پرسش وپاسخ

حکم دانشجویانی که از محل تحصیل که وطن آنهاست، جهت امر تدریس هر هفته به شهر دیگر مسافرت و دو روز توقف می‌کنند و برمی‌گردند، چیست؟

سوال: حکم دانشجویانی که از محل تحصیل که وطن آنهاست، جهت امر تدریس هر هفته به شهر دیگر مسافرت و دو روز توقف می‌کنند و برمی‌گردند، چیست؟

پاسخ:

امام خمینی(ره): قصر است.
آیات عظام خوئی، وحید و سیستانی: جمع بخوانند و احتیاطاً روزه را بگیرند و قضا کنند.
آیات عظام خامنه‌ای، زنجانی، صافی و نوری: نماز، تمام و روزه صحیح است.
آیت الله العظمی مکارم: قصر است مگر اینکه به مدت دو سال و مجموعاً هر سال سه چهار ماه گرچه به صورت پراکنده باشد، که در این صورت در محل تدریس نماز تمام و بین راه قصر است.

پی نوشت:
۱. امام خمینی، توضیح المسائل، شرط هفتم؛ آیت الله خوئی و آیت الله وحید، منهاج الصالحین، العبادات، م۹۱۵؛ آیت الله خامنه‌ای، اجوبة الاستفتائات، س۶۵۲؛ آیت الله زنجانی، توضیح المسائل، م۱۳۱۶؛ آیت الله سیستانی، توضیح المسائل، م۱۲۹۶؛ آیت الله صافی، توضیح المسائل، م۱۳۲۵؛ آیت الله نوری، استفتائات، ج۱، م۲۵۲؛ «نکات مهم در فتاوای مراجع تقلید در نماز و روزه مسافر در کتاب احکام مسافر».

سالها پیش در یکی از روزنامه‌های مشهور چاپ تهران که همواره سرمقاله‌هایش بر سر زبان‌ها می‌افتد و دوستان و دشمنان فراوانی نیز دارد،

سالها پیش در یکی از روزنامه‌های مشهور چاپ تهران که همواره سرمقاله‌هایش بر سر زبان‌ها می‌افتد و دوستان و دشمنان فراوانی نیز دارد، خبری منتشر شد که به تدریج بر سر زبانها افتاد و پس از آن هر کسی با ذوق و سلیقه خود آن را پرورش داده و بازسازی کرده است. این خبر که سالها طول کشید تا دروغ بودنش آشکار شود، چنان در تار و پود رسانه‌های ایرانی جا خوش کرده که کمتر کسی می‌تواند باور کند اظهارات منسوب به فرانسیس فوکویاما در کنفرانس اورشلیم بی‌پایه باشد و او اساسا اینچنین سخنانی به زبان نیاورده باشد و اصلا در آن کنفرانس شرکت نداشته باشد.
آیا کنفرانس اورشلیم حقیقت دارد؟
بایگانی اینترنتی روزنامه مشهور چاپ تهران که این خبر را اولین بار منتشر کرده، تنها تا دو سال اخیر را پشتیبانی می‌کند؛ اما از لابلای صفحه‌های اینترنت می‌توان متن اولیه خبری که در این روزنامه منتشر شده را یافت. در ادامه این خبر را می‌خوانید:
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویت شیعه» می‌گوید: شیعه، پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرنده‌ای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
او بال سبز این پرنده را مهدویت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادت‌طلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی می‌کند. فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیتش بسیار است. او می‌گوید:این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان می‌شود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین می‌برند، بیشتر می‌شود.
وی جنگ عراق و ایران را مثال می‌زند و می‌گوید: این‌ها فاو را تسخیر کرده‌اند، می‌روند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً می‌گیرند. او برای دفع این خطر پیشنهاد می‌کند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید. فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی می‌کند و می‌نویسد: مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمی‌توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویت تجاوز کنید. . . برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد. . . ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی این‌ها را به رفاه‌طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی از جامعة شیعه رخت می‌بندد. . . شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید.
فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر می‌گردد. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد. فوکویاما به آن‌ها توصیه می‌کند در فیلم‌هایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان می‌‌گویند، بر شخصیت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلم‌هایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفه‌های احساسی برنامه‌های شهید آوینی، با همان تیپ‌ها و همان دیالوگ‌ها که شهید آوینی‌ می‌گفت. فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه‌ در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنه کربلا، فیلم جن‌گیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود.
یک کلاغ، هزار کلاغ
داستان اما همین جا پایان نمی‌گیرد. این خبر که به ظاهر مهر تاییدی است بر راه شیعه، دهان به دهان گشت و عاقبت از زبان شخصیت‌های سیاسی هم بیان شد. گرچه نقل قول اینچنین سخنانی به فرض صحت هیچ ایرادی ندارد و بر اساس سنت «خوشتر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران» تایید فرهنگ شیعی از زبان کسانی که لیبرالیزم را پایان تاریخ و نظام پایانی تاریخ می‌دانند، بسیار گوارا و شنیدنی است؛ اما نکته آنجاست که همه آنها که به نقل این خبر دست زده‌اند، تنها به استناد آن روزنامه مشهور، و نقل دهان به دهان آن اکتفا کرده‌اند در حالی که هیچ اعتبار و استنادی نداشته است.
یکی از کسانی که با استفاده از این گزاره غیرواقعی به ایراد سخنرانی‌های مختلفی پرداخته و تحلیل‌های مختلفی به مخاطبان خود داده و در سخنرانی‌ها و نوشته‌هایش همواره پلی به فوکویاما و ایده بال سرخ و سبز زده، پیام فضلی‌نژاد است. پیام فضلی‌نژاد در سخنانی که سال ۱۳۸۷ در دانشگاه تربیت معلم ایراد کرده و پس از آن همان مطالب سیزدهم اسفند ۸۷ در خبرگزاری فارس منتشر شده، اینچنین ادعا کرده:
فوکویاما که با موسسه پژوهشی پنتاگون به نام Rand در کسوت پژوهشگر ارشد کار می‌کند، سال 1365 و در کشاکش جنگ تحمیلی در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه شرکت کرد. این کنفرانس را اسرائیلی‌ها در اورشلیم برگزار کردند که به کنفرانس اورشلیم نیز مشهور گشت. فوکویاما در این کنفرانس گفت که اولا، شیعه پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیررس ما است؛ پرنده‌ای که دو بال دارد و آن را فناناپذیر می‌کند: یکی بال سبز تشیع که انتظار است و عدالت‌خواهی و این دو، ریشه در مهدویت شیعی و اعتقاد به ظهور منجی آخرالزمان دارد. دیگری بال سرخ تشیع است که شهادت‌پذیری است که شیعیان آن را از عاشورا، حسین و کربلا برگرفته‌اند.
البته فوکویاما بی‌راه نمی‌گفت. آن حزن درونی، آن دلبستگی دمادم به اباعبدالله حسین(ع)، آن شور کربلا، همه این‌ها در کنار چشم‌اندازی آینده‌نگرانه که چشم به ظهور مهدی موعود(عج) دارد، ستونی از ستون‌های شیعه به شمار می‌رود. هم دینامیزم باشعوری است که در قلب اسلام تعبیه شده و هم حلقه وصل شور مسلمانان به یکدیگر است. فوکویاما می‌گفت که این دو ساحت خدشه‌ناپذیرند و تعرض به آنان ساده نیست.
فوکویاما در قامت استراتژیست جنگ‌های نرم پنتاگون معتقد بود که شیعه غیر از این دو بال، بعد سومی هم دارد و آن، ولایت فقیه است. شیعه، زرهی به نام ولایت‌پذیری بر تن کرده و قدرتش با شهادت، فزونی می‌گیرد. همان جمله حضرت امام خمینی(ره) را در پیام ایشان به مناسبت شهادت استاد مطهری را فوکویاما نیز در کنفرانس اورشلیم تکرار می‌کرد و می‌گفت شیعه مکتبی است که هر چه او را از بین می‌برند، گسترده‌تر و زنده‌تر می‌شود. پیشنهاد مشخص او مبارزه با ولایت فقیه بود و خیال می‌کرد که اگر به ساحت ولایت تعرض گردد، مخدوش ساختن دو بال سرخ و سبز شیعه نیز آسان خواهد شد.
شاه کلید تئوری جنگ نرم فوکویاما که مهندسی معکوس لقب گرفت، ناظر به تحقق فروپاشی ایدئولوژیک شیعه در ایران و تغییر گفتمان غالب انقلاب بود. او معتقد بود که برای پیروزی بر یک ملت، باید میل و ذائقه آن ملت را تغییر داد و نظام ارزشی‌شان را نابود کرد. گفت که ابتدا به ولایت فقیه تعرض کنید، سپس شهادت‌طلبی ایرانیان را بدل به رفاه‌طلبی کنید و اگر این دو فرآیند تحقق یافت، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی و عدالت‌طلبانه از جامعه ایران رخت می‌بندد.
بنابراین از سال 1365 صورتبندی پروژه تهدید نرم توسط پنتاگون در کنفرانس اورشلیم در اسرائیل انجام گرفت. البته، تاریخ شروع این پروژه به سالیان آغازین انقلاب اسلامی بازمی‌گردد، اما کنفرانس اورشلیم یکی از تلاش‌های منسجم و مشخص در این باب است. در این کنفراس، هراس غربیان از ادامه جنگ تحمیلی با ایران نیز مشهود است. فوکویاما می‌پنداشت که حتی با امتیاز دادن به ایران باید جنگ سخت‌افزاری با ایران پایان گیرد، چرا که احتمال دارد ایرانیان پس از فتح فاو، چه بسا کربلا را بگیرند و سپس راهی قدس شوند. بنابراین، او قائل به جنگ نرم بود و بعدها هم نشان داد که در این وادی برای روشنفکران ایرانی، چون عبدالکریم سروش، نقش ویژه‌ای قائل است.
فرانسیس فوکویاما کیست؟ نظریه‌اش چیست؟
و همه این تفصیلات در حالی است که فرانسیس فوکویاما در نظریه معروف خود «پایان تاریخ» که در سال ۱۹۸۹ مطرح شده و بعدها در سال ۱۹۹۲ در کتابی با نام «پایان تاریخ و آخرین انسان» منتشر شد ادعا کرده «امروزه نظام لیبرال دمکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است که همه کشور‌ها و جوامع باید‌ در برابر آن تسلیم شوند. ، آخرین حد تلاش‌ها و مبارزات ایدئولوژی‌های مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی «لیبرال دمکراسی» سربرآورده است‌. بنابراین تصور اینکه نظام سیاسی بهتر و مناسب‌تری به عنوان آلترناتیو و یا بدیل جایگزین این نظام شود وجود ندارد». نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما البته پاسخی بود به «جنگ تمدن‌ها»ی ساموئل هانتینگتون. با این همه، نظریه فرانسیس فوکویاما، آنچنان که در رسانه‌های ما مورد توجه قرار گرفته، چندان مورد توجه مراکز آکادمیک و تحقیقاتی غربی قرار نگرفته، و بیشتر محققان و پژوهشگران حوزه سیاست در غرب، این مقاله را فاقد ارزشهای علمی می‌دانند و آن را مقاله‌ای ترویجی خوانده‌اند که در پی تبلیغ ارزشهای امریکایی و القای برتری سرمایه‌داری لیبرال بر اشکال دیگر نظام‌های سیاسی در دنیاست.
خبرساز روزنامه مشهور، شاید گمان کرده است فوکویاما یکی از بی‌نظیرترین و معتبرترین دانشمندان و نظریه‌سازان امروز جهان است و اگر از او سخنی در تایید فرهنگ شیعه بسازد، پیروزی‌ای برای تمدن شیعه است، در حالی که این روزنامه چاپ تهران، با یک تیر، توپ‌های فراوانی به دروازه خودی فرستاده و گرچه چند سال این حرفها بر سر زبانها افتاده اما مگر تمدن جهانساز شیعه نیازی به دروغ و خبرسازی دارد؟ مگر حقانیت شیعه با اینگونه خبرسازی‌ها و جعل‌ها به اینجا رسیده است؟
چرخه بی‌پایان خبرسازی و داستان‌پردازی
اما اینجا هنوز پایان ماجرا نیست. شخصیت‌های سیاسی از جمله داوود احمدی‌نژاد، دبیر وقت کمیته دائمی پدافند غیرعامل، حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی نماینده ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و خیل نویسندگانی که نوشته‌هایشان در روزنامه‌های مختلف و پایگاه‌های اینترنتی مختلف منتشر شده، به این گزاره ساختگی دامن زده‌اند که می‌توانید با یک جستجوی ساده، صدها نوع از این نوشته‌ها را در اینترنت بیابید.
سایت خبری عصرایران در خبری که ۱۵ بهمن ۸۸ به نقل از خبرگزاری فارس منتشر کرده، از قول داوود احمدی‌نژاد اینچنین نوشته است: وی در ادامه به بررسی اقدامات دشمن برای ضربه‌زدن به حرکت نظام اسلامی ایران پرداخت و اضافه کرد: فوکویاما یک نظریه‌پرداز ژاپنی که در مکتب امپریالیسم رشد یافته شیعه را پرنده‌ای می‌داند که افق پروازش بالاتر از تیرهای ماست و دو بال دارد، یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز این پرنده مهدویت و عدالت‌خواهی اوست شیعه در انتظار عدالت به سر می‌برد و امیدوار است، بال سرخ شیعه شهادت‌طلبی است، 15خرداد 42 را به یاد دارید، کفن‌پوشان با حکم ولایت به ‌سوی طاغوت شتافتند، شهادت‌طلبی شیعه را فنا ناپذیر کرده است، بنابراین تیرهای زهرآگین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی به او نمی‌رسد. احمدی‌نژاد افزود: بحث سوم شیعه مهم است، فوکویاما می‌گوید این پرنده زرهی به نام ولایت بر تن دارد، بین تمام مذاهب اسلامی شیعه تنها مذهبی‌ است که به ولایت فقهی معتقد است، این مسئله شیعه را تهدیدناپذیر کرده است.
علاوه بر موارد ذکر شده، یکی از پژوهشگران شناخته شده مهدویت نیز در نشستی با عنوان «غرب و مهدویت» که در شهر مقدس قم برگزار شده، به سخنان منسوب به فوکویاما استناد کرده و گفته است: مساله روز بودن مهدویت و انتظار را غربی‌ها هم درک کرده‌اند و خودشان به این مطلب اعتراف کرده‌اند، مثلا «فرانسیس فوکویاما» گفته است: «شیعه مثل پرنده‌ای است که یک بال سرخ، یک بال سبز و یک قلب دارد. بال سرخ را شهادت و امام حسین(ع)، بال سبز را آینده روشن، امام زمان و اعتقاد به او و قلب را هم روحیه تعبدپذیری بیان کرده است.»
و سرانجام...
اما پس از همه اینها، فرانسیس فوکویاما در گفتگویی تلویزیونی با بی.بی.سی، که در سوم اسفندماه ۸۹ در یکی از برنامه‌های «به عبارت دیگر» که به گفتگو با شخصیت‌های مطرح اختصاص دارد، همه آنچه به او نسبت داده می‌شد را دروغ خواند و اظهار کرد هیچگاه در کنفرانس اورشلیم نبوده و چنان سخنانی به زبان نیاورده است.
اکنون پس از همه این داستان‌پردازی‌ها و دروغ خواندن داستان از سوی شخصیت اصلی داستان، همان روزنامه که سالها پیش اصل آن خبر را منتشر کرده، در خبری با تیتر «آمریكا اعتراف می كند 9 دی فرمول مهندسی معكوس فوكویاما را معكوس كرد» نوشت: «سه روز بعد از 9 دی ریچارد هاس می گوید متأسفانه فرمول مهندسی معكوس آقای فوكویاما نتیجه معكوس داد چرا كه فوكویاما معتقد بود درگیری ما با ایران از ولی فقیه شروع شده است بنابراین فلش های حمله باید نهایتا به سوی رهبری باشد.»

حسن اجرایی، ساعت صفر، شماره شانزدهم

 

حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به پرسشی درباره علت استغفار پاسخ گفته است. استغفار براي اولياي خداوند جنبه دفع و براي ما جنبه رفع دارد؛ يعني ما استغفار مي‏كنيم تا لغزشهايي كه مرتكب شده‏ايم بخشيده شود و آنها استغفار مي‏كنند تا گناه اصلاً به سراغ آنها نيايد. آنها ذاتاً معصوم نيستند و نفس استغفار براي ايشان عبادت است؛ يعني آن بزرگان با عبادت و اطاعت، معصوم هستند و استغفار و توبه در عصمت آنها دخالت دارد. استغفار براي اولياي خداوند جنبه دفع و براي ما جنبه رفع دارد؛ يعني ما استغفار مي‏كنيم تا لغزشهايي كه مرتكب شده‏ايم بخشيده شود و آنها استغفار مي‏كنند تا گناه اصلاً به سراغ آنها نيايد. آنها ذاتاً معصوم نيستند و نفس استغفار براي ايشان عبادت است؛ يعني آن بزرگان با عبادت و اطاعت، معصوم هستند و استغفار و توبه در عصمت آنها دخالت دارد.

بررسی دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام

روایات زیادی درباره غیبت امام زمان (ع) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است. برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی ».(1) روایات زیادی درباره غیبت امام زمان (ع) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است. برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی ».(1) آیت الله نجم الدین طبسی در مطلبی که سید حسن واعظی آن را تدوین کرده است به بررسی دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام پرداخته است.متن نوشتار مذکور بدین شرح است: مقدمه روایات زیادی درباره ی غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه ی اطهار علیهم السلام وارد شده است. برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی » (1) و گروهی از آن ها، طولانی بودن مدت آن را مطرح کرده اند. (2) نیز در بعضی از آن ها، برای غیبت، حکمت ها و فوائدی مطرح شده است، هر چند فلسفه ی اصلی آن، ظاهرا، بیان نگردیده است، بطوریکه فرموده اند: «ما، ماذون نیستیم علت آن را بیان نماییم » . (3) پس معلوم می شود علت حکیمانه ای برای غیبت وجود دارد، چرا که خداوند حکیم، کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد، هر چند در روایات به آن تصریح نشده است. و دسته ای نیز شرایط و اوضاع پیش از ظهور را مطرح کرده اند و... یکی از بحث های مهم در موضوع مهدویت، بحث غیبت است.

عالمان و فقیهانی مانند ثقة الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طبرسی، مرحوم نیلی، علامه مجلسی، ... تعلیل هایی آورده اند که بعضی از آنها، در خود روایات هست و بعضی از استظهارات خودشان است.که در لابه لای این روایت، به نکاتی مانند کیفیت انتفاع و استفاده ی مردم از آن حضرت در دوران غیبت، اشاره می کنند وجوهی را در مورد تشبیه غیبت حضرت به خورشید پس ابر دارند که ما این بحث را بعد از بررسی علل غیبت، ذکر خواهیم کرد. ما، در این نوشتار، سعی داریم که ابتدا، روایاتی که در ارتباط با سبب غیبت است، بیان کنیم، سپس آن ها را از نظر سندی و دلالی بررسی کرده و در پایان نتیجه بگیریم.

بنابراین، بحث را در سه مرحله پی می گیریم. مرحله ی نخست اسباب غیبت در روایات در روایات، به سبب های مختلفی اشاره شده است که می توان آن ها را به هشت دسته، تقسیم کرد: یکم - اجرای سنن انبیا علیهم السلام درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ; دوم - خدا نمی خواهد که امام، در میان قوم ستمگر باشد; سوم - تنبه مردم; چهارم - امتحان مردم; پنجم - خوف و ترس از قتل; ششم - تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد; هفتم - خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان; هشتم - سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند. یکم - اجرای سنن انبیا علیهم السلام در باره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حدیث یکم - حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی، قال حدثنا جعفر بن مسعود وحیدر بن محمد السمرقندی، جمیعا، قالا: حدثنا محمد بن مسعود، قال: حدثنا جبرئیل بن احمد عن موسی بن جعفر البغدادی، قال: حدثنی الحسن بن محمد الصیرفی، عن حنان بن سدیر، عن ابیه، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «ان للقائم منا غیبة یطول امدها.» . فقلت له: «ولم ذاک، (4) یابن رسول الله؟» . قال: «ان (5) الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم، وانه لابد له - یاسدیر - من استیفاء مدد غیباتهم. قال الله عزوجل: «لترکبن طبقا عن طبق » (6) ای سننا علی من کان قبلکم.» . (7) حنان بن سدیر، از پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کند که فرمود: «برای قائم ما، غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد.» . گفتم: «ای فرزند رسول الله آن، برای چیست؟» . فرمود: «خداوند عزوجل، می خواهد درباره ی او، سنت های پیامبران علیهم السلام را در غیبت هایشان جاری سازد. ای سدیر! گریزی از آن نیست که مدت غیبت های آن ها به سر آید. خداوند عزوجل فرمود: همانا، همه ی شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید» ; یعنی، سنت های پیشینیان، درباره ی شما هم جاری است.» . البته روایات دیگری به این مضمون وارد شده که در ادامه ی مبحث، بدان اشاره می شود. دوم - خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد حدیث یکم - العطار، عن ابیه، عن الاشعری، عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری، (8) قال: خرج من ابی جعفر علیه السلام: «ان الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم.» . (9) مروان انباری گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) نامه ای رسید که نوشته بود: «همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد که ما، در مجاورت و کنار قومی باشیم، ما را از میان آن ها بیرون می برد.» . حدیث دوم - محمد بن یحیی، عن جعفر بن محمد، عن احمد بن الحسین، عن محمد بن عبدالله، عن محمد بن الفرج (10) قال: کتب الی ابوجعفر علیه السلام: «اذا غضب الله تبارک وتعالی علی خلقه نحانا عن جوارهم.» . محمد بن فرج گوید: ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) به من نوشت: «هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، بر خلق اش خشم کند، ما را از میان شان دور می کند.» . (11) سوم - تنبیه و تنبه مردم حدیث - در حدیث محمد بن الفرج: «خشم خدا، به جهت تنبیه و تنبه مردم است تا قدر شناس باشند.» . چهارم - امتحان مردم حدیث - حدثنا محمد بن الحسن بن الولید، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن الحسین، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن زرارة بن اعین، «قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله یقول: «ان للقائم غیبة...» ثم قال علیه السلام: «وهو المنتظر الذی یشک الناس فی ولادته. فمنهم من یقول: اذا مات ابوه، مات ولاعقب له. ومنهم من یقول: قد ولد قبل وفاة ابیه بسنتین; لان الله عزوجل یحب ان یمتحن خلقه فعند ذلک یرتاب المبطلون.» . (12) زرارة بن اعین گوید: از امام صادق شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم (پیش از آن که قیام کند) غیبتی است.» . سپس فرمود: «او، منتظری است که مردم; در ولادت اش; به شک و تردید می افتند و بعضی می گویند: «زمانی که پدرش (امام حسن عسکری علیه السلام) رحلت کرد، فرزندی برای او نبود» و بعضی گویند: «دو سال قبل از وفات پدرش; متولد شده است » ; زیرا، خداوند عزوجل، محققا، امتحان خلق اش را دوست می دارد و در آن هنگام، باطل جویان، شک و تردید می کنند.» . این حدیث و احادیث دیگر (13) وجه غیبت را، امتحان مردم دانسته که مطابق با آیات خداوند و تعلیمات دینی است. بررسی این موضوع را همچنان که در ابتدا اشاره کردیم، به محل خود موکول می کنیم. پنجم - خوف و ترس از قتل حدیث یکم - حدثنا محمد بن علی ما جیلویه، رضی الله عنه، عن ابیه، عن ابیه احمد بن ابی عبدالله البرقی، عن محمد بن ابی عمیر، عن ابان و غیره، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لابد للغلام من غیبة. فقیل له: ولم یا رسول الله؟ .قال: «یخاف القتل.» . (14) ابان و دیگران، از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «گریزی از غیبت برای غلام و پسر خردسال (اشاره به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) نیست » . عرض کردند: «یا رسول الله! برای چه غیبت می کند؟» .فرمود: «می ترسد او را بکشند» . حدیث دوم - ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن محمد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن علی بن رئاب، عن زرارة، قال: سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول: «ان للقائم (15) غیبة قبل ظهوره.» . قلت: «ولم؟» . قال: «یخاف - واو مابیده الی بطنه - » . قال زرارة: «یعنی القتل » . زراره گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم ما (حضرت مهدی علیه السلام) قبل از ظهورش، غیبتی است.» . گفتم: «برای چه؟» . فرمود: «می ترسد - و با دست به شکم اش اشاره کرد - » . زراره گوید: «مقصود، قتل است (می ترسد او را بکشند) .» . در کتاب (16) غیبت نعمانی (17) این حدیث، به طریق دیگر، از «زراره » از امام صادق علیه السلام نقل شده است و نیز احادیث زیادی (18) در ارتباط با این وجه وجود دارد که ما به جهت ایجاز، از ذکر آن ها صرف نظر کردیم. و در این مرحله صرفا، به معرفی وجوه مختلف علت غیبت می پردازیم. عالمانی مانند شیخ طوسی، بحث مفصلی در تایید این وجه دارند که در مرحله ی بحث و بررسی های دلالی، به آنها اشاره خواهیم کرد. ششم - تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد حدیث یکم - الطبرسی عن الکلینی، عن اسحاق بن یعقوب، انه ورد علیه من الناحیة المقدسة علی ید محمد بن عثمان: «و اما علة ما وقع من الغیبة. فان الله عزوجل یقول: یا ایها الذین امنوا لا تسالوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم (19) انه لم یکن احد من آبائی الا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه وانی اخرج حین اخرج ولابیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی...» . (20) طبرسی در کتاب احتجاج از ثقة الاسلام کلینی «ره » و ایشان نیز از اسحاق بن یعقوب نقل می کند که این مطلب از ناحیه مقدس امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به واسطه ی علی بن محمد بن عثمان وارد شد: «و اما علت وقوع غیبت، این است که خداوند عزوجل می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار شود، شما را ناراحت می کند.» . بر گردن همه ی پدران ام، بیعت سرکشان زمانه بود، اما وقتی که من خروج کنم، بیعت هیچ ظالم سرکشی بر گردن ام نیست.» . حدیث دوم - محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن سالم، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: یقوم القائم ولیس لاحد فی عنقه عهد ولاعقد ولا بیعة » . (21) هشام ابن سالم از امام صادق علیه السلام نقل کند که امام فرمود: «قائم، قیام می کند در حالی که پیمان و قرار داد و بیعت هیچ کس در گردن اش نیست.» . (22) این وجه، در احادیث زیادی مطرح گردیده است، به طوری که شیخ صدوق در کمال الدین باب چهل چهار (علة الغیبة) یازده حدیث را نقل کرده، که پنج حدیث نخست را (از شماره 1 تا 5) اختصاص به این وجه قرار داده است. هفتم - خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان حدیث یکم - ابن مسرور، عن ابن عامر، عن عبدالله بن عامر، عن ابن ابی عمیر، عمن ذکره، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له: «ما بال امیرالمؤمنین علیه السلام لم یقاتل مخالفیه فی الاول؟» . قال: «لایة فی کتاب الله عزوجل «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما»» . (23) قال: قلت: «وما یعنی بتزایلهم؟» . قال: «ودائع مؤمنین فی اصلاب قوم کافرین، وکذالک القائم علیه السلام، لن یظهر ابدا حتی تخرج ودایع الله عزوجل، فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداء الله عزوجل جلاله، فقتلهم.» . (24) ابن ابی عمیر، از امام صادق علیه السلام نقل می کند که از اباعبدالله (امام صادق علیه السلام) پرسیدم: «چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای امر، با مخالفان خود کارزار و جنگ نکرده؟» . فرمود: «به جهت آیه ای که در کتاب خداوند عزوجل بوده: «اگر مؤمنان و کفار (در مکه) از هم جدا می شدند، همانا کافران را عذاب دردناکی می کردیم.» گوید: گفتم: «مقصود از «تزایلهم (جدا شدن) چیست؟» . فرمود: «مقصود نطفه های مؤمنانی است که در صلب های کافران به ودیعت گذاشته شده اند. همین طور قائم هم مادامی که ودایع خداوند عزوجل آشکار نشده، ظهور نخواهد کرد. پس وقتی مؤمنان از صلب های کافران، آشکار شدند، او نیز ظهور می کند و بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه یافته و آنان را می کشد.» . شیخ صدوق، در کتاب علل الشرایع (25) این روایت را به سند دیگر از ابراهیم کرخی، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است. هشتم - سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند حدیث - ابن عبدوس، عن ابن قتیبة، عن حمدان بن سلیمان، عن احمد بن عبدالله بن جعفر المدائنی، عن عبدالله بن الفضل الهاشمی، قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد علیهم السلام یقول: «ان لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها یرتاب فیها کل مبطل.» . فقلت له: «ولم جعلت فداک؟» . قال: «لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم.» . قلت: فما وجه الحکمة فی غیبته؟» . فقال: «وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذکره. ان وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره کما لا ینکشف وجه الحکمة فیما اتاه الخضر علیه السلام من خرق السفینة، وقتل الغلام، واقامة الجدار لموسی علیه السلام الی وقت افتراقهما» . یابن الفضل! ان هذا الامر امر من امر الله وسر من سر الله وغیب من غیب الله ومتی علمنا انه عزوجل حکیم، صدقنا بان افعاله کلها حکمة، وان کان وجهها غیر منکشف » . (26) عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق جعفر بن محمد علیهم السلام شنیدم که می فرمود: «همانا صاحب این امر را غیبتی است که ناچار از آن است. و هر باطل جویی، در آن، به شک می افتد.» . گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟» . فرمود: «به جهت امری که به ما اجازه نداده اند آن را بر شما آشکار سازیم.» . عرض کردم: «چه حکمتی در غیبت او است؟ » . فرمود: «حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی پیش از او بوده است. وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه حکمت کارهای حضرت خضر علیه السلام - از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و به پا داشتن دیوار بر موسی علیه السلام روشن نبود تا آن که وقت جدایی فرا رسید. ای پسر فضل! این، امری از امور الهی و سری از اسرار خدا و غیبی از غیب های پروردگار است و چون دانستیم که خداوند، عزوجل، حکیم است، تصدیق می کنیم که تمام کارهای او حکیمانه است هر چند وجه و علت آن برای ما آشکار نباشد.» . ما، تا این جا، سعی کردیم نمونه ای از روایاتی را که در باره ی اسباب غیبت بودند، دسته بندی و معرفی کنیم. و این که این علت ها را به عنوان علت، می پذیریم یا نه، و یا این که در صورت پذیرفتن، آیا هر کدام از این ها، علت تام هستند و یا ناقص، یعنی وجودشان برای وجود معلول، لازم و کافی است و وجود معلول، به چیز دیگری به غیر از آن، توقف ندارد، یا این که بودن و وجودشان برای وجود معلول، لازم است، اما کافی نیست، و یا اینکه هیچکدام به عنوان علت نبود، ان شاء الله، در جای خودش بحث خواهیم کرد. مرحله ی دوم - بررسی سندی و دلالی روایات در این مرحله، چهار محور مورد نظر است: محور یکم - نخستین مدرک و کتابی که روایت را نقل کرده است; محور دوم - بررسی سندی حدیث; محور سوم - شواهدی از روایات دیگر بر صدق روایت مورد نظر در صورتی که از لحاظ سند، کم بیاوریم; یعنی، اگر روایت، مشکل سندی داشته باشد، آن را کنار نمی گذاریم، بلکه برای جبران ضعف سندش، شواهد صدق و مؤیدات دیگری را از روایات ائمه ی طاهرین علیهم السلام ذکر می کنیم; محور چهارم - بررسی دلالی روایت. بررسی نخستین روایت (اجرای سنن انبیاء علیهم السلام در باره ی حضرت مهدی علیه السلام) عن ابی عبد (27) الله علیه السلام قال: «ان للقائم منا غیبة یطول امدها.» . فقلت: «ولم ذاک یابن رسول الله؟» . قال: «ان الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم.» . محور یکم : نخستین مدرک و کتابی که این حدیث را نقل کرده، کتاب کمال الدین و نیز کتاب علل الشرایع است. مؤلف هر دو، شیخ جلیل القدر، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق «ره » (متوفی 381 ه .ق) است. هر کس که این روایت را نقل کرده، یا از علل بوده و یا از کمال و یا این که طریق اش به این ها منتهی می شود. مختصر تفاوتی که میان سند حدیث مذکور در کتاب های علل الشرایع و کمال الدین مشاهده می شود، به این قرار است: در سند کمال الدین بعد از «العلوی » ، «السمرقندی » اضافه کرده، و «جعفر بن محمد بن مسعود» را بدل از «جعفر بن مسعود» در آورده است. این که از دو نفر جعفر بن مسعود وحید بن محمد نقل می کند، به جهت تاکید مطلب و تعدد طریق است تا اگر یکی از راویان، مشکل توثیق داشته باشد، دیگری، آن مشکل را نداشته باشد و در نتیجه، در توثیق سند، خللی وارد نشود. محور دوم - بررسی سند 1- المظفر بن جعفر العلوی - مظفر، یکی از مشایخ مرحوم شیخ صدوق است. مرحوم آقای خویی (28) و مرحوم تستری (29) در مورد ایشان، ساکت اند. و فقط به ذکر اسم ایشان کفایت می کنند، ولی مرحوم مامقانی، در مورد ایشان نظر می دهد و می فرماید: «در این که ایشان، شیعه است. شک و شبهه ای نیست و نیز او شیخ اجازه ی مرحوم شیح صدوق است. و این امر، ما را از توثیق ایشان، بی نیاز می سازد و لذا حکم ثقه را دارد. » . (30) بنابراین، مرحوم مامقانی، ابتدا، با بیان شیعه بودن راوی (مظفر)، می خواهد حسن بودن ایشان را ثابت کند و سپس مبنای خودش را در وثاقت راوی بیان می کند و آن، این که راوی، شیخ اجازه ی صدوق «ره » است و شیخ اجازه بودن را دلیل بر وثاقت می دانند. با این بیان، اگر مبنای مرحوم مامقانی را بپذیریم، این روای (مظفر)، ثقه است و حدیث، به سبب ایشان، مشکل سندی ندارد. 2- جعفر بن مسعود - در سند کتاب علل الشرایع، این اسم بیان شده است. در کتاب های رجالی، اسمی از ایشان به میان نیامده است. اگر چنین باشد، سند، مشکل پیدا می کند، لکن در سند کتاب کمال الدین بعد از «جعفر» ، «بن محمد» است. و مرحوم شیخ طوسی می فرماید: این شخص، فاضل است. (جعفر بن محمد بن مسعود) در وجیزه (31) و بلغه گفته اند: «ایشان، ممدوح است » . مرحوم مامقانی، با مشاهده ی سه مطلب فوق الذکر، اظهار نظر می کند و می فرماید: «این شخص، از حسان است و روایت اش، روایت حسن است.» . (32) مرحوم خویی، «جعفر بن محمد بن مسعود» را به «جعفر بن معروف » بر می گرداند. (33) اگر چنین باشد، باید ببینیم آن شخص وثاقت دارد یا نه. تا این جا، تقریبا بنابر بعضی از مبانی (علی المبنی) مشکل سندی نداریم ولی اگر نتوانستیم وثاقت و عدالت جعفر بن محمد بن مسعود را ثابت کنیم، در طریق حدیث، شخص دیگری به نام «حیدر بن محمد السمرقندی » نیز وجود دارد که در عرض ایشان است و حدیث، از این دو نفر نقل شده است. و به اصطلاح دو طریق دارد. 3- حیدر بن محمد السمرقندی - مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «این شخص، ثقه و جلیل القدر و فاضل است.» . شیخ طوسی، اسم ایشان را در دو جا ذکر می کند: یکی، در کتاب فهرست اش که می گوید: «فاضل و جلیل القدر است » (34) و دیگری در کتاب رجال اش که می فرماید: «عالم و جلیل القدر است » (35) علامه، در کتاب خلاصة الاقوال (36) در قسم اول می گوید: «عالم و جلیل القدر و ثقه است.» . مرحوم مامقانی، فرمایش این دو را جمع می کند و می گوید: «این شخص، ثقه است » . (37) آقای خویی، با احتیاط حرکت می کند و می فرماید: «در حسن بودن و جلالت این شخص، اشکالی نیست و در این مورد، فرمایش شیخ طوسی که فرمودند: «ایشان، فاضل و جلیل القدر» یاایشان، عالم فاضل است، کفایت می کند و حسن حال اش را به دست می آوریم، اما نمی توانیم با این فرمایش، وثاقت اش را ثابت کنیم. از طرفی هم پیش از علامه و ابن داود، کسی را نیافتیم که ایشان را ثقه بداند و شاید این دوبرداشتی اشتباه از فرمایش شیخ طوسی کرده اند، که فرموده بود «جلیل القدر است » . او، سپس می فرماید: «این نیز بعید نیست.» . (38) 4- محمد بن مسعود (ابوالنضر) (39) - ایشان، صاحب تفسیر عیاشی است. ایشان، در ابتدای امر از علمای اهل سنت بود، ولی شیعه شد و خدمات زیادی به مذهب شیعه کرد. نجاشی گوید: «ایشان، ثقه، راستگو، و عین یعنی شخصیتی از شخصیت های این طایفه است. ابتدا، مذهب عامی داشت و سنی بود و از احادیث عامه زیاد شنیده بود، آن گاه مستبصر شد و مذهب شیعه را پذیرفت.» . (40) مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «ایشان، جلیل القدر بود و روایات و اخبار زیادی را می دانست و بصیرت و آشنایی خوب و وسیعی نسبت به آن ها داشت و صحیح را از سقیم می شناخت و اطلاعات کافی نسبت به روایات داشت.» . (41) نیز مرحوم شیخ طوسی در رجال اش می فرماید: «ایشان، از نظر علم و فضل، ادب، فهم، هوشیاری، بیش ترین بهره را نسبت به اهل زمان خود در مشرق (اطراف خراسان) داشت.» . (42) مرحوم آقای خویی می فرماید: «طریق شیخ صدوق به المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی العمری قدس سره، عن جعفر بن محمد بن مسعود، عن ابیه ابی النضر، عن محمد بن مسعود العیاشی، حنان بن سدیر است. (این طریق) مانند طریق شیخ طوسی، ضعیف است » . (43) عرض متواضعانه ی ما به مرحوم خویی رحمه الله، این است که اگر پذیرفتیم این طریق شیخ به سدیر ضعیف است، به جهت جعفر بن محمد است، لکن شیخ صدوق، طریق دیگری به غیر از ایشان دارد که در آن، حیدر بن محمد السمرقندی است و شما، جلالت ایشان را پذیرفته اید و دیگران نیز مانند شیخ طوسی و علامه حلی، ایشان را توثیق کرده اند. پس تا این جا، مشکل سندی نداریم. 5- جبرییل بن احمد الفاریابی - شیخ طوسی، در مورد ایشان می فرماید: «ایشان، مقیم «کش » بود و روایات زیادی را از علمای عراق و قم و خراسان نقل کرده است. » . (44) مرحوم مامقانی، از وجیزه ی علامه مجلسی و بلغة [ المحدثین سلیمان بن عبدالله ماخوزی ] نقل می کند که ایشان، ممدوح است و نیز می گوید، آقا وحید بهبهانی، در تعلیقه اش می فرماید: «دایی من (علامه مجلسی) ایشان را ممدوح دانسته است. ظاهرا، منشا آن، فرمایش شیخ طوسی است که می گوید: «ایشان، کثیر الروایة و معتمد کشی بوده است » به طوری که هر جا دست خط و نوشته ی این شخص را می دید، اعتماد و بلافاصله آن را نقل می کرد.» .بنابراین، کثیرالروایه بودن جبرییل بن احمد و اعتماد کشی به دست خط ایشان، اشعار بر جلالت اش دارد، بلکه وثاقت اش را می رساند. مرحوم مامقانی، از حواشی مجمع الرجال قهپائی - که خود مصنف، آن حاشیه ها را مرقوم کرده است - نقل می کند که ایشان می گوید: «از این که کشی، اسم ایشان را برده اند و از ایشان نقل کرده اند، اعتبار ایشان و اعتماد بر وی و بر دست خط و نوشته اش، ظاهر و هویدا می شود.» . مرحوم مامقانی، بعد از نقل فرمایش علما، نظر نهایی خود را چنین بیان می دارد: «سخنان علما، به جا و مناسب است و روایات جبرییل بن احمد را اگر جزء روایات موثق ندانیم، حداقل، جزء روایات حسان است.» . (45) مرحوم آقای خویی می فرماید: «کشی، روایات زیادی از ایشان نقل می کند، به طوری که هر جا دست خط او را می یافت و می دید، فورا، اعتماد و نقل می کرد، لکن همان طوری که می دانید و بارها اشاره شده است، اعتماد قدما بر شخص، نه لالت بر وثاقت اش دارد و نه دلالت بر حسن اش; به جهت این که آنان، احتمالا، بنا را بر اصالة العدالة می گذاشتند و اعتماد به آن شخص می کردند.» . (46) مرحوم تستری - که شخص نقادی است و به سختی، یک راوی را می پذیرد - در این مورد چنین اظهار نظر می کند: «تحقیق، این است که ایشان، شیخ عیاشی است و کشی نیز از او و یا از دست خط اش نقل کرده است...» . (47) ایشان، در تحقیق خود، دو مطلب را متذکر می شود که در واقع، اشاره به مبنا است: 1- شیخ عیاشی بودن; 2- اعتماد کشی بر وی. این که آیا شیخوخیت، وثاقت می آورد یا اماره بر توثیق است، و نیز اعتماد کشی، کفایت می کند یا نه، بحث های مفصلی را می طلبد که در محل خودش باید بحث شود، ولی انصافا، حسن ایشان، محرز است و مشکلی از این نظر ندارد. 6- موسی بن جعفر البغدادی - مرحوم مامقانی که سعه ی مشرب دارد، در مورد این شخص، با تامل حرکت می کند و می فرماید: «بر حسب ظاهر، ایشان، امامی مذهب و شیعه است، اما حال ایشان، مجهول بوده و نمی دانیم چه گونه آدمی بوده است، مگر این که متحد باشد با آقایی به نام ابن وهب بغدادی.» . او، در مورد این شخص می فرماید: «ظاهرا، شیعه ی امامی است، لکن مجهول الحال است.» . مرحوم مامقانی می فرماید: «ما، ابن وهب را از مجهولیت بیرون می آوریم، به این نحو که ابن داوود، ایشان را در باب معتمدین قرار داده است و لااقل، جزء حسان است، و امکان دارد ابن وهب، همان موسی بن جعفر بغدادی باشد. در چنین صورتی، ایشان، جزء مستثنیات محمد بن احمد بن یحیی در کتاب نوادر الحکمة نیست; یعنی، هر کسی را که در کتاب مذکور استثنا کرده، ضعیف بوده و بر عکس، هر کس را استثناء نکرده، ضعیف شمرده نمی شود. لذا در کتاب الذخیره، پس از نقل روایت، فرموده، در طریق اش، موسی بن جعفر بغدادی است که ایشان موثق نیست، لکن جزء مستثنیات نوادر الحکمة هم نیست. چه بسا، این گونه بیان، اشعار بر حسن حال وی دارد.» . از طرفی دیگر، مرحوم مامقانی می فرماید: مرحوم وحید بهبهانی می گوید: «محمد بن احمد بن یحیی (صاحب نوادرالحکمة) ایشان را استثنا نکرده و از وی روایت کرده است و این عدم استثنا، و ذکر روایت از ایشان، دلالت بر عدالت اش دارد... » . (48) بنابراین، «ابن وهب » جزء معتمدین ابن داوود بوده و از طرف دیگر، در صورت مطابقت اش با موسی بن جعفر بغدادی، جزء مستثنیات نوادر الحکمة نیست و اگر چه وثاقت او مشکل باشد، با این وجود، قدر متیقن، این است که جزء حسان است. 7- حسن بن محمد - بن سماعة - الصیرفی - علامه و شیخ طوسی، ایشان را چنین معرفی می کنند: «الحسن بن محمد بن سماعة، ابومحمد الکندی الصیرفی الکوفی، واقفی مذهب است، اما تصانیف خوبی دارد و فقه و دانش پاکی دارد (یعنی، انحراف سلیقه ندارد) و حسن انتقاد (یعنی در نقد یا انتخاب حدیث مهارت) دارد و احادیث زیادی را می دانست.» . نجاشی و علامه، در مورد ایشان می فرمایند: «ایشان، فقیه و ثقه است.» . (49) مرحوم آقای خویی می فرماید: «ایشان، از شیوخ واقفه و کثیرالحدیث بود. فقیه و ثقه است. » . (50) بنابراین، این فرد، مشکل مذهب و انحراف عقیده دارد، اما مشکل وثاقت ندارد. 8- حنان بن سدیر - مرحوم مامقانی می فرماید: «در مورد ایشان، سه قول وجود دارد: 1- ثقه است. این، فرمایش صریح شیخ طوسی در فهرست اش است و مؤیداتی هم برای آن می آورد: الف) ابن محبوب و دیگران از اصحاب اجماع، از ایشان روایت نقل کردند. ب) کثیرالروایة است. ج) روایات اش راست و استوار است. د) روایات اش مقبول است. این ها هم که نباشد، فرمایش خود شیخ که می گوید، «ثقه است » ، کافی است. 2- موثق است. این، نظر وجیزه، بلغه، حاوی است. 3- ضعیف است; چون، کیسانی مذهب است. (51) این، تصریح مامقانی است. البته، اولا، ایشان، واقفی مذهب بوده و نه کیسانی و ثانیا، انحراف عقیده، منافات با وثاقت ندارد و کم نیستند افرادی مانند غیاث بن ابراهیم و حفص بن غیاث و سکونی و ده ها نفر از روات عامی مذهب که حدیث شان نقل و به آن اعتماد می شود. مرحوم خویی می فرماید: «طریق صدوق به حنان بن سدیر، صحیح است.» و سه طریق را نقل می کند و سپس می گوید: «هر سه طریق، صحیح است.» . (52) 9- سدیر بن حکیم بن صهیب الصیرفی - سدیر، از اصحاب امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بود. مجموع روایاتی که از ایشان نقل شده، بیست و یک روایت است. از جمله ی آن ها، روایتی است که در ثواب پیاده و یا سواره رفتن به زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام است. ابن شهر آشوب، (53) ایشان را جزء خواص اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام معرفی می کند. حال، این که «آیا این جزء خواص بودن، کفایت می کند یا نه؟» ، حث خودش را دارد، ولی پاسخ این است که کفایت نمی کنند. در شان ایشان، دو طایفه روایات وارد شده است: یک طایفه، او را مدح، و طایفه دیگر، او را ذم می کند. 1- روایت حسین بن علوان از امام صادق علیه السلام، انه قال - و عنده سدیر - : «ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا و انا و ایاکم - یا سدیر - نصبح و نمسی.» . می گوید: «در خدمت امام صادق علیه السلام برویم و سدیر هم آن جا بود. امام فرمود: «همانا، خدا، موقعی که بنده ای را دوست بدارد، او را در مصیبت و بلا فرو می برد. و ای سدیر! ما و شما، شب و روزمان را این چنین سپری می کنیم.» . در این روایت، ابتدا کبرایی (هنگامی که خدا بنده ای را دوست بدارد، بلا را به او می دهد) آمده، سپس بر سدیر تطبیق داده شده است. پس این روایت، مدح سدیر است. آقای خویی می فرماید: «خود این روایت، مشکل سندی دارد، به جهت این که در طریق اش احمد بن عبید است که توثیق نشده است.» . 2- روایت زید شحام از امام صادق علیه السلام: «انی لاطوف حول الکعبة و کفی فی کف ابی عبدالله علیه السلام » . فقال: و دموعه تجری علی خدیه، فقال: «یا شحام! ما رایت ما صنع ربی الی » . ثم بکی و دعا، ثم قال لی: «یا شحام! انی طلبت الی الهی فی سدیر و عبدالسلام بن عبدالرحمان - و کانا فی السجن - فوهبهما لی وخلی سبیلها.» . زید شحام گوید: مشغول طواف بودم، در حالی که دست ام در دست امام صادق علیه السلام بود. و اشک امام علیه السلام، بر گونه هایش جاری بود. امام فرمود: «ای شحام! ندیدی خدا چه عنایاتی به ما دارد؟» . آن گاه گریه کرد و دعا کرده باز فرمود: «ای شحام! من، از خداوند عزوجل، آزادی «سدیر» و «عبدالسلام » را خواستم و این که خداوند، آن دو را به من ببخشد. و خدا بخشید و آزادشان کرد.» . بنابراین، این روایت، سدیر را مدح می کند. علامه، این روایت را معتبر می داند; یعنی; از نظر او، این روایت، مشکل سندی ندارد، ولی آقای خویی، این روایت را تضعیف می کند و می گوید: «این روایت، مشکل سندی دارد، به جهت این که در طریق اش، علی بن محمد قتیبی است و این شخص، هر چند که از مشایخ کشی است، اما توثیقی ندارد.» . اشکال دوم ایشان، این است که بر فرض این که ما از مشکل سند چشم پوشی کنیم، باز این حدیث، هیچ دلالتی بر وثاقت و یا حسن «سدیر» ندارد، بلکه در نهایت، این را می رساند که امام علیه السلام، ایشان را (سدیر و عبدالسلام) دوست می داشت و با آنان مهربان بود، و امام علیه السلام، به همه ی شیعیان و موالیان اش، مهربان بودند. بنابراین، این روایت، دلالت بر وثاقت و حسن آنان ندارد. پذیرش فرمایش آقای خویی، مشکل است; زیرا، در روایت، «کان یحبه » است و دوست داشتن، غیر از مهربانی است. کسی که در طرف مقابل امام باشد (و تابع امام نباشد) امام، به ایشان، به این نحو خاص، عنایت نخواهد داشت. بنابراین، هر چند وثاقت اش را نتوانیم به دست آوریم، ولی دلالت این روایت بر حسن سدیر را می توان ثابت کرد. و علامه حلی می فرماید: «این حدیث دلالت بر علو مرتبه آن دو نفر - سدیر و عبدالسلام - دارد.» . (54) مرحوم خویی، یک مبنایی دارند که ظاهرا، امام خمینی قدس سره نیز همین مبنا را داشتند و آن این که روایتی که مدح گوید، و ناقل آن، خود ممدوح باشد، در این صورت، دور لازم می آید; چون، قبول این روایت، متوقف بر قبول خود راوی است و ثقه بودن اش، متوقف بر همین روایتی است که خود نقل می کند. امام راحل نیز می فرماید، این سنخ روایات، که ناقل اش خودش باشد، موجب سوءظن به او می شود (55) و نه مدح! اگر از مشکل سندی این دو روایت، چشم پوشی کنیم، روایت نخست و دوم، هیچ مشکل دلالی ندارد. روایات ذم سدیر 1- روایت محمد بن عذافر از امام صادق علیه السلام: - ذکر عنده علیه السلام سدیر فقال: «سدیر عصیدة بکل لون » . در محضر حضرت، صحبت از «سدیر» شد. امام فرمود: «سدیر، عصیده به هر رنگی است.» . طریحی، در توضیح این مطلب می گوید: «عصیده به هر رنگی، یعنی با همه نشست و برخاست می کند.» . آقای خویی، می فرماید، اولا، این روایت، مشکل سندی دارد; چون، در سندش، علی بن محمد است که توثیق ندارد. و این روایت، دلالت بر ذم ندارد; چون، محتمل است که مراد امام از این جمله، این باشد که حقیقت سدیر و واقع او، هرگز تغییر نمی کند، هر چند به هر رنگی درآید; یعنی، حقیقت او، ثابت است و او، همانند عصیده است که حقیقت او ثابت است، هر چند رنگ او تغییر می کند. 2- معلی بن خنیس (56) گوید: نامه های «عبدالسلام » و «سدیر» و دیگران را (از عراق) به خدمت امام صادق علیه السلام بردم. این، در زمانی که سیاه جامگان (57) قیام کرده بودند و در میان آنان، علویان فریب خورده ای، مانند عیسی بن موسی وجود داشت که شیطان او را تحریک کرد و نخستین کسی شد که لباس عباسیان و اهلیت بر تن کرد. و این ها، زمینه ساز حکومت بنی عباس شدند، (58) ولی هنوز خلفای عباسی، به حکومت نرسیده بودند. در چنین شرایطی، نوشته بودند: «ما، امید داشتیم که کار به دست شما بیفتد. نظرتان چیست؟» . موقعی که امام، از مضمون نامه مطلع گشت، بلافاصله، نامه ها را بر زمین کوبید و فرمود: «اف، اف! ما انا لهؤلاء بامام! اما یعلمون انه انما یقتل السفیانی!» . (59) گفته اند، این روایت، دلالت بر ذم «سدیر» دارد; زیرا، امام علیه السلام فرمودند: «من، امام اینان نیستم » . مرحوم آقای خویی گوید: «اولا، این روایت، از نظر سند، ضعیف است، به جهت صباح بن سیابه، و ثانیا، از نظر دلالت، هیچ گونه دلالتی بر قدح و ذم سدیر ندارد; زیرا، این ها آرزو داشتند که خلافت به امام صادق علیه السلام منتهی شود، اما جهل به واقعیت داشتند که این امر به کسی منتهی می شود که سفیانی را می کشد (یعنی امام زمان ( علیه السلام) و امام صادق علیه السلام با بیان اش، آنان را به واقعیت آگاه ساخت و به آنان مطلب را فهمانید.» . (60) 3- سدیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «یا سدیر! الزم بیتک و کن حلسا من احلاسه و اسکن ما سکن اللیل والنهار، فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا و لو علی رجلک » . (61) ای سدیر! در خانه ات بنشین و زیراندازی از زیراندازهایش باش و همان جا بنشین و تکان نخور. و هر وقت خروج سفیانی را به تو رساندند و دیدی سفیانی خروج کرد، پس پیاده هم که شده، خود را به ما برسان.» . (62) البته، گاهی از اوقات، دستورهایی از سوی ائمه ی طاهرین علیهم السلام به اشخاص صادر می شد که مناسب با ظرفیت همان شخص بود. از جمله ی آن ها، حدیث مذکور در مورد سدیر است که امام علیه السلام دستور به خانه نشینی و عدم دخالت در امور جاری می دهد، ولی در مقابل، نوجوانی مانند هشام بن حکم است که امام صادق علیه السلام دستور به بحث با مرد شامی می دهد و هشام را در بحث کردن تحسین می کند. (63) ابو خالد کابلی گوید، به کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفتم و دیدم ابوجعفر مؤمن الطاق، کنار قبر شریف نشسته و در حالی که دگمه هایش را باز کرده و سینه سپر کرده، سرگرم بحث و گفت و گو با علما است، به طوری که یکی می گویند و ایشان، چندین جواب می دهد. دیدم، خیلی مشکل شده است. لذا رفتم سر به گوش او کرده و گفتم: «مگر آقا نگفت بحث نکن؟» . گفت: «آقا به تو امر کرد که به من ابلاغ کنی؟» . عرض کردم: «نه; به من فرمود.» . پس جواب داد که «تو بحث نکن!» . ابو خالد گوید، پیش امام برگشته و مطلب را برای ایشان نقل کردم. آقا خندید و فرمود: «او، با تو فرق می کند.» ; یعنی، او، یک نوع مسئولیت دارد و تو به گونه ی دیگر مسئولیت داری. (64) آقای خویی می گوید: «آن چه که از روایات ما مدح و ذم در مورد سدیر گفته شد، با هیچ کدام شان نمی توان بر خوبی و یا بدی سدیر استدلال کرد.» . با این وجود، آقای خویی نظر خودش را چنین بیان می دارد: «اولا، سدیر بن حکیم، ثقه است، به جهت این که جعفر بن محمد بن قولویه و نیز علی بن ابراهیم - در تفسیرش - به وثاقت ایشان شهادت داده اند. (65) ثانیا این توثیق، هیچ گونه تعارضی با روایت علامه از قول سید علی بن احمد عقیقی که گفته: «سدیر بن صیرفی، مخلط است » ندارد، و چون وثاقت عقیقی ثابت نشده است و از طرفی، خود تخلیط، یعنی، هم روایات معروف و هم روایات منکر را نقل کردن، منافاتی با وثاقت راوی ندارد.» . ایشان، در پایان می فرماید: «طریق شیخ صدوق به سدیر، صحیح است و مشکل سندی هم ندارد.» . (66) محور سوم - شواهد و مؤیدات با بررسی سند روایت مورد نظر، تقریبا، مشکل سندی حل شد و از طرفی با قطع نظر از سند آن، روایات زیادی از ائمه ی طاهرین علیهم السلام وارد شده که مضمون شان با مضمون این روایت، مطابقت دارد. و متن روایت مذکور را تایید و تقویت می کند. یک سری از آن ها، از خود امام صادق علیه السلام است و یک سری از امام زین العابدین علیه السلام و از امام باقر علیه السلام و امام رضا علیه السلام است. ما، در این جا به برخی از آن ها اشاره می کنیم: شواهدی از روایات امام صادق علیه السلام روایت یکم - عن ابی بصیر، قال: سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: «ان سنن الانبیاء علیهم السلام بما وقع بهم من الغیبات حادثة فی القائم منا اهل البیت حذو النعل بالنعل، والقذة بالقذة.» . قال ابوبصیر: فقلت: «یابن رسول الله! و من القائم منکم اهل البیت؟» . فقال: «یا ابا بصیر! هو الخامس من ولد ابنی موسی ذالک ابن سیدة الاماء، یغیب غیبة یرتاب فیها المبطلون، ثم یظهره الله عزوجل، فیفتح الله علی یده مشارق الارض ومغاربها...» . (67) ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «همانا سنت های انبیا با غیبت هایی که بر آنان واقع شده است، همه، در باره ی قائم ما اهل بیت، طابق النعل بالنعل و موبه مو، پدیدار می گردد. روایت دوم - ... عن زید الشحام، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «ان صالحا علیه السلام غاب عن قومه زمانا، و کان یوم غاب عنهم کهلا... فلما رجع الی قومه لم یعرفوه بصورته...، وانما مثل القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مثل صالح.» . (68) زید شحام از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «صالح، زمانی از میان قوم خود غیبت کرد در حالی که مردی کامل بود... و موقعی که به پیش قوم اش برگشت، او را نشناختند... و همانا مثل قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مثل صالح است.» . روایت سوم - عن عبدالله بن سنان، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: «فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنة من موسی بن عمران علیه السلام » . قال: خفاء مولده و غیبته عن قومه.» . فقلت: «وکم غاب موسی عن اهله و قومه؟» . فقال: «ثمانی و عشرین سنة.» . (69) عبدالله بن سنان، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: «در قائم، سنتی از موسی بن عمران است.» . گفتم: «سنت او از موسی بن عمران چیست؟» . فرمود: «پنهانی ولادت اش و غیبت از قوم اش.» . گفتم: «موسی از قوم و اهل اش چه قدر غایب بود؟» . فرمود: «بیست و هشت سال » . روایت چهارم - عن ابی بصیر، قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: «ان فی صاحب هذا الامر سنن من سنن الانبیاء علیهم السلام: سنة من موسی بن عمران، و سنة من عیسی، و سنة من یوسف، و سنة من محمد صلی الله علیه و آله. فاما سنة من موسی بن عمران فخائف یترقب، و اما سنة من عیسی فیقال فیه ما قیل فی عیسی، و اما سنة من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجابا، یرونه ولایعرفونه، و اما سنة من محمد صلی الله علیه و آله فیهتدی بهداه ویسیر بسیرته.» . (70) ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کند که فرمود: «همانا در باره ی صاحب این امر، سنت هایی از سنت های انبیا است: سنتی از موسی بن عمران، و سنتی از عیسی و سنتی از یوسف و سنتی از محمد صلی الله علیه و آله. اما سنت او از موسی بن عمران، آن است که او نیز خائف و مراقب و منتظر است و اما سنت او از عیسی، آن است که در حق او نیز همان می گویند که درباره ی عیسی گفتند، اما سنت او از یوسف، مستور بودن است. خداوند، میان او و خلق، حجابی قرار می دهد، او را می بینند، اما نمی شناسند. اما سنت او از محمد صلی الله علیه و آله آن است که به هدایت او مهتدی می شود و به سیره ی او حرکت می کند. شواهدی از روایات امام زین العابدین علیه السلام روایت - عن سعید بن جبیر، قال: سمعت سید العابدین علی بن الحسین علیه السلام یقول: «فی القائم منا سنن من الانبیاء: سنة من ابینا آدم علیه السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهیم، و سنة من موسی و سنة من عیسی، و سنة من ایوب و سنة من محمد صلی الله علیه و آله. فاما من آدم و نوح فطول العمر، واما من ابراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، و اما من موسی، فالخوف والغیبة، و اما من عیسی فاختلاف الناس فیه، و اما من ایوب فالفرج بعد البلوی، واما من محمد صلی الله علیه و آله فالخروج بالسیف » . (71) سعید بن جبیر گوید: از سید العابدین علی بن الحسین علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در قائم ما، سنت هایی از انبیا علیهم السلام وجود دارد: سنتی از پدرمان آدم علیه السلام و سنتی از نوح و سنتی از ابراهیم و سنتی از موسی و سنتی از عیسی و سنتی از ایوب و سنتی از محمد صلی الله علیه و آله. از آدم و نوح، طول عمر، و از ابراهیم، پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم، از موسی، ترس و غیبت، از عیسی، اختلاف مردم درباره ی او، و از ایوب، فرج بعد از گرفتاری، و از محمد، خروج و قیام با شمشیر.» . شواهدی از روایات امام باقر علیه السلام روایت - ... عن ابی بصیر قال: سمعت ابا جعفر الباقر علیه السلام یقول: «فی صاحب هذا الامر سنن من اربعة انبیاء: سنة من موسی، و سنة من عیسی، و سنة من یوسف، و سنة من محمد صلی الله علیه و آله.» . فقلت: «ما سنة موسی؟» . قال: «خائف یترقب.» . قلت: «وما سنة عیسی؟» . فقال: «یقال فیه ما قیل فی عیسی.» . قلت: «فما سنة یوسف؟» . قال: «السجن والغیبة.» . قلت: «و ما سنة محمد صلی الله علیه و آله؟» . قال: «اذا قام سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله...» . (72) ابوبصیر گوید: از ابوجعفر امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در صاحب این امر، سنت های چهار پیامبر وجود دارد: سنتی از موسی، و سنتی از عیسی، و سنتی از یوسف، و سنتی از محمد علیهم السلام.» . پس عرض کردم: «سنت موسی چیست؟» . فرمود: «ترسان و نگران و منتظر» . گفتم: «سنت عیسی چیست؟» . فرمود: «آن چه که در مورد عیسی گفته شده، درباره ی او (صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) نیز گفته شود.» . پرسیدم: «سنت یوسف کدام است؟» . فرمود: «زندانی شدن و پنهان شدن از دیدگان.» ... گفتم: «سنت محمد صلی الله علیه و آله چه چیز است؟» . فرمود: «موقعی که قیام کند، به سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله رفتار خواهد کرد...» . شاهدی از روایات امام رضا علیه السلام راوی گوید از امام رضا علیه السلام پرسیدم: «چه کار کنم با حدیثی که زرعة بن محمد حضرمی از سماعه بن مهران نقل کرده که امام صادق علیه السلام گوید: «ان ابنی هذا فیه شبه من خمسة انبیاء: یحسد کما حسد یوسف علیه السلام، و یغیب کما غاب یونس و ذکر ثلاثة اخر» . قال علیه السلام: «کذب زرعة! لیس هکذا حدیث سماعة! انما قال: «صاحب هذا الامر - یعنی القائم - فیه شبهة من خمسة انبیاء، و لم یقل ابنی...» . (73) از سماعه بن مهران نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود: «همانا، در این فرزندم، شباهت پنج پیامبر وجود دارد: حسد می شود همچنان که یوسف علیه السلام مورد حسد شد، و غائب می شود، همچنان که حضرت یونس علیه السلام غائب شد، و سه شباهت دیگر را ذکر می کند.» . امام رضا علیه السلام در پاسخ پرسش من فرمود: «زرعه، دروغ گفته، و سخن را برگردانیده است و حدیث سماعة، این چنین نیست. سماعه چنین نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «در صاحب این امر - یعنی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) - شباهت پنج پیامبر وجود دارد...» . شاید، زرعه، می خواسته روایت امام صادق را بر اسماعیل، فرزند امام صادق علیه السلام تطبیق دهند و آن را شاهدی بر مذهب اسماعیلیه قرار دهند، لذا امام رضا علیه السلام در یک موضع گیری سریع و به جا فرمودند: «زرعه، دروغ می گوید» و آن گاه اصل حدیث را نقل فرمودند. محور چهارم - بررسی دلالی روایت سنت، در قرآن کریم، با الفاظ و صیغه های مختلفی وارد شده است، که عبارت است از: «سنن »«سنة »، «سنتنا» ، «سنة الاولین » ، «سنة الله.» سنت، یعنی طریق و روشی که غالبا و یا دائما جریان دارد. این طریق معمول و مسلوک، گاهی، طریق و روش گذشتگان است و گاهی طریق و سنت الهی است. طریق گذشتگان، مانند آیه ی شریف «لا یؤمنون به وقد خلت سنة الاولین.» ; (74) کافران، به قرآن (ذکر) ایمان نمی آورند و همانا، سنت و طریق گذشتگان نیز چنین بوده است. (75) روش و طریق الهی، گاهی درباره ی مخالفان و مشرکان است و گاهی درباره ی انبیا صالحان و مؤمنان است. سنت الهی درباره ی مشرکان، به معنای نابودی و هلاک آنان است. خداوند، می فرماید: 1- «سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا ولا تجد لسنتنا تحویلا» (76) مراد از این آیه ی شریف، نابودی و به هلاکت رساندن مشرکان است که پیامبرشان صلی الله علیه و آله را از شهر و دیارش بیرون کردند، پس در این جا، «هلاک » ، همان سنت الهی است. این که آن را به پیامبران نسبت داده، به این جهت است که این سنت و طریق را خداوند به خاطر انبیا، اتخاذ کرده است. پس معنای این آیه ی شریف - والله العالم - چنین می شود: «مشرکان را هلاک خواهیم کرد به خاطر سنتی که ما برای پیغمبران پیش از تو، اجرا کردیم و تو، هیچ تغییر و تبدیلی برای سنت ما نخواهی یافت.» . (77) 2- «الا ان یاتیهم سنة الاولین » . (78) مراد، عذاب و ریشه کن شدن مشرکان است. (79) 3- «سنة الله فی الذین خلوا من قبل..» . (80) یعنی، عقوبت و نکاتی مانند تبعید و هدر بودن خون شان و... که منافقان و نظایر آنان را به دلیل پافشاری شان، بدان وعده کردیم. 4- «فهل ینظرون الا سنة الاولین » . (81) آیا آنان، به جز سنت پیشینیان (عذاب های دردناک آنان) چیزی را انتظار دارند؟» . مراد، همان روش و طریقه ی الهی است که در اثر مکر و تکذیب آیات خداوند، بر آنان نازل می شود. مراد از تبدیل سنت، جایگزینی عافیت و نعمت را به جای عذاب است، و مراد از تحویل سنت، منتقل کردن عذاب از گروهی که مستحق آن هستند به کسانی که استحقاق آن را ندارند. (82) 5- «سنة الله التی قد خلت فی عباده » ; (83) سنت و روش الهی در بندگان است که مسلم و مؤکد گردیده، و به هیچ وجه قابل برگشت نیست; یعنی، پس از دیدن باس و انتقام خداوند، توبه، قابل قبول نیست. (84) تا این جا، به مواردی از اجرای سنت های الهی در حق مشرکان و مخالفان لجوج، اشاره گردید، اما اجرای سنت های الهی در انبیا و صالحان: اجرای سنت های الهی در انبیا و صالحان نیز به انحای مختلف بر قرار بوده است که نمونه هایی از آن ها، به قرار ذیل است: 1- «سنة الله فی الذین خلوا من قبل » (85) مراد در این آیه، انبیا و رسولان گذشته است. (86) 2- «سنة الله التی قد خلت من قبل ولن تجد لسنة الله تبدیلا» . (87) یعنی، این سنت و طریقه ی دیرینه ی الهی است که انبیا و مؤمنان را اگر در ایمان خود صادق و در نیات خود مخلص باشند، بر دشمنان شان پیروز می گردانیم. طبق این آیه، هیچ شکستی نصیب مسلمانان نمی شود مگر در اثر مخالفت با خدا و رسول او. (88) و گاهی سنن، به معنای راه روش گذشتگان، از پیغمبران و امت های صالحی است که در دنیا، رضایت خداوند را در نظر داشته و به سعادت دنیا و آخرت ست یازیده اند. البته ناگفته نماند که مراد از راه و روش آنان، طریقه ی آنان است به طور اجمال و نه تمامی برنامه ی آنان به طور تفصیل. البته تفسیر دیگری هم شده که «طریقه » را اعم از راه و روش انبیا و صالحان و غیر آنان تفسیر کردند. آنان گفته اند، مراد از سنت های تمامی گذشتگان، اعم از حق و باطل است. این معنا، شامل صورت اول که در ابتدای بحث آوردیم، می شود. (89) نتیجه شاید مراد از «سنن الانبیاء» در این روایت و روایات دیگر، همین معنا باشد، یعنی، شیوه ها و راه و روش های زندگی انبیای سابق که یکی از آن ها همان غیبت ها و پنهان شدن از مردم بوده است. این غیبت ها، یا به امر خداوند عزوجل بوده و یا به لحاظ ترس از دشمنان خدا است. این غیبت ها، برای بسیاری از انبیا، به وقوع پیوسته است. غیبت ها و پنهان شدن انبیا 1- حضرت ادریس; ایشان، پس از جریانی که میان ایشان و جباران زمان به وقوع پیوست، به مدت بیست سال، غائب بودند (90) و پس از آن، ظاهر گشتند و به پیروان خود نوید فرج و قیام قائم از فرزندان خود، یعنی حضرت نوح را دادند و سپس از نظرها غایب شدند. خداوند، او را به آسمان برده و پیروان او، قرن ها و نسل ها، پیوسته، منتظر قیام نوح بودند، تا این که حضرت نوح ظاهر گردید. (91) 2- حضرت نوح; ایشان نیز تا سن چهار صدوشصت سالگی، یعنی پیش از بعثت، غیبت در او محقق بود. (92) 3- حضرت صالح; ایشان نیز برهه ای از زمان، از قوم خود غائب گردید و هنگامی که بازگشت، او را نشاختند و مردم، به سه گروه منکر و شاک و اهل یقین، تقسیم شدند. (93) 4- حضرت ابراهیم علیه السلام; مرحوم صدوق می فرماید، غیبت حضرت ابراهیم، شبیه به غیبت حضرت مهدی علیه السلام است، بلکه از آن هم شگفت انگیزتر است. ایشان از هنگام انعقاد نطفه تا زمانی که مامور به تبلیغ شد، در مخفی گاه بود. و پس از آن، دو غیبت دیگر هم داشت. بار سوم، ایشان به تنهایی، در بلاد سیر و سیاحت می کرد. (94) 5- حضرت یوسف; مدت غیبت ایشان، بیست سال بود. سه روز در چاه و چند سال در زندان و باقی آن را در پادشاهی گذراند. (95) 6- حضرت موسی علیه السلام; به مدت بیست و هشت سال از قوم خود ناپدید شد و پس از آن که او را شناختند، باز هم به مدت پنجاه و اندی سال، غائب گردید. (96) 7- حضرت شعیب; به مدت مدیدی از قوم خود غائب شد و سپس برگشت. (97) 8- حضرت اسماعیل صادق الوعد; ایشان، به مدت یک سال از قوم خود غائب شد. (98) 9- حضرت الیاس; ایشان، به مدت هفت سال، از قوم خود غائب و در بیابان ها متواری بود. (99) 10- حضرت سلیمان; ایشان نیز مدت طولانی از قوم خود غائب بود. (100) 11- حضرت دانیال; ایشان، به مدت نودسال، از قوم خود ناپدید، و در دست بخت النصر، اسیر بود. (101) 13- 12- حضرت لوط و عزیر; (102) 14- حضرت عیسی; ایشان، غیبت های متعددی داشتند که در بلاد به سیاحت می پرداخت. و قوم او، از وی خبری نداشتند. یک بار، غیبت ایشان، در مصر و شام، دوازده سال طول کشید. مجموع غیبات ایشان را تا دویست و پنجاه سال هم گفته اند. (103) پس مراد از سنن انبیا که در حق مهدی، جاری می شود، همین غیبت های طولانی، و دوری از انظار و چشمان مؤمنان، بلکه همگان است. تا این جا بحث پیرامون حدیث اول از سلسله احادیثی که در آن علل غیبت حضرت مهدی علیه السلام بیان شده، به پایان رسید، در درس های آینده، حدیث دوم را که در آن، علت دیگری نقل شده، مطرح و بحث خواهیم کرد. ان شاء الله. ادامه دارد... نوشته ی حاضر تقریر سلسله ی درس های «حدیث شناسی مهدویت » از استاد شیخ نجم الدین طبسی است که در «مرکز تخصصی مهدویت » در قم برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارائه شده است. از تلاش برادر حجة الاسلام سید حسن واعظی از دانش پژوهان کوشای این مرکز در تدوین این درس ها سپاسگذاری می شود. پی نوشت ها : 1) بحار، ج 52، ص 90، ح 3. 2) همان، ح 4. 3) همان، ح 4. 4) در کمال الدین، «ذالک » ، است. 5) در کمال الدین «لان » است. 6) انشقاق: 19. 7) علل الشرایع، ج 1، ص 245، ح 7; کمال الدین، ص 481. هر دو کتاب، از شیخ صدوق است. بحارالانوار از هر دو نقل کرده است. بحار، ج 52، ص 90; منتخب الاثر از بحار و آن از عیون اخبار الرضا نقل می کند. ص 326، ح 18. 8) سلسله سند علل الشرایع: حدثنا احمد بن محمد بن یحیی العطار، عن ابیه، عن محمد بن احمد بن یحیی عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری. 9) علل الشرایع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2; بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 2. ظاهرا روایت از امام جواد علیه السلام است. 10) محمد بن الفرج الرخجی، من اصحاب الرضا علیه السلام، ثقة. قال الشیخ و العلامه. و ذکره الشیخ ایضا فی اصحاب الجواد علیه السلام والهادی علیه السلام، و قال النجاشی: انه روی عن ابی الحسن موسی علیه السلام. و روی المفید فی الارشاد ما یدل علی مدحه و علو منزلته. وسائل، ج 20، ص 339 و مرحوم خویی در کتاب معجم، ج 17، ص 132، فرموده: «ایشان، از امام جواد نقل کرده اند.» . پس معلوم می شود که مقصود از ابوجعفر علیه السلام، (امام جواد) است. و احتمال می رود مراد محمد بن الفرج کوفی باشد که از اصحاب امام صادق علیه السلام است. 11) کافی، ج 1، ص 343، باب فی الغیبة، ح 31; مرآة العقول، ج 4، ص 61، ح 31. 12) کمال الدین، ج 2، ص 346، ب 33، ح 32; بحارالانوار، ج 52، ص 95، ح 8. 13) کافی، ج 1، ص 326، باب فی الغیبة، ح 2 و ح 3; مرآة العقول، ج 4، ص 34، ح 2; همان، ص 35، ح 3، بحارالانوار، ج 52، ص 95، ح 10; علل الشرایع، ص 286، ح 4. مانند حدیث علی بن جعفر از برادر خود امام کاظم علیه السلام; کمال الدین، 351، باب 34، ح 1; کافی، ج 1، ص 376، باب فی الغیبة، مرآة العقول، ج 4، ص 34. 14) علل الشرایع، ج 1، ص 284، باب 179، ح 1; بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 1. 15) بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 5; «ان للغلام » . 16) کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44، ح 7. علل الشرایع، ص 243، باب 179، ح 8. 17) غیبت نعمانی، ص 177، باب 10 (فصل چگونگی غیبت آن حضرت)، ح 21. 18) همان، ص 176، باب 10، (فصل چگونگی غیبت آن حضرت) ح 18، 19 و 20; همان، ص 172، باب 10 (فصل غیبت آن حضرت و فصول آن) ح 6; کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44، ح 7، 8، 9 و 10; همان، ص 346، باب 33، ح 32; کافی، ج 1، ص 378، باب فی الغیبة، ح 5; و همان، ص 379، ح 9، ص 382، 18 و 29; بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 5; همان، ص 96، ح 16; همان، ص 97، ح 17، 18، 19 و 20; همان، ص 98، ح 21 و 22. 19) مائده، 101. 20) الاحتجاج، ج 2، 285; کمال الدین، ج 2، ص 485، ب 45، ح 4، بحارالانوار، ج 52، ص 92، ح 7. 21) کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ص 384، ح 27; مرآة العقول، ج 4، ص 58، ح 27. 22) عهد و عقد و بیعت از نظر معنا با هم متقارب و نزدیک هست و گویا هم دیگر را تاکید می کنند. محتمل است که مراد از عهد، وعده با خلفای جور باشد. بدین معنا که آن ها را رعایت، مراعات کند. یا این که مراد، ولایت عهدی باشد، همانند امام رضا ( علیه السلام) و مراد از عقد، پیمان مصالحه و آتش بس باشد، همانند امام حسن ( علیه السلام) و مراد از بیعت، اقرار و اعتراف ظاهری به خلافت غیر باشد. مرآة العقول، ج 4، ص 58. 23) فتح: 25. 24) علل الشرایع، ج 1، ص 147; بحارالانوار، ج 52، ص 97، ح 19. 25) علل الشرایع، ح 1، ص 147. 26) کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11; علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179. بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8; منتخب الاثر، باب 28 (فی علة غیبته)، ص 330، ح 1. 27) کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11; علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179. بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8; منتخب الاثر، باب 28 (فی علة غیبته)، ص 330، ح 1. 28) رجال الخویی، ج 18، ص 189. 29) قاموس الرجال، محمد تقی تستری، ج 10، ص 96. 30) تنقیح المقال، شیخ عبدالله المامقانی، ج 3، ص 220: «لاشبهة فی کونه امامیا و کونه شیخ اجازة یغنیه عن التوثیق، فهو بحکم الثقة.» . 31) این کتاب به نام «رجال المجلسی » منتشر شده، و این مطلب در ص 177 به شماره 375 آمده است. 32) تنقیح المقال، مرحوم مامقانی، ج 1، ص 226. 33) رجال الخویی، ج 4، ص 122 و 133. 34) فهرست، شیخ طوسی، ص 64. 35) رجال، شیخ طوسی، ص 463. 36) خلاصة الاقوال، قسم 1، ص 127، تحقیق: نشر الفقاهة. 37) تنقیح المقال، ج 1، ص 384. 38) رجال الخویی، ج 6، ص 316. 39) محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش السلمی السمرقندی، ابوالنضر المعروف بالعیاشی. ثقة، صدوق... . وسائل الشیعة، ج 20، ص 342. دار احیاء التراث العربی. 40) نجاشی، ص 35. 41) فهرست، شیخ، ص 136. 42) رجال، شیخ طوسی، ص 497; اختیار معرفة الرجال الکشی، رقم 1014; خلاصة الاقوال، قسم 1، ص 247- نشر الفقاهة، معجم الرجال، ج 2، ص 315. 43) رجال الخویی، ج 17، ص 230. 44) رجال، شیخ طوسی، ص 458; المعجم الموحد، ج 1، ص 172. 45) تنقیح المقال، ج 1، ص 207. 46) معجم رجال الحدیث الخویی، ج 4، ص 33. 47) قاموس الرجال، ج 2، ص 565. 48) تنقیح المقال، ج 3، ص 255. 49) واقفی المذهب، الا انه جید التصانیف، نقی الفقه، حسن الانتقاد، (الانتقاء) کثیر الحدیث. قاله العلامة والشیخ. و قال النجاشی و العلامة: «انه فقیه ثقه » . و ذکر النجاشی ای واقفیا ایضا. وسائل الشیعه، ج 20 (الخاتمة)، ص 170. خلاصة الاقوال: 212، چاپ رضی، رجال ابن داوود: 442، الفهرست، شیخ طوسی: 51. 50) معجم رجال الحدیث الخویی، ج 5، ص 117. 51) تنقیح المقال، ج 1، ص 381. 52) معجم رجال الحدیث، خویی، ج 6، ص 302. 53) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 281. 54) خلاصة الاقوال: ص 165. 55) کلیات فی علم الرجال: 152. 56) شیخ طوسی در «کتاب الغیبة » در مورد ایشان می فرماید: «معلی از پیروان محکم و یا یکی از خدمتگزاران حضرت امام صادق علیه السلام بود و در پیش امام، جزء محمودین و پسندیده ها محسوب می شد و راه و روش امام را طی می کرد. مرحوم آقای خویی، از او خیلی دفاع می کند و می گوید: «هیچ مشکلی در وثاقت اش نداریم.» . رجوع شود به الغیبة، ص 347- مؤسسة المعارف الاسلامیة - ; نتایج مقیاس الهدایة، ج 7، 345. 57) اصحاب ابومسلم مروزی بودند. 58) مجمع البحرین، ج 3، ص 74. 59) الکافی، ج 8، ص 331، ح 509. 60) معجم رجال الحدیث، خویی، ج 8، ص 36. 61) الکافی، ج 8 ، ص 264، ح 383. 62) کافی، ج 8، ح 383. 63) کافی، ج 4. 64) سفینة البحار، ج 5، ص 353. 65) خلاصة الاقوال، ص 165، باب 10، شماره 479. البته آقای خویی از مبنای خود نسبت به رجال کامل الزیارات در اواخر عمرشان برگشته است. 66) معجم رجال الحدیث، خویی، ج 8، ص 37. 67) ا کمال الدین، ج 2، ص 345، ب 33، ح 31. ب - الایقاظ من الهجعة، ص 326، ب 10، ح 39. ج - بحارالانوار، ج 51، ص 146، ب 6، ح 14. 68) ا) کمال الدین، ج 1، ص 136; البرهان، ج 2، ص 24; بحارالانوار، ج 51، ص 215. ب) قصص الانبیاء، ص 98; بحارالانوار، ج 11، ص 386. 69) ا) کمال الدین، ج 2، ص 350; اثبات الهداة، ج 3، ص 459; بحارالانوار، ج 51، ص 216، نورالثقلین، ج 4، ص 125. ب) کمال الدین، ج 2، ص 34; اثبات الهداة، ج 3، ص 471. 70) ا) کمال الدین، ج 2، ص 350; دلائل الامامة، ص 251; الخرائج، ج 2، ص 936; اثبات الهداة، ج 3، ص 474; بحارالانوار، ج 51، ص 223. ب) کمال الدین، ج 2، ص 28; اثبات الهداة، ج 3، ص 258. 71) ا) کمال الدین، ج 1، ص 321، ب 31، ح 3. اعلام الوری، ص 402; کشف الغمة، ج 3، ص 32; الصراط المستقیم، ح 2، ص 238; بحارالانوار، ح 51، ص 217. ب) کمال الدین، ح 1، ص 322، ح 4 و 5; بحارالانوار، ج 51، ص 217. 72) الغیبة، نعمانی، ص 164; الامامة والتبصرة، ص 93، اثبات الوصیة، ص 226; کمال الدین، ج 1، ص 152، 326، 327، 329; دلائل الامامة، ص 291; تقریب المعارف، ص 190; کنز الفوائد، ص 175; الغیبة طوسی، ص 140 و 261; اعلام الوری، ص 403; اثبات الهداة، ج 3، ص 460، 468، 469 و 513; بحارالانوار، ج 14، ص 339; همان، ج 51، ص 216. 73) الکشی، ص 476، الرقم 904، ابوعمرو قال: سمعت حمدویه، قال: زرعة بن محمد الحضرمی واقفی; معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 165. 74) حجر: 13. 75) المیزان، ج 12، ص 141. 76) اسراء: 77. 77) المیزان، ج 13، ص 175. 78) کهف: 55. 79) المیزان، ج 13، ص 331. 80) احزاب: 62. 81) فاطر: 43. 82) المیزان، ج 7، ص 58. 83) غافر: 85 . 84) المیزان، ج 17، ص 357. 85) احزاب: 17. 86) المیزان، ج 16، ص 332. 87) فتح: 23. 88) المیزان، ج 18، ص 312. 89) المیزان، ج 4، ص 299. 90) کمال الدین، از ص 127 به بعد; الشیعة والرجعة، ج 1، ص 280. 91) کمال الدین، ج 1، ص 127. 92) کمال الدین، ح 1، ص 135; الشیعة والرجعة، ج 1، ص 285. 93) کمال الدین، ح 1، ص 136; الشیعه والرجعة، ج 1، ص 285. 94) کمال الدین، ح 1، ص 139; الشیعه الرجعة، ص 28. 95) الشیعة والرجعة، ح 1، ص 288; الکامل فی التاریخ، ح 1، ص 54. 96) الشیعه والرجعة، ج 1، ص 288- کمال الدین، ح 1، ص 145. 97) الشیعة والرجعة، ح 1، ص 390. 98) الشیعة والرجعه، ح 1، ص 290. 99) الشیعه والرجعة، ج 1; ص 292. 100) الشیعه و الرجعة، ح 1، ص 293. 101) الشیعه و الرجعة، ج 1، ص 296. 102) الشیعه و الرجعة; ج 1، ص 296- 298. 103) الشیعه و الرجعة، ج 1، ص 299.

حضرت آیت الله سیستانی به پرسشی درباره استخاره پاسخ داده اند.

1- پرسش: آیا برای ازدواج نیازی به استخاره می باشد؟

پاسخ: قدر متیقّن ازموارد استخاره مورد تحیّر و تردید و نرسیدن به نتیجه علیرغم مشورت است.

2- پرسش: آیا استخاره به طریقی که امروزه در میان ما متداول است، شرعاً وارد و پسندیده است؟ و آیا تکرار آن ضرری دارد اگر با تصدّق همراه شود تا با خواسته استخاره کننده، برابر گردد؟

پاسخ: استخاره به هنگام حیرت و تساوی احتمالات و رجحان نداشتن یک احتمال، به قصد رجاء انجام می شود آن هم پس از فکر و مشورت، اما تکرار آن به سبب حیرت، صحیح نیست مگر در صورت تغییر موضوع و دادن صدقه به مقدار از مال..

1- مگر امام حسین (ع) از عاقبت كار جنگ خبر نداشتند، پس چرا حداقل برای بچه ها آب ذخیره نكردند؟

پاسخ: اتفاقاً آنان آب را ذخیره کردند زیرا سه روز بود که آب بسته شده بود و طبیعی است که یک کاروانی که حدود 200 نفر زن و مرد هستند با وسائلی که آن زمان همراه داشته اند برای بیش از سه روز امکانات نگهداری آب بیشتر نداشته اند.

2- پرسش: مگر امام حسین(ع) در زمان حركت بطرف كوفه از عاقبت كار خود خبر نداشتند؟ پس چرا همسر و دختران خردسالشان را همراه خود بُردند؟

پاسخ: امام حسین (ع) علم غیب داشت و بلکه همه معصومین علیهم السلام علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف آور نمی باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم(ص) باعلم غیب خود همیشه می داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی کند و هر اختلافی که باشد به مردم می گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی کند بلکه به ظاهر عمل می کند، امام حسین(ع) نیز از علم غیب استفاده نمی کند و با اینکه عاقبت و سرانجام این سفر را با علم و غیب می دانست اما به طوری عمل کرد که گویا عاقبت کار را نمی داند و به این سفر رفت. هر کس طبق ظاهر اینگونه عمل می کند که وقتی در شهری باشد که جانش در خطر باشد و حرمت حرم خدا را نگه داشته نشود و ببیند مردم شهری دیگر او را دعوت کرده اند به آنجا حرکت می کند. 3- پرسش: آیا آب خواستن امام حسین علیه السلام برای فرزندش از روی ذلت بود و اینکه گفته میشود حضرت عباس علیه السلام وقتی روی اسب سوار می شد زانوی آن حضرت به گوش اسب می رسید نظرتان چیست؟

پاسخ: این روشن است که آب خواستن از روی ذلت یا تقاضای سیراب کردن فرزند از روی ذلت خلاف شأن سید الشهداء علیه السلام است و یقیناً آن حضرت انجام نمی دهد اما اگر این عمل حضرت از روی عزت نفس و برای اتمام حجت باشد و برای نشان دادن نهایت قساوت قلبی دشمن و بی رحمی کاملی آنان باشد در اینصورت عملی بسیار زیبا و عاقلانه و از روی شجاعت خواهد بود. و اما توصیفاتی که از حضرت ابوالفضل (ع) شده است اصل آنکه آن حضرت بلند قامت و رشید بوده مسلم است، و این نکته که پاهای آنحضرت وقتی در رکاب بوده زانوی حضرت به گوش اسب می رسیده در برخی کتابها آمده است اما خیلی قابل اعتماد نیست زیرا در اینگونه موارد گاهی مبالغه شده است.

4- پرسش: برخی علما می گویند قیام امام حسین علیه السلام برای برقراری حكومت اسلامی بوده است...اگر اینطور بوده ایشان در همان مدینه كه بهتر میتوانستند قیام كنند؟

پاسخ: اولاً هدف اصلی امام حسین(ع) برقرار حکومت نبود بلکه برکنارکردن و رسوا نمودن بنی امیه هدف اصلی آن حضرت بود، هدف اصلی این نبود که بگوید من خلیفه پیامبر هستم بلکه می خواست بگوید بنی امیه خلیفه پیامبر نیستند و مردم حکومت اسلامی را در روش یزید ندانند و تصور نکنند اعمال بنی امیه همان روش و دستورات دین اسلام است. و ثانیاً منطقه عراق به جهت ایامی که حضرت علی(ع) در آنجا حضور داست گرایش و علاقه به اهل بیت (ع) داشتند، اما چنین زمینه ای در شهر مدینه وجود نداشت و در مدینه بسیاری از مردم گرایش و عقیده به عثمان داشتند و به غلط تصور می کردندکه عثمان به ناحق کشته شده است. تبلیغات معاویه بر علیه اهل بیت علیهم السلام نیز در مدینه و شام بسیار زیاد بود اما در عراق کمتر اثر گذاشته بود.

5- پرسش: مگر امام حسین (ع) از عاقبت كار جنگ خبر نداشتند، پس چرا حداقل برای بچه ها آب ذخیره نكردند؟

پاسخ: اتفاقاً آنان آب را ذخیره کردند زیرا سه روز بود که آب بسته شده بود و طبیعی است که یک کاروانی که حدود 200 نفر زن و مرد هستند با وسائلی که آن زمان همراه داشته اند برای بیش از سه روز امکانات نگهداری آب بیشتر نداشته اند.

6- چرا در مراسم مذهبی شیعیان انسان دچار غم و اندوه می شود؟ (من در آلمان هستم و تقریبا به همه مراسم مختلف مذهبی رفته ام. مراسم مذهبی اهل سنت كه نوعی احساس خوشحالی آمیخته است ..) و چرا همه كسانی كه اسلام می آورند به نوعی در زندگی و كار شكست خورده هستند؟ من این را به تجربه دیده ام كه آدم موفق و حسابی آلمانی مسلمان نمی شود بلكه تازه مسلمانهای اینجا همه از اقلیتهای قومی-نژادی هستند...این واقعیت را چطور توجیه می كنید؟

پاسخ: اولاً همه مراسمات شیعیان چنین نیست. ما شیعیان در محرم و صفر و در ایام عزا و شهادت رهبران دینمان عزاداری می کنیم و در ایام ولادت معصومین و اعیاد مذهبی مراسم شاد داریم و اتفاقاً اهل سنت ـ بر خلاف آنچه شما فرمودید ـ جشن گرفتن در تولد پیامبر و اعیاد مذهبی را حرام می دانند و حتی کتاب نوشته اند درباره حرمت احتفال بمولد النبی (ص). پس شیعه هم مراسم عزا و حزن دارد و هم مراسم جشن و شادی. و ثانیاً خود اشک ریختن و حزن و اندوه برای مصیبت اهل بیت علیهم السلام یا گریه از خوف خدای متعال از بهترین وسائل تامین کننده آرامش روحی است. آیات شریفه قرآن نیز خوف و حزن و گریه را ستایش کرده و پیامبر اکرم(ص) نیز راس حکمت را، خوف از خداوند دانسته است. و اما آنکه فرموده اید چرا افراد شکست خورده مسلمان می شوند افراد موفق. ما باید "موفق" را معنا کنیم اگر مقصود از موفق کسانی هستند که خوشگذران بوده و از حلال و حرام به ثروتهای زیاد دست پیدا کرده اند یعنی کسانی که به تعبیر قرآن مجید«مترفین» هستند روشن است که چرا این افراد ایمان نمی آورند، زیرا ایمان جلوی ثروتهای حرام را می گیرد. ولی اگر موفق یعنی انسانهای موفق از نظر علمی یا کسانی که موفقیت معنوی دارند و انسانهایی که از نظر روحی و اخلاقی افرادی بزرگ هستند اگر موفق به این معنا باشد اکثر اینگونه افراد ایمان می آورند. و در طول تاریخ نیز چنین بوده است بعضی افراد به حضرت نوح (ع) می گفتند تا موقعی که افراد ضعیف از نظر اقتصادی به تو ایمان آورده اند ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه آنها را از خودت دور بگردانی و حضرت نوح می فرمود هرگز چنین نمی کنم، دین برای دستگیری و حمایت از افراد ضعیف آمده است.

7- پرسش: این كه افراد پای دیگ نذری امام حسین(ع) كار می كنند و حاجت می گیرند چقدر منطقی و معتبر است؟ بعضی غذاهای نذری در شرایط غیر بهداشتی طبخ و توزیع می شود... آیا واقعا این غذا ها متبرك هستند حتی اگر در شرایط غیر بهداشتی درست شوند؟

پاسخ: حاجت گرفتن از نذر کردن غذا در ایام عزا و تبرک بودن بعضی از غذاهایی که غیر بهداشتی است سوال شده بود. اولاً نذر باید برای خداوند باشد و اگر برای غیر خدا باشد باطل است. آری می توان چیزی را برای خدا نذر کرد که ثواب آن هدیه به امام حسین(ع) یا هدیه به حضرت عباس باشد. و ثانیاً تجربه دینی نیز نشان داده است که معمولاً افرادی که چنین نذرهایی انجام می دهند معمولاً نتیجه نیز می گیرند. و اما غذای غیر بهداشتی که به عنوان نذری آورده می شود اگر کسی یقین دارد که خوردن آن غذا ضرر دارد در اینصورت مصرف کردن آن جایز نیست و در غیر اینصورت مصرف کردن آن اشکال ندارد. بهر حال در اینگونه موارد جزء اعتقاد و باور قلبی ماست.

8- پرسش: منبع و منشا زيارت عاشورا چيست؟

پاسخ: منبع زیارت عاشورا کتاب «کامل الزیارات» از ابن قولویه متوفی سال 368 هجری قمری، صفحه 327 که با سند صحیح از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده است و این کتاب بسیار معتبر است و نویسنده آن از بزرگترین علمای شیعه در قرن چهارم است.

9- پرسش: علت برخورد با کتاب شهید جاوید آقای صالحی نجف آبادی چه بوده است؟

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی عزاداری شما.این کتاب گرچه عالمانه نوشته شده اما از دیدگاهی حمایت کرده که بر خلاف عقیده مشهور علمای شیعه در طول تاریخ بوده است. هیچ کس از شیعیان منکر علم غیب ائمه علیهم السلام نیست ومسلماً آنان از علم غیب بهره مند بوده اند و سیدالشهداء علیه السلام نیز در سفر به کربلا هم از عاقبت این سفر خبر داست و هم می خواست با شهادت خود افکار عمومی را بر علیه خاندان بنی امیه تحریک نماید، ولی این کتاب خلاف این دیدگاه را مطرح نموده و لذا پاسخهای فراوانی همانند کتاب شهید آگاه بر آن نوشته شده است. البته اقای صالحی نجف آبادي مدعی بود که امام حسین علیه السلام هرچند علم غیب دارد اما در این سفر از عاقبت کار خبر نداشت .ونتیجه ی این عقیده ان است که عمیات های شهادت طلبانه را نیز ایشان انکار میکند و پاسخ ان این است که معصومین علیهم السلام علم غیب دارند ولی موظف به عمل به ان نیستند .احکام خدا را طبق علم غیب پاسخ می دهند ولی در اعمال و رفتار خود به علم غیب عمل نمیکنند تا الگو برای مردم باشند وکسانی که علم غیب نداردند نیز بتوانند به انان اقتدا کنند. ایشان مورد انتقاد شدید علما و مراجعی همچون مرحوم آیه الله العظمی گلپایگانی قرار گرفت. علت هم همین بود که تحلیل ایشان را با عقاید شیعه هماهنگ نمی دانستند. من خودم که چند سال پیش این کتاب را خواندم نظرم در باره این کتاب این است که نتیجه نظریه این کتاب تهی کردن یا حداقل تقلیل دادن جنبه حماسی حادثه عاشورا است و خواننده ای که مطالب آن را بپذیرد احساس می کند که نمی تواند کربلا را به مثابه نمایشگاهی از تجلی فضایل و کرامات انسانی و رشادت و شهامت و پایمردی و ایثار ببیند بلکه امام حسین (ع) را به منزله فردی خواهد دید که از سر بدی مردم به مصیبتی مبتلا گشت که سعی می کرد حتی المقدور از آن دوری کند و نهایتا چون نتوانست مجبور شد بدان تن در دهد. اگر حماسه ای هست در همین حد است و هیچ نشانی از شوق جانبازی برای رسیدن به هدفی عالیتر در آن نیست. البته نمی گویم که نویسنده هدفش سلب حماسه از کربلا بوده ولی این احساسی است که از خواندن این کتاب برای انسان حاصل می شود. شهید مطهری نقدهای مفصلی بر این کتاب نوشته اند که منتشر شده است. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد عابدی

به گزارش شفقنا به نقل از خبرگزاری حوزه حضرت آیت‌ الله العظمی جوادی‌آملی در پاسخِ راز به تکلیف رسیدن دختران قبل از پسران را تشریح کردند. پاسخ معظم‌له به شرح ذیل است.

*توفیق زن بیش از مرد است توفيق زن بيش از مرد است و اگر انسان تنزل كند، حداقل بايد بگويد زن همانند مرد است. زيرا ‏تقريباً شش سال قبل از اين كه مرد، مكلف شود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذيرفته است. زن ‏همين كه از نُه سالگى گذشت و وارد دهمين سال زندگى‎ ‎شد، خدا او را به حضور مى ‏پذيرد و با او ‏سخن مى ‏گويد و روزه را بر او واجب مى‏ كند، مناجات‌هاى او را به عنوان دستور مستحب شرعى ‏گوش مى ‏دهد. آن هنگام كه مرد به عنوان يك نوجوان در حال بازى کودکانه است، زن مشغول راز و نياز ‏و نماز است. شش سال زمينه ‏سازى كردن، از دوران نوجوانى او را به حضور پذيرفتن، نماز را كه ‏عمود دين است بر او واجب كردن، روزه را كه سپر دين است و حج را كه وفد الى ‏اللَّه است و ‏مهمانان در آن سفر به ضيافتگاه خداوند مى‏ روند، بر زن واجب كردن، اينها همه نشانه آن است كه ‏زن براى دريافت فضائل، شايسته ‏تر از مرد است. و اگر اين منطق درست تبيين و اجرا گردد، نتيجتاً ‏معلوم خواهد شد كه زن بالاتر از مرد و لااقل همتاى مرد است.

*یک دستورالعمل ‏ ‎ ‎زن گرچه ممكن است در طى دوران عادت از برخى از عبادت محروم باشد اما تمامى آن‏ها ‏جبران ‏پذير است، زيرا قضاى روزه‏ ها را به جا مى ‏آورد و براى نماز اگر وضو بگيرد و در مصلّاى خود رو به ‏قبله بنشيند، و به مقدار نماز، ذكر بگويد ثواب نماز را مى ‏برد. همان گونه كه اگر مسافرى پس از ‏خواندن دو ركعت واجب، سى يا چهل بار تسبيحات اربعه را تكرار كند، جبران آن دو ركعت ساقط ‏شده را خواهد كرد. پس اين گونه از فضائل جبران‏ پذير است.‏ ‎ ‎عمده آن است كه مرد وقتى پانزده سالگى را تمام نمود و وارد شانزدهمين سال زندگى شد، ‏شايستگى خطاب الهى را كسب مى ‏نمايد و قبل از آن چنين لياقتى ندارد، زيرا بلوغ، زمينه تشرّف به ‏مقام عبوديت است‎.‎ ‎‎

*جشن تکلیف درباره يكى از علماى شيعه، ابن طاووس - رضوان اللَّه عليه - نقل شده است كه روز بلوغش ‏را جشن گرفت، او وقتى از پانزده سالگى وارد شانزدهمين سال زندگى شد دوستان و آشنايان خود ‏را به شكرانه اين كه من نَمُردم و سنّ من به حدّى رسيد كه خداى سبحان با من سخن گفت و از ‏من تكليف طلب كرد، جشن گرفت چون انسان‎ ‎تا قبل از بلوغ، مورد خطاب تكليفى خدا نيست، و به ‏هنگام بلوغ لياقت مى‏ يابد كه مورد خطاب خداى سبحان واقع شود. - اما این که آيا اين جشن، در اسلام ‏مشروعيت دارد و جزو سنن هست يا نه؟ مسأله‏ اى جداگانه است، كسى به قصد ورودِ سنّت اقدام ‏به برگزارى اين مراسم نمى‏ كند، بلكه اين جشن را به شكرانه يك نعمت برگزار مى‏ نمايد. و شايد ‏مرحوم سيد ابن طاووس، زير پوشش اطلاقات اوليه كه هر نعمتى به شما رسيده است حق‏ شناس و ‏شاكر باشيد، اين چنين عملى را انجام داده است‎- .‎ ‎ ‎بر اين اساس، بلوغ يك شرافت است. آنها كه اهل عرفان هستند، مى ‏گويند ما مشرَّف شديم نه ‏مكلّف، چون زحمت و مشقتى در كار نيست، بلكه شرف در كار است. لذا در مناجات‏ الذاكرين امام ‏سجاد (ع) مى ‏خوانيم «يا من ذكره شرف» اى خدايى كه نام تو مايه ‏شرافت است.‏ ‎ ‎اگر كسى به جايى برسد كه ذكر خدا گويد و در سايه اين ذكر، به ياد خدا باشد و خدا هم به ياد او ‏باشد، شرافتى نصيب او گرديده است، و این است که زن شش سال قبل از مرد به اين شرافت مى ‏رسد. اگر ‏چنانچه به اين نكته دقت شود، قبل از اين كه مرد به راه بيفتد و در صراط مستقيم گام بردارد، زن ‏بخش زيادى از اين راه را طى كرده است. بنابراين هم آن محروميت‏ هايى كه زن در دوران عادت دارد ‏قابل جبران است و هم شش سال قبل از مرد، از همه مزايايى كه مرد محروم است برخوردار ‏مى‏ شود.‏ *دلایل جبران محرومیت از عبادات ‎ ‎در پايان عمر نيز براى زنان غير سادات پس از سن پنجاه سالگى سخن از ايام محروميت نيست ‏و در اين مدت محروميت نيز اولاً، ايام عادت محدود و چند روز بيشتر نيست. ثانياً، آنها كه باردارند و ‏توفيق حمل امانت را دارند نيز محروميت از عبادت شامل آنها نمى‏ شود، چون غالباً عادت با حمل ‏جمع نمى‏ شود. ثالثاً، مدت شش سالى كه زن قبل از بلوغ مرد، بالغ مى ‏شود، همه نقص‏ ها را ‏ترميم مى ‏كند. بنابراين اگر نقصانى در ايمان باشد، علت آن هم نقص در عبادت باشد، نه تنها قابل ‏جبران است، بلكه اگر زن به اين فكر بيفتد كه دوران شش ساله را مغتنم شمارد، عظمتى فزون تر نيز ‏خواهد يافت.‏‎ ‎از آنچه گفته شد روشن مى‏ شود سِرّ بيان حضرت امير - سلام‏ اللَّه عليه - در نهج ‏البلاغه كه در ‏وصف زن خطاب به امام مجتبى عليه السلام مى ‏فرمايد‎:‎ ‎ »‎فاِنّ المرأة ريحانة وليست بقهرمانة»(1).‏ ‎ ‎يعنى اين كه زن ريحان است، بايد او را زودتر از مرد، تحت تربيت و تكليف قرار داد، در غير اين ‏صورت ضايع مى ‏شود. روايتى ديگر نيز از حضرت صادق - سلام ‏اللَّه عليه - نقل شده است كه ‏مى‏ فرمايد:‏ ‎ »‎من اتّخذ امرأة فليكرمها فانّما امرأة أحدكم لعبة فمن اتّخذها فلا يضيّعها»(2).‏ ‎ ‎مراد از لعب در روايت، بازيچه و اسباب‏ بازى نيست، بلكه يعنى، زن ريحانه است، اين ريحانه را ‏ضايع نكنيد. اسلام به اولياى مدرسه و منزل دستور مى ‏دهد كه به دخترها بيش از پسرها رسيدگى ‏كنيد. اگر تكليف بر دختر، شش سال قبل از پسر شروع مى ‏شود بنابراين اولياى منزل و مدرسه ‏مسؤوليت شان نسبت به دخترها بيش از پسرهاست‎ ‎ ‎روى اين تحليل، معلوم مى ‏شود زن براى نماز و راز و نياز، زودتر از مرد آمادگى پيدا مى‏ كند و اگر‎ ‎احياناً راه‌هاى عاطفى، زمينه ‏هاى انحراف را پيش روى زن قرار دهد، تكاليف عبادى آن راه‌ها را تعديل ‏مى‏ كند تا مبادا به انحراف برود‎.‎

منابع: ‏

(1) نهج البلاغه، نامه 31.‏ ‏

(2) بحارالانوار، ج103، ص224.‏ ‏(زن در آئينه جلال و جمال، صفحات 379 ـ 382.)‏

فقهای شیعه خود را مطیع قرآن، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می دانند و در زمان غیبت امام زمان (عج) با دقت در روایات و آیات، آنچه در توان دارند به کار می گیرند تا بتوانند احکام فقهی را از منابع موجود استخراج کنند. چرا در بین کشورهای اسلامی فقط در ایران رؤیت هلال ماه با مشکل مواجه است؟ پاسخ اجمالی مسأله رؤیت هلال و تشخیص روز اول ماه بر اساس موارد زیر مورد اتفاق یا اختلاف نظر فقها و دانشمندان شیعه و سنی قرار می گیرد: 1. آیا دیدن ماه باید حتماً با چشم غیر مُسلّح باشد یا دیدن با چشم مسلح با تلسکوپ و دوربین هم کفایت می کند؟ 2. آیا اگر در شهر یا منطقه ای ماه دیده شد برای شهر ها و مناطق دیگر ماه ثابت می شود؟ 3. در چه صورت به گزارش های رسیده درباره رؤیت هلال می توان اعتماد کرد؟ دقت و بحث و دیدگاه های متفاوت مراجع در همه این موارد، باعث به وجود آمدن نظرات مختلف و متعدد در اثبات رؤیت هلال یا عدم اثبات آن می شود. این تفاوت ها در بین فقهای اهل سنت نیز وجود دارد. پاسخ تفصیلی فقهای شیعه خود را مطیع قرآن، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می دانند و در زمان غیبت امام زمان (عج) با دقت در روایات و آیات، آنچه در توان دارند به کار می گیرند تا بتوانند احکام فقهی را از منابع موجود استخراج کنند. طبیعی است گاهی به دلیل عدم صراحت آیات و روایاتی، نتایجی که در این مسیر دشوار، حاصل شده با هم متفاوت باشد. علاوه بر این فقهای شیعه در ایران بر خلاف بسیاری از کشور های اسلامی، مستقل از حکومت به ابراز نظر فقهی خود می پردازند و خود را در مقابل خدا ملزم به رعایت آن می دانند و مُقلّدین آنها هم به تبع هر فقیهی، خود را ملزم به رعایت آنچه او از منابع به دست آورده است می دانند. بنا براین در مواردی ممکن است بین فتاوای فقها اختلاف پیش آید که احادیث و آیات ما صراحتاً در آن مسئله اظهار نظر نکرده اند یا شرایط آن مسئله در روزگار ما عوض شده است. از جمله این موارد حکم رؤیت هلال اول ماه است که البته این تفاوت فتوا مختص به علمای شیعه نیست و در بین فقهای اهل سنّت نیز اختلافاتی وجود دارد.[1] از نظر فقه شیعه، اول ماه از چند راه ثابت می شود: 1. این که انسان خود ماه را ببیند. 2. به هر واسطه ای برای او یقین حاصل شود. 3. دو مرد عادل بگویند که ماه را دیده اند. 4. سی روز از اول ماه قبلی بگذرد. 5. حاکم شرع حکم به اول ماه بودن کند.[2] امّا تفاوت هایی که گاهی در فتوای فقها در رؤیت هلال دیده می شود ناشی از این است که: 1. آیا دیدن ماه باید حتماً با چشم غیر مُسلّح باشد یا دیدن با چشم مسلح مثلاً با تلسکوپ و دوربین هم کفایت می کند؟ بعضی از فقهاء مقیّد هستند که رؤیت حتماً باید با چشم غیر مسلح باشد، اما بعضی دیگر رؤیت با دوربین و تلسکوپ و دیگر وسائل را نیز کافی می دانند. 2. در چه صورت به گزارش های رسیده درباره رؤیت هلال می توان اعتماد کرد؟ 3. اگر در شهر یا منطقه ای ماه دیده شد برای چه شهر ها و مناطقی اول ماه ثابت می شود؟ بعضی از مراجع تقلید بر این عقیده اند که اگر ماه در شهری دیده شود تنها در آن شهر و شهرهایی که هم افق با آن باشند اول ماه ثابت می شود.[3] بعضی دیگر بر آنند که اگر در شهری ماه دیده شود در تمام شهرهایی که در شب با این شهر مشترک هستند (یعنی اول شب یکی آخر شب دیگری است) اول ماه ثابت می شود.[4] اما گاهی اختلاف در رؤیت یا عدم رؤیت هلال ناشی از اختلاف در فتوی و نظرات فقهی نیست بلکه به تشخیص رؤیت یا عدم آن در خارج بر می گردد، به این معنا در بسیاری از موارد که مراجع تقلید شخصاً موفق به رؤیت هلال نشده اند با اعتماد به شهادت افراد عادل مورد اطمینان خود به اثبات اول ماه می رسند ولی این شهود از نظر سایر مراجع قابل اعتماد نیستند و همین باعث اختلاف نظر در رؤیت می شود. همه این موارد باعث می شود که اگر مراجع و مقلدین آنها بخواهند به تکلیف شرعی خود عمل نمایند مجبور هستند به آنچه که برای آن حجت شرعی دارند عمل نمایند که همین باعث تفاوت هایی در عمل آنها می شود. از طرفی چون رؤیت هلال مسأله ای است که مورد ابتلاء همه مسلمان (که اکثریت مردم ایران را تشکیل می دهند) است اختلاف نظر در آن بسیار برجسته می شود و در اذهان عمومی انعکاس وسیع می یابد. تفاوت فتواها مختص به علمای شیعه نیست و در بین فقهای اهل سنت نیز اختلافاتی وجود دارد.[5] اما علمای اهل سنت در مورد تشخیص اول ماه اهمیت بسیار زیادی به حکم حاکم می دهند. به طوری که عده ای از آنها به حکم حاکم اصالت داده و حجیّت را تنها از آنِ حکم حاکم دانسته اند و دیگر راه های اثبات هلال را در صورتى حجّت دانسته اند که حاکم آن را تأیید نماید.[6] حکام آنها نیز که اغلب پادشاهان کشور های اسلامی هستند معمولاً روزی را به عنوان اول ماه مشخص می کنند. به همین دلیل با وجود اختلاف نظر های موجود در باره رؤیت هلال ماه هر روزی را که حاکم طبق هر معیاری به عنوان عید اعلام کند مورد قبول اکثر علما و مردم قرار می گیرد. در بین علمای شیعه بعضی حکم حاکم را برای اثبات اول ماه کافی می دانند و بعضی آن را کافی نمی دانند.[7] البته مقصود علمای شیعه از حاکم، مجتهد جامع الشرایط است نه سلطان کشور اسلامی. با این وجود در زمان کنونی که حکومت ایران زیر نظر مجتهد جامع الشرایط اداره می شود کمتر اتفاق می افتد که ولی فقیه به اول ماه بودن روزی حکم کند. و این به دلیل تمام نشدن حجت شرعی بر ایشان است. بله در صورتی که از راه دلیل شرعی بر ایشان مسلم شود که باید حکم کنند حتماً حکم خواهند کرد. البته باید توجه داشت که رؤیت هلال یک فعل خارجی است و از قبیل تشخیص موضوع احکام است که هر فرد مکلفی (حتی اگر در مسائل فقهی مجتهد هم نباشد) می تواند شخصاً به تشخیص آن اقدام کند و به علم خود عمل نماید و نیازی به تقلید در این مسئله نیست. اما چون غالب مردم خود موفق به رؤیت هلال نمی شوند، از آنجا که به مرجع تقلید خود اطمینان کامل دارند در این مسأله بنا بر نظر ایشان عمل می کنند و همین باعث شده است که تصور شود که در این مسأله نیز حتماً باید از مرجع تقلید خود اطاعت کنند، در حالی که در چنین مسائلی نیاز به تقلید نیست و اگر از هر یک از راه های بیان شده برای انسان یقین حاصل شود که ماه رؤیت شده است، کافی است.[8]

پی نوشت ها:

[1] نگاه کنید: اتحاد و اختلاف افقها، مجله فقه، شماره 2، سال 1373، ماه دی موجود در این آدرس: http://www.shareh.com/persian/magazine/figh/02/02_08.htm

[2]رجوع کنید: امام خمینی، توضیح المسائل (المحشی) ، ج 1، ص 959، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین، 1424، ق.

[3] مثل آیت الله بهجت و سیستانی. رجوع کنید به: امام خمینی، توضیح المسائل (المحشی) ، ج 1، ص 962.

[4] مثل آیت الله تبریزی و آیت الله خویی. رجوع کنید به همان.

[5] نگاه کنید: اتحاد و اختلاف افقها، مجله فقه، شماره 2، سال 1373، ماه دی موجود در این آدرس: http://www.shareh.com/persian/magazine/figh/02/02_08.htm

[6]نک: مقاله حکم حاکم به ثبوت هلال، مجله فقه، شماره 2. موجود در آدرس: http://www.shareh.net/persian/magazine/figh/10/index_10.htm

[7]رک: امام خمینی، توضیح المسائل (المحشی) ، ج 1، ص 961.

[8]برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید: به مجله فقه، شماره 2، سال 1373، ماه دی موجود در این آدرس: http://www.shareh.com/persian/magazine/figh/02/index_02.htm غفوریان، محمد رضا، آغاز و انجام ماه های قمری، مجله فقه، شماره 10 موجود در این آدرس: http://www.shareh.net/persian/magazine/figh/10/index_10.htm منبع:اسلام کوئست

باسلام صحبت کردن با خدا از مشکلات و سختی هایمان ( گفتن درد و دل با خدا) یک جور ناشکری کردن است؟ می توان از درد و دل گفتن حضرت علی (علیه السلام) با چاه، نتیجه گرفت که در کل سخن گفتن از ناراحتی های ناشی ازمشکلات و سختی های زندگی کار بدی نیست اما گفتنشان به خدا، صورت گله پیدا می کند و پسندیده نیست؟ باتشکر

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آدمي هميشه به دنبال اين است كه با تكيه بر جايگاه معنوي آرامشي به خود ببخشد. خداي متعال بهترين مونسي است كه مي توان با او درد و دل و راز و نياز كرد.
به نظر مي رسد علت اصلي كه شما را به اين شبهه وا داشته است، در اين باشد كه معناي دقيقِ گرفتار شدن به مشكلات تبيين نشده است كه احساس مي كنيم گفتن اين موارد ناسپاسي باشد.
- چرا خدا بلاهايي به سر ما مي آورد كه به ناشكري و ناسپاسي مي افتيم؟
** اوّلا: ايمان به خداي متعال بايد همراه ايمان به عوالم غيب باشد:
«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(1)(پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است‏] ايمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى ‏دارند و از تمام نعمت ها و مواهبى كه به آنان روزى داده ‏ايم، انفاق مى ‏كنند.»
و كساني كه به عوالم غيب ايمان دارند، نوع نگاهشان به دنيا گونه اي نيست كه ناهمواري هاي دنيا، كمرشان را بشكند و در مقابل آن تاب و توان خويش را از دست بدهند. بلكه انسان با نگاه به عالم حقيقي كه پس از مرگ رخ مي نماياند، تمام سختي هاي دنيا برايش پذيرفتني و چه بسا شيرين مي شود. مانند ورزشكاري كه سخت زحمت مي كشد، اما اميدش به كسب جايزه، رنج را برايش هموار مي كند.
** ثانيا: انسان با دقت در دنياي مادي مي فهمد كه رنج و سختي جزء جدا ناشدني دنيا است و همگان به نوعي سختي ها و مرارت هاي دنيا را تجربه مي كند. بنابراين تلاش براي منتفي نمودن هر نوع ناگواري، نتيجه اي جز شكست نخواهد داشت. و كساني در اين ميدان پيروز مي شوند كه به جاي تلاش براي تغيير همه چيز، به تغيير خود بپردازند و با ايجاد وسعت دروني، مشكلات را براي خويش هموار كنند. همان گونه كه خداي متعال، براي پيامبرش (ص) چنين نسخه اي داشت:
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»(2) آيا سينه‏ ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟»
** ثالثا: بسياري از بلاها و مصيبت هايي كه بر سرمان مي آيد، نتيجه اعمال خودمان است. و بايد شاكر خداي متعال باشيم كه حتي بسياري از بلاهاي خود ساخته ما را، از ما دور كرده است.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(3) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده ‏اند آشكار شده است خدا مى‏ خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند.»
** رابعا: بسياري از اموري كه برايمان ناپسند شده، در واقع خير ماست. و به دليل جهل و ناداني، قادر به تشخيص مصلحت خويش نيستيم و گاهي اوقات، مصلحت هاي خويش را ناپسند مي شماريم:
«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(4) چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏ داند، و شما نمى ‏دانيد.»
** خامسا: مكروهات دنيا، محكي براي ادعاي ايمان است. تا فرق بين مومن حقيقي و مدعي سست عنصر روشن گردد:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(5) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ ها، آزمايش مى ‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏ كنندگان.»
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»(6) آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى ‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟»
- اشاره به داستاني پيرامون مسأله:
در روايتي از ميثم تمار آمده است:
شبي از شب ها حضرت علي(ع) مرا به صحرا برد. از كوفه خارج شديم. به مسجد جعفي رسيديم. آن حضرت چهار ركعت نماز خواند و پس از سلام و تسبيح دست هاي خود را بلند كرد و گفت: خدايا! تو را چگونه بخوانم در حالي كه بنده گناهكار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالي كه عاشق تو هستم. خدايا! با دستان گناه آلود و چشمان اميدوار به سويت آمده ام. خدايا! تو مالك همه نعمت هايي و من اسير خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاك گذاشت و يكصد مرتبه گفت: خدايا عفوم كن. پس از اين از مسجد خارج شديم و رفتيم تا به صحرا رسيديم. حضرت علي(ع) خطي به دور من كشيد و فرمود: از اين خط بيرون نيا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاريكي گم شد. آن شب، شب تاريكي بود. پيش خودم گفتم: اي ميثم! آيا مولا و سرورت را در اين بيابان تاريك و با آن همه دشمن تنها رها كردي؟! پس در نزد خدا و پيامبر چه عذري خواهي داشت؟!
پس از آن سوگند خوردم كه مولايم را پيدا خواهم كرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو كردم. وقتي آن حضرت را از دور ديدم، به طرفش راه افتادم، وقتي كه رسيدم ديدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن مي گويد و چاه هم با او سخن مي گويد. وقتي كه آن حضرت آمدن مرا احساس كرد پرسيد: كيستي؟ گفتم: ميثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دايره پايت را بيرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل كنم و ترسيدم كه دشمنان، بر تو آسيب برسانند. پرسيدند: آيا چيزي از آنچه گفتم شنيدي؟ گفتم: نه سرورم، چيزي نشنيدم. فرمود: اي ميثم! وقتي كه سينه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگي كند، زمين را با دست مي كنم و راز خودم را به آن مي گويم و هر وقت كه زمين گياه مي روياند، آن گياه از تخمي است كه من كاشته ام.(7)
- حاصل سخن اينكه:
1- از سيره عملي و مناجات امام علي(ع) مي‌توانيم درس‌هايي مانند مناجات با خداوند در خلوت و تنهايي، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسير الهي و ... آموخت؛ با اين حال، نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در قلب امامان(ع) اسرار و معارفي بوده كه نمي‌توانستند به هركس آنها را بگويند. آن بزرگواران اگر قلب‌هاي مستعدّي پيدا مي‌كردند تا حدي اسرار الهي را به آنها مي‌آموختند و اگر كسي را نمي‌يافتند، مأمور به بيان آن نبودند.
2- اگر بيان ناراحتي ها سر از ناسپاسي و گلايه داشتن به خدا باشد، پيداست كه به حكمت و مصلحت او ايمان نداريم و اين مقدمه اي بر يأس و نااميدي از درگاه او مي شود كه بزرگترين ناسپاسي است. در سيرۀ اميرالمومنين(ع) فقط هم نشيني با او معنا داشت نه گلايه.

پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيۀ 3.
2. شرح(94) آيۀ 1-2.
3. روم(30) آيۀ 41.
4. نساء/(4) آيۀ 216.
5. بقره(2) آيۀ 155.
6. عنكبوت(29) آيۀ 2.
7. فيض كاشانى، محمد محسن، الوافي، ج 5، ص 705، كتابخانه امام أمير المؤمنين على(ع)، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.

با سلام و خسته نباشید، حقیقت واقع این است که تعدادی سؤال ذهن مرا مشقول کرده اند و چون نتوانستم جواب منطقی برای آن ها پیدا کنم حتی دارند من رو تا مرز کفر و پوچی می برند با اینکه اعتقاد راسخ به خداوند و اسلام دارم و خدا را واجب الوجود می دانم اما نمی توانم انتخاب کنم : این وسط گیر کرده ام با این سؤال ها

سؤال 1 : در داستان حضرت نوح گفته شده که از هر حیوانی یک جفت وارد کشتی شده ان هم در یک شب!!! چطور ممکن است در حالی که در دنیا 5000 نوع خزنده ، 9000 نوع پرنده ، 4500 نوع پستاندار وجود دارد ؟ جواب خودم به این پاسخ این است که طوفان منطقه ای بوده نه جهانی؟

سؤال 2 :طبق گفته قرآن از زمان ورود آدم و حوا به زمین طبق محاسبات من 6000 سال گذشته است. این در حالی که فسیل هایی با قدمت 1 میلیون سال در ایران (اذربایجان غربی) در کشور های دیگر حتی تا 55 میلیون سال کشف شده (البته از صحت این گفته هامطمئن نیستم) اما هر چه بوده است از 6 هزار سال بیشتر بوده.

برادر مسلمانم ممنون

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه چنين شبهاتي بعضا صرف ادعا بوده و دليلي بر صحت آنها وجود ندارد و اقامه نمي شود. بعضي ديگر هم به گونه اي است كه تنها نوعي مغالطه بوده و با كمي تأمل در آنها مي توانيد به نادرست و در بعضي موارد مضحك بودنشان پي ببريد.
اما در مورد جهاني بودن و يا منطقه اي بودن طوفان نوح ميان علماي ديني چه از ميان مسلمانان و چه غير مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد. قرآن كريم نيز در اين باره كلام صريحي ندارد كه بتوان يكي از اين دو نظريه را تأييد و تقويت كرد. در قرآن در مورد طوفان نوح كلمه «ارض» ذكر شده كه هم براي كل كره زمين به كار مي رود و هم به عنوان يك منطقه خاص: «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ؛ و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر!»(1) لذا در درجه اول بايد گفت كه منطقه اي بودن طوفان نوح از جمله احتمالات جدّي است كه در ميان دانشمندان ديني نيز معروف بوده است و مفسّران همواره اين احتمال را نيز در كناراحتمال جهاني بودن نقل كرده و قابل دفاع دانسته اند(2)؛ در نتيجه اينگونه نيست كه بتوان آن را شبهه و نقصي بر دينداران دانست.
اتفاقا اين احتمال مؤيّداتي هم دارد مثل -همانطور كه خودتان هم ذكر كرده ايد- حمل حيوانات در كشتي ممكن است به خاطر اين باشد كه در آن قسمت از زمين، نسل حيوانات قطع نگردد، بخصوص اين كه در آن روز نقل و انتقال حيوانات از نقطه هاي دوردست كار آساني نبود. حديثي از امام صادق (ع) نيز وجو دارد كه اين نظريه را تأييد مي كند. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه: هشت جفت از جانوران در كشتي حضرت نوح جا داده شدند. اين هشت جفت چهار نژاد اهلي هستند كه عبارتند از نژاد گوسفند، گاو، شتر و بز و چهار نژاد وحشي. در روايت ديگر سگ و خوك نيز نقل شده است.(3)
علاوه بر اينكه طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سركش بود، و ما هيچ دليلي در دست نداريم كه دعوت نوح به سراسر زمين رسيده باشد، اصولاً با وسائل آن زمان رسيدن دعوت يك پيامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسيار بعيد به نظر مي رسد. (4)
بنابراين به نظر مي رسد اين ادعا كه طوفان نوح در منطقه خاصي از زمين بوده است جدي و قابل تامل است و بر اين اساس حمل برخي حيوانات تنها براي حفظ اكونوميست همان منطقه از حيوانات خشكي زي بوده كه نمي توانستند شرائط طوفان را تحمل كنند.
اما در مورد سوال دوم شما بايد گفت حيات قطعا پيش از آدم و حوا در روي زمين وجود داشته است. حضرت آدم و حوا نه اولين جانداران بلكه اولين انسان هاي كامل با خصوصيات و ويژگي هاي امروزي ما بوده اند. لذا در روي كره زمين موجودات و حيوانات مختلفي زندگي كرده اند كه بخشي از ايشان موجودات انسان نمايي هستند كه فسيل هاي آنها هم به قول شما موجود است.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(5)
امام پنجم(ع) به يكي از يارانش فرمود:
‌خلقت خداوندي به همين عالم و همين نسل بشر منحصر نمي‌شود. بلكه خداوند هزار هزار جهان آفريد. ‌نيز هزار هزار آدم خلق نمود كه اين بشر و اين جهان آخرين آن‌ها است".(6)
‌ از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود ‌داشت.(7) نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.(8)

پي نوشت ها:
1. هود (11) آيه44.
2. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه ، دار الكتب الإسلاميه ، تهران ، 1374 ش ، ج 9 ص 103
3. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب، قم، 1367ش، ج۷، ص۱۲۴.
4. تفسير نمونه ، همان ص 104 .
5. تفسير الميزان(ترجمه)نشر جامعه مدرسين قم 1377 ش. ج 4، ص 239.
‌6. علامه مجلسي،بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1403 ق ج 54، ص 321.
7. بحارالانوار، همان ج58، ص 298.
8.دائره المعارف فارسي، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس نشر مركز دايره المعارف تهران ، بي تا.

صفحه‌ها