ازدواج با کنیزان

در اینکه چرا امامان شیعه در آن دوران ازدواج نکردند، دلایلی مثل؛ خطراتی را که ممکن بوده، برای امام و خانواده‌ی ایشان و یا حتی برای نسل امامت به همراه داشته باشد.

پرسش

چرا از دوران امام کاظم به بعد، همسران ائمه علیهم‌السلام غالباً کنیز بودند؟

پاسخ:

مقدمه

 در مورد ازدواج ائمة معصومین علیهم‌السلام، علاوه بر همسرانی که برای آنان ذکر شده؛ نام کنیزانی هم دیده می‌شود. در بین ائمه علیهم‌السلام، مادران امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری و امام زمان علیهم‌السلام به ترتیب کنیزانی به نام های حمیده، نجمه، سبیکه، سمانه مغربیه، حدیث و نرجس خاتون بودند. بااین‌حال طبق آیه‌ی «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» کسی مُقرّب درگاه است که باتقواتر باشد و در تقرب به خدا فرقی بین کنیز و غیر کنیز نبوده و چه‌بسا در میان همسران ائمه علیهم‌السلام کنیزانی بودند که جایگاه والایی نسبت به همسران دیگر داشته‌اند.

پاسخ تفصیلی

اهل‌بیت علیهم‌السلام مانند سایر مردم نسبت به امر ازدواج اهتمام داشتند و همواره نام زنان متعددی در زمره‌ی زنان اهل‌بیت علیهم‌السلام دیده می‌شود. دراین‌باره نکته‌ای قابل ملاحظه است که تنها تا دوران امام صادق علیه‌السلام برای هر یک از امامان علیهم‌السلام نام چندین همسر ذکر شده است. ازاین‌رو ابتدا به وضعیت ازدواج سایر امامان علیهم‌السلام بعد از ایشان اشاره می‌کنیم.

در زندگانی امام کاظم علیه‌السلام نام کنیزان بسیاری دیده می‌شود که از آن‌ها فرزندانی متولد شد؛ اما مطلبی که نشان دهد ایشان با زنی به‌صورت عقد دائم ازدواج کرده باشند یافت نشد.(1) درباره این‌که چه کسی یا کسانی همسر دائم امام رضا علیه‌السلام بوده‌اند، مورخان تنها از "ام حبیب" (ام حبیبه) یاد کرده‌اند. شیخ صدوق می‌نویسد: «مأمون پس‌ازآن که امام رضا علیه‌السلام را به ولى عهدى خود منصوب کرد دخترش ام حبیب یا ام حبیبه را در آغاز سال‏ 202 به ازدواج وى درآورد.»(2) علامه تستری نیز می‌نویسد: «به‌غیراز ام حبیب دختر مأمون، به شخص دیگری به‌عنوان همسر حضرت، دست نیافتیم.»(3) البته برخی مورخان مدعی شدند که ام‌حبیبه خواهر مأمون بوده نه دخترش؛ چنانکه مسعودی می‌نویسد: «قول صحیح این است که ام حبیبه خواهر مأمون بوده است و مأمون از امام علیه‌السلام تقاضا کرد که او را براى خود تزویج نماید.»(4) در مورد همسران امام جواد علیه‌السلام نیز نام کنیزانی دیده می‌شود؛ اما در کنار نام آن‌ها تنها گفته شده که ایشان با ام‌فضل دختر مأمون ازدواج نمودند.(5) در مورد امام هادی علیه‌السلام نیز گفته شده که ایشان تنها یک کنیز داشتند و تمام فرزندان ایشان از وی هست.(6) همچنین برای امام حسن عسکری علیه‌السلام هیچ ازدواجی ثبت نشده است.(7)

بنابراین روشن است که به‌جز دو ازدواج که آن‌هم به درخواست یا اجبار مأمون الرشید صورت گرفته بود؛ مابقی زنان ائمه علیهم‌السلام همگی کنیز بوده‌اند.

 در اینکه چرا امامان شیعه در آن دوران ازدواج نکردند می‌توان دلایلی را مطرح دانست، ازجمله:

1. گاهی در میان کنیزان، زنانی پیدا می‌شدند که نسبت به زنان آزاده دارای شایستگی بیشتری بودند؛ ازاین‌رو امام علیه‌السلام آنان را برای زندگی نسبت به زنان آزاد ترجیح می‌دادند.

2. در برخی موارد، ازدواج با کنیزان می‌توانست به دلایل اقتصادی صورت گیرد و این خود راهی برای تأمین نیروی کار در خانه امام باشد. از طرفی زندگی با کنیزان می‌توانست نمادی از زهد و ساده‌زیستی باشد و نشان دهد که امامان به دنبال تجملات دنیوی نیستند.

3. خرید و آزاد کردن کنیزان و سپس ازدواج با آن‌ها، می‌تواند به‌عنوان یک اقدام بشردوستانه و رهایی‌بخش تلقی شود. امامان علیهم‌السلام با این کار، کنیزان را از بردگی نجات می‌دادند و به آن‌ها فرصتی برای زندگی بهتر می‌دادند. این اقدام می‌توانست تأثیر مثبتی بر جامعه داشته باشد و نشان دهد که اسلام مخالف برده‌داری است.

لازم به ذکر است که نقل‌های تاریخی در این زمینه ناقص بوده و دلایل انحصار ازدواج ائمه علیهم‌السلام با کنیزان به‌درستی منعکس نشده است. موارد مذکور نیز صرفاً فرضیه‌هایی هستند که بر اساس شواهد تاریخی و تحلیل‌های مختلف مطرح شده است.

 اما مهم‌ترین احتمالی که دراین‌باره مطرح هست، محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی در آن دوران هست چراکه ازدواج با زنان آزاد می‌توانست خطراتی را برای امام و خانواده‌ی ایشان ایجاد کند؛ اما ازدواج با کنیزان که معمولاً از طبقات پایین‌تر جامعه بودند، این خطرات را کاهش می‌داد.

طبق شواهد و گزارش‌ها در دوران عباسیان، امامان علیهم‌السلام تحت‌فشار و تعقیب شدید عناصر حکومتی بودند؛ ازاین‌رو چون کنیزان از طبقات پایین جامعه بودند و حضور آن‌ها در خانه امام یا در جوامع بالا به‌راحتی قابل‌شناسایی نبود. این موضوع می‌توانست از خطرات امنیتی و شناسایی مخفیگاه‌های امامان علیهم‌السلام جلوگیری کند. همچنین با توجه به اینکه در آن دوران، حاکمان وقت درصدد شناسایی و جلوگیری از ولادت قائم این امت بودند؛ گاهی زنان و فرزندان ائمه علیه‌السلام تحت نظارت و کنترلی از سوی مخالفان یا حکومت قرار می‌گرفتند. ازاین‌رو، انتخاب همسران کنیز می‌توانست این خطرات را کاهش دهد و تا حدی نسل امامت را از خطرات احتمالی در امان نگه دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. حسینى عاملى‏، سید تاج‌الدین، التتمه فی تواریخ الأئمه علیهم‌السلام‏، قم، بعثت‏، چاپ اول، 1412 ق‏، ‏ص 109.

2. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378 ق، ج 2، ص 245.

3. تسترى (شوشتری)، محمدتقی، رساله فی تواریخ النبی و الآل، مؤسّسه النشر الإسلامی، چاپ اول، ١٤٢٣ق، ص 75.

4. مسعودی، على بن حسین، إثبات‌الوصیه للإمام على بن أبى طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات انصاریان‏، چاپ سوم ‏، 1426 ق‏‏، ص 212. ‏

5. مفید، محمد بن محمد بن نعمان‏، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، انتشارات کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق‏، ج‏2، ص 288.

6. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏50، ص 117.

7. عاملی، التتمه فی تواریخ الأئمه (علیه‌السلام)، ص 143.

**نساء آيه 25 : « هر کس را توانگري آن نباشد که زنان پارساي آزاد را به نکاح خود درآورد ، پس کنيزان پارسا را که مالک آن شده ايد به زني گيريد . خدا به ايمان شما آگاه تر است . همه از جنس همديگريد . پس بندگان کنيز را با اذن مالکش نکاح کنيد و اجرت و مزدشان را بدانچه مشخص شده بدهيد . کنيزاني که همسردار باشند نه زناکار و نه از آنها که پنهاني دوست مي گيرند . پس چون شوهر کردند ، هرگاه مرتکب فحشاء شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است . اين حکم براي کساني از شما است که بيم دارند به رنج افتند . و اگر صبر کنيد ( تا زن آزاد گيريد ) برايتان بهتر است . و خدا آمرزنده و مهربان است »** ** ** **توضيح : 1- در اين آيه قرآن تجاوز به زنان كنيزي که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آنها شده اند را نيز مشروع دانسته است که مشروعیت خود را در درجه نخست از کسب **مالکیت تمام و عیار بر اراده آزادی بردگان می گیرد . کنيزانی را که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آنها شده اند مي توان تنها با اجازه صاحبش و نه خود شخص کنيز به زني گرفت و با آنها نکاح کرد . البته نه آن نکاحي که براي الله عربستان قابل ارزش باشد بلکه در آخر آيه تذکر داده است اگر صبر کنيد تا زنان آزاد گيريد براي شما اين راه بهتر است . ** **2- نزدیکی با کنیزان برای کسانی که از هیچ زنی برخوردار نیستند تنها از روی ناچاری است که فردی که حتی یک کنیز هم ندارد می رود و از مالک کنیز با کسب اجازه و مزد مشخص کنیز دیگری را به زنی موقت خود در می آورد . امروزه نقش مالک کنیز را خود فرد بصورت خود مختار و به روش صیغه در نزد شیعیان می بینیم . يک آيه پيش از اين ، راه چگونه تمتع جنسي بردن را بدون آنکه قصد نکاح را ذکر کرده باشد يعني تنها به طريق زناشويي با هرکسي که همان روش روسپي خانه ها است آموزش داده شده است ** **3- نکاح در زبان عربي معناي نزدیکی می دهد و ازدواج در ديد عرب همان نزدیکی بدست مرد است و نه اختيار برابر طرفين و برابري و شراکت يک زندگي مشترک .** **4- در اين آيه با وجود آنکه مشخص می شود که فرد توانایی مالی برای گرفتن زنی را ندارد اما اجازه و رخصت همبستری با کنیز بیچاره از سوی الله داده شده است و مشخص نیست فرد **از كجا توانايي مالي براي زن كنيزي جست که خوراک و پوشاک آنرا بدهد . جز اين نیست كه آن كنيز بايد براي مالك خود بيگاري كند وهم به او تجاوز شود . بر پايه اين آيات براي اينكه زن آزاده اي به زناشويي گرفته شود بايد مهريه اش كه مزد معيني است به آنها داده شود تا مرد مالك آنها گردد اما كنيزان ذاتاً مالكي دارند مزد معين به آنها تعلق نمي گيرد بلکه اجرت و مزد به صاحب کنيز که اذن نزدیکی داده است تعلق مي گيرد البته با رضايت خود کنيز اين امر صورت مي گيرد اما اگر به زور کنیز را وادار نمایند باز کنیز حقی برای اعتراض به حاکم شرع پیدا نمی کند . **

پرسش: شبهات سوره نساء آيه 25شرح : **نساء آيه 25 : « هر کس را توانگري آن نباشد که زنان پارساي آزاد را به نکاح خود درآورد ، پس کنيزان پارسا را که مالک آن شده ايد به زني گيريد . خدا به ايمان شما آگاه تر است . همه از جنس همديگريد . پس بندگان کنيز را با اذن مالکش نکاح کنيد و اجرت و مزدشان را بدانچه مشخص شده بدهيد . کنيزاني که همسردار باشند، نه زناکار و نه از آن ها که پنهاني دوست مي گيرند . پس چون شوهر کردند ، هرگاه مرتکب فحشا شوند ،شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است . اين حکم براي کساني از شما است که بيم دارند به رنج افتند . اگر صبر کنيد ( تا زن آزاد گيريد ) براي تان بهتر است . وخدا آمرزنده و مهربان است »** ** ** **توضيح : 1- در اين آيه قرآن تجاوز به زنان كنيزي که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آن ها شده اند ، مشروع دانسته است که مشروعيت خود را در درجه نخست از کسب **مالکيت تمام و عيار بر اراده آزادي بردگان مي گيرد . کنيزاني را که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آن ها شده اند، مي توان تنها با اجازه صاحبش و نه خود شخص کنيز به زني گرفت و با آن ها نکاح کرد . البته نه آن نکاحي که
پاسخ:
2@@ باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
اشکال کننده خداي اسلام و نبوت پيامبر اسلام و وحيانيت قرآن را قبول ندارد . بحث با او در اين جزئيات به جايي نمي رسد.
در آن زمان برده داري جايز و رايج بود . اسلام با محدوديت هايي اين جواز را ادامه داد و راهكار هاي فراوان وجوبي و استحبابي براي آزاد شدن بردگان پيش بيني کرد، ولي بالاخره برده تا زماني که برده بود ، ملک صاحبش به حساب مي آمد . صاحبش با توجه به پولي که به عنوان قيمت او پرداخته بود، مالک منافع او بود، از جمله اگر برده زن بود، صاحبش حق داشت از او بهره جنسي بگيرد يا بهره جنسي گرفتن از او را به ديگري ببخشد يا به نکاح ديگري بدهد .
اين احکام برده بود و در آن جهان و زمان پذيرفته بود . اسلام گر چه با اصل برده داري مخالف بود، ولي چاره اي جز مبارزه آرام و تدريجي نمي ديد و اگر مبارزه تند و تيز را برمي گزيد، قطعا به شکست منجر مي گشت.
برده و کنيز هم ملک صاحبش بود . براي بهره گرفتن جنسي خودش يا بخشيدنش به ديگري، کسب رضايت برده لازم نبود.
اما اين که خداوند در قرآن فرموده اگر نمي توانيد با زنان آزاد ازدواج کنيد، با کنيزان مؤمن به اذن صاحبان شان ازدواج کنيد و همين که اظهار ايمان کنند، کافي است (و پي جويي و کنکاش و تجسس در ايمان آن ها نکنيد زيرا) خدا به ايمان واقعي آنان آگاه است و از ازدواج با آنان هم عار نداشته باشيد، زيرا شما (چه آزاد و چه بنده) انسان و از يک جنس هستيد( و ملاک برتري تقوا و ايمان است) .
اين که گفتيم با کنيزان مؤمن به اجازه صاحبان شان ازدواج کنيد، براي کساني است که توانايي مالي براي ازدواج با زنان آزاد ندارند ،ولي با کنيزان مي توانند ازدواج کنند ،چون مهريه آن ها بسيار کم تر بود و اگر ازدواج نکنند ، به زنا و فحشا گرفتار مي شوند . اگر از ازدواج با کنيزان خود داري کنيد بهتر است ( زيرا کنيز بعد از ازدواج هم، ملک صاحبش است . جز در بهره گيري جنسي، از او حق بهره گيري دارد و مي تواند به او امر و نهي کند حتي او را به ديگري بفروشد و فرزند کنيز، اگر مولايش شرط کرده باشد، ملک مولا خواهد بود )(1)
اشکال کننده چون با قرآن و روايات و سيره رسول خدا و امامان آشنا نيست ،گمان کرده که اکر قرآن فرموده " اگر از ازدواج با کنيزان خودداري کنيد، بهتر است" از آن روست که اصل اين ازدواج را نمي پسندد و آن را کسر شان مي داند و ...در حالي که قرائن فراوان در قرآن و روايات و سيره پيامبر و امامان بر خلاف آن است.
در جاهليت عرب متاسفانه مردم کنيزان را به روسپيگري وامي داشتند .بسياري از کنيزان به اين کار عادت کرده بودند . روسپيگري کنيزان عادي شده و قبيح نمي نمود، در حالي که روسپيگري براي زنان آزاد کار ناپسندي به شمار مي آمد:
وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا؛(2)
کنيزان خود را که به عفت مايلند، براي رسيدن به دنيا بر زنا مجبور نکنيد .
در ضمن کنيز و برده از نظر آنان در زمره انسان ها به حساب نمي آمدند. فرزند کنيز هم مانند خود کنيز ، برده مي شد و...
با توجه به اين موارد در جاهليت عرب ازدواج با کنيزان ناپسند و عار براي خود فرد و نسل او به حساب مي آمد و کنيز زاده بودن عيب بود.
قرآن با اين فرهنگ به شدت در افتاد . بردگان را هم مانند ديگران، انسان شمرد گر چه تا زمان برده بودن، احکام خاصي براي آنان قائل شد . در جامعه اي که ازدواج با کنيزان عار بود، اين ازدواج را جايز شمرد و بدان دعوت کرد. البته اعلام کرد که با کنيزان مؤمن و پاکدامن ازدواج کنيد . براي اين که عار نداشته باشند، اعلام کرد:"بعضکم من بعض" شما همه از يک اصل هستيد و تفاوت نداريد و برتري به ايمان است.
رسول خدا هم بر خلاف فرهنگ جاهلي، به زن دادن به بردگان تشويق کرد . دختر عمه اش زينب را که از اشراف زاده هاي قريش بود ،به عقد برده اي( زيد بن حارثه) درآورد و به ازدواج با کنيزان تشويق نمود . چند تن از همسران خود پيامبر کنيز بودند، از جمله جويريه و صفيه و ماريه. امامان نيز همين سيره را ادامه دادند . امام سجاد با کنيز ازدواج کرد .با اين که اطرافيان و مخالفان او را از اين کار منع کردند و بر اين کار سرزنش نمودند، ولي امام فرمود: ملاک عزت و کرامت ايمان است، نه آزاد يا برده بودن و ازدواج با کنيز عار نيست . تعدادي از امامان کنيز زاده بوده اند.
البته امامان کنيزان را مي خريدند و با آنان به عنوان کنيز همبستر مي شدند يا آنان را آزاد کرده و با آنان ازدواج مي نمودند ، ولي سابقه ندارد امام با کنيز کسي به اذن صاحبش ازدواج کرده باشد . ازدواج با کنيز ديگري را قرآن به جهاتي که ذکر شد، گر چه جايز شمرده ،ولي پسنديده نمي داند.
پي نوشت ها:
1. ترجمه الميزان،ج4،ص446.
2. نور(24)آيه 33.

پرسش: 2- نزديکي با کنيزان براي کساني که از هيچ زني برخوردار نيستند، تنها از روي ناچاري است که فردي که حتي يک کنيز هم ندارد مي رود و از مالک کنيز با کسب اجازه و مزد مشخص کنيز ديگري را به زني موقت خود در مي آورد . امروزه نقش مالک کنيز را خود فرد به صورت خود مختار و به روش صيغه در نزد شيعيان مي بينيم . يک آيه پيش از اين ، راه چگونه تمتع جنسي بردن را بدون آن که قصد نکاح را ذکر کرده باشد، يعني تنها به طريق زناشويي با هرکسي که همان روش روسپي خانه ها است آموزش داده شده است ** **

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
در سوال فوق عبارات نامربوط ديده مي شود. معلوم مي شود که اين عبارت براي خودتان نيست .متاسفانه هرحرفي را که ديگران از روي عناد وکينه توزي بدون اينکه بفهمند مي گويند و ناآگانه برخي ازما بدون تامل ودقت آن را پخش مي کنند ،مثلا اگر درهمين عبارات ملاحظه شود ،چند موضوع نا مربوط به هم وصل شده، مسئله کنيز به مسئله ازدواج موقت نزد شيعيان ارتباط داده شده ، باز بدون توجه گفته : اين ازدواج موقت تمتع جنسي است، بدون قصد نکاح ، درآخر آن را زناشويي به روسپي گري تشبيه کرده که همه اين ها از تراوشات انسان سردرگم وکوتاه فکر ومنفي نگراست وگرنه انسان عاقل ابتدا در باره هر موضوعي بايد بفهمد و درك كند كه مقصود پرسشگر چيست . اگر از مقصود اطلاع نيافت، سوال در مورد معناي آن كند . اگر فهميد و اشكالي در آن ديد، با طرح اشكال آن هم به صورت مودبانه اقدام نمايد. اين ها چيزهايي است كه به طور روشن در اين سوال منتفي است.
1. داستان كنيز و متعه به طور كامل با هم متفاوت اند . اگر كسي آگاهي كمي از مسئله كنيز در صدر اسلام را داشته باشد، به چنين قياس باطلي دست نمي زند، يكي از همان تفاوت ها چيزي است كه در نوشته آمده، ولي نا آگاهانه از آن رد شده و آن هم موضوع اختيار و انتخاب است.
اگر هم بخواهيم هر چيزي را به هر چيزي ربط دهيم. به ازدواج در آوردن كنيز به صورت دائمي با شخص ديگر نيز مي تواند از طرف مولي اجرا شود، پس مي توان آن را همانند ازدواج دائم دانست ، پس مثال زدن از صيغه موقت و قياس كردن با‌ آن بيهوده است.
2. اشتباه فاحش ديگر در عدم فهم صيغه موقت است. در اين جا لازم است تنها اشاره شود كه در صيغه بدون قصد ازدواج(نكاح) به هيچ وجه مشروعيت ندارد. تفاوت هاي بسياري با روسپي گري دارد كه از جمله عدم وجود عده در روسپي گري است، در حالي كه در صيغه دو طرف تعهد اخلاقي نسبت به هم داشته ،زن بايد بعد از جدا شدن عده نگه دارد .نمي تواند طي مدت عقد موقت با شخص ديگري ارتباط داشته باشد، همان گونه كه در عقد دائم و رسمي نيز موظف به اجراي آن است.
اگر بخواهيم براي موضوع صيغه مورد مشابه مثال بزنيم، بايد از نوع ازدواج هايي كه امروزه در كشورهايي غربي به صورت فراوان وجود دارد، مثال آوريم. مرد و زني با هم توافق مي كنند كه سالياني با هم زندگي كنند، بدون آن كه قرار عقد دائم يا مانند آن باشد. حتي آنان مدت هاي زيادي با هم زندگي مي كنند و داراي فرزند مي شوند تا كاملاً همديگر را بشناسند و مثلاً عقد رسمي جاري كنند. اين نوع رابطه كاملاً متفاوت با روسپي گري در كشورهاي غربي است و همه اين معنا را درك مي كنند.

پرسش: 3- نکاح در زبان عربي معناي نزديکي مي دهد و ازدواج در ديد عرب همان نزديکي به دست مرد است و نه اختيار برابر طرفين و برابري و شراکت يک زندگي مشترک .** **

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
بخش اول عبارت فوق درست است که واژه ( نکاح ) به معناي آميزش است اما بخش دوم گفته شما صحيح نيست، با اين توضيح که دراسلام
عقد داريم و ايقاع.
عقد بر دوپايه استوار است: يکي ايجاب وديگري قبول .
دو پايه از طرف هر کدام گفته نشود ،عقد انجام نشده ، مثلا در عقد ازدواج، ايجاب از طرف زن گفته مي شود .قبول از طرف مرد .
برخلاف گفته فوق زن کاملا آزادي عمل دارد ،يعني زن است که با اختيار خود مي تواند عقد راجاري کند يا نکند. اگر از روي اختيار و آزادي ايجاب را گفت ،پس از آن مرد مي تواند قبول را بگويد. در اين صورت عقد صحيح واقع شده، بنابراين اساس عقد طرفيني است ،آن هم با شرائطي که در فقه اسلام به طور مفصل بيان شده، از جمله اينکه اگر زن ايجاب عقد را از روي اکراه واجبار بگويد ،يعني ديگري او را وادار به گفتن ايجاب کند و مرد طرف قبول را بگويد، عقد باطل است .براي اطلاع بيش تر به رساله هاي عمليه بحث نکاح مراجعه شود .

پرسش: 4- در اين آيه با وجود آن که مشخص مي شود که فرد توانايي مالي براي گرفتن زني را ندارد اما اجازه و رخصت همبستري با کنيز بيچاره از سوي الله داده شده است و مشخص نيست فرد **از كجا توانايي مالي براي زن كنيزي جست که خوراک و پوشاک آن را بدهد . جز اين نيست كه آن كنيز بايد براي مالك خود بيگاري كند وهم به او تجاوز شود . بر پايه اين آيات براي اينكه زن آزاده اي به زناشويي گرفته شود، بايد مهريه اش كه مزد معيني است، به آن ها داده شود تا مرد مالك آن ها گردد اما كنيزان ذاتاً مالكي دارند، مزد معين به آن ها تعلق نمي گيرد، بلکه اجرت و مزد به صاحب کنيز که اذن نزديکي داده است، تعلق مي گيرد. البته با رضايت خود کنيز اين امر صورت مي گيرد اما اگر به زور کنيز را وادار نمايند باز کنيز حقي براي اعتراض به حاکم شرع پيدا نمي کند . **
پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
نويسنده به گونه اي صحبت کرده که گويي از خداي خالق بندگان و پيامبري که رحمت براي جهانيان است، بيش تر براي بندگان دل مي سوزاند.
در جاي خود گفته شده که کنيز و برده از دو راه وارد جامعه اسلامي مي شود. کنيز و برده - در آن زمان که وجود داشت - جزو ملک صاحبش به حساب مي آمد . از خود اختيار و مالکيت و آزادي و حق انتخاب نداشت. اسلام با اين که براي آزاد کردن بندگان آمده بود، ولي به جهت آن که جهاني نشده و مورد قبول عموم جهانيان واقع نشده بود، بايد در قانون گذاري اش به نحوي عمل مي کرد که هم قوانينش سمت و سوي عادلانه داشته و هم مصالح ايمان آورندگان در آن لحاظ شده باشد.
قانون برده گيري و برده داري قبل از ظهور اسلام در سطح گسترده در جهان آن روز وجود داشت . مبارزه با اين قانون ظالمانه بايد با لطايف الحيل صورت مي گرفت تا هم به ثمر برسد و هم اسباب فرار از اسلام نباشد.
در جامعه حجاز آن روز مثل جامعه هاي ديگر برده هاي فراواني وجود داشت. اسلام اولين کاري که کرد اين بود که راه هاي برده گيري را محدود کرد . به مسلمانان اجازه برده ساختن افراد آزاد را نداد . فقط اجازه داد در جنگ ها، اسيران ميدان نبرد، به صلاحديد حاکم اسلام يا به منت يا در قبال فديه آزاد شوند يا اگر مصلحت ديد ،آنان را به عنوان برده بين رزمندگان تقسيم کند.
حالا بگوييد در جهاني که اسيران ميدان جنگ از جمله مسلمانان را به بردگي مي گيرند، مسلمانان اگر به صلاحديد حاکم عادل مصلحت ديدند اسيراني را که بر نابودي اسلام هجوم آورده اند، به بردگي بگيرند و مالک جان و مال آنان شوند، آيا اين ظالمانه است؟
اگر آنان را به بردگي نگيرند، بايد آزادشان کنند يا بکشندشان. آيا اگر اسلام آزاد کردن اسيران جنگي را واجب مي ساخت، مورد سوء استفاده واقع نمي شد و دشمنان را عليه مسلمانان شجاعت و جرات نمي بخشيد؟ آيا عاقلانه است که به دشمن جرات و جسارت دست اندازي داده شود؟اگر دستور کشتن اسيران را مي داد، غير انساني نبود؟
البته کنيزان و بردگان از دو راه به جامعه اسلامي وارد مي شدند:
يکي اسير شدن در جنگ بود که تعداد چنين اسيران و بردگاني بسيار محدود بود . معمولا زنان به صورت محدود در ميدان جنگ و به عنوان رزمنده شرکت مي کنند .
راه دوم ورود کنيزان به جامعه اسلامي خريد و فروش آنان است. در آن زمان برده داري و برده فروشي رسم پذيرفته شده جهان بود . گفتيم که اسلام گرچه با اين موافق نبود، ولي نمي توانست به يکباره و قاطعانه خريد و فروش بندگان را منع کند ،زيرا با رواج گسترده برده داري، چنين دستوري هم مانع از گرايش مردم به دين مي شد، زيرا آن را با منافع خود در تضاد مي ديدند . اسلام تازه ظهور کرده و معتقدان چنداني نداشت تا دستورش را اجرا کنند تا اثري بر اين دستور مترتب باشد .پس بايد راهي براي مبارزه ملايم پيش مي گرفت تا هم مردم از دين فراري نشوند و هم برده داري به تدريج ريشه کن شود.
بنا بر اين اجازه خريد و فروش بندگان را داد. البته فروش بندگان را به عنوان شغل خيلي مذمت کرد، ولي خريد و نگه داري انساني و آزاد کردن آنان را به شدت مدح و تحسين کرد و بدان دعوت نمود.
اجازه خريد بندگان در جهت خدمت به بندگان هم بود، زيرا با اين اجازه بندگان مي توانستند وارد جامعه اسلامي شوند . با اسلام آشنا شده و به آن بگروند . به سعادت جاويد برسند. در ضمن مسلمانان به حکم دين موظف بودند با بنده ها انساني عمل کنند . در جامعه اسلامي وضع خيلي بهتري از جامعه غير اسلامي در انتظار بردگان و کنيزان بود . با توجه به قانون هاي فراوان آزاد کردن وجوبي و استحبابي بندگان، آنان در معرض آزاد شدن قرار مي گرفتند.
اگر منصفانه دقت کنيد ،به يقين اعتراف خواهيد کرد که حکم به برده گيري اسيران و خريد بردگان در آن زمان به سود مسلمانان و اسيران بوده ،انساني ترين حکمي بود که در آن شرايط مي شد صادر نمود.
اما برده و کنيز در همه جهان ملک صاحبش به حساب مي آيد . اگر چنين نباشد که ديگر برده نيست.
کنيزان که کمي از آن ها در جنگ اسير شده و بيش تر به عنوان برده وارد جامعه شده و توسط مسلمانان خريده شده بودند، تا زماني که کنيز بودند، مالک شان حق داشت از آنان بهره جنسي ببرد ،همچنان که حق داشت به ديگري ببخشد و مانند بقيه اموالش حق داشت بفروشد، ببخشد ، اجاره دهد و در قبال اجاره پول بگيرد.

احکام برده داري قبل از اسلام وجود داشت و اسلام ايجاد نکرد که بر اسلام ايراد باشد، بلکه با محدوديت هاي فراوان و با اصلاحات بسيار و با دستور هاي جنبي فراوان آن ها را اجازه داد تا بتواند به تدريج برده داري را ريشه کن کند.
اشکال کننده اگر به واقع دنبال يافتن حقيقت است و مي خواهد عدالت گرايي اسلام را بيابد،به کتاب "آزاد کردن بندگان" در فقه اسلام مراجعه کند تا ببيند که اولا پيامبر نسبت به خوش رفتاري با بردگان چقدر سفارش کرده،برخورد خود و اهل بيتش با بردگان چگونه بوده است . به قانون هايي که قرار داده تا بندگان موجود در جامعه به الزام يا به عنوان عمل صالح آزاد شوند، دقت کند. بعد قضاوت کند که آيا اسلام مروج برده داري است يا عليه برده داري.