اخلاق

ضمن عرض سلام وارزوي قبولي طاعات وعبادات در اين ماه پرخير و بركت به محضر شما بزرگواران اين مركز روشنگر و هدايت گر.عارضم به حضور انورتان اينجانب به دليل پرورش در يك خانواده مذهبي و معتقد هميشه در صدد رعايت و اجراي كامل اصول شرعي ومباني اخلاقي كه توسط بزرگان ديني و قران ما تبيين شده برامده ام و انهارا در تمام زواياي زندگي ام حتي المقدور بكار بسته ام.اما بعضي اوغات بصورت ناخواسته در مواجه با بعضي امور ديگران دچار مقايسه وبعضا حسد ميشوم كه باور بفرماييد شديدا از اين حالت بسيار ناپسند و مذموم كه به نقل از بزرگي به اتشي مي ماند كه اعمال ما را به خاكستر تبديل ميكند متا ثر مي شوم كه غالبا به صلوات واستغفار پناه ميبرم. عاجزانه استدعا دارم روشنگري فرماييد چگونه مي توانم براي هميشه از اين عادت ناخواسته وبسيار ناپسند كه سوهان روحم شده خلاصي يابم. با سپاس فراوان.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
براي درمان بيماري‌هاي جسمي و روحي، قدم نخست شناخت بيماري است . اين قدم را به خوبي برداشته‌ايد و به ضعف اخلاقي و بيماري قلبي خود که حسادت است، پي برده ، به دور از خودخواهي به آن اعتراف کرده ايد. اما اين اندازه کافي نيست، بايد گام‌هاي مهم‌تري را برداريد و بکوشيد از تقويت و رشد حسادت جلوگيري کنيد که هر چه بگذرد، مبارزه با آن مشکل‌تر مي‌شود.
نپنداريد صفات زشت و از جمله حسادت را مي‌توان در مدت زمان کوتاه و با تلاش اندک از بين برد، زيرا اگر چنين بود، مبارزه با نفس را جهاد اکبر نمي‌ناميدند.
چه بسا ممکن است غلبه بر حسادت چندين ماه يا چندين سال به طول بيانجامد.
گفته¬اند: يکي از بزرگان را ديدند که از شدّت خوشحالي در پوست نمي‌گنجيد، وقتي سبب را پرسيدند گفت: چهل سال است مجاهدت کرده‌ام تا حسد را از خود ريشه‌کن سازم . اکنون ديدم که به اين کار موفق شده‌ام.(1) پس بدون يأس و نااميدي و با عزمي راسخ به ميدان نبرد با دشمن دروني قدم بگذاريد.
مبارزه با حسد دو مرحله دارد: پيشگيري و درمان. در مرحله پيشگيري، آن چه انسان را از حسادت باز مي‌دارد، عبارتند از:
1ـ توقع نداشتن؛
2ـ عفو و گذشت؛
3ـ مردم را دوست داشتن؛
4ـ خدمت گزاري؛
5ـ قدرداني؛
6ـ خوشنودي از خوش‌بختي ديگران.
اما در مرحله درمان، حسود بايد چيزهايي را بداند و کارهايي را انجام دهد، که دو بخش علم و عمل را تشکيل مي‌دهد. آن چه را که حسود بايد بداند عبارتند از:
1ـ ريشه‌هاي حسد که عبارتند از:
أ‌) عداوت: کسي که دشمني فردي را در دلش جاي دهد، هميشه آرزوي سلب نعمت از دشمن خود را دارد و از آسايش و نعمت او رنج مي‌برد.
ب‌) شرکت و خوف مزاحمت: بين دو نفري که با هم نزديک و در جهتي شريک باشند و يکي را بر ديگري امتيازي باشد، ممکن است حسادت پديد آيد، مانند حسادت بين دو برادر يا برادر و خواهر.
ت‌) تکبر و خودخواهي: کسي که خود را عزيزتر از ديگري مي‌پندارد و نمي‌تواند شاهد پيشرفت ديگري باشد، به ديگران حسادت مي‌ورزد.
ث‌) طمع و حرص: کسي که به آن چه دارد ،قانع نيست و به آن چه در دست مردم است ،چشم مي‌دوزد، حسادت مي‌کند.
ج‌) بخل شديد: گاهي بخل و چشم تنگي به حدي مي‌رسد که بخيل نمي‌تواند ديگري را در ناز و نعمت ببيند.
‍‍ـ زيان‌هاي حسادت را بداند که عبارتند از:
أ‌) ناراحتي هميشگي: امام علي(ع) مي‌فرمايد: «براي حسود آسايش نيست».(2)
ب‌) ناکامي: حسود که آرزوي گرفته شدن نعمت از ديگري را دارد، تمام عمرش را در ناکامي به سر خواهد برد، زيرا همه چيز در اختيار او نيست. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
«حسود قبل از آن که به ديگري ضرر برساند، به خود زيان مي‌رساند».(3)
ت‌) بيماري: حسود که اندوهگين و ناکام است، از سلامت کامل روحي و جسمي برخوردار نيست. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «تندرستي بدن از کمي حسد است».(4) در جاي ديگر مي‌فرمايد: «حسد بدن انسان را ذوب مي‌کند».(5)
ث‌) تنهايي: کسي که نعمت را در ديگري نمي‌تواند ببيند، دشمن وي است و با اين حالت کسي او را همراهي نخواهد کرد و تنها مي‌ماند. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «براي حسود دوستي نيست».(6)
ج‌) شکست در زندگي: حسود به جهت حسادتش کارهايي انجام مي‌دهد که با بزرگي و محبوبيت منافات دارد و موجب پستي او مي‌گردد، از اين رو نمي‌تواند موقعيت اجتماعي پيدا کند. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «حسود به بزرگي و آقايي نمي‌رسد».(7)
ح‌) نابودي ايمان؛ امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «همان طوري که آتش هيزم را مي‌خورد، حسد ايمان را مي‌خورد».(8)
3ـ حسود بايد بداند حسادت براي او سودي ندارد. نه مقامش را بالا مي‌برد، نه محبوبيتش را زياد مي‌کند.
4ـ حسود بايد بداند آن چه بر آن رشک مي‌برد، بر فرض اين که از دست ديگري بيرون رود، معلوم نيست که به دست او بيفتد.
5ـ حسود بايد بداند کوششي که در بيرون کردن نعمتي از چنگ کسي به کار مي‌برد، اگر همان را براي رسيدن به مقصدي به کار برد، به همان نتيجه يا بالاتر از آن خواهد رسيد.
6ـ حسود بايد بداند که جز رنج و غم و بيماري نصيبش نمي‌شود. چشم حسود از ديدن و گوشش از شنيدن و مغزش از دانستن ناراحت مي‌شود. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «حسود بيش از آن که زيانش به ديگري برسد، به خود زيان مي‌رساند».(9)
7ـ حسود بايد بداند حسد براي دين و دنيايش زيان دارد و در عمل با قضا و قدر الهي دشمني مي‌کند. پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «خداوند به موسي فرمود: اي پسر عمران! مبادا به مردم حسد بري! بر آن چه به آن‌ها از فضل خود داده ام، چشمانت را به دنبال آن دراز مکن و دل خود را به دنبال آن روانه مکن، زيرا حسود دشمن نعمت من است و از قسمتي که ميان بندگانم کرده‌ام، جلو گرفته است. هر که چنين باشد، از او نيستم و او هم از من نيست».(10)
8ـ حسود بايد بداند اگر از رسيدن نعمت به ديگري ناخرسند است، از دو حال خارج نيست:
نعمت را از خدا نمي‌داند، که در اين صورت کفر ورزيده .
اگر از خدا بداند و باز ناراضي باشد، خود را مقابل خدا بلکه بالاتر از او قرار داده است، زيرا به زبان حال مي‌گويد نعمتي که خدا به او داده، بر خلاف صلاحديد من است و بايد از او گرفته شود، از اين جهت در روايات آمده که: حسد ايمان را مي‌خورد، همان طوري که آتش هيزم را مي‌خورد.(11)
9ـ حسود بايد بداند که تهيدستي و ثروتمندي و تندرستي و بيماري همه از خداست . بر اساس تدبير و مصلحت انجام مي‌گيرد. کسي که به اين مرتبه از يقين برسد، به آن چه خدا به او داده، قانع و راضي و سپاسگزار است . به کسي طمعي ندارد، تا دچار حسادت شود. نيز از تفاوت سطح زندگي خود با ديگران رنج نمي‌برد، چون آن را بر اساس حکمت الهي مي‌داند. اگر براي زندگي متحمل سختي‌ها شد، مي‌داند صبر در برابر مشکلات اجر اُخروي دارد، به طوري که همه کمبودها را جبران مي‌کند. راضي به رضاي حق بودن و تسليم در برابر اراده او شدن در درمان حسادت بسيار مؤثر است.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «کسي که به آن چه دارد راضي باشد، حسد دامان او را نمي‌گيرد».(12)
10ـ حسود بايد بداند دنيايي که در معرض فنا و تغيير است و در قرآن و حديث از آن مذمّت شده، ارزش حسد ورزي را ندارد. قرآن مجيد مي‌فرمايد: «زندگي دنيا درست مانند باراني است که بر کشتزار ببارد و گياه از آن روييده شده، سبز و خرّم باشد، به طوري که کافران را به شگفت آورد اما پس از آن خشک شود، پس آن را بيني که پس از سبزي و خرمي، زرد شده، پس از آن شکسته و خورد گردد».(13)
11ـ حسود بايد بداند آنچه در جهان از طرف خداوند براي انسان قرار داده مي‌شود، امتحان الهي است .امتحان گاهي با نعمت و گاهي با سلب آن است. بنابراين کسي که از طرف خداوند به او نعمت داده شده، با نعمت امتحان و آزمايش مي‌شود . آن که از او سلب شده نيز مورد آزمون الهي است. چنين نيست که نعمت داده شده، هميشه خير باشد؛ چه بسا با کفران نعمت، از رحمت خدا به دور افتاده و نعمت موجب عذاب او خواهد شد، بنابراين انسان با فهم اين مسئله از چيزي که در دست ديگران است (و يا حتي به راحتي به او داده شده) رشک و حسادت نمي‌برد. در ضمن کسي که چيزي را به راحتي و آساني به دست آورد، هيچ گاه آن لذت و سرور را در برابر کسي که به سختي به دست آورده، نخواهد داشت.
اما مرحله عملي درمان حسادت آن است که خواسته دل را زير پا بگذارد، بلکه رفتار خود را مطابق ضد آن قرار دهد، مثلاً اگر دلش مي‌خواهد از کسي بدگويي کند، زبانش را کنترل نمايد، بلکه به مدح و ستايش او بپردازد. اگر مي‌خواهد به کسي زياني برساند، از اين قصد منصرف شود.
اگر در فکر تنزل مقام رفيقش است، در ترفيع درجه او بکوشد و کار هر کس را حمل بر صحت کند. رسول خدا(ص) فرمود: «إذا حسدتَ فلا تبغ؛(14) هنگامي که رشک بردي، در پي آن مرو». يعني بر ضد خواسته خود عمل کن. البته اين عمل بر خلاف نفس است و انجام دادن آن دشوار مي‌نمايد، ولي اگر کسي همت گمارد ،مي‌تواند با قاطعيت آن را محقق سازد. کسي که خواهان اصلاح خويش است، ناگزير هزينه آن را بايد بپردازد و مرارت و تلخي و دشواري راه را تحمل کند.

پي‌نوشت‌ها:
1. محمد علي سادات، اخلاق اسلامي، ص 132.
2. بحارالانوار، ج 70، ص 252.
3. همان، ص 255.
4. نهج البلاغه، قصار 256.
5. غررالحکم، ج 1، ص 241.
6. همان، ص 223.
7. غررالحکم، ج 1، ص 255.
8. اصول کافي، ج 3، ص 416.
9. بحارالانوار، ج 70، ص 255.
10. الکافي، ج 2، ص 307.
11. همان.
12. تصنيف غررالحکم، ص 300.
13. حديد (57) آيه 20.
14. ميزان الحکمه، ج 1، ص 631.

علت سستی و کم رغبتی به نماز چیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
بعضي از عوامل که به طور كلي موجب سستي و ترک نماز مي‌شود، عبارتند از:
1ـ عدم آشنايي به فلسفه و حقيقت نماز که مهم ترين عامل سستي در نماز و ارتباط با خدا است. آنچه که موجب مي‏گردد برخي از نماز، رويگردان باشند و يا نسبت به آن تساهل کنند، ندانستن فلسفه نماز و يا درکي غلط از آن است. يا علم و معرفت آن ها از ذهن و فكر به درون و جان نيامده است.
2ـ تنبلي و سستي و تن پروري: عادت به سستي و از زير بار مسئوليت‌ها در رفتن باعث مي‌شود که جوان براي خواندن نماز بي اهميت باشد.
3ـ مسامحه و سهل انگاري و عدم مسئوليت پذيري که در بعضي از کارها دامنگير جوانان است، در مسئله اي مانند نماز و عبادت خدا نيز وجود دارد. پدران و مادراني که به نماز اهميتي نمي‌دهند يا آن را با سستي و تنبلي، خارج از وقت فضيلت انجام مي‌دهند، نمي‌توانند از فرزندان خود انتظار داشته باشند که براي نماز اهميتي خاص قائل شوند.
4ـ عدم شناخت درست از آثار سبک شمردن يا ترك نماز: اگر افراد به اهميت نماز آگاه شوند و بدانند نماز ستون دين و بازدارنده از فحشا و منکرات است و سستي در انجام نماز چه پيامدهايي دارد، قطعاً سستي نخواهند کرد.
براي تداوم نماز عوامل متعددي وجود دارد كه جهت رعايت اختصار به برخي از آن ها اشاره مي‌شود:
1ـ شناخت اهميت نماز.
نماز از منظر اسلام اهميت ويژه اي دارد؛ تا آن جا كه از آن به عنوان ستون دين(1) و نور چشم پيامبر(ص) ياد شده است. (2)
از سوي ديگر ترك نماز از گناهان كبيره به حساب آمده است.(3)
پيامبر فرمود: " از ما نيست كسي كه نماز را خوار شمارد ".(4)
نماز است سرخط آزادگي * دواي غم و درد دل مردگي(5)
نماز عامل مهمي در تزكية روح و درون انسان است و اهميت ندادن به نماز به لحاظ عدم آشنايي به حقيقت آن و احساس نياز نكردن نسبت به آن، از عوامل ترك نماز و سستي در آن به شمار مي‌آيد. انسان بر اساس فطرت خود،همواره به سوي چيزي كه برايش اهميت دارد، توجه و اهتمام مي‌كند. اگر براي انسان، امري مهم و ضروري جلوه كند، آن را به هر صورت ممكن انجام خواهد داد. آشنا شدن به حقيقت نماز و اين كه نماز جزء نياز ما است، جزء زندگي حيات ما است و فايده و آثار نماز در دنيا و آخرت تجلّي مي‌كند، باعث مي‌شود انسان با شوق بيش تري به اقامة نماز بپردازد و از سستي در نماز و يا ترك آن خودداري نمايد.
كسي كه نماز را سربار خود و صرفاً يك تكليف طاقت فرسا بداند، به حقيقت آن پي نبرده و اهمتي به آن نمي‌دهد.
‌ نماز مهم‌ترين فريضه از فرايض الهي است، اقامه آن مايه سعادت و ترك آن باعث شقاوت مي‌باشد امام ‌صادق(ع) فرمود: "‌محبوب‌ترين اعمال پيش خداوند عزوجل نمازاست، و آخرين وصيت پيامبران الهي نماز‌است"(6) حضرت در حديث ديگر فرمود: "‌تارك الصلاه بهره‌اي از اسلام نبرده است"(7) اگر انسان به درستي فكر‌كند كه خداوند چرا دستور داده كه بندگانش نماز بخوانند هيچ‌گاه نماز را ترك نمي‌كند و چنانچه به هر علتي‌نمازش ترك شود، فوراً جبران نموده و قضا مي‌كند.
قرآن مي‌فرمايد: "‌يا ايها الناس انتم الفقراء الي ا‌لله و ا‌لله هو الغني‌الحميد؛ ‌اي مردم شما همگي نيازمند خداييد، تنها خداوند است كه بي نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش‌است"(8) وقتي خداي متعال از عبادت ما سودي نمي‌برد و از طرفي نماز و ساير عبادت‌ها را واجب نموده است‌،معلوم مي‌شود اين دستورات براي خوش بختي و سعادت خود ما است.
هنگامي كه از عمق جان درك كرديم كه‌ نماز در تأمين خوش بختي و سعادت ما نقش اساسي و تعيين كننده دارد ،با عشق و علاقه نماز مي‌خوانيم چرا كه ‌نماز محور قبولي ساير اعمال است و در قيامت اولين سوال از نماز مي‌باشد. امام باقر(ع) فرمود: "‌اولين محاسبه بنده در مورد نماز انجام مي‌گيرد، اگر نماز مورد قبول واقع‌شد، بقيه اعمال هم مقبول مي‌افتد"(9).
نماز از واجباتي است كه خداوند در هيچ حالتي حتي در هنگام بيماري،‌راضي به ترك آن نيست. تارك نماز بيش ترين ظلم را نسبت به خود روا مي­دارد و خود را از شفاعت پيامبر(ص)‌محروم مي‌كند. حضرت فرمود: "‌هر كه نماز را عمداً ترك كند، از پناه خدا و پناه پيغمبرش بيزاري جسته‌است"(10). پس انساني كه معتقد به خدا و قيامت است و مي‌داند هر چه از خوب و بد انجام بدهد، نتيجه‌اش به‌خودش باز مي‌گردد ،عاشقانه به سوي نماز مي‌شتابد و آن را در اول وقت مي‌خواند.
نبي گرامي اسلام(ص) ‌فرمود:"‌فضيلت اول وقت نماز بر آخر وقت مانند فضيلت آخرت بر دنيا است"(11).
2ـ شناخت پيامدهاي ترك نماز.
يكي از عوامل و راهكار مهم دوباره نماز خواندن شناخت پيامدهاي منفي ترك نماز است. در قرآن بر ترك نماز وعدة عذاب داده شده است: " بهشتيان از دوزخيان مي‌پرسند: چه چيز شما را به دوزخ كشانيد، جهنميان در پاسخ گويند: ما از نمازگزاران نبوديم ". (12)
رسول خدا (ص) مي‌فرمايد: "كسي كه نماز خود را سبك گيرد و در به جا آوردنش سستي نمايد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مي‌كند؛ شش بلا در دنيا و سه تا در موقع مردنش و سه در قبر و سه در قيامت و هنگامي كه از قبر بيرون مي‌آيد.
اما شش بلاي دنيوي:
1ـ خداوند بركت را از عمرش كم مي‌كند.
2ـ بركت را از روزيش بر مي‌دارد.
3ـ از صورتش نشانة نيكوكاران را بر مي‌دارد.
4ـ هر كار خيري كند، پذيرفته نمي‌شود و براي آن اجري ندارد.
5ـ دعايش مستجاب نمي‌شود.
6ـ از دعاي نيكوكاران بهره اي ندارد".(13)
3ـ رفع موانع.
ترك نماز مبتني بر عواملي است كه بايد از آن ها پرهيز شود. انسان بالفطره گرايش به عبارت دارد. معصيت، دنياگرايي، ندادن زكات، تكبر، حرام خوردن، آشاميدن شراب، حسد و ... از عوامل و موانع تأثير گذار ترك نماز به حساب آمده است.
4ـ شناخت آثار نماز.
يكي از راه هاي تداوم نماز، شناخت آثار معنوي، سياسي و اجتماعي نماز است. اگر انسان با فلسفه و علل تشريع نماز اشنايي داشته باشد، نماز را ترك نمي‌كند.
5ـ توبه.
بي تردي ترك نماز گناهي است كه نياز به گناه زدايي دارد. يكي از عوامل مهم تأثيرگذار گناه زدايي، توبه است. توبه كه نوعي بازگشت و دگرگوني است، سبب مي‌شود كه قلب انسان صفا گرفته و بار ديگر معنويت در آن تجلي نموده و از گناه جلوگيري شود. امام علي(ع) فرمود: " جز اين نيست كه پشيماني بر گناه سبب ترك آن مي‌شود".(14)
كسي روز محشر نگردد خجل كه شب ها به درگه بَرَد سوز دل
اگر هوشمندي، ز داور بخواه شب توبه تقصير روز گناه
اگر بنده اي، دست حاجت برار وگر شرمسار، آب حسرت ببار
نيامد بدين در كسي عذر خواه كه سيل ندامت نشستن گناه(15)
6ـ استعانت از خداوند:
انجام عبادت، به ويژه نماز خواندن توفيق عبادت را مي‌طلبد. عبادت و ارتباط با خدا بر قرار نمودن مي‌طلبد كه از خدا خواسته شود توفيق عبادت دهد. شايد بر همين اساس معصومان (ع) و بزرگان دين از خدا مي‌خواستند كه به آنان توفيق عبادت دهد. در دعاي حضرت مهدي (عج) آمده است : "اللّهم ارزقنا توفيق الطاعه ..."(16) كه يكي از مصاديق بارز طاعت، عبادت است.
از ديگر موجبات سستي در نماز و عدم اهتمام به آن، عادت به عبادت است ; به اين معنا كه انسان، اصل نماز وافعال و اذكار آن را از روي عادت به جا آورد، به طوري كه به حقيقت و روح نماز توجه نداشته باشد. عمل بر اثرعادت، عبادت را از حالت آگاهانه خارج مي‌نمايد و تبديل به يك عمل غير آگاهانه مي‌كند، به طوري كه روح اعمال فراموش شده و تنها ظاهر اعمال هدف قرار مي‌گيرد.
مذموم بودن عادت به اين معنا نيست كه استمرار، مداومت و كثرت اعمال اشتباه است، بلكه ملاك ارزش، مقدار توجه و آگاهي در عمل است . مردان الهي در عين كثرت عبادت و دعا، به مقدار توجه و آگاهي خود در اعمال مي‌افزايند و از عبادت لذت بيش تري مي‌برند.

پي‌نوشت‌ها:
1. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ح 639.
2. مكارم الاخلاق، ج 2، ص 461.
3. عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، ج 2، ص 183.
4. فروع كافي، ج 3، ص269.
5. نماز از ديدگاه قرآن و حديث، ص 77 - 78.
6. محمد محمدي‌ري‌شهري، ميزان الحكمهْْ، ماده صلاهْْ، شماره 10534.
7. بحارالانوار، ج 79، ص 232.
8. فاطر (35) آيه 15.
9. ميزان الحكمهْْ ماده صلاهْْ، شماره 10570.
10. صادق احسانبخش، آثار الصادقين، ج 1، ص 133، حديث 15796 - ح 2.
11. همان، ص 110، حديث 15708، ح 2.
12. مدثر (74) آيات 40 ـ 41.
13. گناهان كبيره، ج 2، ص 187 ـ 188.
14. وسائل الشيعه، ج 11، ص 349.
15. عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، ج 2، ص 408.
16. مفاتيح الجنان، دعاي حضرت مهدي (عج) .

با سلام و خسته نباشيد من مرد هستم 26 سالمه و 2 ساله كه ازدواج كردم راستش از دوران نوجواني علاقه خاصي به نزديك شدن به خدا داشتم حتي يه مدتي حدود 2 سال رابطه خوبي با خداي خودم پيدا كردم كه حتي يه با هم بين خواب و بيداري امام حسين (ع)رو ديدم كه منو در آغوش گرفت و من اقامه نماز رو خوندم و با آقا به نماز جماعت ايستاديم الان حدود 5 سال از اون قضايا ميگذره و من فاصله ام از خدا زياد شده. تازگي به فكر رفتم و قصد توبه كردم دوست دارم با خدا دوست بشم يه دوست واقعي كه وقتي خدا رو صدا ميزنم جوابشو بشنوم وقتي سلام ائمه (ع)ميكنم جواب منو بشنوم كه ميدن در واقع دوست دارم يه عارف بشم علاقه خاصي به غيب دارم نميخوام بين من و خدا حجابي باشه دوست دارم مثل حاج ملا آقاجان بشم ولي شنيدم كه ميگن بدون استاد نميشه توي جاهاي ديگه خوندم كه اين استاد بازي ها مال انجمن حجتيه است و خدا خودش بايد كمك كنه و توسلات به اهل بيت (ع) راه رو هموار ميكنه در كل نميدونم بايد چي كار كنم و از كجا شروع كنم خواهش ميكنم يه برنامه عملي به من بديد كه مورد تاييد اهل بيت باشه و آيا بايد ذكر خاصي رو تكرار كرد به تعداد مشخصي ؟ اگه هست بگيد تا منم شروع كنم نميخوام خودم رو گول بزنم چون ميدونم وقتي ميتونم بگم خدا منو دوست داره و ميتونم بگم با خدا دوستم و از گناه پاكم كه حجابي بين من و خدا نباشه چون مبدونم گناه ها خستن كه حجاب ايجاد ميكنند تو رو خدا كمكم كنيد يا علي مدد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اي عزيز گرامي! بدانيد که اولين گام براي نزديک شدن به خدا ، غبار رويي دل ودرون وپاک کردن قلب از زنگارهاي گناها ن يعني «توبه »است.زيرا توبه انقلابي است دروني که در نتيجه حصول معرفت و بيداري در قلب آدمي پديدار مي شود . روي دل را به سوي درگاه الهي مي گرداند .در نتيجه اين تحول دروني ،قلب از تيرگي گناها ن تصفيه مي شود . از مرگ معنوي نجات مي يابد.
اما در مورد نقش استاد در رسيدن به اين مقصد عالي گر چه بسياري از ارباب سير و سلوك و علما و دانشمنداني كه در اين راه گام برداشته ، تعليمات قرآن و سنت را راهنماي خويش قرار داده اند (نه كساني كه راه و روش از خود اختراع كرده و بدعت گذار شده اند) عقيده دارند كه رهروان كمال و فضيلت و تقوا و اخلاق و قرب الي الله بايد زير نظر استادي كار كنند، ولي اين بدان معنا نيست كه با نبود استاد خصوصي اخلاق، قرب الي الله كه هدف اصلي و نهايي سير و سلوك است، امكان حصول نداشته باشد. از آيت الله العظمي بهجت سؤال مي‌‌شود: آيا در سير به سوي خداوند، بايد استاد داشت و با فرض نبودن استاد چاره چيست؟
ايشان مي‌‌فرمايند "استاد تو علم تو است، به آنچه مي‌‌داني عمل كن، آنچه را نمي‌داني، كفايت مي‌‌شود." (1)
آيت الله بهجت هم چنين مي‌‌فرمايند :"چنانچه طالب، صادق باشد، ترك معصيت كافي و وافي است براي تمام عمر، اگرچه هزار سال باشد."
بنا بر اين تلاش کند هرگز معصيتي در زندگي رخ ندهد . واجبات انجام شود كه نياز به مراقبه و محاسبه است. پس از آنكه هر روز صبح تصميم بر چنين نكاتي گرفته شود ، در طول روز مراقبت نمايد و شب ها محاسبه كند. به مقداري كه موفق بوده‌ خدا را شكر کند. اگر مرتكب گناهي شده‌ استغفار کن. در ابتدا سخت است، ولي پس از مدتي شيرين خواهد شد.
وجود استاد اخلاق در روند تهذيب نفس بسيار مؤثر و مفيد است، ولي نبود آن مانع تهذيب نيست.
اگر انسان با خلوص نيت، عزم راسخ داشته باشد كه خود را به گونه‏اي تربيت كند كه خدا خواسته و پيامبر به آن دعوت كرده است، يعني بخواهد انسان الهي شود، و در اين راه تلاش و كوشش نمايد و به وظيفه اسلامي خود عمل كند، يعني واجبات را انجام دهد ، گناهان و محرمات را ترک کند و در شبهات به احتياط عمل کند ، به نتيجه اصلي كه قرب الي الله است، مي‏رسد. چنانچه در اين راه نياز به استاد باشد، خدا انسان را به او مي‏رساند، چون وعده قطعي الهي اين است : كساني كه در راه رسيدن به اهداف الهي تلاش و جهاد مي‏كنند، خداوند آن ها هدايت كرده و به هدف مي رساند: "والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا؛ كساني كه در راه ما جهاد كنند، آن‏ها را به راه‏هاي خويش هدايت‏ مي ‏كنيم". (2)
به نكات زير توجه كنيد:
1. مقيد به نماز اول وقت باشيد تا فيوض رحماني شامل حا ل‌تان گردد.
2. سحرخيزي و پايبندي به نماز شب راه قرب الهي را بسيار نزديک مي‌سازد. اما مواظب باشيد که طولاني نباشد.
3. شب‌هاي جمعه دعاي کميل و هر روز بعد از نماز صبح دعاي عهد با امام زمان عليه‌السلام را بخوانيد و به حضرت متوسل شويد.
4. بعد از نماز مغرب هفت مرتبه بگوييد: بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم اين ذکر را بعد از نماز صبح نيز هفت مرتبه بگوييد، ولي به جاي «و لا حول و لا ... بگوييد لا حول و لا ... »يعني بدون واو.
5. بعد از نماز صبح دست راست خود را بر سينه بگذاريد . دست چپ خود را جلوي صورت نگه داريد و هفتاد مرتبه بگوييد «يا فتاح» تا گره‌هاي مادي و معنوي تا ن را گشوده گردد.
6. نظم و انضباط: براي همه کارهاي مهم و غير مهم خود برنامه و تقويم اجرايي با تعيين وقت معين داشته باشيد . آن را حتي‌المقدور اجرا کنيد. زيرا نظم داشتن يکي از علايم تقوا پيشگان است.
7. در هر کاري از افراط و تفريط اجتناب نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. به کتاب بهجة القلوب ، ويژه اربعين رحلت عارف واصل رجوع شود .
2. عنکبوت(29)آيه 69.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام سوال من درباره این است که مسافت شرعی که بعد از اون مقدار نماز شکسته میشود و روزه باطل یعنی (22.5) دلیل اینکه عدد فوق است چیست یعنی چرا نگفته اند (10)کیلومتر از شما ممنون میشم که به سوال بنده جواب دهید تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در روايات مقدار مسافت شرعي با عنوان ميل و فرسخ معين شده است. اگر رفت و آمد مسافر به مقدار هشت فرسخ شرعي باشد. يعني چهار فرسخ برود وچهار فرسخ برگردد، و مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ باشد. نماز شکسته است.
در سنجش فرسخ با مقياس کيلومتر اندک اختلافي بين مراجع وجود دارد و بنا بر مشهور، هشت فرسخ حدود 45 کيلو متر است و اگر کسي 5/22 کيلومتر مسافرت کند به شرط آنکه همين مقدار مسافت را بر گردد و رفت و برگشت او 45 کيلومتر باشد نماز شکسته است و روزه هم صحيح نيست. و دليل اين مسئله روايات است.
در حکمت اين مسئله در روايات به اين مسئله اشاره شده است، که در مسافرت هاي قديم مسافرين به طور متعارف در يک روز هشت فرسخ را ه مي رفتند يعني مقدار مسافتي که افراد معمول در يک روز مي رفتند هشت فرسخ بوده است نه کمتر، و همين هشت فرسخ را شارع ملاک براي شکسته بودن نماز و افطار کردن روزه قرار داده است. و اگر کسي از اول قصد مسافرت به مقدار هشت فرسخ داشته باشد هرچند به صورت رفت و برگشت باشد نمازش شکسته است.
اگر مسافر در يک روز به طور متعارف مثلا 10 کيلومتر مي رفتند. ممکن بود معيار مسافت شرعي همان ده کيلو متر قرارداده مي شد. ولي چون هشت فرسخ بوده است، شارع نيز ملاک را هشت فرسخ قرار داده است.(1)
پي نوشت:
1. وسائل‏الشيعة ج : 8 ص : 451و452 روايات 11139-11142.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با عرض سلام وخسته نباشيد ايام ماه مبارک رمضان را به شما تبريک عرض ميکنم و از شما بزرگواران التماس دعا دارم بنا به حکمت 440نهج البلاغه حضرت علي فرموده که(خواب ديدن ها چه بسا تصميم هاي روز را نقش بر آب کرده است) که سعدي اين مطلب را اينگونه بيان کرده خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را ز سبيل مفهوم عبارات فوق چيست بااين مطالب فوق پس خوابها يا همان روياي صادقه که انسان ميبيندچه مي شود سوال ديگري که از شما بزرگواران داشتم اين بود که براي روياي صادقه که از آينه خبر ميدهد آيا زمان و شرايط خواستي دارد واگر هر وقت خواب آينده را ببينيم به منزله اين است که اين خواب روياي صادقه است با تشکر فراوان ازشما عزيزان و بزرگواراني که شبه ها و سوالات مردم را پاسخ ميدهيد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
رؤيا و خواب ديدن، هميشه از مسائلى بوده كه فكر افراد عادى و دانشمندان را از جهات مختلفى به خود جلب كرده است.
از آيات متعدد قرآن کريم مي توان استفاده کرد كه حداقل، پاره‏ اى از رؤياها صادقه و انعكاسى از آينده دور يا نزديك مى‏باشد. نظيرخواب حضرت يوسف و خواب عزيز مصر و رؤياى پيغمبر اکرم(ص) و خواب ابراهيم (ع ) .
در روايتى از پيامبر مى‏خوانيم :« الرؤيا ثلاثة بشرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه ؛
خواب و رؤيا سه گونه است: گاهى منشأ الهي دارد و بشارتى از جانب خداوند است.گاهي ناشي از القاي شيطان و زمينه ساز غم و اندوه از سوى او است . گاه نيز مسائلى است كه انسان در فكر خود مى‏پروراند و به اصطلاح حديث نفس است».
يعني آرزوها و دل مشغولي ها و يا بيم و اميد و ميل هاي انسان است که به نمايش گذاشته مي شود. (1)
روشن است كه خواب هاى شيطانى چيزى نيست كه تعبير داشته باشد، اما خواب هاى رحمانى كه جنبه بشارت دارد ، بايد خوابى باشد كه از حادثه اي در آينده پرده بردارد.
خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1 - خواب­هاى مربوط به گذشته زندگى و اميال و آرزوها ست كه بخش مهمى از خواب­هاى انسان را تشكيل مي­دهد .
2 - خواب­هاى پريشان و نامفهوم كه معلول فعاليت توهم و خيال است(اگر چه ممكن است انگيزه‏هاى روانى داشته باشد).
3 - خواب هائى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مى‏دهد.
خواب­هاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن و تجسم صحنه‏هائى كه انسان در طول زندگى خود ديده است، تعبير خاصى ندارند، همچنين خواب­هاى پريشان و به اصطلاح اضغاث احلام كه نتيجه افكار پريشان، و همانند افكارى است كه انسان در حال تب و هذيان پيدا مي­كند، نيز تعبير خاصى نسبت به مسائل آينده زندگى نمي­تواند داشته باشد.
اما خواب­هاى مربوط به آينده دو گونه است، قسمتى،خواب­ها صريح و روشن مى‏باشند كه به هيچ وجه تعبيرى نمى‏خواهند و بدون كمترين تفاوتى در آينده دور يا نزديك تحقق مى‏پذيرد.
دوم: خواب­هائى است كه در عين حكايت از حوادث آينده بر اثر عوامل خاص ذهنى و روحى تغيير شكل يافته و نيازمند به تعبير است.
رؤيا از جهت آنچه كه انسان در خواب مي بيند و از حيث مقام و مرتبه وجودي انسان كه گيرنده و دريافت كننده آن صورت ها مي باشد، داراي اقسامي است :
1- خوابي كه بسته به نوع مزاج بدني انسان يا خلقيات وي، مستند به اسباب خارجي طبيعي، مزاجي و يا اسباب داخلي يا اخلاقي و روحي انسان مي باشد مثلا" گفته شده كسي كه مزاجش گرم است، حركاتش مشوش و مضطرب بوده، خواب او هم پر از اضطراب است. اين خواب آشفته مستند به مزاج بدني خواب بيننده مي باشد. يا اگر كسي ، انساني يا کاري را خيلي دوست داشته باشد، آن را در خواب مي بيند و يا نسبت به شخصي بغض و عداوت زياد دارد ،در خواب با او جدال مي كند. اين جدال و آن همراهي ، مستند به خلقيات و ملكات اخلاقي انسان است.
2- خوابي كه به حوادث خارج از مسائل و مزاجي و خلقي، مربوط است .در اين نوع خواب نفس انساني از عالم دنيوي گذشته و با توجه به همگوني كه با عالم مثال و عقل دارد، با آن دو مرتبط مي گردد .اين نوع خواب گاهي صريح و واضح است و تعبيرش آسان مي باشد مانند خواب حضرت ابراهيم در كشتن فرزندش حضرت اسماعيل . گاهي غيرصريح و روشن است كه ارجاع آن خواب به معناي اصلي خود مشكل و سخت است مانند خواب حضرت يوسف (ع ). در مواردي خواب غيرصريح است كه از اين نوع خواب به (اضغاث احلام) ياد مي كنند، يعني خواب هاي پريشان و آشفته .
خواب­ها از جهات ديگر به اقسام گوناگوني تقسيم مي شود: برخي از رؤياها ناشي از تأثير اسباب و عوامل خارجي مانند گرما و سرما و يا عوامل داخلي مثل مريضي و وضع مزاج و پر بودن معده و ناراحتي هاي روحي و غير آن، روي قوه متخيله انسان و در نتيجه درچگونگي رؤيا و خواب مؤثر است. همچنين اخلاق و خصوصيات انساني تأثير زيادي در نوع تخيل دارد مانند اين که کسي يا چيزي و يا کاري را زياد و بيش از حد دوست داشتن .
البته اغلب خواب­ها ناشي از تخيلات نفساني است که برآمده از تأثير اسباب و عوامل خارجي يا داخلي است که در حقيقت حاکي از کيفيت عمل و اثر اين اسباب است .
-زمان خواب ديدن مثل سرشب يا وسط شب يا آخر شب يا بعد از نماز صبح نيز درچگو نگي رؤيا و صدق و کذب آن تأثير مي گذارد. معمولاً خواب‏هاى صادقه بعد از نيمه‏ شب تا پيش از اذان صبح مى‏باشد . خواب‏هاى بعد از نماز صبح غالبا قابل تعبير نيست، اگر چه با توجه به وضعيت جسمي و روحي متفاوت افراد نمي توان گفت هيچ يک از رؤياهاي بعد از صبح تعبير ندارد . حتى فصل‏هاى سال هم در تعبيرخواب تأثير دارد؛ مثلاً فردى در پاييز ببيند كه درختان ميوه كرده است، دلالت بر ضرر وى دارد . اگر هنگام بهار همين رؤيا را ببيند، دلالت بر منفعت او دارد. حتى شغل کسي كه خواب مى‏بيند، تأثير دارد، مثلاً اگر كاسب خواب ببيند كاسه شير مى‏نوشد ،دلالت بر كسب مال دارد؛ ولى اگر دانشجو و طالب علم چنين خوابى ببيند، دلالت به تحصيل علم دارد و... .
ابوبصير از امام صادق‌پرسيد: آيا خواب راست و دروغ هر دو يك منشأ دارد؟ حضرت فرمود: "درست است (با اين تفاوت كه‌) رؤياي دروغ و خلاف واقع را انسان در آغاز شب كه هنگام تسلط (شياطين‌) رانده شده و نابكار است مي‌بيند. اين گونه رؤياها تخيلات آدمي است كه دروغ و غير واقعي و بي‌فايده مي‌باشد. اما رؤياي صادق را بعد از گذشت دو سوم شب كه فرشتگان فرود مي‌آيند و آن پيش از سحر است مي‌بيند. اين گونه رؤياها راستند و به خواست خدا تحقق مي‌يابند مگر آن كه بيننده خواب جنب يا ناپاك خوابيده باشد و خدا را چنان كه شايسته است‌، ياد نكرده باشد. در اين صورت رؤيا، مختلف و با درنگ و تأخير تحقق مي‌يابد."0(2) ‌
بنا بر اين تشخيص اين كه چه خوابى صادقه است، كار دشوارى است .علم تعبيرخواب ، علمي افاضي و الهامي است .خداوند به هر کسي به تناسب صفاي باطنش ، تمام يا قسمتي از آن را افاضه وعنايت مي کند .
اگر در مورد خواب و مسائل مربوط به آن به اطلاعات بيش ترى نياز داريد، مى‏توانيد به اين کتاب ها مراجعه کنيد :
1-كتاب معاد و جهان پس از مرگ نوشته آية الله مكارم شيرازى، ص 285
2 خواب و نشان هاي آن، اثر استاد محمد شجاعي، تدوين محمدرضا كاشفي
3-ترجمه ميزان الحکمه ، ج 4،ص1930 (مترجم آقاي شيخي )

پي‌نوشت‌ها:
1. تفسير الميزان، عربى، ج 10، ص 100؛ ميزان الحكمه، ج 4، ص 16، انتشارات مكتبه الاعلام الاسلامي.
2. روضه کافي ،کليني ،ج 8،ص91،ح 62 ؛مرأه العقول،ج 25،ص250.

1- نظر حضرتعالی راجع به عرفانهای نو ظهور چیست؟ اگر یکی از این موارد مخالف شریعت اسلامی نباشد نظر شما چیست؟ 2- آیا نرم شدن دل نشانه قرب به خداوند است یا اینکه شرط اصلی قرب به خداوند مهار نفس است لطفاً توضیح دهید؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پاسخ سؤال اول:
عرفان به معني معرفت وشناخت است . موضوع آن «خدا» وراه رسيدن به آن «قلب» است ،که از آن به معرفت «حضوري»ياد مي شود . معرفت قلبي و حضوري خدا غير از معرفت عقلي و استدلالي است که فلاسفه به دنبال آن هستند . اگر علم از مقوله «دانستن» باشد ، عرفان از مقوله« يافتن» است. هر چند كه در يافتن نيز عنصر دانستن وجود دارد ، ولي دانستني که از جنس حضور است ، نه تنها يک صورت ذهني . بنابراين عرفان به دنبال تحقق بخشيدن به اين نياز انسان است كه دست او را براي رسيدن به مقام «حضور و درك وجود خدا» بگيرد ، نه صرف دانستن اينكه خدائي هست يا خدا اين صفت و يا آن صفت را دارد.
براي دستيابي به اين هدف والا و مقصد عالي که عالي تر از آن مقصدي نيست، راه هاي فراواني از طرف مدعيان مختلف ارائه شده است كه تنها يك راه به مقصد مي رسد . اين راه به عقيده ما راه «دين» است .راهي است که توسط انبيا و ائمه عليهم السلام به عنوان نمايندگان خدا تصوير و ترسيم شده است . دليل ما بر اين مطلب اين است : خدائي كه ما در عرفان به دنبال درك حضور او هستيم ، مقصد اين راه است . صاحب منزل راه صحيح رسيدن به منزلش را بهتر از ديگران مي داند.
خدا با فرستادن دين و كتاب هاي آسماني و پيامبران به عنوان آورندگان اين دو به بشر و نيز مربيان بشر از طرف خدا ، راه را به ما نشان داده است :
‌« قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم مني هدي فمن اتبع هداي فلا يضل و لايشقي » (1) دراين ميان افراد يا گروه هائي با ادعاي راهنمائي بشر به سر منزل مقصود ، هر از گاهي سر بر آورده و با ارائه دستور عمل هائي و تاسيس مكاتبي خواسته اند در اين مسير راهنماي انسان باشند . اكثر مدعيان خود راه بلد نيستند ،ولي به صرف ديدن سوسوهائي از شمع راهزنان طريق حق، به گمان اين كه خورشيد هدايت را يافته اند و با ديدن سراب گمراهي، به گمان اينكه به آب حيات رسيده اند، مي خواهند دستگيري از ديگران كنند . خطر كسي كه علم ناقص دارد ، از خطر جاهل در گمراهي ديگران بالاتر است .
اين گونه افراد با احساس تشنگي مفرط بشر به «معنويت» راه هائي را پيشنهاد مي كنند كه هيچ كدام انسان را به مقصود نمي رساند. بدتر فاصله او را از آن دورتر و دورتر مي سازد . اين ها عرفان هاي كاذبي هستند كه در بحران معنويت جهاني بيش تر از هميشه فعاليت مي كنند . اين ها مي خواهند عطش بشر اين عصر را با آب شور درياهاي نمك كه سيرابي به دنبال ندارد و هر چه بيش تر نوشيده شود،تشنگي او را به آب حقيقي بيش تر مي سازد، برطرف سازند .
هر طريقت و عرفاني كه برخاسته از دين خدا باشد ،ديني که( اعتقادات ،‌ احكام و اخلاق‌ ) آن از افکار خود خواهانه بشر و دست تحريفگران مصون مانده باشد ،مي تواند راهي به حقيقت باشد .در غير اين صورت نه تنها عرفان، باطل و کاذب است بلکه «گمراهي» آشکاري است که ما را از خدا دور مي سازد.
در ذيل به برخي از عرفان هاي کاذب و باطل اشاره مي شود .
1- فرقه ساي بابا :
بنيانگذار اين نحله شخصي است به نام باگوان شري ساتيا ساي بابا است . درسال 1926 ميلادي به دنيا آمده و در چهارده سالگي ادعاي هدايت همه انسان ها از طرف خدا را داشته است . او دين خود را حاكم بر همه اديان مي دانست. در عين حال مدعي بود كه دين او با هيچ يك از اديان رايج مثل اسلام و مسيحيت منافاتي ندارد . براي دعوت خود معبدي به نام پراشانتي نيلايام به معناي آشيانه صلح برين تاسيس كرده است . در اين معبد به مناسبت اعياد همه اديان مثل كريسمس ، عيد فطر ، عيد نوروز ، سال نوي چينيان و ... مراسم برگزار مي شود . او به تناسخ و قانون كارما معتقد است .
2- رام الله :
مركب است از دو كلمه «رام» كه نام خداي آيين ويشنو است و « الله » كه نام خدا در اسلام است . اين آئين يكي از سه آئين بزرگ هندوستان است . پيام آئين اين است كه رام الله و الله همان رام است . اين آئين در قرن پانزدهم ميلادي توسط شخصي به نام شيخ كبير در هندوستان پايه گذاري شد. شيوه تبليغي آن هم در ايران شبيه گولد كوئيست است . هر فردي براي آن كه در حلقه رام الله باقي بماند، بايد هفته اي يك نفر جديد را به رام الله دعوت كند و گرنه از دايره پيروان رام الله خارج خواهد شد . اين آئين با نام هائي از قبيل « جريان هدايت الهي » ، « هنر زندگي متعالي » و « تعليمات حق » به تبليغ افكار خود مي پردازد .
3- اوشو :
اين آئين توسط شخصي به نام اوشو كه البته در زمان حيات خود نام هاي مختلفي از جمله « راجا » ،‌«راجنيش » ،‌« آچاريا راجنيش » و « باگوان شري راجنيش » معروف شده است ، پايه گذاري شد . اين آئين در غرب نسبت به آئين هاي ديگر شرقي مثل ساي بابا و رام الله از اقبال بيش تري برخوردار شده است . آن هم به دليل همخواني زياد آموزه هاي اوشو با اصول ليبراليسم فرهنگي غرب و آزادي هاي بي حد وحصر موجود در آن مي باشد . تنها تفاوت آن در اين است كه اوشو همه بي بند و باري ها و هرزگي هاي جنسي را به انگيزه معنويت و عرفان ترويج مي دهد! اوشو در سال 1990 در 59 سالگي به طرز مشكوكي از دنيا رفت كه برخي علت مرگ مشكوك وي را ابتلا به بيماري ايدز در اثر فسادهاي اخلاقي و جنسي شديدي كه داشت عنوان كرده اند.
4- اكنكار :
اين فرقه توسط شخصي به نام پال توئيچل اهل شهر كنتاكي آمريكا پايه گذاري شده است .او كه در ابتدا از نيروهاي يگان دريائي ارتش آمريكا بود، براي روح شناسي به هندوستان سفر كرد. در آن جا از تعاليم شخصي به نام استاد سودارسينگ استفاده كرد كه مدعي است نهصد و هفتادمين استاد بزرگ اك در طول تاريخ مي باشد. در اين آشنائي به ادعاي خود با شخصي افسانه اي به نام « ربازارتارز » كه مدعي است 500 واندي سال دارد ملاقات كرد.
بعد از اين ملاقعات به آمريكا بازگشت و در آن جا با نام معنوي « پدر زاسك » مشغول تبليغ مكتب خود شد . او اكنكار را به دانش باستاني سفر روح تعريف كرده و مدعي است كه اكنكار كوتاه ترين راه و صراط مستقيم رسيدن به حقيقت است . او در تعاليمش مريدان خود را به اك يعني روح الهي يا جريان مسموع حيات يا جوهره خداوند ارجاع مي دهد كه خلقت و محافظت از تمامي حيات را بر عهده دارد . همه اين ها را از جمله معاني آن مي داند و مدعي است كه تمام استادان اك در طول تاريخ مردم را به اين امور دعوت كرده اند .
او از شخصيت هائي همچون مولوي ، حافظ ، شمس تبريزي ، عطار نيشابوري ، فردوسي و ... به عنوان استادان اك نام مي برد! بعد از پال توئيچل شخصي به نام داروين گراس رهبري اين فرقه را به عهده گرفت، ولي بعد از دو سال از مقام خود عزل شده و به صورت كلي از اين فرقه اخراج شد. الان نيز هيچ نامي در اين فرقه از وي نمي برند . بعداز او شخصي به نام هارولد كلمپ رهبري اين آئين رابه عهده گرفته است. روز 22 اكتبر كه سالروز تولد پال توئيچل است، ابتداي سال معنوي اكيست ها محسوب مي شود .
5- عرفان سرخ پوستي :
اين نوع عرفان مانند عرفان هاي شرقي داراي گرايش هاي فراواني است كه مشهورترين و مهم ترين انواع آن عرفان ساحري است. مشهورترين مدافع اين نوع عرفان كه به يك معنا مي توان او را بنيانگذار آن نيز دانست، «كارلوس كاستاندا» است. اين عرفان را عرفان عقاب نيز مي گويند.
كاستاندا اين نوع آيين را آيين ساحري يا جادوگري مي نامد. شايد وجه آن بيگانگي اش نسبت به فرهنگ مدرنيته و تمدن جديد باشد . سخنان و معرفت هائي را بيان مي كند كه در ظاهر با روح تفكر جديد غربي بيگانه است ، هر چند در باطن اين آيين نيز كاملا مرتبط با مدرنيته و انسان عصر جديد است. به گفته كاستاندا اين آموزها توسط شخصي به نام «دون خوان» كه اورا در سفري به مكزيك در ايستگاه اتوبوس ملاقات كرده ، به او منتقل شده است. به گفته او آموزش توسط دون خوان حدود ده سال طول كشيد. اما اين كه آيا دون خواني وجود داشته است يا نه ، مدركي غير از گفته هاي كاستاندا در دست نيست.
كاستاندا شخصيت مرموزي است و زندگي او پر است از ابهامات و نقاط تاريك و كوري كه راهي براي روشن شدن آن ها نيست. رمزآلودي و ابهام از تولد او گرفته تا زندگي شخصي اش كشيده شده است. البته شايد بتوان علت آن را در آموزه هاي تعليمي اين مكتب يافت چرا كه از تعاليم دون خوان به او « از بين بردن و محو گذشته شخصي » است.در اين آموزه بايد شخص زندگي گذشته خود را در هاله اي از ابهام بگهدارد حتي با دروغ گفتن.
از آن جا كه مطالب مطرح شده در كتاب هاي كاستاندا شباهت هاي زيادي با معارف عارفان شرقي و تا حدودي غربي دارد ،بعضي از منتقدان غربي آثار كاستاندا ،وي را يك سارق ادبي دانسته حتي وجود شخصيت اصلي داستان ها و كتاب هاي او يعني دون خوان را زير سوال برده اند.
6- آيين تولتك :
يكي ديگر از آيين هاي معنوي سرخ پوستي آيين تولتك است . آيين تولتك كه برگرفته از نام يك قوم يا ن‍ژاد به همين نام است، سابقه اي بسيار طولاني دارد. اين عرفان هر چند عرفاني پنهان و مخفي بود و استادان ( ناوال ها ) به سادگي آموزه هاي خود را در اختيار ديگران قرار نمي دادند ، بعد از فتح قاره آمريكا و سوء استفاده از برخي آموزه هاي آن بر شدت راز آميزي و پنهان كاري آنان افزوده شد. استاد و رهبر فعلي اين آيين شخصي است به نام « دون ميگوئيل روئيز» كه به تعليم و تبليغ آموزه هاي اين آيين مي پردازد. آيين تولتك بر رؤيا تاكيد زياد دارد و معتقد است:
« هر آنچه مي بينيم يا مي شنويم ،چيزي جز يك رؤيا نيست . انسان در بيداري رؤيا مي بيند. در خواب هم رؤياي ديگري. رؤيا ديدن فعاليت مبهم ذهن است و ذهن هر لحظه و در تمام شبانه روز در حال ديدن رؤياست » در اين آيين براي رسيدن به آرامش و عشق سه روش بيان مي كنند :‌
1- تسلط بر آگاهي :‌ براي آزاد بودن بايد بدانيم كه از كجا آمده ايم و در جستجوي چه هستيم ... .
2-تسلط بر دگرگوني : براي اين كه بدانيم چگونه رؤياهاي زندگي خود را تغيير دهيم ،نيازمند اين روش هستيم.
3- تسلط بر عشق : منظور از عشق نيت است. براي آن كه بر رؤياهاي زندگي مسلط شويم، بايد بر عشق تسلط يابيم.
تولتك چهار ميثاق بزرگ را مطرح مي كند :
1.با كلام خود گناه نكنيد. 2.هيچ چيز را به خودتان ربط ندهيد.( در مورد تعريف و يا توهين ديگران بي اعتنا باشيد.) 3. تصورات باطل نكنيد.(دوري از سوء ظن) 4.همواره بيش ترين تلاش خود را به كار گيريد.
7- پائلو كوئليو :
پائلو كوئليو در سال 1947 ميلادي در كشور برزيل در يك خانواده متوسط به دنيا آمد. پدرش مهندس بود و مادرش خانه دار. در سنين نوجواني و جواني احساسات ضد مذهبي شديدي داشت. از هفده سالگي به بعد سه بار در بيمارستان رواني بستري بوده است. مدت هاي مديدي از داروهاي اعصاب و روان استفاده مي كرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روي آورد. پيشينه اخلاقي و اجتماعي او بسيار منفي و تاريك است. وي در تئاترهاي ضد اخلاقي و مستهجن نقش ايفا مي كرد. با كمك يكي از دوستانش به نام « رائول سيكساس‌»، مجموعه داستان هاي كمدي سكسي به نام «كرينگ-ها» را منتشر كرد. اين مجموعه آن قدر مستهجن بود كه حكومت وقت برزيل آن را به حال فرهنگ عمومي مردم مضر دانست . رائل و كوئليو را به خاطر انتشار آن ها زنداني كرد. كوئليو چندين بار تصميم به خودكشي گرفت.
نهايتا در يكي از مسافرت هاي خود به اروپا ، ادعا كرد كه در آلمان با هاتفي غيبي ، مردي فرا واقعي ، آشنا شده است. آن مرد چندين بار در مكان هاي مختلف بر او ظاهر گشته و از او خواسته است تا مجددا به آيين كاتوليك ايمان بياورد.
كوئليو تعاملات سياسي فراواني با سران كشورهاي دنيا به ويژه آمريكا و اروپا دارد. در ماه سپتامبر 1999 از كشور اسرائيل ديدن كرد. كتاب هاي او در اين كشور فروش فوق العاده اي داشت. مسؤولان رژيم صهيونيستي از مضامين آن ها حمايت كردند.
در سال 2000 در اجلاس سالانه جهاني سازي داوس (‌سويس ) سخنران مدعو بود. در اين اجلاس است كه شيمون پرز ( رئيس رژيم صهيونيستي ) از او قدرداني مي كند و مي گويد: معنويتي كه شما مبلغ آن هستيد، در خاورميانه براي ما بسيار مفيد است. بدين شيوه مي توانيم صلح و آرامش را در كشور خود حكمفرما كنيم.
8- دالائي لاما :
دالائي لاماي چهاردهم كه نام اصلي او « تنزين گياتسو» است، در سال 1935 ميلادي درشمال شرقي تبت و در خانواده اي كشاورز به دنيا آمد. بر اساس باورهاي سنتي تبتيان در دو سالگي ايشان را به عنوان تجسم دوباره دالائي لاماي سيزدهم ،« توبتن گياتسو»، كه در سال 1932 از دنيا رفته بود ، پنداشتند. بودائيان تبت دالائي لاما را تناسخ بوداي مهر مي دانند. آنان معتقدند كه بوداي مهر براي خدمت به مردم همواره در بدن كسي تناسخ مي كند.
او در سال 1959 دولت تبت را رسما تاسيس كرد و موافقت نامه هاي قبلي منطقه تبت با ارتش چين را ابطال كرد. در سال 1963 نخستين پارلمان تبتيان در تبعيد را شكل داد. او به كشورهاي بسياري مسافرت مي كند و روابط بين المللي فراواني دارد . مي كوشد تا دولت مستقلي در تبت تشكيل دهد كه از سوي مجامع بين المللي نيز به رسميت شناخته شود. غربيان نيز به دلائل مختلف حمايت هاي ويژه اي از او دارند. در سال 1989 جايزه صلح نوبل را به او دادند. از سال 1959 تا سال 1999 بيش از پنجاه دكتراي افتخاري از سوي دانشگاه هاي مختلف غرب دريافت كرده است.
9- فالون دافا :
فالون دافا يا فالون گونگ روشي است كه ادعاي تزكيه ذهن و بدن را دارد.
فالون دافا به معناي « تمرين چرخ قانون » است . اين روش در سال 1992 ميلادي به وسيله شخصي به نام« لي هنگجي» در چين مطرح شد.
فالون دافا مدعي است كه بر پايه سه اصل بنيادين به نام « حقيقت ، نيك خواهي و بردباري » بنا نهاده شده است . براي تزكيه ذهن و بدن پنچ نوع تمرين دارد. او مدعي است انسان ها در بدو خلقت همگي داراي آن سه اصل بنيادين هستند و فطرتي حقيقت جو ، نيك خواه و بردبار دارند. اما بعدا در اثر تعاملات اجتماعي و تغذيه و تربيت هاي خاصي فطرتشان آلوده مي شود. راه بازگشت به فطرت اوليه و سرشت نخستين ، انجام تمرين هاي فالون دافا است.
10- مديتيشن متعالي ( تي . ام ) :
روش معنوي مديتيشن يا تي . ام در سال 1957 در هندوستان توسط شخصي به نام « ماهاريشي ماهش يوگي » ، پايه گذاري شد. تاريخ زندگي ماهاريشي ماهش تاريخي پر از رمز و راز است.تاريخ دقيق تولد وي مشخص نيست . خود وي نيز به عمد تلاش داشت كه پيشينه زندگي خود را در هاله الي از ابهام قرار دهد. در سال 1940 تا سال 1953 تحت تعاليم برخي از مرتاضان و معنويان هندي قرار گرفت . از سال 1957 رسما به آموزش شيوه ابداعي خود پرداخت.
وي نام روش معنوي ابداعي خود را به دليل سادكي و سهولت آن مديتيشن متعالي نهاد. ماهاريشي در اوايل سال 2008 در خانه شخصي خود در يكي از روستاهاي هلند كه گفته مي شود داراي دويست اتاق است ، از دنيا رفت. وي نيز هدف زندگي را توسعه و گسترش شادي و نشاط مي دانست. يكي از بزرگ ترين نمايندگان معنويت هاي سكولار ( ضد ديني ) و مدرن در دنياي جديد ، ماهاريشي ماهش بود.راه و روش ماهاريشي كاملا متأثر از مدرنيته و سازگار با انديشه هاي سكولار و مادي گراي غرب است. وي كوشيده است قدرت هائي همچون « از نظر ها پنهان شدن » ، « پرواز در هوا » ، « تسلط بر نيروي جاذبه زمين » را به صورت علمي آموزش دهد.
براي نقد اين نوع از عرفان هاي كاذب كه به طور عموم داراي خصوصيت مخالفت با دين و چهره سكولاري هستند ،به كتاب هائي كه در نامه قبل خدمتتان معرفي شد ،مراجعه نمائيد. فقط به صورت اجمالي اين مطلب مد نظرتان باشد كه هر چند برخي از آموزه هاي خوب و انساني در برخي از اين مكاتب و عرفان ها وجود دارد لكن با توجه به هدف و راهي كه براي طي مسير تكاملي انسان ارائه مي دهند و نيز با توجه به نقص هائي كه در آموزه هاي خود دارند( كه به طور مثال برخي به جنبه هاي احساسي انسان توجه ويژه و خاص دارند ،در حالي كه جنبه عقلاني انسان را ناديده مي گيرند )‌ از دادن برنامه اي جامع و هم جانبه نگر و كامل عاجزند .
از رساندن شخص به تكامل انساني مورد نظر دين كه از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شده است، ناتوان مي باشند. به خصوص كه برخي از اين فرقه ها در جهت مخالف با هدايت الهي گام برداشته و با توصيه ها و آموزه هاي به ظاهر مفيد هدف و مقصدي غلط و اشتباه به انسان نشان مي دهند، نيز به خاطر نقصي كه در آموزه هاي خود دارند ،باعث انحراف او از مسير تكاملي صحيح مي شوند ؛ در حقيقت به جاي دريا كه عبارت است از هدايت الهي ،با كاسه اي از آب ( آن هم با فرض سالم بودن آن ) به استقبال انسان مي آيند.
البته فرقه اي به نام شيطان پرستي در جهان و نيز در ايران رواج يافته كه به نوبه خود به ريز فرقه هاي بسياري تقسيم مي شود . به لحاظ اين كه اساس آن بر ضديت دين و معنويت است، نمي توان آن را حتي از جمله عرفان هاي كاذب برشمرد.
جهت آگاهي بيشتر به کتاب هاي زير رجوع شود.
1- در آمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي كاذب ، احمد حسين شريفي ، نشر صهباي يقين
2- اكنكار ، سوداگري روحي ( ناگفته هاي اكنكار و پاتوئيچل ) ، دكتر ديويد سي لين ، ترجمه مهندس شهرام قلي زاده .نشر جامعه نگر .

پاسخ سؤال دوم:
نرم شدن دل نشانه قرب به خدا نيست. بلکه از لوازم تحقق اين امر است .از ديدگاه اسلام ارزش انسان به آن است به هدف خلقت كه قرب الهي است نائل گردد و اين كمال انسان است. استاد مطهري (ره) مي گويد: از نظر قرآن انسان موجودي است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتي و نيمه مادي، داراي فطرتي خود آشنا، آزاد، مستقل، امانتدارِ خدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، وجودش از ضعف و ناتواني آغاز مي شود و به سوي قوّت و كمال سير مي­كند و بالا مي رود اما جز در بارگاه الهي و جز با ياد او آرام نمي گيرد. ظرفيت علمي و عملي اش نامحدود است. (2)
سعادت تنها در پيوند با خدا حاصل مي شود كه در قرآن از آن به عبادت تعبير شده است:
"و ما خلقتُ الجن و الانس الا ليعبدون؛ جن و انس را نيافريدم جز آن كه مرا بپرستند". (3) براي رسيدن به كمال نهايي كه نزديكي با خدا است، ابزارهايي لازم است كه عبارتند از:
1- معرفت خدا:
كليد نيل به هدف نهايي معرفة الله است. بدون شناخت خداوند تقرب به او امكان پذير نيست. از اين رو امام علي(ع) مي فرمايد: " اوّل الدّين معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز دين است". (4)
2- تقوا:
براي دستيابي به مقام شكر و نيل به اجر عظيم و احاطه بر مسائل با روشن بيني خاص و كسب موفقيت، قرآن مجيد تقوا را مطرح كرده كه همه اين موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.
3- عبادت:
در حديث قدسي آمده است:
" هيچ بنده اي به عبادتي بهتر از واجبات به من نزديك نشده است. او به وسيله نوافل به من تقرب مي­جويد تا جايي كه او را دوست بدارم، آن گاه گوش شنوا و ديده بينا و دست تواناي او خواهم بود. اگر مرا بخواند، پاسخش مي­دهم و چنانچه چيزي از من بخواهد، ارزاني اش مي دارم". (5)
4- ترك گناه:
بزرگ ترين مانع رسيدن به كمالات، گناه و هواي نفس است، به طوري كه امام صادق(ع) مي فرمايد: "بين بنده و خدا هيچ پرده اي تاريك تر و ترسناك تر از نفس و هوي نيست. براي از بين بردن اين دو وسيله اي مانند احتياج به
خدا و خشوع براي خدا و گرسنگي در روز و بيداري در شب نيست". (6)
حذر از پيروي نفس كه در راه خدا مردم افكن تر از اين غول بياباني نيست .
امام صادق(ع) مي فرمايد: "از هواي نفس بپرهيزيد، همان طوري كه از دشمنان تان مي­پرهيزيد. هيچ چيز دشمن­تر براي مردان از پيروي هواهايشان و نتيجه زبان­هاي شان نيست". (7)
بر اين اساس، دست يابي به كمال، رياضت و مجاهده با نفس مي­خواهد. بزرگان دين براي سير و سلوك مواردي را پيشنهاد كرد­اند كه مهم­ترين آن­ها عبارتند از: خودشناسي، آگاهي، تذكر، تفكر، تولي و تبري، علم به احكام، انتخاب رفيق صالح، پرهيز از گناه، توبه، انجام واجبات، انجام مستحبات و ترك مكروهات، محاسبه و مراقبه، اخلاص، مجاهدت با نفس، نظم، غنيمت شمردن فرصت ها، خدمت به بندگان خدا، توكّل بر خدا، خوشرفتاري با مردم، زهد و قناعت. (8)
در اسلام به پاره اي از عبادات و مستحبات بيش تر تأكيد شده مانند قرائت قرآن، تهجد و شب زنده داري، انجام نوافل روزانه، راز و نياز در دل شب، التزام به اوّل وقت در خواندن نمازهاي واجب، همواره با وضو بودن، رعايت آداب و سنت ها در عبادات، تعقيبات نماز، شركت در نماز جمعه و جماعات، طولاني كردن قنوت و سجده هاي نماز، سه روز روزه در هر ماه، زيارت اوليا، توسل به امامان، صله رحم، ذكر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد. در احاديث آمده است:
خواندن چهار آيه از آخر سوره حشر كه از آيه "لو انزلنا هذا القرآن" شروع شده و تا آخر سوره به پايان مي رسد، هر روز صبح بسيار خوب است. بهتر است در سجده شكر خوانده شود. تداوم اين عمل بسيار مجرب و مفيد است. صد بار لا اله الا الله و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح بسيار مجرّب است. (9)
براي شروع در مراتب بالاتر كمال، ابتدا سعي نماييد در مراتب اوليه، راسخ­تر شده و ثبات قدم بيابيد. سپس برنامه معنوي زندگي خود را به تدريج آغاز كنيد، ابتدا با برنامه هاي سبك تر و پائين تر و بعد از آن كه راسخ شديد و ثبات قدم يافتيد، به مراتب بالاتر بپردازيد. سعي نماييد خود را خسته نکنيد.
در روايات نيز آمده گاهي قلب انسان رو مي­كند و گاهي پشت. اگر قلب رو كرد و آماده است، خود را در راه نوافل قرار داده، اگر پشت كرده و آماده نيست، به واجبات اكتفا كنيد. (10)

پي نوشتها :
1. طه (20) آيه 120.
2. مجموعه آثار، ج2، ص 272.
3. ذاريات (51) آيه 56.
4. نهج البلاغه، خطبه 1.
5. اصول كافي، ج 4، ص 53.
6. سفينه البحار، ج 2، ص 603.
7. اصول كافي، ج 4، ص 30.
8. مهدوي كني، اخلاق عملي، ص 44.
9. همان، ص 341.
10. ميزان الحكمه، ماده قلب، شماره 16960.

با عرض سلام وخسته نباشيد ايام ماه مبارک رمضان را به شما تبريک عرض ميکنم و از شما بزرگواران التماس دعا دارم بنا به حکمت 440نهج البلاغه حضرت علي فرموده که(خواب ديدن ها چه بسا تصميم هاي روز را نقش بر آب کرده است) که سعدي اين مطلب را اينگونه بيان کرده (خواب نوشين بامداد رحيل /باز دارد پياده را ز سبيل) مفهوم عبارات فوق چيست؟ بااين مطالب فوق پس خوابها يا همان روياي صادقه که انسان ميبيندچه مي شود؟ سوال ديگري که از شما بزرگواران داشتم اين بود که براي روياي صادقه که از آينه خبر ميدهد آيا زمان و شرايط خواستي دارد؟ واگر هر وقت خواب آينده را ببينيم به منزله اين است که اين خواب روياي صادقه است؟ با تشکر فراوان ازشما عزيزان و بزرگواراني که شبه ها و سوالات مردم را پاسخ ميدهيد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خواب و استراحت بخصوص در شب، لازم و براي شادابي و نشاط جسم کاملا ضروري است و خداوند شب را براي خواب و استراحت و لذت همبستري با همسر قرار داده است:
وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً(1)
و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم.
جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتا(2)
شب را براى شما لباس قرار داد، و خواب را مايه استراحت.
فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ مِنْ حَرَكَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِيَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَيَكُونَ ذَلِكَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِيَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَة(3)
شب را براي بندگان آفريد تا در آن از حرکت رنج آور و فعاليت هاي خسته کننده بيارمند و آن را لباس قرار داد تا مردم در آن آرام گيرند و خواب راحت کنند و اين سبب آسايش و توانايي ايشان باشد و به لذت و خوشي برسند.
در دين اسلام در همه چيز ميانه روي توصيه شده از جمله در خوابيدن به اندازه متعادل و لازم بايد خوابيد. نه کم خوابي خوب است زيرا بي حوصلگي و فرسودگي مي آورد نه تنبلي و خواب زياد. معمولا دستور العمل پزشکان اين است که بين 6 تا 8 ساعت خواب در شبانه روز خوب و لازم است.
خواب در هيچ وقت شيطاني نيست ولي در آداب خواب سفارش شده با شکم پر نخوابند و بر شانه راست و رو به قبله بخوابند و بقيه آداب خواب را مي توانيد در "حليه المتقين"، باب هشتم و "سنن النبي با ترجمه فارسي"،ص140 تا 145و بحار الانوار،ج73،ص140 -220 ملاحظه کنيد.
در مورد خواب قيلوله در روايت آمده:"القيلوله تورث الغني " که در اينجا خواب قيلوله به خواب و استراحت کوتاه قبل از ظهر تفسير شده و در روايت ديگر آمده "القيلوله تورث الفقر" که در اينجا به خواب و استراحت بين الطلوعين تفسير شده و در روايتي هم آمده " القيلوله تورث السقم" که به خواب آخر شب تفسير شده است و ظاهر "قيلوله به معناي خواب و استراحت کوتاه باشد که در هر وقت مي تواند واقع شود.(4)
پي نوشت:
1. نباء(78)آيه9.
2. فرقان(25)آيه47.
3. صحيفه سجاديه، دعاي ششم.
4.مجمع البحرين ، طريحي، ج3،ص556.

آيا درباره مثلا آقاياني كه الان سران فتنه خوانده مي شوند، مي توان توهين روا داشت. پا را فراتر بگذارم آيا مثلا به خلفاي اهل سنت، به خارج نشين ضد انقلاب، به شاه ملعون مي توان توهين كرد. خيلي عذرخواهي مي كنم مثلا مي توان گفت: اون شاه الاغ و ...؟ حرف هايي از جنس زير آيا مصداق توهين دارد: مصاحبه بی سواد جامع التجاوز با الاغ نیوز *سران فتنه از ابن ملجم فقط خریتش را به ارث برده *فلاني سگ كي باشه. *حق با حاج منصور نیست؛ شما از عمرسعد بدترید.(شهردار فلان شهر) *حاج منصور عزیز که قربانش بروم و فدای یک “یا حسین” اش بشوم، این شبها ورد زبانش به شوخی و جدی شده “کره خر”. آن وبلاگ نویس ۱۵۰ تومانی که حتی به ماه هم دروغ می بندد اما کره خر نیست؛ چون هیچ کره خری دروغ نمی گوید! به صرف عرعر کردن آدمی، نمی توان شان کره خر را پایین آورد. , ... بعد از اين همه صحبت، فردي استناد به قرآن و به گمانم سوره جمعه و انعام كرده است: "خداوند چون که شخصیت واقعی و حقیقت وجودی آن گروه خاص را معرفی می کند و آن ها شخصیت وجودی والایی ندارند تا این گونه سخن، توهین به آن ها باشد." فرض مي گيريم كه من نوعي اصلا مخالف ولايت فقيه هستم و ضد انقلاب آيا مستحق توهين هاي بالا خواهم بود. آيا اگر خدا گروهي را حمار خطاب مي كند ما هم به پيروي از اين آيه اين اجازه را خواهيم داشت؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
وظيفه مسلمانان آن است که در گفتگوها و برخوردهاي اجتماعي اخلاق اسلامي را رعايت و در برابر دشمنان مشترک متحد باشند. اما آنچه را که شما درباره آقاي حاج منصور گفته ايد اطلاعي نداريم، ا ز اين رو در اين باره نمي توانيم اظهار نظر نماييم. افزون بر آن وظيفه ما اظهار نظر درباره گفتار و رفتار افراد نمي باشد. صرف اين که کسي ولايت فقيه را قبول ندارد. و يا از نظام اسلامي انتقادمي نمايد توهين به آن جايز نيست. اسلام- حتي -اجازه نداده است به غير مسلمانان توهين و فحش داده شود. در آيه 108 سوره انعام مي خوانيم: شما مومنان آناني که غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد، مبادا‌ آنان از روي دشمني و ناداني خدا را دشنام دهد» بدينسان رفتار ما بايد نسبت به مخالفان ولايت فقيه مبتني بر اخلاق اسلامي و دور از هر گونه توهين و اهانت باشد. البته در اين ميان از مخالفان ولايت فقيه نيز انتظار مي رود که با مخالفت هاي غير اصولي زمينه توهين و اهانت را فراهم نکنند.
اساسا توهين و فحاشي و لعن و نفرين بر کسي جائز نيست مگر دليل شرعي بر برائت و بيزاري جستن از آن ها داشته باشيم.
در قرآن ظالمان(1)، پيمان‌شكنان‌(2)، كافران(3)، اذيت كنندگان خدا و رسول(4) و تهمت زنندگان به زنان پاكدامن(5)، منافقان(6)، مشركان و فرعونيان(7) لعن شده‌اند.
در روايات نيز بعضي افراد و گرو ه ها مثل ربا خواران ، گواهي دهندگان و شاهدين ربا، مورد لعن قرار گرفته‌اند(8)‍. اين گروه با كردار ناپسند خود، جامعه و نظام اسلامي را چه از نظر اخلاقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي به خطر انداخته‌اند كه نشان مي‌دهد نفرين به امور مهم كلان و افراد خاص( كه مرتكب خطاهاي فاحش شده‌اند) تعلق مي‌گيرد، نه به امور غير مهم و جزئي.

پي‌نوشت‌ها:
1. هود (11) آيه 18.
2. مائده (5) آيه 13.
3. احزاب (33) آيه 64.
4. همان آيه 57.
5. نور (24) آيه 23.
6. توبه (9) آيه 68.
7. فتح (48) آيه 6.
8. ميزان الحكمه، ج 8، ص 508.

صفحه‌ها