دعوت مي كرد و او را كشتند.
پي نوشت:
1. الاسرا(17 ) آيات 94 - 95 .
2.مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران، 1374 ش،نوبت اول ج12، ص 292.
3. ذاريات (56) آيه 56.
4. يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ: الرحمن (55) آيه33.
وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَي اللَّهِ كَذِباً : جن(72) آيه 5
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً: اسراء(72) آيه88
5. احقاف(46 ) آيات 29-32 .
6.علامه طباطبايي،الميزان، ترجمه موسوي همداني،ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعهي مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش،نوبت پنجم ج18، ص 327 .
7.انعام( ) آيه 130.
8. قرشي سيد علي اكبر، تفسير أحسن الحديث،ناشر بنياد بعثت،چاپ تهران، 1377 ش،نوبت سوم،ج3، ص 315.
۱۳۹۶/۰۳/۰۱ ۱۳:۴۰ شناسه مطلب: 95713
خداوند متعال در قرآن كريم فرموده: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ» (1) «هيچ امتي نبود مگر اينكه بيم دهندهاي در آنها وجود داشت.»
بنابراين اين سؤال پيش مي آيد كه مراد از اين آيه كه فرموده:« لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُون» (2)«تا قومي را بيم دهي كه پدرانشان انذار نشدند، از اين رو آنان غافلند» چيست؟!
چنانكه در تفسير نمونه آمده مي توان پاسخ اين سؤال را اين گونه مطرح كرد كه منظور از عدم وجود انذار كننده براي پدران نزديك اينان، انذار كننده از ميان خود آنهاست و منظور از آيه اي كه مي فرمايد هر امتي انذار كننده اي دارد وصول دعوت پيامبران (ص) است و معناي اين آيه آن نيست كه در هر شهر و ديار پيامبري مبعوث شود، بلكه همين اندازه كه دعوت پيامبران و سخنان آنها به گوش جمعيت ها برسد كافي است، چرا كه قرآن مي فرمايد«خَلا فِيها نَذِيرٌ» «در آنها انذار كنندهاي بود» و نميفرمايد:« منها» يعني از ميان خود آنها»(3)
طبق اين پاسخ آباء نزديك ايشان دعوت پيامبران سابق را شنيده بودند. اما از ميان خود آنها منذري مبعوث نشده بود.
پي نوشت ها:
1. فاطر(35) آيه 24.
2. يس(36) آيه 6.
3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج18، ص 239.
۱۳۹۶/۰۳/۰۱ ۱۲:۴۶ شناسه مطلب: 95712
اصلا قرآن جز ادعاي نبوت نيست .
نزول قرآن علاوه بر اين كه هدايت به معارف حق و اخلاق متعالي و احكام نجات بخش مي باشد، به عنوان آيت نبوت پيامبر ارائه شده است:
وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (1)
اگر در آسماني و وحي بودن قرآن نازل شده بر بنده مان شك داريد، پس سوره اي مثل آن بياوريد.
اين آيه صراحت دارد كه ادعاي نبوت در كار بوده است.
در آيات فراواني پيامبر به عنوان رسول خدا معرفي شده است از جمله:
كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون (2)
همانگونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم) رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نميدانستيد، به شما ياد دهد.
در آيات فراواني سخن از وحي شدن بر پيامبر رفته يعني ادعاي نبوت او:
َأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ (3)
اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها ميرسد، بيم دهم.
آيات فراواني در مقام شمارش پيامبران ايشان را هم بر مي شمارد از جمله:
إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلي نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلي إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسي وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُورا(4)
ما به تو وحي فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [بني اسرائيل] و عيسي و ايّوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم و به داوود زبور داديم.
در آيات زيادي ايشان را با عنوان "يا ايها الرسول" خطاب مي كند از جمله:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْر (5)
اي فرستاده (خدا)! آنها كه در مسير كفر شتاب ميكنند.
در آيات فراواني ايشان با عنوان "يا ايها النبي" خطاب مي شود:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنين (6)
اي پيامبر! خداوند و مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند، براي حمايت تو كافي است (فقط بر آنها تكيه كن).
آيه اي كه ايشان را "خاتم پيامبران" معرفي مي كند:
ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً (7)
محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولي رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است!
و ...
اگر بخواهيم آياتي كه نشان مي دهد محمد بن عبد الله خود را پيامبر و نبي و خبر دهنده از آسمان و رسول و مأمور خدايي مي دانسته را فهرست كنيم، مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود.
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 23.
2. همان ، آيه 151.
3. انعام (6) آيه 19.
4. نساء (4) آيه 163.
5. مائده (5) ايه 41.
6. انفال (8) آيه 64.
7. احزاب (33) آيه 4.
۱۳۹۶/۰۲/۳۱ ۱۴:۱۰ شناسه مطلب: 95711
در اين كه اصحاب پيامبر در قرآن مورد تمجيد قرار گرفته اند، شكي نيست. علاوه بر آيه واصبر نفسك ...كه دليل بر جايگاه صحابه دارد، آيات فراوان ديگر هم به تمجيد و بزرگداشت آنان وارد شده از جمله:
و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم.(1)
لقد تاب الله علي النبي و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه في ساعه العسرة من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ثم تاب عليهم انه بهم رؤوف رحيم.(2)
ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض.(3)
اما گويا توجه نكرده ايد در آيات قرآن فقط تمجيد از صحابه نيست. بلكه آيات فراواني هم در توبيخ آنان است از جمله:
يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره...الا تنفروا يعذبكم عذابا اليما و يستبدل قوما غيركم و لاتضروه شيئا و الله علي كل شيء قدير الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذين كفروا...لو كان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لاتبعوك و لكن بعدت عليهم الشقة.(4)
بسياري از آيات سوره توبه خطاب به اصحاب رسول خدا است كه نفاق داشتند و از فداكاري و جهاد دريغ داشتند. به بهانه هاي مختلف سعي در فرار از جنگ و جهاد داشتند. معلوم مي شود اين گونه نبود كه همه اصحاب پيامبر از مهاجر و انصار در درجات بالاي ايمان بوده و هميشه آماده جانفشاني بوده و...
سوره فتح از ديگر سوره هايي است كه نشان مي دهد بسياري از اصحاب بر پيمان خود استقامت نداشته، پيمان شكسته و شايستگي قرب خدا را از دست داده، مستحق نفرين و لعن خدا و عذاب آخرت گشته اند. به اين آيه توجه كنيد:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث علي نفسه.(5)
سوره انفال نشان مي دهد بسياري از اصحاب تابع اوامر ايشان نبودند. به آياتي از اين سوره توجه كنيد:
ان فريقا من المؤمنين لكارهون يجادلونك في الحق ...
آيات سوره نور حكايت دارد كه جمعي از اصحاب به زن مؤمني _كه ظاهرا از خانواده رسول خدا بوده و آيات هم او را يكي از همسران پيامبر (عايشه يا ماريه ) معرفي مي كند- تهمت فحشا زدند. بسياري نيز بدون اينكه بينه طلب كنند، به نقل اين بهتان و پخش آن همت گماردند. خدا به شدت آنان را توبيخ مي كند و مي فرمايد:
لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنالت بانفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين ...و لو لا فضل الله عليكم و رحمته في الدنيا و الاخرة لمسكم فيما افضتم فيه عذاب عظيم و...
آيات توبيخ اصحاب بسيار فراوان است كه اين ها نمونه اي بود.
بنا بر اين اگر آيات فراواني از قرآن در تمجيد از اصحاب است، آيات فراواني هم در توبيخ آنان است و نشان مي دهد جمعي بوده اند كه بر صراط مستقيم پا مي فشرده، اگر هم لغزشي از آنان سر مي زد، توبه مي كرده و در صدد اصلاح بر مي آمده اند. اما جمعي هم بوده كه گر چه عنوان صحابي داشتند، ولي از انجام وظيفه سر مي پيچيدند و دنبال منافع دنيوي بودند. منافقانه ادعاي ايمان داشتند. آيات فراواني از قرآن خطاب به منافقان و بي ايماناني است كه خود را به عنوان اصحاب رسول خدا جا زده، ولي در واقع ايمان نداشتند و دنبال فرصت براي ضربه زدن بودند.
تعريف و تمجيد قرآن از اصحاب دليل اين نيست كه اصحاب تا آخر عمر بر صراط مستقيم ثابت مانده باشند و تا پايان عمر عادل بودند. اصحابي كه با ايمان از دنيا رفتند، كساني بودند كه بعد از رسول خدا بر ميثاق هاي خود با خدا و پيامبر پاي فشردند. از دستورهاي خدا و پيامبر سر نپيچيدند. آنان كه در زمان پيامبر انسان هاي خوبي بودند، ولي بعد از ايشان، پيمان شكستند، پرونده افتخارات خود را با پيمان شكني ختم كردند و عاقبت بخير نشدند. بسيارند امت ها و افرادي كه در يك برهه با توجه به اعمال و اعتقادت شان شايسته تمجيد بوده و ستايش شدند، ولي بعد شايستگي را از دست دادند و مستحق لعن و نفرين گرديدند. بني اسرائيل نمونه اين افراد و امت ها هستند. آنان در يك برهه بر ايمان و توحيد و يكتا پرستي پاي فشردند. شكنجه ها و كشتار هاي وحشيانه فرعونيان را تاب آوردند، ولي از ايمان و توحيد دست نكشيدند. خدا آن قوم را برگزيد و بر جهانيان برتري داد و اين مدال را به گردن شان آويخت:
يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم و اني فضلتكم علي العالمين .(6)
همين بني اسرائيل وقتي سركشي و گردن فرازي پيشه كردند و پيامبر كشي پيش گرفتند و از فرامين خدا و رسول رو گرداندند، مورد لعن و نفرين خدا واقع شدند و اين لعن ابدي نثارشان گرديد:
ضربت عليهم الذلة و المسكنه و باءو بغضب من الله ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون. (7)
لازم به توجه است كه پيامبر حتي با منافقاني كه چهره نفاق خود را براي همه آشكار نمودند مانند عبد الله بن ابي با مدارا برخورد نمودند.
بنا بر اين نمي توان به طور مطلق معتقد به جايگاه رفيع صحابه بود. با اين بيان به فرض جمعي با خلوص نيت اسلام آورده باشند و تا پايان عمر رسول خدا در ركاب آن حضرت به جان فشاني و تبليغ اسلام پرداخته باشند. اما پس از رحلت رسول خدا با يكديگر در گير شده و به جنگ با هم مي پردازند و يكي توسط ديگري كشته مي شود اين از ديگاه شما اهل سنت تضادي آشكارا است كه هر دو را به حق مي دانيد و براي هر دو دعا مي كنيد و حال آنكه قطعا در اين بين يكي ظالم است. مانند ماجراي حجر بن عدي كه به وسيله معاويه كشته شد ويا مانند طلحه و زبير و نمونه هايي از اين دست كه بسيار است مهم پايان كار صحابه است كه در برابر ناملايمات و تزاحم حقوق شخصي و حزبي و قبيلگي با مصالح اسلام كدام را بر مي گزينند. آيا مانند امام علي مصالح مسلمين و اسلام را مقدم مي كنند يا مانند برخي ديگر مصالح مهاجرين و غيره..را . اگر تا پايان كار پيرو حق و حقيقت بودند. برآن جايگاه نخست وخدادادي باقي خواهند ماند وگرنه هيچ جاي ترديد نيست كه جايگاه رفيع اوليه را از دست داده اند. دفن افراد در كنار پيامبر (ص)و عدم اعتراض ائمه (ع)، دليل برخوب يا بد بودن افراد نمي شود. در باره بيعت ومشاوره امام علي (ع) با خلفا و ازدواج عمر با ام كلثوم (اگر چنين ازدواجي واقع شده باشد ) ان حضرت طبق مصلحت اسلام و مسلمين عمل كرد. و نامگزاري فرزندان ائمه، براساس فرهنگ ان عصر بوده ودليل برحق يا ناحق بودن افراد نيست.
گمان نكنيد آنچه در اين پرسش بهره برده بوديدتازگي دارد مطالب مذكور را از قرنهاي پيش دانشمندان شيعه به آنها پاسخ داده اند چنانچه مايل به آشنايي با پاسخهاي دانشمندان شيعه هستيد ميتوانيد به كتابهايي چون نهج الحق وكشف الصدق علامه حلي (م 726ق)ويا كتاب دلائل الصدق مرحوم مظفر (م 1381ق) و نيز مجموعه تاليفات علامه شرف الدين مراجعه نمایید
پي نوشت ها
1. توبه(9)، آيه 100.
2. همان، آيه 117.
3. انفال، آيه 72.
4. توبه، آيه 38-42.
5. فتح(48)، آيه 10.
6. بقره(2)، آيه 47.
7. همان، آيه 61.