مفهوم

منظور از "انس" انسان ها و نسل آدم عليه السلام مي باشد

منظور از جن هم مخلوقات ديگري هستند كه اطلاعات ما نسبت به آن ها محدود مي باشد.

در تفسير نمونه آمده:

در مورد جن اطلاعات ما بنا بر قرآن و روايات به شرح زير است:

"جن" چنان كه از مفهوم لغوي اين كلمه به دست مي‏ آيد ، موجودي است ناپيدا كه مشخصات زيادي در قرآن براي او ذكر شده، از جمله اينكه:

1- موجودي است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است :

وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ؛(1)

 جنّ را از شعله‏ هاي مختلط و متحرّك آتش خلق كرد.

2- داراي علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن).

3- داراي تكليف و مسئوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن).

4- گروهي از آن ها مؤمن صالح و گروهي كافرند:

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ (2)؛

ميان ما، افرادي صالح و افرادي غير صالحند.

5-  داراي حشر و نشر و معادند:

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (3)؛

ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!

6- آن ها قدرت نفوذ در آسمان ها و خبرگيري و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند :

وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (4)؛

پيش از اين به استراق سمع در آسمان ها مي‏نشستيم. امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابي را در كمين خود مي‏يابد.

7- آن ها با بعضي انسان ها ارتباط برقرار مي‏كردند . با آگاهي محدودي كه نسبت به بعضي از اسرار نهاني داشتند ، به اغواي انسان ها مي‏پرداختند:

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (5)؛

 مرداني از بشر به مرداني از جنّ پناه مي‏بردند، و آن ها سبب افزايش گمراهي و طغيان شان مي‏شدند!

8-  افرادي يافت مي‏شوند كه از قدرت زيادي برخوردارند، همان گونه كه در ميان انسان ها نيز چنين است :

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ ؛(6)

يكي از گردنكشان جن به سليمان گفت : تخت ملكه سبا را پيش از آن كه از جاي برخيزي، از سرزمين او به اين جا مي‏آورم!       

9- آن ها قدرت بر انجام بعضي كارهاي مورد نياز انسان دارند :

وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ ؛(7)

گروهي از جن پيش روي سليمان به اذن پروردگار كار مي‏كردند، و براي او معبدها، تمثال ها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مي‏كردند.

10- خلقت آن ها  روي زمين قبل از خلقت انسان ها بوده است :

وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ ُ مِنْ نارِ السَّمُوم؛(8)

 جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق كرديم.

 از آيات قرآن به خوبي استفاده مي‏شود كه بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آن ها را" از ما بهتران" مي‏دانند، انسان نوعي است برتر از آن ها، به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از انسان ها برگزيده شدند . آن ها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود، ايمان آوردند، و از او تبعيت كردند. اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قرآن آن روز از بزرگان طايفه جن بود. (9) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي‏باشد.

تا اين جا سخن از مطالبي بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مي‏شود كه خالي از هر گونه خرافه و مسائل غير علمي است، ولي مي‏دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادي در باره اين موجود ساخته‏اند كه با عقل و منطق جور نمي‏آيد،  به همين جهت يك چهره خرافي و غير منطقي به اين موجود داده كه وقتي كلمه جن گفته مي‏شود ،مشتي خرافات  با آن تداعي مي‏شود، از جمله اينكه آن ها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك، و موجوداتي دم دار و سم دار، موذي و پر آزار، كينه‏توز و بد رفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالي، خانه‏هايي را به آتش كشند! و موهومات                   

ديگري از اين قبيل مي شناسند.

اگر موضوع وجود جن از خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است، چرا كه هيچ دليلي بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مي‏بينيم، نداريم. علما و دانشمندان علوم طبيعي مي‏گويند: موجوداتي را كه انسان با حواس خود مي‏تواند درك كند، در برابر موجوداتي كه با حواس قابل درك نيستند ، ناچيز است.

تا اين اواخر كه موجودات زنده ذره بيني كشف نشده بود، كسي باور نمي‏كرد كه در يك قطره آب، يا يك قطره خون، هزاران هزار موجود زنده باشد كه انسان قدرت ديد آن ها را نداشته باشد.

 نيز دانشمندان مي‏گويند: چشم ما رنگ هاي محدودي را مي‏بيند. گوش ما امواج صوتي محدودي را مي‏شنود. رنگ ها و صداهايي كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست ، بسيار بيش از آن است كه قابل درك است.

وقتي وضع جهان، چنين باشد ، چه جاي تعجب كه انواع موجودات زنده‏اي در اين عالم وجود داشته باشند كه ما نتوانيم با حواس خود آن ها را درك كنيم. وقتي فجر صادقي مانند پيامبر اسلام  از آن خبر دهد، چرا نپذيريم؟ (10)

جنيان اعم از مؤمن و كافر در عالم خودشان هستند و به عالم ما كار ندارند. آري بعضي انسان هاي كافر و شرور با يادگرفتن راه و رسم ارتباط با جنيان ، جنيان شرور را به خدمت مي گيرند . كارهايي به ضرر مؤمنان انجام مي دهند . راه در امان ماندن از شر اين افراد هم ، ايمان و تقوا و توكل و پناه بردن به خدا است . اگر كسي به خدا پناه ببرد و در امان خدا واقع شود، هيچ موجودي را توان ضربه زدن به او نيست، مگر اين كه  خدا براي فتنه و امتحان اجازه دهد . در اين صورت به اراده خدا واقع مي گردد تا ما را بيازمايد . بايد ببينيم در آن صحنه تكليف مان چيست و بدان عمل كنيم تا سربلند بيرون آييم.

پي نوشت ها:

1.  رحمن(55) آيه 15.

2. جن (72) آيه 11.

3. همان، آيه 15.

4. همان ، آيه 9.

5. همان ، آيه 6.

6. همان ، آيه 39.

7. سبا (34) آيه  12- 13.

8. حجر (15) آيه  27.

9. كهف (18) آيه 50.

10. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ،چ اول ، تهران ، اسلاميه ، 1374 ش ،  ج25 ، ص 154-158.

در دو آيه اين عبارت آمده است كه به شرح زير مي باشند.....

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذير(1)

آيا از آن كه در آسمان است ايمن نشسته‏ ايد كه ناگاه زمين را به لرزش درآورد و زمين شما را در خود فرو برد؟ يا از آن كه در آسمان است ايمن نشسته‏ ايد كه ناگاه بادى همراه با سنگريزه بر سر شما فرستد؟ به زودى خواهيد دانست كه بيم‏دادن من چگونه است.

اين آيات خطاب به انسان ها و تهديد و ترساندن آنها از قهر حاكم جهان آفرينش است كه مقام فرماندهي اش در آسمان است.

در مورد منظور از "من في السماء" دو نظر داده شده است:

1. منظور خداوند و حاكم آفرينش است. (2)

2. منظور ملائكه مقرب او هستند كه به امر و اراده او تدبير آفرينش را در دست دارند. (3)

اين دو نظر هم در يك راستا هستند. زيرا اگر ملائكه هم منظور باشد، از اين جهت است كه آنان مجري اراده خدا هستند و اگر خدا منظور باشد، از آن جهت است كه خداوند حاكم و مصدر امر و نهي است.

 در اين آيه "من" اشاره به موجود داراي عقل و شعور است و اين لفظ بر خداوند و ملائكه هم اطلاق مي شود و لازم نيست منظور حتما موجود مادي باشد تا بگوئيم خدا و ملائكه نمي تواند باشد.

علامه طباطبايي مراد از "من في السماء" را ملائكه موكل از جانب خدا شمرده است و گفته: 

معناى آيه اين است كه چگونه با خاطر جمع و دل آسوده به ربوبيت خداى تعالى كفر ورزيده‏ايد؟ و چه ايمنى از ملائكه ساكن آسمان و موكل بر امور عالم داريد از اينكه زمين را زير پايتان بشكافند و به امر خدا شما را در شكم زمين پنهان سازند، در حالى كه زمين هم چنان متزلزل و مضطرب باشد و چون گهواره آمد و شد داشته باشد؟

بعد نظر كساني را ذكر مي كند كه منظور از "من في السماء" را خدا شمرده اند؛ و اضافه مي كند اين نظر با اين كه اشكالي ندارد و لكن خلاف ظاهر آيه است. (4)

پي نوشت ها:

1. ملك(67) آيه16-17.

2. سبزاواري نجفي، ارشادالاذهان، بيروت، دار التعارف، 1419ق، ص567.

3. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418ق، ج2، ص1330.

4. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ق.

از ريشه "دحو" فقط يك بار در قرآن استفاده شده است

از ريشه "دحو"  فقط يك بار در قرآن استفاده شده كه آن هم آيه زير است:

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها(1)

اين آيه بعد از آياتي است كه به خلقت آسمان ها و زمين اشاره دارد تا به بشر گويد كه خلقت آسمان و زمين از آفريدن دوباره شما بعد از مرگ سخت تر نيست و خدايي كه آسمان ها و زمين را خلق كرده، بر خلق دوباره شما توانايي دارد. در آيات قبل مي فرمايد:

آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت، و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود! و زمين را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد، و كوه‏ها را ثابت و محكم نمود! همه اينها براي بهره‏گيري شما و چهارپايانتان است!(2)

منظور از "دحو" يعني گستردن و آماده نمودن براي زندگي(3) با استوار ساختن كوه ها در آن، سيار ساختن آن در مدار منظمي به دور خورشيد كه باعث به وجود آمدن فصل ها مي گردد، هموار كردن درياها به گونه اي كه انسان ها بتوانند با جاري ساختن كشتي ها در آن بارهاي سنگين خود را به ديگر نقاط منتقل كنند(4)، قرار دادن زمين  به گونه اي كه گياهان از آن برويد و نهر ها بر آن جاري شود تا شرايط براي زندگي انسان ها فراهم گردد. (5)

پي نوشت ها:

1. نازعات(79) آيه 30.

2. همان، آيه 27-33.

3. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418ق، ج2، ص 1403.

4. صادقي، الفرقان، قم، انتشارات فرهنگ اسلامي، 1365ش، ج3، ص92.

5. سيد عبد الحسين طيب، اطيب البيان، تهران، اسلام، 1378ش، ج1، ص493.