جهان شناسي

در قرآن مجيد همه موارد «الارض» مفرد آمده است و هيچ موردي به صورت جمع ذکر نگرديده، برخلاف کلمه «السموات» که در اکثر موارد جمع آمده است.

پرسش: 
طبق آيات قرآن زمين 7تاست آن شش زمين ديگر کجا قرار دارد؟
 

پاسخ: 
در قرآن مجيد همه موارد «الارض» مفرد آمده است و هيچ موردي به صورت جمع ذکر نگرديده، برخلاف کلمه «السموات» که در اکثر موارد جمع آمده است. تنها در سوره «طلاق ، آيه 12» چنين آمده است: «اوست که هفت آسمان آفريده و از زمين نيز مثل آنها»؛ 
در اين كه مراد از "مثل آن ها" چيست، اختلاف است. شايد نتوان معناي قطعي آن را معلوم كرد. نظرهايي كه در باره اين عبارت داده شده ،به شرح زير است: 
1. منظور از «مثل» در آيه قدرت است ،يعني همان گونه كه آسمان هاي هفت گانه دلالت آشكار بر قدرت بي پايان خداوند دارند، خلقت زمين هم مانند آن ها چنين دلالت آشكاري دارد. (1)
 2. ممكن است تقدير جمله اين باشد:"و خلق مثلهن الارض" بنا بر اين نظر حرف"من" بيانيه است . معنايش اين مي شود :" زمين را هم مثل آسمان ها خلق كرد". بنا بر اين نظر منظور از آسمان ها كرات آسماني است. زمين هم مثل آن ها كروي خلق شده، بنا بر اين نظر اين آيه از معجزات علمي قرآن است.(2) بنا بر اين نظر "هفت" عدد كثرت است و آسمان ها همان كرات بيشمار هستند.
 3. ممكن است همان گونه كه خدا هفت آسمان آفريده، در كهكشان هم هفت كره با شرايطي مثل شرايط زمين آفريده باشد.(3)
 4.ممكن است منظور طبقات هفتگانه زمين باشد كه مثل پوست پياز همديگر را احاطه كرده اند. اولينش همين پوسته زمين آست كه ما بر آن زندگي مي كنيم.(4)
 5. ممكن است منظور قاره هاي زمين باشد كه به وسيله اقيانوس ها احاطه شده اند. طبق جغرافياي جديد و قديم تقسيم بندي هاي هفتگانه مختلف داشته است.(5)
 6.ممكن است مراد از جمله" وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ"، اين است كه خدا از زمين چيزي( موجودي) خلق كرده، مثل آسمان هاي هفتگانه، و آن عبارت است از انسان كه موجودي است مركب از ماده زميني و روحي آسماني، كه در آن روح نمونه ‏هايي از ملكوت آسماني است.(6) 
 پي نوشت ها:
 1. ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج‏28، ص 304. 
2. همان. 
3. محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي،چ پنجم، 1374 ش، ج19،ص546. 
4. همان. 
5. همان،ص547.
6. همان.
 

خداى تعالى در كلام خود آسمان‌ها و زمينى براى قيامت معرفى مى‏كند كه غير آسمان‌ها و زمين دنيا است.

پرسش:
درآیات 107و 108 سوره مبارکه هود، خداوند متعال در مورد زمان عذاب جهنميان و تنعم بهشتيان، اشاره به عبارت «تا زماني که آسمان‌ها و زمين برقرار باشد» می‌کند، مقصود چيست؟ مگر در قيامت زمين و آسمان وجود دارد؟

پاسخ:
خداوند متعال درآیات 106 تا 108 سوره هود می‌فرماید:
«فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ *خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ *وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»؛«و امّا كسانى كه بدبخت شدند، پس در آتش‌اند؛ درحالی‌که براى آنان در آنجا، فرياد و ناله‏اى است. [و] در آنجا تا هنگامی‌که آسمان‏ها و زمين برپاست ماندگارند، جز آنچه پروردگارت بخواهد؛ [چرا] كه پروردگارت آنچه را بخواهد انجام مى‏دهد؛ و امّا كسانى كه نيكبخت شدند، پس در بهشتند، درحالی‌که در آنجا تا هنگامی‌که آسمان‏ها و زمين برپاست، ماندگارند، جز آنچه پروردگارت بخواهد. (اين) بخششى قطع ناشدنى است.»
در مقیّد کردن خلود جهنم و بهشت به دوام آسمان‌ها و زمين در عبارت: «خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» دو اشکال وجود دارد:
1. يكى اينكه خلود دائمى در بهشت و دوزخ را محدود كرده به دوام آسمان‌ها و زمين بااینکه آسمان‌ها و زمين دائمى نيستند.
2. دوم اينكه خالد را كه ابتداى خلودش از روز قيامت شروع مى‏شود و از آن روز دوزخى به‌طور دائم در دوزخ و بهشتى به‌طور دائم در بهشت به سر مى‏برند به چيزى تحديد كرده كه ابتداى‏ قيامت آخرين زمان وجود آن است و آن آسمان و زمين است كه ابتداى قيامت آخرين زمان وجود آن‌ها است؛ و اين اشكال از اشكال اول مشكل‏تر است، زيرا اين اشكال بر كسى هم كه معتقد به خلود در دوزخ و يا در بهشت و دوزخ نيست وارد است، به خلاف اشكال اول.
جواب 1) پاسخى كه ماده اشكال را از بين ببرد اين است كه خداى تعالى در كلام خود آسمان‌ها و زمينى براى قيامت معرفى مى‏كند كه غير آسمان‌ها و زمين دنيا است و مى‏فرمايد: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»(1)؛«روزى كه زمين عوض شود به زمين ديگرى و آسمان‌ها نيز و همه براى خدا واحد قهار آشكار گردند.» و از اهل بهشت حكايت مى‏كند كه مى‏گويند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ»(2)؛«ستايش مخصوص خداوندى است كه وعده خود را بر ما محقق فرمود و ما را وارث همه سرزمين بهشت گردانيد تا هر جاى آن بخواهيم منزل گزينيم.» و در مقام وعده به مؤمنين و توصيف ايشان مى‏فرمايد: «لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»(3). برای ایشان است خانه عاقبت. «پس معلوم مى‏شود براى آخرت نيز آسمان‌ها و زمينى است، هم چنان‌که در آن بهشت و دوزخى و براى هر يك سكنه و اهلى است، كه خدا همه آن‌ها را به اين وصف توصيف كرده كه نزد اويند و فرموده‏«ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(4)؛«آنچه نزد شماست از بين مى‏رود و آنچه نزد خداست باقى مى‏ماند.» و به‌حکم اين آيه آسمان و زمين آخرت از بين نمى‏رود.
و اگر در آيه موردبحث بقاى بهشت و دوزخ و اهل آن دو را به مدت بقاى آسمان و زمين محدود كرده ازاین‌جهت است كه معناى اين دو اسم از حيث آسمان و زمين بودن هیچ‌وقت از بين نمى‏رود، آنكه از بين مى‏رود يك نوع آسمان و زمين است و آن آسمان و زمين دنيايى است كه اين نظام مشهود را دارد و اما آسمان‌ها و زمينى كه مثلاً بهشت در آن‌ها است و به نور پروردگار روشن مى‏شود به‌هیچ‌وجه از بين نمى‏رود و خلاصه جهان همواره آسمان‌ها و زمينى دارد. چيزى كه هست در آخرت نظام دنيائيش را از دست مى‏دهد و با اين وضع ديگر هيچ اشكالى باقى نمى‏ماند. (5)
جواب 2) این‌گونه تعبيرات در ادبيات عرب معمولاً كنايه از ابديت و جاودانگى است، آيات موردبحث نيز خلود را به معنى جاودانگى بيان مى‏كند. مثلاً عرب مى‏گويد: اين وضع برقرار خواهد بود ما لاح كوكب (مادام كه ستاره‏اى مى‏درخشد) يا ما لاح الجديدان (مادام كه شب و روز وجود دارد) يا ما اضاء فجر (ما دام كه صبح مى‏درخشد) يا ما اختلف الليل و النهار (مادام كه شب و روز پی‌درپی فرامی‌رسد) و مانند این‌ها كه همه كنايه از جاودانگى است.
در كلام امام امير مؤمنان على (ع) در نهج‌البلاغه مى‏خوانيم: هنگامی‌که بعضى از خرده‏گيران ناآگاه به امام ايراد كردند كه چرا در تقسيم بیت‌المال رعايت مساوات مى‏كند و بعضى را براى تحكيم پايه‏هاى حكومت به ديگران ترجيح نمى‏دهد، امام ناراحت شد و فرمود: «أ تامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و اللَّه لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما»؛«آيا به من می‌گویید براى پيروزى دست به ستم نسبت به کسانی که تحت حكومت منند بزنم به خدا نزديك اين كار نمى‏روم مادام كه مردم شب‌ها به بحث مى‏نشينند و مادام كه ستارگان آسمان يكى پشت سر ديگرى طلوع و غروب دارد. (6)
در اشعار دعبل خزاعى در قصيده معروفى كه در حضور امام على بن موسی‌الرضا علیه‌السلام خواند اين شعر آمده است.
سابكيهم ما ذر فى الافق شارق‏        و نادى مناد الخير فى الصلوات‏
        
«من بر شهيدان خاندان پيامبر گريه مى‏كنم تا آن زمان كه خورشيد بر افق مشرق نور مى‏پاشد و تا آن زمان كه بانگ اذان براى دعوت به نماز بر مناره‏ها سر مى‏دهد».
البته اين مخصوص به ادبيات عرب نيست، در زبان‌های ديگر نيز کم‌وبیش وجود دارد و به‌هرحال دلالت آيه بر ابديت نبايد جاى گفتگو باشد. و به‌این‌ترتیب نيازى به گفتار كسانى كه مى‏گويند آسمان و زمين در اينجا آسمان و زمين قيامت است، كه جاودانى مى‏باشد نخواهد بود. (7)
نتیجه:
مادامت السموات و الارض می‌تواند دو جواب داشته باشد:
1. مراد آسمان و زمین قیامتی است نه زمینی
2. این عبارت کنایه از ابدیت است نه اینکه معنای حقیقی داشته باشد.
منابع بیشتر جهت مطالعه:
-محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش، ج 11، ص 30-36.
کلیدواژه:
آیه 107 هود، آیه 108 هود، مادامت السموات والارض، بقای آسمان‌ها و زمین، مدت بهشت، مدت جهنم.
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره ابراهیم، آیه 48.
2. سوره زمر، آیه 74.
3. سوره رعد، آیه 21.
4. سوره نحل، آیه 96.
5. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش، ج 11، ص 29-30.
6. نهج‌البلاغه صبحى صالح خطبه 126.
7. ناصر مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، ج 9، ص 245-246.
 

تفاوت شیطان با شیاطین در آیات قرآن چیست؟
شیطان از ماده "شطن" به معنای انحراف از حق است و شیطان مصداق كامل با حق در افتادن و در مقابل حق قد علم كردم است.

تفاوت شیطان با شیاطین در آیات قرآن چیست؟مگر شیطان زاد و ولد دارد؟

شیطان از ماده "شطن" به معنای انحراف از حق است و شیطان مصداق كامل با حق در افتادن و در مقابل حق قد علم كردم است. 

این مفهوم شیطان است كه می تواند مصداقش جن یا انسان باشد.

برای این مفهوم سه مصداق در قرآن ذكر شده :

1 . ابلیس كه همان "الشیطان الرجیم" است:

«إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ؛ (1) او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي‏دهم».

منظور از شیطان رجیم كه در اینجا مادر مریم او و ذریه اش را از شرّ وی به خدا پناه می دهد ، و در هر جای قرآن كه ذكر شده، شیطان جن و "ابلیس" است كه مظهر عصیان در برابر حق می باشد.

2. شیطان های جنی كه ظاهرا ذریه و لشكر ابلیس هستند:

«فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلا ؛ (2) همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاي من اولياي خود انتخاب مي‏كنيد، در حالي كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداري از شيطان و فرزندانش به جاي اطاعت خدا،) چه جايگزيني بدي است براي ستمكاران!».

3. شیطان های انسانی كه مریدان و یاوران ابلیس و ذریه او می باشند:

«وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ؛ (3) و هنگامي كه با شيطان هاي خود خلوت مي‏كنند، مي‏گويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آن ها را) مسخره مي‏كنيم».

این شیاطینی كه منافقان به هنگام خلوت با آن ها ، خود را مسخره كننده مؤمنان معرفی می كنند، شیاطین انسانی هستند؛ یعنی همان رهبران نفاق و گمراهی.

بنا بر این شیطان یك مفهوم است كه مصداق های مختلفی می تواند داشته باشد كه هم از جن هستند و هم از انسان ها و جمع آن شیاطین است.

پی نوشت ها:

1. آل عمران (3) آیه 36.

2. كهف (18) آیه 50.

3. بقره (2) آیه 14.

آيا منظور قرآن از موجودات آسمانها موجودات فضايي امروزي هستند؟
در این كه منظور از "من فی السماء" در آیات قرآن كیست، دو نظر داده شده است:

  آيا منظور قرآن از موجودات آسمانها موجودات فضايي امروزي هستند؟

             در این كه منظور از "من فی السماء" در آیات قرآن كیست، دو نظر داده شده است:

1. منظور، ملائكه موكل بر امور است كه عاملان خداوند می باشند و در سماء و آسمان (به معنای مرتبه بالاتر از دنیای مادی) هستند و به امر خدا امور را تدبیر می كنند.

این قول، به نظر صحیح است؛ زیرا بنا بر ظهور آیه، آنان باید قادر به كارهای عظیم مثل فرو بردن زمین یا انداختن پاره هایی از آسمان به صورت باران سنگ بر زمین باشند تا صحیح باشد كه خدا به آدمیان بگوید از كجا اطمینان یافته اید كه ساكنان آسمان، زمین زیر پای شما را فرو نمی برند یا پاره ای از آسمان را به صورت باران بر شما نمی افكنند؟

«أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْض‏». (1)

«أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِبا». (2)

2. منظور، خدا است كه برای اشاره به او از جهت بالا و آسمان كه حاكی از علو و برتری و تسلط است، استفاده می شود.

علامه طباطبایی نظر اول را پسندیده و نظر دوم را با ظاهر آیه مناسب ندانسته است. (3) البته نظريه دوم با آياتي هم كه مي فرمايد موجوات آسماني براي خداوند سجده مي كنند، سازگار نيست.

بنابراین، ظاهر این است كه منظور از "ساكنان آسمان ها" نه موجودات فضایی مادی، بلكه ملائكه باشند.

 

پی نوشت ها:

1. ملك (67) آیه 16. 

2. ملك (67) آیه 17.

3. طباطبایی، محمد حسین، المیزان (ترجمه)، موسوی همدانی محمد باقر، پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج 19، ص 599-600 و تفاسیر دیگر.

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟جهان آفريده شده براي انسان"
در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است: ...

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟

"جهان آفريده شده براي انسان"

در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13

«سميع» اشاره به علم خداوند به مسموعات يعني سخنان و گفتارها است و «بصير» اشاره به علم او به مبصرات يعني صحنه ها، اشخاص و اعمال است.

اين الفاظ هنگامي كه در مورد انسان به كار مي رود تداعي دو وسيله مخصوص شنوايي و بينايي يعني چشم و گوش مي كند. ولي مسلما هنگامي كه درباره خداوند به كار مي رود از اين مفاهيم جدا و تجريد مي شود و حقيقت علم به شنيدني ها و ديدني ها را مي رساند.(1)

آيت الله مكارم در كتاب پيام قرآن بعد از توضيح اين دو صفت خداوند و بررسي آيات قرآني كه اين دو صفت در آنها به كار رفته مي نويسد:

از مجموع آيات چنين نتيجه مي گيريم كه ذره اي از موجودات زمين و آسمان از ديده تيز بين علم پروردگار مخفي و مكتوم نيست توجه به اين حقيقت مي تواند تاثير عميقي در بيداري و تربيت انسان داشته باشد.(2)

ايشان در ادامه اثر تربيتي ايمان به سميع و بصير بودن خداوند را چنين بيان مي كند:

جهت گيري قرآن در توصيف خداوند به اين دو صفت از يكسو سطح آگاهي مسلمانان را در معرفت الله بالا مي برد و از سوي ديگر همگان را دعوت به تخلق به اين خلق كريم و شباهت يافتن به او در اين وصف عظيم مي كند و از سوي سوم آرامش به مومنان مي بخشد كه در همه حال تحت رعايت پروردگار تحت رعايت پروردگار و حمايت او قرار دارند و از سوي چهارم به آنها هشدار مي دهد كه مراقب گفتار و كردار خويش باشند كه چشم و گوش علم الهي محيط بر آنهاست.(3)

پرسشگر محترم منظور شما از فهم عملي دقيقا معلوم نيست. اگر مطالب فوق قانع كننده نيست مي توانيد به كتاب پيام قرآن مراجعه كنيد يا سوالتان را صريح تر بيان كنيد.

پي نوشت ها:

1. مكارم شيرازي، پيام قرآن، انتشارات مدرسه امير المومنين، ج4، ص102.

2. همان، ص116.

3. همان، ص119.

در مورد زمين اصلا در قرآن "زمين هاي هفت گانه" نيامده و فقط "الارض" آمده و تنها در يك آيه ...

اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً؛ در اين آيه فرموده: خدايي كه هفت آسمان را آفريد و از زمين مثل آن ها؛ در اين كه مراد از "مثل آن ها" چيست، اختلاف است. شايد نتوان معناي قطعي آن را معلوم كرد. نظرهايي كه در باره اين عبارت داده شده ،به شرح زير است: 1. منظور مثل در آيه قدرت است ،يعني همان گونه كه آسمان هاي هفت گانه دلالت آشكار بر قدرت بي پايان خداوند دارند، خلقت زمين هم مانند آن ها چنين دلالت آشكاري دارد. در اين دلالت كم تر از آسمان هاي هفت گانه نيست. اين كه آسمان هميشه در قرآن به لفظ جمع آمده و زمين هميشه به لفظ مفرد آمده،معلوم مي شود كه آن دو با هم اختلاف دارند. زمين هم مانند آسمان هفتگانه نيست.(1) 2. ممكن است تقدير جمله اين باشد:"و خلق مثلهن الارض" بنا بر اين نظر حرف"من" بيانيه است . معنايش اين مي شود :" زمين را هم مثل آسمان ها خلق كرد". بنا بر اين نظر منظور از آسمان ها كرات آسماني است. زمين هم مثل آن ها كروي خلق شده، بنا بر اين نظر اين آيه از معجزات علمي قرآن است.(2) بنا بر اين نظر "هفت" عدد كثرت است و آسمان ها همان كرات بيشمار هستند. 3. ممكن است همان گونه كه خدا هفت آسمان آفريده، در كهكشان هم هفت كره با شرايطي مثل شرايط زمين آفريده باشد.(3) 4.ممكن است منظور طبقات هفتگانه زمين باشد كه مثل پوست پياز همديگر را احاطه كرده اند. اولينش همين پوسته زمين آست كه ما بر آن زندگي مي كنيم.(4) 5. ممكن است منظور قاره هاي زمين باشد كه به وسيله اقيانوس ها احاطه شده اند. طبق جغرافياي جديد و قديم تقسيم بندي هاي هفتگانه مختلف داشته است.(5) 6.ممكن است مراد از جمله" وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ"، اين است كه خدا از زمين چيزي( موجودي) خلق كرده، مثل آسمان هاي هفتگانه، و آن عبارت است از انسان كه موجودي است مركب از ماده زميني و روحي آسماني، كه در آن روح نمونه‏هايي از ملكوت آسماني است.(6) براي يافتن جواب بقيه سوال ها به سايت "pasokhgoo" مراجعه كنيد و اگر موردي را جواب نيافتيد در ارتباط بعدي مطرح كنيد تا جواب دهيم. پي نوشت ها: 1. ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج‏28، ص 304. 2. همان. 3. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج19،ص546. 4. همان. 5. همان،ص547. 6. همان.

آیات قرآن چنین دلالتی ندارد...

ممكن است با استناد به آياتي ادعاشود كه خدا در قرآن گفته اول زمين را خلق كرديم بعد آسمان ها را در حالي كه علم ثابت كرده زمين ميلياردها سال بعد از پيدايش كاينات و فضا پديد آمده است. عبارات: " ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ "، "ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ" و امثال آن مي تواند مستند ادعاي خلقت زمين قبل از خلقت آسمانها باشد.

اين آيات چنين دلالتي ندارد. زيرا در بيان اجزاي تاريخ و خلقت، كلمه "ثم " و حرف "فاء" به معناي بعد و سپس زماني نيست.

طبيعي است كه اصل آفرينش زمين و جدا شدنش از بقيه منظومه شمسي در ابتدا بوده و بعد در مراحل بعد كه مدت آنها را فقط خدا مي داند هم توده گازي شكلي كه بعدا به زمين تبديل شده و همه بقيه منظومه شمسي كه به خورشيد و سيارات اين منظومه بدل شدند در حال تطور و تحول بوده اند. اين گونه نبوده كه خدا همه آن توده گازي را به كناري نهاده و زمين را خلق كرده و براي زندگي آماده ساخته و ... بعد به آسمان ها پرداخته و خورشيد و سيارات ديگر را سامان داده است. همه اينها در عرض هم شكل گرفته اند پس "ثم" به معناي بعديت زماني نيست  بلكه در صدد بيان دوره هاي خلقت است بدون اين كه به تقدم و تأخر نظر داشته باشد.

پس كلمه «ثم» نه به معناي «ترتيب واقعي» بلكه به معناي «ترتيب ذكري» مي باشد.(1) به اين معنا كه در مقام گزارش از آفرينش آسمان و زمين، ابتدا به خلقت زمين اشاره كرده، سپس به خلقت (پرداختِ) آسمان، پس آيه سوره بقره اصولاً در مقام گزارش به حسب وجود واقعي و تحقق خارجي نيست، بلكه در جهت بيان گزارش از واقعياتي است كه صورت گرفته، در مقام گزارش ابتدا آن را بيان كرده كه براي مردم اهميت دارد، كه خلقت زمين است، يعني اگر چه به حسب آيات سوره نازعات، خلقت آسمان‌ها پيش از زمين است. اما چون روي زمين، روزي انسان‌ها و منابع آن وجود دارد كه مورد توجه و نياز مردم است، خداوند آن را در ابتدا ذكر كرده، سپس به گزارش خلقت آسمان‌ها (كه پيش از آن آفريده شده بود) پرداخته است.

در سوره مباركه نازعات به صراحت مي فرمايد زمين را بعد از آسمان گسترش داد ( والارض بعد ذلك دحاها ). (2)

اما ايراد به اين كه خدا قبل از آفريده شدن زمين آن را خطاب كرده است و چنين خطابي صحيح نيست، وارد نمي باشد. زيرا همان ماده اوليه اي كه مي خواسته زمين و آسمانها شود، به اعتبار نهايتي كه زمين و آسمانها خواهد بود، مخاطب واقع مي شود يا توده اي كه مي خواسته زمين شود، مخاطب قرار مي گيرد.

علاوه بر اينها اين خطاب ها تمثيلي هستند نه واقعي، نه اين كه خطابي از جانب خدا صورت گرفته و جوابي از طرف مخاطبان داده شده، بلكه بيان حال آنها است، يعني خداوند به واقع و زبان حال آنها را خطاب كرده كه شما به اختيار يا به اكراه مي آييد؛ و آنها جواب داده اند كه ما به اختيار مي آييم. 

پي نوشت ها                                          

1. آيه الله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج2، ص 606؛ تفسير الميزان، ج 20، ص 308. 

2. سوره نازعات (79) آيه 30.

« أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (*) وَ الْجِبالَ أَوْتاداً » (1)

)«آيا زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم؟! (*) و كوه‏ها را ميخهاي زمين».

«اوتاد» جمع وَتـَد و وَتِد است، بمعناي: تكه چوب يا فلز ميخ مانندي كه بخش بزرگتر آن در زمين يا ديوار كوبيده مي شود و بخش كوچكتري از آن بيرون مي ماند و بيشتر براي بستن طناب چادر و خيمه ها مورد استفاده قرار مي گيرد.(2)

تعبير اوتاد در اينجا تشبيه بليغ است. يعني كوهها به اوتاد تشبيه شده اند ولي ادات تشبيه و وجه شبه حذف شده است. بنابراين معناي آيه اين است كه كوهها همانند ميخ هايي براي زمين هستند.

كوههاي سنگي بخش بيشترشان در درون زمين است و بخش كمتري از آنها بيرون از زمين. آنچه ما از اين كوهها مي بينيم در واقع بخش بالائي آنهاست. و اين دانش با قياسهاي جاذبه اي در بلندي ها و پائيني هاي زمين بدست مي آيد.

ريشه كوه ها همانند ميخي كه بر چوبي كوبيده شده و در آن استوار باشد، تا كيلومترها در داخل پوسته زمين ادامه مي يابد و نبايد كوبيده شدن ميخ گونه كوه ها را امري عبث و بي فايده براي زمين و ساكنان آن بدانيم، چون بر اساس دانش امروز بديهي است كه كوه ها چه نقش مهمي در هدايت بادها و آبها و در كل اكوسيستم زمين دارند.

لايه بيروني زمين كه روي آن زندگي مي كنيم و قاره ها و اقيانوسها را در بر مي گيرد و در جائي از آن كوه و در جائي ديگر آن دشت است از تعدادي صفحه هاي بزرگ و كوچك تشكيل شده كه در سمت و سوهاي گوناگون در حركت هستند. كوههاي سنگي توازن و تعادل و يكپارچگي اين صفحه هاي در حال حركت را حفظ مي كند. و به اين ترتيب كوههاي سنگي هم از نظر شكل و هم از نظر كاركرد مانند وتد و ميخ هستند.(3)

پي نوشت ها:

1. نبأ(78) آيه 6و7.

2. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاريخ، 14020ق، ج‏30، ص14.

3.همچنین آدرس زیر:

 http://www.quranology.com/farsi/koh.htm

درتوضیح این مطلب چند قول آمده است:

مراد از مفرد مشرق و مغرب در آيه «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» (1)، اين است كه مغرب به محل غروب و مشرق محل طلوع گويند. شايد مراد از مشرق و مغرب، جنّ و انس است كه سوره الرحمن درباره آن دو است و پيوسته هر دو را مخاطب قرار مي دهد.

غرض از مثناي مشرقين و مغربين در آيه «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» (2)، مشرق و مغرب زمستان و تابستان است و شايد آفتاب و ماه باشد.

منظور از جمع مشارق و مغارب در آيه «فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» (3)، مشرق و مغرب روزهاي سال است كه آفتاب هر روز از يكي طلوع، و در يكي غروب مي كند.

البته معناي ديگري از جمع  مشارق و مغارب هم وجود دارد و آن اين است كه: هر جاي زمين، مشرق و مغرب است؛ زيرا زمين در اثر حركت وضعي، شب و روز پيوسته در اطراف آن مي گردد؛ مثلا ممالك ژاپن، كره، چين، كشمير، افغانستان، ايران، عراق، عربستان، سودان، اگر از ژاپن حساب شود، هر يك در غرب ديگري و اگر از سودان حساب شود، هر يك در مشرق ديگري قرار گرفته‏اند. پس هر يك نسبت به قبل خود، مغرب اند و نسبت به بعد خود مشرق‏اند. بدين ترتيب، تمام سطح زمين، هم مشرق و هم مغرب‏اند و مراد از مشارق و مغارب بايد اين ها باشند.

در اين صورت، مي توان آن را مشارق و مغارب فصول دانست و مي شود گفت: منظور، مشارق و مغارب تمام ستارگان است. (4)                       

امام علي(ع)با تعبير و بيان زيباتري مي فرمايد:

لفظ «مشرق» و «مغرب» در اين سه جا به يك معنا به كار برده نشده است؛ بلكه در هر يك از اين سه جا به معناي خاص خود است؛ وقتي به صورت مفرد به كار برده شده، به معناي جهت شرق و غرب است كه به سمت آن اشاره مي‌كنيم و جهت هم در يك مكان، مشرق است و يا مغرب. يك مكان نمي‌تواند دو يا چند جهت شرقي و غربي داشته باشد.

اما مشرق و مغربي كه تثنيه به كار برده شده، به لحاظ  حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي در تابستان، و حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوبي در آغاز زمستان است (كه از يكي تعبير به مدار رأس السرطان، و از ديگري تعبير به مدار رأس الجدي مي‏كنند) و چون اين دو موقعيت خورشيد كاملاً مشخص است، روي آن به طور خاص تكيه شده است‏.

اما در جايي كه مشرق و مغرب به صورت جمع به كار برده شده، به لحاظ طلوع و غروب خورشيد در روزهاي مختلف سال است؛ زيرا خورشيد هر روز از نقطه تازه‏اي طلوع، و در نقطه تازه‏اي غروب مي‏كند. بنابراين، به تعداد روزهاي سال مشرق و مغرب داريم‏ و از اين لحاظ، مي‌توانيم آن را به صورت جمع به كار ببريم.(5)

اما در پاسخ سؤال دوم شما بايد گفت كه در صورت مثني و جمع، كروي بودن زمين صادق خواهد بود.

در آن زمان، تصور آن بود كه زمين مسطح است. بر اساس آن، تنها يك مشرق و مغرب مي تواند وجود داشته باشد. بر اساس همين فهم عمومي، قرآن در جايي از يك مشرق و مغرب سخن مي گويد؛ هرچند معناي آن آيه چيز ديگري است.

اما با طرح مشارق و مغارب، در واقع قرآن به حقيقت كروي بودن زمين اشاره مي كند. چون بر اساس كروي بودن زمين، تنها يك مشرق و مغرب نخواهيم داشت، بلكه به افق هر كشور يا هر شهري مشرق و مغرب جداگانه اي خواهيم داشت. دو مشرق و مغرب نيز دليل كروي بودن زمين است؛ زيرا وقتي كره زمين به دو نيم كره تقسيم شود، مشرق و مغرب هر نيم كره جداي از مشرق و مغرب نيم كره ديگر خواهد شد و اين از معجزات علمي قرآن است كه به حقيقتي اشاره دارد كه قرن ها بعد توسط انسان ها كشف شد.

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 177.

2. رحمن (55) آيه 17.

3. معارج (70) آيه 40.

4. قاموس قرآن، سيدعلي اكبر قرشي، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران، ‏سال 1371 ش‏، ج ‏4، ص 19و ج ‏5، ص 91.

5. الاحتجاج، الطبرسي، سال چاپ 1386، ناشر دار النعمان للطباعة والنشر، النجف الأشرف، ج 1، ص 259.

 

صفحه‌ها