پرسش وپاسخ

سوال حضرت عالي به موضوع توسل و شفاعت برمي گردد كه ما هم به توضيح اين بحث و هم به توضيح آيه فوق بطور خلاصه مي پردازيم

 اولا: از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شود كه وسيله قرار دادن مقام انسان صالحي در پيشگاه خدا و طلب چيزي از خداوند به خاطر او، به هيچ وجه ممنوع نيست و منافات با توحيد ندارد، از جمله آيات آيه 35 سوره مائده است كه مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگاري پيشه كنيد و وسيله‏اي براي تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد».

موضوع مهمي كه در اين آيه بايد مورد بحث قرار گرفته دستوري است كه در باره انتخاب" وسيله" در اين آيه به افراد با ايمان داده شده است.

" وسيله" در اصل به معني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي‏شود مي‏باشد.

بنا بر اين وسيله در آيه فوق معني بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي‏شود شامل مي‏گردد كه مهم ترين آن ها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (ص) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاي پنهاني و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير مي‏باشد

و نيز در سوره نساء آيه 64 آمده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً؛ اي پيامبر، اگر مردم به خويشتن ستم كردند و مرتكب گناهي شدند به سراغ تو مي‏ آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مي‏كردند و تو نيز براي آن ها طلب عفو مي‏كردي، خدا را توبه‏پذير و رحيم مي‏يافتند».

و نيز در سوره يوسف آيه 97 آمده است كه: برادران يوسف از پدر تقاضا كردند كه در پيشگاه خداوند براي آن ها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.

و در سوره توبه آيه 114نيز موضوع استغفار ابراهيم در مورد پدرش آمده كه تاثير دعاي پيامبران را در باره ديگران تاييد مي‏كند و ... .

و نيز روايات متعددي كه از شيعه و سني موجود است كه، به خوبي استفاده مي‏شود كه توسل به آن معناي وسيعش هيچ گونه اشكالي ندارد، بلكه كار خوبي محسوب مي‏شود، اين روايات بسيار فراوان است و در كتب زيادي نقل شده و به چند نمونه اشاره  مي‏شود:

 سمهودي مي گويد: مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پيشگاه خداوند از پيامبر (ص) و از مقام و شخصيت او، هم پيش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخيز، سپس روايت معروف توسل آدم را به پيامبر اسلام (ص) از عمر بن خطاب نقل كرده كه: آدم روي اطلاعي كه از آفرينش پيامبر اسلام در آينده داشت به پيشگاه خداوند چنين عرض كرد: «يا رب اسئلك بحق محمد لما غفرت لي؛ خداوندا به حق محمد (ص) از تو تقاضا مي‏كنم كه مرا ببخشي».

سپس حديث ديگري از جماعتي از راويان حديث از جمله" نسايي" و" ترمذي" دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد براي جواز توسل به پيامبر در حال حيات نقل مي‏كند كه خلاصه‏اش اين است: " مرد نابينايي تقاضاي دعا از پيامبر براي شفاي بيماري اش كرد، پيغمبر به او دستور داد كه چنين دعا كند:

" اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبي الرحمة يا محمد اني توجهت بك الي ربي في حاجتي لتقضي لي اللهم شفعه في؛ (2) خداوندا من از تو به خاطر پيامبرت پيامبر رحمت تقاضا مي‏كنم و به تو روي مي‏آورم اي محمد! بوسيله تو به سوي پروردگارم براي انجام حاجتم متوجه مي‏شوم خداوندا او را شفيع من ساز».

بنا بر اين معلوم است آنچه در آيات و روايات بعنوان وسيله توسل و تقرب ذكر شده كه از جمله آن ها پيامبران و معصومان هستند هم مي شنوند و هم مي بينند، و توسل به آن ها در زندگي آن ها مؤثر است و گرنه معنا ندارد كه دستور به توسل و تقرب به خدا به اين صورت دستور داده شود. 

دوم اين كه:

اگر حضرت عالي در باره آيات فوق به تفسير هاي سني و شيعه مراجعه نماييد ملاحظه خواهيد كرد كه آيات فوق را مربوط به مشركان بت پرست مي دانند كه خطاب به آنان مي گويد: شما بت پرستان دچار توهم شديد ،اين بتها برايتان نه مبدء سودي هستند، نه منشأ زياني، نه از خود دفاع مي‏كنند، نه از شما، اينان حتي مالكيتي بر پوسته هسته خرمايي ندارند! چرا كه قطعاتي از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بي‏شعور،  به فرض كه ناله و اصرار و شما را بشنوند هرگز توانايي پاسخگويي به نيازهاي شما ندارند.

با اين حال چگونه شما بيخردان آن را پرستش مي‏كنيد و حل مشكلاتتان را از آن ها مي‏خواهيد؟! اگر آن ها را براي حل مشكلات خود بخوانيد هرگز صداي شما را نمي‏شنوند ،سپس در ادامه مي گويد: از اين بالاتر روز قيامت كه مي‏شود آن ها پرستش و شرك شما را منكر مي‏شوند.

اين شهادت و گواهي يا به زبان حال است كه هر كس به بتها بنگرد با گوش هوش اين سخن را از آنان مي‏شنود، و يا اينكه همان خداوندي كه در آن روز اعضاء و جوارح و پوست تن انسان را به سخن در مي‏آورد به آن ها فرمان سخن گفتن مي‏دهد، تا شهادت دهند كه اين بت پرستان منحرف اوهام و شهوات خود را در حقيقت پرستش مي‏كرده‏اند. (3)

به هر حال چنانچه گفته شد منظور آيات بتها است نه چيز ديگر.

اين شبهه هم برگرفته از شبهات و نظرات وهابيون قشري و افراطي است، كه از اين گونه آيات سوء استفاده كرده و تفسير انحرافي مي كنند اينان براي بريدن ارتباط مسلمين از پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ از طريق توسل و شفاعت طلبيدن، به اين آيه و مانند آن تمسك جسته‏اند، و گفته‏اند قرآن مي‏گويد: تمام كساني را كه غير از خدا مي‏خوانيد حتي پيامبران! سخن شما را نمي‏شنوند و اگر بشنوند اجابت نمي‏كنند.

و شبيه اين به آيه سوره اعراف نيزاستناد مي كنند: «وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ؛ (4) كساني را كه غير از خدا مي‏خوانيد نمي‏توانند شما را ياري كنند و نه حتي خويشتن را در برابر مشكلات ياري دهند» و مانند اين گونه آيات.

 به هر حال با اين تفسير غلط كه هيچ مفسر داراي اعتبار علمي آن را قبول ندارد هر گونه توسل به ارواح پيامبران و امامان را نفي مي‏كنند، و آن را مخالف توحيد مي‏شمرند! در حالي كه يك نگاه ساده به آياتي كه قبل از اين آيات و بعد از آن است براي درك اين حقيقت كافي است كه منظور از آن بتها مي‏باشد چرا در همه اينها سخن از بتها در ميان است، سخن از سنگ و چوبهايي است كه آنها را شريك خدا مي‏پنداشتند و براي آنها قدرتي در برابر قدرت خدا قائل بودند.

ولي چه كسي است كه نداند انبياء و اولياء، همچون شهداي راه خدا كه قرآن با صراحت از حيات وزندگي جاويدان آنها سخن مي‏گويد، داراي حيات وزندگي برزخي هستند، و حيات برزخي فعاليت روح گسترده‏تر و وسيع تر است، چرا كه از حجابهاي مادي و تعلقات دنيوي رهايي يافته، اين از يك سو.

از سوي ديگر بدون شك توسل به اين ارواح پاك نه به اين معني است كه براي آنها در مقابل خداوند استقلالي قائل شويم، بلكه هدف آن است كه از آبرو جاه ومقام آنان در پيشگاه خدا مدد بطلبيم و از احترام و عظمتي كه در درگاه خدا دارند كمك بخواهيم كه اين عين توحيد و عبوديت وبندگي پروردگار است .

بنا بر اين همانگونه كه قرآن صريحا در مساله شفاعت مي‏گويد آنها به اذن و فرمان خدا شفاعت مي‏كنند. «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ (5) چه كسي است كه بتواند در درگاه خدا جز به فرمان او شفاعت كند. همچنين توسل به آنان نيز از همين طريق و همين رهگذر است».

چه كسي مي‏تواند آيات صريح توسل را انكار كند؟ و يا آن را شرك بپندارد و در مقابل قرآن بايستد و دم از توحيد زند؟ جز جاهلان مغروري كه اين نغمه‏هاي شوم را كه منجر به ايجاد تفرقه بين مسلمين است سر داده‏اند!                     

 لذا فراوان در حالات صحابه پيامبر (ص) ديده مي شود كه آنان براي رفع مشكلات به كنار قبر پيامبر (ص) مي‏آمدند، و توسل مي‏جستند، و از روح پاك آن حضرت به درگاه خداي متعال ياري مي‏طلبيدند.

از جمله داستاني است كه " بيهقي" محدث معروف اهل سنت نقل مي‏كند كه در زمان خليفه دوم خشكسالي و قحطي شد، بلال به همراهي عده‏اي از صحابه به كنار مرقد مطهر پيامبر (ص) آمد و چنين گفت: يا رسول اللَّه استق لامتك ... فانهم قد هلكوا ... رسول خدا براي امتت باران بخواه ... كه هلاك شدند". (6)

برخي از مفسران اهل سنت مانند" آلوسي" احاديث زيادي در اين زمينه نقل كرده، و پس از گفتگو و كنكاش در مورد اين احاديث  سرانجام چنين مي‏گويد: بعد از تمام اين گفتگوها، من مانعي در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر (ص) نمي‏بينم، چه در حال حيات و زنده بودن پيامبر وچه بعد از مرگ وي (ص)... سپس كسان ديگري را كه در پيشگاه خدا مقام و منزلت دارند نيز بر آن افزوده و اعتراف به جواز توسل به آنها مي‏كند. (7)

براي اطلاع بيشتردر اين زمينه مي توانيد به تفسير نمونه در اين زمينه به جلد چهارم، صفحه 366 ذيل آيه 35 سوره مائده و جلد 18، ص 215.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه ، سال ج‏4، ص 367 به نقل از وفاء الوفاء ج 3 ص 1371، در كتاب" التوصل الي حقيقة التوسل" ص 215 حديث فوق را از" دلائل النبوة" بيهقي نيز نقل نموده است.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، سال 1361. ج ‏18، ص 215.

3. اعراف (7) آيه 197 .

4. بقره (2) آيه 255.

5. تفسير نمونه، ج 18، ص 215 به نقل از كتاب التوصل الي حقيقة التوسل.

6. تفسير نمونه، ج 18؛ ص 215 به نقل از تفسير، روح المعاني، دارلكتب، العلميه ،بيروت سال، 1415.

7. تفسير نمونه، ج‏4، ص 367.

در مورد دعاي مذكور؛ اول اين كه سند آن معتبر نيست و واجب نيست حتما از آن دفاع كنيم.(1)

دوم  نكته اي كه مورد اشكال است ، در روايات و دعاهاي ديگر وارد شده  و آن هم  توسل به امامان است و اينكه اشكال كنندگان در اصل، به توسل ايراد دارند و صدا زدن امامان را كه از دنيا رحلت كرده اند و ياري جستن از آنان  را نوعي شرك مي پندارند. به نظر آنان  از هيچ كس غير خدا نبايد ياري بطلبيم و توسل  در اين حد جايز است كه به محضر پيامبر يا عبد صالح خدا مشرف شويم و از او بخواهيم براي ما دعا كند. كسي كه از دنيا رفته ، ديگر ما را نمي بيند و صداي ما را نمي شنود و طلب شفاعت و ياري از او به عنوان اين كه مقرب درگاه خداست ، غلط و شرك مي باشد.

 باطل بودن اين پندار ثابت شده و با استناد به آيات و روايات معلوم گرديده كه توسل جستن به بندگان صالح خدا مثل پيامبر و امامان از تعاليم قرآن و موافق توحيد است.

سوم :در دعاي ياد شده اگر  به پيامبر و امام علي از باب وساطت و شفاعت متوجه شويم ، يكي از موارد توسل است و حكم بقيه موارد را دارد و با بقيه دعاها فرق ندارد  اما اگر كسي به آنان به طور مستقيم و بدان جهت كه آنان را مستقلا موثر مي داند ، مراجعه كند ،شرك قطعي است .

در بين شيعيان و ديگر مسلمانان معتقد به توسل ، هيچ كس پيامبر يا امامان و اوليا  را مستقل در تاثير نمي داند . همه، آنان را مقربان درگاه خدا كه به اجازه خدا شفاعت مي كنند ،مي شناسند ؛ بنا بر اين  وقتي اين دعا را مي خوانيم ،امامان را خدا يا شريك خدا يا مستقل در تاثير نمي دانيم بلكه آنان را محبوبان درگاه خدا مي دانيم كه خداوند توجه ما به آنان را خواسته است و ما هم متوجه آنان شده و به وساطت آنان به درگاه خدا رو آورده و دعا مي كنيم . عبارات اين دعا در اين معنا وضوح كامل دارد .

در اين دعا، دعا خوان  ابتدا متوجه خدا شده و  بعد از يادآوري گرفتاري شديدش مي گويد :

و انت المستعان و اليك المشتكي و عليك المعول في الشدة و الرخاء

و اي خدا  فقط تو  ياري دهنده و مرجع رسيدگي به شكايات و تكيه گاه در سختي ها و آساني ها هستي.

در اين عبارت به لحاظ ادبي خبر بر مبتدا مقدم شده تا انحصار را برساند؛ يعني غير تو نه ياري دهنده اي هست و نه كسي كه صلاحيت داشته باشد  به پيش او شكايت برند و نه كسي كه در سختي و آساني تكيه گاه باشد. اين كارها فقط در شان توست  ؛ بعد اقرار مي كند كه خدا جايگاه و شان پيامبر و اهل بيت او را گرامي داشته و اطاعت آنان را بر مردم واجب نموده است:

اللهم صل علي محمد و آل محمد اولي الامر الذين فرضت علينا طاعتهم و عرفتنا بذلك منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قريبا كلمح البصر او هو اقرب

خدايا بر محمد و اهل او درود فرست ؛  همان "اولي الامر" كه اطاعت  آنان را بر ما واجب كردي و با اين واجب كردن ،منزلت آنان را به ما فهماندي. پس خدايا به حق آنان از كار من گره بگشا. گره گشادني سريع ، به سرعت چشم به هم زدن يا كمتر از آن .

تا اين جا كه هيچ شائبه شرك نبود و دعا خوان اعتراف كرد كه يگانه مرجع دعا و شكايت خداست و غير او نيست و پيامبر و آل او - كه مصداق اولي الامر هستند -را خدا خودش واجب الاطاعه قرار داده  و بدين وسيله حرمت و جايگاه و قرب آنان  را به مردم اعلام كرده ، پس از خدا خواست به حرمت و مقامي كه آنان  نزدش دارند ، گره از كار او بگشايد  ؛ از اين به بعد دعاخوان با توجه به اجازه اي كه از آيه اولي الامر و آيات ديگر مانند« وابتغوا اليه الوسيله»  برداشت شده ، به پيامبر و امام علي و سپس ولي عصر متوجه مي شود و آنان را به عنوان واسطه و شفيع به ياري مي طلبد و اعلام مي كند كه جز به پيامبر و امام علي به شفيع ديگري احتياج ندارد زيرا همه شفيعان زير مجموعه اين دو شخصيت هستند و هيچ شفيعي هم عرض اين دو بزرگوار نيست .( البته معلوم است كه منظور او نفي بقيه امامان  نيست زيرا امامان همه نور واحدند بلكه  بقيه شافعان و مقربان درگاه خدا را لحاظ  كرده و اعلام مي كند با توسل به رسول آخرين و وصي او احتياجي به شفيع ديگر ندارد . بنا بر اين آن دو بزرگوار او را از شفيعان ديگر بي نياز مي كنند، نه از خدا و او را به درگاه خدا ياري و شفاعت مي كنند ،نه در برابر خدا.

اما در مورد اصل شفاعت، دلايل آن چنان واضح و آشكار است كه اكثر عالمان اسلام آن را پذيرفته اند.

 مطلبي را  از يك عالم سني نقل مي كنيم تا ملاحظه كنيد كه آنان بيان اين شان و مقام ها را در مورد غير اهل بيت مي پذيرند ولي وقتي اين مقامات را  به اهل بيت نسبت مي دهيم، آن هم با دلايل محكم قرآن و روايي ، ما را به غلو و شرك محكوم مي كنند.

يافعي از عالمان اهل سنت در كتاب" الروض الرياحين " (2) حديثي از ابوبكر به شرح زير نقل مي كند:

در حالي كه  در مسجد نشسته بوديم، مرد كوري وارد شد و سلام كرد. جوابش داديم و او را در حضور پيامبر نشانديم. او گفت:

چه كسي به خاطر علاقه به پيامبر تقاضاي مرا برآورده مي كند ؟

عرض كردم :حاجتت چيست؟

گفت: من و خانواده ام چيزي براي برطرف كردن گرسنگي نداريم. مي خواهم به محبت رسول خدا  ما را سير كند.

عرض كردم :آنچه شما را سير كند به  خاطر محبت به رسول خدا به شما مي دهم؛ آيا حاجت ديگري هم داري؟

گفت: آري، مرا دختري است كه دوست دارم كسي به خاطر محبت رسول خدا تا زنده ام با او ازدواج كند.

عرض كردم:من در زمان حيات تو با او به خاطر رسول خدا ازدواج مي كنم .حاجت ديگري هم داري؟

گفت: آري ، مي خواهم به محبت پيامبر دست مرا درون محاسن سفيد ابوبكر بگذاري.

برخاستم و محاسن خود را در دست او قرار دادم و گفتم: محاسنم را به محبت پيامبر بگير.

مرد نابينا محاسن سفيد  مرا به دست گرفت و گفت:

پرودگارا به حرمت محاسن سفيد ابي بكر از تو مي خواهم بينايي مرا باز گرداني.

پس همان لحظه خدا  بينايي او را بازگرداند و جبرئيل بر پيامبر نازل شد و فرمود: خداي بر تو سلام و تحيت مخصوص  مي رساند و مي گويد :

به عزت و جلالم سوگند ، اگر همه كورها مرا به حرمت محاسن سفيد  ابوبكر قسم مي دادند ، بينايي همه را باز مي گرداندم و روي زمين نابينايي نمي گذاشتم و همه اينها به خاطر بركت و بلندمرتبه گي توست.(3)

چگونه يافعي و امثال او مشرك و كافر نيستند ولي شيعه به خاطر توسل به اهل بيت كافر مي شود ؟

مناسب است در اين جا به حديث ديگري نيز اشاره كنيم كه حكايتگر اوج بي انصافي برخي از مسلمانان در حق اهل بيت  است.

امام سجاد روزي از جنگ تبوك سخن مي گفت كه رسول خدا امام علي را به عنوان جانشين خود در مدينه منصوب كرد . امام از اينكه توفيق همراهي با پيامبر و خوشه چيني از خرمن فضايلش نمي يابد، غمگين بود و به رسول خدا شكوه كرد . پيامبر ضمن اعلام حديث منزلت به امام فرمود :

 به خاطر علاقه اي كه به پيامبر و خوشه چيني از خرمن فضايلش داري ، خداوند به جبرئيل دستور داده مكاني كه ما هستيم و مكاني را كه تو هستي ، بالا آورد و ديد تو را افزون گرداند به نحوي كه ما را در همه طول اين سفر ببيني و مانند همراهان ما باشي.

يكي از حاضران به اعتراض گفت: مگر اين مقام مخصوص پيامبران نيست. پس چگونه نصيب امام علي مي شود؟ امام فرمود:

اين معجزه رسول خداست زيرا به دعاي ايشان خدا آن مكان ها را بالا آورد و ديد امام را زياد كرد تا همه چيز را ببيند و محتاج نامه نوشتن  و پيك فرستادن نباشد.

بعد امام باقر(كه در محضر پدر بود) فرمود: چه بسيارند افراد اين امت كه بر علي ستم مي كنند و چه كمند ياورانش در  امت!چگونه فضيلتي  براي ديگراني كه به مراتب پايين تر از علي هستند ، ثابت مي كنند اما از علي دريغ مي دارند در حالي كه علي افضل افراد امت است؟

آن فرد پرسيد : چگونه؟

امام فرمود: شما دوستداران ابوبكر را دوست مي داريد و دشمنانش را هر كه باشد، دشمن مي داريد .همچنين در مورد عمر و عثمان ولي نوبت كه به علي مي رسد مي گوييد: ما محبان علي را دوست داريم ولي از دشمنانش بيزاري نمي جوييم بلكه آنان را هم دوست داريم؛ چگونه چنين رفتاري با علي جايز باشد در حالي كه رسول خدا در حق او فرمود : خدايا دوستان علي را دوست بدار و ودشمنانش را دشمن بدار و...؛ آيا اين انصاف است؟

بعد امام فرمود: شما براي اصحاب كراماتي نقل مي كنيد كه خدا آنها را به علي  اختصاص داده  ولي آنها را از علي انكار مي كنيد و در حق ديگران ثابت مي كنيد ؛ چگونه اين كرامات را در حق ديگران مي پذيريد ولي در حق علي نمي پذيريد؟

بعد امام به جريان ساريه اشاره مي كند كه غالب كتب اهل سنت  آن را نقل كرده اند كه عمر در اثناي خطبه به صداي بلند نام فرمانده اعزامي به ايران را برد و او را به حمله از طرف كوه ارشاد كرد و بعد گفت: در اين ساعت نزديك بود سپاه اعزامي مورد هجوم و حمله غافلگيرانه شود و من آنان را ارشاد كردم و حمله كردند و پيروز شدند .

 چند روز بعد فرستاده فرمانده اعزامي آمد و جريان پيروزي آن روز و شنيده شدن صداي خليفه را گفت.(4)

بعد امام فرمود : وقتي شما صدور چنين كرامتي را از عمر جايز مي دانيد، چرا از علي جايز نمي دانيد؟ آيا اين بي انصافي نيست؟

آري وقتي بنا بر ايراد گرفتن نابجا باشد ، چه بايد كرد و گر نه هر كه با دبده انصاف به دعاي عهد بنگرد ،با اندك توجهي مي يابد كه دعاخوان پيامبر و امام را به عنوان شفيع و واسطه مي خواند و آنان را از اين جهت كافي مي داند، نه اينكه  به خدا احتياجي نيست. از بي انصافي افراد  در حق پيامبر و اهل بيت بايد به خدا شكايت برد.

ضمناً شبهات وهابيت و پاسخ هاي آنان در سايت اين مركز تحت عنوان «جوان شيعي پاسخ مي دهد» موجود است كه مي توانيد از آنها نيز استفاده كنيد.

http://www.pasokhgoo.ir/fa/node/5336

 

پي نوشت ها:

1.استفتاءات آيت الله سيستاني،،ص351.

2.اين كتاب  در   مصر در  چاپخانه سعيديه  و در حاشيه كتاب "العرائس" ثعلبي چاپ شده و قسطلاني همين مطلب را از او در مواهب خود آورده و زرقاني در شرح مواهب حديث را "حسن" شمرده است.(الغدير ،ج7،ص240-242).

3. الغدير، ج7، ص242 به نقل از الروض الرياحين.

4. جريان ساريه را غالب كتاب هاي اهل سنت نوشته اند از جمله:تاريخ طبري، ج3، ص254؛الاصابه،ابن حجر، ج3،ص5؛ تاريخ دمشق،ابن عساكر، ج20، ص24 ؛و....

"يا علي" گفتن به هنگام برخاستن نوعي توسل به علي بن ابيطالب(ع) است

"يا علي" گفتن به هنگام برخاستن نوعي توسل به علي بن ابيطالب است كه محبوب خدا و رسول بوده ؛ خدا ما را به پذيرش امامت و هدايتگري او و اطاعت مطلق از او در امور دنيا و آخرت به عنوان جانشين و وصي رسول خدا دعوت كرده است.

توسل به پيامبر و امامان مخالف توحيد و تعليمات دين نبوده، بلكه در راستاي توحيد و اطاعت مطلق از خدا است كه ما را به توسل و دوست داشتن و اطاعت از آنان فرا خوانده است.

اگر كسي به غير خدا ، بدون اذن و اجازه و امر خدا متوسل شود ، كارش غلط و شرك و كفر است ، زيرا كسي را مقرب درگاه خدا و واسطه شمرده كه خدا او را مقرب و واسطه ندانسته ؛ به وساطت و شفاعت او اجازه نداده ؛ بندگانش را به توسل به او فرا نخوانده است . كار مشركان از اين گونه است . آنان بت ها و الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا مي دانستند . با توسل به آنان مي خواستند به خدا نزديك شوند ،در حالي كه بت ها و الهه ها نه جايگاهي نزد خدا داشتند و نه خدا به شفاعت و توسل بدانان فراخوانده بود ، و اين قطعا شرك و كفر است.

اگر كسي به ديگري متوسل شود و او را شريك خدا و در عرض و همرديف  خدا بداند، اين توسل  شرك و كفر و توسل جوينده  مشرك و كافر است ،مثل مسيحيان كه عيسي را خدا و يا پسر او و سومين خدا شمردند .اگر كسي پيامبر و امامان را شريك خدا و در عرض و همرديف  خدا بداند، قطعا مانند مسيحيان مشرك و كافر است. مبارزه شديد امامان با اهل غلو براي همين بود كه كسي آنان را همرديف و شريك خدا قرار ندهد.

اما  اگر به كسي به اين عنوان كه خدا او را دوست دارد و برگزيده خداست و خداوند محبوبيت و برگزيدگي را در قرآن و به زبان پيامبرش اعلام كرده و به توسل به او فراخوانده ، متوسل شود، بندگي و اطاعت خداست.

صدا كردن پيامبران و امامان با توجه به اينكه  عبد خدا و محبوب خدا هستند و به اذن خدا در جهان قدرت تصرف دارند و به اصطلاح دست خدا هستند ،  هيچ مانعي ندارد . در روايات و آيات و سيره نبوي اجازه اين نوع توسل رسيده است. وقتي ما مي گوييم يا رسول الله ، او را به عنوان ولي خدا و بنده برگزيده خدا و محبوب خدا و...صدا مي زنيم. اگر اين موارد به ادله قوي براي ما ثابت نبود، به هيچ وجه به اين شخصيت ها متوسل نمي شديم و آنان را صدا نمي زديم.

اما اين كه بسيار به علي بن ابي طالب متوسل مي شويم ،بدان جهت است كه ايشان بنده برگزيده خدا و تربيت شده پيامبر بود . خود فرموده : بنده اي از بندگان محمد هستم. (1)  اگر علي محب و محبوب خدا و پيامبر نبود ، ما به او ارادتي نداشتيم .

ما خدا را به خاطر خدايي اش و به خاطر اينكه نعمت هاي بيشمار به ما داده ،دوست داريم . پيامبر را چون بنده بر گزيده و محبوب خداست ، در مرتبه بعد از خدا و علي را چون محب خدا و رسول و محبوب خدا و رسول است ، دوست داريم. پيامبر در حق علي فرمود :« يحب الله و الرسول و يحبه الله و الرسول»(2) . اظهار ارادت به بنده و محبوب پيامبر و بنده و محبوب خدا ، اظهار ارادتي بالاتر به پيامبر و حق تعالي  است.

اما آيا دليل خاصي دارد كه  اين همه به توسل سفارش مي كنيم با اين كه خدا نياز به واسطه ندارد؟ 

 خوشبختانه اسلام و شيعه بندگان را به ارتباط مستقيم و در هر نقطه و هر زمان و هر ساعت با خدا فرا خوانده و بي نيازي به واسطه براي ارتباط برقرار كردن را فرياد مي زند. دعوت به توسل هم به معناي محتاج بودن به واسطه و بستن راه ارتباط مستقيم نيست، زيرا ما( كه بندگان را به توسل دعوت مي كنيم) و پيامبر و امامان ،هيچ گاه نگفته ايم و نفرموده اند كه هر گاه خواستيد با خدا مرتبط شويد ، از خانه و شهر خود حركت كنيد و به شهر و خانه ما بياييد و اجازه ملاقات با ما بگيريد و درحضور ما و به وساطت ما با خدا سخن بگوييد و...؛

همچنان كه خدا همه جا هست و در هر ساعت و در هر مكان و به هر زبان مي توان با خدا مرتبط شد ، پيامبر و امامان هم، چون خليفه و آيت و جلوه خدايند ، در هر زمان و در هر مكان و به هر زبان مي توانند صدا شوند و از آنان شفاعت خواسته شود . هيچ تشريفات خاص و هزينه اي ندارد .برخلاف مسيحيت يا اديان ديگر كه  بايد در اوقات معين به كليسا رفت و به محضر كشيش رسيد و او را به عنوان واسطه مخاطب قرار داد و حاجت را به او گفت تا به خدا بگويد يا به وساطت او به خدا گفت . اين بسيار محدود كننده و هزينه بردار است.

توسل شيعه  به هيچ وجه محدود كننده ارتباط مستقيم با خدا و هزينه بردار و ... نيست، بلكه عين ارتباط مستقيم با خدا  با توسل به محبوب خداست.

دين و مذهب و پيامبر و خدا به اين جهت بندگان را به توسل دعوت كرده اند تا انسان ها را متوجه دعوت كنندگان به هدايت و بندگي و دروازه هاي ورود به ساحت قرب حق و بيان كنندگان دين و... گردانند. با دعوت به توسل به پيامبر و اهل بيت ما به در خانه هدايت گران خدايي مي رويم . آنان ما را به راه رضاي خدا مي برند . از بيراهه ها باز مي دارند . ما ديگر به انسان هاي بي صلاحيت توجه پيدا نمي كنيم . دين و معارف و احكام خود را از غير اهل بيت نمي گيريم.

اما امام علي به اين جهت بيش تر مورد توجه ما واقع مي شود كه تابلوي شناسايي ما است. ديگران هم ادعاي خداپرستي و ادعاي اطاعت از پيامبر را دارند ،ولي بعد از پيامبر به در خانه ديگران رفته اند . ما با گفتن يا علي ، مرامنامه خود را اعلام مي كنيم كه خدا و پيامبر را از طريق علي و به معرفي او مي شناسيم . بعد از پيامبر به در خانه علي و اولاد علي آمده ايم . اين كار را به دستور خدا و پيامبر انجام داده ايم.

بنا بر اين جايز است به هنگام انجام كار ها بگوييم : " بحول الله و قوته "، " يا الله"، "يا قادر"  و يا بگوييم " يا علي" هر دو شعاع يك نور هستند.

پي نوشت ها

1. كافي،ج1،ص90.

2. مسند احمد، ج1 ، ص133 و ديگر كتب حديثي اهل سنت.

كجاي قرآن آمده كه غيرخدا رابخواهيم؟آيا رسول اكرم(ص)از پيامبران قبلش حاجت خواسته يا آنها را واسطه بين خودش وخدا قرارداده؟آیا این شرک نیست؟

«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد».

و شجره خبيثه اي است كه همه اخلاق ناپاك و عقايد باطل و اعمال زشت ، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:

«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (كلمه شرك در مقابل كلمه خبيثه كه همان كلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكي تشبيه كرده كه از روي زمين بركنده شده، و قرار و ثباتي ندارد».

بنا بر اين بايد از شرك در همه چهره هايش فرار كرد؛ اما مهم اين است كه شرك را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرك نشماريم.

"شرك" يعني در الوهيت ، عبادت ، خلقت ، اطاعت و محبت براي خدا شريك بتراشيم. كسي كه غير خدا را خالق ، فرياد رس مستقل ،  محبوب ، معبود  و مطاع قرار مي دهد ، گرفتار شرك در چهره هاي مختلفش شده است.

اما كسي كه فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد  و فقط خدا را عبادت كند و غير خدا را فقط زماني اطاعت كند يا محبوب بگيرد  كه خدا امر كرده باشد، او موحد است.

با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او كمك بطلبيم ، براي خدا در تاثير گذاري و قدرت شريك قايل شده ايم و اين شرك است. اگر ما به برداشت و فكر خودمان كسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او كمك بطلبيم ، مانند مشركان براي خدا شريك تراشيده ايم ؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:

َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي‏ ؛ (3) اينها را نمي‏پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».

اما اگر خدا بنده اي را بر گزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام كند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده كردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم ، آيا اينجا كار ما شرك آلود است؟

خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (ع) مي فرمايد :

ْ «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما  چيزي به شكل پرنده مي‏سازم، سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي‏] را بهبودي مي‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم و از آنچه مي‏خوريد، و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏كنيد، به شما خبر مي‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

در اين آيه مي فرمايد: "من براي شما اين كارها را انجام مي دهم" يعني اگر بخواهيد اين كارها را مي كنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.

ايا اين شفاطلبي از حضرت عيسي كفر بود؟!

مگر اطاعت غير خدا شرك نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي كند و مشرك نمي شمارد:

«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ؛ (5) (آن ها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند».

در روايات تصريح شده كه اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي كردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند. (6)

حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا كه در قرآن به آن امر شده ، شرك است؟

بنا بر اين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است كه خدا به اين كارها امر كرده و ما چون مطيع خدا هستيم ، اين كارها را مي كنيم و كساني كه اين كارها را شرك مي پندارند، مشرك شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلكه مطيع برداشت هاي خود شده اند.

آيا كساني كه بعد از پيامبر قرآن و عترت را كنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا ، بلكه از طريق فهم و درك ديگران دريافت كردند و اطاعت نمودند ، مشركند يا شيعه كه قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟

شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درك قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه كرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و  همسر پيامبر (عايشه ) و ابوهريره و ... قرآن را دريافت ؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نكردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت ، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت ، عين شرك نيست؟

بنا بر اين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم كه از اهل بيت گرفته شرك آميز است؛ اما ديگران كه اهل بيت را كه دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود ، وانهادند و تابع ديگران شدند ، موحدند؟ 

پرسشگر محترم!

 كدام مسئله در مذهب شيعه شرك و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد كه مستند به برهان قطعي از كتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرك پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف كنيد و مورد هايي كه شرك است را معرفي كنيد.

توسل كه شما آن را شرك آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلكه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرك نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرك مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرك بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درك كرده اند؟

اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن كبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحكام سقوط نمي كند. ولي شماييد كه محروم مي شويد. ما شما را به حاكميت عقل و برهان دعوت مي كنيم و از شما مي خواهيم كه فارغ از پيشداوري ها ، در باره تعاليم شيعه بررسي كنيد و اگر موردي را شرك آميز ديديد ، سؤال كنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع كننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد ، آن گاه آن را رها كنيد.

در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:

 اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم ،بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال  يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند

..پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛

در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند. 

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 48.

2. ابراهيم (14) آيه 26.

3. زمر (39) آيه 3. 

4. آل عمران (3) آيه 49.

5. توبه (9) آيه 31.

6. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، - ، بيروت ، دار الفكر ، 1420 ق ، ج 3 ، ص 233.

توسل دلایل محکم و فراوانی دارد ....

پيامبر (و اهل بيت او) از خوديت خارج شده و محو در خدا گشته اند به نحوي كه محبت خدا ملازم با محبت آن ها و محبت آن ها ملازم با محبت خدا است و همين گونه اطاعت آن ها و خيانت به آن ها و حرب و جنگ با آن ها و ... كه آيات زير دليل محكمي بر اين امر است :

«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (1)

قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرين‏ (2)

وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏ (3)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏ (4)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول‏ (5)

إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ ... (6)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (7)

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ (8)

وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (9)

وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْل‏ (10)

وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَة (11) ».

و آيات فراوان ديگر كه خدا و رسول را از هم جدايي ناپذير مي داند و محبت خدا و رسول و خيانت به خدا و رسول و محاربه با خدا و رسول و ... را يكي مي شمارد و از همين زمينه است توسل - كه كمك  خواستن از  خدا عين توسل به رسول و توسل به رسول عين مدد گرفتن از خدا است.

وقتي رسول، محو و فاني در خدا شده  و آيت خدا و خليفه خدا گشته است؛ پس توسل به او عين كمك گرفتن از خداست؛ زيرا او غيريتي ندارد و از خود چيزي در قبال ذات خدا ندارد تا دو گانگي و شرك حاصل شود.

در همين آيه هم وحدت و يگانگي  و نبودن غيريتي بين خدا و رسول منعكس شده است. آيه را توجه كنيد:

«لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ در اينجا بي نياز كردن را به خدا و رسول نسبت داده؛ زيرا رسول خليفه خداست و از بودن او  در جنب خدا غيريت و دوگانگي ايجاد نمي شود.

و اگر در اينجا "فضل" را فقط به خدا برگردانده، از اين رو بود كه به همان توحيد اشاره كند كه رسول فقط مجراي اراده خدا و خليفه اوست و از ذات خود چيزي ندارد و در برابر وحدت قهارانه خدا و غالب او، دومي به حساب نمي آيد. (12)

فضل هر چه هست و ملك هر چه هست، همه از خداست و به رسول به عنوان خليفه خدا سپرده شده است و اگر فضلي از جانب رسول به مؤمنان مي رسد و بدان بي نياز مي گردند، پرتوي از خزانه فضل خداوندي است كه به خليفه اش سپرده است.

پي نوشت ها:

1. نساء (4)، آيه 80.

2. آل عمران (3)، آيه 33.

3. همان ، آيه 132.

4. نساء (4)، آيه 69.

5. انفال (8)، آيه 27.

6. مائده (5)، آيه 33.

7 انفال (8)، آيه 13.

8. توبه (9)، آيه 63.

9. همان ، آيه 90.

10. همان ، آيه 107.

11. احزاب (33)، آيه 29.

12. ترجمه الميزان، ج‏9، ص 459.

یکی ازسوالات وهابیان این است: چرا مردگان را زيارت مي كنيد لطفا توضیح دهید.

همه مسلمانان و عالمان اسلام از همه مذاهب جز گروه وهابيان ساختن مسجد بر قبر اولياي خدا و زيارت قبور آنان را جايز مي دانند و مانند ديگر مردم جهان براي مردگان به خصوص بندگان صالح خدا كه از دنيا رفته اند، حرمت قائلند و به زيارت قبر آنان مي روند و كنار قبور آنان به عبادت اقدام مي كنند و اين كار ها را مخالف شريعت و دستور هاي پيامبر نمي دانند.

دلايل شيعه و غير شيعه بر جواز  زيارت قبور اولياء چند آيت از قرآن است.

قرآن درباره‌ اصحاب كهف مي‌فرمايد:

فقالوا ابنوا عليهم بنياناً ربّهم أعلم بهم قال الّذين غلبوا علي أمرهم لنتّخذنّ عليهم مسجداً؛

گفتند بنايي بر آن بسازيد. پروردگارشان از وضع آن‌ها آگاه تر است و آنان كه آگاهي بيشتر بر راز آنان (اصحاب كهف) داشتند گفتند: روي مدفن آنان مسجدي مي سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود)".(1)

اين آيه از دو جهت مي تواند سند ما باشد:

الف- از اينكه قرآن ساختن بنا و مسجد و عبادتگاه بر مدفن اصحاب كهف را از زبان گروهي نقل مي كند، بدون اينكه آن را نقد كند، نشانه مشروع بودن آن است. زيرا در غير اين صورت، آن را نقد مي كرد.

پس آنان بر بالاي قبر ساختن مسجد وعبادتگاه بر قبور براي حضور و عبادت را از جمعيت مومن و آگاه تر نقل مي كند، و اين حاكي از آن است كه اين گروه چنين پيشنهادي را به عنوان حكم شريعت خود مطرح مي كردند.

آيه  ديگر " و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي "(2) كه فرماني است براي مسجد و مصلي گرفتن مقام ابراهيم.

اين آيه دستور مي دهد در جايگاه ايستادن ابراهيم به هنگام بناي كعبه عبادتگاه و جاي نماز بگيريد و زيارت هم عبادتگاه گرفتن قبور انبياء و در جوار آنها است.

احاديث فراوان و سنت مسلمانان از صدر اسلام تا كنون و اجماع آنان بر اين امر به خصوص اجماع آنان در زمان حضور معصوم  مي باشد.

آيات و روايات در باب جواز زيارت فراوان است كه به كتاب هاي توسل مي توانيد مراجعه كنيد و سايت هاي ولي عصر زير نظر آيت الله قزويني [www.valiasr-aj.com]و سايت آيت الله ميلاني[www.al-milani.com/farsi] نيز مطالب كافي ارائه مي دهد.

پي نوشت ها:

1. كهف(18) آيه 21.

2. بقره (2) آيه125.

پرسشگر محترم توسل يعني از كسي كه محبوب خداست و خدا او را واسطه هدايت و خير قرار داده و ما را به محبت و اطاعت او فراخوانده، بخواهيم از خدا براي ما مغفرت، خير و برآورده شدن حاجات ما را بخواهد و به قدرت و اجازه اي كه خدا به او داده، ما را هدايت كند و به خير برساند.

وقتي ما مثلا پيامبر اسلام را كه محبوب خدا و هدايتگر به اذن و اراده خداست، صدا مي زنيم و از او هدايت و ياري و شفاعت مي طلبيم، وهابيون از طرفي اين كار را شرك مي دانند و ما را نهي مي كنند و ما جواب مي دهيم شرك يعني مخلوقي را همرديف خدا و قادر و شنواي و برآورنده مستقل حاجت و شريك و همرديف خدا در اين كارها بدانيم در حالي كه ما پيامبر و امامان را بندگان خدا مي دانيم كه از خود هيچ ندارند و اگر قدرت و تواني در اين موارد دارند، خدا به آنان داده است زيرا آنان به بيان قرآن كه كتاب خداست، برگزيده ها و محبوب هاي خدا هستند كه از جانب ايشان وظيفه هدايت و نصرت مؤمنان را دارند.

اشكال ديگر آنها اين است كه مردگان نمي شنوند و نمي بينند و پيامبر و امامان هم مرده اند و ديگر صداي ما را نمي شنوند و ما را نمي بينند تا براي ما شفاعت كنند.

در جواب از اين اشكال آنها به آيات و رواياتي استناد شده كه اثبات مي كند انسان ها اعم از مؤمن و كافر بعد از مرگ حيات برزخي دارند و مي بينند و مي شنوند و از جمله اين ادله آيات مربوط به شهيدان است كه به صراحت مي فرمايد آنها را مرده ونابود شده مپنداريد و مگوييد بلكه آنان زنده اند و در پيشگاه پروردگار بهره مند از نعمت ها هستند و شما متوجه نيستيد.(1)

يكي از ادله زنده بودن انسان بعد از مرگ و داشتن حيات برزخي روايتي است كه بدان اشاره شده كه رسول خدا بر بالاي چاه هاي بدر حاضر شد و با كشتگان بدر كه در آن چاه ها ريخته شده بودند، سخن گفت و وقتي بعضي از اصحاب كوته بين اعتراض كردند، حضرت فرمود شما از آنها شنواتر نيستيد، ولي آنان را توان جواب گفتن نيست. (2)

بنا بر اين ما فقط شهيدان را زنده نمي دانيم. بلكه همه انسانها بعد از مرگ حيات برزخي دارند ولي شهيدان زنده اند و در پيشگاه خدا بهره مند از روزي هاي طيب و طاهر و كافران زنده اند و مانند آل فرعون صبح و شام به جهنم عرضه مي شوند و در عذاب برزخي هستند:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب (3)

عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مي‏شوند و روزي كه قيامت برپا شود (مي‏فرمايد:) «آل فرعون را در سخت‏ترين عذابها وارد كنيد!»

پس زنده بودن كشتگان قبر به اين معنا نيست كه آنان هم جزو شهيدان هستند. پس يكي زنده است و در نعمت ،ديگري زنده است و در نقمت.آيا ميان آنها تفاوتي نيست ؟

نمي دانيم نويسندگان كتاب هاي اهل سنت را مي خوانند و مي فهمند؟ اگر مي فهمند پس چرا اين گونه سؤال مي كنند؟

پرسشگر محترم براي پاسخگويي به شبهات اهل سنت حتما به سايت وليعصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني و سايت آيت الله ميلاني مراجعه بفرماييد

پي نوشت ها:

1. آل عمران(3) 169؛ بقره(2) آيه154.

2. طبري، تاريخ طبري، بيروت، اعلمي، ج2، ص155.

3. غافر(40) آيه46.

در مورد فضيلت و برتري ائمه معصوم (ع) مخصوصا امير المومنين علي(ع)  روايات زيادي از شيعه و حتي از اهل سنت و نيز آيات قرآني وجود دارد كه از مجموع اين آيات و روايات استفاده مي شود مقام و منزلت حضرت علي (ع)  در بعضي جهات نسبت به ائمه ديگر بالاتر است. در روايتي به برتري فضيلت آن حضرت تصريح شده است:

« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًي وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا.(1)

از امام صادق نقل شده كه فرمودند پيامبر اكرم فرمودند ما در امر و فهم و حلال و حرام در يك درجه ايم اما رسول الله و علي (ع) فضيلت هاي خودشان را دارند.( اين حديث براي پيامبر اسلام و حضرت علي فضيلت بيشتري نسبت به معصومين ديگر قرار داده است)

در بعضي روايات هم مقام و منزلت آنها در برخي جهات مساوي دانسته شده است:

ِّ « عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ لِي‏ نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِي الْعَطَايا عَلَي قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ.»(2)علي بن جعفر از امام موسي بن جعفر نقل مي كند كه ايشان فرمودند ما ائمه در علم و شجاعت با هم مساوي هستيم و در عطايا به اندازه اي كه امر شده ايم.

اما درباره مقام علمي حضرت زهرا(س) در منابع معروف اسلامي رواياتي وجود دارد مانند حديث زير:

 ابونعيم در حديثي از پيغمبر اكرم (ص) نقل مي‏كند كه روزي رو به يارانش كرد و فرمود:

 «اي شئ خير للنساء » چه چيزي براي زنان از همه بهتر است؟ ياران ندانستند در جواب چه بگويند.

علي (ع) به سوي فاطمه(س) آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد.بانوي اسلام گفت: «چرا نگفتي:

 «خَيْرٌ لَهُنَّ انْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لَايَرَوْنَهُنَّ».

از همه بهتر اين است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را»

علي عليه السلام بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم (ص) عرض كرد.

پيامبر فرمود: «مَنْ عَلَّمَكَ هذا؛ چه كسي اين پاسخ را به تو آموخت؟»عرض كرد: فاطمه (س) پيامبر فرمود: «انَّها بَضْعَةٌ مِنِّي؛ او پاره وجود من است».(3)

اين حديث نشان مي‏دهد كه اميرمؤمنان(ع) با آن مقام عظيمي كه در علوم و دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه علم پيغمبر اكرم (ص) بود گاهي از محضر همسرش فاطمه (س) استفاده علمي مي‏كرد. اين سخن پيغمبر(ص) كه بعد از بيان احاطه علمي فاطمه(س) مي‏گويد: «او پاره‏اي از وجود من است» بيانگر اين واقعيت است كه منظور از «بَضْعَةٌ» تنها پاره تن و جسم نيست، كه بسياري در تفسير حديث گفته‏اند، بلكه فاطمه پاره‏اي‏ از روح پيامبر (ص) و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوي از آن خورشيد و شعله‏اي از آن مشكات محسوب مي‏شد.(4)

اما در مورد هم كفو بودن حضرت علي و فاطمه (س) اين مطلب فضيلت و برتري براي هر دو ايشان است و از آنجا كه براي حضرت زهرا خواستگارهاي زيادي از اصحاب پيامبر آمده بودند و بعد از ازدواج حضرت علي و فاطمه، عده اي پيامبر اكرم را بخاطر اين ازدواج سرزنش كردند پيامبر فرمودند:

« عَنِ النَّبِيِّ ص لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْو ٌ»(5) رسول خدا فرمود: اگر علي نبود، كفو و همتايي براي فاطمه پيدا نمي‏شد.

« قَالَ الصادق (ع) لَوْ لَا أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) تَزَوَّجَهَا لَمَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ »(6)

اگر علي بن ابي طالب نبود كه با فاطمه ازدواج كند، از زمان حضرت آدم تا روز قيامت، در روي زمين كسي يافت نمي‏شد كه شايستگي همسري با فاطمه را داشته باشد.

بنابراين احاديث هم كفو بودن مي رساند كه غير از حضرت علي (ع) كسي ديگر كفو و همتاي فاطمه نيست و اين مقام و منزلت براي هر دو ايشان است.

 پي نوشت ها:

1. كليني،كافي،انتشارات اسلاميه، ج1، ص275.

2. همان.

3.شيخ حر عاملي،وسائل الشيعة، ج‏20، ص67( عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاء...).

4. مكارم شيرازي، زهرا برترين بانوي جهان، ص 40.

5. روحاني،محمد، زندگاني حضرت زهرا عليها السلام، انتشارات مهام، ص 542.

6. همان،ص132.

تفسير "كشف الاسرار و عده الابرار" از رشيد الدين ميبدي است. ايشان در مقدمه تفسير گفته : من كتاب تفسير ابي اسماعيل محمد بن علي الانصاري (معروف به خواجه عبد الله انصاري) را مطالعه كردم و آن را از حيث لفظ و معنا و تحقيق و ... ، اعجاز گونه يافتم جز اين كه خيلي مختصر بود و متعلم از آن استفاده كافي نمي برد و من در صدد شرح و بسط آن برآمدم تا براي استفاده كنندگان مفيدتر باشد. (1)

ميبدي تفسير خود كه شرح تفسير خواجه است ، را در 10 جلد نوشت كه منتشر شده است. ايشان ذيل آيات در سه نوبت به بيان مقاصد خود مي پردازد.

در نوبت اول ترجمه فارسي سليس و رواني از آيات ارائه مي دهد.

در نوبت دوم به تفسير آيات با استناد به روايات و قول اهل لغت و ... مي پردازد .

و در نوبت سوم نكته هاي عرفاني از آيات استفاده مي كند و سخنان عرفا و متصوفه را ذيل آيات مي آورد.

اخيرا تفسير نوبت اول (ترجمه) و تفسير نوبت سوم ميبدي (نكته هاي عرفاني) توسط بعض محققان در دو جلد و تحت عنوان "تفسير ادبي و عرفاني خواجه عبد الله انصاري" منتشر شده است.

در اين تفسير چون مباحث نوبت دوم كه روايي است ، حذف شده طبيعي است كه به شأن نزول سوره انسان كه نذر اهل بيت بوده و به شأن نزول آيات ديگر اشاره اي نشده و اين مباحث را بايد در تفسير 10 جلدي كشف الاسرار يافت.

در كشف الاسرار ج10 ، ص 320 - 321 به نزول آيات سوره انسان در شأن اهل بيت و در ج3 ، ص 150-151 به نزول آيه ولايت در شأن امام علي تصريح شده است.

پي نوشت ها:

1. ميبدي ، كشف الاسرار ، تهران ، امير كبير ، 1371 ش ، ج1 ، ص 1. 

غذای امام علی(ع)چه بود؟آیا همیشه نان جو می خوردند؟آیا گوشت نمی خوردند؟

امام علي (ع) در طول سال، گوشت نمي‏خورد مگر در عيد قربان، و فرمود :

 شما اين كار را نمي‏توانيد بكنيد، پس مرا با ورع و اجتهاد كمك كنيد. (1)

يكي از ويژگي هاي مهم امام علي (ع)  ساده زيستي و زهد حضرت مي باشد. امام علي در نامه اي به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره نوشت: "ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به... ؛ بدانيد كه هر پيروي را امامي است كه به او اقتدا مي نمايد و از نور دانشش روشني مي گيرد؛ بدانيد كه امام شما از دنياي خود به دو پاره تن پوش و از خوردني هايش به دو قرص نان بسنده كرده است. بدانيد كه چنين رفتاري در توان شما نيست، اما دست كم با پارسايي، تلاش، عفت و استواريتان مرا ياري دهيد!".

 امام علي يكي از علل ساده زيستي خويش را همدردي با محرومان بيان نمود. (2)

در نامه فوق به عثمان تصريح شده كه امام به دو قرص نان اكتفا مي كرده است ؛ از اين رو اكتفا نمودن امام به دو قرص نان واقعيت دارد.

گفتني است: اين جملات به آن معنا نيست كه امام غذا هاي ديگر را تناول نمي كردند ؛ بلكه با توجه به رواياتي كه در باب غذاي امير المومنين موجود است ، نشان مي دهد كه حضرت از غذاهاي ديگر هم استفاده مي كرده است.

1. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:  امام علي (ع) تا زنده بود، در دنيا حرام نخورد...؛ در حالي كه بيشتر غذايش ،سركه و زيتون بود و شيريني هم اگر به دستش مي‌رسيد، خرما بود. (3)

2. نيز امام صادق از پدرش نقل مي كند كه: قنبر، خدمتگزار حضرت علي ، هنگام افطار براي حضرت كيسه‌اي آورد كه بر آن مهر زده شده بود. مردي كه حاضر بود به حضرت گفت: يا اميرالمؤمنين! اين كار نشانه بخل است كه بر كيسه خوراكت مهر مي‌زني؟! (اگر كسي در كيسه را باز كند معلوم مي شود، زيرا مهر تغيير مي كند).

حضرت علي خنديد و فرمود: « دوست ندارم در شكمم چيزي داخل شود كه نمي‌دانم از كجا بدست آمده است!» . آنگاه امام مهر كيسه را شكست و مقداري نان در ظرف آب ريخت و چون خواست بنوشد، فرمود: « به نام خدا، بار خدايا! براي تو روزه گرفتيم و با روزي تو افطار كرديم. از ما بپذير كه تو شنواي دانا هستي» . (4)

3. عدي بن حاتم مي‌گويد:

مقابل حضرت علي مشك آب كهنه و كوچكي ديدم و چند قطعه نان جو و مقداري نمك. به امام گفتم: « اي اميرالمومنين! به نظر من صلاح نيست شما روزها با دشمن جهاد كنيد و شب‌ها به عبادت بپردازيد؛ ولي چنين غذايي بخوريد!» .

امام فرمود: « خودت را به قناعت عادت بده و مرض نفست را با قناعت درمان كن كه اگر اين كار را نكني، بيشتر از نياز و ضرورت، از تو درخواست مي‌كند» . (5)

4. عبدالله بن ابي رافع مي گويد: يكي از روزهاي عيد نزد امام علي رفتم، در حالي كه كيسه‌اي مهر خورده در برابرش بود. امام سر كيسه را باز كرد و قدري نان جو خشك از داخلش بيرون آورد و ميل كرد. به امام گفتم: « اي اميرالمؤمنين! چگونه است كه كيسه نانت را مهر زده‌اي؟» حضرت فرمود: « از اين دو فرزندم (حسن و حسين) نگرانم كه مبادا نان‌ها را با روغن يا زيتون نرم كنند» . (6)

5. امام علي اگر مي‌خواست با نانش، چيزي بخورد، يا سركه مي‌خورد يا نمك، و اگر مي‌خواست قدري غذا را رنگين تر كند، كمي سبزيجات يا كمي شير شتر هم ميل مي‌كرد. گوشت نمي‌خورد، جز مقدار بسيار كم، و مي‌فرمود: « دل‌هاتان را گورستان حيوانات قرار ندهيد!» . (7)

6. امامه دختر زينب دختر رسول خدا و خواهر حضرت فاطمه ــ كه پس از ارتحال حضرت فاطمه، امام علي به توصيه همسرش با او ازدواج كرد ــ مي‌گويد: « يكي از شب‌هاي ماه رمضان، براي اميرالمؤمنين خرما و قارچ آوردم و مي‌دانستم آن حضرت، قارچ دوست دارد ... » . (8)

7. در روايت ديگري، امام صادق فرموده است: « غذاي امام علي بيش ترين مشابهت را به غذاي رسول خدا صلي الله عليه و آله داشت؛ خودش نان و سركه و زيتون مي‌خورد، ولي به سايرين نان و گوشت مي‌داد» . (9)

جمع بندي روايات:

با توجه به اين روايات، امام علي به جز نان جو از غذا هايي مانند: سركه ،زيتون، خرما ، سبزيجات ، شير شتر ،گوشت ، قارچ و غيره نيز استفاده مي كردند .

و از جمع بين دو دسته از روايات: دسته اي كه غذاي حضرت را نان جو و دسته ديگر كه غذاي هاي ديگر را بيان مي كنند چنين استفاده مي شود كه: غذاي غالب آن حضرت نان جو به همراه نمك بوده ؛ اما گاهي از ساير غذاها نيز بهره مي بردند.

پي نوشت ها :

1. غلا م حسن محرمي ، جلوه هاي اعجاز معصومين (ع) ، قم، انتشارات اسلامي ، ص 398.

2. عبد المجيد معاديخواه ، فرهنگ آفتاب، تهران ، نشر ذره ، سال 1372 ، ش چاپ اول ، ج 6، ص 3030 - 3031.

3. همان، ص 3024.

4. شيخ مفيد ،ارشاد ، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، كتب اسلامي چاپ دوم‏ ، ج ‏2 ، ص 142‏ .

5. شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعة (آل البيت) قم، مؤسسة آل البيت  ، سال 1414ش ج 10 ، ص160.

6. ديلمي ، ارشاد القلوب، ترجمه : علي سلگي نهاوندي ، قم ، ناشر : ناصر ، سال ، 1376ش ، اول ، ج‏2، ص 21‏‏.

7. مجلسي ، بحار الأنوار، بيروت ، دار إحياء التراث ، سال 1403ش، ج ،41 ، ص130،

8. كليني كافي ، ج 6، ص 369، تهران ، دار الكتب الإسلامية ، سال 1365 ش  ، چهارم ، ج 6، ص 369.

9.. بحار الأنوار، علامة المجلسي   ج40ص330 ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي.

صفحه‌ها