۱۴۰۴/۰۶/۲۴ ۱۹:۴۵ شناسه مطلب: 100701
پرسش:
حضرت محمد صلیاللهعلیهآله در دوران کودکی و نوجوانی چه کار میکردند؟ میتوانید ویژگیهایی از ایشان که امروزه میتوانیم از آنها الگوگیری کنیم بیان کنید؟

پرسش:
حضرت محمد صلیاللهعلیهآله در دوران کودکی و نوجوانی چه کار میکردند؟ میتوانید ویژگیهایی از ایشان که امروزه میتوانیم از آنها الگوگیری کنیم بیان کنید؟
پرسش:
ماجرای فرستادن زن رقاصه نزد امام کاظم علیهالسلام چیست؟ آیا صحت دارد؟
پاسخ:
اصل ماجرای حضور کنیزی نزد امام کاظم علیهالسلام در برخی منابع آمده و مانعی از پذیرش آن نیست. ولی به نظر میرسد در برخی تعابیر، بیدقتی رخداده است. مرحوم ابن شهرآشوب (متوفای 588 ھ.ق) این ماجرا را از کتابی به نام «الانوار» نقل کرده که احتمالاً از تألیفات ابن همّام اِسکافى (متوفای ۳۳۶ ھ.ق) ملقّب به کاتب و مشهور به «ابن همّام اِسکافی» است. (1)
اصل داستان
راوی این داستان فردی به نام عامری است که میگوید: هارونالرشید، کنیز زیبا و رخشانی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان فرستاد. امام به هارون پیغام داد: «بَل أنتُم بِهَدیّتکُم تَفرَحُون». (2) یعنی «این شما هستید که با هدایای خود، شادمان میشوید». [این جمله، همان جملهای است که حضرت سلیمان علیهالسلام با دیدن هدایای ملکه سبا بر زبان آورد و خود را بینیاز از آن خواند و آنچه را خدا به او داده بود، برتر از آن هدایا شمرد. گویا امام کاظم علیهالسلام بابیان این عبارت قرآنی، ضمن قیاس خود با سلیمان نبی، عظمت شأن و جایگاه والای امامت را به هارون یادآوری میکرد و او را که به خلافت ظاهری و مسند قدرت و امکانات مادیاش دلخوش بود، تحقیر میکرد].
امام کاظم علیهالسلام در ادامه فرمود: «من به این کنیز و امثال آن نیازی ندارم». هارون با شنیدن این پیام، از خشم برآشفت و بهواسطه گفت: «نزد او برگرد و به او بگو: نه به رضایتِ تو زندانیات کردهایم و نه به رضایت تو برایت خدمتکار گماشتهایم! کنیز را نزد او بگذار و بیا». واسطه نیز همین کار را انجام داد و برگشت. مدّتی بعد، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا از حال کنیز جویا شود. خادم به زندان رفت و [باکمال تعجب] دید آن کنیز به سجده افتاده، سرش را بالا نمیآورد و همچنان میگوید:
«قُدّوس! سُبحانکَ سُبحانکَ»؛ یعنی: «خدایا! تو پاک و منزّهی، منزّهی!».
وقتی جریان را به هارون گزارش داد، هارون گفت: «به خدا سوگند! موسی بن جعفر، دختر را جادو کرده است. او را بیاورید».
پس آن کنیز را نزد هارون آوردند، در حالی که میلرزید و نگاهش را به آسمان دوخته بود [و ساکت بود]. هارون پرسید: «تو را چه شده؟». کنیز گفت: «موضوع من، چیز تازهای است [که تا به حال تجربه نکرده بودم]. در حالی که من نزد موسی بن جعفر بودم، او شب و روز به نماز میایستاد و بعد از نماز هم مشغول [ذکر گفتن و] تسبیح و تقدیس خداوند میشد.
به او عرض کردم: سرورم! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟! عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟! نگاه کردم.
باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود. پر بود از سکوهایی که با فرشهای نفیس دیبا و زربفت فرش شده بود و روی آن فرشها خدمتکارانی از مرد و زن بودند که هرگز کسی را به نیکویی آنها مشاهده نکردهام و هرگز لباسی همانند آنچه آنها به تن داشتند، ندیدهام. لباسهایی از ابریشم سبز بر تن و تاجهایی از دُرّ و یاقوت بر سر و ظرفهای آب و دستمال و غذاهای متنوّعی آماده بر دست داشتند! با مشاهده این صحنه، در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که این خادم به سراغم آمد و مرا بلند کرد و اینک اینجا هستم».
هارون [خشمگین شد و] گفت: «ای پلید! شاید وقتی به سجده رفتی، خوابت برده و اینها را در خواب دیدهای»!
کنیز گفت: «نه، به خدا سوگند. سرورم! این واقعیات را پیش از سجده دیدم. به خاطر مشاهده اینها بود که به سجده افتادم». هارون به خادم خود گفت: «این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود».
آن کنیز به نماز روی آورد [و از آن پس، همواره مشغول نماز بود] و هنگامیکه علّت آن را میپرسیدند، میگفت: «عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را در چنین حالتی دیدهام». هنگامیکه از خاطره آن روز سؤال میشد، میگفت: «وقتی چشم من باز شد و آن صحنهها را دیدم، کنیزکانی که آنجا بودند، مرا صدا کردند و گفتند: فلانی! از بنده صالح خدا دور شو تا ما نزد او بیاییم. ما از آنِ اوییم، نه تو»!
راوی این داستان میگوید: آن کنیز همواره در همین حال [عبادت و بندگی خدا] سپری میکرد تا اینکه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیهالسلام از دنیا رفت. (3)
بررسی:
با توجه به اینکه ابن شهرآشوب این داستان را از کتابی کهن مربوط به قرن چهارم نقل کرده، میتوان به آن اعتماد کرد. در محتوای گزارش نیز مطلب غیرقابل قبولی به چشم نمیخورد؛ اما عبارتی که در ابتدای این گزارش در وصف آن کنیز آمده این است: «جاریه خصیفه لها جمال و وضاءه». تعبیر «لها جمال و وضاءه» صراحت دارد به اینکه آن کنیز، زیبارو بوده و چهره رخشانی داشته است. پس بعید نیست که هارونالرشید میخواسته امام کاظم علیهالسلام را با آن کنیز بفریبد و اسباب بدنامی امام را فراهم سازد و به تعبیر برخی از تاریخپژوهان، هارون میخواسته فریفته شدن امام بهواسطه آن کنیز را دستاویزی برای فشار بیشتر بر امام قرار دهد. (4)
اما اینکه آن زن «رقاصه» یا بدکاره بوده باشد، درست نیست. تعبیر «خصیفه» که در نسخههای موجود از مناقب ابن شهرآشوب و نیز در بحارالانوار و دیگر آثار چاپی آمده، از ریشه «خ ص ف» به معنای وصله، پینه، وصله کردن، ملاصق چیزی بودن و سیاهوسفید بودن و… است.
(5) هیچیک از معانی این ماده، متناسب با این متن نیست و ازاینرو، بهاحتمال زیاد، تصحیفی رخداده و در اصل «حصیفه» بوده است که به معنای «زن بافهم، زن باشعور و فهمیده، زن خوش فکر و نظر» به کار میرود. (6) ادامه روایت هم مؤیّد این معنا است و نشان میدهد که آن کنیز، زنی فهمیده بوده که آنگونه از رفتار امام کاظم علیهالسلام متأثّر شده و به نماز و عبادت روی آورده است.
اما اگر احتمال تصحیف و تحریف را هم نپذیریم و بر همان تعبیر «خصیفه» اصرار داشته باشیم، بازهم هیچ دلالتی بر این ندارد که آن زن رقاصه یا بدکاره بوده باشد؛ کما اینکه برخی مترجمان نیز این کلمه را «فربه» ترجمه کردهاند؛ (7) ولی این ترجمه خالی از تکلف نیست؛ زیرا این معنا با هیچیک از معانی ماده «خصف» سازگار به نظر نمیرسد.
نتیجه:
خلاصه اینکه ماجرای فرستادن کنیزی زیبارو نزد امام کاظم علیهالسلام در زندان، از برخی منابع کهن نقلشده و میتوان به آن اعتماد کرد. ولی اینکه آن کنیز، رقاصه یا بدکاره بوده باشد، علیرغم اینکه مشهور شده، هیچ مستندی ندارد. در روایت مذکور، در وصف آن کنیز تعبیر «خصیفه» به کار رفته که احتمالاً تصحیفی از «حصیفه» به معنای «زن فهمیده و خوشفکر و نظر» باشد و برفرض هم که تصحیفی رخ نداده باشد، بازهم دلالتی بر رقاصه بودن و یا بدکاره بودن آن زن ندارد.
برای مطالعه بیشتر:
مقتل معصومین علیهمالسلام، جلد سوم، بخش نهم: شهادتنامه امام موسی کاظم علیهالسلام.
پینوشتها:
1. ابوعلی، محمد بن همام بن سهیل اسکافى (۲۵۸-۳۳۶ ھ.ق)، ملقّب به کاتب، مشهور به «ابن هَمّام اِسْکافی»، از علمای شیعه در دوران غیبت صغری است. وی کتابی به نام «الانوار» داشته که اصل آن به دست ما نرسیده؛ ولی خلاصهای از آن به نام «مُنْتَخَبُ الْاَنْوار فی تاریخ الاَئمّه الاَطْهار» (تحقیق و استدراک: علیرضا هَزار، قم، دلیل ما، 1422 ھ.ق/ 1380 ھ.ش) منتشرشده که احتمالاً همان نسخهای است که در اختیار علامه مجلسی بوده است. برای توضیحات بیشتر درباره این کتاب، ر.ک: تهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ایران: انتشارات اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه تهران، 1408 ھ.ق، ج 2، ص 412 ـ 413، ش 1646.
2. سوره نمل (27)، آیه 36: ﴿ فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ﴾؛ وقتی [فرستادهی ملکه همراه با هدیه او] نزد سلیمان آمد، [سلیمان] گفت: «آیا مرا به مالى کمک مىدهید؟! آنچه خدا به من عطا کرده، بهتر است ازآنچه به شما داده است.
[نه] بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مىنمایید.
3. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ق، ج 4، ص 297؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج ۴۸، ص ۲۳۸ ـ 239.
4. پیشوایی، مهدی و نورالله علیدوست خراسانی، پیشوای آزاده (زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام موسی بن جعفر علیهماالسلام)، قم، نشر معارف، چاپ یکم، 1392 ھ.ش، ص 202.
5. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «خ ص ف»: خَصَفَ النعلَ یخْصِفُها خَصْفاً: ظاهَرَ بعضها على بعض و خَرَزَها و هی نَعْلٌ خَصِیفٌ؛ و کلُّ ما طُورِقَ بعضُه على بعض، فقد خُصِفَ.… و الخصَفُ و الخَصَفهُ: قِطْعَهٌ مما تُخصَفُ به النعل… و حَبْلٌ أَخْصَفٌ و خَصیفٌ: فیه لوْنان من سوادٍ و بیاض... .
6. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «ح ص ف»: حصف: الحَصافهُ: ثَخانهُ العَقْل. حَصُفَ، بالضم، حَصافهً إذا کان جَیِّدَ الرأْیِ مُحْکَم العقل و هو حَصِفٌ و حَصِیفٌ بَیِّنُ الحَصافهِ.
7. گروه نویسندگان، مقتل معصومان علیهمالسلام، ترجمه: محمود لطیفی، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386 ھ.ش، ج 3، ص 269، ش 243.
پرسش:
چرا هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله دریاچۀ ساوه خشک شد؟ آیا چنین دریاچهای وجود داشته است؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در شب هفدهم ربیعالاول در مکه به دنیا آمدند. در این شب رخدادهایی به وقوع پیوست که که به «اِرهاصات» مشهور است. برخی از این رخدادها عبارتاند از:
یک: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن؛
دو: خاموششدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال؛
سه: افتادن پادشان از تخت بر زمین؛
چهار: جاریشدن آب در وادی سماوه؛
پنج: خشکیدن دریاچۀ ساوه.
برای برخی این پرسش پیش میآید که تولد پیامبر صلی الله علیه و آله چه ربطی به دریاچه ساوه داشت؟
پاسخ تفصیلی
برخی از گزارشهای موجود ایران باستان نشاندهندۀ وجود دریاچهای در ساوه است.
در «اوستا» از دریاچهی زرمند (که احتمالاً زرند فعلی باشد) یاد شده است (1). نویسندۀ «تاریخ قم» نیز در وجه نامگذاری شهر آوه، بیان میکند که ابتدا نامش«آبه» بود؛ زیرا گیوبن گودرز آن را در کنار آب بنا کرد (2).
بنا بر برخی گزارشهای تاریخی، هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله وقایع خارقالعادهای به وجود آمد؛ از جمله دریاچۀ ساوه خشک شد (3). شاعرانی از جمله سلمان ساوجی در سرودههای خود از این واقعه یاد کردهاند(4).
باید گفت خاموششدن آتشکدۀ فارس، فروریختن کنگرۀ کسری و شکستهشدن بتها توجیه دارد؛ زیرا نشانهای از زوال مظاهر بتپرستی است؛ اما خکشیدهشدن دریاچۀ ساوه چه ارتباطی به اینها دارد؟
با تأمل در آموزههای دین زردشتی، گره از این مشکل باز میشود. در ایران باستان، عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) محترم و مقدس بودند. آناهیتا یا ناهید، فرشتۀ آب به شمار میرفت (5). ایرانیان به احداث معابد آناهیتا در اطراف آبها و ارتفاعات همت میگماشتند. وجود قلعه دختر یا قیز دختر در برخی از نواحی ایران، گویای این مطلب است (6). اما این قداست در ساوه به افراط کشیده شده بود و ساوجیان کهن سالانه دو نفر را در آب دریاچه ساوه غرق میکردند (7) که نوعی قربانی به شمار میآمد و از این عمل بوی شرک استشمام میشد.
بنابراین خشکشدن دریاچۀ ساوه در کنار خاموششدن آتشکدۀ فارس، افتادن بتها بر زمین و ریختن چهارده کنگره از کاخ کسری قرار گرفت.
نتیجه
تمامی حوادث نقلشده همزمان با میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله خشکشدن دریاچۀ ساوه، در منابع معتبر تاریخی و جوامع حدیثی ثبت شدهاند. این رخدادها حتی پس از گذشت سالیان، میتوانند سبب عبرت و پند باشند؛ چراکه هدف آنها، ایجاد تکان و بیداری در دل مردمی بود که در بتپرستی، ظلم و فساد غرق شده بودند (8).
کلمات کلیدی: تولد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ارهاصات، دریاچۀ ساوه.
پینوشتها
1. اوستا، یشتها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ تهران: [بینا]، 1347 ش، ج 2، ص 345. جهانگیر اوشیدری؛ دانشنامه مزدیسنا؛ تهران: نشر مرکز، 1371 ش، ص 259.
2. حسن بن محمد قمی؛ تاریخ قم؛ تصحیح: سیدجلالالدین طهرانی؛ تهران: توس، 1361 ش، ص 79 ـ 80.
3. محمد بن علی ابنبابویه (شیخ صدوق)؛ الامالی؛ چ 6، تهران: کتابچی، 1376 ش، ص 285. محمد بن علی ابنبابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ 1395 ق، چ 2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 191. احمد بن ابییعقوب بن واضح؛ تاریخ یعقوبى؛ بیروت: دارصادر، [بىتا]، ج 2، ص 8. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ چ 2، بیروت: دارالتراث، 1387 ق، ج 2، ص 166.
4. سلمان ساوجی؛ دیوان سلمان ساوجی؛ چ 2، تهران: انتشارات صفیعلیشاه، 1367 ش، ص 519.
5. یشتها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ بمبئی: [بینا]، 1310 ش، آبانیشت، بند 9، فقرۀ 34.
6. مرتضی ذکائی؛ قلعه دختر ساوه؛ تهران: انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1374، ج 2، ص 523 ـ 540.
7. محمدحسین تبریزی؛ برهان قاطع؛ به اهتمام محمد معین؛ تهران: امیرکبیر، 1361 ش، ج 2، ص 333 ـ 334.
8. جعفر سبحانی؛ فروغ ابدیت؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۷.
پرسش:
آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآله مهربان بوده و از خطای دیگران میگذشت یا مسلمانان دارند افسانهسرایی و فضیلتتراشی میکنند؟
خدای متعال در قرآن پیامبر صلیاللهعلیهوآله را اسوه حسنه معرفی کرده است. آنچه از اخلاق نبوی در منابع حدیثی، تاریخی و اخلاقی گفته نه تنها فضیلتتراشی و افسانهسرایی نیست بلکه گوشهای از صفات برجسته ایشان است که بیان میشود. در اینجا نیز به دلیل محدودیتهای مختلف قطرهای از دریای بیکران اخلاق محمدی در پاسخ به سؤال شما بیان خواهد شد.
شمهای از رحمت نبوی و اخلاق محمدی
رحمت نبوی در حوادث مختلف و رویدادهای گوناگون خود را نشان میداد. ازجمله:
در جنگها:
رأفت و مهربانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جنگها با دشمن خود یک کتاب مفصل است، یثرب نه با سلاح جنگی بلکه با سلاح اخلاق، فتح و مدینهالنبی نامیده شد. مکه نیز بدون جنگ و با سلاح اخلاق به فتح مسلمانان در آمد و اگر شعار «الیوم یوم المرحمه» نبوی نبود، هیچگاه پایگاه دوم مسلمانان محسوب نمیشد. یمن نیز با تبلیغ حضرت علی علیهالسلام وارد اسلام شد.(1)
در جنگ بدر مسلمانان پیروز و هفتاد نفر از مشرکین مکه به اسارت در آمدند. 68 نفر از اسرا آزاده شده و حتی در حین اسارت نیز از رحمت نبوی برخوردار بودند. یکى از اسیران برادر مصعب بن عمیر بود. او میگوید: به واسطه سفارشى که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درباره ما کرده بود مسلمانان هنگام غذا هر چه نان داشتند به من میدادند و خود خرما میخوردند. من گاهى از آنها خجالت میکشیدم و نان را به خودشان پس میدادم. ولى آنها بدون اینکه دست به نان بزنند، دوباره به من باز میگرداندند.(2)
شخصی به نام «ثمامه بن اثال» قصد کشتن پیامبر را داشت که به اسارت مسلمانان درآمد، او در هنگام اسارت، مورد لطف پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار گرفت و ایشان دستور دادند با او به نیکی رفتار کنند. سپس به خانه رفته و غذایى را که در خانه داشتند براى ثمامه فرستادند و همچنین امر کردند که شتر شیرده آن حضرت را هر صبح و شام نزد او ببرند تا هر چه مىخواهد از شیر آن دوشیده و بیاشامد.(3) پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور آزادی وی را صادر کردند و او پس از آزادی، اسلام آورد. او پس از گرویدن به اسلام به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرض کرد: پیش از این صورت تو و دین و شهر تو مبغوضترین صورتها و دینها و شهرها در نزد من بود و اکنون محبوبترینها در پیش من، صورت و دین و شهر تو است.(4)
چنین شاهکارهایی در زندگی حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله، مهجور مانده اما آوازه افسانه دروغین کشتار هفتصد نفر از بنی قریظه به همت دشمنان اسلام، در همه جا پیچیده است. در حالیکه تنها چهل نفر از مجرمین این قبیله، آنهم پس از خیانتهای مکرر و شکستن امنیت مسلمانان به سزای عمل خویش رسیدند.(5)
فتح قلوب:
در مورد نبردهای نبوی بسیار گفته شده، اما متاسفانه «وفد» و «وفود» کلماتی ناآشنا و غریب در انظار بسیاری از مردم است. وفد به معنای گروه و وفود به معنای هیأتهای نمایندگی میباشد. در اصطلاح، وفود؛ به قبایل و گروههایی اطلاق میشود که خدمت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) رسیدهاند و اسلام آوردهاند. تاجاییکه سال نهم هجری «عام الوفود»(6) نام گرفت. البته این وفود از سال هفتم آغاز شد که اوجش در سال نهم بود و تا سال دهم ادامه یافت. بنابر نقل ابن سعد تعداد 70 گروه(7) و بنا به گفته صالحی شامی 90 گروه(8) به مدینه آمده و به اسلام گرویدند.
اعزام حضرت علی علیهالسلام به یمن و دعوت قبایل یمنی به اسلام بدون جنگ و خونریزی بلکه با فتح قلوب انجام گرفت(9) و پس از آن قبایل مختلف یمنی به اسلام گرویدند. دوسیان و اشعریان در سال هفتم؛ صیداء در سال هشتم؛ حمیریان، مذحجیان، همدانیان، تجیب و قبیله مراد در سال نهم؛ زیبد، بنوحارث بن کلب، نخع، خولیان، خثلم، بجیله، ازدیان، غامدیان، کنده و قبیله صدف در سال دهم به اسلام روی آوردند.(10)
این همه حضور در مدینه اختصاص به یمنیان نداشت، بلکه پس از اسلام قبیله ثقیف، مدینه پذیرایی هئیتهای قبایل مختلف بود که فوج فوج میآمدند: «فدخلوا فی دین الله افوجا(11)» یعقوبی نیز تعداد زیادی از قبایل را نام میبرد که با پای خود به مدینه آمده و اسلام خود را اعلام کردند.(12) آنها گاهی کرامتی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدیدند ازجمله قبیله فزاره از خشکسالی گلایه کردند، حضرت دعا کرد «اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیئاً مَرِیعاً…» و باران بسیاری در منطقه آنها باریدن گرفت.(13) قبیله هلال بن عامر بر حضرت وارد شدند، پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر صورت یکی از آنها به نام زیاد بن عبدالله دست کشید و اثر نوراینت آن تا آخر عمرش بر چهره وی ماندگار شد و بنی عامر از آن، احساس برکت میکردند.(14) برخی از قبیله غسان از اینکه دیر اقدام کردهاند ناراحت بوده و گفتند: آیا ما باید بدترین عرب باشیم. سپس خود را به مدینه رسانده و اسلام آوردند.(15)
وفود همان فتح قبایل مختلف با سلاح اخلاق بود. این فتوحات نه با حرکت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به سمت قبایل، بلکه به حضور آنها در مدینه اتفاق افتاد.(16) جذبه «لنت لهم» آنها را از هر سو به مدینه میکشاند تا از اقیانوس تعالیم اسلامی رفع عطش کنند. برخی برآنند که سوره فتح در رابطه با همین وفود نازل شد(17)
نتیجهگیری:
این همه موفقیت حاصل نشد مگر با اخلاق حسنه. شاهد بر این مدعا کلام الهی است که میفرماید:
«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ؛(18) (پس به [برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند.)»
بر همین اساس است که برخی از اسلام شناسان غربی حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله را برترین شخصیت جهان هستی معرفی میکنند. ازجمله مایکل هارت در کتاب خود با عنوان «صد چهره پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ بشر» از میان هزاران شخصیت تاثیر گذار در تاریخ جهان، صد نفر را برجستهتر شناخته و به ترتیب اولویت معرفی کرده است. او پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بهعنوان نخستین شخص در ردیف اول قرار داده و برجستهترین انسان طول تاریخ می داند.(19)
برای مطالعه بیشتر:
به کتاب اسلام دین جنگ یا صلح نوشته مصطفی محسنی مراجعه کنید.
پینوشتها:
1. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ش، ص 3، ص 132؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 3، ص 1121
2. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بىتا، ج 1، ص 645
3. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بىتا، ج2، ص 638.
4. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بىتا، ج2، ص 639.
5. تحلیل رفتار پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله با یهودیان بنی قریظه در مدینه، محسنی مصطفی، مجله مبلغان، شماره 281، مهر و آبان 1401 ش، ص 42
6. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بىتا، ج 2، 559
7. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج ۱، ص ۳۴۷
8. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۱۸ - ۲۲
9. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ش، ص 3، ص 132؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 3، ص 11
10. محسنی، مصطفی، باذان، اولین شهید ایرانی مسلمان، مناره، تهران، 1397 ش، چاپ اول، ص 82-89 با استناد به منابع اولیه سال هر کدام ورود هر قبیله به مدینه ذکر شده است.
11. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، آل البیت، قم، 1417 ق، چاپ اول، ج 1، ص 250
12. محسنی، تحلیل رفتار پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله با یهودیان بنی قریظه در مدینه، ص 42
13. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 226
14. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 235
15. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج ۱، ص 255
16. شیخی، حمیدرضا، فرهنگ اعلام جغرافیایی، تهران، مشعر، 1383 ش، چاپ اول، ص ۴۳
17. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بىتا، ج 4، ص 985؛ اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ابی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول، ص ۴۹۷
18. آل عمران/159
19. هارت، مایکل، صدچهره پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ بشر، مترجم محمد شیخی، نشر صحف، 1371 ش.
پرسش:
آیا مسلمانان در جنگ خندق پیروز شدند؟ اگر بله چه چیزهای باعث پیروزی آنها شد؟
جنگ احزاب یا خندق، در سال پنجم هجری روی داد، زمانی که قبایل مختلف عرب به تحریک یهودیان، با اتحاد گستردهای (احزاب) برای نابودی اسلام به رهبری ابوسفیان به مدینه حمله کردند. در این جنگ مسلمانان با تدابیر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و اصحاب ایشان، از نفوذ دشمن جلوگیری کردند. سرانجام سپاه دشمن پس از هفتهها محاصره، با سرما، کمبود غذا، تفرقه داخلی و طوفانی شدید روبهرو شد و بدون جنگ مستقیم عقبنشینی کرد.
در این جنگ باید مسلمانان را پیروز نهایی دانست، هرچند این پیروزی به شکل سنتی (با درگیری مستقیم و شکست همهجانبهی دشمن در میدان جنگ) نبود، بلکه پیروزیای دفاعی، روانی، سیاسی و اعتقادی بود.
ابعاد پیروزی مسلمان
از چند منظر میتوان به ابعاد پیروزی مسلمانان نگاه کرد:
۱. پیروزی نظامی – دفاعی
مسلمانان به رهبری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و به پیشنهاد سلمان فارسی با تدبیر حفر خندق از ورود نیروهای دشمن به داخل مدینه جلوگیری کردند. (1) دشمنان (احزاب)، شامل قریش، یهود بنینضیر، بنیقریظه و قبایل دیگر، نتوانستند پس از هفتهها محاصره کاری از پیش ببرند و بدون دستیابی به هدف خود عقبنشینی کردند. از طرفی از جهت آماری نیز یعقوبی مینویسد که روز «خندق» از مسلمانان شش نفر و از مشرکان هشت نفر کشته شدند. (2) این شکست برای مشرکان نوعی تحقیر بود، چون با سپاهی عظیم و اتحاد قبیلهای، حتی نتوانستند به مدینه نفوذ کنند و یا تلفات سنگینی را برای مسلمانان رقم بزنند.
۲. پیروزی روانی
روحیه مسلمانان، مخصوصاً مهاجران و انصار، در برابر دشمنی گسترده بالا رفت. در مقابل روحیهی قریش و متحدانشان بهشدت آسیب دید؛ آنان دیگر جرئت نکردند با آن عظمت به مدینه حمله کنند. دراینباره پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از پایان جنگ فرمودند:
«اکنون ما به آنها حمله میکنیم، نه آنها به ما»(3)
و این نشان از تغییر معادلهی جنگ داشت.
۳. پیروزی سیاسی و اجتماعی
در جنگ احزاب اتحاد دشمنان داخلی و خارجی مسلمانان (ازجمله یهود بنیقریظه) به نتیجه نرسید و خیانت بنیقریظه نیز کشف و خنثی شد (4) و به دنبال آن جایگاه مسلمانان در مدینه و در میان قبایل عرب تقویت شد.
۴. پیروزی ایمانی و معنوی
آیات متعددی در سوره احزاب، نشان میدهد که این جنگ امتحان بزرگ ایمان برای مسلمانان بود که سربلند بیرون آمدند؛ چنانکه مسلمانان تحتفشار قرار گرفتند، ولی تسلیم نشدند (5) و این پایداری نشانهی رشد ایمان آنان بود.
عوامل پیروزی مسلمانان
پیروزی مسلمانان در جنگ خندق (احزاب) حاصل مجموعهای از عوامل مهم و هوشمندانه بود که میتوان آنها را در چند دستهی کلی خلاصه کرد:
الف. تدبیر نظامی پیامبر صلیاللهعلیهوآله
یکی از اصلیترین تدابیری که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با پیشنهاد سلمان فارسی اتخاذ کردند حفر خندق بود که برای نخستینبار در تاریخ عرب از چنین استراتژی دفاعی استفاده میشد. (6) این نقشه، دشمن را غافلگیر کرد چون آنها به جنگهای رودررو و سرعتی عادت داشتند، نه محاصره و جنگ فرسایشی. خندق امکان نفوذ مستقیم به مدینه را از بین برد و عملاً مهاجمان را بیاثر کرد.
ب. وحدت و انسجام داخلی مسلمانان
مهاجران و انصار با وجود کمبود غذا، سرما و فشار روانی، در کنار پیامبر صلیاللهعلیهوآله و با روحیه بالا مقاومت کردند. یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآله هنگام حفر خندق شعار میدادند: «ما آنهاییم که با محمد پیمان بستیم تا زندهایم جهاد کنیم.» (7)
ج. ایمان و پایمردی در برابر فشار شدید
مسلمانان در اوج فشار روانی، محاصره، ترس، خیانت داخلی و کمبود غذا، پایداری کردند. چنانکه طبق فرمودهی قرآن برخی از مردم گفتند: «این وعده خدا و پیامبر جز فریب نیست!» ولی مؤمنان پاسخ دادند: «هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله» این همان وعدهی خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر راست گفتند. (8)
د. نقش امیرالمؤمنین علیهالسلام در پیروزی جنگ خندق
یکی از عوامل کلیدی پیروزی مسلمانان در جنگ خندق، نقش امیرالمؤمنین علیهالسلام در کشتن عمرو بن عبدود بود که توانسته بود از خندق عبور کند. این واقعه تنها بُعد نظامی نداشت، بلکه آثار سیاسی و روانی بسیار بزرگی بر کل جنگ به دنبال داشت.
بعد ایمانی و معنوی
این جنگ آزمون بزرگی برای ایمان مسلمانان بود که با وجود فشارها، پایداری کردند و این نشاندهنده رشد ایمانشان بود.
ازجمله عواملی که منجر به پیروزی مسلمانان گردید عبارت بود از:
تدبیر نظامی پیامبر صلیاللهعلیهوآله:
حفر خندق، استراتژی دفاعی جدیدی بود که دشمن را غافلگیر کرد و مانع نفوذ مستقیم شد.
وحدت و انسجام داخلی:
مهاجران و انصار با وجود سختیها، با روحیه بالا مقاومت کردند.
ایمان و پایداری:
مسلمانان در برابر فشار شدید، ترس و کمبودها تسلیم نشدند.
نقش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
کشتن عمرو بن عبدود توسط امام علی علیهالسلام که از خندق عبور کرده بود، ضربه روانی و سیاسی بزرگی به دشمن وارد کرد و مانع نفوذ بیشتر شد.
ناامیدی و اختلاف در سپاه دشمن:
خستگی، سرما و تفرقه داخلی (با نقش نعیم بن مسعود) سپاه احزاب را متفرق کرد.
حمایت الهی و امداد غیبی:
ارسال باد و لشکری نامرئی که باعث هرجومرج در سپاه دشمن شد.
مدیریت سیاسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله:
جلوگیری از گسترش جبهه دشمن، مهار خیانت بنیقریظه و ایمن نگهداشتن ارتباطات داخلی مدینه.
در اهمیت تقابل امیرالمؤمنین علیهالسلام با عمرو بن عبدود، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «تمام ایمان، در برابر تمام شرک ایستاده است.» (9) سرانجام علی علیهالسلام با شجاعت و درگیری سخت، عمرو را کشت. پس از بازگشت ایشان از میدان نبرد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «ضربت علی در روز خندق، از عبادت جن و انس برتر است.» (10)
با کشته شدن عمرو خطر نفوذ دشمن از خندق خنثی شد و ترسی در دل سایر جنگجویان احزاب برای عبور از خندق پدید آورد.
5. ناامیدی و اختلاف در میان سپاه دشمن
سپاه احزاب (قریش، یهود، غطفان و...) ماهها در سرما و بینتیجه ماندند و خسته و متفرق شدند که در این تفرقه فردی به نام نعیم بن مسعود که تازه مسلمان شده بود؛ نقش بسزایی داشت. وی با نقشهی پیامبر، بین بنیقریظه و دیگران تفرقه انداخت. (11)
6. حمایت الهی و امداد غیبی
دراینباره قرآن میفرماید:
«فأرسلنا علیهم ریحاً و جنوداً لم تروها؛ ما بر آنان بادی سخت و لشکری که نمیدیدید فرستادیم.» (12)
بنابراین شبانگاه، طوفانی شدید سپاه احزاب را دچار هرجومرج کرد و آنان ناچار به عقبنشینی شدند.
7. مدیریت سیاسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله
پیامبر صلیاللهعلیهوآله با درایت، اجازه نداد جبههی دشمن بزرگتر شود و دیگران را از جنگ منصرف کرد؛ خیانت بنیقریظه را شناسایی و مهار کرد؛ ارتباطات داخلی مدینه را ایمن نگاه داشت. (13)
نتیجه:
جنگ خندق اگرچه آنچنان نبرد خونینی نداشت، اما یکی از مهمترین نقاط عطف در تاریخ صدر اسلام بود، زیرا حمله دشمن دفع شد؛ نفوذ یهودیان خائن پایان یافت؛ نیروی اتحاد و ایمان مسلمانان تقویت شد؛ موقعیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اسلام تثبیت شد و در ادامه، مسیر صلح حدیبیه و فتح مکه هموار گشت. حفر خندق، دفاع غیرمستقیم، خسته کردن دشمن به سبب سرما و کمبود امکانات؛ روحیهی بالای مسلمانان، همبستگی مهاجر و انصار، سیاست تفرقهافکنی میان دشمن، دفع خیانت بنیقریظه، ایمان و پایداری مسلمین در اوج ترس و گرسنگی، فراهم شدن مددهای غیبی نظیر باد، ترس، اختلاف در دشمن و درنهایت پیروزی امیرالمؤمنین علیهالسلام در مقابل عمرو بن عبدود ازجمله مهمترین عواملی بود که منجر به پیروزی مسلمانان گردید.
پینوشتها:
1. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1405 ق، ج3، ص 399.
2. یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 2، ص 51.
3. «الآن نَغْزُوهُم و لا یَغْزُونَنَا؛» مقریزی، تقى الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1420 ق، ج13، ص 296.
4. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1405 ق، ج3، ص 403.
5. «وَ زُلزِلُوا زلزالاً شدیداً.» سورهی احزاب، آیه 10- 11.
6. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1405 ق، ج3، ص 399.
7. «نحن الذین بایعوا محمداً، علی الجهاد ما بقینا أبداً؛» مقریزی، إمتاع الأسماع، ج5، ص 157.
8. سورهی احزاب، آیهی 22.
9. «بَرَزَ الإیمانُ کلُّه إلى الشِّرکِ کلِّه؛» سید بن طاوس، على بن موسى، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، قم، خیام، چاپ اول، 1400 ق، ج1، ص 35.
10. حلبی، ابوالفرج نور الدین على بن ابراهیم شافعى، السیره الحلبیه، چاپ دوم، انتشارات دار الکتب العلمیه، بیروت، 1427 ق، ج2، ص 428.
11. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1405 ق، ج3، ص 404.
12. سورهی احزاب، آیهی 9.
13. ر ک: جعفریان، رسول، سیره رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم، قم، دلیل ما، چاپ سوم، 1383 ش، ص 557-558.
پرسش:
در «ارشاد» شیخ مفید آمده است که میثم تمار در سال شصت هجری حج بهجا آورد و همان سال در کوفه زندانی شد و در ۲۲ ذیالحجه همان سال به شهادت رسید؛ با توجه به اینکه مناسک حج در ۱۲ ذیالحجه تمام میشود، چگونه چنین چیزی ممکن است؟
پاسخ:
میثم تمار از یاران امام علی علیه السلام و از علاقهمندان به اهلبیت علیهم السلام بود (1). میثم غلامی بود که حضرت علی (علیهالسلام) او را از صاحبش خرید و آزاد کرد و چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم. حضرت به او فرمود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مرا آگاه کرده است که والدین عجمیات تو را میثم نامیدهاند. میثم سوگند خورد و سخن خداوند و پیامبر و علی علیه السلام را تصدیق کرد؛ سپس امام از او خواست به نام گذشتهاش بازگردد که پیامبر صلی الله علیه و آله هم او را آنگونه نامیده است. میثم نیز پذیرفت و کنیهاش ابوسالم شد.کنیه دیگر او ابوصالح بود (2).
میثم پس از شهادت امام علی علیه السلام در شمار اصحاب وفادار امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام درآمد (3). امام حسین علیه السلام به میثم توجه ویژهای داشت و از او بهنیکویی یاد میکرد (4). ایشان تا عصر امام حسین علیه السلام در قید حیات بود و 18 روز قبل از حادثه کربلا، در 22 ذیالحجه سال شصت قمری به شهادت رسید (5).
میثم در سال شصتم هجری به زیارت خانه خدا رفت؛ یعنی همان سالی که امام حسین علیه السلام نیز در اعتراض به خلافت یزید در مکه به سر میبرد. میثم نتوانست با امام حسین علیه السلام دیدار کند؛ اما در آنجا با یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله به نام امسلمه دیدار کرد و امسلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از امسلمه خواست به امام علیه السلام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد (6). شیخ مفید دربارۀ این سفر زیارتی میفرماید: «وحَجّ فی السّنهِ التّی قُتِلَ فیها: در سالی که به شهادت رسید، حج انجام داد» و سپس ادامه میدهد: «وکانَ مَقْتَلُ مِیْثَم رحمهُ اللهِ علیه قبلَ قُدوم الحسینِ بنِ علیٍّ علیه السلام الَعِراقَ بعشرهِ أیّامِ: شهادت میثم رحمة الله علیه ده روز قبل از آمدن امام حسین علیه السلام به عراق است» (7). با توجه به اینکه امام در دوم محرم به کربلا رسید، به نظر میرسد شهادت میثم روز 22 ذیالحجه بوده است.
روشن است که مناسک حج روز دوازدهم ذیالحجه به اتمام میرسد و اگر بگوییم میثم همان روز به سمت کوفه حرکت کرده است، این پرسش پیش میآید که چگونه در ده روز به کوفه رسید، زندانی شد، چند روز زندانی بود، مختار با ایشان ملاقات کرد و کراماتی از ایشان دید، چگونه با ابنزیاد درگیری لفظی پیدا کرد و ... . درواقع چگونه این همه اتفاق در ده روز به وقوع پیوست، درحالیکه ده روز حتی برای رسیدن از مکه به کوفه کم است؟
برای بررسی این مسئله و پاسخ به آن به سراغ منابع دیگر میرویم. در «رجال» کشی از قول فرزند میثم آمده است: «خَرَجَ أَبِی إِلَى الْعُمْرَهِ: پدرم برای عمره خارج شد» (8). این جمله پاسخ به پرسش است و در واقع اشکال را از اساس رفع میکند؛ زیرا حج نبود، بلکه عمرۀ مفرده بود و احتمالاً شیخ مفید بر اساس عرف رایج که زیارت خانه خدا حتی عمره را گاهی حج مینامند، قید حج را ذکر کرده است.
نتیجه:
اشکال اینکه میثم تمار چگونه در یک سال هم مناسک حج را بهجا آورد و هم شهادتش در ماه حج اتفاق افتاد، وارد نیست؛ زیرا سفر زیارتی میثم برای بهجاآوردن عمره مفرده بود، نه حج.
پینوشتها:
1. محمد بن حسن طوسی؛ رجال الطوسی؛ تحقیق: جواد قیومی اصفهانی؛ قم: جامعۀ مدرسین، ۱۴۱۵ ق، ص ۸۱ و ۹۶ و ۱۰۵. سیدابوالقاسم خویی؛ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه؛ قم: مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، ۱۳۷۲ ش، ج ۲۰، ص ۱۰۳.
2. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۳۲۳.
3. محمد بن حسن طوسی؛ رجال الطوسی؛ ص ۹۶ و ۱۰۵.
4. محمد بن عمر کشّی؛ اختیار معرفة الرجال المعروف به رجالالکشّی؛ تحقیق: حسن مصطفوی؛ مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش، ص ۸۰.
5. حسین بن حمدان خصیبی؛ الهدایة الکبری؛ بیروت: [بینا]، ۱۴۱۱ ق، ص ۱۳۳. محمد بن عمر کشّی؛ رجال الکشی؛ ص ۸۲ و ۸۴.
6. محمد بن عمر کشّی؛ رجال الکشی؛ ص 80 ـ 81. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج 1، ص 324. احمد بن حجر عسقلانی؛ الاصابه فی تمییز الصحابه؛ تحقیق: علیمحمد بجاوی؛ بیروت: [بینا]، ۱۴۱۲ ق، ج ۶، ص ۳۱۷.
7. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج ۱، ص ۳۲۴.
8. محمد بن عمر کشّی؛ رجال الکشی؛ ص ۸۰.
پرسش:
آیا تیرباران تابوت امام حسن مجتبی علیهالسلام در منابع اولیه آمده است؟
امام حسن مجتبی علیهالسلام، دومین امام شیعیان، طبق مشهور در 28 صفر سال 50 هجری قمری به شهادت رسیدند. به گفتهی منابع ایشان به دست همسرشان، جعده بنت اشعث مسموم شدند و پس از مدتی به شهادت رسیدند. طبق وصیت امام حسن علیهالسلام، قرار بود که ایشان ابتدا در کنار قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله دفن شود؛ اما مخالفت عایشه و بنی امیه سبب شد تا جنازه حضرت در قبرستان بقیع کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شود.
1-بررسی واقعه تیرباران تابوت امام حسن مجتبی علیهالسلام در منابع اولیه
بسیاری از منابع تاریخی بر این نکته تأکید دارند که عایشه و مروان بن حکم (داماد خلیفه سوم) با دفن امام حسن علیهالسلام در کنار قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله بهشدت مخالفت کردند. گزارشها حاکی از آن است که در هنگام تشییع جنازه، مروان بن حکم به همراه جمعی از یارانش و عایشه که سوار بر قاطری بود، در کنار قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حاضر شدند تا از دفن امام حسن علیهالسلام در آن مکان جلوگیری کنند. در این میان، عایشه اظهار داشت: «چرا میخواهید کسی را که من دوست ندارم، وارد خانه من کنید؟» ابن عباس در پاسخ او گفت: «گویا دوست داری روزی به نام قاطر در تاریخ ثبت شود، همانگونه که روز «جمل» در یادها ماند.» (1) مروان نیز ادعا کرد: «نمیپذیریم که عثمان در انتهای بقیع دفن باشد و حسن بن علی کنار پیامبر دفن گردد.» (2)
در این هنگام، امام حسین علیهالسلام خطاب به مروان فرمودند:
«ای پسر زرقاء! تو را چه به این کار؟ آیا تو اولیتر هستی؟»
مروان پاسخ داد: «این اتفاق نخواهد افتاد و تا من زندهام، او (امام حسن) به اینجا راه نخواهد یافت.» سپس امام حسین علیهالسلام با فریاد، به پیمان حلف الفضول استناد کردند و بنیهاشم، بنیتیم، بنیزهره، بنیاسد و بنیجعونه بن شعوب از بنیلیث، همگی مسلح شدند. مروان پرچمی برافراشت و امام حسین علیهالسلام نیز پرچمی دیگر. هاشمیان تأکید داشتند که امام حسن علیهالسلام باید در کنار پیامبر صلیاللهعلیهوآله دفن شود تا جایی که درگیری و تیراندازی با کمان میان دو گروه آغاز شد. (3)
هرچند در کتب تاریخی از درگیری میان دو گروه سخن گفتند؛ اما به نظر میرسد این تیراندازی از جانب امویان صورت گرفته؛ چراکه اولاً امام حسن علیهالسلام وصیت کرده بودند که از هرگونه خونریزی اجتناب شود و در صورت درگیری ایشان را در کناره جدهاش فاطمه بنت اسد دفن کنند. (4) بنابراین با توجه به التزام امام حسین علیهالسلام به وصیت، بعید به نظر میرسد که از جانب حضرت دستور به درگیری صادر شده باشد. ثانیاً حمل شمشیر بهعنوان یک سلاح رایج در تشییع جنازه معقول به نظر میرسد، اما همراه داشتن کمان توسط شیعیان بعید است. ثالثاً در میان یاران امام حسین علیهالسلام، تنها از ابن جعونه بن شعوب نام برده شده که دست به قبضه شمشیر برده است و عدم اجازه امام حسین علیهالسلام برای ادامه درگیری نیز مانع از گسترش آن شد. (5)
2-تیرباران شدن تابوت
در برخی منابع تاریخی و حدیثی شیعه بهصراحت ذکر شده است که تیرباران در حالی صورت گرفت که هدف تیرها، تابوت و پیکر مطهر امام حسن مجتبی علیهالسلام بوده است.
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل ابیطالب» مینویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛ یعنی «جنازه آن حضرت را تیرباران کردند تا جایی که هفتاد چوبه تیر را از جنازه ایشان بهآرامی بیرون کشیدند.» (6)
مرحوم عمادالدین طبری نیز در آثار خود چندین بار به اصابت تیرها اشاره کرده است:
وی در کتاب «کامل بهایی» آورده است: «عایشه کمان از مروان بخواست و تیر بر جنازه حسن انداخت.» (7)
او همچنین در کتاب «فضائل اهلبیت علیهمالسلام» میگوید: «معروف است که بر استر سوار شد و به حرب جنازه حسن بن علی علیهماالسلام آمد و مروان را به مدد خواند … و تیر به جنازه حسن علیهالسلام انداخت.» (8)
در کتاب «تحفه الابرار»، دلایلی ارائه شده که عایشه پس از جنگ جمل توبه نکرده است، ازجمله اینکه: «در روزی که نعش حضرت امام حسن علیهالسلام را امام حسین علیهالسلام در روضه جد بزرگوار خود آورد که بر او نماز گزارد، عایشه بر استری سوار شده آنجا حاضر شد و کسان خود را فرمود که تیر بر نعش حسن بزنند. پس در عصیان و طغیان غیر تائب بوده باشد.» (9)
در قرون بعدی نیز نویسندگانی چون حموی به این واقعه اشاره کردهاند. او در «انیس المؤمنین» مینویسد: «چون خبر به مروان حکم و سایر بنیامیه که در مدینه بودند رسید که نعش آن حضرت را به روضه پیغمبر میبرند، پنداشتند که آن جناب را در آن روضه دفن خواهند کرد، اسلحه پوشیده سر راه گرفتند و عایشه بر استر سوار شده حاضر گردید و تیر و سنگ بسیار بهجانب امام حسین علیهالسلام و برادران آن حضرت و نعش امام حسن علیهالسلام انداختند.» (10)
نتیجه:
با توجه بهتصریح مورخان به تیراندازی هنگام تشیع جنازه؛ و التزام امام حسین علیهالسلام به وصیت امام حسن علیهالسلام برای جلوگیری از خونریزی، میتوان دریافت که این تیراندازی صرفاً از طرف امویان صورت گرفته است. علاوه بر این، در منابع شیعه، بهویژه در کتاب «مناقب آل ابیطالب»، بهصراحت ذکر شده که هدف این تیرها، پیکر مطهر امام حسن علیهالسلام بوده است. با توجه به شخصیت و جایگاه والای امام حسن علیهالسلام، طبیعی است که برخی مورخان از ذکر اصابت تیرها به پیکر ایشان اجتناب کرده باشند، بهخصوص که این اتفاق به دستور عایشه همسر پیامبر و مروان بن حکم از خلفای بنیامیه، رخ داده بود.
پینوشتها:
1. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ج2، ص 18
2. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ج2، ص 18
3. ابن سعد، ابوعبدالله محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبرى، بیروت، انتشارات، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج ۱۰، ص ۳۴۳؛ ابن عساکر، علی بن حسن شافعی، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، دار الاحیاء التراثالعربی، بیروت، 1407 ق-1987 م، ج ۱۳، ص ۲۹۲.
4. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ج2، ص 17.
5. ابن سعد، ابوعبدالله محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبرى، بیروت، انتشارات، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج ۱۰، ص ۳۴۳.
6. ابن شهرآشوب، محمد بن علی مازندرانى، مناقب آل ابیطالب، چاپ اول، انتشارات علامه، قم، 1379 ق، ج4، ص 44.
7. طبری، عمادالدین حسن بن على، کامل بهائى، چاپ اول، انتشارات مرتضوى، تهران، 1383 ش، ص ۴۹۱.
8. طبری، عمادالدین حسن بن على اخبار و احادیث و حکایات در فضائل اهلبیت علیهمالسلام، تهران، نشر مشعر، چاپ اول، 1386 ش، ص ۲۵۰-۲۵۱
9. طبری، عمادالدین حسن بن على، تحفه الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار علیهمالسلام، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1376 ش، ص ۲۵۷.
10. حموی، محمد بن اسحاق، انیس المؤمنین، تهران، بنیاد بعثت، 1363 ش، ص ۹۱.
پرسش:
شباهتهای جنگ خندق و جنگ تحمیلی 12 روزه ایران و اسرائیل را بیان کنید.
در جریان غزوه خندق (۵ هـ / ۶۲۷ م) با توطئة یهودیان، قبیله قریش با متحدانش از دیگر قبایل کفار عرب و یهود، برای ریشهکن کردن اسلام بر ضد پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان همداستان شدند. (1) در جنگ ۱۲ روزه تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه ایران نیز این رژیم به همراه امریکا و دیگر همپیمانش سعی در ضربه زدن به انقلاب اسلامی و درنهایت سرنگونی نظام اسلامی داشتند.
مطالعه این جنگها بازگوکننده این مطلب است که گرچه زمینه تاریخی، فناوری و بازیگران این جنگها متفاوت بودند، اما هر دو جنگ شباهتهای متعددی دارند که در ادامه شباهتهای هر دو جنگ تبیین خواهد شد.
شباهتهای جنگ خندق و جنگ تحمیلی 12 روزه
۱. ماهیت تدافعی و جنگ ارادهها
• جنگ خندق:
مسلمانان مدینه با پیشنهاد سلمان فارسی خندقی در اطراف شهر حفر کردند تا از ورود سپاه احزاب جلوگیری کنند.(2) راهبرد اصلی دفاعی و مبتنی بر فرسایش دشمن بود.
• جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل:
در طول جنگ 12 روزه نیروهای مسلح ایران بهجای حمله زمینی، بر دفاع فعال، استفاده از موشکها و پهپادها و جنگ فرسایشی هوایی / موشکی تکیه کردند تا دشمن را از اهداف خود ناامید کنند.
• شباهت:
تمرکز بر مقاومت و فرسایش بهجای تهاجم و درگیری نظامی مستقیم.
۲. جنگ روانی و ایجاد رعب
• جنگ خندق:
کشته شدن عمرو بن عبدود و شکست احزاب موجب فروپاشی روحیهی دشمن شد. (3)
• جنگ ۱۲ روزه:
شلیک موشکها به عمق سرزمینهای اشغالی و آسیب به وجههی اسرائیل، همراه با ادامه حملات، اثر روانی شدیدی بر دشمن گذاشت.
• شباهت:
ضربه روانی به دشمن نقش کلیدی در تغییر معادله جنگ داشت.
۳. ائتلاف دشمنان
• جنگ خندق:
مجموعهای از قبایل مشرک و یهودی بهعنوان یک ائتلاف گسترده (احزاب) به مدینه حمله کردند. (4)
• جنگ ۱۲ روزه
اسرائیل با پشتیبانی آمریکا و متحدان غربی وارد جنگ شد.
• شباهت:
حضور ائتلاف متحد علیه یک حاکمیت اسلامی.
4. نوآوری تاکتیکی / عامل غافلگیری
• جنگ خندق:
ابتکار حفر خندق دشمن را غافلگیر کرد و تاکتیک سنتی عربها را بیاثر نمود.
• جنگ ۱۲ روزه:
استفاده گسترده از پهپاد، جنگ سایبری و موشکهای دقیق، تاکتیکهای مرسوم نظامی اسرائیل را ناکارآمد کرد.
• شباهت:
نوآوری در دفاع که دشمن را در بنبست فروبرد.
۵. پایان جنگ با پیروزی سپاه اسلام
• جنگ خندق:
این جنگ در انتها با در هم شکسته شدن روحیه سپاه شرک درنتیجه کشته شدن عمرو بن عبدود با عقبنشینی سپاه شرک و برگشت به مکه به پایان رسید. (5)
• جنگ ۱۲ روزه:
رژیم صهیونیستی بعد از مشاهده قدرت مانور موشکهای ایرانی در عبور از پیشرفتهترین سامانههای پدافندی دنیا و قدرت تخریب موشکهای ایرانی و در هم شکسته شدن روحیه ساکنان سرزمینهای اشغالی از امریکا خواست تا از ایران بخواهد که آتشبس را بپذیرد.
• شباهت:
پایان با پیروزی مدافع و ناکامی دشمن.
۶. تثبیت جایگاه جبهه مدافع
• بعد از خندق:
قدرت و اعتبار سیاسی و اجتماعی مسلمانان در جزیرهالعرب تقویت شد. (6)
• بعد از جنگ ۱۲ روزه:
محور مقاومت و ایران موقعیت سیاسی و بازدارندگی خود را ارتقا دادند.
• شباهت:
ارتقاء موقعیت و مشروعیت جبهة مدافع پس از جنگ.
7. خیانت از داخل سرزمین اسلامی
در جریان جنگ خندق یهودیان بنیقریظه با پیمانشکنی سعی در حمله به مدینه و ایجاد رعب و وحشت داشتند که پس از شکست احزاب، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به مقابله با آنان برخاستند و آنان را متناسب با جرمشان مجازات کردند. (7)
در جریان جنگ ۱۲ روزه برخی از عُمال رژیم صهیونیستی و منافقین در داخل کشور اقدام به خرابکاری و ایجاد رعب و وحشت کردند که بخش عمدهای از آنان حین جنگ و بعدازآن دستگیر و منتظر اجرای اشد مجازات متناسب با جرمشان هستند.
شباهت:
خیانت عُمال یهود در هر دو جنگ، مجازات آنان توسط حاکمیت اسلامی.
نتیجه:
مطالعه تطبیقی جنگ خندق و جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی نشان میدهد که باوجود تفاوتهای بنیادین در زمان، فناوری و بازیگران، هر دو نبرد بر یک الگوی مشترک استوار بودهاند: استفاده از راهبرد دفاع فعال، ابتکارهای غیرمتعارف در میدان نبرد برای ایجاد غافلگیری، تأکید بر جنگ روانی و فرسایش اراده دشمن، مقابله با ائتلافهای گسترده دشمنان خارجی و درنهایت شناسایی و مجازات عناصر خائن داخلی که امنیت جبهه را تهدید میکردند. پیامد مشترک این دو جنگ، شکست دشمن در دستیابی به اهداف خود و تقویت مشروعیت، انسجام داخلی و جایگاه سیاسی جبهه مدافع در سطح منطقهای بود؛ الگویی که نشان میدهد مدیریت هوشمندانه تهدیدهای بیرونی و درونی میتواند حتی در شرایط نابرابری قدرت، معادله نبرد را به سود حاکمیت اسلامی تغییر دهد.
پینوشتها:
1. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت، ۱۴۱۴ ق، ج ۵، ص ۴۱۵.
2. القمی، تفسیرالقمی، قم، دارلکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۱۷۷.
3. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، لندن، ۱۹۶۶ م، ج ۲، ص ۴۷۱ ـ ۴۷۰؛ ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق ابراهیم الابیاری و مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بیتا، ج ۳، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۴.
4. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، لندن، ۱۹۶۶ م، ج ۲، ص ۴۴۲ ـ ۴۴۳.
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث، 1403 ق، ج ۲۹، ص ۲.
6. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ افست بیروت، بیتا، ج ۱۹، ص ۶۲؛
7. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، لندن، ۱۹۶۶ م، ج ۲، ص 460- ۴۷۴.
پرسش:
از دوران قاجار تاکنون، جنگهای تحمیلی به کشور ایران، چه پیامدهایی برای ایران داشته است؟
پاسخ:
«قاجار» سلسلهای است که از سال ۱۱۷۵ تا ۱۳۰۴ شمسی به مدت 129 سال بر ایران حکومت کردند. پادشاهان این سلسله عبارتاند از: آقامحمدشاه (۱۷۹۶ ـ ۱۷۹۷)، فتحعلیشاه (۱۷۹۷ ـ ۱۸۳۴)، محمدشاه (۱۸۳۴ ـ ۱۸۴۸)، ناصرالدینشاه (۱۸۴۸ ـ ۱۸۹۶)، مظفرالدینشاه (۱۸۹۶ ـ ۱۹۰۷)، محمدعلیشاه (۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۹) و احمدشاه (۱۹۰۹ ـ ۱۹۲۵). آخرین آنها یعنی احمدشاه، با دخالت انگلیس و میدانداری رضاخان میرپنج عزل شد و سلسلۀ پهلوی به قدرت رسید. سلسلۀ پهلوی تا سال 1357 با رضاخان و فرزندش محمدرضا بر ایران سلطنت کردند. پس از آن انقلاب اسلامی رخ داد و تاکنون جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است.
در این دوران، درگیریهای داخلی بسیاری اتفاق افتاد؛ همچنین جنگهای متعددی از کشورهای خارجی بر ایران تحمیل شد که ذکر همه آنها در این نوشتار نمیگنجد؛ اما به شرح و توضیح بزرگترین جنگها به تفکیک زمان و ترتیب وقوع در نوشتار کوتاه زیر پرداخته میشود.
جنگهای زمان قاجاریه
اول: جنگ با روسیه
نخستین پادشاه قاجار یعنی آقامحمدخان پس از یکپارچهکردن ایران به قصد دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که متحد روسها بود، اولین جنگ خارجی خود را آغاز کرد (1) و توانست ارمنستان را نیز فتح کند که این جنگ به «جنگ اول قفقاز» معروف است (2). او همچنین توانست در جنگ دوم قفقاز، روس و متحدانش را عقب براند (3). بدین ترتیب خان قاجار نقشۀ روسیه در اشغال ایران را نقش بر آب کرد (4).
این جنگها در عهد دومین پادشاه قاجار، فتحعلیشاه ادامه پیدا کرد که منجر به عهدنامههای «گلستان» و «ترکمنچای» شد.
الف) عهدنامۀ گلستان
در سال ۱۱۸۱ میلادی، خبر حملۀ روسها به قفقاز به گوش فتحعلیشاه رسید. این خبر وقتی رسید که روسها گرجستان را فتح کرده بودند و راهی ایروان و قرهباغ بودند، گنجه را با کمک ارامنه به دست آورده بودند و عده زیادی از سکنه را نابود کردند. فتحعلیشاه به جای تکیه بر مردم، از انگلستان کمک خواست؛ اما انگلستان برای کمک به ایران شرط گذاشت و گفت به شرطی حاضر به کمک است که ایران ادارۀ بسیاری از بندهای جنوبی و شمالی را به آنها واگذار کند. این درخواست که تأثیرش از اشغال شهرهای شمالی از سوی روسیه کمتر نبود، شاه را از کمک انگلستان ناامید کرد.
سرانجام معاهدۀ «گلستان» بر ایران تحمیل شد که بر اساس آن، پادشاه ایران تمامی ولایات قراباغ، گنجه، خانات شکی، شیروان، قبه، دربند، باکو، داغستان و گرجستان تا دریای خزر را به روسیه واگذار کرد؛ همچنین هر نقطهای از ولایات طالش که در تصرف روسیه بود، متعلق به روسیه شد (5).
ب) عهدنامۀ ترکنمچای
روسها افزون بر آنچه در عهدنامۀ «گلستان» اشغال کرده بودند، باز بهانه آوردند و مالکیت سه منطقۀ مهم و راهبردی (مَحالّ بالغلو/ بالقلو، گونی/ اَرْوَنَق و گوگجه دنگیز/ گوگچه تنگیز/ سوان) را مطرح کردند (6) که پس از مذاکرات بینتیجه، سرانجام منجر به جنگ شد. در این جنگ که شاه توان مقابله با روسها را در خود نمیدید، به مذاکره پرداخت و نتیجۀ این مذاکرات، جداشدن ایروان، نخجوان، اردوباد، تالش و مغان از ایران و الحاق آن به روسیه بود؛ همچنین تعیین رود ارس با عنوان مرز دو کشور، پرداخت بیستکرور اشرفی (دههزار سکه طلا) غرامت به روسیه و عذرخواهی نایبالسلطنه یا شاه ایران از امپراتور در سنپترزبورگ، از جمله مفاد این قرارداد بود (7). البته برخی صاحبنظران معتقدند انگلستان در این جنگها در تضعیف ایران نقش داشت؛ زیرا ایران قوی میتوانست خطری برای مستعمرۀ شرقی وی یعنی هند به شمار آید (8).
ج) پیمان آخال
در سال 1280 قمری و زمان سلطنت ناصرالدینشاه، جنگ دیگری بین ایران و روسیه به وقوع پیوست. روسها در شرق دریای خزر اطراف آرال، سمرقند و تاشکند را تصرف کردند و سپس بخارا را شکست دادند؛ درحالیکه ایران سرگرم جنگ با انگلستان در افغانستان بود (در ادامۀ این نوشتار به آن اشاره خواهد شد). روسیه به این تصرفات بسنده ننمود و و در سال 1298 قمری به مرو نیز حمله کرد و به بهانه سرکوب راهزنان ترکمن، جنگی دیگر به راه انداخت؛ زیرا ادعا میکرد امنیت منطقه را به خطر انداختهاند. سرانجام در سال 1299 قمری تمام پایگاههای ترکمنان به تصرف ارتش روسیه درآمد. ناصرالدینشاه که در برابر عمل انجامشده قرار گرفته بود و توان جنگ در دو جبهه را نداشت، سر تسلیم فرود آورد و با انعقاد پیمانی به نام «پیمان آخال» تسلط روسیه بر سراسر مرزهای ازدسترفتۀ شمال شرقی خراسان را به رسمیت شناخت (9).
دوم: جنگ با انگلستان
در عهد فتحعلیشاه، پس از جنگهای ایران و روس، انگلیسیها به هرات چشم طمع دوختند و به تحریک افغانها علیه ایران پرداختند. عباسمیرزا ولیعهد و پسر شاه ایران، برای دفع افغان به هرات لشکر کشید و توانست هرات را به محاصره درآورد و امیر هرات را وادار به تسلیم کند؛ اما با مرگ ناگهانی او، لشکرش دست از محاصره کشید و به تهران بازگشتند (10).
شاه بعدی یعنی محمدشاه نیز هرچه کرد، نتوانست هرات را به دامن ایران برگرداند. در زمان ناصرالدینشاه، لشکر ایران هرات را محاصره کرد؛ متعاقب این اقدام، انگلیسیها مناطقی از جنوب ایران از جمله بوشهر را به تصرف خود درآوردند. در پی آن، فرخخان امینالدوله که در پاریس به دنبال انجام مذاکرات با انگلیسیها با وساطت دولت فرانسه بود، تحت فشار انگلیسیها «معاهدۀ پاریس» را با دولت انگلیس امضا کرد و بر اساس آن، افغانستان برای همیشه از ایران جدا شد (11) و تحت فشار انگستان، ایران مجبور شد جدایی بخش عمدهای از خاکش را بپذیرد و افغانستان را به رسمیت بشناسد (12). بر اساس این معاهده، حتی اگر افغانستان به ایران حمله میکرد، لشکر قاجار تنها حق داشت حملۀ آنها را دفع کند، اما اجازه ورود به جغرافیای افغانستان را نداشت (13).
سوم: جنگ با عثمانی
در سال 1237 شمسی، برخی از سرداران عثمانی مأمور جنگ با ایران شدند. عثمانی با ارتشی قدرتمند و با وضعیت برتری در برابر ارتش ایران، حملهای آغاز کرد؛ اما ارتش فتحعلیشاه قاجار شکست سختی بر ارتش عثمانی وارد آورد. درنهایت در سال 1239 شمسی منجر به امضای قرارداد «ارزروم اول» شد. بر اساس این عهدنامه، تغییرات مهمی در مرزهای میان دو کشور داده نشد و سرحدات ایران و عثمانی تقریباً به همان حدود زمان نادرشاه تثبیت گردید.
اما عهدنامۀ دوم ایران و عثمانی در شانزدهم جمادیالثانی ۱۲۶۳ قمری به امضا رسید که بر اساس مادۀ دوم این عهدنامه، جانب غربی ولایت زهاب به دولت عثمانی و جانب شرقی آن به ایران تعلق گرفت. به موجب عهدنامۀ «ارزروم دوم» دولت ایران پذیرفت که از ادعای خود در رابطه با مناطق غربی زهاب (مندلی، نفتخانه و خانقین) دست بردارد و نیز حاکمیت عثمانی را بر سلیمانیه به رسمیت بشناسد و نسبت به آن ادعایی نداشته باشد. همچنین عثمانی تعهد کرد حق کشتیرانی ایران بر اروندرود را به رسمیت بشناسد؛ افزون بر اینکه بنا شد حدود مرزی دو کشور تعیین شود، ولی با وجود برگزاری سه نشست، توافقی به عمل نیامد.
چهارم: جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول (۱۳۳۲ ـ ۱۳۳۷ ق)، نخستین جنگ جهانی آغاز شد که ۲۶ کشور از جمله ایران در آن درگیر شدند. در این جنگ اگرچه احمدشاه اعلام بیطرفی کرد (14)، اما از شمال و جنوب مورد حمله قرار گرفت و بر اساس قراردادی در سال ۱۳۲۵ قمری در سنپترزبورگ میان روس و انگلیس، ایران به دو منطقۀ نفوذ و یک منطقۀ بیطرف تقسیم شده بود (15)؛ ولی حتی منطقۀ بیطرف هم بر اساس قرارداد ۱۹۱۵ و طی جنگ از بین رفت و ایران به دو منطقۀ تحت نفوذ تقسیم شد.
ایران پس از این جنگ به ویرانهای تبدیل شد که قحطی مردم را به علفخواری واداشته بود (16). بر اساس برخی روایتها، در این جنگ «حدود هشت تا ده میلیون نفر، یعنی 40 تا 50 درصد کل جمعیت ایران، بر اثر گرسنگی و مرضهای ناشی از آن و سوءتغذیه از میان رفتند» (17).
دورۀ پهلوی: جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. ایران همانند جنگ جهانی اول در این جنگ نیز اعلام بی طرفی کرد (18)؛ اما ازآنجاکه رضاشاه به آلمان گرایش داشت و این امر برای انگلیسیهایی که او را بر سر کار آورده بودند، بسیار گران بود، دوباره روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب به اشغال ایران روی آوردند و درنهایت، انگلیسیها رضاشاه را از پادشاهی عزل و فرزندش محمدرضا را به سلطنت رساندند (19).
در سال 1322 شمسی، استالین ـ نخستوزیر شوروی ـ، روزولت ـ رئیسجهمور آمریکا ـ و چرچیل ـ نخستوزیر انگلستان ـ وارد تهران شدند و کنفرانس سران این سه کشور را در ایران تشکیل دادند (20) که به «کنفرانس تهران» معروف شد. این کنفرانس بدون هماهنگی ایران برگزار شد و پس از اطلاع، شاه ایران تنها اجازه یافت چند دقیقه با آنها صحبت کند.
دوران جمهوری اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی نقطۀ پایانی بود بر زیادهخواهیهای قدرتمندان شرق و غرب؛ ازاینرو آنها که دیگر نمیتوانستند مانند گذشته، زمین ایران را تصاحب کنند و نیز ذخایر طبیعی از جمله نفت ایران را به غارت ببرند، درصدد توطئه برآمدند. یکی از توطئهها، تحریک صدام برای حمله به ایران بود. در 31 شهریور سال 1359 شمسی صدام به ایران حمله کرد (21). صدام حسین با اطلاعاتى که آمریکا و فرانسه و عوامل ستون پنجم در اختیارش گذاشته بودند، از این نقاط ضعف بهخوبى آگاهى داشت؛ به همین دلیل حتى نقشه عراق بزرگ را آماده کرده بود که در آن استان خوزستان به طور کامل و بخشهایى از استانهاى غربى ایران، جزئی از خاک عراق به شمار میآمدند. او مطمئن شده بود نظام اسلامى توان مقابله در برابر این لشکرکشى را ندارد و بهزودى ساقط خواهد شد و دنیاى استکبار نیز از او حمایت خواهد کرد (22)؛ به همین دلیل گفت تا سه روز دیگر تهران را فتح خواهد کرد. اما پس از هشتسال نتوانست کاری از پیش ببرد و سرانجام قطعنامۀ 598 در سال 1366 صادر شد و جنگ به پایان رسید. این قطعنامه زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد.
حماسۀ دفاع مقدس، برکات و دستاوردهای بینهایتی برای ملت ایران به ارمغان آورد و جهاد و شهادت مردمان باایمان و مخلص این سرزمین، ستونهای نظام اسلامی را تا مدتها استحکام بخشید. تاریخ از هشتسال جنگ برای ایران، شرف و آزادگی و مقاومت و ایمان به خدا را در صفحات خود ثبت کرد؛ اما از متجاوز و متحدان او که طی هشتسال او را یاری و تشویق کردند، جز به زشتی یاد نخواهد کرد.
جنگ تحمیلی دوازدهروزۀ اسرائیل با ایران
در بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، رژیم صهیونیستی با حمایت لجستیکی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی با هدف ضربهزدن به زیرساختهای جمهوری اسلامی ایران و درنهایت سرنگونی حکومت ایران، جنگی را آغاز کردند. در ساعات اولیۀ این جنگ، یهودیان صهیونیست به واسطۀ عبور از سامانههای پدافندی ایران، توانستند جمعی از سرداران سپاه، دانشمندان هستهای و مردم بیگناه را به شهادت برسانند؛ اما در ادامه با فرماندهی دقیق مقام معظم رهبری و با رشادت نیروهای مسلح ایران، صحنۀ جنگ تغییر کرد و ضربههای سختی بر این رژیم وارد شد. با وجود ورود مستقیم آمریکا در حمایت از این رژیم، درنهایت آنان بعد از دوازدهروز خواستار آتشبس شدند. در طول این دوازدهروز، عمال رژیم صهیونیستی و منافقان در داخل کشور کوشیدند با اقدامات تروریستی خود، فضای ناامنی و ترس را ایجاد کنند و با اینکه اقدامات آنان سبب شهادت برخی نیروهای نظامی و مردم بیگناه گردید، درنهایت اقدامات پلیدانۀ آنان راه به جایی نبرد و بخش درخور توجهی از آنان در زمان جنگ دستگیر شدند؛ همچنین بعد از جنگ، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با پیگیریهای متعدد توانستند ضربههای سنگینی بر آنان وارد کنند و جمع بسیاری از این افراد را برتی اجرای اشد مجازات تحویل دستگاه قضا بدهند.
نتیجه:
از ابتدای قاجار تا پایان پهلوی، هر پادشاهی که بر ایران حکومت کرد، با جنگ یا بدون آن قسمتی از خاک ایران را به حراج گذاشت. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی، با آنکه دو جنگ بر ایران تحمیل شد و در هر دو جنگ تمام دنیای زر و زور در مقابل ایران قرار داشتند، امامین انقلاب به کمک الهی و با مدیریتی مثالزدنی، نظامیان و عامه مردم را هدایت کردند؛ به گونهای که حتی یک وجب از خاک ایران جدا نشد.
پینوشتها:
1. کاظم موسوی بجنوردی؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ چ 2، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ ش، ج ۱، ص ۴۷۸.
2. همان.
3. سرپرسی سایکس؛ تاریخ ایران؛ ترجمه: محمدتقی فخرداعی گیلانی؛ تهران: وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ ش، ج ۲، ص ۴۶۰.
4. احمد خانملک ساسانی؛ سیاستگران دوره قاجار؛ تهران: طهوری، ۱۳۳۸ ش، ص ۲۷۴.
5. علیاصغر شمیم؛ ایران دوره قاجار؛ تهران: زریاب، 1379 ش، ص 92.
6. محمدتقی لسانالملک سپهر؛ ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه؛ تهران: چاپ جمشید کیانفر، ۱۳۷۷ ش، ج ۱، ص ۳۵۷.
7. جهانگیر میرزا؛ تاریخ نو: شامل حوادث دوره قاجاریه از سال ۱۲۴۰ تا ۱۲۶۷ قمری؛ تصحیح: عباس اقبال؛ تهران: کتابخانۀ علیاکبر علمی و شرکا، ۱۳۲۷ ش، ج ۱، ص ۹۶ ـ ۹۷.
8. سعید نفیسی؛ تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران در دوره معاصر؛ تهران: [بینا]، 1344 ش، ص 210.
9. علیاصغر شمیم؛ ایران در دوره سلطنت قاجار؛ چ 2، تهران: زریاب، ۱۳۸۰ ش، ص 255.
10. عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی؛ تهران: پیکان، 1377 ش، ص 247.
11. همان، ص 713.
12. محمدتقی لسانالملک سپهر؛ ناسخ التواریخ؛ تصحیح: جمشید کیانفر؛ تهران: اساطیر، 1390 ش، ج 3، ص 145.
13. مرتضی دهقاننژاد و زینب جلالیان؛ «انگلستان و معاهده استعماری پاریس»؛ مجله تاریخ روابط خارجی، س 10، ش 37، ص 91.
14. احمدعلی سپهر؛ ایران در جنگ بزرگ: 1914 ـ 1918؛ تهران: [بینا]، ۱۳۳۶ ش، ج ۱، ص ۸۹.
15. همان، ص ۳۶۳ ـ ۳۶۴.
16. ژان پیر دیگار و ...؛ ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر؛ ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ تهران: [بینا]، ۱۳۷۷ ش، ج ۱، ص ۶۲.
17. محمدقلی مجد؛ قحطی بزرگ؛ نسلکشی ایرانیان در جنگ جهانی اول (1296 ـ 1298 ش/ 1917 ـ 1919 م)؛ ترجمه: محمد کریمی؛ تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ویراست دوم، 1394 ش، ص 16.
18. صفاالدین تبرائیان؛ ایران در اشغال متفقین؛ تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱ ش، ج 1، ص 13.
19. مهدی هروی؛ نخستوزیری در ۳۷ سال؛ تهران: نشر توکل، ۱۳۸۴ ش، ص ۲۲.
20. همان، ص 34.
21. علیاکبر ولایتی و همکاران؛ «جنگ عراق با ایران»، در: دانشنامه جهان اسلام؛ زیرنظر غلامعلی حداد عادل؛ تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1393 ش، ص 11.
22. مهدی مرندی و داوود سلیمانی؛ دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) در اندیشه امام خمینی؛ تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1383 ش، ص 122.
پرسش:
در تاریخ آمده است که همۀ جنگهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) دفاعی بوده است؛ اما به نظر میرسد سریه غالب بن عبدالله در منطقۀ کدید ابتدایی بوده است؟
پاسخ:
جهاد دفاعی به معنای مبارزه با هر دشمنی است که قصد نابودکردن دینِ اسلام یا تجاوز به سرزمینهای اسلامی را دارد. هدف از جهاد دفاعی، حفظ اسلام و همچنین حفظ جان، مال و ناموس مسلمانان است (1). بعد از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه، قبایل و گروههای مختلفی از مشرکان با شیوههای مختلفی پیامبر و جامعۀ اسلامی را تهدید میکردند؛ بر همین اساس، جنگ و تعدیهای متعددی علیه پیامبر و مسلمانان انجام دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) متناسب با اقدامات و تهدیدهای آنان، کارهایی را برای دفاع از مسلمانان و حکومت اسلامی انجام دادند.
از جمله قبایلی که تهدید برای جامعه اسلامی در دوران پس از هجرت به شمار میآمد، قبیلۀ مشرک و بادیهنشین «بنىملوّح» بود. این قبیله در بین راه مدینه به سمت مکه و در منطقۀ «کدید» اقامت داشتند (2).
با اینکه قبایل بادیهنشین مانند «بنیملوح» به دور از تمدن بودند، تا هنگامی که اقدامی علیه جامعۀ اسلامی و مسلمانان انجام نمیدادند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آنان برخوردی نداشتند؛ ولی بعد از آنکه آنان علیه مسلمانان و جامعه اسلامی وارد عمل میشدند و اقدام به قتل و غارت میکردند، متناسب با جرمی که انجام داده بودند، علیه آنان اقدام مینمودند. بر همین اساس، بعد از آنکه قبیلۀ «بنیملوح» در ماه صفر یا ربیعالاول سال هفتم هجری اقدام به کشتن همراهان بشیر بن سوید کردند (3)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در ماه صفر سال هشتم هجری (4)، غالب بن عبدالله را به همراه شش نفر به سوی آنان فرستادند تا آنان را مجازات کنند (5). بر اساس گزارشهای تاریخی، این عده توانستند در شبیخونی که به قبیلۀ «بنیملوح» زدند، چند تن از آنان را کشتند و چهارپایانى از آنها را به غنیمت گرفتند و بیدرنگ به سمت مدینه حرکت کردند. در زمان حرکت آنان به سمت مدینه، درحالیکه آسمان صاف و بدون ابر بود، باران شدیدی نازل شد که سبب جاریشدن سیل در بستر رودخانۀ خشکشدهای در آن مسیر گردید. همین امر سبب ایجاد فاصله بین آنها و افراد قبیلهای شد که آنان را تعقیب میکردند و عبدالله بن غالب و همراهانش بدون هیچ آسیبی با موفقیت به مدینه بازگشتند (6).
نتیجه :
بر اساس گزارشهای تاریخی، دلیل سریۀ «عبدالله بن غالب» در منطقۀ کدید و حمله به قبیلۀ «بنیملوح»، اقدام افراد این قبیله در کشتن اصحاب بشیر بن سوید بود. بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عبدالله بن غالب دستور دادند به همراه شش نفر به آنان یورش ببرند تا از آنان انتقام بگیرند و این سریه با موفقیت به سرانجام رسید. این مطلب نشان میدهد دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، جهادی دفاعی در مقابله با تهدید عملی بود که از سوی قبیله بنیملوح ایجاد شده بود.
برای مطالعۀ بیشتر:
محسنی، مصطفی؛ اسلام: دین جنگ یا صلح؛ قم: بوستان کتاب، 1399 ش.
پینوشتها:
1. شهید ثانی، زینالدین بن علی؛ مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام؛ قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۳ ق، ج ۳، ص ۸. نجفی، محمدحسن؛ جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام؛ تحقیق: محمد قوچانی؛ چ 7، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۳۶۲ ش، ج ۲۱، ص ۱۵.
2. خزاعی، على بن محمد؛ تخریج الدلالات السمعیه؛ بیروت: دارالغرب الإسلامى، 1419 ق، ص 445.
3. مبارکفوری، صفىالرحمان؛ الرحیق المختوم؛ بیروت: دارالهلال، 1427 ق، ص 350.
4. ابنسیدالناس، ابوالفتح محمد؛ عیون الأثر؛ بیروت: دارالقلم، 1414 ق، ج 2، ص 194.
5. ابنعبدالبر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب؛ بیروت: دارالجیل، 1412 ق، ج 3، ص 1252.
6. ابنسیدالناس، ابوالفتح محمد؛ عیون الأثر؛ بیروت: دارالقلم، 1414 ق، ج 2، ص 195.
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. ©
