كلام

اگر خداوند ازرگ گردن به ما نزدیک تر است و ازهمه چیز ما آگاه است، پس وظیفه دو فرشته نویسنده اعمال ما برای چیست؟

خدا بی‌نیاز و غنی مطلق است،‌ همان طور که از هر گونه نیاز نسبت به هر چیز پیراسته است، از نیاز به فرشتگان نیز منزّه است، زیرا اوّلاً: فرشتگان مثل سایر موجودات، مخلوق و آفریده خداوند هستند. هیچ‌گاه خالق و علت به مخلوق و معلول‌اش نیازی ندارد.
دوم: قرآن کریم از فرشتگان به «بندگان با کرامت و فرمانبردار» یاد کرده و فرمود: «... بل عبادٌ مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛ (1) فرشتگان بندگان ارجمندند، که در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند، و خود به دستور او کار می‌کنند».
بر اساس این آیه فرشتگان، بندگان، فرمانبردار خداوندند. روشن است که خداوند هیچ‌گاه به موجودی که بنده و فرمانبردار اوست، نیازی ندارد.
اما اینکه چرا خداوند فرشتگان را در ساختار مدیریت عالم دارای نقش قرار داده است، سوالی است که قبل از آن باید به اصل فلسفه خلقت فرشتگان پاسخ داد؛ در خصوص فلسفه خلقت فرشتگان باید گفت:
این امر همانند خلقت سایر موجودات، ناشی از فیاضیت مطلق خداوند است، یعنی فیّاضت و بخشندگی خدا که سبب آفرینش همه موجودات شده، خلقت فرشتگان را نیز رقم زده است و از این رو که چنین موجوداتی لیاقت و امکان خلقت را داشتند خداوند ایشان را از این امر محروم نساخت.
اما این که چرا با قدرت نامحدود خداوند، برخی از کارها توسط فرشتگان انجام می‌شود، باید گفت:
همه آنچه به عنوان کارهای فرشتگان برای ما تعریف شده، نوعی ساختار کامل ارتباط موجودات با یکدیگر و نظام مندی در هستی است که در اوج و قله خویش به قدرت و اراده و علم خداوند منتهی می گردد و این بالاترین جلوه از شکوهمندی نظام آفرینش است.
خداوند در عین بی نیازی، سنت ها و قوانینی را در عالم مقرر نموده است. یکی از سنت های الهی آن است که نظام عالم را طبق اسباب و علل مقرر نموده و فرشتگان جزئی از مجموعه اسباب و علل هستند، همان گونه که تأثیر علت ها در عالم طبیعت، جزئی از نظام اسباب و عللی است که خداوند مقرر نموده است، مانند اثر دارو در شفا بخشی. وجود عوامل طبیعی، موجب نیازمندی خداوند نمی شود، پس وجود علل غیر طبیعی (از جمله فرشتگان) نشان نیازمندی خداوند نیست.
هرچند خداوند بدون واسطه هیچ فرشته ای امکان ثبت و ضبط اعمال و رفتارهای آن ها را و ... اما بر اساس ساختار خاصی که در نظام خلقت تعریف نموده و بر اساس جریان یافتن فیض گسترده الهی به موجود محدود و ناقص، فرشتگانی را در انجام این امور به عنوان واسطه قرار داده است. در عین حال چون قدرت و امکان انجام این وظایف توسط آن ها از جانب خود اوست، می توان به طور قطع انجام همه این امور را مستقیما به خداوند هم استناد داد. با توجه به این بیان سر آنچه در پرسش آمده بخوبی روشن خواهد شد.
نکته ی دیگر درباب ناظران وشاهدان اعمال این است که نه تنها خدا وفرشتگان بلکه زمین واعضا ی بدن انسان نیز ناظر و شاهد ماجرای اند ودر قیامت شهادت می دهند. قرآن کریم در این‌باره بیان روشنی دارد:
« یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها » (2) در چنین روزی زمین از حوادثی که در آن رخ داده است خبر می‌دهد، زیرا پرودگارش به آن وحی نموده و او را آگاه ساخته است.
در این آیه از خبر دادن زمین و گواهی او بر اعمال انسان خبر داده شده است و هم به سر به سخن آمدن زمین: « بان ربک اوحی لها » بنابراین معلوم می‌شود زمین به اذن الهی به سخن می‌آید،چه اینکه اعضا و جوارح انسان نیز به اذن الهی به سخن می‌آیند و در مورد انسان شهادت می‌دهند، قرآن کریم در این‌باره به صراحت فرمود:
« و یوم یحشر اعداء الله الی النار فهم یوزعون حتی اذا ما جاؤها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون و قالوا لجلودهم لم شهدتهم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء ؛ (3) روزی که دشمنان خدا به سوی آتش به تدریج روانه می‌شوند. در کنار آتش می‌ایستند تا وقتی همگان به سوی آن آمدند. گوش‌ها و دیدگان و پوست‌های آنان بر کارهای زشت آنان گواهی می‌دهند. آنان به پوست‌های خود اعتراض کرده که چرا بر ضرر ما شهادت دادید؟ در این لحظه از جانب شاهدان پوست‌ها پاسخ می‌شنوند که: ما را خدائی که هر موجودی را به سخن در آورده است، به سخن آورد».
بنا بر این پوست بدن و سایر اعضای بدن و زمین با زبان بی‌زبانی به اذن خداوند گویا می‌شوند و به سخن می‌آیند و درباره اعمال آدمی شهادت می‌دهند.
در اینکه از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی، یکی از شاهدان در قیامت، مکان انجام گرفتن عمل است ،جای تردید نیست.
حال ممکن است این پرسش مطرح شود که مکان که فاقد حس و ادراک است ،چگونه می‌تواند اعمال انسان را درک نماید، و در سرای دیگر بر آن گواهی دهد؟
این نوع آیات و روایات ما را به یک حقیقت رهنمون می‌گردند و آن اینکه تمام موجودات از نوعی ادراک برخوردارند. میزان درک و آگاهی آن ها بستگی به میزان درجه وجودی شان دارد. (4)
مولوی می‌گوید:
جمله ذرات عالم در نهان با تو می‌گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و خوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم (5)
گرچه ما از درک و شعور و گویایی زمین و سایر پدیده‌های زمینی نظیر جمادات بی‌اطلاع هستیم، ولی آنان در واقع هم شنوا و بینا و هم گویا هستند. از این رو اعمال آدمیان را می‌بینند و در قیامت بر آن گواهی می‌دهند.

پی‌نوشت‌ :
1. انبیاء (21) آیه 26 و 27.
2. زلزله (99) آیه 4-5.
3. فصلت (41) آیه 20-22.
4. جعفر سبحانی منشور جاوید،نشر میقات، تهران 1369ش. ج9، ص336.
5. مثنوی معنوی، نشر اقبال تهران 1377 ش . دفتر سوم، ص403.

آیا جمله ی "گاهی لازم است ظلمی شود تا مشروعی آسیب نبیند" درست است؟ لطفا یک مثال بزنید.

اگر درست است آیا ولی فقیه می تواند از این قاعده استفاده نماید؟ در چه زمانی؟

پاسخ:
اين جمله يعني می توان با دست نجس، دست به عملی پاك زد؛ یعنی ظلمی رو برپا كنیم تا عدالتی باقی بماند! شاید بتوان گفت چیزی شبیه به اين كه كسی فحش بدهی تا مؤدب شود! این تفكر شرك آلود و التقاطی است، مانند شرایطی است كه كسی بخواهد با شراب خواری از سنت نبوی پاسداری كند.
اگر هدف، برقراری عدالت و گسترش حق است، پس چرا باید لازم شود كه ما عملی ناحق مرتكب شویم یا ظلم كنیم، و اگر چنین كنیم، پس عملاً در حال عمل علیه همان هدف اولیه هستیم و این یعنی حركت در جهت خلاف آن هدف،
پس عملاً كسانی كه چنین استدلال و تحلیل هایي دارند، خطرناك ترین دشمنان نظام هستند و باید از این افراد به جد ترسید و بر حذر بود.
حكومت اسلامي و در رأس آن ولي فقيه از چنين رفتاري مُبرّا هستند.
شايد منشأ اين توهّم نسبت به ولي فقيه و حكومت اسلامي مسأله مصلحت باشد لازم است در اين باره توضيح دهيم:
مصلحت از جمله مفاهیم مهم و عمده ای است که در اندیشه سیاسی اسلام، دارای اعتبار زیادی می باشد.
(مصلحت) از ماده (صلح) گرفته شده و (صلاح) به معنای (ضد فساد) است. (مصلحت) یعنی (صلاح) که جمع آن (مصالح) می باشد.(1)
مصلحت عبارت است از تدبیری که دولت اسلامی به منظور رعایت منافع معنوی و مادی جامعه اسلامی و در راستای اهداف شرع مقدّس، اتخاذ می کند.(2)
مصلحت در سیرة معصومین (ع)
مصلحت در سیرة معصومین (ع) جایگاه مهم و نقش مؤثری دارد. بسیاری از برخوردها و موضع‌گیری‌های ائمه (ع) در خصوص احکام بر اساس مصالح و مفاسد می‌‌باشد. در ذیل به چند نمونه اشاره می‌شود:
1) از حضرت علی (ع) در مورد سخن پیامبر (ص) که فرمود: «موی سپید خود را با خضاب کردن تغییر دهید و خود را همانند یهود نسازید» پرسیدند، امام فرمود: «پیامبر این سخن را زمانی فرمود که دینداران اندک بودند، اما اکنون که قلمرو دین گسترش یافته و پایه‌های آن استوار گشته است، هر کس به میل خود رفتار کند». (3)
2) روش پیامبر (ص) در برخورد با یهودیان بنی‌قریظه پس از پیروزی، با روش وی در برخورد با مشرکان مکّه پس از پیروزی بسیار متفاوت بود. پیامبر در مورد یهودیان بنی‌قریظه، دستور قتل ‌عام مردان آن ها را صادر نمود؛ با وجود این که در زمان فتح مکه در برابر شعار «الیوم یوم الملحمه» شعار «الیوم یوم المرحمه» را فریاد می‌زند و خطاب به مشرکین مکه می‌فرماید: «انتم الطلقاء» و عجیب‌تر این‌که به دستور پیامبر پرچم امان در خانة ابوسفیان برافراشته می‌شود و بالاتر آن‌که برای رهبران و اشراف قریش سهمی از زکات به‌ عنوان سهم «مؤلفة قلوبهم» منظور می‌کنند.
3) امام کاظم (ع) در مورد علت پذیرفتن جایزه‌ای که خلیفه جائر به وی داد، می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر این جهت نبود که عزب‌های فرزندان ابوطالب نیاز به ازدواج دارند تا این‌که نسل آن ها منقطع و منقرض نگردد من این جوائز را قبول نمی‌کردم».(4)
4) امام علی (ع) فرمود: «در دارالحرب بر مسلمانان اجرای حدّ نشود، مبادا آنان تحریک شوند و به محاربان بپیوندند».(5)
مهم ترین عرصة جولان‌گری و نقش‌آفرینی مصلحت، در احکام حکومتی است، زیرا احکام حکومتی در دائرة مصلحت‌های جامعة اسلامی مشروعیت دارد و در خارج از آن مشروعیتی ندارد. باید حکم حکومتی و (قلمرو اختیارات حاکم اسلامی در تشخیص مصلحت) مسائلی از این قبیل معلوم گردد.
مفهوم شناسی حکم حکومتی
«احکام حکومتی تصمیماتی هستند که ولی امر در سایة قوانین شریعت و رعایت موافقت آن ها به حسب مصلحت وقت، اتّخاذ می‌کند و طبق آن ها مقرراتی وضع نموده و اجرا می‌کند ... مقررات نام برده، لازم‌الاجرا و مانند شریعت، دارای اعتبار می‌باشند، با این تفاوت که قوانین آسمانی ثابت و غیر‌قابل تغییر است؛ اما مقررات وضعی حکومتی ‌قابل تغییر و در ثبات و بقا تابع مصلحتی می‌باشد که آن ها را به وجود آورده است».(6)
نقش مصلحت در احکام حکومتی:
از ویژگی‌های حکومت اسلامی این است که در رأس حکومت، شخصی قرار دارد که از ‌جانب خداوند بر جامعة اسلامی دارای ولایت است. طبق آیات و روایات متعدد، پیامبر و امامان معصوم از جانب خداوند بر مردم ولایت دارند.
از این آیات و روایات استفاده می‌شود، خداوند برای پیامبر (ص) و ائمه (ع) نسبت به مردم جعل ولایت کرده است؛ معنای ولایت این است که پیامبر و امام سرپرست و صاحب ‌اختیار امت اسلامی هستند. از این روی هر آن چه به منافع و مصالح امت بر‌می‌گردد به ولی آن ها مربوط است و با وجود ولی و اراده و تصمیم او، خشنودی یا ناخشنودی مردم اعتباری ندارد.
از ادلة ولایت فقیه استفاده می‌شود؛ اختیاراتی که پیامبر (ص) و ائمه به عنوان «ولی امر مسلمین» داشته‌اند، به فقیه جامع‌الشرایط رهبری نیز داده شده است؛ لذا ولی ‌امر مسلمین اعم از پیامبر، امام و ولی فقیه این اختیار را دارد که در دائره مصلحت جامعه اسلامی، مقرراتی وضع و همگان را به انجام آن الزام نماید.
بنابراین موضوع حکم حکومتی «مصلحت اجتماعی» است و همان‌گونه که برخی از فقها فتوا داده‌اند، اگرچه دخالت در اموال و انفس مردم بدون طیب نفس و رضای آنان شرعاً حرام است؛ امّا به مقتضای ادلّه ولایت، ولی امر در صورت تشخیص مصلحت، اجازه دارد، بدون جلب رضایت آنان در ارتباط با اموال و انفس آن ها تصمیم‌گیری نماید.
حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا ولی امر در صورت تشخیص مصلحت می‌تواند بر خلاف حکم شرعی ‌الهی، حکم صادر نماید یا موقّتاً به کنار گذاشتن و تعطیل آن فرمان دهد؟ برخی از فقها به جواز و برخی دیگر به عدم جواز حکم نموده‌اند.
امام خمینی می‌فرماید:
«اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض کرد، حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه ‌به نبی اسلام (ص) یک پدیدة بی‌معنا و بی‌محتوا باشد و اشاره می‌کنم به پیامدهای آن که هیچ ‌کس نمی‌تواند ملتزم به آن ها باشد ... باید عرض کنم حکومت، شعبه‌ای از ولایت مطلقة رسول‌ الله (ص) است و یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز، روزه و حج است. حاکم می‌تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است، خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می‌تواند مساجد را در مواقع لزوم تعطیل کند و مسجدی را که ضرار باشد، در صورتی که بدون تخریب رفع نشود، خراب کند ... حکومت می‌تواند هر امری را چه عبادی و چه غیر‌عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنین است، جلوگیری کند. از حج که از فرائض مهم الهی است ،در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً جلوگیری کند. آن چه گفته شده تاکنون یا گفته می‌شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقة الهی است. آن چه گفته شده که شایع است مزارعه، مضاربه و امثال آن ها با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می‌کنم فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است». (7)
از جملات امام خمینی استفاده می‌شود، نفس ادله ولایت مطلقه فقیه دلالت بر این دارد که ولی امر در حوزة مسائل اجتماعی در دائرة مصالح جامعه دارای اختیارات مطلقه است و در صورتی که مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب کند، می‌تواند بر خلاف احکام شرعی، فرمان صادر نماید و مقرراتی وضع کند. مقتضای قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز همین است؛ (در اصل112ق.ا. دربارة مجمع تشخیص مصلحت)
البته همان گونه كه بيان شد، در تمامي موارد احكام مصلحتي صلاح جامعه اسلامي و مسلمانان در وضع اين قوانين رعايت شده است و در وضع اين قوانين مصلحتي ظلم به كسي نبوده و نيست.

پی نوشت ها:
1. در این ارتباط نگاه کنید به ماده (صلح) در: لسان العرب و القاموس المحیط والمفردات فی غریب القرآن.
2. شیخ جعفر حلّی (محقق)، معارج الاصول، ص 221. حکومت در اسلام، ص 34، محمد ابوحامد غزالی، المستصفی، ج 1، ص 174.
3. نهج البلاغه، کلمات قصار 17.
4. وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 12، ص 159.
5. طوسی، تهذیب الاحکام ، دار الکتب الاسلامیه ،ج10، ص 46.
6. طباطبایی، معنویت تشیع، ناشر: تشیع،1354 ، ص 64.
7. صحیفة‌ نور ،ج20، ص170.

اسلام با شمشیر وارد ایران شد. در پذیرش آن ایرانیان مجبور شدند. به کسی فرصت ندادند که توفیق پذیرشش را داشته یا نداشته باشد.اسلام تماما دستور است . و می گوید اگر کسی از حرف خدا پیروی نکند ذوب مذاب به حلقش میریزند. از تار مویش آویزانش می کنند ...پیروان این اسلام چه کسانی هستند . شش میلیارد انسان روی کره زمین نفس می کشند از این جمعیت کشورهای آسیایی و آفریقایی بیشترین جمعیت مسلمان را دارند که از این بین بیشترین درصد اهل تسنن هستند این چه اسلامی است که فقط کشورهای جهان سوم ، فقیر ،؛ عقب مانده ، وحشی طرفدار آن هستند. اسلامی که قطع دست دزد فرمان می دهد، اسلامی که مرد حق تعدد زوج دارد اما زن اگر خلافی کند حکمش سنگسار است ، اسلامی که دیه زن و مرد را برابر نمی داند ، اسلامی که تا پدر رضایت ندهد دختر حق ازدواج ندارد ، ....این اسلام نقاط مبهم آنقدر دارد که پذیرشش به این راحتی نیست...

پاسخ1:
متاسفانه نامه شما حاوي سوالات و ادعاهاي متعدد و بي دليل دوستتان است که پاسخ به همه اين ادعاها و سوالات تکراري که قرن هاست به آن ها پاسخ هاي مبسوط و روشني داده شده مجال وسيعي را مي طلبد؛ ما سعي مي کنيم در حد امکان به بخش هاي اصلي آن پاسخ دهيم:
اسلام آوردن ايرانيان آن گونه که برخي نوشته­اند، به زور شمشير نبود. اين گونه تاريخ‏نگارى، شيوه مستشرقان است و هدف آنان اين است که اسلام را آيين شمشير معرفى کنند.
اصولا در منطق اسلام در پذيرش دين اجباري نيست. قرآن کريم فرمود: «لا اکراه في الدين قد تبيّن الرشد من الغي؛ (1) در دين هيچ اجباري نيست، و راه از بيراهه بخوبي آشکار شده است». اسلام اجبار در دين را به هيچ وجه قبول ندارد؛ بنا بر اين جنگ ها و برخي فشارها در برابر کفار و... براي تحميل دين و وادار کردن آنها به پذيرش اسلام نبوده است.
شاهد اين سخن آن است که در تاريخ اسلام ديده مي شود مسلمانان هنگامي که شهرها را فتح مي کردند ، پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمانان آزاد مي گذاشتند، حتى نويسنده کتاب «تمدن اسلام و عرب» که يک مسيحي است، مي نويسد:
رفتار مسلمانان با جمعيت هاي ديگر به قدري ملايم بود که رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشکيل دهند. (2)
در برخي تواريخ آمده :
جمعي از مسيحيان که براي گزارش‌ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر رسيده بودند ، مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر در مدينه انجام دادند. (3)
در خصوص حمله به ايران هم بايد توجه داشت اين حمله در زمان حکومت پيامبر يا امامان معصوم انجام نشد و نمي توان اصل اين حمله را از منظر اسلام کاملا تاييد نمود ، اما در عين حال در حمله به ايران بحث تحميل دين و عقيده مطرح نبود . اصولا مسئله ايرنيان با مشرکان مکه کاملاً‌ متفاوت بود. زيرا ايرانيان زرتشتي بودند که به عنوان اهل کتاب به رسميت شناخته شدند ؛ به همين خاطر تا ساليان و قرن هاي بسيار و حتي امروز نيز زرتشتيان در اين کشور زندگي کرده و مي کنند .
هر چند امکان دارد در جريان جنگ و نبرد سپاه اسلام که توسط غاصبين خلافت هدايت مي شد ،اشتباهاتي رخ داده باشد ، اما مسلم است تا سال ها بعد يعني در زمان خلافت حضرت علي عليه السلام غير مسلمانان زيادي در ايران زندگي مي کردند وحضرت به واليان خود در مورد چگونگي برخورد با آنها دستور اخلاقي و قانوني ارائه مي داد . اين نمونه ها با اجبار به اسلام آوردن مردم ايران منطبق نيست .
3. عموم مردم ايران در برابر مسلمانان، مقاومت نکردند . به اين جهت، دين اسلام زود در ايران پيشرفت کرد. علت شکست نيروهاي نظامي حکومت ايران، ناتواني نظامي آنان و يا تنها روحيه قوي مسلمانان نبود، بلکه علت اصلي شکست نيروهاي جنگي ايران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضي بودن مردم ايران از حکومت و آيين خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتي گاهي با مسلمانان همکاري مي‏کردند. (4)
3. مردم ايران، در زمان بعثت و حيات حضرت رسول (ص)، به اسلام توجه کردند و به تدريج و با ميل و رغبت آن را پذيرفتند. اولين کسي که از ايرانيان اسلام آورد، سلمان فارسي بود (5) که يک فرد عادي نبود. از پيشوايان ديني محسوب مي شد و اسلام آوردن وي به طور طبيعي در ديگر ايرانيان نيز اثر داشت ؛ حتي مردم برخي مناطق ايران که هيچ گاه توسط سپاه اسلام فتح نشد مانند منطقه طبرستان و شمال ايران قبل از بسياري از مناطق ديگر به اسلام و حتي تشيع گرايش پيدا کرده ،با طيب خاطر مسلمان شدند و بر اين عقيده باقي ماندند .
در نتيجه بايد گفت داستان کيفيت اسلام آوردن مردم ايران نه به زور شمشير که به جهت حقانيتي بود که ايرانيان در اسلام مشاهده نمودند و به همين خاطر مسلمان شدند. بسياري از آنان که به شدت تحت ستم نظام ساسانى قرار داشتند و دنبال دگرگوني وضعيت موجود بودند ،از سپاه اسلام استمداد نمودند و يک نظام سلطه‏گر و تحميلى را برانداختند و آزادى را براى مردم ايران به ارمغان آوردند.
به نوشته برخي از مورخان:
وقتى سپاه اسلام وارد ايران شد، ايرانيان به نفع سپاه عدالت خواه اسلام و بر ضد دولت ستم پيشه ساساني کوشيدند. از جمله:
چهار هزار سرباز ايرانى از ديلم با پيمودن صدها کيلومتر راه خود را به سپاه اسلام رساندند و به يارى آنان شتافتند. شاه ايران را يک آسيابان ايرانى به قتل رساند.
پيروزى مسلمانان در جنگ‏هاى صدر اسلام به دليل برترى نظامى و تسليحاتى نبود. آن چه که موجب بسط و گسترش سريع اسلام در آن عصر گرديد، شعارها و برنامه‏هاى اسلام بود که به سرعت بر عقايد خرافى و جامعه طبقاتى آن روز چيرگي مى‏يافت. مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مى‏گرويدند. قبل از آن که مرزهاى جغرافيايى ايران و يا روم فتح گردد، دل هاى مردم به واسطه تعاليم برحق و فطرى اسلام فتح شده بود. آن چه پيشرفت اسلام را تسهيل مى‏کرد، فتح دل ها بود.
يکي از نشانه هاي حقانيت پذيرش اسلام توسط ايرانيان و عدم اجبار آنان، تلاش هاي بسياري است که توسط ايرانيان براي گسترش اسلام به بسياري از نقاط جهان انجام شد، مانند کشورهاي آسياي جنوب شرقي و برخي مناطق آفريقا. ملتي که به زور دين و عقيده ايي را بپذيرد، هيچ گاه براي گسترش آن تلاش نمي کند. بسياري از علوم و دانش هاي اسلامي توسط ايرانيان پايه گذراي يا گسترش يافت.

پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 256.
2. گوستاولوبون ، تمدن اسلام و عرب ؛ به نقل از، آيه الله مکارم، تفسير نمونه،نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران 1379ش ، ج2، ص282
3. همان.
4. خدمات متقابل ايران و اسلام، شهيد مطهري، ص 76 نشر صدرا1387 ش.
5. تاريخ طبري، نشرمطبعه الاستقامه قاهره 1358 ق، ج 2، ص 295.

پاسخ2:

ظاهرا دوست شما زحمت کمترين تامل و دقت و مراجعه به منابع اسلامي را نيز به خود نداده؛ زيرا دين اسلام بر خلاف بسياري از اديان موجود که همه جانبه نبودهو منابع فعلي انان خالي از بسياري از ابعاد ضروري در زندگي پيروانشان است؛ داراي ابعاد و زمينه هاي گوناگوني است که بخش دستورات عملي تنها يک بخش از ابعاد مختلف اين دين کامل است.
اصولا بخش عمده منابع ديني اسلام يعني قرآن و سنت را بخش معارف و باورهاي عقلي و فکري به خود اختصاص داده است که در اين بخش دستور و توصيه و قانوني وجود ندارد و تنها انسان ها تشويق به فکرو انديشه و تامل شده اند تا حقيقت را به مدد عقل و خرد خود دريابند.
بخش گسترده و مبسوط ديگري که در اسلام و منابع آن وجود دارد، بخش اخلاقيات است که توصيه هاي گوناگون تربيتي و اخلاقي و رفتاري در خصوص ارتباط فردي و اجتماعي و تنظيم روابط صحيح با خانواده و بستگان و دوستان و همه انسان ها حتي ديگر موجودات عالم در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.
در کنار اين دو قسمت بخش دستورات عملي و فروع فقهي و تکاليف شرعي هم به هدف تکامل روحي و معنوي انسان و تنظيم نمودن مسير صحيح حرکت انسان و در عين حال برخورداري از بيشترين بهره در مسير زندگي دنيا و رسيدن به سعادت ابدي در آخرت هم تدوين شده که در اين بخش مفصل و مبسوط اعمال انسان به 5 قسمت واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح تقسيم مي شود که تنها بخش لازم و دستوري آن همان دو قسمت واجب و حرام است؛ در نتيجه بسياري از دستورات اسلام در اين بخش دستورات قطعي و لازم نبوده و تنها توصيه به رعايت آن ها شده است.
به علاوه در همان بخش حلال و حرام نيز تنها براي تکاليفي که جنبه اجتماعي داشته و به نوعي مصالح عمومي جامعه و آزادي هاي ديگران با آن ملازمه دارد، مجازات هايي براي تخلف از ان وضع شده و الا در مورد تکاليف شخصي و کاملا فردي و در حريم خصوصي حکومت اسلامي مجازاتي براي فرد ندارد و البته مجازات هايي به عنوان عذاب اخروي براي اين گناهان و تخلفات، مطرح شده که تنها مخاطب اين هشدار الهي، وجدان خود فرد است و بس؛ و او در مقام عمل آزاد است که به اين تخلفات دست بزند يا تقوا داشته و از عذاب الهي بترسد و چنين نکند.
البته ناگفته نماند که لازمه قطعي هر گناهي عذاب هاي سخت اخروي نيست. بلکه خداوند از لطف و رحمت خود را ههاي گوناگون توبه و بازگشت و تطهير کردن خود از گناهان را پيش روي انسان قرار داده است و اگر انسان ذره اي توجه و دقت داشته باشد مي تواند با تغيير و تصحيح رفتار، خود را از اين عذاب ها برهاند.
خداوند درجاي جاي قران به اين حقيقت اشاره فرموده است از جمله مي فرمايد:
« وَ الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ ؛ (1) و آن ها كه گناه كردند، و بعد از آن توبه نمودند و ايمان آوردند، (اميد عفو او را دارند زيرا) پروردگار تو، در پى اين كار، آمرزنده و مهربان است».
البته بايد دانست که وجود اين وعده هاي عذاب و ترساندن بشر از عذاب هاي گوناگون هم لازمه رحمت الهي است و نوعي ضمانت اجرايي براي عمل انسان به دستورات خداوند محسوب مي گردد و مهم ترين عاملي است که انسان ها را از اشتباه و خطا باز مي دارد و به نوعي ضامن حرکت آنان در مسير صحيح هدايت و صلاح محسوب مي گردد و در نتيجه آنان را به سعادت ابدي و بهشت جاويدان منتهي مي سازد.

پي نوشت :
1. اعراف (7) آيه 153.

پاسخ3:
اولاً: ملاک حق و باطل بودن يک عقيده تعداد گروندگان به اين دين يا نژاد و سطح رفاه اجتماعي آنان نيست . تعداد پيروان يك عقيده نه دليلي بر حقانيت آن عقيده است و نه دليلي بر نادرستي آن چنان كه اکثر ساکنان خاور دور را بت پرستان و گاو پرستان و ساير منکران ماوراي طبيعت تشکيل مى دهند . به علاوه اکثريت مردم کشورهاي جنوب شرقي آسيا مانند چـيـن بـا جـمـعيت متجاوز از يک ميليارد يا کمونيست و منکر خدا هستند و يا به نوعي تفکرات بودايي و يا شبه بت پرستي دارند و بخش عمده اي از مردم هندوستان که در زمره يکي از اقتصادهاي رو به رشد است را گاو پرستان و بت پرستان تشکيل مى دهند . آيا اين کثرت جمعيت يا منزلت اجتماعي و پيشرفت اقتصادي دليلي بر حقانيت و درستي اين تفکرات است ؟
بسياري از ظواهر امر و شرايط کنوني افراد و ملت ها نتيجه شرايط خاص زماني و مکانبي و عارضي است که به هيچ وجه نمي تواند معيار حقيقت و درستي تفکر و انديشه آنان قرار بگيرد ؛ حضرت علي (ع ) در کلام نغزي در اين خصوص فرمود: حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس ، اهل حق را خواهي شناخت . باطل را بشناس ، اهل باطل را خواهي شناخت. (1)

ثانيا : شواهد تاريخي به خوبي نشان مي دهد که اسلام به رغم همه مشکلات دروني و انحرافات فکري و رفتاري که درون خود و در ابتداي شکل گيري به آنها دچار شد، به پيشرفت هاي عجيب و گوناگون فکري و علمي و فرهنگي رسيد و توانست جاي پايي حتي در مرکز امپراتوري مسيحيت پيدا کند اما افسوس که انحرافات عميق فکري و عملي به زودي عامل تزلزل و شکست را در حکومت مسلمانان در اين ممالک رقم زد و انحرافات و نزاع ها به عقب ماندگي و سرخوردگي مسلمانان و برتري دشمنان بر آنها منتهي گشت . اما در هر حال دوران طلايي حکومت مطلق مسلمانان بر همه کرسي هاي علوم تجربي و انساني حقيقتي غير قابل انکار در تاريخ است ؛ براي بررسي شواهد گوناگون تاريخي اين امر مي توانيد به کتاب مشهور « تاريخ تمدن » نوشته ويل دورانت و يا کتاب « سيماي تمدن غرب » نوشته استاد سيد مجتبي موسوي لاري مراجعه بفرماييد .

ثالثا وضع مسلمانان کنوني نيز بايد در فضايي درست و منصفانه تحليل و بررسي گردد ؛ منطقي آن است که در اين مقايسه وضع فرهنگي و اقتصادي و تمدني مناطق گوناگون عالم را منصفانه مورد بررسي قرار دهيم ؛امروزه بين کشورهاي جهان، اغلب کشورهاي جهان سوم در آسيا و آفريقا و آمريکاي جنوبي هستند که تنها بخشي از آنها کشورهاي اسلامي محسوب مي گردند ؛ فقير ترين و عقب مانده ترين کشورهاي جهان در آفريقا به سر مي برند که دين اغلب آنها مسيحي است و البته کشورهاي مسلمان هم بين آنها وجود دارد .
اما در هر صورت بخش عمده آفريقاي جنوبي و آمريکاي جنوبي وجنوب شرقي آسيا که از وضع نابسامان اقتصادي و فقر شديد فرهنگي رنج مي برند ، داراي مذاهب غير اسلامي هستند . به علاوه در بين کشورهاي اسلامي، کشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه وجود دارند که در عين رويکرد اسلامي ، داراي ترازهاي مثبت و قابل قبول رشد و توسعه شده اند .
نبايد فراموش کرد که موقعيت خاص کشورهاي اسلامي و وضع جغرافيايي آنها و قرار گرفتن در منطقه بسيار حساس خاورميانه و دارا بودن منابع عظيم زير زميني و برخورداري از موقعيت خاص ژئوپولوتيک اين کشورها باعث شده که همواره چشم طمع کشورهاي ديگر به منابع و ذخائر اين کشورها باشد .در طول تاريخ گرفتار تهديدها و فشارها و انواع رفتارهاي استعمار گونه ديگر کشورها باشند. اين خود عامل اصلي بسياري از عقب ماندگي هاي اين کشورهاست .
وضع خاص برخي کشورهاي جنوب شرقي آسيا و دور بودن از حساسيت هاي جغرافيايي باعث شده که اغلب کشورهاي اين منطقه فارغ از دين ومليت خاص خود به پيشرفت هاي قابل توجهي برسند، چه کشورهاي غير اسلامي مانند ژاپن و تايوان و... و چه کشورهاي اسلامي نظير مالزي واندونزي .

رابعا در حقانيت تعاليم اسماني اسلام همين بس که اقشار فرهيخته و تحصيل کرده در بسياري از کشورها گرايش روز افزوني را به سوي اسلام دارند . آمارها نشان مي دهد که گرايش به اسلام - به رغم حجم سنگين تبليغات و حمله هاي رسانه اي عليه اسلام - در کشورهاي غربي بالاترين رقم را به خود اختصاص داده است تا جايي که برخي مسئولين در کشورهاي اروپايي نسبت به مسلمان شدن اروپا در دهه هاي آتي هشدار داده اند .
کارل اليس » ( Carl Ellis ) ، محقق برجسته امور اديان در آمريکا و نويسنده کتاب « اسلام در آمريکا » گفته است :
« جميعت مسلمانان آمريکا رشد 6 درصدي دارد که 80 درصد آن ، مربوط به افرادي است که تازه از مسيحيت به اسلام گرويده اند و 20 درصد مربوط به مسلمانان مهاجر است . اگر اسلام اين رشد را حفظ کند ، تا 17 سال ديگر ، در چندين شهر بزرگ آمريکا ، جميعت مسلمانان بيش تر از جميعت مسيحيان خواهد شد » .
"هنري کيسينجر" ، وزير خارجه اسبق آمريکا ، در مقاله اي در سال 1990 نوشته است : " در ده سال آينده ، افزايش چشمگير جمعيت مسلمانان ، بزرگ ترين هشدار براي آمريکا خواهد بود . " يکي از رسانه هاي محافظه کار آمريکا نيز خطاب به دولتمردان آمريکايي مي گويد : " به زودي مردم آمريکا ، با صداي اذان از خواب بيدار خواهند شد ! " (2)
با وجود اين آمارهاي روشن و شواهد ارائه شده بي پايه و اساس بودن اين ادعا که :"فقط کشورهاي جهان سوم ، فقير ، عقب مانده ، وحشي طرفدار اسلام هستند" به خوبي روشن مي گردد .

پي نوشت ها :
1. مجلسي، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج22 ،ص105.
2. http://dari.irib.ir/index.php/2010-08-14-07-09-55/2010-08-14-07-13-02/22...

پاسخ4:
اما در نهايت دوست عزيز شما در ادامه طرح ادعاهايي بي دليل و بدون تامل و انديشه خود مواد گوناگوني که معمولا در سايت هاي اسلام ستيز مطرح است را رديف کرده و خواسته در نهايت اين نتيجه را بگيرد که "اسلام نقاط مبهم آن قدر دارد که پذيرشش به اين راحتي نيست".
در مورد اين بخش بايد گفت که مسلما بديهي ترين و روشن ترين بخش هاي هردين و تفکري هم براي کسي که نخواسته به درستي اين دين را بشناسد مبهم و ناشناخته است و اين امر اختصاص به اسلام ندارد و هر کس مي تواند در مورد هر عقيده اي بودن بررسي و تحقيق و شناخت همين حرف را بزند.
مشکل کار آنجاست که در يک دين عقايد و باورها در منابع اصلي به گونه اي مبهم و غير قابل توجيه و دفاع مطرح شده باشد که نتوان با دقت و برسي در خود اين منابع اين ابهامات را برطرف نمود؛ درحالي که در اسلام همه اين سوالات و ابهامات اوليه با اندکي تامل و دقت و شناخت صحيح دستورات ديني قابل حل و رفع است و اتفاقا فلسفه عميق اين دستورات بر افراد منصف و به دور از پيش داروي آشکار گرديده است.
ما در اين بخش قصد پاسخ به تک تک اين موارد را نداريم و از اين دوست عزيز يا از خودتان مي خواهيم که در صورت تمايل در نامه هاي بعد هر يک از اين موارد را که خواستيد مطرح نماييد تا به طور کامل و مبسوط به توضيح و تبيين آن بپردازيم؛ اما در پايان چند نکته مختصر را به عرض مي رسانيم:
1- مساله مجازات ها و قوانين جزايي در همه اقوام و ملل بشري بوده و هست و در همه اديان آسماني هم کم و بيش اين قبيل مجازات ها در برابر رفتارهاي مجرمانه وجود دارد ؛نگاهي کوتاه به منايع ديني ساير اديان نشان ميدهد که در برابر جرايم گوناگون حتي جرايمي به ظاهر ساده مجازات هاي سنگيني وضع شده بود ؛ مثلا در کتاب مقدس يهوديان و مسيحيان مجازات سنگسار براي جرائمي مانند : جادوگرى ( سفرلاويان 27:20)، كفرگويى (همان، 24: 16)، حرمت‏شكنى روز سبت (اعداد، 15: 35)، بت‏پرستى (تثنيه، 13: 9- 10; 17: 5)، پسر لجوج و سركش (همان، 21: 21) در نظر گرفته شده يا مجازات قطع دست براي برخي جرائم به صراحت مطرح شده ؛ در کتاب مقدس آمده :
« اگر دو شخص با يكديگر منازعه نمايند و زن يكى پيش آيد تا شوهر خود را از دست زننده‏اش رها كند و دست‏خود را دراز كرده، عورت او را بگيرد، پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند » (سفر تثنيه، 25: 11- 12) .
حتي در زمان کنوني هم در همه کشورهاي جهان و حتي در قوانين کشورهاي به اصطلاح دموکراتيک جهان هم مجازات هاي گوناگوني به شکل قانوني وجود داشته و اعمال مي شود که چه بسا شکل و ماهيت انجام برخي از اين موارد در نظر ديگر ملل و اقوام جهان غير انساني و خشن باشد .
به عنوان مثال در کشور چين هرساله تعداد قابل توجهي از مسئولين اين کشور به خاطر تخلفات مالي و رشوه و اختلاس که نوعي دزدي از اموال عمومي است اعدام مي شوند و اين امر کاملا قانوني و در اين کشور پذيرفته شده است و هرچند ممکن است از منظر سايرملت ها حکمي بسيار خشن و سخت باشد. اما براساس قانون اين کشور منطقي و صحيح است.
پس خرده گيري سطحيو عوامانه بر قوانين خاص اسلام که خود داراي شرايط و قيوح و جزييات بسيار است بي معنا است.
2- عبارت "زن اگر خلافي کند حکمش سنگسار است " نشانه عمق بي اطلاعي ايشان از دستورات حقوقي و جزايي اسلام است؛ زيرا از نظر اسلام حکم سنگسار در موارد بسيار محدودي اجرا مي شود و در آن هم هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست و هر کدام از زن و مرد مبتلا به جرم زناي محصنه شوند و اين امر ثابت گردد، محکوم به سنگسار خواهند بود و ساير تخلفات جنسي هم در بين زنان و مردان مشترک است؛ يعني اگر زنا در حد محصنه نباشد، هر دو به صد ضربه شلاق محکوم خواهند بود.
براي آگاهي بيش‎تر در اين رابطه مي توانيد به كتاب: "حقوق جزايي در اسلام" نوشته عباسعلي محمودي ( ج 1، ص 41 به بعد ) مراجعه نماييد.
اما در مورد امکان ازدواج مجدد براي مردان و ساير موارد در صورت تمايل شما مي توانيم به گفتگو بنشينيم .

با سلام و عرض ادب:

1ـ انتخاب رهبر که مشخص است ولی انتخاب ولی فقیه مطلقه با کیست؟ 2ـ آیا با امام زمان است؟ 3ـ آیا با مجلس خبرگان رهبری که منتخب مردم اند هست؟ 4ـ اگر با مجلس خبرگان هست چه طور می توان گفت بین اکثر علما و مراجع اجماع وجود دارد حال آنکه بسیاری از علما و مراجع شاخص اصلا در انتخابات خبرگان کاندیدا نمی شود و کلا در مجلس حضور ندارند؟ 5ـ آیا رهبر حکومت و ولی فقیه یکی هستند؟ 6ـ آیا احتمال دارد روزی ولی فقیه شخصیتی باشد و رهبر کشور و حکومت شخصی دیگر؟ 7ـ درآخر با امید تحقق پیدا نکردن موضوعیت این سؤال، اگر خدا ی ناکرده درفقدان رهبر عزیز فعلی مجلس خبرگان با بی درایتی و یا بی بصیرتی اکثر مردم دست افرادی مشکل دار بیفتد و خدای ناکرده رهبری مثلا اصلاح طلب یا متمایل به غرب و امثال اینها که خلاصه با معیارهای اصیل اسلامی و انقلابی فاصله داشته باشد ( مثل آقایانی که الآن در سیاست کم هم نیستند) وضعیت برخورد مؤمنین و ارادتمندان به انقلاب و امام چیست؟ آیا باید از تمامی اوامر طبعیت کرد؟ آیا باید اعلام موضع کرد؟ و در آخر آیا باید با او بیعت کرد یا خیر؟ درآخر طول عمر و افزونی توفیقات حضرتعالی را از خداوند متعال مسئلت دارم التماس دعای شدید.

پاسخ:
بنا بر باور همه مسلمانان به ویژه شیعه در عصر غیبت حضرت مهدی (عج)، باید احکام الهی اجرا گردد. به هیچ عنوان نباید تعطیل شود. برای اجرای احکام، نیازمند شخصی است که آگاه به احکام الهی باشد. چنین شخصی فقیه و اسلام شناس است. بنابراین یکی از شرایط اساسی ولی فقیه، فقاهت و آگاهی به احکام الهی است.
چون عدالت یک اصل اساسی در حکومت اسلامی است و باید تمام احکام وقوانین بر اساس عدالت برپا و اجرا شود، شرط دوم ولایت فقیه، داشتن عدالت است. داشتن مدیریت برای اداره جامعه، شرط طبیعی هر حاکم است؛ بنابراین شرایط اساسی ولایت فقیه امور ذیل می باشد:
اجتهاد مطلق، عدالت، قدرت مدیریت و رهبری .شرایط دیگر مانند شجاعت، آگاهی به شرایط عصر و زمان نیز برای رهبری (ولی فقیه) لازم است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، همین شرایط برای رهبری ذکر شده است.
اگر در جامعه اسلامی کسی دارای این شرایط باشد، یا در داشتن شرایط بر دیگران برتری داشته باشد،حق ولایت و رهبری در جامعه اسلامی دارد. بر مردم جامعه اسلامی لازم است که چنین شخصی را به عنوان رهبر جامعه اسلامی بپذیرند.
ولی فقیه به صورت فردی از سوی امام زمان انتخاب نشده، چون در عصر غیبت کبرى، امام زمان نائب خاص ندارد، بلکه بر اساس روایتی که از حضرت نقل شده، فقها نمایندگان عام حضرت هستند. روایت این است:
وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فها إلى رواة حدیثنا...؛(1)
در موضوعات و کارهایی که پیش می‌آید ،به کسانی که سخنان ما را نقل می‌کنند (با سخنان ما آشنایی دارند) مراجعه نمایید.
از این روایت و روایات و ادله دیگر استفاده می‌شود که در عصر غیبت مردم باید به فقها و ولی فقیه مراجعه کنند. دستور آنان را انجام دهند.
انتخاب و عزل رهبر:
نحوه تعیین و انتخاب چنین شخصی به دو صورت قابل تحقق است:
1- به صورت مستقیم از طرف مردم صورت گیرد؛
2-عده ای از کارشناسان دینی که قدرت تشخیص شرایط رهبری دارند و می توانند بهتر شخص مورد نظر را شناسایی کنند، به این کار اقدام نمایند.
در جمهوری اسلامی ایران برای این که این عمل به صورت قانونی صورت گیرد، این انتخاب از طرف خبرگان رهبری (کارشناسان دینی) صورت می گیرد . برای این که نقش مردم در انتخاب و قبول رهبر تضعیف نگردد، انتخاب اعضای فقهای خبرگان رهبری نیز توسط مردم صورت می گیرد. شخصي كه مورد تاييد اكثر خبرگان باشد، به عنوان رهبر و ولي فقيه برگزيده مي شود.
حضور تمامي فقها و علما در خبرگان و اتفاق نظرشان عملي نيست. در هر صورت مخالفاني وجود دارند اما از آن رو كه ميزان راي اكثريت مي باشد و براي جلوگيري از وقوع هرج و مرج كه امر حكومت بايد به دست يک فرد شايسته باشد، منتخب اكثريت به عنوان رهبر برگزيده مي شود.
خبرگان که منتخبان مردمند، علاوه بر کشف و تعیین رهبر، وظیفه نظارت و در صورت لزوم عزل رهبری و اعلام عزل او را بر عهده دارند. چنانچه موردی ثابت شود که موجب ساقط شدن ولایت گردد، بر خبرگان رهبری است که رهبر را عزل و به اطلاع مردم برسانند.
رهبری نیز از آن جهت که به وسیله خبرگان رهبری انتخاب می شود، منتخب مردم می باشد. این جاست که جایگاه خطیر خبرگان روشن می شود. مردم باید با هوشیاری خاص و تحقیق کامل نماینده خود را روانه مجلس خبرگان رهبری نمایند. تا آزادانه اظهار نظر نمایند.
این نوع انتخاب ضریب اشتباه رهبری و نمایندگان مجلس خبرگان را بسیار پایین می آورد. از یک سو نوع حکومت قابل اعتماد مردم می شود. از طرفی دیگر مورد رضایت پروردگار عالم نیز می باشد.
در فقه سياسي جمهوري اسلامي ايران ولي فقيه و رهبري با وجود تفاوت هاي مفهومي در يك مصداق و فرد بايد جمع باشد.
برای آگاهی بیش تر به کتاب ولایت فقیه از آیت الله جوادی آملی مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م ، ج 53، ص 181.

در بحث ولایت مطلقه فقیه این شبهه ای که آقای حائری در کتابشان مطرح کرده است و من با وجود مطالع نتواسنته ام جواب دهم را برای شما مطرح میکنم لطف کنید جواب تفصیلی و قانع کننده و با ذکر منبع خود را برای من بفرستید تا اول خودم قانع شوم در ضمن باه دسوتانم منتقل کنم!

"معناي ولايت، آن هم ولايت مطلقه، اين است كه مردم همچون صغار و مجانين حق رأي و مداخله و حق هيچ گونه تصرفي در اموال و نفوس و امور كشور خود ندارند و همه بايد جان بر كف مطيع اوامر ولي امر خود باشند ولايت به معني قيوميت، مفهوماً و ماهيتاً با حكومت و حاكميت سياسي متفاوت است. زيرا ولايت حق تصرف ولي امر در اموال و حقوق اختصاصي شخص مولّي عليه است كه به جهتي از جهات، از قبيل عدم بلوغ و رشد عقلاني، ديوانگي و غيره از تصرف در حقوق و اموال خود محروميت. در حالي كه حكومت يا حاكميت سياسي به معناي كشورداري و تدبير امور مملكتي است كه در يك محدودة جغرافيايي سياسي قرار دارد. و اين مقامي است كه بايد از سوي شهروندان آن مملكت كه مالكين حقيقي مشاع آن كشورند، به شخص يا اشخاصي كه داراي صلاحيت تدبير و واج د علم و آگاهي به امور جزئيه و حوادث واقعه و متغيرة آن كشور مي باشند، واگذار شود. به ديگر عبارت، حكومت به معني كشورداري نوعي وكالت است كه از سوي شهروندان با شخص يا گروهي از اشخاص در فرم يك قراردادِ آشكارا يا ناآشكارا، انجام مي پذيرد. و شايد بتوان گفت ولايت كه مفهوماً به سلب همه گونه حق تصرف از شخص مولي عليه و اختصاص آن به ولي امر تفسير مي شود، اصلاً در مسائل جمعي و امور مملكتي تحقق پذير نيست، زيرا ولايت يك رابطه قيوميت ميان شخص ولي و شخص مولي عليه است و اين رابطة ميان شخص و جمع امكان پذير نيست "این موضوع با بجث ولایت مطلقه فقیه که این روزها مطرح می شود چگونه است و اساسا چگونه می توان علمی به این شبهه و بر اساس کتاب امام و آقای جوادی آملی پاسخ مناسب را بدهیم من خودم پاسخ دادم ولی خودم هنوز قانع نشدم.

پاسخ:
آنچه آقای حایری در باب نظام سیاسی و حکومتی اسلام به نام وکالت مطرح نموده، رویکرد و تفسیر او از این مسأله است، و این نگاه ممکن است به عنوان یک نظر و برداشت از نظام سیاسی برای طرفدارانش معتبر باشد. آنچه را امام خمینی به عنوان یک فقیه و اسلام شناس جامع با استفاد از آموزه های اسلامی مطرح نمود، ولایت فقیه است، نه وکالت فقیه. در نگاه امام ولایت فقیه در عصر غیبت در محدوده خاص خود که اجرای احکام اسلام باشد، ادامه ولایت ائمه است.
برخلاف تصور حایری همان طور که ولایت ائمه به معنای ولایت بر دیوانگان و کودکان صغیر و مانند آن ها نبود، بلکه ولایت بر مردم عاقل و بالغ و برای اجرای احکام الهی بود، ولایت فقیه نیز چنین است. اگر انبیا و ائمه (علیهم السلام) ولایت و حکومت بر جامعه دارند، ولایت ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت برای فقیه جامع الشرایط ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمانان وجود دارد، باید به اذن و فرمان خداوند باشد و گرنه انسان‌ها آزاد آفریده شده هیچ انسانی سرپرست دیگری نیست.
ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(1)
بر اساس اندیشه متعالی مصلح بزرگ معاصر امام خمینی (سلام الله علیه) ولایت فقیه مطلقه، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه (علیهم السلام) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد . ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌همان طور که پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلق داشته‌اند.
تفصیل دیدگاه امام (ره) در کتاب «ولایت فقیه»‌ ایشان ملاحظه فرمایید.
درباره مطلق بودن ولایت فقیه، استاد جوادی آملی بیان ژرفي دارد:
گرچه ظاهر برخی از ادله نقلی آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است، مانند مقبوله عمر بن حنظله «جعلته علیکم حاکماً»(2) که خطاب به ذوات انسانی است، یعنی فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر شما قرار دادم و یا در آیه ولایت.(3) و یا آنجا که فرمود: «النبیّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم»(4) که همگی محور ولایت تشریعی را ذوات آدمی معرفی می‌کند، لیکن طبق ظاهر بعضی از ادله نقلی دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعی والیان دینی است، شئون و امور جامعه است، نه خود ذوات انسانی، زیرا مفاد آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم»(5) این است که رهبران الهی ولی امر امت هستند، نه ولیّ گوهر هستی آن ها، نیز آنچه از سخنان حضرت علی(ع) برمی‌آید، آن است که رهبر دینی، کسی است که به امر مسلمانان و شأن اداره جامعه سزاوارتر باشد :«أیّها الناس إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»(6) که منظور از «هذا الأمر» تدبیر جامعه و اداره امور امت است، نه سیطره بر ذوات آنان.
با توجه به آموزه‌های یاد شده دو نکته به دست می‌آید:
اول: محور ولایت فقیه عادل، شأن جامعه اسلامی است، نه ذوات مردم و گوهر هستی آنان.
دوم: مدار ولایت فقیه عادل، شأن تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است.
بنابراین ولی فقیه ولایت مطلقه دارد و نه ولایت نسبی اما معنای ولایت مطلقه قلمرو و شئون اداری جامعه و اجرای احکام و حدود الهی است، نه مطلقه به آن معنایی که ولایت الهی داشته، یا حتی ولایت معصومین دارد.
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(7) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند. کمبود در این جهت وجود ندارد. در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده است.
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت می توان گفت:
صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن، سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است. از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد. حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور حضرت(ع) نتیجة تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست. به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست. عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کنند.(8)

پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه،نشر مرکز اسرا،قم، 1387 ش، ص 129، 133 و 134.
2. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار ، دار الاحیاء التراث العربی ، بیروت، 1403 ق، ج 2، ص 221.
3. مائده (5) آیه 55.
4. احزاب (33) آیه 6.
5. نساء (4) آیه 59.
6. نهج البلاغه، موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش، خطبه 173.
7. جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 179.
8. همان.

در کتاب حکمت و حکومت آقای حائری آمده است که ""هيچ پژوهشگري هر اندازه هم كه ماهر و سرشار از توان تحليل و تجزية عقلاني باشد، نخواهد توانست كه ميان فقاهت و تدبير امور مملكت كمترين رابطة منطقي برقرار سازد تا معني دوم را از اول استخراج كند . سند صدق اين گفتار هم اين است كه فتواي د ر احكام شرعيه در محدودة كليات و وظايف عمومي مكلفين است و تدبير امور داخلي و خارجي مملكتي مربوط به موضوعات و متغيرات يومية مملكت مي باشد و هيچ رابطه اي جز رابطة اتفاقية محض ميان اين دو گروه متصور نيست و به گفتة خود فقها تشخيص موضوعات در شأن فقيه نيست و اگر هم احياناً در حديثي هم آمده باشد (كه هرگز نيامده ) كه در تشخيص موضوعات و ارزيابي حوادث روزمرة خود به فقيه مراجعه كنيد، چون چنين حديثي اغراءِ به جهل و برخلاف ضرورت عقل است و بنا به دستور خودِ مقام وحي بايد آن را دروغ و نادرست انگاشت و بر ديوار كوبيد ."" این نوشته آقای حائری با موضوع شرایط ولی فقیه که در کتابهای دیگر اومده چگونه قابل جمع است؟ لطف بفرماییئ جواب دارای منبع و ماخذ و تفصیلی باشد که بنده بتوانم رجوع کنم

@@@@پرسشگر گرامی با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز
آنچه آقای حایری در باب نظام سیاسی و حکومتی اسلام به نام وکالت مطرح نموده ،رویکرد و تفسیر او از مسله است، و این نگاه ممکن است به عنوان یک نظر و برداشت از نظام سیاسی برای طرفدارانش معتبر باشد. آنچه را امام خمینی به عنوان یک فقیه و اسلام شناس جامع با استفاد از آموزه های اسلامی مطرح نمود، ولایت فقیه است،نه وکالت فقیه.در نگاه امام ولایت فقیه در عصر غیبت در محدوده خاص خود که اجرای احکام اسلام باشد، ادامه ولایت ائمه است.
بر خلاف تصور حایری همان طور که ولایت ائمه به معنای ولایت بر دیوانگان و کودکان صغیر و مانند آن ها نبود، بلکه ولایت بر مردم عاقل و بالغ و برای اجرای احکام الهی بود، ولایت فقیه نیز چنین است
. اگر انبیا و ائمه(ع) ولایت و حکومت بر جامعه دارند ، ولایت ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست . اگر در عصر غیبت برای فقیه
جامع الشرایط ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمانان وجود دارد، باید به اذن و فرمان خداوند باشد و گرنه انسان‌ها آزاد آفریده شده هیچ انسانی سرپرست دیگری نیست.
ولایت فقیه به معنای ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می‌گیرد، نه این که ولایت بر تشریع و قانون‌گذاری و وضع احکام داشته باشد.(1)
بر اساس اندیشه متعالی مصلح بزرگ معاصر امام خمینی (سلام الله علیه) ولایت فقیه مطلقه ، بدین معنا است که فقیه در اجرای احکام و شریعت نورانی اسلام و تحقق بخشیدن به آرمان پیامبر و ائمه(ع) مثل خود آن ها ولایت مطلقه دارد . ولایت فقیه در اجرای احکام محدود و مقید به چیزی نیست، یعنی ولی فقیه در قلمرو و ولایت خود که اجرای احکام و حدود الهی است، دارای ولایت مطلقه است،‌همان طور که پیامبر و ائمه(ع) در اجرای احکام و حدود الهی و سایر امور ولایت مطلق داشته‌اند.
تفصیل دیدگاه امام (ره) در کتاب «ولایت فقیه»‌ایشان ملاحظه فرمایید.
درباره مطلق بودن ولایت فقیه، استاد جوادی آملی بیان ژرفي دارد:
گرچه ظاهر برخی از ادله نقلی آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است، مانند مقبوله عمر بن حنظله «جعلته علیکم حاکماً»(2)که خطاب به ذوات انسانی است، یعنی فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر شما قرار دادم و یا در آیه ولایت.(3)و یا آن جا که فرمود: «النبیّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم»(4) که همگی محور ولایت تشریعی را ذوات آدمی معرفی می‌کند، لیکن طبق ظاهر بعضی از ادله نقلی دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعی والیان دینی است، شئون و امور جامعه است ،نه خود ذوات انسانی، زیرا مفاد آیه «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم»(5) این است که رهبران الهی ولی امر امت هستند، نه ولیّ گوهر هستی آن ها، نیز آنچه از سخنان حضرت علی(ع) برمی‌آید، آن است که رهبر دینی، کسی است که به امر مسلمانان و شأن اداره جامعه سزاوارتر باشد :«أیّها الناس إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»(6) که منظور از «هذا الأمر» تدبیر جامعه و اداره امور امت است، نه سیطره بر ذوات آنان.
با توجه به آموزه‌های یاد شده دو نکته به دست می‌آید:
اول: محور ولایت فقیه عادل، شأن جامعه اسلامی است،نه ذوات مردم و گوهر هستی آنان.
دوم: مدار ولایت فقیه عادل، شأن تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است.
بنابر این ولی فقیه ولایت مطلقه دارد و نه ولایت نسبی اما معنای ولایت مطلقه قلمرو و شئون اداری جامعه و اجرای احکام و حدود الهی است ،نه مطلقه به آن معنایی که ولایت الهی داشته، یا حتی ولایت معصومین دارد.
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(7)جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند . کمبود در این جهت وجود ندارد . در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده است.
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت می توان گفت:
صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن ،سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است . از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد . حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد. نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور حضرت(ع) نتیجة تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست . به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست . عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند. به دیگران نیز اعلام می نمایند. احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کنند.(8)
پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه،نشر مرکز اسرا،قم، 1387 ش، ص 129، 133 و 134.
2. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار ، دار الاحیاء التراث العربی ، بیروت، 1403 ق، ج 2، ص 221.
3. مائده (5) آیه 55.
4. احزاب (33) آیه 6.
5. نساء (4) آیه 59.
6. نهج البلاغه، موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش، خطبه 173.
7. جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 179.
8. همان.

آیا مسیحیان همانند یهودیان و مسلمانان احکام خوردنی و آشامیدنی دارند؟

پاسخ:
بررسی تطبیقی حکم خوردنی و آشامیدنی ها در دین یهود، مسیح و اسلام، موضوع گسترده ای است، در یک نامه نمی توان بدان پرداخت. بر آن شدیم بخشی از چیزهایی که در دین یهود و مسیح حرام هستند، بیان نماییم:
در تورات كنونى در سفر" لاويان" فصل يازدهم ضمن بيان گوشت هاى حرام و حلال مى‏خوانيم:
" از نوشخوار كنندگان و سم چاكان اين ها را نخوريد، شتر را با وجودى كه نوشخوار مى‏ كند اما تمام سم چاك نيست، آن براى شما ناپاك است ". (1) بى مهرگان معمولا حرام هستند. تنها استثنایى که در این مورد وجود دارد، انواع مختلف ملخ هایى هستند که درتورات از آن ها نام برده شده است. تنها یک گروه از یهودیان هنوز بر این سنت باقى اند. هر از گاهى ملخ مصرف مى کنند. مطابق احکام خوراکى ها، تمامى خزندگان مطلقا حرام هستند.
در تورات تنها ماهى هایى که باله و فلس، هر دو، را داشته باشند ،حلال هستند. تمامى انواع دیگر حرامند. همچنین فهرستى با بیش از بیست نوع پرنده حرام گوشت در تورات ارائه شده است. بنا به گفته تورات، فقط مصرف حیوانات نوشخوار کننده و سم شکافته مجاز است. از نظر جانورشناسى، این دسته گروهى کاملا مشخص را تشکیل مى دهند که شامل تمامى انواع گاو و گوسفند، آهو و قوچ و زرافه و اوکاپى می باشند. علاوه بر پرندگان و حیوانات حرام گوشت، احکام خاصى نیز درباره اجزائى از حیوانات که مصرف آن ها حرام است، وجود دارد: از ممنوعیت هاى مهم، مصرف خون است. تورات تأکید مى کند که «خون جان است و جان را با گوشت مخور» (2)
در تورات تحریف شده مطالب وجود دارد، مبنی بر اینکه پولس خوردن گوشت خوک و شراب را بر مسيحيان حلال کرد و گرنه در اصل آيين آن ها حرام بوده است.(3) پولس این کار را بدان جهت انجام داد که عمل به دستورات بسيار پيچيده يهوديت سخت بود. پولس شريعت (حلال و حرام و مکروه و مستحب) را از مسيحيت حذف کرد. ايمان را براي رستگاري کافي دانست.(4) همچنین پولس براي جلب طرفداران بيش تر صريحا اعلام کرد که ديگر عمل «ختان» وجوب ندارد، هم چنين رعايت حلال و حرام در طعام و شراب ضروري نيست. افراد بشر را نبايد به نجس و طاهر تقسيم کرد.(5) البته در مسيحيت واقعي، مثل اسلام شراب حرام است اما در اين زمان که مسيحي ها مشروب مي خورند، دينشان تحريف شده است و تابع يک دين منحرف هستند؛ که بدعت هاي بسياري وارد آن شده است.
از برخی آیات نیز استفاده می شود که برخی از چیزها در یهود حرام بوده است که در دین مسیح حرمت آن ها برداشته شده است. در تفسیر نمونه ذیل آیات 50 و51 سوره آل عمران آمده است:" اين آيات نيز ادامه سخنان حضرت مسيح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مى‏ دهد، مى‏ گويد:" من آمده‏ ام تورات را تصديق كنم. مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم" (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التورية). نيز آمده‏ ام تا پاره‏ اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره‏اى از چربي هاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهى‏ ها) بر شما حلال كنم". (6)

پی نوشت ها:
1.ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ،1374 ج3، ص8
2. <http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=14540>
3. محمد حسين طباطبايي ، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، چاپ دوم، ج3، ص 213.
4. علي اصغر رضواني، ، نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمکران، چاپ اول، ص 37.
5. جن بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1372ش، ص614.
6. تفسیر نمونه ، ج2، ص 560

به نظر شما در نظارت شورای نگهبان بر داوطلبان خبرگان (که وظیفه نظارت بر رهبری دارند) دور وجود ندارد؟

پاسخ:
چنین اشکالی به نظریه ولایت فقیه و مجلس خبرگان وارد شده است که البته این اشکال تنها در این نظام نیست، بلکه به همه نظام ها به نحوی وارد می شود که این اشکال در علم سیاست به اشکال دور در حکومت مشهور است.
اما با صرف نظر از جواب های دیگری که در علم سیاست به این اشکال ارائه می شود، در خصوص نظریه ولایت فقیه می توان گفت که بر اساس هر دو مبنا در باب رهبری و ولایت فقیه، (مبنای نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نیست.
در مبنای نصب الهی و نظریه کشف می گوییم: اگر مشروعیت را به معنای شرعیت بگیریم، مشروعیت رهبری، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلکه به نصب الهی است و رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمی‏ کند، بلکه جنبه کاشفیت از این نصب دارد و به اصطلاح، «تعیین مصداق» می‏ کند. با این توصیف، حلقه دور می‏ شکند؛ زیرا در شبهه دور، چنین فرض شده بود که خبرگان به رهبری مشروعیت می‏ دهند. بنابراین، نه تنها رهبری مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمی‏گیرد، بلکه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام است.
اگر گفته شود که مبنای عمل، قانون اساسی است، از دیدگاه قانون اساسی، رهبر فردی قانونی - و به تبع آن، شرعی - است که از مجرای مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراین، درست است که مشروعیت شرعی رهبر، به نصب الهی است، ولی خبرگان راه اثبات مصداق این نصب هستند. از این رو، مشروعیت رهبری - که در این‏جا مشروعیت به معنای قانونی بودن، فرض شده - به رأی خبرگان است. بنابراین، اگر در شبهه دور، مشروعیت به معنای قانونی بودن آن فرض شود، در این صورت می گوییم:
با این فرض نیز شبهه دور وارد نیست؛ زیرا مشروعیت قانونی رهبر بعدی، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلی. پیش از تشکیل مجلس خبرگان بعدی، رهبر تعیین شده است و مشروعیت وی اثبات شده است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد. رهبر فعلی را نیز مجلس خبرگانی تعیین کرده که وی هیچ رابطه انتصابی و انتخابی با اعضای آن یا فقهای شورای نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد.
مجلس ‏خبرگان ‏دوره ‏اول رهبر فعلی را و او فقهای شورای نگهبان را و شورا خبرگان را و خبرگان رهبر بعدی را.
اما بنا بر نظریه انتخاب‏: در این باره توجه به چند نکته لازم است:
1. در اینجا، نوعی مغالطه و خلط معنا صورت گرفته است. «دور» منطقی آن است که وجود چیزی با یک یا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد که در نتیجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهدبود. در علم حقوق گرچه چیزی به نام دور با تعریف معین نداریم، لیکن مسامحتا " اگر تعیّن «الف » ناشی از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعین یابد، می توان دور نامید.
در این جا باید توجه داشت که چه در دور منطقی و چه در دور حقوقی، نحوه وابستگی دو پدیده به یکدیگر، باید یکسان باشد؛ مثلاً اولی علت ایجادی دومی و دومی علت ایجادی اولی باشد، اما اگر به گونه های متفاوتی دو پدیده نسبت به یکدیگر وابستگی پیدا کنند، دور نیست بلکه وابستگی متقابل است و چنین چیزی هم در نظام تکوین و علوم طبیعی پذیرفته شده و منطقی است و هم در همه نظام های حقوقی جهان به اشکال گوناگون وجود دارد. اکنون باید دید مطلب ادعا شده دقیقاً چه وضعیتی دارد؟ اگر نسبت شورای نگهبان و خبرگان همان نسبتی بود که خبرگان با رهبری دارد، ادعای چنین دوری قابل قبول بود؛ یعنی، به این شکل که تمام گزینه های زیر بدون استثنا درست باشد:
1- رهبر تعیین و نصب شورای نگهبان نماید؛
2- شورای نگهبان تعیین و نصب مجلس خبرگان کند؛
3- خبرگان تعیین و نصب رهبر کند؛ در حالی که واقعیت چنین نیست؛ زیرا: اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شورای نگهبان با نسبت دیگر اعضای مجموعه، متفاوت است.
دوم، عنصر چهارمی وجود دارد که نقش عمده را ایفا می کند و در دور ادعایی لحاظ نشده است و آن نقش مردم است؛ یعنی، شورای نگهبان به هیچ وجه تعیین کننده اعضای خبرگان نیست؛ بلکه اعضای خبرگان با میل خود برای نمایندگی، نامزد می شوند و کار شورای نگهبان، صرفاً نقش کارشناسی از نظر تشخیص صلاحیت های مصرح در قانون اساسی و اعلام آن به مردم است و هیچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند که در میان افراد ذی صلاح به نامزدهای مورد نظر خود رأی می دهند.
2. در بطلان دوری که فرض شده، کافی است به این موضوع توجه شود که مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخیص صلاحیت را به اعضای فقهای شورای نگهبان سپرده است و چنانچه بخواهد هر زمانی می تواند آن را به گروه دیگری بسپارد و این امر مطابق قانون اساسی است؛ زیرا در اصل یکصد و هشتم قانون اساسی این حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراین انتخاب رهبری با مجلس خبرگان است و تعیین صلاحیت خبرگان با گروهی است که خود انتخاب می کنند نه رهبری، هر چند فعلاً گروهی را که خبرگان انتخاب کرده همان افرادی هستند که رهبری برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای اسلامی انتخاب کرده است. اگر انتخاب گروه تعیین کننده صلاحیت خبرگان با رهبری بود این دور می شد در حالی که چنین نیست.

چه تعداد ملائکه حضرت مهدی(عج) را یاری می کنند؟؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
در مورد نزول ملائکه و یاری مؤمنان باید ابتدائا گفته شود که:
این هم از سنت های خدا است. یکی از سنت های خدا امدادهای غیبی است که نصیب مؤمنان مقاوم و مبارز و سختکوش می شود. سپاهیان دیدنی و نادیدنی خدا بی شمارند و خدا بندگان صادق ، مقاوم و سختکوش خود را با این لشکریان یاری می کند. همچنان که پیامبر و یاران اندکش را که بر سر پیمان جان نهاده و با تمام توان به مبارزه با مشرکان ستمگر قیام کرده بودند، یاری نمود :
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ؛ (1) خداوند شما را در «بدر» يارى كرد (و بر دشمنان خطرناك، پيروز ساخت) در حالى كه شما (نسبت به آن ها)، ناتوان بوديد. پس، از خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن، مخالفتِ فرمانِ پيامبر نكنيد)، تا شكر نعمت او را بجا آورده باشيد! در آن هنگام كه تو به مؤمنان مى‏گفتنى: «آيا كافى نيست كه پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، كه از آسمان فرود مى‏آيند، يارى كند؟!» آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه‏ هايى با خود دارند، مدد خواهد داد! ولى اينها را خداوند فقط بشارت، و براى اطمينان خاطر شما قرار داده و گر نه، پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است! (اين وعده را كه خدا به شما داده،) براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر كافران را قطع كند يا آن ها را با ذلّت برگرداند تا مأيوس و نااميد، (به وطن خود) بازگردند».
«إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ ؛ (2) (به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى ‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يكهزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم. ولى خداوند، اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار داد وگرنه، پيروزى جز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است! و (ياد آوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از سوى خدا بود، شما را فراگرفت و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد! و (به ياد آر) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: «من با شما هستم كسانى را كه ايمان آورده‏ اند، ثابت قدم داريد! بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى‏افكنم ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آريد! و همه انگشتانشان را قطع كنيد! اين بخاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش (ص) دشمنى ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى كند، (كيفر شديدى مى‏بيند) و خداوند شديد العقاب است».
این سنت در مورد حضرت مهدی و یاران صابر، مقاوم و پرتلاشش نیز محقق شده و امدادهای غیبی خدا را نصیب آنان می سازد. در روایتی امام صادق (ع) در تفسیر و بیان آیه شریفه " اتی امر الله فلا تستعجلوه = فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است براى آن عجله نكنيد!" (3) می فرماید:
"آن امر" ، اشاره به امر ما می باشد. خداوند دستور می دهد که در مورد آن شتاب نورزیم. خدا به هنگام قیام مهدی (عج) به وسیله سه لشکر : "فرشتگان ، ترس و رعب و مؤمنان او را یاری می دهد. (4)
البته این گونه نیست که امام زمان فقط با جنود نامرئی و بدون جنگ و جهاد و کشتن و کشته دادن، کارش پیشرفت کند؛ امام زمان و یارانش از مجاهدان بلند مرتبه اند و در راه جهاد و مبارزه، سختی های زیادی را تحمل می کنند و بنا به سنت خدا امدادهای غیبی از جمله نزول ملائکه برای تقویت روحی و کمک آنان است.
در روایتی دیگر آمده:
هر آن گاه که قائم خروج کند، خداوند او را با ملائکه نشاندار، ملائکه ردیف دار (5) و ملائکه کروبی یاری می کند؛ در حالی که جبرئیل پیشاپیش او، میکائیل از راست او ، اسرافیل از چپ او، ترس از یک ماه مسافت جلو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ او (ترس او تا این فاصله های طولانی از چهار طرف انتشار دارد) و ملائکه مقرب در پیشگاه اویند. (6)
در روایت دیگر می فرماید: پنج هزار ملکی که در بدر برای یاری مؤمنان نازل شدند، زمان خروج قائم به یاری او و یارانش می شتابند. (7)

پی نوشت ها:
1. آل عمران (3) آیه 123-137.
2. انفال (8) آیه 9 - 13.
3. نحل (16) آیه 1.
4. نعمانی، غیبت، ص 243.
5. اشاره به آیه 9 انفال که می فرماید: إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفين =(به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،) از پروردگارتان كمك مى‏خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت): من شما را با يك هزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مى‏ آيند، يارى مى‏ كنم؛ در تفسیر "مردفین" گفته اند: هزار ملک که هزار ملک دیگر در پی آنها بودند یا هزار ملکی که به ردیف بودند. محمد بن حبیب الله ، ارشاد الاذهان ، اول ، بیروت ، دار التعارف، 1419 ق ، ص 183.
6. مجلسی، بحار الأنوار ، هشتم، بیروت ف الوفا ، 1403 ق، ج 52 ، ص 348.
7. نعمانی ، همان ، ص 244.

آیا بین علم پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) نسبت به نحوه شهادت امام حسین(ع) و بین اختیار انسان تنافی وجود ندارد؟

پاسخ:
در دیدگاه تفکر شیعی هر فردی در طول زندگی مستقل از اراده الهی و خواست و مشیت او به اعمال و افعال گوناگون دست نمی زند، بلکه طبق تقدیرات الهی و اراده خداوند زندگی می کند ، در واقع هر انسانی در طول زندگی در علم الهی دارای نقشی خاص خواهد بود؛ حال یکی نقش مثبت و دیگری نقش منفی، ولی ایفای این نقش‌ها بدون اختیار و اراده خود فرد یا متضاد با آن نیست، بلکه علم خدا و تقدیر الهی آن است که هر کسی با انتخاب و اختیار خود این نقش را ایفا کند، بنابر این ابتدا باید معنای قضا و قدر الهی روشن شود تا پاسخ سؤال روشن گردد.
تقدیر و قضا و قدر الهی یعنی مشیت خدا بر این تعلق گرفته که هر موجود ممکنی طبق محاسبه دقیق از راه علل و اسباب خود به وجود بیاید. مختار بودن انسانی جزء قضا و قدر الهی است، بدین معنی که خداوند خواسته انسان کارهای ارادی را با اختیار خود انجام دهد. پس درست است که بر خلاف تقدیر الهی نمی شود کاری انجام داد. لیکن آزاد و مختار بودن انسان تقدیر الهی است، یعنی انسان نمی تواند مجبور باشد چون خدا خواسته که مختار باشد. خداوند سرانجام کار هر انسانی را از ازل می داند، و آگاه است که هر کس با استفاده از اختیار و آزادیش چه کاری را انجام می دهد.
عنصر آزادی، اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده، می‌دانسته که بندگان با صفت اختیار و با ارادة خویش چه عملی را انجام می دهند. بنا بر این يزيد و شمر و افرادی مانند آن ها جنایت خود را با اختیار خویش انجام دادند و می توانستند از کارشان منصرف شوند.
هر انسانی فطرتاً و به حکم وجدان خود کاملاً درک می کند که در کارهای خود از آزادی برخوردار است. قرآن کریم در تأیید داوری فطرت و حکم خود تصریحاً و تلویحاً آزادی انسان را زیر بنای تشریع دانسته و سرنوشت او را در دست خود می‌داند: "و ان لیس للانسان إلا ما سعی؛ بر آدمی جز نتیجه تلاشش چیزی نیست".(1)
نیز می فرماید: "کل نفس بما کسبت رهینه؛ هر انسانی در گرو کار خود می باشد".(2)
چه پیامی رساتر از این که می گوید: "هر کس کار نیکی انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر کس کار بد انجام داده است، بر زیان او می باشد و خدای تو بر بندگان ستم نمی کند".(3)
اعزام پیامبران و تشریع قوانین و کوشش های تربیتی و تأسیس این همه دانشکده های علوم انسانی و برنامه های پرورشی، بر اصل آزادی انسان استوار است. اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ کدام معنی صحیحی نخواهد بود، و باید تمام کوشش های دانشمندان علوم تربیتی را تلاشی بی ثمر دانست. از نظر منطق قرآن، بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است.
بشر در کارهای خود مانند یک سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلو او باشد، و همین که در اوضاع معیّنِ رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می کند. نیز مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی را انجام دهد. بشر همیشه خود را در چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة شخصی او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه را معیّن می کند.(4)
عمر سعد با علم به حقانیت امام حسین(ع) حتی یک شب برای فکر در عواقب کار مهلت می خواهد، ولی سرانجام با کمال آزادی راه شقاوت را بر می­ گزیند. "حر ریاحی" با این که ابتدا در صف دشمنان امام (ع) بود، با حُسن اختیار خود شهادت در رکاب امام را انتخاب کرد و به خیل سعادتمندان پیوست.
قرآن می فرماید: "ما راه را به انسان ارائه نمودیم، او سپاسگزار است یا ناسپاس".(5)
علم خداوند یا رسول خدا از چگونگی به کارگیری اختیار توسط انسان ها در آینده به معنی تاثیرگذاری در انتخاب ها و اعمال آن ها نیست. همانند معلمی که با توجه به شناختی که از دانش آموزانش دارد، می داند که کدام یک در امتحان موفق و کدام یک ناموفق خواهد بود؛ مسلما علم معلم به نتیجه ای که در امتحان رقم خواهد خورد ،به معنی تعیین نتیجه و صوری بودن امتحان و مانند آن نیست و دانش آموز مردود نمي تواند معلم خود را در رقم خوردن اين نتيجه مقصر دانسته ،خود را مجبور به مردود شدن تلقي نمايد .
آگاهي پيشين خداوند یا اولیاء او همانند آگاهي قبلي پزشکی است که به طور قطع می ‏داند فلان بیمار در آینده دچار فلان بیماری خواهد شد. یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. روشن است كه دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد و بيمار نمي تواند پزشك را مقصر بداند كه از ابتدا مي دانستي كه من بهبود خواهم يافت يا خير و... .
امام حسین (عليه السلام) هم با توجه به اراده و اختیار خود و از روی علم و آگاهی و تشخیص و احساس تکلیف، قدم در این مسیر نهاد .قاتلان آن بزرگوار هم بر همین اساس در برابر ایشان قرار گرفتند. در نتیجه آنچه در پایان رقم خورد، با همه نتایج و آثار و تبعاتی که در طول تاریخ به جای گذاشت، چیزی جز تجلی انجام مختارانه و آگاهانه اعمالی خاص از سوی برخی انسان ها نبود.
البته از آن جا که خداوند نسبت به همه اعمال آینده بندگان علم دارد و اولیای خود را نیز در مواردی از این حقایق مطلع می گرداند، مانعی وجود ندارد که رسول خدا از داستان عاشورا و جنایتی که قاتلان امام حسین در آینده انجام می دهند، مطلع بوده، از آن خبر دهد؛ اما این مسایل به هیچ وجه به معنی سلب اختیار از این افراد نبوده و نیست، چون همان گونه که بیان شد، این آگاهی بر عملی است که از روی انتخاب و اختیار از آن ها سر می زند؛ پس نه تنها منافات با اختیار آنان ندارد، بلکه نوعی تأیید برای اختیار است.

پی‌نوشت‌ها:
1. نجم (53) آیه‌.
2. مدثر (74) آیه ‌.
3. فصلت (41) آیه 46.
4. مرتضی مطهری، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، انتشارات صدرا، تهران ، 1374 ش ، ج 1، ص 385.
5. دهر (76) آیه‌.

صفحه‌ها