پرسش وپاسخ

گريه و اشك براي امام حسين (ع) داراي اجر و قرب بالايي است.....
گنبدامام حسین

گريه و اشك براي امام حسين (ع) داراي اجر و قرب بالايي است تا آن حد كه پيامبر اكرم (ص) و امامان (عليهم السّلام) كسي كه آمادگي گريه كردن را ندارد به تباكي (خود را به گريه درآوردن) دعوت كرده‌اند تا ياد امام حسين (ع) در همه قرون و اعصار در خاطره‌ها زنده بماند. اجر و مزد گريه براي آن حضرت بسيار عظيم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن مي‌باشد. خود حضرت امام حسين (ع) مي فرمايد: أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ ؛ (1) من كشته اشكم و هيچ مومني مرا ياد نمي كند مگر آن كه اندوهش مي گيرد و گريه مي كند. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ كُنَّا عِنْدَهُ فَذَكَرْنَا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) وَ عَلَي قَاتِلِهِ لَعْنَةُ اللَّهِ فَبَكَي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ بَكَيْنَا- قَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا بَكَي‏؛ (2) در كتاب كامل الزيارات از ابن خارجه نقل مي كند كه گفت: ما نزد امام جعفر صادق(ع) بوديم و نامي از امام حسين (ع) برده شد، امام صادق(ع) گريان شد و ما هم گريستيم. سپس آن بزرگوار فرمود: امام حسين(ع) فرموده: من كشته اشك مي باشم، هيچ مؤمني ياد آور من نمي‏شود مگر اينكه گريان خواهد شد. احياء و زنده داشتن نهضت عاشورا ( و نام امام حسين ) موجب زنده نگه داشتن و ترويج دائمي مكتب قيام و انقلاب در برابر طاغوت‌ها و تربيت كننده و پرورش دهندة روح حماسه و ايثار است. گريه بر مصائب سالار شهيدان باعث زنده نگه داشتن نهضت حسيني است. گريستن در سوگ شهداي كربلا، تجديد بيعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذيه فكري و روحي با اين مكتب است. اشك ريختن نوعي بيعت و امضا كردن پيمان و قرارداد دوستي با سيد الشّهدا و ابراز انزجار و تنفّر از قاتلان حضرت است. به تعبير شهيد مطهري «گريه بر شهيد، شركت در حماسه او و هماهنگي با روح وي و موافقت با نشاط و حركت او است».(3) امام رضا (ع) به ريان بن شبيب، كه روز اول محرم به محضر آن حضرت شرفياب شد، فرمود: «يا ابن شبيب ان كنت باكيا لشيئ فابك علي الحسين فانه ذبح كما يذهب الكبش...فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا؛(4) اي پسر شبيب اگر بر مصيبتي گريه مي كني ، بر حسين بن علي گريه كن چون كه آن بزرگوار را همانند گوسفند سر بريدند و به شهادت رسيدند... سپس فرمود: در حزن ما محزون ودر شادي ما شاد باش. » درست است كه در روايات ما امر وجوبي به اين نشده است كه بر نام و مصائب امام حسين (ع) بايد گريه كرد اما تاكيدات فراواني بر اين امر شده است كه هم آثار دنيوي و هم آثار اخروي فراواني بر آن بار است كه سزاوار است انسان به آن مانوس گردد خصوصا در رواياتي كه امام حسين خود را كشته اشك مي داند و اين به نوعي سفارش گريه بر نام حسين (ع) است و روايت دومي كه امام رضا(ع) سفارش به گريه بر حسين (ع) مي نمايد. اما اين كه باشنيدن نام امام گريه كردن واجب و الزامي باشد صحت ندارد پي‌نوشت‌ها: 1. قتال نيشابوري، روضه الواعظين و بصيره المتعظين، انتشارات رضي قم، چاپ اول، ج1، ص170. 2. علامه مجلسي‏، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلاميه‏، تهران،‏ سال چاپ مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، ج‏44، ص 279. 3. مرتضي مطهري، شهيد (ضميمه قيام و انقلاب مهدي) ص 124، بي تا. 4. شيخ صدوق، أمالي، چاپ ‏اعلمي، ص130‏.

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)
پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104. 

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند،همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.

براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:

ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)

  ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .

َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)

آن ها را كتاب بياموزد .

 وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)

 چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!

 قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)

سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.

همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.

معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.

بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.

اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .

ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.

همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم. 

اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:

من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)

هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.

نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 213.

2. نحل (16) آيه 44.

3. بقره ، آيه 129.

4. آل عمران (3) آيه 101.

5. مائده (5) آيه 55.

6. نساء (4) آيه 59.

7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67

حکم کندن پوست لب و گوشه انگشتان چیست؟ آیا باید جای آن آب کشیده شود؟ آیا پوست کنده شده نجس است و جایی را نجس می کند؟

1- پوست های مختصر دست ها یا لب ها و ... اگر موقع افتادنش رسیده باشد و بدون درد و سوزش کنده شود، پاک است. ولی اگر با درد جدا شود چون روح دارد نجس است.
2- آب کشیدن جای آن لازم نیست مگر اینکه خون آمده باشد.
3- همچنین اگر پوست کنده شده یا چیزی که پوست با آن برخورد می کند به طوری تر باشد که تری یکی به دیگری برسد، چیزی که پاک بوده نجس می شود.(1)

خب من دائم پوست لبم را می جوم و کنده میشه روزی صدبار لبم رو آب میکشم چکار باید بکنم لطفا راهنمایی کنین . من از این احکام نجس پاکی سر درنمیارم بیچاره شدم وسواسی شدم دائم همه چی نجس میشه خب اینا چه حکماییه؟

1. پوست مختصری که از بدن انسان جدا می شود مانند پوست لب و جاهای دیگر اگر موقع افتادن آنها رسیده اگر چه آن را بکنند پاک است، ولی اگر موقع کندن آنها نرسیده و آن را بکنند، بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب کنند. اما موضع پوست ها چنانچه خون بیاید باید تطهیر شود و اگر خون نیاید شستن آن لازم نیست. (امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 87. مطابق با فتوای آیت الله خامنه ای)
آیا بخش هایی از پوست لب، دست، پا و ... که جدا می شود نجس است؟ اگر هست آیا در برخورد با هر چیز مرطوب آن را نجس می کند؟

مراجع عظام تقلید در این باره می گویند:

"پوست هاى مختصر لب و جاهاى دیگر بدن که موقع افتادنشان رسیده، اگر چه آنها را بکنند پاک است، ولى بنابر احتیاط واجب باید از پوستى که موقع افتادنش نرسیده و آن را کنده اند اجتناب نمایند".  در هر حال اصل کندن پوستهاى مختصرى که خشک شده است، مانعى ندارد. و تا زمانی که پوست کنده شده کاملاً از بدن جدا نشود پاک است .(2)

پی نوشت :
1. آیت الله فاضل لنکرانی، توضیح المسائل م94 و 95.
2. همان، م 131.

در میان مردم خرافات زیادی وجود دارد كه نه پایه دینی دارد و نه مایه علمی .

در میان مردم خرافات زیادی وجود دارد كه نه پایه دینی دارد و نه مایه علمی . یكی از آن ها در مورد عطسه كردن است. عده اى از مردم معتقدند كه عطسه شوم است و شگون ندارد و باید در كار مورد نظر عجله نكرد، بلكه باید صبر كرد. ما هر وقت و یا چندین بار بعد از عطسه كردن به كاری اقدام كردیم موفق نشدیم.

در صورتى كه از نظر اسلام عطسه كردن نه تنها شوم و بد نیست , بلكه بسیار مفید برای سلامتی بدن است.
در حدیث آمده كه عطسه موجب راحتى و سلامتی بدن است، و تا سه روز و به روایتى تا هفت روز، امان از مرگ است. آن چه بین عوام مشهور است كه هنگام عطسه تك باید صبر كرد، صحت ندارد و در احادیث اثرى از این حرف نیست.در حدیث آمده كه عطسه موجب راحتى و سلامتی بدن است، و تا سه روز و به روایتى تا هفت روز، امان از مرگ است. آن چه بین عوام مشهور است كه هنگام عطسه تك باید صبر كرد، صحت ندارد و در احادیث اثرى از این حرف نیست.
در روایت آمده است: وقتى انسان عطسه مى كند( جهت شكرانه تأمین شدن سلامتی اش )بگوید: الحمد للّه اللّهم صل على محمّد و ال محمد.  و هنگامی كه كسى در حضورش عطسه كند، به عطسه كننده بگوید: یرحمك اللّه ، و او نیز در پاسخش بگوید: یغفر الله لكم . رسول اكرم صلوات الله علیه فرمود: عطسه مریض دلیل بر عافیت و راحتى بدن اوست. عطسه تا وقتى كه از سه تا بیشتر نباشد براى بدن نافع است و اگر از سه تا بیشتر شد، نشانه بیماری است. حضرت امام صادق علیه الاسلام فرمود: كسى كه عطسه كند از پنج چیز در امان خواهد بود: جذام، سردرد،ریزش اشك ازچشم،گرفتگى بینى و رویش مو در چشم.

علت عطسه چیست؟

حضرت امام رضا علیه الاسلام فرمود: علت عطسه این است كه هر وقت خداوند به انسان نعمتى عطا كند و شكرش را به جاى نیاورد، خداوند بادى به بدنش مى اندازد و دور مى زند تا وارد بینى مى شود و در اثر آن انسان عطسه مى كند وقتى مى گوید:الحمدلله، خداوند آن را به جاى شكر نعمتى كه به او داده بود مى پذیرد.

حضرت امام رضا علیه الاسلام فرمود: علت عطسه این است كه هر وقت خداوند به انسان نعمتى عطا كند و شكرش را به جاى نیاورد، خداوند بادى به بدنش مى اندازد و دور مى زند تا وارد بینى مى شود و در اثر آن انسان عطسه مى كند وقتى مى گوید:الحمدلله، خداوند آن را به جاى شكر نعمتى كه به او داده بود مى پذیرد.
حضرت در ادامه صحبت هایش مى فرماید: اگر كسى عطسه كرد، به او بگو: یرحمك الله یا یرحمكم الله و چنانچه شما عطسه كردید و كسى به تو گفت: یرحمك الله، در پاسخش بگو: یغفرالله لنا و لكم .
این تكلیف تا وقتى است كه طرف یك بار, یا دو بار یا حداكثر سه بار عطسه كند. اگر بیش تر از سه بار عطسه كرد علامت بیمارى است. بگو: شفاك اللّه.
بعد حضرت وظیفه انسان را در مقابل عطسه كنندگان روشن مى كند و مى فرماید: اگر مؤمنى عطسه كرد، بگو:یرحمك اللّه یا یرحمكم اللّه.
اگر منافق باشد، بگو: یرحمكم اللّه و ا راده مى كنى درود بر فرشتگانِ موكّل بر منافق را، نه خود او را.
اگر زن باشد، بگو: عَافَاكِ اللَّهُ. اگر مریض باشد، بگو: شَفَاكَ اللَّهُ. اگر مغموم و محزون باشد، بگو: فَرَّجَكَ اللَّهُ . پس بعد از عطسه خدا را شكر كنید و دنبال كارتان بروید ، ذهن خود را بیهوده مشغول این خرافات نكنید.

آیا وقتی کسی عطسه می کند واجب است که به او بگوییم (یرحمک الله)؟ درباره عطسه کردن حضرت آدم علیه الاسلام هنگام دمیدن روح و همچنین روایاتی که در این زمینه آمده است توضیح دهید؟

در باره پرسش مطرح شده باید گفت:
1. مستحب است براى عطسه کننده و کسى که عطسه ٔ او را بشنود و لو در نماز باشد، بگوید: «الحمد للّٰه» یا بگوید: «الْحَمْدُ للّٰهِ وَ صلّى اللّٰهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» و هم چنین بر شنونده مستحب است به عطسه کننده بگوید: «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» یا «یَرْحَمُکُمُ اللّٰهُ» اگر چه در نماز باشد، لکن احوط در نماز، ترک آن است. و مستحب است بر عطسه کننده در جواب او بگوید: «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ».
مستحب است براى عطسه کننده و کسى که عطسه ٔ او را بشنود و لو در نماز باشد، بگوید: «الحمد للّٰه» یا بگوید: «الْحَمْدُ للّٰهِ وَ صلّى اللّٰهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» و هم چنین بر شنونده مستحب است به عطسه کننده بگوید: «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» یا «یَرْحَمُکُمُ اللّٰهُ» اگر چه در نماز باشد، لکن احوط در نماز، ترک آن است. و مستحب است بر عطسه کننده در جواب او بگوید: «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ».البته اکثر اهل سنت، گفتن «یَرْحَمُکَ اللّٰهُ» به عطسه کننده را واجب کفایی می دانند. با این شرط که خود عطسه کننده ذکر «الحمد للّٰه»  را گفته و انسان آن را بشنود.
2. در منابع روایی، حدیثی وجود دارد که می گوید بعد از دمیدن روح در جسم حضرت آدم علیه الاسلام  وی عطسه کرد. متن روایت چنین است:
ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ عَطَسَ فَأَلْهَمَهُ اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ یَرْحَمُکَ رَبُّک ...»؛هنگامی که خداوند آدم علیه الاسلام  را آفرید، از روح خود در او دمید، آدم عطسه کرد، خداوند متعال به او فرمود: بگو: «اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، وقتى که آدم حمد و ثنای پروردگار گفت، خداوند فرمود: رحمت پروردگار بر تو باد.

پى نوشت ها:
1.شهید دستغیب، 82 پرسش، ص 161، سؤال 71، مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج 7، ص 389، ماده: عطسه.
2.علامه مجلسی، بحار الانوار ، مؤسسه الوفاء بیروت ٓ لبنان ، سال انتشار 1404 ق، ج 73 ، ص 51.
3.عبد الله شبر ، الاخلاق ، ترجمه محمد رضا جباران ، انتشارات هجرت، چاپ چهارم، سال 1378، ص 179.
4.همان.
5.محدث نوری ، مستدرك الوسایل ، مؤسسه آل البیت ، قم 1408 ش ، ج 8 ، ص 381.
[1]. قمّى، محدث، شیخ عباس، الغایة القصوى فی ترجمة العروة الوثقى، ج 2، ص 18، م 39، منشورات صبح پیروزى، قم، اول، 1423 ه ٍ ق.
[2]. جزیرى، عبد الرحمن و غروى، سید محمد و یاسر مازح، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت (ع)، ج 2، ص 92، دار الثقلین، بیروت، اول، 1419 ه ٍ ق.
[3]. شیخ مفید الاختصاص، ص 45، نشر المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1313ق.

اگر شخصی بداند که با ضرر زدن به جسم خود مثل سوزاندن دست یا زخم کردن و ...، در لحظاتی که شهوت بر او غلبه می کند، می تواند از ارتکاب گناه جلوگیری کند؟

اضرار به نفس، به نحوی که موجب آسیب جدی بر بدن شود، جایز نیست، ولی در آسیب های محدود، اگر مفسده ارتکاب گناه، بیش از مفسده چنین آسیب رساندنی به بدن بوده و این کار نیز تنها راه جلوگیری از گناه باشد، مانعی ندارد.
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):
در هر صورت اگر ضرر قابل توجهی برای بدن داشته باشد جایز نیست.
حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی (مد ظله العالی):
اگر موجب ضرر اساسی بر بدن شود جایز نیست مگر جلوگیری از منکر متوقف بر این کار باشد و مفسده تحقق منکر بیشتر یا مساوی با مفسده اضرار به بدن باشد.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
چنانچه برای فرار از گناه بزرگتر، راه منحصر باشد به مقداری که نفس را منصرف کند مانعی ندارد.
اضرار به نفس، به نحوی که موجب آسیب جدی بر بدن شود، جایز نیست، ولی در آسیب های محدود، اگر مفسده ارتکاب گناه، بیش از مفسده چنین آسیب رساندنی به بدن بوده و این کار نیز تنها راه جلوگیری از گناه باشد، مانعی ندارد
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی (مد ظله العالی):
اضرار معتنا به که جنایت بر نفس باشد جائز نیست.
استفتا از دفاتر آیات عظام: خامنه ای، شبیری زنجانی،  صافی گلپایگانی، نوری همدانی (مد ظلهم العالی)، توسط سایت اسلام کوئست.
چگونه می توانم جلو هوای نفسانی و شهوت را بگیرم:
برای غلبه بر شهوت جنسی بهترین راه ازدواج است و چنانچه امکان ازدواج دائم و یا ازدواج موقت  را ندارید راه های زیر پیشنهاد می شود:
1- با دوستان پاک و با تقوی رفاقت کنید.
2- از دوستانی که حریم و حدود الهی را می شکنند به شدت بپرهیزید.
3- در مجالس دعا  و محافل موعظه و نماز جماعت شرکت کنید.
4- از پر خوری و غذاهای چرب و پر انرژی بپرهیزید.
5- از مشاهده صحنه های مهیّج و تحریک کننده جنسی دوری کنید و حتی به آن نیندیشید
6- ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهید.
7- سعی کنید هیچ وقت تنها نباشید.
8- برنامه منظم مطالعاتی برای خود قرار داده و بکوشید اوقات فراغت خود را با مطالعه و فعالیت های علمی و فرهنگی مناسب و ورزش پر نمائید.
9- حتی المقدور هفته ای یک یا دو روز، روزه بگیرید.
10- چنانچه با وجود انجام راههای قبل، میل جنسی بیش از حد معمول است که در برابر آن احساس ناراحتی و ناتوانی می کنید، می توانید از یک پزشک در این مورد کمک بگیرید.

منبع:
اسلام کوئست
سایت اطلاع رسانی حوزه

احکام دینی زیادی دچار شبهه شده اند، به طور کلی در مقابل این شبهات چه کنیم؟

۱-برای حل این ابهام ها، ابتدا باید ریشه ها و ستون ها را درست کرد. و الا این دستورات ممکن است هرگز قابل هضم نباشد:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتی كُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذینَ هَدَى اللَّهُ؛[بقره/۱۴۳]
ما، آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى، تنها براى این قرار دادیم كه افرادى كه از پیامبر پیروى مى كنند، از آنها كه به جاهلیت بازمى گردند، مشخص شوند. و مسلماً این حكم، جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدایت كرده، دشوار بود.»
رجوع انسان به دین و چنگ زدن به وحی، در جایی است که متوجه نقصان دانش خود شده، و با توجه به عوالم بسیار گسترده ای که با آن ارتباط دارد و آن ها را نمی شناسد، نیازمند راهنمایی های خدای متعال شده است. پس کسی که عقل خود را کافی می داند و در محاسباتش فقط چند روز محدود همین دنیای مادی را حساب می کند، طبیعتا بسیاری از دستورات دین را نمی تواند بپذیرد. چون او ستونی بنا ننهاده که بخواهد بر روی آن، دیواری بسازد.

۲- اگر دین داری فقط تسلیم در مواردی بود که خوب بودن و ضرورتشان  را به وضوح می فهمیم، بندگی معنایی نمی یافت. خدای متعال به فرشتگان امر می کند، در مقابل موجودی سجده کنند که او را از گل آفریده در حالی که می توانست او را از بهترین در و مروارید بیافریند تا پذیرش این امر برای فرشتگان بسیار ساده باشد! خدای متعال می توانست کعبه را در سرزمینی بسیار خوش  آب و هوا بنا کند، تا سفر به سوی آن محبوب همه انسان ها گردد و ... اما خدای متعال امر را به این وضوح و روشنی قرار نداده چون لازمه امتحان پوشیده بودن و مبهم ماندن است.

۳- علیرغم بیانات فوق، خدای متعال بر بندگان ترحم نموده و به آنها نشان داده است که دستورات دینی، بر وفق مصلحت بندگان است. تا پذیرش دستورات برایش آسان تر گردد. این راهنمایی با درک کلی عقل قابل دسترسی است، که برهان به ما نشان می دهد خدای حکیم و قادر بهترین نظام ها را بیان کرده است. از سوی دیگر رهبران دینی، نمونه های فراوانی از حکمت ها را نشان داده اند، تا با فهم آن ها، بر نادانی های خود غلبه کنیم، و اعتراضات جاهلانه را رها نماییم. (مجموعه ای از این نوع بیان ها در کتاب علل الشرایع جمع آوری شده است.) اما مطلبی که باید مد نظر داشته باشیم، این است که این بیانات غالبا، بیان حکمت حکم است که با علت فرق می کند. علت حکم، همان امری است که سبب صدور حکم از جانب خدای متعال شده و شاید بعضی از آن ها هرگز برای ما قابل فهم نباشد. اما حکمت نشان دادن بعضی از مزایای حکم می باشد، که فهم آن ها سهل تر است. و غالبا در موارد ابهام تعدادی از آنها یافت می شود.

۴- بسیاری از این شبهات ناشی از کج فهمی ها، بخشی نگری ها و ... است که این گونه ابهامات را باید موردی بررسی کرد و حاکم بودن روحیه حق جویی، کلید حل مشکل است.

برای مثال اجمالا شبهه ای بیان وپاسخ آن رامیدهیم:
چرا طلاق با مرد؟

شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام میگوید:
زن نیز حق طلاق خواهد داشت.
در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید ٝ. (ماده ۱۱۱۹)
بنابراین از نظر فقهی و از نظر قانون مدنی ایران، گرچه حق طلاق به صورت یک حق طبیعی برای مرد است، ولی به صورت یک حقّ قراردادی و تفویضی میتواند به زن واگذار شود.
در مواردی نیز حاکم شرع میتواند زنی را مطلّقه کند و آن در مواردی است که مرد نه به وظائف زوجیت عمل میکند و نه زن را طلاق میدهد. حاکم شرع زوج را احضار میکند و به او تکلیف میکند که زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاکم طلاق میدهد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس زنی دارد و او را نمیپوشاند و نفقه وی را نمیپردازد، بر پیشوای مسلمانان لازم است آن ها را به وسیله طلاق از یکدیگر جدا کند .
بنابراین اسلام در مورد حق طلاق این نظریه را میپذیرد که راه طلاق برای زن باز است. وی میتواند ضمن عقد نکاح شرط وکالت بر طلاق بکند. نیز میتواند به حاکم شرع برای طلاق گرفتن در صورت خودداری شوهر مراجعه کند.

منبع:

شهر سوال

حادثه عاشورا به عنوان بزرگترین اتفاق ناگوار در جهان اسلام است که امت اسلامی و جامعه ی اسلامی هیچ وقت نباید ماجرای عاشورا را فراموش کنند بلکه باید ...

طبق آموزه های اسلامی یکی از مهمترین دعاهایی که انسان باید بکند عاقبت به خیرى است همانگونه که امام سجاد علیه السلام در دعاى مكارم از خداوند می خواهند او را به راه حق هدایت کند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِى بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَه حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا» (صحیفه سجادیه/ دعاى 20) 
عاقبت به خیری آنقدر با اهمیت است که یكى از درخواست ها و دعاهاى اولیاى خدا، مسلمان مردن است. همان گونه که حضرت یوسف علیه السلام از خداوند مى خواهد كه مسلمان بمیرد: «تَوَفَّنِی  مُسْلِماً» (یوسف/ 101) خدایا مرا مسلمان بمیران.
انسانی که تا لحظه آخر عمر خود دینش را حفظ  و از ولی خدا اطاعت کند عاقبت به خیر خواهد شد. همانگونه که حضرت ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود سفارش مى  كنند كه «فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» نمیرید مگر اینكه مسلمان یعنى تسلیم پروردگار باشید. (بقره، 132)

عاقبت به خیری، سوال حضرت علی از پیامبر
حضرت امیرالمومنین علیه السلام که از اولین کسانی بود به پیامبر ایمان آورد و بر پشت سر او نماز اقامه نمود و در ادامه، هیچ لحظه ای پیامبر خدا را تنها نگذاشت و تا آخرین توان خود از پیامبر صلوات الله حمایت و حفاظت نمود، وقتی که نبی اکرم به او خبر از شهادتش داد اولین سوالی که امیر المومنین نمودند سوال از عاقبت خودش بود: «افِى سَلَامَهٍ مِنْ دَیْنِى» (شرح نهج البلاغه/ ج 4/ ص 107) آیا وقتى كه ضربت مى خورم دینم سالم است؟ و عاقبت به خیر می باشم؟
سوال حضرت علی علیه السلام از پیامبر صلوات الله علیه نشان دهنده اهمیت و توجه اولیاء خدا به سرانجام امور خود می باشد همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید مومنان از خدا عاقبت به خیری می خواهند و می گویند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَه إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» خدایا! دل هاى ما را بعد از آنكه هدایت نمودى، منحرف مساز. (آل عمران/ 8)

خواسته انسان های باهوش و بلند همت
اگر انسانی زرنگ باشد به دنبال لذت پایدار و منفعت بیشتر می رود و هرگز بیشتر را رها نمی کند و به دنبال لذت زودگذر و کم برود همانگونه که امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده اند: «لَا خَیْرَ فِى لَذَّهٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ» خیرى در لذت هایى كه بعدش جهنم است نیست. 
اگر به صحنه کربلا نگاه کنیم دو لشکر می بینیم؛ یک گروه افرادی هستند که لذت همیشگی را رها و به دنبال دنیای گذرا رفتند و به قتل امام زمان خود راضی شدند و لعن همیشگی دنبال خود آوردند، ولی گروه مقابل افرادی هستند که رضوان و رضایت خدا و ولی او را به لذت و زندگی این دنیا ترجیح دادند و در راه حسین علیه السلام شهید شدند.
انسان بلند همت باید بداند که این دنیا نابود شدنی است و آنچه نزد خداست همیشگی و پایدارمی ماند همانگونه که خداوند فرموده است:  «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (نحل/ 96) 
شخص بلند همت همیشه به فکر عاقبت به خیر شدنش می باشد و مسیر حق را طی می کند همانگونه که مشهور است امام حسین علیه السلام در منزل ثعلبیه به فرزند خود خبر از شهادت کاروانش داد . علی اکبر از او سوال نمود آیا ما در مسیر حق هستیم ((یا ابت افلسناعلی الحق))؟ که امام در جواب فرمود بله ما برحقیم، که علی اکبر علیه السلام فرمود:(( اذا لا نبالی بالموت)) حالا که برحقیم از مرگ باکی ندارم. (مقتل الحسین  خوارزمی، ج 1، ص 226)

حیواناتی که به فکر دنیا هستند
خداوند در قرآن افرادی که فقط به فکر این دنیا بوده و عاقبت به شر شده اند را همچون حیواناتی می داند که فقط به فکر خوردن هستند: «یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» (سوره محمد، آیه 12)
با تامل و تفکر در حادثه عاشورا افرادی را خواهیم دید که به ظاهر مسلمان بوده و اعمال عبادی اسلام را انجام می دادند ولی بخاطر حب مال، دست به شمشیر برده و نوه پیامبر اسلام صلوات الله علیهم را به شهادت رساندند.
یکی از افراد شقی و ظالم عمر سعد است که ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین نوشته است: وقتی ابن زیاد پیشنهاد داد به عمرسعد برای مبارزه با امام حسین علیه السلام او قبول نمی کرد ولی ابن زیاد به او پیشنهاد حکومت ری در قبال جنگیدن با امام حسین علیه السلام را می دهد و عمر سعد یک شب مهلت می گیرد تا تفکر کند و روز بعد قبول می کند .
عمر سعد هم مسلمان بود و هم امام حسین علیه السلام را می شناخت ولی آن چیزی که باعث شد او به قتال با امام راضی شود حب مال و حب ریاست بود که خداوند اینها را به حیوان تشبیه نموده است.

قرآن و اهل بیت، وسیله عاقبت بخیری
اگر انسان بخواهد عاقبت به خیر بشود همانگونه که هر روز در نماز از خداوند می خواهیم که ما را هدایت کند و از راه کسانی که غضب کرده است بر آنها نجات دهد، باید اول به ولایت و ریسمان الهی متمسک شود که پیامبر در حدیث ثقلین فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی «من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد.

یاد مرگ، اصلاح کننده انسان
نفس انسان همچون اسب سرکشی می باشد که اگر آدمی نتواند آن را کنترل کند، او را هلاک می کند و انسان برای در امان ماندن از شر هوای نفس خود باید افساری تهیه کند تا آنرا رام خود کند و یکی از راه های کنترل نفس یاد مرگ است همانگونه که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ و منغض الشهوات و داعى الشتات» به یاد آورید منهدم كننده لذتها، تیره كننده خواهش ها (غررالحكم، ص 162)
یکی از درس های عاشورا لزوم استقامت در دین و حرکت کردن در مسیرحق تا لحظه آخر می باشد و باید در مجالس ابی عبدالله علیه السلام از خداوند و اهل بیت بخواهیم تا در مسیر حق ثابت قدم بمانیم و عاقبت به خیربشویم، همانگونه که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَهُ ..» كسانى كه گفتند خداى ما پروردگار ما خداست  و در این عقیده پایدار بودند فرشتگان بر آنان نازل مى  شوند. (فصلت/ 30)
همانگونه که وقتی امام حسین علیه السلام تصمیم گرفت به سوی عراق حركت نماید برخاست و خطبه ای ایراد كرد و فرمود: الحمد لله، و ما شاء الله، و لا قوة الا بالله، و صلی الله علی رسوله، خط الموت علی ولد آدم مخط القلاة علی جید الفتاة.... خط مرگ بر فرزندان آدم حتمی و كشیده شده، مانند گردنبند بر گردن و سینه ی دختران و زنان جوان، (یعنی مرگ را مانند گردنبند بر گردن فرزندان آدم انداخته اند). لهوف ، سید بن طاووس رحمة الله )
امام علیه السلام در این خطبه مردن و از این دنیا رفتن را یادآوری کردند تا افراد با یاد مرگ بر هوای نفس خود کنترل و مسیر حق که همان حمایت از ولایت و تبعیت از امام علیه السلام بود را انتخاب نمایند.

کلام پایانی
یکی از درس های عاشورا لزوم استقامت در دین و حرکت کردن در مسیرحق تا لحظه آخر می باشد و باید در مجالس ابی عبدالله علیه السلام از خداوند و اهل بیت بخواهیم تا در مسیر حق ثابت قدم بمانیم و عاقبت به خیربشویم، همانگونه که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَهُ ..» كسانى كه گفتند خداى ما پروردگار ما خداست  و در این عقیده پایدار بودند فرشتگان بر آنان نازل مى  شوند. (فصلت/ 30)

سؤال و جواب های پرتکرار واصله به بخش مکتوب مرکز ملّی پاسخگویی نمایندگی اصفهان پیرامون قیام عاشورا

فلسفه تشکیل هیئت‌های مذهبي و راه‌اندازی كاروان و قافله عزاداري در ايام شهادت امام حسين (علیه السلام) چيست؟

آيا صحت دارد كه امام حسين(علیه السلام) حج خود را ناقص انجام داد و به سمت كربلا رفت؟ يعني امام (علیه السلام) حكم خدا را ناقص انجام داد و حج ايشان باطل بوده است؟

چرا عبدالله جعفر شوهر حضرت زينب (علیها السلام) در واقعه كربلا حاضر نشد؟

چرا ابراهيم بن مالك اشتر در واقعه كربلا حضور نداشت؟

تصور برخی اين است كه اسلام دين عزا است! آيا چنين نيست؟

برخی سینه‌زنی به‌صورت برهنه شدن را منع می‌کنند، اگر سینه‌زنی بدون مفسَده، در تاريكي و در مجلسي كه ذكر اهل‌البیت (علیهم السلام) و مصائب آن‌ها، به‌صورت خيلي سنگين و منظم انجام شود، مانعي دارد؟

چرا امام حسين  (علیه السلام) شب عاشورا از يزيديان فرصت گرفت؟ بااینکه ممکن بود دشمن شب نزديك شده  و جنگ درشب رخ دهد ؟

چرا شيعيان در آن زمان  به  مقابله با سپاه ابن زیاد  نپرداختند و امام حسين (علیه السلام) را ياري نكردند؟

آيا اين با خلقيات اهل‌بیت (علیهم السلام) تناقض ندارد كه امام زمان از خبیث‌ترین افراد جامعه‌اش تقاضايي كند ؟

آیا درخواست  از دشمن، برای  امام حسین (علیه السلام)  نقص وضعف محسوب نمی‌شود ؟

ياران شمر و مخالفان امام حسين (علیه السلام) چند نفر بودند؟

منابع معتبر و نامعتبر پیرامون واقعه عاشورا کدام‌اند؟

 

پاسخ این سوالات به همراه جزئیاتی از واقعه عاشورا را می توانید در ادامه مطلب پی گیری کنید:

 

فلسفه برگزاري دسته‌ها و هیئت‌های مذهبي و راه‌اندازی كاروان و قافله عزاداري و زنجيرزني در ايام شهادت امام حسين(علیه السلام) چيست؟

منظور از هیئت‌ها و دسته‌هاي عزاداري در حقيقت نوعي تشكل مذهبي كه از مجموعه‌هایی از مردم هر محله شهر و یا روستا كه بر اساس فرهنگ و آداب‌ورسوم هر منطقه در ايام مختلف خصوصاً در ايام سوگواري عاشورا تشکیل‌شده است.

اگر به تاريخ تشكيل دسته‌هاي عزا نگاه كنيم به دوران آل‌بویه برمی‌گردد كه باوجود جو حاكم مخالفان در بغداد قديم و خفقان موجود عزاداری‌ها به‌صورت رسمي و علنی براي حضرت اباعبدالله (علیه السلام) شكل گرفت و به‌تدریج به شكل امروزي استمرار يافته است اگر به بدو تشكيل هیئت  نگاه كنيم به شكل امروزي نبوده و صرف اقامه عزا و خواندن مرثيه در رثاي مصائب حضرت پرداخته و بر سر و سینه خود می‌زدند و به‌مرورزمان با ريشه دواندن آن در بين مردم آداب‌ورسوم و سنن هر منطقه در شکل‌گیری و نوع عزاداري نقش بسزایی داشته است مثلاً می‌بینیم در منطقه‌ای زنجير می‌زنند در جاي ديگر سينه می‌زنند در شهري نخل بلند می‌کنند در جاي ديگر مردم در يك نقطه جمع می‌شوند و مرثیه‌سرائی می‌کنند و حتي در برخي نقاط انحرافات و تحريفاتي وارد می‌شود كه به اصل عزا و اهمیت آن ضربه وارد می‌نماید .مانند قمه‌زنی . لذا اين مسائل همه اصل آن به اقامه عزا براي حضرت برمی‌گردد و نوع آن به فرهنگ و سلایق متفاوت در مناطق  مختلف برمی‌گردد.

" مرحوم كاشف الغطاء مي‏نويسد: «آغاز بيرون آمدن دسته‏هاي ‏عزاداري براي سیدالشهدا (علیه السلام) ، پيش از هزار سال، در زمان‏ «معز الدوله‏» و «ركن الدوله‏» بود، كه‏ دسته‏هاي عزاداران درحالی‌که براي حسين ‏(علیه السلام) ندبه مي‏كردند و شب، مشعل‌هایی به دست ‏داشتند، بغداد و راه‌هایش یک‌باره پر از شيون شد... اين در قرن چهارم بود.و اگر بيرون ‏آمدن اين موکب‌ها در راه‌ها نبود، هدف و غرض از يادآوري حسين بن علي ‏(علیه السلام) از بین می‌رفت و ثمره فاسد مي‏شد و راز شهادت حسين بن علي ‏(علیه السلام) منتفي مي‏گشت.»(1)

البته در روايات نيز به آن تأکید نيز شده است ازجمله در زمان امام صادق (علیه السلام) كه مردم به‌صورت دسته‌جمعی عزاداري نموده و به زيارت قبر اباعبدالله (علیه السلام) می‌رفتند امام صادق (علیه السلام) به فائد حنّاط كه خبر این‌گونه زیارت‌های جمعي را باز می‌گفت، فرمود: هر كس قبر حسين (علیه السلام)  را زيارت كند، درحالی‌که به‌حق او آشنا باشد خداوند گناهان گذشته و آينده او را می‌آمرزد(2)

پی‌نوشت :

1. محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ سوم، چ دانش، 76 13.

2. همان ص472

 

آيا اين صحت دارد كه امام حسين (علیه السلام)  حج خود را ناقص انجام داد و به سمت كربلا رفت؟ يعني امام حسين (علیه السلام)  حكم خدا را ناقص انجام داد و حج ايشان باطل بوده است؟

ازجمله تحريفاتي كه در حوزه ادبيات عاشورا، مطرح و رايج بوده و حتي برخي روضه‏خوانان با استناد به آن عبادت حج را فرع بر واقعه عاشورا مي‏شمارند اشاره به حج‏گزاردن امام حسين‏ (علیه السلام)  به شكل ناقص يا عمره مفرده است. اين سخن، كاملاً نادرست بوده و از حيث فقهي مخدوش و محل ايراد است. امام حسين ‏(علیه السلام)، حج خود را ناتمام نگذاشت بلكه از ابتدا نيت عمره مفرده كرده بود. علاوه بر اين حتي اگر احراز نيت ممكن نباشد، طبق نظر فقهاي اماميه، مي‏توان در موسم و ماه‏هاي حج، احرام عمره مفرده بست. امام صادق (علیه السلام) نيز در روايتي تأکید و تصريح فرموده است كه برگشتن به ديار و شهر خود در ماه‏هاي حج و درحالی‌که احرام عمره بسته باشد اشكالي ندارد، در ادامه روايت امام صادق (علیه السلام)   به خروج امام حسين (علیه السلام) از احرام در روز ترويه (هشتم ذي‏الحجه) اشاره و استناد مي‏كند(1) . در كتاب وسائل الشيعه (ابواب العمره، ج 10، باب 7، ص 249 - 246) مدخلي ويژه با عنوان (باب أنه يجوز أن يعتمر في أشهر الحج عمره مفرده...) وجود دارد.

بنابراين، قائل بودن به اين سخن كه امام (علیه السلام) محرم به احرام حج گرديد اما از ترس اينكه مبادا خونش در خانه خدا (جل جلاله) ريخته شود از مكه خارج شد، تحريفي بارز و عقيده‏اي نادرست است.

پی‌نوشت:

1 )تحريف شناسي و فرهنگ عاشورا، سيد عبدالحمید ضيائي

 

چرا عبدالله جعفر شوهر حضرت زينب (علیها السلام) در واقعه كربلا حاضر نشد؟

شوهر زينب كبري (علیه السلام) عبدالله پسر جعفر طيار و برادر زاده حضرت علي (علیه السلام) است.

عبدالله در حبشه متولد شد و پس‌ازاینکه پيامبر اسلام (صلوات الله علیه) به مدينه هجرت كرد به همراه پدر و مادرش به مدينه آمدند و عبدالله به همراه پدر و مادرش در خدمت پيامبر (صلوات الله علیه) بودند. عبدالله شخصيتي بود بسيار بزرگوار و صاحب ايمان قوي.او عاشق حضرت علي (علیه السلام)  بود و پس‌ازآن حضرت در خدمت امام حسن (علیه السلام) و پس‌ازآن در خدمت امام حسين (علیه السلام) بود. عبدالله در جنگل جمل، جنگ صفين و جنگ نهروآن‌همراه علي (علیه السلام) با نيروهاي مخالف جنگيد و به علت كوري چشم­هايش نتوانست شخصاً در كربلا حاضر شود. (منتهي الآمال، ج1 ص382 ؛ زينب كبري، الشيخ جعفر النقدي، ص87)

چرا ابراهيم بن مالك اشتر در واقعه كربلا حضور نداشت؟

احتمالاتي نسبت به ملحق نشدن وي به امام حسين (علیه السلام) وجود دارد:

1.عدم آگاهي از خروج امام.

2.كوتاهي كردن.

در فرض دوم نه‌تنها ابراهيم بن مالك، بلكه بسياري از خواص توفيق همراهي با امام حسين (علیه السلام) را نداشتند. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقيح المقال بيان می‌داریم:

امام حسين (علیه السلام) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرد. امام حسين هنگامی‌که از حجاز به‌طرف عراق حركت كرد، می‌دانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي به‌ظاهر، به‌قصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه مكلفان واجب شود كه به‌عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه بر اساس وظيفه خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او هم‌سفر شوند. اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره امام حسين (علیه السلام) در روز عاشورا حضورداشته و با آن حال از همراهي امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.

اما كساني كه در حجاز بودند و از اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند. عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست.

مامقاني پس از بيان اين مقدمات می‌گوید:

بنابراین، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشته‌نشده بود و در حجاز ماندند. شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبدالله جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است.(2)

نسبت به خواص در كوفه، علامه مجلسي نقل می‌کند:

امام حسين (علیه السلام)، قبل از شهادتش به بنی‌هاشم نوشت:

«من الحسين بن علي الي بنی‌هاشم، اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد معي و من تخلف لم يبلغ الفتح و السلام ؛ اما بعد، هركس از شما با من باشد، به شهادت خواهد رسيد و افرادي كه با من نيامدند، به درجه فتح نائل نمی‌شوند!».

وي بعد از ذكر روايت فوق می‌نویسد:

جمله: «به فتح نائل نمی‌شود». اين احتمال را می‌رساند كه امام (علیه السلام) ديگران را بين آمدن به كربلا و نيامدن مخير كرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبي نبود، بلكه تخييري بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمی‌شود.(3)

پی‌نوشت‌ها:

1. دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج2 ص450.

2. تنقيح المقال في علم احوال الرجال، مامقاني، ص‏112، بي جا، چ الحيدريه؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81.

3. بحار الأنوار، ج 44، ص 233- 298، 1403 - 1983م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.

 

تصور برخی اين است كه اسلام دين عزا است! آيا چنين نيست؟

اسلام، دين حيات و زندگي است. دين پيشرفت و ترقي و تكامل است. اسلام با برنامه‏هايي كه وضع  كرده است تمام جهات زندگي را در نظر گرفته و به همه زواياي زيست انسان كاملاً توجه كرده است.

  اسلام ديني است كه براي سرگرمي نيامده است، اما نه‌تنها با تفريح و شادي مخالف نيست، بلكه در مواردي بر آن تأکید داشته و براي آن قوانين و مقررات جهت‏داري را وضع كرده است.

  به‌هرحال، اگر در اسلام، كارهايي به‌عنوان تفريح و تنوع پیشنهادشده است و نيز اگر از بعضي تفريحات جلوگيري شده و  غیر مشروع شناخته‌شده است، معطوف بر جنبه‏هاي فطري، حياتي و فكري است كه در سايه‏ي آن مصالح فردي و اجتماعي تأمین  شود.

  در برنامه‏هاي شريعت، به مسئله شادي و نشاط پيروان دين و مسلمانان، توجه و تأکید فراواني شده است.

  پيشوايان معصوم(علیهم السلام) دين ازجمله رسول گرامي (صلوات الله علیه) به‌عنوان الگوي همه‏ي مسلمانان، اصولاً يك انسان شاد بود. به‌طوری‌که  هميشه لبخند بر لب داشت و اهل شوخي و مزاح بود. چه این‌که خود ايشان فرمود: انّي لأمزَحُ و لا اَقولُ الاّ حقّا؛ من شوخي مي‏كنم امّا جز حق چيزي نمي‏گويم.

  البته آن حضرت در عمل هم این‌گونه بوده، به‌طوری‌که اگر مي‏ديد يك نفر غمگين و افسرده است وجود مقدّس ايشان يا اهل‌بیت ايشان مي‏فرمودند: چرا غمگين و افسرده‏اي؟ با یک مطايبه و شوخي و شبيه طنز (نه آن طنزي كه با تخريب فرد يا قوم  خاصي، ديگران را بخنداند)، او را از حالت انقباض و گرفتگي دل، درمي‏آورند و يك انبساط خاطر و شرح صدري در وجود او ايجاد  مي‏كردند.

   با توجه به اهميت تفريحات سالم و لذت‏هاي حلال در رشد و ارتقاء كمي و كيفي زندگي يك انسان مسلمان، و براي تقويت  جنبه‏هاي روحي و احياناً شكستن بن‏بست‏هاي پيش‏آمده، پيشوايان دين و دنيا، از پيروانشان خواسته‏اند كه علاوه بر عبادت و كار و  تلاش، به لذت‏ها و تفريحات سالم هم در زندگي روزمره‌شان توجه ويژه داشته باشند كه در صورت توجه قانونمند به آن، به  نهادينگي آن تفريحات منتهي خواهد شد.

 آنجا كه امام علي (علیه السلام) فرمود: «مؤمن شبانه‌روز خود را به سه قسمت تقسيم مي‏كند:  قسمتي را صرف مناجات با پروردگارش مي‏نمايد. قسمت ديگري را در طريق اصلاح معاش و تأمین هزينه زندگي‏اش به كار مي‏گيرد  و قسمت سوّم را براي بهره‏گيري از لذت‏هاي حلال و دلپسند مي‏پردازد و براي شخص عاقل درست نيست كه حركتش جز در یکی  از اين سه جهت باشد: براي اصلاح امور زندگي و يا در راه آخرت و يا در لذت غيرحرام...»(حكمت 390 نهج‌البلاغه). 

  در فقه اسلامي، به برخي از تفريحات و سرگرمي‏ها(ي سالم)، توجه بيشتري شده است و به نظر مي‏رسد با تأکید به آن، اهداف و  جهت‏هاي خاصي تعقيب مي‏شود. ازجمله این‌که، تأکید شده است كه به فرزندانتان شناگري، تيراندازي و اسب‏سواري بياموزيد.

  اسلام به‌عنوان يك دين معتدل و متوسّط، همان‌گونه كه در خوردني و نوشيدني‏ها... از هر يك مجاز و غيرمجاز دارد در تفريحات و شادي‏ها هم نوع مجاز (تفريحات سلام) و غيرمجاز (تفريحات غيرسالم) دارد.

  متأسفانه برخی در برداشت از شادي مثل بسياري از پديده‏هاي ديگر، دچار افراط‌وتفریط شده‌اند، عده‏اي براي آن هيچ  محدوديت قانوني و شرعي را برنمي‏تابند وعده كمي هم هستند كه هرگونه شادي و تفريح سالم را بر خود ممنوع كرده و از مواهب  الهي پرهیزدارند.

اسلام انگشت بر روي شادي معيني نگذاشته و اجازه هر نوع شادي را به اين شرط  كه با موازين و احكام الهي منافات نداشته باشد و منجر به گناه و فساد نشود داده است. به‌عبارت‌دیگر براي این‌که انسان از سعادت واقعي خود محروم نماند نوعي كنترل بر روي  شادي و سرور دارد كه باعث مي‏شود، شادي موقت و ناپايدار و كوتاه‏مدت به سعادت ابدي  و واقعي او آسيب نرساند. چون انسان در تشخيص مصلحت‏ها و منافع واقعي خود داراي  محدوديت است و گاهي اوقات خير و سود حقيقي خود را تشخيص نمي‏دهد. دوست دارد  به هر چيزي كه باعث شادماني او شود هرچند روح او را تیره‌وتار و سعادت او را درخطر  اندازد اقدام كند. كودكي كه سرماخورده و بستني براي او ضرر دارد، هرچند خوردن بستني  او را شاد مي‏كند و از آن لذت مي‏برد ولي چون از تشخيص ضرر آن عاجز است به‌ناچار  مادرش او را از خوردن آن بستني منع مي‏كند و به گريه و زاري و احساسات بدون منطق و به‌دوراز خردورزي او اعتنايي نمی‌کند و شادي زودگذر و سطحي او را بر غم و اندوه طولاني وي ترجيح نمي‏دهد.

 استفاده از طبيعت زيبا، ديدن طلوع دل‏انگيز آفتاب، لذت بردن از  منظره‏هاي دلكش و باغ‏هاي مصفا و سیروسفر، ديدار با دوستان و سخن گفتن با آن‌ها،  پرداختن به ادبيات و شعر و نمايش و خوشنويسي و نقاشي و ورزش و بازي‏هاي سالم، استفاده از نعمت‏هاي خدادادی و غذاهاي متنوع و لباس‏هاي رنگارنگ و صدها امر لذت‏بخش  ديگر كه همگي شادي‏بخش مي‏باشند از شادي‏هاي مجاز و شايسته است. چنانچه لذت  بردن از گفتگو با خداوند در حال نماز و مناجات و عبادت و داشتن حال خوش در حال ذكر و  توجه به ذات پاك ربوبي از مقوله لذت‏هاي معنوي باشند كه گاهي ازنظر عمق و كيفيت بسيار  والاتر و فراتر از لذت‏هاي مادي است.

بنابراین نمی‌توان گفت كه شادی‌ها در اسلام بيشتر است يا غم ولي می‌توان گفت : اسلام دين شادي است و غم يك استثنا است و  البته رفتار برخي از مسلمانان كه درصدد ارائه چهره‌ای زشت و خشن و غم‌آلود از دين را دارند با واقعيت اسلام واقعي كه درصدد تأمین رفاه و شادي براي همه مردم است متفاوت است.

این‌که عده‌ای احساس می‌کنند دين اسلام ، دين غم و اندوه است، شايد به اين سبب است كه دين را نه با خود دين بلكه با دین‌داران شناخته‌اند؛ اگر آشنايي شما با دين ، صرفاً از هیئت‌های عزاداري و امثال آن‌ها باشد طبيعي است كه چهره اندوه آلود دين را خواهيد ديد ؛ و اگر شما بيشترين تماستان با دین‌دارانی می‌بود كه بيشتر ، اهل دعا و عبادت‌اند ، در آن صورت احساس می‌کردید كه دين اسلام بيشتر از همه‌چیز ، به دعا و عبادت اهمیت داده است ؛ و اگر بيشترين ارتباط شما با طلاب علوم ديني بود ، اين احساس به شما دست می‌داد كه دين اسلام بيشتر از هر چيزي ، به علم و تقوا توصيه كرده است ؛ و... درحالی‌که هیچ‌کدام این‌ها چهره تمام نماي دين اسلام نيستند. هرکدام این‌ها ، چهره اسلام از يك زاويه خاص هستند.

براي این‌که بتوانيد يك تصوير جامع و تمام‌رخ از دين اسلام و مذهب تشيّع به دست آوريد بايد دين اسلام و مذهب تشيّع را از خود متون ديني (قرآن كريم و روايات اهل‌بیت (علیهم السلام)  مثل كتاب نهج‌البلاغه و ساير كتب روايي) به دست آوريد. آن‌هم نه يك قسمت از قرآن يا يك كتاب روايي موضوعي ، بلكه بايد کل قرآن كريم را همراه با کل يك كتاب روايي جامع مطالعه فرماييد تا معلوم شود كه آيا در دين اسلام، غم و اندوه اصالت دارد يا نشاط و سرزندگي؛ و عقيده ما اين است كه در اسلام، نشاط و بالندگی اصل است ؛ و غم‌هایی هم كه در اسلام توصیه‌شده‌اند گرچه به‌ظاهر غم‌اند ولي در اصل از سنخ نشاط بوده و موجب انبساط روح می‌شوند ؛ همچنين بامطالعه متون دين اين مطلب براي شما معلوم می‌شود كه آيا گريه و غمي كه در دين توصیه‌شده به معني گريه و غم سازنده است يا به معني غم و گريه ركود آور ؛ چون هم گريه اقسامي دارد هم غم ،كما این‌که شادي و نشاط هم اقسامي دارد ؛ و بعضي از اقسام آن نه‌تنها مفيد نيست بلكه مضر است.

خلاصه مطلب اينكه:

1). هم غم اقسامي دارد هم شادي و نشاط . 2) بعضي از اقسام شادي و نشاط مفيد و رشد آورند و برخي ديگر مضر و ركود آور ؛ همین‌طور بعضي از اقسام غم و غصه هم مفيد و رشدآور بوده و برخي ديگر مضر و ركود آورند. 3) دين ، هم با غم ركود آور مخالف است هم با شادي ركود آور ؛ و برعكس ، هم به شادي و نشاط رشدآور توصيه می‌کند هم به غم رشد آور . 4 ) آنچه در اسلام اصل است ، احساس انبساط روح و احساس نورانيّت و صعود به سمت ملكوت عالم است ؛ و نشاط و شادي حقيقي همين است ؛ لذا اگر اين حالت با نوع خاصي از غم حاصل شود ، باطن آن غم شادي است ؛ و چنين غمي غم مقدّس است ؛ و اگر اين حالت با شادي و نشاط ظاهري هم به دست آيد باز آن نشاط و شادی مقدّس و مطلوب است ؛ لذا اسلام اصالتاً فقط شادي و نشاط را توصيه می‌کند ؛ لكن شادي حقيقي را، نه‌فقط شكل و قالب شادي را.

آنچه تا اينجا بحث شد جايگاه غم و شادي در دين است اما آنچه امروزه در جامعه ما جريان دارد بحث ديگري است كه در برخي موارد موازنه و تعادل اين جنبه‌های شادي و غم را به هم می‌زند. قبول داريم كه امروزه از دين بيشتر جنبه‌ها و مظاهر غم پررنگ‌تر شده و جنبه‌های شادي دين كمتر پرداخته‌شده است كه بايد اصلاح شود. اين نقص از جانب دين نیست كه دين را متهم به غم و عزا كنيم بلكه اشتباه از عملكرد برخي متدينين است كه البته قصد و نيت بدي ندارند.

 

برخی سینه‌زنی به‌صورت برهنه شدن را منع می‌کنند، اگر سینه‌زنی ما بدون مفسَده و در تاريكي و در مجلسي كه ذكر اهل‌البیت (علیهم السلام) و مصائب آن‌ها آن‌هم به‌صورت خيلي سنگين و منظم انجام شود ، مانعي دارد؟

یک‌وقت است كه می‌خواهید مسئله را از جنبه‌ی فقهي بررسي كنيد و وجوب و حرمت آن را بررسي كنيد؛ آنچه واضح است اين است كه كندن پيراهن مرد جلوي مرد درصورتی‌که مفسده‌ای چون شهوت‌انگیزی نداشته باشد اشكالي ندارد.

اما آيا امر به همین‌جا ختم می‌شود؛ آيا مطلب فقط همين است؟!

جلسه‌ی امام حسين (علیه السلام) جلسه‌ی مقدس و قابل‌احترامی است اما با توجه به رويكردي كه مردم بر اساس سفارش اهل‌بیت (علیهم السلام) به اين جلسات دارند مسلماً اعمال سلیقه‌های زيادي در اين جلسات صورت می‌پذیرد كه چه‌بسا اين اعمال سلیقه‌ها تبديل به يك رفتارهايي شود كه در شأن اين جلسات مقدس نيست.

شايد اينكه می‌خواهید لخت شويد و سینه‌زنی كنيد براي اين است كه می‌خواهید نهايت اظهار ارادت و عزاداري را داشته باشيد؛ شايد می‌خواهید بگوييد ما براي امام حسين (علیه السلام) آن ­قدر ناراحتیم كه از روي لباس به سينه زدن برايمان كافي نيست مي­خواهيم لخت شويم و روي سينه بزنيم تا نهايت ناراحتي خود را ابراز كنيم؛ خوب ، اين به‌خودی‌خود بد نیست البته اگر موجب آسيب زدن به بدنتان نشود و كارهايي مثل خون انداختن بدن و امثال اين را انجام ندهيد؛ اما آيا اين إعمال سلیقه‌ها زمینه‌ای براي ورود سلیقه‌هاي جديد را وارد نمی‌کند؟ بعداً ممكن است کم‌کم كسي بگويد من می‌خواهم براي ابراز ارادت به آن حضرت به سروصورتم پنجه بزنم تا نهايت ناراحتي خود را برسانم و يا چيزهايي امثال اين وارد شود؛ به‌هرحال ما در اينجا نمی‌توانیم نسبت به اين قضيه ابراز نظر قطعي نماييم اما آنچه مسلم است اينكه شما بايد خيلي مواظب این‌گونه اعمال سليقه­ها اصل جلسه را تحت تأثير قرار دهد آنچه در جلسات امام حسين (علیه السلام) مهم است و خيلي به آن سفارش شده است گريه كردن و توجه به عمق مسائل عاشوراست تا شما را به فرهنگ و حكمت عاشورا رهنمون كند ؛ اما گاهي این‌گونه رفتارها در تعيين چگونگي برگزاري ظاهر عزاداري شما را از عمق مطلب دور می‌کند و عزاداري شما تبديل به يك عزاداري صوري می‌شود. پس بايد سعي كنيد تلاش خود را در مراسم بر بالا بردن سطح فهم و درك فلسفه‌ی عاشورا و عزاداري بامعرفت مبذول داريد و به­جاي تأکید بر اعمال سلیقه‌هايي چون لخت شدن در عزاداري و ... بر بالا بردن كيفيت سخنراني و بالا بردن مفاهيم اشعاري كه در مراسم عزاداري خوانده می‌شود و همچنين برگزاري برنامه‌هایی براي تفهيم هرچه بيشتر فلسفه‌ی عاشورا به مخاطبان تأکید داشته باشيد.

 

چرا امام حسين (علیه السلام) شب عاشورا از يزيديان فرصت گرفت؟ بااینکه ممکن بود دشمن شب نزديك شده  و جنگ درشب رخ دهد ؟

نكته اول اين است كه بنا بر گفته خود حضرت (علیه السلام) كه می‌فرماید: مهلت بگير تا نماز بخوانيم و به دعا و استغفار و تلاوت قرآن ‏بپردازيم. ‏هدف اصلي امام اين موارد بوده است. اما اين عمل امام حسين (علیه السلام) علاوه بر اين هدف، فوايد مهم ديگري هم به همراه خود داشته است كه اين موارد می‌تواند بعضي از اين فوايد باشد:1) اگر در شب عاشورا جنگ اتفاق می‌افتاد قطعاً با توجه به آمادگي تسليحاتي و جمعیتی كه سپاه كوفه داشت همه‌ی اصحاب و حتي كودكان وزنان كشته می‌شدند و در صورت كشته شدن آنان كسي باقي نمی‌ماند تا پيام شهداي كربلا را به ديگران برساند درنتیجه نهضت امام حسين (علیه السلام) در بيابان كربلا دفن می‌شد و براي هميشه خاموش می‌گردید و دشمن از فرصت استفاده می‌کرد و حادثه را آن‌گونه كه می‌خواست توجيه می‌کرد.امام (علیه السلام) براي امنيت زنان و كودكان تا صبح جنگ را به تأخير انداخت و در شب دستور دادند در پشت خيمه و هم‌چنین در جانب راست و چپ خيمه خندق حفر كنند و نيز خار و خاشاك اطراف را جمع كرده و داخل خندق بريزند و صبح زود آتش زدند تا دشمن نتواند وارد خیمه‌گاه شود پس امام (علیه السلام) آنان را حفظ كرد تا پيام كربلا را برسانند.2) يكي ديگر از فوايد تأخير اين است كه عده‌ای بعد از سخنراني امام از صبح تا ظهر عاشورا به امام پيوستند افرادي همچون حر بن يزيد رياحي و سي تن از سپاه عمر سعد به امام (علیه السلام)  پيوستند.3) شايد سبب مهلت اين هم باشد كه فرصت به اصحاب بدهد در صورت تمايل خود را نجات بدهند و لذا حضرت در آن شب آن‌ها را جمع كرد و فرمود آنان با من کاردارند هر كس می‌خواهد از تاريكي استفاده كند و خود را نجات بدهد.4) اگر جنگ از شب به صبح نمی‌کشید قطعاً اصحاب امام (علیه السلام) كشته می‌شدند و چه‌بسا آيندگان این‌چنین ‏قضاوت می‌کردند كه اصحاب امام (علیه السلام) غافلگير شده بودند(و فرصت فكر كردن را نداشتند كه آيا درراه امام حسين (علیه السلام) جان ‏خود را فدا بكنند يا نه) و اگر مهلت مي‌خواستند آنان می‌توانستند صبح زود از امام (علیه السلام)  جداشده و خود را ‏نجات دهند. پس امام (علیه السلام) از دشمن تقاضاي مهلت كرد تا بتواند پيش از هر چيز اصحاب را توجيه كند و آنان ‏را در انتخاب، آزاد بگذارد.

 

چرا شيعيان در آن زمان  به  مقابله با سپاه ابن زیاد  نپرداختند و امام حسين(علیه السلام)  را ياري نكردند؟

امام حسين (علیه السلام) در حقيقت، شهيدِ فراموش‌کاری مردم شد، زيرا مردم اگر در تاريخ پنجاه شصت‌ساله خودشان فكر می‌کردند و قوّت تنبّه و استنتاج و عبرت گيري در آن‌ها می‌شود و به تعبير سيدالشّهداء (علیه السلام) كه فرمود: «اِرْجِعوا اِلي عُقولِكُمْ» اگر به عقل و تجربه پنجاه شصت‌ساله خود رجوع می‌کردند و جنایت‌های ابوسفيان و معاويه و زياد در كوفه و خاندان اموي را اصولاً فراموش نمی‌کردند و گول ظاهر فعلي معاويه را كه دم زدن از دين به خاطر منافع شخصي است   نمی‌خوردند و عميق فكر می‌کردند، و حساب می‌کردند آيا امام حسين (علیه السلام) براي دين و دنياي آن‌ها بهتر بود يا يزيد و معاويه و عبيدالله، هرگز چنين جنايتي واقع نمی‌شد. پس در حقيقت علت عمده اينكه مردمي نسبتاً معتقد به اسلام این‌طور با خاندان پيغمبر رفتار كردند درصورتی‌که همان‌ها حاضر بودند قربة الي الله در جنگ كفار شركت كنند، فقط و فقط فراموش‌کاری مردم و گول ظاهر خوردن آن‌ها بود، يعني نتوانستند پشت پرده نفاق را ببينند. ظاهر شعائر اسلامي را محفوظ می‌دیدند و توجه به اصول و معانيِ از بين رفته، نداشتند.

قیام مقدس و پرشكوه‌ امام‌ حسين ‌(علیه السلام) ريشه ‌در انحراف‌هاي‌ بنيادي ‌و اساسي ‌جامعه‌اسلامي‌ داشت ‌كه ‌زاييده‌ تحريف‌ حكومت ‌اسلامي ‌از مسير حقيقي ‌خويش ‌پس ‌از سقيفه ‌بود. امارت ‌ناشايستگان‌، زير پا گذاردن ‌احكام ‌الهي‌، بي‌اعتنايي ‌به ‌سنت‌ و سیره ‌رسول خدا (صلوات الله علیه)، تمسک ‌به ‌بدعت‌هاي ‌نادرست‌، دست‌اندازی ‌به ‌بيت‌المال ‌مسلمين ‌و مختار دانستن‌خود و خويشاوندان در هرگونه‌ دخل‌ و تصرفي ‌در اموال عمومی، ظهور فساد در جامعه و اباحه‌گری ‌نمونه‌هايي ‌از انحراف ‌در حكومت ‌اموي ‌بود.

بیست سال خلافت معاویه انحراف اسلام را به اوج خود رساند. انحراف‌ شدیدی که اولاً تمام مبانی‌ اساسی و سیاسی حکومت اسلامی را دربرگرفته‌و ثانياً در همة‌شئون‌و نواحي‌ اجتماعی مسلمانان رخنه کرده بود.

درنتیجه سیاست‌ها و حیله‌گری‌های معاویه، دستگاه ‌خلافت‌ اموي‌ علي‌رغم‌ تمامي‌ مظالم ‌و مفاسد، چهره‌ چندان ‌منفوري ‌نداشت‌؛ به‌گونه‌ای که‌ مردم در شام حکومت اموی را بهترین نوع حکومت اسلامی می‌دانستند. همچنین در ساية‌تبليغات‌منفي‌دستگاه‌ خلافت‌، اهل‌بيت‌پيامبر (علیه السلام) در انزوای سیاسی و اجتماعی قرار گرفته‌بودند. بنی‌امیه در تبليغات‌تحريف‌گرانه‌خود مصلح را مفسد و خادم را خائن و بالاخره‌ امام‌ راستین را فتنه‌گر و خارجي‌مي‌خواندند تا يزيد را امام‌ عادل معرفی نمایند.

افكار عمومی مسلمانان برمدار تأييد ظالمان استوار گشته و در مرحله‌ای از ناآگاهی بود که وقتی برای یزید شراب‌خوار بیعت خواستند همه‌ سر تسلیم فرود آورده و بدين‌ ذلت و خواری راضی‌ شدند و به ‌بهانه ‌جماعت‌ مسلمين ‌و ضرورت ‌وحدت‌ اسلامي ‌مهر سكوت ‌بر لب‌ نهادند. در نگاه ‌اشرافيت‌ جاهلي‌ كه ‌توسط‌ امویان توسعه‌یافته بود، اطاعت‌ امام‌، چه عادل و چه ظالم، واجب بود و هیچ‌کس حق نداشت در حدود منويات‌، مصالح و مطامع دستگاه حکومت و خلافت‌ رفتار كند و پا از منافع دستگاه خلافت فراتر نهد اگرچه حق باشد. استمرار این اندیشه باعث گشت، ‌ لشکریان دشمن به‌فرمان‌ امام‌ خويش‌ وارد كارزار شوند و همگی توجیه می‌کردند که فرمان از امام‌ دارند و در پرتو همین فرمان هر اقدامی را برای خاموشی این خروج مجاز مي‌دانستند.حتی برخی از حضرت‌ خواستند تا عليه‌ امامش‌ خروج نکند.

قابل‌ذکر است كه شيعه در ايران از قرن هفتم به بعد رشد كرد و در زمان صفويان بود كه شيعه به‌عنوان مذهب رسمي ايران معرفي شد. لذا در آن موقع ايران مانند امروز كشور شيعي نبود و به‌طورکلی شيعه در اكثر ممالك اسلامي در اقليت بودند.

به‌طورکلی به نظر می‌رسد علل متعددي در عدم‌حمایت مسلمانان آن عصر از امام حسين (علیه السلام)، تأثیرگذار بوده است كه به برخي اشاره می‌شود:

  1ـ دنیاگرایی و علاقه به زندگي

  2ـ ریاست‌طلبی(اميران و فرماندهان)

  3ـ ترس و جهل و ناداني

  4ـ عدم رشد سياسي

  5ـ تعصبات قومي و نژادي و انتقام‌جویی

  6- تبليغات شوم و زهرآگین دشمن عليه اهل‌بیت (علیه السلام) در ساير شهرها و كشورهاي اسلامي

 

آيا اين با خلقيات اهل‌بیت(علیه السلام)  تناقض ندارد كه امام زمان از خبیث‌ترین افراد جامعه‌اش تقاضايي كند ؟

اما در مورد حضرت علی‌اصغر (علیه السلام) تذكر دو نكته لازم به نظر می‌رسد.

الف. اصل كشته شدن علی‌اصغر (شيرخوار) در كربلا به دست دشمن.

ب. در مورد كيفيت به شهادت رسيدن آن حضرت.

اما در مورد شهادت ايشان كسي ترديد نكرده و همين مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهل‌بیت (علیه السلام) كافي است.ولي در مورد چگونگي شهادت آن حضرت سخنان مختلفي است اولاً: اين نكته كه امام (علیه السلام)، علی‌اصغر را گرفته و براي دادن آب به نزديك لشكر عمر سعد آورده باشد در منابع قديمي نيامده است. (كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت).

ثانیاً و به فرض وقوع چنين حادثه‌اي، اصل اتمام‌حجت امام حسين (علیه السلام) در ميان لشگر دشمن و تكرار اتمام‌حجت بنا بر شواهد بسيار قابل‌تأیید است و اصل شهادت حضرت علی‌اصغر (علیه السلام) كه نشان‌دهنده شدت قساوت دشمن و شدت مظلوميت امام حسين(علیه السلام) نيز قابل‌انکار نيست. هنر امام حسين(علیه السلام) همين بود كه در اين صحنه شدت قساوت دشمن را براي طول و عرض تاريخ به نمايش درآورد كه به هیچ‌گونه در سینه‌ها و در صفحات تاريخ قابل محو نباشد. اما درباره چگونگي اين واقعه چند نوع نقل‌قول هست كه توجه شمارا به مطالب زير جلب می‌کنیم: دو نظر درباره چگونگي شهادت حضرت علی‌اصغر(علیه السلام) وجود دارد كه البته نزديك به هم بوده و اختلاف اندكي با يكديگر دارند.

قول اول: ابومخنف چگونگي شهادت طفل شيرخواره را چنين آورده است ; هنگامی‌که امام حسين (علیه السلام) بر روي زمين نشست كودك شیرخواره‌اش را آوردند و امام آن را روي دامن خويش نشانده بود. ابومخنف او را چنين معرفي می‌کند: ((زعموا انه عبدالله بن الحسين)) يعني گمان كردند او عبدالله بن حسين(علیهما السلام) است. در ادامه روايتي از عقبه بن بشير اسدي به نقل از امام باقر (علیه السلام) آورده كه امام به عقبه فرمود: شما بني اسد خوني از ما ريختيد كه حق ما بر شماست. پرسيدم آن چيست و چه گناهي است ؟ امام فرمود: ((فرزند خردسال امام را نزد حضرت آوردند و امام آن را در دامن داشت كه تيري از بني اسد (حرمله بن كاهل اسدي) آمد و گلويش را دريد. امام حسين (علیه السلام)  دست خود را از خون گلوي طفل پر كرد و به آسمان پاشيد سپس...)). اين روايت، چگونگي شهادت آن طفل صغير را بيان می‌کند.(نصوص من تاريخ ابي مخنف، ج 1، ص 487

ابن طاووس گزارشي دارد كه می‌توان آن را مكمل گزارش قبلي دانست، و آن اين است كه; امام حسين (علیه السلام) وقتی‌که براي وداع و خداحافظي با زنان و كودكان به خیمه‌ها آمد، به حضرت زينب (علیها السلام) فرمود «ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه» حضرت فرمود طفل كوچكم را بياوريد تا با او وداع كنم، آن را در آغوش گرفت كه ناگهان حرمله، وي را با تيري بكشت.... ابن طاووس در ادامه خبري از امام باقر (علیه السلام) دارد كه فرمود: از آن خوني كه امام به آسمان پاشيد هيچ قطره‌ای به زمين بازنگشت.(اللهوف في قتلي الطفوف، ص 68.) در زيارت صادره از ناحيه مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) چنين آمده است :((السلام علي عبدالله الرضيع، المرمي، الصريع، المتشحط دما، و المصعد بدمه الي السما، المذبوح بالسهم في حجر ابيه،...))(مقرم، مقتل الحسين (علیه السلام))، ص 272.)

نکته‌ای كه بايد دقت داشت اين است كه با صرف تحليل خام عقلي نمی‌شود وقايع تاريخي را اثبات يا نفي نمود.

نتيجه اينكه بنا بر قولي حضرت (علیه السلام) كودك خود را بر روي دست گرفته و از لشكريان كفر درخواست آب نمودند و این مسئله یک‌طرف قضيه، درخواست است و طرف ديگر اتمام‌حجت و اعلام به دشمنان است كما اينكه بين لشكريان عمر سعد اختلاف و تردید ايجاد شد.

درخواست آب براي كودك شیرخواره ‌اشكالي ندارد و هيچ نشانه ضعف امام نيست، بلكه می‌توان گفت ويژگي امام (علیه السلام) آن است كه در عرصه‌هاي مختلفِ عاطفه، عقلانيت و عرفان به‌خوبی حضور پيدا مي‌كند. به‌طوری‌که نهايت محبت به خانواده را ابراز مي‌كند و از سوي ديگر نهايت قساوت و سنگدلي دشمنان را در تاريخ به نمايش مي‌گذارد. بنابراين اگر درخواست آب براي علی‌اصغر واقعيت داشته باشد، براي اتمام‌حجت و نشان دادن قساوت دشمنان در طول است. لذا اصل عطش در روز عاشورا و طلب آب را می‌توان پذيرفت اما با رعايت عزت و ابتكار عمل نه به‌طور ذليلانه و انفعالي كه شأن امام و اهل‌بیت (علیه السلام) و حتي مؤمنان متوسط از چنين ضعف و زبوني به دور است.

 

آیا درخواست  از دشمن، برای  امام حسین (علیه السلام)  نقص وضعف محسوب نمی‌شود ؟

 از منابع تاریخی و روایی چنین استفاده می‌شود که امام حسین (علیه السلام)  در روز عاشورا از دشمن، برای علی‌اصغر (علیه السلام) آب طلب کرد.[1] برخی این درخواست را یک نوع نقص برای آن حضرت به‌حساب می‌آورند، امّا با توجه به ادلّه‌ای که ارائه می‌کنیم، روشن می‌شود که این، نقصی برای آن حضرت محسوب نمی‌شود.

البته ابتداً این را هم بگوییم که ما معتقدیم، امام سرچشمه حیات است (مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمی(رحمه الله)) امام (علیه السلام) هیچ‌گاه محتاج خلق نیست، بلکه روزی سایر بندگان‌ هم به وجود ایشان وابسته است؛ اما بااین‌حال، دلایل زیر می‌تواند در مورد علت درخواست امام از دشمن مطرح باشد:
1- با توجه به اینکه امامان (علیهم السلام)  برای هدایت انسان‌ها به امامت برانگیخته شدند، آن حضرت (علیه السلام) می‌خواست با نمایش تشنگی کودک شیرخوار، حس ترحّم را در دشمن احیا و اسباب هدایت آن‌ها را فراهم نماید، چون آن امام همام (علیه السلام) در لحظات آخر هم از هدایت لشکریان ابن زیاد، خودداری نفرمود. از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی (رحمه الله) استاد امام خمینی (رحمه الله) نیز نقل‌شده که ایشان در جواب همین پرسش فرموده‌اند که درخواست امام (علیه السلام) از دشمن برای این بوده که دست آن‌ها را بگیرد و هدایت کند.

2-حضرت (علیه السلام) درصدد اتمام‌حجت بودند، تا در قیامت برای لشکریان ابن سعد در مورد بستن آب، هیچ عذری نماند.

3-- امام حسین (علیه السلام) می‌خواست با نمایش فرزند خردسالش به عالم بفهماند که دشمنان آن حضرت خیلی سنگدل بوده و به کودکان شیرخوار هم رحم نکردند.

4-- تقاضای آب از دشمن هیچ نقصی را متوجه امام حسین (علیه السلام) نمی‌کند، زیرا آب‌های عمومی مثل دریا، رودخانه و نهرهای بزرگ، مالک خصوصی ندارد و به فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حق و ملک همه انسان‌ها است و کسی حق جلوگیری از آن را ندارد. محمد بن سنان از حضرت علی (علیه السلام) در مورد آب‌های بیابان می‌پرسد؛ می‌فرماید: تمام مسلمانان در آب، آتش و علف‌های بیابان شریک هستند.[2] اگر امام حسین (علیه السلام) تقاضای آب کردند؛ در اصل حق خدایی خود را مطالبه فرمودند. اگر کسی حق خود را از مردم بستاند؛ آیا موجب تنقیص او می‌شود؟

[1] اللهوف، ص،169، إحقاق الحق، الشوشتری ،ج‏27،ص:206، موسوعة عاشوراء ،ص:328، ترجمه اللهوف ،ص:150.

[2] حر عاملی، وسائل‏الشیعة، ج 25، ص 417، مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْوَادِی فَقَالَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ شُرَکَاءُ فِی الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْکَلَإِ.

 

ياران شمر و مخالفان امام حسين (علیه السلام) چند نفر بودند؟

تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين (علیه السلام) آمدند. آنچه در نوبت اول آمد، تعداد 22 هزار بودند، به اين صورت: عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروه بن قيس با 4000 ، شمر با 4000، شيث بن ربعي با 4000 و آنچه كه بعد اضافه شدند، يزيد بن ركاب كلبي با 2000، حصين بن نمير با 4000، مازني با 3000، نصر زماني با 2000 نفر".(1)

پي نوشت‏ها:

  1. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 33.

 

منابع معتبر و نامعتبر پیرامون واقعه عاشورا کدام‌اند؟

در بين كتب موجود می‌توان به موارد زير اشاره نمود(البته موارد زياد ديگري وجود دارد كه در اينجا به‌اختصار بيان می‌گردد):

منابع قابل استناد:

با بررسي كتب موجود مشاهده می‌شود که منابع متعدد قابل اتكايي از پنج قرن نخست پس از هجرت موجودند  كه به گزارش نهضت عاشورا پرداخته‌اند. اين منابع را مي‌توان به دودسته مستقل تقسيم كرد: منابعي كه ويژه گزارش دهی نهضت عاشورا و حماسه‌سازان اين واقعه بي‌نظير است و منابعي كه تنها بخش و فصل‌هايي از آن‌ها، درباره قيام امام حسين (علیه السلام) است.

گفتني است اين منابع از اعتبار يكساني برخوردار نيستند، اما همه آن‌ها قابليت ارجاع و استناد رادارند و به‌وسيله پژوهش‌هاي تاريخي روشمند، قابل‌بررسی و پذيرش‌اند:

طبقات الكبري، ابن سعد (متوفي 230)

انساب الاشراف، بلاذري (متوفي 279)

اخبار الطوال، دينوري (متوفي 283)

تاريخ طبري (متوفي 310) اين كتاب از مهم‌ترين منابع قيام حسيني است.

الفتوح، ابن اعثم كوفي (متوفي حدود 314)

مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني (متوفي 356)

معجم‌الكبير طبراني (متوفي 360)

شرح‌الاخبار، قاضي نعمان (متوفي 363)

كامل‌الزيارات، ابن قولويه (متوفي 368)

امالي شيخ صدوق (متوفي 381)

ارشاد، شيخ مفيد (متوفي 413)

روضه الواعظين، ابن فتال نيشابوري (متوفي 508)

اعلام الوري، طبرسي (متوفي 548)

مقتل الحسين خوارزمي (متوفي 568)

تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر (متوفي 571)

مناقب ابن شهرآشوب (متوفي 588)

الكامل في التاريخ، ابن اثير (متوفي 630)

مثير الأحزان، ابن نما (متوفي 645)

تذكره الخواص، سبط ابن جوزي (متوفي 653)

الملهوف علي قتلي المطفوف (لهوف)، سيد بن طاووس (متوفي 664)

كشف الغمه، اربلي (متوفي 692)

سير اعلام النبلاء، ذهبي (متوفي 748)

منابع غيرقابل استناد در نقل قيام حسيني:

 1- نور العين في مشهد الحسين (علیه السلام): نور العين، مقتلي منسوب به ابواسحاق اسفراینی است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفراینی، فقيه شافعي و درگذشته به سال 417 يا 418 هجري است، اما هیچ‌یک از منابع كهن، تأليف چنين كتابي را در شرح‌حال او گزارش نكرده‌اند.

2- روضة‌الشهداء: كما‌ل‌الدين حسين بن علي واعظ كاشفي (م 910) مبتكر سبك قصه‌پردازي و پردازش پندگونه از وقايع تاريخي است. او ـ كه سني بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست ـ شيفته اهل‌بیت(علیهم السلام) بود و براي جذب عوام، حوادث تاريخي به‌ویژه، حادثه عاشورا را با نثري دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت. سبك جديد، فارسي بودن و انگيزه مؤلف براي خواندن كتاب در مجالس عزا، موجب شد تأليف كاشفي نه يك اثر تاريخي كه يك اثر تبليغي و حتي تخيلي، شمرده شود. متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ مکرر آن ـ تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگواري امام حسين (علیه السلام) را، «روضه» خوان ناميدند.

3- المنتخب في جمع المراثي و الخطب (منتخب طريحي): فخرالدين بن محمد علي بن احمد طريحي (م 1085) مؤلف مجمع البحرين، مجموعه‌اي از احاديث و مراثي درباره امام حسين (علیه السلام) و برخي ديگر از امامان را گردآورد و به‌قصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگواري، آن‌ها را به‌صورت جنگ سامان داد. المنتخب تاریخ‌نگاری علمی زندگی يا قيام امام حسين (علیه السلام) نيست، اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن به‌صورت مرسل آمده ازاین‌رو آن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميده‌اند. ضعف ديگر كتاب، اختلافات موجود در نسخه‌هاي متفاوت است كه مي‌تواند نشانگر تصرفات بعدي در آن باشد.

4- محرق القلوب: نوشته ملا مهدي نراقي (م 1209 ق) است. او با اقتباس از روضة الشهداء، به عرضه مطالبي دست يازيد كه به گونه‌اي شورانگيز، عواطف و احساسات مردم را به سوي واقعه كربلا سوق دهد، اما چون مأخذ نراقي، روضة الشهداء، كتابي ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف و غير معتبر مشتمل گشت. نراقي خود به ضعيف بودن برخي گزارش‌هاي كتابش تصريح كرده است.

5- اكسير العبادات في‌اسرار الشهادات «اسرار الشهادة»:آغا بن عابد دربندي شيرواني مشهور به فاضل دربندي (م 1285 يا 1286) از نويسندگاني است كه افزون بر رشته تخصصي خود، فقه، در ديگر رشته‌ها، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت. او با جمع اخبار قوي و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آن‌ها يكي از بزرگ‌ترين نگاشته‌ها را درباره واقعه عاشورا سامان داد. او شيفته امام حسين (علیه السلام) بود و انگيزه زيبايي در نگارش اين كتاب داشت، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلي و نقل برخي گزارش‌هاي بدون سند نتوانست مقتل معتبري ارائه دهد. او همچنين مبناي نادرستي برگزيد و براساس آن از كتاب‌هايي كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد.

6- ناسخ التواريخ:ميرزا محمدتقی سپهر، مشهور به لسان الملك (م 1297 ق) از شاعران و منشيان دربار قاجار است. او در كنار كار ديواني، مأمور شد تا کتابی را درباره تاريخ جهان از آدم (علیه السلام) تا آن زمان، بنگارد.  كتابي كه همه آنچه را گفته‌اند و امكان وقوع دارد و محال نيست، در خود جاي دهد هر چند دور از ذهن باشد. او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين (علیه السلام) حفظ كرده و ازاین‌رو «هر قصه را كه در كتب معارف مورخین و محدثين» ديده، آورده است. او هرچند، گاه‌به‌گاه به‌نقد پاره‌اي منقولات دست مي‌يازد، اما خود نيز اشتباهات تاريخي دارد و مطالب ضعيف به كتابش راه‌یافته است و ازاین‌رو باوجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن، نمي‌توان بعضي از مطالب  آن را معتبر دانست. شهيد قاضي طباطبايي (رحمه الله) اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابل‌اعتماد ندانسته است. شهيد مطهري (رحمه الله) نيز هرچند مؤلف را متدين خوانده، اما تاريخش را چندان معتبر نداشته و برخي از اشتباهات تاريخي او را گوشزد كرده است. 

7-تذكرة الشهداء: ملا حبيب شريف كاشاني (م 1340 ق) از عالمان و فقيهان پر نویس قرن چهاردهم است. او نزديك به 200 نوشته دارد كه ازجمله آن‌ها، تذكرة الشهداء است. كار اصلي شريف كاشاني فقه و علوم وابسته به آن بوده، اما به دليل شيفتگي به امام حسين (علیه السلام) تاريخ مفصلي در شرح‌حال شهيدان عاشورا نگاشت. شريف كاشي در اين كتاب از همه گونه منابع قوي و ضعيف، نقل كرد و ازاین‌رو باوجود رد برخي اخبار از سوي مؤلف، تعدادي از روايت‌هاي ضعيف در كتاب باقی‌مانده است. اين اخبار پشتوانه تاريخي ندارند و قرائن ديگري در كنار آن‌ها وجود ندارد و ازاین‌رو همه گزارش‌هاي كتاب قابل‌اعتماد نيست.

8-معالي السبطين: محمدمهدي حائري مازندراني از نويسندگان قرن چهاردهم (م 1385) دو كتاب ديگر نيز درباره اهل‌بیت (علیه السلام) دارد كه يكي بانام «شجره طوبي» و ديگري «الكوكب الدرّي في احوال النبي والبتول و الوصيّ» است. مرحوم حائري مازندراني در كتاب «معالي السبطين» اندكي به شرح‌حال امام حسن (علیه السلام) و بقيه كتاب را به امام حسين (علیه السلام) پرداخته است. او مطالب كتاب را با داستان و شعر درهم‌آمیخته و آن‌ها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگواري عرضه كرده است.

او مطالب تاريخي، حديثي و گوناگون را نقل مي‌كند تا زمينه مناسبي براي گزارش مقتل و وقايع عاشورا، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غیرقابل‌اعتماد ـ مانند روضةالشهداء، اسرار الشهادات، منتخب طريحي و ... خودداري نمي‌كند. شهيد قاضي طباطبايي (رحمه الله) كه با مؤلف آشنايي و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نمي‌داند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و ازاین‌رو ناظر كتاب را به‌دقت در آن فرامی‌خواند.

منابع پس از قرن 9 و 10 بسيار زياد است كه امكان بررسي همه آن‌ها دشوار است اما در بين آن‌ها، اعتبار بحارالأنوار ، نفس المهموم و منتهي الآمال بيشتر است ؛ زيرا اكثر گزارش‌های آن‌ها قابل‌قبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند ، به‌ویژه آن‌که محدث قمي (رحمه الله) با عنايت به منابع غیرقابل استناد در پاره‌ای از موارد به ارزيابي روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آن‌ها بلامانع است ، مشروط به این‌که مطالبي كه در اين کتاب‌ها از اهل‌بیت (علیهم السلام) نقل‌شده به منبع گزارش نسبت داده شود ، نه به اهل‌بیت (علیهم السلام).

 براي مطالعه بيشتر در اين زمينه می‌توانيد به كتاب تاريخ قيام و مقتل جامع سيدالشهدا، اثر گروهي از تاریخ‌پژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي؛ و كتاب فرهنگ‌نامه مرثیه‌سرایی و عزاداري سيد الشهداء (علیه السلام) اثر محمّد محمّدي ري شهري مراجعه نماييد.

از آسیب های مهم که بطور گسترده مردم دچار آن بودند و کاملا هم رواج داشت و به گونه های متفاوت بین مردم شایع بود، جهل بیش از حدی بود که بر مردم حاکم بود.

از آسیب های مهم که بطور گسترده مردم دچار آن بودند و کاملا هم رواج داشت و به گونه های متفاوت بین مردم شایع بود، جهل بیش از حدی بود که بر مردم حاکم بود که معاویه در این آسیب (جهل) نقش زیادی داشت.  مسعودی درباره ی جهل مردم زمان امام (علیه السلام) می گوید: «از پیر مردی سئوال شده بود: علی کیست؟ وی گفت: پدر فاطمه پرسیدند: فاطمه کیست؟ گفت: زوجه پیغمبر (علیه السلام) دختر عایشه خواهر معاویه و علی همان کسی بود که در جنگ حنین با رسول الله جنگ کرده است». [1] .این بخوبی نمایانگر آن است که واقعا چقدر نادانی حاکم بوده که حتی مردی مسن علی را نمی شناسد که چه کسی بوده است.درد دیگر مردم بی دردی و همج الرعاع بودن آنهاست.
آنها به این درد بی درمان بطور وسیع دچار بودند. برایشان مهم نبود که در اطرافشان چه می گذرد. هر چه که دستور داده می شد همان را انجام می دادند و به درست و نادرست بودن آن اصلا فکر نمی کردند. حضرت روز عاشورا به این آسیب اشاره می کند و در یکی از خطبه هایشان چنین می گوید: «تبا لکم ایها الجماعه و ترحا.» ای گروه هلاکت باد شما را و مرده باد این جمعیت را که در اینجا فراهم شده اند برای کشتن من و بدبختی و رسوایی خویش «حین اسرتصرختمونا و الهین فاصرخناکم مرجغین» مگر نه شما همان مردمی هستید که یک ماه پیش از این ناله های شما از محیط عراق و کانون عراق یعنی کوفه بلند بود که ما یزید بن معاویه را به عنوان رهبر نمی شناسیم و ما آمدیم و به ناله شما پاسخ مساعد دادیم، حالا چه می کنید. این نکته را توجه کنید «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانکم و حششتم علینا نارا اقتدحناها علی عدونا و عدوکم» می دانید حسین بن علی را با چه قدرتی می کشید می دانید رادمردان و تربیت کنندگان و بزرگترین سربازان فداکار صمیمی اسلام را با چه شمشیرهایی که ما به دست شما دادیم به رخ ما کشیده اید و همان آتشی را که ما برافروخته ایم برای دشمن خود و دشمن شما همان آتش را اکنون برای سوزانیدن و از بین بردن ما به کار می برید.
«فاصبحتم البا لأعدائکم علی اولیائکم» سخن حسین بن علی (علیه السلام) این است که این یزید بن معاویه که امروز خلیفه شما مسلمین است این شخص دشمن شماست نه دوست شما، و شما مردمی که تشخیص را از شما گرفته اند و نمی توانید دوست و دشمن خود را از هم جدا کنید نمی توانید حافظ منافع و مضیع منافع خود را بشناسید همه تان یکدست و یکداستان شده اید علیه دوستان و به نفع دشمنان خود. «بغیر عدل افشوه فیکم» بی آنکه عدل و دادی در میان شما اظهار کرده باشند «و لا امل اصبح لکم فیهم» و بی آنکه راستی امیدی و آروزیی به آنها داشته باشید» [2] .امام (علیه السلام) با زیبایی تمام این آسیب را حقیقتا برای آنها ظاهر می کند آنجا که می فرماید شما کسانی هستید که تشخیص را از شما گرفته اند و نمی توانید دوست و دشمن خود را تشخیص دهید یعنی چه این جمله؟ یعنی شما چشم و گوش بسته مثل گوسفند به هر طرف که هدایتتان کنند بی چون و چرا می روید و هیچ اختیاری از خود ندارید و کورکورانه مجری مطیعی هستید این است درد بی درمانی که همه چشم و گوشها را بسته است و امام از آن می نالد و می فرماید شما یک ماه پیش به من نامه نوشتید چگونه به این زودی تغییر یافتید.
زنده شدن اخلاق جاهلی
مشکل و انحراف مهم دیگر مردم مشکل زنده شدن تمایلات و تعصبات قبیله ای زمان جاهلیت بود که مردم کاملا گرفتار آن بودند و این یکی از سیاستهای مهم معاویه برای حکومت بود که با حیای اخلاق زمان جاهلی بر آنها حکومت خود را استمرار می داد. دیگر اینکه «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» حاکم نبود و دوباره همان فخرهای نسبی و خونی زنده شده بود. مسعودی درباره مردم می نویسد: «از منکری اعراض نکرده و معروفی را نمی شناختند، رفت و آمدشان به جای مکتب و مدرسه اغلب نزد شعبده بازان افسونگر و قصه سرایان دروغگو بود و اگر اجتماعی داشتند یا آنجا بود که شخصی را شلاق می زدند و یا مردی را دارآویز می نمودند. اسباب تشویقشان به لهویات وکارهای بیهوده فراهم بود و عموما از برابری بدکار با نیکوکار باکی نداشتند. از الحاق دیندار به کافر واهمه نمی کردند و خلاصه همان بودند که علی (علیه السلام) فرمود: «همج الرعاع اتباع کل ناعق...» انسانهای مذبذب که نه ایمان داشتند و نه بی دین بودند مانند شاخه بید موافق هر بادی می رقصیدند.» [3] . جمله ای دیگر از امام حسین (علیه السلام) درباره این مردم است که می فرماید: «و الله لخذل فیکم المعروف و قد و شجت علیه عروقکم و توارث علیه اصولکم...» یعنی قسم به خداوند ای مردم، خوبیها و معارف بین شما خوار شده و رگ و ریشه زندگی شما بیدن خواری نشود و نمو یافته است. [4] امام با یک بیان چهره کلی مردم را بیان می کند و می فرماید که ریشه شما در بین خواری و ذلت رشد یافته است و همین بس است که آسیب جامعه را بیان کند.

پی نوشت:
(1).مطهری، مرتضی، حماسه حسینی،...، ج 3، ص 49
(2).سیف الهی سیف ا...: مبانی جامعه شناسی، نشر مرند، تهران، 1373 ص 224
(3).شیخاوندی، د: جامعه شناسی انحرافات و...، ص 24
(4).همان: ص 17 و 18

صفحه‌ها