كلام

اصول دین را برایم توضیح دهید ؟
اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند

اصول دین را برایم توضیح دهید ؟

اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند كه جمعاً پنج اصل می شود و آن ها عبارت اند از : توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت.  

دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه می‏شود:

1- عقایدی كه حكم اساس و ریشه دین است.

2 - دستورهای عملی كه متناسب با عقاید و برخاسته از آن‏ها می‏باشد.

دانشمندان اسلامی بخش عقاید دین اسلام را اصول دین، و بخش احكام عملی را فروع دین نامیده‏اند.

امّا این كه چرا اصول دین را پنج تا شمرده‏ و بقیه عقاید را در اصول دین ذكر نكرده‏اند، بدین خاطر است كه ادیان توحیدی كه ادیان آسمانی و حقیقی هستند، دارای سه اصل كلی مشترك می‏باشند:

1. اعتقاد به خدای یگانه، (توحید یا مبداء)،

 2. اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت(معاد یا مقصد)،

3. اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سعادت دنیا و آخرت (نبوت یا راهنما).

این اصول سه گانه در واقع پاسخ‏هایی است به اساسی‏ ترین سؤالاتی كه برای هر انسان آگاهی مطرح می‏شود: مبدأ هستی كیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‏توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟(1)

اصل امامت و عدل هم به عنوان معرف مكتب و مذهب تشیع، از اصول دین شمرده شده. امامت در مقابل اهل تسنن است كه به امامت به معنای خاص آن معتقد نیستند. اصل عدل در برابر گروه اشاعره، از اهل سنت است كه به عدل اعتقاد ندارند. (2)

توضیحات بیش تر در مورد اصول دین را باید در كتاب های عقاید شیعه مانند آموزش عقايد آيه الله مصباح يزدي مطالعه فرمایید.

 

پی نوشت‏ها:

1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، نشر بین الملل، 1381ش ، ج 1 و 2، ص 31 - 32.

2. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی(كلام، عرفان) انتشارات صدرا ، تهران ، ص 60.

آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی بود؟
اسلام برنامه دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد .

آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی و رب النوع های گلی و چوبی بود كه اسلام ، بی پروا بتكده ایشان را ویران كرد ، رسوم منحط آنان را منسوخ ساخت. اما برده داری را تحریم نكرد چون جامعه پذیرا نبود؟ اگر این آیین نامبارك به اسلام تحمیل شد چرا آن قدر حائز اهمیت بود كه در كلام الله انعكاس یافت؟

اسلام برنامه دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد . طی آن در نهایت همه آن ها می توانند تدریجاً آزاد شوند، بی آن كه آزادی عكس العمل نامطلوبی در جامعه به وجود آورد. اسلام هرگز ابداع كننده بردگی نبوده است، بلكه در حالی ظهور كرد كه بردگی سراسر جهان را گرفته بود. با تار و پود جوامع بشری آمیخته بود. حتی بعد از اسلام در تمام جوامع، بردگی ادامه یافت، تا حدود یك صد سال قبل كه نهضت آزادی بردگان شروع شد، چرا كه به خاطر دگرگون شدن نظام زندگی بشر، مسئله بردگان به شكل قدیمی قابل قبول نبود ، اگر چه حتی امروز  برنامه برده داری به شیوه های دیگر مانند تجارت زنان و كودكان و.... هنوز پا بر جا است.

حال اگر اسلام طبق یك فرمان عمومی دستور می داد همه بردگان را آزاد كنند، چه بسا بسیاری از آنان تلف می شدند، زیرا نه كسب و كار مستقلی داشتند و نه خانه و وسیله‏ای برای ادامه زندگی. مي توان گفت كه چنين وضعيتي تجربه شده است ،چرا كه بعد از لغو برده داري در آمريكا، جامعه آمريكا با بحران هاي متعددي نظير بيكاري، فساد اخلاقي، شورش و .... از سوي سپيدپوستان و سياه پوستان مواجه شد، به طوري كه جامعه آمريكا تا مدت ها با  مشكلات دست به گريبان بود. از این رو برده ها باید تدریجاً آزاد می شدند و جذب جامعه می گردیدند تا نه جان خودشان به خطر بیافتد و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند.

اسلام این برنامه حساب شده را تعقیب كرد. برنامه اسلام در مورد بردگی، فقط در مورد اسیران جنگی كه از كفار گرفته می شد، نبود، گرچه احكام خاص بردگان مربوط به این اسیران جنگی هست. در جنگ‏ها گاهی افراد بسیاری از كافران و مشركان اسیر می شدند. كه اگر می خواستند اسرا را زندانی كنند، بودجه و هزینه هنگفتی بر دوش جامعه اسلامی بار می شد . اگر می خواستند همه را یك دفعه آزاد كنند، غیر عاقلانه بود، چون اینان كسانی بودند كه با مسلمانان جنگیدند حتی تعدادی از مسلمانان را كشته بودند. بنابراین راه عقلایی این بود كه حاكم اسلامی، اسیران را در اختیار افراد توانمند مسلمان قرار دهد. از این طریق خزانه بیت المال نیز برای برنامه های دولت اسلامی و حمایت از فقیران و مستضعفان و...غنی شود. از طرفی بردگان و اسیران كم كم در جامعه اسلامی هضم شده و با برنامه تربیت اسلامی هدایت می شدند. بسیاری از آنان مسلمان می شدند . برای مولای خود كار اقتصادی انجام می دادند .هیچ باری بر دوش جامعه اسلامی و حكومت اسلامی اضافه نمی شد. بنابراین درباره اسیران جنگی و كنترل و هدایت آنان به اسلام، این طرح، خوبی است. البته این طرح الزامی نیست . حاكم اسلامی می تواند اسیران را بدون دریافت وجه آزاد كند یا می تواند با دریافت وجه آزاد كند . نیز می تواند به صورت اسیر و برده نزد مسلمانان بگذارد. هم چنین در برنامه‏های اسلامی به صورت احكام واجب و مستحب، تشویق بر آزاد كردن بنده‏ها فراوان است، مثلاً كفاره افطار عمدی روزه ماه مبارك رمضان(1)، هم چنین ثواب و سفارش بسیاری كه در آزاد كردن بندگان بیان شده است ، به گونه ای كه هر گاه عمل نیكی را بخواهند مورد سنجش قرار دهند ، آن را با آزاد كردن بنده ، تشبیه می كنند.  اگر كسي در ماه رمضان مومني را افطاري دهد، ثواب آزاد كردن بنده اي را خواهد برد(2) يا اگر كسي نماز عصر را به جماعت بخواند ،ثواب آزاد كردن 8 بنده از فرزندان اسماعيل را دارد(3)  يا زيارت حضرت امام حسين معادل آزاد كردن هزار بنده است.(4)این‏ها همه مواردی است كه وسیله‏ای برای آزاد كردن بردگان بوده است.

آيا بت برداري بزرگ تر از بت هاي چوبي بود كه اسلام نتوانست با آن مقابله كند؟

 اين دو مساله كاملا متغاير با يكديگرند. بت هاي سنگي و چوبي مشركان اگر چه از خود نيرويي نداشتند اما نماينده طرز تفكر و جهان بيني خاصي بودند كه اعمال زشتي نظير برده داري را به وجود مي آورد. اسلام در ابتدا سعي كرد مردم را از آن فضاي آلوده جدا كرده و به سوي خدا و فضايل اخلاقي سوق دهد. در مراحل بعد و با پذيرش چنين تفكري، قبول كردن بسياري از امور و ترك بسياري از رذايل اخلاقي مثل برده داري به راحتي امكان پذير مي شد. در تاريخ اسلام مشاهده شد كه عملا برده داري بعد از چند قرن از بسياري از بلاد اسلامي به طور كامل برچيده شد.

 چرا در قرآن به آن پرداخته شده ؟

قرآن كتابي جامع است كه قوانين كلي زندگي بشر در آن گنجانده شده است. بايد اصول كلي امور در آن آمده باشد.

 برده داري در آن روزگار حقيقتي بود كه در جامعه وجود داشت .بايد حساب شده با آن برخورد مي شد . لازم بود كه قوانيني براي آن وضع و محدوده آن مشخص شود تا از افراط و تفريط درباره آن پرهيز گردد.

در آيات مربوط به برده داري، تاييد و مطلوبيتي وجود ندارد تا آن را تبليغ كرده و بر اين امر صحه بگذارد، بلكه صرفا در صدد بيان حدود و قوانين مربوط به آن است تا كسي از حد آن تجاوز نكند.

 

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسايل، انتشارت نيلوفرانه، قم، 1388ش، ص252.

2. فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، تهران، 1366ش، ص541.

3. همان، ص534.

4. ابن قولويه، كامل الزيارات، ترجمه سيد محمد جواد ذهني تهراني، انتشارت پيام حق، تهران، 1377ش، ص545

دلایل خاتمیت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله
براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد: ...

 چه دلایلی بر خاتمیت پیامبر اسلام(ص)داریم؟

براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:

الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد: 

1. "مَّا كَان مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُم وَ لَـَكِن رَّسُول اللَّه وَ خَاتَم النَّبِيِّين وَ كَان اللَّه بِكُل شیء عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است خداوند بر هر چيز آگاه است.

2. "قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...؛(2)(به اين كفار) بگو: چه چيزي در شهادت بزرگ تر است (تا من او را براي شما گواه بر رسالت خود بياورم؟) بگو خدا گواه بين من و شما است، و اين قرآن به من وحي شده كه شما و هر كه را كه اين قرآن به گوشش بخورد انذار كرده...".

 از ضمير "كم" كه براي مخاطبان و جملة "و من بلغ" كه شامل غايبان است (يعني تا قيامت) فهميده ميشود كه قرآن، عمومي، ابدي و جهاني است. ديگر وحي نازل نخواهد شد. لازمة انقطاع وحي، (به اين شكل) ختم نبوت است(3). البته در اين زمينه آيات ديگري وجود دارد كه براي اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.

3-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:

"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه‏؛

امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(4)

 در خصبه 1 مي فرمايد:

"إِلَي أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص‏] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِه‏...؛(5)

تا اين كه خدا، براي وفاي به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد..." .

 در اين زمينه مي توان به خطبه معروف پيامبر اسلام (ص) نيز اشاره كرد:

"أَلَا فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛(6)

حاضران به غائبان این سخن را برسانند كه بعد از من پیامبري نیست".

ب)  در مورد دلائل عقلي بايد گفت:

اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.

گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:

الف) از راه علل فاعلی، یعنی  پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.

ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.

ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(7)

در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده  و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:

1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(8)

2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:

"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(9)

امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .

 در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏؛(10)

 به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.

3 - یكی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است. این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین میگردد.(11)

پینوشتها:

1.احزاب(33)آيه 40 .

2.انعام (6) آيه 19.

3.موسوي همداني، ترجمه المیزان ، دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏  1374 ش‏، ج 7، ص 52.

4.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ  انتشارات علمي و فرهنگي‏،تهران 1378 ه ش ، ص 179.

5.همان ص 39.

6.مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت،  1404 ه ق ،ج 21، ص 380 .

7.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.

8.حجر (15) آیه 9.

9.مائده (5)آيه 3.

10.بحار الأنوار ،ج 74 ص 145.

11.مصباح یزدی،محمد تقی،راهنماشناسی، چ دفتر انتشارات اسلامي،قم 1379 ص 188 - 184، با تلخیص.

آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟
اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است.

آیا می شود با دلایل نقلی عصمت پیامبر را اثبات كرد آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟

اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است، مثلا پیامبر قبلی كه اصل پیامبری و عصمت او یا لااقل صدق كلام او برای ما قطعی است، به ما اطلاع دهد كه فلان فرد معین هم پیامبر  است و دارای خصوصیت عصمت مطلق می باشد.

اما اگر منظور اصل عصمت همه انبیا  به طور عام باشد و یا عصمت یك پیامبر از طریق نقلی كه   برای ما می آورد، به نظر می رسد باز می توان این امر را اثبات نمود، زیرا عصمت پیامبران حقیقتی غیر از اصل نبوت ایشان است كه بر اساس برهان معجزه ثابت می شود. در نتیجه اگر با اعجاز، ارتباط یك فرد با عالم غیب ثابت   و معلوم شود كه  در اصل ادعای پیامبری صادق است و از جانب خداوند آمده است، دلیل معتبر نقلی می تواند اثبات كننده ویژگی های او از جمله عصمت باشد .

 دلیل معتبری كه در این خصوص مطرح است، چگونه به دست می آید و چگونه دلیل نقلی می تواند معصومانه محسوب شود و به اعتبار صدق برسد؟

 اگر اصل اعجاز  پیامبر  كلام نقلی باشد - همانند پیامبر اسلام كه قرآن به عنوان یك نقل، معجزه ایشان محسوب می شود - امكان اثبات این امر وجود دارد . نقل اعجازی می تواند مثبت عصمت پیامبر باشد.

البته این امر مشروط   است كه  در اثبات اعجاز   نقل كوتاه مثبت عصمت معجزه محسوب گردد، نه آن كه اعجاز اصل آوردن یك كتاب مستقل و كامل و دارای ویژگی های خاص باشد كه اثبات این امر چه بسا به آسانی ممكن نباشد، در نتیجه  قیود و شروط به نظر می رسد ادله عقلی بیش ترین كارایی در اثبات عصمت را دارند .

 اجماع در این خصوص جایگاهی ندارد، زیرا اجماع در حقیقت راهكاری برای رسیدن به گفتار یا رفتار معصومانه است . متفرع بر اثبات عصمت فرد است. در نتیجه با اجماع نمی توان عصمت یك پیامبر را ثابت نمود ،مگر از اجماع  نقل معصومانه پیامبر یا معصوم قبلی را  اثبات نماید تا این نقل معتبر در مسیر اثبات عصمت پیامبر بعدی به كار بیاید

آیا بدون حضور پیامبران مردم به وحدانیت خداوند می رسیدند یا نه ؟
خداوند متعال در آفرینش انسان دو نعمت بزرگ فطرت و عقل را نهادینه كرده اما این دونعمت بزرگ، اجمالی است وتوان هدایت كامل را برای انسان ندارد.

اگر بنا بود خداوند هیچ پیامبری را به رسالت انتخاب نكند، آیا مردم به وحدانیت خداوند می رسیدند یا نه ؟

خداوند متعال در آفرینش انسان دو نعمت بزرگ را نهادینه كرده است.

اول: فطرت، كه  به دو صورت "شناخت" و"گرایش" در درون انسان فعال است ودر شرایط عادی آدمی را به سوی خداوند رهنمون می كند(1)

دوم:عقل. نعمت دیگری كه خداوند به نوع بشر عنایت كرده است"عقل" است كه اگر در جای خود از او بهره مند شود وگرفتار موانعی همچون عادات ورسوم اجتماعی نشود  راه صحیح را به او نشان خواهد داد(2)

اما این نكته ضروری است كه شناخت حاصل از این دونعمت بزرگ، اجمالی است وتوان هدایت كامل را برای انسان ندارد. در نهایت این امكان برای انسان وجود دارد كه با بهره برداری صحیح از این دو، شناختی ولو كم از خداوند پیدا  كند. اما این كافی نیست آنچه كه انسان بدان نیاز دارد وعقل سلیم، او را بدان راهنمایی می كند نه تنها شناخت كامل از منعم(نعمت دهنده)است بلكه توجه به فرامین ودستوراتی است كه ممكن است منعم داشته باشد ویرای رسیدن به این نقطه، عقل می یابد كه باید در مقابل پیام انبیاءخضوع كند وشناخت تفصیلی و كامل از خدا را در سایه دین الهی دریابد(3). در واقع اگر خط نبوت به این دو ضمیمه شود آنچنان شناختی از خدا و اوصاف حسنای او بدست می آید كه راه را برای رشد و تعالی انسان باز می كند.چه بسیار انسانهایی كه در سایه پذیرش دین حق و خضوع در مقابل پیامبران واولیاء دین، به آنچنان جایگاهی از معرفت نسبت به خداوند رسیدند كه حیرت آور است. افرادی همچون سلمان ،ابوذر و كمیل و...  اینها انسانهای عادی بودند اما در سایه تربیت  پیامبر وامام به این مقام از معرفت رب العالمین رسیدند.

 پی نوشتها:

1. محمد تقی مصباح یزدی. آموزش عقاید شركت چاپ و نشر بین الملل. چاپ هفتم1381. ص45.

2. ناصر مكارم شیرازی.یك صد و هشتاد پرسش و پاسخ. دارالكتب الاسلامیه. تهران .ص22.

3. محمد تقی مصباح یزدی. آموزش عقاید .ص  177-181

آیا پیامبرانی در قاره های دیگر وجود داشته اند یا نه؟
مكان ظهور پیامبران از مسایل تاریخی است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهای وحیانی ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد

ادیان بزگ دنیا مانند اسلام-مسیحیت-یهودیت-در خاور میانه شكل گرفته، در صورتی كه انسانها در تمام نقاط زمین وجود داشته اند. آیا پیامبرانی در قاره های دیگر وجود داشته اند یا نه؟ اگر وجود داشته اند نام ببرید

یكی از مشكلات رخدادهای تاریخی عدم شفافیت آن است؛ مكان ظهور پیامبران از مسایل تاریخی است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهای وحیانی می گوییم:ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد. به تصریح قرآن ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد. طبق آموزه های اسلامی همه امت ها پیامبر داشته اند:

« و ان من امّة الا خلا فیها نذیر؛(1) در هر امتی نذیر و هشدار دهنده ای وجود دارد».

نیز:«  لقد بعثنا فی كلّ أمة رسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتی پیامبری فرستادیم (تا به مردم بگویند) كه خدا را بپرستید و از بت دوری كنید ».

در هر حال اگر در قرآن مجید، تنها نام عدّه معدودي از پیامبران بزرگ برده شده؛ بدین معنا نیست كه تعداد ایشان منحصر به همین افراد  است؛ بلكه در خود قرآن تصریح شده كه بسیاري از پیامبران بوده‏اند كه نامي از ایشان در قرآن به میان نیامده:

« و رسلاً لم نقصصهم علیك(3)؛ پیامبرانی كه داستان آن ها را برایت بازگو ننمودیم ». 

اتفاقا برخی از روایات به نوعی موید همین مطلب است، چنان كه در برخی روایات از علي عليه السلام نقل شده كه خداوند پيامبري را مبعوث كرد كه سياه پوست بوده و داستان آن به ما نرسيده است. (4)

 بنابراین نمي‏توان گفت كه همه 124 هزار نفر پیامبر در یك منطقه خاص ظهور نموده‏اند.

 اتفاقا برخی از شواهد و قرائن تاریخی و اجتماعی بیانگر آن است كه در سایر مناطق جهان نیز در گذشته های دور انبیایی مبعوث شده اند  ،مثلا برخی از اقوام سرخپوست و ساكنان منطقه آمریكای جنوبی،سنت های دینی و اذكار و اورادی نظیر عبادات سایر ادیان دارند كه به احتمال قوی ناشی از تعالیم انبیایی است كه در گذشته در آن مناطق زیسته اند، ولی نامی از آن ها به دست ما نرسیده است.

در واقع احتمال بسیار جدی وجود دارد كه بسیاری از آیین های فعلی آسياي دور مانند بودا و تمدن های آمریكای جنوبی مانند تمدن مایا و اینكا و... به نوعی متاثر از تعالیم انبیای آن ها بوده كه برای ما ناشناخته است. نمی توان گفت اثری از تعالیم این انبیا باقی نمانده است؛ اما در هر حال گذشت زمان باعث تغییر و تحریف بسیار در این آیین ها شده، حقیقت این تعالیم امروزه چندان با تعالیم اسلامی منطبق نیست.

البته این حقیقتی غیرقابل انكار است كه پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و كتاب آسمانی، از شرق میانه برخاستند. نوح(ع) از عراق برخاست. مركز دعوت ابراهیم(ع) عراق و شام بود. به مصر و حجاز نیز سفر كرد. موسی(ع) از مصر برخاست. چون كه در زمان ظهور پیامبران، منطقه مسكوني عمده انسان‏ها مناطق آسیایي بود و خاور میانه در مهد تمدن قرار داشت. از سوی دیگر، رابطه نزدیكی میان تمدن انسانی و ظهور پیامبران بزرگ است، زیرا انسان های متمدن نیاز بیش تری به آیین های الهی دارند، تا هم قوانین حقوقی و اجتماعی را تضمین كرده، جلو تعدیات و مفاسد را بگیرد، و هم فطرت الهی آن ها را شكوفا سازد. 

 پیامبران بزرگ هر چند در یك منطقه خاص ظهور یافتند. اما به معنای انحصار رسالت آن ها در آن منطقه نیست. اگر رسالت یك پیامبر جهانی هم باشد، لازم است كه در منطقه ای خاص ظهور یابد كه امكان گسترش شریعت وی به دیگر نقاط عالم نیز از آن جا فراهم باشد .بعثت در مكان و مهد تمدن ها موجب می شود كه پیام انبیا از طریق مردم آن سرزمین به مناطق دیگر نیز برود، چون با وجود تمدن در یك سرزمین، ارتباط مردم آن سرزمین با مناطق دیگر ساده تر و بیش تر خواهد بود.

پینوشتها:

1. فاطر (35) آیه 24.

2. نحل (16) آیه 36.

3. نساء (4) آیه 124.

4. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، ج 8 ،ص 830.

اگر دانشمندان انسان را به وجود آورند جایگاه خداوند چگونه خواهد بود؟
حقیقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر می گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمی توان هیچ حادثه و فعلی را در عالم خارج از حیطه قدرت و اراده الهی

با توجه به این كه  الان دانشمندان با لقاح مصنوعی می توانند  حیواناتی را متولد كنند، شاید هم زمانی بتوانند انسان را به وجود آورند با این توصیف جایگاه خداوند چگونه تبیین خواهد شد؟

برای پاسخ  لازم است به معنای دقیق خلق و آفرینش نگاهی دوباره بیندازیم؛ چنان كه در كتب لغت ذكر شده خلق دارای معانی متعددی است و در موارد مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد، در یك نگاه عام خلق به معنی ایجاد  وتقدیر است (1)، یعنی چیزی را از عدم به وجود آوردن و برای آن اندازه و حدود معین مشخص نمودن ؛ البته در مواردی هم تعبیر خلق در معنای تبدیل چیز موجود به چیز دیگر به كار رفته است.

توحید در خالقیت كه از ابعاد توحید فاعلی خداوند است به این حقیقت اشاره دارد كه حقیقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر می گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمی توان هیچ حادثه و فعلی را در عالم خارج از حیطه قدرت و اراده الهی تصور نمود؛ در واقع هرچند موجودات مختار قدرت و اراده انجام امور گوناگون را در محدوده ای كه برای شان تعریف شده دارند ، اما در عین حال نباید از یاد برد كه حقیقت انجام همه این امور در دست خداوند و در تحت اراده و قدرت او تعریف می شود. به همین معنا خداوند فاعل حقیقی همه افعال عالم است.

بر همین اساس می توان گفت حتی اگر نوعی خلق را به برخی موجودات دیگر نسبت بدهیم، در حقیقت این خلق به خداوند بر می گردد. خالق حقیقی آن ها خداوندی است كه قدرت و اراده و توان این ایجاد را به ما عطا نموده است. اگر گفته می شود  نمی توانیم خلق كنیم ،یعنی به طور مستقل و بدون اراده و اعطای قدرت الهی توان چنین كاری را نداریم.

همه این ها در صورتی است كه معنای خلق را منطبق بر ایجاد چیزی از چیز دیگر بدانیم، اما در نگاهی دقیق تر باید گفت: حقیقت خلق ایجاد چیزی از عدم است، یعنی موجودی را از نیستی به هستی درآوردن و بر این معنا خداوند تنها خالق عالم است كه توان خلق دارد، چنان كه در برخی تعابیر روایی آمده است: «الذی خلق الاشیاء من العدم».

 بدون تردید تنها خالق عالم خداوند متعال است. انسان ها توان ایجاد كوچك ترین موجود حتی یك پشه را ندارند. اگر قرار بود كه ایجاد هر چیز جدیدی كه سابقه نداشته خلق دانسته شود، پس كشیدن هر تصویر جدید یا ساختن هر مجسمه نو و بدیعی باید نوعی خلق به حساب آید، زیرا خلق كردن انحصار در موجودات زنده ندارد.

آنچه در شبیه سازی سلولی یا تولید موجودات با تغییرات ژنتیكی رخ می دهد، تنها نوعی تغییر در فرایند متداول خلقی است كه خداوند ترسیم نموده است به یك فرایند و ساختار نامانوس و جدید و نه چیزی دیگر؛ در واقع همان طور كه زراعت و رویاندن درخت و گیاه از دانه در حقیقت كار خداست. انسان زارع و كشاورز تنها زمینه این امر را با ریختن دانه در بستر مناسب فراهم می كند، دخل و تصرف انسان در شكل موجودی كه در حال رشد است یا تغییر در شكل تهیه تخمك و جنین اولیه او خلق جدید محسوب نمی شود، بلكه بهره گیری از فرایند خلق خداوند است.

خداوند است كه یك سلول بارور شده را رشد داده و به صورت یك موجود جدید در می آورد، روال طبیعی بارور شدن یك تخمك در آمیزش و لقاح طبیعی نر و ماده و قرار گرفتن نطفه در رحم و باروری تخمك است، اما ممكن است این لقاح و باروری در خارج از رحم شكل بگیرد و بعد تخمك منتقل به رحم گردد، یا باروری یك سلول به شكلی متفاوت و از طریق شبیه سازی سلولی انجام شود كه در همه این ها انسان ها تنها توانسته اند راهكارهای دیگری از سنت ایجاد و خلق خداوند را كشف كرده و بر اساس آن حركت كند همین و بس.

همان گونه كه در شكل طبیعی گیاه در مزرعه رشد می كند و دانشمندان آن را در محیط كاملا آزمایشگاهی هم رشد داده و تكثیر می كنند و در این میان تنها راهكارهای مختلف ایجاد یك موجود را كشف و تجربه می نمایند.

پی نوشت :

1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بیروت،1412ق ، ج 1، ص 296 "ذيل ماده خلق "

امام هفتم و معجزه بلعیده شدن جادوگر توسط شیر؟
موضوعی كه به آن اشاره كرد‌ه‌اید، در برخی كتاب‌های حدیثی(1) آمده است و احتمال وقوع آن نیز وجود دارد،

روحانی محترم نقل می كرد كه امام هفتم (ع) در مجلسی با حضور هارون و یك جادوگر به شیر نقاشی شده در یك پرده اشاره كرده و آن شیر در هییت شیر واقعی ظاهر شده و جادوگر را می بلعد. آیا این موضوع واقعیت دارد ؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

موضوعی كه به آن اشاره كردهاید، در برخی كتابهای حدیثی(1) آمده است و احتمال وقوع آن نیز وجود دارد، چون بر اساس عقیده شیعه، امام(ع) دارای ولایت تكوینی است. با داشتن چنین ولایتی هر زمان كه مصلحت بداند و ضروری باشد، میتواند در موجودات عالم تصرف نماید. تمام موجودات عالم به فرمان امام معصوم(ع) میباشند، ولی معنای سخن این نیست كه هر چه در كتابها آمده، لازم است انسان آن ها را قبول نماید و به عنوان مطلب قطعی تلقی كند،همانطور كه مردود دانستن آن ها صحیح نیست. در واقع ماهیت چنین كاری توسط امام معصوم، امكان دارد اما مورد و مصداق آن ممكن است نادرست باشد.

این روایت از نظر سند مشكل دارد، زیرا در سند آن محمد بن یسار می باشد كه برخی فقها چون مرحوم آیت الله خوئی روایت وی را معتبر نمی دانند.(2)

پینوشتها:

1. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، انتشارات جهان ، 1387، ج 2، ص 171-172؛ بحار الانوار، ج 49، ص 180.

2. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، قم،منشورات آیت الله خویی، ج 12، ص 147 و ج17 ، ص155-158

گفته می شود برخی از جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج)
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است.

گفته می شود برخی از جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج) در ارتباط بوده و ایشان در زندگینامه خودشان این موضوع را ذكر فرموده اند. از طرفی گفته می شود در زمان غیبت و بعد از نواب اربعه هر گونه ادعای ارتباط با امام زمان كذب گویی می باشد. لطفا تناقض حاصل شده را توضیح فرمایید

در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است. برخی عقیده دارند كه ملاقات حضوری، امكان دارد و انسان با رعایت تقوا و ایجاد شایستگی، میتواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصیتهایی مانند مقدس اردبیلی، علامه حلی و علامه بحرالعلوم به حضور حضرت رسیدند. عالمانی چند همانند سید مرتضی و شیخ طوسی، از طرفداران این نگرش هستند. (1)

برخی دیگر عقیده دارند كه ملاقات حضوری با امام زمان(ع)، امكان ندارد. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی، فیض كاشانی، و كاشف الغطا، از طرفداران این نگرش هستند. (2) اینان به برخی از روایات تمسك نمودهاند كه هر گونه ارتباط حضوری با امام زمان(ع) را در این دوره (غیبت كبری) منع میكند. (3) مهم ترین دلیل و تمسك این ها این است كه امام زمان(ع) در آخرین توقیع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمود: «به زودی، از شیعیان من كسانی خواهند آمد كه ادعای دیدن مرا میكنند. آگاه باشید، هر كس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده، دروغگوی افترا زننده است».

به نظر میرسد كه سخن درست این است كه بگوییم: با تقوا و معنویت و قابلیت میتوان به حضور آن امام همام رسید؛ چنان كه برخی از بزرگان به حضورش رسیدهاند. روایاتی كه دلالت بر منع ملاقات دارند، ناظر بر این است كه جلوی هر گونه سوء استفاده از ادعای دیدن امام زمان گرفته شود و هر كس ادعای رؤیت امام زمان (ع) را نكند. با توجه به این كه این توقیع شریف هنگام فوت آخرین نایب امام زمان صادر شده و قرینهای كه در خود توقیع است، مراد از دروغ‏گو بودن مدعی مشاهده بعد از صدور توقیع، ادعای ارتباط و نیابت از جانب حضرت است؛ به عبارت دیگر، امام در این توقیع می‏فرماید با ازدنیا رفتن تو ای علی بن محمد سمری، نیابت خاصه تمام شد و غیبت كبری آغاز شد و دیگر بعد از این، اگر كسی بگوید من حضرت را می‏بینم و با او مرتبط هستم و نیابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.

به متن توقیع و قرائن آن دقت كنید: «بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری! خداوند به برادران دینی تو در مصیبت به تو اجر دهد. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. به كارهایت رسیدگی كن و به كسی بعد از خودت [جهت نیابت] وصیت نكن؛ چرا كه غیبت طولانی آغاز شد و ظهور نخواهد بود، مگر بعد از اذن خداوند... و به زودی خواهد آمد كسی كه مدعی مشاهده من باشد؛ ولی آگاه باش كسی كه مدعی مشاهده باشد، قبل از خروج سفیانی و صیحه، دروغ‏گو خواهد بود». (4)

گویا حضرت با دادن این توقیع، راه را بر مدعیان دروغین ادعای نیابت بسته‏اند. این جمله كه مدعی مشاهده دروغ‏گو است، به این معنا نیست كه در غیبت كبری دیگر كسی حضرت را نخواهد دید. بسیاری از صالحان و بزرگان شیعه در طول تاریخ غیبت، حضرت را دیده‏اند و قطعا بیش تر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند و حداقل یك مورد آن هم كه راست باشد، باید حدیث به گونه‏ای دقیق معنا شود. امام(ع) در این حدیث به دو نكته اشاره می‏كنند؛ یكی، خبر دادن از آینده كه پس از من عده‏ای پیدا می‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا می‏كنند و دوم، مسئله دروغ‏گو بودن مدعی است. امام(ع) در حدیث دو تعبیر دارد: یكی "ادعا" و دیگری "مشاهده"؛ یعنی كسی را كه ادعای مشاهده نماید، كاذب معرفی كرده است.

مشاهده، به معنای دیدن امام(ع) و ارتباط با او است و ادعا، به معنای اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسئله است. ممكن است كسی با امام(ع) ملاقات داشته باشد، همان‏گونه كه برای برخی علما و غیرآنان نقل می‏كنند، ولی آن را میان مردم بازگو نكرده و در سینه خود پنهان كرده باشد و اطرافیان از قراین و یا در زمان‏های بعد متوجه ارتباط او با امام زمان(عج) شوند. چنین كسانی مشمول حدیث نخواهند بود؛ چون او مدعی نیست. بنابراین، بین مضمون حدیث با داستان ملاقات برخی صالحان با امام زمان(عج) هیچ تعارض و ناسازگاری وجود ندارد.

توجه به دو نكته لازم است:

1. دیدن حضرت بدون شناخت:

شكی نیست كه حضرت در مجامع مختلف حضور پیدا میكند و بین مردم احیاناً رفت و آمد دارد و در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ایام حج در مكه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده میكند و مردم نیز ایشان را میبینند؛ امّا او را نمیشناسند. در كتابهای روایی و در شرح حال برخی از اولیای خدا نقل شده كه بسیار اتفاق افتاده كه حضرت را دیدهاند، ولی نشناختهاند؛ اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدی(عج) بود.

2. دیدن حضرت با شناخت:

دیدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از این كه ایشان حضرت مهدی(عج) هستند، گرچه امكان دارد و شاید برای برخی از اولیای خدا اتفاق افتاده باشد، ولی به نظر میرسد كه این نوع دیدار، كم اتفاق افتاده است.

ـ دیدار حضرت بدون ادعای دیدار:

در دو فرض یك و دو، مخصوصاً در فرض دوم كسی كه موفق به دیدار حضرت شده، هیچ گونه ادعایی ندارد و خود را به عنوان این كه من كسی هستم كه با حضرت مهدی(عج) ملاقات كردهام، مطرح نمیكند. اگر مدعی باشد و خود را ملاقات كننده معرفی كند، باید تكذیب شود.

در روایت یاد شده از ادعای رؤیت و مشاهده و ارتباط با حضرت مهدی(ع) به شدت جلوگیری شده و مدعی دیدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.

- ارتباط معنوی:

بی تردید، میتوان با امام زمان(ع) ارتباط معنوی برقرار كرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان(ع) امكانپذیر است. شاید بر همین اساس باشد كه یكی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا برای امام زمان(ع) و توسلات بیان شده است. (5) ارتباط معنوی بدان معنا نیست كه انسان امام زمان(ع) را ملاقات حضوری كند؛ بلكه باید با آن امام ارتباط برقرار كند و همیشه به یاد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگیای حاصل شد، حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشكلات انسان میپردازد. از این رو، امام زمان(ع) در توقیعی كه برای شیخ مفید صادر نمود، فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمیماند». (6)

باز حضرت درهمان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما كوتاهی نكرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم. اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشهكن میكردند». (7)

ارتباط معنوی انسان با امام زمان(ع) سبب میشود كه حضرت میان مردم حضور پیدا كند؛ هر چند مردم او را نشناسند. امام علی(ع) فرمود: «سوگند به خدا، حجت خدا میان آنان هست و در كوچه و بازار گام بر میدارد و بر خانههای آنان وارد میشود و در شرق و غرب جهان به سیاحت میپردازد و گفتار مردمان را میشنود و بر اجتماعات آنان وارد شده، سلام میدهد. او مردمان را میبیند». (8)

 

پینوشتها:

1. مجله حوزه، شماره 71-70، ص 97.

2. همان، ص 75.

3. بحار الانوار، ج 51، ص360.

4. همان.

5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 863، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1378ش؛ مهدی موعود، ص 934.

6. سید محمد كاظم قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 441، ترجمه:علی كرمی و ...، قم، انتشارات الهادی، چاپ ششم، 1384 ش.

7. همان.

8. مجله حوزه، همان، ص 88؛ جباری، عاشوری و حكیم، تاریخ عصر غیبت، ص 426، به نقل از الغیبه نعمانی، ص 72

ی پیرامون مسئله مهدویت
1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.3- ...

لطفا منابعی پیرامون مسئله مهدویت معرفی كنید؟

كتاب های متعددی در این باره تالیف شده اند. از جمله:

1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.

2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.

3- نوید امن و امان، لطف اللّه صافی گلپایگانی .

4- موعودی كه جهان در انتظار اوست ، علی دوانی .

5- قائم آل محمد(ص)و فلسفه غیبت ، میرزا خلیل كمره ای .

6- مهدی موعود امم ، محمد تقی شریعتی .

7- خورشید مغرب ، محمد رضا حكیمی .

8- در فجر ساحل ، محمد حكیمی .

9- آینده بشریت از نظر مكتب ما، سید محمود طالقانی.

10- قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مرتضی مطهری.

11- در انتظار خورشید ولایت، عبدالرحمن انصاری.

12- چشم اندازی به حكو مت مهدی، نجم الدین طبرسی

13-مهدی انقلابی بزرگ ، ناصر مكارم شیرازی.

14 - عصر ظهور، علی كورانی

15- موعودشناسی، علی اصغر رضوانی

 برای توضیح بیشتر به سایت مركز تخصصی مهدویت قم به نشانی www.mahdi313.org مراجعه نمایید

صفحه‌ها