پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
ائمه مقام علمی و جایگاه اجتماعی بسیار بالایی داشتند و خلفا در مقابل آنان احساس کوچکی و حقارت می‌کردند ...

پرسش:
اقدامات مهم سیاسی و اجتماعی امام باقر علیه‌السلام که منجر به تصمیم خلیفه اموی به شهادت آن حضرت شد، چه بود؟
 

پاسخ:
درباره چگونگی و عامل شهادت امام محمدباقر علیه ­السلام اطلاعات چندانی در دست نیست. همین‌قدر می‌دانیم که آن حضرت در ایام خلافت هشام بن عبدالملک به شهادت رسید. به گفته برخی، حاکم مدینه ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان، امام را با زهر، مسموم کرد (1) و طبق برخی روایات، این کار به دستور عمویش هشام بوده است. (2) بعضی بدون نام بردن از هشام یا ابراهیم، فقط شهادت امام باقر علیه¬السلام را به دست بنی‌امیه نقل کرده‌اند که امام را مسموم نموده‌اند، همان‌طور که پدر بزرگوارشان امام سجاد علیه¬السلام را مسموم نموده‌ بودند. (3) 
بحرانی نیز ضمن نقل شهادت امام توسط بنی‌امیه، شهادت را به فرد دیگری از مأموران، نسبت می‌دهد. (4)
حال با صرف‌نظر از این‏که عامل اصلی یا مباشر در شهادت امام باقر علیه¬السلام چه کسی بوده، باید به این سؤال پاسخ دهیم که اساساً چرا هشام خلیفه اموی (که متهم اصلی در به شهادت رساندن امام است)، با آن حضرت دشمن بود و چرا می‌بایست کمر به قتل امام ببندد؟
دلیل کلی دشمنی خلفا با امامان اهل‌بیت
در یک پاسخ اجمالی باید گفت: اساساً نیازی نیست برای دشمنی خلفای اموی و عباسی با ائمه علیهم‌السلام به دنبال حادثه‌ای خاص به‌عنوان علّت بگردیم. همین‌که ائمه مقام علمی و جایگاه اجتماعی بسیار بالایی داشتند و خلفا در مقابل آنان احساس کوچکی و حقارت می‌کردند، کافی بود که هم کینه و حسدشان برانگیخته شود و هم نگران موقعیت خود باشند که مبادا مردم به ائمه رو کنند و قدرت از دست اینان خارج شود.

ماجرای فرزدق و شعری که در مدح امام سجاد علیه¬السلام در مقابل هشام خواند، نمونه‌ای بسیار روشن است. این ماجرا، مربوط به زمانی بود که هشام هنوز به خلافت نرسیده بود و به‌عنوان ولی عهد خلیفه، به حج رفته بود. پس از طواف، به سبب ازدحام جمعیت نتوانست به حجر الاسود دست بکشد؛ ولی وقتی امام سجاد علیه¬السلام آمد، مردم برای ایشان راه باز کردند و آن حضرت به راحتی حجر الاسود را زیارت کرد. هشام خشمگین شد و در پاسخ به شامیان حاضر که پرسیدند «او کیست»؟ برای تحقیر، گفت: «او را نمی‌شناسم». فرزدق در شعری بداهه، به معرفی امام سجاد پرداخت و به سبب سرودن همین شعر، زندانی شد. (5) در این ماجرا، هیچ رفتار خصمانه‌ای از امام سجاد سر نزده بود و هیچ سخنی هم نفرمود که بوی دشمنی از آن به مشام برسد. با این حال، احترامی که مردم به امام نهادند، خشم و حسد هشام را به شدّت برانگیخت.
هشام بعدها به خلافت رسید و همان کینه و حسدی که روزی نسبت به امام سجاد در وجودش بود، اینک نسبت به فرزندش امام باقر علیه¬السلام احساس می‌کرد؛ به‌ویژه آنکه مقام علمی آن حضرت نیز آشکار شده بود و همه او را به‌عنوان «باقر علوم النبیین» یعنی «شکافنده علوم پیامبران» می‌شناختند. در نتیجه، راویان و دانش‌دوستان بسیاری گرد آن حضرت جمع شده بودند که در منابع اسلامی، نام 467 نفر از آنان آمده است. (6) روشن است کسی که از راه باز کردن مردم برای امام سجاد خشمگین شده بود، به طریق اولی نمی‌توانست موقعیت امام باقر و گرد آمدن مردم به دور او را نیز تحمّل کند!
 تحریک خشم و حسد هشام
اما افزون بر این‏‏، حوادثی که در سفر اجباری امام به شام رخ داد نیز آتش کینه و حسد هشام بن عبدالملک را افروخته‌تر ساخت. 
به نقلی، هشام که به‌قصد تحقیر و تضعیف امام، ایشان را از مدینه فراخوانده بود، به اطرافیان خود و حاضران در مجلس که از بنی‌امیه بودند، گفت: «چون دیدید من محمد بن على را توبیخ کردم و ساکت شدم، شما یک به یک به او رو آورید و توبیخش کنید». سپس به حضرت اجازه ورود داد. وقتی امام باقر وارد مجلس هشام شد، با دست به همه حاضران اشاره کرد و فرمود: 
«سلامٌ علیکم» و برخلاف آنچه در دربار خلفا رواج داشت، به‌صورت اختصاصی و با عنوان «خلیفه»، به هشام سلام نداد و بی آن‏که از هشام اجازه بگیرد، نشست. هشام خشمگین شد و شروع به توبیخ و سرزنش امام کرد و ازجمله به امام گفت: «اى محمد بن على! همیشه مردى از شما خاندان میان مسلمین اختلاف انداخته و آن‌ها را به‌سوی خود دعوت کرده و از روى بی‌خردى و کم‌دانشى، گمان کرده که او امام است». این جملات هشام نشان می‌دهد که او واهمه بسیاری از خاندان اهل‌بیت داشته و به‌علاوه، از این‏که آن حضرت مدّعی امامت است تا چه اندازه ناخرسند بوده است. وی هر چه دلش خواست، آن حضرت را توبیخ کرد و پس از او، حاضران یکى پس از دیگرى به سرزنش امام پرداختند. چون همگى ساکت شدند، حضرت برخاست و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَى اللَّهُ أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِین‏».
یعنی: «اى مردم! به کجا می‌روید و شیطان می‌خواهد شما را به کجا اندازد؟! (یعنى حقیقت کجا و شما کجا؟!) خدا براى سعادت خود شما، پیروى کردن از ما را از شما خواسته و شما با ما مخالفت و دشمنى مى‌کنید؟! خدا به‌وسیله ما خاندان، پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت پسینیان شما هم از برکت ما پایان یابد (یعنى در زمان ظهور امام قائم علیه‌السلام). اگر شما سلطنتى شتابان و زود گذر دارید، ما سلطنتى دیررس و جاودان داریم که بعد از سلطنت ما سلطنتى نباشد؛ زیرا ما اهل پایان و انجامیم و خداى عز و جل می‌فرماید: سرانجام از آنِ پرهیزگاران است».
این پاسخ کوبنده امام که در آن، از مقام اهل‌بیت دم زد و به گذرا بودن ملک امویان تصریح کرد، چنان آتشی به جان هشام انداخت که دستور داد امام را به زندان ببرند؛ اما رفتار و گفتار امام در زندان، باعث جذب دیگر زندانیان شد و زندان‌بان نزد هشام آمد و ضمن گزارش رفتار امام، گفت: «من از اهل شام بر تو هراسانم و مى‌ترسم که تو را از این مقام عزل کنند!». پس هشام نگران شد و به‌ناچار دستور داد امام را سوار بر قاطر کنند و با مشقّت و سخت‌گیری، به مدینه برگردانند که البته در میانه راه نیز ماجرای مواجهه امام با مردم مدیَن رخ داد که هم جایگاه معنوی امام را تثبیت و تقویت کرد و هم بر نگرانی و خشم هشام افزود. (7)
به روایتی دیگر، در این سفر امام صادق علیه¬السلام نیز حضور داشته است و هشام برای این‏که اسباب طعنه و تمسخر امام باقر علیه¬السلام را فراهم کند، مسابقه تیراندازی ترتیب داد و اصرار کرد که امام هم در آن شرکت کند؛ اما مهارت شگفت‌انگیز امام در تیراندازی، نه‌تنها باعث ناکامی هشام شد؛ بلکه به تقویت جایگاه امام انجامید. به‌ویژه اینکه وقتی هشام پرسید آیا فرزندت جعفر نیز چنین مهارتی دارد، امام در پاسخ، گریزی هم به جایگاه اهل‌بیت در اسلام زد و اکمال و اتمام دین به‌واسطه امامت اهل‌بیت را یادآور شد. این پاسخ امام، خشم هشام را بیش از پیش‌بر افروخت و او به مناظره با امام پرداخت؛ اما پاسخی برای سخنان مستدل امام نداشت و محکوم شد. سپس که امام را مرخص کرد، آن حضرت بیرون قصر، به عالمی مسیحی برخورد که راهبان و کشیشان گردش را گرفته بودند و از او سؤال می‌پرسیدند. امام به گفت‌وگو و مناظره با عالم مسیحی پرداخت و بر او چیره شد. 
خبر برتری امام بر آن عالم، در شام پیچید و نقل محافل شامیان شد. طبیعی بود که هشام بیش از پیش احساس خطر کند؛ چندان‌که طبق این نقل، در نامه‌ای به حاکم مدیَن، امام را به ارتداد و پیوستن به مسیحیان متهم کرد و بعد هم از حاکم مدینه خواست که حیله‌ای برای مسموم کردن امام بیندیشد. (8)
نتیجه
خلاصه این‏که موقعیت ممتاز اجتماعی و فضل و کمال امام باقر علیه¬السلام و توجه مردم و به‌ویژه دانشمندان به آن حضرت، به‌تنهایی کافی بود که خلفای اموی را به حسادت و دشمنی با آن حضرت وا دارد؛ ولی برخی حوادث خاص نیز در تشدید این کینه و حسادت مؤثر بود و انگیزه آنان را برای به شهادت رساندن امام تقویت کرد. ازجمله: رفتار امام با هشام در دمشق، غلبه امام بر او و اطرافیانش در بحث، غلبه امام بر عالم مسیحی و منتشر شدن خبر این چیرگی، پیروزی شگفت‌انگیز امام در مسابقه تیراندازی در دربار هشام و سخنان صریح امام در دفاع از امامت اهل‌بیت و جایگاه والای آنان در اسلام.
کلیدواژه
 امام باقر، سیره سیاسی اجتماعی امام باقر، امام باقر و بنی‌امیه، امام باقر و هشام، شهادت امام باقر.
پی‌نوشت‌ها
1. ر.ک: ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ھ.ق، ج 4، ص 210 (به نقل از شیخ صدوق).
2. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات (افست از نسخه انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ھ.ق)، ص 109.  البته طبق این نقل، هشام به ابراهیم دستور داد امام را مسموم کند؛ ولی خود هشام درگذشت و موفّق نشد شاهد مسمومیت امام باقر علیه¬السلام باشد. منتها، با توجه به قرائن و شواهد تاریخی، این سخن درست نیست و می‌دانیم که امام باقر علیه¬السلام در زمان خلافت هشام رحلت کرده است.
3. مؤمن شبلنجی، حسین، نور الابصار فی مناقب آل النبی المختار، قم، نشر ذوی القربی، چاپ اول، 1384، ج 2.
4. بحرانی، محمد بن احمد، وفاه امام محمدباقر علیه¬السلام، نجف، نشر مکتب حیدریه، ص 51.
5. ابن کثیر، ابو¬الفداء اسماعیل بن عمر دمشقى، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407 ھ.ق/1986 م، ج 9، ص 108 ـ 109.
6. طوسی، محمد بن حسن، الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1415 ھ.ق، ص 123 ـ 155، ش 1229 ـ 1697.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 1، ص 471، ح 5 (با استفاده از ترجمه سید جواد مصطفوی).
8. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات (افست از نسخه انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ھ.ق)، ص 104 ـ 109.