قرآن شناسي

روایت قابل‌توجهی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد حروف مقطعه وجود ندارد اما وجود اقوال مختلف در تفسیر این حروف نشانگر رمزآلود بودن این حروف است.

پرسش:
با توجه به ابهام و حالت رازگونه که در معنای حروف مقطعه وجود دارد طبیعتاً در زمان نزول این آیات برای اصحاب پیامبر نیز درباره معنای این آیات سؤال ایجاد می‌شده است آیا مطلب معتبری از پیامبر اکرم درباره معنای این حروف در پاسخ به سؤال صحابه نقل‌شده است؟
 

پاسخ:
فرمایش قابل‌توجهی از پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در مورد معنای حروف مقطعه وارد نشده است. در روایتی بعضی یهودیان احتمالاتی را برای بعضی از این حروف داده‌اند که مورد تأیید پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) قرار نگرفته است. روایت این است:
در الدر المنثور است که ابن اسحاق و بخارى در تاریخ خود و ابن جریر به سندى ضعیف از ابن عباس، از جابر بن عبد اللَّه ابن رباب روایت کرده‌اند که گفت: روزى ابو یاسر بن اخطب با جمعى از مردان یهود به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) عبور مى‏کردند، درحالی‌که آن جناب اول سوره بقره را می‌خواند که می‌فرماید:«الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ». از بین آن جمع برادر ابو یاسر، حى بن اخطب به آن جمع ملحق شد و گفت: هیچ می‌دانید؟ به خدا سوگند من از محمد شنیدم که ازجمله آنچه به وى وحی‌شده این را می‌خواند: «الم ذلِکَ الْکِتابُ» پرسیدند راستى تو خودت شنیدى؟ گفت: آرى. پس یهودیان نزد رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) شدند و گفتند: اى محمد یادت نیست که در ضمن آنچه به تو وحی‌شده می‌خواندی: «الم ذلِکَ الْکِتابُ»؟ فرمود: بلى درست است. گفتند: آیا جبرئیل این را از ناحیه خدا برایت آورده؟ فرمود: آرى. گفتند: بااینکه خداوند قبل از تو هم انبیایى فرستاده و ما سراغ نداریم که هیچ پیغمبرى مدت سرورى و مقدار عمر امتش را دانسته باشد غیر از تو که در این کلام خود از آن خبر می‌دهی؟ در همین بین حى بن أخطب به عده‌ای که همراهش بودند گفت: «الف» یک و «لام» سى و «میم» چهل، جمعاً می‌شود هفتادویک و آیا شما می‌خواهید به دین پیغمبرى درآیید که مدت سروری‌اش و عمر امتش مجموعاً هفتادویک سال است.
آن گاه رو کرد به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) و گفت: اى محمد آیا غیر از «الم» حرف دیگرى هم هست؟ فرمود: بله پرسید: چیست؟ فرمود: «المص» حى بن اخطب گفت: (عجب) این از اولى سنگین‏تر و طولانى‏تر است، چون «الف» یک و «لام» سى و «میم» چهل «و صاد» نود است که جمعاً صد و شصت‌ویک می‌شود. اى محمد آیا غیر از این هم هست؟ رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: بله پرسید چیست؟ فرمود: «الر» گفت اینکه از آن دو سنگین‌تر و طولانی‌تر است، چون «الف» یک و «لام» سى و «راء» دویست است که جمعاً دویست و سی‌ویک می‌شود. حال بگو ببینیم بازهم هست؟ فرمود: بله «المر» حى گفت این دیگر از آن‌ها سنگین‌تر و بلندتر است «الف» یک و «لام» سى و «میم» چهل و «راء» دویست که جمعاً دویست و هفتادویک. سپس حى بن اخطب گفت: اى محمد امر تو بر ما مشتبه شد نمی‌دانیم دوران نبوتت کوتاه است یا بلند؟ آن گاه برخاستند که بروند برادر او ابو یاسر به او و همراهانش از علماى یهود گفت نظر شما چیست؟ آیا به‌راستی همه این مدت‏ها یعنى «71» و «161» و «231» و «271» را به محمد داده‌اند که جمعاً هفت‌صد و سی‌وچهار سال باشد؟ آن‌ها نیز گفتند: امر او براى ما مشتبه است. (1)
و در معانى الاخبار به سند خود از جویریه از سفیان ثورى روایت آورده که گفت: من به جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) عرضه داشتم یا بن رسول اللَّه (صلی‌الله علیه و آله) معناى این کلمات از کتاب خداى عز و جل که می‌فرماید: «الم»، «المص»، «الر»، «المر»، «کهیعص»، «طه»، «طس»، «طسم»، «یس»، «ص»، «حم»، «حم عسق»، «ق» و «ن» چیست؟
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: اما «الم» که در اول سوره بقره است معنایش «انا اللَّه الملک» است، یعنى منم اللَّه سلطان؛ و اما «الم» که در اول سوره آل‌عمران است معنایش «انا اللَّه المجید» است، یعنى منم خداى مجید؛ و معناى «المص»«انا اللَّه المقتدر الصادق» است یعنى منم خداى مقتدر صادق؛ و معناى «الر» این است که «انا اللَّه الرؤف»، منم خداى رئوف؛ و معناى «المر» این است که منم خداى محیى و ممیت و رزاق؛ و معناى «کهیعص» این است که منم کافى و هادى و ولى و عالم و صادق الوعد و «طه» خود یکى از اسماء رسول خدا است و معنایش «یا طالب الحق الهادى الیه» است یعنى اى که طالب حق و هدایت‌کننده خلق به‌سوی آنى، ما قرآن را به سویت نازل نکردیم که خود را از اندوه براى کفار به‌سختی و مشقت بیندازى، بلکه فرستادیم تا به‌وسیله آن نیکبخت باشى.
و اما «طس» معنایش «انا الطالب السمیع» است، یعنى منم طالب شنوا؛ و اما «طسم» معنایش منم طالب شنواى مبدى و معید و اما «یس» آن نیز یکى از اسماء رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) است و معنایش «یا ایها السامع للوحى و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین على صراط مستقیم هان اى شنواى وحى و قرآن حکیم به‌درستی که تو قطعاً از فرستادگان خدایى که بر صراط مستقیم و مهیمن بر آنى» است.
و اما «ص» نام چشمه‏اى است که از زیر عرش می‌جوشد و همین صاد بود که رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) در معراج از آن وضو گرفت و جبرئیل روزى یک‌بار داخل آن می‌شود و در آن فرو می‌رود و سپس بیرون آمده بال خود را تکان می‌دهد و هیچ قطره‏اى از بالش نمی‌چکد و نمی‌پرد، مگر آنکه خدا از آن فرشته‌ای خلق می‌کند تا او را تسبیح و تقدیس و تکبیر و حمد بگوید تا روز قیامت.
و اما «حم» معنایش حمید مجید است؛ و اما «حم عسق» معنایش حلیم، مثیب (ثواب دهنده) عالم، سمیع، قادر، قوى، است؛ و اما «ق» نام کوهى است که محیط به زمین است و سبزى آسمان هم از آن است و به‌وسیله آن کوه است که خدا زمین را از اینکه اهلش را بلرزاند حفظ کرده؛ و اما «ن» نام نهرى است در بهشت که خداى تعالى دستور داد منجمد شو، منجمد شد و مداد گشت و به قلم فرمود: بنویس قلم هم در کتاب لوح محفوظ سطر گیری کرد و آنچه بود و تا قیامت خواهد بود همه را نوشت پس مداد از نور و قلم از نور و لوح هم لوحى از نور بود.
سفیان اضافه می‌کند سپس عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه! امر لوح و قلم و مداد را بیشتر برایم توضیح بده و آنچه خدا به تو تعلیم داده تعلیمم ده. فرمود: یا بن سعید اگر تو اهلیت براى پاسخ دادنم نداشتى جوابت را نمی‌دادم، پس (بدان که) نون «ن» نام فرشته‌ای است که آن را به قلم که آن نیز فرشته‌ای است می‌دهد و قلم هم به لوح که آن نیز فرشته‌ای است می‌دهد و لوح هم به اسرافیل و اسرافیل به میکائیل و او به جبرئیل می‌دهد و جبرئیل هم به انبیاء و رسولان خدا (صلوات اللَّه علیهم). سفیان مى‏گوید: آن گاه امام فرمود: برخیز که بیش از این برایت خطرى است. (2)
 تفاسیر مختلف دیگری در مورد حروف مقطعه واردشده است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:
1- این حروف از متشابهات قرآن است که خداى سبحان علم به آن را به خود اختصاص داده است.
2- هر یک از این حروف مقطعه نام سوره‏اى است که در آغازش قرار دارد.
3- این حروف اسمایى هستند براى مجموع قرآن.
4- این حروف اسمایى از خداست اما مقطعه و بریده که اگر از مردم کسى بتواند آن‌ها را آن‌طور که باید ترکیب کند به اسم اعظم خدا دست‌یافته، همان‌طور که از ترکیب «الر» و «حم» و «ن»«الرَّحْمنُ» درست می‌شود و همچنین سایر حروف. چیزى که هست ما انسان‌ها قادر بر ترکیب آن نیستیم. این معنا از سعید بن جبیر روایت‌شده.
5- این حروف سوگندهایى است که خداى تعالى خورده و مثل‌اینکه خداوند به این حرف سوگند می‌خورد بر اینکه قرآن کلام او است؛ و اصولاً حروف الفباء داراى شرافتى هستند، چون با همین حروف است که کتب آسمانى و اسماء حسناى خدا و صفات علیاى او و ریشه لغت‌های امت‌های مختلف درست می‌شود.
6- این حروف اشاراتى است به نعمت‏هاى خدا و بلاهاى او و مدت زندگى اقوام و عمر و اجلشان.
7- مراد از این حروف این است که اشاره کند به اینکه امت اسلام تا آخر دهر باقى می‌ماند و منقرض نمی‌شود، حساب جمل هم که نوعى محاسبه است بر این معنا دلالت دارد.
10- مراد از این حروف همان حروف الفباء است، چیزى که هست با ذکر نام بعضى از آن‌ها از ذکر بقیه بی‌نیاز بوده، در حقیقت خواسته است بفرماید: این قرآن از الفباء ترکیب‌شده.
11- این حروف به‌منظور ساکت کردن کفار در ابتداى سوره‌های قرارگرفته چون مشرکین به یکدیگر سفارش می‌کردند «مبادا به قرآن گوش دهید و هر جا کسى قرآن می‌خواند سروصدا بلند کنید تا صوت قرآن در بین صوت‌های نامربوط گم شود» قرآن این جریان را در آیه «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ ...» (فصلت/26) حکایت فرموده؛ و گاهى می‌شد که در هنگام شنیدن صوت قرآن سوت می‌زدند و بسا می‌شد کف می‌زدند و بسا می‌شد صداهاى دسته‌جمعی درمی‌آوردند تا رسول خدا را در خواندن آن دچار اشتباه سازند، لذا خداى تعالى در آغاز بعضى از سوره‌های قرآن این حروف را نازل کرد تا آن رجاله‏ ها را ساکت کند، چون وقتى این حروف را می‌شنیدند به نظرشان عجیب‌وغریب می‌آمد و به آن گوش فراداده درباره‌اش فکر می‌کردند و همین اشتغالشان به آن حروف از جاروجنجال بازشان می‌داشت و درنتیجه صداى قرآن به گوششان می‌رسید.
12- این حروف از قبیل شمردن حروف الفباء است می‌خواهد بفهماند که این قرآنى که تمامى شما مردم عرب را از آوردن مثلش عاجز کرده از جنس همین حروفى است که مدام با آن محاوره و گفتگو می‌کنید و در خطبه‌ها و کلمات خود به کار می‌بندید، باید از اینکه نمی‌توانید مثل آن را بیاورید، بفهمید که این کلام از ناحیه خداى تعالى است و اگر در چند جا و چند سوره این حروف تکرار شده، براى این بوده که همه‌جا محکمى برهان را به رخ کفار بکشد. این تفسیر از قطرب روایت‌شده و ابومسلم اصفهانى هم همین وجه را اختیار کرده و بعضى از مفسرین قرون اخیر نیز بدان تمایل کرده‌اند.
12. از ابن عباس نقل‌شده که در خصوص «الم» گفته است «الف» اشاره است به نام «اللَّه» و «لام» به «جبرئیل» و «میم» به «محمد» (صلی‌الله علیه و آله)؛ و نیز از بعضى دیگر نقل‌شده که گفته‌اند: حروف مقطعه در اوایل هر سوره‌ای که با آن آغازشده اشاره است به آن غرضى که در سوره بیان‌شده، مثل‌اینکه می‌گویند حرف «نون» در سوره «ن» اشاره است به اینکه در این سوره بیشتر راجع به نصرت موعود به رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) صحبت شده؛ و حرف «قاف» در سوره «ق» اشاره است به اینکه در این سوره بیشتر درباره قرآن و یا قهر الهى سخن رفته؛ و بعضى دیگر هم گفته‌اند این حروف صرفاً براى هشدار دادن است. (3)
نتیجه:
روایت قابل‌توجهی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد حروف مقطعه وجود ندارد اما وجود اقوال مختلف در تفسیر این حروف نشانگر رمزآلود بودن این حروف است.
منابع برای مطالعه بیشتر:
- ناصر مکارم، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 1، ص 61.
- طبرسی، جوامع الجامع، ترجمه مترجمان، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377 ش، ج‏1، ص 15.
- پریسا جمشیدی، نگاهی به الم در سوره بقره، مجله بینات، سال شانزدهم، پاییز 1388 ش، شماره 3(پیاپی 63).
کلمات کلیدی:
حروف مقطعه، تفسیر حروف، الم، مقطعه.
پی‌نوشت‌ها:
1. جلال‌الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404 ق، ج‏1، ص 23.
2. شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1361 ش، ص 22.
3. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش، ج‏18، ص 5.
 

منظور از شيريني قرآن چيست؟
لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

منظور از شيريني قرآن چيست؟ من قرآن مي خوانم و تدبر در آيات نيز دارم، ولي براي من شيرين نيست؟

مي خواهم براي من توضيح دهيد كه اولا شيريني قرآن چيست و دوما چيكار كنم قرآن براي من نيز شيرين شود

وقتي غذاي شيريني تناول مي كنيم ممكن است به دو علت شيريني آن غذا را درك نكنيم.

عامل اول اختلال در حس چشايي به سبب بيماري است و عامل دوم غفلت از غذاي شيرين و توجه و تمركز روي مسئله اي غير از آن است.

 قرآن كريم نيز غذاي روح انسان است و دو عامل مذكور باعث عدم درك شيريني اين غذا مي گردد.

عامل اول كه ناشي از بروز بيماري است باعث اختلال در حس چشايي مي گردد. چنانكه براي شخص سرماخورده، غذاي خوشمزه نيز بي مزه به نظر مي رسد. روح انسان نيز همانند جسم آن ممكن است دچار بيماري ها گردد و همين امراض قلبي و روحي باعث بي مزه شدن قرآن و بلكه تلخ مزه شدن آن مي گردد. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

« وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيماناً فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (*) وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ » (1)

 «و هنگامي كه سوره‏اي نازل مي‏شود، بعضي از آنان (به ديگران) مي‏گويند: «اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟!» (به آنها بگو:) اما كساني كه ايمان آورده‏اند، بر ايمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهي) خوشحالند. (*) و امّا آنها كه در دلهايشان بيماري است، پليدي بر پليديشان افزوده و از دنيا رفتند در حالي كه كافر بودند.»

آيات قرآن مانند دانه‏هاي حيات بخش باران است، كه در باغ سبزه رويد و در شوره‏زار خس! آنها كه با روح تسليم و ايمان و عشق به واقعيت به آن مي‏نگرند، از هر سوره، بلكه از هر آيه‏اي، درس تازه‏اي فرا مي‏گيرند كه ايمانشان را پرورش مي‏دهد و صفات بارز انسانيت را در آنها تقويت مي‏كند.

ولي كساني كه از پشت شيشه‏هاي تاريك لجاجت و كبر و نفاق به اين آيات مي‏نگرند نه تنها از آنها بهره نمي‏گيرند، بلكه بر شدت كفر و عنادشان افزوده مي‏شود. كه ان شاء الله مورد اول درباره ما و شما صدق نمي كند

اما عامل دومي كه باعث عدم درك حلاوت و شيريني آيات قرآن مي گردد «غفلت» است. همانطور كه هنگام تناول نمودن غذايي شيرين، اگر حواس ما متوجه جاي ديگري باشد شيريني و طعم لذيذ غذا را درك نمي كنيم هنگام تلاوت قرآن نيز اگر متوجه جاي ديگري باشيم شيريني و حلاوت قرآن را درك نمي كنيم. اگر فكر و حواس ما و هم و غم ما متوجه جذابيت هاي دنيا و دلبستگي هاي مادي دنيوي گردد، ديگر توجهي به آيات قرآن كريم نداريم. چنانكه خداوند متعال فرموده:

« بَلْ قُلُوبُهُمْ في‏ غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُون»(2)

 «ولي دلهاي آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بي‏خبري فرورفته و اعمال (زشت) ديگري جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مي‏دهند»

«غمره» از ريشه «غمر» گرفته شده و به آب زيادي كه زير خود را مي پوشاند «الغمر» گفته مي شود.(3) غفلت از آخرت و توجه و دلبستگي به دنيا نيز همچون غباري است كه قلب و روح انسان را مي پوشاند و حجابي مي گردد كه انسان را از درك لذت هاي معنوي محروم مي سازد.

بنابراين اگر بدنبال درك حلاوت قرآن هستيم لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را كه منشأ اصلي آن حب دنيا و فريفته شدن به لذت هاي زودگذر دنيوي است را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

در پايان لازم به ذكر است كه چنانكه گفتيم قرآن كريم غذاي روح انسان است و لذا شيريني و حلاوت آن از جهت كيفيت همانند شيريني غذاي جسم نيست. بلكه لذت هايي روحاني همچون آرامش و نشاط روحي و ... را در بر دارد.

عامل ديگري هم مي توان اضافه كرد كه احتمالا راجع به شما صادق باشد اين است كه انسان اگر معناي كلامي را متوجه نشود از آن سخن هم لذت نمي برد. ظاهرا شما هم با معنا و تفسير و منظور آيات آشنايي نداريد از اين جهت لذت نمي بريد از اين رو ما توصيه مي كنيم كه هر روز چند آيه كوتاه در كنار تفسير مطالعه بفرماييد و در آياتي كه مطالعه كرديد تفكر كنيد مطمئن باشيد روز به روز بر علاقه شما افزوده خواهد شد. براي اين كار مي توانيد از تفسير نمونه تاليف آيت الله مكارم و يا تفسير نور آقاي قرائتي استفاده كنيد.

پي نوشت ها:

1. توبه(9) آيه 124-125.

2. مؤمنون(23) آيه 63.

3. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان، دار العلم، 1412ق، ص 614.

-

منظور از ثقل اصغر چیست؟
در حدیث ثقلین منظور از دو ثقل بیان شده است. منظور از تقل اكبر قرآن و منظور از تقل اصغر ، اهل بیت رسول الله می باشند

منظور از ثقل اصغر چیست؟

   در حدیث ثقلین منظور از دو ثقل بیان شده است. جمله رسول خدا بنا به نقل های مختلف به این شرح است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي(1)

 اني تارك فيكم الخليفتين من بعدي كتاب الله وعترتي أهل بيتي (2)

واني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي، كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض، وعترتي أهل بيتي، وان اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. فانظروا كيف تخلفوني فيهما ؟ (3)

بنا بر این منظور از تقل اكبر قرآن و منظور از تقل اصغر ، اهل بیت رسول الله می باشند كه قرین، مفسر ، مبین و مجری قرآن هستند.

آیت الله جوادی آملی در وجه نامیدن عترت به "ثقل اصغر" می نویسد :

عترت طاهرین گرچه به لحاظ مقام های معنوی و در نشئه باطن از نظر بزرگان دین مانند صاحب جواهر و كاشف الغطا از قرآن كمتر نیستند و سخن بلند امیرالمؤمنین: " ما لله عزوجل آیه هی اكبر منی = خدا را آیتی از من بزرگتر نیست " (4) » نیز گواه این مدعاست. اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، قرآن كریم ،ثقل اكبر و آن بزرگواران، ثقل اصغرند و در این نشئه جسم خود را نیز برای حفظ قرآن فدا می كنند.(5)

البته مقایسه واقعی میان قرآن و اهل بیت و اكبر و اصغر نامیدن آنها در واقع صحیح نیست. زیرا قرآن كلام خدا است و با رسول الله و اهل بیت از دو سنخ هستند. 

رسول الله و اهل بیت  انسان و مكلف اند و با انسان های دیگر كه مثل ایشان مكلف هستند، قیاس می شوند.

قرآن كلام الله است. موجودی مكلف مانند انسان نیست تا با وی مقایسه شود كه كدام افضل هستند. این كه در روایت ثقلین، قرآن، ثقل اكبر و اهل بیت، ثقل اصغر نامیده شده­اند، شاید از این جهت بوده كه قرآن كلام خدا و معیار حق است و پیامبر و  اهل بیت برای ابلاغ ، بیان، تفسیر و تبیین قرآن هستند و قرآن را در خود پیاده كرده­اند. پس از این حیث قرآن اصل است و اكبر؛ و  اهل بیت اصغر و به عنوان مفسر و مبین، معرفی شده اند.

پی نوشت ها:

1. بروجردی، جامع احادیث شیعه، قم، مهر، 1415 ق، ج 26، ص 103.

2. محمد حیاه انصاری، معجم الرجال و الحدیث، ج 1، ص 61.

3. همان، ص 198.

4. صفار قمی، بصائر الدرجات، تهران ، اعلمی ، 1404 ق ، ص 97 .

5.  جوادی آملی، تسنیم، قم، مركز نشر اسراء ، 1385، ج 1، ص 76

منظور از شفا و رحمت بودن قرآن چیست؟
قرآن خود را "شفا " و "رحمت" نامیده :و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین

 منظور از شفا و رحمت بودن قرآن چیست؟

قرآن خود را "شفا " و "رحمت" نامیده :

قد جائكم موعظه من ربكم وشفاء لما فی الصدور وهدي و  رحمة للمومنین (1)

و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الا خسارا(2)

قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء(3)

قد جائكم موعظه من ربكم و شفاء لما فی الصدور  (4)

بنا براین به تصریح قرآن، این كتاب شفا است. اما اینكه شفا از چه دردی؟ از دردی كه مربوط به "قلب و سینه ها [جایگاه قلب معنوی و جایگاه اینان و كفر و نفاق و محبت و نفرت]" می باشد:

"شفاء لما فی الصدور"

امام علی (ع) در توصیف قرآن آورده :

فان فیه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغی و الضلال(5)

 در آن شفای بزرگ ترین مریضی هاست كه كفر، دورویی، گمراهی و ضلالت است.

در روایات برای شفای بعضی مریضی ها به خواندن بعض آیات یا سوره ها سفارش شده كه این اثر هم به اراده خدا برای آیات قرآن است .درمان بیماری های جسمی باید از طریق مداوا باشد. در عین حال كه فرد به مداوا اقدام می كند، می تواند به آیات و سوره هایی كه در روایات تصریح شده، متوسل شود. شفا دهندگی  آیات و سوره ها به اذن و اراده الهی است. اما شفا از كفر و نفاق و گمراهی، خاصیت قطعی و تخلف ناپذیر قرآن است برای كسانی كه از آن بهره گرفته باشند. قرآن برای  شفا نازل شده است. قرآن از آن جهت شفا است كه اول صفحه دل را از انواع مرض ها و انحرافات پاك می كند و زمینه را برای جا دادن فضائل آماده می سازد. از آن جهت رحمت است كه صحت و استقامت اصلی و فطری آن را به انسان باز می گرداند. (6)  قرآن داروی شفا بخشی است  برای آنها كه از بیماری عشق به دنیا وابستگی به مادیات تسلیم بی قید و شرط  در برابر شهوت ها رنج می برند.

قرآن نسخه شفا بخشی است برای دنیایی كه آتش جنگ ها در هر سوی آن افروخته است.

 قرآن نسخه شفا بخشی است برای آنها كه پرده های ظلمانی شهوات آنها را از رسیدن به قرب پروردگار مانع شده است. (7)

خلاصه آن كه شفا براي تمام دردها و مريضي هاست. شفا براي مرض ها اقتصادي مانند ربا و...، مرض هاي اخلاقي مانند نفاق و گناه و....، مرض هاي اجتماعي و فرهنگي مانند بدحجابي و....

برای اطلاع بیشتر به تفاسیر ذیل آیه مراجعه نمایید.   

پی نوشت ها:

1. یونس(10)،آیه 57.

2. اسراء(17)،آیه 82.

3. فصلت(41)،آیه 44.

4. یونس (10) آیه 57.

5. محمد عبده ، خطب الامام علی (نهج البلاغه )، قم، دار الذخائر، 1412 ق ، ج 2 ، ص 92. 

6. طباطبایی ، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش،  ج13، ص 254.

7. مكارم شیرازی، نمونه، تهران، اسلامیه، 1374 ش،  ج12، ص 239

فرق قرآن مجید با قرآن كریم
خداوند متعال در قرآن كریم، آخرین كتاب آسمانی خود را با اسامی و اوصاف مختلفی توصیف نموده كه دو مورد از این اوصاف «مجید» و «كریم» است.

فرق اینكه می گویند قرآن مجید یا قرآن كریم چیست؟

خداوند متعال در قرآن كریم، آخرین كتاب آسمانی خود را با اسامی و اوصاف مختلفی توصیف نموده كه دو مورد از این اوصاف «مجید» و «كریم» است. در آیه 21 سوره بروج در وصف این كتاب می فرماید:« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجید» « [این آیات، سحر و دروغ نیست] بلكه قرآن با عظمت و ارجمند است»‏ . در آیه 77 سوره واقعه می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریم‏؛به یقین این قرآني است نفیس و رفیع».

بنابراین «مجید» و «كریم» اوصافی است كه خداوند متعال در وصف این كتاب آسمانی فرموده است . موصوف این دو وصف یك كتاب بیش تر نیست.

اما در توضیح معنای این دو وصف باید بگوییم كه برای توصیف قرآن به كریم دلایل متعددی ذكر نموده اند كه به برخی از آن ها اشاره می كنیم.

1- یعنی كتابی كه بر حضرت محمد  نازل شده ، عزیز و گرامی است، چون سخن خدا و وحی الهی است كه بر پیامبر فرودآمد .

2- كریم  به كسی گفته می شود كه بسیار بخشنده باشد. قرآن را كریم گویند چون دلایل بسیاری برای رسیدن به حق به انسان ها عطا می كند .

3- برخی گفته اند كریم اسم جامع است برای چیزی كه مورد ستایش قرار گیرد.  قرآن هم چون مایه هدایت ، نور، بیان و حكم هست ، به گونه ای كه فقیه به وسیله آن استدلال و از آن برداشت می كند . حكیم از آن كمك می گیرد . به وسیله آن احتجاج می كند . ادیب از آن استفاده می كند. با آن قوی می شود، پس هر عالمی پایه علمی خود را از آن می گیرد، از این رو مورد ستایش همه است.

4- بعضی گفته اند قرآن كریم است ،چون همه از آن بهره مند می شوند . آن را حفظ می كنند؛ بزرگ و كوچك و پاكیزه و پلید.

5- سخن چون تكرار شود ، شنونده از آن ملول می شود و چنین سخنی ازچشم می افتد.  برای گوش ملال آور می شود ، ولی  قرآن، عزیز و كریم است . با تلاوت زیاد از قدرش كاسته نمی شود . با مراجعه زیاد به آن كهنه نمی شود . شنونده از آن احساس ملال نمی كند . بر زبان سنگین نمی آید بلكه تازه است و  همیشه باقی است .(1)

اما منظور از اینكه قرآن مجید است ، یعنی مالك مجد و بزرگواریی است كه كتابی مانند آن نیست، زیرا كلام خدایی است كه هیچ چیز بالاتر از او نیست . چه مجد و بزرگواری برتر از این كه كتاب خدا است؟! كتابی كه باطل به آن راه ندارد ، زیرا محفوظ از تحریف است . زیاده و نقصان در آن راه ندارد. پس مرجع نهایی است برای تمام حقایق در تمام زمان ها و شرایط.(2)

پی نوشت ها:

1. لباب التاویل في معاني التنزیل، ج‏4، ص 242.

2. تفسیر من وحی القرآن، ج‏24، ص 6

علت مهجور ماندن قرآن برای استفاده های اخلاقی و جمیع فنون
مهجور بودن قرآن حقیقتی است كه وجود دارد و به بیان خود قرآن رسول خدا در قیامت از امتش ...

علت مهجور ماندن قرآن برای استفاده های اخلاقی و جمیع فنون در چیست ؟

مهجور بودن قرآن حقیقتی است كه وجود دارد و به بیان خود قرآن رسول خدا در قیامت از امتش به خدا شكایت می كند كه قرآن را مهجور گذاردند و آن را در زندگی محور قرار ندادند و معارف آن را فرانگرفتند و بدان ها در زندگی فردی و اجتماعی عمل نكردند:

«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا ؛ (1) و پيامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها كردند».

اما این علت یا علت های مهجور بودن چیست؟

این یك سوال دینی و قرآنی و روایی نیست كه ما جواب بدهیم؛ بلكه یك كار پژوهشی و میدانی است و باید از جهات مختلف بررسی شود و علت ها كشف گردد كه از وظیفه و ماموریت ما خارج می باشد.

از آیه فوق معلوم می شود كه علت اصلی كه پیامبر بدان جهت از امتش شكایت می كند، بی توجهی و اعراض مستكبرانه است.

اما ریز علت ها باید در یك پژوهش به دست آید.

بعض علت ها را می توان به شرح زیر نام برد:

1- معرفت نداشتن به جايگاه قرآن؛ 

2- تبليغات شوم دشمنان؛

3- زنگار گناه.

و ...

و ...

پی نوشت ها:

1. فرقان (25) آیه 30.

علت نامیدن کتاب آسمانی دین اسلام به قرآن
بین عالمان علوم قرآنی اختلاف است. بعضی آن را جامد می دانند ...

چرا قرآن را قرآن ناميدند؟

خداوند برای كتاب خود چند نام قرار داده كه از جمله مشهورترین و پر كاربرد ترین آن ها "قرآن" است

این كه این نام از ریشه ای گرفته شده و مشتق است یا جامد می باشد و اگر مشتق است، ریشه آن چیست؟ بین عالمان علوم قرآنی اختلاف است.

بعضی آن را جامد می دانند. مانند تورات و انجیل كه نام كتاب های آسمانی قبلی است و از ریشه ای گرفته نشده اند.

بعضی آن را آن را از ریشه"قرأ" به معنای"جمع و گردآوری" دانسته اند،چون قرآن  جامع ثمرات كتب پیشین است.

گروه دیگر آن را از "قرأ" به معنای "قرائت و خواندن و پیرو هم آوردن" شمرده اند ، چون قاری به هنگام تلاوت حروف و كلمات آن را به دنبال هم می آورد.

بعضی آن را مصدر به معنای "تلاوت شونده" شمرده اند.

گروهی از "قرن" به معنای "ضمیمیه كردن و نزدیك ساختن" شمرده اند. چون كلمات و حروف آن مقرون به یكدیگرند. با كیفیتی خاص با هم ارتباط و پیوستگی دارند.

بعضی از "قرینه" گرفته اند، چون آیات قرینه و مؤید یكدیگرند.

برای اطلاع بیش تر به "پژوهشی در تاریخ قرآن" از دكتر سید محمد باقرحجتی، ص23 و 24 و "تاریخ جمع قرآن كریم"از سید محمد رضا جلالی نائینی ،ص2-4مراجعه كنید

درروایات چنین آمده:

"قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب؟ قال: شيبتني سورة هود و الواقعة و المرسلات و عم يتساءلون و إذا الشمس كورت(1)

به رسول خدا عرض شد: چه زود پير شدي؟

حضرت فرمود: سوره هود، واقعه، مرسلات، عم يتسائلون و اذا الشمس كورت مرا پير كردند".

"شيبتني سورة هود و أخواتها: الواقعة، والقارعة، والحاقة، إذا الشمس كورت و سأل سائل(2)

سوره هاي هود، واقعه، قارعه، الحاقه، اذا الشمس كورت و سئل سائل مرا پير كردند".

"شيبتني هود و أخواتها و ما فعل بالأمم قبلي(3)

سوره هود و اخواتش و رفتاري كه با امت هاي(سركش و طاغي) قبل شد، مرا پير كرد".

"شيبتني هود وأخواتها: ذكر يوم القيامة، وقصص الأمم(4)

سوره هود و اخواتش و ياد قيامت و قصه(تلخ) امت هاي قبل مرا پير كرد".

"شيبتني هود و أخواتها الحاقة والواقعة وعم يتساءلون و هل أتاك حديث الغاشية(5) سوره هود، الحاقه، الواقعه، عمّ و "هل اتاك حديث الغاشيه" مرا پير كرد".

بسياري از مفسران گفته اند رسول خدا اين كلام را فرمود زيرا در سوره هود آمده:

"فاستقم كما امرت و من تاب معك(6) و به بعضي از علما نسبت داده شده كه در خواب رسول خدا را ديد و از ايشان پرسيد: منظور شما از "مرا سوره هود پير كرد"، چه بوده است؟ آيا به خاطر اين بوده كه در اين سوره قصص انبياي قبل و هلاك امت ها آمده است؟

حضرت فرمود: نه، بلكه به خاطر اين آيه: "فاستقم كما امرت" است".(6)

علامه طباطبايي مي نويسد:

اين كه در اين آيه خطاب متوجه شخص پيامبر شده، علاوه بر اين كه تشريف و رعايت احترام او هست، شدت و سنگيني بار او را هم مي رساند و او را با هول خطاب و ترس مكالمه با مقام متعالي حق هم روبرو مي كند و سنگيني اين خطاب براي آن حضرت با سنگيني اي كه به بقيه امت متوجه مي شود، برابري مي نمايد و به همين جهت مفسران كلام پيامبر را كه فرمود اين سوره مرا پير كرد، به خاطر وجود اين آيه گرفته اند.(7)

ايشان در بحث روايتي، روايتي را از درالمنثور نقل مي كند كه وقتي اين آيه نازل شد، رسول خدا خطاب به مسلمانان فرمود:

شمّروا شمّروا = آستين ها را بالا بزنيد، آستين ها را بالا بزنيد

و بعد از آن، خندان ديده نشد.(8)

صاحب رياض السالكين هم گويد كه اين آيه با امر به استقامت، جميع انواع تكليف را در بر مي گيرد.(9)

امام به نقل از استادش(هم چنين بعض ديگر از عرفا) مطرح مي كند كه صرف امر به استقامت سبب پيري زودرس پيامبر نشده، زيرا امر به استقامت در سوره شوري هم آمده(10) ولي آنچه سبب اين پيري گشت، اين بود كه ايشان به استقامت امت هم مأمور شد(و من تاب معك) و وظيفه استقامت امت وقتي به دوش ايشان واقع شد، او را پير كرد.

البته همان گونه كه ملاحظه شد اين كه آيه "فاستقم. . . " يا ذيل آن(و من تاب معك) سبب پيري زودرس ايشان شده باشد، استنباط است و روايتي مبني بر آن نداريم. اما در روايات سوره هود و سوره هاي ديگري كه "اخوات آن" خوانده شده اند، سبب پيري زودرس معرفي گشته اند و در آن سوره ها آيه "فاستقم. . " و يا شبيه به آن نيست. بلكه قدر مشترك آنها انعكاس حالات قيامت و هول هاي آن مي باشد و بنا بر آن روايات، اين تهديدهاي كمر شكن در روح مبارك آن حضرت تاثير شديد گذارده و ايشان را پير كرده است.(11)

با توجه به توضيحات احتمال قوي است كه منظور از سخت ترين و پرمشقت ترين آيه، آيه 112 سوره هود باشد.

پي نوشت ها:

1. متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق، ج 2، ص 313.

2. سيوطي، الجامع الصغير، بيروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 82.

3. همان.

4. همان.

5. متقي هندي، همان.

6. اردبيلي، احمد بن محمد، زبده البيان، تهران، مرتضويه، ص 168.

7. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج 11، ص 50.

8. همان، ص 66.

9. مدني، سيد علي خان، رياض السالكين، قم، انتشارات اسلامي، 1415 ق، ج 3، ص 310.

10 شوري(42) آيه 15.

11. مكارم شيرازي، ناصر، الامثل، قم، مدرسه امام علي، 1421ق، ج 19، ص 286؛ طباطبايي، همان، ج 11، ص 66.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها